انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
سیاست
  
صفحه  صفحه 36 از 51:  « پیشین  1  ...  35  36  37  ...  50  51  پسین »

حقایق تلخ ( بررسی دروغ ، افشاگری )


زن

 
آزادی متهمان ترور «متخصصان هسته‌‌ای» یک رسوایی دیگر برای خامنه‌ای
سناریو نویسان اطلاعاتی در این «مستند»، «متی والوک» شهروند اسلواکی را مجری طرح جدید سازمان جاسوسی آمریکا معرفی می‌کنند که «با هوشمندی سربازان گمنام امام زمان(عج) به سرنوشت دیگر جاسوسان این حلقه گرفتار می‌شود.» با این حال سه هفته بعد، روز جمعه ۲۰ بهمن برابر با ۸ فوریه ۲۰۱۳ شهروند اسلواکی که به‌اتهام جاسوسی برای سیا در ایران بازداشت شده بود، آزاد شد و با همراهی کنسول اسلواکی در تهران به میهن خود بازگشت و اتهام جاسوسی را بی‌اساس خواند. به‌رغم سروصدای زیادی که درباره‌ی اهمیت دستگیری شهروند ۲۶ ساله اسلواکی در ایران برپا شد، مقامات قضائی و امنیتی ایران تاکنون هیچ توضیحی درباره دلیل آزادی سریع وی که به اتهامات خود اعتراف و تقاضای عفو و بخشش کرده بود نداده‌اند



بعدها مشخص شد او مقارن شروع مذاکرات محرمانه بین نمایندگان بیت‌رهبری و آمریکا که به میانجیگری عمان در این کشور صورت گرفت، به عنوان یک ژست «حسن نیت» آزاد شده است. با این حال معلوم نشد چه بر سر دیگر عواملی که در فیلم مستند تهیه شده از سوی وزارت اطلاعات از آن‌ها با عکس و تصویر نام‌برده شد آمد؟

از زمستان ۱۳۸۹ تا مرداد ۱۳۹۱ مسئولان امنیتی و قضایی رژیم بارها از نفوذ در شبکه‌ی موساد و دستگیری کلیه‌ی عوامل آن که در ترور «دانشمندان هسته‌ای» دست داشتند سخن به میان آورده‌ و قول دادند که در اولین فرصت اطلاع‌رسانی‌ خواهند کرد. پس از گذشت ۳ سال و نیم از اعلام نابودی شبکه‌های تروریستی موساد و سیا و اینتلیجنت سرویس، دستگاه قضایی رژیم به غیر از مجید جمالی فشی، از اعلام نام یک نفر که به مجازات رسیده باشد عاجز است و همه‌ی افرادی که اسامی‌شان تحت عنوان تروریست عامل موساد اعلام شده آزاد شده‌‌اند.


سناریوی وزارت اطلاعات چگونه کلید می‌خورد؟
دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم که همچون پروژه‌ی قتل‌های زنجیره‌ای از خودی بودن منشا ترورها با خبر بود کوشید با قربانی‌کردن عده‌ای بیگناه، سر و ته این پرونده را هم بیاورد و در مقابل نیروهای خودی مانور صلابت و قدرت دهد. با توجه به شناختی که از کارکرد دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم داشتم همان موقع با اطمینان نوشتم:

«ظاهراً وزارت اطلاعات و دستگاه امنیتی قصد جمع و جور کردن داستان ترور «متخصصان هسته‌ای» را دارد و بیش از این نمی‌خواهد آن را کش و قوس دهد. از قرار معلوم کشتیبان را سیاستی دیگر آمده و در آینده نزدیک قرار نیست «متخصصی» ترور شود مگر این که اتفاق خاصی بیفتد.»



هنگامی که دستگاه امنیتی و اطلاعاتی تصمیم به جمع‌کردن پرونده و توقف قتل‌ »متخصصان هسته‌ای» گرفت دیگر تروری صورت نگرفت و موساد و سرویس‌های امنیتی غربی که مثل آب خوردن در تهران عملیات می‌کردند کوششی برای ادامه‌ی ترور «متخصصان هسته‌ای» به خرج ندادند.

شکل کار همانی بود که هاشمی رفسنجانی پس از قتل‌های زنجیره‌ای پاییز ۷۷ پیشنهاد کرده بود و مورد تأیید دولت محمد خاتمی قرار نگرفته بود. او هنگام برملا شدن نقش وزارت اطلاعات در قتل‌های سیاسی کشور توصیه کرده بود برای سرپوش گذاشتن بر حقیقت، چند معتاد و قاچاقچی مواد مخدر متهم به مرگ را عامل قتل‌ها معرفی کرده و با اعدام آن‌ها «فتنه» را جمع و جور کنند. خامنه‌ای برای جمع و جور کردن پرونده‌ی قتل‌های زنجیره‌ای تأکید داشت که روی نقش مؤساد و اسرائیل و وابستگی عاملین قتل‌ها به سرویس‌های خارجی تکیه شود. از آن‌جایی که خاتمی تأکید داشت به نقش عوامل وزارت اطلاعات در تعداد معدودی از این قتل‌ها اشاره شود ، پیشنهاد رفسنجانی مورد پذیرش قرار نگرفت و با پذیرش مسئولیت تعدادی از قتل‌ها توسط وزارت اطلاعات، بازجویان کوشیدند تعدادی از مسئولان وزارت اطلاعات را یهودی، یهودی‌زاده، بهایی و نفوذی و عامل «موساد» معرفی کنند.
     
  ویرایش شده توسط: RONIN   
زن

 
آزادی متهمان ترور «متخصصان هسته‌‌ای» یک رسوایی دیگر برای خامنه‌ای
طبق رهنمودهای داده شده از سوی خامنه‌ای، بازجویان اعترافات مختلفی را بر اساس داستان‌هایی که تهیه می‌کردند از متهمان اخذ کردند. فیلم شکنجه و بازجویی‌ فهیمه دری نوگورانی همسر سعید امامی، اکبر خوش‌کوشک، مرتضی قبه و دیگر متهمان این پرونده هنوز روی اینترنت موجود است.

پس از مدتی کلیه‌ی دستگیرشدگان و کسانی که عوامل «موساد» و سرویس‌های خارجی خوانده شده بودند آزاد شدند.

در پروژه‌ی بمب‌گذاری در حرم امام‌رضا و بمب‌گذاری در حسینیه رهپویان وصال در شیراز از شیوه‌ی‌ مألوف نظام استفاده شد و وزارت اطلاعات با دستگیری عده‌ای بیگناه، آن‌ها را قربانی طرح‌های شوم خود کرد و با مساعدت دیگر بخش‌های نظام به قتل رساند.



این بار وزارت اطلاعات تلفیقی از پیشنهاد رفسنجانی و رهنمود خامنه‌ای را در دستور کار قرار داد. آن‌ها عده‌ای را که روحشان هم از این ترورها خبرنداشت به عنوان عوامل موساد و اسرائیل انتخاب کرده و به زیر وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها بردند تا به زعم خود سر‌و ته پرونده را هم بیاورند. در جریان این پروژه‌ی غیرانسانی صدها تن دستگیر شده و در سلول‌های مخوف ۲۰۹، کهریزک و زندان پرندک در بدترین شرایط ممکن گاه در سلول‌های ۱ متر در ۱ متر به بند کشیده شدند. بر اساس اخبار تایید نشده تعدادی از آن‌ها در زیر شکنجه‌های غیرانسانی کشته شدند و بقیه پس از تحمل انواع و اقسام شکنجه‌ها به آن‌چه بازجویان به آن‌ها القا می‌کردند اعتراف کردند.

سوژه‌ها چگونه انتخاب شدند؟
از قرار معلوم تعدادی از دستگیرشدگان در بندر‌انزلی، باندی را تشکیل داده و زنان عضو این گروه با «اغواگری» عوامل دستگاه اطلاعاتی و امنیتی، حزب‌اللهی‌ها و پولدارها را به دام انداخته و از آن‌ها فیلم‌ تهیه کرده و اخاذی می‌کردند. این افراد روابطی نیز با چند هموطن کرد داشته‌اند.
مأموران وزارت اطلاعات با بررسی پرونده، آن‌ها را مناسب تشخیص داده و از همین‌جا سناریو کلید زده می‌شود. آن‌ها بلافاصله پس از دستگیری در شهرهای شمالی به دستور وزارت اطلاعات به تهران اعزام می‌شوند .
سناریو‌نویسان وزارت اطلاعات که عناصر کودنی نیز هستند در جای جای فیلم ارائه شده رد‌پا و اثر انگشت خود را جا می‌گذارند. آن‌ها اتهامات اولیه‌ی افراد دستگیر شده را به بخشی از سناریوی تنظیمی خود تبدیل می‌کنند.

در اعترافات پخش شده در سیمای جمهوری اسلامی از جمله آمده بود:‌



«اما یکی از ترفندهایی که در این پروژه برای اولین بار طراحی شده بود استفاده از زنان به عنوان ابزار عملیات‌های تروریستی بود؛ البته در این میان حتی از بردگی جنسی نیز دریغ نشده است چرا که زرگر می‌‌افزاید: " بعد از یک ماه من را به خونه‌اش دعوت کرد!"
محسن صدقی‌ آذر که سعی دارد به صورت کامل خیانت خود را تشریح کند توضیح می‌دهد:"این گروه به این صورت عمل می‌کرد که کسی که قرار بود از او جمع آوری اطلاعات شود توسط یک خانم به عنوان اغواگر به ایشان نزدیک شده و فیلمبرداری می‌شد از این قضایا".
مریم ایزدی ادامه می‌دهد:"توی کافی شاپ به من گفت که کار اغواگری را انجام بده".
تارا باقری با اسم‌های مستعار نغمه و ندا نیز در تکمیل صحبت‌های همدستش می‌گوید:" با اغواگری به افراد مختلفی که به من معرفی می‌شد ارتباط برقرار می‌کردم،‌ از آن طریق و از آنها فیلم تهیه می‌کردم و بر علیه آنها استفاده می‌کردم، این فیلم‌ها باعث می‌شد که آنها اطلاعاتی را که شخصیت اصلی گروه می‌خواهد به او بدهد".
و البته وظیفه صدقی آذر در تیم تروریستی نصب دوربین مدار بسته بود.»


http://www.yjc.ir/fa/news/4047568
     
  ویرایش شده توسط: RONIN   
زن

 
آزادی متهمان ترور «متخصصان هسته‌‌ای» یک رسوایی دیگر برای خامنه‌ای

در سناریوی تنظیم‌شده از سوی وزارت اطلاعات توضیحی داده نمی‌شود که تیم تروریستی آموزش‌دیده‌‌ی «موساد» به جز «متخصصان هسته‌ای» که «متشرع» و «حزب‌ اللهی» بودند از چه کسانی و به چه منظور «جمع‌آوری اطلاعات» می‌کردند که «یک خانم به عنوان اغواگر به ایشان نزدیک شده و فیلم‌برداری می‌شد»؟ «افراد مختلفی» که به زنان «اغواگر» عضو تیم ترور «معرفی» ‌می‌شدند چه کسانی بودند؟ از فیلم‌های تهیه شده چگونه در عملیات ترور استفاده می‌شد؟ اگر ربطی به موضوع ترور‌ها نداشته به چه دلیل در مستند تهیه شده از سوی وزارت اطلاعات مورد استفاده قرار گرفته است؟

چرا رژیم به کریستین ساینس مانیتور و اسکات پیترسون متوسل می‌شود؟
دستگاه قضایی و امنیتی رژیم در حالی که در شرف آزادی آخرین متهمان پرونده‌ی ترور متخصصان هسته‌ای بود اما همچنان می‌‌کوشید تا در صحنه‌ی بین‌المللی از منافع آن استفاده برد و بر نقش شوم اسرائیل در این ترورها پافشاری کند به ویژه که مذاکرات هسته‌ای در ژنو، نیویورک و پایتخت‌های اروپایی داغ بود.
اسکات پیترسون یکی از دبیران کریستین ساینس مانیتور هم که به دیدار همسر علی‌محمدی‌شتافته در جهت منافع رژیم سنگ تمام گذاشته و می‌نویسد:‌

«خبرهای رسانه‌های اسرائیلی صحت اعتراف های تلویزیونی مجید جمالی فشی را که از تلویزیون دولتی ایران در اوائل سال ۲۰۱۱ پخش شد، تایید کرده اند. این جوان که از زندان اوین سخن می گفت، توضیح داد که چگونه در اسرائیل برای این کار آموزش دیده بود- و چگونه با دو موتورسیکلت نوی ایرانی و شبیه سازی دقیقی از خانه و خیابان محل زندگی علی محمدی در مکانی متعلق به موساد، که در کنار اتوبان تل آویو به اورشلیم و در شرق فرودگاه بن گوریون بازسازی شده بود، نقشه ترور را تمرین کرده بود. دادگاه مجید جمالی فشی را گناه کار دانست و او را به مرگ محکوم کرد. پیش از اعدام، خانم کرمی با او در زندان اوین روبرو شد.»

اگر هرکسی مجید جمالی فشی را نشناسد مقامات اطلاعاتی آمریکا و کانال‌های دیپلماتیک این کشور به خوبی او را می‌شناسند و می‌دانند وی پس از جنبش ۸۸ به سفارت آمریکا در باکو مراجعه کرده و کوچکترین نقشی در قتل‌ مسعود علی‌محمدی نداشته است. گزارش‌ مراجعه‌ی او به سفارت آمریکا و توضیحاتش در مورد چگونگی به کارگیری افراد بسیجی و اراذل و اوباش در سرکوب مردم در جریان جنبش ۸۸ با کد شناسایی BAKU687 09 از طریق ویکی‌ لیکس انتشار یافت.


https://wikileaks.org/cable/2009/09/09BAKU687.html


جمالی فشی تنها چند روز قبل از تاریخ نگارش این سند سفارت آمریکا ( اول سپتامبر ۲۰۰۹)، برای رقابت‌های بین‌المللی هنرهای رزمی به باکو سفر کرده بود. او چند روز پس از انتشار سند فوق توسط ویکی لیکس، در آذرماه ۱۳۸۹ (دسامبر ۲۰۱۰) دستگیر و در دیماه ۱۳۸۹ بر اساس سناریو‌ی طراحی‌شده در وزارت اطلاعات به قتل علی‌محمدی متهم شد.


اسکات پیترسون به نقل از همسر علی‌محمدی که این روزها به ستاره‌ی دستگاه اطلاعاتی امنیتی رژیم یعنی قاتلان همسرش تبدیل شده می‌نویسد:

«علی‌محمدی می‌دانست که زیر نظر برخی کشورهای غربی و سازمان مجاهدین خلق – که نخستین بار وجود برنامه اتمی ایران را آشکار کرد- قرار دارد. در سال ۲۰۰۶ یکی از همکاران علی‌محمدی در کنفرانسی در بریتانیا به مدت ۲۴ ساعت در مورد فعالیت‌های اتمی علی‌محمدی تحت بازجویی قرار گرفته بود. در سال ۲۰۰۸ نیز همکار دیگری به مدت ۴۸ ساعت به همین منظور و این بار شاید در ایتالیا، مورد بازجویی قرار گرفته بود....
در سال ۲۰۰۹ که علی‌محمدی به سفر حج رفته بود متوجه شد که از او فیلم‌برداری می‌کنند و تعقیبش می‌کنند. بعد از آن بیشتر مراقب بود و خیلی کمتر بیرون می‌رفت... یک ماه پیش از مرگش گفته بود که می‌ترسد در سفرش به اردن ربوده شود و پیش از این سفر از نظر جسمی احساس ناخوشی می‌کرد.»

از نظر من ادعا‌های جدید منصوره کرمی همسر دکتر مسعود علی‌محمدی تولیدی دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم است و براساس سناریوی وزارت اطلاعات مطرح می‌شوند. مشابه‌‌ این ادعاها را قبلاً پاسدار فریدون عباسی مطرح کرده بود و این بار به گونه‌ای دیگر از زبان منصوره کرمی طرح می‌شود تا تأییدی بر ادعاهای قبلی هم باشد.

در خاتمه اسکات پیترسون به گزارش شریرانه‌ی مجله تایم اشاره کرده و می‌نویسد:

«مجله تایم، در اوایل سال ۲۰۱۲، در گزارشی از اسرائیل، از قول یک منبع اطلاعاتی «شرکت جمالی در یک واحد موساد را که به گفته این منبع توسط یک کشور ثالث بر مقام های ایران آشکار شد، تایید کرد. »



http://www.csmonitor.com/World/Middle-East/2014/0717/Covert-war-against-Iran-s-nuclear-scientists-a-widow-remembers
     
  ویرایش شده توسط: RONIN   
زن

 
آزادی متهمان ترور «متخصصان هسته‌‌ای» یک رسوایی دیگر برای خامنه‌ای
مسئولان امنیتی رژیم از آن‌جایی که قصد آزادی آخرین متهمان دستگیر شده در ارتباط با ترور «متخصصان هسته‌ای» را داشتند صلاح ندیدند که خبرنگار کریستین ساینس مانیتور با خانواده‌ی احمدی‌روشن، شهریاری و رضایی‌نژاد دیدار و گفتگو کند تا مبادا در خلال گفتگو از وضعیت پرونده و عاقبت متهمان دستگیر شده پرسش کند و موضوع آن‌ها داغ شود. به همین دلیل به همسر مسعود‌ علی‌محمدی بسنده کردند که ظاهراً قاتل همسرش پس از اعتراف به «سزای اعمالش» رسیده است. اما نه اسکات پیترسون و نه منصوره‌ی کرمی صلاح نمی‌بینند در مورد افراد دیگری که در مستند «کلوپ ترور» به صراحت از نقش خود در ترور مسعود علی‌محمدی می‌گویند صحبتی کنند. افرادی که خانم کرمی پیش‌تر پس از دیدن اعترافات‌شان در تلویزیون گفته بود: «خیلی خوشحالم، خیلی خوشحالم، حقیقتش اصلا حال خودم را نمی‌فهمم و امیدوارم که همه اینها که گرفته می‌شوند بعلاوه عوامل اصلی که خارج از کشور هستند به سزای اعمالشان برسند.»

این همه‌ی ماجرا نیست، بهروز افخمی از سربازان گمنام امام زمان و نماینده‌ی سابق مجلس شورای اسلامی و سازنده‌ی فیلم انتخاباتی کروبی که سابقه‌ی کار در اوین در دهه‌ی ۶۰ را هم یدک می‌کشد قصد دارد در مورد ترور دانشمندان هسته‌ای فیلمی با عنوان «تله» بسازد. پیش‌تولید «تله» شنبه 18 مرداد ماه (۱۳۹۳) آغاز شده است.


به گفته‌ی محمد پیرهادی تهیه‌کننده‌ی این فیلم، همزمان «بازنویسی مجدد فیلمنامه آغاز می‌شود و براساس برنامه‌ریزی انجام شده اواخر شهریورماه فیلمبرداری آغاز خواهد شد.»


http://www.khabaronline.ir/detail/368647



خطر مرگ همچنان آزاد شدگان را تهدید می‌‌کند
خوشبختانه متهمان بیگناه پرونده‌ی ترور «متخصصان هسته‌ای» آزاد شده‌ و در کنار خانواده‌هایشان به سر می‌برند. هرچند شکنجه‌های هولناکی را متحمل شده‌اند و علاوه بر جسم و جان، روح و روان‌شان به شدت آسیب دیده است اما بایستی خوشحال بود که فعلاً از مهلکه جسته‌اند.
خانواده‌های آن‌ها در طول این دو سال رنج و مصیبت زیادی کشیده‌اند. تعدادی از آن‌ها دچار سکته و بیمار‌های لاعجلاج شده‌اند با این حال از این شانس برخوردار بودند که عزیزان‌شان را دوباره در کنار خود داشته باشند.

با توجه به این که مقامات قضایی در ازای آزادی‌ این متهمان وثیقه‌‌های سنگین اخذ کرده‌اند نبایستی هشیاری را از دست داد. هرچند اخذ سنگین وثیقه می‌تواند هشدار به قربانیان و تهدید آنها به سکوت تلقی شود اما نباید خوش‌خیال بود و همه چیز را تمام شده فرض کرد.
این افراد هر لحظه می‌توانند اسیر درگیری‌ باندهای مختلف جنایتکاران حاکم بر کشورمان شده و دوباره به بند کشیده شوند و داستان قدیمی به نوعی دوباره زنده شود.
نیاز به روشنگری در ارتباط با زوایای پنهان این پرونده به شدت احساس می‌شود. هرگونه روشنگری دست عوامل رژیم را برای انجام جنایت می‌بندد. به توصیه‌‌ی افراد ناآگاهی که با سیستم امنیتی و اطلاعاتی رژیم آشنایی ندارند و دائم دعوت به سکوت می‌کنند نباید گوش کرد. روشنگری در مورد پرونده‌ها و وضعیت‌ قربانیان بیش از هرچیز دست جنایتکاران را می‌بندد.
به حمله‌‌ی ناجوانمردانه‌ی تعدادی از عناصر معلوم‌الحال که تحت عنوان «چپ»‌ و ادعاهای پرطمطراق، به رژیم امداد می‌رسانند، نباید توجه کرد. به تبلیغات عوامفریبانه‌ی لابی رژیم در خارج از کشور وقعی نباید گذاشت. از اتهامات آن‌ها نباید هراس به دل راه داد. فریب رسانه‌های بین‌المللی و یا قدرت‌نمایی‌ دستگاه‌‌ اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل و محافل مشخص را نباید خورد.
     
  ویرایش شده توسط: RONIN   
زن

 
ارتباط جمهوری اسلامی و صدای آمریکا زیر ذره‌بین کنگره امریکا
به نوشته سایت «واشینگتن فری بیکان» در ماه‌های اخیر، تعدادی از روزنامه‌نگاران و مخالفان جمهوری اسلامی شاهد برخوردهای حذفی از سوی مدیریت تحریریه این رسانه شده‌اند. یک ماه پیش همین سایت، حذف مجید محمدی از لیست مهمانان این شبکه گزارش کرده بود.



همچنین، نیک آهنگ کوثر، سردبیر سایت خودنویس نیز در گفتگو با این سایت، به تجربه‌اش از حذف در میانه برنامه‌ای در باره فساد نفتی در جمهوری اسلامی گفت. به گفته کوثر،مجری برنامه(مهدی فلاحتی) زمانی که قرار بود دور جدیدی از سوال‌ها را مطرح کند به او خبر داد که به او دستور داده شده که دیگر سوالی از او نپرسد.» کوثر افزود که آقایی از استودیو میکروفون او را گرفت.




سایت واشینگتن فری بیکان می‌نویسد که محمد منظرپور مورد اعتراض منتقدان شبکه و برخی کارمندان سابق صدای آمریکا قرار گرفته است. این منتقدان منظرپور را به ارتباطی قدیمی با رژیم تهران و استفاده از پایگاه بخش فارسی صدای آمریکا برای سانسور آنچه خوش نمی‌دارد متهم می‌کنند. منتقدان همچنین به رابطه کاری قدیمی منظرپور با شرکت آتیه‌بهار اشاره می‌کنند که کارش، برقرار رابطه میان جمهوری اسلامی و سرمایه‌گذاران خارجی از جمله در معاملات نفتی است. منظرپور همچنین از دبیران روزنامه تهران تایمز، وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی بوده است.

https://khodnevis.org/article/61156#.VELmM1eYC26
     
  ویرایش شده توسط: RONIN   
زن

 
شهید سازی با امراض سیاسي و سناریوی «علی خلیلی»
سناریو این بار نه در یک خانواده رزمنده و بسیجی که در یک خانواده نسبتا مرفه و بدون هیچگونه وابستگی سیاسی و یا اعتقادی به حکومت رقم خورد ! ، سناریوی «علی خلیلی» .



عکسهای ابتدایی از وضعیت ظاهری و حجاب مادر و خانواده علی خلیلی در روزهای ابتدایی حضور او در بیمارستان (که اکنون از روی سایت خبرگزاری فارس حذف شده است) نیز موید این مسئله است که خانواده وی دست کم از نظر ظاهری هیچ قرابتی با یک خانواده حزب الهی ندارند، ضمن اینکه از علی خلیلی به عنوان طلبه بسیجی یاد می شود اما تحقیقات نشان می دهد که او فقط در «موسسه غیر انتفاعی فرهنگی دینی بهشت» در کلاسهای آزاد فرهنگی عقیدتی آن شرکت میکرده و در همان موسسه نیز فعالیت داشته ، از علی خلیلی در زمان وقوع حادثه در هیچ پایگاه مقاومت بسیج سابقه ای یافت نشده ولذا نامبرده دارای هیچگونه «حکم ماموریت» و یا «کارت ناصحین امربه معروف و نهی از منکر» نبوده است . در تمامی مصاحبه هایی که یا خود وی انجام داده است و یا در مورد وی بوده است نام هیچ پایگاه بسیجی نیامده است و البته در هر مصاحبه ای بجای آن موسسه غیر انتفاعی نامهای مختلفی از حوزه های علمیه برده می شود تا «طلبه» بودن وی اثبات شود. خلیلی خود درباره خودش می گوید : «علی خلیلی هستم طلبه ی پایه ی چهار حوزه علمیه امام خمینی و مشغول تحصیل هستم. » اما در جای دیگری از وی نقل قول آورده شده :« علی خلیلی هستم ، پس از اخذ دیپلم وارد حوزه علمیه امام محمد باقر شدم» ، خلیلی متولد ۱۳۷۱ هست یعنی در هنگام حادثه (بیست و پنجم تیر ماه سال ۱۳۹۰ ) او ۱۹ سال داشته است و اگر اظهارات او را مبنی بر اینکه بعد از اخذ دیپلم یعنی در ۱۸ سالگی وارد حوزه علمیه شده باشد را صحیح بدانیم وی هرگز نمی تواند در یک سال چهار پایه(سال) را طی نموده تا طلبه پایه ی چهار حوزه علمیه باشد ! ، علی ایحال بسیجی نبودن وی که محرز است و طلبه بودن وی نیز دارای شبهات فراوانی است.

     
  
زن

 
اما سناریو از این قرار است که علی خلیلی در بیست و پنجم تیر ماه سال ۱۳۹۰طی یک درگیری که شرحش خواهد رفت به گردنش چاقو می خورد و نزدیک سه ماه در بیمارستانهای مختلف بستری و نهایتا بهبود می یابد و مرخص می شود و خودش و پدر و مادر و ظاهرا عمویش پس از گرفتن دیه رضایت نامه محضری می دهند و در نهایت احسان، ضارب علی خلیلی پس از دو سال و با تاخیرهای فراوان از زندان آزاد شده و پرونده مختومه می گردد .
علی خلیلی خود در مورد شب حادثه اینگونه می گوید : «نیمه شعبان دو سال پیش بود به نظرم ساعت دوازده شب بود که قرار بود دو سه تا از بچه ها را به خانه هایشان برسانیم .خانه های آنها خاک سفید بود و هیأت ما هم در نارمک بود. با موتور یکی از دوستان راهی خاک سفید شدیم بعد فلکه اول نه چهارراه سید الشهدا بود به نظرم، من شرح ماوقع یادم نیست چیزی که دوستان تعریف کردند را خدمتتان تعریف میکنم. دیدیم که پنج الی شش نفر دارند دو تا خانوم را اذیت می کنند. شرح ماجرا یادم نیست بچه ها می گویند که داشتند به زور سوار ماشین شان می کردند، که ما رسیدیم. بچه هایی که همراه من بودند کوچک بودند و آن موقع سوم راهنمایی بودند. آنها ایستادند و من از موتور پیاده شدم و رفتم به آنها تذکر دادم ولی گلاویز شدیم و آن دو سه نفر که همراه من بودند آنها هم کتک خوردند و در این حین یه چاقو نمیدونم از پشت بود یا از جلو! نثار ما شد. چاقو تو ناحیه گردن و نزدیک شاهرگم خورد. من همان جا افتادم. آنهایی که چاقو زده بودند همگی فرار کردند. یکی از این دانش آموزهایی که همراه من بود موتور سواری بلد بود و دنبال آنها رفت. شماره پلاک آنها را برداشت.من حدود نیم ساعتی تو خیابان افتاده بودم. بعداز نیم ساعت دو نفر از بچه های شمال شهر داشتند رد میشدند از آنجا ما را دیدند و سوار کردند و به اورژانس فلکه سوم تهرانپارس بردند. من حدود ساعت دوازده و نیم به آنجا رسیدم. دکترها به دوستان ما گفتند، اگر تا نیم ساعت دیگه او را به یک بیمارستان مجهز نرسانید "جان به جان آفرین تسلیم می‌کند". من را ساعت پنج عمل کردند. یعنی از ساعت دوازده و نیم تا پنج دنبال بیمارستان مجهز بودیم. بیست و شش تا بیمارستان پیگیری کردند. ولی هیچ کدام از بیمارستان ها ما را قبول نکردند به خاطر اینکه حالم وخیم بود. آخر ساعت پنج صبح بود که موفق شدیم در بیمارستان عرفان عمل کنیم. آنجا بود که زنده ماندیم. بعداز عمل هم تو کما بودم و بعد از یک هفته به هوش آمدم و به خاطر اینکه تمام خون بدنم خالی شده بود سکته مغزی کرده بودم. وضعیت ضارب هم به خاطر اینکه شماره پلاک را برداشته بودند فردا ظهرش دستگیر شدند و به زندان رفتند.خیلی وقت گذشت تا ما رفتیم دادگاه؛حدود چهار پنج ماهی شد فکر می کنم. بعد از آن هم سردار نقدی تشریف آوردند و یک وکیل گرفتند و خود ایشان بعضی از کارهای مارا پیگیری کردند.در ادامه به دادگاه رفتیم و حدود سه سالی برای ضارب بریدند. ولی برای بقیه دوستان ضارب شصت – هفتاد ضربه شلاق بریدند. الان همه آنها به قید وثیقه آزادند. از مسئولین دکتر دستجردی تشریف آوردند و هزینه بیمارستان را حساب کردند. از جانبازی ما هم دو سال گذشته ولی هنوز خبری از جانبازی نیست. اگر بخواهید حقیقت را برای تان بگویم من اسم این کار را "امر به معروف" نمی‌گذارم بلکه اسمش را دفاع از ناموس می گذارم. دفاع از ناموس مسلمان ها هم برای هر مسلمانی واجب است. من امر به معروف نکردم, دفاع از ناموس مسلمان‌ها کردم.»
این ماجرایی است که علی خلیلی دو سال بعد از آن روز در مصاحبه با فارس بیان می کند ، مصاحبه ای که کاملا هوشمندانه است و از بیان بخشهایی از واقعیت طفره می رود و می گوید :« یادم نیست ، دوستانم می گویند »
این ماجرا البته روایت دیگری هم دارد ، پدر ضارب علی خلیلی در مورد شب درگیری می گوید :« بچه ها نوار موسیقی می گذارند توی ماشین، شش نفر از همکلاسی های شان بودند. اینها هم می آیند و به بچه ها می گویند نوار را خاموش کنید. پسرم هم گفته جشن است به شما چه مربوط است. بعد (علی خلیلی) گفته عباس جلوی ماشین را بگیر. پسرم و دوستانش دیدند ایست و بازرسی است، فرار کردند. سه تا موتور که ترک آن سه نفر نشسته بودند دنبال اینها می کنند. از میدان هفت حوض تا چهار راه سیدالشهدا بیست کیلومتر است مگر می شود امر به معروف را به زور انجام دهند؟»
نقل قول پدر ضارب ظاهرا به حقیقت نزدیکتر است چراکه از آن دختران که علی خلیلی ادعایش را دارد تا به امروز خبری نشده (در حکم دادگاه نیز تصریح شده است که نه تنها آن بانوان شناسایی نشده بلکه متهمین نیز منکر این حادثه و عمل شده اندو تنها به روشن بودن ضبط ماشین اعتراف کرده اند) ضمنا «بنیادشهید و امور ایثارگران» همین نقل قول را تایید کرده است.
     
  
زن

 
در اغلب مصاحبه هایی که در روزهای ابتدایی این حادثه از سوی مضروبین و خانواده آنها نیز انجام شده است هم مشابه روایت پدر ضارب مطرح است و صحبتی از تعارض به دختران نیست. پدر احسان در مورد آزادی فرزندش اینگونه می گوید : « بعد از این درگیری پسرم بازداشت شد و مدت دو سال در زندان بود و به خاطر انفرادی طولانی سه بار می خواست خودش را حلق آویز کند. من دو سال رفتم در خانه آقای خلیلی برای گرفتن رضایت. هستی و نیستی ام را فروختم تا دیه را تهیه کنم. مادر آقای خلیلی خانم باشخصیتی است، خانواده آقای خلیلی خیلی خانواده خوبی هستند ما هیچ گلایه ای از آنها نداریم آنها خودشان شخصا آمدند دادگاه و رضایت دادند و گفتند چرا این بچه را آزاد نمی کنید که قاضی گفت به شما ربطی ندارد و این جرم دولتی دارد در حالی که خود آقای علی خلیلی در صحت و سلامت آمده بود محضر رضایت داده بود. خودش، عمویش، پدرش و مادرش آمده بودند توی محضر رضایت دادند. من هستی و نیستی ام را فروختم و دیه دادم و رضایت گرفتم و نهایتا پسرم پس از اتمام زندانش آزاد شد»
اینبار بر خلاف داستان ناصر ابدام این خانواده مقتول نیستند که بسیجی و قشر فرودست جامعه هستند، پدر احسان در معرفی خودش می گوید :« من زباله کش شهرداری هستم، سابقه حضور در جبهه جنگ به عنوان بسیجی را دارم و هنوز هم بسیجی ام و جانباز هم می باشم .»
علی خلیلی پس از بهبودی و ترخیص از بیمارستان تازه به عضویت بسیج در می آید و در خلال مدت زمان ترخیص از بیمارستان تا زمان فوتش چندین بار با کاروان راهیان نور به مناطق جنگی می رود و سه بار هم پیاده می رود کربلا ! علی خلیلی طبق آنچه که پزشکی قانونی هم گواهی کرده است از زمان کودکی و مادر زادی بیماری گوارشی داشته و با گذشت نزدیک به ۳ سال از آن درگیری و جراحتی که برداشته بود به علت بیماری گوارشی و عفونت روده به بیمارستان می رود و پس از گذشت یکماه در بیمارستان فوت می نماید .
با فوت علی خلیلی ماشین تبلیغاتی بسیج و حکومت مجددا به راه می افتد و مرگ او را به علت جراحت درگیری سه سال گذشته اعلام و او را «شهید امر به معروف » معرفی می کنند این در حالی است که در زمان زنده ماندن وی و با وجود پیگیریهای مداومی که هم خود وی و هم بسیج داشته تا وی را به عنوان جانباز معرفی نمایند به جایی نرسیده بود و پس از مرگش هم «بنیاد شهید» با توجه به اینکه وی در هنگام درگیری عضویت بسیج را نداشته و دارای کارت ضابط قضایی نبوده مضاف بر آنکه مرگش نیز بر اثر آن درگیری نبوده شهادتش را تایید نمی کند.
     
  
زن

 
اما فرماندهان بسیج حالا بر سر مادر وی چادر انداخته و جوراب پایش کرده اند و بر دوش پدرش نیز چفیه و از آن خانواده غیر مذهبی یک خانواده شهید پرور ساخته اند و مدام از «بسیجی طلبه شهید علی خلیلی» پوستر منتشر می کنند تا از شهادت علی خلیلی مستمسکی درست کنند برای مبارزه با تهاجم فرهنگی و رواج منکرات و کم کاری دستگاههای نظارتی و فرهنگی دولت روحانی ، «انصار حزب الله» نیز با علم کردن عکس او در معابر و راهپیمایی هاش در صدد آن است تا به گشت های امنیتی و امربه معروف و نهی از منکرش مشروعیت بخشد ، شهردار تهران به دنبال منافع حزبی و تبلیغاتی خود یکی پس از دیگری بیلبوردهای عکس علی خلیلی را در اختیار بسیج و ستاد آمران به معروف می گذارد تا علیه خانواده یکی از کارگران شهرداری تبلغ کنند و از قوه قضاییه بخواهند پسر یک بسیجی و جانباز کارگر شهرداری را به خاطر اهداف و امراض سیاسی شان اعدام نماید ، فرزند کسی را که می گوید :« جانم را برای کشور و انقلاب گذاشتم جانباز شدم و حتی کسی یک قرص استامینوفن هم دستم نداد اعتراض هم نکردم خواست خودم بود جانم را بگذارم زخمم را درمان نکردند اشکالی ندارد حداقل نمک روی آن نپاشند !»

     
  
مرد

 
دوستان گرامی

یکی لطف کنه تاپیک بزنه و حرفهای راست اینها رو توش بنویسه

اونوقت تاپیکش یک پست بیشتر نخواهد داشت و اون هم اولیشه

اما در بین دروغگوها دروغگوترین ادم احمدی نژاد بود واقعا یک روده راست تو شکم این مردئک نبود در حالیکه تو شکم بفقیه اونها حداقل یکدونه پیدا میشه
     
  
صفحه  صفحه 36 از 51:  « پیشین  1  ...  35  36  37  ...  50  51  پسین » 
سیاست

حقایق تلخ ( بررسی دروغ ، افشاگری )

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA