انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
سیاست
  
صفحه  صفحه 9 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین »

Mohammad Reza Aali Payam | محمد رضا عالی پیام


مرد

 
اجاره نشین



دوش صاحب خانه در كوچه گريبانم گرفت

گفتمش: اي دوست اين پيراهن است افسار نيست



گفت: پس افتاده چندين ماه اجاره خانه ات

گفتم: آهي در بساط آدم بي كار نيست



گفت: مي بينم كه تو شلوار نو كردي به پا

گفتمش: تقديم ، ما را حاجت شلوار نيست



گفت: اثاث خانه ي خود را بزن چوب حراج

گفتم: اين ديگ و سه پايه لايق سمسار نيست



گفت: مي ريزم اثاثت را برون ، گفتم : عجب

جنگل اين شهر را قانون مگر در كار نيست ؟



گفت: حكم تخليه دارم ز قاضي ، گفتمش:

قاضيان را هيچ بيم از ايزد جبار نيست؟



گفت: رو جاي دگر ، ملك دگر ، شهر دگر

گفتمش: سرگشته را جايي درين پرگار نيست



گفت: برخيز و برو در كوه و صحراي خدا

از چه رو در شهر ماندي گر تو را دينار نيست؟



گفتم: از آن رو كه مي گفتند هجده سال پيش

جمله را خانه دهيم و غصه اي در كار نيست
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
وکیل الوکلا



ای وکیل الوکلا رای مبارک بادت

« آن مواعید که کردی مرواد از یادت »



در شگفتم که در آن مهلت تبلیغاتی

پول تبلیغ فراوان چه کسی میدادت



تو همان بندی زندان رژیم شاهی

« که دم همت ما کرد ز بند آزادت »



حالیا رای به صندوق شده پنداشتی از

« طالع نامور و دولت مادرزات؟ »



« شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست »

قامت سرو مثال و قد چون شمشادت



خیز بر شادی این ملت بیچاره بکوش

« ورنه طوفان حوادث بکند بنیادت »



بانگ احسنت و صحیح است فراموش نمای

که مگر حرف دگر یاد نداد استادت



جایگاه عمل است و پل باریک صراط

از بد حادثه اینجای گذار افتادت



چار ساله است عروس تو مپندار مدام

کرده این گنبد مینای فلک دامادت



جوهر رای تو از سرخی خون دل ماست

ای که این صندلی سرخ نموده شادت



لذت دبدبه و کبکبه اش شیرین است

همتی تا که بخوانند ز نو فرهادت



کوه نادانی و اوهام و تعصب بتراش

پند هالو بشنو ، هر چه که بادابادت
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
مادرزن



این شب جمعه سر چند تا دونه چوب بلال

باز جنگی شد میان ما و سرکار عیال



بین جنجال و کتک کاری و بحث و گفتگو

کردمش تهدید جدی بر هفش ده تا هوو



پاتکی زد با سلاح گریه های بی امان

رفت و با مادر زنم بگذاشت آنرا در میان



روز دیگر اول صبح خروسخون خدا

شد خراب آوار رویم چشم بد دور از شما



مادرش آمد به ظاهر مهربان ، پنداشتی

تاکتیک جنگ را کرده بدل با آشتی



غیظ خود را کرده پنهان ، با وقار و با ادب

جای تعریف از زنم در مدح خود بگشود لب



گفت حتما تو مرا با دیگران سنجیده ای

مهربان تر از من آیا هیچکس را دیده ای



من برایت مهربان تر بوده ام یا مادرت

خاله ات یا عمه ات یا دایه ات یا خواهرت



تو بدی از ما چه دیدی ای نپخته نوجوان

فیل تو دیشب شنیدم رفته تا هندوستان



گفتمش آری به قربان قد و بالات من

مادر تنها عیالم ، خاک زیر پات من



آن قدر خوبی که دیشب پیش خود پنداشتم

کاش ده تا چون تو مادر زن به دنیا داشتم
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
دزد بازار



رهزنان آهنگ را دزديده اند

تارهاي چنگ را دزديده اند



بانگ ناقوسي نمي آيد بگوش

از كليسا زنگ را دزديده اند



در بياباني كه نامش زندگي است

سگ رها و سنگ را دزديده اند



قهر ميكارند در دل هاي ما

مهر تنگاتنگ را دزديده اند



بهر محو عشق از فرهنگ ها

عشق نه ، فرهنگ را دزديده اند



دوري خود تا ز حق پنهان كنند

واژه ی فرسنگ را دزديده اند



بهر كتمان شكاف خويش و خلق

دره ي سالنگ را دزديده اند



زنده ها جاي شهيدان وطن

افتخار جنگ را دزديده اند



نقش ماني را به نام خود زدند

راهبان ارژنگ را دزديده اند



ننگ روي ننگ مانده تا ابد

چون كه سطل رنگ را دزديده اند



آب در هاون چه مي كوبي عزيز

دسته ي هاونگ را دزديده اند
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
راز مگو



در زماني كه نمي گويم كي

در مكاني كه نمي بايد گفت

مردكي را كه نبايد نامش فاش شود

من ديدم

او به من گفت پيامي كه ...

نمي گويم چيست

چون ز افشاي سخن معذورم

پاسخش دادم ،

ليك

پاسخم بود ((بكلي سري))

او جوابم را داد

باز پاسخ دادم

پاسخ محكم و دندان شكني

او سپس گفت: ((چطور))؟

من به او گفتم: ((مردك به تو چه))؟

اينك از جمع شما ،

معذرت مي خواهم

تا رنجيد از من

چون ز افشاي سخن ، معذورم
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بهترترین



هر چه داری باز مال این و آن بهتر تر است

مرغ همسابه زغاز خانه مان بهتر تر است



گفت زن ها را چگونه می پسندی ؟ گفتمش:

خوشگل و پولدار، اما بی زبان بهتر تر است



گفت: بین دختر شیرازی و رشتی کدام؟

گفتمش: هر دو ، ولی مازندران بهتر تر است



در امان از زخم چشم مردمان تنگ چشم

از گالانت و بنز ، ماشین ژیان بهتر تر است



درد بی درمان ما را آب درمانی دواست

لیک آب دیده از آب روان بهتر تر است



گفتم: ای حاجی گوارا پول کم اما حلال

گفت: نه ! پول حرام اما کلان بهتر تر است



داشت ویلای دو صد هکتاری و میگفت باز

خانه ی بهمان و ویلای فلان بهتر تر است



گشتم احزاب و فرق را در جهان و عاقبت

دیدم از هر فرقه ای حزب خران بهتر تر است



گر چه با پارتی ره صد ساله را یک شب روی

لیکن از بهر ترقی نردبان بهتر تر است



در خراب آباد بی قانونی و هردمبیلی

دوستی با جمع دزد از پاسبان بهتر تر است



تا که خنجر می زنند از پشت یاران شفیق

اعتماد و یکدلی با ناکسان بهتر تر است



گوسفندی زیر چاقوی شبانی گریه کرد

گفت گرگ تیز دندان از شبان بهتر تر است



روز روشن جان و مال و آبرو را می برند

از چنین قومی ، گروه طالبان بهتر تر است



عالمان بی عمل را گو که صد بار از شما

بی سواد هالوی هیچی ندان بهتر تر است
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
انتخابات



ترک گفتم بروز آدینه
راحت خانه در هوایی سرد

تا دهم رای انتخاباتی
چه تفاوت کند به زن یا مرد

هر طرف بود محشری بر پا
ماجرایی که شرح نتوان کرد

همه جا های و هوی تبلیغات
همه اندر رقابتند و نبرد

این طرف یک قبیله ی ریشو
آن طرف یک عشیره ی بی درد

در تحیر از این همه غوغا
گشته بر پا از آن هیاهو گرد

ناگهان دختری نکو منظر
زان میانه بسوی من رو کرد

قد بلند و سپید روی و ظریف
طاق ابروش دام می گسترد

گفت : آقا خبرنگارم من
تو که را انتخاب خواهی کرد؟

من بیچاره ی ندید بدید
باخنم قیافه چو بازی نرد

زان همه خوشگلی و طنازی
نفسم حبس گشت و رویم زرد

آتشی در درون من افتاد
عشق چو قله من چو کوه نورد

گفتم ار انتخابات آزاد است
من تو را انتخاب خواهم کرد
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  

 
از زندان به وزیر بهداشت؛ نامه‌ی محمدرضا عالی‌پیام از زندان رجایی‌شهر


خبرگزاری هرانا -محمدرضا عالی‌پیام، شاعر و طنزپرداز زندانی، طی نامه ای از زندان رجایی‌شهر به وزیر بهداشت، نسبت به نحوه‌ی رسیدگی بیمارستان‌ها به بیماران اورژانسی اعتراض کرد.

آقای عالی پیام در پی تشنج و حمله‌ی عصبی از زندان رجایی‌شهر به بیمارستان امام خمینی اعزام شده بود و در این نامه، نحوه رسیدگی به وضعیتش را تشریح کرده است.

در بخش پایانی این نامه آمده است: "اگر وضعیت اعزام یک بیمار اورژانسی و رسیدگی در بیمارستان های شما این است، بدین وسیله رسمن درخواست می کنم در صورت بروز هرگونه مشکلی برای من مرا به بیمارستان اعزام نکنند و مسئولیت مرگ من یا هر اتفاق ناگوار دیگری برگردن مسئولین پزشکی کشور و در راس همه خود شما خواهد بود."


متن کامل نامه‌ی این زندانی را که در صفحه‌ی شخصی‌اش منتشر شده، در ادامه بخوانید :

وزیر محترم بهداشت و درمان
جناب آقای دکتر هاشمی


من محمدرضاعالی پیام، فیلمساز ممنوع کار و شاعر طنز پرداز متخلص به هالو به عنوان زندانی سیاسی این نامه را از زندان رجایی شهر، بند دو، سالن شش، برای شما می نویسم.

هرچند قبلن نیز طی نامه هایی از شما دعوت کرده بودیم سری به این زندان بزنید و از نزدیک شاهد وضعیت بهداشتی و درمانی و تغذیه ای ما باشید که چه والذاریاتی است. نمی دانم وقت شما ایجاب نکرد، یا زندانیان جزء جمعیت کشور به حساب نمی آیند، یا سلامتی آنها مهم نیست، یا شما وزیر زندانی ها نیستید، یا شاید اصلن نامه های ما به دست شما نرسیده است.

اما این نامه را نه برای توصیف وضعیت بهداشتی زندان، که به عنوان شکایت از مسئولین و کارکنان بیمارستان امام خمینی می نویسم. هرچند امید رسیدگی نمی رود.

در تاریخ ۶ دی ماه من با ۵۸ سال سن که علاوه بر فشار خون و آرتروز، مبتلا به بیماری صرع می باشم، ساعت ۹ صبح دچار حمله ی عصبی و تشنج شدم همبندان مرا به سرعت به درمانگاه زندان رساندند. درآنجا ضمن معاینه از من نوار قلب گرفتند و اعلام نارسایی کامل خون به قلب کردند که پس از وصل یک سرم با آمبولانس به بیمارستان امام خمینی اعزام گردیدم.

هنوز ساعت ۱۲ ظهر نشده بود وارد بیمارستان شدم. روی یک برانکار چرخدار، دستبند به دست و پابند به پا در گوشه ی راهرویی قرارم دادند. جایی که تابلو (اورژانس شماره یک) را در رو به رو می دیدم. تا ساعت هفت و سی دقیقه بعدازظهر یعنی حدود هشت ساعت، نه تنها ویزیت نشدم، حتی یک نفر نیامد اسمم را بپرسد. بگوید زنده ای یا مرده ای. یک گوشی به قلبم بگذارد. فشارم را بگیرد. نبضم را بگیرد. فقط هر چند وقت یکبار یکی از کادر بیمارستان رد می شد و می گفت این را چرا اینجا گذاشتید، راه را بند آورده است. بعد من را از این طرف به آن طرف می بردند. حتی یکبار به قسمتی که پشت پرده ای قرار داشت بردند که خانومی وارد شد و فریاد زد: این را کی آورده اینجا؟ زود ببریدش بیرون.

جناب آقای دکتر هاشمی

در تمام مدت ۸ ساعتی که در بیمارستان بودم از سرما به خود می لرزیدم و یک نفر پیدا نشد که یک پتو روی من بیندازد. این علاوه بر دو ساعتی بود که در آمبولانس لرزیدم. چون موقع حمله ی عصبی دوستان مرا با همان لباس داخل بند به بهداری بردند و لباس مناسب فضای بیرون به تن نداشتم.

لازم است بگویم آمبولانسی که مرا انتقال داد، فاقد هرگونه امکانات اولیه ی پزشکی، حتی اکسیژن بود و به جز مامورین بدرقه، هیچ کادر درمانی همراه ما نبود.

در بیمارستان هیچ کس نگفت تو معده هم داری؟ گرسنه ات نیست؟ از ساعت ۹ صبح که مرا به بهداری بردند تا ۱۰ و نیم شب که به زندان برگشتم، حتی کیک و آب میوه ای را هم که فرزندم خرید، اجازه ی خوردن ندادند. مامورین گفتند: ممنوع است. با احتساب شامی که شب قبل ساعت ۶ بعدازظهر خورده بودم تا ده و نیم شب که بازگشتم، من ۲۸ ساعت و نیم گرسنه بودم.

جناب آقای دکتر هاشمی

سرمی را که ساعت ۱۰ صبح در بهداری زندان به دست من وصل کردند، ساعت ۱۲ تمام شد و هیچ کس نبود که آن را از دستم جدا کند. از هر کسی که رد می شد می پرسیدم: آقا این سرم هشت ساعت است تمام شده.کی از دست من باز می کنه؟ یکی می گفت: پرستار و رد می شد. پرستار می گفت : دکتر باید دستور دهد و رد می شد.

وقتی پسرم در قسمت پذیرش در مقام اعتراض به خانم شیما حیدری گفت: چرا به پدرم رسیدگی نمی کنید؟ آن خانوم که فهمیده بود من سیاسی هستم، گفت: من اصلن نمی دانم سیاست چی هست.

جناب آقای دکتر هاشمی

طبیعی است که کادر بیمارستان امام خمینی ندانند سیاست چیست. اما آیا نمی دانند معنی بیمار اورژانسی چیست؟ نمی دانند نارسایی خون به قلب چیست؟ نمی دانند تشنج یک بیمار مبتلا به صرع چیست؟ اصلن می دانند بیمار چیست؟ قلب چیست؟ مغز چیست؟ فشار خون چیست؟ خون چیست؟

پس از هشت ساعت معطلی و توهین و تحقیر در گوشه ی راهرو، چون فشار دستبند و پابند و سرما و گرسنگی امانم را بریده بود، از مامورین خواستم مرا به زندان برگردانند تا لااقل داروهایم را بخورم. چون آنجا اگر از ناراحتی قلب و مغز نمی مردم، حتمن از سرما و گرسنگی تلف می شدم. در نتیجه ساعت هفت و نیم بیمارستان را بدون هیچ گونه اقدامی از پرسنل و پزشکان ترک کردم.

جناب آقای دکتر هاشمی

اگر وضعیت اعزام یک بیمار اورژانسی و رسیدگی در بیمارستان های شما این است، بدین وسیله رسمن درخواست می کنم در صورت بروز هرگونه مشکلی برای من مرا به بیمارستان اعزام نکنند و مسئولیت مرگ من یا هر اتفاق ناگوار دیگری برگردن مسئولین پزشکی کشور و در راس همه خود شما خواهد بود.

این نامه را چون نمی دانستم به چه طریق باید به شما رساند، در صفحه ی فیس بوکم قرار دادم تا شاید یک آشنا آن را به شما برساند.
فایده ای هم دارد؟

والسلام
بااحترام، عالی پیام


منبع : هرانا
     
  
زن

 
برای عالی پیام عزیز و دوست داشتنی آرزوی سلامتی میکنم و امیدوارم اگر هنوز از زندان آزاد نشدند هر چه زودتر آزاد بشن


با خبر شدم که اقای عالی پیام زندانی هستند و در حال حاضر به علت بیماری به بیمارستان منتقل شدند . براشون آرزوی سلامتی و آزادی میکنیم
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  

 
محمدرضا عالی‌پیام آزاد شد


خبرگزاری هرانا – محمدرضا عالی‌پیام متخلص به "هالو" شاعر زندانی، در زندان رجایی شهر کرج، با پایان دوران حبس خود ساعاتی پیش از زندان رجایی شهر کرج آزاد شد.

به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، محمدرضا عالی پیام متخلص به "هالو" که سابقه بازداشت های متعددی دارد، سال گذشته از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست پیرعباسی به یک‌سال و ۳ ماه و یک روز حبس تعزیری محکوم شده است.

اتهامات وی تبلیغ علیه نظام، توهین به مقدسات، توهین به آیت الله خمینی و رهبری و توهین به ریاست جمهوری و مسئولین نظام عنوان شده بود و محمل همه اتهامات نیز اشعار طنز و انتقادی این شاعر بود.

آقای عالی پیام چهارشنبه دوم اردیبهشت ماه ۹۴ خود را جهت تحمل حبس به زندان اوین معرفی کرد، وی ابتدا به بند هشت اوین و سپس به زندان رجایی شهر کرج منتقل شد.


منبع : هرانا
     
  
صفحه  صفحه 9 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین » 
سیاست

Mohammad Reza Aali Payam | محمد رضا عالی پیام

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA