ارسالها: 6561
#81
Posted: 4 Jul 2013 17:29
اجاره نشین
دوش صاحب خانه در كوچه گريبانم گرفت
گفتمش: اي دوست اين پيراهن است افسار نيست
گفت: پس افتاده چندين ماه اجاره خانه ات
گفتم: آهي در بساط آدم بي كار نيست
گفت: مي بينم كه تو شلوار نو كردي به پا
گفتمش: تقديم ، ما را حاجت شلوار نيست
گفت: اثاث خانه ي خود را بزن چوب حراج
گفتم: اين ديگ و سه پايه لايق سمسار نيست
گفت: مي ريزم اثاثت را برون ، گفتم : عجب
جنگل اين شهر را قانون مگر در كار نيست ؟
گفت: حكم تخليه دارم ز قاضي ، گفتمش:
قاضيان را هيچ بيم از ايزد جبار نيست؟
گفت: رو جاي دگر ، ملك دگر ، شهر دگر
گفتمش: سرگشته را جايي درين پرگار نيست
گفت: برخيز و برو در كوه و صحراي خدا
از چه رو در شهر ماندي گر تو را دينار نيست؟
گفتم: از آن رو كه مي گفتند هجده سال پيش
جمله را خانه دهيم و غصه اي در كار نيست
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#82
Posted: 4 Jul 2013 17:30
وکیل الوکلا
ای وکیل الوکلا رای مبارک بادت
« آن مواعید که کردی مرواد از یادت »
در شگفتم که در آن مهلت تبلیغاتی
پول تبلیغ فراوان چه کسی میدادت
تو همان بندی زندان رژیم شاهی
« که دم همت ما کرد ز بند آزادت »
حالیا رای به صندوق شده پنداشتی از
« طالع نامور و دولت مادرزات؟ »
« شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست »
قامت سرو مثال و قد چون شمشادت
خیز بر شادی این ملت بیچاره بکوش
« ورنه طوفان حوادث بکند بنیادت »
بانگ احسنت و صحیح است فراموش نمای
که مگر حرف دگر یاد نداد استادت
جایگاه عمل است و پل باریک صراط
از بد حادثه اینجای گذار افتادت
چار ساله است عروس تو مپندار مدام
کرده این گنبد مینای فلک دامادت
جوهر رای تو از سرخی خون دل ماست
ای که این صندلی سرخ نموده شادت
لذت دبدبه و کبکبه اش شیرین است
همتی تا که بخوانند ز نو فرهادت
کوه نادانی و اوهام و تعصب بتراش
پند هالو بشنو ، هر چه که بادابادت
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#83
Posted: 4 Jul 2013 17:30
مادرزن
این شب جمعه سر چند تا دونه چوب بلال
باز جنگی شد میان ما و سرکار عیال
بین جنجال و کتک کاری و بحث و گفتگو
کردمش تهدید جدی بر هفش ده تا هوو
پاتکی زد با سلاح گریه های بی امان
رفت و با مادر زنم بگذاشت آنرا در میان
روز دیگر اول صبح خروسخون خدا
شد خراب آوار رویم چشم بد دور از شما
مادرش آمد به ظاهر مهربان ، پنداشتی
تاکتیک جنگ را کرده بدل با آشتی
غیظ خود را کرده پنهان ، با وقار و با ادب
جای تعریف از زنم در مدح خود بگشود لب
گفت حتما تو مرا با دیگران سنجیده ای
مهربان تر از من آیا هیچکس را دیده ای
من برایت مهربان تر بوده ام یا مادرت
خاله ات یا عمه ات یا دایه ات یا خواهرت
تو بدی از ما چه دیدی ای نپخته نوجوان
فیل تو دیشب شنیدم رفته تا هندوستان
گفتمش آری به قربان قد و بالات من
مادر تنها عیالم ، خاک زیر پات من
آن قدر خوبی که دیشب پیش خود پنداشتم
کاش ده تا چون تو مادر زن به دنیا داشتم
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#84
Posted: 4 Jul 2013 17:31
دزد بازار
رهزنان آهنگ را دزديده اند
تارهاي چنگ را دزديده اند
بانگ ناقوسي نمي آيد بگوش
از كليسا زنگ را دزديده اند
در بياباني كه نامش زندگي است
سگ رها و سنگ را دزديده اند
قهر ميكارند در دل هاي ما
مهر تنگاتنگ را دزديده اند
بهر محو عشق از فرهنگ ها
عشق نه ، فرهنگ را دزديده اند
دوري خود تا ز حق پنهان كنند
واژه ی فرسنگ را دزديده اند
بهر كتمان شكاف خويش و خلق
دره ي سالنگ را دزديده اند
زنده ها جاي شهيدان وطن
افتخار جنگ را دزديده اند
نقش ماني را به نام خود زدند
راهبان ارژنگ را دزديده اند
ننگ روي ننگ مانده تا ابد
چون كه سطل رنگ را دزديده اند
آب در هاون چه مي كوبي عزيز
دسته ي هاونگ را دزديده اند
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#85
Posted: 4 Jul 2013 17:31
راز مگو
در زماني كه نمي گويم كي
در مكاني كه نمي بايد گفت
مردكي را كه نبايد نامش فاش شود
من ديدم
او به من گفت پيامي كه ...
نمي گويم چيست
چون ز افشاي سخن معذورم
پاسخش دادم ،
ليك
پاسخم بود ((بكلي سري))
او جوابم را داد
باز پاسخ دادم
پاسخ محكم و دندان شكني
او سپس گفت: ((چطور))؟
من به او گفتم: ((مردك به تو چه))؟
اينك از جمع شما ،
معذرت مي خواهم
تا رنجيد از من
چون ز افشاي سخن ، معذورم
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#86
Posted: 4 Jul 2013 17:31
بهترترین
هر چه داری باز مال این و آن بهتر تر است
مرغ همسابه زغاز خانه مان بهتر تر است
گفت زن ها را چگونه می پسندی ؟ گفتمش:
خوشگل و پولدار، اما بی زبان بهتر تر است
گفت: بین دختر شیرازی و رشتی کدام؟
گفتمش: هر دو ، ولی مازندران بهتر تر است
در امان از زخم چشم مردمان تنگ چشم
از گالانت و بنز ، ماشین ژیان بهتر تر است
درد بی درمان ما را آب درمانی دواست
لیک آب دیده از آب روان بهتر تر است
گفتم: ای حاجی گوارا پول کم اما حلال
گفت: نه ! پول حرام اما کلان بهتر تر است
داشت ویلای دو صد هکتاری و میگفت باز
خانه ی بهمان و ویلای فلان بهتر تر است
گشتم احزاب و فرق را در جهان و عاقبت
دیدم از هر فرقه ای حزب خران بهتر تر است
گر چه با پارتی ره صد ساله را یک شب روی
لیکن از بهر ترقی نردبان بهتر تر است
در خراب آباد بی قانونی و هردمبیلی
دوستی با جمع دزد از پاسبان بهتر تر است
تا که خنجر می زنند از پشت یاران شفیق
اعتماد و یکدلی با ناکسان بهتر تر است
گوسفندی زیر چاقوی شبانی گریه کرد
گفت گرگ تیز دندان از شبان بهتر تر است
روز روشن جان و مال و آبرو را می برند
از چنین قومی ، گروه طالبان بهتر تر است
عالمان بی عمل را گو که صد بار از شما
بی سواد هالوی هیچی ندان بهتر تر است
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#87
Posted: 4 Jul 2013 17:32
انتخابات
ترک گفتم بروز آدینه
راحت خانه در هوایی سرد
تا دهم رای انتخاباتی
چه تفاوت کند به زن یا مرد
هر طرف بود محشری بر پا
ماجرایی که شرح نتوان کرد
همه جا های و هوی تبلیغات
همه اندر رقابتند و نبرد
این طرف یک قبیله ی ریشو
آن طرف یک عشیره ی بی درد
در تحیر از این همه غوغا
گشته بر پا از آن هیاهو گرد
ناگهان دختری نکو منظر
زان میانه بسوی من رو کرد
قد بلند و سپید روی و ظریف
طاق ابروش دام می گسترد
گفت : آقا خبرنگارم من
تو که را انتخاب خواهی کرد؟
من بیچاره ی ندید بدید
باخنم قیافه چو بازی نرد
زان همه خوشگلی و طنازی
نفسم حبس گشت و رویم زرد
آتشی در درون من افتاد
عشق چو قله من چو کوه نورد
گفتم ار انتخابات آزاد است
من تو را انتخاب خواهم کرد
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 1264
#89
Posted: 12 Feb 2016 08:05
برای عالی پیام عزیز و دوست داشتنی آرزوی سلامتی میکنم و امیدوارم اگر هنوز از زندان آزاد نشدند هر چه زودتر آزاد بشن
با خبر شدم که اقای عالی پیام زندانی هستند و در حال حاضر به علت بیماری به بیمارستان منتقل شدند . براشون آرزوی سلامتی و آزادی میکنیم
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من