ارسالها: 1264
#11
Posted: 1 Sep 2016 16:13
مانیفست کمونیست
یا
مانیفست حزب کمونیست
(1)
همانطور که در بیوگرافی مارکس ذکر کردیم یکی از آثار مارکس که با همکاری و مشارکت انگلس به رشته ی تحریر د ر آمده اثری است بسیار مهم به نام مانیفست حزب کمونیست .
قبل بررسی این اثر باید ببینیم که مانیفست به چه معناست.
مانیفست از نظر لغوی تقریبا معادل واژه بیانیه می باشد و به عنوان یک اصطلاح سیاسی مانیفست سندی است که یک حزب سیاسی منتشر میکند. در این سند برنامهها و هدفهایی را که پس از در دست گرفتن قدرت باید دنبال کند مشخص میکند.
جزوه ای 23 صفحه ای
که جهان را تکان داد!
مارکس و انگلس وظیفه ای را که از جانب کنگره "اتحادیه کمونیست ها" برای تدوین برنامه حزب به عهده داشتند با موفقیت انجام دادند. در واقع قبل از هر کس دیگری این خود آنها بودند که به تدوین چنین برنامه ای علاقه داشتند و می خواستند اصول نظریات خویش را در برنامه یک حزب انقلابی پرولتری بگنجانند.
مارکس و انگلس برای تدوین چنین برنامه ای اهمیت درجه اول قائل بودند، زیرا بدون برنامه روشن و بدون مرزهای مشخص ایدئولوژیک و سیاسی هیچ سازمان انقلابی پرولتری نمی تواند از انواع انحرافات مصون بماند و فعالیت پرثمری داشته باشد. آنان چندین ماه برای نوشتن این برنامه کار کردند و اصول نظریات خود را به طور فشرده، صریح و روشن در آن بیان نمودند. و همین اثر است که به نام "مانیفست حزب کمونیست" برای اولین بار در نیمه ماه مارس سال 1848 در لندن، ابتدا به زبان آلمانی و سپس به زبان های دیگر انتشار یافت و هنوز هم همه ساله ترجمه ها و چاپ های جدیدی از آن در اختیار میلیون ها علاقمند قرار می گیرد.
"مانیفست حزب کمونیست" در اولین چاپ آلمانی آن جزوه کوچک 23 صفحه ای بود. در سال های بعد نیز چیزی به متن این سند اضافه نشد. برخی توضیحات، که مارکس و انگلس بیان آن را ضروری می دانستند، در پیشگفتارهائی که آنان مشترکا برای چاپ های بعدی نوشته اند و یا انگلس پس از درگذشت مارکس به تنهائی نگاشته و همچنین در برخی حواشی کوتاه که به آن افزوده، داده شده است. اما این جزوه کوچک 23 صفحه ای، چنانکه لنین می گوید، به ده ها جلد کتاب می ارزد. با روح این برنامه است که تا کنون همه پرولتاریا متشکل و مبارز دنیای متمدن زندگی و حرکت می کنند."
"مانیفست حزب کمونیست" از نخستین آثار کلاسیک مارکسیستی است که به زبان فارسی ترجمه شده. ترجمه "مانیفست" به زبان فارسی ادوار گوناگونی را طی کرده است. نخستین بار روزنامه "توفان" که ناشر آن فرخی یزدی شاعر انقلابی معروف بود، در سال های 1300- 1303، قسمت هائی از "مانیفست" را به زبان فارسی منتشر کرد. در سال های 1930- 1935، "مانیفست" در اروپا، به وسیلۀ اعضاء حزب کمونیست ایران مقیم آلمان، در جزوه های جداگانه ای ترجمه و منتشر شد. در سال 1322 عبدالحسین نوشین عضور کمیته مرکزی حزب توده ایران "مانیفست" را مجددا به زبان فارسی ترجمه کرد. در سال 1951 ترجمه مجددی از "مانیفست" توسط اداره نشریات به زبان خارجی در مسکو انتشار یافت، که ترجمه ای کامل به زبان فارسی است.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#12
Posted: 2 Sep 2016 20:47
مانیفست کمونیست
۲
"مانیفست حزب کمونیست" نقطه اوج دستاوردهای علمی مارکس و انگلس تا آن زمان است. در این اثر است که آنان برای بار اول آموزش خود را به طور منظم و مدونی ارائه می دهند. در این اثر است که برای بار اول اصول اساسی مارکسیسم به طور منظمی بیان می شود.
تا تاریخ تدوین "مانیفست" مارکس و انگلس پایه اساسی فلسفه خود را پی ریزی کرده و اصول اساسی کمونیسم علمی را تدوین نموده و برخی نکات اساسی آموزش اقتصادی را فرمولبندی کرده بودند. ولی این سه جزء اساسی مارکسیسم، یعنی فلسفه مارکسیستی، کمونیسم علمی و اقتصاد مارکسیستی، هنوز در ارتباط محکم دیالکتیکی با یکدیگر و به صورت آموزشی کامل و سیستماتیک بیان نشده بود. در "مانیفست حزب کمونیست" است که برای بار اول این کار مهم انجام می گیرد.
"مانیفست حزب کمونیست" در یک مقدمه و چهل فصل نوشته شده است:
در مقدمه "مانیفست" محیطی که در موقع نگارش آن در اروپا حاکم بوده با جملاتی کوتاه، عمیق و روشن شده و نشان داده است که همۀ نیروهای اروپای کهن در تعقیب کمونیسم اند و از روی کینه و دشمنی افسانه های پر از اتهامی علیه آن می پردازند. لازم بود که در جواب همه این افسانه پردازی ها، اصول آموزش علمی کمونیستی و برنامه کمونیست ها به طور صریح و آشکار اعلام شود. در مقدمه "مانیفست" چنین می خوانیم:
"حال تماما وقت آن در رسیده است که کمونیست ها نظریات و مقاصد و تمایلات خویش را در برابر همه جهانیان آشکارا بیان دارند و در مقابل افسانه شبح کمونیسم مانیفست حزب خود را قرار دهند."
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#13
Posted: 3 Sep 2016 16:48
مانیفست کمونیست
۳
برداشتی خلاصه از فصل اول مانیفست
فصل اول "مانیفست" تحت عنوان "بورژواها و پرولتارها" به بیان تحلیل فشرده، عمیق و زیبائی از تکامل جامعه بشری و تکامل نظام بورژوائی و پا به پای آن تکامل جنبش کارگری اختصاص یافته است. در این فصل است که ماتریالیسم تاریخی به شکل منظم و قانع کننده ای بیان می شود و این حقیقت اعلام می گردد که تاریخ کلیه جامعه های بشری تاریخ مبارزات طبقاتی است (انگلس در حاشیه ای که سال 1888 به طبع انگلیسی "مانیفست" اضافه کرد، توضیح داد که منظور تاریخ نوشته و مدون جامعه بشری است، یعنی در دوران کمون اولیه، که قبل از تاریخ مدون وجود داشته، مبارزه طبقاتی نبوده است). "مانیفست" می گوید که بر اثر مبارزات طبقاتی فرماسیون های گوناگون اجتماعی- اقتصادی مانند بردگی، فئودالیسم و سرمایه داری یکی پس از دیگری فرو می ریزند و جای خود را به فرماسیون های عالی تری می سپارند.
مارکس و انگلس در این فصل ماتریالیسم تاریخی را بر جامعه بورژوائی تطبیق می دهند و پروسه تکامل این جامعه را در پرتو آموزش علمی خویش دنبال می کنند و به این نتیجه ناگزیر می رسند که: در مرحله معینی از تکامل، مناسبات تولیدی سرمایه داری به ترمز تکامل بدل می شود و کار به جائی می رسد که "زندگی بورژوازی دیگر با جامعه همساز نیست."، "بدین سان هم روند با رشد صنایع بزرگ بنیادی که بورژوازی با تکیه بر آن محصول تولید می کند و آن را به تصاحب خود در می آورد، زیر پایش فرو می ریزد. بورژوازی پیش از هر چیز گورکنان خود را پدید می آورد. سقوط بورژوازی و پیروزی پرولتاریا به یکسان ناگزیر است." و در همین فصل اول "مانیفست" است که مارکس و انگلس به نحو درخشانی نقش تاریخی- جهانی پرولتاریا را بیان می کنند و این واقعیت را نشان می دهند که تنها طبقه ای که در جریان تکامل جامعه سرمایه داری در مقابل بورژوازی از نظر کمی و کیفی رشد می کند، تنها طبقه ای که به گذشته نظر ندارد و تا آخر انقلابی است و پراکندگی آن در جریان تکامل به یگانگی انقلابی می انجامد و قادر به بر انداختن بورژوازی و بنیان گذاشتن جامعه بدون طبقات است، پرولتاریاست.
"مانیفست" نشان می دهد که بورژوازی، اگر چه در آغاز رشد خود- آنگاه که با فئودالیسم در افتاده بود- از زبان همه مردم سخن می گفت، ولی اینک پرولتاریاست که سخنگوی توده مردم است. پرولتاریاست که می تواند سایر طبقات و قشرهای زحمتکش را به دور خود گرد آورد و به سوی انقلاب رهائی بخش رهنمون گردد. اوست که بنا به ماهیت طبقاتی خود در فکر منافع محدود و غرض ورزانه نیست و منافع اکثریت قاطع جامعه را در نظر دارد. "مانیفست" می گوید: "جنبش پرولتری جنبش مستقل یک اکثریت عظیم است."
پ . ن .
فئودالیسم به کشوری گفته می شود که عده ای از اشراف و مالکین املاکی را مالک می باشند و کشاورزان از حقوق سیاسی محروم اند، و یا به مقداری کم ازحقوق سیاسی و کشور بهره مند هستند.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#14
Posted: 4 Sep 2016 16:09
مانیفست کمونیست
4
برداشتی خلاصه از فصل دوم مانیفست
فصل دوم "مانیفست" تحت عنوان "پرولتارها و کمونیست ها" به بیان مناسبات کمونیست ها با طبقه کارگر و بیان برنامه کمونیست ها برای تغییر جامعه بورژوائی اختصاص دارد. مارکس و انگلس در این بخش ابتدا این نکته اساسی را متذکر می شوند که کمونیست ها هیچ گونه منافعی، که از منافع کلیه پرولتاریا جدا باشد، ندارند، علیه احزاب کارگری دیگر نایستاده و طریقتی که بخواهند جنبش را در درون خود محدود کند، ندارند. فرق کمونیست ها با سایر احزاب کارگری در این است که آنان به انترناسیونالیسم پرولتری معتقدند و مصالح مشترک همه پرولترها را، صرفنظر از منافع ملی آن، در مد نظر دارند، در مراحل گوناگون مبارزه نماینده مصالح ومنافع تمام جنبش اند، و "بدین مناسبت کمونیست ها عملا با عزم ترین بخش احزاب کارگری همه کشورها و همیشه محرک جنبش به پیش اند." به علاوه کمونیست ها این مزیت را دارند که به تئوری انقلابی مسلح اند و به جریان و نتایج کلی جنبش پرولتری پی برده اند.
در این فصل مارکس و انگلس با قلمی سحار تابلوی واقعی جامعه بورژوائی را ساخته و در برابر چشم جهانیان قرار داده اند. آنها پرده ریا و تزویری که بورژوازی بر واقعیت تلخ جامعه سرمایه داری کشیده، کنار می زند و ماهیت این جامعه را، که بر استثمار وحشیانه زحمتکشان، بر غارت ملل عقب مانده، بر حاکمیت نامحدود پول، بر بدترین اصول اخلاف اخلاق، بر ارتشی از اغفالگران و فریب دهندگان مردم متکی است، برملا می سازند و با زبانی قاطع همه اتهامات ناروائی را که بورژواها به کمونیست ها می زنند، به خود آنان بر می گردانند. آنها نشان می دهند که فریادهای بورژواها در این باره که گویا کمونیست ها می خواهند اصل مالکیت را از میان بردارند، آزادی شخصی را محو کنند، ملیت و میهن را ملغی سازند، زنان را اشتراکی کنند- همه و همه این اتهامات تنها از وابستگی بورژوازی به مالکیت بورژوائی، آزادی بورژوائی و میهن بورژوائی سرچشمه می گیرد. این خود بورژواها هستند که مالکیت را از نه دهم اعضاء جامعه سلب کرده اند؛ این بورژواها هستند که آزادی اکثریت جامعه را از میان برده اند؛ این بورژواها هستند که میهن پرولترها را از آنان گرفته اند و خصومت میان ملت ها را دامن می زنند؛ و این بورژواها هستند که در واقع امر زنان را اشتراکی کرده و فحشاء رسمی و غیر رسمی را رواج داده اند.
پرولتاریا بورژوازی را سرنگون می سازد و قدرت حاکمه را به دست می گیرد تا در همه این عرصه ها نظم واقعی و عادلانه خود را برقرار کند: مالکیت وسائل تولید را به عموم زحمتکشان بسپارد؛ آزادی را برای اکثریت جامعه تامین کند؛ خصومت ملی را از میان ببرد؛ زن را از اسارت کنونی و از فحشاء رسمی و غیر رسمی برهاند. مارکس و انگلس در "مانیفست" خطوط کلی جامعه کمونیستی و آنچه را که کمونیست ها وعده می دهند، بیان می دارند. اما از ورود در جزئیات، که باید خود زندگی زنده آنرا تعین کند، آگاهانه امتناع می ورزند. در نظر مارکس و انگلس کمونیسم با تولید بزرگ و استفاده از عالی ترین دستاوردهای علم و فن مربوط است. اشاره ای که مارکس و انگلس در این اثر به غارت ملل اسیر از طرف بورژوازی کشورهای پیشرفته سرمایه داری می کنند، پایه سیاست صحیح پرولتاریا را در مسئله مستعمرات و ملل استعمارزده بنا می کند، مارکس و انگلس در اینجا اساس این نظر را، که ملل اسیر متحد پرولتاریا هستند، پی ریزی می کنند و اعلام می دارند که سیادت پرولتاریا جدائی و تضاد ملی را از میان خواهد برد و "با بر افتادن رسم استثمار یک انسان توسط انسان دیگر، استثمار یک ملت توسط ملت دیگر نیز از میان خواهد رفت."
پ . ن . بورژواری در اصطلاح مارکسیستی به معنای سرمایه داران، سوداگران، پیشه وران و دارندگان مشاغل آزاد است. در برابر "پرولتاریا" که به کارگرانی گفته می شد که هیچ وسیله تولیدی جز نیروی کار خود برای تأمین زندگی ندارند.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#15
Posted: 5 Sep 2016 16:18
مانیفست کمونیست
۵
برداشتی خلاصه از فصل سوم مانیفست
فصل سوم، که تحت عنوان "ادبیات سوسیالیستی و کمونیستی" نگاشته شده،دارای تقسیم بندیهایی است که عناوین آنها در اینجا ذکر می شود .
١- سوسیالیسم ارتجاعى
الف. سوسیالیسم فئودالى
ب. سوسیالیسم خرده بورژوازى
ج. سوسیالیسم آلمانى یا سوسیالیسم "حقیقى"
٢- سوسیالیسم محافظه کار یا بورژوایى
٣- سوسیالیسم و کمونیسم انتقادى-تخیلى
در این فصل مارکس و انگلس تحلیل جامعی از جریانات مختلف سوسیالیستی و کمونیستی را- که تا آن زمان وجود داشته- به دست داده اند. آنان در این فصل ضمن بیان جوانب مثبت و منفی جریانات مختلف سوسیالیستی، مرزهای کمونیسم علمی را نیز مشخص می سازند و مناسبات مارکسیسم را با این جریانات بیان می کنند. در این تحلیل آنان به ویژه ارج سوسیالیست های تخیلی بزرگ: سن سیمون و فوریه و آون را نگاه می دارند، اما یادآور می شوند که نظریات آنان پس از پیدایش سوسیالیسم علمی کهنه شده است.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#16
Posted: 6 Sep 2016 17:25
مانیفست کمونیست
6
برداشتی خلاصه از فصل چهارم مانیفست
در آخرین فصل "مانیفست" تحت عنوان "مناسبات کمونیست ها با احزاب مختلف اپوزیسیون" نمونه درخشانی از خط مشی سیاسی صحیح کمونیست ها ارائه می شود. مارکس و انگلس برای کمونیست ها خط مشی دور از سکتاریسم و ماجراجوئی و در عین حال خط مشی کاملا انقلابی تعیین می کنند. آنها می نویسند که کمونیست ها باید در همه جا از هر جنبش انقلابی بر ضد نظام اجتماعی و سیاسی موجود پشتیبانی کنند. در اینجاست که مارکس و انگلس، اگر چه کلمه جبهه واحد را به کار نمی برند، اما وظیفه کمونیست ها را به عنوان سازمانده و نیروی اصلی جبهه واحد نیروهای مترقی و دمکراتیک بیان می کنند، ضرورت تشکیل چنین جبهه هائی را در کشورهای مختلف، ضرورت مبارزه برای رسیدن به نزدیکترین هدف را، در عین فراموش نکردن هدف غائی، به روشنی متذکر می شوند.
آن فکر اصلی و مهمی که در سرتاسر "مانیفست حزب کمونیست" بیان شده، آموزش مربوط به دیکتاتوری پرولتاریاست. خود این کلمه در متن "مانیفست" ذکر نشده و مارکس و انگلس فقط پس از انقلاب های 1848- 1849 در اروپا بود که حاکمیت سیاسی پرولتاریا را در این فرمول کوتاه و کامل بیان کردند. اما در "مانیفست" ضرورت برقراری حاکمیت پرولتاریا با صراحت و تاکید بیان گردیده و پایه های تئوریک و تاریخی وحدت پرولتاریا با دهقانان و سایر قشرهای زحمتکش و استقرار دیکتاتوری پرولتاریا ریخته شده است و این اندیشه مانند خط سرخی از سرتاسر "مانیفست" می گذرد.
مارکس و انگلس از بیان پروسه تاریخی مبارزات طبقاتی به اینجا می رسند که پرولتاریا باید با برانداختن بورژوازی حاکمیت خود را برقرار کند، می گویند که هدف نزدیک کمونیست ها عبارت است از "متشکل ساختن پرولتاریا به صورت یک طبقه، سرنگون ساختن سیادت بورژوازی و احراز قدرت حاکمه سیاسی پرولتاریا.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#17
Posted: 7 Sep 2016 16:01
نگاهی کلی به مانیفست کمونیست
کسانی که امروز "مانیفست" را می آموزند، علاوه بر آموزش اصول اساسی آن، به این نکته توجه دارند که داشتن برنامه و هدف روشن سیاسی از نظر مارکسیسم دارای چه اهمیت ویژه ایست. متاسفانه در زمان ما کسانی پیدا می شوند که خود را انقلابی می دانند، اما اهمیت برنامه و خط مشی صحیح سیاسی را منکرند و گمان می کنند که انقلاب تنها یک قبضه تفنگ و یک مرد جنگی کم دارد. اما "مانیفست" مارکس و انگلس می آموزد که پرولتاریا برای اینکه با موفقیت مبارزه کند، قبل از هر چیز باید حزب مستقل پرولتری و کمونیستی با برنامه روشن علمی داشته باشد، مرزهای خود را با همه نظریات دیگر به طور مشخص ترسیم کند و در هر کشوری، دور از سکتاریسم و ماجراجوئی، در راه اتحاد همه نیروهای مترقی و تجهیز اکثریت عظیم مردم علیه هیئت حاکمه بکوشد.
چنانکه یادآوری کردیم مارکس و انگلس در پیشگفتارهائی که مشترکا بر چاپ های گوناگون "مانیفست" نوشته اند و یا انگلس به تنهائی- پس از درگذشت مارکس- نگاشته، توضیحاتی را که ضروری می دانسته اند بر "مانیفست" افزوده اند. این توضیحات دارای اهمیت فراوانی است. از جمله در پیشگفتاری برای چاپ آلمانی سال 1872 (25 سال پس از انتشار "مانیفست")، چند نکته بسیار مهم تذکر داده شده است: یکی اینکه اجراء عملی مسائل اصولی که در "مانیفست" بیان شده "همانطور که در خود مانیفست ذکر شده، همیشه و همه جا مربوط به شرایط تاریخی موجود است." دیگر اینکه "طبقۀ کارگر نمی تواند به طور ساده ماشین دولتی حاضر و آماده ای را تصرف نماید و آنرا برای مقاصد خویش به کار اندازد." این جمله از اثر مارکس به نام "جنگ داخلی در فرانسه" برداشته شده و مهم ترین نکته ایست که مارکس و انگلس ضرور دانسته اند از جمع بندی تجربه کمون پاریس- نخستین حکومت پرولتری- به "مانیفست" بیفزایند. لنین اهمیت این نکته را، که به "مانیفست" افزوده شده، یادآوری کرده است.
برخی از نکاتی که مارکس و انگلس در پیشگفتار چاپ روسی 1882 بیان کرده اند نیز بسیار جالب توجه است. مارکس و انگلس در همان زمان اهمیت انقلاب روس را درک کرده اند و نقش پیشاهنگی را که انقلاب روس ایفا خواهد کرد، پیشگوئی می کنند. آنها می نویسند: "روسیه طلایه دار جنبش انقلابی اروپا است." (تکیه از ماست).
در همینجا مارکس و انگلس اندیشه ای بیان می دارند که در زمان ما ارزش آن بیشتر و بیشتر آشکار می شود و آن اینکه: آیا مالکیت ارضی اشتراکی موجود در روسیه (ابشین) می تواند منشاء تکامل کمونیستی گردد؟ و به این سئوال چنین پاسخ می دهد:
"اگر انقلاب روسیه علامت شروع انقلاب پرولتاریای باختر بشود، به نحوی که هر دو یکدیگر را تکمیل کنند، در اینصورت مالکیت ارضی اشتراکی کنونی روسیه می تواند منشاء تکامل کمونیستی گردد."
در زمان ما که مسئله انتخاب راه رشد غیر سرمایه داری (به معنای دور زدن مرحله سرمایه داری) برای عده ای از کشورها- که در مراحل قبل از سرمایه داری قرار گرفته اند- مطرح است، این اندیشه مارکس و انگلس جلوه خاصی دارد. آنان در آن زمان، که هنوز استقرار سوسیالیسم مسئله روز نبوده امکان دور زدن سرمایه داری را در شرایط معینی مقدور شمرده اند.
"مانیفست" با این جمله های محکم، پایان می یابد:
"بگذارید طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند. پرولتاریا در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمی دهند، ولی جهانی را به دست خواهند آورد. پرولتارهای جهان متحد شوید".
......................................................................................................
پ.ن.اصطلاح کمون پاریس، در اصل، به حکومت پاریس در طول انقلاب فرانسه اطلاق میشود. اما، بیشتر مرسوم است که از این کلمه برای اشاره به حکومت سوسیالیستی که در دورهای بسیار کوتاه از ۱۸ مارس(به طور رسمیتر از ۲۶ مارس) تا ۲۸ مه ۱۸۷۱ بر پاریس حکم راند، استفاده شود.
به طور رسمی، کمون پاریس ۱۸۷۱، چیزی نبود جز حکومتی محلی (در فرانسوی:کمون)، که حدود دوماه در بهار ۱۸۷۱، در پاریس، قدرت را در دست داشت. اما شرایطی که کمون در آن شکل گرفت، قوانین بحث برانگیزی که اعلام داشت و پایان آن که با شکست شدید کمون و اعدام گسترده شرکت کنندگانش همراه بود، را به یکی از مهمترین دورههای سیاسی تاریخ تبدیل میکند.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#18
Posted: 8 Sep 2016 07:30
تفاوت سوسیالیسم ، کمونیسم و مارکسیسم
این سه واژه که در بسیاری از موارد تقریبا مترادف با یکدیگر بشمار می آیند، در معنا و اصطلاح واقعی دارای تفاوتهایی هستند که به اختصار توضیح داده می شود.
جامعهخواهی یا سوسیالیسم (به انگلیسی: Socialism)، (به فرانسوی: Socialisme)، اندیشهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که برای ایجاد یک نظم اجتماعی مبتنی بر انسجام همگانی میکوشد، جامعهای که در آن تمامی قشرهای اجتماع سهمی برابر در سود همگانی داشتهباشند.
هدف سوسیالیسم لغو مالکیت خصوصی بر ابزارهای تولید و برقراری مالکیت اجتماعی بر ابزارهای تولید است.
کمونیسم (communism)؛جامعه اي است به اصطلاح بي طبقه با مالکيت واحد همگاني مردم بر وسايل توليد ، برابري کامل اجتماعي همه اعضاي جامعه .از نظر فلسفي و اقتصادي كمونيسم و سوسياليسم داراي ريشه واحدي هستند و هر دو بر مالكيت عمومي وسائل توليد تكيه ميكنند، با اين تفاوت كه كمونيسم مرحله پيشرفت يا مرحله نهايي سوسياليسم به شمارميآيد.
مارکسیسم(Marxism) برگرفته از نام کارل مارکس وضع کننده ی فلسفه ی کمونیسم جدید است. در فلسفه ی مارکس تکیه و تاکید اصلی بر طبقه ی کارگر است . همانگونه که انتظار می رود کمونیسم مقدم بر مارکسیسم است و پیش از آن وحود داشته است. مارکس در واقع کمونيسم کارگري را فرموله کرد و مارکسيسم تئوري کمونيسم کارگري است.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#19
Posted: 10 Sep 2016 10:24
مارکسیسم ، خدا و دین
1
در دورانی از زندگی مارکس ، زمینه فکری فلاسفه آلمان را این حقیقت تشکیل میداد که در برابر سؤال «خدا چیست؟» و «خدا کیست؟» میگفتند: انسان خداست. هگل معتقد بود که باید خداوند را به عنوان حقیقت و اساس وجود انسان بشناسیم و تلاشهای او را برای دسترسی به مقام والای خدایی و ایجاد هماهنگی و نزدیکی با روح مطلق ارج نهیم. مارکس با توجه به این قسمت از عقاید هگل، که میگفت: خدا به عنوان حقیقت و اساس وجود انسان است ، به بیراهه رفته و گفته است: منظور هگل از بیان این نکته آن است که انسان در واقع همان خدایی است که از الوهیت خود خارج شده، سقوط کرده و از اصل خویش دور مانده است. این زمینه فکری را باید بیشتر ساخته فویر باخ دانست که مارکس بسیار از او متاثر است. فویر باخ، که از فلاسفه آلمانی و در زمان خود مشهور بود، اساس محکمی بر فلسفه بشرگرایی یا اومانیستی نهاد و آن را رونق بخشید. او گفت: انسان خدایی است که خود را خلق کرده است و به این ترتیب، خداگرایی هگل به شکل انسانگرایی یا اصالت فرد رو نمود.
او معتقد بود که در فلسفه هگل ، انسان فردی خُرد شده در برابر خداست و آن آشتی، که هگل بین انسان و خدا قرار داد، موجب شد که خدا عظمت پیدا کند و انسان در پای آن له شود. لذا، باید انسان را نجات داد و او را از خدایی که خود ساخته است، آگاه کرد. انسان در واقع، خود، خدایی است که صفات خویش را به آسمان افکنده و بشر تنها در برابر عجز خود نسبتبه طبیعت، صفت الوهیت را به طبیعت و نوع بشری داده است و نوع بشری همه اوصافی را که خدا میتوانست داشته باشد، داراست. لذا، آن را خدا شمرده است. بر این اساس، در نظر او، علت واقعی اعتقادات دینی به طبیعت انسانی و شرایط زندگی و محرومیت او بر میگردد.
image host
اساسی که فویر باخ بنا نهاد زمینه را برای رویش اندیشه های مارکس و همکار او، انگلس، باز کرد. در دورانی که او به عنوان یک فیلسوف غیر مذهبی جلوه گری میکرد، او اصل دیالکتیک را از هگل گرفت و آن را در قالب ماتریالیسم درآورد و در حقیقت مساله روح مطلق و ایدهآلیسم عینی هگل را به مادهگرایی مبدل ساخت، ولی در عین حال، اسلوب دیالکتیکی او را پذیرفت و در این بین، مذهب و خدا حذف شد. مارکس در این دوران بیشترین تاخت و تازها را به مذهب و هر نوع خدانگری داشته و بیشترین مخالفتهای او با مذهب در کتابها و نامههایی که در این دوران یعنی تا سال حدود 1848 ،داشته، ابراز شده است. او در کتابهایی از جمله خانواده مقدس و نقد فلسفه هگل ، عمدتا به شکلی به رد خدا و بیگانگی انسان از خود و رد مذهب پرداخته است. با توجه به نوشتههای مارکس به خوبی نظر او بر توهمی و غیر واقعی بودن دین، که همچون هالهای اطراف انسان را گرفته و مانع از درک خود و پیشرفت او میباشد، هویداست.
منابع
فصلنامه نقد و نظر، شماره 2، سال اول، ص 95
کلام جدید،عبدالکریمسروش، ص97
آندره پیتر، مارکس و مارکسیسم، شجاعالدین ضیائیان، ص263
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#20
Posted: 10 Sep 2016 10:41
andishmand: نسرین عزیز : تاپیک بسیار جالب و پر محتوایی شده و اطلاعات خیلی خوب و مکفی در مورد یکی از پربحث ترین مکاتب جهان بهمون میده .
سلام
لطف دارید . تلاش میکنم از مطالب مختلف اونهایی که نیاز به اطلاعات تخصصی نداره و با زبان ساده ای برای همگان قابل فهم باشه انتخاب کنم و برای هرچه بهتر شدن تاپیک از پیشنهادهای دوستان فرهیخته از جمله شما اندیشمند عزیز و گرامی با کمال میل استقبال میکنم
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من