انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
سیاست
  
صفحه  صفحه 42 از 51:  « پیشین  1  ...  41  42  43  ...  50  51  پسین »

حقایق تلخ ( بررسی دروغ ، افشاگری )



 
جراحی زیبایی؛ بحثی پیرامون گوش پری‌گونه


این مقاله درباره علل واکنش منفی نسبت به جراحی زیبایی گوش و بررسی واکنش‌ها نسبت به آن است. مقاله استدلال می‌کند که انسان از نمادها استفاده و سوءاستفاده می‌کند: گاهی این نمادسازی برای هویت‌یابی است و گاهی برای سیطره و استیلا. از معایب انسان «کمال‌جویی» است که گاهی به شکل میل به استیلا بر دیگران بروز می‌کند. این استیلا در افراطی‌ترین شکل به صورت خشونت و گاهی به شکل میل به اصلاح و مهار دیگران تجلی می‌کند و آثار آن را در زبان می‌توان دید. مقاله می‌کوشد با ذکر چندین مثال، مسئله «نامگذاری» را به مثابه یکی از وجوه استفاده از نمادها شرح دهد و آن را مانند شگردی ایدئولوژیک نشان دهد که همچون دریچه بینایی عمل می‌کند. به تعبیر دیگر، نامگذاری یک نوع ابزار بلاغی است که چیزها را از دریچه خاصی می‌بیند و با هدف مشخصی آن را از دریچه‌ای به مخاطبان معرفی می‌کند که مطلوب اعتقادات خودش باشد. از این‌رو، نامگذاری ابزاری است که از آن برای قضاوت و در نتیجه طرد یا قبول مفاهیم استفاده می‌کنند. در این میان نقش رسانه‌ها در استفاده از تعابیر نیز برجسته می‌شود که افراد از اعتقادات، باورها و دیدگاه‌های مردم، هراس‌ها و قضاوت‌های اخلاقی و اجتماعی آن‌ها استفاده و سوء استفاده می‌کنند و در نتیجه قضاوت مردم را درباره یکدیگر شکل می‌دهند. انسان‌ها پدیده‌ها، مفاهیم، رفتارها و چیزها را تحت دو واژه الهی و شیطانی دسته‌بندی می‌کنند و از این راه قضاوت‌های خویش را محدود می‌کنند. نمونه خاص آن در این مقاله، توصیف جراحی زیبایی «گوش» است که در تلویزیون ایران به «گوش الاغی» توصیف شده و به نمونه‌ای از قضاوت تحقیرآمیز تبدیل شده است. مقاله نشان می‌دهد که پدیده جراحی گوش به شکلی که اکنون موضوع انتقاد قرار گرفته است، در کشورهای دیگر نیز وجود دارد و نام آن جراحی «گوش پریانه» یا «پری‌گونه» است. نامگذاری این نوع جراحی توسط تلویزیون رسمی ایران به گوش الاغی به ابزاری تحقیری برای شهروندانی تبدیل شده است که حق مالکیت بر بدن خود را دارند ولی ناعادلانه به آن‌ها فحاشی می‌شود. نتیجه حاصل از مباحث این مقاله این است که حق گزینش شکل بدن و دخل و تصرف در آن، ناشی از حق ذاتی «مالکیت بر تن» است ولی قضاوت تحقیرآمیز دیگران در این‌باره تعرض به حقوق این افراد و منافی آزادی فردی است.



تصویر ۱: جراحی گوش عبارت است از بازشکل‌دهی گوش به ترکیبی غیر از شکل متعارف انسانی آن و طراحی‌اش در وجه موجودات غیر انسانی. در ادبیات شگرد تشخیص عبارت است از انسان‌نمایی از موجودات غیر انسانی. مثلا بسیاری از کارتون‌ها بر این اساس کار می‌کنند نظیرموش و گربه، پلنگ صورتی، شرک و غیره. در شعر گاهی کوه‌ها و گل‌ها و درختان و رودها و حتی باد و ستادگان و ماه و خورشید به صورت انسان ترسیم شده‌اند. جراحی گوش شگردی در معکوس‌سازی این صناعت کهن است: فرشته‌نمایی، پر‌ی‌نمایی از شکل انسان. پری‌سازی از شکل گوش عبارت است از طراحی گوش به نحوی که لبه فوقانی آن تیز، نوکدار، و پیکانی شود. در این نوع جراحی، شکلی مثلثی از لبه بیرونی و فوقانی گوش بریده و جدا می‌شود تا به شکل گوش پری‌های افسانه‌ای دربیاید.

دیباچه :

در آغاز بحث تعریفی بلاغی از انسان ارائه می‌کنیم و بر نقش نمادسازی و نامگذاری تاکید می‌کنیم تا انگیزه‌های انتقاد تحقیری را دریابیم.

«کنث برک» می گوید: «انسان حیوانی استفاده‌کننده از نماد»، و «سوءاستفاده‌گر از نماد» است....که «به واسطه کمال‌گرایی فاسد شده» است . برک بلاغت‌شناسی آمریکایی است که معتقد است بسیاری از مسائل و معضلات بشر از نمادسازی نشأت می‌گیرد. با ذکر چند مثال از زمینه‌های مختلف می‌کوشم گستره معنایی این تعریف و مصداق‌هایی از آن را تشریح کنم. اما نمونه‌هایی که می‌آورم صرفا برای تشریح اهمیت نمادها و نامگذاری‌ها است و مثلا وقتی از مسئله هولوکاست یا داعش نمونه می‌آورم، مقصود برجسته کردن ساز و کار نمادها و لزوم توجه به آن‌ها است.

نمادسازی ابزاری است که در نوشتار، تصاویر و آواها استفاده می‌شود و هدف آن انتظام جوامع و استقرار قدرت است. علائم راهنمایی و رانندگی از جمله نمادهایی تصویری هستند که به تحرک در شهر انتظام می‌دهند و آژیر پلیس نماد قدرت است و وقتی به صدا در می‌آید همگان در می‌یابند باید به این نماد و معانی آن تن بدهند. پس نمادها ابزاری قراردادی هستند که نوعی نظام معنایی و قضاوتی را در پس خود دارند. مهم‌ترین نکته‌ای که در این راستا باید دریابیم این است که، به تعبیر کنث برک، نمادها خود چیزها نیستند . به عبارتی صرفا بیانگر تلقی، تصور و قضاوت ما درباره چیزها هستند. کسی ممکن است تصور کند که انسان در این دنیا مسافر است و در این دنیا غریب افتاده است. نمادهایی مانند مسافر و غریب در اینجا بیانگر تصور او از جهان است و ولی شواهدی برای پیدا کردن این‌که این فرد به جهانی دیگر خواهد رفت، در دست نداریم مگر متونی که خود آن‌ها هم در ورطه همین عدم ارجاع نشانه‌ای قرار می‌گیرند. کسی که به علت بی‌باوری به اعتقاد خاصی کافر، ملحد یا منحرف می‌نامند، صرفا مورد قضاوت در نظامی از این گونه دال های قراردادی و مدلول های اثبات نشده قرار گرفته است. اکنون باید به انگیزه‌های نمادسازی بپردازیم. چرا نمادهایی مانند منحرف، ملحد، احمق و مسخره داریم و با آن‌ها دقیقا می‌خواهیم چه کاری انجام دهیم؟ انگیزه. نمادها بیانگر انگیزه‌ها هستند و انگیزه‌ها با ادارک و روحیات ما مرتبطند.

تشکیل قدرت: تعلق و نمادسازی :

از انگیزه های نمادسازی و استفاده از آن می‌توان به انگیزه امنیت‌جویی، انگیزه گروه‌گرایی، انگیزه گروه‌گریزی، میل به قدرت، و غیره اشاره کرد. به عنوان مثال جراحی پلاستیک و جراحی گوش به شکل پری‌ها چه انگیزه‌هایی دارد؟ شاید میل به زیبایی و در نتیجه ایجاد جذابیت و احساس تفاوت و اعتماد به نفس، شاید هم غلبه بر یکنواختی زندگی باشد. بی‌تردید انگیزه‌های دیگری در این‌باره وجود دارد. در حالی که چنین نمادهایی ممکن است برای تقویت حس خوب نسبت به خویشتن یا حتی غلبه بر احساس ناامنی یا ناخرسندی از وضعیت پیشین باشد، دلیلی در دست نداریم که به دیگران آسیب برساند یا تهدیدی برای دیگران باشد. اما واکنش منفی دیگران به جراحی زیبایی می تواند حاکی از انگیزه‌هایی مانند هراس از خرق عادت و هراس از دیگرگونی در شکل آدمیت باشد. در مقابل نمادهای فردی نمادهای توده‌ای، انسجامی و در نتیجه کنترلی هم دیده می‌شود. به عنوان مثال، از نمادهای شکلی و پرچمی داعش، نوعی ایدئولوژی و نوعی میل به تشکیل قدرت را در می‌یابیم. پرچم داعش با پارچه‌ای سیاه و شعاری در میانه‌اش که می‌گوید: «خدایی غیر از خدای اسلام نیست»، هم دعوی استیلا دارد، هم تهدید است. از این‌رو در حالی که نمادهای فردی مانند جراحی زیبایی، اثباتی هستند و بیانگر میل به زندگی، میل به بروز تفاوت و استقبال از تفاوت هستند، دال‌هایی مانند نمادهای داعش نافیانه و تهدیدی و نفی‌کننده عدم تفاوت هستند. داعش و نمونه‌های خفیف‌تر آن مانند علائم و ظواهر و نمادهای مذهبی، بیانگر میل به یک‌گونگی، و میل به یکنواختی و تداوم جاودانه نوعی نظام اعتقادی و رفتاری هستند.

بازگردیم به تعریفی که کنث برک از انسان داده است: انسان موجودی نمادساز، استفاده‌کننده و سوءاستفاده‌کننده از نماد است. نظام‌های سنتی و اعتقادی جزمی، نمادهایی کل‌گرایانه می‌سازند (به عنوان مثال پیروان اخلاق ظاهری در هر مکتب و دینی) با بروز نمادها و علائم ظاهری میل به یکسان‌نگری و انکار تفاوت را بیان می‌کنند. در جامعه‌ای که رمز حیاء زنان، پوشیدن لباس کامل تعریف و تعیین می‌شود تخطی از آن، نماد بر‌هم‌زدن نظم تلقی می‌شود. موضوع جراحی اندام‌های بدن را نیز می‌شود در همین نظام تحلیلی بررسی کرد. نخستین گامی که انسان‌ها در یگانه کردن بدن‌ها برداشتند اختراع لباس بود. وجود لباس‌های محلی یکنواخت از بقایای این سنت نمادسازی است. از آنجایی که راهی برای یک شکل کردن بدن وجود نداشت، لباس جایگزین پوست شد و به ابزاری استعاری برای یکسان‌سازی بدن‌ها تبدیل شد. از این‌رو، لباس نوعی مجاز مجاورت است: لباس به علت مجاورت با پوست به جای پوست عمل می‌کند. اما ما نمونه‌هایی از کوشش انسان برای یک شکل کردن واقعی انسان‌ها را در تاریخ هم دیده‌ایم: نازیسم. نازیسم ایدئولوژی‌ای زیست‌شناختی باید بوده باشد زیرا بر اساس ژنتیک و نژاد شکل گرفت و نوعی بدن خاص را معیار انسانیت قرار داد و کوشید که همه بدن‌های متفاوت از آن را حذف کند. چه چیزی در نمونه‌های نمادسازی بالا مشترک است؟ کمال‌گرایی.

کمال‌گرایی :

تشابه و تفاوت دو مکانیسم مهم در صلح و مناقشه‌اند. یکسان‌گرایی، پدیده‌ای روانشناختی است که انسان‌ها بر اساس آن با یکدیگر احساس تعلق می‌کنند. به عنوان مثال ذهنیت نژادگرایانه ناشی از این باور است که بدن‌های مشابه در نوعی یگانگی هستند. باور به تفاوت، نوعی ذهنیت تکثرگرا است و بر عکس این عمل می‌کند. در حالی که تشابه، افراد را به هم سوق می‌دهد، بروز تفاوت در میان کسانی که ذهنیت جزمی دارند ممکن است سبب انشقاق و نزاع شود: ذهنیت متعصب، تفاوت را تهدید و برهم‌زننده نظم و مخل انتظام می‌بیند و آن را تحت عنوان انحراف، جلف بودن، سبکی و حماقت تفسیر می‌کند. (در این‌باره نک. فهم مناقشه در مطلبی که لینک داده‌ام و به عدم استقبال از تفاوت به منزله یکی از ریشه‌های مناقشه و نزاع نگاه کرده است). چگونه می‌توان مسئله تحقیر جراحی زیبایی را با منطق عدم استقبال از تفاوت تحلیل کرد؟ تفاوت برای برخی افراد به معنی شکل‌گیری دوگانه ما/آن‌ها است. فردی که مبادرت به جراحی زیبایی می‌کند گویی خود را از یک نوع ساختار بدنی خارج می‌کند. به عنوان مثال، افراد چینی‌ای که ساختار فک خود را به شکل غربی در می‌آورند ممکن است با این تفسیر تحقیر شوند که به ملیت خویش پشت کرده‌اند و نژاد خود را تحقیر کرده‌اند. عموم کسانی که به جراحی پلاستیک واکنش منفی نشان می‌دهند، این افراد دچار خودباختگی می‌بینند، یعنی به اعتقاد آن‌ها این افراد احساس مسئولیت کافی در مراقبت از شکل همگانی نشان نداده‌اند. گرچه مردم ممکن است به نمادهای تحقیری و تمسخری در بیان واکنش منفی رو بیاورند اما خنده و تمسخر در حقیقت نوعی شگرد برای غلبه بر هراس و شرم است: افرادی که ذهنیت یکنواخت‌پسند، یگانگی‌گرا و ضدتفاوتی دارند، جراحی پلاستیک را دستکاری و تحقیر بدن طبیعی می‌بینند و چون ذهنیت «من-همگانی» به انسان دارند، یعنی خود را دیگری و دیگران را خود می‌پندارند، شخص مرتکب جراحی را همان خویشتنی می‌دانند که مخل انتظام بدن شده است و اکنون در انظار عمومی مورد قضاوت منفی دیگران قرار گرفته است. از این‌رو، شخص نافی تفاوت (که نوعی اختلال تفکیک خویش از دیگری دارد) خویش را تحقیر‌ شده و شرمسار و آماج انتقاد تلقی می‌کند. از آن‌سو باید بر این شرم و هراس تحقیر علبه کند. شگردی که به کار می‌برد، خنده بر خویش است: او به صورت استعاری بیرون از خویش می‌ایستد و با دیگران بر خود می‌خندد و خود را تمسخر می‌کند و از این راه، وقتی تمسخرکننده به جماعت تمسخرکنندگان ملحق می‌شود، خودش را از موقعیت شرمناکی و از موقعیت هراس بیرون می‌کشد و اینگونه است که افرادی که قائل به تفاوت در شکل بدن‌های هم‌وطنی و هم‌نژادی نیستند به زبان تمسخر و تحقیر روی می‌آورند. افرادی که جراحی می‌کنند در واقع استدلالی مثبت دارند و با مفاهیم و نمادهایی مانند ترقی زیبایی، عمل خود را تفسیر می‌کنند اما افرادی که سعی این اشخاص را در ایجاد تفاوت درک نمی‌کنند سه دسته استدلال دارند:

۱. این افراد حس امنیت و اعتماد به نفس ندارند
۲.این افراد سطحی هستند
۳. این افراد دچار خودشیفتگی هستند. (نک. به تحقیقی که گرگ استیونز در این‌باره کرده است).

دلایلی که مخالفان جراحی پلاستیک می‌آورند حاکی از ذهنیتی است که تاب تفاوت در دیگران و گزینش‌های آن‌ها در متفاوت شدن را ندارند و عموما این تفاوت ناشی از انگیزه حس وحدت و باور به یگانگی، شکلی است که آن را در زیر ذیل بحث کمال‌گرایی مطرح می‌کنیم.

کنث برک می‌گوید انسان از کمال‌گرایی فاسد می‌شود . کمال‌گرایی نوعی وسواس شدید برای تسلط و اشراف بر همه چیز است. از راه تحلیل قیاسی فرد با نظام‌های بزرگ‌تر از فرد، بهتر می‌شود این را دریافت. نظام‌های تمامیت‌خواه اعتقادی، سنتی و حکومتی را باید مانند یک فرد در نظر گرفت که رفتار آن‌ها نیز مانند فرد قابل تحلیل است. فرد اگر احساس کند که به علتی از معیارهای مقبول سقوط کرده و مورد قضاوت اخلاقی قرارگرفته است به احساس شرم دست می‌یابد: فرد یا نظام اعتقادی، زنجیره‌ای از معیارها را به منزله نرم کمال در نظر می‌گیرد و انطباق با آن‌ها را شرط توفیق خود می‌داند و عدول از آن‌ها را مایه شرمساری می‌پندارد. تمام نظام‌ها و حکومت‌ها و نظام‌های گروهی که هویت اعضاء خود را یکنواخت و یکپارچه و مطابق با معیارهای تثبیت شده می‌خواهند به این حس دچار می‌شوند زیرا افرادی پیدا می‌شوند که میلی به همرنگی ندارند و از این‌رو کلیت سیستم خود را در ورطه نگاه تحقیر آمیز می‌بیند. ما گاهی از این دست جملات می شنویم که درباره افراد منحرف از معیارهای اعتقادی و سیاسی می‌گویند که ننگ مملکت هستند؛ به عنوان مثال تصاویر عریان گلشیفته فراهانی نمونه‌ای از چیزی است که جامعه سنتی و حکومت آن را مایه شرم خود می‌دانند. هر یک از اعضاء جامعه نیز که به انحاء مختلف خود را عضوی از کلیت منسجم و یک‌رنگ یک نوع فرهنگ می‌دانند، هنجارشکنی دیگران را تهدید برای کلیت خود می‌یابند و حس شرم و تحقیر و هراس سراسر وجود آن‌ها را می‌گیرد اما آن‌ها نام این را هراس نمی‌گذارند بلکه از مکانیسم فرافکنی و انتقال استفاده می‌کنند و رنج و آزردگی‌ای که خودشان از رفتار دیگران به آن دچار می‌شوند را تحت انحراف آن افراد نامگذاری می‌کنند. انسان وقتی در ورطه شرم حقارت می‌افتد (مثلا خود را در فقر، در حرمان، در تحقیر، در عریانی و در معرض تمسخر می‌بیند) یکی از دم دست‌ترین استعدادهای خودش را به جریان می‌اندازد: میل به کمال‌گرایی. میل به کمال‌گرایی سوی مخالف حس نقص، حس شرم و حس حقارت است. کمال‌گرایی یک شگرد دفاعی-روانشناختی است که وقتی فرد یا افراد، خویش را در هراس از تحقیر، فقر، و زشتی می‌بیند به تقلای جبران می‌افتد تا بر آن چیزی که هستی و قدرت و ثروت و وضعیت او را تهدید کرده است سلطه بیابد. با سلطه بر آن چیزی که عامل خطر برای خودش می‌بیند، آن را در چنگ و در حصر خودش نگه می‌دارد؛ آن را حصر می‌کند؛ به دیوار می‌کشد؛ به زندان می‌افکند: امکان این‌که آن فرد یا آن چیز او را در ورطه شرم بیاندازد را از او سلب می‌کند و از این راه خویش را در امنیت قرار می‌دهد. در زیر مثال کمال‌گرایی و مسئله هولوکاست را مطرح می‌کنیم. هدف از ذکر این مثال‌ها درک خطر کمال‌گرایی است که در مقیاس کوچک و بزرگ، پر خطر و کم خطر، موجد نظامی از سیطره و مهار می‌شود.

ادامه ی مقاله در پست بعدی.
     
  

 
ادامه ی مقاله.

رابطه هولوکاست با کمال‌گرایی در چیست؟

تاریخ حین و بعد از ماجرای نازیسم نشان می‌دهد که آلمانی‌هایی که فقر و رکود اقتصادی را نوعی حقارت ملی می‌دیدند، برای جبران این وضعیت تباهی به مکانیسم کمال‌گرایی روی آوردند: به پاکسازی نژادی روی آوردند، معلولان را بستری کردند و کشتند تا نژاد خود را پاکیزه کنند. یهودیت را نماد تباهی، عامل عقب‌افتادگی اقتصادی، رکود اجتماعی و عامل فقر آلمان معرفی کردند: یهودیت می‌بایست از صحنه برداشته می‌شد و هولوکاست رخ داد. ماجرای هولوکاست حاکی از این است که بدن‌ها ابزاری برای همذات‌پنداری، یگانگی و یکپارچگی هستند و انسان‌ها از نماد بدن‌های مشابه برای یکسان شدن با یکدیکر استفاده می‌کنند. آن سوی این ماجرا، واکنش به جدایی برخی انسان‌ها از بدن‌های مشابه است. بدن‌هایی که سعی در ایجاد تفاوت دارند، تحت عنوان منحرف از معیار دیده می‌شوند و بنابراین تهدیدی برای بکپارچگی هستند. واکنش به این بدن‌های تفاوت‌جو، با خشونت مواجه می‌شود و این خشونت گاهی کلامی است و از راه داغ ننگ و بدنام کردن صورت می‌گیرد. اکنون موضوع داغ ننگ و بدنام کردن را تحت نظریه فراخوانش آلتوسر پی می‌گیریم.

بدنام کردن را می‌توان با نظریه آلتوسر درباره نامگذاری یا فراخوانش دریافت. نامگذاری، اسلوب و شگردی است برای محدود کردن چیزها در قالب یک نام و لقب. با نامگذاری، چیزها را در محدوده واژه‌ها محصور می‌کنیم. به آن‌ها اجازه خروج از دامنه آن واژه‌ها و القاب را نمی‌دهیم. واژه‌ها مانند صفحه‌ها و دریچه‌هایی هستند که چیزها را از مجرای آن‌ها می‌بینیم. به این طریق، واژه‌ها به ابزاری برای ارزش‌گذاری و داوری و قضاوت تبدیل می‌شوند: دانشمندی که با ساخت سلول‌های بنیادی سعی دریافتن راهی برای درمان سرطان دارد، تحقیقش را خدمت، خلاقیت و آفرینش می‌بیند. همان عمل او برای یک بنیادگرا، ضد آفرینش و گنهکارانه است. وقتی افراد و چیزها را در واژه‌ها ترسیم می‌کنیم، دامنه‌ای از معانی تاریخی، و دانش و آگاهی‌های خود را که از کتاب‌ها، داستان‌ها، برخوردهای شخصی، فیلم‌ها، تلویزیون و سایت‌های اینترنتی و شبکه‌های اجتماعی آموخته‌ایم به میان می‌آوریم. همه افق‌های شناختی خود را که طی سال‌ها در معرض متون قرار گرفتن آموخته‌ایم، در قضاوت خود دخیل می‌کنیم و با جمیع آن‌ها معیار و کلیشه‌ای می‌سازیم که تک تک پدیده‌های جهان و انسان‌ها و رفتارهای آن‌ها را از طریق آن‌ها تفسیر می‌کنیم. تنها کسانی که ذهنیت و استدلال خود را بر پایه استدراک «موردی» قرار داده‌اند، از دام جزمیت‌ها و کلیشه‌ها رهایی یافته‌اند.

آلتوسر با طرح مفهوم «فراخوانش» استدلال کرد که ایدئولوژی عبارت است از زنجیره‌ای از اعتقادات و باورها و آداب و رسوم که نوعی نظام واقعی را می‌سازد و یک رابطه غالب و مغلوبی را بنا می‌کند. یکی از این شگردها نامگذاری است و آلتوسر آن را با«فراخوانش» تشریح کرده است. فراخوانش عبارت است از صدا کردن افراد. آلتوسر بر این باور بود که ایدئولوژی ساختاری واقعی است که با دعوت انسان‌ها به خودش آن‌ها را به بردگی می‌گیرد و عموما خود افراد به این سیطره ایدئولوژی پاسخ مثبت می‌دهند. از این‌رو فراخوانش مانند این است که در خیابان بایستیم و از دور کسی را صدا کنیم. اگر آن فرد سرش را به سوی ما بازگرداند، در واقع به واژه‌هایی که ما او را در آن چارچوب تلقی کرده‌ایم، پاسخ مثبت داده است و او پذیرفته که همان است که در آن نام است. هدف ایدئولوژی از این لقب‌دهی این است که افراد را در چارچوب و در محدوده آن واژه ها محصور کند، تحرک آن‌ها را در اختیار و در مهار خودش بگیرد، سرکوب کند و آن‌ها را بپاید تا مبادا از آن خارج شوند: به عنوان مثال تعریف رمز لباس و رمز شکل بدن در دست ایدئولوژی است و افراد به آن دعوت می‌شوند و افراد با پاسخ مثبت به آن، یکدیگر را نیز از خروج از آن منع می‌کنند. تحت نظام باوری ایران کنونی جراحی گوش به شکل حوری‌های داستانی و افسانه‌ای نوعی انحراف از هنجار تعریف شده در ایدئولوژی است و تلویزیون و افرادی که همسو با آن، افرادی را که جراحی زیبایی روی گوش انجام داده‌اند، با القابی که نظام تحت نمادها تحقیر می‌کنند، در معرض سرزنش و القای شرم و تحقیر قرار می‌دهند. نمونه بارز رژیم زنانگی چیزی است که سیمون دوبووار در جنس دوم پیش کشید؛ او به کلیشه‌هایی که جامعه تحت عنوان زنانگی مطلوب به زنان تعلیم می‌دهد و در آن‌ها درونی می‌کند تاخت.جراحی گوش و جراحی آن به شکل گوش پری‌های افسانه‌ای، یکی از معانی زنانگی سنتی در ایران --یعنی حیاء -- را به چالش می‌کشد: در حالی‌که روایات غالب زنان را به پوشاندن بدن از جمله گوش‌ها دعوت می‌کنند، زنانی هستند که با طراحی روی گوش‌ها آن‌ها را به سوژه نگاه تبدیل می‌کنند.



اکنون سوالی که در صدد پاسخ آن بر می‌آییم این است که چرا برخی گوش‌ها را پری‌گونه جراحی می‌کنند و معنایی و فحوایی که می‌شود از آن استنتاج کرد چیست؟ بلاغت این کار در چیست؟ اگر به استدلال عمومی در این‌باره رجوع کنیم، به این تفاسیر می‌رسیم که زنان (و مردان) برای خودنمایی مبادرت به جراحی در اندام های مختلف بدن‌شان می‌کنند. این تفسیر نه راهگشا است و نه چیز مهمی به ما می‌گوید. در حقیقت دربردارنده نوعی قضاوت اخلاقی و ناشی از عدم استقبال ار تفاوت است که در زیر آن را تحت عنوان «هراس اخلاقی» شرح خواهیم داد. ماجرای جراحی زیبایی در بسیاری موارد از این جهت تحقیر می‌شود که نوعی «تقلب» و جعل تلقی می‌شود. اما بحث در این‌باره باید دو سو بیابد که هریک ما را به نتیجه متفاوتی می‌رساند:

۱. چرایی مبادرت به جراحی پلاستیک، مسئله‌ای در بلاغت است و این‌که انسان‌ها تحت فشارها و القائات رژیم زیبایی مبادرت به جراحی‌های دردناک می‌کنند. منظور از رژیم های زیبایی این است که زنجیره‌ای از باورها و اعتقادات درباره زنانگی و مردانگی میان مردم وجود دارد که انسان‌ها را در قالب آن‌ها ارزیابی می‌کنند. به عنوان مثال، مردم معیارهایی درباره سایز بدن و شکل اعضاء صورت دارند و تحت آن‌ها یکدیگر را مورد قضاوت قرار می‌دهند. یکی از عللی که برای پدیده انجام جراحی زیبایی بیان کرده‌اند، تسلیم شدن زنان به معیارهای جذابیت جنسی است (تحقیق کالگرو همکاران‌اش نشان می‌دهد که تن دادن به جراحی پلاستیک نوعی قضاوت درباره خویش از منظر جنسی است. . پدیده تحمیل معیارهای زیبایی بر زنان، تاریخ دیرینه‌ای دارد. سرتاسر شعر کلاسیک ایران مفاهیمی درباره معیارهای زیبایی دارد که مفهوم زنانگی را در زنان ایران درونی کرده‌اند و ذهنیت مردان را به این‌سو شکل داده‌اند که کدام زن با کدام ویژگی‌های جسمی و چهره‌ای لیاقت و شایستگی محبوب و دلبر بودن را دارد. حتی صنایع مد امروز و رژیم‌های زیبایی با برگزاری مسابقات بانوی زیبایی جهان و بانوی زیبایی ملی ادامه همان ایدئولوژی شعرای کلاسیک هستند. لب‌های غنچه و چشم‌های خمار و بزرگ و قدهای رعنا در صنعت مد جدید، ریشه‌هایش به اشعار کلاسیک شعرا باز می‌گردد و شعرا نیز صرفا بخشی از جامعه‌اند که همان باورها و اعتقادات مردم را در قالبی زیبا و بیانی گیرا شکل می‌دهند. چه چیزی در این باور وجود دارد که باید برای محبوب و معشوق بودن تن به جراحی زیبایی داد؟ حداقل دو دلیل وجود دارد: پیدا کردن اعتماد به نفس و همخوانی با معیارهای تثبیت شده درباره زیبایی. تحقیقی بر اساس این دو میل به این نتیجه رسیده است که این دو در حقیقت راهی برای غلبه بر اضطراب مرگ‌اند.شاید بتوان این غلبه بر اضطراب مرگ را با تقلا برای رهایی از بافت خسته‌کننده و بسته جامعه‌ای مانند ایران تفسیر کرد.

۲. مسئله دیگر برخورد مردم با کسانی است که اندام خویش را در معرض تغییر بدن قرار می‌دهند و همین بیشترین تمرکز مقاله حاضر است. مهم‌ترین بحث ما در این مقاله نحوه مواجهه مردم با پدیده جراحی زیبایی است: با تامل در هجمه به افراد جراحی‌شونده از خود می‌پرسیم چرا در این‌باره از سوی برخی قضاوت منفی صورت می‌گیرد و چرا به عنوان یک چیز جدید و جذاب دیده نمی‌شود؟ جراحی زیبایی، عملی شخصی و انگیزه‌دار است، اما چرا آن را نماد معانی منفی و سلبی در این افراد قرار می‌دهند؟ جراحی پلاستیک عملی نمادین است که انگیزه‌های آن در اشخاص می‌تواند باعث دستیابی به اعتماد به نفس، غلبه بر خستگی و بی‌معنایی، برخورداری از حس زیبایی متفاوت و حتی غلبه بر اضطراب مرگ شود. از این‌رو عملی بلاغی است که دیگران را از خود متاثر می‌کند و در آن قطعا انگیزه‌ای آگاهانه نهفته است و این آگاهانه بودن آن مسئله تحقیر از سوی دیگران را به پرسش می‌کشد. انتقاد تند و تحقیر‌آمیز از جراحی پلاستیک دیرینه‌ای به اندازه شکل‌گیری خود این پدیده دارد. در قبال پدیده اخیر جراحی گوش٬ چگونه باید با مسئله برخورد افراد با این موضوع مواجه شویم؟ بگذارید از پدیده تلویزیون رسمی داخل کشور و موضع‌گیری آن و در نتیجه شکل دادن به قضاوت مردم درباره جراحی زیبایی شروع کنیم تا به مسئله استفاده از نمادها، تعریف انحراف، لقب‌گذاری، و تحقیر بپردازیم.

تلویزیون رسمی ایران در یک برنامه سه موضوع را با محوریت الاغ به موضوع رژیم زیبایی شکل داد و ذهنیت مردم و الفاظ آن‌ها در قضاوت پیرامون مسئله جراحی زیبایی گوش را شکل داد. در آن برنامه تلویزیونی سه موضوع مطرح شد:

۱. مسئله «مسابقه الاغ‌سواری»
۲. فروش مجرمانه گوشت الاغ
۳.جراحی گوش که بر آن مدل گوش الاغی نام گذاشت.

چنین برنامه‌ای با چه ساز و کار بلاغی‌ای کار می کند و پیامد آن چیست و چگونه هم‌زبان و هم استدلال با بخشی از مردمی است که ممکن است موافق یا مخالف تلویزیون رسمی باشند؟

سه ماجرا در یک برنامه در کنار هم گذاشته شده است: نام این صناعت، هم‌کناری است. هم‌کناری عبارت است از قرار دادن چیزهای مشابه یا متضاد برای بیان یک مفهوم و یک تفسیر مورد نظر. به عنوان مثال، استعاره و تشبیه در فیلم‌سازی و ادبیات از صنایعی هستند که از آن‌ها برای قیاس استفاده می‌کنند و قیاس یک نوع صناعت ذهنی-زبانی است. باید روی این مفاهیم قدری بیشتر درنگ کنیم. فیلم یا قطعه تولید شده مذکور نوعی روایت است که سه جزء را انتخاب کرده تا یک نتیجه را القاء کند. مسابقه الاغ‌سواری که نوعی مضحکه‌سازی از یک تفریح است؛ در حالی که مردم طبق سنت ورزشی، تفریحی، و اشرافی انتظار دارند که مسابقات سوارکاری با اسب صورت بگیرد، در این ماجرا الاغ‌سواری را پیش کشیدند تا نوعی تفریح را از راه قیاس نافیانه و سلبی به تحقیر تبدیل کنند. علت اینکه قیاس میان اسب و الاغ حاصل‌اش به تمسخر کشیدن تفریح مذکور است، در این است که اسب‌سواری نیازمند مهارت در مهار اسب، پوشیدن لباس خاص، زین و یراق و سرعت این حیوان است. رابطه‌ای احساسی نیز میان سوارکار و اسب همیشه وجود دارد که بر پرستیژ آن می‌افزاید. بنابراین در ذهنیت مردم، اسب نماد رفاقت با سوارکار، رام‌پذیری، نجابت و مفاهیمی اینگونه‌ای است. از سویی اسب‌سواری از تفریحات اشرافی و ثروتمندانه است، بنابراین قیاس آن با مسابقه الاغ‌سواری چندین کارکرد دارد: فقر الاغ‌سوار و آرزوهای بزرگ‌تر از وجود او به میان کشیده شده است. کسی که با الاغ سوارکاری می‌کند در یک نوع نظام داوری مضحکه‌ای و تحقیری قرار داده شده است: او آرزوی سوارکاری را تحقق بخشیده است اما که سوارکاری با اسب که نه امکانات مالی‌اش را دارد و نه طمطراق و مهارت‌های اسب‌سواری را. بنابراین الاغ‌سواری و طرح آن به عنوان یک مسابقه دسته‌جمعی ابزاری تحقیری است. از سویی، رابطه الاغ‌سوار با الاغ به رابطه اسب‌سوار با اسب به قیاس گذاشته می‌شود. اکنون مشخص است که استفاده از نماد الاغ برای تحقیر فقیران سویه‌دار و با معنا است. باید در معانی تلویحی و رمزگذاری الاغ در فرهنگ ایران هم درنگ کنیم. وقتی معانی تحقیری الاغ را تحلیل می‌کنیم به قیاس آن روی خواهیم آورد.

در ابتدای این مقاله اشاره شد که انسان موجودی است نمادساز که از نمادها استفاده و سوء استفاده می‌کند. در فرهنگ ما ایرانیان و حتی در فرهنگ ملل دیگر حیوانات معانی ایدئولوژیک دارند و در دسته‌بندی‌های دوگانه خوب و بد قرار داده می‌شوند و همین دسته‌بندی سبب رفتار دوگانه با حیوانات می‌شود. برخی هندی‌ها موش ها را متصل به نوعی الوهیت می‌دانند و آن‌ها را در معابد پرورش می‌دهند حال آنکه در میان ملل دیگر موش ترسناک و کثیف است. گاو در میان غربی‌ها و در میان ما ایرانی‌ها نماد زبانی برای تحقیر ذهنی انسان‌ها است: گاو را با حماقت نسبت می‌دهیم. اما آیا گاو با معیارهای انسانی احمق است؟ و اگر چنین استنتاجی هم بشود آیا قیاس انسان با آن حیوان مصداق منطقی و شأنیت قضاوت و داوری دارد؟ روشن است که حیوانات در یک نظام ایدئولوژیک ارزیابی و نامگذاری قرار دارند و همین سبب شده است که مردم با حیوانات رفتار متفاوت و تبعیض‌آمیز کنند. این نوع آگاهی و ذهنیت تاریخی از اعصار قدیم تا امروز تداوم یافته است و نسل در نسل این نوع ایدئولوژی را به یک رفتار واقعی تبدیل می‌کند. الاغ در فرهنگ ما عموما با معانی حماقت، سفاهت، نادانی و کودنی تفسیر شده است. در ابتدای مقاله از این گفتیم که واژه‌ها مانند شیشه‌های بینایی و دریچه‌های دیداری عمل می‌کنند: با شیشه زرد جهان را زرد و با شیشه دودی جهان را کدر و با شیشه سرخ جهان را سرخ و بر همین منوال می‌بینیم. واژه‌ها اینگونه عمل می‌کنند ولی در مرحله کلام و زبان نمی‌مانند. الاغ در فرهنگ ما پست و حقیر و بنابراین مستحق بی‌توجهی، بارکشی و عدم توجه تلقی شده است. شنیده‌هایی وجود دارد که در مناطقی از ایران علف‌های مرغوب را به گاو و گوسفندان می‌دهند زیرا مصرف اقتصادی و تولیدی دارند و باقیمانده آن‌ها را که گاو و گوسفندان میلی به خوردن‌اش ندارند و در حقیقت تلف‌شده علف مرغوب است به خر‌ها می‌خورانند. اکنون باید به موضوع قیاس برسیم.

قیاس یکی از قابلیت‌های ذهنی انسان است و شعرا و نویسندگان به بهترین وجه از این قابلیت ذهنی استفاده کرده‌اند و گاهی همین قیاس‌ها سبب بدترین اجحاف‌ها در حق انسان‌ها شده است، همان‌گونه که گاه قیاس‌های خوب آن‌ها منجر به نتایج مثبت گردیده است. نکته این است که قیاس نوعی ابزار است برای دیدن، قضاوت و ارزش‌گذاری و استفاده و سوء استفاده. به عنوان مثال استعاره روشی است که از آن بهره می‌گیریم تا معانی دور از ذهن را دربیابیم. زیبایی زنان در ذهن شعرای کلاسیک مسئله‌ای در نحوه نگرش آ‌ن‌ها است. برای آنان زن مانند گل‌ها و گیاهان است که در مقطع کوتاهی شکوفا و زیبا و دارای رایحه‌ها و جاذبه‌های رویتی است. از این‌رو این‌که که گل زود پژمرده می‌شود و هر چه سریع‌تر و در زمان شکوفایی باید از آن بهره برد به زمینه قیاس با هویت زن‌ها تبدیل شده است. زن باید در جوانی و در اوج درخشانی سوژه لذت جنسی باشد، زود ازدواج کند و تا مانند درختان سال‌خورده نشده ثمر بدهد.

موضوع دیگری که در روایت تحقیری تلویزیون در کنار دو موضوع دیگر آمد، مسئله فروش غیرمجاز گوشت الاغ بود. چرا صناعت بلاغی هم‌کناری و قیاس در اینجا به کار گرفته شده است؟ فروش گوشت الاغ از آنجا که پنهان‌کارانه هم بوده است، وارد عرصه انحرافات حقوقی و قانونی می‌شود. پس نوعی انحراف و جرم است. افرادی که مرتکب این جرم شده‌اند قطعا مورد ارزیابی منفی و حتی میل مستمعین به مکافات قانونی آن‌ها قرار می‌گیرند. در کنار قرار دادن این جرم با مسئله مضحکه‌سازی از الاغ‌سواری، به نوعی بیان هراس توأم با مضحکه است. در حالی که ممکن است انتشار خبر فروش گوشت الاغ سبب هراس اجتماعی و اعتراض شود، به مسئله‌ای تبدیل شد که حماقت سه قشر از شهروندان را از طریق آن مطرح کنند. تلویزیون در اینجا از شگرد و اسلوب نامگذاری استفاده کرد و یک گرایش معمولی و غیر قابل انتقاد را به نوعی انحراف مضحکه‌آمیز تبدیل کرد.



اصل ماجرا چیست؟

جراحی زیبایی گوش که توسط تلویزیون رسمی تحت عنوان گوش الاغی نامگذاری شد، متاسفانه بر سر زبان‌ها افتاد، حال آنکه واقعیت چیز دیگری است. این نوع شکل در جراحی گوش در حقیقت گوش پری‌گونه باید نامگذاری شود، همچنان که عناوین انگلیسی‌اش همین معنا را دارد. تصاویری که در اینجا گنجانده‌ام نشان می‌دهند که این پدیده عمومیت بین‌المللی دارد و در انگلیس، آمریکا، کانادا و سایر نقاط دیده می‌شود. واژه انگلیسی آن elf ear است و elf به معنای پری است. این پدیده به نام‌های spock ears, Vulcan ears , elf ears نیز مشهور است و ریشه‌هایش تا جایی که در اطلاع نگارنده است در فیلم ارباب حلقه‌ها دیده می‌شود. گاهی برخی از گوش‌های پروتزی و مصنوعی برای آرایش استفاده می‌کنند و زیر تیغ جراحی نمی‌روند. به علت کپی‌رایت ناگزیرم در اینجا صرفا لینکی به تصاویر موجود در اینترنت بدهم که شخصیت‌های مونث با گوش‌های پری‌گونه تصویر شده‌اند. در اینجا نمونه‌ای از آن را می‌توانید ببینید.

باردیگر به تعریف کنث برک از انسان بازگردیم: انسان حیوانی است نمادساز که از نمادها استفاده و سوء استفاده می‌کند. انسان میل به دسته‌بندی در قالب نام‌ها و نمادها دارد. همه ارزش‌گذاری‌های انسان و قضاوت‌های او درباره چیزها مشمول دو واژه اصلی است: الهی و شیطانی. انسان دو واژه را در سرفهرست موجودات، مفاهیم، و رفتارها می‌گذارد و سپس همه چیزهای دیگر را زیر این دو واژه می‌بیند. از این‌رو تمام مفاهیم جهان یا الهی هستند یا شیطانی. برای امتناع از محدود شدن این بحث لازم است شرح دهیم که منظور از واژه‌های الهی و شیطانی چیست. مفاهیم الهی عبارت‌اند از همه چیزهایی که مثبت تلقی می‌شوند و انسان‌ها آن‌ها را دال‌های نهایی و خوب و نیک می‌دانند. به عنوان مثال سلامت یک واژه الهی است. از این‌رو انسان غذا خوردن و زیستن را زیر این واژه و از مجرای آن می‌بیند. همه غذاهایی که به نحوی با معیارهای تغزیه و علوم سلامت و پزشکی به سود کارایی تن عمل کنند، غذاهای خوب و الهی تعبیر می‌شوند و همه غذاها و خوراکی‌هایی که با تعابیر و معیارهای پزشکی و دینی برای روح و بدن بد تلقی شوند به غذاها و خوراکی‌های شیطانی تفسیر می‌شوند. اکنون مشخص است که انسان‌ها دو فیلتر (و منظور از دو یک عدد کلی است که شمولیت می‌یابد به دامنه‌های متفاوت) را مجرای جهان‌بینی خود قرار می‌دهند و چیزها، انسان‌ها و مفاهیم و اخلاقیات و رفتارهای انسانی را از مجرای آن‌ها قضاوت می‌کنند. وقتی ما جراحی زیبایی را از منظر آن برنامه تلویزیونی و همه کسانی که باورهای مشابه با آن دارند ببینیم عمل جراحی پلاستیک را از منظر معنای بد و شیطانی آن و از منظر انحرافی و هنجارشکنانه‌اش می‌فهمیم. اگر از زاویه دید فرد جراحی‌کننده ببینیم، این عمل عملی مثبت و نیک و در خلق زیبایی است و در سویه الهی قرار می‌گیرد.

اکنون از نظر بلاغی و قیاسی باید دربیابیم چه معانی‌ای در جراحی گوش پری‌گونه می‌تواند وجود داشته باشد. کلیشه و استعاره فرشته و پری همواره ابزاری بوده است که برای توصیف و تحسین زنان از آن استفاده کرده‌اند ولی به روایت فمینیست‌ها سبب انقیاد آن‌ها شده است: تعبیر فرشته‌ی خانه یکی از استعارات نظام مردسالاری است برای ساختن وجهی قدسی و الوهی و آسمانی از زنان. نظامی که با دامنه‌ای از تعابیر و معیارها می‌خواهد به زنان القاء کند که آن‌ها پریانی پاک هستند که پاکی و مولد بودن و سودمندی آن‌ها، در کار در خانه و نگهداری و محبت و مهربانی به فرزندان است. این یک آرمان است که مردان سنتی به آن عشق می‌ورزند و بسیاری از زنان به آن تن می‌دهند. نوعی رژیم زنانگی است که ساخته و پرداخته مردان و دین است. اکنون با شکل‌گیری این پدیده باید دید چه معانی‌ای در این عمل بلاغی وجود دارد؟

در حالی که دین و جامعه کوشیده‌اند از سویی زنان را به فرشته قیاس کنند و در خانه نگهدارند، و او را همانند موجودی خطاپذیر تفسیر کرده‌اند که پاکی و قداست‌اش در همان وجه فرشته‌گونی‌اش است، اگر زن از آن معیار خروج کند، منحرف و در معرض انواع تنبیهات قرار می‌گیرد. با روی آوردن زنان به پدیده گوش پری‌گونه اتفاق پیچیده‌ای می‌افتد: این حرکت زیباشناختی هم نوعی تسلیم به رژیم زیبایی است هم نوعی اعتراض در برابر آن. وجه اعتراضی آن بیشتر به واقعیت نزدیک است زیرا با این نوع جراحی زنان جسم خود را در معرض بینایی و تحسین زیباشناسانه قرار می‌دهند. از این‌رو پری‌وار کردن چهره اعتراضی است به فرشته‌پنداری از زنان.



نتیجه‌گیری :

مسئله جراحی زیبایی مهم است: افرادی در جامعه ایران با این نوع جراحی جسم خویش را در معرض دید و قضاوت گذاشته‌اند. هم تلویزیون در این‌باره فیلم منتشر کرده است و هم مردم در شبکه‌های اجتماعی درباره آن سخن می‌گویند. تلویزیون رسمی و بخشی از مردم با نگاه تحقیر‌آمیز به این موضوع نگاه می‌کنند. بیینده بی‌طرف از مشاهده این موضوع می‌تواند به نتایجی برسد. چرا جراحی زیبایی مورد هجمه و تحقیر قرار می‌گیرد و در این تحقیر و انتقاد چه چیزی نادیده گرفته می‌شود و چه نتیجه منفی‌ای حاصل می‌شود؟

انسان برای یافتن جایگاهی هویتی برای خودش متوسل به نمادها می‌شود. یکی از مهم‌ترین چیزهایی که در تحلیل و قضاوت عادلانه باید درباره انسان‌ها در نظر داشت این است که افراد با شیوه‌های لباس پوشیدن و جراحی در اندام‌ها، و در پیوستن به گروه‌ها، دین‌ها، عقاید و مکاتب به دنبال امنیت می‌گردند، به دنبال جایی که در آن احساس تعلق کنند. این جستجوی تعلق به هیچ‌وجه منفی نیست و گاهی از راه استفاده از نمادهایی مانند لباس، علائم مذهبی و گاه با جراحی صورت می‌گیرد. سایر اعضاء اجتماع با دیدن این نوع جهت‌گیری‌های فرهنگی دچار هراس می‌شوند و از این هراس‌ها برای مهار دیگران بهره می‌جویند. تحقیر به روشی تبدیل می‌شود که شکلی از قضاوت است. در این مقاله سعی شد با استدلالی که در زیر می‌آید به انتقاد از قضاوت‌های سرکوبی پرداخته شود: قضاوتی که نه اعتبار دارد و نه کسی از حق آن بهره‌مند است. بد نام کردن و تحقیر این پدیده در یک برنامه تلویزیونی و دنباله‌روی مردم یا هم‌سویی با آن نشان از گرایشی در میان بسیاری از مردم دارد که در موارد مشابه به قضاوت‌های سلبی، منفی و تحقیرآمیز روی می‌آورند و در دام استدلال‌های جزمی مشابه با تلویزیون رسمی می‌افتند. قضاوت انسان درباره سبک زندگی سایر افراد تا زمانی که منجر به تحقیر نشود، حق سلب‌نشدنی آن‌ها است. به عنوان مثال زنان پیشرو و اندیشمند در جریان فمینیسم ممکن است این پدیده را تداوم رژیم زیبایی و شکلی از انقیاد زنان و تداوم و تغییر شکل تسلیم زنان به معیارهای زیبایی و غفلت از تقلا در ساختار تحصیلی، شغلی، و مشارکت در سیاست تلقی کنند. اما وقتی این پدیده انتقاد به شکلی از تحقیر تبدیل می‌شود، وارد عرصه دیگری می‌شود که سلب آزادی انتخاب است. در جریان این تحقیر، افرادی را که در اندام خویش تغییر شکل می‌دهند، مورد تمسخر قرار می‌دهند. اما واقعیت این است که کسانی که به تغییر زیبایی در خویش مبادرت می‌ورزند از شعور و قدرت تشخیص سبک زندگی برای خود برخوردارند. از سویی، مالکیت بر بدن، حق همه افراد است و زمانی که افراد از شکل دادن به اندام و چهره خود راضی هستند، نباید مورد عیب‌جویی تحقیرآمیز قرار گیرند.

