انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
سیاست
  
صفحه  صفحه 6 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین »

شناخت و بررسی انقلاب های بزرگ جهان


زن

andishmand
 
مائو تسه‌تونگ بنیانگذار جمهوری خلق چین



۱۹۵۴ – ۱۹۵۸
پس از وجود نداشت
پیش از لیو شائوچی
دبیر کل حزب کمونیست چین
اطلاعات شخصی
تولد ۲۶ دسامبر ۱۸۹۳
شاوشان، ایالت هونان
مرگ ۹ سپتامبر ۱۹۷۶ (۸۲ سال)
پکن
ملیت Flag of the People's Republic of China.svg چین
حزب سیاسی حزب کمونیست چین
همسر یانگ کای-هوی (۱۹۳۰-۱۹۲۰)
هوتزوچن (۱۹۳۷-۱۹۳۰)
جیانگ چینگ (۱۹۷۶-۱۹۳۹)
پیشه ، سیاستمدار
دین آتئیست


مائو تسه تونگ (مائو زدونگ، یا مائو تسه دون نیز تلفظ می‌شود) تئوریسین مارکسیسم لنینیسم و سیاست‌مدار انقلابی کمونیست بود . وی جمهوری خلق چین را در سال ۱۹۴۹ با شکست دادن نیروهای چیانگ کای شک، رئیس‌جمهور وقت چین بنیان گذاشت. او تا پایان عمر در راس حکومت جمهوری خلق چین قرار داشت و این کشور جهان سومی را به یکی از مهم‌ترین کشورهای دنیا در عرصهٔ سیاست و اقتصاد تبدیل کرد گرچه روشهایی که وی در پیش گرفت مورد انتقاد برخی است. برداشت مائو از مارکسیسم که به نقش برجستهٔ دهقانان و روستائیان در انقلاب کارگری ایمان داشت و بر اهمیت فرهنگ به عنوان عنصری که می‌تواند بر اقتصاد سوسیالیستی تأثیر گذارد تاکید می‌کرد به مائوئیسم معروف است، از سوی بسیاری از نیروهای مبارز در دنیا از جمله در ایران و نپال و پرو پیروی می‌شد. از او به عنوان یکی از تأثیرگذارترین و مهم‌ترین شخصیت‌های سیاسی دنیا در قرن بیستم نام برده می‌شود .

دوران کودکی

مائو در ۲۶ دسامبر ۱۸۹۲ در شاوشان از ایالت هونان به دنیا آمد. خانواده‌اش از طبقهٔ کشاورز بودند، اما نسبت به دیگر هم محلی‌هایشان وضع مالی خوب و مناسبی داشتند. مائو از همان دوران کودکی در مزرعه کار می‌کرد. خانواده‌اش او را در مدرسه‌ای نزدیک خانه‌شان ثبت نام کردند. در آن مدرسه که یک مدرسه معمولی و محلی بود، علوم و عقاید کنفسیوس، فیلسوف چینی را آموزش می‌دادند. پدرش مردی سختگیر و دقیق بود و می‌خواست پسرش نیز فردی منظم و با انضباط باشد. مائو نیز در مدرسه موفق بود، زیرا در خانه تحت تعلیم چنین پدر موشکافی بزرگ می‌شد. همچنین مادرش زنی مذهبی، پارسا و آرام بود او به طور دقیق آداب و احکام دین بودا را اجرا می‌کرد. در ضمن از همان دوران کودکی پسرش را به دینداری و اجرای احکام دینی تشویق می‌نمود.

دوران جوانی

در اوایل سال ۱۹۱۱ هنگامی که مائو ۱۸ ساله شده بود، نیروهای انقلابی حزب ملی جین (کومین تانگ) به رهبری سون یات سن بر امپراتوری منچو پیروز شدند. مائو به مدت ۱۰ سال به چانگ‌شا پایتخت ایالت یون نان رفت. او در این مدت تلاش‌های زیادی برای تغییرات سیاسی در جامعه و ایجاد یک فرهنگ جدید کرد. مائو مدت کوتاهی وارد ارتش جمهوری‌خواهان شد و سپس به مدت شش ماه بدون وقفه به مطالعه در کتابخانه بزرگ شهر پرداخت.

دوران دانشجویی

در سال ۱۹۱۸ مائو از مدرسه حقوق و اقتصاد چانگشا فارغ‌التحصیل شد و به پکن، پایتخت چین سفر کرد تا تحصیلاتش را تکمیل کند. او به سرعت توانست وارد دانشگاه پکن شود. به طور نیمه وقت در کتابخانه دانشگاه، یک کار دانشجویی گرفت تا بتواند خرج و هزینه‌ٔ دانشگاه و زندگی در شهر بزرگ پکن را فراهم سازد. بسیاری از همکلاسی‌های او وضعیت مالی خوبی داشتند و به زبان‌های انگلیسی و فرانسوی و آلمانی مسلط بودند، در حالیکه مائو در یک شهر کوچک بزرگ شده و دهقانزاده‌ای بیش نبود. مائو به دلیل اختلاف سطح شدید مالی با دیگر همکلاسی‌ها از رفاقت با آنان پرهیز می‌کرد و حتی از زندگی‌اش برای آنان چیزی نمی‌گفت. او در این زمان با تعدادی از روشنفکران و جوانان هم‌کیش خود گروهی تشکیل داد که بعدها به بنیان‌گذاری حزب کمونیست چین توسط آنان منجر شد.

دوران کار در مدرسه

در سال ۱۹۱۹ مائو به هونان بازگشت. در آن‌جا فعالیت‌های سیاسی‌اش را گسترش داده، تشکیلات سازمان یافته‌ای ایجاد کرد و به انتشار کتب و مقالات سیاسی پرداخت. او همچنین مدیر مدرسه ابتدایی در هونان شد و تنها سرمایه مالی‌اش همین حقوق ناچیز بود.
مائو در سال ۱۹۲۰ با یانگ کای‌های، دختر یکی از معلمان مدرسه ازدواج کرد. یانگ کای‌های در سال ۱۹۳۰ در سازمان ملی‌گرایان چین استخدام شد. او با عقاید مائو کاملاً مخالف بود، لذا مائو تصمیم به ازدواج مجدد گرفت و از یانگ کای‌های به طور رسمی جدا شد و با هوتزوچن پیمان زناشویی بست. همسر دوم مائو زن فداکار و مهربانی بود و مائو را در رسیدن به اهدافش حمایت نمود. اما مائو زندگی با او را هم ادامه نداد و در سال ۱۹۳۷ او را طلاق داد. مائو بار دیگر در سال ۱۹۳۹ تصمیم به ازدواج گرفت و این بار جیانگ چینگ را به همسری برگزید.

پایه‌ریزی حزب کمونیست چین

در سال ۱۹۲۱ حزب کمونیست چین در شانگ‌های سازمان‌دهی شد، مائو عضو اصلی آن حزب شد و در هونان رهبری طرفداران این حزب را به عهده گرفت. حزب جدید در یک بخش پیشرو شکل گرفت. مائو در بخش پیشرو در شانگهای، هونان و کانتون و سازمان‌های کارگری و رعیتی فعالیت‌های زیادی انجام داد و یک موسسه آموزشی برای کارگران و کشاورزان تأسیس کرد.
در همان سال چیانگ کای شک بعد از مرگ سون یات سن سیاست‌مدار و رهبرانقلابی حکومت چین کنترل حکومت را به دست گرفت. عقاید چیانگ کای شک با خط مشی سون یات سن مغایرت کامل داشت و سال بعد کنترل ارتش ناسیونالیستی را به عهده گرفت. در سال ۱۹۲۷ چیانگ کای شک حکومت و عوامل آن را از کمونیست‌ها پاک کرد و افرادی که جزء حزب کمونیست بودند اخراج و زندانی شدند.
او مائو را نیز به کوه‌های جنوب چین تبعید کرد، حزب کمونیست چین دست از فعالیت نکشید و یک ارتش پارتیزانی را تشکیل داد. سال ۱۹۲۷ مائو حرکت و جنبش کشاورزان را که خودش باعث آن بود، در هونان رهبری کرده و عقاید بالقوه‌اش را به بالفعل تبدیل کرد.
نگ داخلی چین تخاصمی نظامی در کشور چین بین کومینتانگ (حزب ناسیونالیست چین) و حزب کمونیست چین بود. این جنگ در ۱۹۲۷ با تصفیهٔ کومینتانگ از اعضای چپ و کمونیست توسط رهبر وقت آن، چیانگ کای شک، آغاز شد، کشاورزان و کارگران حزب کمونیست چین را حمایت می‌کردند و به این ترتیب کم‌کم حزب کمونیست چین به رهبری کشاورزان و کارگران رسید. حزب کمونیست چین در سال ۱۹۳۰ نیروی تقریباً عظیمی را فراهم کرد و به سوی شهرهای بزرگ پیش رفت و توانست چند شهر را به تسلط خود درآورد.
در پی تلاشهای حزب کمونیست چین، ایالت کیانگسی نیز تحت کنترل مائو قرار گرفت و کم‌کم نیروهای حزب کمونیست چین قدرتمندتر شد.
در اکتبر ۱۹۳۵ مائو دستور راهپیمایی طولانی داد و پیرو دستور مائو، پارتیزان‌ها مسافت هزاران کیلومتر را پیاده‌روی کردند.به این وسیله مائو توانست تا حدی به منظورش برسد و یک حزب جدید در «ین‌آن» برقرار کند.

در سال ۱۹۳۷ ژاپن به چین حمله کرد ولی نیروهای کمونیست در برابر ژاپن ایستادگی کرده و قدرت خود را به اثبات رسانیدند.
مائو در مدتی که به مبارزه مشغول بود دست به نگارش برد و چندین مقاله و کتاب به رشته تحریر درآورد. در سال ۱۹۳۷ مقاله‌ای با نام «تناقض و تمرین»را نوشت.این مقاله براساس نظریات مارکس بود. در سال ۱۹۴۰ مقاله‌ٔ دیگری با نام «دمکراسی جدید»را نوشت که در چین یک نظریه منحصربه‌فرد معرفی شد.
در سال ۱۹۴۲ مقالهٔ «سخنرانی‌هایی در زمینهٔ ادبیات و هنر «ین‌آن»»را نگاشت. با ارائه مقالات، تعداد طرفداران او بیشتر و بیشتر شد، به طوری که در سال ۱۹۳۷ که طرفداران او ۴۰۰۰۰ نفر بودند، در سال ۱۹۴۵ به ۱۲۰۰۰۰ نفر رسید.
جنگ میان ناسیونالیست‌ها و کمونیست‌ها به این نحو به پایان رسید که مرز میان این دو فرقه شکسته شد. کمونیست‌ها حتی در آمریکا نیز نفوذ پیدا کردند و در سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۴۹ رشد سریع پیروان کمونیسم نه تنها در چین، بلکه در گوشه و کنار جهان به وضوح دیده می‌شد.



.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
تأسیس جمهوری خلق چین

بعد از حمله ژاپن به چین حزب کمونیست چین، با ژاپنی‌ها و چیانگ کای شک مبارزات زیادی داشت و با پایان جنگ جهانی دوم توانست جمهوری خلق چین را در سال ۱۹۴۹ تأسیس و تثبیت نماید.
از اوایل سال ۱۹۵۰ مائو رهبر اصلی حزب شد و کنترل کمیسیون نظامی حزب کمونیست چین را به عهده گرفت. در سال ۱۹۵۳ بعد از مرگ استالین، موقعیت مائو به عنوان رهبر کمونیست‌ها پررنگ‌تر و برجسته‌تر شد.

جنبش صدها گل

در آن زمان از لحاظ فرهنگی جامعه چین نیاز به تغییر و دگرگونی داشت، مائو در سال ۱۹۵۷ کتابی با نام «تناقض صحیح میان مردم» را نوشت. در همین سال یک جنبش به نام «صدها گل» را بر پا کرد که بزرگ‌ترین ابداع و اساسی‌ترین مسئله در کشمکش‌های ایدئولوژیک قدرت بود. روشنفکران چینی در این جنبش سرکوب شدند.

جهش بزرگ به جلو

مائو در سال ۱۹۵۸ با هدف تغییر سریع اقتصاد و صنعتی کردن چین طرح "جهش بزرگ به پیش" را مطرح کرد. بر اساس این طرح کلیه زمین‌های کشاورزی چین مصادره و به ۲۶ هزار واحد اشتراکی تقسیم شدند. در آن سالها مائو اکثر محصولات زراعی چین را در مقابل دریافت کمکهای نظامی و سیاسی به اروپای شرقی صادر کرد. او همچنین مواد غذایی و پول به نهضت‌های کمونیستی در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین فرستاد.
در جریان اجرای این طرح که ۴ سال طول کشید حدود ۳۸٬۰۰۰٬۰۰۰ نفر در اثر قحطی و کمبود مواد غذایی جان خود را از دست دادند. به تبع آن مبارزه قدرت (انقلاب فرهنگی چین) در سال‌های ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۶ در حزب کمونیست چین شروع شد.
انقلاب فرهنگی چین

مائو در سال ۱۹۶۶ انقلاب فرهنگی چین را که بزرگ‌ترین و اساسی‌ترین کشمکش قدرت در حزب کمونیست چین بود به رهبری همسر مائو جیانگ چین را برپا کرد و ارتشی به نام گاردهای سرخ را برای حمایت از مائو از دانشجویان و دانش‌آموزان بر پا کرد. مائو در سال ۱۹۶۸ کتابی به نام کتاب سرخ نوشت. چهره‌های میانه‌رو حزب اخراج شدند. در سال ۱۹۶۸ مائو نام مرد برتر چین را از آن خود کرد. گاردهای سرخ در سال ۱۹۶۹ به دست ارتش چین سرکوب شد. انقلاب فرهنگی چین اشتباهی استراتژیک محسوب می‌شود. پس از پایان انقلاب فرهنگی چین در اکتبر سال ۱۹۷۶، چین به دوره نوین توسعه تاریخی وارد شد.
مائو سرانجام در ۹ سپتامبر ۱۹۷۶ در سن ۸۳ سالگی چشم از جهان فرو بست.

رخدادهای بعد از مرگ مائو

حکومت چین پس از گذشت سال‌ها از مرگ مائو او را بنیان‌گذار و پدر حکومت خود می‌داند و عکس او بر اسکناس‌ها و مراکز اداری و دولتی تمام چین درج شده است. اما بسیاری از مائوئیست‌ها و احزاب مائوئیستی، دولت چین پس از مرگ مائو را قبول ندارند. بعد از مرگ مائو حزب کمونیست به ماندگاری خود در چین ادامه داد و در سال ۱۹۸۱ یک سری تغییرات در چین روی داد. البته اکثر کارگران و کشاورزان بر این تصور که با طرفداری از مائو حقوق از دست رفته خود را به دست می‌آورند، پیرو مائو بودند. بعد از مرگ مائو قوانین بنا شده توسط مائو نادیده گرفته شد،اما تا به امروز عده بسیار زیادی در چین پیرو مائو هستند و تصویرش در اکثر خیابان‌ها نمایان است و هنوز او را رهبر خود می‌دانند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
انقلاب مکزیک



انقلاب مکزیک ۱۹۱۰ میلادی (۱۲۸۸ خورشیدی)


انقلاب مکزیک (اسپانیایی: Revolución mexicana) مبارزه مسلحانه‌ای که در سال ۱۹۱۰ میلادی (۱۲۸۸ خورشیدی)، با قیام توسط فرانسیسکو مادرو (اسپانیایی: Francisco I. Madero) علیه پورفیریو دیاس (اسپانیایی: Porfirio Díaz)، که حاکم مطلق (با عنوان رئیس جمهور) و طولانی مدت مکزیک بود آغاز شد.
این انقلاب از طرف جنبش‌های سوسیالیست، لیبرال، آنارشیست، پوپولیست و اگراریانیست دنبال می‌شد. با گذشت زمان این انقلاب از یک شورش علیه نظام موجود به یک جنگ داخلی چند طرفه تغییر کرد. این درگیری های مسلحانه، اغلب به عنوان مهم‌ترین رویداد سیاسی در مکزیک و یکی از بزرگترین رویدادهای قرن ۲۰تم میلادی (قرن ۱۳هم خورشیدی) به شمار می‌رود.
در پایان انقلاب نتیجه به دست آماده این بود که:
پورفیریو دیاس از قدرت سرنگون و به فرانسه تبعید شد.

قانون اساسی جدید مکزیک در سال ۱۹۱۷ میلادی (۱۲۹۵ خورشیدی) در شهر کرتارو نوشته شد.
همکاری موقت مهمترین رهبران انقلابی٬ فرانسیسکو مادرو، ونوستیانو کارآنسا٬ امیلیانو ساپاتا و پانچو وییا
تشکیل "حزب انقلابیهٔ ملی" در سال ۱۹۲۹ میلادی (۱۳۰۷ خورشیدی) زدند که بعد در سال ۱۹۴۶ میلادی (۱۳۲۴ خورشیدی) تغییر نام داد و به "حزب انقلابیهٔ سازمانی" تبدیل شد، این حزب به طور پیوسته با رئیس جمهورهای مختلف تا سال ۲۰۰۰ میلادی (۱۳۷۶ خورشیدی) ریاست جمهوری مکزیک را در دست داشت.

در این انقلاب فرانسیسکو مادرو (آغاز کننده انقلاب)، امیلیانو ساپاتا (فرماندهٔ ارتش آزادی بخش جنوب)، پانچو وییا (فرماندهٔ ارتش شمالی) و ونوستیانو کارآنسا (برنامه ریز و سازمان دهنده انقلاب) همه به نوبت خود نقش مهمی در پیروزی این انقلاب داشتند.



پانچو وییا (چپ) فرماندهٔ ارتش شمالی "دیویسون دل نورته" و امیلیانو ساپاتا فرماندهٔ ارتش آزادی بخش جنوب

به طور کلی در نظر گرفته می‌شود که این انقلاب تا سال ۱۹۲۰ میلادی (۱۲۹۸ خورشیدی) به طول انجامید، با وجود این که بعد از این سال به طور پراکنده جنگ و ستیز در کشور ادامه دشت که بزرگترین خونریزیها را می‌شود به جنگ کریسترو (۱۹۲۶ تا ۱۹۲۹ میلادی - ۱۳۰۴ تا ۱۳۰۷ خورشیدی) نسبت داد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
امیلیانو ساپاتا یا امیلیانو زاپاتا




زادروز : ۸ اوت ۱۸۷۹
۱۷ مرداد ۱۲۵۸ خورشیدی
روستای آننکویلکو (Anenecuilco) [۱]، ایالت مورلوس
درگذشت : ۱۰ آوریل ۱۹۱۹ (۳۹ سال)
۲۰ فروردین ۱۲۹۸ خورشیدی
چینامکا، ایالت مورلوس
ملیت پرچم مکزیک مکزیکی
سال‌های فعالیت : ۱۹۱۱-۱۹۱۹
نقش‌های برجسته از رهبران برجسته انقلاب مکزیک علیه رژیم دیکتاتوری پورفیریو دیاس
والدین گابریل ساپاتا
کلئوفاس سالاسار


امیلیانو ساپاتا یا امیلیانو زاپاتا (به اسپانیایی: Emiliano Zapata) نام کامل "امیلیانو ساپاتا سالاسار" (اسپانیایی: Emiliano Zapata Salazar) یکی از رهبران برجسته انقلاب مکزیک علیه رژیم دیکتاتوری پورفیریو دیاس به شمار می آید که در سال ۱۹۱۰ آغاز شد. ساپاتا تشکیل دهنده و رهبر یک نیروی مهم انقلابی بود که در طول انقلاب مکزیک با نام "ارتش آزادی بخش جنوب" شناخته می شد٬ و به دلیل نقش موثری که در جریان انقلاب داشت به یکی از قهرمانان ملی مکزیک بدل شد و به همین دلیل جنبش انقلابی که در سال ۱۹۹۴ میلادی (۱۳۷۲ خورشیدی) از ایالت چیاپاس٬ مکزیک آغاز شد را به احترام او ساپاتیستا یا ساپاتیستاس می خوانند.

امیلیانو ساپاتا سالاسار در هشتم اوت ۱۸۷۹ (۱۷ مرداد ۱۲۵۸ خورشیدی) در ایالت مرکزی مورلوس در روستایی به نام آننکویلکو (که امروزه آیالا نام دارد) از گابریل ساپاتا و کلئوفاس سالاسار به دنیا آمد.
در آن زمان رژیم دیکتاتوری دیاس بر مکزیک حکومت می کرد که در سال ۱۸۷۶ (۱۲۵۴ خورشیدی) به قدرت رسیده بود. خانواده ساپاتا از اوضاع مالی متوسطی برخوردار بود اما در این بین توانسته بود با مقاومت در برابر شرایط سخت اجتماعی، استقلال خود را حفظ نماید.
در سن ۳۰ سالگی به فرماندهی نیروهای دفاعی روستا شد و او را به سخنگو و نماینده هم ولایتی هایش بدل کرد. او خیلی زود برای به رسمیت شناختن حقوق سرخ پوستان بومی وارد بحث و جدل و در نهایت درگیری شد.


مرگ



بدن بی جان امیلیانو ساپاتا بعد از ترور او

در سال ۱۹۱۶ میلادی (۱۲۹۴ خورشیدی) ونوستیانو کارآنسا، با اینکه در طول انقلاب با ساپاتا همکاری و از او استفاده کرده بود، "پابلو گونزالس" که ظالم ترین ژنرال او بود را به دنبال امیلیانو ساپاتا فرستاد تا به قول کارآنسا یک بار برای همیشه کار ساپاتا را یکسره کند. "پابلو گونزالس" به دنبال ساپاتا رفت و برای این کار شهرها و روستاهایی که فکر میکرد پروو ساپاتا هستند ویران کرد. با این حال ساپاتا موفق می شد فرار کند و دوباره به جنگ باز می گشت.
در سال ۱۹۱۹ میلادی (۱۲۹۷ خورشیدی)، ساپاتا با اینکه ژنرال "پابلو گونزالس" و ستوان او، سرهنگ "خسوس گواخاردو" با دقت در کمین او بودند توانست از دست آنها فرار کند. برای به دام انداختن ساپاتا، "گونزالس" از "گواخاردو" خواست وانمود کند که پشت به دولت کرده و می خواهد تا علیه دولت عمل نموده و به ارتش ساپاتا بپیوندد. "گواخاردو" این پیشنهاد را قبول کرد و برای این که این فرار از دولت واقعی به نظر آید با همکاری "گونزالس" به یک پایگاه فدرال (دولتی) حمله و ۵۷ سرباز را در آنجا قتل‌عام کرد. ساپاتا پس از واقع شدن این حادثه و اطمینان یافتن از "گواخاردو"، از وی خواست تا جلسه ای ترتیب دهد تا با او سخن بگوید.

در تاریخ ۱۰ آوریل ۱۹۱۹ میلادی (۲۰ فروردین ۱۲۹۸ خورشیدی) "گواخاردو" برای این جلسه ساپاتا را به اسیندا د سن خوان (Hacienda de San Juan) در شهر چینامکا (Chinameca) دعوت کرد. وقتی که ساپاتا وارد به مکان ملاقات شد مردان "گواخاردو" که در کمین بودند او را به گلوله بستند و کشتند. بدن بیجان ساپاتا به شهر کواوتلا (Cuautla) برده شد تا مرگ ساپاتا ثابت شود. گفته میشود که به مردانی که ساپاتا را کشتند تنها نیمی از آنچه به آنها وعده داده شده بود پرداخت شد.
فیلمی نیز با عنوان زنده‌باد زاپاتا! بر اساس سرگذشت وی تهیه شده است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
انقلاب الجزایر

انقلاب الجزاير، تلاش مردمي است براي آزادي و رهايي. انقلابي كه به اهداف اعلام شده خود رسيد اما پس از رهايي از چنگ استعمار، تجربه تلخ كشمكشهاي دروني و تصفيههاي سياسي را از سر گذراند.





در سوم ژوئيه 1962 (12 تير 1341) كشور الجزاير بعد از 132 سال كه تحت سلطه فرانسه بود به استقلال رسيد و در هشت اكتبر همان سال به نام: جمهوريه الجزايره الدموكراتيه الشعبيه (جمهوري دموكراتيك مردمي الجزاير) به عضويت سازمان ملل متحد درآمد. از 1954 تا روز استقلال يعني مدت هشت سال «جبهه آزاديبخش ملي» مبارزه مسلحانه خود را عليه اشغالگران فرانسوي بهشدت ادامه داد.
ملت الجزاير يك ميليون قرباني داد و در تاريخ كشورهاي عرب و شمال آفريقا، الجزاير به عنوان «ارض ميليون شهيد» سرزمين يك ميليون شهيد معروف شد.
اين تعداد شهداي الجزاير غير از شهدايي است كه الجزايريها به رهبري امير عبدالقادر در جنگ با ارتش فرانسه در آخر قرن نوزدهم در راه آزادي ميهن خويش فدا ساختند.

چگونگي سلطه فرانسه بر الجزاير

از قرن شانزدهم ميلادي به بعد امپراتوري عثماني بر سراسر شمال آفريقا از جمله الجزاير مسلط شد. حكام محلي با گرفتن لقب «بيك» از دربار قسطنطنيه و فرستادن ماليات ساليانه به دربار عثماني، خلعتي به نام جبه قرمز دريافت ميكردند كه نمايانگر اطاعت از دربار عثماني بود.
فرمانروايان و به عبارتي بيكهاي الجزاير در بعضي موارد مستقل بودند و با هر كشوري كه قراردادي امضا ميكردند، دربار عثماني آن را تاييد ميكرد. در 1797 ميلادي در زمان حكومت هياتمديره (دايركتوار) بر فرانسه، دولت فرانسه گندمهاي فراواني به مبلغ پنج ميليون فرانك از «بيك حسين» فرمانرواي الجزاير خريداري كرد ولي بعد از تحويل گندمها پول آن را نپرداخت.
بيكحسين به كنسول فرانسه در الجزيره اعتراض كرد و ضمن صحبت در حال عصبانيت مگسپراني را كه در دست داشت به صورت كنسول فرانسه كوبيد. دولت فرانسه كه از ديرزمان قصد تصرف الجزاير را داشت، اين امر را بهانه قرار داد و ارتش فرانسه با يكصد كشتي جنگي و 36 هزار سرباز بنادر الجزاير را به گلوله بست و سپاهيان فرانسه شهر الجزيره را گرفتند و بيكحسين در پنج ژوئيه 1830 با تمام وجوه نقدي كه ميتوانست به آن دسترسي پيدا كند، به عثماني فرار كرد. اين واقعه در زمان سلطنت «شارل دهم» (charlesx) اتفاق افتاد.

پس از سقوط شارل دهم، «لوئي فيليپ» (Louis philippe) بخش عظيمي از سربازان خود را از الجزاير خارج كرد و فقط هشت هزار سرباز در آنجا نگه داشت.

در 1835 مقاومت مردم در برابر اشغالگران آغاز شد، لذا دولت فرانسه در 1836 تصميم گرفت، ضمن سركوب جنبش مردم الجزاير، همه خاك الجزاير را تصرف كند لذا شهر كنستانتين را تصرف كرد. فرانسويها در جريان تصرف اين شهر سه هزار و 500 نفر تلفات دادند (13 اكتبر 1837) ولي براي تسخير مناطق جنوبي الجزاير با مقاومت سردار رشيدي مانند «اميرعبدالقادر» كه فردي مسلمان و وطنپرست بود روبهرو شدند. امير عبدالقادر مدت 14 سال با دولت فرانسه جنگيد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
جنگهاي امير عبدالقادر با فرانسويان و نتايج آن

(Abd-el-KAadir) «امير عبدالقادر» فرزند محيالدين از اعراب ناحيه «اران» و از طايفه «مرابطون» بود. او فردي با معلومات و به مباني اسلام مومن بود.
او براي جهاد عليه فرانسويان قبايل الجزايري را متحد ساخت و شكست سختي به فرانسويان در 1837 وارد آورد به طوري كه طي قرارداد 28 مي 1837 دولت فرانسه مجبور شد كه به جز بخش ساحلي، بقيه الجزاير را به امير عبدالقادر بسپارد. اما امير عبدالقادر بعد از اين قرارداد، اعلام كرد كه قواي فرانسه بايد ساحل الجزاير را نيز ترك كند، لذا دولت فرانسه نيرويي به فرماندهي ژنرال «بوژو» (Gen –Bugeaud) با 115 هزار نيرو از طريق بندر «طنجه» در مراكش قواي عبدالقادر را به محاصره درآورد و باعث شكست وي در 1845 شد.
ولي عبدالقادر براي جمعآوري نيرو به كوهستانهاي الجزاير رفت و توانست تجديدقوا كرده و راه سپاهيان فرانسه را به سمت جنوب مسدود كند. اما بهواسطه آنكه امير مراكش مرزهاي كشور خويش را روي سربازان عبدالقادر بست، امير عبدالقادر دچار شكست شد و سربازان فرانسوي او را اسير كردند. با شكست او، الجزاير كاملا به تصرف فرانسه درآمد. امير عبدالقادر به دمشق منتقل شد و تا آخر عمر در تبعيد به سر برد و در 1883 در آن شهر درگذشت.

دولت فرانسه از اين جهت، اكثر كشورهاي شمالي آفريقا بهويژه الجزاير را مستعمره خويش گردانيد كه از اين سرزمين براي اسكان فرانسويان جهت «كوچنشيني» (colonizer) و چنگ انداختن به بارورترين زمينهاي زراعتي استفاده كنند. از طرفي دولت فرانسه، هنگام بروز جنگ جهاني اول، جوانان الجزايري را به جبهههاي جنگ اروپا ميفرستاد.
در 1917، تعداد 173 هزار جوان الجزايري به جبههها اعزام شدند و 25 هزار نفر كشته شدند. پس از جنگ جهاني اول، «امير خالد»، نوه امير عبدالقادر دنباله اقدامات جد خويش را گرفت و ضمن نوشتن نامهاي به «ادوارد هريو» (Edovrd Herriot) در 1924 درخواست كرد كه مردم الجزاير نيز در پارلمان فرانسه عضو باشند و در حقوق شهروندي با مردم فرانسه برابر باشند.
بعد از او «احمد مصالي الحاج» جنبش استقلالطلبانه مردم الجزاير را رهبري كرد و در 1927 در كنگره اتحاد عليه امپرياليسم در بروكسل شركت كرد و در آن كنفرانس استقلال مردم الجزاير را از فرانسه خواستار شد. او سپس در الجزاير انجمن «ستاره شمال آفريقا» را با هدف تساوي فرهنگ فرانسوي و عربي پايهريزي كرد ولي روانه زندان شد.
بعد از آنكه او به زندان افتاد فردي به نام «عبدالحميدبن باديس» به كميسر عالي فرانسه در الجزاير پيشنهاد كرد كه در تمامي مدارس و در همه سطوح قرآن و زبان عربي در كنار زبان فرانسه تدريس شود. او خواستههاي خود را در مجلهاي به نام «شهاب» منتشر كرد.
در اين هنگام به موازات مبارزات مصالي الحاج و عبدالحميدبن باديس، فرحت عباس تحصيلكرده فرانسه و عضو حزب «اتحاد مردم الجزاير» كه توانسته بود در 1946 به عضويت مجلس موسسان فرانسه پذيرفته شود، وارد صحنه شد. او ضمن آنكه پايبند افكار اسلامي بود، از افكار مصالي الحاج كه دربردارنده شعار «اسلام دين ما، عربي زبان ما» و «زمين متعلق به زارعان»، پشتيباني ميكرد.
فرحت عباس جنبش دانشجويان مسلمان را در پاريس تشكيل داده بود. وي براي جلب پشتيباني سوسياليستهاي فرانسه از جنبش آزاديخواهي مردم الجزاير تمايلات سوسيال دموكراسي پيدا كرد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 

تلاش براي استقلال

فرحت عباس در خلال جنگ جهاني دوم «حزب بيانيه آزادي مردم الجزاير» را بنياد نهاد و خواهان آزادي الجزاير در قالب يك جمهوري شد.
در همين زمان عدهاي از جوانان الجزايري تحصيلكرده فرانسه به توصيه فرحت عباس در 1950 به عضويت يك سازمان سري (مخفي) كه براي آزادي الجزاير فعاليت ميكرد، درآمدند. اين افراد عبارت بودند از: احمدبن بلا، يوسفبن خده، هواري بومدين، رابح بيطاط، شاذلي بن جديد، محمد بوضياف، عبدالعزيز بوتفليقه، كريم بلقاسم، محمد خيضر، آيت احمد و عدهاي ديگر. اين سازمان فعاليتهاي نظامي و سياسي را در برنامه خويش جهت ريسدن به آزادي الجزاير گنجانيده بود.
آنها توانستند «جبهه آزاديبخش ملي» (Front de Liveration Nationl)=(FLN) را در 1954 تشكيل دهند، درون اين جبهه سياسي يك جبهه نظامي به نام «ارتش آزاديبخش الجزاير» تشكيل دادند كه فرماندهي آن با هواري بومدين بود. آنها پايگاههايي در مراكش، تونس و الجزاير داشتند و زماني كه جمال عبدالناصر به رياستجمهوري مصر رسيد، قاهره تبديل به پايتخت حكومت موقت الجزاير به رياست فرحت عباس درآمد.

تمامي اعلاميههاي جبهه آزاديبخش ملي از طريق راديو «صوتالعرب» از قاهره پخش ميشد. در اول نوامبر 1954 پس از آنكه دومين بيانيه نظامي جبهه آزاديبخش ملي از راديو قاهره منتشر شد، عمليات چريكي و مسلحانه را از كوههاي «كابيلي» در الجزاير آغاز كردند.
اين عمليات تا مرز تونس ادامه داشت. گهگاهي «محمد پنجم»، پادشاه مغرب نيز كمكهايي به آنان ميكرد. به طوري كه سران جبهه آزاديبخش ملي بين قاهره و تونس و مراكش در رفتوآمد بودند تا عمليات ضدفرانسوي را سامان دهند. در چنين وضعيتي در روستاها و شهرها، عمليات مسلحانه ضدفرانسوي در جريان بود و عده زيادي از طرفين كشته مي شدند.
در اوت 1956 در يكي از مناطق «كاپيلي» در الجزاير يك كنفرانس محرمانه با شركت احمدبن بلا، حسن آيتاحمد، محمد بوضياف و رابح بيطاط تشكيل شد تا در مورد خطمشي سياسي – نظامي آينده تصميم گرفته شود. اين گروه سپس به مراكش رفتند تا از آنجا با هواپيمايي كه سلطان محمد پنجم در اختيار آنان گذاشته بود به تونس يا به قاهره پرواز كنند.
هويت اصلي آنان بر خلبان پوشيده بود. اما چون يكي از كمكخلبانان بنبلا را شناخت، هواپيما را به فرودگاه الجزيره هدايت كرد و بنبلا و همه دوستانش بهوسيله پليس فرانسه بازداشت و به زندان فرانسه منتقل شدند. در خلال دوراني كه بنبلا و دوستانش در زندان فرانسه به سر ميبردند، ارتش آزاديبخش ملي به رهبري سرهنگ هواري بومدين، ضربات سختي را بر پيكر ارتش فرانسه وارد ساخت به طوري كه فرانسويان مقيم الجزاير، گروهگروه كشور را ترك ميكردند.
بنبلا تا زمان گفتوگوهاي صلح «اويان» در 1962 در زندان فرانسويها بود. به علت بالا گرفتن جنگ در الجزاير در ژانويه 1960 ژنرال دوگل، رئيسجمهور فرانسه طي نطقي از مردم الجزاير خواستار برقراري صلحي شجاعانه شد و ضمن سفري كه به الجزاير كرد با اغلب سران قبايل ملاقات و نسبت به اعطاي استقلال به الجزاير اظهار تمايل كرد.
ژنرال دوگل اعلام كرد كه به شرط تشكيل يك كنفرانس صلح ميان سران جبهه آزاديبخش ملي و دولت فرانسه در شهر «اويان» و انجام يك رفراندوم حاضر به قبول استقلال الجزاير است.
در 18 مارس 1962 پس از آنكه فرحت عباس موافقت خود را در شهر قاهره به اعضاي جبهه آزاديبخش ملي در مورد مذاكرات اويان ابلاغ كرد - اين كنفرانس به رياست كريم بلقاسم تشكيل شد- فرانسه قبول كرد كه به الجزاير استقلال دهد و زندانيان الجزايري مانند بنبلا و همراهان او را آزاد كند.
در اول ژوئيه 1962 طي يك رفراندوم، 90 درصد از مردم الجزاير خواهان جدايي از فرانسه و استقلال كشور خويش شدند و مقرر شد كه سوم ژوئيه 1962 رسما به اين كشور استقلال داده شود. از زمان نطق ژنرال دوگل درباره اعطاي استقلال به مردم الجزاير، ارتش سري فرانسه (Secret Army organization) (OAS) به رهبري ژنرال «سالان» (salan) تشكيل شد كه با خطمشي سياسي – نظامي ژنرال دوگل مخالف بود.
اين ارتش عده زيادي از اعضاي ارتش آزاديبخش الجزاير و مردم عادي را ميكشت و حتي يكي از اعضاي گفتوگوكننده در كنفرانس «اويان» نيز به دست گروه ارتش سري به هلاكت رسيد. اما ژنرالهاي طرفدار دوگل، سالان را دستگير و به اين نافرماني پايان دادند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
رويارويي برادران همسنگر

بعد از آنكه قطعي شد كه الجزاير بعد از گفتوگوهاي اويان به استقلال خواهد رسيد، با موافقت فرحت عباس كه مقيم قاهره بود تا زماني كه وي از قاهره به الجزيره نيامده بود، «احمد عبدالرحمان فارس» (Ahmed Abderahman Fares) رئيسجمهور موقت شد و يوسفبن خده به نخستوزيري رسيد.
پس از آنكه الجزاير رسما استقلال يافت، فرحت عباس به رياستجمهوري رسيد و احمد بنبلا به معاونت رياستجمهوري برگزيده شد.
اما در 26 سپتامبر 1962 با آنكه احمد بنبلا، محمد بوضياف، حسن آيت احمد، يوسف بنخده و سرهنگ بومدين رئيس ارتش آزاديبخش ملي خود را سوسياليست و متحد ميدانستند، در مقابل يكديگر ايستادند. به طوري كه فرحت عباس اعلام كرد كه با تندرويهاي سياسي بنبلا مخالف است و لذا از رياستجمهوري استعفا كرد و سرهنگ بومدين طي كودتايي، محمد بوضياف، حسن آيت احمد و محمد فيضر را كنار زد و بنبلا را به قدرت رسانيد.

بنبلا در مسند قدرت





با به قدرت رسيدن بنبلا، عصر ميانهروهايي مانند فرحت عباس و بنخده به پايان رسيد و آنها خانهنشين شدند. احمد بنبلا دولت خويش را بر پايه ايدئولوژي سوسياليسم اعلام كرد. بنبلا در طي رفراندوم 13 سپتامبر 1963 به مدت پنج سال به رياستجمهوري رسيد و الجزاير را به سوي نظام تكحزبي سوق داد. به طوري كه فرحت عباس با آنكه در منزل خويش در بازداشت محترمانه قرار داشت، طي اعلاميهاي بنبلا را به ديكتاتوري متهم كرد.
بنبلا اعلاميه فرحت عباس را عدول از اهداف انقلاب الجزاير تلقي كرد و گفت كه فرحت عباس يك عنصر ليبرال است و خواستار يك سيستم چند حزبي مانند فرانسه است. او با عناصر بورژوازي رابطه مستقيم دارد. به دستور بنبلا، فرحت عباس در پنج ژوئن 1964 بازداشت شد.
بنبلا سپس، حسن آيتاحمد را كه رقيب خود ميدانست از مقامات حزبي – دولتي بركنار كرد. حسن آيتاحمد اين بار خواست به كمك سرهنگ شعباني، بنبلا را ساقط كند كه توطئه او فاش و سرهنگ شعباني اعدام شد و آيتاحمد پس از مدتي كه در زندان گذرانيد، به خارج تبعيد شد.

بنبلا بعد از تصفيه رقباي خود طي مصاحبهاي گفت كه يك سوسياليست است ولي كمونيست نيست. منشور ملي الجزاير كه همان قانون اساسي كشور بود، الجزاير را با سيستم تكحزبي سوسياليست معرفي كرده بود. بنبلا در 1964 جايزه صلح لنين را از روسها دريافت كرد.
او ميخواست در ژوئن 1965 كنفرانس سران آسيا و آفريقا را كه كنفرانس باندونگ دوم باشد در الجزاير برپا كند. حتي يك روز قبل از سقوطش از سالن كنفرانس بازديد كرد ولي نميدانست كه در فرداي آن روز، بومدين به عمر حكومت او پايان خواهد داد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 

از كودتاي سرهنگ بومدين تاكنون



۱۹ ژوئن ۱۹۶۵ – ۲۷ دسامبر ۱۹۷۸
پس از : احمد بن بلا
پیش از : رباح بیطاط
وزیر دفاع و معاون رئیس جمهور
مشغول به کار
۱۹۶۳ – ۱۹۶۵
پیش از ویلیام گوپالاوا
چهارمین دبیرکل جنبش عدم تعهد
پس از کنث کائوندا
اطلاعات شخصی
تولد محمد بن ابراهیم بوخروبه
۲۳ اوت ۱۹۳۲
روستای عمار، استان قالمه
مرگ ۲۷ دسامبر ۱۹۷۸ (۴۶ سال)
الجزیره
ملیت Flag of Algeria.svg الجزایر


«سرهنگ هواري بومدين» (Houari Boumedienne) در بامداد روز 19 ژوئن 1965 طي جلسهاي كه با احمد بنبلا، رئيسجمهور و عبدالعزيز بوتفليقه از اعضاي جبهه آزاديبخش ملي و از مشاوران بومدين تشكيل داده بود، به صورت غيرمنتظره بنبلا را بازداشت كرد و به دستور سرهنگ طاهر زبيري، از افسران وفادار به بومدين همه مواضع حساس را اشغال و حاكميت بنبلا را ساقط كرد.
در اعلاميه صادره از سوي شوراي انقلاب، عبدالعزيز بوتلفيقه به وزارت خارجه رسيد و حكومت دوره بنبلا را ديكتاتوري ناميدند. سرهنگ هواريبومدين كه از جواني با ارتش آزاديبخش بزرگ شده بود و بنبلا را در مقابل فرحت عباس ياري كرده بود، خود فرمانرواي مطلق الجزاير و بنبلا زنداني شد و تا 1979 مدت 14 سال زنداني بود. بعد از مرگ بومدين از زندان آزاد و به سوئيس رفت و در زمان رياستجمهوري بوضياف به كشورش بازگشت.
سرهنگ هواري بومدين متولد 23 اوت 1927 در الجزيره، بعد از تحصيلات مقدماتي در شهر كنستانتين به مصر رفت و دانشگاه الازهر را طي كرد و سپس به تونس رفت و مدتي نيز در دانشگاه زيتون تحصيل كرد.
او در دوره استيلاي فرانسه بر الجزاير، تحصيلات نظامي خود را در فرانسه طي كرد و پس از بازگشت به الجزاير مدت كمي آموزگار شد و سپس به جبهه آزاديبخش ملي پيوست. در مبارزات بنبلا، همدوش او بود و سپس به رياست ستاد ارتش منصوب شد تا آنكه توانست به كمك بوتفليقه، بنبلا را ساقط كند.
او حكومت الجزاير را دموكراتيك خلق (ديمقراطي الشعبي) و مجلس آن كشور را مجلس خلق (المجلس الشعبي) ناميد. او به سبب خودكامگي كه داشت مخالفان زيادي براي خود دستوپا كرد.
به طوري كه رجال پيشكسوت مانند بنخده و فرحت عباس او را به ديكتاتوري متهم كردند و حتي سرهنگ طاهر زبيري قصد كودتا بر ضد او را داشت كه با شكست روبهرو شد. بومدين در 1978 به بيماري سرطان كبد مبتلا شد و براي معالجه به شوروي رفت ولي عاقبت در 27 دسامبر 1978 درگذشت. بومدين در 1975 كوشش موفقيتآميزي براي حل اختلافات ايران و عراق كرد.
بدينترتيب كه در خلال كنفرانس سران اوپك در الجزيره در شش مارس 1975 بين محمدرضا پهلوي آخرين شاه ايران و صدامحسين ميانجيگري كرد و اختلافات دو كشور طي مسافرتهاي هويدا به بغداد و صدام به تهران به پايان رسيد. طبق بيانيه مارس 1975 كه با حضور بوتفليقه، وزير خارجه الجزاير و عباسعلي خلعتبري، وزير خارجه وقت ايران و سعدون حمادي، وزير خارجه عراق به صورت قراردادي به امضا رسيد، حقانيت ايران در مساله اروندرود به اثبات رسيد.
بعد از مرگ بومدين، رئيس مجلس يعني رابح بيطاط موقتا به رياستجمهوري رسيد. (27 دسامبر 1978). شاذليبن جديد كه در زمان بومدين كفالت وزارت دفاع را بر عهده داشت، سابقا از افسران جبهه آزاديبخش ملي بود كه در زمان سلطه فرانسويان، در ارتش فرانسه خدمت كرده و به شيوههاي دموكراتيك فرانسه خو كرده بود.
شاذليبن جديد در فوريه 1989 دستور داد كه تا درباره شكل احزاب الجزاير، همهپرسي به عمل آيد و نتيجه آن شد كه الجزاير طي همهپرسي 23 فوريه 1989 از سيستم تكحزبي خارج شد و در انجمنهاي ايالتي و ولايتي كه انتخابات آن در 12 ژوئن 1990 برگزار شد، شيخ عباس مدني، رهبر نهضت اسلامي به پيروزي رسيد. اما تحتفشار نظاميان همكار شاذليبن جديد، براي جلوگيري از حكومت اسلامگرايان، در سراسر كشور حكومت نظامي اعلام شد و شيخ عباس مدني زنداني شد.
اما شاذلي بنجديد براي دلجويي از فرحت عباس به مناسبت جشن استقلال الجزاير او را كه از زمان بنبلا زنداني بود آزاد كرده و مورد تجليل قرار داد. فرحت عباس در 25 دسامبر 1985 درگذشت.

حكومت نظاميان در الجزاير

ظاميان الجزاير كه همگي طرفدار حكومت لائيك بودند در 11 ژانويه 1992 سرهنگ شاذليبن جديد را مجبور به استعفا كرده و به دستور شوراي نظامي كه زير نظر ژنرال خالدنزار اداره ميشد، فعاليتهاي نهضت اسلامي ممنوع شد.
ژنرال «خالد نزار» (khaled Nazar) مقام رياستجمهوري و رياست شوراي موقت امنيت و حكومت نظامي كشور را به دست گرفت. خالد نزار براي آنكه به ملت الجزاير بفهماند كه غيرنظاميان حاكم كشور هستند در 16 ژانويه 1992، محمد بوضياف را كه سابقا عضو جبهه آزاديبخش ملي بود و در مراكش بهسر ميبرد به الجزيره آورد و او رئيسجمهور شد. ولي فعاليتهاي او زير ذرهبين نظاميان قرار داشت.
بوضياف براي ايجاد آشتي ملي اعلان كرد كه محاكمه سران نهضت اسلامي را به تعويق مياندازد اما طولي نكشيد كه بعد از اين تصميم در 29 ژوئن 1992 بوضياف هنگام سخنراني در شهر «عنابه» ترور شد. شايع شد كه ارتش در ترور او دست داشته است.
در 2 ژوئيه 1992 سرهنگ علي كافي از جانب شوراي امنيت حاكم بر الجزاير به رياستجمهوري رسيد. او تظاهرات مردم را در هم كوبيد و عده زيادي را دستگير و اعدام كرد و در يك دادگاه نظامي شيخعباس مدني و علي بلحاج را به 12 سال زندان محكوم كردند. جبهه نجات اسلامي چند روز بعد جواب سرهنگ علي كافي را با ترور سرهنگ قاصدي مرباح، رئيس ضداطلاعات ارتش الجزاير، داد.
يك دوره ترور از دو طرف آغاز شد و خشونتهاي خياباني و بمبگذاري در معابر عمومي همه كارهاي اين كشور را تحتالشعاع قرار داد تا آنكه با ترور چد نفر فرانسوي خروج اتباع بيگانه از الجزاير شدت گرفت و وضع كشور بحرانيتر شد. در 30 ژانويه 1994 ژنرال امين زروال، وزير دفاع الجزاير با تصويب شوراي امنيت كشور و تاييد ژنرال خالد نزار به رياستجمهوري رسيد.
او براي آشتي ملي دستور داد تا رهبر جنبشهاي اسلامي از زندان آزاد و در منازلشان تحتنظر باشند. امين زروال گفت كه از بين بردن تروريسم و ناامني در الجزاير با زور ميسر نميشود بلكه احتياج به راههاي مسالمتآميز دارد. زروال اعلام كرد كه در آوريل 1999 با انتخابات آزاد رياستجمهوري، تكليف كشور را روشن خواهد كرد.
از اينرو كساني چون عبدالعزيز بوتفليقه، وزير خارجه دوران بنبلا و بومدين، مولود همروش، احمد ابوطالب ابراهيمي، عبدالله جابالله، حسن آيتاحمد، مقداد صيفي و يوسف الخطيب، كانديداي رياستجمهوري شدند و اوضاع تا حدي براي انتخابات آرام شد.
اما طي ملاقاتهايي كه بين ژنرال امين زروال و تمامي كانديداها به جز بوتفليقه انجام شد، همه از كانديداتوري رياستجمهوري منصرف شدند و عبدالعزيز بوتفليقه طي يك انتخابات تك نامزدي در 16 آوريل 1999 به رياستجمهوري رسيد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
انقلاب ۱۳۵۷ ایران



انقلاب ۱۳۵۷ ایران در بهمن ماه سال ۱۳۵۷ هجری خورشیدی با مشارکت طبقات مختلف مردم، بازاریان، احزاب سیاسی مخالف حکومت پهلوی، روشنفکران، دانشجویان و روحانیون شیعه در ایران انجام پذیرفت، و نظام پادشاهی این کشور را سرنگون، و زمینهٔ روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی، به رهبری روحانی شیعه، روح‌الله خمینی را فراهم کرد. تفکرات و شخصیت‌های اسلامی، در این انقلاب ضدسلطنتی حضور برجسته‌ای داشتند و خمینی آن را انقلاب اسلامی خواند.
این انقلاب، با نام انقلاب بهمن ۵۷ نیز شناخته می‌شود.

پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، محمدرضا شاه به تثبیت قدرت خود پرداخت و طرح‌های جنجال‌برانگیز موسوم به انقلاب سفید که محور اصلی آن‌را اصلاحات ارضی تشکیل میداد، به اجرا گذاشت. اجرای این طرح‌ها و افزایش چند برابری درآمدهای نفتی، موجب توسعه اقتصادی و دگرگونی ساختار اجتماعی ایران و در عین حال افزایش اختلاف طبقاتی و تنشهای اجتماعی در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ گشت. شاه با معطوف کردن اقدامات امنیتی و اطلاعاتی خویش بر سرکوب طبقه متوسط جدید و احزاب سکولار، خود را در مقابل روحانیون و تفکرات مبارز جدید اسلامی آسیپ‌پذیر ساخت. اصلاحات او و نیز جانبداری وی از دولتهای آمریکا و اسرائیل، با مخالفت روحانیون به ویژه خمینی روبرو شد. در این دوران شماری از روشنفکران ایران (از همه مهمتر علی شریعتی) بر احیای تفکر سیاسی شیعه تاثیری عمیق نهاده و تفسیری انقلابی از شیعه را به عنوان یک ایدئولوژی رهایی‌ساز، در اذهان مردم به ویژه محصلان و دانشجویان به جای گذاشتند. خمینی نیز در سالهای تبعید خود، اگرچه خواهان ایجاد یک حکومت اسلامی به رهبری فقها به جای سلطنت موروثی بود، بیشتر به طرح نقطه ضعفهای رژیم و مسائلی که توده مردم مسلمان ایران را خشمگین میساخت، میپرداخت. همچنین شماری سازمانهای چریکی مارکسیست و اسلام‌گرا شکل گرفتند که به مبارزه مسلحانه با رژیم پرداختند. نهایتاً با سیاست‌های نادرست حزب حکومتی رستاخیز در خصوص بازار و مذهب در اواسط دهه ۱۳۵۰، بازاریان و روحانیون محافظه کار و غیر سیاسی نیز به عنوان دو متحد تاریخی، به صفوف مخالفان پیوستند.
تنش‌ها و نارضایتی‌های مذکور، با بازتر شدن فضای سیاسی در سال ۱۳۵۶ که به دلیل فشارهای دولت آمریکا و نهادهای مدافع حقوق بشر صورت پذیرفته بود، خود را نشان داد و از پاییز و زمستان همان سال، به صورت تظاهرات خیابانی نمود یافت. معترضان برای برگزاری راهپیمایی، از سنت‌های شیعی چون مراسم چهلم جانباختگان اعتراضات، استفاده سیاسی به عمل آوردند
رویدادهایی چون فاجعه آتش‌سوزی سینما رکس آبادان، کشتار معترضان در برخی از تظاهرات‌ها (از جمله در واقعه جمعه سیاه در شهریورماه)، و امتیازهای دیرهنگام شاه به مخالفان، موجب تشدید اعتراضات و از دست رفتن امکان مصالحه شد. رکود اقتصادی به وقوع اعتصابات گسترده و پیوستن طبقه کارگر به تظاهرات‌ها و در نتیجه فلج شدن اقتصاد کشور انجامید. با پیوستن کارگران و همچنین تهیدستان شهری به تظاهرات‌ها، دامنه اعتراضات از ده‌ها هزار نفر به صدها هزار و حتی میلیونها تن رسید.سرانجام با خروج شاه از کشور، عدم موفقیت دولت شاپور بختیار، دو روز نبرد مسلحانه سازمان‌های چریکی و هزاران داوطلب مسلح با گارد شاهنشاهی و اعلام بیطرفی ارتش در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، انقلاب به پیروزی رسید. سپس نظام «جمهوری اسلامی» در قالب حکومتی دینی برپایهٔ تفسیر خاصی از شیعه به نام ولی فقیه جایگزین نظام پیشین گردید.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 6 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین » 
سیاست

شناخت و بررسی انقلاب های بزرگ جهان

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA