انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
سیاست
  
صفحه  صفحه 1 از 11:  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین »

communism | کمونیزم


زن

 
با سلام خدمت مدیران محترم

درخواست ایجاد تاپیکی را در تالار سیاست دارم.

عنوان : کمونیزم
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
کمونیسم (از واژه لاتینی Communis به معنی مشترک) یک ایدئولوژی است که می‌کوشد بر اساس مالکیّت مشترک روش‌ها و ابزارهای تولید و در غیاب مالکیت خصوصی یک سازمان اجتماعی ضد دولت‌گرایی فاقد طبقه‌های اجتماعی را ترسیم کند. کمونیسم را شاخه‌ای از مکتب سوسیالیسم می‌دانند. در برخی کشورها که شامل چین و خاور جنوبی هستند کمونیسم را دین و مذهبی نو پایه ابهام می‌دانند.




اشکال اولیه سازمان‌های اجتماعی انسانی در مکتب مارکسیسم به «کمون اولیه» مشهور است. با این وجود، کمونیسم یک نوع سازمان اجتماعی را ترسیم می‌کند. در میان کمونیست‌ها مکتب‌های جدیدی شکل گرفته‌است که می‌توان به مائوئیسم، تروتئیسم، کمونیسم مشورتی، لوگزامبورگیسم، کمونیسم آنارشیست، کمونیسم مسیحی و در نهایت انواع جریان‌های کمونیسم چپ اشاره کرد که دارای تنوع فراوانی است. با این وجود، بقایای مختلف اتحاد جماهیر شوروی (که منتقدان آن را «استالینیسم» می‌نامند) و تفسیر مائویی مارکسیسم-لنینیسم شاخه (مکتب) جدیدی از کمونیسم را تشکیل داده‌اند که در قرن بیستم که ابزار قدرت اصلی کمونیسم در روابط بین‌الملل محسوب می‌شد شاخه ترتئوئیسم دارای چنین قدرت متمایزی نیست.

کارل مارکس معتقد است برای تبدیل یک جامعه از وضعیت تولید سرمایه داری به حالت تولید کمونیسم، می‌بایست دوران گذاری را طی کرد و این امر به یکباره امکان‌پذیر نیست، مارکس این دوران گذار را دیکتاتوری پرولتاریا انقلاب کمونیست می‌نامد. جامعه کمونیستی مورد نظر مارکس که از کاپیتالیسم برمی‌خیزد هرگز در عمل تحقق نیافته و به صورت نظری باقی‌مانده است؛ و در واقع مارکس دربارهٔ خصوصیات جامعه کمونیستی صحبت زیادی نکرده‌است. با این وجود، اصطلاح «کمونیسم»، مخصوصاً وقتی با کاپیتالیسم همراه شود بیشتر به رژیم‌های سیاسی و اقتصادی تحت سلطه احزاب کمونیست اشاره می‌کند که مدعی هستند نماینده دیکتاتوری پرولتاریا (طبقه کارگر) می‌باشند.

در اواخر قرن ۱۹، نظریات مارکس احزاب سوسیالیست را در سراسر اروپا به طور گسترده‌ای فعال کرد اما در نهایت سیاست‌های این احزاب در مسیر کاپیتالیسم «اصلاحی» شکل گرفت و نه در جهت براندازی آن. تنها استثناء در این مورد حزب کارگر سوسیال دموکرات روسیه بود. رهبر یکی از شاخه‌های این حزب که به بولشویک معروف است لنین بود، پس از سرنگون کردن دولت موقت روسیه در انقلاب ۱۹۱۷ روسیه به قدرت رسید.

در سال ۱۹۱۸، نام این حزب به حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی تغییر کرد که این عمل بر اختلاف میان کمونیسم و دیگر شاخه‌های سوسیالیسم دامن زد.

پس از پیروزی انقلاب اکتبر در امپراتوری روسیه بسیاری از احزاب سوسیالیست در اکثر کشورهای جهان به احزاب کمونیست تبدیل شدند که درجه اطاعت‌پذیری آن‌ها از حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروری متفاوت بود. پس از جنگ جهانی دوم، کمونیست‌ها در اروپای شرقی به قدرت رسیدند و در سال ۱۹۴۹، حزب کمونیست چین (CPC) توسط مائو زدونگ در جمهوری خلق چین تأسیس شد، این حزب در ادامه، مسیر ایدئولوژیکی رشد کمونیستی خود را به گونه‌ای متفاوت طی کرد. در میان کشورهای جهان سوم که دولتهای طرفدار مکتب کمونیسم تشکیل دادند می‌توان به دولت‌های کشورهای کوبا، کره شمالی، ویتنام شمالی، لائوس، آنگولا، و موزامبیک اشاره کرد.

از اوایل دهه ۱۹۷۰، اصطلاح «یوروکمونیسم» وارد عرصه سیاست شده که به آن دسته از سیاست‌های احزاب کمونیست در اروپای غربی اشاره می‌کرد که به دنبال سنت شکنی و نقد حمایت بی قید و شرط از اتحاد جماهیر شوروی بود. این احزاب در ایتالیا و فرانسه فعالیت سیاسی زیادی داشتند و وزنه‌های انتخاباتی مهمی محسوب می‌شدند.

یک گرایش ضد کمونیسم و ضد جنگ سرد در ایالات متحده وجود دارد. با این وجود در بسیاری از مناطق آفریقای جنوبی و آمریکای مرکزی احزاب کمونیست و حرکت‌های کمونیستی مختلف قدرت زیادی دارند.

در اواخر دهه ۱۹۸۰، با زوال دول کمونیستی و اروپای شرقی و با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ۸ دسامبر ۱۹۹۱ قدرت کمونیسم در اروپا کاهش چشمگیری داشت. با این وجود هنوز حدود یک چهارم جمعیت جهان در کشورهای کمونیستی و بخصوص جمهوری خلق چین زندگی می‌کنند.

جنگ سرد نیز با سقوط کمونیسم و فروپاشی و تجزیه اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ به پایان رسید.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
زن

 
nnasrin
حالا چرا تاپیکی با موضوعیت کمونیزم؟[/quote]


من مسلمانم و کمونیست نیستم .
هدفم هم تبلیغ کمونیزم نیست
کمونیزم در عمل با شکست مواجه شد
اما در همین مکتب هم نکات مثبت فراوانی وجود داره که به مرور خواهم نوشت
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
زن

 
کمونیزم با یک ساختار اجتماعی یا ساختار دینی؟

کمونیسم یک ساختار اجتماعی است، که تأسیس یک جامعهٔ بدون طبقه، بدون دولت (هیئت حاکمه) بر اساس مالکیت اشتراکی بر ابزار تولید را ترویج می‌کند. معمولاً کمونیسم به عنوان شاخه‌ای از جنبشی بزرگ‌تر به نام سوسیالیسم مطرح می‌شود که خط مشی جنبش‌های سیاسی و روشنفکری گوناگونی است که خاستگاه خود را به آثار مارکس بر می‌گردانند. مخالفان می‌گویند که کمونیسم یک ایدئولوژی است در حالی که مروجان کاملاً برعکس می‌گویند که تنها نظام سیاسیِ بدون ایدئولوژی است، چرا که نتیجه منطقی ماتریالیسم تاریخی و انقلاب پرولتاریا است.

«کمونیست‌ها از یکسو، در عمل پیشرفته‌ترین و استوارترین بخش احزاب طبقه کارگر هر کشور را تشکیل می‌دهند، و درواقع محرک آن بخش می‌باشند؛ و از سوی دیگر، یعنی از دیدگاه نظری آنان نسبت به تودهٔ اعظم پرولتاریا این امتیاز را دارند که به روشنی مسیر حرکت، شرایط و نتایج نهایی نهضت پرولتاریا را درک می‌کنند. هدف فوری پرولتاریا همان است که همه احزاب پرولتاریایی دیگر نیز دارند: متشکل کردن پرولتاریا در قالب یک طبقه، سرنگون کردن سیادت بورژوازی و تسخیر قدرت سیاسی به وسیهٔ پرولتاریا. نتیجه‌گیری‌های نظری کمونیست‌ها به هیچ وجه مبتنی بر عقاید و اصولی نیست که خود را مصلح جهان معرفی کند.»

اگرچه مارکسیسم شالودهٔ فرم‌های گوناگون کمونیسم مانند لنینیسم، تروتسکیسم، و لوکزامبورگیسم است و مارکس اغلب به عنوان پدر کمونیسم شناخته می‌شود، اما کمونیسم‌های غیرمارکسی هم وجود دارد.

مارکس تفاوت کمونیسم خود را با واژهٔ علمی متمایز می‌کند. کمونیسم مارکس کمونیسمی است که بر مبنای آزادی طبقهٔ کارگر بنا شده‌است. طبقه کارگر بنا بر نقشی که در مناسبات تولید بر عهده دارد، مجبور است نیروی کارش را بفروشد. این فروش نیروی کار کارگر را تبدیل به ماشین می‌کند و او را از ماهیت انسانی‌اش تهی می‌سازد. این استثمار برای استمرار خویش دولت را می‌آفریند، نهادی به نام خانواده (در مفهوم مدرن آن) را بنیان می‌نهد که پدرسالار است. این روابط حتی در یک خانوادهٔ لزبین هم در این جامعهٔ پدرسالار بازتولید می‌شود. این روابط پدرسالارانه به زن به چشم جنس دوم نگاه می‌کند و طبعاً چون پدر در راس خانواده قرار دارد، کودکان و زنان همگی جزیی از مایملک پدر محسوب می‌شوند. مارکس در مانیفست می‌گوید:

«آیا به ما حمله می‌کنید که می‌خواهیم به استثمار کودکان توسط پدران و مادران خاتمه دهیم؟ درست است ما به این جنایت اعتراف می‌کنیم.»
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
مرد

 
nnasrin
توجه به نقاط پیدا و پنهان یک ایدئولوژی بسیار راهگشا خواهد بود برای هر مسیر تازه ای
اما خوندن این همه مطلب از صفحه نمایش سخت ه
     
  
زن

 
کمون اولیه

مفهوم کمونیسم تاریخچه‌ای بسیار طولانی دارد که به قبل از دوران کارل مارکس و فردریش انگلس بر می‌گردد. در یونان باستان، مفهوم کمونیسم با افسانه‌ای راجع به « عصر طلایی» زندگی انسان‌ها همراه بود که در ین عصر افراد جامعه با هماهنگی و آرامش کامل زندگی می‌کردند و مفهوم مالکیت خصوصی وجود نداشت. برخی استدلال می‌کنند که کتاب جمهوریت افلاطون و برخی اعتقادات نظریه پردازان یونان باستان زندگی اشتراکی در راستای حمایت از کمونیسم قرار دارند و همچنین شعب اولیه مسیحیت و به خصوص کلیسای کاتولیک روم اولیه مطابق آنچه در مورد اعمال حواریون و قبائل آمریکای بومی ایالت متحده در آمریکای قبل از کلمبیا زندگی می‌کردند، نوشته شده عقاید کمونیستی را به صورت زندگی اشتراکی و مالکیت مشترک تجربه می‌کردند.

توماس مور، در رساله خود با نام آرمان شعر که در سال ۱۵۱۶ تهیه شد جامعه‌ای را به تصویر کشید که بر اساس مالکیت مشترک اداره می‌شد و حاکمان آن بر اساس منطق این رویه را انتخاب کرده بودند. همچنین فرانسیس رابلیاس جامعه آرمان شهر را در کتاب افسانه‌ای ابی تولئم به همین شکل توصیف نموده‌است. در قرن ۱۷ میلادی، مجدداً عقاید کمونیستی در انگلستان فراگیر شد. ادوارد برنشتاین در مقاله سال ۱۸۹۵ خود با نام «کرامول و کمونیسم»استدلال می‌کند که چندین گروه در جنگ داخلی انگلستان، مخصوصاً دیگرز (یا «سرکوبگران حقیقی» مشخصاً دارای عقاید کمونیستی بودند و رفتار اولیور کرامول در برابر این گروه‌ها اغلب خصمانه و در بهترین حالت بی طرفانه بود.انتقاد نسبت به مضمون مالکیت خصوصی تا دوران روشنفکری قرن ۱۸ ادامه یافت و متفکرانی مانند روسه در رأس این منتقدان قرار داشتند. کلمه « کمونیست» در سال ۱۸۴۰ توسط گودوین بارمبی و با توجه به کلمه فرانسوی "Commuisme" اختراع شده که بارمبی این کلمه را در هنگام مطرح کردن بحث مکتب مساوات منسوب به گراشوس بابف، از رادیکال‌های شرکت کننده در انقلاب فرانسه و ابه کنستانت معرفی کرد. بارمبی مشخصاً جامعه تبلیغ کمونیسم لندن را در سال ۱۸۴۱ پایه ریزی کرد. « سوسیالیسم آرمان شهر» (کلمه‌ای که توسط انگلز اختراع شد)، بر اساس نوشته‌های رابرت اون، دچار فوریه و کلاود هنری دووری همه نوشته‌های مربوط به آرمان شهر را جمع آوری کرد.

کارل مارکس کمون اولیه را نشأت گرفته از وضعیت شکارچی گری انسان می‌داند. وقتی انسان‌ها قادر به ساختن شدند، مالکیت خصوصی مطرح شد، برابری‌های جامعه به نابرابری تبدیل شد، طبقات/ اجتماعی شکل گرفتند، سپس وضعیت تولیدی فئودالیسم شکل گرفت و در نهایت با جمع آوری اولیه سرمایه مفهوم کاپیتالیسم شکل گرفت که به نحوری به مرچانتیالیسم وابسته‌است. مارکس معتقد است گام بعدی در تکامل اجتماعی بازگشت به کمونیسم نیست بلکه هدف انسان دستیابی به وضعیتی فراتر از آنچه در کمون اولیه تجربه می‌شده‌است (مارکس این نظریه را با تأثیرپذیری از ادبیات هگل مطرح کرده‌است).

آنچه امروزه به عنوان کمونیسم مطرح است حاصل حرکت کارگری از قرن ۱۹ میلادی در اروپاست. در آن زمان انقلاب صنعتی رقم خورد، منتقدان اجتماعی کاپیتالیسم را به علت ایجاد طبقه جدیدی از کارگران بی تجربه که در شرایط سخت کار می‌کردند و همچنین افزایش فاصله طبقاتی بین فقیر و غنی مورد سرزنش قرار داد. انگلز که در منچستر زندگی می‌کرد، شاهد شکل گیری جنبش چارتیست بود (« تاریخ سیوسیالیسم انگلستان را مطالعه کنید» )، در حالی که در همین زمان مارکس در فرانسه و آلمان شاهد پرولتاریا بود.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
زن

 
نسرین بانوی عزیز ! تبریک میگم به مناسبت ایجاد تاپیک جدیدت .. در هر حال توضیحاتی هم که در بالا دادی مختصر و مفید بود و شاید باز هم نیاز به توضیحات بیشتری در این زمینه باشه .. با این که من از مخالفان سر سخت و درجه یک کمونیسم هستم اما عقیده دارم که هر عقیده و مرام و ایده ای باید بر رسی بشه به طرفدارانش احترام گذاشته شه و نکات و نقاط ضعف و مثبتش مورد بر رسی قرار بگیره حدود بیست و هفت هشت سال پیش در آغاز جوانی و دوران گورباچف ما چند نفر از دوستان صمیمی که به هم اعتماد داشتیم می نشستیم در مجلسی و از هر گروهی دو نفری بودیم .. من جزو گروه اسلامی ها و ضد کمونیست و ماتریالیست بودم ..چهار پنج گروه دیگه هم بودند . البته من اون موقع هم مسلمون ضد انقلاب بودم . قبلش مجبور بودیم مطالعه کنیم بریم سر میز گرد..که الیته رو زمین می نشستیم .. تا نزدیکای صبح می نشستیم و بحث می کردیم و به جایی نمی رسیدیم .. جالب این جا بود که بچه های مجاهدخلقی که در بحث شرکت داشته و خود کمونیست ها و چریک های فدایی همه شون حکومت کمونیستی شوروی رو می پسندیدند و می گفتند شیوه مناسبی برای ایرانه ..بحث های بی نتیجه زیادی داشتیم و دیگه با مرگ خمیتی و سرنگونی کمونیست در شوروی این نشست های خودمونی هم تعطیل شد .. در کل چه در سیاست چه در اقتصاد هر شیوه و سبکی معایب و مزایایی داره ..و به صرف چند ویژگی مثبت نمیشه اونو ملاک قرار داد یا به آن اولویت بخشید یا حتی به دلیل شکست در امر پیاده شدن درکشوری این سبک و شیوه را محکوم کرد و گفت که از ریشه غلط بوده ..البته من نمی خوام وارد بحث های کمونیستی ماتریالیستی و اسلامی شم . چون دیگه حوصله و انگیزه شو ندارم و کتابهایی رو هم که در این زمینه خوندم چه اسلامی مذهبی و چه کمونیستی به خاطر مشغله زندگی و کاری و شستشوی ذهنی همه از یادم رفته ... فقط می خواستم به همین نکته اشاره کنم که در هر مکتبی در هر تز و فر هنگ و ایده ای. قانونگذار بیشتر از خود قانون می تونه اهمیت داشته باشه . اجرای قانون و نظارت بر این اجرا بسیار اهمیت داره . این اجرا اخلاق می خواد .. وجدان می خواد ..آیا دیکتاتوری هم می خواد ؟ فکر و فر هنگ و ساختار ذهنی ملتی برای پذیرش اون قانون به چه صورت می تونه باشه ؟ انگیزه برای کار و اشتغال در فرهنگ ها و جوامع مختلف تفاوت داره .. چرا یک دیکتاتور مثل رضا شاه کبیر در آغاز قرن بیستم برای ملت و کشور ش موفق عمل می کنه ؟ آیا این به این معناست که دیکتاتوری خوبه ؟ چرا اقتصاد در غرب از انسانها فردی ماشین زده ساخته ؟ چرا دموکراسی در بسیاری از کشور ها بد تر از دیکتاتوری شده ... ؟ چرا کمونیست در بسیاری از کشور ها هنوز داره حکومت می کنه ؟ شرایط مردم اون جا .. انگیزه اونا برای کار و فعالیت به چه شکله ؟ آیا اصول کمونیسم ارزششو داره که به خاطرش جانفشانی کرد؟ آیا عدالت در کار و کارگری و نتیجه دسترنج برای کارگران در حکومت کمونیستی وجود داره ؟ آیا این اصول و بهتره بگم نکات و نقاط مثبت این اصول رو نمیشه به عنوان زیر مجموعه ای در ایدئولوزی و اصول و فرهنگها و مکاتب دیگه ای دید ؟ و پیاده اش کرد ؟ .. نسرین جان دست گلت درد نکنه .. به غیر از پیام اخر بقیه نوشته هاتو خوندم . اونو هم الان می خونم تا برام یه یاد آوری بشه از اواخر دهه ۶۰ خورشیدی .. دست گلت درد نکنه . موفق باشی . دوست و برادرت : ایرانی
     
  
زن

 
کمونیزم و مارکس.

صحبت در باره ی کمونیزم بدون صحبت درباره ی کارل مارکس ، امکان پذیر نیست .

بخش اصلی متفکران سوسياليست و نيز فعالان سياسی چپ سده نوزدهم و نيز بخش مهمی از سده بيستم مارکسيست و يا تحت تاثير مارکسيسم بوده‌اند. گرچه مارکسيسم تنها به آثار و انديشه‌های مارکس خلاصه نمي‌شود و انگلس نيز در توليد و بنيانگذاری نظريات مارکسيستی سهم مهمی داشته است، اما بدون ترديد سرچشمه اصلی مارکسيسم ناشی از پژوهش‌ها، آثار و انديشه‌های کارل مارکس است. اهميت مارکس در دنيای فکر و سياست تنها به نقشی که او در زمان حيات خود بازی کرد، محدود نمي‌شود، بلکه تا هر زمان که بحث مربوط به سرمايه‌داری و سوسياليسم و انقلاب و طبقات اجتماعی جريان دارد، شبح مارکس نيز به هرصورت کم و بيش در اين بحث‌ها و جدلها حضور داشته و خواهد داشت.
در اهمیت و منرلت این شخصیت کافی است اشاره کنیم که در یک نظرخواهی از شنوندگان «رادیو ۴» (ایستگاه رادیویی متعلّق به رادیوی بی‌بی‌سی انگلستان در سال ۲۰۰۵)، کارل مارکس به عنوان بزرگترین متفکر هزارهٔ دوم انتخاب شد. پیشتر در آغاز هزارهٔ جدید کاری مشابه توسّط وب‌گاه انگلیسی زبان بی‌بی‌سی انجام گرفته بود که ۲ میلیون نفر از مردم کشورهای گوناگون از سرتاسر جهان در این نظرخواهی شرکت کرده و از میان اندیشمندان هزاره، کارل مارکس مقام نخست را یافت و آلبرت انیشتین و آیزاک نیوتون با فاصله‌ای بسیار از او به‌عنوان نفرات دوم و سوم انتخاب شدند.
در ادامه به معرفی این اندیشمند بزرگ خواهیم پرداخت
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
بیوگرافی کوتاهی از کارل مارکس

کارل مارکس در سال 1818 در شهر ترابر از شهرهای پروس، کنار رودخانه راین، در خانواده‌ای مرفه، تحصیلکرده، ولی نه انقلابی‌ به دنیا آمد، پدرش یک قاضی یهودی بود که در 1824 به مذهب پروتستان گروید. مارکس تا پایان دوره دبیرستان در ترابر به سر برد سپس به ترتیب به دانشگاه ‌های بن و برلین رفت و به مطالعه در علوم حقوقی و عمدتاً تاریخ و فلسفه پرداخت. در 23 سالگی دکترای فلسفه گرفت.




مارکس در بدو امر به قصد اخذ مقام پروفسوری به منظور تدریس در دانشگاه عازم بن شد، ولی از آنجا که دولت دو فیلسوف مطرح آن زمان، یعنی لودویک فویر باخ را از دانشگاه اخراج و برونو بائر را ممنوع التدریس کرده بود، از فکر کار آکادمیک دست کشید و در سمت مقاله‌ نویس با عده‌ای از رادیکال‌های بورژوازی منطقه راین که با انجمن در تماس بودند، در اول ژانویه 1842، در کلن، اولین شماره نشریه مخالفی را به نام «راینیش تسایتونگ» منتشر ساختند. اکتبر همان سال مارکس سردبیر نشریه شد و گرایش دموکراتیک –انقلابی ‌نشریه رو به فزونی گذاشت و دولت هم که دید حتی با اعمال سانسور نشریه از پا نمی‌افتند، به رغم استعفای مارکس از سمت سردبیری روزنامه، انتشار آن را در مارس 1843 متوقف کرد. آنچه در این راستا دولت را شدیداً به خشم آورده بود، مقاله‌ای بود در رابطه با اوضاع دهقانان تولید کننده شراب در دوره موسل به قلم مارکس.

تجربه کوتاه کار روزنامه نگاری به مارکس یاد داد که به اندازه کافی با اقتصاد سیاسی آشنایی ندارد، لذا در این خصوص به مطالعه، تحقیق و بررسی پرداخت که تا پایان عمرش ادامه داشت.

در پائیز سال 1843 مارکس به منظور چاپ یک مجله رادیکال در خارج به همراهی آرنولدروژه (از جمله هگلی‌های چپی که 6-5 سال سابقه زندانی سیاسی داشت و از سال 1848 به بعد یک تبعیدی سیاسی شد) به پاریس رفت، اما صرفاً یک شماره از مجله مورد نظر به نام «سالنامه‌های آلمانی– فرانسوی» منتشر شد. علت عدم انتشار در مرحله اول مشکلات پخش مخفی آن در آلمان و در وهله دوم اختلاف نظر با آرنولدروژه بود. نگاهی به مقالات مندرج در این مجله روشن می‌سازد که مارکس در همان موقع هم یک انقلابی‌ مدافع «انتقاد بیرحمانه از هر چیز موجود» و بالاخص «انتقاد به وسیله اسلحه» بود و به مردم و کارگران اتکا داشت.

در سال 1844 با فردریک انگلس که برای چند روز به پاریس آمده بود آشنا شد و از آن پس، دوستی دیرینه‌ای بین آن دو به وجود آمد که تا پایان زندگی مارکس ادامه داشت. آن دو با دامن زدن به یک مبارزه حاد علیه بینش‌های مختلف سوسیالیسم خرده بورژوایی که اوج آن برخورد با اصول عقاید پرودون در کتاب «فقر فلسفه» توسط مارکس بود به تدوین تئوری و تاکتیک‌های سوسیالیسم پرولتری پرداختند.

در سال 1845، پیرو درخواست موکد دولت پروس، مارکس به عنوان یک انقلابی‌ خطرناک از پاریس تبعید شد و به بروکسل رفت. در سال 1847 به همراه انگلس عضو انجمن مخفی‌ای به نام «اتحادیه کمونیست‌ها» شدند. در اولین کنگره اتحادیه در همان سال موظف شدند «مانیفست حزب کمونیست» را تهیه و تنظیم نمایند، که در سال 1848 منتشر شد.

با شعله‌ور شدن آتش انقلاب بورژوایی فرانسه در فوریه 1848، مارکس از بلژیک تبعید و مجدداً به پاریس رفت و از آنجا که انقلاب بورژوایی در آلمان و اتریش در مارس 1848 شروع شد، عازم کلن شد و مجدداً سردبیری نشریه «نیوراینیش تسایتونگ» را به عهده گرفت. هر چند انقلاب شکست خورد، ولی تئوری‌های مارکس و انگلس در دوره پرآشوب سال‌های 49-1848 به طور اعجاب‌انگیزی مهر تائید خوردند.

ضد انقلابیون فاتح، مارکس را دادگاهی و او را از آلمان اخراج کردند. مارکس نیز ابتدا به پاریس رفت اما دوباره پس از تظاهرات مردمی‌13 ژوئن 1849 مجدداً از پاریس اخراج و تا پایان عمرش در لندن ماندگار شد. در این دوره فقر بر تبعید افزوده شد و اگر کمک‌های مالی و بی‌دریغ انگلس نبود حال نه از کتب ارزشمندی چون «درباره نقد اقتصاد سیاسی» (1859) و «سرمایه» (1876) اثری بود و نه از وجود صدها کتاب و مقاله برجسته علیه طیف وسیع اندیشه‌های غیر و ضدسوسیالیسم پرولتری.

احیای تدریجی جنبش‌های دموکراتیک در دهه 50 و 60 مارکس را دوباره به فعالیت عملی کشاند، که حاصل آن تشکیل انترناسیونال اول (28 سپتامبر 1864) در لندن بود. مارکس قلب و روح این انجمن و نویسنده اول خطابیه انجمن و تعداد بیشماری قطعنامه‌ها، اعلامیه‌ها و بیانیه‌ها بود. کوشش و تلاش پیگیر و خستگی‌ناپذیر در جهت فعالیت مشترک با اشکال مختلف سوسیالیست‌های غیرپرولتری و مجادلات طولانی با دیدگاه‌های آنها به مارکس این فرصت را داد که تاکتیک‌های مبارزه‌ای پرولتری را مورد نقد و بررسی قرار دهد و به دنبال سقوط کمون پاریس (1871) اثر مشهورش را به نام «جنگ داخلی در فرانسه» (1871) منتشر کند.

به رغم انشعاب با کونین از انترناسیونال و انتقال «شورای عمومی ‌انترناسیونال» به نیویورک، انترناسیونال اول نقش تاریخی و جایگاه خود را به عنوان چراغ راهنمای جنبش‌های کارگری در جهان به دست آورد و راه را برای یک دوره رشد عظیم‌تر جنبش‌های کارگری در تمام جهان هموار ساخت و منجر به شکل گیری احزاب توده‌ای سوسیالیست طبقه کارگر در کشورهای جداگانه شد.

ولی کار مداوم و طاقت فرسا در انترناسیونال و نیز کار پیگیرانه‌تر تئوریک در بازسازی اقتصاد سیاسی و تکمیل «سرمایه» از سویی و از دست دادن همسر (در 1881) و دخترش (در 1883) از سوی دیگر، زندگی مارکس را (که دائماً با انواع بیماری‌ها دست و پنجه نرم می‌کرد) بسیار سخت و دشوار کرده بود، و در نهایت، بعدازظهر آفتابی ‌مارس 1883 پس از صرف ناهار مختصری همراه با سس خردل محبوب‌اش، به عادت هر روزه، روی صندلی راحتی لم داد، کمی ‌کتاب خواند، به خواب رفت و از این خواب دیگر بیدار نشد. آرام و بی‌صدا از دنیا رفت و او کسی بود که آرامش و سکوت را از سده بیستم گرفت و ظاهراً هزاره سوم میلادی را به حال خود رها نمی‌سازد.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
معرفی آثار مارکس


از این اندیشمند بزرگ آثار قابل توجهی بر جای مانده که مهمترین آنها کتاب کاپیتال یا سرمایه است که مهمترین اثر جنبش کمونیستی به شمار می آید.این کتاب به تحلیل قواعد اقتصادی تولید نظام سرمایه داری می‌پردازد.

دربارهٔ این که مضمون کتاب، اقتصاد سیاسی است یا نه، جای بحث است. به عنوان مثال در نخستین ترجمهٔ این اثر به فارسی، عنوان فرعی کتاب، یعنی «نقادی اقتصاد سیاسی» در جلد درج نشده بود، ولی برخی بر آنند که کتاب بیش‌تر نقادی ایدئولوژی است.
گروهی دیگر معتقدند این کتاب در زمینه کندوکاو انتقادی نظام سرمایه‌داری، پیامدهای اقتصادی آن و نظریات اقتصاددانان دربارهٔ سرمایه‌داری است. مارکس نتوانست قبل از مرگ جلد دوم و سوم سرمایه را کامل کند اما فردریش انگلس دوست و همکارش پس از مرگ او جلد دوم و سوم را بر اساس دستنوشته‌های مارکس به ترتیب در سال‌های ۱۸۸۵ و ۱۸۹۴ منتشر کرد.






آثار مارکس که به زبان فارسی ترجمه شده عبارتند از:

سرمایه (کاپیتال)، ترجمهٔ ایرج اسکندری، اولین انتشار: ۱۳۵۲، چاپ جدید: ۱۳۸۳، انتشارات فردوس
سرمایه، نقدی بر اقتصاد سیاسی (جلد یکم)، ترجمهٔ حسن مرتضوی، چاپ اول: ۱۳۸۶، انتشارات آگاه.
سرمایه، نقد اقتصاد سیاسی (جلد دوم)، ترجمهٔ حسن مرتضوی، چاپ اول: ۱۳۹۳، انتشارات آگاه.
سرمایه (کاپیتال)، تحلیل نقادانه تولید کاپیتالیستی (جلد یک)، ترجمهٔ جمشید هادیان، انتشار کاغذی: 1386، انتشار نسخه رایگان الکترونیکی: 1387.
گروندریسه، مبانی نقد اقتصاد سیاسی، ترجمهٔ باقر پرهام و احمد تدین، چاپ اول ۱۳۶۳، انتشارات آگه
دربارهٔ مسئلهٔ یهود؛ گامی در نقد فلسفهٔ حق هگل، ترجمهٔ دکتر مرتضی محیط، ویراستاران: محسن حکیمی-حسن مرتضوی، چاپ اول: ۱۳۸۱، نشر اختران
دست‌نوشته‌های اقتصادی فلسفی ۱۸۴۴، ترجمهٔ حسن مرتضوی، چاپ اول ۱۳۷۷، انتشارات آگه
دربارهٔ تکامل مادی تاریخ (دو رساله و ۲۸ نامه)، ترجمهٔ خسرو پارسا، چاپ اخیر: ۱۳۸۰، نشر دیگر.
صورت‌بندی‌های اقتصادی پیشاسرمایه‌داری، ترجمهٔ خسرو پارسا، چاپ اول: ۱۳۵۳ چاپ اخیر: ۱۳۷۸، نشر دیگر.
لودویگ فوئرباخ و ایدئولوژی آلمانی، ترجمهٔ پرویز بابایی، چاپ اول: ۱۳۷۹، نشر چشمه
رسالهٔ دکترای فلسفه (اختلاف بین فلسفهٔ طبیعت دموکریتی و اپیکوری)، ترجمهٔ دکتر محمود عبادیان، حسن قاضی‌مرادی. چاپ اول:۱۳۸۱، نشر اختران
هیجدهم برومر لوئی بناپارت، ترجمهٔ باقر پرهام، چاپ اوّل: ۱۳۷۷، نشر مرکز
نبردهای طبقاتی در فرانسه، ترجمهٔ باقر پرهام، چاپ اوّل: ۱۳۷۹، نشر مرکز
جنگ داخلی در فرانسه ۱۸۷۱، ترجمهٔ باقر پرهام، چاپ اوّل: ۱۳۸۰، نشر مرکز
پنج مقالهٔ مارکس و انگلس دربارهٔ ایران، ترجمهٔ دکتر داور شیخاوندی، چاپ اوّل: ۱۳۷۹، نشر آتیه
سانسور و آزادی مطبوعات، ترجمهٔ حسن مرتضوی، چاپ اول: ۱۳۸۴، نشر اختران.
فقر فلسفه، ترجمهٔ آرتین آراکل، چاپ اوّل: ۱۳۸۳، نشر اهورا.
جزوه مهم مانیفست هم که کار مشترک مارکس و انگلس است ، ترجه های گوناگونی به زبان فارسی دارد. گفته می شود که بیشترین بخش این جزوه ، نظرات و اندیشه های مارکس بوده است.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
صفحه  صفحه 1 از 11:  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین » 
سیاست

communism | کمونیزم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA