انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
سیاست
  
صفحه  صفحه 6 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین »

Mohammad Reza Aali Payam | محمد رضا عالی پیام


مرد

 
گلستان من نکن ورقی



خواب ديدم شيخ سعدي آمده روي زمين

صد گره بر ابروان ، چين و شكن ها برجبين



ايستاده در صف مرغ و كوپن را مي فروخت

ناسزا مي گفت باري بر زمان و بر زمين



گفتمش : چوني برادر ، باغ شيرازت چه شد؟

گفت : داراي يك اتاق ارزان و مستاجر نشين



گفتم: آيا هيچ اوضاعي چنين را ديده اي

در عراق و هند و شامات و حلب ، يا روم و چين



اشك از ديده فشرد و خون دل را قورت داد

آه جانسوزي كشيد و گفت با لحن حزين



زينهار از دور گيتي و انقلاب روزگار

در خيال كس نيامد كان چنان گردد چنين



رفته بودم تا گلستان را كنم تجديد چاپ

گفت با من يك جوان هجده ساله سنين



اولا درسيرت شاهان چرا گفتي سخن

ثانيا عشق و جواني چيست اي پير لعين



باب درويشان ببند و باب تسليم و رضا

يا قناعت يا تواضع يا توكل را گزين



گفتمش آهسته آي سعدي سواري پيش كش

همچو هالو خويش را محكم بنه بر قارچ زين
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
عیسی به دین خود ، موسی به دین خود



خاخامي و كشيشي و شيخي خدا پرست

بودند همسفر همه همراه كاروان



در بحث و گفتگو كه چه سان خرج مي كنند

صدقات و نذر و وقف و وجوهات بيكران



خاخام گفت: روي زمين مي كشم خطي

پول و طلا و نقره بريزم به روي آن



در سمت راست آن چه كه آمد از آن من

درسمت چپ از آن خداوند لامكان



گفتا كشيش: من بكشم گرد ، دايره

وان گاه پول صدقه بپاشم در آن ميان



بيرون دايره ، ز براي من و عيال

در مركز آن چه ماند ، براي خدايگان



شيخ از چنين مهاجه آشفت و نعره زد

اي لعنت خدا به شما ، اي حراميان



دست طمع دراز به آتش نموده ايد

دوزخ گشوده بهر شما معده و دهان



مال خداست آن چه كه انفاق مي شود

او مالك است و رازق روزي انس و جان



ما بندگان بي سر و پا را نمي سزد

بيت المنال و مال خدا را چپو چپان



تصميم از آن اوست كه روزي به ما دهد

يا نعمتش دريغ نمايد ازين و آن



عيسي به دين خويش و موسي به دين خويش

باشد درست ليك نه از بهر آب و نان



آن دو ازو سوال نمودند شيخنا

پس شيوه ي تو چيست ؟ بگو از برايمان



گفتا كه: من به عرش بپاشم هر آن چه هست

وانگاه گويم اي ملك الملك و المكان



اين ها همه از آن تو باشد بدون شك

بردار هر چه را كه بود ميل تو در آن



سهم من است هر چه که برگشت بر زمين

سهم خداست آن چه بماند در آسمان



هالو در اين ميانه سر ماست بي كلاه

باور نمي كني ،‌ برو تاریخ را بخوان
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
قوم و خویش خدا



آدمی می شناسم از دوزخ

خوف و تشویش دارد و من نه



بس که می ترسد از عذاب خدا

هول از آتیش دارد و من نه



دائما ذکر گوید و ، تسبیح

در کف خویش دارد و من نه



قلبی آکنده از خدا و سری

باطل اندیش دارد و من نه



بس عجول است در رکوع و سجود

گویی او جیش دارد و من نه



تا رسد ز آسمان به او الهام

دو سه تا دیش دارد و من نه



گوئیا با خدا بُود فامیل

او که این کیش دارد و من نه



بهر ماموریت ز بیت المال

هی سفر پیش دارد و من نه



توی هر شهر از بلاد فرنگ

قوم یا خویش دارد و من نه



برنگشته ز انگلیس هنوز

سفر کیش دارد و من نه



بهر حج تمتع و عمره

کوپن و فیش دارد و من نه



زندگی تخته نرد اگر باشد

او دو تا شیش دارد و من نه



پانزده تا مغازه ، یک پاساژ

توی تجریش دارد و من نه



در دزاشیب باغ و در قلهک

خانه از خویش دارد و من نه



یازده تا عیال ، صیغه و عقد

بی کم و بیش دارد و من نه



گر چه با گرگ ها بود دمخور

ظاهر میش دارد و من نه



دانی او این همه چرا دارد ؟

چون که او ریش دارد و من نه

------------------------------

میکروفن را بگیر از هالو

سخنش نیش دارد و من نه
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
نفرین نامه



غمت در نهان خانه ی دل نشیند

همانند یابو که در گل نشیند



شب و روز از زخم نیش زبانت

دو صد زخم ناکار بر دل نشیند



کلام نسنجیده ی نیش دارت

به روی دلم همچو رودل نشیند



الهی که فک تو لقوه بگیرد

به روی زبان تو فلفل نشیند



ندیدم چو تو آدمی بی کفایت

که این سان به صدر مشاغل نشیند



چو بیرون رود عاقل از دور بازی

به جایش مسلم که جاهل نشیند



مرا خون جگر کردی از غم ، الهی

به جام تو زهر هلاهل نشیند



الهی خورد چوب ایزد به پشتت

به فرق ملاج تو هندل نشیند



الهی به ریشت بچسبد تپاله

به روی سبیل تو پشگل نشیند



الهی ببینم به روی سجلت

همین روزها مهر باطل نشیند



اگر شعر هالو زدل بر نخیزد

به دل های مردم شل و ول نشیند
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
قلابی



صد امان از اصیل قلابی

آدم بی بدیل قلابی



افتخارش به پشت و اصل و نسب

قوم و اجداد و ایل قلابی



فیل هم گر هوا نموده بدان

فیل او بوده فیل قلابی



ادعا می کند که سالار است

آدم زن ذلیل قلابی



وه که مردانگی شده مدفون

زیر صد من سبیل قلابی



شهر در قبضه ی گدایان است

شل و کور و علیل قلابی



این چنین ملت گداپرور

نوش جانش وکیل قلابی



آن همه های و هوی اصلاحات

همه اش قال و قیل قلابی



باز هم شد نصیبت ملت ما

وعده های طویل قلابی



میل خرما نکن که کوتاه است

دست ما بر نخیل قلابی



داده هالو حواله ی رفقا

دو سه تا دسته بیل قلابی
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
دوبیتی های گلی ملی



گل خار و گل خار و گل خار

گره افتاده در كارم دو صد بار

همه گويند بي مايه فطيره

بدون پول چايي كار بي كار



گل آهن گل آهن گلاهن

همه مشمول لطف بارگاهن

چه آن كس كه كلاهي بر سرش رفت

چه آناني كه بي موي و كلاهن



گل خون و گل خون و گل خون

به فريادم برس اي نامسلمان

بيا دردم دوا كن جان مولا

و يا دارم بزن با بند تنبون



گل گندم گل گندم گلندم

خجالت مي كشم از روي مردم

همه گويند بي پرده شده يار

به مو چه ، مو گنه كردم ؟ نكردم



گل پونه گل پونه گلونه

دل وامانده ي مو غرق خونه

به هر كس رو زدم ناكس در اومد

به هر در كه زدم ديدم كلونه



گل لاله گل لاله گلاله

نمودي خون ما را تو پياله

چو از چاله به چاه افتادم اي يار

به خود گفتم دو صد رحمت به چاله



گل زرد و گل زرد و گل زرد

به كه بايد بنالم مو در اين درد

به هر كه رو زدم نارو به مو زد

فغان از هر چه مرد و هر چه نامرد



گل سنگ و گل سنگ و گل سنگ

گلويم بهر آب خوش شده تنگ

فلك تا بوده هشت ما گرو بود

كميت ما هميشه مي زده لنگ



گل خنده گل خنده گلنده

بگو مردونگي كيلويي چنده

در اين دنياي وانفساي فاني

هميشه بوده ام شرمنده بنده



گل نار و گل نار و گل نار

فلك با ما نمي سازي تو انگار

چرا با ما سر ياري نداري

تو هم از ما طلبكاري؟ طلبكار؟



گل ني اي گل ني اي گل ني

بگو كي كار ما گل مي كنه ، كي

اگر خواهي دل ما نشكناني

نگو هرگز ،‌ بگو وقت گل ني



گل لالا گل لالا گل لا

بگو كي كار ما مي گيره بالا

بمو وعده سرخرمن دهي تو

همش فردا ، چه بايد كرد حالا؟



گل قند و گل قند و گل قند

دموكراسي رو با چي مي نويسند

جوابم داد با هر چي دلت خواست

ولي رو قالب يخ جان فرزند



گل پرپر گل پرپر گل پر

نمي دوني چه خاكي گشته بر سر

از آونوقتي كه منسوخ است آقا

به جايش اي برادر اي برادر



گل ناز و گل ناز و گل ناز

بيا تا سفره ي دل رو كنيم واز

ز دنيا و ز مافیهاي دونش

من و اين شعر يكصد من به يك غاز
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
درد کمر



دوستي از رفقاي ديرين

عشق ياري به دلش تابيده

عاقبت قاطي مرغا شد و رفت

بس كه شيره به سرش ماليده

ديدمش بعد عروسي روزي

كمرش خم شده و تابیده

چشم او سرخ و رخش زردمبو

بس كه از درد كمر نا ليده

زير شال دو سه متري بلند

ويكس بدبو به خودش ماليده

گفتم: اي دوست خدا بد ندهد

چه شده؟ كول و كمر چاييده

گفت: داغ جگرم تازه نكن

گاو بيچاره ي من زاييده

بس كه افراط نمودم در عشق

مهره ي سوم من ساييده

مدتي هست از اين درد كمر

عنصر عاشقي ام خوابيده

گفتمش : موز بخور ، گفت: عجب

چه كسي موز دوا ناميده

موز اگر چاره ي درد كمر است

پس چرا خود كمرش تابيده
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
آزادی



در فصل خزان و در هواي سردي

رفتم به خيابان و خيابان گردي

از جاده ي قديم و پيچ شمران

پيچيدم و آمدم و به سوي ميدان

ميدان بزرگ بيس و چار اسفند

آن جا كه هم اينك انقلابش نامند

پر مشغله پر ولوله پر غوغا بود

صد معركه هر گوشه ي آن بر پا بود

آن سوي بساط باقالي بود و لبو

اين سوي بخار آش رشته كه نگو

مردي كوپن باطله مي خواست زمن

قند و شكر و برنج و مرغ و روغن

مرد دگري زير لبي گفت : عرق

پاسور و نوار و عكس سكسي و ورق

آهنگ ابي كه از گوگوش مي خونه

تصوير جديد سيلوراستالونه

اين ور دو سه تا كارگر افغاني

تو كوك يه تيكه دختر ماماني

يك بچه مزلف رپي آن سوتر

مي خواست شماره تلفن از دختر

جمعيت بي كار خلاف و بي عار

نيمي همه نشئه نيم با قيش خمار

سلماني دور گرد و شوفر تاكسي

حمال و سوپور و پاسبان و واكسي

سيراب فروش و قهوه چي و رمال

معتاد و فروشنده ي ارز و دلال

بيكار ، عمله ، مال خر و پا انداز

كار چاق كن و دزد و جيب بر و كفتر باز

انبوه گدايان شل و تاس و چلاق

ظاهر كر و كور و لنگ ، باطن قبراق

ناگاه شنيدم از كسي فريادي

كو آزادي ؟ بيا بيا آزادي !

فرياد همي كشيد تا داشت نفس

آزادي و آزادي و آزادي و بس

ترسي به ستون فقراتم آويخت

مو بر بدنم سيخ شد و قلبم ريخت

گفتم: كه بود اين كه چنين بي باك است ؟

دريا دل و فاتح و گريبان چاك است

لوطي و شجاع و پهلوان و مشتي

ياد آور ميرزاي دلير رشتي

اين مرد كزو شجاع تر مردی نيست

بي شك ز تبار فرخي يزديست

سر دسته ي حزب هندي مسلم جاه

يا ليدر پارت حزب آزادي خواه

شايد پسر نبيره ي بن بلاست

يا سايه ي همكلاسي ماندلاست

تنديس بزرگ سالوادورآلنده

ژاندارك زمان ، گذشته و آينده

سردار بزرگ لشكر نادرشاست

نه ، او پسر جميله ي بوپاشاست

نامش ژوزف و شهره به گاريبالديست

پاتريس لومومبا و مهاتما گانديست

يك تكه جواهري چو لعل نهرو

برخاسته از فرانسه چو ميرابو

يا ممدلي جناح و یا چگواراست

مارتين لوتر كينگ اليان زاپاتاست

منجي ويتنام ، كه هوشي مين است

انگشت كوچيك شصت پاي اين است

هم دوره ي سربازي تيتو بوده

يا جزو تفاله هاي حزب توده

همشهري اسپارتاكوس يوناني

زار ممد دلواري تنگستاني

السيد بود؟ نه بلكه ملكوم ايكس است

با حزب دموكرات جهاني همدست

شاگرد مائو بوده يقينا جايي

فاميل فيدل كاسترو كوبائي

يار بابي ساندر ، قهرمان ايرلند

لينكلن كه آبراهام به او مي گفتند

يا يفرم ارمني است يا خان باقر

همپايگي جمال عبدالناصر

همدست اسامه بن لادن بوده

خورده است به همراه لنين فالوده

اين مرد كه افتاده به ناپرهيزي

با ماركس پسر خاله ي دسته ديزي

او شيخ محمد خياباني نيست؟

عزالدين قسام ؟ نه ، پس آقا كيست

اين مرد كه گشته واله ي آزادي

اهل چه ديار است و كدام آبادي؟

گفتند كه: او اهل همين آبادي ست

راننده ي خط انقلاب آزادي ست

تا پاسخ دخل و خرج خود را گويد

خود مي درد و مسافري مي جويد

هالو بده صد تومن به خير و شادي

بشتاب ز انقلاب تا آزادي
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
چند بیتی ها



چون پير شود آدم، او را غم دين باشد

تا بوده همين بوده ،‌ تا هست چنين باشد

هر جاي كه من ديدم يك دختر و يك مادر

((آن شاهد بازاري وين پرده نشين باشد))

*

اولين باري كه من ديدم تو را

گفتم عقلت پارسنگ برداشته

ليك بعد همنشيني با تو من

تازه فهميدم حقيقت داشته

*

هر چند كه خسته ام ولي مي خوانم

بهر دل مشدي ممدلي مي خوانم

ياران همه رفته اند و سالن خالي است

من شعر براي صندلي مي خوانم

*

پرسيد ز بازي سياست شخصي

گفتم كه دو تيم است ،‌ خودي – غير خودي

پرسيد چرا خلق درين بازي نيست

گفتم كه به بازي است وليكن نخودي

*

(( غلام همت آنم كه زير چرخ كبود))

بدون خرج عروسي هميشه داماد است

*

شنيدم نوشته به ديوار دل

به دست كسي ناقلا و زبل

دو چشم تو شعر و نگاهت غزل

چرا خط خطيش مي كني با ريمل

*

دردا كه گل ز ريشه ی خود فصل مي شود

وانگه به شاخه اي بدلي وصل مي شود

ديگر تميز بين اصيل و بديل نيست

اين جا كپي برابر با اصل مي شود

*

گفت شيخي كه از سر تقوا

سه طلاقه نموده ام دنيا

باز تا او نگردد آواره

صيغه اش كرده ام دگر باره

*

((قلندران طريقت به نيم جو نخرند))

قباي اطلس آن كس كه بي اطو باشد

*

((مرد خردمند هنر پيشه را

عمر دو بايست در اين روزگار))

تا به يكي عقد كند دمبدم

در دگري فسخ كند اختيار

*

((نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت))

دري به تخته اي خورد و وكيل مجلس شد

*

((اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي ))

وقت است كه يك چندي در خانه ي ما آيي

در خانه ي ما آمد ،‌ آن پادشه خوبان

آن پادشه خوبان ‌، ((داد)) از غم تنهايي
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
شلاق



در میان صحن شاه عبدالعظیم

پیر مردی قصه می گفت از قدیم



ماجراها ، قصه ها ، افسانه ها

از معلم های مکتب خانه ها



دال الف - دا- لام ساکن - دال – دال

درس و مشق و بحث و فحص و قیل و قال



شین زبر- شَ – زیر - شِِ - با پیش - شُ

بچه های تنبل آدم نشو



درس تجوید و حروف یرملون

حکم ادغامش بر تنوین و نون



نون ساکن چون رسد بر حرف با

قلب میمش کن مثال انبیا



حکم مد یای قبل از حرف میم

مثل "بسم الله الرحمن الرحیم"



واجب و ممنوع و مکروه و مباح

فقه و آداب دخول مستراح



حفظ عم جزو و نون و القلم

مشق نستلیق با جیر قلم



سعی از مخرج ادا کردن حروف

ا نفصال و اتصال بی وقوف



حفظ شعر جامی و پیر هرات

فاعلا تن فاعلا تن فاعلات



درس ها تعلیم می شد با کتک

ترکه ی گیلاس با چوب فلک



تو نگو مکتب ، بگو ماتم سرا

ایستادن گوشه ای یک لنگ پا



وای اگر طفلی تخطی می نمود

کوتهی از مشق خطی می نمود



هر دو پایش بسته می شد بر فلک

داد او می رفت تا اوج فلک



هر سوالی پاسخش تنبیه بود

گوییا حیوان ، بلا تشبیه بود



چوب تعلیمی چو می شد بر هوا

بسته می شد نطق طفل بی نوا



لیک حالا جای آن چوب و فلک

مهربانی هست همراه پفک



کارت یک صد آفرین و جایزه

مرحبا، تشویق، چیپس خوشمزه



ما چگونه درس خواندیم آن زمان

خوش به حال بچه های بچه مان



دیگری در پاسخش گفت ای عمو

تو فقط در این میان دیدی کدو



گر چه در این دوره طفل خرد سال

می کند تحصیل با صد شور و حال



کسب دانش مثل سابق شاق نیست

دیگر آثاری از آن شلاق نیست



لیک وقتی شد جوانی قلمچاق

در خیابان می خورد چوب و چماق



می خورد شلاق در انظار عام

ماجرا را خود دانی و السلام
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
صفحه  صفحه 6 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین » 
سیاست

Mohammad Reza Aali Payam | محمد رضا عالی پیام

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA