انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
سیاست
  
صفحه  صفحه 15 از 23:  « پیشین  1  ...  14  15  16  ...  22  23  پسین »

جنبش سبز (اخبار-اطلاعیه-فراخوان و......)


مرد

 
قتل زهرا بهرامی به پرونده جنائی رژیم اضافه شد

ماشین آدمکشی رژیم جمهوری اسلامی یک بار دیگر بامداد روز شنبه نهم بهمن١۳٨٩به کار افتاد و زهرا بهرامی را در زندان اوین به دار آویخت. زهرا بهرامی ٤۵ ساله و مادر دو فرزند، در تظاهرات عاشورای ۸٨ دستگیر و روانه شکنجه گاه اوین شد. ابتدا به او اتهام عضویت در" انجمن پادشاهی" زدند، بعد او را به همکاری با سازمان مجاهدین خلق ایران متهم کردند و سپس حمل و نگه دار٤۵٠ گرم کوکائین را به پرونده وی اضافه کردند. اعدام این زن اسیر مانند اعدام های سیاسی اخیر در نهان و پنهان به اجرا در آمد.
ماشین آدمکشی حاکم چند روز پیش از آن، در سحرگاه روز چهارشنبه شش بهمن ۱٣٨۹، یک زندانی سیاسی کرد را به اتهام عضویت در حزب دمکرات کردستان ایران در زندان مرکزی ارومیه به دار آویخت.
شتاب تبه کاران حاکم برای کشتار زندانیان سیاسی را باید در بحران روبه فزاینده و وضعیت بحرانی که رژیم جمهوری اسلامی در آن قرار گرفته است، جستجو کرد. قیام مردم در کشورهای عربی رژیم را بیش از پیش به وحشت انداخته است. رژیم برای غلبه بروحشت خود و برای جلوگیری از شعله ور شدن اعتراضات در ایران، از میان مردمی که دستگیر و اسیر کرده است، قربانیانی را بر می گزیند و به اتهامات ساختگی آنان را به جوخه مرگ می سپارد. می کشد برای اینکه در دل میلیون ها مردم رنج دیده و ستم کشیده ایرانی ترس و خوف ایجاد کند. می کشد برای اینکه از انفجار خشم و انزجار مردم آماده قیام جلوگیری کند.
تاریخ سی و دو ساله گذشته ایران داستانی پر درد و رنج و خون است. باید هزاران پرونده خونین را آماده محاکمه رژیم جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت کرد و قتل و کشتار بیش از سه دهه تبه کاران حاکم را در سیاه ترین دوران تاریخ معاصر ایران به ثبت رساند.
کارزار تدارک دادگاه بین المللی برای محاکمه رژیم جمهوری اسلامی ایران به جرم جنایت علیه بشریت-ایران تریبونال
ده بهمن١۳٨٩برابر با ۳٠ژانویه ١۳۸۹

============

قتل دو زندانی سیاسی دیگر به پرونده جنائی رژیم افزوده شد

رژیم جمهوری اسلامی، بامداد روز دوشنبه ۴بهمن ١۳۸۹، محمدعلی حاج آقائی و جعفر کاظمی را مخفیانه در زندان اوین به دار آویخت. محمدعلی حاج آقائی و جعفر کاظمی به دنبال خیزش مردم در شهریور سال هشتاد و هشت دستگیر و به اتهام ارتباط و همکاری با سازمان مجاهدین خلق محاکمه و به مرگ محکوم شدند. محمدعلی آقایی به هنگام مرگ ۶٢ داشت و از سال ۶٢ تا ۶۵ در زندان بود. جعفرکاظمی به هنگام مرگ ٤۷ ساله بود و ٩ سال در دهه شصت در زندان بود. هردو چند سال پیش برای دیدار با فرزندان شان به عراق سفر کرده بودند.
دستگاه آدمکشی جمهوری اسلامی در سی و دو سال گذشته جان های بی شماری را از توده های مردم ایران گرفته است. جمهوری اسلامی سی و دو سال است قتل و کشتار می کند، محاکمه بعد از محاکمه، قتل بعد از قتل، بی آنکه پاسخگوی جنایات خود باشد. حال که دنیای ستمگران چشمان خود را برجنایات رژیم بسته و با آن مماشات می کنند و برای شان مهم نیست که چند نفر یا چند صدنفر در ایران اعدام می شوند، ما مردم حق نداریم در برابر این خون ریزی های وحشیانه ساکت بمانیم. باید پرچم دادخواهی را به دست گیریم و با محاکمه تبه کاران حاکم برایران در یک دادگاه مردمی، مسیر مبارزه را برای سپردن تمامیت جمهوری اسلامی به زباله دان تاریخ هموار سازیم.
از این رو،
از همه مردم آزاده و آگاه، از زن و مرد و جوان، از روزنامه¬نگاران و فعالان سیاسی، فعالان کارگری و دانشجوئی، مبارزان برابری¬خواه حقوق زنان و فعالان عرصه هنر، ادبیات، حقوق و دیگر زمینه¬های مبارزاتی درخواست می¬کنیم به کارزاری که از حدود چهار سال پیش توسط گروهی از خانواده¬های جان باخته¬گان، بخشی از زندانیان سیاسی و فعالان عرصه های مختلف سیاسی و اجتماعی آغاز شده است، به پیوندند. و همگام با آغاز کنندگان این کارزار، زمینه¬ را برای محاکمه مردمی رژیم جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت در یک دادگاه بین المللی آماده نمایند. این دادگاه قرار است کشتار زندانیان سیاسی، این تراژدی بزرگ انسانی و سایر قتل های رژیم در زندان های ایران را در مرکز توجه افکار عمومی مردم ایران و جهان قرار دهد.

کارزار تدارک دادگاه بین¬المللی برای رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در زندان¬های ایران-ایران تریبونال

۴بهمن ١۳۸۹ برابر با ٢۴ ژانویه ٢٠١١

=====================
ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیدست کار
که تخت کیانی کند آرزو تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
     
  
مرد

 
قتلی دیگر و پرونده ای دیگر

همانطور که در خبرها آمده است، دستگاه آدم کشی رژیم جمهوری اسلامی، حسین خضری زندانی سیاسی کرد را نیز به کام مرگ فرستاد. حسین خضری که از دو هفته پیش از این، از بند عمومی به محل نامعلومی منتقل شده بود، سرانجام صبحگاه شنبه ٢۵ دیماه ١٣۸٩ در زندان مرکزی ارومیه به دار آویخته شد. خبر اعدام حسین خضری که مانند اعدام های سیاسی اخیر، مخفیانه و بدون اطلاع وکیل و خانواده اش انجام گرفت، موجی از تنفر و انزجار عمومی را برانگیخت.
جمهوری اسلامی، یک بار دیگر این حقیقت را نشان داد که از خیزش های اجتماعی به شدت هراسناک است و برای مقابله با آنها و ایجاد فضای رعب و وحشت در جامعه، به کشتار اسیران سیاسی خود در زندان دست می زند. اعدام های جمعی و کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت ، شاخص ترین جنایت رژیم جمهوری اسلامی در زندان ها است که طی آن، هزاران زندانی سیاسی به جوخه مرگ سپرده شدند. اکنون نیز، رژیم آدم کش حاکم بر ایران، برای مقابله با اعتراضات توده ای در رابطه با حذف یارانه ها و رهاسازی قیمت ها، به عادت همیشگی، به قتل فرزندان اسیر مردم روی آورده است.
هم اکنون پرونده جنایات رژیم در زندان ها، در دادگاه مردمی بین المللی "ایران تریبونال" گشوده شده است. جمهوری اسلامی با اعدام هر زندانی سیاسی، پرونده جدیدی به سیاهه قطور جنایات خود می افزاید.
کارزار تدارک دادگاه بین المللی برای رسیدگی به جنایات رژیم جمهوری اسلامی در زندان های ایران، پرونده ای نیز برای اعدام های سیاسی اخیر زندان های جمهوری اسلامی در تهران، زاهدان، ارومیه، سنندج و... گشوده است. "کارزار" با هر اعدام دیگری، پرونده دیگری نیز برای رژیم خواهد گشود.
کارزار تدارک دادگاه مردمی بین المللی "ایران تریبونال"، با انتشار این اطلاعیه، از عموم مردم عدالت خواه و برابری طلب، که خواهان محاکمه جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت در یک دادگاه مردمی هستند، می خواهد به این جنبش دادخواهی ببیوندند و به برگزاری این دادگاه مردمی تاریخی یاری رسانند.

کارزار تدارک دادگاه بین المللی برای رسیدگی به جنایات رژیم جمهوری اسلامی در زندان های ایران-ایران تریبونال

٢۶دی ١٣٨۹ برابر با ١۶ژانویه ۲٠١
www.irantribunal.com


===============================

اعدام دو زندانی سیاسی، جنایتی دیگر علیه بشریت

رژیم جمهوری اسلامی سحرگاه سه شنبه ۷ دی ١٣۸٩ برابر با ۲٨ دسامبر ۲٠١٠ دو زندانی سیاسی؛ علی صارمی و علی اکبر سیادت را مخفیانه در زندان اوین به دار آویخت. علی صارمی به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق سال ۶١ دستگیر و تا سال ۶۴ در زندان بود. وی سال ۸۴ مجددا دستگیر و به اتهام دیدار با فرزندش در عراق به یک سال زندان محکوم شد. علی صارمی شهریور ۶۸ پس از شرکت در مراسم نوزدهمین سال گرد قتل عام زندانیان سیاسی در خاوران دستگیر و بعد از مدتی به اتهام عضویت در سازمان مجاهدین خلق و فعالیت تبلیغی "علیه نظام جمهوری اسلامی" به اعدام محکوم شد. وی دوشنبه ۶ دی بعد از ملاقات با خانواده اش، به بهانه انتقال به بهداری، از زندان گوهردشت به زندان اوین منتقل شد و سحرگاه سه شنبه ۷ دی همراه علی اکبر سیادت که به اتهام جاسوسی محکوم به اعدام شده بود، به دار آویخته شدند. رژیم علی اکبر سیادت را به اتهام فروش اطلاعات محرمانه موشکی به اسرائیل محکوم به اعدام کرده بود. وی سال ۸۷ هنگامی که به اتفاق همسرش عازم سفر خارج بود دستگیر شد.
اعدام این دو، دو روز پس از آن انجام شد که ماشین آدم کشی جمهوری اسلامی اجرای حکم دانشجوی سنندجی حبیب الله لطیفی را به دنیال اعتراضات جهانی متوقف کرد. اعدام این دو اسیر سیاسی و یازده جوان بلوچ که یک هقته پیش در زندان زاهدان به جوحه مرگ سپرده سدند، برگ دیگری به جنایات پردامنه جمهوری اسلامی علیه بشریت و وزن محاکمه آن افزود.
کارزار مردمی ایران تریبونال پژواک دادخواهی هزاران زندانی سیاسی است که ددمنشانه در زندان های جمهوری اسلامی شکنجه و اعدام شده اند. کارزار با محاکمه تبه کاران حاکم بر ایران به جرم جنایت علیه بشریت، فریاد مردمی مظلوم خواهد بود که سه دهه است در دست آدمکشان حاکم بر ایران اسیر شده اند.

کارزار تدارک دادگاه بین المللی برای رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در زندان های رژیم جمهوری اسلامی-ایران تریبونال

سه شنبه ۷ دی ١٣۸٩ برابر با ۲٨ دسامبر ۲٠١٠


=============================
اجرای حکم اعدام دانشجوی سنندجی متوقف شد

صبح روز یکشنبه پنچ دی ماه ١٣۸٩قرار بود دانشجوی سنندجی حبیب الله لطیفی در زندان مرکزی شهر سنندج اعدام شود. علی رغم اعلام ناگهانی اجرای حکم، ایرانیان تبعیدی و نهادهای بین المللی حقوق بشر، کارزار همه جانبه ای را در کمتر از چهار روز برای جلوگیری از اجرای حکم اعدام حبیب الله لطیفی سازمان دادند. خانواده و وکلای این دانشجوی سنندجی امید خود را از دست نداده و به تلاش های خود تا آخرین لحظات ادامه دادند. خانواده حبیب الله لطیفی همراه با جمعی از مردم سنندج از نیمه های شب شنبه در مقابل زندان مرکزی این شهر تجمع کرده و خواستار توقف اجرای حکم اعدام وی شدند. اوایل بامداد روز یکشنبه همه ی این تلاش ها به ثمر نشست و رئیس زندان سنندج با حضور در میان خانواده و مردم تجمع کننده در مقابل این زندان، اعلام کرد که حکم اعدام، امروز به اجرا در نخواهد آمد. بعد از اعلام این خبر، خانواده حبیب الله با وی در زندان ملاقات کردند.
خبر، مسرت بخش بود و باید این دستآورد را به همه کوشندگان ایرانی و غیر ایرانی که بی وقفه برای توقف اجرای این حکم تلاش و مبارزه کردند، تبریک گفت. اما هنوز، جان حبیب الله لطیفی در خطر است و تلاش ها باید تا لغو حکم اعدام وی ادامه یابد. توقف اجرای حکم کافی نیست. باید لغو حکم اعدام رسما و بطور کتبی به وکلای وی ابلاغ شود. مبارزه باید برای لغو اشکال گوناگون مجازات اعدام و نجات جان سایر زندانیان سیاسی محکوم به اعدام مجدانه ادامه یابد.

کارزار تدارک دادگاه بین المللی برای رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در زندان های رژیم جمهوری اسلامی-ایران تریبونال

یکشنبه پنچ دی ماه ١٣۸٩ برابر با ٢۶ دسامبر ٢٠١

===========================

بازهم اعدام، بازهم جنایت علیه بشریت

رژیم جمهوری اسلامی تاریخ اجرای اعدام حبیب الله لطیفی را روز یکشنبه پنچ دیماه ١٣٨۹ اعلام کرده است. حبیب الله لطیفی دانشجوی حقوق دانشگاه آزاد ایلام است. وی در تاریخ یکم آبان ماه ۱۳۸۶ دستگیر و در تاریخ ۱۰ تیرماه ۱۳۸۷ طی یک "محاکمه" چند دقیقه ای در شعبه اول بیدادگاه انقلاب اسلامی شهر سنندج به محاربه و اعدام محکوم شد. وی در دادگاه کلیه اتهامات وارده برخود، از جمله انفجار بمب صوتی در سنندج و اقدام به ترور یک کارگزار قضائی را رد کرد.
تاریخ معاصر ایران، به ویژه در دوران حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی، خونین ترین دوران در تاریخ معاصر جهان در رابطه با کشتار و اعدام مخالفان سیاسی و عقیدتی، آزادی خواهان و انقلابیون بوده است. به میزان اعدام ها در ایران محکومیت و اعتراض صورت گرفته است، اما هیچ گاه این تبه کاران و جرثومه های فساد و تباهی به پای میز محاکمه کشیده نشدند. توده های رنج کشیده مردم در داخل ایران در حال حاضر امکان محاکمه جانیان حاکم را ندارند. در خارج از مرزهای ایران هم هیچ دولت و نهاد بین المللی وابسته به آن ها، که به زد و بند و بده بستان با جمهوری اسلامی مشغول هستند، حاضر نیستند به مردم ایران برای محاکمه حاکمان تبه کاران شان کمک کنند.
جنایات جمهوری اسلامی بخشیدنی نیست و تا فرارسیدن جامعه ای آزاد در ایران که توده مردم قدرت را به دست گیرند و تبه کاران جمهوری اسلامی را به محاکمه بکشند، در وضعیت کنونی لازم است سطح مبارزه علیه این جانیان ارتقاء یابد و از سطح اعترضات عبور و به یک عمل جهانی برای محاکمه آنان دست زد. جمعی از خانواده های جان سپردگان سیاسی در زندان های رژیم، جان به در بردگان از اعدام های دسته جمعی و کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت، فعالان عرصه های سیاسی و اجتماعی و...، از حدود چهار سال پیش کارزاری جهانی برای محاکمه مردمی جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت آغاز کرده اند. وقت آن رسیده به اعدام و کشتار هزاران زندانی سیاسی در زندان های رژیم رسیدگی شود. افکار عمومی جهان و حتی بخش وسیعی از مردم ایران از جنایاتی که رژیم در زندان ها مرتکب شده بی خبر هستند.
رژیم حکم اعدام حبیب الله لطیفی را در شرایط به اجرا در می آورد که یازده جوان بلوچ را هفته پیش در زاهدان به جوخه مرگ سپرد. رژیم جمهوری اسلامی با این کشتارها، تنها پرونده جنایت خود علیه بشریت را قطورتر و سنگین تر می کند. دستگاه آدم کشی جمهوری اسلامی تنها با واژگونی آن ممکن خواهد بود. اما تا آن زمان، باید عرصه را در سطح جهان بر تبه کاران حاکم تنگ کرد.

کارزار تدارک دادگاه بین المللی برای رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در زندان های جمهوری اسلامی ایران

٣دی ١٣۸٩ برابر با ۲۴دسامبر ٢٠١٠

====================

گردهمائی عمومی در پالتاک

جلسه سخنرانی و پرسش و پاسخ

به مناسبت یکمین سال اعلام علنی کارزار تدارک دادگاه بین المللی برای محاکمه رژیم جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت

یک سال پیش در دهم دسامبر ٢٠٠٩ روز جهانی حقوق بشر، کارزاری که از دو سال پیش از آن در پائیز سال ٢٠٠٧ از سوی گروهی از خانواده های جان باخته گان و جان بدربردگان از کشتارهای دهه شصت و فعالان عرصه های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آغاز شده بود، رسما اعلام موجودیت کرد. هدف این کارزار تدارک دادگاهی مردمی در سطح بین المللی است برای رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت. در یک سالی که گذشت، کارزار گام های موثر و چشمگیری در راستای ایجاد زمینه های دادگاه برداشت که در تاریخ مبارزات مردم ایران بی نظیر بوده است. در این رابطه می توان به تشکیل تیم بین المللی حقوقدانان متشکل از پانزده حقوقدان سرشناس و برجسته جهانی و ایرانی از هشت کشور جهان، برگزاری دو کنفرانس بین المللی حقوقی، تدوین پروسه دادرسی و نحوه پیش برد دادخواهی، تدوین ساختار دادگاه، تدوین شهادت نامه و شکایت نامه حقوقی، تشکیل هیئت موقت اجرائی بین المللی برای سازماندهی کمیته راهبردی بین المللی حقوقدانان به ریاست آقای جان کوپر، حقوقدان برجسته انگلیسی و تدوین وظایف کمیته راهبردی اشاره کرد.
فعالان کارزار، کار را با تمامی دشواری های آن با دست خالی، تنها با اتکا به تلاش بی وقفه، توان و انرژی جمعی شان آغاز کردند و اکنون که کار به نیمه راه رسیده است، از عموم انسان های عدالت خواه و مدافع انسانی می خواهند با شرکت در گردهمائی پالتاکی یکمین سال اعلام موجودیت کارزار ، در جریان تازه ترین تحولات و پیشرفت های کار دادگاه قرار گیرند، از این دادگاه مردمی- تاریخی پشتیبانی کرده و به آن به پیوندند.

آدرس اتاق گردهمائی : Iran Tribunal Karzar
Category: Middle East
Subcategory: Iran

زمان برگزاری گردهمائی: شنبه ١١ دسامبر ۲٠١٠ ، ساعت ۷ بعد از ظهر به وقت اروپای مرکزی

کارزار تدارک دادگاه بین المللی برای محاکمه رژیم جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت-ایران تریبونال




===============
ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیدست کار
که تخت کیانی کند آرزو تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
     
  
مرد

 
کنفرانس بین المللی حقوقدانان ایران تریبونال برگزار شد

برای نخستین بار در تاریخ ایران، کارزاری جهانی برای رسیدگی مردمی به کشتار زندانیان سیاسی در زندان های رژیم جمهوری اسلامی شکل گرفته است. هدف این کارزار، تشکیل دادگاهی مردمی است برای رسیدگی به اعدام های دسته جمعی سال های اولیه دهه ۶٠ و قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶٧. این تلاش را جمعی از خانواده های جان باخته گان و جان بدر بردگان از کشتارهای دهه ۶٠، فعالان حوزه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در اکتبر ۲٠٠۷ آغاز کردند. از آن تاریخ به بعد، تلاش برای ایجاد زمینه های برگزاری چنین دادگاهی با جدیت و پشت کار بی وقفه فعالان کارزار آغاز شد. این پروژه مردمی در روزجهانی حقوق بشر در دهم دسامبر ۲٠٠٩ اعلام موجودیت علنی کرد. دو ماه بعد در تاریخ یازده فوریه ۲٠١٠ نخستین کنفرانس حقوقی برای تهیه و تنظیم پیش نویس ساختار دادگاه با حضور سه حقوقدان سرشناس جهانی از بلژیک، آلمان و کانادا برگزار شد. متعاقب آن، پیش نویس به بحث عمومی در میان حقوقدانان کارزار گذاشته شد. یک ماه بعد، در تاریخ یازده مارس ۲٠١٠ طرح ساختار دادگاه نهائی شد. براساس این طرح، می بایست کمیته راهبردی حقوقدان (Legal Steering Committee) برای سازماندهی کارهای حقوقی و دادرسی تشکیل می شد. این کمیته به یک حقوقدان سرشناس جهانی نیاز دارد که مسئولیت رهبری کمیته را به عهده بگیرد. چنین مسئولیتی بسیار سنگین و پرمشغله است و حقوقدانی که این مسئولیت را به عهده می گیرد، باید به مدت یک سال تا برگزاری دادگاه به صورت تمام وقت کار کند. پس از حدود چهار ماه تلاش جهانی، یک حقوقدان برجسته انگلیسی مسئولیت رهبری کمیته را پذیرفت. بعد از این موفقیت، لازم بود کمیته راهبردی حقوقدانان تشکیل شود. پس از دو ماه و نیم برنامه ریزی و تلاش، کنفرانس بین المللی حقوقدانان برای بررسی کارها و تشکیل کمیته راهبردی در روز جمعه اول اکتبر ۲٠١٠ برابر با نهم مهر ١٣۸۹ برگزار شد. در این کنفرانس دوازده حقوقدان سرشناس و برجسته جهانی از کشورهای آفریقای جنوبی، کانادا، بلژیک، آلمان، انگلیس، فرانسه و آمریکا شرکت کردند. سه حقوقدان به دلیل گرفتاری شغلی نتوانستند در این کنفرانس شرکت کنند. برگزاری چنین کنفرانسی در چنین سطحی در تاریخ مبارزات مردم ایران بی نظیر و یک دستاورد جهانی برای مردمی ستم کشیده، ظلم کشیده و عدالت جو است که دادخواهی برای اجرای عدالت را خود به دست گرفته اند. در این کنفرانس، مسائلی همچون شکل و نحوه برگزاری دادگاه، نحوه تشکیل و وظایف کمیته راهبردی، تشکیل کمیته اجرائی، تامین هزینه های دادگاه و حدود اختیارات هریک از کمیته ها مورد بحث و بررسی قرار گرفت. در پایان، کمیته ای سه نفره مسئول تشکیل کمیته راهبردی حقوقدانان، کمیته اجرائی و نحوه برگزاری دادگاه شد.

کارزار تدارک دادگاه مردمی بین المللی برای محاکمه رژیم جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت
دهم اکتبر ۲٠١٠ برابر با هجدهم مهر ١٣۸۹



======================================

فراخوان مالی کارزار تدارک دادگاه بین المللی برای محاکمه رژیم جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت

زنان و مردان آزادی خواه!

برای نخستین بار در تاریخ ایران، کارزاری جهانی برای رسیدگی مردمی به کشتار زندانیان سیاسی در زندان های رژیم جمهوری اسلامی شکل گرفته است. هدف این کارزار، تشکیل دادگاهی است برای رسیدگی به اعدام های دسته جمعی و گسترده سال های اولیه دهه ۶٠ و قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶٧. ما، جمعی از خانواده های جان باختگان و جان بدر بردگان از کشتارهای دهه ۶٠، فعالان حوزه های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی این تلاش را آغاز کرده ایم. این کارزار تاریخی، تلاشی است برای دادخواهی و یک دست کردن مبارزات مان برای رسیدگی به قتل عزیزان مان.
برای به اجرا در آوردن این دادگاه و ثبت جنایات دهه شصت در تاریخ، به کارزاری جهانی نیاز است که توده های مردم عدالت خواه و مدافع حقوق انسانی، ایرانی و غیرایرانی، اعم از کارگر، نویسنده، شاعر، حقوقدان، روزنامه نگار، فعال سیاسی، هنرمند، دانشجو و...، به آن به پیوندند و به پیشبرد آن یاری رسانند.
کارزار از پائیز سال ٢٠٠۷ فعالیت های خود را برای تشکیل یک دادگاه مردمی بین المللی آغاز کرده است. در ابتدا می باید شکل و نحوه تشکیل این دادگاه را بررسی می کردیم. از همین روی، با گروهی از حقوقدانان ایرانی و غیرایرانی به ویژه حقوقدانان فعال در" وکلای بدون مرز" زمینه های حقوقی چنین دادگاهی را مورد بحث و بررسی قرار دادیم. بیش از شصت دیدار محلی و بین المللی و صدها نامه و ایمیل با شخصیت های حقوقی و نهادهای حقوقی و حقوق بشری بین المللی انجام گرفت. بعد از دو سال تحقیق و بررسی زمینه های حقوقی و شرایط سیاسی و بین المللی و برگزاری جلسات بحث و گفتگو، تشکیل یک دادگاه مردمی در سطح بین المللی را امکان پذیر یافتیم. بر سر تشکیل چنین دادگاهی، دشواری های زیادی قرار دارند که می باید آن ها را یکی بعد از دیگری از سرراه برمی داشتیم. جذب حقوقدانان برجسته، سرشناس و مترقی جهانی، تشکیل تیم حقوقدانان بین المللی، تشکیل یک کمیته راهبردی حقوقی برای سازماندهی دادگاه و روند دادرسی، تشکیل یک هیئت منصفه بین المللی متشکل از شخصیت های مستقل و برجسته و محبوب جهانی و تامین هزینه های دادگاه عمده ترین دشواری های پیش رو بوده اند.
فهرست صد تن از سرشناس ترین، برجسته ترین و محبوت ترین حقوقدانان، نویسندکان، روزنامه نگاران، کارگردانان و بازیگران سینما و خوانندگان برجسته و سرشناس جهانی تهیه و از ژانویه ۲٠٠۹ تماس با آن ها را آغاز کردیم. جذب چنین افرادی بسیار دشوار و گاها ماه ها به طول می انجامد. چنین افرادی حاضر نیستند اعتبار و حیثت جهانی خود را برای مردم و کارزاری که نمی شناسند به خطر اندازند. آن ها باید متقاعد شوند، کار جدی است و مردمی که این ابتکار عمل را به دست گرفته و خواهان برگزاری یک دادگاه بی طرف با معیارهای حقوقی بین المللی هستند، نه فقط مصمم به برگزاری این دادگاه هستند، بلکه توانائی تدارک و سازماندهی و به ویژه تامین هزینه های آن را نیز دارند.
با دست خالی، تنها با اتکا به تلاش بی وقفه، توان و انرژی جمعی مان راه را با تمامی دشواری های اش آغاز کردیم واکنون که در آستانه تشکیل کمیته راهبردی حقوقدانان قرار گرفته ایم، کارهای دادگاه وارد مرحله حساس و سرنوشت ساز شده است. تاکنون بیست شخصیت و حقوقدان برجسته جهانی از آفریقا، اروپا، آمریکا و کانادا به دادگاه پیوسته اند. قدم بعدی تشکیل هیئت منصفه دادگاه است.
به منظور تامین هزینه های دادگاه، دست یاری به سوی شما آزاد مردان و آزاد زنان ایرانی در اقصا نقاط جهان دراز می کنیم. به هر شکل که می توانید به تامین هزینه های دادگاه یاری رسانید. نگذاریم این اقدام تاریخی که خواست اکثریت توده های مردم ایران و به ویژه خانواده های جان باخته گان دهه شصت است، به دلیل مشکلات مالی نیمه کاره رها شود. با برآوردهائی که انجام گرفته است، دادگاه بالغ برصد و بیست هزار یورو هزینه دارد. تنها با همت و تلاش جمعی می توانیم این هزینه را تامین کنیم. چنانچه هزار نفر آبونه شوند، ماهی ده یورو به مدت ده ماه کمک کنند، قسمت اعظم هزینه های دادگاه تامین خواهد شد. به کمپین مالی دادگاه به پیوندیم و در جمع آوری کمک های مالی مردمی فعالانه شرکت کنیم. آبونه و کمک مالی خود را به شماره حساب های کارزار واریز کنیم و دوستان و آشنایان خود را تشویق کنیم همین کار را انجام دهند.
برگزاری این دادگاه و ثبت خونین ترین دهه دوران حاکمیت جنایات کاران جمهوری اسلامی در تاریخ ایران و جهان، به مردم تحت ظلم وستم و سرکوب در کشورهای دیگر این نوید را خواهد داد که آن ها نیز می توانند عدالت را در دست بگیرند، افکار عمومی جهانیان را به قضاوت بگیرند و بخشی از تاریخ سرزمین شان را بنویسند.

شماره حساب های کارزار:

UK

The Royal Bank of Scotland plc

Account name: IT Foundation
Account number: 10220106
Sort Code: 16-12-18
IBAN: GB81RBOS16121810220106
BIC: RBOSGB2L
Sweden
Bank name: Plusgiro
Account name: Karzar
Account number: 55 34 84-7
Bank name: Bankgiro
Account name: Karzar
Account number: 628-4285
IBAN: SE96 9500 0099 6018 0553 4847
BIC: NDEASESS
USA
Bank of the West
Account name: IT
Account number : 013015222
Wire transfer : 121100782


کارزار تدارک دادگاه بین¬المللی برای رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در زندان¬های ایران

۲۵ مرداد ١۳٨٩ برابر با ١۶ اوت ۲٠١٠

==================

بیانیه

کارزار تدارک دادگاه بین المللی

برای رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در زندان های ایران

در تابستان سال ۱۳۶۷ شمسی، رژیم جمهوری اسلامی هزاران زندانی سیاسی را که دوران زندان و محکومیت خود را می-گذراندند از سلول¬های زندان¬ها بیرون کشید و همه را از زن و مرد، دست¬بند و چشم¬بند زد و با درنده¬خوئی هرچه تمام¬تر در آمفی تئاترها و سالن¬های نمازخانه¬های زندان¬ها به دار ¬آویخت و یا تیرباران ¬کرد. در این کشتار سبعانه، نه دادگاهی در کار بود و نه اخطار و هشداری. تنها، یک کمیسیون مرگ، متشکل از سرسپردگان رژیم، با در دست داشتن حکم قتل زندانیان سیاسی از سوی خمینی، با چند پرسش کوتاه و پاسخ¬هائی که در مقابل آن می¬گرفت حکم مرگ صادر می¬کرد. بسیاری از این زندانیان، پیش از آن، به دادگاه رفته و حکم¬های زندان گرفته بودند و برخی از آنان حتی دوران محکومیت خود را گذرانده بودند.
آمار دقیق جانباخته¬گان این کشتار همگانی روشن نیست. رژیم جمهوری اسلامی، از دادن هرگونه اطلاعات در باره این کشتار¬ها و مکان گورهای دسته¬جمعی جانباخته¬گان این بیداد عظیم خوداری می¬کند؛ اما، تاکنون نام پنچ¬هزار نفر از این جانباخته¬گان، به وسیله خانواده¬ها، احزاب، سازمان¬های سیاسی و نهادهای حقوق بشری روشن شده است و گورستان خاوران در جنوب تهران، یکی از گورهای شناخته شده¬ای است که بازماندگان و خانواده¬های زندانیان سیاسی از آن اطلاع یافته¬اند و دهم شهریور هر سال به¬یاد و در گرامی¬داشت عزیزان خود در آن گرد هم می¬آیند.
کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، در ادامه و نقطه اوج کشتار مخالفان جمهوری اسلامی بود که به ویژه می¬توان از آن در سال¬های١۳۶٠ تا ١٣۶۳ نام برد که در این مدت بیش از ٢٠٠٠٠ تن ناپدید شدند و یا زیر شکنجه، یا در برابر جوخه-های مرگ جان سپردند.
اکنون نیز در خیزش¬های اخیر و حضور میلیونی مردم ایران در خیابان¬ها در اعتراض به سلطه تبه¬کارانه رژیم جمهوری اسلامی، نیروهای انتظامی با درنده خوئی به مردم هجوم آوردند و با سرکوب، دستگیری، شکنجه و کشتار ده ها تن از تظاهرکنندگان برگ¬های دیگری بر این کارنامه جنایت¬کارانه ¬افزودند.
اینک،
ما، گروهی از خانواده¬های این جان¬باخته¬گان، بخشی از زندانیان سیاسی جان به¬در برده از کشتارهای دهه ١٣۶٠، فعالان سیاسی، فعالان کارگری و دانشجوئی، مبارزان برابری¬خواه حقوق زنان و فعالان عرصه هنر، ادبیات، حقوق کودکان و دیگر زمینه¬های مبارزاتی، از دو سال پیش با برگزاری جلسات بسیاری برای ارزیابی زمینه¬ها بر آن هستیم که رژیم جمهوری اسلامی را به جرم جنایت علیه بشریت در یک دادگاه نمادین بین¬المللی به محاکمه بکشیم. این دادگاه بر آن است که کشتار زندانیان سیاسی، این تراژدی بزرگ انسانی و سایر قتل های رژیم را در مرکز توجه افکار عمومی مردم ایران و جهان قرار دهد.
به راستی،
فاجعه بزرگ و فراموش ناشدنی کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ١۳۶۷ به ¬اندازه¬ای جنایت کارانه است که ما آن را به تنهائی برای محکومیت و سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ایران کافی می¬دانیم.
از این رو،
از همه مردم آزاده و آگاه، از زن و مرد و جوان، از روزنامه¬نگاران و فعالان سیاسی، فعالان کارگری و دانشجوئی، مبارزان برابری¬خواه حقوق زنان و فعالان عرصه هنر، ادبیات، حقوق و دیگر زمینه¬های مبارزاتی درخواست می¬کنیم به هر وسیله که ممکن است برای پیش¬برد عملی این دادگاه و اجرای این رسالت انسانی- تاریخی و در همبستگی با کارزار بسیج افکارعمومی مردم ایران و جهان، از این پیکار عدالت¬خواهانه پشتیبانی کنند.

جمعی از خانواده های جانباخته¬گان دهه ۶٠- تهران، جمعی از مادران خاوران، جمعی از مادران جانباخته¬گان ده پنچاه و و دهه شصت، مادر سلاحی(مادر جانباخته¬گان سلاحی و مادر همسر جان باخته محمود محمودی)، مانی یوسفی( خانواده جان باخته؛ پدر و دو دائی)، مادر عصمت وطن پرست(مادر جانباخته¬گان جلیله و اعظم صیادی، خواهر جانباخته¬گان محمود، علی و منوچهر وطن پرست، خاله جان باخته جواد رحمانی)، ایمان شیرعلی( فرزند جان باخته ایرج شیرعلی، فعال سیاسی- اجتماعی)، شهنار کایدپور(خواهر جان باخته داریوش کایدپور)، شکوفه منتظری( فرزند جان باخته حمید منتظری)، رخشنده حسین پور رودسری(همسر جان باخته علی مهدی زاده ولوجردی، خواهر جانباخته¬گان حمید و رحیم حسین پور رودسری)، زریر جهانگیری(زندانی سیاسی سابق، خانواده جانباخته¬گان مهین جهانگیری، محمدقلی جهانگیری، الله قلی جهانگیری، جعفر جهانگیری)، حیدر جهانگیری(زندانی سیاسی سابق، خانواده جانباخته¬گان مهین جهانگیری، محمدقلی جهانگیری، الله قلی جهانگیری، جعفر جهانگیری)، محمدعلی زند کریمی(برادر جان باخته رئوف زارعی، زندانی سیاسی سابق)، سعید منتظری(برادر جان باخته حمید منتظری، فعال سیاسی)، شهلا طالبی(همسر جان باخته حمید حیدری، زندانی سیاسی سابق)، سهراب خوشبویی (برادر جانباخته¬گان سیروس، غلامعلی و ساسان خوشبویی)،زری عرفانی(خواهر جان باخته محمدحسین عرفانی)، مینا لبادی(همسر جان باخته علی اصغر ضیغمی)، ناهید سروستانی( خواهر جان باخته رستم اکبرپور، فیلم ساز)، سیروس آذری( برادر جان باخته خسرو دستاران، فعال سیاسی)، ضرغام اسدی(برادر جان باخته غضنفر اسدی، خواهرزاده جان باخته مسعود اسدی، فعال سیاسی)، نیما سروستانی(برادر جان باخته رستم اکبرپور، فعال سیاسی )، حسن مکارمی(همسر جان باخته فاطمه زارعی، هنرمند نقاش، خط نگار)، لاله بازرگان(خواهر جان باخته بیژن بازرگان)،لادن بازرگان(خواهر جان باخته بیژن بازرگان)، نشمیل هندوش(خواهر جان باخته ناصر هندوش)، مریم نوری( همسر جان باخته رحمت فتحی، زندانی سیاسی سابق)، شهلا مولوی(همسر جان باخته جواد بهاریان شرقی، زندانی سیاسی سابق)، حسین زالزاده(برادر جان باخته ابراهیم زالزاده، فعال سیاسی)، نهضت اشترانی(فرزند جان باخته سلطانعلی اشترانی)، بیژن آل کنعان(برادر جان باخته ساسان ال کنعان، زندانی سیاسی سابق)، حسین حسینجانی مقدم(برادر جان باخته فرزانه حسینجانی مقدم، زندانی سیاسی سابق)، بانو صابری(همسر جان باخته عباسعلی منشی رودسری)، سهیلا نیک نژاد(خانواده جانباخته¬گان علی اکبر مرادی،علی اشرف مرادی و علی پاشائی، فعال سیاسی)، آذر آل کنعان(زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی)، محمد جواد محبی( زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی)، رامین عبدالهی( زندانی سیاسی سابق، عضو موسس کانون شوراهای غرب تهران)، شکیب محب( زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی)، پیمان پیران( فعال دانشجوئی، زندانی سیاسی سابق)، منصوره باشکندی( زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی)، احمد موسوی(زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی)،هزیر پلاسچی( نویسنده، روزنامه نگار)، جعفر مرادی( زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی)، علی آشناگر( زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی)، محمد خوش ذوق( زندانی سیاسی سابق)، مجید میرزائی( زندانی سیاسی سابق)، منصور کوشان( نویسنده)، ایرج جنتی عطائی( نمایشنامه نویس، کارگردان تئاتر، ترانه سرا)، حسین محمدی( زندانی سیاسی سابق)، منوچهر صفرعلی(زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی)، سعید عرب(زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی)، عباس سماکار(شاعر، نویسنده)، ژیلا مساعد(شاعر، نویسنده)، بهروز پرتو( فعال سیاسی)، محمد نبوی(حقوقدان، فعال سیاسی)، صدیقه محمدی(فعال سیاسی، فعال جنبش زنان)، احمد اسکندری( کارشناس کرد)، نعمت آزرم(شاعر،پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی، عضو موسس کانون نویسندگان ایران، زندانی سیاسی رژیم سلطنتی)، بابک رحیمی( فعال سیاسی، روزنامه نگار)، وحید ولی زاده(روزنامه نگار، نویسنده)، بابک عماد (فعال سیاسی، زندانی سیاسی سابق)، شهین پویا(فعال سیاسی، فعال جنبش زنان)،اسفندیار منفردزاده( موسیقی دان)، الناز محجوب(روزنامه نگار، فعال جنبش زنان)، حسین صلواتی(زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی)، جمعی از زندانیان سیاسی سابق( تهران، گیلان، کردستان)، شاهین نجفی(هنرمند-خواننده)، پویان دانشیان(زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی)، سیاوش سلطانی( زندانی سیاسی سابق)، جمشید پایداری( زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی)، مهرنوش شفیعی(زندانی سیاسی سابق)، اسماعیل حق شناس( زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی)، اردوان زیبرم(زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی)، مسعود بلوچ( فعال حقوق بشر، مسئول رادیو بلوچی)، بنفشه ایزدی( زندانی سیاسی سابق)، میترا لاگر( زندانی سیاسی سابق)، مهرداد آهنگر(فعال سیاسی)، مسعود رئوف(کارگردان، هنرمند نقاش)، رضا آزاد(زندانی سیاسی سابق، هنرمند نقاش) ، ایرج مصداقی(زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی)، داریوش افشار(فعال حقوق بشر)، فرمان سیابی(زندانیان سیاسی سابق، فعال سیاسی)، پانته آ بهرامی(زندانی سیاسی سابق، فیلمساز)، شکوفه سخی(زندانی سیاسی سابق، پی اچ دی علوم سیاسی)، حسین مهینی(سینماگر، عکاس)، سوسن بهار( دبیر جمعیت الغای کار کودکان، سردبیر فصلنامه کودک و جوان داروک)، صلاح بختیار(زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی)، رویا صادقی(زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی)، زمان مسعودی(فعال سیاسی، سخنگوی حزب چپ آلمان-هامبورگ)، نصرت تیمورزاده(فعال سیاسی)، شیدا جهان بین( روزنامه نگار، فعال دانشجویی)، حمید کمالی(زندانی سیاسی دو رژیم سلطنتی و جمهوری اسلامی، فعال سیاسی).
www.irantribunal.com
لیست اسامی جدید که بعد از اعلام عمومی کارزار در ده دسامبر ۲٠٠٩ به کارزار پیوسته اند.
اکرم بیرانوند(خانواده جانباخته¬گان نصرت و محمود بیرانوند، زندانی سیاسی سابق)، رویا رضائی جهرمی(خواهر جانباخته¬گان بیژن، بهنام، کاوس و منوچهر رضائی جهرمی)، ویدا، گیتا و سیما رستم علیپور( خواهران جان باخته پرویز رستم علیپور)، گیتا رستم علیپور( همسر جان باخته محمد نبی جدیدی)، ویدا رستم علیپور(همسر جان باخته مجید ایوانی)، رضا کعبی(برادر جانباخته¬گان شهلا و نسرین کعبی)، رئوف کعبی( برادر جانباخته¬گان شهلا و نسرین کعبی)، خاطره معینی(خواهر جان باخته هیبت الله معینی)، مهناز قزلو(زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی)، فرزانه ذولفی(زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی)، جلال محمد نژاد(فعال سیاسی)، بیژن هدایت(فعال سیاسی، سردبیر نشریه نگاه)، بهرام رحمانی(فعال سیاسی، نویسنده)، شادی صدر(حقوقدان)، رها بحرینی(دانشجوی حقوق)، سایه سیرجانی(مشاور حقوقی)، برهان عظیمی(فعال سیاسی، فعال کارگری)، حسن جعفری(فعال سیاسی)، اشرف الملوک عباسی(زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی، فعال زنان)، سوسن گل محمدی(همسر جان باخته ایرج شیرعلی، زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی)، ایده شیرعلی(فرزند جان باخته ایرج شیرعلی)، حسن ماسالی(خانواده جانباخته¬گان ایرج ماسالی، مهران صفوی، ضیا صفوی و عزیز هژبر، زندانی سیاسی سابق)، مهدی سعادتی(هنرمند نقاشی)، علی دروازه غاری(زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی)، کورش کاید پور(برادر جان باخته داریوش کایدپور)، لیلا دانش (خواهر جانباخته ایرج ترابی، فعال سیاسی)، لیلا قلعه بانی‌(خواهر جانباخته¬گان محمد قلعه بانی و رضا قلعه بانی‌، فعال حقوق بشر)، گلاویژ حیدری( همسر جان باخته حبیب اله چراغی، دخترعموی جان باخته مهدی حیدری، زندانی سیاسی سابق)، ناصر رحمانی نژاد(زندانی سیاسی سابق، نویسنده و بازیگر تاتر)، علی ایستری(زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی)، زمان مسعودی(فعال سیاسی)، نصرت تیمورزاده(فعال سیاسی)، سیروس کار(زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی)،

اسامی حمایت کنندگان
کیومرث گودرزی(زندانی سیاسی سابق)، صلاح ایراندوست(سایت ایران تریبون)، ناصر طاهری(زندانی سیاسی سابق، فعال سیاسی)، یوسف اکرمی(فیلم ساز در تبعید)، علی صادقی(فعال سیاسی)، حسن دادبر(زندانی سیاسی سابق)، فرهاد بشارت(فعال سیاسیف عضو تحریریه نشریه نگاه)، محمد شمس(فعال کارگری، عضو تحریریه نشریه نگاه)،
ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیدست کار
که تخت کیانی کند آرزو تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
     
  
مرد

 
بازهم کشتار سیاسی، بازهم ضرورت یک محکمه مردمی

رژیم جمهوری اسلامی سحرگاه روز یکشنبه ١٩اردیبهشت ١٣۸۹برابر با ٩ مه ٢٠١٠، معلم زندانی فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، علی حیدریان، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان را اعدام کرد.
فرزاد کمانگر معلم مبارز کرد، در مرداد ماه سال ۱۳۸۵ به اتهام همکاری با پژاک دستگیر شد، اما بعدها به اتهام واهی بمب گذاری محاکمه و در اسفند ماه ۱۳۸۶ به اعدام محکوم شد.
علی حیدریان و فرهاد وکیلی دو مبارز کرد، به اتهام مشابه با فرزاد کمانگر مرداد ماه سال ۱۳۸۵ دستگیر و در اسفندماه ۱۳۸۶ به اعدام محکوم شدند.
شیرین علم هولی، زن مبارز کرد به اتهام همکاری با پژاک در اردیبهشت ۱۳۸۷ در تهران دستگیر شد ، اما بعدها به اتهام واهی بمب گذاری محاکمه و در دیماه سال ١٣٨٨ به اعدام محکوم شد.
مهدی اسلامیان در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ماه ۱۳۸۸ به اتهام کمک مالی به برادرش محسن اسلاميان که رژیم سال گذشته او را همراه روزبه يحيي‌زاده و علي‌اصغر پشته به اتهام بمب گذاری در شیراز اعدام کرد، دستگیر شد. وی در آذرماه ۱۳۸۸ به اعدام محکوم شد.
ماشین سرکوب و مرگ رژیم جمهوری اسلامی طی سی و یک سال حاکمیت اش هرگز متوقف نشد. رژیم خونین ترین جنایت خود را در دهه شصت به اجرا در آورد که طی آن هزاران زندانی سیاسی را به جوخه های مرگ سپرد. رژیم جمهوری اسلامی حذف فیزیکی مخالفان و آزای خواهان و انقلابیون را همواره با اتهامات واهی به اجرا در آورده است. کشتار جوانان در خیزش اعتراضی اخیر مردم، تجاوز به دختران جوان و آتش زدن اجساد آنان، و اکنون اعدام جمعی پنچ تن از زندانیان سیاسی، نشانگر این واقعیت است تا زمانی که جمهوری اسلامی در قدرت است، ماشین سرکوب و کشتارش متوقف نخواهد شد.
رژیم جمهوری اسلامی باید در جائی جوابگوی جنایات خود باشد. دولت ها و نهادهای بین المللی وابسته به آن ها هرگز تلاش نکردند ماشین سرکوب و اعدام رژیم را متوقف کنند. هیچ نهاد و محکمه بین المللی هم حاضر نیست به دادخواهی خانواده های قربانیان سرکوب و ماشین کشتار رژیم رسیدگی کند. اعدام های سیاسی اخیر، ضرورت تشکیل یک دادگاه مردمی برای رسیدگی به جنایات رژیم در زندان ها را پیش ار بیش ایجاب می کند.
هم اکنون کارزاری مردمی برای رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در ایران شکل گرفته است که می خواهد پژواک دادخواهی و فریاد حق خواهی مردمی باشد که هیچ یار و فریادرسی در این جهان بی عدالت و نابرابر ندارند.

کارزار تدارک دادگاه بین المللی برای رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در زندان های ایران
١٩اردیبهشت ١٣۸۹برابر با ٩ مه ٢٠١٠



==============================

در ضرورت محاکمه رژیم جمهوری اسلامی

احمد موسوی

زمانی که فقط ده سال داشتم پسر خاله ام از زندان رژیم سلطنتی شاه آزاد شد. طبیعتا در آن زمان، نه کمترین ذهنیتی از زندان و زندانی سیاسی داشتم، و نه می دانستم پسر خاله ام به کدامین اتهام، سیزده سال از بهترین دوران زندگیش را در زندان های رژیم پادشاهی بوده است. شناخت من از او فقط در حد تماشای روزانه تصویر نشسته در فاب عکسش خلاصه می شد. تصویری که در میان لباس افسری جای گرفته بود و همواره زینت بخش دیوار اتاق خانه روستائی ما بود.
بعدها که بزرگتر شدم، هر وقت خاله ام از تهران پیش ما می آمد، در صحبت هایی که میان او و مادرم رد و بدل می شد، گاه و بیگاه با یکی از آرزوهای قلبی خاله ام آشنا شدم. بزرگترین آرزوی او، سقوط رژیم سلطنت پهلوی، مرگ شاه و خاندان سلطنتی بود. این آرزوی خاله ام عموما با نفرین نسبت به خاندان سلطنتی همراه بود. نفرین به همه آنهائی که سیزده سال پسرش را بی دلیل زندانی کرده بودند، و در این مدت، خود او را هم، آواره رفت و آمد به زندان های قصر، برازجان و تبعیدگاه جهنمی جزیره خارک کرده بودند. جزیره متروکی که سال ها، به تبعیدگاه زندانیان سیاسی تبدیل شده بود و پسرخاله ام هوشنگ، دو سال از دوران محکومیت خود را در این تبعیدگاه سپری کرد.

آرزوی خاله ام که عموما با احساس انتقام فردی آمیخته بود، نخستین مفهوم واژه دادخواهی بود که من در آن عالم کودکی با آن آشنا می شدم. بدون اینکه کمترین ذهنیتی از مفهوم دادخواهی داشته باشم.
خاله ام پس از قیام شکوهمند ٢٢ بهمن ٥٧، سقوط رژیم سلطنتی پهلوی را دید. و من هم، شادی مادرانه اش را در نخستین روزهای سقوط خاندان پهلوی شاهد بودم. خاله ام در سال ٥٩ درگذشت. مرگ خاله که در واقع یار، مونس و همدرد مادرم بود، اگر چه دردناک، اما این خوش شانسی را برای خود او داشت تا دیگر باره شاهد دستگیری و زندانی شدن پسرش هوشنگ قربان نژاد و سپس اعدام او در قتل عام تابستان٦٧ نباشد.
این بار، دیگر من آن کودک ده ساله سال ١٣٤٥ نبودم که از زندان و زندانی سیاسی هیچ درکی نداشته باشد. این بار، خودم نیز از زمستان سال ٦٠، به اتهام هواداری از سازمان چریک های فدائی خلق ایران (اقلیت) در زندان بودم. زندان را با تمام ابعادش تجربه می کردم. زخم شلاق و شکنجه بر جسم و جانم نشسته بود. تبعید، بخشی از واقعیت دردمند سال های زندانم شده بود. مهمتر اینکه مادر پیر و خانواده ام، همانند ده ها هزار مادر و خانواده دردمند دیگر، آواره زندان های رژیم استبدادی و ارتجاعی حاکم بر ایران شده بودند.
در سال های ٦٠ تا ٦٣، سال های وحشت و مرگ، سال های آتش و خون و سال های بی قراری مادران، خواهران، پدران، همسران و فرزندان زندانیان دربند، هر بار که خانواده ام رد پای مرا در زندان ها گم می کردند، تا آنزمان که خبر زنده بودنم را در انفرادی، تبعید و یا انتقال به زندان دیگری می یافتند، روزی هزار بار می مردند و زنده می شدند.
زمانی که کشتار سراسری و قتل عام فجیع زندانیان سیاسی در مرداد و شهریور ماه ١٣٦٧ به وقوع پیوست، من در زندان نیروی دریائی رشت بودم. من و دیگر همرزمانم، از زمستان ٦٥، به دلیل اعتصاب و امتناع از پوشیدن لباس فرم زندان، از دیدار با خانواده های خود محروم شده بودیم. در این مدت حق ملاقات را از ما گرفته بودند، امکانات دارو، درمان و دستیابی به پزشک، تماما از ما سلب شده بود. از حق هوا خوری روزانه محروم شده بودیم و حتی لباس های ما نیز از طرف عبدالهی رئیس زندان، مصادره شده بود. در چنین فضائی و در بی خبری محض خانواده ها از وضعیت ما، کشتار تابستان ٦٧، در زندان مرکزی رشت و به طبع آن در بند ما نیز سایه افکند.
در کمتر از یک هفته، ٩٥ زندانی از بند یک نیروی دریائی زندان رشت قتل عام شدند. از این تعداد، ٨١ نفر از رفقا، یاران و همرزمان اعتصابی من بودند. یاران همرزم و همبند اعتصابی مان را، از شامگاه ٨ مرداد، گروه گروه به قتلگاه بردند و طناب دار بر گردن سرافرازشان آویختند. تنها ٩ تن از زندانیان اعتصابی از آن کشتار وحشیانه جان سالم به در بردیم. ما همچنان بر سر پیمان خود با یاران سرفرازمان ایستادیم. در آن شرایط مرگ و زندگی، در آن هنگامه جنون خمینی و دیگر سران جمهوری اسلامی، بی ارتباط با خانواده های خود و محروم از حق ملاقات با عزیزانمان، به اعتصاب مان ادامه دادیم و تا یک سال بعد از کشتار خونین، یعنی تا مرداد ٦٨، همچنان از پوشیدن لباس فرم زندان خودداری کردیم.
خانواده های ما ٩ نفر تا یک سال بعد از آن کشتار هم از ملاقات با ما محروم بودند. یک سال در بی خبری محض، در بیم و هراس از وضعیت ما، در مقابل پرسشی بی پاسخ قرار گرفته بودند که آیا ما ٩ نفر زنده هستیم؟ یا ما نیز در قتل عام مرداد و شهریور ١٣٦٧، همانند هزاران زندانی سیاسی دیگر بر طناب دار بوسه زده ایم.
آنچه در تابستان ٦٧، بر ما گذشت و آنچه در زندان های جمهوری اسلامی اتفاق افتاد، تنها، فصلی از کتاب قطور جنایات، تجاوزات، شکنجه و کشتارهای وسیع جمهوری اسلامی در زندان ها و در درون جامعه بوده است.
تنها در تابستان سال ٦٧ نبود که من و دیگر زندانیان برجای مانده، شاهد کشتار رفقا و یارانمان بودیم. در سال های نخست دهه ٦٠، در سال های آتش و خون، در سال های داغ و درفش ٦٣- ٦٠ نیز بر ما چنین گذشت.
در آن سال ها، شب ها را در وحشت فرا خوانده شدن از سلول و بند، برای رفتن به پای اعدام، به صبح می رساندیم. روزهای مان نیز در بختک هراسناک بازجویی و شکنجه آدم کشان خمینی، به لحظه های وحشت شبانه پیوند خورده بود. با این وضعیت، ده سال را در زندان های جمهوری اسلامی گذراندم. ده سال، از پر فراز و نشیب ترین دوران تاریخ ایران. ده سال از خونبارترین سال های زندان های تاریخ میهنم. در این ده سال، علاوه بر آنچه بر من گذشت، شاهد جنایت بارترین دوران حاکمیت خمینی و نظام تبه کار جمهوری اسلامی بودم.
در این ده سال، فشار، سرکوب، شکنجه، ترور، عدم امنیت، و هر لحظه در انتظار مرگ بودن، واقعیت تلخ و انکار ناپذیر زندان های جمهوری اسلامی بود. واقعیت تلخی که تا به امروز نیز، ادامه دارد و همچنان در میان جامعه و از میان زندانیان سیاسی، قربانی می گیرد.
در حاکمیت جمهوری اسلامی، تنها زندانیان سیاسی نبودند و نیستند که در معرض تجاوز، شکنجه و اعدام های روزانه قرار داشته و دارند. در بیرون از زندان، وحشت و ترور بر جای جای جامعه حاکم بوده است. ترور اعضای سازمان های سیاسی، فعالین اجتماعی، روزنامه نگاران، روشنفکران و نویسندگان منتقد رژیم، آنهم توسط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، یکی دیگر از شاخصه های کشتار و گسترش وحشت و ارعاب در درون جامعه و در میان توده ها بوده است. ترور ونداد ایمانی در مرداد ٥٨، ترور توماج، مختوم، واحدی و جرجانی، چهار رهبر شورایی ترکمن صحرا در بهمن ٥٨، ترور دکتر کاظم سامی وزیر بهداشت در دولت بازرگان، ترور ده ها تن از روشنفکران و نویسندگان منتقد، از جمله ابراهیم زالزاده، دکتر غفار حسینی، دکتر تفضلی، پیروز دوانی، مجید شریف، سعیدی سیرجانی، جعفر پوینده، محمد مختاری، داریوش فروهر و همسرش پروانه اسکندری در دهه هفتاد (معروف به قتل های زنجیره ای) و صدها ترور دیگر در درون جامعه، فصل دیگری از جنایت و بربریت نظام جمهوری اسلامی بوده است.
جمهوری اسلامی هم سو با اعمال سیاست کشتار و ترور در داخل، تیم های ترور خود را به خارج از مرزهای ایران اعزام کرد و بیش از دویست تن از مخالفان خود، از جمله شاپوربختیار، فریدون فرخزاد، دکتر قاسملو، دکتر شرفکندی، فتاح عبدلی، همایون اردلان، نوری دهکردی و دکتر کاظم رجوی را به قتل رساند.
از مجموعه جنایات صورت گرفته توسط جمهوری اسلامی در سی و یک سال حاکمیت اش، می توان به پایمال کردن حقوق ملیت های تحت ستم ایران، کشتار و سرکوب گسترده مردم این مناطق اشاره کرد. کشتاری که از همان فردای به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی آغاز و تا به امروز ادامه دارد.
به مجموعه جنایات رژیم می توان به اعمال آپارتاید جنسی و سرکوب و بی حقوقی مطلق زنان اشاره کرد که به لحاظ شکل و محتوا فقط می توان آن را با قوانین دوران قرون وسطا مقایسه کرد.
کشتار وسیع زندانیان سیاسی در دهه شصت از جمله شاخصه های معین جنایت علیه بشریت محسوب می شود. متمرکز شدن روی این کشتارها، به ویژه قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ٦٧، به عنوان پاشنه آشیل و سرآمد کشتارهای جمهوری اسلامی، خود به تنهایی می تواند دلیل کافی برای محکومیت این رژیم در یک دادگاه مردمی بین المللی باشد.
اگر تا پیش از این، تردیدهایی در جهت ضرورت تشکیل دادگاهی در اذهان پاره ای از افراد یا جریان های سیاسی وجود داشت، اگر به لحاظ گذشت زمان، فاصله گرفتن از کشتارهای خونین دهه شصت و غبار فراموشی بر حافظه تاریخی مان، شاخک های حسی نسبت به انبوه جنایات جمهوری اسلامی کم رنگ تر شده بود، وقایع نه ماه اخیر بیش از هر زمان دیگری ضرورت تشکیل دادگاهی برای رسیدگی به جنایات جمهوری اسلامی را ایجاب می کند.
خیزش انقلابی جوانان و توده های وسیع مردم ایران در نه ماه گذشته، یک بار دیگر چهره سرکوبگری و کشتار عریان جمهوری اسلامی را در معرض دید همه گان قرارد داد. تجاوز به زندانیان، شکنجه و به قتل رساندن تعدادی از دستگیر شدگان بعد از وقایع ٢٢ خرداد ٨٨ در سیاه چالهای رژیم از جمله زندان کهریزک، سرکوب عریان اجتماعات و به رگبار بستن تجمعات میلیونی توده های مردم ایران طی نه ماه گذشته، ضرورت تشکیل یک دادگاه بین المللی جهت محاکمه جمهوری اسلامی را دو چندان کرده است.
و اینک، از پس این همه کشتار، تجاوز، شکنجه و جنایت های بی شماری که طی سه دهه بر جامعه و توده های مردم ایران اعمال شده است، من، به محاکمه کلیت نظام حاکم بر ایران می اندیشم. آنچه امروز می اندیشم، مسلما، با درک دوران کودکی ام، با برداشت نفرینانه و حس انتقام گیری مادرانه ی خاله ام و حتا با درک دوران سال های زندانم، متفاوت است. درک امروز من از محاکمه نظام جمهوری اسلامی، نه یک انتقام گیری فردی، نه گام برداشتن در یک دور باطل خون خواهی، بلکه در جهت پاسخگویی به یک نیاز تاریخی است.
دادخواهی من نسبت به آنچه بر توده های وسیع مردم ایران گذشته و نیز نسبت به قتل عام زندانیان سیاسی در زندان های رژیم، در جهت پاسخ گویی به علت و چرایی اعدام، شکنجه، کشتار و در نتیجه جهت متوقف ساختن همیشگی این پدیده های ضد انسانی در عرصه های مختلف جامعه است.
با چنین نگاهی، من به محاکمه رژیم جمهوری اسلامی می اندیشم. خواستار محاکمه کلیت نظام ارتجاعی حاکم بر ایران هستم. خواستار محاکمه جمهوری اسلامی و همه عوامل و انصار آدم کش آن، به جرم جنایت علیه بشریت هستم. چرا که، بر اساس تجربه سال های زندانم، جانیان جمهوری اسلامی، که هم اکنون در ایران حکومت می کنند، در دهه شصت، در دو مقطع زمانی، به نسل کشی و جنایت علیه بشریت دست زده اند.
نخستین نسل کشی، در سال های ٦٣ – ٦٠، به وقوع پیوست و دومین نسل کشی، قتل عام هزاران زندانی سیاسی در تابستان ٦٧ بود، که مستقیما به دستور خمینی صورت گرفت. کشتار و قتل عامی که سازمان عفو بین الملل آن را به درستی با شاخصه های جنایت علیه بشریت تعریف کرده است.

محاکمه جمهوری اسلامی در بستر یک دادخواهی تاریخی، باز شدن تمام نقاط کور و زوایای پنهان کشتارها و جنایات این رژیم است. تا دیگر باره شاهد تکرار شکنجه، اعدام، کشتار و نسل کشی در جامعه نباشیم.
تلاش کارزار برای تدارک یک دادگاه مردمی علیه جمهوری اسلامی و به طبع آن تلاش من، به عنوان یکی از فعالین این کارزار، ایجاد یک دادگاه مردمی بین المللی، جهت محاکمه سران جمهوری اسلامی است.
نطفه های اولیه این کارزار، به دنبال اردوی سیاسی - تفریحی که در تابستان ٨٦، با حضور جمعی از خانواده های جان باخته گان و جان بدربردگان از کشتارهای دهه شصت و خانواده های شان در استکهلم برگزار شد، شکل گرفت. از آن زمان تاکنون، این مجموعه، با پشتکار، پیگیری و برگزاری جلسات بحث و بررسی، سر انجام پس از دو سال و نیم موفق شد ضرورت ایجاد این کارزار و دادخواهی را علنی و در معرض افکار عمومی قرار دهد.
تلاش مجموعه فعالین این کارزار بین المللی و به طبع آن، تلاش من، نه به عنوان خون خواهی، که از برای دادخواهی است. دادخواهی نسلی که توسط جمهوری اسلامی، به اعدام، نابودی و ویرانی محکوم شدند. دادخواهی مادران و پدرانی که، هنوز در انتظار نا فرجام بازگشت فرزندان شان هستند. دادخواهی زنانی که، آوازهای انتظار و هجران مردان شان را، لالائی شبانه ی کودکان خود کرده اند. دادخواهی مردانی که، فرزندان کوچک شان، به رغم مهربانی های پدر، همچنان، آغوش گرم مادرانه را از پدران خود، طلب می کردند. دادخواهی کودکانی که، تصویر پدران و مادران شان، هرگز در آینه چشم های شان ننشست.
اول فروردین ٨٩




دربرابر حکومت اسلامی – فاشیستی گام های موثر برداریم

حسن ماسالی

برای شرکت درمبارزه سیاسی و اجتماعی درایران، همیشه این پرسش مطرح است که چکار کنیم تا تاثیر گذار باشیم؟
بنابراین پرسش مشخص،درباره شرایط ایران مطرح می باشد و را هکارهائی که جستجو می کنیم، با توجه به خصلت و توانمندی نیروهای مبارز و ترقیخواه، بمنظور مقابله با نیروی واپسگرا و فاشیستی مطر ح می باشد.
مردم سراسر ایران وهمه آزادیخواهان وآزاد اندیشان ایران بایک دشمن جنایتکار، واپسگرا، با ایدئولوژی مذهبی – فاشیستی سر و کار دارند. و لذا راهکارهائی که برای مبارزه و مقابله اتخاذ می کنیم، باید بطور هد فمند برنامه ریزی شوند.
در چنین کارزاری، تنها خشم و نفرت خود را بطور پراکنده ابراز بداریم، کار موثری انجام نخواهیم داد. بلکه باید بیدرنگ در میان دردمندان ،همبستگی ایجاد کنیم و تمام امکانات و توانمندی های خود را همآهنگ سازیم، با تدارکات همه جانبه و با پشتیبانی نیروی درون جامعه، وبا سازماندهی نیروهای ترقیخواه درسطح بین المللی، به آنچنان نیروی توانمندی تبدیل شویم که دشمن را وادار به تسلیم کنیم و بنیادش را براندازیم.
بنابراین، مبارزه علیه دشمن و دستیابی به خواست های حق طلبانه، تک بعدی نیستند و منفعلانه حاصل نمی شوند.
همگی آگاهی دارند که رژیم اسلامیستی - فاشیستی حاکم در ایران، پس از کسب قدرت، هزاران نفر از مردم ایران و هزاران نفر از زندانیان سیاسی را قتل عام کرده است و هنوز به جنایات خود ادامه می دهد.
به ابتکار عده ای از فرزندان و اعضای خانواده قربانیان رژیم، کارزار سیاسی – حقوقی و افشاگری هدفمندی برای رسیدگی به جنایات رژیم و محاکمه جنایتکاران، شکل گرفته است که ضرورت دارد :از پشتیبانی همه جانبه همه دردمندان ، آزاد اندیشان، و ایراندوستان برخوردار شود.
برای این منظور تارنگار( وب سایت ) ویژه ای تحت عنوان :
www.irantribunal.com
فعالیت خود را آغاز کرده است.
حساب بانکی ویژه ای با مشخصات :
The Royal Bank of Scotland plc
A/C Name: IT Foundation
A/C No: 10220106
Sort Code: 161218
IBAN: GB81 RBOS 1612 1810 2201 06
BIC: RBOS GB 2L
برای تامین مخارج این کارزار و استخدام حقوقدانان با تجربه ایرانی و بین المللی افتتاح شده است.
مدتی است که برخی از کارشناسان حقوقی و سیاسی در این ارتباط مشغول فعالیت شده اند.
بنابراین، برای اینکه جنایتکاران رژیم فاشیستی حاکم درایران، از طریق قانونی و بوسیله مقامات دادگاه جنائی بین المللی ،تحت پیگرد قرار بگیرند و محاکمه شوند، ضرورت دارد که همه دردمندان ، آزاد اندیشان و ایراندوستان در این مسیر همکاری کنند تا مشترکا بتوانیم نقش موثری علیه جنایتکاران رژیم ایفا کنیم.
خودم بعنوان یکی از افراد دردمند جا معه ایران، که رژیم اسلامی – فاشیستی حاکم ، تعداد زیادی ازخویشاوندان و دوستان سیاسی ام را بقتل رسانده است و بعنوان یکی از مبارزین سیاسی سکولار، از این کارزار حقوقی – سیاسی ، پشتیبانی می کنم و همکاری خودم را در این مسیر آغاز کرده ام.
باین وسیله از همه شما عزیزان آزاد اندیش و ایراندوست تقاضا می کنم :
١- باندازه توانائی خود، برای تحقق برنامه عمل " ایران تریبونال" از این کارزار حمایت مالی بعمل آورید.
٢- با نشانی کارزار تماس برقرار کنید و به اشکال مختلف امکانات خود را در این مسیر بکار اندازید:
info@irantribunal.com
٣- از هنرمندان و شخصیت های اجتماعی دعوت می شود که بمنظور جمع آوری کمک مالی و مطرح کردن فعالیتهای کارزار و محاکمه جنایتکاران رژیم اسلامی – فاشیستی ، با شورای هماهنگی ایران تریبونال و با سایر کوشندگان آن ، همکاری بعمل آورند.
اطمینان داشته باشید که با همبستگی همد یگرو با خود یاری، قادر خواهیم شد که جنایتکاران را به میز محاکمه بکشانیم و رژیم فاشیستی را وادار به تسلیم کنیم.
hmassali@aol.com
٢٢ مارس ٢٠١٠


===============


پشتِ هم خطابه‏ی سایه‏ی مرگ

در حمایت از کارزار دهه‏ی خونین

هژیر پلاسچی

مادری که تنها فرزندش را پیش از تابستان سیاه ۶٧ به مسلخ برده بودند تعریف می‏کرد در روزهای پس از قتل‏عام زندانیان سیاسی، هنگامی که گورهای جمعی را در دل خاوران شیار زده بودند، به دیدار فرزند در خاک خفته‏اش می‏رود. روزهای سیاهی است که خبر هولناک، چونان پچ پچی به گوش می‏رسد اما هنوز کسی از عمق فاجعه خبر ندارد.
مادر به سمت کپه خاکی می‏رود که گمان می‏کند فرزندش را در خود پنهان کرده است. گواهی مادرانه‏ی دل و چه گواهی اطمینان‏بخشی است وقتی جنازه‏ی مُشَبَک فرزند از زیر خاک می‏خواندت. مادر که سر به زیر، قدم می‏شمارد تا به آن پاره‏ی تن برسد؛ دسته مویی می‏بیند افتاده بر خاک. با خود می‏گوید این مو، مادر اگر باشی شاید گم‏شده‏یی را نشانی باشد. دست می‏برد که مو را بردارد و در انتهای مو، سر بی جان دختری با چشمان باز از دل خاکِ نرمِ تازه شکافته، بیرون می‏زند.
مادر که این را تعریف می‏کرد، آزموده‏ی مرور این همه سال روی مبلی لمیده بود و شربت خنک آبلیمو را در هوای گرم تابستانی ذره ذره به لب می‏زد. من اما لرزه افتاده بود بر سلول‏های تنم و سیگار به سیگار متبرک ملعون.
یک هفته پس از آن در بستر کابوس و تب بودم. آن تصویر هرگز من را در طول این چند سال رها نکرده است اما هیچگاه نخواسته داستان کوتاهی باشد یا شعرکی ناچیز. آن تصویر، تصویر مانده است و گاه در جانم می‏خلد تا پسله‏ی آن ویرانی بیاغازد.
چندی بعد دانستم چرا آن تصویر کلمه نمی‏شود. در فیلم کوتاهی که از خاوران ساخته شده است، خواهر رفیق سر به داری تعریف می‏کند: ماه‏ها پس از کشتار تابستان ۶٧ هنوز تکه‏های کوچک استخوان آدمی را می‏شد روی خاک پیدا کرد. او تعریف می‏کند که تکه‏هایی از این استخوان‏های ریز را با خود به خانه آورده است. این تصویر کابوس‏وار بی‏درنگ کلمه شد. با چنین مطلعی: «نمی‏خواهد شعر بگویی/ استخوان‏ها را ببین/ پراکنده‏اند/ روی خاک». آری! ماجرا درست همین بود. این تصویرها نیازی به کلمه نداشتند. در غیبت تصویر، در سانسور جنایت‏بار آن تصاویر اما چاره‏یی نمانده است. کلمه رسالت دارد رنج سال‏های کابوس را نشان دهد.
ما هنوز هیچ نگفته‏ییم
ما در مورد آنچه بر میهن ما گذشته است، سکوت کرده‏ییم. این سکوت اما جنبه‏ی حسابگرانه‏یی ندارد. ما هنوز در بهت فاجعه‏یی که مقابل چشمانمان رخ داده است، فرو مانده‏ییم. حجم بهمن‏وار جنایت آنچنان بوده که هرچه گفته‏ییم ناچیز بوده است. ناچیز از آن رو که نشنیده و نفهمیده مانده است. مانند ماهی، اسیر «عصمت نابه‏کار آب و بلور» (١) بوده‏ییم.
گفتنی‏ها اما داریم. این را می‏دانیم. مسئله تنها گورهای بی‏نشان نیست. مسئله تنها گورهای مطرودی نیست با سنگ‏های کوچک درهم‏شکسته. مسئله تنها
ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیدست کار
که تخت کیانی کند آرزو تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
     
  
مرد

 
اطلاعیه

توضیح و شفاف سازی در مورد کارزار جهانی برای رسیدگی به جنایات جمهوری اسلامی در دهه شصت

روز ده دسامبر، همزمان با اعلام موجودیت "کارزار تدارک دادگاه بین المللی برای رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در زندانهای جمهوری اسلامی"، فیلمی ویدیوئی در یوتیوپ به گردش در آمد که آگاهانه یا ناگاهانه تلاش دارد چهره این کارزار مردمی را مخدوش نماید. در این مصاحبه کوتاه ویدیوئی، ضمن تاکید بر اعلام علنی این اقدام مردمی در روز جهانی حقوق بشر، سعی شده میان کارزار و اکبر گنجی پلی ارتباطی برقرار گردد.
اگر آنچه در این مصاحبه ویدیوئی طرح شده، منظور "کارزار تدارک دادگاه بین المللی برای رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در زندانهای جمهوری اسلامی" باشد که روز ١٠ دسامبر روز جهانی حقوق بشر اعلام موجودیت کرده است، باید یاد آور کنیم، که این کارزار را جمعی از قربانیان رژیم تبه کار جمهوری اسلامی به ویژه خانواده های قتل عام شدگان و انقلابیونی آغار کرده اند، که در دهه شصت با رقص و پایکوبی و دخالت مستقیم و غیر مستیقم همین گنجی ها و دار و دسته اصلاح طلبان کشتار شدند. حال چگونه این قربانیان رژیم و خانواده های قتل عام شدگان می توانند در کنار گنجی و امثال او که شریک جرم جنایات رژیم هستند قرار بگیرند؟
بر کسی پوشیده نیست که دو قتل عام و نسل کشی بزرگ جمهوری اسلامی یعنی کشتار سال های ٦٣-٦٠ و قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ٦٧ در دوران حاکمیت بلامنازع خمینی و تمام جناح های رنگارنگ فعلی جمهوری اسلامی رخ داد. دورانی که بدون شک گنجی ها و "اصلاح طلبان" امروزی، خود قدرت فائقه را در هیئت حاکمه رژیم جمهوری اسلامی داشتند. بنابراین، عناصری مثل گنجی نه تنها جایگاهی در این کارزار بین المللی ندارند بلکه خود در مظان اتهام قرار دارند.
در سال های اخیر گنجی و شمار دیگری از دار و دسته "اصلاح طلبان" حکومتی بعد از آنکه به حاشیه حکومت رانده شدند، برای بازکردن جبهه ای بین المللی علیه جناح تمامیت خواه رژیم به خارج کشور آمدند. گنجی و دار و دسته اش، برای تضعیف موقعیت جناح تمامیت خواه به رهبری خامنه ای به تلاش های دامنه دار تبلیغاتی در خارج کشور دست زدند. آنها برای پشبرد این هدف خود، تلاش کردند با کمک و یاری برخی جناح های سرمایه داری جهانی که از حامیان اصلاح طلبان رژیم جمهوری اسلامی هستند، موضوع "محاکمه" خامنه ای و برخی دیگر از رقبای حکومتی خود را در سازمان ملل مطرح کنند. از آنجا که منافع سرمایه داری جهانی با منافع تبه کاران حاکم بر ایران گره خورده است، دولت های امپریالیستی هرگز در معامله ای که طرف مقابل در قدرت، دست بالا را نداشته باشد وارد نخواهند شد. منافع آنها حکم می کند از جناحی که قدرت فائقه را در ایران دارد حمایت کنند. آنها احمدی نژاد و یک ایران سرکوب شده و الزاما آرام را به کشوری ناآرام که منافع سرمایه داری را در ایران و منطقه با خطر مواجه سازد ترجیح می دهند.
لذا، گنجی و دارودسته او موفق نشدند شکایت خود علیه رقبای حکومتی شان را در سازمان ملل مطرح و به دادگاه های بین المللی بکشانند.
هدف این کارزار، تشکیل دادگاهی مردمی است که تمامیت جمهوری اسلامی را به جرم جنایت علیه بشریت محاکمه خواهد کرد. این کارزار در تلاش است نه فقط خامنه ای، بلکه همه کسانی را که در کشتار، قتل عام و نسل کشی دهه شصت سهیم بوده اند به محاکمه بکشاند. این کارزار تاریخی، تلاشی است برای دادخواهی و یک دست کردن مبارزات مان برای رسیدگی به قتل تمامی عزیزان مان که کلیت جمهوری اسلامی با تمام جناح بندی های آن در کشتار آن ها سهیم و شریک بوده اند.
کارزار تدارک دادگاه بین المللی برای رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت
دوازده دسامبر ۲٠٠۹

تاریخ در باره ما چگونه قضاوت خواهد کرد!

تاریخ در باره ما چگونه قضاوت خواهد کرد!. این جمله ای بود که برتراند راسل، در جلسه رسیدگی به جنایات دولت آمریکا در ویتنام، سخنان خود را با آن آغاز کرد. راسل معتقد بود، چنانچه نسل او در مقابل جنایاتی که پیش روی آنها در ویتنام رخ می دهد، بی تفاوت بماند، آیندگان در باره آنها قضاوت مثبتی نخواهند کرد.
***


رژیم جمهوری اسلامی در تابستان ١٣۶۷، در کمتر از دو ماه، هزاران زندانی سیاسی را قتل عام کرد. آمار دقیق قتل عام شدگان به دلیل سانسور، خفقان و شرایط پلیسی حاکم بر ایران مشخص نیست. تاکنون نام نزدیک به پنچ هزار نفر از آنان توسط خانواده های جان باختگان، زندانیان سیاسی سابق، سازمانها و احزاب سیاسی مخالف رژیم، نهادهای بین المللی و مدافع حقوق بشر نظیر سازمان عفو بین الملل ثبت شده است.
زندانیان سیاسی که به طور دسته جمعی در تابستان ١٣۶۷به قتل رسیدند، عموما در گورهای جمعی به خاک سپرده شدند. بسیاری از این گورها هنوز برای خانواده ها ناشناخته هستند. رژیم جمهوری اسلامی در همه ی این سال ها، از دادن نشانی گورها به خانواده ها خودداری کرده است. جمهوری اسلامی از زمان قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ تا به امروز، سعی کرده تا این جنایت هولناک را به همراه قربانیانش دفن کند.
کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ١٣۶۷، نقطه اوج کشتار مخالفان رژیم در زندانهای جمهوری اسلامی در دهه ١٣۶٠ است. در سال های اولیه دهه ١٣۶٠، رژیم جمهوری اسلامی هزاران تن از مخالفان خود را دستگیر، شکنجه و اعدام کرد و یا ربود و به قتل رساند. آمار دقیق کشته شدگان در زندان ها، در این سال ها هم چون کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ١٣۶٠ مشخص نیست. اسامی و لیست های متعدد و پراکنده توسط سازمانها و احزاب سیاسی، نهادهای دمکراتیک و حقوق بشری انتشار یافته است، که در مجموع نام دوازده تا پانزده هزار نفر به ثبت رسیده است.
سن کشته شدگان بین شانزده تا هفتاد سال بوده است. زندانیان سیاسی در خاطرات خود از تجاوز به دختران، پیش از اعدام توسط شکنجه گران و زندانبانان سخن گفته اند، که به حکم قوانین اسلامی و شریعت به این جنایات دست زده اند.
همه ی این سال ها، خانواده های جان باختگان، زندانیان سیاسی سابق، نهادهای دمکراتیک، احزاب و سازمانهای سیاسی ایرانی مخالف رژیم جمهوری اسلامی، سازمان ها و نهادهای حقوق بشری، نظیر سازمان عفو بین الملل و سازمان نظارت بر حقوق بشر، با برگزاری سمینار، تظاهرات و مراسم های یادمان در کشورهای مختلف، انتشار گزارش، آمار و ارقام در این رابطه، تلاش کرده اند توجه افکار عمومی جهانیان را نسبت به اعدام های گسترده اوایل دهه ۶٠ و قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ جلب کنند.
هر سال در سال گرد کشتار جمعی زندانیان سیاسی (ده شهریور)، خانواده های جان باختگان از سراسر ایران، با تجمع در گورستان خاوران که در جنوب تهران واقع است و چندین و چند گور دسته جمعی در آن یافت شده است، یاد عزیران جان باخته خود را گرامی می دارند.
به رغم این تلاش¬ها¬، افکار عمومی مردم ایران و جهان، به اندازه کافی از ژرفای کشتار و اعدام هزاران انسان به خاطر اعتقادات و مرام سیاسی شان در ایران آگاه نشده اند. عدم آگاهی افکار عمومی جهانیان نسبت به فجایعی که در زندانهای سیاسی در ایران رخ داده است، عدم وجود یک فشار جهانی که رژیم جمهوری اسلامی را مجبور سازد تا به دستگیری، شکنجه و اعدام انقلابیون کمونیست، آزادی خواهان و دگراندیشان خاتمه دهد، نبود یک محکمه مستقل، که به دادخواهی خانواده های جان باحتگان به ویژه فرزندان آنها رسیدگی کند- فرزندانی که در زمان اعدام پدران و مادرانشان کودکان خردسالی بیش نبودند، و هنوز نمی دانند پدران و مادرانشان به چه جرمی در زندانها رژیم جمهوری اسلامی به قتل رسیدند- موجب شده تا رژیم جمهوری اسلامی همچنان به تعقیب، دستگیری، شکنجه و اعدام مخالفان و سرکوب وحشیانه توده های رنج کشیده مردم ایران ادامه دهد، و بعضا به قتل های سیاسی در داخل و خارج ایران دست بزند.

دهه ۶٠، خونین ترین دهه در تاریخ معاصر ایران است، که یکی از جنایت بارترین و وحشیانه ترین کشتارهای تاریخ بشریت در صد سال اخیر در این دهه رخ داده است. به رغم گستردگی این فاجعه انسانی، هنوز اکثریت مردم ایران و افکار عمومی جهانیان، از این فاجعه و عمق آن بی اطلاع هستند. رژیم همه ی این سال ها، با حاکم کردن خفقان، سرکوب و سانسور، از بروز خبر کشتار مخالفانش در زندانها به سطح جامعه و افکار عمومی جلوگیری کرده است. رژیم، امیدش این است با گذشت زمان و از بین رفتن نسلی که شاهد جنایاتش در زندانها بوده اند، این جنایت نیز به فراموشی سپرده شود.
از این رو، همه مبارزان و به ویژه نسل کنونی خانواده این جانباختگان، این رسالت و وظیفه را دارند تا در قید حیات هستند، به رژیم فرصت ندهند به این هدف پلید خود برسد. این نسل، این رسالت و وظیفه را دارد که، خونین ترین دهه ی تاریخ معاصر ایران را در یک کارزار جهانی و با تبدیل آن به یک جنبش اجتماعی، برای آیندگان به ثبت برساند. عدالت جویی، دادخواهی و رسیدگی به این جنایات، برای مردم ایران و به ویژه اعضای این خانواده ها، از اهمیت زیادی برخودار است.
رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی و محاکمه آمران و عاملان آن تا زمانی که در قدرت هستند، عملاً در ایران میسر نخواهد بود. در ایران مراکز دادرسی مستقل برای رسیدگی به این کشتارها وجود ندارد. قوه قضائیه، در تمامی این جنایات به طور مستقیم و غیرمستقیم نقش داشته است، و خود یکی از ارگانهای اصلی سرکوب اجتماعی در ایران محسوب می شود. دادگاه های بین المللی به دلیل عملکردشان در چارچوب دولت ها، عملاً فاقد صلاحیت رسیدگی به شکایات مردم از دولت ها هستند و به دلیل ماهیت وجودی شان، اساساً زیر بار چنین دادرسی هائی نخواهند رفت. دادگاه های کشورهای غربی، به دلیل قوانین تعریف شده ای که دارند، به شکایات مردم از حکومت ها، مگر در موارد بسیار جزئی و به صورت فردی رسیدگی نمی کنند. این دادگاه ها وارد حوزه های حقوقی نسل کشی و محاکمه دولت ها به جرم جنایت علیه بشریت نمی شوند. اعدام های گسترده و دسته جمعی سالهای اولیه دهه ۶٠ و کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، طبق قوانین جزائی مسلط بین المللی، جنایت علیه بشریت محسوب می شود.(۱)
برگزاری یک دادگاه مستقل بین المللی ویژه این کشتارها، که سازماندهی و تشکیل آن، به اراده خانواده های جان¬باخته¬گان، زندانیان سیاسی جان به¬در برده از کشتارهای دهه ١٣۶٠، فعالان سیاسی، فعالان کارگری و دانشجوئی، مبارزان برابری-خواه حقوق زنان، و فعالان عرصه هنر، ادبیات، حقوق، کودکان و دیگر زمینه¬های مبارزاتی متکی باشد، در شرایط حاضر، یگانه گزینه مردمی برای رسیدگی به کشتارهای خونین ترین دهه ی تاریخ معاصر ایران و قتل های سیاسی است.
این دادگاه، نمادین خواهد بود و در کلیت خود از قانون مندی های دادگاه راسل پیروی می کند. برترند راسل نویسنده سرشناس انگلیسی به همراه ژان پل سارتر نویسند و فیلسوف فرانسوی طی یک کارزار جهانی در سال های ۱٩۶۵ تا ۱۹۶۷، دادگاهی علیه حمله آمریکا به ویتنام و جنایاتش در این کشور تشکیل دادند، که بعدها به دادگاه راسل (Russell Tribunal ) معروف شد. در پی این کارزار جهانی، دو جلسه دادرسی در استکهلم و کپنهاک در اواخر سال ۱۹۶۷ تشکیل شد. جلسه ای که در استکهلم سوئد تشکیل شد، پیش از آن قرار بود در پاریس برگزار شود، اما دولت فرانسه با آن مخالفت کرده بود. دادگاهی که در کپنهاک برگزار شد بیشتر شبیه به یک کمیسیون حقیقت یاب بود. پانلی متشکل از ۲۵ حقوقدان، نویسنده، شاعر، روزنامه نگار، استاد دانشگاه، فیلسوف، فعال کارگری و سیاسی سرشناس از هجده کشور به ریاست راسل و سارتر، و حضور نویسندگان سرشناسی چون سیمون دوبوار و چند تن از برندگان جایزه نوبل، جلسات دادرسی در استکهلم و کپنهاک را برگزار کردند . هر دوی این جلسات، دولت آمریکا را به خاطر حمله به ویتنام و جنایات جنگی که در این کشور مرتکب شده بود مقصر دانست و حکم به محکومیت آمریکا داد.
آمریکا از حضور در این دادگاه خودداری کرد. جلسات دادرسی، به صورت گسترده در جهان انعکاس یافت. تریبونال راسل، آمریکا را در افکار عمومی جهانیان رسوا کرد، اعتراضات و فشارهای جهانی به آمریکا را افزایش و این دولت را در تنگای بین المللی قرار داد.

تشکیل دادگاه بین المللی رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در ایران، مستلزم انجام یک رشته فعالیت هائی است که باید در سطح جهانی به پیش برده شوند. یک کارزار جهانی، به یک سازماندهی جهانی نیاز دارد. تشکیل گروه های کاری در کشورهائی که در آنها به سر می بریم، متشکل از فعالان عرصه های گوناگون اجتماعی، سیاسی و فرهنگی-هنری ایرانی و غیرایرانی، تشکیل پانلی برای اداره جلسات دادرسی، متشکل از حقوقدانان، روزنامه نگاران، فعالان سیاسی و کارگری، نویسندگان و روسنفکران سرشناس و مترقی از کشورهای گوناگون، اطلاع رسانی و افشاگری، از مهمترین جنبه های کارزار جهانی برای تشکیل دادگاه است.
اسناد اعدام های گسترده سال های اولیه دهه ی ۶٠ و قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ را ، پیش از آنکه به دست جانیان حاکم بیافتد و یا بر اثر مرگ بازماندگان جانباختگان از بین بروند، باید در یک مرکز، گردآوری و حفظ شوند. ارائه این اسناد در دادگاه حائزه اهمیت است. جمع آوری شهادت نامه ها، مشخصات کامل جان باختگان؛ نام، نام خانوادگی، محل و تاریخ تولد، سن، نام زندان، تاریخ دستگیری، اتهام، تاریخ اعدام، همراه با یک قطعه عکس از جمله اسنادی هستند که باید جمع آوری، ترجمه و برای دادگاه طبقه بندی شوند. رسیدن به چنین هدفی، نیازمند یک تلاش همگانی است.
................................................
(۱) هزاران زندانیان سیاسی در دهه ی ۶٠ ، در دادگاه هایی محاکمه شدند که هیج گونه شباهتی به یک دادگاه نداشت. آنها به دلیل فعالیت سیاسی و اندیشه متفاوت شان از حاکمیت، دستگیر شده ، تحت وحشیانه ترین شکنجه قرار گرفته و سپس در مقابل محکمه های چند دقیقه ای، محاکمه و به مرگ محکوم شدند. نه از دفاعیه اثری بود و نه از تجدید نظر و استینافی. اکثریت جان به در بردگان از این محاکم، توسط کمیسیونی که در تابستان ۶۷ به فرمان خمینی تشکیل و بعدها در میان زندانیان به کمیسیون مرگ معروف شد، تنها با طرح چند پرسش و پاسخ، به مرگ محکوم شدند.
بنا بر قوانین جزائی بین المللی، هر جنایتی علیه بشریت، لزوماً می باید جزیی از یک یورش فراگیر و یا سیستماتیک علیه شهروندان باشد. وجود چنین مولفه هایی، اقدام علیه بشریت را، از یک یورش تصادفی، که جزیی از یک نقشه و یا سیاست حساب شده نیست متمایز می سازد. یورش فراگیر، یورشی است "عظیم، متناوب، در ابعاد وسیع که سازماندهی شده بر علیه شمار کثیر و متفاوتی از افراد، به پیش برده شود".
اعدام های گسترده و دسته جمعی سالهای اولیه دهه ۶٠ و کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، مسلماً کشتاری بود فراگیر که از سال ۶٠ آغاز و تا پائیز ۶۷ ادامه یافت. این کشتار از نظر جغرافیایی در سراسر کشور پراکنده بود، و شمار قربانیان اش به هزاران می رسد. لذا، کشتاری بود سیستماتیک و برنامه ریزی شده.
ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیدست کار
که تخت کیانی کند آرزو تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
     
  
مرد

 
اعتراض مادر یک جان باخته در اعتراض به تخریب خاوران
تقدیم به خاوران همیشه ماندگار

خاوران سلام بر تو. سلام و هزاران درود به خاک پرشکوه و سربلندت که به مانند کوه دماوند مانده‏ای. ای خاوران، میعادگاه مادران و همسران و خواهران و برداران، من هم سلام دارم و اشک های گرم و سلام‏هایم را از راه دور نثار خاک پاک ات می‏کنم.
خاوران هرگز فراموش نخواهی شد در دل های ما همیشه جاویدانی.

آری من هم حق مسلم و طبیعی خود دانستم که اعتراض کنم. مادری که از سال ۵٠ دم در زندان های دو رژیم بوده و هستم. زیرا امسال از خردادماه تا به حال تمامی مادرهای داغدار از دیدار مزار عزیزانشان در خاوران محروم مانده اند. زیرا قبرستان خاوران درش بسته بود و ملاقات نداشتیم، مثل وقتی که در زندان زنده بودند.

ولی حالا من آمدم دیداری از فرزندانم و نوه‏هایم داشته باشم خارج از کشور. ولی اینجا شنیدم که متاسفانه خاوران عزیز ما را زیرورو کرده‏اند. آه از نهادم برآمد. که چرا؟ اما نه هرگز ما همان خاوران را می‏خواهیم که عزیزانمان بی‏نام و نشان آنجا خوابیده‏اند آرام، و به کسی کاری ندارند.

ما همان خاوران را می‏خواهیم که با دست توانای مادران و همسران و فرزندان آنها، آنجا را ساخته و پرداخته‏اند. ما همان خاوران را می‏خواهیم که هرگوشه از آن با سنگ زینتی رنگی و صدف دریائی و سنگ و کلوخ‏ها تزئین شده بود.

آری ما همان خاورانی را می‏خواهیم که وقتی وارد قبرستان می‏شدیم غربتش ما را می‏گرفت ناخداگاه تا کمر خم شده و سلام می‏دادیم و اشک از چهره پاک کرده زیر لب حرف می‏زدیم و شاخه گل ها را نثار روحشان می‏کردیم. هر کدام از مادرها و همسران گوشه ناشناسی را نشان کرده در حالی که نمی‏دانستیم هنوز هم فرزندان ما در کجا از این زمین پهناور خوابیده‏اند.

آری با آهی سرد می‏نشستیم و خار و خاشاک را پاک کرده و گل ها را روی زمین قرار می‏دادیم. با تمام مشکلات و راه دور سعی می‏کردیم جمعه‏ها آنجا باشیم. روزشماری می‏کردیم که کی جمعه می‏رسد تا ما دیداری با مادرها داشته باشیم، چون تسکین برای هم بودیم. مگرنه اینکه درد مشترک با هم داشتیم و داریم. اما حالا دیگر خاوران آن حال و هوا و سادگی و غربتش را از دست داده است. ما که بارها اجازه خواستیم که آنجا را با خرج و سلیقه خودمان تغییر بدهیم، اما نه این‏طوری. ما همان خاورانی را که از سال ۶٠ بوده می‏خواهیم. حالا هم خاوران همان است که بوده و همیشه خواهد ماند. اگر به هر شکلی که درآید باز هم خاوران مال ماست.
مادر انوشیروان لطفی زندانی رژیم های شاه و جمهوری اسلامی که در سال ۶۷ به جوخه مرگ سپرده شد



به کارزار جهانی برای رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در دهه ۶٠ به پیوندید
برای نخستین بار در تاریخ ایران، کارزاری جهانی برای رسیدگی مردمی به کشتار زندانیان سیاسی در حال شکل گرفتن است. پیش از این، چنین دادگاهی با عنوان دادگاه راسل در سال ١۹۶۷، علیه جنایات جنگی دولت آمریکا در ویتنام برگزار شد. غیر از دادگاه راسل، تقریبا تمامی محاکماتی که در قرن معاصر برگزار شده، میان دولت ها بوده و یا به درخواست دولت ها برگزار شده است. دادگاه راسل، تنها دادگاهی در تاریخ معاصر است، که مستقل از دولت ها و حکومت ها، علیه جنایات جنگی دولت آمریکا در ویتنام برگزار شد.
هدف این کارزار، تشکیل دادگاهی است برای رسیدگی به اعدام های دسته جمعی و گسترده سال های اولیه دهه ۶٠ و قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶٧. ما، جمعی از خانواده های جان باختگان و جان بدر بردگان از کشتارهای دهه ۶٠، این تلاش را آغاز کرده ایم. این کارزار تاریخی، تلاشی است برای دادخواهی و یک دست کردن مبارزات مان برای رسیدگی به قتل عزیزان مان.
برای به اجرا در آوردن این دادگاه، به کارزاری جهانی نیاز است که توده های مردم عدالت خواه و مدافع حقوق انسانی، ایرانی و غیرایرانی، اعم از کارگر، نویسنده، شاعر، حقوقدان، روزنامه نگار، فعال سیاسی، هنرمند، دانشجو و...، به آن به پیوندند و به پیشبرد آن یاری رسانند.
کارزار را یاری دهید
گورستان خاوران و ده ها گورستان بی نام و نشان در ایران، محل دفن هزاران زن و مردی است که در دهه ۶٠ در زندان های جمهوری اسلامی قتل عام شدند. برای جمع آوری مشخصات و تکمیل لیست های موجود، به یاری شما خانواده ها و خویشاوندان و آشنایان جان باخته گان نیازمندیم.
به مشخصات و اسناد زیر نیازمندیم:
نام، نام خانوادگی
محل و تاریخ تولد
شغل
تاریخ دستگیری
نام زندان
اتهام
تاریخ اعدام
یک پرده عکس
نامه جان باخته گان به خانواده های شان
وصیت نامه
برگ های ملاقات
اسناد حکومتی در رابطه با کشتار و اعدام ها
این اسناد طبقه و بندی و ترجمه خواهند شد و به عنوان اسناد واقعی جنایات رژیم در دهه ٦٠ در دادگاه ارائه خواهند شد. این اسناد و نتایج کار دادگاه به صورت مجموعه ای برای نسل های بعدی به چاپ خواهد رسید.
هنوز دهه شصت سخن می‌گوید

« نمی‌توانم ببخشم، نمی‌توانم فراموش کنم. از من می‌خواهید اعدام دخترم ، دامادم و یتیم شدن دختر یک ساله‌شان را به همین راحتی فراموش کنم و یا باور کنم که کسانی که راس نظام بودند از این کشتار وحشیانه و قرون وسطی ای خبری نداشته‌اند. احمق هم باشی نمی‌توانی باور کنی نخست وزیر یک کشور نداند در زندان‌هایش چه خبر است. یا باید خیلی بی‌عرضه و بله قربان‌گو باشد که نفهمد چه می‌گذرد یا باید بپذیرد. اگر فقط بیاید و بگوید عذر می‌خواهم، بگوید خطش با آیت‌اللهی که قتل عام بچه‌های ما را امضا کرد فرق می‌کند شاید رنگ سبز شال دور گردنش را باور کنم.»
پیرزن حدودا هشتاد سال دارد، اما هنوز وقتی می‌خواهد از آن روزها حرف بزند تمامی جزیئات را به یاد می‌آورد. او از دهه شصت با عنوان «دهه مرگ » یاد می‌کند ومی‌گوید:«دخترم فارغ التحصیل رشته زمین شناسی بود. همسرش هم مهندسی خوانده‌بود در دانشگاه شریف. خانه‌شان محل بحث و مطالعه و جمع‌های علمی و فلسفی بود. شیرین دختری بود که درد مردم داشت. نمی‌دانم آنچه می‌گفت و باور داشت چقدر عملی بود اما طناب دار پاسخ باورش نبود.»
شیرین در بهار سال شصت و چهار زندانی می‌شود. مامورین به خانه پدری او می‌ریزند و شیرین را به همراه دختر دو ماهه‌اش نیلوفر بازداشت می‌کنند. چند روز بعد نیز سیامک همسر شیرین بازداشت می‌شود.« تا سه ماه هیچ خبری ازآنها نداشتیم. فقط می‌دانستیم زندان هستند. یک روز صدای لرزان شیرین از پشت خط گفت که در تهران و زندان اوین است. از اصفهان راهی تهران شدیم. ساعت‌ها پشت در زندان در سرما این پا و آن پا کردیم تا بالاخره اجازه دادند او را ملاقات کنیم. صورتش نحیف و رنگ پریده بود. دستانش می‌لرزیدند و لکنت زبان پیدا کرده‌بود. اما سعی می‌کرد نشان دهد حالش خیلی خوب است و مشکلی وجود ندارد.»
هر چند هفته یک بارهمه خانواده راهی تهران می‌شدیم. ماشین پیکان برادر شیرین کاوه پر می‌شد از خواهر و برادرهای شیرین. جلوی زندان اوین مثل بهشت بود برای ما. دخترمان پشت دیوارهای بلندش نفس می‌کشید.»
پیرزن اشک‌هایش را پاک می‌کند و با مکثی طولانی می‌گوید:« نامردها گاهی آنقدر شکنجه‌اش کرده‌بودند که اجازه نمی‌دادند او را ملاقات کنیم. مدام از همسرش سیامک می‌پرسید. می‌گفت به او گفته‌اند سیامک خودکشی کرده. اشک می‌ریخت . می‌گفتیم باور نکند سیامک هم در زندان اصفهان است اما او حرف زندانبان‌ها را باور کرده بود.»
پیرزن نفرین‌هایش شروع می‌شود. اسامی را پشت سر هم ردیف می‌کند و نفرین می‌کند. به اسم هاشمی رفسنجانی که می‌رسد با پوسخند می‌گوید:« این روزها ، روزهای انتقام خون‌های رفته از اوست. کی نوبت احمدی نژاد و خامنه‌ای برسد خدا می‌داند اما همه جبروتی که برای خودش ساخته بود باد هوا شد و حالا پسرش دربدر دنیاست.»
دادگاه شیرین را به ده سال زندان محکوم می‌کند. شیرین در آخرین ملاقاتش به مادرش می‌گوید:« بازجوی پرونده‌ام گفته سیامک خود‌کشی کرده. هر چه می‌گویم دروغ است می‌گوید خانواده‌ات می‌خواهند تو را دلداری بدهند. او می‌گوید حاضر است برای نجات جان من و نیلوفر مرا به عقد خود دربیاورد به شرط آنکه از همه خانواده و دوستانم ببرم و با او که قرار است در یکی از سفارتخانه‌ها مسئولیتی بگیرد از کشور خارج شوم. به او جواب منفی دادم و او گفته انتقام می‌گیرد. شیرین می‌ترسید. گفت بازجو او را تهدید کرده که این ماجرا را با کسی در میان نگذارد اما او خواست تا ما بدانیم ماجرا از چه قرار است. شیرین می‌ترسید انگار اتفاقات بدی برایش پیش آمده‌بود. تعادل روحی نداشت و مدام اشک می‌ریخت. چشمان میشی رنگش رمقی نداشتند.»
یک ماه بعد ساعت سه بعد ازظهر تلفن خانه پیرزن به صدا در می‌آید.پدر شیرین گوشی را برمی‌دارد.« سلام کرد، شادتر از همیشه بود. انگار صدایش می‌خندید. گفت که یکی از دوستانش که تازه بازداشت شده گفته سیامک زنده است و دوستانش او را در زندان اصفهان دیده‌اند. دیگر برای تحمل این ده سال زندان پر ازانرژی‌ام. گفت که برای ملاقاتش این هفته حتما به تهران برویم.»
دو روز مانده به ملاقات دوباره تلفن زنگ می‌خورد.« از اداره زندان بودند. گفتند شیرین عفو خورده و آزاد است. گفتند فردا برای تحویل گرفتن او برویم.»
پیرزن به هق هق می‌افتد. « همه جمع شدیم. باز پیکان کاوه روشن شد. مهشید و من و پدرش و نوه‌ها سوار ماشین شدیم. مسیر اصفهان به تهران این بار کمتر از همیشه بود. برایش کیک خریده بودم. روسری آبی و مانتوی سرمه‌اش را برایش برداشته‌بودم.ابروهایش خیلی پر پشت شده‌بودند برای همین همه لوازم پیرایش را هم برداشتم که در اولین توقفمان خانه دایی‌اش در قلهک او را آرایش کنم.»
جلوی اوین مثل همیشه شلوغ بوده. پیرزن، به همراه مهشید و کاوه به سمت درب اصلی زندان می‌روند.« جعبه شیرینی به دست جلوی سرباز وظیفه را گرفتم و شیرینی به او تعارف کردم. با خنده گفتم دخترم آزاد می‌شود. کسانی که دم در بودند گفتند خدا رو شکر. خوشحالی را با گوشت وپوستم لمس می‌کردم.»
بعد از یک ساعت و نیم انتظار بالاخره مامور زندان می‌رسد. پیرزن اسم دخترش را می‌دهد و می‌گوید که با آنها تماس گرفتند که برای آزادی دخترشان بیایند. سری تکان می‌دهد و می‌رود.« نیم ساعتی گذشت. دل در دلم نبود. روی صندلی می‌نشستم و بلند می‌شدم. یک سال می‌شد که شیرین را گرفته‌بودند.»
این بار مرد سی و هفت – هشت ساله ‎‌ای بازمی‌گردد. ته ریش دارد. چشمان قهوه‌ای نافذش دل پیرزن را می‌لرزاند. یاد آخرین ملاقات با شیرین می‌افتد که گفت با چشمان قهوه‌ای روشن‌اش زل می‌زند در صورتم و می‌خواهد زنش شوم.« به خودم گفتم نفوس بد نزن پیرزن. دخترت را الان می‌آورند. مرد چشم قهوه‌ای کیسه سیاه رنگ را روی میز گذاشت و با لحنی تمسخر آمیز گفت:« خدا از سر گناهان شیرین‌تان بگذرد. دست در کیسه کرد و مانتوی طوسی‌اش، روسری‌اش، ساعت مچی‌اش که روی ساعت ده از کار افتاده‌بود و کفش‌هایش را به ما داد. پشت کرد به من گفت که خودش را در زندان خفه کرده. دوباره گفت که خدا از سر گناهانش بگذرد. بعد هم گفت نیلوفررا هم به پدر سیامک تحویل خواهند داد.»
« جعبه شیرینی پخش روی زمین شد. جیغ می‌کشیدم. مرد چشم قهوه‌ای تانیمه برگشت و به چشمان خواهر شیرین نگاه کرد. مهشید نتوانست خودش را کنترل کند و فریاد زد کثافت دروغگو او خودکشی نکرده . او را کشته‌اید. مرد چشم قهوه‌ای فقط آمرانه گفت خفه شو نکبت بی خدا و رفت.»
« حالا می‌خواهم از خانم رهنورد که مجسمه مادر را در میدان محسنی تهران ساخته‌اند بپرسم سهم مادرانی مثل من چه می‌شود؟ یادشان هست یا باید بقیه قصه‌ها را هم بشنوند؟ این ماجرا سال شصت و پنج بود. دختر من نه مبارزه مسلحانه کرده بود و نه آدم کشته‌بود. حتی بنا به احکام صادره از سوی دادگاه به ده سال زندان محکوم شده‌بود اما به ناگاه کشته‌می‌شود. بعدها بعضی از هم بندی‌هایش گفتند که برای سه روز او را به سلول انفرادی بردند و هیچ کس خبری از او نداشت. می‌گفتند فشارها، تهدیدات و شکنجه‌های بازجوی چشم قهوه‌ای که بعدها دوستانش او را " رسولی" خطاب کردند به نحوی جدی بوده که هیچ کس نمی‌تواند منکر قتل او در زندان بشود.»
شیرین‌های بسیاری در دهه شصت کشته‌شدند. جرم‌شان باور به چیزی بود که خمینی و یارانش به آن باور نداشتند. اینک کدامین گواه می‌تواند ثابت کند کسانی که از " دوران طلایی امام" یاد می‌کنند دوباره جنایات دهه شصت را تکرار نکنند؟!
جهت حفظ امنیت خانواده شیرین اسامی این مصاحبه ساختگی هستند، خودنویس



در باره تدارک دادگاه بین المللی

«برای محاکمه رژیم جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت»

فریدون گیلانی

بنا به متنی که در «فرم همبستگی و همکاری» ایران تریبونال «کارزار تدارک دادگاه بین المللی برای رسیدگی به کشتارزندانیان سیاسی در زندان های جمهوری اسلامی» آمده است ، «برای نخستین بار در تاریخ ایران ، کارزاری جهانی برای رسیدگی مردمی به کشتار زندانیان سیاسی در زندان های رژیم جمهوری اسلامی شکل گرفته است. هدف این کارزار، تشکیل دادگاهی است برای رسیدگی به اعدام های دسته جمعی و گسترده سال های اولیه دهه شصت و قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان شصت و هفت . این تلاش را جمعی از خانواده های جان باختگان و جان به در بردگان از کشتارهای دهه ۶٠، فعالان حوزه های سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی در اکتبر ٢٠٠۷آغاز کرده اند.»
نمای بیرونی کار، مطالبه ی تاریخی همه ی زخم خوردگان است. چه وابستگان گرامی ترین انسان هائی که افقی از زندان های حکومت اسلامی روانه ی گورهای دسته جمعی شده اند، یا قربانیانی که عمودی از آن زندان های مخوف بیرون آمده اند و هم اکنون در سراسر جهان روزگار به تبعید و با رنج و شکنج های ناشی از شکنجه های جسمی و روانی می گذرانند، معمولا باید از نمود بیرونی این پروژه خشنود شده باشند. با وجودی که در دهه ی نود میلادی «تریبونال بین المللی علیه جنایات جمهوری اسلامی» به دلیل نفوذ تنی چند از فرصت طلبان و کاسبکاران سیاسی و رفرمیست ها به ناکامی انجامید و بدنه ی صادق فعالان آن با توطئه ی همین فرصت طلبان کنار گذاشته شده بود ، تا کنون معلوم شده است که زخم خوردگان نمای بیرونی ، این پروژه را مفید یافته اند.
حرکت ؛ چه به صورت مستقیم باشد ، یا مارپیچی ، از مراحل مختلف می گذرد . هر مرحله ، یا پروسه ای ، تضادها، تناقضات و مختصات و تاثیرهای مربوط به دوران خود را دارد. به نظر من چنین آمد که مرحله ی پیش از تشکیل دادگاه ، در روند خود می تواند در شرایط کنونی از عهده ی حل تضادهای ناگزیر درونی و بیرونی خود بر آید و حکومت اسلامی را با همه معلق هائی که بنا به طبیعت خود خواهد زد ، در مقابل عملی انجام شده قرار دهد. بنابراین ، با تاثیر تکان دهنده ای که در شرایط اعمال حداکثر اختناق از خود به جا می گذارد ، می تواند نقشه های حاکمیت برای تحمیل سکوت به جامعه را در مرحله ی پیش از تشکیل دادگاه خنثی کند ، و با ایجاد رابطه ای گسترده باطیف وسیعی از زخم خوردگان و فعالان تبعیدی و داخل کشور ، حرکت موثری را به میدان ببرد.
البته بخصوص در شرایط کنونی که مبارزان و جنبش های اجتماعی ، زخم سبز رفرمیست ها را هم بر تن دارند، این احتمال وجود دارد که با بزرگ تر شدن حلقه ، بازهم عده ای فرصت طلب و کاسبکار که می توانند خود را لا به لای ظاهر سازی های رایج و عنوان های فریبنده و اصطلاحات سیاسی مخفی کنند، برای تاثیر گذاشتن بر روند رشد در تریبونال کفش و کلاه کنند و سر بزنگاه ؛ همان گونه که در دهه ی نود عمل کردند، کمر کارزار را بشکنند . اما اتفاقی که روز شنبه یازدهم دسامبر ٢٠١٠افتاد ، دست کم مرا که صابون این جماعت فراوان به جامه ام خورده است ، امیدوار کرد که احتمال وقوع چنین اخلالی ، با وجود یورشی که نیروهای زخم خورده و سرنگون طلب آورده اند، می تواند اصلا وجود نداشته باشد . یعنی هشیاری عناصری که مدیریت پروژه را به عهده گرفته اند، به موازات نظارت همه جانبه ی زخم خوردگانی که به کارزار پیوسته اند و حضورشان را صرف نظراز تعلق گروهی جدی می گیرند، خود به خود احتمال وقوع چنین اخلالی را منتفی خواهد کرد.
همه ی کسانی که از ساعت هفت تا یازده شب شنبه یازدهم دسامبر در اتاق های پالتاکی « کارزار تدارک دادگاه بین المللی برای رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در زندان های جمهوری اسلامی » یا « ایران تریبونال » حضور داشتند ، زیر جدی بودن واقعیت کارزار چند خط تعیین کننده کشیدند و به ما گفتند که احتمال هیچ گونه اخلال و اختلالی ، در هیچ یک از مراحل پیش از تشکیل دادگاه ، و جریان دادگاه ، نمی تواند و نباید وجود داشته باشد. ازدرون مایه ی کلام دو سخنران : لیلا قلعه بانی و ایمان شیرعلی ، و مدیران اتاق پالتاکی و بابک عماد بگیرید که خود را سخنگویان بخش های مختلف کارزار معرفی می کردند، تا سخنان آخرین رفیقی که وقت گرفته بود ، چنین بر می آمد که :
- کارزار وابسته به هیچ حزب و سازمان و گروه معینی نیست و مستقل از آن هاست.
- کارزاری که از سه سال پیش به همت و با جسارت « خانواده های جان باختگان و جان به در بردگان از کشتارهای دهه ی ۶٠و فعالان حوزه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در اکتبر ٢٠٠۷» شروع به کار کرده و پس از پرداختن به زیرساخت های مقدماتی ، در دسامبر سال ۲٠٠٩ اعلام موجودیت بیرونی کرده است ، خود به نهادی حقوقی – سیاسی تبدیل شده که هدفش را « محاکمه رژیم جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت » اعلام کرده و در جریان اقدام مستقل خود، نه تنها هیچ گونه تعارضی با احزاب و سازمان های سیاسی ندارد ، بلکه به عنوان نهادی مستقل ، با هدفی مشخص ، عملا می تواند مکمل احزاب و سازمان ها و گروه هائی باشد که در جهت براندازی حاکمیت اسلامی ، استقلال مبارزاتی از مطامع امپریالیستی ، و سرعت بخشیدن به روند رشد مبارزاتی عمل می کنند . بنابراین ، در بخش مربوط به احزاب ، سازمان ها و گروه های ایرانی ، هر کسی می تواند به این کارزار بپیوندد، اما نه به عنوان حزب و سازمان و گروه خود. در بخش مربوط به سازمان ها و احزاب و گروه های خارجی هم ، به همین شیوه عمل می شود . براین اساس ، کارزار نه از دولت ها کمک مالی دریافت خواهد کرد ، نه از سازمان ها و احزابی که در حاکمیت کشورها ، یا اپوزیسیون قرار می گیرند.
- تامین مالی کارزار ، چه در مراحل پیش از تشکیل دادگاه ، یا در مرحله ی تشکیل دادگاه ، از طریق زخم خوردگان و مبارزانی که به آن پیوسته اند صورت خواهد پذیرفت. کمیته های مختلف کار ، کمیته های کشوری و گروه های کار در نقاط مختلف جهان ، ازطریق قبض های کمک مالی و شماره حساب هائی که داده شده ، مسئولیت انجام این امر را عهده دار خواهند بود.
- حلقه ی قربانیان فجایع حکومت اسلامی و مبارزان معتقد به سرنگونی حاکمیت اسلامی ، به زودی چنان بزرگ می شود که وسیع ترین بخش ستم دیده ی مردم ایران را در بر خواهد داشت .
- تریبونال بین المللی متکی به جمع است ، نه به فرد . برای تعمیق این ترکیب ، چه به عنوان پشتیبان و همراه و فعال ، یا به عنوان حقوقدان در هئیت منصفه ، قضات و وکلای مدافع ، فعالان کارزار وظیفه دارند از چهره های سرشناس سراسر جهان ، در همه زمینه ها ، یارگیری کنند . کما این که مثلا ؛ بنا به گزارش سخنگوی کمیته خارجی ، تا کنون پانزده شخصیت سرشناس جهانی ، از کشورهای مختلف ( نیجریه ، آلمان ، انگلستان ، آمریکا ، کانادا ، سوئد، مصرو...) به کارزار پیوسته اند . در آخرین بند متن « فرم همبستگی و همکاری » کارزار ، به روشنی ضرورت این امر توضیح داده شده است : « برای به اجرا در آوردن این دادگاه ، به کارزاری جهانی نیاز است که توده های مردم عدالت خواه و مدافع حقوق انسانی ؛ چه ایرانی ، یا غیر ایرانی ، اعم از کارگر ، نویسنده ، شاعر ، حقوقدان ، روزنامه نگار، فعال سیاسی ، هنرمند ، دانشجو و ... ، به آن بپیوندند و به پیشبرد آن یاری رسانند.»
اتفاق شنبه یازدهم دسامبر ، حامل این امید بود که « توده های عدالت خواه » در حساسیت فـوق العاده شرایط کنونی که می خواهند دست مردم را ببندند و آن ها را نسبت به توان خود نومید کنند تا کار به دخالت های بازهم مستقیم تر خارجی بکشد ، موقعیت را مغتنم شمرده اند .
هنوز یک ساعت و نیم از آغاز گفت و گو ها نگذشته بود که مدیران اتاق اعلام کردند ظرفیت اتاق دارد تمام می شود و اگر امکان دارد از نوشتن متن خود داری کنند.اغلب گوش نکردند. دور و بر ساعت ۹شب، اعلام کردند که ظرفیت اتاق تمام شده و مجبورند بی درنگ اتاق دومی را باز کنند که چنین کردند. حاضران در اتاق به ٣۵٠تن رسیده بودند . اتاق دوم هم ظرف نیم ساعت پر شد . من چندان سابقه ی حضور در اتاق های پالتاکی را ندارم، اما بنا به آنچه دیده ام و شنیده ام ، حضور بیش از ۵٠٠ تن در یک اتاق پالتاکی ، تا آن روز بی سابقه بوده است .
همان چند باری که من برای شعر خوانی ، یا سخنرانی و شنیدن حرف های دیگران به اتاق های مختلف رفته بودم ، علاوه بر کمیت ، کیفیت را هم در این حد ندیده بودم . کسی نیامده بود به سخنرانی و اظهار فضل و چانه زدن . همه دردمند بودند . همه ، هر کسی که دست بالا می کرد ونوبت می گرفت ، یا حکومت اسلامی کسانش را کشته بود ، یا خودش را سلاخی کرده بود . سلاخی را به این دلیل به جای شکنجه به کار می برم که نتیجه ی «عمل اسلامی » « برادران بازجو » در تعریف « شکنجه » نمی گنجد و واقعا سلاخی کردن شکار است .
در سال های گذشته ، بسیار بوده اند زندانیان سیاسی که خاطرات گزنده شان را نوشته اند ، اما ، تا جائی که به تجربه ی من مربوط می شود ، تا کنون در این حجم گسترده و یک جا با رنجنامه های این زخم خوردگان بر نخورده بودم . اگر مجبور نبودم چند کلمه ای حرف بزنم تا دست کم اعلام حضور کنم ، دست بالا نمی کردم . از آن لحظاتی بود که هیچ جوری حریف آن بغض کشنده نمی شدم . خانواده های جان باختگان دهه ی شصت ، و جان به در بردگان آن دهه ، در همان دقایق بسیار محدودی که وقت داشتند ، حقایقی را ؛ حتی به صورت عنوانی ، بیان می کردند که مضمون حقیقت و شیوه ی طاقت فرسای بیان چنان بود که اگر آن را در لوله ی توپ بگذارید ، می ترکد.
آن اتفاق را ، حضور گسترده ی جوانان آگاه ایران در اتاق کامل می کرد. نخستین مبارز آگاهی که از داخل کشور نوبت گرفت و حرف زد ، گفت ک
ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیدست کار
که تخت کیانی کند آرزو تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
     
  
مرد

 
افشای سلسله ای از جنایات رژیم
احمد شقاقی
به نقل از به پیش! ۵٩، چهارشنبه ٣ آذر ١٣٨٩، ٢۵ نوامبر ٢٠١٠
________________________________________
آذر ١٣٨٩
مقدمه: رژیم جمهوری اسلامی در کارنامه سی ساله خود جنایات بی شمار و گسترده ای را مرتکب شده. کشتار در کردستان و ترکمن صحرا، اعدام هزاران زندانی سیاسی در دهه شصت، کشتارو سرکوب کارگران، اعمال شکنجه های وحشیانه و گسترده در زندان ها، بخصوص در دهه شصت، سرکوب وحشیانه زنان، اعدام در ملآعام، قتل های زنجیره ای نویسندگان و روشنفکران، سرکوب تشکل های کارگری و فعالینشان، ترور بسیاری از فعالین سیاسی در خارج کشور، حمله به دانشگاه ها وخوابگاه های دانشجویی و... که بدلیل ابعاد گسترده جنایات و خفقان و سانسور شدید، با وجود افشا گری های با ارزش و فراوان هنوز هم بخش هایی از جنایات این حکومت پنهان و یا در هاله ای از ابهام قرار دارد. بر این اساس ضروری است هر کس که شاهد وقوع جنایات این حکومت آدم کش بوده، به سهم خود پرده از جنایات انجام شده بردارد.
من به سهم خود سعی خواهم کرد آنچه که در زندان ها ی رژیم طی بیش از شش سال شاهدش بودم را با ذکر تاریخ و آدرس های مشخص و بدون کمترین دخل و تصرفی بیان نمایم. هزاران نفر باز مانده از زندان های مخوف این حکومت و دیگر فجایع آن، شاهدانی هستند که جنایات بی شمار این رژیم را ثابت می نمایند. فکر کردم بهتر است از آخرین مورد جنایات در سال 67 که تا حدودی پنهان مانده و کمتر مورد افشاگری قرار گرفته شروع کنم (کشتار نظامیان) و سپس به کشتار زندانیان سیاسی سال 67 خواهم پرداخت و در ادامه بقیه موارد.
کشتار ارتشیان
پس از کشتار زندانیان در مرداد (مجاهدین) و شهریور(چپ ها) ما را که از جمله معدود زندانیان باقی مانده در اوین بودیم، به سلول های انفرادی "آسایشگاه" و یکی دو بند در 325 منتقل کردند. تازه به عمق فاجعه پی برده بودیم و با بهت و حیرت خیره به یکدیگر می نگریستیم و اخبار رسیده از کشتارها را که هر لحظه بیشتر عمق فاجعه را نشان می داد با ناباوری می شنیدیم.
در این مدت ملاقات ها قطع بود و روزنامه و تلوزیون نداشتیم، و حتی از رفتن به بهداری نیز محروم بودیم. بعد از ظهر یکی از روزها من و دو نفر دیگر را صدا کردند. فکر کردیم که شاید دوباره اعدام ها را شروع کرده اند و می خواهند این جماعتی که از دستشان در رفته را نیز به پای چوبه های دار ببرند. با معدود بچه هایی که در راهرو بودند خداحافظی کردیم، چشم بند زدیم و بیرون آمدیم. در راهروی طولانی 325 در حالی که دست به روی شانه یکدیگر گذاشته بودیم و نگهبان ما را هدایت می کرد به طرف بند 209 (محل اعدام ها و دادگاه های ویژه) می رفتیم. طبق عادت همیشگی کمی چشمبند ها را بالا دادیم و سرمان را نیز بالاگرفتیم تا اطراف را ببینیم؛ چون در بند ماقبل آخر بودیم از مقابل درب دیگر بند های 325 باید عبور می کردیم که قبلا مملو از زندانی بودند؛ درب بند ها باز و سکوت مطلق حکم فرا بود؛ می دانستیم که همه این زندانیان اعدام شده اند، اما با کنجکاوی تلاش می کردیم داخل بندها را ببینیم شاید کسانی باقی مانده باشند؛ بالاخره فهمیدیم که بجز بند ما کسی در بندهای دیگر 325 نیست. بغض گلویم را فشرد، تنم لرزید و اشک از گونه هایم سرازیر شد، "ف" که دستش روی شانه من بود متوجه شد، شانه ام را فشرد و سعی کرد تسکینم دهد؛ بر خود مسلط شدم و نگذاشتم نگهبان بویی ببرد. "ف" زیر لب گفت: می برنمون 209؟ گفتم: نمی دونم. بالاخره جلوی 209 رسیدم. ضربان قلبم تندتر شد. همین چند روز پیش به دادگاه ویژه رفته بودیم و شاید حالا می خواستند حکم را اجرا کنند.- تمام محاکمه ها و اجرای اعدام های اوین در سال 67 در بند 209 انجام می شد - نگهبان دیگه ای از راه رسید و گفت برای بهداری اسم نوشته بودید؟ همه بدون فکر کردن گفتیم: آره؛ و نفس راحتی کشیدیم - بهداری 325 جنب بند 209 است و به همین دلیل ما را تا آنجا برده بودند - توی راهروی بهداری به انتظار نشستیم.
بر خلاف انتظار، بهداری شلوغ بود و پاسداران بهداری در رفت و آمد بودند. طبق معمول کم کم چشم بند را بالا تر بردیم و دور و بر را برانداز کردیم. تعداد زیادی حدود 20 نفر که با لباس های ارتشی روی نیمکت ها نشسته بودند توجه ما را جلب کردند. زیر لب به "ف" گفتم: "اینا دیگه کین؟" گفت: "الان ته و توشو در میارم"، در یک فرصت مناسب که پاسدارها توی راهرو نبودن رفت پیش یکی از آنها نشست. کار خطرناکی بود و اگه متوجه می شدند، تو دردسر می افتاد. لباس نظامیان یکدست بود و"ف" بین آنها تابلو بود. من سعی کردم راهرو را زیر نظر داشته باشم."ف" داشت با یکی از آنها حرف می زد که پاسداری از راه رسید. من "ف" را خبر کردم ولی دیر شده بود و نگهبان که تند راه می رفت نزدیک شد، "ف" میخکوب شده بود، ولی نگهبان که ظاهرا سرش شلوغ بود متوجه نشد و از جلو او گذشت؛ بلافاصله او برگشت و سر جاش نشست. زیر لب پرسیدم: "چه خبر؟" گفت: اینا ارتشی هایی بودن که به دست مجاهدین اسیر شدن و بعد دوباره با حمله سپاه بدست جمهوری اسلامی می افتند". گفتم: خوب حالا چرا آوردنشون زندان؟ "بخاطر اینکه در مدت کوتاه اسارت وادارشون کرده بودن که سنگر بکنن و یا اسلحه تمیز کنن و ...و به آنها جرم همکاری زدن و همشونو دارن محاکمه می کنن، اکثرا سرباز و یا درجه دارای رده پایین هستند". فهمیدیم که رژیم به این نظامیان هم رحم نکرده و به خاطر اسیر بودن زندانی و محاکمشون کردند. در آن شرایط که هزاران زندانی قتل عام شده بودند و ما اکثر رفقایمان را از دست داده بودیم این موضوع حس کنکاوی زیادی در ما ایجاد نکرد و اینجور برخوردها و بازداشتها تحت حکومت رژیم جمهوری اسلامی کاملا عادی بود.
چند روز بعد تعداد زیادی از ما رو به انفرادی های "آسایشگاه" بردند. بند "آسایشگاه" شامل چهار طبقه و هر طبقه حدود صد سلول انفرادی بود؛ طبقه همکف برای زندانیان زن و سه طبقه دیگر برای زندانیان مرد بود. در مدت بیش از یک ماهی که توی انفرادی بودم، سلول مجاورم و یک سلول در طبقه پایین دو زندانی نظامی بودند که یکی سرباز و دیگری استوار بود. و من از طریق پنجره در فرصت های مناسب با آنها حرف می زدم. در انفرادی ها لوله ای به شکل حرف وجود داشت که در واقع شوفاژ سلول بودند، و ما روی آن می ایستادیم تا صورتمان به پنجره برسد - چون پنجره ها بالای سلول بودند و قد زندانی به آن نمی رسید - و بنا بر این از این طریق گاهی می توانستیم با سلول های مجاور و یا پایین و بالا حرف بزنیم که البته خطر های خودش را هم داشت و گاهی دستگیر می شدیم و بارانی از کتک بر سرمان فرود می آمد.
من در این مدت بارها با آنها حرف زدم بخصوص با زندانی درجه دار که جسورتر بود و بیشتر تن به خطر می داد و بیشتر حرف می زد و اطلاعات بیشتری هم داشت. آنها اینطور توضیح دادند که، تعدادشان حدود 500 نفر بوده که در اوین در دو بند یک بالا و یک پایین 325 زندانی بودند - این بندها تا قبل از اوردن آنها یعنی تا اواخر مرداد، متعلق به زندانیان سیاسی اعدام شده بود که با خالی شدن بند ها آنها را مستقر کرده بودند - و پس از بازجویی های مکرر آنها را محاکمه و به حکم محاربه محکوم کرده اند و دسته دسته آنها را به سلول های انفرادی می آورند و سپس اعدام می کنند. طبق آخرین اطلاعاتی که آنها داشتند تعداد معدودی باقی مانده بودند که آنها هم به سلول های انفرادی منتقل شده و منتظر مرگ بودند. من با وجود اینکه فکرم شدیدا مشغول رفقایی بود که تازه از دست داده بودیم و بلاتکلیفی که فکر می کردیم سر انجامی جز مرگ ندارد، اما به هر حال نسبت به این جنایت حساس شده بودم و می خواستم اطلاعات بیشتری بدست آورم. فهمیدم که هیچیک از آنها ملاقات نداشتند و اصلا خانوادهای آنها اطلاعی از زندانی بودن آنها ندارند، چون به هیچیک از زندانیان اجازه تماس با خانواده را نداده و پس از اسارت نیز با زندانیان دیگر در یک بند نبوده اند و بنابراین خانواده آنها فکر می کردند که آنها در جبهه اسیر و یا مفقود شده اند.در همین مدت موفق شدم با چند تن دیگر از آنها حرف بزنم که آنها هم همین ماجرا را با جزیات دیگری توضیح دادند و بنا بر این بیشتر پی به جنایتی که رخ داده بود بردم.
آنها عمدتا سربازان بین 18 تا 20 ساله بودند و هیچ گرایش سیاسی نداشتند و فقط به خاطر تسلیم شدن به مجاهدین، به مرگ محکوم شدند. دستگاه آدم کش دولتی در آن شرایط که جنگ پایان یافته و بحران های بزرگی را پیش رو می دید، فقط نیاز به کشتار هر چه بیشتر داشت و جان هزاران نفر و از جمله سربازان و درجه داران جوان و بی گناه را نیز گرفت. بیرون زندان با تحقیقاتی که در این رابطه انجام دادم متوجه شدم که هیچیک از خانواده ای ارتشیان اعدام شده از سرنوشت آنها خبر ندارند و تصور می کردند که فرزندانشان یا در جبهه شهید و یا مفقود الاثر و یا اسیر ارتش عراق شده اند.
هر چند که افرادی که کم و بیش از این جنایت با خبر بودند، سعی در بازگو کردن و افشای آن داشتند ، اما تا کنون بدلیل اینکه رسما این مطالب درج نشده وصرفا مطالب پراکنده ای در این رابطه گفته شده، این جنایات در هاله ای از ابهام قرار داشت. جنایات این حکومت آنچنان وسیع و گسترده است که تنها پس از سرنگونی آن ممکن خواهد شد تا راز همه جنایات بر ملا گردد.
ننگ و نفرت بر جلادان و شکنجه گران جمهوری اسلامی!
به نقل از به پیش! ۵٩، چهارشنبه ٣ آذر ١٣٨٩، ٢۵ نوامبر ٢٠١٠
ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیدست کار
که تخت کیانی کند آرزو تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
     
  
مرد

 
فهرست زندانیان بند ۳۵۰ اوین

کلمه :بیش از ۱۰۰ زندانی هوادار جنبش سبز هم اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین نگهداری می شوند، بندی که اکنون به عنوان جایگاه اصلی نگهداری زندانیان سیاسی ایران شناخته می شود .

به گزارش خبرنگار کلمه، بیش از ۱۷۵ زندانی سیاسی هم اکنون در این بند نگهداری می شوند، که از این تعداد بیش از ۱۰۰ نفر دستگیر شدگان حوادث پس از انتخابات و حامی جنبش سیز هستند .سایر زندانیان وابسته به گروههایی همچون سازمان موسوم به مجاهدین خلق و انجمن پادشاهی و گروههای مستقل حقوق بشری و …. هستند.برخی از این افراد قبل از انتخابات و برخی نیز بعد از انتخابات بازداشت شده اند.تعدادی از اتباع خارجی نیز با اتهامات سیاسی در این بند زندانی هستند.

طبق اطلاعات رسیده به کلمه، جدیدترین فهرست اسامی زندانیانی که در این بند به سر می برند در این گزارش ارائه می شود اما این سامی متاسفانه هنوز کامل نیست و یاران گمنام جنبش سبز در اوین در تلاش اند که اسامی سایر زندانیان سیاسی را نیز برای ما ارسال کنند. تا هفته پیش بیش از سی زندانی القاعده نیز در این بند نگه داری می شدند که به تازگی به زندان رجایی شهر منتقل شده اند.

به خوانندگان خود وعده می دهیم به زودی سایت کلمه جدولی کامل حاوی اطلاعات شخصی زندانیان محبوس در این زندان از جمله سن ، اتهام و مدت حکم این زندانیان را نیز اعلام می کند.

بند ۳۵۰ زندان اوین که در انتهای ساختمان بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات قرار دارد در واقع در سطحی پایین تر از دیگر بندهای اوین قرار دارد.

این بند در گذشته به بند کارگری معروف بود و در آنجا زندانیان سیاسی و مالی در کنار هم نگهداری می شدند ،اما وقتی تعداد بازداشت شدگان حوادث پس از انتخابات به تدریج بیشتر شد و در این بند روز به روز تعداد زندانیانی با اتهاماتی چون تبلیغ علیه نظام، اقدام علیه امنیت ملی از طریق اجتماع و تبانی ،توهین به رییس جمهور و توهین به رهبری افزایش یافت رفته رفته زندانیان مالی از بند ۳۵۰ رفتند چرا که باید شرایط یک زندان کاملا امنیتی برای این افراد فراهم می شد . افرادی که با این اتهامات به بقیه زندانیان سیاسی که از گذشته در این بند بودند اضافه شده بودند. این زندانیان در واقع همان معترضان به نتایج انتخابات ریاست جمهوری، روزنامه نگاران، فعالان دانشجویی، فعالان حقوق بشر ، دانشجویان و…. بودند که با حکم های یک سال تا دوازده سال زندان در این بند نگهداری می شوند .برخی از این زندانیان درست در روزهای بعد از انتخابات دستگیر شده اند و تعدادی نیز از دستگیر شدگان ۲۵ بهمن سال ۱۳۸۹ و تجمع های پس از آن محسوب می شوند .برخی از زندانیان این بند محکوم به اعدام هستند.

خیلی زود بند ۳۵۰ زندان اوین ، بزرگترین بند زندانیان سیاسی کشور، شرایط فوق امنیتی یافت . زندانیانی که در گذشته در این بند از حق تماس تلفنی برخوردار بودند، از این حق محروم شدند.

آنها در ابتدا می توانستند هر روز یک یا دو دقیقه با خانواده شان تماس بگیرند اما چندی از این ماجرا نمی گذشت که آنها از همین حق هم محروم شدند .وضعیت ملاقات زندانیان این بند نیز همانند دیگر زندانیان زندان اوین در ابتدا از الگوی آیین نامه سازمان زندانها تبعیت می کرد و زندانیان به جز هفته ای یک بار ملاقات کابینی در روزهای دوشنبه هر هفته ، می توانستند ماهی یک بار خانواده هایشان را به صورت حضوری ملاقات کنند. اما این حق نیز از آنان سلب شد و دادن اجازه ملاقات حضوری منوط به موافقت دادستان تهران شد، یعنی خانواده ها تا مدتی برای احذ این اجازه به دادستانی تهران مراجعه می کردند و برگه ملاقات حضوری را از دادستان تهران ، جعفری دولت آبادی دریافت می کردند .

دادستان تهران اما بعد از مدت کوتاهی همین حق را نیز از تعدادی از زندانیان سلب کرد و حلقه ملاقاتهای حضوری زندانیان با خانواده هایشان محدود تر و محدود تر شد. تا اینکه در این روزها تقریبا تعداد بسیار اندکی از زندانیان ساسی تحت نظارت دادستان تهران و با نامه کتبی او بعد از ماه ها انتظار قادرند زندانی شان را به صورت حضوری ملاقات کنند .

بند ۳۵۰ زندان اوین از کوچکترین امکانات رفاهی و بهداشتی برخوردار است ، این بند یک هواخوری کوچک دارد و با تلاش زندانیان این بند و خانواده هایشان اکنون یک کتابخانه کوچک نیز برای زندانیان تدارک دیده شده است، چرا که تا قبل از حضور زندانیان هوادار جنبش سبز این بند کتابخانه ای نداشت .در این بند بر خلاف سایر بندهای عمومی زندان اوین هیچ ورزشگاه و یا امکانات ورزشی وجود ندارد .

همچنین فضای امنیتی بر سراسر این بند حاکم است تا جایی که همه سلول های این بند از زندان اوین به دوربین های مداربسته مجهز است و رفتار زندانیان کنترل می شود به شکلی که زندان در زندان برای زندانیان در این بند ساخته شده است . در این بند همواره نیروهای امنیتی حضور دارند و رفتار زندانیان را کنترل می کنند و اجازه استفاده از هر گونه مرخصی به این زندانیان توسط همین بازجوها صادر می شود .این بند از زندان اوین این روزها در واقع غیر مستقیم توسط وزارت اطلاعات اداره می شود و مسوولان زندان هیچ آزادی عملکردی در این بند ندارند .

فهرست زندانیان بند ۳۵۰ اوین

اسامی زندانیان محبوس در بند ۳۵۰ تا آنجا که به دست ما رسیده به شرح زیر است.ممکن است در فاصله زمانی ارسال این اطلاعات به بیرون تا لحظه انتشار خبر تغییرات اندکی در فهرست روی داده باشد که به محض اطلاع اصلاح خواهد شد.

علی اصغر محمودیان –مجید رضایی –امید علی مهرنیا –احسان عرفاتی – امیر خسرو دلیر ثانی –علیرضا سهراب پور –ایوب قنبر پوریان –حسین فرجی –حسن فرجی موسوی –حسن سی سختی –امید شریفی دانا –حسین ثابت –سهیل اسماعیل زنجانی –مجید دیان تمجیدی –پیمان عارف –فرهاد گنجی –پیمان کریمی –هدی رضازاده صابر –پرویز ورمزیاری –اسعد ابراهیم زاده –سینا ظهیری –جواد لاری –محمد داوری –حمزه کرمی –علی بهزادیان نژاد –امیر بهمنی –محسن مختاری –ابولفضل قاسمی –چاری محمد مدداف – محمد آذری –امیر اصلانی –ابراهیم مددی –نورمحمد قویدل –فرهاد اطلسی –احسان شیرازی –علی نعمتی –مهدی نوذر –هوشنگ رضایی –عباس ناهی –محمد حاج قلی زاده – حسین امینی –کامیار توانایی منافی –سجاد خدا کرمی –وحید اصغری –مسعود حسینی لواسانی –سیامک رحمانی –حسین رونقی ملکی –شاهین زینعلی –آرش ترابی –مهدی خدایی –آرش سقر –ابولفضل عابدینی نصر –امیر رضا عاشوری –جواد علیخانی –معصوم فردیس –هوشنگ فرزین –عبدالرضا قنبری –محمد صدیق کبود وند –سعید متین پور –مهدی محمدحسین زاده –حسین مفیدی احمدی – بهزاد هوشمند موید –حامد یارزلو –غلامرضا کاووسی –مسعود یزدچی –محمد حسین سهرابی راد –احمد شاهرضایی –حیدر علی حیدری –یاسر کریمی –میثم رودکی –سیامک مسیح پور –آرش صادقی –منصور امیر یاری –ایمان مسجدی –نوید کامران –رضا راستکار عباسی –محمد رضا گلی زاده اخلاقی – علیرضا احمدی –پیمان کشفی –مجتبی احمدی –میثم نجومی رضایی –حمید رضا نجومی رضایی –روح الله ضمیرخانی –محسن دانشپور مقدم –احمد دانشپور مقدم –مهدی سادات شریف –احمد رشیدی نیا –محمد رضا آذین –علیرضا عز آباد –هادی امینی –امیر حسین قنبری پوری –حسین زرینی –محمد رضا رزاقی –حسین اصغری –بهزاد اصغری –بهزاد عباسی –حمید قاسمی شال –رامین دلگشا –علی زاهد –مهدی کوهکن –غلامرضا آزادی –اردشیر امیر باقری –مهدی یوسف پور –ابولفضل قدیانی – محسن میردامادی –فیض الله عرب سرخی –امیر حسین ابوطالبی –قاسم شعله سعدی –محمد رضا مقیسه ––عماد الدین باقی- محمد رضا رجبی –محمد فرید طاهری قزوینی – محسن امین زاده –لطفعلی مافیان –محمد مهدی کریمیان اقبال –احمد رضا یوسفی –عماد بهاور –اسماعیل صحابه تبریزی –مجتبی رستم فرد تهرانی –– بهمن احمدی امویی -هانی محمد زاده-حمید رضا محمدی –ارسلان ابدی –سید میلاد اسدی –علی ملیحی –احسان عبده تبریزی –عبدالله مومنی –حسن اسدی زید آبادی –کیارش کامرانی –رجبعلی داشاب –مهدی وطن خواه –آرش علایی –رمضان سعیدی –رمضان احمد کمال –احسان مهرابی –علی جمالی – محمد جواد مظفر –محسن غمین – نظام حسن پور – فریدون صیدی راد –اکبر امینی – حسن ظهوری فریدن صیدی راد و ….
ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیدست کار
که تخت کیانی کند آرزو تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
     
  
زن

 
مجید توکلی یكی از شجاعترین دانشجویان مبارز ایرانی است و همه او را می شناسند
     
  
مرد

 
چرا وقتی موقع نیاز ما میشیم مردم غیور ایران ولی وقتی كه میخواهیم به حق خودمون برسیم میشیم اغتشاشگر ؟ واقعا چرا ؟
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
صفحه  صفحه 15 از 23:  « پیشین  1  ...  14  15  16  ...  22  23  پسین » 
سیاست

جنبش سبز (اخبار-اطلاعیه-فراخوان و......)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA