ارسالها: 12859
#492
Posted: 6 Aug 2017 20:22
سلفی در پارلمان، ریشه در ایران
در حاشیه رفتار دور از شأن برخی مجلسی ها در مراسم تحلیف رئیس جمهور و حضور خانم موگرینی
هجوم مضحک برخی نمایندگان مجلس شورای اسلامی به سمت خانم فدریکو موگرینی مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپا برای گرفتن سلفی و عکس یادگاری با او بازتاب گسترده ای در رسانه ها و شبکه های مجازی داشت. فیگورهای برخی نمایندگان موبایل به دست و ذوق زدگی آنها از این که موگرینی را در یک قدمی خود می دیدند، هر چند مایه انبساط خاطر و طنزپردازی های گسترده کاربران فضای مجازی شد، اما در دل خود معنای تلخی را نهفته داشت.
واقعیت این است که ما ایرانی ها -اعم از این که نماینده مجلس باشیم یا نباشیم- هنوز خود را بخشی از جامعه جهانی نمی دانیم، احساس انزوا یا بی نظیر بودن می کنیم، بین خود و خارجی ها فاصله ای عجیب و غریب احساس می کنیم و نسبت به آنها یا حس وادادگی داریم یا ترس و نگرانی. علت نیز مشخص است: ما ایرانی ها سال های سال در مدرسه و دانشگاه زبان انگلیسی می خوانیم ولی نمی توانیم دو کلمه با یک انگلیسی زبان خوش و بش کنیم. از کتاب ها، رسانه ها و سایت های خارجی هم طبیعتاً بی نصیب هستیم، جز عکس هایشان! آنقدر درگیر رتق و فتق معیشتی هستیم که اغلب مان فرصت نمی کنیم از لاک خود بیرون بیاییم و به سفرهای خارج از کشور برویم و مدام فضای بیرون از ایران را تجربه کنیم. بسیاری از ما ایرانی ها کل دوران حیات مان را در ایران که تنها یک درصد از مساحت کل کره زمین است سپری می کنیم و هیچ تصوری درباره آنچه بیرون از این خانه می گذرد نداریم.
اقتصاد بسته ما باعث شده است که مراودات کاری چندانی با کشورهای دیگر نداشته باشیم و به جز تاجرانی اندک شمار، بقیه فعالان اقتصادی ما در داخل چرخه محدود اقتصادی داخلی روزگار بگذرانند و بسیاری شان حتی مفاهیم اولیه تجارت بین المللی مانند گشایش LC را نیز ندانند. این در حالی است که در کشورهایی مانند امارات متحده عربی، ترکیه، گرجستان، قطر، سنگاپور، قبرس، مالزی،هنگ کنگ، کره جنوبی، ژاپن، اعضای اتحادیه اروپا و ... به دلیل آمیختگی اقتصاد ملی با تجارت جهانی، علاوه بر فعالان اقتصادی، تقریباً عموم مردم - مشخصاً از طبقه متوسط به بالا - با خارجی ها در قالب طرف یا شریک تجاری، هم تیمی ورزشی، همکلاسی دانشگاهی یا گردشگر و ... مراوده دارند و خودشان را بخشی از جهان می دانند.
ذهنیت و سابقه تاریخی ایرانی ها نسبت به خارجی ها نیز مزید بر علت شده است تا نگاه ها و رفتارهای اغلب ما با خارجی ها، غیر متعارف باشد. آنچه در مجلس گذشت، ریشه هایی فراتر از پارلمان دارد و تا ایران تعامل متعارفی با جهان نداشته باشد اوضاع همین خواهد بود که هست. در تأیید این سخن می توان به اندک شهرهای توریستی ایران مانند اصفهان اشاره کرد که به دلیل کثرت توریست های خارجی، رفتار مردم این شهرها با خارجی ها، کاملاً معمولی است اما در فلان شهر که سال ها می گذرد و گذار یک شهروند خارجی به آن نمی افتد، اوضاع در صورت حضور یک "موربور آن ور آبی" متفاوت و گاه شرم آور است (چنانچه بعضاً کلیپ هایی از این موضوع هم منتشر شده است).
قطعاً رفتارهای نامناسب و از خود بیخود شدن به هنگام دیدن خارجی جماعت، از نمایندگان مجلس، آن هم در مجلس و در منظر دوربین ها بسیار زشت تر و زننده تر است و نشان می دهد که آنها، حتی با پروتکل ها و آداب و تشریفات سیاست ورزی نیز آشنا نیستند و الّا آن صحنه های شرم آور را به وجود نمی آوردند. شاید طنز و شوخی به نظر برسد ولی اگر قانونی وجود داشته باشد که منتخبان مجلس، قبل از شروع نمایندگی، یک سال در یک کشور توسعه یافته، به انتخاب خودشان و به خرج ملت زندگی کنند، هم چشم و فکرشان بازتر می شود و معنای "جهان" را بهتر می فهمند و لذا قوانین روزآمدتری تصویب می کنند و هم وقتی افرادی مثل خانم موگرینی را می بینند، موبایل به دست به سمتش هجوم نمی برند. مردم ما، دولتمردان ما و نمایندگان ما، باید دنیا دیده شوند؛ این، الزام عصر جدید است.
عصر ایران - جعفر محمدی
نظر من: با مطالب بالا موافقم بجز آنکه نمایندگان با خرج ملت در یک کشور خارجی زندگی کنند تا دارای جنبه و آداب شوند!
Make the REST of your life, the BEST of your life
ارسالها: 12859
#493
Posted: 6 Aug 2017 21:01
نظراتی در توئیتر پیرامون ماجرای حضور موگرینی در مجلس
رفتارزشت نمایندگان برای عکس با موگربنی را متاسفانه اکثردوستان نمیخواهند به اهمیت شخصیت سیاسی وجهانی موگرینی ربط بدهند،تقلیل به کشش جنسی چرا!؟
وقتی حتی باورنداریم که یک زن آنقدر از اینها بالاتر بوده که سرودست شکستند برای سلفی بااو و تقلیل میدهیم که اگروزیرزن بود فلان و بهمان میشد!
خبرنگاران که گزارش میدهند به مردم، به اهمیت این چهره سیاسی که اتفاقازن است نسبت به بقیه مهمانان ونمایندگان هم فکرکنند،بجای اصرار برجذب جنسی
کمتر شخصی چه مرد و چه زن درحد اختیارات ونفوذ موگرینی داریم،این مردان سنتی خصوصا وقتی میبینند که این شخصیت یک زن است،هول وابروریزی میکنند.
هول زدن این نمایندگان مشخصاسنتی که به نظرشان زن شاید جایش مطبخ است،دربرابر این شخصیت سیاسی جهانی پرنفوذ، پس عجیب نیست! ندیده اند بندگان خدا
قضیه تقلیل موگرینی نیست. قضیه ندیدگی این نماینده هاست. همین کار رو مردان یک اداره با یک زن معمولی ژاپنی هم میکنند.دیدم خودم.
خب خارجی ندیده هستیم واقعا،۳ دهه ایزوله از بقیه نژادها همش توی خودمون بودیم و خارجی برامون جذابه، اسمش رو هم گذاشتیم گرم بودن و مهمان نوازی
البته اون رفتار مهموننوازینمامون هم فقط متوجه بورها و اروپاییها میشه وگرنه اون خارجی اگه افریقایی یا پاکستانی و افغان باشه از این خبرها نیست
Make the REST of your life, the BEST of your life
ارسالها: 12859
#499
Posted: 7 Aug 2017 07:08
یک مطلب سیاسی-ورزشی
تابوها، قانونها و روزگار مدرن / در مورد مسعود شجاعی و احسان حاجصفی
فرهنگها را باید با چه چیزهایی قضاوت کنیم؟ با تابوهای اخلاقیشان یا با زمان شکستهشدن آن تابوها؟ تابوهای اخلاقی را چگونه باید بشکنیم یا تغییر دهیم؟ چطور باید بفهمیم و درک کنیم که دیگر دوره و زمانهای که در آن حضور داریم اجازه حفظ برخی تابوهای اخلاقی را نمیدهد و باید هوشمندانه به آسیبشناسی گستردهای دست بزنیم که کمک کند تا تابوها بشکنند اما سیستم حفظ شود؟ کمی در این مورد بیشتر پیش برویم.
۱ـ به دور و بر خودمان نگاه کنیم. کمی نگاه کنیم و ببینیم در این چهل سال، چقدر تابوهاست که شکسته شدهاند و از آنها بیخبریم. اگر یکی را از دهه ۶۰ برداریم و پرتاب کنیم در دهه ۹۰ و در همین روزگاری که در آن به سر میبریم، احتمالاً به ازای هر دقیقهای که در خیابان راه برود، یک بار چیزی را به چشم میبیند که از دید او مستوجب خبرکردن «برادران پاترولسوار» کمیته باشد. نمونهها بیشمارند و نیازی به مصداق گفتن نیست. انقلابی که کارش را با آتش کشیدن مغازههای لوکس آغاز کرد و بنزسوارها مصداق طاغوتش بودند، حالا مسئولانی دارد با خانههای چند ده میلیاردی و آقازادههای بنزسوار؛ لامبورگینی و جگوار و مازراتی و بقیه ماشینهای گرانقیمت هم. روزگاری را به یاد دارم که جایی بودیم و سراغی گرفتیم از رستوران معروف خانسالار، از مرد ریشویی و مرد با لبخندی صادقانه و از ته دل -به نشانه همذات پنداری با یک رؤیای مستضعفانه- خبرمان داد که این رستوران در طرح مبارزه با گرانفروشی تعطیل شده! دوست دارم بدانم آن مرد ریشو با آن لبخند شیرین، امروز کجاست که ببینید صورتحساب یک ناهار چهارنفره صاحبان «ژنهای خوب»، گاهی از دو میلیون هم فراتر میرود!
۲ـ در سیاست، تابوهایی داشتیم. یکی از این تابوها مذاکره مستقیم با آمریکا بود که در سال ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲ بعد از حملات یازده سپتامبر به صورت نیمهمحرمانه کنار گذاشته شد. با آمریکا بر سر حمله به افغانستان مذاکره کردیم و ارتباطات خود را به کمک آنها آوردیم تا از شر گروه مخوف و منحوس طالبان خلاص شویم؛ شدیم. گروههای مورد حمایت ما بر سر کار آمدند. این مذاکرات در عراق بعد از صدام هم رخ داد، و بعدتر در مذاکرات هستهای چه در سعدآباد و چه در وین. تابوها را شکستیم؛ وزیر امور خارجه ایران و آمریکا با هم دست دادند و قدم زدند تا از شر شنودهای کارگذاشته اسراییلی راحت شوند. چندی بعد بود که تابوی دستدادن با رییس جمهور آمریکا هم شکست و ظریف با اوباما در حاشیه جلسه عمومی سازمان ملل دست دادند و کمی با هم صحبت کردند؛ صحبتهایی که از تعهد به معاهده برجام خبر میداد. این البته بعد از آن بود که مکالمه تلفنی بین رؤسای جمهور دو کشور نیز برگزار شود. رابطه ما با آمریکا را ببینید. به این کشور بدبینیم. به این کشور اعتماد نداریم و حالا هم میکوشیم تا متحدان اروپایی را به تقابل با آنها واداریم. دو تابوی بیاهمیت را شکستیم تا تابوی اصلی حفظ شود. دوستی با آمریکا. کسی خواهان شکستن این تابو نیست. ما هیچ کداممان به آمریکا اعتماد نداریم.
روزگاری بود که در این مملکت رییس جمهور وقت، در پاسخ به پیام تبریک رییس جمهور فرانسه در مورد انتخاب شدنش، پیام تند نوشت که اتفاقاً با واکنش منفی بنیانگذار انقلاب نیز مواجه شد. روزگاری طرز تفکر شریفترین آدمهای نظام این بود که حتی جواب سلام دادن به دشمنان اروپایی خیانت است. نمیشود هم آنها را سرزنش کرد. مقتضیات زمانه آنها این بود و تعداد تابوها آنقدر فراوان که نمیشد از آنها انتظار داشت تا طور دیگری عمل کنند. زمان باید میگذشت و جامعه باید دچار تحولاتی میشد تا تابوها نیز تغییر کنند.
۳ـ در اقتصاد چقدر تابو شکستیم و هنوز کسی نمیتواند باورش کند. ما که روزگاری چپترین نگاه به مسایل اقتصادی را داشتیم و همه چیز را با کوپن و صف و تعاونیهای عمومی و پرهیز از خصوصیسازی پیش میبردیم، حالا به روزی رسیدهایم که آقای لاریجانی، رییس مجلسمان، با صدای بلند آرزو کند این بیماری چپگرایی از اقتصاد کشور ایران رخت بربندد! مایی که روزگاری تفکر اقتصادیمان در مصادرهکردن موفقترین شرکتهای خصوصی بود، حالا داریم بر سر کارخانجات دولتی چوب حراج میزنیم و از بخش خصوصی درخواست میکنیم که جای دولت را بگیرند. اینها تابوهایی بودند که روزگاری در اقتصاد کشور ایران حضور داشتند. شما اگر از اقتصاد آزاد غیردولتی سخن میگفتید، مشخص نبود چه برخوردی انتظارتان را بکشد. خصوصیسازی تابویی بود که سرانجام در دولت سازندگی شکست و مرحوم هاشمی رفسنجانی چقدر بابتش از مخالفان و منتقدان طعنهها شنید! ببینیم که تابوهای اقتصادی چگونه شکستهاند اما تابوهای اصلی باقی ماندهاند. اختلاس و فساد در هر دولتی ممنوع است و قوه قضاییهای داریم که میکوشد تا هر جا مالی به حرام گرد آمده وارد عمل شود. تابوهای درست، قابلیت وفاداری دارند. تابوهای غلط این قابلیت را ندارند. اگر میبینیم که در دورهای میزان فساد و اختلاس به بالاترین حد ممکن رسیده، دلیلش این است که ما تابوهای غلط زیادی را درست کردهایم که تابوی اصلی در آن گم شده.
۴ـ در ورزش چقدر تابو شکستهایم تا به امروز؟ بسیار زیاد. امروز مصطفی هاشمی طبا برای خیلی از مردمان ما همان وزیر ورزش ایدهآل و آرمانی است که میجوییمش. این همان مردی است که در کتاب داستان یک صعود در سال ۱۳۷۶، نوشته بود که مدیران صنایع به دلیل هزینهکردن در ورزش باید محاکمه شوند! تابوی هزینه نکردن در ورزش یا نداشتن ورزش حرفهای را چقدر طول کشید تا شکستیم؟ دلیلش هم این بود که تابوی اشتباهی بود. باشگاههای خصوصی فوتبال ایران در آغاز انقلاب آنقدر مکنت داشتند که بتوانند حیات حرفهای خود را ادامه دهند اما نگاه تمامیتخواه دولتی بود که سبب شد تا همه ساختارهای حرفهای ورزش در هم کوبیده شوند. ابتدا اسپانسرها کنار رفتند و درج یک نشان تجاری روی پیراهن، تبدیل به تابویی شد که در دهه ۷۰ با هزار دعوا و مکافات از میان برداشته شد. بلیت فروشیها تحت کنترل قرار گرفت و تبلیغات دور زمین فراموش شدند. تمام راههای درآمدزایی تحت کنترل دولت قرار گرفتند. نتیجهاش را امروز داریم میبینیم. باشگاههایی داریم که در تهیه نان شب خود ماندهاند و در عین حال قیمت بازیکنان گرانقیمتشان از مرز یک میلیارد و حتی دو میلیارد هم گذشته. در مسأله حقّ پخش گیر افتادهایم و بلیت فروشیها هم که به فاجعه تبدیل شدهاند. این روزها تابوهای اقتصاد فوتبال که در دهه ۶۰ درست شده بودند، تماماً در هم کوبیده شدهاند. اگر میبینید در مسأله حق پخش هنوز به جایی که باید نرسیدهایم، دلیلی ندارد جز بیاختیاری و ضعف مدیران فوتبال که بلد نیستند.
۵ـ حالا با تابوی دیگری طرفیم؛ مسابقه دادن با نمایندگانی از سوی منفورترین دشمن. برای چند دهه، این موضوع بزرگترین تابوی ورزش ایران بوده و هست. بزرگترین ورزشکاران ما اگر در هر مسابقهای به قرعه دشمن مواجه شوند، باید به دلایل پزشکی کنار بکشند. بازیکردن با دشمن را به رسمیت شناختن دشمن میدانیم و این بزرگترین تابوی حاکم بر ورزش ایران است که از تابوی اصلی حمایت میکند؛ به رسمیت نشناختن این کشور و این رژیم. کسی نیست که با تابوی اصلی مخالف باشد. بعید میدانم در جمع ورزشکاران و مربیان حرفهای ورزش ایران کسی باشد که نیتش به رسمیت شناختن باشد. قطعاً از منِ نویسنده تا سردبیر این سایت و کاربران این سایت، هیچکدام نیتی نداریم که بگوییم باید این کشور را به رسمیت شناخت. دلیل هم ندارد. به قول معروف صنمی نداریم. این وسط اصلیترین مسألهای که باید در موردش صحبت کرد، مسأله فوتبال و تابو است. تمام تابوها از سوی ارزشها حمایت میشوند. تمام کسانی هم که به منطق وجودی یک تابو اشاره میکنند، از این منظر مورد نقد قرار میگیرند که دارند با اموری ارزشمند سر و کله میزنند که قطعاً چنین نیست. مسابقه دادن با آنها تابوست، حرف زدن در این مورد، که نباید تابو باشد! به چند نکته اشاره میکنم که دوستان اثرگذار و تصمیمگیر باید به آن توجه کنند. درست است که ما آنها را به رسمیت نمیشناسیم، اما آیا به لفاظیهایشان هم پاسخی نمیدهیم؟ وقتی نتانیاهو در سازمان ملل در مورد رسیدن ایران به بمب هستهای حرف مفت میزند، باید سکوت کنیم و اجازه بدهیم ایرانهراسی دنیا را فرا بگیرد؟ وقتی بر فرض، یک جاسوس اسراییلی میکوشد تا به تأسیسات هستهای ایران نفوذ کند، آیا به این دلیل که این کشور را به رسمیت نمیشناسیم از بازداشت و مهار او خودداری میکنیم؟ اگر در کشوری مثل لبنان یا سوریه یا هر جای دیگر، یک جوخه ترور موساد تلاش کند تا به جان مثلاً یک سردار یا یک دیپلمات ما سوءقصد کند، به این بهانه که آنها را به رسمیت نمیشناسیم از دفاع خودداری میکنیم؟
۶ـ قانون/ تابویی وجود دارد که میگوید ورزشکاران ملی در میادین بینالمللی با لباس ملی نباید با حریفانی از این رژیم به مبارزه و رقابت بپردازند. از بعد ورزشی، قانون بسیار بدی است؛ چرا که عموماً ورزشکاران ما در سطح مهارتی بسیار بالاتری قرار دارند و واقعاً امکان شکست دادن و درهم کوبیدن آنها را داریم. از بعد سیاسی یا عقیدتی قابل درک و احترام است که میگوییم وقتی این رژیم را به عنوان دشمن شناسایی کردهایم، طبیعتاً نمیخواهیم با آنها وارد رقابت شویم. هر چند هنوز این استدلال هست که ما میتوانیم در کشتی و ورزشهای رزمی چنان بلایی سر نمایندگانشان بیاوریم که حال مردم را بیشتر خوب کند، تا با تحریمکردنشان. در حقیقت کاری کردهایم که اسراییلیها دعا کنند به ما بخورند تا بتوانند یک مرحله را به راحتی بالا بروند و در مرحله بعد حذف شوند! صادقانه مینویسم که این راهکار جز کمککردن به صعود بیدردسر آنها اثرات دیگری ندارد؛ شکست دادن آنها لذت بیشتری دارد تا تحریم کردنشان. این لذت هم یک لذت عمومی است و آن هم نه یک لذت ایرانی، که یک لذت منطقهای. پیروزی کشتیگیر ایرانی مقابل اینگونه حریفی، خیلیها را در لبنان و فلسطین و بحرین و یمن هم شاد خواهد کرد. شکست هم روی دیگر این سکه است؛ اما مطمئن باشید در برآورد کلی، پیروزیهای ما چند برابر پیروزیهای احتمالی آنها در یکی- دو رشته خواهد بود.
با اینهمه، کار به این قانون/ تابو نداریم. قانونگذاران این قانون را گذاشتهاند و شاید وقتش رسیده باشد که مورد بازبینی قرار بگیرد. اما موردی که الان با آن طرف هستیم کمی متفاوت است. مسعود شجاعی و احسان حاجصفی نه با پیراهن تیم ملی، که در یک دیدار باشگاهی اروپایی به دیدار حریفی از این کشور رفتهاند. قطعاً نیتشان به رسمیت شناختن نبوده و نیست. قطعاً نیتشان تخریب یا ضربهزدن نبوده و نیست؛ چرا که جایگاه مطمئنی در کشورمان و در تیم ملی دارند. هیچکدام از آدمهایی نیستند که بخواهند پشت کنند و بروند و دیگر برنگردند. در بازی برگشت مقابل حریف بازی کردهاند؛ چه از سر اجبار باشگاه و چه از تعهد حرفهای. یادمان هم باشد با باشگاه فقیری طرفیم که بهترین سرمایههایش همین بازیکنان ایرانی هستند. طبیعی است که باشگاههای اروپایی به بازیکنان ایرانی در مسابقاتی از این دست نیازمندند. بعضی وقتها بازیکن ایرانی توانسته مدیران و مربیان را مجاب کند که در دیدارهای رفت و برگشت غایب باشد و بعضی وقتها مثل همین مورد، بازیکنان توانستهاند تنها در مورد بازی در خانه حریف اعمال فشار کنند.
۷ـ این مطلب نه در دفاع از دو بازیکن، که به دلیل دیگری نوشته شده. ما همهیمان ورزشکاران خود را دوست داریم؛ مخصوصاً وقتی در رقابتهای جهانی شاخ ابرقدرتها را میشکنند و حالمان را خوب میکنند. آخرین نمونه این مورد برمیگردد به امیر عالیاکبری، فایتر ایرانی، که در ژاپن بلایی بر سر حریف مدعی آمریکایی آورد که دیگر حرف اضافه نزند. باور کنید اگر اکبری یک نماینده اسراییلی را اینگونه در هم میکوبید، شادیمان چند برابر میشد. بگذارید از ما بترسند. بگذارید وقتی به قرعه ما میخورند، گریه کنند، نه اینکه لبخند بزنند. اگر هم این قانون یا تابو قصد عوضشدن ندارد، مهم نیست. به بازیکنانی که ناچارند به دلیل تعهد حرفهای در چنین شرایطی قرار بگیرند، بیشتر توجه کنید. جای فریادزدن و هیجانیکردن فضا، کمی به این فکر کنید که در فضای ورزش بینالملل نمیشود همیشه قوانین داخلی را رعایت کرد. تأکید میکنم قرار نیست کسی از این رژیم جعلی حمایت کند، صحبت بر سر این است که در تصمیمگیریهایمان بازنگری کنیم و مطابق با قوانین بینالمللی امروز، قوانینی را در نظر بگیریم که جای قراردادن شهروندان در مقابل حاکمیت، آنها را علیه دشمن به کار بگیریم. و دست آخر باز هم تأکید میکنم قانون یا تابوی اصلی یعنی به رسمیت نشناختن این کشور جعلی، برای همه محترم است.
هومن جعفری / روزنامهنگار
پی نوشت: مطالب بسیار خوب و مستدلی به رشته تحریر در آمده است، اما به نظرم چون اقای جعفری در ایران زندگی میکند مجبور به اظهار پاره ای ملاحظات هم شده است ؟!
Make the REST of your life, the BEST of your life