ارسالها: 24568
#24
Posted: 10 Feb 2015 20:34
جامعه شناسی واکنش ها به مرگ مرتضی پاشایی: سیاست مرگ محور و جامعه ایرانی
نگرش و تحلیلی دیگر از یک جامعه شناس
عصر یکشنبه ، 25 آبان با همسرم در یکی از خیابان های کرج قدم می زدیم. در مسیرمان به طور اتفاقی سری هم به پارکی که در آن نزدیکی بود زدیم. از همان حوالی پارک متوجه شلوغی و ازدحام غیرمتعارف پارک شدیم؛ آن هم در هوای نسبتا سرد پاییز. هرچه به مرکز پارک نزدیک تر می شدیم ازدحام و انبوهی جمعیت بیشتر و بیشتر می شد و پیش رفتن دشوار. ابتدا فکر کردیم که تئاتری یا برنامه ای در حال اجرا است. به زحمت از میان شلوغی گذشته ، خودمان را به مرکز تجمع رساندیم. خبری از تئاتر و مسابقه و سخنرانی و ... نبود ، جوانان و نوجوانانی بودند که دسته جمعی کف می زدند و ترانه می خواندند؛ ترانه های مرتضی پاشایی را؛ جمعی مختلط از دختران و پسران مدرن و شیک پوش. در واقع این تجمع ، یکی از تجمعات متعددی بود که در شهرهای مختلف ، برگزار شده و یا در حال برگزاری بود. جداً مرگ مرتضی پاشایی چه واکنش بی سابقه ای را- به خصوص از طرف جوانان- برانگیخت!
یاد فوت آیت الله مهدوی کنی افتادم که چند وقت پیش رخ داد. با اینکه صداوسیما چند روز پیاپی ، فضای رسانه های رسمی را مملو از سوگ و عزا برای ایشان کرد ، در سطح جامعه نه برای او تجمع خودجوشی شکل گرفت ، نه برای او شمعی روشن شد و نه همدلی چندانی در شبکه های اجتماعی در رابطه با ایشان شکل گرفت. هر واکنشی بود ، واکنشی برنامه ریزی شده و رسمی بود. جامعه از مرگ آیت الله هیچ استقبالی نکرد و از رحلت او دستخوش هیچ حیرت ، غم یا غلیان جمعی نشد. به خصوص جوانان ایرانی به سردترین شکل با این رخداد برخورد کردند. آن ها با این نوع برخورد ، گویا اعلام کردند که آیت الله را « خودی » نمی دانند.
در عوض جامعه و به خصوص جامعه جوانان منتظر ماند تا نوبت به مرگ یک « خودی » برسد. این خودی که بود؟ مرتضی پاشایی ، جوان 30 ساله خواننده ای که از سه آلبوم او تنها یکی مجوز گرفته بود. پوشش او مثل اکثر جوانان امروزی بود. شیک و مدرن و ترانه هایش غالباً رمانتیک؛ که در خود طنینی از زندگی بی ثبات عاطفی و جنسی اکثر جوانان و نوجوانان امروزی داشت. در واکنش به مرگ مرتضی پاشایی ، با اینکه صداوسیما چندان مرگ او را جدی نگرفت و این واقعه را در کمترین حد انعکاس داد ، تمام فضای جامعه و رسانه ها و شبکه های اجتماعی غیررسمی پر شد از واکنش همدلانه و احساسی به مرگ این خواننده. وسعت و شدت این واکنش های اجتماعی ، روانشناسان و جامعه شناسان و سیاست مداران را به تعجب واداشت.
ما واقعاً چه شد؟ چه تبیین جامعه شناختی برای این مسئله می توان آورد؟
آیا این واکنش ها را صرفاً باید با این گفته که او جوان بود و خواننده ( و طبیعتاً تا حدی مشهور ) تبیین کرد؟ البته این استدلال ، حتماً بخشی از ماجرا را تبیین می کند. اما به نظر می رسد برای درک بهتر این پدیده باید ابعاد دیگری از واقعیت جامعه ایرانی را نیز شناخت.
بدون اینکه سخن را به درازا بکشانم باید بگویم به نظر من واکنش های مشاهده شده ، بیش از آنکه صرفاً واکنش به مرگ یک نفر باشد ، گرامی داشتِ نمادین و مناسکیِ ارزش ها و سبک زندگی خاصی است که جوانان و نوجوانان ما عمدتاً خود را با آن در پیوند تنگاتنگ می بینند . واکنش های گسترده در شبکه های اجتماعی و تجمعات مردم در شهرهای مختلف ، صرفاً گرامی داشت مرگ مرتضی پاشایی نبود ، گرامی داشتِ یک شیوه زندگی و نظام ارزشی خاص بود . شیوه زندگی و نظام ارزشی که هر چه بود به نظر نمی رسید آن چیزی باشد که نظام سیاسی از جامعه می طلبد. جامعه شناسان کارکردگرا ، همواره به نقش « مناسک جمعی » در تقویت انسجام و پیوند مردم تاکید کرده اند. یکی از این مناسک جمعی ، مناسکی است که حول مرگ یا شهادت افراد شکل می گیرند. در این مناسک ، مردمانی که خود را به لحاظ اخلاقی و ارزشی ، در پیوند با فرد فوت شده یا شهید شده می دانند ، با گرامی داشتِ احساسی و عاطفیِ مرگِ آن شخص ، در واقع به صورت نمادین ، ارزش ها و اخلاقیات مقبول جمعی خویش را گرامی می دارند و بدین ترتیب از رهگذر مناسک جمعیِ مرگ ، انسجام و پیوند جمعی خویش را مستحکم تر می سازند.
ادامه دارد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#25
Posted: 10 Feb 2015 20:35
این مناسک و مراسم مرگ در مورد مرتضی پاشایی به خصوص به این خاطر حائز اهمیت و جالب است که ما در حال حاضر ، یک جامعه یکدست و همگون به لحاظ ارزشی و اخلاقی نداریم. جامعه ما در فرآیند مدرن شدن ، به لحاظ ارزشی دوپاره و شاید چندپاره شده است. ارزش های بعضی از ما ، برای دیگری ، ضدارزش محسوب می شود. در این میان حکومت ما در حال حاضر تنها یک دسته از این ارزش ها و اخلاقیات را نمایندگی و حمایت می کند و ارزش های مخالف را ، ضد ارزش می داند. اما به نظر می رسد مدت هاست که دیگر آن « دیگری ها » چندان زیر بار این تحمیل ارزشی نمی روند.
حکومت تمام تلاش خود را کرد تا احساسات و عواطف مردم را به طرفداری از مرگ آیت الله مهدوی کنی برانگیزاند و مطمئناً در آینده نیز بارها سعی خواهد کرد این کار را بکند. ولی قسمت بزرگی از مردم جامعه با واکنش نشان ندادن به این فراخوانی ، به « مقاومت سیاسی نمادینی » دست زدند.
این مقاومت سلبی ، در مواردی مانند مرگ پاشایی ، حالت ایجابی به خود می گیرد. مردمانی که در آنجا با واکنش نشان ندادن ، برای حکومت پیام های اعتراضی می فرستادند در اینجا با گرامی داشت احساسی و بعضاً اغراق آمیز مرگ یک خواننده جوان ، به این مخالف خوانی و جداسری خود ، جنبه صریح تر و ایجابی تری می بخشند ( و فرق چندانی هم نمی کند که این مخالف خوانی و مقاومت ، تا چه اندازه آگاهانه بوده باشد یا به حس ناخودآگاه و نیمه آگاه ) . و اساساً تنها با فهم این نکته است که می توان این واکنش شدید و دور از تصور جامعه به مرگ یک خواننده تازه کار را درک کرد. به نظر می رسد ، قضیه گرامی داشت مرگ نیست ، گرامی داشت نوعی از زندگی است. زندگی که نظام سیاسی موجود با آن مشکل دارد.
اینگونه است که مرگ ها و مراسم و مناسک حول آن ها ، در فضای اجتماعی ایران ، معنایی به شدت سیاسی می یابند. مرگ ها تبدیل به دو نوع می شوند. مرگ های متعلق به نظام و مرگ های متعلق به معترضین به نظام ( تفکیک ضمنی مرده گان به « مرده ما » و « مرده شما » ) . و استراتژی مقاومت و اعتراض سیاسی در اینجا این است که به مرگ افرادی که نماد نظام هستند ، باید بی تفاوت بود و مرگ افرادی که مستقیم یا غیرمستقیم ، نماد ارزش ها و سبک زندگی مخالف نظام هستند ، باید عرصه بروز و اظهار ارزش های زاویه دار و مخالف شوند.
برای همین می بینیم که حتی پدر مرتضی ، این محتوای سیاسی شکل گرفته حول مرگ پسرش را درمی یابد و در واکنش به این وضعیت می گوید « پسرم موافق نظام بود و هواداران ، پسر مرا خراب نکنند » اما اینکه واقعاً در قلب مرتضی چه بوده مهم نیست ، مهم این است که دختران و پسرانی که در شهرها و به صورت مختلط یاد او را گرامی می دارند ، او را نماد چه می دانند و نماد چه می کنند.
به نظر می رسد که بعد از این نیز بارها و بارها شاهد « سیاست مرگ محور » در جامعه ایرانی ( اعم از نوع سلبی و ایجابی آن ) خواهیم بود. در اینجا با مردمی روبرو هستیم که در فضایی که راه های اعتراض علنی سیاسی ، از طرف نظام سیاسی محدود شده است ، زیرکانه از هر فرصتی برای ابراز هویت و ارزش های خویش ( که مورد علاقه نظام نیست ) استفاده می کنند و مقاومت و اعتراض سیاسی را به عرصه هایی می کشانند که برای نظام سیاسی ، قابل پیش بینی و حتی چندان قابل کنترل نیست.
پـــایـــان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند