ارسالها: 7149
#612
Posted: 18 Sep 2017 19:18
رفیق دزد و شریک قافله!!
محمدباقر نوبخت رييس سازمان برنامه و بودجه، سيدحميد پورمحمد گل سفید متهم ردیف دوم اختلاس سه هزار میلیارد تومانی را به معاونت امور اقتصادی این سازمان منصوب کرد
به نقل از گزارش آبان ماه سال ۱۳۹۰ در رادیو فردا ، سيدحميد پورمحمد گل سفید قائم مقام وقت بانک مرکزی با اتهام اختلاس سه هزار میلیارد تومانی ، بازداشت شده و با قرار وثیقه سنگین آزاد شد ، اما هیچ گاه قرار منع تعقیب برای وی از سوی دستگاه قضایی صادر نشده است!
با این حال ، با وجودی که هیچ قوه ای رسماً و مستند چنین ادعایی را مطرح نکرده و قرار منع تعقیب وی نیز از سوی دستگاه قضا صادر نشده ، طبعاً جناب دکتر نوبخت می توانند با تکیه بر قدرت و تولید برخی فشار به رسانه ها، مانند گذشته این شفاف سازی رسانه ای و مطالبه ی مردمی را چندان جدی تلقی نفرمایند!
این درحالیست که جناب نوبخت و همکارانشان در دولت گذشته ، نسبت به ادامه فعالیت پورمحمدی در دولت گذشته (پس از بازداشت وی) به دولت دهم اعتراض و انتقاد داشته اند!
حمید پورمحمد گل سفیدی که در ایام دولت احمدی نژاد با عنوان «دکتر حمید پورمحمدی» مشهور بود ، پس از افشاگری احمد توکلی نماینده مجلس دیگر از عنوان «دکتر» استفاده نکرد. توکلی گفته بود «آقای پورمحمدی اصلا دکترا ندارد و به دروغ خود را دکتر معرفی میکند .»
منبع یک
منبع دو
منبع سه
روباه بنفش!!
شرایط کنونی!!
تا ۱۴۰۰ با روحانی!!
ما همه با هم هستیم!!
روحانی مــــوچـــکـــــریــــم!!!
بــه عـقــب بــر نـــمـــیـــگـــردیـــم!!!
ویرایش شده توسط: limoshirin65
ارسالها: 12859
#614
Posted: 19 Sep 2017 05:35
درد "اقلیت بودن"! (روهینگیا و بهایی)
عاقبت فریاد مقام رهبری هم از سکوت خانم سوچی، رئیس دولت میانمار در آمد و همصدا با سایر مسئولان «کشور بدون تبعیضمان»، از تبعیضنژادی میانمار بر علیه اقلیت مسلمان روهینگیا انتقاد فرمود!
با آوارگان روهینگیا همدردیم. اما به نظرتان آیا آقای خامنهای هم حق دارد از تبعیضها و پاکسازی قومی انتقاد کند؟ رهبر حکومتی که سالهاست بر پایهی تبعیض و ظلم برعلیه اقلیتهای مختلف کشورمان «بیدادگری» میکند، آیا حق دارد از تبعیض و ظلم در گوشهی دیگر جهان انتقاد کند؟ اعتراض به تبعیض و ظلم، نیکوست. اما نه وقتی که دستان خودت هم به همان جنایت «آلوده» باشد!
گردباد انقلاب ۵۷ که با اعدامهای فلهای خوابید، "نظام اسلامی!" تثبیت شد! اما ساختمان این نظام، روی گورهای دستهجمعی هزاران نفری بنا شد که هر کدامشان به یک «اقلیت مظلوم» تعلق داشتند که «پیکر واحد ایران» را میسازند. اقلیتکشی روهینگیا محکوم است، اما آیا رهبری که اقلیتها را کشته و آواره کرده، میتواند بر موج احساسات جهانی سوار شود و فقط خانم سوچی را محکوم کند؟
در ۱۳۵۷ شهرستان بوکان کردستان، یکی از بزرگترین میزبانان هموطنان بهائی فراری بود که خانه و مغازههایشان توسط «انقلابیون مسلمان!» به آتش کشیده میشدند. آنگونه که آقای صلاحالدین مهتدی (از بزرگان کردستان و مشاور آقای جلال طالبانی) در پاییز سال ۸۸ برایم شرح داد، پیروان مذهب بهائی جزو اولین گروه از «اقلیتهایی» بودند که با شمشیر انقلاب پاکسازی شدند! بسیاری از آنها که به کردستان و بوکان فرار کردند، و ساکن و شاغل شدند. اما خیلیها مثل اهالی «راخین میانمار» کشته شدند! تیغ تصفیه اقلیتها، اندکی بعد به کُردستان رسید! و به هموطنان عرب و...!
هرجومرج زمان انقلاب و قطع روابط دیپلماتیک با جهان، دست گروههای تندرو انقلابی را باز گذاشته بود تا «اقلیتهای مذهبی و قومی» را در نقاط مختلف کشور تصفیه کنند، بکشند، و یا فراری بدهند. و اموال همگی آنها را مصادره و غصب کنند. در خوزستان، سرکوب گسترده هموطنان عرب، باعث شبهجنگ داخلی شد. در کردستان و آذربایجان هموطنان سنی مذهب سرکوب شدند،... و در شهرهای بزرگ علاوه بر سرکوب اقلیتهای دینی کلیمیها و ارامنه، پاکسازی نیروها در ادارات و دانشگاهها هم با شدت در جریان بود. در آن سالها، رسانههای فراگیر مردمی نبودند و خبرنگاران مستقل و خارجی کمتر میتوانستند این اقلیتکشیها و پاکسازیهای انقلابی را ثبت و به جهان مخابره کنند. لذا در سکوت خبری، بزرگترین پاکسازیها در ارتش، اساتید دانشگاهها، پرسنل اداری و نظایر اینها رخ داد و به حبس و خانهنشینی و کوچ اجباری بسیاری از هموطنان به خارج از کشور منتهی شد.
در قانون اساسی، «مذهب شیعه» به عنوان تنها مذهب رسمی کشور تعیین شد و عملاً میلیونها ایرانی اهل تسنن و تمام دگراندیشان در گروهبندی «اقلیتها» قرار گرفتند و بعضاً بدون کمترین حقوق شهروندی، بیرون از جامعه گذاشته شدند. آن تبعیضها تا امروز ادامه دارند. انقلاب به خودی خود ترسناک نیست. بلکه همین هرجومرج بعد از آن و تصفیه و پاکسازیهای انقلابی(!) است که خیلی از مردم را محتاط کرده است. با تمام اینها، بعد از ۳۸ سال، هنوز نظام خودش را در مرحلهی «انقلابی!» میداند و طبعاً برای عدم پاسخگویی به نقصها و کمبودهایی که در مدیریت جامعه دارد، هنوز خود را یک «انقلاب نوپا!» معرفی میکند که حق سرکوب دارد. این طفل ۳۸ ساله(!)، که میلیونها هموطن را به «جرم اقلیت!» از کار و تحصیل و ازدواج و زندگی محروم کرده، حالا در یک ژست تهوّعآور حقوقبشری، نگران اقلیت مسلمانان روهینگیاست. اما در همین حمایت هم «صادق» نیست!
حکومت نظامیان میانمار، روابط حسنه و عالی با «روسیه و چین» دارند. همان ارتشی که اخبار میگویند خانههای مسلمانان را آتش میزنند، «متحد» آقای پوتین هستند. همانقدر که دولت روحانی نمیتواند در کار سپاه و موشکپرانی آن دخالتی بکند، دولت خانم سوچی هم از دخالت در امور ارتش میانمار ناتوان است. آقای خامنهای اینها را میداند، اما برای اینکه به رفقای روسی و چینی برنخورَد، از ارتش میانمار حرفی نمیزند! در عوض به دولت فاقد قدرت میانمار میتازد و جایزهی صلح نوبل خانم آنگسانسوچی را مورد تاختوتاز قرار میدهد! اینطوری به خیال خود هم جایزهی غربی نوبل را بیاعتبار میکند، هم «آن زن بیرحم» را! او نه از جنایات ارتش میانمار حرفی میزند و نه جرأت دارد بگوید روسیه و چین چه نقشی در این پاکسازی قومی در میانمار دارند؟ ولیامر مسلمین، تازه دارد «درد اقلیت بودن» را در فاجعهی میانمار میچشد. آیا او از این ظلمها، «عبرت» میگیرد؟ و آیا حقوق اقلیتها را در ایران محترم خواهد شمرد؟ من شک دارم!
بابکداد
Make the REST of your life, the BEST of your life
ارسالها: 12859
#615
Posted: 2 Oct 2017 14:15
از عاشورای ٥٧ تا عاشورای ٨٨
می شود با قطعیت گفت که بزرگداشت قیام عاشورا از زمان تشکیل صفویه در ایران که مذهب شیعی را مذهب رسمی کشور اعلام کردند با قوت و حمایت تمامی دولتهای پس از آن برگزار شده است. چرا که جنبه هویت بخشی و مناسکی آن ضمن تمایزگذاری ایرانیان با امپراطوری عثمانی و هم چنین اعراب، همبستگی اجتماعی بینظیری را در برابر آنها ساماندهی می کرده است. بنابر این شاهان شیعه با توجه به این جنبه از قیام عاشورا صرف نظر از میزان اعتقاد یا عدم اعتقاد به شعائر مذهبی، اهمیت بخشی به حیات اجتماعی و فرهنگی قیام حسینی را بعنوان ضرورتی فرهنگی و اجتماعی می دانستند و لذا در این مسیر با روحانیت و حوزه ها هم گام بودند. مادامی که امپراطوری عثمانی سرپا بود علاوه بر اهمیت فرهنگی و اجتماعی تمایز هویت شیعی با قیام عاشورا اهمیتی سیاسی نیز داشت. چرا که حکومت می توانست از مسیر آموزه های مکتب عاشورا برای صف آرایی احتمالی در برابر امپراطوری عثمانی به نوعی نماد سازی سازنده برای حفظ تمامیت ارضی کشور دست بزند. پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی این جنبه سیاسی از دستور کار حکومت در ایران خارج شد و به مساله عاشورا صرفا در همان چارچوب فرهنگی و اجتماعی و تمایزگذاری با اعراب و همبستگی شیعی نگاه می شد.
اما در عصر پهلوی دوم است که علی شریعتی با تکیه بر هویت شیعی و برجسته کردن قیام حسینی و پررنگ کردن جنبه های خون و مبارزه و شعار شیعه یک حزب تمام است، رهبری این حزب را بر عهده امام سوم شیعیان گذاشت و با معرفی غیرمستقیم حکومت شاه به مثابه حکومتی یزیدی، تلاش کرد جنبشی توده ای علیه حاکمیت را سازماندهی کند. روحانیت بی آنکه خود اعتقادی به یزید بودن شاه و نظام آن داشته باشد از این تحلیل شریعتی کمال استفاده را انجام داد و به ویژه آیت الله خمینی از این دوگانه سازی شریعتی در مسیر مبارزه و تهیيج توده های مردمی به خوبی استفاده کرد. اما واقعیت آن است که محمدرضا پهلوی در دوران ٣٧ ساله سلطنت خود در ایران همواره مراسم عاشورا را گرامی داشت و در مجالس عزاداری شرکت می کرد. دستورات حکومتی هم دایر بر تعطیلی کاباره ها و رعایت شئونات مذهبی در ایام محرم در رادیو و تلویزیون ملی ایران وجود داشت و تخطی از آن موجبات برخورد با خاطیان را فراهم می کرد. پیش از راهپیمایی تاسوعا و عاشورای ٥٧، فرماندهان نظامی وقت با توجه به پیش بینی تظاهراتی گسترده از سوی مخالفان درخواست مجوز برخورد با حضور خیابانی و جلوگیری از شکل گیری اجتماعات را دارند که با مخالفت شدید شاه به دلیل رعایت حرمت عاشورای حسینی مواجه می شوند. در نتیجه این مخالفت است که تظاهرات و حضور خیابانی گسترده ای شکل می گیرد و امیدواری به ماندگاری رژیم رنگ می بازد و انقلاب در مسیر پیروزی قرار می گیرد.
نشان دادن مشت آهنین در عاشورای ٥٧ به احتمال زیاد می توانست مسیر پیروزی انقلاب را به شدت ناهموار کند اما شاه شیعه دیگر نمی توانست ننگ خونریزی در عاشورا را از دامن خود پاک کند. بنابراین او ننگی چنین را به جان نخرید و در سمت درست تاریخ ایستاد. در جریانی مشابه در سی و یک سال بعد، عده ای از مخالفان جمهوری اسلامی در عاشورای ٨٨ برای بیان اعتراض خود به عملکرد حکومت در جریان انتخابات ٨٨ با این خیال خام که در روز عاشورا و در حریم امن حسینی هستند و چون سال ٥٧ می توانند اعتراض خود را بیان کنند پای به خیابان گذاشتند، اما در عمل با برخورد شدید و بی سابقه نظامیان وشبه نظامیان روبرو شدند. کسانی که در عاشورای ٨٨ بیسلاح پای به خیابان گذاشتند و مراتب اعتراض خود را حسین حسین گویان بیان کردند مستحق چنین برخوردی از جانب حکومتی که توامان مدعای پروای خدا و خلق را دارد نبودند. هر دو عاشورای ٥٧ و ٨٨ در حافظه تاریخی مردم ماندگار شدهاند. اولی به پهلوی گره خورده است و دومی به جمهوری اسلامی.
به باور بسیاری از جامعهشناسان تاریخینگر، نحوه مواجهه رژیم پهلوی با مخالفان خود در عاشورای ٥٧ حیثیت سیاسی آن را در میان ایرانیان احیا کرد و نحوه مواجهه جمهوری اسلامی با مخالفان خود در عاشورای ٨٨، حیثیت سیاسی آن را از میان برد چراکه به باور این جامعهشناسان ماهیت نگاه پهلوی به عاشورا اعتقادی بود و ماهیت نگاه جمهوری اسلامی به عاشورا ابزاری است.
حامد آئینه وند
Make the REST of your life, the BEST of your life
ارسالها: 12859
#618
Posted: 22 Oct 2017 22:49
وزارت غلامی عقب گرد نیست،پشت کردن به دانشگاه است
بیست سال پس از خرداد ۷۶ و آغاز عصر اصلاحات هسته سخت قدرت و جریان اصولگرای امروز و راست گذشته گریبان دانشگاه را به درستی رها نکرده است. در خرداد ۷۶ آنان به درستی دریافتند که انقلاب فرهنگی ناکام بوده و کامیابی آنان برای حفاظت و حراست از «قدرت مطلقه» جز با تهدید و تحدید دانشگاه میسر نمیشود. در این مسیر از هیچ کوششی فروگذار نبودند و این تلاشی پیوسته در این سالها بوده است. حمله به کوی دانشگاه در خرداد ۷۸، نشانگر بغض شکست راست در انتخابات ۷۶ و تحولات پس از آن بود. وقتی در فاجعه کوی دانشگاه، سربازی به جرم دزدیدن یک ریش تراش محکوم شد و آمران و عاملان حمله به کوی در پناه امن حاکمیت به کار و زندگی ادامه دادند و ارتقا یافتند هویدا بود که در اندیشه آنان جز سوزاندن ریشههای معرفت سیاسی در دانشگاه چیز دیگری نیست.
وقتی کمر دانشگاه شکست، راست نیرو گرفت، خزان مطبوعات فرا رسید، حجاریان ترور شد، پرونده قتلهای زنجیرهای منحرف شد، خاتمی به روزمرگی افتاد و عقب نشست. این خاتمی در دور دوم ریاست جمهوری علیرغم رای بیشتر، به جهت سیاسی اخته شد و چون در خرداد ۸۲ دانشگاه دوباره به میدان آمد، مجددا سرکوب شد و فعالان دانشجویی بسیاری به زندان افتادند. در واپسین ۱۶ آذری که خاتمی به عنوان رئیس دولت در دانشگاه حاضر شد دانشجویانی که به درستی طاقت از کف داده بودند با نقدهایی ویرانگر بر او تاختند و او به این بسنده کرد که بعد از من کسانی خواهند آمد که... او به درستی فهمیده بود هسته سخت قدرت دیگر استخوان لای زخم تحمل نمیکند و در فکر یکدست کردن حاکمیت است. در پس بلوای شکست اصلاحات و در هنگامهای که شکست یتیم است همه سعی کردند برای اصلاحات پدری کنند و مدعیان ادامه راه به فکر وزنکشی افتادند غافل از آنکه دانشگاه ناراضیتر از آن است که پس از شکست اصلاحات و اشتباهات فاحش اصلاحطلبان دوباره تن به حضور در انتخابات بسپارد.
آن روزها که ایده خروج از حاکمیت جامه عمل نپوشید تا هسته سخت قدرت هزینه اقتدارگرایی را پرداخت کند موسم اخراج از حاکمیت فرارسید و اصولگرایان پس از فتح مجلس هفتم، ریاست جمهوری نهم را در حالی بردند که دانشگاه و دانشجویان کنار نشستند و با تحریم انتخابات با مهندسی نرم هاشمی – احمدی نژاد، اصولگرایان به آرزوی دیرینه خود برای یکدست کردن حاکمیت دست یافتند. در آن کارزار نظام ابتدا اصلاحطلبان شکست خوره را با رد صلاحیت معین زخمی کرد و سپس با تقاضای حداد عادل از آیت الله خامنهای به عرصه انتخابات بازگرداند. این شکل بازگشت به صحنه به حیثیت معین لطمه زد و اندک دانشجویانی را هم که احتمالا قصد شرکت در انتخابات و حمایت از میعن را داشتند مردد کرد تا به صف تحریمیان بپیوندند. مقصود از مرور حوادث گذشته، نشان دادن این مساله بود که حاکمیت با نشانه گرفتن دانشگاه و حمله به آن، موتور اصلاحات را پائین آورد. بعد از مصیبتهایی که در پی یکدست شدن حاکمیت بر سر مملکت آمد دانشگاه و طبقه متوسط شهری با فرمان میرحسین در ۸۸ به پا خواست اما حاکمیت با سرکوب جنبش سبز نشان داد که بازگشت به قدرت اصلاحطلبان محال است.
در ۹۲ فشار تحریمهای بین المللی نظام را مستأصل کرد و با کمک دانشگاه و رد صلاحیت تاریخی هاشمی و حمایت او از روحانی، در ۹۲ به پاستور راه یافت. دانشگاه نقش کلیدی در به قدرت رسیدن روحانی هم در ۹۲ و به ویژه در کارزار سنگین ۹۶ داشت، و در حالی که پس از فوت هاشمی دانشگاه آزاد نیز به «چنگ رهبر» افتاد، شایسته بود که حسن روحانی با معرفی وزیر علومی از اصلاح طلبان پیشرو، در ایجاد تعادل در نظام آموزش عالی ایران بکوشد اما شوربختانه او پس از پیروزی و با دریافت اخطارهای مکرر، از بازداشت برادرش تا تهدید شدن به سرنوشت بنیصدر، عملا به رئیس دفتری فرمانبر تبدیل شده و با متزلزل شدن پایههای برجام، آینده سیاسیاش را هم مبهم میبیند.
با اینهمه اما اگر نجاتی برای او در میان باشد در به دست آوردن دل دانشگاه است، این دانشجو است که با دلش به میدان می آید، باقی همه چرتکه میاندازند و به هنگامه خطر پراکنده می شوند. او با معرفی غلامی نشان داد که خودش هم تاریخ نمیخواند و واعظ غیر متعظ است. روحانی اگر دید امنیتی درست و بلند مدتی داشت میفهمید که دانشگاه آینده سیاسی او را تضمین میکند نه معامله با حاکمیت. انتخاب غلامی بازگشت به عقب هم نیست پشت کردن به دانشگاه است.
حامد آئینه وند
Make the REST of your life, the BEST of your life
ارسالها: 24568
#620
Posted: 28 Oct 2017 15:06
آیا ایران شاهد «جنبش باستانگرایی» است؟
گزارشها و تصاویر دریافتی امسال از ایران گواه اقبال گسترده ایرانیان از اقشار و اقوام گوناگون نسبت به بزرگداشت روز جهانی کوروش (۷ آبان برابر با ۲۹ اکتبر) بود. این اقبال گسترده به گونهای بود که صفی به طول بیست کیلومتر از خودروها تا آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد به وجود آمده بود و بسیاری از روز پیشین به این مقصد حرکت کرده بودند.
چنین اقبالی از بزرگداشت روز کوروش توجه رسانهها را به بروز رفتاری بیش از پیش در ایرانیان نسبت به ریشهای باستانی جلب کرده است. این در حالی است که دولت جمهوری اسلامی اساساً اهتمامی به بزرگداشت این روز نمی ورزد و از جمله هیچ روزی را در یادبود کسی که مورد احترام ملل و نحل و مذاهب و ادیان مختلف است، در تقویم رسمی کشور نگنجانده است. نباید از یاد برد که اساساً نامگذاری یک روز به نام روز کوروش به ابتکار ایرانیان خارج از کشور انجام شد و نه اهتمام مقامات دولتی که برای هر مناسبت کوچکی، روزی را برای پاسداشت و بزرگداشت آن تعیین کرده اند.
به رغم اقبال خودجوش مردم در سالهای اخیر نسبت به گرامیداشت این روز، هیچگونه شواهدی در دست نیست که دولت جمهوری اسلامی تدابیر ویژهای حتی در اندازههای حداقلی برای این مناسبت تدارک دیده باشد تا تسهیلاتی در اختیار بازدید کنندگان قرار گیرد. برخی خبرها حاکی از آن بود که برای کاهش بازدیدکنندگان تورهای مسافرتی به پاسارگارد به دلیل مرمت (!)، بازدید پاسارگاد از اول تا دهم آبان امسال لغو شده بود تا بلکه به این وسیله از شمار بازدیدگنندگان کاسته شود.
گو اینکه بازدید از این آرامگاه تقریبا همه روزه در طول سال ادامه دارد ولی حرکت خودجوش ایرانیان برای بازدید از آرامگاه کوروش در سفرهای نوروزی و به ویژه روز جهانی کوروش معنایی نمادین دارد. بارزترین وجه نمادین این اقبال گسترده را شاید بتوان «جنبش باستانگرایی ایرانیان» نام نهاد.
جنبش باستانگرایی ایرانیان را می توان بازگشت به ریشههای کهن ایرانی تعریف کرد. گو اینکه بزرگداشت چهارشنبه سوری، نوروز یا سیزده به در، از جمله آئینهای باستانی است که هرگز از یاد ایرانیان نرفته، اما، بازدید گسترده مردم از «قلعه بابک» از آثار به جا مانده از دوره ساسانی یا بزرگداشت روز جهانی کوروش که تا همین ده سال قبل چنین مناسبتی وجود نداشت، حتما از نظر اجتماعی حاوی معنا و مفهوم ویژهای است.
آنچه نگارنده را وا می دارد که از عنوان «جنبش» برای چنین رویداد استفاده کند، نخست به دلیل «خودجوش» بودن چنین رفتاری و دوم به دلیل «گسترده» بودن آن (تنوع قومی زبانی بازدیدکنندگان) است.
اگر این دو ویژگی به راستی در رفتار ایرانیان شکل گرفته باشد استفاده از تعبیر جنبش باستانگرایی، تعبیر نا به جایی در توصیف آنچه در حال رخ دادن است، نمی باشد چرا که بر پایه این دو ویژگی می توان گمان داشت که اقبال عمومی به بزرگداشت مظاهر ایران باستان در رفتار اقشار مختلف ایرانیان در سالهای پیش رو افزایش بیشتری خواهد داشت.
اینکه چرا چنین اقبالی گستردهای به مظاهر ایران باستان اینک و در چنین ابعاد فزایندهای در حال شکل گرفتن است خود پژوهشی مستقل می طلبد تا دانسته شود چه پدیدهای و چرا در ایران در حال شکل گیری است. در این جا به این بسنده می شود که اگر چنین اقبال گستردهای به آرامگاه کوروش در دوران پادشاهی پهلوی ( که تقویم ایران را به تقویم دو هزار و پانصد ساله برگردانده بود و جشنهای دو هزار پانصد ساله را در کنار پاسارگاد برگزار کرده بود) رخ می داد، شاید به دشواری می توانستیم آن را حمل بر شکلگیری نوعی «جنبش» بدانیم. در آن زمان اراده حاکمیت بر پر و بال دادن به ریشههای کهن ایران بود. آنچه رفتار ایرانیان را در سالهای اخیر متمایز می کند «روند فزاینده» اقبال به ریشههایی است که اگر نگوییم ارداه حاکمیت کنونی ایران بر مخالفت با آن است، دست کم می توانیم بگویم در اولویتهای حاکمیت کنونی نیست. برای مثال کمتر دیده شده که مقامات ارشد جمهوری اسلامی دیداری از این نمادهای ایران کهن داشته باشند یا کمتر آمار و ارقامی از سوی مقامات دولتی نسبت به تخصیص بودجه برای مرمت و نگهداری پاسارگاد تاکنون به گوش خورده است. کمتر دیده شده که رسانههای دولتی در تبلیغات خود مردم را به بازدید از آثار کهن ایرانی ترغیب کنند.
این در حالی است که از سوی دیگر اهتمام نورزیدن دولتمردان به نگرانی هایی که ناشی از کم توجهی به این آثار باستانی است،بسیاری را به فغان واداشته است. مثلا آبگیری سد سیوند در ۱۰ کیلومتری پاسارگاد نگرانهای جدی نسبت به آسیب خوردن به شهر باستانی پارسه (تخت جمشید) و آرامگاه کوروش را که بیشتر از جنس آهک و جذب کننده رطوبت هستند، دامن زده ولی مراحل تکمیلی پروژه صرف نظر از این نگرانیها همچنان در حال انجام است.
روز جهانی کوروش تهدید یا فرصت؟
عدم اهتمام جمهوری اسلام به مظاهر ایران باستان بر کسی پوشیده نیست ولی چنین رویکردی به مظاهر ایران باستان آیا ناشی از حس «تهدیدی» است که جمهوری اسلامی از گرایش به ایران باستان برای خود می بیند یا ناشی از غفلت ورزیدن نسبت به «فرصتی» است که توجه به شخصیتی همچون کوروش می تواند برای ایران فراهم آورد؟
در صورت نخست، باستان گرایی در برابر اسلام گرایی تفسیر می شود. روایت هایی مبنی بر تصمیم شیخ صادق خلخالی در اوایل انقلاب برای ویران کردن پاسارگارد نمونهای از تعارض میان اسلامگرایی و باستانگرایی است. اما، تلاش اندیشمندانی مسلمانی برای پوشاندن «جامه پیامبری» برای کوروش، روی دیگر سکه است که نه تنها در گرامیداشت کوروش تهدیدی را نمی بیند بلکه آن را فرصتی برای گره زدن میان ادیان یهودیت، مسیحیت و اسلام می داند که هر سه کوروش را به بزرگی یاد کرده اند.
احترام و ارادت یهودیان (و به تبع آنان مسیحیانی که عهد عتیق را ایمان دارند) به کوروش بزرگ بر کسی پوشیده نیست. یهودیان کوروش را به بزرگی یاد می کنند. نام او در منابع دست اول یهود به عنوان آزاد کننده یهودیان پس از فتح بابل به صراحت آمده است. اما، آنچه در خور توجه است تفسیر آن دسته از مفسران قران ( از جمله علامه طباطبایی در تفسیر المیزان و حتی مکارم شیرازی در تفسیر نمونه و بسیاری دیگر) است که مصداق «مصلحی» را که در قران از او با نام «ذو القرنین» نام برده شده، کوروش هخامنشی میدانند. جالب اینکه این دسته از مفسران آیه ۹۴ سوره کهف را که خداوند به ذوالقرنین می گوید «ای ذو القرنین یأجوج و مأجوج فسادکنندگان در زمیناند» مستندی قرارداده اند که بگویند اگر ذوالقرنین (کوروش) پیامبر نبود خداوند با او سخن نمی گفت. سخن گفتن خدا با کوروش نشانی پیامبری اوست.
مدعای این یادداشت ورود در مباحث تفسیری و اثبات یا رد این مدعیات در ادیان یهودیت و مسیحیت و اسلام نیست. مدعای این یادداشت این است که به دلیل جایگاه برجسته کوروش در این ادیان، هستند کسانی که این ویژگی او را فرصتی برای گرد آمدن این ادیان به پیرامون اندیشههای بزرگ او می دانند که از جمله در منشور کوروش (که عموما از آن به عنوان نخستین سند حقوق بشری یاد می شود) متجلی شده است.
به شرح مختصری که گفته شد مدعای این یادداشت این است که اولا می توان نمادهایی از جنبشی را در رفتار ایرانیان به ویژه در دهه اخیر یافت که می توان آن را جنبش باستانگرایی ایرانیان نام نهاد و ثانیا این جنبش بنا به تفسیری که هر کس از آن دارد، می تواند تهدیدی برای جمهوری اسلامی تلقی گردد اگر باستانگرایی در مقابل اسلامگرایی قرار گیرد یا می تواند فرصتی برای جمهوری اسلامی باشد اگر باستانگرایی در مقابل اسلامگرایی قرار نگیرد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند