ارسالها: 24568
#51
Posted: 15 May 2015 11:21
دولت جیمی كارتر و انقلاب ایران
در دی ماه 1356 هنگامی كه جیمی كارتر رئیس جمهوری وقت آمریكا، ایران را جزیره ثبات نامید، آیا به سخن خود باور داشت؟
پیش از پاسخ به این پرسش در واقع جای طرح پرسش مهم تری وجود دارد و آن اینكه بر اساس چه شواهدی می توان در باور آقای كارتر به جزیره ثبات نامیدن ایران در آن مقطع تاریخی شک كرد؟
در اسنادی كه "دانشجویان پیرو خط امام" پس از اشغال سفارت آمریكا در تهران منتشر كرده اند، نشانههای پر رنگی از احتمال بیثبات شدن دولت شاهنشاهی در سالهای پایانی دهه 1350 دیده می شود.
این نشانهها نتیجه تحلیل امنیتی اوضاع ایران در اواسط دهه 50 خورشیدی نیست، بلكه از نوعی تحلیل جامعه شناسی و اقتصاد سیاسی اوضاع ایران پس از بالا رفتن بهای نفت و نقش فزاینده آن در برنامه توسعه اقتصادی هفت ساله دولت وقت نشات گرفته است.
در واقع زمانی كه شاه سابق ایران تصمیم گرفت به اتكاء به درآمدهای نفتی كشور، سرعت برنامه اقتصادی را دو برابر كند، بسیاری از كارشناسان از جمله كارشناسان سازمان برنامه و بودجه نسبت به پیامدهای بی ثبات كننده چنین اقدامی هشدار دادند، اما ظاهرا محمد رضا شاه این هشدارها را كاملا نادیده گرفت.
دیپلماتهای آمریكا در تهران از نظر این دسته از كارشناسان بی اطلاع نبودهاند و تحلیلهای مشابهی را به واشنگتن مخابره كردهاند.
از همین رو، بسیار بعید است كه رئیس جمهوری آمریكا، افزون بر آگاهی از شورش های پراكنده ای كه از اوایل سال 1356 بخصوص پس از فوت مشكوک دكتر علی شریعتی در تهران در جریان بود، از عوامل بی ثبات كننده عمقی تر جامعه ایران بی خبر بوده باشد.
به این جهت، توصیف جيمی كارتر از ایران زمستان 56 به عنوان جزیره ثبات را باید بیشتر به دلداری دادن به شاه ایران و مطمئن كردن او از سیاست آمریكا نسبت داد تا باور واقعی او به باثبات بودن ایران آن روز.
با این حال، دلداری آقای كارتر به محمد رضا شاه، تاثیری بر روند رو به تلاطم اوضاع سیاسی ایران نكرد و دامنه آشوب ها از آن پس بیش از پیش گسترش یافت و شهرهای اصلی ایران را در بر گرفت.
گسترش آشوب و ناتوانی شاه ایران از كنترل اوضاع، طبعا نگرانی شدید دولت آمریكا را در پی داشت و این نگرانی احتمالا بیش از آنكه مربوط به سقوط رژیم شاهنشاهی باشد، مربوط به آلترناتیو حكومت در معرض سقوط بود.
با سرنگونی رژیم شاهنشاهی آمریكا قاعدتا یكی از متحدان نزدیک خود را در منطقه ای بسیار حساس از دست میداد، اما فاجعه بزرگ تر برای آمریكا به قدرت رسیدن نیروهای چپ و سقوط احتمالی ایران در آغوش اتحاد جماهیر شوروی بود.
در حقیقت سه نیروی كاملا متفاوت یعنی چپها، مذهبیها و ملیگراهای سكولار برای سرنگونگی رژیم پهلوی با هم ائتلاف كرده بودند و اینكه كدام یک از این سه نیرو، در نهایت دست بالا را پیدا كنند، برای دولت آمریكا از اهمیت بسزایی برخوردار بود.
طبیعی بود كه نیروهای چپ اعم از ماركسیست مانند حزب توده و چریک های فدایی خلق و یا مسلمان، نظیر سازمان مجاهدین خلق به دلیل نوع گرایش سیاسی و اقتصادی آنها و احتمال هم پیمان شدنشان با اتحاد شوروی، جدی ترین منبع نگرانی آمریكا باشند، چرا كه در صورت به قدرت رسیدن آنها، توازن جهانی در برهه ای حساس از جنگ سرد به نفع بلوک سوسیالیستی و به زیان جهان سرمایه داری به هم می خورد.
ملی گراهای سكولار و یا حتی مذهبی، ظاهرا چندان محل نگرانی آمریكا نبودند، چرا كه آنان افزون بر مخالفت تاریخی خود با اتحاد شوروی، مدافع نظام سیاسی و اقتصادی لیبرالی بودند كه در صورت به قدرت رسیدن، اگر هم متحد آمریكا نمیشدند، در مقابل آن به خصومت هم برنمیخاستند.
نیروهای مذهبی در آن دوره اما برای آمریكا ناشناختهتر بودند، زیرا نه توسط یک حزب و سازمانی سیاسی بلكه از طریق یک شبكه مدنی بسیار گسترده به نام روحانیت، فعالیت خود علیه دولت حاكم را به اعماق تودههای مردم كشانده بودند.
به نظر می رسد آمریكا با متقاعد كردن شاه به خروج از كشور و جلوگیری از كودتای احتمالی ارتش، در برهه ای در صدد بر آمد تا با حمایت از نخست وزیری شاهپور بختیار، راه را برای انتقال قدرت به نیروهای معتدل ملی و سكولار و لیبرال هموار كند تا بدین وسیله هم نیروهای چپ را به حاشیه براند و هم تلاش مذهبی ها برای تسخیر قدرت را خنثی كند.
نخست وزیری آقای بختیار اما با مخالفت گروه های چپ و نیروهای مذهبی ها مواجه شد و به صورت پروژه ای عقیم در آمد.
از این رو، آمریكا به ناگزیر باید با به قدرت رسیدن ائتلافی از نیروهای مذهبی و ملی گراهای معتدل كنار می آمد.
ظاهرا آمریكا در آن زمان به رغم عدم شناخت دقیق خود از نیروهای مذهبی، از دو جهت از به قدرت رسیدن روحانیت نیز بیم نداشت، چرا كه از نگاه آنان، روحانیون مخالف نظام سوسیالیستی و به شدت ضد كمونیست بودند و از همین رو، نه فقط امكان نزدیكی به اتحاد جماهیر شوروی را نداشتند، بلكه می توانستند متحد بالقوهای برای دنیای غرب باشند.
به هر حال، مسیر تحولات ایران بعد از سقوط شاه، به سمت به قدرت رسیدن ائتلافی از روحانیون و ملی گرایان معتدل پیش رفت كه برنامه كاری آنان عدم به بازی گرفتن گروه های چپ و حفظ ارتش بود.
این برنامه كاری قاعدتا باعث دلگرمی آمریكا شده بود و به همین علت نیز ایالات متحده نظام جمهوری اسلامی را به رسمیت شناخت.
با این حال، نیروهای مذهبی كه در روزهای انقلاب، شعارهای بسیار معتدلی برای اداره كشور مطرح كرده بودند، به تدریج سیمای تازه ای از خود نشان دادند كه مشخصه آن رادیكالیزم بخصوص در ارتباط با آمریكا بود.
این رادیكالیزم خود را در جریان اشغال سفارت آمریكا در تهران نشان داد، اقدامی كه هر چند گفته میشود با انگیزه خارج كردن نیروهای ملی گرا و لیبرال از صحنه قدرت سیاسی در ایران صورت گرفت، اما در روند تاریخی خود به نوعی ایدئولوژی مذهبی تبدیل شد كه امروزه نه فقط در هیئت حاكمه ایران بلكه در جنبشهای اسلامی سراسر خاورمیانه طرفداران پر و پا قرصی دارد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#52
Posted: 15 May 2015 11:39
درکنفرانس گوادلوپ چه گذشت ؟
کارتر، ژیسکار دستن، کالاهان و اشمیت در کنفرانس گوادلوپ
کنفرانس گوادلوپ جلسهای بود که در ژانویه ۱۹۷۹/دی ۱۳۵۷ میان رؤسای دولت ۴ قدرت مهم بلوک غرب (آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان غربی) در جزیره گوادلوپ برگزار شد و موضوع اصلی آن بررسی وضعیت بحرانی ایران در آن دوران -آخرین روزهای پیش از انقلاب ۵۷- بود.
این جلسه به میزبانی والری ژیسکار دستن رئیسجمهور فرانسه در جزیره گوادلوپ از سرزمینهای ماورا بحر فرانسه در دریای کارائیب با شرکت جیمی کارتر رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، جیمز کالاهان نخستوزیر بریتانیا، هلموت اشمیت صدراعظم جمهوری فدرال آلمان و خود ِ ژیسکار دستن برگزار شد. در این جلسه در مورد قریبالوقوع بودن سرنگونی محمدرضا پهلوی شاه ایران توافق حاصل شد اما در مورد نتایج و مذاکرات دیگر این نشست روایتهای متفاوت و متناقضی مطرح شدهاست.
به گفتهٔ منوچهر گنجی در این جلسه ژیسکار دستن این نظریه را مطرح کرده بود که «بهتر است شاه هر چه سریعتر ایران را ترک کند» و جیمی کارتر بعدها در خاطراتش نوشته بود که او در آن جلسه حمایت بسیار کمی از شاه از رؤسای ۳ دولت دیگر مشاهده کرده و همگی آنها متفقالقول بودهاند که شاه باید در سریعترین زمان ممکن از ایران خارج شود. ویلیام شوکراس هم از خاطرات روزالین کارتر نقل میکند که اشمیت و کالاهان در این جلسه بر موقعیت بسیار ضعیف شاه تأکید داشتهاند .
اما ژیسکار دستن در مصاحبه با روزنامه توس در سال ۱۳۷۷ گفته بود که «تنها کشوری که در این جلسه زنگ خاتمهٔ حکومت شاه را به صدا درآورد نمایندهٔ آمریکا بود و معتقد بود وقت تغییر رژیم ایران است بهطوریکه همهٔ ما متحیر و متعجب شدیم. چون تا آنجا که ما مطلع بودیم آمریکا پشتیبان حکومت وقت ایران بود...» به گفتهٔ او جیمی کارتر در این جلسه اصرار داشت که هیچ امیدی به بقای حکومت شاه نیست و او از این حکومت حمایت نخواهد کرد و احتمال برقراری یک حکومت نظامی را میداد و نخستوزیر انگلیس نیز با کارتر در مورد لزوم خروج شاه از ایران همعقیده بود ولی او و هلموت اشمیت به یک تحول صلحآمیز امید داشته و از نظریه آمریکائیها غافلگیر شده بودند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand