ارسالها: 23330
#81
Posted: 24 Dec 2014 08:19
وقتی قالیباف از اعدامهای دهه ۶۰ میگوید
در حالی که خانواده قربانیان و جریانهای سیاسی مخالف نظام جمهوری اسلامی در سی و چهار سال گذشته تلاش کردهاند تا کشتهشدگان را فراموش نکنند، حکومت به دنبال آن است که گورستان «خاوران» را به عنوان نماد این اعدامها از بین ببرد.
در سه دهه گذشته و پس از اعدامهای گسترده مخالفان، حاکمیت هیچگاه اجازه بررسی و بازخوانی بیطرفانه این واقعه را نداده است و رسانههای داخلی نیز به صورت غیررسمی از پرداختن به آن منع شدهاند.
با اینحال هر از گاهی و به بهانهای بخشی از این پرونده باز شده و ناتمام و بدون پیگیری مانده است. این بار نیز در آستانه معرفی وزیران پیشنهادی حسن روحانی به مجلس، روزنامه تهران امروز که به محمدباقر قالیباف نزدیک است، نقش علی یونسی در پرونده اعدامهای پس از انقلاب را افشا کرد و نوشته است: «در نیمه دوم سال ۱۳۶۲ در مقام رئیس شعبه دادگاه نظامی، بیش از ۱۰۰ نفر از اعضای شبکه مخفی و نظامی حزب توده ایران و ۳۰ نفر از اعضای سازمان فدائیان، شاخه اکثریت را محاکمه و برخی را نیز به اعدام محکوم کرد.»
آیا این گزارش روزنامه تهران امروز میتواند سرآغاز فصل تازهای برای بازگشایی پرونده اعدامهای دهه شصت در رسانههای داخلی ایران باشد و ناگفتههایی از آن دوران را عمومی کند یا یک جریان سیاسی به دنبال بهرهبرداری از وقایع آن دوران و فشار بر رقیب سیاسی خود است؟
چرا اسمی از ریشهری نیست؟
آنگونه که ایرج مصداقی از پژوهشگران و پیگیران پرونده اعدامهای دهه شصت در ایران روایتکرده، علی یونسی یکی از قضات محاکمه افسران حزب توده بوده است. او نوشته است: «در پاییز و زمستان ۶۲، بیش از یک صد نفر از اعضای شبکه مخفی و نظامی حزب توده در هشت گروه جداگانه در دو شعبه دادگاه نظامی به ریاست محمد محمدی ریشهری و علی یونسی با نام مستعار "ادریسی" محاکمه شدند.»
او در این باره میگوید: «آنچه روزنامه تهران امروز نوشته است، دقیق نیست و خواسته مسئولیت همه اعدامهای آن سال را متوجه علی یونسی کند در حالی که محمد محمدی ریشهری نقش پررنگتری داشته است.»
به گفته وی، «در آن دوره ۱۳۰ نفر از اعضای سازمان نظامی حزب توده و چریکهای فدایی خلق در دادگاههای نظامی ارتش محاکمه شدند. مسئولیت شعبه یک دادگاه ارتش بر عهده ریشهری بود و ریاست شعبه دو را هم ادریسی یا همان علی یونسی در اختیار داشت. اکثر محاکمهها را خود ریشهری انجام داده و شرح دادگاهها در روزنامههای آن دوران منتشر شده و تنها بخشی از متهمین مانند بیژن کبیری و به احتمال خیلی زیاد هوشنگ عطاریان که با ریشهری ارتباط مستقیم داشتند، در دادگاه غیرعلنی و توسط علی یونسی محاکمه شدهاند.»
مصداقی میگوید: «برخی از اعضای حزب توده از همان نخستین سالهای پس از انقلاب تا اواخر سال ۶۰ رابطه نزدیکی با ریشهری داشتند. کودتای قطبزاده را آنها پیش بردند و موضوع کاملاً از طرف حزب توده سازماندهی شد. همینطور با همکاری حزب توده آیتالله شریعتمداری در تور افتاد. حزب توده با این همکاریها تلاش داشت خودش را در مقابل خمینی سفید نشان دهد و در همین رابطه همکاریهای گستردهای با ریشهری داشت. برای همین او خود نمیتوانست کبیری و عطاریان را محاکمه کند و محاکمه آنها را به یونسی واگذار کرد.»
محمد محمدی ریشهری در کتاب خاطرات خود بخشی از جریان محاکمه سران و اعضای حزب توده را روایت کرده است. او همچنین همکاری میان حزب توده و سران حکومت جمهوری اسلامی در سالهای پس از انقلاب را تائید کرده است.
فرهاد فرجاد از اعضای پیشین حزب توده ایران اما درباره همکاری برخی از اعضای حزب توده و محمدیریشهری میگوید: «کبیری و عطاریان از فرماندهان نظامی ایران بودند. کبیری در آزادسازی خرمشهر به عنوان فرمانده حضور داشته و طبیعی است که این دو به عنوان مقام نظامی با ریشهری و هر فرد دیگری در ساختار جمهوریاسلامی ارتباط داشتهاند، اما این به معنای همکاری آنان با سیستم اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران نیست. آنها نیروهای نظامی حزب در نهادهای نظامی کشور بودند.»
او میگوید: «ممکن است برخی از افراد به صورت فردی همکاری کرده باشند. این ظن در باره برخی از افرادی که بازداشت شدند وجود دارد، اما این که حزب توده به صورت سیستماتیک با سازمان اطلاعات جمهوری اسلامی ارتباط داشته باشد، دور از واقعیت و حرفی بیپایه و سند است.»
او درباره نقش یونسی در محاکمه و اعدام سران حزب توده نیز میگوید: «واقعیت این است که جمهوری اسلامی حذف مخالفانش را گام به گام و خیلی بیرحمانه پیش برد و در این راه تاکتیک موفقیتآمیزی داشت. اعدام سران حزب توده هم در همین راستا و با دستور مستقیم آقای خمینی و زیر نظر ایشان بوده است. نقش یونسی در اندازه یک قاضی و دادستان است که حکمهای از پیش نوشته شده را اجرا کرده است. در آن دوره اختلاف نظرهایی در باره نحوه برخورد با سران حزب توده وجود داشت و در نهایت کمیته ویژهای با اجازه آقای خمینی تشکیل شد و این مسئله را پیگیری کرد.»
بر اساس روایت سعید حجاریان، به دلیل موازی کاری سازمان اطلاعات نخستوزیری و اطلاعات سپاه پاسداران، موسوی خوئینیها کمیته سه نفره ویژهای را برای پیگیری این پرونده تشکیل داده است. او در گفت و گو با دو ماهنامه اندیشه پویا گفته است: «بخش امنیتی این پرونده دست بچه های سپاه و محسن رضایی بود، بخشی هم دست اطلاعات نخستوزیری. این دو سازمان با هم تداخل داشتند، تا اینکه آقای موسوی خوئینیها از امام اجازه گرفتند و یک کمیته مشترک با حضور نماینده سپاه، خسرو تهرانی به عنوان نماینده اطلاعات نخستوزیری و خودشان تشکیل داد....بچههای سپاه اطلاعات غلط به موسوی خوئینیها دادند.»
حجاریان هم ضمن تائید اعدام برخی از اعضای حزب توده در آن سال گفته است: «تحلیل های خود را بولتن کردیم و به عرض آقایان رسانیدم نتیجه هم این شد که آیت الله خامنهای که رئیس جمهور بودند جلوی اعدام بقیه را گرفتند، یک عده از اینها را کشتند اما متوقف شد.»
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#82
Posted: 24 Dec 2014 08:20
پای منافع گروهی در میان است
روزنامه تهران امروز در شرایطی به افشای نقش علی یونسی، وزیر اطلاعات دولت خاتمی، در اعدام اعضای حزب توده پرداخته است که پیش از این شخصیتهای سیاسی درون نظام و رسانههای نزدیک به آنها، در برخورد با این پرونده سکوت پیشه کردهاند.
چهار سال پیش هنگامی که میرحسین موسوی، نخست وزیر دهه نخست پس از انقلاب، پای به رقابت انتخابات ریاست جمهوری گذاشت، در نشستهای دانشجویی با سئوالهایی در باره اعدامهای دهه شصت روبهرو شد.
او در گفتوگو با یک شبکه تلویزیونی اتریش گفته بود که از این اعدامها اطلاعی نداشته است. اردشیر امیرارجمند، مشاور او نیز مدعی شده است که موسوی در اعتراض به این اعدامها استعفا کرده اما استعفای او مورد قبول رهبر جمهوری اسلامی قرار نگرفته است. تا به حال سندی دال بر استعفای اعتراضی میرحسین موسوی نسبت به اعدامهای دهه شصت منتشر نشده است.
آیتالله حسینعلی منتظری، قائم مقام رهبر جمهوری اسلامی ایران تنها شخصیت درون ساختار نظام جمهوری اسلامی در دهه شصت است که در اعتراض به اعدام مخالفان به رهبر جمهوری اسلامی نامه نوشت و در نهایت نیز از مقام خود برکنار و تا سالها در حبس خانگی قرار گرفت.
موسوی اردبیلی، دومین رئیس دستگاه قضائی جمهوری اسلامی نیز یکسال پیش بدون اینکه اشارهای به نقش خود در اعدامهای دهه شصت داشته باشد، از مردم عذرخواهی کرد.
در میان سکوت سیاستورزان داخل ساختار حکومت جمهوری اسلامی، این محافظهکاران نزدیک به شهردار تهران، رقیب انتخاباتی حسن روحانی، هستند که بخشی از پرونده اعدامهای دهه شصت را گشودهاند. ایرج مصداقی این اقدام روزنامه تهران امروز را در راستای منافع سیاسی و گروهی جریانهای سیاسی میداند و میگوید: «این اقدام در راستای دفاع از حقوق مردم نیست، بلکه درگیری بر سر وزیر اطلاعات است و یک جریان میخواهد فردی نزدیکتر و مورد اعتمادتر به وزارت اطلاعات برسد.»
آسیه امینی، روزنامهنگار، نیز معتقد است که این شیوه انتشار اخبار به لحاظ اطلاعرسانی به افکار عمومی صورت نگرفته است: «در خبررسانی موضوعاتی که از یک طرف سیاسی است و اصل موضوع نیز حقوق بشری، مهمترین وجه برای رسانه این است که بتواند موضوع را مستند و قابل اثبات کند. صرف کار خبری مهم نیست بلکه مهم این است که منبع شما کدام است و آیا قابل استناد و اثبات هست یا نه. چرا که اخبار حقوق بشری با مرگ و زندگی افراد و یا حیثیت سیاسی و اجتماعی آنها یا گروههای سیاسی مرتبط است.»
او میگوید: «موضوع اتفاقهایی که در دهه شصت رخ داده، مهمترین موضوع حقوق بشری تاریخ معاصر ایران است و میدانیم که کمتر به این موضوع پرداخته شده و هرگاه این موضوع مطرح شده، بیشتر از این که از زاویه حقوقی باشد، نگاه سیاسی داشته است.»
آسیه امینی علت پرداخت کم رسانههای داخل ایران به پرونده اعدامها در دهه شصت را در این میداند: «در داخل ایران امکان دسترسی به دادرسی عادلانه در مورد اتفاقات آن دوره را نداشتهایم، هرگز نیامدهایم درباره این مسئله حرف بزنیم و با توجه به شرایط حقوقی این انتظار را نداشتهایم که شرایط عادلانه باشد، افراد بیایند و حرفهایشان را بزنند و انتظار نتیجه عادلانه هم داشته باشند و حتی امنیت بعد از حرف زدن هم داشته باشند. وقتی حق عزاداری خانوادهها برای عزیزانشان به رسمیت شناخته نمیشود قاعدتاً حق دادرسی عادلانه درباره عاملان و مجریان آن اتفاقها از امنیت لازم برخوردار نیست.»
این روزنامهنگار میگوید: «به همین دلیل من یک خبر را که یک روزنامه درباره قاضی صادرکننده حکم منتشر کرده خیلی قابل اعتنا نمیدانم. چرا که اولاً این خبر از یک منبع نا مشخص نقل مىشود؛ داناى کلى که تنها به بازگویى بخش کوچکى از ماجرا پرداخته، نه همه آن. از کدام منبع این خبر نقل شده؟ غیر از این است که خود این خبر به منابع اطلاعاتی و امنیتی وابسته است؟ اگر این گونه است چه اطمینانی وجود دارد که ما با انتشار بخشی از خبر به کلیت مسئله وقوف پیدا کنیم؟ یا اصلاً چطور باید به یک منبع اطلاعاتى که الزامى به پاسخگویى به مخاطب رسانهاى ندارد، اعتماد کنیم؟ این ایراد، منافى ضرورت پرداختن به موضوعى چنین مهم نیست. بلکه اشاره من به روش، منبع و دقت در انتشار خبر است.»
آسیه امینی میگوید: «منظور من این نیست که چرا این خبر منتشر شده یا این که این قابل استناد هست یا نه بلکه تا وقتی که درهای اطلاعرسانی و اطلاعات به روی رسانههای مستقل باز نشود و افراد و گروههای ذینفع و زیاندیده با اعتماد با یک رویه قضائی عادلانه نتوانند دادرسی کنند، این خبرها که ممکن است بخشی از واقعیت باشند بیشتر کاربرد سیاسی برای افرادی دارند که منافعشان را در انتشار پارهای از وقایعى که در بیست سال گذشته رخ داده، میدانند. از این منظر این که ما بیایم بخشی از خبری را در راستای منافع سیاسی، گروهی و اقتصادیمان منتشر کنیم و هدفمان هم اطلاعرسانی به افکار عمومی نباشد بلکه از جنبهای که به نفعمان است به یک موضوع بپردازیم که هزاران نفر در آن خسران دیدهاند، روش شرافتمدانهای در خبررسانی نیست.»
ایرج مصداقی هم امکان پیگیری این پرونده در شرایط فعلی از سوی رسانههای داخلی و نیروهای سیاسی اصلاحطلب بعید میداند و میگوید: «دهه شصت سیاهترین دوران جمهوری اسلامی است و بخشی از نیروهای اصلاح طلب نیز نقش بی بدیلی در سرکوب داشتهاند. موسوی خوئینیها، موسوی اردبیلی، موسوی تبریزی و موسوی بجنوردی در این وقایع دست داشتهاند، در مراکز تصمیمگیری بودهاند و طبیعی است که امروز سکوت کنند. چرا که اگر بخواهند این موضوع را باز کنند، مرزهای سرخ نظام را باید زیرپا بگذارند و به نفع و مصلحت آنان و نظام نیست که به این مساله بپردازند.»
فرهاد فرجاد نیز میگوید: « اگر رسانههای نزدیک به قالیباف این مساله را مطرح کردهاند در اعتراض به کشتار و اعدامها نیست بلکه اعتراض به موضع کنونی یونسی است که میگوید باید زمینه بازگشت مخالفان را فراهم و معاند را به مخالف تبدیل کرد وگرنه مشکلی با اعدامها ندارند و میخواهند موضع جدید یونسی را زیر سئوال ببرند.»
پایان
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#83
Posted: 24 Dec 2014 08:24
روشنفکران و کشتار ۶۷ ، بذر سکوت و میوه تلخ شرم
کشتار جمعی زندانیان سیاسی در سال ۶۷ نه فقط از منظر شیوه و شمار قربانیان رخدادی بی همتا در تاریخ معاصر ایران است که از منظر راه نیافتن این فاجعه به آثار هنری و ادبی باارزش و ماندگار و سکوت روشنفکران مستقل غیرحکومتی داخل کشور در برابر آن نیز، در تاریخ معاصر ما بی همتا است.
ثبت انتقادی جنایت تاریخی در حافظه جمعی، فرهنگی و زبانی یک جامعه از کاراترین مکانیزم هائی است که راه را بر تکرار فاجعه می بندد.
اما رخدادهای تاریخی، و از جمله فاجعه های بزرگ، نه با یادآوری های کلیشه ای، که با واسطه بازآفرینی خلاقانه در آثار ماندگار و با ارزش ادبی و هنری است که در خاطره جمعی ثبت و بر حافظه تاریخی، زبان، روان شناسی جمعی و فرهنگ جامعه حک و به مولفه ای از حافظه فردی و جمعی بدل می شوند .
درونی شدن انتقادی فاجعه در فرهنگ، حافظه و روان شناشی جمعی با واسطه آثار هنری و ادبی باارزش و ماندگار ممکن است و فاجعه درونی شده در حافظه جمعی راه را بر تکرار دردبار خود می بندد.
رخدادهای بزرگ تاریخ معاصر ایران و از جمله انقلاب مشروطه، استبداد رضاشاهی، جنبش ملی شدن نفت، کودتای ۲۸ مرداد، جنبش مبارزه مسلحانه، انقلاب اسلامی و سرکوب سال ۶۰ در آثار ماندگار ادبی و هنری بازآفرینی و با واسطه این آثار در روان شناسی جمعی و حافظه تاریخی و بر زبان فارسی و فرهنگ جامعه حک و ثبت شدند اما کشتار ۶۷ ، جز در یکی دو مورد کم دامنه، در آثار هنری و ادبی ماندگار داخل کشور بازآفرینی نشد .
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#84
Posted: 24 Dec 2014 08:27
دریغا، نه بازآفرینی و نه اعتراض
اما بازآفرینی حادثه تاریخی در اثر ادبی و هنری تنها مفر واکنش روشنفکران به این رخدادها نیست.
اعتراض به اقدامی ناانسانی در قالب های گوناگون، از جمله انتشار متن ها و اطلاعیه ها و حرکت های اعتراضی فردی و جمعی نیز از راه هائی است که روشنفکران یک جامعه با واسطه آن ها سکوت خود را در برابر رخدادی ناانسانی می شکنند.
سکوت روشنفکران حکومتی از همه جناح ها در برابر کشتار ۶۷ از موقعیت آنان در بافت قدرتی برآمده بود که در آن سهیم و با ان همراه بودند. از حکومتیان تنها آیت الله منتظری بود که موقعیت بالای خود را در بافت قدرت در پای تلاش برای متوقف کردن کشتار ۶۷ فدا کرد.
اعتراض به کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی در سال ۶۷ و دفاع از حقوق انسانی قربانیان استبداد در آن سال سیاه، تجلی کنش انسان آگاه در برابر جنایت و از لازمه های روشنفکری بود اما روشنفکران غیرحکومتی داخل کشور: نویسندگان، شاعران، روزنامه نویسان، هنرمندان، مقاله نویسان، پژوهشگران حوزه های نظری و... به هنگامه کشتار سال ۶۷ به هیچ اعتراض آشکار فردی و جمعی برنخاستند. در خلوت خون دل می خوردیم اما در برابر کشتار سکوت کردیم.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#85
Posted: 24 Dec 2014 08:28
فرصتی که از دست رفت
تا سال ۷۵ ، که من در ایران بودم، بازآفرینی کشتار ۶۷ در آثار هنری ادبی چندان اندک بود که به چشم نمی آید : داستانی کوتاه به قلم امیر حسن چهل تن با عنوان« تابستان ۶۷ » در مجله آدینه، متنی کنائی در باره کشتار اسیران با نام مستعار در همان مجله، نمایشگاهی از نقاشی های سعید شهلاپور، مجسمه ساز، نقاش و از زندانیانی که کشتار ۶۷ را تجربه کرده بود با تم «استخوان»، یکی دو شعر و داستان کوتاه و چند اشاره دیگر در چند نشریه، تنها بازتاب هنری و ادبی فاجعه ائی بزرگ و بی همتا در داخل کشور بود.
حتا آن گروه از ما که چند سال بعد از کشتار ۶۷ با نوشتن، امضاء و انتشار بیانیه ای در اعتراض به دستگیری سعیدی سیرجانی و متن ۱۳۴ نویسنده، زندان، شکنجه و مرگ را به جان خریدیم، در برابر کشتار ۶۷ سکوت و سیاهی این سکوت را بر کارنامه درخشان روشنفکری ایران ثبت کردیم .
همه روشنفکران مستقل غیرحکومتی ، با هر گرایشی، با قربانیان فاجعه ۶۷ همدردی داشتیم. همه ما، با هر گرایشی، سرکوب، بازداشت، شکنجه و اعدام و دیگر شیوه ها و ابزارهای استبداد را محکوم می کردیم اما از این همه هیچ کس زبان و قلم به اعتراض آشکار به کشتار زندانیان سیاسی ۶۷ باز نکرد.
برای بازآفرینی کشتار ۶۷ در آثار خلاقه ادبی و هنری شاید هنوز می توان به انتظار زمان نشست اما برای بیان اعتراض علیه کشتار در بیانیه ها و حرکت های فردی و جمعی فرصت برای همیشه از دست رفته است.
قربانیانی که بر سنگ تاریخ حک نشدند
ادبیات مشروطه گویاترین آینه نخستین انقلاب ایرانیان برای آزادی است.
ابعادی از «بوف کور» صادق هدایت و «چشمهایش» بزرگ علوی موقعیت سیاه استبدادی رضاشاهی را به ادبیات برکشیدند.
شعرهائی چون«نامه به یک زندانی» نیما خطاب به خلیل ملکی و چند شعر پس از ۲۸ مرداد او چون «دل فولادم»، شعرهائی چون « نازلی» و «سال بد» شاملو در باره وارطان و مرتضی کیوان، شعر «طاق نصرت» اسماعیل شاهرودی، شعرهای «نوحه» و «زمستان» و دیگر اخوان، اغلب شعرهای نصرت رحمانی و داستان بلند «مردی که در غبار گم شد» او ، «آرش» سیاوش کسرائی، برخی شعرهای مجموعه «ایمان بیاوریم» فروغ، برخی داستان های ساعدی و گلشیری و ترانه هائی چون «مرا ببوس» و «ساغر شکسته»، از نمونه های متعالی بازآفرینی حماسی یا تراژیک شکست ۲۸ مرداد ۳۲ در آثار ادبی و هنری است .
جنبش چریکی چپ نو در سال های ۴۹ تا ۵۴ با شعرهای مجموعه «ابراهیم در آتش» شاملو به حماسه ائی ماندگار در زبان فارسی برکشیده شد.
شاملو سرمای وحشت زای برآمده از استبداد انقلاب اسلامی را در شعر «صبح» و هوشنگ گلشیری خشونت انقلاب مذهبی و روان شناسی جمعی توده را در داستان زیبای «فتح نامه مغان» ثبت کردند.
احمد شاملو در مجموعه شعر «مدایح بی صله» و شعرهای چون «روزگار غریبی است نازنین» استبداد مذهبی و رهبر وقت جمهوری اسلامی را به محکمه فرهنگ برد، علی رضا اسپهبد وحشت اعدام های سال ۶۰ را در پرده های خود به تاریخ هنر سپرد.
گلشیری در داستان «شاه سیاه پوشان» و نسیم خاکسار در داستان «مرائی کافر است» دهشت ناانسانی تواب سازی اسلامی را به ادبیات برکشیدند.
سیمین بهبهانی با معاصر کردن یکی از فرم های شعر کلاسیک فارسی ــ قطعه ـ حوادث سیاسی روز و اعتراض به استبداد را در شعرهائی چون «خشم شتر» به جاودانگی ادبی برکشید.
اما کشتار ۶۷ حتا در آثار نویسندگانی و هنرمندانی از این دست نیز جائی درخور نیافت و هیچ حماسه یا مرثیه ائی، جز یکی دو اثر که شهرت و مخاطبان چندانی نیافتند، قربانیان این فاجعه بی همتا را بر سنگ تاریخ حک نکرد.
اغلب روشنفکران مستقل غیر حکومتی ایران، از مشروطه تا به تقریب نیمه اول دهه ۶۰، با گرایش های اپوزیسیون و زندانیان و اعدام شدگان سیاسی همدردی، همبستگی، پیوند فکری و عاطفی و گاه با ابعادی از حادثه ها و شخصیت ها همذات پنداری داشتند و بر بستر درونی کردن رخدادها و همذات پنداری با ابعادی از رخدادها و شخصیت ها، تاریخ را با بازآفرینی هنری و ادبی، به حماسه یا تراژی برکشیده و در حافظه جمعی و زبان و فرهنگ ثبت کردند. دریغا که کشتار ۶۷ از این همه بی بهره ماند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#86
Posted: 24 Dec 2014 08:30
تقلیل همذات پنداری به همدردی
خلاقیت هنری و ادبی فرایندی فردی، درون جوش و خودمتعین است اما به هنگامی که حادثه ائی بزرگ چون کشتار ۶۷ در هنر و ادبیات یک دوره بازتابی درخور نمی یابد می توان از واکنش یا سکوت جمعی سخن گفت و آن را نمودی از روان شناسی جمعی و فردی روشنفکران یک دوران تلقی کرد.
بازتاب ادبی و هنری رخدادهای تاریخی، بی درونی کردن آن رخدادها، به تولید آثار سطحی، بی مایه، شعار زده و کلیشه ائی می انجامد اما درونی شدن هر رخدادی در هنر و ادبیات نه فقط به همراهی یا مخالفت و موافقت و کنش های مثبت و منفی عاطفی و داوری های عقلانی، که به «همذات پنداری» نیازمند است.
همذات پنداری با ابعادی از حادثه راه را بر درونی کردن رخداد باز می کند و حادثه درونی شده را به اثر ادبی و هنری بر می کشد.
روشنفکران ایرانی از مشروطه تا نیمه اول دهه ۶۰ با این یا آن گرایش اپوزیسیون و زندانیان سیاسی همذات پنداری داشتند اما از این دوران به بعد همدردی با قربانیان و اعتراض به سرکوب گران بر جای همذات پنداری نشست.
تبیین دلایل ناپدیدی همذات پنداری روشنفکران داخل کشور با گرایش های گوناگون اپوزیسیون و زندانیانی که در ۶۷ اعدام شدند، به مجالی گسترده نیاز دارد و من برخی دلایل این روند را چند سال پیش در مقاله ای با عنوان «سکوت روشنفکران در برابر کشتار ۶۷ » به تفصیل نوشته ام.
اقتدار ترس، سانسور، بی تاثیر بودن اعتراض، شیوه انتشار خبر و محتوای باورناکردنی آن، شکست سیاسی و فکری و بی اعتباری همه گرایش های اپوزیسیون از سال ۶۰ به بعد، بی رنگ شدن فراروایت های بزرگ در جهان و ایران، استحاله رمانتیسیزم انقلابی به نقد عقلانی، موج گذرای سیاست گریزی و آرمان زدائی از هنر و ادبیات و... در غیبت همذات پنداری و سکوت روشنفکران داخل کشور در برابر کشتار ۶۷ تاثیر داشتند اما تحول فضای فکری و دگرگونی نظام ارزشی غالب بر روشنفکری داخل کشور، در رنگ باختن همذات پنداری با گرایش های اپوزیسیون بیش ترین تاثیر را بر جای نهاد.
بی اعتباری فکری و سیاسی گرایش های اپوزیسیون راه را بر نقد فکریه های غالب بر آنان هموار کرد و نقد به فاصله گیری منجر شد..
تجربه تلخ همراهی با انقلاب اسلامی اغلب روشنفکران را وادار کرده بود تا پیش از همبستگی، همراهی و همذات پنداری با گرایش های سیاسی و تقدیس قربانیان استبداد، در باره برنامه ها، اهداف و بافت فکری و سازمانی اپوزیسیون تامل کنند و از خود بپرسند اگر این یا آن سازمان سرکوب شده، قدرت را به چنگ آورد چه خواهد کرد.
با گردش زمانه نظام ارزشی غالب بر روشنفکران داخل کشور نیز متحول شد. ارزش هائی چون مظلومیت، مرگ داوطلبانه و شجاعانه در راه عقیده ، شهادت و زندانی شدن، که در دهه های گذشته از جاذبه های اپوزیسیون بودند و همذات پنداری روشنفکر رومانتیک را بر می انگیختند، در پرتو تحول فکری و دگرگونی نظام ارزشی ۶۰ به بعد رنگ باختند.
همه روشنفکران مستقل داخل کشور با سرکوب سازمان های سیاسی و بازداشت، شکنجه و اعدام اعضاء و هواداران آن ها مخالف بودند.
همگان با زندانیان سیاسی همدرد و به جلادان معترض بودند اما فاصله فکری و ارزشی، همذات پنداری گذشته را به همدردی و تاسف و دریغ و اعتراض بدل کرده و فاجعه کشتار ۶۷ در غیبت همذات پنداری، جز در چند مورد، به آثار ماندگار و با ارزش هنری و ادبی فرانرفت.
کشتار ۶۷ در روان شناسی جمعی غالب بر محافل روشنفکری خشونت نظام را به نمایش گذاشت اما قربانیان این بار نه قهرمانان حماسه یا تراژدی و پرچمداران آرمان های دلخواه روشنفکران، که میراث بران ناخواسته شکست سازمان های اعتبار از دست داده بودند.
اعدام جمعی آنان موجی از درد و دریغ و خشم و اعتراض بر انگیخت اما فاصله فکری راه را بر همذات پنداری با آنان بسته بود. دلایل تفصیلی این روند را می توان در همان مقاله «سکوت روشنفکران در کشتار ۶۷» دید.
در تابستان ۶۷ هزاران انسان محروم از حقوق انسانی در زندان به قتل رسیدند. انتظار بازآفرینی ادبی و هنری این فاجعه در غیبت همذات پنداری روا نیست چرا که اثر ادبی و هنری باارزش جز با درونی کردن رخداد و همذات پنداری با ابعادی از آن پدید نمی اید اما بر ما بود که فراتر از فاصله فکری و سیاسی و جدای از کارنامه ها، برنامه ها، خطاها و اشتباهات قربانیان کشتار ۶۷ ، در قالب هائی جز اثر هنری و ادبی، در قالب هائی چون اعتراض های آشکار فردی و جمعی و اطلاعیه ها و بیانیه ها ، به دفاع از حقوق انسانی آنان بر می خاستیم .
من این سکوت را چون فصلی سیاه در زندگی سیاسی و فرهنگی خود نمی بخشم و چنان که در آن مقاله به تفصیل نوشته ام، «شرم از زیباترین احساس های بشری است» حتی شرمی که میوه تلخ سکوتی نابه جا باشد.
پایان
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#87
Posted: 24 Dec 2014 08:33
دهه شصت؛ 'کردها زیر گلوله'
خشونت های گسترده دهه شصت برای بسیاری از کردها یادآور اعدام مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی از آغاز انقلاب تا پایان این دهه است.
اوج این اعدامها به تابستان سال ۱۳۶۷ بر میگردد که به حکم آیتالله خمینی و به بهانه انجام عملیات "فروغ جاویدان" صورت گرفت. اما این اعدامها تنها شامل اعضای سازمان مجاهدین نشد و شمار زیادی از اعضای گروههای چپ و دیگر مخالفین جمهوری اسلامی نیز به صف اعدامیها پیوستند. اعدامهای کردستان که سالها پیش از این تاریخ آغاز شده بود، سالها بعد از آن و خصوصا در سال ۶۸ نیز ادامه داشت.
اعدامهای خرداد ۶۷ در سطح سراسری بیشتر شامل مجازات فعالانی میشد که بر اساس نظر بازرسان از فعالیتهای سیاسی خود پشیمان نشده بودند. برخی از آنهایی که توبه کردند زیر شکنجه مجبور به اعتراف شدند و در موارد محدودی از اعدام رهیدند. در کردستان این پروسه بیشتر نه در سال ۶۷ که یک سال بعد از آن اجرا شد، با این تفاوت که اکثر اعتراف کنندگان، که عمدتا عضو دو حزب مخالف کومله و دمکرات بودند نیز اعدام شدند.
لعنت آباد؛ خاوران کردستان
پیکر اعدام شدگان دهه شصت عمدتا در قبرستانهایی با نام "لعنت آباد" در شهرهایی مانند بیجار، قروه و کرمانشاه به خاک سپرده شدند؛ جایی شبیه گورستان "خاوران" در تهران. قبرستانهایی که کم و بیش در تمام شهرهای عمده کردنشین دیده میشوند.
برخی از قربانیان در کنار برخی از قبرستانهای عمومی که محل اجرای احکام آنها نیز بوده است به خاک سپرده شدهاند.
در فیلمهایی که احزاب اپوزسیون ازاین دست گورستانها منتشر کردهاند، تصاویری از قبرهای بی نام ونشان اعدام شدگان دیده میشود که تنها با چند تکه سنگ از یکدیگر جدا شدهاند.
در مواردی، مشخصاتی محدود به اسامی کامل یا اختصاری از افراد اعدام شده بر روی سنگها دیده میشود که برخی از آنها شکسته شدهاند. قبرهایی هم در میان آنها به مرور زمان با سنگهای زینتی و مشخصات بیشتر آراسته شده که به نظر میرسد در سالهای بعد توسط خانوادهها انجام شده است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#88
Posted: 24 Dec 2014 08:35
مرداد ۵۸، بستر اعدامهای دهه ۶۰
اوج اعدامهای کردستان بعد از ۲۷ مرداد سال ۵۸ صورت گرفت؛ زمانی که آیتالله خمینی دستور مشهور خود را برای مداخله نظامی تمام عیار در کردستان صادر کرد.
نیروهای مسلح پس از این دستور با تجهیزات کامل و سلاح های سنگین به جنگ با گروه های مسلح کرد رفتند.
بعد از درگیریهای کردستان به دستور آیتالله خمینی پای صادق خلخالی، رئیس دادگاه تازه تاسیس انقلاب به کردستان باز شد. کارول پرونهابر، نویسنده ونزوئلایی در کتاب "اشتیاق و مرگ رحمان کرد در رویای کردستان" که در مورد عبدالرحمان قاسملو، رهبر ترور شده حزب دمکرات است، از ماکز کروایتز، خبرنگار فرانسوی که آن زمان در منطقه بوده نقل کرده است: "ارتش و سپاه پاسداران کنترل شهرهای کردستان را به دست گرفتند، خلخالی به دنبال آنها در حرکت بود، دادگاههای کوتاهی برگزار میکرد و دستو میداد اعدام به سرعت اجرا شوند."
"او مردان و پسرها را طی چند روز و گاهی حتی چند ساعت بعد از دستگیریشان، بدون برگزاری محاکمات عادلانه و گویا به جرم فعالیتهای ضد انقلابی، به اعدام محکوم میکرد."
مرکز اسناد حقوق بشر ایران نیز در گزارش "خاطرات تسخیر کننده؛ اعدام توسط جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۸" مفصل به این موضوع اشاره کرده است.
آقای خلخالی خود در یکی از بحث برانگیزترین اظهاراتش گفته است: "من حاکم شرع بودم و پانصد و چند نفر از جانیان و سرسپردگان رژیم شاه را اعدام کردم وصدها نفر از عوامل غائله های کردستان و گنبد و خوزستان و شماری از عوامل اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر را هم کشتم."
یکی از مشهورترین اعدامهای خلخالی اعدام ۹ نفر در مریوان در رابطه با "کوچ اعتراضی" بود. ورود ارتش به شهر مریوان در مرداد ماه ۵۹ با خروج اعتراضی مردم این شهر برای جلوگیری از وقوع جنگ روبرو شد. بر اساس گزارشهای موثق تقریبا تمام ساکنان مریوان به مدت دو هفته به اردوگاهی در خارج از این شهر پناه بردند. بعدها در این رابطه ۹ نفر از جمله دو برادر عضو یک خانواده تیرباران شدند.
خلخالی که پیشتر در پاوه بود و بعد به مریوان رسید سپس به سنندج، سقز و دیگر شهرها رفت و افراد بسیاری را به جوخههای اعدام سپرد؛ احکامی که غالبا در مکانهای عمومی و با طرح پرسشهایی سرپایی بدون امکان دفاع صادر میشد و در موارد زیادی همانجا هم به اجرا در میآمد.
اخبار برخی از این اعدامها در نشریات سراسری منتشر میشد. روزنامههایی مانند آیندگان، اطلاعات و کیهان در آن روزها شماری از اعدامها را اعلام کردند.
زمینه اعدامهای دهه شصت در کردستان به نخستین ماهها و سالهای انقلاب سال ۵۷ برمیگردد. علاوه بر اسناد احزاب و گروههای کرد و اخبار رسانهها، در روزهای ملتهب پس از انقلاب تصاویر تکان دهندهای نیز از اولین اعدامهای سیاسی کردستان به جا مانده که ابعاد آن را جهانی کرد.
در یکی از مشهورترین این عکسها، ناصر سلیمی سمت راست با دست شکسته و چشمان بسته در قاب ایستاده است. در کنار او برادران ناهید هستند، گلوله خورده، معلق مانده میان زمین و هوا. مجله فرانسوی پاری ماچ، در شماره دوم، ۲۱ سپتامبر سال ۱۹۷۹ عنوان "کردها، زیر گلولههای الله" را برای این عکس برگزید. اعدام در پنجم شهریور ۱۳۵۸در محوطه فرودگاه سنندج صورت گرفته بود. اعدام شدهگان بیشتر از اعضای احزاب چپ گرای کردستان بودند.
در میان آنها افرادی هم هستند که هیچ گونه وابستگی حزبی و سیاسی نداشتهاند.
این عکس متعلق به عکاس ایرانی، جهانگیر رزمی است؛ عکسی که از آن به عنوان "افشاگرانهترین عکس از اوایل انقلاب ایران" یاد شده است. رزمی، عکاس روزنامه اطلاعات در سال ۵۸، بعدها با این عکس مشهور شد و به خاطر ثبت این لحظه و خلق آن تصویر تکان دهنده، جایزه پولیتزر را از آن خود کرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#89
Posted: 24 Dec 2014 08:37
'آمارها با ابعاد فاجعه قابل مقایسه نیست'
ابعاد آنچه در سه سال اول بعد از انقلاب در کردستان اتفاق افتاد، بسیار فراتر از آمار و ارقامی است که نشریات سراسری و حتی مطبوعات خود احزاب کرد منتشر کردهاند.
از آغاز دهه شصت و زمانی که نظام جمهوری اسلامی به تمامی تثبیت شد، دور دیگری از اعدامها در کردستان آغاز شد. موج دستگیری فعالان سیاسی و مدنی در این دوره به اتهامات مختلف که عمدتا مرتبط با عضویت و هواداری احزاب کرد است، در طول حیات جمهوری اسلامی کم نظیر بود.
بیشتر دستگیر شدگان این دوره، این بار، با محاکمه در یک نهاد قضایی به طناب دار و جوخههای اعدام سپرده شدند. تعداد زیادی از آنها نیز بر اثر شکنجه و اعمال خشونت در زندانها جان خود را از دست دادند. نهادهای مدافع حقوق بشر به ما میگویند که سیر محاکمهها در این دوره بدون رسیدگی عادلانه صورت گرفته است.
همزمان با اعدامهای گروهی در تابستان سال ۶۷، شمار دیگری از زندانیان در زندانهای کردستان با مجازات مرگ روبرو شدند که از تعداد دقیق آنها نیز مانند موارد قبلی اطلاعی در دست نیست.
اخیرا بنیاد عبدالرحمان برومند، که از جمله اعدامهای سیاسی در ایران را مستند میکند، تلاشهایی را برای مستندسازی جداگانه اعدام و کشتارهای فراقضایی در کردستان آغاز کرده، اما از آنجا که همچنان در دست بررسی و تحقیق هستند، نتایج آن هنوز منتشر نشده است.
رویا برومند، مدیر این بنیاد به من گفت تا به امروز ما برای سالهای ۱۹۸۰ـ ۱۹۹۰توانستهایم ۲۴۰ مورد از اعدامهای سیاسی را ثبت کنیم. او میگوید سرگذشت افرادی که اعدام شدهاند از منابع منتشر شده و در مصاحبه و تماس با بازماندگان و فعالان کرد در حال تدوین است، ولی بدون کمک خانواده و دوستان و همبندیها، جمعآوری اطلاعات به کندی پیش میرود و مقدار اطلاعاتی که ما تا به حال جمع آوری کردهایم با ابعاد "فاجعه کردستان" قابل مقایسه نیست.
در مواردی که افراد وابسته با تشکلهای سیاسی بودند، امکان ثبت اسامی آنها در آرشیو احزاب بیشتر است اما نهادهای حقوق بشری میگویند که تعداد زیادی از این اعدامها مربوط به افرادی میشود که فعالیت سیاسی یا نظامی خاصی نداشتند و به نظر میآید که چندان هم مرتبط با احزاب نبودهاند.
رویا برومند میگوید به غیر از وقایع شناخته شده همچون کشتار قارنا، موارد دیگری نیز به بیناد برومند گزارش شده است. برای مثال دەها نفر از ساکنین یک محله در مهاباد دستگیر و به صورت تنبیهی و احتمالا در رابطه با یک درگیری که در آن شرکت نداشتهاند اعدام شدهاند، که به گفته او نشانه بارزی است از اینکه تعداد اعدام شهروندان عادی به هیچوجه پایین نیست.
گرچه به صورت عمومی دسترسی به اطلاعات دقیق و جزئیات مربوط به مجازات مرگ، خصوصا در رابطه با زندانیان سیاسی آسان نیست، اما این دشواری در کردستان به علت فضای امنیتی آن دوچندان است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#90
Posted: 24 Dec 2014 08:38
اعدامهای فرا سیاسی و فرا حزبی
بر اساس مستنداتی که در آرشیو احزاب مخالف کرد وجود دارد، در سالهای بعد از دهه شصت نیز اعدامهای سیاسی ادامه داشت، اما شمار آنها با آنچه در آن دهه رخ داد قابل مقایسه نیست.
دلیل اصلی اعدامهای سالهای آغازین انقلاب و پس از آن دهه شصت در کردستان که از اساس با اعدامهای سراسری در دهه شصت تفاوت داشت، وجود یک جنبش سیاسی فراگیر بود که بیشتر در فرم تحزب و فعالیتهای تشکیلاتی، سیاسی و نظامی نمود داشت، اما وسعت سرکوب سیاسی و نظامی مطالبات بخشهای زیادی مردم در کردستان، نشان میدهد که ابعاد آن فراتر از احزاب بوده است.
پیشینه چندین دهه مبارزه متفاوت کردها از اعتراضات سراسری در زمان حکومت پهلوی، وجود احزاب قدرتمند و دارای نفوذ اجتماعی، فراگیری مطالبات کردها و منطقهای بودن مساله کرد، شاید از جمله دیگر دلایلی است که باعث توسل نظام تازه استقرار یافته جمهوری اسلامی به سیاست اعدام در سالهای آغازین انقلاب و دهه پس از آن شد.
دین، روحانیون و مجازات مرگ
نظام جمهوری اسلامی که یک نظام ایدئولوژیک مذهبی و مبتنی بر دین اسلام و مذهب شیعه اثنی عشری است در تمام این سالها از جهت دیگری نیز نسبت به کردها احساس خطر میکرد. تعداد زیادی از کردهای ایران مسلمان و اهل سنت بودند و گرچه گرایش عمومی به مذهب در این منطقه نسبت به سایر نقاط ایران کمتر بود، اما همین میزان کافی بود که حکومت به لحاظ مذهبی از جانب کردها احساس خطری دو چندان کند.
یکی از تلاشهایی که حکومت برای مشروعیت بخشی به سیاست اعدام در کردستان پیش گرفت تلاش برای احاله مسئلە کردستان بە مسئلە مذهبی بود. بر این اساس سپاه پاسدران نیز در همان دوره سازمان "پیشمرگان مسلمان کرد" را تاسیس کرد.
این درحالیست که شواهد نشان میدهد گفتمان کردها در آن دور رنگ و بویی دینی یا مذهبی نداشته است. روحانیون کردستان آن زمان بە نمایندگی شیخ عزالدین حسینی بخشی از قیام کردستان در هر دو دوره نظام شاهنشاهی و نظام مذهبی بعدی بودند. این طیف حامل گفتمانی سکولاریستی و معتقد به جدایی دین از دولت بودند. گرچه نباید نادیده گرفت که گروه مکتب قرآن به رهبری احمد مفتیزاده، که گروهی اسلامی و معتقد به تشکیل حکومت اسلامی بود ابتدا موافق اما بعدها به بخشی از مخالفین نظام تبدیل شدند.
بر اساس پاره ای مستندات، تعدادی از روحانیون پیرو شیخ عزالدین حسینی در آن دوره در حال جمع آوری امضا برای طوماری دستگیر شدند که علیه مجازات مرگ زندانیان سیاسی تدوین شده بود. تعدادی از همین روحانیون نیز در همان سالها از آیت الله خلخالی حکم اعدام گرفتند. این در حالی بود که رهبران مذهبی نظام در صدد یافتن مستمسکهای دینی برای توجیه احکام اعدام بودند.
آیتالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی در روز ۲۱ مرداد ۱۳۵۸ تنها یک هفته قبل از صدور دستور مداخله تمام عیار نظامی در کردستان، به گروهی از آموزگاران مسلمان در مورد یک "دشمن مشترک" اخطار داد و گفت: "اینها از اسلام میترسند. اینها از قوانین اسلام میترسند. اینها میخواهند که اسلام نباشد، گرچه هر چیز دیگری باشد و این توطئه است. از آن وقتی که توطئه شد دیگر ما نمی توانیم تا آخر تحمل کنیم و توطئهها را بپذیریم. مسئله، مسئله اسلام است و مسئله مصالح مسلمین و اسلام. ما نمی توانیم مسامحه کنیم."
تنها چند روز پس از این اظهار نظر نیرویهای دولتی وارد کردستان شدند و جنگ کردستان آغاز شد. این هشدار را هم میتوان تلاش دیگری برای توجیه سرکوب با توسل به "مصالح مسلمین" دانست.
مسامحه ناپذیری آیتالله خمینی در طول حیات او، موجب اتخاذ و تثبیت سیاستی شد که کردها، که تا کنون نیز از مطالبات خود کوتاه نیامدهاند، از سیاست اعدام و سرکوب مصون نمانند.
پایان
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.