انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
سیاست
  
صفحه  صفحه 10 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین »

communism | کمونیزم


مرد

 
۱۰ نقشه سیا برای ترور فیدل کاسترو

در سال‌های اولیه زمامداری فیدل کاسترو در کوبا سازمان اطلاعات آمریکا توطئه‌های بسیاری برای ترور وی ریخت، توطئه‌هایی که برخی از آنها به اندازه یک فیلم تخیلی-کمدی مضحک بودند، از انفجار سیگار گرفته تا نقشه برای ریزش ریش کاسترو.

به گزارش تسنیم، در فوریه 1959، فیدل کاسترو نخست‌وزیر کوبا شد. از آن زمان، به گفته مردی که مسئول حفاظت از جان کاسترو بود، وی بیش از 600 سوءقصد را از سر گذراند. فابین اسکالانته (Fabian Escalante)، رئیس سابق محافظان کاسترو می‌گوید که این سوءقصد‌ها را می‌توان به ترتیب زیر طبقه‌بندی کرد: دولت آیزنهاور سعی کرد کاسترو را 38 بار ترور کند؛ کندی 42 بار، جانسون 72 بار، نیکسون 184 بار، کارتر 64 بار، ریگان 197 بار، بوش پدر 16 بار و کلینتون 21 بار. (درباره صحت ادعای اسکالانته، بالاخص ترور‌ها پس از دوران نیکسون، شک و تردیدهایی مطرح می‌شود.) سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) از روش‌های بسیار عجیبی برای ترور کاسترو استفاده کرده است.

1. معشوقه افسونگر. ماریتا لورنز (Marita Lorenz)،‌ یکی از بسیار معشوقه‌های کاسترو، پذیرفت با سیا همکاری کرده و کپسول‌های حاوی سم را به وی بخوراند. وی توانست کپسول‌ها را درون کرم پوستش به داخل اتاق خواب ببرد، اما این کپسول‌ها در داخل کرم حل شدند و وی نیز شک داشت که بتواند کاسترو را وادار به خوردن کرم پوست کند. لورنز بعدها گفت که کاسترو به نحوی از نقشه وی مطلع شده و تفنگش را به او داد. لورنز به کاسترو گفت: «نمی‌توانم این کار را انجام دهم فیدل!»

2. لباس شنای زهرآلود. سیا تصمیم گرفت در بحبوحه نبرد خلیج خوک‌ها به رهبر کوبا یک لباس شنا هدیه دهد! در سال 1975، کمیته اطلاعات سنا اعلام کرد «مدارکی محکم» در اختیار دارد که نشان می‌دهد سیا قصد داشت با ارائه یک لباس آغشته به میکروب و باکتری به کاسترو وی را دچار یک بیماری پوستی شدید (و احتمالا بدتر) کند. این نقشه ظاهرا قرار بود توسط یک وکیل آمریکایی به نام جیمز بی‌. دوناوان (James B. Donovan) که برای آزادی زندانیان خلیج خوک‌ها عازم مذاکره با کاسترو بود، اجرا شود. آسوشیتد‌پرس در سال 1975 گزارش داد که نقشه با تصمیم دوناوان برای ارائه یک لباس شنای دیگر عقیم ماند.

3. سرنگ تزریق زیرپوستی خودکار. یک آمپول زیرپوستی به طرز ماهرانه‌ای در یک خودکار جاسازی شده و سپس فردی سوزن بسیار کوچک سرنگ را که آغشته به یک زهر بسیار کشنده است به کاسترو تزریق خواهد کرد.

4. سیگاری که منفجر می‌شود. این یک شوخی نبود. قرار بود مواد منفجره سیگار به اندازه‌ای باشد که سر کاسترو را نیز منفجر کند. در سال 1967، روزنامه ستردی‌ایوینیگ‌پست گزارش داد که یک افسر پلیس نیویورک‌ مسئول اجرای این ایده شده و انتظار می‌رفت که در حین حضور کاسترو در سازمان ملل در سپتامبر 1960 این نقشه اجرایی شود.

5. سیگار مسموم. سیا شاید از نقشه سیگار انفجاری دست کشید اما هنوز هم ایده‌هایی برای دستکاری سیگار بررسی می‌شد. سازمان جاسوسی آمریکا تاجایی پیش رفت که یک مأمور دو جانبه را برای آغشته کردن سیگار کاسترو به سم بوتولین استخدام کرد. این سم می‌توانست وی را در مدت کوتاهی از پای درآورد. گفته می‌شود در فوریه 1961 این سیگار به مأمور دوجانبه داده شد اما ظاهرا وی در نهایت به دلیل ترس از اجرای سوءقصد منصرف گشت.

6. صدف انفجاری. سیا با اطلاع از علاقه کاسترو به غواصی قصد داشت مواد منفجره را در صدفی در مکان مورد علاقه وی جاسازی کند. آنها می‌خواستند صدفی با رنگ‌آمیز جذاب ایجاد کنند تا مطمئن شوند که نظر کاسترو به آن جلب خواهد شد. پس از اینکه وی به قدر کافی نزدیک می‌شد صدف منفجر می‌گشت.

7. ریزش مو. گزارش کمیته اطلاعات سنا در سال 1975 پرده از یک نقشه مضحک برداشت. مردان سیا اعتقاد داشتند که به هم ریختن ریش‌های کاسترو به معنای به هم ریختن قدرت وی است. ایده سازمان اطلاعات آمریکا در آن زمان این بود که اگر ریش‌های کاسترو بریزند مردم کوبا وی را فردی ضعیف خواهند دید. توطئه‌ای برای استفاده از نمک تالیوم، ماده اصلی تشکیل دهنده داروهای موبر، در سیگار یا کفش‌های کاسترو طراحی شد. این ماده شیمیایی قرار بود از طریق پوست یا استنشاق جذب شده و منجر به ریزش موهای کاسترو شود.

8. ماده توهم‌زای ال‌اس‌دی. در نقشه‌ای برای بی‌اعتبار ساخت کاسترو، و نه کشتن وی، قرار شد یک ایستگاه رادیویی که وی در آن به صورت زنده سخن می‌گفت، با موادی شبیه ال‌اس‌دی بمباران شیمیایی شود. زمانی که کاسترو در این برنامه زنده دچار توهم می‌شد، کوبایی‌ها فکر می‌کردند که وی دیوانه شده و اعتمادشان به او سلب می‌شد.

9. دستمال آغشته به باکتری مرگبار. سیا ظاهرا شدیدا درگیر انتقال باکتری و سم به فیدل بود زیرا نقشه کشیده بودند دستمالی آغشته به باکتری را که منجر به بیماری و مرگش می‌شد را به وی دهند.

10.
میلک‌شیک مسموم. به گفته اسکالانته، سیا در سال 1963 فاصله بسیار کمی با ترور کاسترو داشت. در این توطئه قرار بود یک دسر میلک‌شیک مسموم به وی خورانده شود. اما زمانی که گارسون (آدمکش) قرار بود کپسول حاوی سم را از فریزری در هتل هیلتون هاوانا بردارد، کپسول به یخ‌های فریزر چسبید و وقتی وی سعی کرد آن را جدا کند، پاره شد.
     
  
زن

 
فيدل کاسترو از نگاهی دیگر

فيدل کاسترو از سال ۱۹۵۹ و بدنبال جنگ چريکی عليه حکومت توانست قدرت را در اين کشور بدست گيرد و از آن زمان تا ۱۰ سال پیش کنترل اين کشور کوچک آمريکای مرکزی را در دست داشت.

به گزارش خبرگزاری رويترز، هرچند از فيدل کاسترو به عنوان رهبری کاريزماتيک یاد می شد، مخالفان آقای کاسترو، وی را به دليل نقض آزادی بيان به شدت مورد انتقاد قرار می دادند.

شاید همین به خوبی نشان دهد که چرا در طول پنج دهه٬ بیش از یک میلیون کوبایی وادار به ترک این کشور شدند.
بسیاری از کوبایی‌هایی که مجبور به مهاجرت از کشورشان و سکنی گزیدن در آمریکا شده بودند نیز در این جرگه می‌گنجند. به طوری‌که فرزندان این افراد پس از چند نسل هنوز نفرت از وی را با خود دارند. بیشتر این افراد که در میامی واقع در جنوب شرقی ایالت فلوریدای آمریکا زندگی می‌کنند به دنبال خبر مرگ فیدل کاسترو به خیابان‌ها آمدند و ابراز شادمانی کردند.


فیدل کاسترو اواخر سال ۱۹۵۶ با گروهی از انقلابیان که تعدادشان به ۸۰ نفر می‌رسید به کوه‌های «سیه‌را ماسترا» رفت و جنگ چریکی علیه رژیم فولخنثیو باتیستا ثالدیوار را آغاز کرد. سه سال بعد، در سال ۱۹۵۹ کاسترو با نیروهای خود پیروزمندانه وارد هاوانا شد.

کاسترو سپس در راس قدرت با ملی کردن شرکت‌ها و موسسات خصوصی و اصلاحات ارضی، به دلیل آن که ایالات متحده آمریکا اقدام به محاصره اقتصادی کشورش کرده بود٬ از آمریکا به عنوان دشمن شماره یک یاد کرد.

در همین زمان بود که کوبا از حمایت همه‌جانبه اتحاد جماهیر شوروی برخوردار شد، به طوری که اوج این حمایت به «بحران موشکی کوبا» در سال ۱۹۶۲ معروف شد. در واقع اتحاد جماهیر شوروی با استقرار موشک‌های میان‌برد اتمی در کوبا در حمایت از کاسترو تا آستانه جنگ اتمی با آمریکا پیش رفت.

بعد از فروپاشی بلوک کشورهای سوسیالیستی در سال ۱۹۹۰، کوبا وارد یک بحران شدید اقتصادی شد، بحرانی که حکومت کاسترو را وادار به اصلاحات اقتصادی کرد و در سال‌های بعدتر به دنبال روی کار آمدن رائول کاسترو، کوبا حرکت به سوی اقتصاد بازار آزاد را شروع کرد.

رابطه کوبا و آمریکا هم در سال ۲۰۱۵ با یک آشتی تاریخی بهتر شد و روابط دیپلماتیک دو کشور پس از ۵۰ سال دوباره از سرگرفته شد. این آشتی با سفر باراک اوباما در ماه مارس سال جاری میلادی به هاوانا تکمیل شد.





نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
فیدل کاسترو که بود ؟

فیدل کاسترو در میان رهبرانی که همزمان با او در قدرت بودند، طولانی‌ترین دوران زمامداری داشت، و با اینکه ایالات متحده تلاش زیادی برای خلاص شدن از دست او بخرج داد، نهایتا فیدل کاسترو در دوران زندگی‌اش شاهد فعالیت یازده رئیس‌جمهوری آمریکا بود.

وجود کاسترو به آنها یادآوری می‌کرد که با اینکه کمونیسم در اکثر نقاط جهان با شکست روبرو شده، اما درست زیر گوششان هنوز زنده است.

کاسترو در سال ۱۹۲۶ میلادی در خانواده‌ای ثروتمند از ملاکان کوبا متولد شد، اما اختلاف فاحش میان سطح زندگی خودش با فقر شدید بسیاری از هموطنانش او را تحت تأثیر قرار داد و به یک انقلابی تبدیل کرد.



او مصمم به سرنگون کردن حکومت باتیستا بود، حکومتی که نامش مترادف با فساد، انحطاط و نابرابری شدید بود. کوبا در آن دوران بهشت ثروتمندان عیاش بود و عملا توسط باندهای تبهکار اداره می‌شد، و فحشا، قمار و قاچاق مواد مخدر در آن فراگیر بود.

کاسترو و انقلابیون همراهش از پایگاهشان در کوه‌های سیئرا مائسترا یک مبارزه چریکی کلاسیک را سازماندهی کردند. شورشیان روز دوم ژانویه ۱۹۵۹ وارد هاوانا شدند. با پیروزی کاسترو و فرار باتیستا، کوبا صاحب دولت جدیدی شد، که ارنستو چه گوارا هم عضو آن بود. رهبران کوبا قول دادند زمین‌ها را به مردم واگذار کنند و از حقوق فقرا دفاع کنند.

کاسترو تأکید داشت که ایدئولوژی او قبل از هر چیز کوبایی است. او آن موقع می‌گفت: "ما به دنبال کمونیسم یا مارکسیسم نیستیم. بجای آن دموکراسی و عدالت اجتماعی می‌خواهیم، آنهم در چارچوب اقتصادی با برنامه".

کاسترو خیلی زود مورد بی‌اعتنایی دوایت آیزنهاور، رئیس جمهوری آمریکا قرار گرفت، و طبق ادعای خودش، همین مسأله او را به آغوش اتحاد جماهیر شوروی و رهبر آن زمانش، نیکیتا خروشچف، انداخت. از آن به بعد کوبا به یکی از صحنه‌های جنگ سرد تبدیل شد.



در آوریل ۱۹۶۱ آمریکا تلاش کرد با بکارگرفتن ارتشی خصوصی متشکل از تبعیدیان کوبایی، حکومت کاسترو را سرنگون کند. ارتش کوبا در خلیج خوک‌ها به مهاجمان حمله کرد، و ضمن کشتن بسیاری از آنها، هزار نفرشان را به اسارت گرفت. فیدل کاسترو به صورت یک ابرقدرت چنگ انداخته بود، و این برای آمریکا بخشودنی نبود.

فیدل کاسترو دیگر به دشمن شماره یک آمریکا تبدیل شده بود. سازمان سیا چند بار سعی کرد او را بقتل برساند، که معروف‌ترین موردش عملیات مانگوس بود. در این عملیات قرار بود در سیگارهای برگ فیدل کاسترو مواد منفجره قرار داده شود. ایده‌های عجیب‌تری هم وجود داشتند، از جمله طرحی برای ریختن ریش کاسترو با هدف دست انداختن او در انظار عمومی.

اتحاد شوروی پول زیادی به کوبا سرازیر می‌کرد، و بخش عمده محصول شکر این جزیره را می‌خرید. کشتی‌های روسی مرتبا به بندرگاه هاوانا وارد می‌شدند و کالاهایی را که کوبا بخاطر تحریم‌های تجاری آمریکا شدیدا به آنها نیاز داشت، با خود می‌آوردند.

با وجود اتکا به کمک‌ها روس‌ها، کاسترو کوبا را در رأس جنبش جدیدالتأسیس عدم تعهد قرار داد. اما در آفریقا او جانبدارانه عمل می‌کرد و نیروهای نظامی‌اش را در آنگولا و موزامبیک به کمک چریک‌های مارکسیست فرستاد.

اما دیگر دوره گورباچف بود و گلاسنوست (شفافیت) و پرسترویکا (تجدید سازمان)، و این برای انقلاب کاسترو فاجعه‌بار بود. مسکو خرید شکر از کوبا را قطع کرد و با این کار عملا اقتصاد کوبا را تعطیل کرد. کوبا هنوز تحت تحریم‌های آمریکا بود و با قطع کمک‌های حیاتی شوروی، کمبودهای دائمی و خالی شدن قفسه‌های فروشگاه‌ها در کوبا اجتناب ناپذیر شد. با طولانی‌تر شدن صف‌های مواد غذایی، تحمل مردم کمتر شد.

شکست‌ها و دستاوردها



کشوری که فیدل کاسترو آن را پیشرفته‌ترین کشور جهان می‌خواند، در عالم واقعیت به دوران ارابه و درشکه برگشت. در اواسط دهه ۹۰ میلادی، صبر و تحمل بسیاری از کوبایی‌ها به پایان رسید. هزاران نفر از آنها از طریق دریا راه ایالت فلوریدای آمریکا را در پیش گرفتند. البته بسیاری از آنها در طول مسیر غرق شدند، اما این حرکت رأی عدم اعتماد خردکننده‌ ای برای کاسترو بود.

البته او پیروزی‌هایی هم بدست آورد. الیان گونزالس، که مادرش را در حادثه ای که در ساحل فلوریدا برای قایقشان پیش آمد، از دست داد، بعد از یک کشمکش حقوقی طولانی میان بستگانش در کوبا و میامی، به هاوانا بازگردانده شد.

کاسترو دستاوردهای داخلی قابل توجهی هم داشت. خدمات درمانی رایگان و باکیفیت در دسترس همگان بود، و نرخ مرگ و میر نوزادان این کشور با اکثر کشورهای پیشرفته جهان قابل مقایسه است.

در سال‌های پایانی حکومتش بنظر می‌رسید کاسترو قدری ملایم‌تر شده است. پاپ ژان پل دوم در سال ۱۹۹۸ در سفری تاریخی از کوبا دیدن کرد. انجام چنین سفری حتی پنج سال پیش از آن غیر قابل تصور بود.



پاپ کوبا را بخاطر نقض حقوق بشر محکوم کرد و این اسباب خجالت کاسترو در برابر رسانه‌های جهان شد. کاسترو با وجود همه ایراداتش نسخه خاص خودش را از کمونیسم کارائیبی خلق کرد، هر چند که در سال‌های آخر مجبور شد آن را تعدیل کند و برای حفظ انقلابش دست به برخی اصلاحات در راستای اقتصاد بازار آزاد زد.

اما توانایی کاسترو در تحریک آمریکا تا پایان با او بود. مثلا او توانست با ونزوئلا، که منابع نفتی عظیمی دارد، روابط نزدیکی ایجاد کند، و دوست نزدیکش، هوگو چاوز، خواهان استرداد یکی از برجسته‌ترین دگراندیشان مخالف کاسترو شد.

کاسترو بعد از انجام یک عمل جراحی در سال ۲۰۰۶، از قدرت کناره گرفت و از آن به بعد به ندرت در انظار عمومی ظاهر شد.

گمانه‌زنی درباره وضعیت سلامتی کاسترو و موضوع جانشینان احتمالی او (از جمله برادرش رائول) از سال ۲۰۰۴ شروع شد. در آن سال او بخاطر زمین خوردن دچار شکستگی کاسه زانو و بازو شد. در ۳۱ ژوئیه ۲۰۰۶ (۹ مرداد ۱۳۸۵)، تنها چند روز پیش از هشتادمین سالروز تولدش، کاسترو در پی جراحی اضطراری روده، قدرت را موقتا به برادرش رائول واگذار کرد. کوبا همچنان ابتلای او به سرطان روده را تکذیب می‌کرد و در فوریه ۲۰۰۷ (بهمن ۱۳۸۵) رائول کاسترو اعلام کرد که وضعیت سلامتی برادرش رو به بهبودی است.

در فوریه ۲۰۰۸ (بهمن ۱۳۸۶) کاسترو اعلام کرد که دیگر سمت رئیس جمهوری و فرمانده کل قوا را نخواهد پذیرفت.

او در نامه‌ای که در روزنامه رسمی حزب کمونیست منتشر شد، گفت: "قبول مسوولیت‌هایی که به تحرک و از خود گذشتگی کامل نیاز دارد، خیانت به وجدانم است، زیرا توانایی جسمانی چنین کاری را ندارم".

با اینکه بدون شک بسیاری کوبایی‌ها از کاسترو متنفر بودند، برخی دیگر حقیقتا به او عشق می‌ورزیدند. آنها او را به مثابه حضرت داوودی می‌دانند که در مقابل جالوت (یا همان آمریکا) ایستاد، و توانست به چشم "یانکی" آب دهان بیندازد. برای این دسته کوبا و کاسترو دو واژه مترادف با هم هستند.

(به نقل از بی بی سی)
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
مردم کوبا

با قضاوت تاریخ

کاسترو را

بدرقه کردند


unsere-zeit– ترجمه رضا نافعی





روز 26 ژوئیه 1953 گروهی مرکب از 135 زن و مرد مسلح، با تسلیحاتی نارسا در صدد برآمدند به سربازخانه مونکادا در سانتیاگو حمله کنند. ارتش سخت مسلح بود و حمله نیز خوب تدارک نشده بود، دیکتاتور باتیستا هنوز با قدرت در کوبا فرمانروائی می کرد. 81 تن از مهاجمین دستگیر و دادگاهی شدند. از جمله فیدل.

فیدل، رهبر 26 ساله گروه، که خود وکیل دعاوی بود، دفاع خود را در دادگاه با این جمله پایان داد:

"مرا محکوم کنید. اهمیتی ندارد. تاریخ مرا تبرئه خواهد کرد".

دادگاه او را محکوم کرد و داوری به تاریخ سپرده شد.


انسان هائی هستند که تاریخ سازند. آن 81 انقلابی که در "گرانما" از فیدل پیروی کردند، تاریخ شدند. آنها می دانستند که این سفر می تواند به مرگ آنها و یا به سقوط دیکتاتور بیانجامد. سرهنگ باتیستا و حکومت وحشت او نتوانست از کوبا که روسپی خانه و قمار خانه ایالات متحده آمریکا بود دفاع کند. او فقط در کشور فاشیستی پرتغال بود که توانست خود را از خشم مردمی که بر آنها حکومت کرده بود، در امان نگه دارد. تاریخ یعنی تروریست های شکست خورده سیا که نتوانستند فیدل را ترور کنند. یعنی رئیس جمهورهای ایالات متحده آمریکا که نتوانستند با تحریم های خود کوبا را خفه کنند.

چریک ها زمینداران بزرگ را تار و مار می کردند و روستائیان به آنها خبر می دادند که سربازان در کجا هستند. تاریخ کوبا این روستائیان هستند. کارگران و دانشجویانی که در شهرها مقاومت در برابر باتیستا را سازمان دادند و حمله "ریشو" ها را تدارک دیدند. آن خلقی که تحت رهبری فیدل یک زندگی نوین را پی ریخت، امپریالیست های مهاجم را شکست داد و پزشکان را راهی جهان کرد. خلقی که نه تنها خود خواندن آموخت بلکه خواندن را به مردم کشورهای لاتین آموزش داد.



"انسان ها تاریخ خود را خود می سازند، اما در این ساختن آزاد نیستند. آنها تاریخ خود را در شرایطی می سازند که در آن قرار گرفته اند. این سخن کارل مارکس است.

90 در صد معادن کوبا و همچنین 50 در صد زمین های کوبا تا سال 1985 متعلق به موسسات آمریکائی بود. 70 درصد از روستائیان برای ادامه حیات مجبور بودند در زمینی کار کنند که متعلق به آنها نبود، در همین زمان 11500 روسپی در هاوانا باید خود را در خدمت شمالی ها یا همدستان محلی آنها قرار می دادند.

شرایط چنین حکم می کرد که هر جنبشی که بخواهد کوبا را واقعا از اربابان استعمارچی امریکائی آزاد سازد، باید جنبشی باشد خواستار مصادره زمین های زمینداران بزرگ و انحصارات، جنبشی برای ایجاد اقتصادی با نقشه خودی،- جنبشی برای سوسیالیسم. یکی از ویژگی ها این بود که این جنبش نمی توانست نیرومند ترین پایگاه خود را درجائی برپا دارد که مرکز قدرت رژیم حاکم بود، بلکه فقط در نبرد مسلحانه در کوهستانها موفق به این کار شد. یکی از ویژگی های انقلاب کوبا این بود که همپیمان طبیعی خود را در کشورهای سوسیالیستی یافت. فشار تضاد های اجتماعی جامعه را بسوی سوسیالیسم میراند. "هاینس هولتس" فیلسوف کمونیست نوشت: "انقلاب کوبا بخشی از تاریخ را تغییر داد و این دستاورد جمعی بر جذابیت فرمانده کل قوا استوار است که الهام بخش آن بود، آن را نیرومند ساخت، هدایت کرد و به حرکت واداشت. او تاریخ جهان است."

دلیل این که فیدل توانست تاریخ جهان شود این بود که او برنامه انقلاب را بر اساس روابط واقعا مسلط بر جامعه طراحی کرد و توسعه بخشید نه بر اساس آرزوهای زیبا. او اثبات کرد آنچه که بظاهر غیر ممکن می نماید واقعی است.

خلق کوبا سوگوار است و در سراسر جهان مردمی که پزشکان کوبائی زندگی آنها را نجات داده اند، داوطلبان کوبائی که برای آزادی آنها جان خود را از دست داده اند و کوبا سرمشقی است برای نبرد آنها نیز سوگوارند. کینه واپسگرایان، لفاظی های ابن الوقت ها، سوگواری خلق کوبا و نیروهای مترقی جهان همه حکایت از داوری تاریخ در باره فیدل دارند. مردی که در هاوانا درگذشت مظهر آینده بود- مظهر پیروزی انقلاب سوسیالیستی.

فیدل حتی پس از مرگ هم بر ارتجاع و استثمار چیره شد. سالیانی دراز امید ارتجاع این بود که پس از مرگ او شاید نوبت به ضد انقلاب برسد. فیدل این امید را هم نومید ساخت. فیدل زنده است!


http://unsere-zeit.de/de/4848/32/4180/Das-Urteil-der-Geschichte.htm
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
زن

 
چگونه سه مرد حکم مرگ اتحاد جماهیر شوروی را امضا کردند



دینا نیومن بی‌بی‌سی


۲۵ سال پیش از استعفای میخاییل گورباچف که ناگهان اتحاد جماهیر شوروی را به پایان رساند، رهبران روسیه، اوکراین و بلاروس گزینه‌ چندانی برای او باقی نگذاشته بودند. این سه مرد ۱۷ روز پیش‌تر از آن پیمانی را برای انحلال اتحاد جماهیر شوروی امضا کرده بودند و گویا این تصمیم سرنوشت‌ساز با برنامه‌ریزی بسیار اندکی گرفته شده بود.

تا دسامبر ۱۹۹۱، مدت‌‌ها بود که دیوار برلین و کمونیسم اروپای شرقی از بین رفته بودند. اما اتحاد جماهیر شوروی، با حکومت حزب کمونیست به رهبری میخاییل گورباچف هنوز وجود داشت. گورباچف با کودتای تندروها در اوت ۱۹۹۱ تضعیف شده بود، اما با پایان سال، بزرگ‌ترین مشکل او جنبش‌های استقلال‌طلبانه در تعدادی از جمهوری‌های شوروی بود.

اتحاد جماهیر شوروی می‌توانست بدون جمهوری‌های بالتیک -استونی، لتونی، لیتوانی- به حیات خود ادامه دهد اما بدون اوکراین یا روسیه نمی‌توانست.

لئونید کراوچوک رییس‌جمهور تازه انتخاب شده‌ اوکراین در جستجوی راهی برای رها شدن از مسکو بود، و بوریس یلتسین، رییس جمهور روسیه، مشتاق به دست آوردن قدرتی بیش از گورباچف بود. پس وقتی که آن‌ها موافقت کردند که در ۸ دسامبر با استانیسلاو شوشکویچ، همتای بلاروس‌شان، ملاقات کنند قابل پیش‌بینی بود که حاصل خوبی برای گورباچف نخواهد داشت.

اما گویا برای زدن ضربه‌ مهلکی به اتحاد جماهیر شوروی هیچ توافق قبلی وجود نداشت.

شوشکویچ اصرار دارد که موضوع این نشست بحث و بررسی عرضه‌ نفت و گاز از روسیه به بلاروس در طول زمستان بود.

"اقتصاد ما گرفتار بحران بود، نمی‌توانستیم هزینه نفت و گاز را بپردازیم، و کسی را نداشتیم که به ما پول قرض بدهد. بنابراین می‌خواستیم از روسیه تقاضای کمک کنیم تا آن زمستان از سرما منجمد نشویم. این هدف جلسه‌ی ما بود. ما اوکراین را هم دعوت کردیم، چون می‌خواستیم شفاف باشیم و نمی‌خواستیم پشت سر اوکراین با مسکو معامله کنیم".

مکالمه‌ تلفنی ما مدام قطع می‌شود و آزاردهنده است. شوشکویچ توضیح می‌دهد که حتی حالا، ربع قرن بعدتر، موضوع انحلال اتحاد جماهیر شوروی هنوز هم در بلاروس ممنوع است. او می‌گوید قطع شدن‌های خط تلفن کار سرویس اطلاعاتی بلاروس است.

اما لئونید کراوچوک خاطره‌ کاملا متفاوتی از آن جلسه دارد.

رهبر سابق اوکراین می‌گوید: "وقتی شوشکویچ درباره‌ی نفت و گاز حرف می‌زند من اصلا نمی‌دانم منظورش چیست".

"به من هیچ چیزی درباره‌ی نفت و گاز گفته نشده بود. من فکر می‌کردم برای بحث درباره‌ی آیندهی اتحاد جماهیر شووروی به آن‌جا می‌روم. تناقض‌ها کشور را داشت از هم می‌گسیخت، مردمش از بحران‌ها، درگیری‌ها و جنگ‌ها و صف‌ها به ستوه آمده بودند. ما در بلاروس جمع شدیم تا بحث کنیم که کشور به چه سمتی می‌رود و شاید طومار یا بیانیه‌ای به منظور جلب کردن توجه به بحرانی که در آن بودیم امضا کنیم".
اما موضوع از پیش تنظیم شده‌ هرچه که بود، هر سه رهبر - از جمله بوریس یلتسین، رییس جمهور روسیه - می‌دانستند که فراخوان برای یک جلسه بدون اطلاع قبلی به گورباچف خطرناک است.

شوشکویچ می‌گوید: "البته که کا گ ب سرویس جاسوسی اتحاد جماهیر شوروی می‌توانست ما را به دستور گورباچف دستگیر کند، چون کا گ ب به وضوح تحت فرمان گورباچف بود، نه یلتسین".

"اما ادوارد شریکووسکی، رییس سرویس مخفی محلی بلاروسی ما، با سرویس مخفی یلتسین در تماس بود. از حدود دو هفته قبل از این جلسه او روزانه به من اطمینان می‌داد که خطر دستگیری ما وجود ندارد... جالب است که بعدا وقتی شریکووسکی بازنشست شد و برای زندگی به روسیه رفت، دقیقا خلاف این را گفت. او ابراز تأسف کرد که ما را در ۱۹۹۱ بازداشت نکرده بود! بنابر این شما می‌توانید بفهمید که چقدر سخت بود بدانیم چه اتفاقی دارد می‌افتد".

هرچند در پایان سال ۱۹۹۱ این رهبران منطقه‌ای میخاییل گورباچف را تا حد زیادی بلاموضوع می‌دیدند.

کراوچوک می‌گوید: "مطمئنا او هنوز چهره‌ای نمادین بود اما هیچ قدرتی نداشت".

"[گورباچف] پس از کودتایی که در ماه اوت ۱۹۹۱ علیه او شد قدرتش را از دست داده بود. او باز هم به صحنه برگشت ولی دیگر هیچ قدرت واقعی‌ای نداشت. ما می‌دیدیم که قدرت به رهبران جمهوری‌ها واگذار می‌شود. هرچند گورباچف خواسته بود که کشور را به شکل نوع جدیدی از اتحاد سازماندهی دوباره کند اما واقعا نتوانست این کار را انجام دهد".

در ۷ دسامبر ۱۹۹۱ بوریس یلتسین، رهبر روس، لئونید کراوچوک، رهبر اوکراینی، و استانیسلاو شوشکویچ، رهبر بلاروسی عازم یک ملک ییلاقی در بلاوژا در نزدیکی مرز لهستان که برای مقامات رسمی کمونیست سطح بالا اختصاص داشت شدند.

شوشکویچ می‌گوید: "اقامتگاهی بسیار مجلل بود که برای پذیرایی از مقامات رسمی سطح بالای شوروی بنا نهاده شده بود".

"به رسم جاری چنین جلساتی، بازدیدی از یک حمام بخار در برنامه گنجانده شده بود. معمولا پس از حمام بخار مقادیر زیادی مشروبات الکلی عرضه می‌شد، اما این بار به جای الکل ما یک ماساژ داشتیم. جلسه با کامل‌ترین رسوم شوروی سازماندهی شده بود، با مقادیر فراوانی غذا، نوشیدنی و تسهیلات تفریحی بی‌اندازه و فرصتی برای شکار".

روز بعد، ۸ دسامبر، ساعت ۹ صبح رهبران به همراه نخست وزیران‌شان در معیت مقامات رسمی مختلف، برای مذاکرات گرد هم آمدند. در ظاهر هنوز مشخص نبود که درباره‌ چه بحث خواهند کرد.

اولین پیشنهاد از جانب گنادی بوربولیس، مشاور روسی، بود و پیشنهادی از این تندتر نمی‌شد کرد.


کراوچوک و شوشکیویچ (نشسته در چپ)، به همراه یلتسین (راست)
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
شوشکیویچ می‌گوید: "من این جمله را تا پایان عمرم به خاطر خواهم داشت".

"این عبارت آغازین توافق ماست، و تنها چیزی است که بدون هیچ بحثی به تصویب رسید. 'وجود اتحاد جماهیر شوری، به عنوان یک واقعیت ژئوپلتیک و موضوعی در قانون بین‌المللی به پایان رسیده است'. و من اولین کسی بودم که گفتم این را امضا می‌کنم".

این توافق میخاییل گورباچف رییس جمهور شوروی را بی‌خاصیت می‌کرد، و در عین حال در مسکو قدرت بیشتری به بوریس یلتسین رییس جمهور روسیه می‌داد.

اما خاتمه دادن به امپراتوری چند صد ساله‌ی روسیه و خلف آن، اتحاد جماهیر شوروی، گام بزرگی بود. سال‌ها بعد بسیاری می‌اندیشند که آیا این سه سیاستمدار وقتی که این تصمیم سرنوشت‌ساز را می‌گرفتند کاملا هوشیار بوده‌اند؟

شوشکویچ می‌گوید: " افسانه‌ی مشهوری هست که ما پیش‌نویس توافق‌نامه‌مان را درحال مستی نوشتیم. این کاملا اشتباه است! البته، این برنامه از جمله برنامه‌های عادی شوروی بود و الکل آزادانه در سراسر اقامت‌گاه در دسترس بود، اما هیچ کس لب به آن نزد. هر بار که ماده‌ تازه‌ای را تصویب می‌‌کردیم، تمام آن‌چه بر خود روا می‌‌داشتیم قطره‌ای برندی بود".

در چند ساعت آتی، در مجموع ۱۴ ماده‌ دیگر تصویب شد. تا حدود ساعت سه بعد از ظهر سندی که انحلال اتحاد جماهیر شوروی را تأیید می‌‌کرد آماده شده بود. گام بعدی آگاه کردن جهان بود و قرعه به نام رهبر بلاروسی افتاد.

"یلتسین و کراوچوک به شوخی به من گفتند: 'ما به نماینده شدن تو برای اطلاع دادن به گورباچف رأی داده‌ایم'. و بعد من گفتم: 'آقای یلتسین، من و کراوچوک شما را برای تلفن زدن به دوست خوب‌ات، جورج بوش نامزد کرده‌ایم'".

"من شماره‌ی دفتر گورباچف در روسیه را گرفتم اما آن‌ها مستقیما مرا وصل نمی‌کردند، من را از این سو به آن سو پاس می‌دادند و مجبور بودم چندین بار توضیح دهم که چه کسی هستم. در همین حال یلتسین با دیدن این که من در حال تلفن کردن به مسکو هستم، شماره‌ رییس جمهور بوش را گرفت. آندره کوزیرف، وزیر امور خارجه‌ی روسیه، در آن طرف خط صحبت‌های بوش را ترجمه می‌کرد".

لئونید کراوچوک، رهبر اوکراینی استراق سمع می‌کرد.

کراوچوک می‌گوید: "تا جایی که به یاد می‌آوردم بوش دو سؤال پرسید. آیا کشورهای جانشین تمام تعهدات اتحاد جماهیر شوروی را بر عهده می‌گیرند؟ و دوم، چه اتفاقی برای سلاح‌های هسته‌ای شوروی خواهد افتاد"؟

"ما نمی‌توانستیم دربارهی سلاح‌های اتمی نظری بدهیم، از این رو که هنوز درباره‌ این سؤال بحث نکرده بودیم. اما در رابطه با تعهدات یلتسین گفت: 'بله، ما آن‌ها را بر عهده می‌گیریم'".

در این زمان شوشکیویچ، رهبر بلاروسی، بالاخره به گورباچف دسترسی پیدا کرده بود و دوباره رهبر اوکراینی استراق سمع می‌کرد.

کراوچوک می‌گوید: "مکالمه‌ی سختی بود. گورباچف از شوشکیویچ عصبانی بود و می‌گفت: 'شما چه کار کرده‌اید؟ تمام دنیا را به هم ریخته‌اید! همه وحشت کرده‌اند'! اما شوشکیویچ آرامشش را حفظ کرد".

تا به امروز رهبر خوش‌برخورد بلاروسی به وضوح به شیوه‌ای که مکالمه‌ی حیاتی با مسکو را مدیریت کرده است افتخار می‌کند.

"من برای گورباچف توضیح دادم که ما در شرف امضا کردن چه نوع سندی هستیم. و او با لحن نسبتا ترحم‌آمیزی پاسخ داد: 'جامعه‌ی بین‌المللی چه؟ آیا به واکنش آن‌ها فکر کرده‌اید'؟ و من پاسخ دادم: 'در حقیقت بوریس یلتسین همین حالا دارد با رییس جمهور بوش صحبت می‌کند و به نظر نمی‌رسد که بوش مخالفتی داشته باش! در واقع، موافق است'"!



شوشکیویچ و کراوچوک، بعدتر در دسامبر ۱۹۹۱

در طول ساعت بعد سه رهبر سند تاریخی‌شان را در یک کنفرانس خبری که به این منظور فراخوانده شده بود امضا کردند. بعد از کنفرانس زمان رفتن به خانه بود - و این وقتی بود که استانیسلاو شوشکیویچ به تردید افتاد.

"در مسیر برگشت به خانه، در ماشین رادیو گوش می‌دادم تا بفهمم که در دنیا چه خبر است. اولین چیزی که متوجه شدم این بود که نام‌های یلتسین و کراوچوک بسیار به میان می‌آمد، اما وقتی که به اسم من می‌رسیدند نمی‌توانستند به خوبی آن را تلفظ کنند. 'چوچکویچ، ششکویچ، شارکویچ'، و هر چیزی مابین این‌ها".

"و به هر فرکانسی که وصل می‌شدم بارها و بارها کراوچوک، یلتسین و ش ... ویچ .... چ ... ویچ و دیگر صورت‌های مختلف نام ام را می‌شنیدم. و این‌جا بود که فهمیدم ما خبر بزرگی بودیم. تا آن موقع من آنقدر مشغول بودم که فرصتی برای فکر کردن پیدا نکرده بودم".

"ولی در آن لحظه ترسیدم. فکر کردم: ۸۲ درصد پارلمان منطقه‌ای ما کمونیست هستند. اگر آن‌ها این توافق‌نامه را تصویب نکنند من اشتباه بزرگی مرتکب شده‌ام و این پایان شغل سیاسی من خواهد بود"!

اما هر سه پارلمان منطقه‌ای توافق‌نامه را تصویب کردند و دیگر جمهوری‌های شوروی در طول چند هفته‌ی پس از آن به این توافق‌نامه پیوستند. روز ۲۵ دسامبر، رییس جمهور گورباچف استعفا داد و دیگر اتحاد جماهیر شوروی وجود نداشت.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
زن

 
قلبی مهربان

در قعر آبهای

دریای سیاه


به یاد دکتر الیزابت گلینکا

ترجمه آزاده اسفندیاری





صبحگاه روز بیست و پنجم دسامبر یک هواپیمای نظامی روسیه از شهر ساحلی سوچی به مقصد شهر لاذقیه در سوریه به پرواز درآمد و بعد از هفت دقیقه از خط رادار محو شد و به دریای سیاه سقوط کرد و همه سرنشیان آن که 92 نفر بودند جان باختند.

سرنشیان این هواپیما را بخشی از اعضای یک ارکستر موسیقی میهنی روسیه، یک پزشك زن، چند تن خبرنگار و تنی چند از نیروهای نظامی روسیه تشکیل می داد.

ارکسترموسیقی مشهور"الکساندرا" که در نواختن سرودهای میهنی ارتش سرخ اتحاد شوروی و ارتش روسیه شهرت دارد، تصمیم داشت سال نو مسیحی برای مردم سوریه سرود زندگی و صلح و دوستی و نشاط را اجرا کند.

ترکیب مسافران و مرگ فجیع آن ها نه تنها مردم روسیه بلکه همه انسان های صلح دوست و درد آشنای جهان را به اندوه عمیقی فروبرد. خصوصا از دست رفتن " الیزابت گلینکا" پزشکی که برای کمک به آسیب دیدگان جنگ سوریه، همیشه برای کمک های انساندوستانه، دارو و پیام همدردی را بر دوش داشت. پزشكي که کارنامه بی نظیری در همدردی و کمک رسانی به مردم نیازمند روسیه، بویژه کودکان جنگ زده شرق اکراین داشت. او سال ها با شعار"داشتن قلب مهربان کارآمد ترین سلاح برای آسایش انسان ها است" به یاری آسیب دیدگان اجتماعی و جنگ زدگان می رفت.


سال های طولانی دکتر الیزا، کار طبابت فرد- فرد افراد جامعه را رها کرد و با تشکیل سازمانی تحت عنوان" کمک برای عدالت" درمان دردهای اجتماعی را بنیان نهاد و با تلاش تعدادی از همکاران و افرادی انساندوست، کار داوطلبانه خود را برای رسیدگی به بازنشسته ها، بیماران، مردم بی خانمان و کودکان بی سرپرست در روسیه آغاز کرد.

از ابتدای جنگ حکومت اکراین بر علیه مردم" جمهوری مردمی روسیه نو" الیزا، یکی از مهمترین وظائف سازمان خود را کمک رسانی به مردم جنگ زده این جمهوری نو پا قرار داد. هر بار با جمع آوری لوازم ضروری مردم منطقه، اعم از لباس، دارو و دیگر مایحتاج مناطق جنگی، راهی "دونباس" و "دونتسک" شد. هزاران بیمار و کودک جنگ زده را که بر اثر جنگ پدر و مادر و یا سرپرست خود را از دست داده بودند به روسیه آورد و در بیمارستان های مجهز مسکو و لنینگراد برای مداوا به دست متخصصین می سپرد.

تلاش بی وقفه و شجاعانه الیزا، جهت کم کردن دردها و آلام مردم کشور خود مورد استقبال اجتماعی همه جانبه جهانی قرار گرفت. او همواره با شعار" نه" به جنگ" و نه" به فقر و بی عدالتی "برای رساندن پیام خود و همکارهانش به مصاحبه با رسانه های جمعی نیز مبادرت می ورزید.


بنا بر اهمیت فعالیت های اجتماعی خانم دکتر الیزا و پژواک نیات خیر خواهانه او در سراسر جهان، سال گذشته کمیسیون حقوق بشر روسیه که یکی از معاونان رییس جمهور روسیه سرپرستی آن را به عهده دارد از او برای عضویت در کمیسیون مربوطه دعوت به عمل آورد که با استقبال وی مواجه گردید. الیزا، بعد از انتخاب خود به کمیسیون حقوق بشر در یک مصاحبه مطبوعاتی گفته بود "حضور من در تشکیلات حقوق بشری کشورم و پاسخ به ندای رئیس جمهور، جهت همکاری با سازمان حقوق بشر روسیه، وظایف مرا صد چندان کرده است".

سپتامبر گذشته دکتر الیزا، همراه رییس کمیسیون حقوق بشر روسیه "میخاییل فیدوتوف" برای بررسی نیازمندی های پزشكی مردم سوریه که تحریم های غرب مانع از رسیدن دارو و تجهیزات پزشكی به این کشور هستند راهی سوریه شد.

الیزا، در واپسین روزهای قبل از پرواز بی بازگشت، همراه اکیپی از همکاران خود انبانی از کمک های بشر دوستانه، داروهای ضد سرطان و دیگر لوازم پزشكی مورد نیاز کودکان و بزرگسالان را تهیه کرده بود تا در اختیار دانشگاه و بیمارستان های لاذقیه قرار دهد.



پزشك دردهای اجتماعی مردم، یک هفته قبل، در آخرین سفر خود به" دنباس" ، هفده کودک بی سر پرست آن منطقه را برای درمان و توانبخشی با خود به مسکو برد تا مورد معالجه قرار بگیرند.

سرپرست کمیسیون حقوق بشر روسیه، در پی فقدان دکتر الیزا گفت: او با داشتن روابط عمومی وسیع در روسیه توانست همکاری تعداد زیادی از دارو خانه ها و بیمارستان های روسیه را برای تهیه دارو و یا معالجه کودکان و بزرگسالان جلب کند. الیزا، بدون واهمه از خطر مرگ، با وجود شرایط جنگی و بمباران ارتش اکراین، به "جمهوری مردمی روسیه نو" می رفت تا عده ای را از آن شرایط فاجعه بار رهایی بخشد.

"الکساندر زاخارچنکو" رئیس دولت دنباس طی مصاحبه ای با تاسف عمیق از کشته شدن دکتر الیزا به خبرنگاران گفت: مردم دنباس هرگز فراموش نخواهند کرد که جمعیت "کمک برای عدالت" خانم دکتر الیزا برای کودکان ما چه خدمات ارزنده و به یاد ماندنی انجام داده است.

الیزا، در آخرین گفتگوی خود با همکاران و مسئولین کمیسیون حقوق بشری روسیه گفته بود: "من فردا رهسپار سوریه و در روزهای آینده به دنباس و دونتسک خواهم رفت تا آنچه در توان داریم برای نجات کودکان جنگ انجام دهیم. من در هر سفری سایه مرگ را بر سر خود حس می کنم اما ما وظیفه ای را آغاز کرده ایم و باید آن را به سرانجام قابل قبولی برسانیم. من با همه وجود پی برده ام که جنگ بر روی کره زمین کشنده ترین سم ممکن است. برای من دیدن کشته و زخمی شدن کودکان مناطق جنگی اعم از دنباس و یا سوریه و یا هر کشور دیگری در جهان غیر قابل تحمل و باور است، از همین روی باید برای خاتمه دادن به جنگ و خون ریزی در جهان همه دست به دست هم داده، بسیج شویم و اقدام کنیم".
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
زن

 
رهبر حزب کمونیست روسیه

سیاست های

ترامپ را باید

به فرصتی برای

خود تبدیل کنیم

سایت حزب کمونیست روسیه


ترجمه - آزاده اسفندیاری


بیست و یکم ژانویه،93 سال از در گذشت "ولادیمیر ایلیچ لنین" رهبر انقلاب کبیر اکتبر روسیه و بنیان گذار اولین کشور سوسیالیستی جهان می گذرد. به همین مناسبت برخی از اعضا و رهبری حزب کمونیست روسیه و سازمان جوانان این حزب، با حضور در میدان سرخ مسکو تاج های گل نثار مقبره لنین و مجسمه های استالین و دیگر رهبران و قهرمانان اتحاد شوروی کردند.

پس از مراسم نثار تاج های گل "گنادی زوگانف" رهبر حزب کمونیست روسیه در جمع خبرنگاران حاضر در کنار مقبره لنین با اشاره به مشکلات اجتماعی و اقتصادی روسیه و تغییر رئیس جمهور در آمریکا سخنرانی کرد که فراز هایی از آن ها در پی می آید.




رهبر حزب کمونیست روسیه گفت:

من سخنان روز تحلیف "ترامپ" را به دقت گوش دادم. باید به یاد داشته باشیم که او محصول و پرورش یافته نظام سرمایه داری آمریکا است. با توجه به نا به سامانی های اجتماعی و رکود تولیدات صنعتی، رئیس جمهور جدید در پی ارتقای رشته های مختلف صنایع و ایجاد شغل برای شهروندان این کشور است. او به درستی بیان کرد: "باید فاصله به وجود آمده بین نخبگان و رها شدگان جامعه آمریکا برداشته شود. ما تا به حال تمایلات خود را به دیگر کشورها تحمیل کردیم و در تشنجات جهانی شرکت داشته ایم. حال زمان آن فرارسیده است تا نقطه پایانی بر آن بگذاریم و به مشکلات داخلی خود بپردازیم".

مقامات روسیه باید توجه داشته باشند که آمریکایی ها دارای استراتژی روشنی هستند. اگر به دویست سال گذشته این کشور توجه کنیم، در می یابیم، آمریکا طی این مدت در زمینه های تولیدات داخلی و کسب بازار جهانی، حتی به قیمت تاثیرات مخرب بر شرایط آب و هوایی یک برنامه روشن و تخریبی داشته است. این روحیه تهاجمی در داخل نیز منجر به کشته شدن دو میلیون سرخ پوست در این کشور شد.

باید توجه داشت که بعد از جنگ جهانی اول 50 درصد ذخائر طلای جهان در این کشور جای داشت و این رقم بعد از جنگ جهانی دوم به 60 درصد رسید. به همین مناسبت ما نباید از آن ها غافل شویم و به فکر تقویت خود نباشیم. زمانی ما قوی و موفق خواهیم شد که بنیاد های علمی، پرورشی و تکنیکی خود را ارتقا داده وسطح تولیدات ملی را بالا ببریم. بر اساس یک اقتصاد تکامل یافته و متکی بر مردم خواهیم توانست با اعتماد به نفس با دیگران سر میز مذاکره بنشینیم. به نظر ما بر آمدن رئیس جمهور جدید آمریکا بر حاکمیت این کشور یک فرصت برای توجه به مسائل داخلی روسیه است، نه چیزی بیشتر از آن. پنجره ای که قرار است توسط رئیس جمهور جدید بر روی مردم آمریکا باز شود، برای دولت، مجلس دوما و احزاب روسیه مجالی را فراهم خواهد کرد تا با اتکای به تجارب دولت مداری لنین و استالین در نوسازی کشور بپردازد!
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
زن

 
نمایش «استالین ساعت ساز» قرار است بزودی در روسیه بر روی صحنه برود.



این اثر به شخصیت پیچیده استالین، رهبر پیشین اتحاد جماهیر شوروی می پردازد. استالین در این نمایش تلاش می کند تا به گونه ای متفاوت در تاریخ خود را نشان دهد.

این اثر بخشهای گوناگونی از زندگی دیکتاتور پیشین را از کودکی، روابط زناشویی، ارتباط با فرزندانش وهمچنین تصمیماتش برای فرستادن میلیونها نفر از شهروندان به اردوگاههای کار اجباری، گولاگ، در بر می گیرد.

الکساندر پودین، سرپرست آکادمی تئاتر روستوف این نمایش را کارگردانی کرده است.

وی هدف از این نمایش را بخشودن نقش استالین در تاریخ این کشور و پرداختن به سیاستهای امروزی روسیه می داند.

او در اینباره می گوید: «همه چیز با عدالت مدنی جور در نمی آید. این چیزی است که باید درباره اش اندیشید و گفتگو کرد. برای متحد کردن یک ملت، حضور یک رهبر مهم است. اوست که لیبرالها، دموکراتها و میهن پرستان را گرد هم می آورد. او رهبری برای همه شهروندان و محترم در نزد چپها و راستها است. این درونمایه اثر است، برای اینکه بتوانیم به جلو حرکت کنیم سازگار با روزگار ماست.»

نقش استالین را ویچسلاف اوجیر بازی می کند. این بازیگر امیدوار است که تماشاگران متوجه جنبه های همزمان خوب و بد شخصیت دیکتاتور سابق شوند.

او در اینباره می گوید: «استالین شخصیتی متنوع دارد. کسانی که تنها به جنبه های منفی او می اندیشند، می توانند بدیهای او را در این نمایش ببینند. اثر به آنها نیز کمک می کند. افرادی که با بینش مثبت می آیند، جنبه های مثبت او را نیز شاهد خواهند بود. هدف ما توبیخ و یا تبرئه استالین نیست. هدف ما توضیح برخی جنبه هاست.»
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
زن

 

پیشآهنگان

در میدان سرخ

سایت حزب کمونیست روسیه

ترجمه: نوید بوستانی


روز 21 ماه مه، طی مراسم ویژه ای 95 مین سالروز تشکیل سازمان جوانان کمونیست "سازمان پیشاهنگی" با حضور هزاران نفر در میدان سرخ مسکو بر پا شد. در این مراسم که با سازماندهی حزب کمونیست روسیه برگزار گردید، هزاران نفر از دختران و پسران محصل و دانشجو از شهر مسکو و دیگر مناطق روسیه شرکت داشتند.

رهبر حزب کمونیست روسیه "گنادی زوگانف" در افتتاحیه مراسم با گفتن تبریک به مناسبت چنین روزی شعار هایی داد که دختران و پسران در صف حلقه وار میدان سرخ پاسخ دادند. این شعار ها عبارت بودند از:

با گرمی و عشق از میهن دفاع کردن!

اجرای قانون جوانان پیشاهنگ!

مقام اول در آموزش، کار و زندگی اجتماعی است!

تداوم احترام به سنت ها و نسل های بزرگتر!

احترام ممتد و همیشگی به جانبازان راه میهن و کار و تلاش!

ارزش گذاری به شهروندان و سرزمین مادری!



در ادامه برنامه "گنادی زوگانف" به گردن میهمانان افتخاری شرکت کننده در مراسم، کراوات های قرمز خاص و سنتی پیشاهنگی را بست. برخی از رهبران حزب کمونیست و نمایندگان پارلمان روسیه جزو میهمانان افتخاری مراسم بودند.

رهبر حزب کمونیست روسیه در ادامه خطاب به حاضران گفت:

"دوستان پیشاهنگ و پیشتاز، معلمین و مشاورین آموزشی گرامی، می خواهم به شما تبریک بگویم که امروز در مهمترین میدان کشور جهت سوگند یاد کردن و حفظ یکی از مهم ترین سنت های ارزشمند نسل های گذشته شرکت کرده اید. من اطمینان دارم که در همه زندگی، شما به این سوگند وفادار خواهید بود. می خواهم یاد آوری کنم که شما با حضور خود در اصلی ترین میدان کشور و در مقابل کاخ های تاریخی کرملین و مقبره های قهرمانان مردم، ارجگذاری خود به سنت های نیک را به نمایش گذاشتید. حضور شما نشانگر آن است که خواهان ادامه راه پدران و پدر بزرگان خویش هستید که در روز 7 نوامبر سال 1941 بارژه حماسی خود روی همین سنگفرشهای میدان سرخ، مصمم شدند تا نه تنها از مسکو و میهن سوسیالیستی خود دفاع کنند، بلکه مردم جهان را از بربریت فاشیسم نجات دهند. در همین میدان بود که پدران و پدر بزرگان ما روز نهم ماه 1945 جشن پیروزی بر نازیست های آلمان را جشن گرفتند. شما در مکانی قرار دارید که "یوری گاگارین" فاتح فضا با حضور خود در میان مردم همگی به جشن و پایکوبی پرداختند. در ادامه می خواهم تاکید کنم که چنین دستآوردهایی ناشی از شاهکار و سیستم منحصر به فرد آموزشی اتحاد شوروی بود که سازمان های جوانان کمونیست و پیشاهنگی آن در دامان خود نسل های بی نظیری را تربیت کرد. شما نهم ماه مه روز پیروزی بر فاشیسم را چندی پیش با حضور شورانگیز سربازان و ژنرال ها و دیگر رزمندگان شاهد بودید که بیانگر ماندگاری تاریخی کشور ما هستند. من بر این باور هستم که رمز جاودانگی ما در تداوم حفظ دست آوردهای نسل های پیشین ما می باشد ... ".
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
صفحه  صفحه 10 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین » 
سیاست

communism | کمونیزم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA