ارسالها: 404
#21
Posted: 21 Apr 2010 01:01
ممنوع الخروجی ۷ تن از اعضای کانون مدافعان حقوق بشر
خبرگزاری هرانا - با ممنوع الخروج شدن هادی اسماعیل زاده از وکلای کانون مدافعان حقوق بشر تعداد وکلا و همکاران این نهاد حقوق بشری که ممنوع الخروج شده اند به هفت نفت رسید. از جمله اعضای این کانون که هم اکنون ممنوع الخروج هستند می توان به نام های عبدالفتاح سلطانی، محمدعلی دادخواه، نسرین ستوده، محمدسیف زاده، نرگس محمدی اشاره کرد.
مقامات امنیتی و قضایی به برخی از اعضای کانون مدافعان حقوق بشر گفته اند که درصورتی که شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل سال ۲۰۰۳ و رییس کانون از سفر خارج از کشور بازگردد وی نیز ممنوع الخروج خواهد بود.
این درحالی است که اعمال محدودیت در سفرهای خارجی براساس ماده ۱۳۳ قانون آیین دادرسی کیفری صورت می گیرد و در این ماده قانونی آمده است: “باتوجه به اهمیت و دلایل جرم، دادگاه می تواند علاوه بر موارد مندرج در ماده قبل (صدور قرارهای تامین کیفری از جمله قرار بازداشت موقت، وثیقه، کفالت و التزام) قرار عدم خروج متهم از کشور را صادر کند.»
این درحالی است که عملا هیچ یک از افراد یاد شده شامل مواردی که منجر به ممنوع الخروج شدن فرد بشود نیستند. یکی از افراد نزدیک به کانون مدافعان حقوق بشر به کمپین بین المللی حقوق بشر در این زمینه گفت: « ممنوع الخروج کردن وکلای برجسته ای که به صورت مجانی پرونده های حقوق بشری را قبول می کردند و در کنار زندانیان سیاسی و روزنامه نگاران و دیگر کسانی که به دلیل سیاست های دستگاه های امنیتی و قوه قضاییه از حداقل امکانات برای بهره مندی از یک دارسی عادلانه برخوردار بودند یک حرکت کاملا سیاسی و غیر حقوقی است و تنها برای اعمال فشار بر مدافعان حقوق بشر و جلوگیری از دفاع از فعالان سیاسی و اجتماعی صورت پذیرفته و هیچ مبنای قضایی ندارد
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جدایی ها شکایت میکند
ارسالها: 404
#22
Posted: 21 Apr 2010 01:35
آخرین باری که دیدمش گفتم کاوه خیلی مراقب خودت باش، فقط خندید و با چشم هایش گفت باشه، نه، شاید، ای بابا... به خاطر دارم که کتاب به دست پله ها را دو تا یکی پایین پرید و با خنده خداحافظی کرد.
می نویسم و پاک می کنم، نمی شود نوشت، صدا و کلمه نیست، حرفی نمانده. شوخی نیست، دوستت نیست، زیر بغل زده بردندش، فقط می دانیم جایی در اتاقی حبس است وابسته به سازمان بی شکلی که دراتاق ها و راهروهای بیشمارش عده ای مشغول به کارو تغذیه اند؛ عموما عبوس و خاکستری و دروغگو، و در آنجا البته، خبری از دادگاه و قاضی و قانون هم نیست...
کاوه زندان است و نمی شود تمرکز کرد و درست نوشت، نمی شود جمله بندی منطقی کرد، خوب نوشت و با مفاهیم بازی کرد. تنها چون کاوه می نوشت، برای آزادی و زندگی دیگران و من هم برای آزادیش و در ستایش شکل زندگیش می نویسم. تمام عرصه کوچک مبارزه ما این روزها در همین کاغذ و قلم خلاصه شده است؛ دایره بی پایان امید. او می نوشت و حالا که نیست من برایش می نویسم و فردا که من نیستم تو برایمان بنویس که شاید از خاطره و حافظه کوتاه و فراموشکار رسانه های چاق پاک نشویم و قصه سرنوشت ما جایی محفوظ بماند. چاره ای نیست، باید نوشت برای حق فریاد زدن کسی که دهانش را بسته اند، کسی که در خانه اش، پیش مادرش، کتاب ها ودوستانش نیست. برای دست های مادری که آن سفره هفت سین را به یادش جلوی زندان پهن کرد باید نوشت. از 14 بهمن ماه در زندان است و هنوز آن چه را که می خواستند نگفته، پس باید درباره سکوتش نوشت: قربان، پسره همکاری نمی کنه، مغر نمیاد! چی کارش کنیم؟
خبر را دوباره می خوانم. او این روزها شکنجه، شکنجه شکنجه می شود. شکنجه می شود؟! شکنجه می شود. درآن اتاق نحس تنهاست و حالش بد است و ما هیچ غلطی نمی توانیم بکنیم. همه دانش کوچک ما این چهار خط است که وزن کم کرده، کتک خورده، پزشک ندارد، وکیل، دارو، اجازه تنفس و مرخصی ندارد. خبر می آید و بین هزار اسم و خبر مشابه دیگر گم می شود. بین قطار عکس های کوچک و رنگی زندانیان، محکومین، اعدامی ها و نامه ها و بیانیه ها، بین خیمه شب بازی دادگاه ها. به حال ما بخند کاوه، باید از خبر دوروز و نصفی مرخصی که به یکی داده اند خوشحال شویم و از اینکه پرونده شیوا از جایی به جایی منتقل شده و بلاخره اجازه دادند وکیل بهاره بعد از ماه ها نگاهی به پرونده اش بندازد ذوق کنیم. می گویند این شادی ها و سرگرمی ها و مبارزه سنگین با لیدی گاگا برای حفظ روحیه جمعی لازم است؛ سوپاپ های تخیلی و آبیاری قطره ای... می گویند در این گیرو دار باید نشست و از بدو بیراه نامه های حضرات درس گرفت. کف دست ها رو برای خط کش هایشان بالا برد که اندازه بگیرند ببینند ما از کدام گونه جانوری هستیم و خوب، در صورت لزوم هم چوب معلم گله و هر کی نخوره خله. به هر حال، چه خل، چه عوضی و چه گوساله، نمی توانم دل خوش کنم، به آنچه که این نجواهای پر از باید و نباید وعده می دهند. موج سواری ورزش مورد علاقه من نیست، هر چند این مملکت ساحل زیاد دارد.
خسته و تلخ نشسته ام جلوی کامپیوتر، و سعی می کنم به تصویرم از روزهای دیگر فکر کنم. تقلایی سخت برای زنده نگه داشتن امید و ایمان، وقتی همه شما زندانید و بسیاری دیگر برای همیشه نیستند. به روح آنچه که می خواهیم و شما برایش جواب پس می دهید فکر می کنم. به رویایی که همه به آن گره می خوریم، رویایی که عوضی و دیگران و غلط نمی شناسد، حداقلی که اسم دهان پر کن و قانونیش حقوق بشر است ونام ساده و مرموزش آزادی است. مثل تصویری که از پشت پنجره بخار آلود دیده می شود نوستالژیک و زیباست. پنجره را بخار گرفته و تصویر پشتش واضح نیست، همه می دانیم که چیزی آنجاست، وصف ناشدنی و بی تعریف، نمی دانیم چیست، اما آن لعنتی حتما آنجاست و ما می خواهیمش.
[imgs=http://www.we-change.org/spip.php?article5744][/imgs]
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جدایی ها شکایت میکند
ارسالها: 425
#23
Posted: 22 Apr 2010 10:43
صدور حکم اعدام برای حبیب الله گلپری پور، شهروند کرد
رهانا: یک شهروند کُرد اهل سنندج به نام حبیبالله گلپریپور از طرف دادگاه انقلاب مهاباد به اعدام محکوم شد.
به گزارش آژانس خبری موکریان، این شهروند که بیش از شش ماه است در بازداشت بهسر میبرد به اتهام محاربه از طریق فعالیت تبلیغی و عضویت در یک حزب مخالف نظام به استناد ماده ۱۸۶ و ۱۹۰ قانون مجازات اسلامی از سوی دادگاه انقلاب مهاباد به اعدام محکوم شده است.
گفتنی است نامبرده که مدت طولانی را در بازداشتگاههای سنندج و مهاباد سپری نموده، هم اکنون در زندان مهاباد بهسر میبرد و ۲۰ روز فرصت دارد که به رأی صادره اعتراض نماید.
شایان ذکر است که وکیل این زندانی سیداحسان مجتوی در پی تماس خسرو کردپور مدیر آژانس خبری موکریان با وی، صدور حکم اعدام برای موکلاش حبیبالله گلپریپور را تأیید و اعلام نموده در فرصت قانونی به حکم صادره اعتراض مینماید.
با تو سرسبزی از ایثار سیه پوشان است
ای مسلط دستت از خون شهیدان سرخ است
ویرایش شده توسط: Alihandicam
ارسالها: 425
#24
Posted: 23 Apr 2010 20:01
صدور احکام حبس و اعدام برای شش زندانی سیاسی
جرس: کیارش کامرانی، امید یاوری، آرش قاسمی، ابولفضل قاسمی و عذرا سادات قاضی میرسعید، پنج تن از بازداشت شدگان حوادث بعد از انتخابات به حبس تعزیری محکوم شدند و یک شهروند کُرد اهل سنندج به نام حبیبالله گلپریپور به اعدام محکوم شد.
همزمان دادگاه تجدید نظر استان تهران، عذرا سادات قاضی میرسعید را به سه سال حبس تعزیری محکوم کرد.
فعالان حقوق بشر در این زمینه خاطر نشان کردند عذراسادات قاضی میرسعید که روز سی خرداد در جریان اعتراضات مسالمت آمیز مردمی، در میدان انقلاب بازداشت شده بود، از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب، به سه سال حبس تعزیری محکوم گردیده که این حکم از سوی دادگاه تجدید نظر، تایید شد.
به گفته خانواده قاضی میرسعید، عذرا اکنون در حالی در بند عمومی نسوان زندان اوین زندانی است و چند ماه قبل، در بند دو- الف سپاه زیر شکنجه های جسمی و روحی شدیدی قرار داشته است.
حکم اعدامِ یک زندانیِ سیاسی کُرد
آژانس خبری موکریان نیز، از صدور حکم اعدام برای یک شهروند کُرد اهل سنندج به نام حبیبالله گلپریپور از طرف دادگاه انقلاب مهاباد خبر داد.
بر اساس این گزارش، این شهروند کرد که بیش از شش ماه است در بازداشت بهسر میبرد، به اتهام "محاربه از طریق فعالیت تبلیغی و عضویت در یک حزب مخالف نظام"، به استناد ماده ۱۸۶ و ۱۹۰ قانون مجازات اسلامی از سوی دادگاه انقلاب مهاباد به اعدام محکوم شده است.
هم اکنون ۱۸ فعال سیاسی کرد، بنامهای علی حیدریان، فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی، شیرین علم هویی، زینب جلالیان،حبیب لطیفی، شیرکو معارفی، جمال محمدی، سامی حسینی، رستم ارکیا، رشید آخکندی، حسین خضری، مصطفی سلیمی، انور رستمی، محمد امین آگوشی، ایرج محمدی، احمد پولاد خانی و حسن طالعی در زندان های غرب کشور منتظر اجرای حکم اعدام هستند.
با تو سرسبزی از ایثار سیه پوشان است
ای مسلط دستت از خون شهیدان سرخ است
ارسالها: 425
#25
Posted: 23 Apr 2010 20:03
سی و هشت قرن زندان، ۳۹ بار اعدام!
تاوان آزادی خواهی در جمهوری اسلامی
· مجموعه ی فعالان حقوق بشر، اسامی زندانیان سیاسی و میزان محکومیت آن ها در سال ۸۸ را منتشر کرده است ...
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
پنجشنبه ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹ - ۲۲ آوريل ۲۰۱۰
اخبار روز: مجموعه ی فعالان حقوق بشر در ایران، اسامی زندانیان سیاسی و میزان محکومیت آن ها در سال ٨٨ را منتشر کرده است. ٣٨ قرن زندان و ٣۹ مورد حکم اعدام، تاوانی است که مردم ایران فقط در یک سال برای آزادی خواهی خود به حکومتی پرداخته اند که مدعی است آزادترین حکومت روی زمین است!
در گزارش این مجموعه، اسامی و مشخصات ۵۷۵ زندانی عقیدتی در ایران درج شده است که به عنوان زندانیان سیاسی یا با حکم محکومیت به اعدام یا حبس در زندان به سر می برند و یا به حبس تعزیری یا اعدام در سال ٨٨ محکوم شده اند. در این لیست علاوه بر ٣۹ زندانی عقیدتی محکوم به اعدام، مجموع حبس های تعزیری در حال اجرا یا در شرف اجرا نیز ٣۷۹٣.۶ سال زندان (حدود ٣٨ قرن) برآورد شده است.
در این گزارش آمده است: اسامی زندانیان عقیدتی که پیش از سال ٨٨ نیز محکومیت یافته اند اما در تاریخ مورد اشاره در پروسه سپری کردن حکم قرار داشتند نیز در این لیست بعنوان زندانیان سیاسی ذکر شده است. در این لیست به حبس های تعلیقی و سایر احکام صادر شده سال گذشته پرداخته نشده است و همینطور بازداشت شدگان سال گذشته از این لیست حذف شده اند (مجموعه پیش تر اسامی بازداشت شدگان سال ٨٨ را منتشر نموده بود).
در پایان این گزارش آمده است: یقین است این لیست که علیرغم شرایط خطرناک و دشوار مدافعان حقوق بشر در ایران توسط نهاد آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران گردآوری شده است، تنها میتواند زوایای کوچکی از نقض گسترده حقوق بشر در ایران باشد.
با تو سرسبزی از ایثار سیه پوشان است
ای مسلط دستت از خون شهیدان سرخ است
ارسالها: 425
#26
Posted: 24 Apr 2010 09:43
دولت ایران وادار به پس گرفتن درخواست عضویت خود در شورای حقوق بشر شد
خبرگزاری هرانا - در پی فشارهای جامعه ی حقوق بشر، دولت ایران وادار شد درخواست عضویت خود را در شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد پس بگیرد.
دیپلمات های سازمان ملل متحد گزارش کرده اند که ایران به سایر هیات های آسیایی اطلاع داده که از نامزدی عضویت در شورای حقوق بشر که متشکل از 47 کشور و ناظر حقوق بشر در سراسر جهان است صرف نظر می کند.
در طی ماه های گذشته فعالان مدنی عموما و جامعه ی حقوق بشر ایران خصوصا، به دلیل اینکه دولت ایران را یکی از عمده ناقضان حقوق بشر برمی شمرند، خواهان عدم عضویت ایران در این شورا بودند.
شواهد حاکی از آن است که علت تغییر نظر دولت ایران، عدم توانایی در اخذ حداقل رای لازم برای عضویت در این شورا می باشد.
شایان ذکر است که با کناره گیری ایران تنها چهار کشور مالدیو، مالزی، قطر و تایلند برای کسب چهار کرسی قاره آسیا در شورای حقوق بشر باقی می مانند و بر همین اساس رقابتی بین ایشان در کار نخواهد بود.
با تو سرسبزی از ایثار سیه پوشان است
ای مسلط دستت از خون شهیدان سرخ است
ویرایش شده توسط: Alihandicam
ارسالها: 425
#27
Posted: 24 Apr 2010 10:12
زندگی نامه عبدالرضا قنبری معلم و مدرس دانشگاه محکوم به اعدام
خبرگزاری هرانا – عبدالرضا قنبری نویسنده، معلم و استاد دانشگاه اواخر سال گذشته از سوی شعبه 15 دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شد.
بنا بر اطلاع گزارشگران هرانا، عبدالرضا قنبری معلم پاکدشتی که روز دوشنبه 14 دی ماه 88 در دفتر دبیرستان مدرس حصار امین پاکدشت و در حین انجام تدریس توسط 5 تن از مأموران وزارت اطلاعات بازداشت و به بند 209 در زندان اوین منتقل شد پس از گذشت یک ماه توسط شعبه 15 دادگاه انقلاب محاکمه و به اعدام محکوم شده است.
متن زیر مختصری از زندگی نامه این معلم اعدامی است که اشاره ای به فعالیت های فرهنگی نامبرده نیز دارد.
آقای قنبری در تاریخ 17 خرداد 1346 در خانواده ای متوسط و فرهنگی در روستای چماز کتی قائم شهر در استان مازندران به دنیا آمد، تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در روستای چمازکتی گذراند تحصیلات دوره متوسطه را در رشته فرهنگ و ادب در دبیرستان مطهری قائم شهر به پایان برد، وی سپس وارد دانشکده ادبیات واحد نوشهر- چالوس شد و در دوره کارشناسی زبان و ادبیات فارسی در سال1374 فارغ التحصیل شد و در مهر همان سال به استخدام آموزش و پرورش در آمد و در دبیرستانهای شهرستان گرمسار از استان سمنان مشغول به کار شد وی در سال 76 در دانشکده ادبیات واحد تهران موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد شد و همزمان با تدریس در مدارس به تدریس در دانشگاه نیز مشغول شد.
آقای قنبری در روز سه شنبه 13 شهریور سال 86 توسط مأموران وزارت اطلاعات مازندران بازداشت شد و به مدت 120 روز را در سلول انفرادی گذراند و سپس در دی ماه 86 آزاد شد و به حکم دادگاه انقلاب ساری به 6 ماه انفصال از خدمت محکوم و از تدریس وی جلوگیری به عمل آمد و در همان سال به شهرستان پاکدشت در استان تهران تبعید شد.
روز دوشنبه 14 دی ماه 88 در دفتر دبیرستان مدرس حصار امین پاکدشت و در حین انجام تدریس توسط 5 تن از مأموران وزارت اطلاعات بازداشت و به بند 209 در زندان اوین انتقال یافت و بلافاصله در شرایط روحی و روانی خاصی بازجویی از ایشان آغاز گردید.
مراحل بازجویی از ابتدای دستگیری تا تشکیل دادگاه 25 روز به طول انجامید و این در شرایطی بوده که بازجویی از نامبرده در این مدت به صورت مداوم و تحت فشارهای روحی و جسمی شب و روز به عمل می آمد.
توسط شعبه 15 دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی و به اتهام محاربه و تبلیغ مؤثر علیه نظام به اعدام محکوم گردید.
نامبرده پس از تحمل یک ماه سلول انفرادی در بند 240 زندان اوین به بند 350 این زندان منتقل شد.
مختصری از فعالیت های فرهنگی آقای قنبری به قرار زیر است :
1 – تدریس در دبیرستان های شهرستان گرمسار، ارادان، ایوانکی و پاکدشت.
2 – تدریس در دانشگاه آزاد ، پیام نور و دانشگاه علمی کاربردی.
3 – انتشار 5 جلد کتاب آموزشی و کمک آموزشی و ادبی.
4 – تأسیس انجمن اهل قلم در گرمسار و تشکیل کلاس های نویسندگی و داستان نویسی.
5 – انتشار مقالات ادبی و تحقیقی در نشریات استان سمنان ، از جمله مقاله آیا فرهنگ ما بیمار است؟ و دانشجویان شاغل و معضلات آموزشی..
6 – انتشار نشریات ادبی همچون " نویسه " وابسته به انجمن نویسندگان گرمسار و نشریه " دادار " در گروه ادبیات دانشگاه آزاد و...
7 – چندین سخنرانی در مجامع علمی و ادبی در استان سمنان.
8 – عضو کمیته پژوهشی آموزش و پرورش گرمسار.
9 – همکاری با برنامه ادبی رادیو سمنان به عنوان کارشناس ادبی
10 – برگزار کننده اولین همایش طنز ادبی در شهرستان گرمسار
در ضمن بسیاری از دانش آموزان و دانشجویان وی هم اکنون یا در مدارس و دانشگاه مشغول تدریس هستند و یا از نویسندگان و داستان نویسان ادبی کشور هستند.
با تو سرسبزی از ایثار سیه پوشان است
ای مسلط دستت از خون شهیدان سرخ است
ارسالها: 425
#28
Posted: 24 Apr 2010 16:29
ناگفتههایی از اعدام محمدرضا علیزمانی؛ دلنوشتهی یکی از همبندان وی
اعدام محمدرضا علی زمانی که به خاطر حوادث عاشورای ۸۸ به چوبه دار آویخته شد را میتوان از زاویه ای دیگر مورد بررسی قرار داد. آنچه مشهود است آنکه وی دو ماه پیش از انتخابات بازداشت شد اما چه گذشت که وی به عنوان یکی از سران فتنه [!] در دادگاه های سریالی پس از انتخابات حاضر و با آن اعترافات وحشتناک تعجب همگان را برانگیخت؟
«بنده با مسئولین عالیرتبه سیا و پنتاگون در عراق جلسه ای داشتم که در آن ایشان به من پیشنهاد دادند که به جای آقای احمدی نژاد رئیس جمهور شوم که من قبول نکردم و خواستار ملاقات با آقای بوش شدم و اعلام کردم تا خود ایشان حاضر نشوند من دیگر چیزی برای گفتن ندارم.»
این قسمتی از اظهارات علی زمانی است. اعترافاتی که بر مبنای آن حکم اعدام برایش صادر شد. سوالی که پیش میآید آن است که آیا واقعا این اعترافات قابل قبول میباشد یا خیر؟ چه میشود که یک فرد اینچنین اعتراف میکند؟
«مامورین عالیرتبه امنیتی و اطلاعاتی به دیدار من می آمدند و می گفتند شما این اعترافات را انجام بده و ما به تو کمک می کنیم. بعد از اعترافات وحکم صادر شده در دادگاه بدوی مبنی بر اعدام باز هم به ملاقات من آمدند واعلام کردند که این حکم تنها برای ایجاد رعب و وحشت است و اصلا جای نگرانی نیست. بعد از دادگاه تجدید نظر و تایید حکم اولیه باز به سراغم آمدند و گفتند با توجه به فضای ملتهب بیرون ما ترجیح دادیم حکم تایید شود شما مطمئن باشید حکم در دیوان شکسته و نهایتا ۳ سال زندان را تحمل و آزاد می شوید.»
علی زمانی اینچنین اعدام می شود در حالیکه توهم اعترافاتش خود وی را فرا گرفته بود.
«من دکترای روانشناسی دارم»، «من شخصیت مهمی در عرصه سیاسی کشور هستم»، «نظام با اعدام من متضرر می شود» و یا نظریاتش در مورد حقوق بشر «ما در دوران باستان حتی حقوق حیوانات را گرامی می داشتیم و یکی از پادشاهان عهد باستان برای حیوانات حقوق بازنشستگی در نظر گرفته بود.»
اما اینک محمد رضا علی زمانی زیر خروارها خاک خوابیده است و فرزند هشت ساله وی که دو سال پیش مادرش را از دست داده بود حالا پدرش را نیز در کنار خود نمی بیند. آقایان اینبار طرف خود را خوب شناخته بودند. شخصیت بیمار علی زمانی آلت دست مناسبی بود برای زیر سوال بردن جریانی که از دل جامعه بیرون آمده است.
منبع: کمیته گزارشگران حقوق بشر
با تو سرسبزی از ایثار سیه پوشان است
ای مسلط دستت از خون شهیدان سرخ است
ویرایش شده توسط: Alihandicam
ارسالها: 425
#29
Posted: 25 Apr 2010 04:36
هجوم مأموران به منزل عابد توانچه و تلاش برای پلمب منزل در ازای وثیقه
خبرگزاری هرانا - صبح امروز مأموران دادستانی شهرستان اراک با ورود به منزل شخصی عابد توانچه، از فعالین سابق دانشجویی طیف چپ، اقدام به بیرون کردن ساکنین منزل و تلاش برای پلمب منزل نمودند.
به گزارش دانشجو نیوز، عابد توانچه از اعضای سابق انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر است که دی ماه گذشته از سوی دادگاه انقلاب اراک به یک سال حبس تعزیری محکوم شد. اما دادگاه انقلاب اراک از ابلاغ کتبی حکم خودداری نمود در نتیجه عابد توانچه و وکیل وی ناصر زرافشان از امضای ابلاغ حکم که به صورت شفاهی ابلاغ شده بود خودداری کردند. سپس قاضی پرونده در اقدامی کاملاً غیرقانونی حکم یک سال حبس تعزیری این فعال دانشجویی را بدون ارسال به دادگاه تجدید نظر برای اجرا، به بخش اجرای احکام زندان فرستاد.
در پی این اقدام غیر قانونی قاضی پرونده، بلافاصله شکایتی توسط دکتر زرافشان تنظیم و پرونده قاضی به دادگاه انتظامی قضات فرستاده شد اما با فشار اطلاعات شهرستان اراک، دادستانی این شهر حکم را تأیید یافته تلقی نمود و مأموران اجرای احکام چندین مرتبه (حتی در لحظه تحویل سال) برای بازداشت این فعال سابق دانشجویی به منزل وی هجوم آوردند.
سرانجام صبح امروز مأموران با حضور در منزل شخصی وی که سند آن به عنوان وثیقه آزادی موقت در دادستانی توقیف بود، اقدام به جمع آوری وسایل منزل به قصد توقیف آن نمودند که با مقاومت اهالی منزل موقتاً از اقدام خود منصرف شدند اما تهدید کردند که با توجه به در دست داشتن حکم تخلیه، در اسرع وقت خانه را پلمب خواهند کرد.
هم اکنون خانواده ی توانچه در شرایط روحی بسیار نامناسبی قراردارند و مأموران امنیتی نیز با تماس های تلفنی مکرر و تهدید خانواده برای تحویل وی آسایش را از آنان سلب نموده اند.
با تو سرسبزی از ایثار سیه پوشان است
ای مسلط دستت از خون شهیدان سرخ است
ویرایش شده توسط: Alihandicam
ارسالها: 425
#30
Posted: 25 Apr 2010 04:41
بگویید علی موقع مرگ چه گفت؟
همسر علی حسن پور، که روز 25 خرداد و در جریان راهپیمایی مسالمت آمیز مردمی، مورد اصابت گلوله قرار گرفت، در مصاحبه با "روز" از سازمان ملل درخواست کرد شهادت همسرش و سایر شهدای سبز را پی گیری کند. او همچنین از شاهدان تیر خوردن همسرش که در لحظات آخر بالای سر او بوده اند خواست با او تماس بگیرند و به او و دو فرزندش بگویند که علی حسن پور در لحظات آخر زندگی، چه گفته است.
علی حسن پور، روز 25 خرداد در خیابان آزادی بر اثر اصابت گلوله به سرش کشته شد و خانواده اش 104 روز بعد از این واقعه، پیکر او را تحویل گرفتند و به خاک سپردند...
تصویر پیکر خونین و سر گلوله خورده علی حسن پور از اولین تصاویر شهدایی بود که منتشر و به یکی از نمادهای اعتراض مردمی تبدیل شد. بر سنگ مزار علی حسن پورکه در قطعه 222 بهشت زهرا به خاک سپرده شده، نوشته شده است: "درمسلخ عشق جز نكو را نكشند، روبه صفتان زشت خو را نكشند -گرعاشق صادقي ز مردن مهراس، مردار بود هر آنكه او را نكشند"
لادن مصطفایی، همسر علی حسن پور که با طرح شکایت، خواستار معرفی و محاکمه آمران و عاملان قتل همسرش شده، به "روز" گفت که از او خواسته اند دیه بگیرد اما او و خانواده اش حاضر به گرفتن دیه و دادن رضایت نیستند و شکایت خود را پی گیری خواهند کرد و اگر از نهادهای داخل کشور به نتیجه ای نرسند از طریق سازمان ملل و نهادهای بین المللی در این زمینه اقدام خواهند کرد.
گفتگوی "روز" با لادن مصطفایی، همسر علی حسن پور را در ذیل بخوانید.
خانم مصطفایی شما در مورد کشته شدن همسرتان شکایت کرده اید. ممکن است بفرمایید شکایت شما در چه مرحله ای است؟
بله ما شکایت کرده و خواستار معرفی و محاکمه قاتلان همسرم شده ایم. پرونده در دادسرای جنایی تهران است و به صورت مداوم پی گیری می کنیم اماهیچ جوابی به ما نمی دهند. اما ما کنار نمی کشیم و میخواهیم بدانیم علی را به چه گناهی کشتند؟ چرا باید در خیابان به راحتی او را با گلوله بزنند و هیچ کسی هم پاسخگو نباشد. چه کسی او را کشته و چه کسی دستور کشتن را صادر کرده است؟ بیایند بگویند جرم همسر من و سایر عزیزان مردم چه بود که در روز روشن آنها را کشتند.
گفتید هیچ جوابی به شما نمی دهند. آیا از شما نخواسته اند که پرونده را مسکوت بکذارید و یا شکایت تان را پی گیری نکنید؟
به ما گفتند بیایید دیه بگیرید. گفتند دو بچه داری و بیا دیه بگیر. اما نه من، نه مادر و خانواده همسرم و نه بچه های من به هیچ عنوان حاضر نیستیم دیه بگیریم و رضایت دهیم. ما تا آخرین لحظه پای شکایت مان می ایستیم و از سازمان ملل هم تقاضا میکنم کمک کند به من و خانواده من و سایر خانواده هایی که عزیزان بی گناهشان را کشته اند. کمک کند تا پرونده ها به جریان بیفتد و قاتلان عزیزان ما معرفی شوند.
شما قصد دارید که از طریق سازمان ملل، شکایت و پی گیری کنید؟
فعلا به صورت مداوم در داخل و از طریق دادسرا پی گیری می کنیم اما اگر شکایت مان به نتیجه ای نرسد و مسکوت بگذارند قطعا از هر امکانی از جمله سازمان ملل استفاده خواهیم کرد و این حداقل کاری است که می توانیم انجام دهیم.
شما چگونه از کشته شدن همسرتان خبردار شدید؟
همسرم جزو 3 – 4 میلیون نفری بود که روز 25 خرداد، برای اعتراض و پس گرفتن رای خود رفته بود. او در همین روز و در آزادی از ناحیه سر گلوله خورد و ما هنوز نمی دانیم در همان روز به شهادت رسیده یا اینکه چند روزی زنده بوده است. ما از ساعت 2 همان روز که علی برای آخرین بار با من تماس گرفت هیچ خبری نداشتیم تا دو روز بعد یعنی چهارشنبه، 27 خردادکه یکی از دوستان تصویرگلوله خورده او را از اینترنت، پرینت گرفت و برای ما آورد و متوجه شدیم که تیر خورده است اما نمی دانستیم که شهید شده است و شروع به پی گیری کردیم و 104 روز با این عکس به تمام بیمارستان ها، آگاهی، کلانتری، پزشکی قانونی، مجلس، دادسرای جنایی و هر جایی که می شد سر زدیم اما اثری از همسرم نبود و همه ابراز بی خبری می کردند.
ممکن است از این 104 روزی بگویید که خبری از همسرتان نداشتید در حالیکه عکس های پیکر خونین همسرتان در همه سایت ها منتشرشده بود؟
عکس های همسرم همه جا بود. روز 27 خرداد عکس های او در دستان مردمی بود که درمیدان توپخانه تجمع کرده بودند و عکس های شهدا را در دست داشتند. اما ما مطمئن نبودیم که او کشته شده و به خود امید می دادیم که شاید زخمی شده است. هر جا می رفتیم می گفتند نیست. در این 104 روز هر روز به دادسرای انقلاب، آگاهی، زندان اوین، پزشکی قانونی کهریزک و مجلس و.... سر می زدیم و عکس همسرم را در حالیکه به زمین افتاده و سرش گلوله خورده بود، نشان می دادیم، مشخصات او را می دادیم اما می گفتند به این مشخصات و این نام و نشان کسی نیست. هیچ کس نمی تواند بفهمد ما چه کشیدیم. خدا یک لحظه از این 104 روز ما را نصیب دشمن هم نکند. عکس ها آتش به جانمان می زد اما لحظه ای از خود دور نمی کردیم. شب و روز گوش به زنگ بودیم بلکه خبری بیاید. شب ها تا صبح بیدار بودیم پسرکوچکم می گفت ممکن است تلفنی بزنند و خبری بشود و ما خواب باشیم. روز تولد امام علی، پسرم می گفت: "شاید امروز از بابا خبری بیاد آخه اسم بابا هم علی هست".
اولین باری که عکس همسرتان را دیدید چه حسی داشتید با توجه به اینکه صورت ایشان تیر خورده بود چگونه ایشان را شناسایی کردید؟
روز 27 خرداد که دوست همسرم عکس را آورد تا عکس را دیدم حس عجیبی بود که گفت این علی است. بعد عکس های دیگری نیز منتشر شد که فهمیدم اشتباه نکرده ام. اما آن لحظه تنها می توانم بگویم مصیبت بود. مصیبتی که کلمه ها کمک به توصیفش نمی کنند. حالم خیلی بد شد و اصلا تا مدتی نفهمیدم چه اتفاقی افتاده است. هنوز هم این حس با من است و آن مصیبت زجر آور.
فرزندان شما چند سال دارند؟ آنها قطعا این عکس ها را دیده اند؛ درست است؟
من دو پسر 21 و 15 ساله دارم. هم عکس ها را دیده اند و هم بلوتوث هایی راکه ساخته شده است. بلوتوث هایی که نشان می داد علی افتاده و مردمی که آنجا هستند دستشان را به خون علی می زنند و بالا می گیرند و یا او را بلند می کنند. ما با این عکس ها و بلوتوث ها زندگی می کنیم و شاید بیش از 200 هزار بار تا حالا اینها را دیده باشیم. این صحنه ها به شدت مارا داغان کرد. پسر بزرگم 5 ماه تمام از خانه بیرون نرفت. پسر کوچکم هم زیر نظر روانپزشک، دارو مصرف می کند. اعصاب همه ما و مادر و خانواده همسرم به شدت به هم ریخته و زندگی عادی نداریم. می دانید این عکس ها و بلوتوث ها اکنون تنها یادگاری از اخرین لحظات زندگی همسرم است. وسایل شخصی او را که به ما ندادند این تصاویر شده است یادگاری او. بارها و بارها نگاه می کنیم و دلمان می سوزد از مظلومیت علی و در عین حال به او افتخار می کنیم چون در راه وطن و بدون هیچ گناهی رفت. همسر من زمان جنگ بارها در خط مقدم جبهه بود؛ او برای این خاک و مردم جنگیده بود و اکنون اینقدر مظلومانه و بی گناه او را کشتند. بچه های من مدام می پرسند به چه گناهی ؟ هر بار این عکس ها و تصاویر را می بینند، زمزمه می کنند چرا مگر چه می خواستی؟ چرا اینقدر مظلومانه در خیابان تورا کشتند و اکنون کسی جوابگو نیست. در اصل انگیزه زندگی در ما از بین رفته اما من هستم و اینقدرپی گیری می کنم تا محاکمه آمران و عاملان قتل همسرم را ببینم.
در عکس های منتشر شده، تعدادی از مردم در کنار پیکر همسرتان که زمین افتاده بود هستند؛ آیا آنها با شما تماسی گرفته و درباره چگونگی تیر خوردن همسرتان سخنی به شما گفته اند؟
متاسفانه نه تماسی نگرفته اند. در حالیکه من مدام گوش به زنگ هستم شاید کسی پیدا شود از اینهایی که در عکس ها هستند و به ما بگوید همسرم در لحظات آخر چه گفته است. جایی که همسر من کشته شد افرادی دقیقا بالای سر همسرم حضور داشتند که برخی از آنها در عکس ها هم هستند. در عکس ها دیده ام که او را بالای دست گرفته اند و می برند من تقاضا دارم از همه آنها که بودند، از همه کسانی که در لحظات آخر بعد از تیر خوردن همسرم حضور داشتند با من تماس بگیرند و حداقل از نظر روحی به من و فرزندانم و خانواده همسرم کمک کنند. بگویند همسرم در لحظات آخر چه گفت؛ آیا خواسته ای داشت یا نه. این خواهش را واقعا از همه کسانی که آنجا بودند دارم. می توانند از طریق«روز»با ما ارتباط بگیرند و به مادر همسرم و فرزندان من از نظر روحی کمک کنند.
بعد از 104 روز کجا پیکر همسرتان را پیدا کردید؟
در دادسرای جنایی به ما گفتند که سه جسد مجهول الهویه در پزشکی قانونی کهریزک هست و نامه ای به ما دادند و ما به آنجا مراجعه و پیکر همسرم را شناسایی کردیم.
آیا برای تحویل پیکر ایشان از شما تعهدی گرفته شد؟
نه تعهدی نگرفتند اما در پزشکی قانونی وقتی عکس همسرم و نامه را دیدند گفتند که اینجا نیست و قبلا دفن شده است و اجازه ندادند حتی پیکر او را ببینیم اما قاضی دادسرای جنایی خیلی کمک کرد وپی گیری کرد و ما موفق شدیم سه جسد مجهول الهویه را ببینیم و پیکر همسرم را که سه ماه و نیم در پزشکی قانونی مانده بود تحویل بگیریم.
پیکر همسرتان در چه وضعیتی بود آیا کالبد شکافی شده بود؟
گلوله به سر ایشان اصابت کرده بود. یعنی زیر چشم راست، یعنی استخوان گونه ورودی تیر و بالای گوش سمت چپ، خروجی تیر بود. او را کالبد شکافی کرده بودند و من اعتراض کردم به این موضوع که وقتی سر او گلوله خورده چرا کالبد شکافی اش کرده اید اما گفتند روال کار این است و باید کالبد شکافی می شد. از طرفی پیکر علی به شکل کاملا عریان در پزشکی قانونی بود. فقط یک زانو بند کشی که به دلیل درد زانو از آن استفاده می کرد بر زانویش بود.
در گواهی پزشکی قانونی که به شما داده اند علت فوت همسرتان را چه ذکر کرده اند؟ آیا خبر دارید چه روزی پیکر ایشان را تحویل پزشکی قانونی داده اند؟
پیکر علی را 28 خرداد یعنی سه روز بعد از اینکه تیر خورده به پزشکی قانونی تحویل داده اند و معلوم نیست علی این سه روز کجا و در چه شرایطی بود. در گواهی فوت هم که به ما دادند علت فوت را اصابت گلوله به جمجمه نوشته اند. از طرفی ما دو بار به این پزشکی قانونی مراجعه کرده بودیم اما گفته بودند که علی آنجا نیست و در حالیکه ما 104 روز با عکس تیر خورده علی سرگردان بودیم تا اثری از او پیدا کنیم، او در همان جایی بود که دوبار به ما جواب منفی داده بودند.
خانم مصطفایی در طی این مدت آیا شما و خانواده همسرتان، مورد تهدید یا فشار قرار گرفته اید؟
قبل از مناسبت ها مثلا قبل از چهارشنبه سوری به در منزل ما امدند و گفتند بیرون نروید و حواستان به بچه هایتان باشد. ما با برادر همسرم در یک مجتمع زندگی می کنیم؛ او نیز سه پسر دارد. این اخطار را به ما دادند. اما این مدت فشارهای بسیار زیادی را تحمل کرده ایم و می کنیم. اکنون دقیقا ده ماه است. ابتدا دنبال همسرم می گشتیم و اکنون دنبال لباس ها و سایل شخصی او هستیم. به هر ارگانی که مراجعه می کنیم بیمارستان ها، ادارات مختلف، دادسرای جنایی و آگاهی و... اظهار بی اطلاعی می کنند. پیکر همسر مرا به شکل کاملا عریان و به عنوان فردی مجهول الهویه به پزشکی قانونی داده بودند. در حالیکه او کارت شناسایی به همراه داشت. بگویند با وسایل شخصی و لباس های همسرم چه کرده اند؟ همین فشار روحی بزرگی است. مادر همسرم لباس های بچه اش را به عنوان یادگاری می خواهد. فرزندانم وسایل شخصی پدرشان را می خواهند. چرا عریانش کرده اند مگر در خیابان عریان بود؟ من پی گیری می کنم بارهابه بیمارستان رسول اکرم که اولین بار همسر را آنجا برده بودند مراجعه کرده ام؛به دانشگاه علوم پزشکی ایران، بیمارستان لقمان و لولاگر و.... رفته ام اما می گویند این آدم اینجا نبوده و هیچ برگه ای که نشان دهد علی در بیمارستان رسول اکرم بوده در بیمارستان وجود ندارد. چرا آخرین وسایل همسرم را از ما دریغ می کنند ؟
همسر شما چند سال داشت و شغل ایشان چی بود؟
علی حسابدار بود و 48 سال داشت. من 22 سال در کمال آرامش با همسرم زندگی کردم او عاشق وطنش بود و عاشق خانواده و به معنی واقعی کلمه یک انسان بود. از یک ربع به هفت صبح می رفت سر کار تاده شب و دو شیفت کار می کرد تا ما را تامین کند و روزی حلال بیاورد. خیلی زحمت می کشید و به زحمت پول در می آورد اما همیشه شکرگزار خدا بود. با اینکه چیز زیادی از مال دنیا نداشت اما یک ریال حرام وارد زندگی ما نکرد. آدمی بسیار مظلوم بود که خیلی مظلومانه کشته شد.
مصاحبه گر: فرشته قاضی
با تو سرسبزی از ایثار سیه پوشان است
ای مسلط دستت از خون شهیدان سرخ است