نویسنده: سعید سبزیان

منبع مقاله : توانا
     
  
زن

 
«صریح و مردانه» پای شعارهای انتخاباتی‌ خودتان بایستید



موقع تبلیغات انتخاباتی ۹۲ (و صدها بار قبل و بعد از آن) سبزها گفتند : [جوی خون قربانیان بیگناه انتخابات ۸۸، خط پررنگی بین «حق» و «باطل» انداخته. باید یک‌ طرف را انتخاب کرد و ایستاد! اما اگر خواستید و رأی دادید، پیگیر وعده‌ها و قولهای نامزدها باشید.]
اکنون بیست ماه است که بسیاری از وعده‌های «کلیدی» آقای روحانی، خاک می‌خورند‌! این وسط، خوش‌رقصی مشاوران او درباره «قانونی بودن حصر» دیگر چه ضرورتی دارد؟
آن روزها بسیاری از جوانان به امید گره‌گشایی «کلید روحانی» گرد او جمع شدند. اما دیری نپایید که تزویر از پشت نقاب تدبیر بیرون زد. و اسید بر امید پاشیده شد. حالا مشاور نزدیک ایشان، چشم در چشم ملت می‌دوزد و میگوید: «من با حصر موافقم!»





از طرفی حسین شریعتمداری نماینده رهبر در کیهان هم با صراحت می‌گوید: [حکم حصر و حبس خانگی کروبی و موسوی و رهنورد را آقای «روحانی» هم امضا کرده است.] و هیچ تکذیبی از طرف روحانی صادر نمی‌شود!
گیریم شریعتمداری همچون همیشه از موضع نفاق و ریاکاری، این حرف را به دروغ گفته است. آیا تکذیب آن برای رئیس‌جمهور دشوار است؟ تکذیب حرف «مشاوران نزدیک» آقای روحانی هم درباره «قانونی و شرعی بودن حصر» برای ایشان سخت است؟! حجت‌الاسلام سید‌رضا اکرمی رئیس نهاد‌فرهنگی ریاست‌جمهوری و مشاور روحانی در برنامه تلویزیونی شناسنامه؛ با صراحت از حصر و حبس خانگی دو نامزد انتخابات ۸۸ دفاع کرد و این حصر را هم قانونی خواند، هم شرعی! او نگفت با کدام بند قانونی؟ و نگفت بر اساس کدام آیه قرآنی حصر بیگناهان جایز است؟! چون نه در قوانین و نه در دین، چنین ظلم آشکاری تجویز نشده است. جالب اینکه این صدا از «اردوگاه دولتی‌ها» چندبار است شنیده شده و روحانی سکوتی معنادار کرده است. اکنون نوبت سنجش «صداقت روحانی» درباره قولها و شعارهای انتخاباتی اوست.
آقای روحانی! اینجا پای قول شما به ملت در میان است و پایمال کردن آن قولها توسط مشاور شما، یعنی اینکه آنها دارند از زبان شما این حرفها را می‌زنند! اگر چنین است که مردانه بگویید آن قولها دروغ بودند. و اگر اکرمی و آشنا از قول خودشان این حرفها را زده‌اند و شما هم مخالفید، محکم و مردانه لااقل جلوی «مشاوران منصوب خودتان» بایستید.
لااقل «صریح و مردانه» پای شعارهای انتخاباتی‌ خودتان بایستید و اگر حقیقتا" با حصر مخالف هستید، مشاورانتان را بخاطر بیان حرفهایی که برخلاف قولهای انتخاباتی‌تان گفته‌اند، برکنار کنید. آقای روحانی! شعارها و وعده‌های انتخاباتی، یک سری «میثاق و عهد مقدس» نامزدهاست با مردم‌ و رأی‌دهندگان. و در تمام این کره خاکی، زیرپا گذاشتن وعده‌های انتخاباتی، کاری بس زشت و ناجوانمردانه و رذیلانه است. انشاءلله که این رذیلت از شما دور است و شما برای توجیه سخنان خلاف‌حق مشاوران خود، تلاش نخواهید کرد. براساس وعده انتخاباتی شما، پاسخ این مشاورتان فقط یک حکم است: برکناری!



اکنون نوبت «عمل» و اثبات عملی صداقت شماست جناب رئیس جمهور! «آزادی بیان» را هم قربانی این قضیه نکنید. آنجایی که شما هستید «دولت» است نه ستاد انتخاباتی و محفل و حزب!
مشاوران و اعضای دولت شما «حق بیان» حرفهایی که مخالف وعده‌های شما باشد را ندارند. پس بدون اتلاف وقت، «شفاف و جوانمردانه و عملی» نشان دهید که قولهای انتخاباتی شما، مشتی قول دروغ برای جلب رأی مردم و جوانان نبوده‌اند.
     
  ویرایش شده توسط: RONIN   
زن

 
اندر حکایت فیلمسازان ایرانی !!!!



در جشنواره فیلم فجر امسال فیلم " رخ دیوانه " مورد توجه مردم قرار گرفت و همه گفتند اوف !!!!! عجب فیلم توپی !!!

در این فیلم چند جوان که در یک میتینگ شبکه های اجتماعی در یک کافه شاپ حضور دارند برای تهیه مواد مخدر برای یکی از مهمانان از کافه خارج می شوند و درگیر یک ماجرای قتل شده و سعی می کنند از هم سو استفاده کنند و فیلم دارای فلش بکهای زیادی است و مدام به عقب برمی گردد و نشان می دهد که کاراکترهای مختلف مدام در حال رودست زدن به همدیگر هستند به طوری که حدس زدنه پایان فیلم غیر ممکن است

این فیلم بد نیست فقط مشکلش اینه که یک همچین فیلمی با داستانی خیلی قشنگتر و باحالتر پانزده سال پیش در هالیوود ساخته شده و فیلم رخ دیوانه تصادفا !!!! عین همون فیلم شده!!!!


داستان مردی که به زنش شک داره و یک کاراگاه خصوصی رو استخدام می کنه تا از زنش مدرک جمع کنه و این فیلم هم با غافلگیری فراوان و فلش بکهای زیاد همراه است

البته سازندگان " رخ دیوانه " حداقل این هنر را داشته اند که داستان را از زن و شوهری به داستان چند جوان تغییر دهند!!! چون سازندگان فیلم " عصر یخبندان " همین هنر را هم نداشته اند و یک فیلم فلش بکی در مورد خیانت زن و شوهری ساخته اند!!!




لینک مشخصات فیلم :
http://www.imdb.com/title/tt0169324/?ref_=fn_al_tt_1
     
  ویرایش شده توسط: RONIN   
زن

 
عکس امام تو ماهه


"شب گذشته ، بیست وسوم دیماه ۱۳۵۷ پس از غروب خورشید و پدیدار شدن ماه، میلیونها ایرانی موفق به دیدن تصویر آیت الله خمینی در کره ماه شدند. هیجان دیدن عکس آیت الله خمینی در ماه باعث شد که مردم شهرهای ایران تا پاسی از نیمه شب بیدار بوده و در خیابانها و پشت بامها به تماشای تصویر رهبر انقلابی خود در کره ماه بپردازند. مردم با دادن شعارهایی چون «مردم چه وقت خوابه ـ عکس امام تو ماهه» و «به کوری چشم شاه ـ عکس امام تو ماهه»، یکدیگر را به بیداری در طول شب و نگاه کردن به تصویر آیت الله خمینی در تنها قمر کره خاکی دعوت میکردند. برخی افرادی که در حمامهای عمومی بودند، با شنیدن این خبر در این فصل سرد، سراسیمه و با هیجان در حالی که تنها لنگی بر تن داشته و لخت بودند از حمامها بیرون آمده و به تماشای تصویر چهره امام در ماه پرداختند.
جلسه رهبران اعتصاب صنایع نفت در آبادان نیز که با حضور احمد سلامتیان برگزار میشد به علت وقوع این حادثه بیسابقه ناتمام گذاشته شد و بهترین مهندسین صنایع نفت ایران که در بهترین دانشگاههای جهان فارغ التحصیل شده بودند نیز بر پشت بام محل برگزاری جلسه رفته و به دیدن عکس امام در ماه پرداختند. آنها این واقعه را معجزه ای الهی دانستند.
مردم ایران امشب را با شور، شعف، عشق و هیجان خاصی سپری کردند و در خیال خویش، بیش از هر زمانی خود را نزدیک و در ارتباط با خدا و نماینده اش امام خمینی احساس کردند،کسانی که علیرغم تلاش خود موفق به دیدن عکس امام در ماه نمیشدند اگر جرأت بیان آن را داشتند متهم به ساواکی یا ارتشی بودن میشدند. "

روزنامه کیهان – بیست و چهارم دیماه ۱۳۵۷




بله شاید هر چیز دیگری نوشتن زیادی باشد و خواندن این خبر اکنون که بیش از سی و شش سال از آن روزها می گذرد ما را به خود بیاورد ، نمی دانم شما نیز آن روزها را بیاد دارید یا خیر ؟ اما دست کم در خانواده و محل سکونت ما در آن روزها بیاد دارم که همه با هم تحصیل کرده و عامی به بالای پشت بام رفته بودند و این حادثه تاریخی را سعی داشتند من نیز بخاطر بسپارم و با انگشت دقیقا نشان می دادند که:« نگاه کن ، نگاه کن عکس آقا را در ماه می بینی ؟»
هر چه که بود آیت الله خمینی بزودی امام شد و بعد هم فرشته شد و البته هم که دیو چو بیرون رود فرشته درآید ! ، آیت الله خمینی نه بر سر و کول مشتی جماعت عامی که بلکه به پشتوانه فرهیخته ترین افراد زمان و تحصیل کرده ترین اقشار آن روز زعامت انقلابی را بر عهده گرفت و به تهران آمد و به سرعت برق و باد نه تنها تمام آن وعده هایی را که داده بود فراموش کرد بلکه ابتدا یاران اولیه خود را نیز یا به چوبه دار سپرد و یا منکوبشان کرد ، دولت موقت پس از کارشکنی های زیاد کنار گذاشته شد ، قطب زاده اعدام گردید و پس از آن هم چند سال بعد ابوالحسن بنی صدر هم خائن شناخته شد ! و از این دست برکناری ها و سرکوبها بسیار است در تاریخ اولیه و فعلی جمهوری اسلامی.


پدیده هخا را دیگر همه ما بیاد داریم ، و اینکه استاد مطرح !! دانشگاه، پژوهشگر و محقق "پروفسور اهورا خالق پیروز یزدی بزودی به ایران خواهد آمد همانی که اعلام کرده بود که : من هم ‌اکنون در شهر مسقط پایتخت عمّان هستم و در طی ساعات سرنوشت ساز آینده به همراه چند تیم خبری دیگر، یک رویداد بی نظیر را پوشش خواهیم داد. رویدادی که شاید سرآغازی برای تحولات و دگرگونی‌های تاریخی در ایران باشد و باز بیاد داریم که دست کم جمعیتی نزدیک چند صد نفر به استقبال وی در میدان آزادی رفته بودند و شاید بسیار دیگری نیز در پای ماهواره ها به پیگیری این اتفاق انقلابی نشسته بودند !!
آن بار نیز رهبر انقلاب البته نه بر کره ما بلکه قرار بود سوار بر هواپیمای انقلاب با استفاده از نیروهای اهورایی خویش به جنگ اهریمن جمهوری اسلامی بیاید .


و من البته چشم امید داشتن هزاران هزار مخالف جمهوری اسلامی را به کشورهای دیگر همچون آمریکا و اسرائیل و اروپا را نیز دقیقا عین همان نظاره کردن آیت الله خمینی در ماه می دانم ، واقعیت تلخی اینجا نهفته است که ما ایرانی ها همیشه قهرمان ساز و قهرمان پروریم ، درد بی درمان استبداد از همه ما خرافه پرستانی ساخته است که یکروز ناجی مان را یک کشور دیگر می دانیم و روز دیگر مثلا فلان تبعیدی و فعال سیاسی و یا بهمان زندانی سیاسی را که در ایران هست و یا از ایران گریخته است را چاره دردمان می دانیم و قهرمان را دوباره با دستهای خودمان به کره ماه می بریم و آزادی مان را از او مس خواهیم ، و پس از مدتی که خبری نمی شود یکی دیگر و یکی دیگر ...
و این داستان همچنان ادامه دارد ، تبعیدی ها و مبارزان سیاسی در خارج از کشور پشت سر هم نسخه می نویسند و مانیفست و نشست ارائه می دهند و مخالفان داخل نیز همیشه بین بد و بد تر مجبورند یکی را انتخاب کنند تا خوب و اصلح شود !
چاره کار چیست نمی دانم اما می دانم که یقینا قهرمان پروری و به انتظار آن شاهزاده سوار بر اسب نشستن هم که ما از ظلم و جور و بد بختی جمهوری اسلامی نجات دهد چاره کار نمی دانم .
امروز با بسیاری از انقلابیون سی سال پیش که به سخن می نشینیم و سئوال که چرا این انقلاب اینگونه دزدیده شد ، منحرف شد و یا هرچه که شد خواسته ملت نبود می گویند که بله ما آن موقع فقط می دانستیم شاه را نمی خواهیم و اینکه دقیقا چه می خواستیم معلوم نبود ! ورای اینکه این حرف و توجیه حرف درستی است و اینکه واقعا ملت آن روزها نمی دانستند که چه می خواهند خوب که فکر می کنیم می بینم که خوب آیا ملت ایران امروز می دانند چه می خواهند ؟
امروز نیز همه مخالفان و حتا آن قشر مخالفان آرام و ساکت نیز می دانند که چه نمی خواهند ، جمهوری اسلامی و این نظام و رهبرانش و قانون اساسی اش را نمی خواهند اما چه می خواهند را براستی که می تواند جواب درست و منطقی اش را به آن بدهد با نگاهی به آخرین انتخابات جمهوری اسلامی برای برگزیدن رئیس جمهورش و رای چهارده میلیونی احمدی نژاد که رسما به عنوان رئیس جمهور حامی و متخب رهبر معرفی شده بود شاید باز آن هزارتوی افکار ملی نمایان شود ، یقینا نه همه آن چهارده میلیون رای جعلی بوده است و نه همه آن چهارده میلیون رای متعلق به پاسداران و بسیجیان و خلاصه هواداران جمهوری اسلامی که اگر جمهوری اسلامی به این تعداد هوادار داشته باشد که دیگر نباید گفت جمهوری اسلامی حکومتی نامشروع است !
ما مردمانی عجیب هستیم ، یک روز رهبرمان را در ماه می بینیم و روز دیگر در چاه ، یک روز امیدواریم با هواپیمای آزادیبخش بیاید و روز دیگر انتظار معجزه از زندانیان و فعلان سیاسی مخالف داریم ، در پای اینترنت و خطهای تلفن رادیو تلویزیونهای برون مرز همه مخالف بی چون و چرائیم و فردا صف در صف پای صندوقهای رای جمهوری اسلامی !
نکته تلخ تاریخ همین جاست هنوز هم بسیاری بر این باورند که نه ما بی شک از فلان طیف اصلاح طلب برای سرنگونی جمهوری محافظه کاران باید حمایت کنیم ! وجالب اینکه تز و تئوری هم برایش پیدا می کنند که فلان فیلسوف سیاسی هم همین اعتقاد را داشته که مثلا استفاده از دموکراسی حداقلی برای رسیدن به پیروزی لازمه !
بله کوتاه سخن و ختم کلام اینکه ما امروز شاید دیگر رویمان نشود تا رهبر آزادگرمان را در ماه ببینیم ولی هنوز هم در انتظار آن کاوه قهرمان هستیم بدون اینکه نیازی باشد تکانی بخوریم .
     
  
زن

 
حسن بلخاری کیست که هم داور جشنواره است و هم مشاور بانک در واگذاری پروژه‌ها و هم مشاور فیلم‌ها؟!


نمایش سه فیلم «مرگ ماهی»، «من دیه‌گو مارادونا هستم» و «بهمن» در جشنواره فجر این روزها به حاشیه‌هایی عجیب منجر شده است. این سه فیلم با حمایت مالی بانک پاسارگاد تولیدشده و برخی از افراد مؤثر در ساخت و تولید آن در هیات داوری جشنواره فیلم فجر حضور دارند. سؤال این است که آیا ممکن است آراء داوران به سمت‌وسوی این سه فیلم چرخش داشته باشد؟

به گزارش "کافه سینما" سینما پلاس نوشته: فیلم‌سازان مختلفی که این روزها در کاخ جشنواره حضور دارند، با تماشای آثاری که عبارت «بانک پاسارگاد تقدیم می‌کند» در ابتدای آن درج‌شده، این سؤال را مطرح می‌کنند که سرمایه‌گذاری هنگفت این بانک در تولید چنین آثاری چه علتی دارد؟ سال گذشته فیلم «طبقه حساس» نیز با حمایت مالی این بانک تولید شد که در اکران به فروش بالایی دست‌یافت. می‌توان این‌طور حدس زد که هدف این بانک از مشارکت در تولید برخی آثار صرفاً کسب «سود مالی» است اما واقعاً فیلمی همچون «بهمن» چه مزیتی می‌تواند در گیشه داشته باشد که این بانک را به سرمایه‌گذاری ترغیب کرده و اساساً چه محتوای فرهنگی در پس این فیلم نهفته است؟!

پروژه‌های سینمایی بانک پاسارگاد را چه کسانی تصویب می‌کنند؟

برخی از فیلم‌سازان حاضر در جشنواره در گفت‌وگو با سینما پلاس به این مسئله اشاره می‌کنند که در مراجعات مکرر خود به این بانک، موفقیتی برای دریافت حمایت مالی ـ ولو در حد تراولی پنجاه‌هزارتومانی ـ کسب نکرده‌اند و ظاهراً این بانک ترجیح می‌دهد صرفاً با تهیه‌کنندگان خاص همکاری کند. نکته عجیب‌تر اینکه «حسن بلخاری» که این روزها به‌عنوان داور بخش «نگاه نو» در جشنواره فیلم فجر حضور دارد، هم به‌عنوان «مشاور فرهنگی» در فیلم‌های به نمایش درآمده حضورداشته و هم طبق اعلام فیلم‌سازان حاضر در جشنواره، در کنار «مجید مجیدی» و «کمال تبریزی» جزو تصمیم‌گیرندگان پروژه‌های سینمای بانک پاسارگاد و طرف مشورت این بانک برای اعطای پروژه به فیلم‌سازان است. کنار هم قرار گرفتن پازل‌های این‌چنینی این نگرانی را ایجاد می‌کند که نکند عده‌ای از سینماگران خاص و محترم کشور، در بانک پاسارگاد پروژه‌هایی را تصویب و به خود واگذار می‌کنند و سپس با حضور در هیات داوری، زمینه‌های کسب رأی بالا و دریافت جایزه را برای این آثار فراهم می‌کنند تا به مسئولان این بانک ثابت کنند همکاری با این گروه هم «سودآور» است و هم برای کسب جایزه «تضمین‌شده»؟
     
  
زن

 
زیارتنامه خمینی را بخوانيد تا رستگار شويد!!!!


آرامگاه سید روح‌الله خمینی مشهور به مرقد امام بنایی است که در بهشت زهرای تهران قرار دارد.مراسم سالگرد درگذشت وی به همراه برخی مناسبت‌های مذهبی و انقلابی در این مقبره برگزار می‌شود. و زیارتنامه وی نیز به زبان عربی در آن قرار داده شده‌است!!!!!



زیارتنامه خمینی به زبان عربی در آرامگاه نصب شده است و در برخی چاپ‌های مفاتیح‌الجنان نیز درج شده است. برخی چنین عملی را بدعت به حساب می آورند ولی برخی دیگر معتقدند چون متن این زیارت نامه به معصومین منتسب نشده بدعت به شمار نمی‌آید.

در سال نخست ۲ میلیارد دلار بودجه برای احداث آن و مراکز فرهنگی و زیارتی کنار مقبره اختصاص یافت

سازهٔ اصلی دارای پایداری در برابر زمین لرزه‌ای به قدرت ۱۰ ریشتر است و به گفته مدیر کل مقبره از برج میلاد نیز مقاوم‌تر است. اسکلت فولادی ساخته شده برای گنبد ۳۴۰ تن وزن دارد و روکش آن هم ۴۰ تا ۵۰ تن وزن خواهد داشت که در مجموع به ۴۰۰ تن می‌رسد. در اطراف آرامگاه چهار گلدسته به بلندی ۹۱ متر و به نشانه سن وی ساخته شده‌است بلندای آرامگاه تا نوک چراغ پرچم سن درگذشت وی را نشان می‌دهد.همچنین مجموعاً دارای پنج گنبد است که گنبد اصلی فلزی و چهار گنبد دیگر کاشی‌کاری شده‌است. گنبد اصلی در سال ۱۳۸۶ تعویض گردید. همچنین ۵ ورودی اصلی در صحن‌های شرقی و غربی وجود دارد.


http://en.wikipedia.org/wiki/Mausoleum_of_Khomeini
     
  ویرایش شده توسط: RONIN   
زن

 
تشریفات حکم رحیمی؛ و مرگ بی‌تشریفات «خوزستان»!
اول: مجازات با تشریفات!
دادستان‌کل خبر داده که «تشریفات اجرای حکم رحیمی در حال انجام است!» (منظور البته تشریفات اداری است اما عملا به نوعی استمهال و بخشیدن فرصت به محکوم رحیمی تبدیل شده است!)
در کشور ما دختران و بانوان روزنامه‌نگار و دانشجو و فعال مدنی را از رختخواب و از آغوش فرزند و همسر بیرون می‌کشند و بدون تفهیم هیچ اتهامی، او را صاف می‌برند اوین و قرچک ورامین! اما برای آقای محمدرضا رحیمی (معاون اول نظام!) که میلیاردها تومان اختلاس کرده و رشوه داده و رشوه گرفته و ۱۷۰ نماینده مجلس را یکجا «مهندسی انتخاباتی» کرده و با پول بیت‌المال، این افراد را وارد مجلس کرده و قس علیهذا تپه که گلکاری فرموده... فقط یک حکم «۸۰٪ تخفیفی» صادر کرده‌اند که خداوکیلی حبس ۵ ساله آن، معادل حبس یک روزنامه‌نگار است که در ده دقیقه و «صلواتی!» محاکمه‌اش کرده‌اند! حالا برای اجرای همین حکم تشریفاتی و فرمالیته، دادستان کل می‌گوید باید یک سری تشریفات طی شود و البته این وسط رعایت حال مادر سالمند و همسر بیمار و بچه‌های آقای رحیمی را هم می‌کنند که ای کاش چنین تشریفات و جوانمردی و رأفتی را برای همه یکسان انجام می‌دادند. نه فقط برای جناب رحیمی که با نوشتن یک نامه، پرده از «مهندسی انتخاباتی» در نظام اسلامی برداشت و لیست دهها نماینده و مقام فاسد رشوه‌خوار را در جیب دارد و اگر رعایت حالش را نکنند، ممکن است زبانش دوباره باز شود! به این تبعیض و تفاوت می‌گویند همان «عدالت و اسلام نابی» که رهبر در نامه‌ به جوانان غربی فرمود: باید بیایید و عطر خوش این دین را از ما بجویید و نسخه اصیل دین را از ما بیاموزید!



دوم: رحیمی را یک مدت به خوزستان ببرید!
بهترین تشریفات برای امثال آقای رحیمی و مفسدان اقتصادی، یک مدت اقامت در اهواز و خوزستان امروز است که بفهمند با کسری از میلیاردها تومان پولی که از جیب این مردم دزدیده‌اند، می‌شد جلوی فاجعه ریزگردهای خوزستان را چندسال قبل بگیرند. شاید با نصف پولی که صرف مهندسی انتخابات و واردات کوچک‌زاده و رسایی و این جماعت عربده‌کش به مجلس کرد، این معاون اول نظام می‌توانست دستور دهد «مالچ‌پاشی» روی بیابانهای خوزستان را تمام کنند.
به نظرم امثال مرتضوی و جهرمی و رحیمی و آن ۱۷۰ نماینده رشوه گیر و آن صدها مقام فاسدی را که هنوز نمی‌شناسیم و زیر لحاف فراموشی ما ملت پنهان شده‌اند، باید یک هفته یا یک ماه در خوزستان بگذارند تا بفهمند رفتن ریزگرد و خاک توی چشم یعنی چه؟! تا بفهمند سرفه‌ی بی‌امان و قی‌کردن گِل از گلو و خلط خاکی چه طعمی دارد؟ تا بفهمند درد عفونت حلق و چشم و گوش، چه امانی از آدم می‌برد؟! آنها باید ببینند وقتی آب لوله‌کشی هم گل‌آلود است و حتی برای شسشوی لباس هم مضر است، چه «جنایت بی‌نهایتی» در حق این ملت کرده‌اند. آنجا که بمانند لازم نیست کسی دائم توی گوششان بگوید اینها عاقبت حرام‌خواری شماست آقای رحیمی! که بگوید آن حرام خواری‌ها، هم برای این مردم بیگناه چنین مصیبت آفرید. و هم آنطوری که خودتان می‌گویید برای همسر و نزدیکان‌تان، انواع بیماری و بدبختی و عذاب به‌بار آورده است.



سوم:هیأت دولت را به خوزستان ببرید، با این شرایط...
چرا دولت تدبیر و امید «خوزستان» پر درد را رها کرده‌؟ چرا خانم ابتکار معاون رئیس‌جمهوری و رئیس سازمان محیط‌زیست، امروز سفرشان به اهواز را به دلیل بدی آب و هوا(!) لغو کردند؟ [خبرگزاری‌فارس] اگر آب و هوای آن دیار بد نبود که ضرورتی به سفر ایشان نبود. چرا رئیس‌جمهور اعلام وضعیت فوق‌العاده نمی‌کند؟ چرا هیأت دولت را ظرف «همین امروز و فردا» برای بررسی اوضاع و اخذ تصمیمات فوری کابینه به این استان نمی‌برند تا بودجه فوری و امکانات لجستیکی لازم را برای نجات خوزستان تخصیص ‌دهند؟ آیا این تقاضا هم از دولت، مثل رفع‌حصر و آزادی زندانیان عقیدتی و... تقاضاهای زیادی است؟!
جناب آقای روحانی! هیأت دولت را برای اقامت یک هفته‌ای در یک جای معمولی اهواز‌ مثل «خانه معلم» و شبیه این، به خوزستان خسته و پر درد ببرید.
حرامتان باد اگر آنجا در هتل‌های لوکس و یا مهمانسرای استانداری اقامت کنید. حرامتان باد اگر آنجا «آبمعدنی» بنوشید. یک هفته شبیه مردم زندگی کنید و بخورید و حمام کنید تا شاید دردشان را بفهمید و بتوانید با دردمندی، این دردها را علاج کنید.


خوزستان هنوز از جراحت‌های جنگ ۸ ساله قد راست نکرده و تنی پر درد دارد‌. ایران به خوزستان مدیون است و اولویت با رفع این فاجعه ملی در جنوب ایران لست. به داد این استان مظلوم برسید که راه تنفس‌اش بسته شده. یک فاجعه ملی رخ داده، دست روی دست نگذارید
     
  
زن

 
خانواده فقیری که با میخ صاف کردن و روزی 750 تومان زندگی می کنند




این گزارش تلویزیونی، تنها گوشه ناچیزی از آن واقعیات تلخی است که امروز در ایران می گذرد. وقتی امام جمعه دائم اما ملقب به "موقت" تهران و دبیر شورای نگهبان در خطبه های نماز اخیر خود در تهران در مخالفت با مذاکرات اتمی و پایان تحریم ها گفت: "مردم یک وعده غذا بخورند و مقاومت کنند"، خطابش به همین مردمی بود که در این گزارش می بینید. مردمی که بدون توصیه آیت الله جنتی نیز دو شب از هفت شب را سر گرسنه بر بالین می گذارند، رنگ حمام را ندیده اند، یک نان را در طول روز به سه تکه – بقول زنی که در این گزارش می بینید " سه تخته" می کنند و برای همین سه تخته نان از خروس خان تا غروب آفتاب کار می کنند. این فیلم و این گزارش باید سرب مذاب شود برای ریختن به دهان یاوگویانی که بعنوان فرمانده بسیج و سردار سپاه و امام جمعه و دبیرکل حزب سرمایه داران تجاری (موتلفه) دهان باز می کنند و با بی شرمی خود را مدافع آرمان های انقلاب معرفی می کنند. انقلابی که با شعار حمایت از مستضعفان شاه را سرنگون کرد. درد، حجاب و چادر نیست که هر دو را زنی که در این فیلم می بینید دارد، درد، غارت کشور و به خاک سیاه نشستن میلیون ها ایرانی است.
     
  
زن

 
لیاقت "ملت عظیم الشأن ایران" این دیوانه بود؟




مراسم تدفین مادر احمدی نژاد همراه شد با این نمایشی که احمدی نژاد در مقابل دوربین ها و جمعیت خاکسپار از خود نشان داد، تا بلکه رسانه ای شده و همه بگن وای چقدر مادرشو دوست داشته!!و دوباره مطرح شود. یعنی رفت داخل قبری که برای مادرش کنده اند خوابید و ادای مرده را در آورد!!!. ملت بقول خامنه ای "عظیم الشأن" حق ندارد بپرسد که چگونه 8 سال سرنوشت کشور به دست این آدم سپرده شد تا نفت بشکه ای صدو چهل دلار را یکجا به تاراج بدهد و ایران را بدهد به دست شورای امنیت سازمان ملل؟ تحریم ها را ورق پاره اعلام کند و برای ظهور امام زمان بزرگراه بسازد! پاسخ را در درجه اول خامنه ای و جنتی و سپس نهادهای نظامی و غیر نظامی اعم از شورای نگهبان و قوه قضائیه باید بدهند.
فرض کنیم در سال ۸۸ تقلب هم نشده باشد و ملت عظیم الشأن ایران!!!! واقعا به این بوزینه رای داده داده باشند.مگر نباید مقام معظم رهبری !!! و مجلس نداشته اسلامی وقتی می بینند احمدی نژاد در حال نابود كردنه ايران است او را عزل كنند تا جانوري مثل جنتي بعد از سالها فروختنه نفت صد و چهل دلاري به مردم نگويد روزي يك وعده غذا بخورند!!!
     
  ویرایش شده توسط: RONIN   
صفحه  صفحه 42 از 51:  « پیشین  1  ...  41  42  43  ...  50  51  پسین » 
سیاست

حقایق تلخ ( بررسی دروغ ، افشاگری )

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA