ارسالها: 24568
#132
Posted: 16 Oct 2013 00:08
مصاحبه
خبرنگار خارجی:
اگر هواپیمای اسرائیلی وارد خاک ایران شود و 10 بمب خود را بر روی شهر شما بریزد با چه می خواهید این هواپیما را منهدم کنید
سرلشکر جعفری:
مهم نیست هواپیما چند عدد بمب و کجا می ریزد مهم اینست که موقع برگشت این هواپیما، اسرائیلی وجود نخواهد داشت که در آن فرود بیاید.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#134
Posted: 1 Nov 2013 12:31
در راستای بر ملا شدن هویت واقعی آرم ننگین شرکت PEPSI که گفته میشه مخفف واژه Pay Each Penny Save Israel یعنی پرداخت هر پنی ذخیره اسراییل است ، خون شرکت های ایرانی بجوش آمده و معانی پنهان اسامی تجاری خود را آشکار کردند تا جواب دندان شکنی به شرکت پپسی داده باشن :
پفک نمکی = پایمردی فلسطین، کابوس ناگوار ملت کینه توزیهودی.
تک ماکارون = تکنولوژی کشور متجاوز اسرائیل کارامدتر از راه ولایت نیست.
شادنوش = شکست اسراییل دربرابر نیروی ولایتمدار شیعیان.
داماش = دندان اسراییلو مردم ایران شکستند!!!!!
کاله = کشور اسرائیلو له میکنیم !!!!
پگاه = پاشو گمشو اسرائیل هرجایی!!!
بن ساله = بنیامین نتانیاهو، سگ اسرائیلی لندهور
دامداران = دهن این مردم دهاتی اسرائیل را، استغفرا... نزار دهنم باز شه.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#135
Posted: 7 Nov 2013 02:21
این اعتراض یک زن در اوکراین درخصوص نقض حقوق بشر هست
به نظر شما صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران اين خبر را براي كدام دسته از مخاطبان خود تهيه مي كند؟
به ميكروفن سمت چپ نگاه كنید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#138
Posted: 24 Nov 2013 20:48
ملا سوار خر شد گفتند این سیاسی ست
بایرامقلی پدر شد گفتند این سیاسی ست
در داستان گلعنبر نُه بار بچّه زایید
نُه تا همه پسر شد گفتند این سیاسی ست
دل می خورند و قلوه خوبان شهر با هم
تا شام ما جگر شد گفتند این سیاسی ست
هنگام آب خوردن دستم به مانعی خورد
لیوان ما دمر شد گفتند این سیاسی ست
یارو قمر قمر گفت گفتند بی خیالش
تا ماه ما قمر شد گفتند این سیاسی ست
دانشجویی ز کرمان از بخت بد هنر خواند
یک روز باهنر شد گفتند این سیاسی ست
یک چشم عمه چپ بود گفتند اجتماعی ست
بابا بزرگ کر شد گفتند این سیاسی ست
اشتر جملچه زایید گفتند این عجیب است
گاو حسن بقر شد گفتند این سیاسی ست
گفتند اعتراضات کار برنج هندی ست
کوبا پر از شکر شد گفتند این سیاسی ست
روزی کنار دریا موجی عظیم آمد
شلوار شیخ تر شد گفتند این سیاسی ست
در فوتبال روزی دروازه بان زمین خورد
دردش که بیشتر شد گفتند این سیاسی ست
عطّار نسخه ای بست گفتند شبهه ناک است
خیّام کوزه گر شد گفتند این سیاسی ست
شاعر به فکر افتاد مردن چه چیز خوبی ست
آماده سفر شد گفتند این سیاسی ست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 12930
#140
Posted: 30 Nov 2013 21:07
مکالمه تلفنی روحانی و احمدی نژاد:
«حسن، دولتی به کرایه گرفته بود. درزهای اقتصاد بسیار صدا میکرد. به مستاجر قبلی زنگ زد و گفت: ببخشید، شما قبلا اینجا زندگی میکردید؟
مستاجر قبلی گفت: صدا؟ صدا نمیآید که.
حسن گفت: اینکه صدایش را درنمیآوردید با اینکه صدا ندهد، فرق دارد.
محمود گفت: ای بابا. پس صدایش درآمد؟
حسن گفت: بله. ساز شما از آن سازها بود که صدایش فردا در میآید.
محمود گفت: دیگه داری گُندهش میکنیها. اگه راست میگویی بگو ببینم مشکل خانه چیست؟
حسن گفت: بدهی شما به سیستم بانکی بیش از 74 هزار میلیارد تومان، بدهیات به صندوق تامین اجتماعی 60 هزار میلیارد تومان، بدهی به بخش خصوصی 55 هزار میلیارد تومان و تعهدات سفرهایی که رفتی شهرستان 211 هزار میلیارد تومان، تعهد پروژههای عمرانی که دادی 400 هزار میلیاردتومان است.
محمود گفت: خب؟ برای همین زنگ زدی؟ اینها که چیزی نیست.
حسن گفت: نه، برای پول آب و برق و تلفن زنگ زدم. چرا آنها را ندادی؟ دارند قطع میکنند.
محمود گفت: چقدر آمده؟
حسن گفت: 225 هزار تومان.
محمود گفت: حسن آقا؟ یعنی به خاطر 225 هزار تومان داری داد و قال راه میندازی؟ قبضش را بفرست خودم پرداختش کنم.
حسن پشت تلفن مبهوت شد. گفت: معذرت میخواهم. واقعا 225 هزار تومان ارزشش را ندارد.
محمود گفت: عیبی ندارد. یکی را بیاور دستی به سر و روی کشور بکشد، درست میشود. الان یکی هست هفتهای یک بار میآید خانه ما را نظافت میکند 40 هزار تومان میگیرد. بگویم بیاید کشور را درست کند؟ خرجش 40 هزار تومان است. راستش من خودم وقتی مستاجر دولت بودم، همیشه میگفتم، همین بابا میآمد و دستی به سر و روی مصوبات میکشید. ما که خیلی راضی بودیم.
حسن گفت: خسته نباشی. همان استادکاریها زهوار خانه را شل کرده.
محمود گفت: خب برو یک بنا بیاور.
حسن گفت: رفتم دور میدان یک اوستا بنا آوردم خانه را تعمیر کند. وقتی خانه را دید گفت این خانه 16سال طول میکشد تعمیر شود.
محمود گفت: جدی؟ اگر هشت سال دیگر فرصت داشتم درستش میکردم ... .
حسن گفت: اگر هشت سال دیگر فرصت داشتی که باید خانه را میکوبیدیم توی خیابان چادر میزدیم.
محمود گفت: چه با حال. آتش هم میتوانیم درست کنیم و کباب بزنیم؟ بهبه ... بهبه ...
حسن گفت: شخصی خانهای به کرایه گرفته بود. چوبهای سقف بسیار صدا میکرد. به صاحبخانه از بهر مرمت آن سخن بگشاد. صاحبخانه پاسخ داد که چوبهای سقف ذکر خدا میکنند. شخص گفت: نیک است اما میترسم که این ذکر منجر به سجده شود.
و گوشی را قطع کرد ...»
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