انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
سیاست
  
صفحه  صفحه 44 از 51:  « پیشین  1  ...  43  44  45  ...  50  51  پسین »

حقایق تلخ ( بررسی دروغ ، افشاگری )


زن

andishmand
 
پس از رهبری خامنه‌ای

احمد خمينی پس از مرگ پدرش و در جلسه مجلس خبرگان رهبری برای انتخاب جانشين او، خاطره‌ای از روح‌الله خمينی نقل می کند که از نظر مثبت رهبر نخست به جانشينی علی خامنه‌ای حکايت داشت.

خاطره مشابه ديگری نيز توسط اکبر هاشمی رفسنجانی بيان می‌شود و در نهايت، حجت‌الاسلام خامنه‌ای هم به رهبری می‌رسد و هم عنوان آيت‌اللهی را به دست می‌آورد.

احمد خمينی قاطعانه از اين انتخاب حمايت و پشتيبانی خود و خانواده روح‌الله خمينی از رهبر جديد را اعلام می‌کند. آيت‌الله خامنه‌ای نيز با نام بردن از او به عنوان «يادگار امام»، حفظ احترام احمد خمينی را واجب می‌داند و او را به عنوان عضو شورای عالی امنيت ملی، مجمع تشخيص مصلحت نظام و شورای عالی انقلاب فرهنگی منصوب می‌کند.

اما جايگاه احمد خمينی در جمهوری اسلامی پس از مرگ پدرش، هرگز مانند قبل نشد.

هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود از ۱۹ خرداد ۱۳۶۹ نقل می‌کند که چگونه رهبر جديد به دو خواسته پسر رهبر سابق بی‌توجهی می‌کند: «شب با احمدآقا مهمان رهبری بوديم، تصميمات شورای امنيت مطرح شد و به تصويب رهبری رسيد، احمدآقا تقاضای گرفتن بخشی از پادگان نيروی دريايی برای مقبره امام را داشت که رهبری به آينده موکول کردند، همچنين احمدآقا پيشنهاد کرد نماز جمعه تهران در مرقد امام اقامه شود که جز در مناسبت‌های خاص، پذيرفته نشد.»

احمد خمينی بعد از مدتی به جايی پرت در بيابان‌های مابين تهران و قم می‌رود و به کشاورزی و باغداری مشغول می‌شود. آنجا «دشت احمد» نام می‌گيرد.

آغاز انتقادات علنی

پس از مدتی، انتقادات تند و علنی احمد خمينی از شرايط کشور آغاز می‌شود.

او با مسئولان وزارت اطلاعات ديدار و از اينکه «امروز هم خون مستضعفين را سرمايه داران بزرگ و کوچک می‌مکند» ابراز تاسف می‌کند؛ از اينکه «يک عده سرمايه‌دار زالوصفت به اين بهانه که اقتصاد دولتی مضر است، به حال خود رها شده و به جان اين ملت افتاده‌اند».

انتقادات احمد خمينی به وزارت اطلاعات و شخص هاشمی رفسنجانی که حالا رئيس جمهور است هم افزايش می‌يابد: «اين جوی که الان درست کرده‌اند و مردم را از دستگاه اطلاعات می‌ترسانند به مصلحت انقلاب و نظام نيست. نبايد اين جو باشد. چرا مطبوعات و نمايندگان مجلس بعد از موضع رئيس محترم جمهوری جرئت پيدا می‌کنند و حرف دلشان را بيان می‌کنند؟ همين حرف‌ها را که قبل از سخنرانی رئيس جمهور می‌دانستند، چرا نمی‌گفتند؟».

حالا مسئولان دولتی هم عصبانی شده‌اند.

علی لاريجانی در خاطرات پنجم مهرماه ۱۳۷۳ می‌نويسد: «در اخبار داخلی، موضع‌گيری و انتقاد شديداللحن حجت‌الاسلام آقای حاج سيداحمد خمينی خبر مهمی بود. سخنان ايشان در رسانه‌های داخلی و خارجی انعکاس گسترده‌ای داشت. رسانه‌های خارجی اين سخنان را مخالفت با سياست‌های دولت آقای هاشمی تلقی کرده و روی آن داستان سرايی کرده اند. هرچند ظاهر اين مطالب مخالفت با سياست‌های دولت آقای هاشمی است، ولی نه آن طور که در رسانه‌های خارجی بزرگ شد.»

آقای لاريجانی در خاطرات يک روز بعدش می‌نويسد: «آقای هاشمی قدری گرفته به نظر می‌رسيد. احتمال می‌دهم به دليل نوع موضع‌گيری‌هايی که اين روزها برخی شخصيت‌ها و روزنامه‌ها درباره کارنامه دولت داشته‌اند، خوشحال نيست.»

ادامه جنگ

احمد خمينی در يکی از جنجالی‌ترين موضع‌گيری‌های خود، پدرش را مخالف ادامه جنگ با عراق پس از فتح خرمشهر معرفی می‌کند: «در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود اما بالاخره مسئولان جنگ گفتند که ما بايد تا کنار شط‌العرب {اروند رود} برويم تا بتوانيم غرامت خودمان را از عراق بگيريم.»

در هنگام بازپس‌گيری خرمشهر، علی خامنه‌ای، رئيس جمهور، ميرحسين موسوی، نخست وزير، اکبر هاشمی رفسنجانی، رئيس مجلس، محسن رضايی، فرمانده سپاه، عبدالکريم موسوی اردبيلی، رئيس شورای عالی قضايی و علی‌اکبر ولايتی، وزير امور خارجه بودند.

محسن رضايی گفته که در جلسه‌ای بعد از آزادی خرمشهر، اکبر هاشمی رفسنجانی و سرتيپ قاسم‌علی ظهيرنژاد، رئيس وقت ستاد مشترک ارتش، از ادامه جنگ با هدف دريافت غرامت از عراق دفاع کردند و با حمايت ديگران، آيت‌الله خمينی نيز به اين تصميم رضايت داد.

ادامه دارد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
آخرین مصاحبه

چهار روز قبل از مرگ، آخرين مصاحبه احمد خمينی منتشر می‌شود. در اين گفت‌وگو که با هفته‌نامه اميد انجام شد، او از اينکه «الان داخل شانزدهمين سال از عمر انقلاب اسلامی هستيم و هنوز بعضی از مسئولين، حتی مسئولين نهادهايی که پس از انقلاب تاسيس شده‌اند، مشکلات مديريتی و مسائل خود را به گردن رژيم گذشته می‌اندازند و ندانم‌کاری‌های خود را ناشی از مشکلات بجا مانده از رژيم طاغوت می‌دانند»، به شدت انتقاد می‌کند.

آقای خمينی با انتقاد از «گسترش فساد اداری و رشوه‌خواری در ادارات و موسسات دولتی و اتخاذ تصميمات نابخردانه درباره ذخاير ارزی مملکت»، ريشه اين مشکلات را مسئولان کشور عنوان می‌کند.

او در آن مصاحبه گفت: «بی‌سروصدا ۱۵۰ تومان به قيمت دلار اضافه کردند و کسی هم نفهميد. مگر رئيس کل بانک مرکزی قول نداده بود که قيمت دلار را در حدود ۱۰۰ تومان ثابت نگه می‌دارد، پس چه شد؟ چرا همه مشکلات و نارسايی‌ها را به گردن آمريکا و ديگران می‌اندازيم. آيا اختلاس از بيت‌المال نيز به آمريکا مربوط می‌شود؟».

در همان روزی که اين مصاحبه منتشر می‌شود، احمد خمينی به بيمارستان منتقل می‌شود. او چهار روز بعد فوت می‌کند.

مرگ مشکوک

عمادالدين باقی، نويسنده‌ای که در حوزه قتل‌های زنجيره‌ای در ايران تحقيق می‌کرد، پيش از اين بيان کرده بود که سال‌ها پس از مرگ احمد خمينی، محمد نیازی، رئيس وقت سازمان قضايی نيروهای مسلح، به حسن خمينی، پسر او، گفته بود که سعيد امامی، معاون سابق وزارت اطلاعات، علاوه بر قتل روشنفکران و نويسندگان، به قتل احمد خمينی نيز اعتراف کرده است.

دليل قتل پسر نخستين رهبر جمهوری اسلامی توسط سعيد امامی، اهانت‌های او به آيت‌الله خامنه‌ای و ديگر مسئولان ارشد حکومت در جلسات خصوص عنوان شد.

آقای نيازی، اين سخنان عمادالدين باقی را تکذيب کرد. اما آقای باقی با ارسال نامه‌ای علنی به حسن خمينی از او خواست تا اصالت سخنانش را تاييد کند و فرزند احمد خمينی نيز اين اظهارات را تاييد کرد.

در ۱۰ دی ۱۳۷۷ و همزمان با قتل‌های سياسی در ايران، جمشيد پرتوی، پزشک مخصوص احمد خمينی نيز در منزل‌اش به قتل می‌رسد.

با وجود اين، بسياری از ناظران معتقدند که چون اعترافات سعيد امامی احتمالا زير شکنجه اخذ شده، نمی‌توان به آنها سنديت داد. ضمن اينکه مصطفی خمينی، برادر بزرگتر احمد خمينی نيز در سنی تقريبا مشابه درگذشت و احمد خمينی نيز با چاقی مفرط و بيماری‌های مرتبط درگير بود.

عليرضا نوری‌زاده که کتاب‌های متعددی را درباره قتل‌های زنجيره‌ای در ايران نوشته، می‌گويد که چون مرگ احمد خمينی با قتل روشنفکران و نويسندگان متفاوت بود، می‌توان اعترافات سعيد امامی را در آن موثق دانست: «مسئله اين است که اين جريان اصلا مربوط به قتل‌های زنجيره‌ای نبود. اولا سعيد امامی زياد شکنجه نشد، به جهت اينکه کارهايی که انجام می‌داد تماما با نظر وزير اطلاعات بود، چه علی فلاحيان چه قربانعلی دری نجف‌آبادی. سعيد امامی در بازجويی‌های خود هم می‌گويد که چرا برای اقدامات من از وزير، از علی فلاحيان سوال نمی‌پرسيد؟ من احمد خمينی را به دستور مستقيم ايشان و به فتوای آيت‌الله خوشوقت کشتم. مسئله اعتراف نيست، مسئله اين است که سعيد امامی انتظار دارد بابت خدماتش از او تقدير شود نه بازخواست.»

آقای نوری‌زاده تاکيد می‌کند که احمد خمينی به علت بيماری‌هايی که با آنها درگير بود، داروهای زيادی مصرف می‌کرد که برخی از آن داروها از آلمان و توسط صادق طباطبايی، برادر همسرش، برايش ارسال می‌شد.

به گفته اين روزنامه‌نگار، داروها قبل از رسيدن به احمد خمينی توسط ماموران وزارت اطلاعات و تيم سعيد امامی آلوده می‌شدند و همين داروها بودند که باعث مرگ او شدند.

اسرار زیر خاک

محمدعلی صدوقی، امام جمعه سابق و نماينده ولی فقيه در استان يزد که از نزديکان خانواده آيت الله خمينی بود نيز در مصاحبه‌ای، مرگ احمد خمينی بر اثر يک «توطئه و مسموميت» را رد نکرده است.

او گفته که «علت اين واقعه چه بود، مسموميتی بود، توطئه‌ای بود، طرحی بود، بينی و بين‌الله من به جايی نرسيدم که الان بخواهم قضاوتی روی اين شايعاتی که مثلا ايشان را مسموم کردند و يا گروه‌هايی دست داشتند، داشته باشم. حرف‌های مختلفی است.»

محسن سازگارا اما معتقد است که نمی‌توان با قطعيت درباره نحوه مرگ احمد خمينی قضاوت کرد.

او معتقد است بايد سال‌ها بگذرد تا اسناد و مدارک محرمانه درباره اين حادثه منتشر شود تا بتوان قضاوت قطعی کرد: «شايد يک يا دو دهه بعد، به خصوص اگر جمهوری اسلامی سرنگون شود، راحت‌تر می‌توان قضاوت کرد. اما چيزی که مشخص است اين است که مدتی پس از مرگ آيت‌الله خمينی، پسرش نارضايتی خود را به شکل علنی و خصوصی ابراز می‌کند و تلاش دارد تا زير پای آقای خامنه‌ای را جارو کند.»

در هر صورت مرگ احمد خمينی با گذشت ۲۰ سال از وقوعش همچنان با صفت مشکوک توصيف می‌شود.

هادی غفاری، از روحانيون نزديک به آيت‌الله خمينی که اين روزها دشمنی خود با آيت‌الله خامنه‌ای را پنهان نمی‌کند، از احمد خمينی به عنوان «مخزن بخش عمده‌ای از اسرار امام‌» نام برده و گفته است: «همان‌طور که امام فرصت نيافتند يا مصلحت ندانستند تا بسياری از آنچه در قلب و جان‌شان بود را بيان کنند و يا شرايط به گونه‌ای نبود که بشود آن را بيان کنند، متاسفانه بخش بسياری از اين اسرار و موقعيت‌های امام و انقلاب را حاج احمد آقا با خود به زير خاک برد.»




پــایان گـزارش



منبع رادیو فردا
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

 
تا ابد خمینی را در ماه می بینیم !!!!




در این چند روزه دعوا بین ایرانی ها و عربستانی ها بالا گرفته و غربی ها هم تا جا داره اتش را زیاد می کنند تا استفاده اش را ببرند

از مسابقه فوتبال لیگ قهرمانان اسیا گرفته تا تجاوز به نوجوانان ایرانی در جده و برگرداندن هواپیمای ایرانی بگیرید تا فحش و فحش کاری عربستانی ها و ایرانی ها در شبکه های اجتماعی

البته مثل همیشه دعوا بر سر قدرت سیاسی است و جوانان عزیز هم طبق معمول الت دست سیاستمداران می شوند

اما نکته جالب جوانانی هستند که از پدر و مادر خود ایراد می گیرند که شما خمینی را در ماه دیدید و انقلاب کردید و ما را بدبخت کردید

اما خود جوانان عزیز در عصر ارتباطات از خود نمی پرسند که این شیعیان عزیز یمنی که جمهوری اسلامی برایشان سینه می زند با شیعیان ایرانی چه فرقی دارند ؟؟

چی شده که یکدفعه جمهوری اسلامی عاشق شیعیان یمن شده اما اگر داخل ایران ایت الله کاظمینی بروجردی و صانعی و کروبی و منتظری بگویند خامنه ای را قبول ندارند با کفار یکی می شوند ؟؟؟

جنبش انصارالله یا جریان حوثی (همچنین مبارزان حوثی یا حوثی‌ها (به عربی: الحوثیون)) یا شباب‌المؤمنین نام گروهی از مبارزان شیعه زیدی یمن است. این گروه نام خود را از رهبرشان، حسین بدرالدین حوثی گرفته‌اند که در سال ۲۰۰۴ توسط نیروهای ارتش یمن کشته شد.

زیدیه یکی از فرقه‌های شیعه است که نامشان را از زید بن علی گرفته‌اند. زیدیان برخلاف دوازده‌امامی‌ها، زید بن علی را به‌جای برادرش محمد باقر امام پنجم می‌دانند و در امامت علی بن ابی طالب، حسن بن علی، حسین بن علی، علی بن حسین با دیگر شیعیان هم‌نظرند. یحیی بن زید دیگر امام معروف زیدیه است.

یعنی شیعیان یمن امام محمد باقر را تف و لعنت می کنند و بعد از ان را قبول ندارند و در نتیجه امام جعفر صادق که در شیعه اخوندیه جمهوری اسلامی نقش اساسی دارد مورد لعنت حوثی های یمن است!!!!

ولی چون ما عهد کرده ایم که نسل اندر نسل امام را در ماه ببینیم و یا کارهای مشابه ان انجام دهیم خیلی راحت الت دست جمهوری اسلامی قرار می گیریم و میریم جلوی سفارت عربستان راهپیمایی می کنیم و درشبکه های اجتماعی برای حوثی ها دل می سوزانیم و به عربستانی ها فحش می دهیم!!!!

یکی نیست از بسیجی های عزیز بپرسه نظرشان در مورد تف و لعنت و فحشهایی که حوثی ها به جعفر صادق و عسگری و امام زمان می دن چیه؟؟!!!!
     
  ویرایش شده توسط: RONIN   
زن

andishmand
 
واکنش یک عضو شورا به هزینه ۵ میلیاردی شهرداری تهران برای خرمشهر/ ماهی‌گیری یاد مردم بدهید






رئیس کمیسیون سلامت، محیط زیست و خدمات شهری شورای شهر تهران، گفت: مردم خرمشهر قادرند خودشان شهرشان را بسازند تنها به حمایت دولت نیاز دارند. مسیر را اشتباه نرویم، باید دولت از طریق دستگاه های اجرایی موضوعات خاص را درخرمشهر پیاده کند.
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین؛ رحمت اله حافظی در جلسه امروز شورای شهر تهران، بعد از ارائه گزارش اقدامات به عمل آمده در خرمشهر توسط شهرداری تهران به استناد مصوبه تخصیص 5 میلیارد تومانی از سوی شورای شهر تهران، اظهار کرد: حرفه، پیشه و فن مردم خرمشهر ماهگیری است و ما برای این مردم ماهی سوغات می بریم. فرقی نمی کند 5 میلیارد تومان باشد یا 50 میلیارد تومان.

وی گفت: باید تور ماهگیری این مردم که در هشت سال دفاع مقدس آسیب دیده است را با کمک دولت ترمیم کنیم و در اختیار آنها قرار دهیم، این مردم قادرند خودشان شهرشان را بسازند تنها به حمایت نیاز دارند. مسیر را اشتباه نرویم این کارها باارزش است، اما باید دولت از طریق دستگاه های اجرایی موضوعات خاص را درخرمشهر پیاده کند برای نمونه واردات کالای خاص تنها از طریق بندر خرمشهر باشد.

رئیس کمیسیون سلامت، محیط زیست و خدمات شهری شورای شهر تهران، ادامه داد: چرا باید بندر خرمشهر که بندری استراتژیک و باارزش برای کشور بوده است به فراموشی سپرده شود؟ معتقدم اگر 50 درصد از انرژی تیم کارشناسی برای تعامل با دولت و مجاب کردن آن صرف شود، خرمشهر آباد خواهد شد.

حافظی گفت: مردم خرمشهر خودشان زیر ساخت ها را خواهند ساخت، اما از آنجا که هیچ دولتی به ظرفیت های موجود توجه نکرده است شرایط خرمشهر بدون تغییر باقی مانده است. امیدوارم تیم کارشناسی با تلاش برای مجاب کردن دولت خبرهای خوشی را برای این مردم داشته باشند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

 
كشوري كه عليه مردم خودش مانور سركوب برگزار مي كند!!!!




در كشورهايي كه ادمها بر ادمها حكومت مي كنند معمولا هر از چند گاهي براي حفظ كشور جلوي حمله احتماليه بيگانگان و امادگيه نيروهاي نظامي , مانور برگزار مي كنند اما در كشورهايي مثل ايران كه اخوندها بر ادمها حكومت مي كنند و اكثريت مردم به خون اخوندها تشنه هستند , اخوندها مجبورند مانور سركوب داخل شهرها برگزار كنند!!!
در واقع ايران تنها كشوري هست كه در داخل شهرهايش مانور سركوب مردم برگزار مي شود!!!
اين مردم همان شصت و سه درصدي هستند كه در يك انتخابات بدون تقلب!!! در سال ۸۸به كانديداي مورد نظر خامنه اي راي داده بودند و تازه بقيه هم شركتشان در انتخابات به معناي تاييد نظام است!!!!
حالا كه همه مردم عاشق نظام هستند و معتقدند چرخه هسته اي حق مسلمشان است معلوم نيست چرا اخوندها اين همه از مردم وحشت دارند ؟؟؟؟

اين هم متن خبر :

- همشهری آنلاین:
رزمایش الی بیت المقدس با حضور ۱۲ هزار نفر از بسیجیان گردان های واکنش سریع بیت المقدس سپاه حضرت محمد رسول الله(ص) تهران بزرگ و با عنوان حامیان ولایت، ۲۷ و ۲۸ فروردین ماه جاری برگزار می شود.

به گزارش روز دوشنبه ایرنا از روابط عمومی سپاه حضرت محمد رسول الله(ص) تهران بزرگ، این رزمایش با موضوع دفاع موزاییکی ، کمین و ضدکمین و عملیات مقابله با هلی برن در پنج محور شهید سلیمانی ، شهید انارکی ، آل محمد(ص) ، امام حسن (ع) و شهید زیادیان شهر تهران برگزار می شود


http://www.hamshahrionline.ir/details/292096/Defence/volenteers
     
  
زن

 
شهادت ارزش است ولي براي همسايه!!!



رحیم پور ازغدی را برخی زندانیان سیاسی دهه 60 که در قتل عام سیاسی 67 زنده مانده اند، از زیر چشم بند دیده و چهره اش را خوب به خاطر سپرده اند. او مخوف ترین بازجوهای دهه 1360 در زندان اوین بود و حالا نظریه پرداز فرهنگی و علمی شده و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی! اغلب به نماز جمعه های تهران دعوت می شود تا سخنران پیش از خطبه ها باشد. حیرت آور است که اتفاقا مخوف ترین بازجوی ساواک در دهه 50 در زندان اوین همنام رحیم پور ازغدی بود.

در تازه ترین اظهار نظر، ازغدی گفته است ایجاد تحول درعلوم انسانی «شهید» می‌خواهد. اگر ۱۰ تا ۲۰ «شهید» داشته باشیم تحول در این علوم ایجاد می شود.

ایکاش یکنفر در یکی از رسانه های ایران می نوشت: چرا خود جنابعالی برای این شهادت پیشقدم نمی شوید و حسین شریعتمداری از کیهان، حسین فدائی و کوچک زاده از مجلس، سید احمد خاتمی و شیخ احمد جنتی را از میان امام جمعه های موقت تهران را که اغلب سخنران پیش خطبه های آنها می شوید، علم الهدا امام جمعه مشهد، شیخ جعفر شجونی از جامعه روحانیت مبارز، علامه و مبارز بعد از انقلاب آیت الله مصباح یزدی، سردار جوانی از سپاه وجمعی از بازجوی های اوین را هم دعوت نمی کنید تا با شما همراه شوند و شربت شهادت برای تحول در علوم انسانی را سر بکشند؟
مرگ خوب است اما برای همسایه؟
     
  
زن

 
آقای خامنه ای از کجا شروع کرد
و سر از کجا در آورده است!


علی خامنه ای یکسال و اندی پس از رسیدن به رهبری جمهوری اسلامی برای مردم خراسان سخنرانی کرد و گفت:

«امروز بحمداللَّه در رأس دستگاه‌های اجرایی کشور، کسی است که امام در تمام طول دوران انقلاب و قبل از آن و بیشتر از همه بعد از انقلاب تا لحظه‌ وفاتشان، نهایت اعتماد و اطمینان را به او داشتند ... ایشان کسی است که اینقدر مورد اعتماد امام بود، اینقدر به امام نزدیک بود، حرف‌های امام را بیشتر از آنها شنیده، درد دل‌های امام را بیشتر از دیگران شنیده و خبر دارد. حالا عده‌ای همین‌طور حرف می‌زنند و اصلا نمی‌دانند که حرف دل امام چه بود!

مؤذن بانگ بی‌هنگام برداشت‌

نمی‌داند که چند از شب گذشته است‌

چنین آدمی حالا در رأس امور ماست. من هم به امور واقفم و می‌بینم که در مملکت چه کار می‌شود. من آدم بی‌خبری نیستم. همه‌ این اوضاع اجرایی کشور را از نزدیک، هشت سال تجربه و لمس کرده‌ام. قبل از آن هم، از اول انقلاب در شورای انقلاب و دیگر جاها بوده‌ام. مگر ممکن است امروز کسی حتی به خاطرش بگذرد - چه برسد به عمل - که از آن جهت‌گیری و چارچوب ترسیم‌شده‌ انقلاب تخطی کند، که حالا یک عده دایه‌های مهربان‌تر از مادر، مرتب در اینجا و آنجا می‌نشینند و ذهن مردم را خراب می‌کنند؟!
(نقل از پایگاه اطلاع رسانی هاشمی رفسنجانی. تاریخ این سخنرانی 15 خرداد 1369 است)
     
  
زن

 


یک صبح خیلی زود، در هنگامه جنگ تاریکی و روشنائی در آسمان، روی زمین، در گوشه ای از شهر تهران، یعنی در "زرگنده" سینه چند قبر را شتابزده گشودند و استخوان های باقی مانده در آنها را به همراه سنگ قبرهائی که روی این استخوان ها بودند بردند!

احمدی نژاد تازه شهردار تهران شده بود و بهانه شکافتن آن چند قبر، وسعت محوطه امام زاده اسماعیل و تبدیل آن به تفرجگاه (پارک) بود. کس خبر نشد، آن استخوان ها که از زیر خاک بیرون کشیده شد، باقی مانده پیکر کیست؟ اما احمدی نژاد و شبکه ای که شهرداری تهران را قبضه کرده و تمرین ریاست جمهوری می کردند می دانستند آن استخوان ها متعلق به چه کسانی است!

استخوان حاج میرزا یحیی دولت آبادی، محمود نریمان و صدیقه دولت آبادی از زیر خاک بیرون کشیده شد. کجا بردند؟


آن استخوان ها و سنگ قبرها را بردند و ریختند به دره جاجرود! رودی که روزگاری رودخانه بود و حالا دره ای خشک.

سنگ سیاه روی استخوان های صدیقه دولت آبادی آنقدر سنگین بود که نتوانستند تا پیش از روشن شدن هوا، آن را هم برده و در جاجرود بیاندازند. سنگ در گوشه ای از محوطه پارک زرگنده باقی ماند و هنوز هم هست! گرچه تمام اشعار و نوشته های روی آن را تراشیدند و پاک کردند. و حالا این سنگ قبر سکوئی است برای بازی بچه هائی که نمی دانند آن سنگ از روی سینه چه کسی کنار زده شده است.

محوطه را چنان پاک کردند تا بلکه بخشی از تاریخ مشروطه و ملت، تاریخ جنبش زنان ایران و تاریخ جنبش ملی دوران مصدق از آن پاک شود.

و حالا، بنای تازه ای در میانه پارک زرگنده از زمین روئید است که نامش قبر 5 شهید جنگ است! جنگ ایران و عراق.

بنای یادبودی برای قربانیان جنگ با عراق هیچ اشکالی ندارد، البته به شرط آن که قصد تبلیغ جنگ و مرگ نداشته باشند؛ اما چرا استخوان های یحیی دولت آبادی و نریمان و صدیقه دولت آبادی باید از دل خاک بیرون کشیده شده و به جاجرود ریخته می شد؟

یحیی دولت آبادی روحانی نواندیش و ادیبی بود که شکافتن قبرش نوعی انتقام بود و تلاش برای آن که کس نداند او که بود؟ و درکجا به خاک شد؟

حاج میرزا یحیی دولت آبادی از روحانیون مشروطه خواه بود. زاده اصفهان و از روحانیون با سواد دوران، که علاوه بر فارسی و عربی، به زبان فرانسه نیز مسلط بود و فرهنگ غرب را می‌شناخت. شیفته دمکراسی بود. در سال 1309 از اصفهان به تهران آمد و دو مدرسه "سادات" و "ادب" را بنیان نهاد. بعد از استبداد صغیر و خلع محمدعلی شاه که فرمان به توپ بستن مجلس مشروطه را داده بود، انتخابات دوره دوم برگزار شد و یحیی دولت آبادی از طرف مردم کرمان به مجلس رفت. در جنگ اول که عده ای از رجال کشور مهاجرت کردند، او نیز به مهاجرت رفت. در دوره پنجم مجلس بار دیگر از کرمان نماینده مجلس شد. در همین مجلس از جمله پنج نماینده ای بود که با انقراض قاجاریه و سلطنت پهلوی، از بیم پا گرفتن استبدادی تازه مخالفت کرد. سالها در اروپا اقامت داشت و سرانجام خاطرات سیاسی و اجتماعی خود را تحت عنوان "حیات یحیی" نوشت که پس از درگذشتش در چهار جلد منتشر شد. دولت آبادی در تمام مدتی که در اروپا می‌زیست سرپرستی محصلین ایرانی آن دوران را از جانب وزارت فرهنگ وقت برعهده داشت. شرح احوال قائم مقام، صدراعظم اصلاح طلب و مراد امیرکبیر و همچنین شرح احوال میرزاتقی خان امیرکبیر را نوشت. چهار جلد کتاب "حیات یحیی" تاریخ سیاسی ایران از ابتدای مشروطیت تا انقراض قاجاریه است و نکات بسیار مهم و جالب و منتشر نشده ای را او در این خاطرات نوشت.

سنگ دیگری که از جا کندند و سینه قبر زیر آن را شکافتند تا استخوان ها را بیرون کشیده و به جاجرود بریزند متعلق به محمود نریمان بود.

دکترمحمود نریمان از برجسته ترین یاران و وزیران و همکاران دکتر مصدق بود و شاید یگانه وزیری که شانه به شانه دکتر فاطمی با دربار شاه سر آشتی نداشت و با ارتجاع نیز کنار نیآمد. روز 28 مرداد خود را به خانه مصدق رساند و از خواست تا جلوی کودتا بایستد و مردم را به مقاومت دعوت کند. سه روز پیش از آن، یعنی پس از شکست خیز اول کودتا در 25 مرداد همان سال، نریمان یگانه یار و غمخوار دکتر مصدق بود که از او خواست تا سریعا دادگاه صحرائی را تشکیل داده و سرهنگ نصیری فرمانده گارد شاهنشاهی و همراهانش را که برای حکم خلع مصدق به خانه او مراجعه و بازداشت شده بودند را محاکمه کند. مصدق تعلل کرد و نریمان تا زنده بود بر این تعلل افسوس خورد. او برای مدتی شهردار تهران و وزیر دارائی بود و همه آنها که تاریخ جنبش ملی را خوانده اند و یا ناظر بوده اند میدانند که او پاک ترین و از صادق ترین یاران مصدق بود و زمانی که مرد، هنوز اجاره نشین بود و خانه ای از خویش نداشت.

دو دوره نماینده مجلس شد. در دوران جنبش ملی. و روزی که چنگ انداختن و گریبان "سیدمهدی میراشرافی" (حسین شریعتمداری دوران جنبش ملی) را در مجلس گرفت، فریاد زد: این پدر سوخته انگلیسی عامل است! ماموریت دارد برای بهم زدن میانه مصدق و کاشانی. و روز 28 مرداد، آن که اعلامیه پیروزی کودتا را از رادیو تهران خواند، همین میراشرافی بود، که با احمدی نژاد و حسین شریعتمداری "مو" نمی زد و صاحب امتیاز و سردبیر روزنامه "آتش" بود. چیزی شبیه کیهان امروز در جمهوری اسلامی. میراشرافی تا انقلاب 57 یک رکن نظام کودتای 28 مرداد در اصفهان بود.

میراشرافی پس از انقلاب دستگیر شد و به حکم حجت الاسلام جوانی بنام "امید نجف آبادی" که از مقلدان آیت الله منتظری بود اعدام شد و البته خود او را بعدها، در همین جمهوری اسلامی اعدام کردند!
     
  
زن

 


صدیقه دولت آبادی وصیت کرده بوده، بعد از مرگ در کنار برادرش "یحیی دولت آبادی" به خاک سپرده شود. از برجسته ترین زنان انقلاب مشروطه و جنبش زنان ایران بود. بنیانگذار انجمن مشروطه خواهانه و انجمن مخدرات وطن بود. نشریه "زبان زنان" را درباره حقوق زنان منتشر کرد.

سال ۱۲۶۱ هجری شمسی در اصفهان به دنیا آمد. پدرش حاج میرزا هادی دولت آبادی از روحانیان روشنفکر زمان خود بود. دارالفنون را تمام کرد و در سال ۱۲۹۶ شمسی نخستین و یا یکی از نخستین مدارس دخترانه تا سن 14 سال، بنام «مکتب شرعیات» را تاسیس شد و به جرم تاسیس همین مدرسه مدتی زندانی شد و مدرسه بسته شد.

بارها بخاطر فعالیت هایش به نظمیه فراخوانده شد. یکبار رئیس نظمیه به او گفته بود: «خانم شما صد سال زود به دنیا آمده ای».

صدیقه دولت آبادی پاسخ داده بود:

"آقا من صد سال دیر متولد شده ام، اگر زودتر به دنیا آمده بودم نمیگذاشتم زنان چنین خوار و خفیف و در زنجیر شما اسیر باشند."

صدیقه دولت آبادی در سال ۱۳۴۰ در سن ۸۰ سالگی در تهران چشم از جهان فرو بست. در سال ۱۲۹۸ برای آشنا کردن زنان با حق تحصیل، حق استقلال اقتصادی و داشتن حقوق خانوادگی اولین نشریه "حقوق زنان"و سپس نشریه "زبان زنان" را تاسیس کرد و مباحث مربوط به مقابله با چادر و حجاب اجباری برای اولین بار در نشریاتی که او تاسیس کرده بود آغاز شد. در سال ۱۳۰۰ انجمن " کارزار علیه استفاده از کالاهای خارجی را در تهران راه اندازی کرد."

در سال ۱۳۰۱ به آلمان رفت و در کنگره بین المللی زنان در برلین شرکت کرد. او اولین زن ایرانی بود که در یک کنگره بین المللی به نمایندگی از زنان ایران حاضر شد و سخنرانی کرد.

سنگ قبر او را پاک کردند و استخوان هایش را به جاجرود ریختند تا زنان ایران ندانند و یا فراموش کنند به جان کوشی امثال او را برای ابتدائی ترین حقوقی که ارتجاع مذهبی و استبداد حکومتی از آنها سلب کرده و می کند.

و چه قصه درازی است قصه ذهن کور و چشم هیز ارتجاع!

     
  ویرایش شده توسط: RONIN   
زن

 
قاضی حسن تردست قاتل ریحانه جباری مرتکب جنایت دیگری شد

در سال ۱۳۷۴ کودک ۱۱ ساله‌ای به نام لیلا فتحی پس از آن که در یکی از روستاهای سنقر توسط ۵ نفر مورد تجاوز قرار گرفته و ساق‌های پا، دست‌ها و فک‌اش شکسته شده بود به شکل فجیعی به قتل رسید. پرونده‌ی او به خاطر وابستگی متهمان به نظام و تلاش نهادهای ذیربط برای سرپوش گذاشتن بر نقش قاتلان و متجاوزان به یکی از پر سروصداترین پرونده‌ها تبدیل شد و مدت‌ها مورد توجه افکار عمومی قرار گرفت.

حسن حشمتیان یکی از متهمان پرونده در روزهای اخیر با تلاش‌ بی وقفه‌ی قاضی جنایتکار حسن تردست که پیشتر حکم قتل ریحانه‌ی جباری را صادر کرده بود و این بار در هیأت وکیل مدافع اجرای نقش می‌کرد از مرگ گریخت.




از راست به چپ تردست، شاملو و شعبانی

حسن تردست که بنا به نامه افشاگرانه‌ی خانم شعله پاکروان با همدستی محمدحسین شاملو و قاسم شعبانی دو وابسته دستگاه قضایی و امنیتی رژیم، سناریوی جنایتکارانه‌ای را علیه فرزندش ریحانه جباری نوشته و براساس آن اقرار گرفتند و حکم صادر کردند، این بار با همدستی رییس شعبه ۱۱۴۲ دادگاه عمومی کیفری بعثت و لاریجانی رئیس قوه قضاییه، یکی از جانیان وابسته به نظام را تبرئه کردند.


این قاضی جنایتکار که با صحنه سازی و اقرارگیری از ریحانه جباری، حکم مرگ او را که در دفاع از خود در مقابل تجاوز به عنف، مرتضی سربندی یکی از عناصر اطلاعاتی رژیم را به قتل رسانده بود صادر کرد، در سوم مرداد ۱۳۹۱ هنگامی که می‌کوشید هرطور شده حکم صادره در مورد ریحانه‌ی جباری را به مورد اجرا بگذارد در ارتباط با چگونگی پذیرش وکالت پرونده حسن حشمتیان یکی از قاتلان و متجاوزان به کودک خردسال لیلا فتحی گفت:

«من در این پرونده دیناری برای نجات موكلم نگرفته‌ام و بدون دریافت حق‌الوكاله این حرف‌ها را می‌زنم و از این ناراحت هستم كه یك جوان بی‌گناه در آستانه اعدام قرار دارد. من دلایلی را برای اثبات بی‌گناهی حسن در لایحه 32صفحه‌ای به دادگاه ارایه كرده‌ام.»


رسیدگی به این پرونده یکی از عجایب تاریخ قضایی است که تنها در عدالت آخوندی می‌گنجد و در زمره‌ی معجزات ولایت فقیه و دستگاه قضایی ام‌‌القرای اسلام به شمار می‌رود. بعد از صدور حکم قطعی اعدام متهمان پرونده‌ی قتل‌ لیلا فتحی توسط هیأت عمومی دیوان عالی کشور که بالغ بر ۱۰۰ قاضی را در بر می‌گیرد، از آن‌جایی که متهمان به خاطر وابستگی به نهادهای قدرت نظام آزاد بودند و دستگاه قضایی و نیروی انتظامی در مورد دستگیری آن‌ها از خود سلب مسئولیت می‌کردند در اقدامی بی‌سابقه، علی‌داد فتحی پدر لیلا مجبور شد کار و زندگی خود را رها کرده و با دستور قاضی محمدسلطان همتیار رئیس شعبه ۱۱۵۶ مجتمع امور جنایی تهران به استان كرمانشاه برود و تلاش کند تا شخصاً ۲ متهم اصلی را دستگیر كند!

عاقبت در سال ۸۶ تلاش‌های خانواده‌ی فتحی نتیجه‌ داد و محمدصفر امجدیان که ازدواج هم کرده بود و در مشهد زندگی می‌کرد دستگیر و با پرداخت ۲۲ میلیون تومان تفاضل دیه به دار آویخته شد. اما مسئولان همچنان از دستگیری حسن حشمتیان که از پشتوانه‌ی قوی‌تری برخوردار بود خودداری کردند. خانواده‌ی حشمتیان به دروغ شایع کرده بودند که فرزندشان به عراق گریخته است. اما خانواده‌ی فتحی که برای پیگیری پرونده‌ی فرزندشان دست از همه چیز شسته‌اند از تلاش باز نایستاده و کوشیدند با پیدا کردن محل اختفای متهم خود به دستگیری او اقدام کنند.

خواهر «لیلا فتحی» كه صبح روز سه‌شنبه ۱۳دی‌ماه ۱۳۹۰ به همراه پدر و مادرش در مقابل حوزه ریاست قوه قضاییه حضور پیدا كرده بود در مورد چگونگی دستگیری حسن حشمتیان می‌گوید:‌

«آدرس محكوم را به هر بدبختی بود به دادگاه دادیم اما باز هم اقدام جدی برای دستگیری او صورت نگرفت. در نهایت خودمان نامه‌ای گرفتیم و به كاشمر محل زندگی محكوم فراری رفتیم و نامه را به پلیس آگاهی این شهر دادیم و قاتلی كه ۹ سال فراری بود را ظرف نیم‌ساعت با كمك پلیس كاشمر دستگیر كردیم.»
     
  
صفحه  صفحه 44 از 51:  « پیشین  1  ...  43  44  45  ...  50  51  پسین » 
سیاست

حقایق تلخ ( بررسی دروغ ، افشاگری )

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA