انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
سیاست
  
صفحه  صفحه 45 از 51:  « پیشین  1  ...  44  45  46  ...  50  51  پسین »

حقایق تلخ ( بررسی دروغ ، افشاگری )


زن

 

لیلا فتحی

اما مسئولان قضایی با وجود آن که متهم دیگر پرونده با پرداخت تفاضل دیه اعدام شده بود از اجرای حکم در مورد حسن حشمتیان خودداری کرده و پرونده را برای رسیدگی مجدد به مجتمع بعثت ارسال کردند. این اقدام با اعتراض خانواده‌ی فتحی و تحصن در مقابل ساختمان حوزه‌‌ ریاست قوه قضاییه روبه رو شد که منجر به بازداشت پدر خانواده توسط مأموران کلانتری جامی شد.

در جریان خیمه‌شب بازی جدید دستگاه قضایی برای نجات جان متهم با نفوذ، ابتدا محمدرضا گیوکی قاضی جدید پرونده که ریاست شعبه ۱۱۵۶ مجتمع بعثت را داشت در ۱۳ دیماه ۱۳۹۰ از تصمیم گیری در این باره، طی هفته آینده خبر داد. وی که می‌کوشید راهی برای نجات متهم پیدا کند بعد از بررسی محتویات پرونده آن را از موارد «لوث» تشخیص داد و حکم به برگزاری مراسم قسامه داد. در حالی که طبق قوانین رژیم بازگشودن پرونده‌ با توجه به مسیری که طی کرده بود خلاف قانون بود.

خانواده‌ی فقیر فتحی که چاره‌ای نداشتند مجبور شدند با تحمل هزینه‌‌ی هنگفت بیش از ۵۰ نفر از بستگان سببی‌شان را جهت اجرای مراسم قسامه به دادگاه معرفی کنند. پس از سوگند مادر و پدر لیلا ۴۸ نفر دیگر نیز یک به یک وارد دادگاه شدند و سوگند یاد کردند که حسن حشمتیان قاتل است. سپس حاضران صورتجلسه ۱۴ برگی دادگاه را امضا کردند و به این ترتیب ختم دادرسی اعلام شد. با این حال قاضی گیوکی همچنان بر راه‌های ممکن جهت تجدید نظرخواهی تأکید کرده و در پایان این جلسه به خراسان گفت: «مراسم قسامه به طور کاملا قانونی و با توجه به موازین شرعی و با نظم خوبی برگزار شد. وی همچنین درباره صدور حکم این پرونده جنجالی گفت: به دلیل طولانی شدن جلسه آخرین دفاع از متهم اخذ نشد. به همین دلیل بعد از آخرین دفاع متهم حکم صادر خواهد شد. قاضی گیوکی درباره قطعیت رأی دادگاه نیز گفت: قطعا حکم با توجه به رأی اصراری صادر می شود و تلاش می کنیم تمام جوانب در نظر گرفته شود تا ایرادی به حکم وارد نشود اما هر حکمی که صادر شود قابل تجدید نظرخواهی است.»


حسن تردست که با شعبده‌بازی‌های دستگاه قضایی آشناست ابتدا با ارسال لایحه‌ای به دیوانعالی کشور خواستار نقض حکم قصاص موکل خود شد. دیوانعالی کشور بار دیگر حکم قصاص را مورد تایید قرار داد و پرونده را به اجرای احکام ارسال کرد اما زمانی‌که پرونده برای استیذان نزد رییس قوه‌‌قضاییه فرستاده شد‌، رای صادره خلاف قانون و شرع تشخیص داده و نقض شد. در این در حالی بود که حکم صادره‌ی قبلی به تأیید هاشمی شاهرودی رئیس قبلی دستگاه قضایی رسیده بود. به این ترتیب یک‌بار دیگر رسیدگی به این پرونده به دادگاه بدوی سپرده‌ شد!

و محمدرضا گیوکی در سال ۱۳۹۱ به صراحت عنوان کرده بود: «رای صادره قطعی و غیرقابل تجدیدنظر خواهی بود. به همین دلیل پرونده به واحد اجرای احکام دادسرای امور جنایی تهران ارسال شد. قاضی اجرای احکام نیز بعد از بررسی رای، پرونده را برای استیذان به دفتر ریاست قوه قضاییه فرستاد و پی گیری ها نشان می دهد ریاست محترم قوه به زودی نظرشان را در این باره اعلام خواهند کرد تا تکلیف این پرونده بعد از سال ها روشن شود. »
     
  ویرایش شده توسط: RONIN   
زن

 


با وجودی که محمدرضا گیوکی به صراحت عنوان کرده بود: «در این پرونده اگر جفایی صورت گرفته باشد این جفا در حق اولیای دم است. آن ها سال هاست به دنبال مجازات قاتل دخترشان هستند و سختی های زیادی را تحمل کرده اند. با وجود این که نظر بیشتر قضات دیوانعالی کشور بر این بود که رایی که قبلا صادر شده بود قطعی است اما به خاطر حفظ دماء مسلمانان دادگاه صرفا به واخواهی متهم و وکلایش رسیدگی کرد. »

بعد از زمینه‌ی چینی لازم توسط لاریجانی وقتی همه چیز مهیا شد، پرونده با وکالت حسن تردست و تغییر قاضی پرونده که بازنشسته شده و به وکالت دادگستری مشغول بود، با حکم قاضی شعبه ۱۱۴۲ مجتمع بعث قاتل از مرگ نجات پیدا کرد.

با تلاش‌های حسن تردست، ریحانه‌ جباری که در دفاع از خود در مقابل تجاوز به عنف یک مأمور اطلاعاتی رژیم را از پای در آورده بود به دار آویخته شد و حسن حشمتیان یکی از متجاوزان و قاتلان کودک خردسال لیلا فتحی به خاطر وابستگی خانواده‌اش به نظام، از مجازات رهید. به این ترتیب لکه ننگ دیگری بر دستگاه قضایی رژیم ماند و قاضی تردست در جنایت دیگری سهیم شد.
     
  
زن

 
طیب نه حر بود و نه نقش‌آفرین حوادث ۱۵ خرداد !



چندی پیش فیلمی در فرهنگسرای بهمن نمایش داده شد به نام «طیب» که به نویسندگی و کارگردانی «هدایت الله بزرگی» و تهیه‌کنندگی «علی پاک‌دامن» بود این فیلم ظاهراً برداشتی آزاد داشته از زندگی طیب و کتابی که در همین مورد درباره وی نوشته‌شده است که البته با اعتراض خانواده طیب و «عباس منظر پور» نویسنده کتاب‌های «در کوچه و خیابان» و «شیربرنجنامه» مواجه شد و اکرانش متوقف شد و پس‌ازآن به‌صورت محدودی DVD آن توزیع شد، عباس منظر پور البته درگذشته نیز سرنوشتی این‌چنین داشته است و مدعی شده بود داستان فیلم اخراجی‌های مسعود ده‌نمکی از روی یکی از داستان‌های کتاب وی نوشته‌شده است و حتی اقدام به شکایت و نامه‌نگاری هم کرد که با واکنش تهیه‌کنندگان اخراجی مواجه شد و از سرنوشت آن شکایت البته خبری در دست نیست.

روابط روحانیت باقدرت، روابط لات‌ها و داش مشدی های تهران همچون: «طیب حاج رضایی»، «شعبان جعفری»، «رمضان یخی»، «ناصر جگرکی»، «جعفرعموحاجی» و «اکبر مشدی» و ده‌ها نام‌آشنای دیگر باسیاست و قدرت حاکمه در حال تکرار است

عباس منظر پور در این دو جلد کتاب در لابه‌لای نوشته‌های خاطره گونه‌اش، برای اولین بار خواننده را با مجموعه اطلاعات دست اولی روبه‌رو می‌کند که ازجمله آن‌ها بی‌پرده پوشی به سرگذشتی که در ۱۵ خرداد برای طیب حاج رضایی رقم‌زده می‌شود، طیب نه حر بود و نه نقش‌آفرین حوادث ۱۵ خرداد؛ او در یک رویارویی تکراری با شعبان جعفری که از سر اتفاق روز ۱۵ خرداد روی داد نامش مطرح شد، روحانیون او را یاور خود و «حر» لقب دادند و ارتشبد نصیری نیز که سال‌ها در پی فرصتی برای به دام انداختن طیب بود او را عامل ۱۵ خرداد در تهران معرفی کرد؛ و این همان اصل داستانی است که عباس منظر پور فرصت یافته بدان بپردازد که در نوع خود بکر و بدیع است.
سرگذشت مردم و قهرمانان و ضدقهرمانان آن‌ها در جنوبی‌ترین خیابان‌ها و محلات تهران، سرنوشتی که چندین دهه است مدام در تهران تکرار می‌شود و می‌شود ...همان سرنوشتی که مردم و نظام پهلوی در زمستان سال ۱۳۵۷ با آن مواجه بودند همان سرنوشتی که امنیتی‌ها و کمیته‌ای‌ها در ده سال حیات آیت‌الله خمینی برای مردم رقم زدند، همان سرنوشتی که هاشمی رفسنجانی در هشت سال ریاستش بر کشور مدام آن را در سر داشت، همان سرنوشتی که در دوران خاتمی و احمدی‌نژاد در کف خیابان‌های تهران نقش می‌بست و حکومت امروز نیز رویای تکرار آن را در سردارند گرچه نامشان بجای تیمسار بختیار و تیمسار زاهدی و ده‌ها تیمسار دیگر به سردار و حاجی و سید بدل شده است و همچنان می‌کوشند مرتکب شوند. در مقایسه اعمالی که طیب‌ها و شعبآن‌ها انجام می‌دادند با آنچه امروز بانام انصار حزب‌الله و بسیجی‌ها و لباس شخصی‌ها در ایران حادثه می‌آفرینند شاید اختلاف نام و چهره وجود داشته باشد، اما ماهیت عمل یکسان است!

روز ۱۵ خرداد فدائیان اسلام در مسجد «حاجی ابوالفتح» در میدان شاه تهران که مهم‌ترین پایگاه آن‌ها بود جمع شده بودند. میدانی که بعد از انقلاب به «میدان قیام» تغییر نام یافت. آن روز در این مسجد شعارهایی به طرفداری از آیت‌الله خمینی داده می‌شد. هنوز آیت‌الله خمینی دستگیر نشده بود. روز حادثه دارو دسته شعبان جعفری به این مسجد حمله می‌کنند و همه را زیر مشت و لگد گرفتند. حاج مهدی عراقی * که هم از فدائیان اسلام بود و هم با بازار تهران و میدان تره‌بار تهران روابط مستحکمی داشت به‌سرعت سراغ طیب رفته و به او گفته: «در محله تو شعبان عرض‌اندام می‌کند» در آن دوران هیچ گردن‌کلفتی تحمل نمی‌کرد حریف دیگری در حیطه فرمانروائی او دخالت کند. طیب عده‌ای از اطرافیان خودش را به میدان شاه و مسجد حاج ابوالفتح فرستاد تا شعبان و دارو دسته‌اش را متفرق کنند. همیشه تعدادی نوچه، ولگرد و ماجراجو دور طیب جمع بودند. آن‌ها هم به‌محض اطلاع از دستور طیب به‌طرف میدان شاه‌راه افتادند. این‌ها معمولاً همان کسانی بودند که دسته‌های سینه‌زنی معروف طیب را راه می‌انداختند. دسته هائی که از پرجمعیت‌ترین و درعین‌حال بی‌نظم‌ترین دسته‌های سینه‌زنی تهران بود. علامت بسیار بزرگ و سی پره آن‌ها در تهران معروف بود و خلاصه علم و کتلی که این دسته داشت واقعاً از اندازه خارج بود و همه هم متعلق به طیب. این دسته هم مثل سایر دستجات به سرپرستی بزرگ‌های تهران برای روزهای مبادا که دستگاه احتیاج به تظاهرات داشت به کار می‌افتاد، کما این‌که همین دسته در روز ۲۸ مرداد بیشترین ناامنی و غارت را به وجود آورد و در حمله به خانه مصدق نقش مستقیم داشت. همین دسته و شخص طیب که در ۲۸ مرداد نقش کودتایی داشتند حالا بدون آنکه خود بدانند عامل سرنگونی شاه شده بودند. همان شبی که دارو دسته طیب، نوچه‌های شعبان جعفری را در مسجد ابوالفتح تار و مار کرده بودند، – یا برحسب اتفاق و یا با نقشه قبلی- آیت‌الله خمینی دستگیر شد و اطرافیان طیب که حالا دیگر بوی ناامنی و غارت به مشامشان خورده بود، بدون دستور و حتی اطلاع و البته باراهنمایی و پیشگامی غیرعلنی فدائیان اسلام به مرکز شهر حمله کردند و آتش‌سوزی ونا امنی راه انداختند. بیشترین تلفات را روز ۱۵ خرداد همین افراد دادند.
     
  
زن

 
طیب نه حر بود و نه نقش‌آفرین حوادث ۱۵ خرداد !



طیب تا آنجا که مربوط به قطع پای حریف یعنی شعبان جعفری در محله خود بود از ماجرا اطلاع داشت، ولی مطلقاً نمی‌دانست که در مسیر مبارزاتی آیت‌الله خمینی قرارگرفته است. همه‌کسانی که طیب را می‌شناختند می‌دانستند که او برخلاف اغلب سردمداران محلات که به‌نوعی با شهربانی و ساواک مربوط بودند، مطلقاً از این دستگاه‌ها فرمان نمی‌برد. او خود را بالاتر از رئیس شهربانی و ساواک می‌دانست و در موارد لزوم در ضرب و شتم افسران و مأموران شهربانی کوتاهی نمی‌کرد. طیب ازلحاظ روانی جزو گروهی از مردم بود که در مراکز مغزی آن‌ها، آن قسمتی که باعث ترس می‌شود یا اصولاً کار نمی‌کند و یا ضعیف است. در اواسط سال‌های ۱۳۱۰ و تقریباً در آغاز جوانی دست به عملی زد که فقط از مغز یک بیمار می‌توانست سرچشمه بگیرد، ولی همه آن را به‌حساب جسارت طیب گذاشتند.
تازه ولیعهد با «فوزیه» ازدواج‌کرده بود و رضاشاه هم هرگونه صدای مخالفی را در گلو خفه کرده بود. آن زمان اوج قدرت «سر پاس مختاری» رئیس نظمیه بود که نه‌تنها مردم عادی، بلکه تمام فرماندهان ارتش و ژاندارمری و رجال سیاسی هم با شنیدن نام او به لرزه می‌افتادند. در تمام خانه‌ها باید عکس قاب کرده رضاشاه به دیوار کوبیده باشد. کسی حتی با همسر و فرزندان خود هم از سیاست حرف نمی‌زد، زیرا معتقد بودند سر پاس مختاری می‌شنود. در چنین محیطی، روزی ولیعهد همراه همسر جوانش فوزیه ظاهراً به مسافرت جنوب کشور می‌رفتند و درحالی‌که چند اتومبیل خودروی آن‌ها را اسکورت می‌کرد، از خیابان ری می‌گذشتند که طیب جلو اتومبیل آن‌ها را گرفت و با فریاد خواست که چند روز عروس را به او بسپارند. طیب دستگیر و زندانی شد، اما این ماجرا مثل بمب در میان گردن‌کلفت‌ها صدا کرد و از همان زمان بود که طیب، «طیب» شد!



اما در ۱۵ خرداد آیت‌الله خمینی دستگیر و زندانی و تبعید شد و طیب هم همراه چند تن از یارانش زندانی. طیب ویارانش را محاکمه نظامی کردند. منظر پور اما در اینجا علت اصلی بازداشت و محاکمه طیب را شرح می‌دهد و اینکه چرا در ۱۵ خرداد فقط طیب و دار و دسته‌اش بازداشت شدند: «سه سال پیش از واقعه ۱۵ خرداد، یعنی در آبان ماه ۱۳۳۹ اولین فرزند شاه در یک بیمارستان در جنوب تهران متولد شد. شاه می‌خواست برای اولین بار به بیمارستان رفته و از همسر و ولیعهد تازه به دنیا آمده‌اش دیدن کند. طیب و سایر گردن‌کلفت‌ها طاق نصرت زیبایی در نزدیکی زایشگاه برپا کرده بودند. در آن روز طبق دستور مقامات نظامی و شهربانی هیچ غیرنظامی اجازه نداشت در سواره‌رو خیابان‌ها و بخصوص در اطراف طاق نصرت دیده شود. طیب که پس از ۲۸ مرداد همچون شعبان جعفری شاه را مدیون خود و خود را «تاج‌بخش» می‌دانست، می‌خواست با دیدن و احیاناً مذاکره با شاه زیر طاق نصرت قدرت‌نمائی بیشتری بکند. کنار طاق نصرت ایستاده و هیچ‌یک از افسران شهربانی جرئت نداشتند او را دور کنند. وقتی نصیری به نزدیک آن محل رسید با صدای بلند- طوری که طیب بشنود- از مأموران پرسید: این «مرتیکه» اینجا چه‌کار می‌کند؟ مأموران به او توضیح دادند که او طیب است. نصیری گفت او را رد کنید و افسری به طیب نزدیک شده و از او خواست از محل دور شود. طیب با بی اعتنائی به این افسر از جای خود تکان نخورد. خود نصیری به طیب نزدیک شد و با کلماتی زشت به او دستور داد ازآنجا دور شود. طیب چنان سیلی به گوش نصیری زد که او با سر به جوی آب افتاد. کمتر کسی تاب تحمل سیلی طیب را داشت و بارها از جای ضرب سیلی او خون جاری‌شده بود. درهمان لحظاتی که نصیری در جوی افتاده بود شاه رسید و مأموران به‌سرعت نصیری را بلند کردند تا شاه متوجه ماجرا نشود. شاه زیر طاق نصرت با طیب دست داد و بعد از کمی صحبت با وی به سمت بیمارستان حرکت کرد. حجت بر نصیری و مأموران تمام‌شده بود، از همان موقع نصیری کینه طیب را در دل نگهداشت»
منظر پور البته در جای دیگری هم باز به ماجرای آن طاق نصرت و سیلی طیب به نصیری می‌پردازد و می‌گوید: «نمی‌دانم چه مدتی از تولد طفل ولیعهد گذشته بود که یک روز طیب را در خیابان اسماعیل بزار دیدم. وضع خیابان غیرعادی بود. طیب در یک سواری بزرگ آمریکائی ایستاده بود. کروکی سواری را برداشته بودند. سرش باندپیچی‌شده بود. پنج، شش نفر از ایادی او در ماشین نشسته بودند. اتومبیل سراسر خیابان اسماعیل بزار را طی می‌کرد و مرتب میان میدان شاه و میدان مولوی می‌رفت وبرمی گشت. طیب همان‌گونه که ایستاده بود با فریادهای بلند به تمام اهالی اسماعیل بزار فحش می‌داد. ماجرا برمی‌گردد به همان طاق نصرت تولد ولیعهد. آن طاق نصرت را لوطی‌های جنوب به سرپرستی طیب برپا کرده بودند و قرارمی گذارند پاداشی را که از این بابت از شاه می‌گیرند به نسبت تقسیم کنند. موقع پرداخت پاداش، طیب به نمایندگی از آنان به دربار می‌رود و وقتی شاه می‌خواهد پاداش زحمات و مخارج طاق نصرت را بدهد طیب قبول نمی‌کند و می‌گوید همه ما به سابقه شاه‌دوستی این مخارج را کرده‌ایم. شاه خیلی خوشش می‌آید و ابراز تمایل می‌کند که چیزی به شخص طیب بدهد که طیب آن را قبول نمی‌کند و فقط خواهش می‌کند انحصار ورود سیب و موز لبنانی را به او بدهند. شاه با توجه به میدانی بودن طیب فوراً دستور صادر می‌کند. طیب وقتی از نزد شاه برمی‌گردد در جواب گردن‌کلفت‌ها که چه پاداشی گرفتی؟ همان قسمت اول را شرح می‌دهد و آن‌ها هم قبول می‌کنند. پس از مدتی واردکنندگان سیب و موز می‌بینند به هیچ‌یک از آنان اجازه ورود موز و سیب لبنان را نمی‌دهند، ولی طیب به‌راحتی هر چه می‌خواهد از آن میوه‌ها وارد می‌کند. پس از مراجعه به وزارت بازرگانی و سایر مراجع متوجه ماجرا می‌شوند. ماجرا به گوش‌بر پا کنندگان طاق نصرت می‌رسد. یک روز نزدیک سید اسماعیل تعدادی از آن‌ها به سرپرستی ناصر جگرکی به طیب حمله کرده و او را زخمی می‌کنند. عکس‌العمل طیب هم قرق خیابان و آن فحش‌ها به تمام اهالی محل بود. نصیری (که کینه طیب را در دل داشت) با تحریک ناصر جگرکی آتش‌بیار حادثه شده بودند»
پس از ۱۵ خرداد بهترین فرصت فراهم‌شده بود تا نصیری انتقامش را از طیب بگیرد، طیب به دستور نصیری به اتهام راه انداختن اوباش در خیابان‌ها علیه شاه دستگیر شد. زمینه انتقام نصیری فراهم‌شده بود، اما شاه با اعدام طیب موافق نبود. حتی شنیده شد که نصیری و سایر سران ارتش روزی که احکام اعدام را برای امضاء به دست شاه می‌دهند؛ به‌نوعی عمل می‌کنند که شاه متوجه نمی‌شود حکم اعدام طیب را هم امضاء کرده است. طیب را متهم کردند که از آیت‌الله خمینی پول می‌گرفته و بارها به او در زندان گفته بودند به این عمل اعتراف کند تا آزاد شود، ولی طیب نمی‌دانست چرا باید دروغ بگوید؟ روزی که دادستان نظامی او را به دریافت پول از آیت‌الله خمینی متهم کرد با خونسردی جواب داد: «من در ۲۸ مرداد از شاه پول گرفتم، ولی روز ۱۵ خرداد از آیت‌الله نه! و روز اعدام هم بی‌هیچ ترسی به‌پای تیر رفت»
طیب حاج رضایی تیرباران شد و روحانیت و ازجمله فدائیان اسلام که محتاج «شهید سازی» بودند او را «حر» معرفی کردند و بدین‌سان در پی حمایت و جذب میدان‌داران و طرفداران طیب برای ادامه آنچه در سر داشتند برآمدند.
     
  
زن

 
مصاحبه رهبر با خودش!!!!!

هفته گذشته رهبر جمهوری اسلامی یک مصاحبه با خود کرد. نوعی پرسش و پاسخ که البته پرسش را خود طرح کرد و پاسخ را هم خود به آن داد! این گفتگوی ابتکاری دارای دو محور بود. مذاکرات اتمی و حوادث اخیر یمن. درباره مذاکرات اتمی، ایشان که از پرچمداران ستایش تحریم ها و پیشرفت کشور در لوای آنها بود، حالا پا را در یک کفش کرده که باید تحریم ها یکجا و یکباره لغو شود! و جشن بیانیه اخیر مذاکرات اتمی را هم بی جا دانست زیرا تحریم ها هنوز لغو نشده! در بخش مربوط به حوادث یمن، او از زبان فرماندهان سپاه سخن گفت.

فرماندهانی که تصور میکنند با ایجاد شرایط جنگی در اطراف ایران می توانند موقعیت داخلی نامساعد خود نزد مردم که ناشی از درگیر شدن در فعالیت های سیاسی و اقتصادی و پول های سیاه و قاچاق و غیره است را ترمیم کنند. درعین حال، در غرب بسیار سخن از ایجاد یک "هلال شیعی" مرکب از ایران و عراق و سوریه و لبنان می گویند که حالا گویا قرار است یمن نیز به آن افزوده شود. این هلال ظاهرا می خواهد در برابر هلال سنی بایستد. حتی در این اواخر اصطلاح انقلاب اسلامی ایران را هم در دستگاه های تبلیغاتی خود به "انقلاب شیعی" تغییر داده اند. در حالیکه اختلاف میان شیعه و سنی را خود آنان با کمک کم خردانی مانند احمدی نژاد و باند او در ایران دامن زدند. در واقع این هلال شیعی بیش از آنکه تامین کننده امنیت کشور باشد می تواند به عامل برهم خوردن امنیت تبدیل شود. خطرها هر روز در منطقه و اطراف ایران گسترش می یابد و مقابله با این خطرها نیازمند بهره گیری از همه ظرفیت های ملی است. آیا رهبری کشور توان تصمیم گیری برای استفاده از همه این ظرفیت ها را دارد؟ یا همچنان بر سیاست حصر و طرد و حذف و ممنوع التصویر کردن آنها که اعتبار جهانی دارند و در داخل نیز مردم قبولشان دارند می خواهد پافشاری کند؟ آینده ایران بیش از آنکه در منطقه یا مذاکرات اتمی تعیین شود در این عرصه تعیین خواهدشد.
     
  
زن

 
پورشه‌های «خشم»!



· «آینده» را همین امروز می‌توان دید! ·
بعد از سانحه تصادف یک پورشه زرد‌رنگ که منجر به فوت هر دو سرنشین آن شد، صفحه اینستاگرام راننده پورشه مرحومه «پریوش اکبرزاده» مورد هجوم کامنت‌گذاران قرار گرفت. بر خلاف سنت ایرانیان که از بدگویی درباره درگذشتگان پرهیز دارند، بسیاری از این کامنت‌ها حاوی دشنام و فحاشی به این «دختر پولدار صاحب پورشه» است. گویا عده‌ای این دختر درگذشته را «نماد طبقه اشراف نوکیسه» قلمداد کرده‌ و با فحاشی به او، نفرت خود را از «دور دور کردن ماشین‌های لوکس بچه مایه‌دارها در خیابانها» به نمایش گذاشته‌اند و برخی حتی از مرگ این خانم اظهار خوشحالی می‌کنند!
این هجوم کامنت‌گذاران، نشانه صریح‌تری از این واقعیت است که جامعه ما به مرز یک انفجار اجتماعی رسیده است. شکاف طبقاتی و مالی شدیدی که در ایران امروز ایجاد شده و عده کمی را به پولهای کلان رسانده، اکثریت فقیر جامعه‌مان را به خشمی هولناک و ویرانگر مبتلا کرده که قطعا" به یک انفجار عظیم اجتماعی خواهد انجامید.
آنچه که باعث انقلاب سریع و فراگیر سال ۱۳۵۷ شد، همین شکاف طبقاتی و استیلای «اشراف کم‌تعداد» بر میلیونها نفر مردم فقیری بود که مثل امروزه مجبورند برای نان شب، «خون و اعضای بدن خود را بفروشند» و در این «دایره مینا» مانور تجملات اشراف نوکیسه را با ماشینهای آنچنانی ببینند و خون دل بخورند.
هیچکس با کسب ثروت (به شرط برابری امکانات برای همه) مخالف نیست. خشم مردم از نابرابری و تبعیض به سود یک طبقه‌ای خاص است که یک‌شبه ره صدساله می‌روند. آنچه که باعث انحطاط اخلاقی جامعه می‌شود که حتی بر مردگان اشراف هم رحم نکنند، به زودی مانند سال ۵۷ به یک انفجار عظیم اجتماعی منجر خواهد شد. بعد از آن سونامی بزرگ؛ معلوم نیست چه گردبادهای دیگری در راه است؟
برای همین است که می‌توان آینده را در آئینه همین اتفاقات روزانه (مانند همین هجوم‌های کامنتی) دید.
     
  ویرایش شده توسط: RONIN   
زن

 
یکی از کشته شدگان تصادف پورشه در تهران ، نوه آیت الله ربانی است

پسرجوانی که کنار پریوش اکبرزاده در تصادف پورشه کشته شد محمدحسین ربانی پسر فرزند مهندس محمدمهدی ربانی و نوه آیت‌الله ربانی شیرازی بود.



گفتنی‌است ساعت ۴ صبح خودروی حامل این دو جوان با سرعت سرسام آور ۲۰۵ کیلومتر درخیابان به یک مانع برخورد و راننده(پریوش اکبرزاده) در دم فوت کرده است. نفر دوم(محمدحسین ربانی) نیز پس از ساعاتی بی‌هوشی(کما) جان خود را از دست می‌دهد. پس از انتشار خبر تصادف این خودروی گران قیمت زرد رنگ، هجوم فعالان مجازی به حساب اینستاگرام «پریوش اکبرزاده» با سیر تصاعدی مواجه شده و موافقان و مخالفان نسبت به انتشار اخبار و اطلاعات مختلف درباره این سانحه اقدام کرده اند.




عبدالرحیم شیرازی معروف به ربانی،(۱۳۰۱ شیراز-۱۳۶۰)، نمایندهٔ ولی فقیه در استان‌های کردستان، آذربایجان و فارس، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی و مجلس خبرگان رهبری و شورای نگهبان، بود. تا سن ۲۰ سالگی نزد پدر، آداب اخوندي و کسب و کار را فرا گرفت. در ۱۷ سالگی وارد حوزه علمیه شیراز شد و در کنار تحصیل علوم دینی به سوی فعالیت های سیاسی رفت و در طرد بابیت، بهاییت و صوفی گری به همراه سایر گروه ها به نام گروه دین تلاش می کرد.در ۱۳۲۰ با اوج گیری تبلیغات توده ای ها به میدان آمد و با آنها به مبارزه پرداخت.برای تکمیل اطلاعات دینی به مدرسه علمیه آقا باباخان رفت. در سال ۱۳۲۷ به قم رفت و چند سالی در مدرسه حجتیه مسکن گزید و در درس سید حسین طباطبایی بروجردی شرکت کرد. وی از شیخ محمدکاظم شیرازی، سید عبدالله بلادی بوشهری، آقابزرگ تهرانی اجازه اجتهاد داشت. وی پس از درگذشت آیت‌الله العظمی بروجردی به طرح و تبلیغ مرجعیت خمینی پرداخت. او در دوران پهلوی بارها دستگیر و ده سال زندان بود و در شهرهای کاشمر جیرفت فیروزآباد و سردشت در تبعید به سر برد. با شورش ۵۷ وی با نظر خميني برای كشتار کردستان و آذربایجان عازم این مناطق شد. او در ۸/۱/۱۳۶۰ از سوی گروهک فرقان مورد سو قصد قرار گرفت.




وی در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۶۰، در بین راه دلیجان و محلات، به علت واژگونی اتومبیل، درگذشت. نشریه رازهای شهر راز که از سال ۱۳۹۱ در شیراز منتشر می شود، در دومین شماره خود اسنادی را از دادستانی اصفهان (محل وقوع حادثه) و پلیس بین‌الملل منتشر کرد که نشان می داد ماجرای فوت ایشان یک ترور خاموش بوده و ایشان احتمالاً به دست نیروهای سید مهدی هاشمی (برادر داماد منتظری) به درك واصل شده است. انگیزه این کار نیز مطرح شدن نام شیخ حسینعلی منتظری به قائم مقامی رهبری و جانشینی خمینی بوده است.

خلاصه نتيجه اين كه فرهنگ شهادت و ساده زيستي براي مردم عادي خوبه ولي براي اخوندزاده ها و عمامه زاده ها بده چون اونها بايد پورشه سوار شوند و با امثال پريوش خانوم لاس بزنن و حال كنن و به ريش مردم بخندن!!!
     
  
زن

 
یک شایعه قوی بین سپاهی ها





دستیار سردار نقدی، به جرم ارتباط با اسرائیل بازداشت شد. چند روزی است که در تهران، دستیار و رییس دفتر سردار نقدی فرمانده مقاومت بسیج، باتهام ارتباط با اسرائیل و داشتن روابط جاسوسی با نهادهای اطلاعاتی این کشور بازداشت شده است. سر و صدای این بازداشت را در نیآورده اند اما پر و بال نقدی را فعلا قیچی کرده اند تا نتیجه بازجوئی ها از دستیارش مشخص شود. این نتیجه نشان خواهد داد که نقدی نیز در این ارتباط برکنار و یا بازداشت می شود یا خیر!.... شاید هم دستیارش تا همین الان اعدام شده باشد

عده ای نیز معتقدند که دستیار نقدی در رابطه با ترور عماد مغنیه دستگیر شده است زیرا از همان ساعات اولیه ترور مشخص بود اسراییلی ها از یک منیع موثق اطلاعاتی در ایران توانسته اند مکان عماد مغنیه را در یک منطقه از سوریه با ضریب امنیتی بالا شناسایی کنند و عماد مغنیه را به درک واصل کنند .

نکته اساسی اینکه اگر در دستگاه خمینی یه چند درصدی به خود خمینی اعتقاد داشتند در دستگاه خامنه ای همون چند درصد هم وجود ندارند و فقط به پول و قدرت فکر می کنند و یک همچین ادمهایی خیلی راحت تر قابل خرید و خیانت هستند
     
  ویرایش شده توسط: RONIN   
زن

 
یک سنگر را در انتخابات ریاست جمهوری باختیم، نباید دو سنگر دیگر را ببازیم



آنچه این روزها زیر تابلوی بسیج در دانشگاه ها، به بهانه جلوگیری از سخنرانی طرفداران دولت و منتقدان دوران احمدی نژاد روی میدهد، آتش تهیه برای یورش آخر در زمستان آینده است. زمستانی که در پایان آن (اسفند) قرار است انتخابات دو مجلس شورا و خبرگان برگزار شود. آنها که میلیاردها دلار در دوران احمدی نژاد به جیب زده اند، بخش اندکی از آن چپاول و اختلاس به بهانه دور زدن تحریم ها و دزدی آشکار (تبدیل و فروش ارز) را سرمایه این جنگ کرده اند. نمی خواهند آن دو مجلس را از دست بدهند. همان تاکیدی که آیت الله جنتی در سخنرانی نوروزی خود در جمع گردان های وابسته به شورای نگهبان در مشهد کرد و گفت: یک سنگر را در انتخابات ریاست جمهوری باختیم، نباید دو سنگر دیگر را ببازیم و اجازه بدهیم از دستمان برود! آتش تهیه این روزها که فعلا به بهانه روز معلم برپاست و فردا به بهانه ای دیگر، شاید خارج از دانشگاه ها شاهد آن شویم، (نظر تظاهرات انصار حزب الله علیه اپیلاسیون در قزوین!) از همان سنگری می خواهد دفاع کند که جنتی گفت باید آن را حفظ کنیم! هر تصور دیگری از این ماجرا دور شدن از اصل مسئله است. دلواپسی آنها از مذاکرات اتمی و لغو تحریم ها نیز همین انگیزه را دارد، زیرا ختم پرونده اتمی یعنی قدرت و نفوذ بیشتر روحانی و دولت او از یکسو و هاشمی و خاتمی و حسن خمینی و زیر مجموعه های آنها ازسوی دیگر.
     
  
زن

 
ایران بشکه باروت منتظر یک کبریت

بدنبال خودکشی دختر کارمند یک هتل در مهاباد که گفته می شود انگیزه آن فرار از تجاوز یک مامور وابسته به نهادهای امنیتی بوده، مردم خشمگین مهاباد هم هتل را به آتش کشیدند و هم دست به تظاهرات وسیع زدند.



در ایرانشهر بدنبال واژگونی یک وانت که نفت حمل می کرده و گشت انتظامی آن را تعقیب می کرده، وانت آتش گرفته و راننده کشته می شود و مردم خشمگین دست به تظاهرات می زنند.



این دو حادثه ایست که در روزهای اخیر در دو نقطه شرق و غرب ایران روی داده و قبل از هر چیز نشان دهنده خشم فرو خفته مردم است که به هر دلیل و بهانه ای می تواند چون آتشفشان ظاهر شود.

حالا ببینیم مقامات با این واقعیت چگونه روبرو شده اند:

در مورد واقعه مهاباد مقامات شروع به داستان سرائی و ادعاهای خنده دار کردند و گفتند دختری که خود را کشت یک رابطه هائی با یکنفر داشته و از ترس اطلاع مادرش خود را از طبقه چهارم هتل پرت کرده است. آن که با این دختر رابطه داشته هم امنیتی نبوده است.



بدنبال آن، ابراهیم رئیسی که یکی از سه حاکم شرع قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 است که معاون قوه قضائیه شد و حالا جای خود را با اژه ای عوض کرده و شده دادستان و اژه ای رفته جای او، روز گذشته مدعی شد: شبکه های اجتماعی باعث تظاهرات مهاباد شدند و باید فکری برای فیلتر برخی شبکه های اجتماعی تلفن همراه و نرم افزارهای ارتباطی تلفن همراه کرد!

در مورد حادثه ایرانشهر هم مقامات با کپی برداری از همان شیوه ای که در باره مهاباد عمل کردند مدعی شدند که ماشین سرعت داشته و واژگون شده و آتش گرفته و ربطی به نیروی نظامی و انتظامی ندارد. و این درحالی است که مردم محل میدانند و گفته اند که براثر تیراندازی آنها ماشین واژگون شده و آتش گرفته و راننده سوخته!

حکومت می تواند هنوز هم مانند کبک سر را زیر برف کند و پاهایش را هوا، اما آنها که باید بدانند میدانند که در شرق و غرب ایران بشکه باروت منتظر یک کبریت است. همچنان که در خوزستان و با این مانورها و تهدیدها و سانسورها و دروغ گوئی ها درد چاره نمی شود!
     
  
صفحه  صفحه 45 از 51:  « پیشین  1  ...  44  45  46  ...  50  51  پسین » 
سیاست

حقایق تلخ ( بررسی دروغ ، افشاگری )

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA