ارسالها: 1264
#21
Posted: 11 Sep 2016 08:49
مارکسیسم ، خدا و دین
2
از نظر مارکس دین توهم محض است و پیامدهای مسلماً بدی به دنبال دارد. از نظر مارکس هدف دین تامین بهانه هایی برای حفظ امور جامعه به گونه ای است که ستمگران دوست دارند. شکلی که دین به خود می گیرد، به شدت وابسته به شکل حیات اجتماعی است که توسط نیروهای مادی حاکم بر آن تعیین می شود. او دلیل تنفرش از خدایان را این می داند که «خودآگاهی انسان را به صورت عالی ترین امر الوهیت به رسمیت نمی شناسند». متکلمان مسیحی همه خصوصیات شخصی ایده آل انسانی را مطرح می کنند و آنها را از صاحبان اصلی انسانی شان می گیرند و به آسمان نسبت می دهند. لذا کلام مسیحی و فلسفه هگل به خاطر اینکه آگاهی ما را بیگانه می کنند، مجرم اند.
دین، ایده آلهای اخلاقی را از ما بیگانه می کند و سرمایه داری کار مولّد ما را از ما بیگانه می کند(و قابل فروش می سازد) مارکس می گوید «پریشانی دینی هم جلوه ای از پریشانی واقعی (اقتصادی) است و هم اعتراض برضد پریشانی واقعی. از بین بردن دین به عنوان خرسندی خیالی مردم برای نیل به خرسندی واقعی ضرورت دارد» افیون ماده مخدری است که درد را تسکین میدهد و در عین حال توهم ایجاد می کند دین از نظر مارکس با توهم جهان فوق طبیعی که در آن غصه ها از بین می رود، همین کار را می کند و دردها را تسکین می دهد. دین نگاه انسانها را از بی عدالتیهای مادی می گیرد و به سمت خدا می دوزد. از نظر مارکس «اصول اجتماعی مسیحیت، بزدلی، حقارت نفس، پستی، تسلیم و افسردگی را تبلیغ می کنند... چیزی که این اصول برای طبقه ستمدیده دارد، این است که آنها آرزو می کنند که طبقه حاکم خیّر و بخشنده باشند»
مارکس دین را مصداقی از آگاهی دروغین می دانست و آنرا آفریده انتزاعی ای می دانست که در طول زمان شیئیت یافته است. او دین را در کنار مسائل اقتصادی از جدی ترین موانع بالفعل کردن قابلیت های بالقوه انسان به شمار می آورد. او در این زمینه با "فویرباخ" فیلسوف ماتریالیست که عنوان کرده بود " انسان دین را می سازد، دین انسان را نمی سازد" هم عقیده بود. از نظر مارکس صاحبان قدرت، توده مردم ضعیف الذهن را تشویق می کنند تا اعتقاد به زندگی پس از مرگ را بپذیرند. چرا که حمایت از وضعیت موجود آن ها را در رأس قدرت نگاه خواهد داشت.
او دین را عامل غفلت بشر از جوهر خود می دانست که زمینه ساز سلطه پذیری افراد می گردد. او دستیابی به صلح را بین پیروان ادیان اصلی ناممکن دانست و رها کردن دین را شرط دست یابی به آزادی معرفی می کرد.
امروزه جنگ ها و تعارضات دینی و بنیادگرایی دینی در بسیاری از جوامع توسعه یافته و در حال توسعه به عنوان عوامل مخالف و برضد فرایندهای همگرایی جهانی عمل می کنند. مارکس می خواست نشان دهد که اگر نوع بشر امیدی به تشریک مساعی بادوامی دارد، باید به کلی از قید دین رها شود. امروزه در بسیاری از کشورها که سکولاریسم پذیرفته شده و یا دین در مربته نخست اهمیت در مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی قرار ندارد، فرایندهایی همگرایی به گونه ای سریعتر و ملوس تر صورت پذیرفته است. اگرچه دیدگاه پلورالیستی که از مهم ترین وجه مشخصه های جهانی شدن است بر هیچ نوع نادیده انگاری تأکید نمی ورزد، عملاً این امر زمانی محقق می شود که ذات انگاری دینی و مذهبی و فرهنگی جای خود را به نسبی گرایی بدهد. اعتقاد مارکس در خصوص دین زدایی به عنوا ن مقوله ای برای دستیابی به یک جامعه بی طبقه و همسان تا حدودی در فرایند جهانی شدن نمود یافته است.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 106
#22
Posted: 11 Sep 2016 14:27
مالکیت اشتراکی در ایران باستان در زمان ساسانیان به رهبری مزدک در اثر قحطی به وجود میاد که انوشیروان به شدت اونو سرکوب میکنه و مزدک که وزیر بوده و پیروانش رو به صورت فجیعی میکشه. فردوسی هم بشدت مخالفت خودش رو با طرز فکر اشتراکی بیان میکنه. مراجعه کنید به داستان مزدک در شاهنامه. فکر کنم ما ایرانی ها از همه زودتر کمونیست رو تجربه کردیم
سکس خوبه ولی با آدم خوب
ویرایش شده توسط: xxxalixxx
ارسالها: 1264
#23
Posted: 12 Sep 2016 07:09
مارکسیسم ، خدا و دین
۳
دین افـــیـــــــون توده هاست
رویکرد افیونی یا تخدیری دین، نظریه ای است که دین را مانند یک ایدئولوژی می بیند که کارکرد اصلی اش توجیه ستم و ظلمی است که بر طبقات پایین اجتماعی وارد می آید. نقش و کارکرد دین به عنوان افیون اجتماعی، کم کردن ظرفیت های انقلابی و پرخاشگرانه گروه های فرو دست جامعه، پدید آوردن صورت کاذبی از انسجام اجتماعی در غیاب پیوندهای مشترک میان طبقات و اقشار مختلف مردم و بالاخره مشروعیت بخشی به نظام حاکم است.
کارل مارکس و همفکر نزدیکش فردریک انگلس، تحت تأثیر آرای لودویک فوئر باخ درباره دین، برای دین و باور دینی هیچ اصالت و اعتبار مستقلی قایل نبودند و آن را در چارچوب مناسبات طبقاتی، همچون یک پدیده تبعی، درجه دوم و روبنایی تبیین می کردند.
«دین، خود آگاهی و خود احساسی انسانی است که هنوز خود را کشف نکرده و یا خود را گم کرده است. دین، تحقق خیالی ذات بشر است؛ چرا که ذات بشر واقعیت حقیقی ندارد.»
مارکس در معرفی دین به عنوان افیون توده ها در واقع به کارکردهای آن برای طبقات حاکم در حفظ وضع موجود نظر داشته است.
به نظر مارکس، دین اساسا محصول یک جامعه طبقاتی است. اندیشه های او درباره دین، بخشی از نظریه کلی اش درباره از خود بیگانگی در جوامع طبقاتی به شمار می آید. به نظر مارکس، دین هم محصول از خودبیگانگی منافع طبقاتی است. دین هم ابزار فریفتکاری و ستمگری به طبقه زیر دست جامعه است و هم بیان اعتراض علیه ستمگری و نیز نوعی تسلیم و مایه تسلی در برابر ستمگری. به اعتقاد مارکس، در جوامع ماقبل طبقاتی انسان ها بازیچه طبیعت بودند. اقوام ابتدایی نظارتی بر طبیعت نداشتند و درباره فراگردهای طبیعی چیز زیادی نمی دانستند. در نتیجه، آن ها می کوشیدند تا از طریق وسایل جادویی و مذهبی نظارتی بر طبیعت به دست آورند. زمانی که جامعه دچار تقسیم طبقاتی شد، انسان ها بار دیگر در موقعیتی قرار گرفتند که نمی توانستند بر نیروهای تأثیرگذار بر آن ها نظارتی اعمال کنند و دانش آن ها نیز در این باره کافی نبود. در یک جامعه طبقاتی، نظم اجتماعی به عنوان پدیده ثابت و از پیش تعیین شده ای که رفتار انسان ها را نظارت و تعیین می کند، در نظر گرفته می شود. ولی در واقع، نظم اجتماعی چیزی جز همان کنش ها و رفتارهای اعضای جامعه نیست. از آن جا که این انسان ها هستند که با کنش هایشان نظم اجتماعی را حفظ می کند، پس نظم اجتماعی در واقع آفریده خود آن هاست. کوتاه سخن، در جامعه طبقاتی انسان ها از خود بیگانه اند و نظر رمزآمیزی درباره واقعیت دارند. در این جامعه، فرآورده های انسانی نه محصول فعالیت آن ها، بلکه آفریده نیروهای خارج از انسان ها در نظر گرفته می شوند. آن ها واقعیت مستقلی را در نظر می گیرند که به جای آن که تعیین شده فعالیت انسان ها باشد، تعیین کننده این فعالیت ها است.
نظریه مارکس در مورد دین در کتاب درباره دین شرح داده شده است. او دین را به عنوان یک بنیاد اجتماعی تعریف می کند که با هماهنگی نظام عدالت، دولت، نظام مدارس و وسایل ارتباط جمعی باعث تداوم نظام سرمایه داری می شود. دین نیرویی است که نظام سرمایه داری را از طریق متحد کردن طبقات زحمت کش (کارگری) به وسیله پاداش دادن به کار و زحمت آن ها تقویت می کند. دین این کار را از طریق مبهم نشان دادن جهان و باز داشتن طبقه کارگر از اعتراض در مورد سختی زندگی شان به بهانه پاداش جهان دیگر (بهشت) عملی می کند. مارکس دین را به عنوان آه حسرت و زاری توده های مستضعف، قلب یک دنیای بدون قلب، توصیف کرد، دقیقا دین یک روح یک مکان بدون روح می باشد. دین افیون ملت هاست. نظر مارکس در مورد دین منفی است و او ادعا می کند که «منسوخ کردن دین به عنوان یک خوش بختی توهمی و غیرواقعی برای خوش بخت کردن حقیقی مردم لازم است.»
مارکس معتقد است که دین حاصل کژکاری شناختی است. «انسان، دنیای انسان و دولت و جامعه است. این دولت و این جامعه، دین؛ یعنی یک جهان آگاهیِ تحریف شده، را پدید می آورد. بنابراین، نظر اساسی مارکس این است که باور دینی محصول کارکرد بد قوای ادراکی است؛ کارکرد بد در واکنش به کارکرد بد اجتماعی و سیاسی.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#24
Posted: 13 Sep 2016 10:49
کمونیزم
و
مالکیت خصوصی
مالکیت خصوصی استفاده، کنترل، مالکیت و قابلیت دور انداختن یا اهدا کردن زمین، سرمایه، و دیگر اشکال مالکیت توسط افراد قانونی و شرکتهای تحت مالکیت خصوصی است.
کارل مارکس با تز اقتصاد اشتراکی و اعتقاد به حذف مالکیت خصوصی شناخته شده است . به نظر وی در جهان در گذشته مالکیت خصوصی وجود نداشته و به این دلیل هیچ تضاد و نزاع و بی عدالتی نیز وجود نداشته و تنها راه حل مشکلات اجتماعی حذف مالکیت خصوصی است که در اینده نزدیک با اعتراضات و انقلابات کارگری متحقق خواهد شد. یعنی در ابتدا مالکیت بر ابزار تولید ، عمومی بوده و هیچ کسی مالک چیزی نبوده است و هر چه بوده برای همه بوده اعم از سنگ و چوب و میوه و .... ولی بعد از مدتی با رشد ابزار تولید ( از سنگ تبدیل به آهن ) و پیدایش نیزه و تیر و کمان و ...عده ای از افراد مالک این ابزارها می شوند و در نتیجه مالکیت عمومی ( اجتماعی ) تبدیل به مالکیت خصوصی می شود و این امکان فراهم می شود که هر کدام تک تک و جداگانه به شکار روند. در نتیجه می توانستند چندین برابر احتیاجات مورد نیاز خود را تامین کنند. پس از آن مدتی بعد افرادی پیدا می شوند که از لحاظ فکری و جسمی قوی تر بوده وعده ی دیگری از افراد را به کار واداشته و استثمار می کنند.
هدف سوسیالیسم لغو مالکیت خصوصی ابزارهای تولید و برقراری مالکیت اجتماعی بر ابزارهای تولید است. این «مالکیت اجتماعی» ممکن است مستقیم باشد، مانند مالکیت و اداره صنایع توسط شوراهای کارگری، یا غیر مستقیم باشد، از طریق مالکیت و ادارهٔ دولتی صنایع
سوسیالیسم درصدد است تا به تحقق مالکیت اجتماعی توسط اتحادیههای کارگری یا پرولتارلیا کمک کند؛ و به طور غیرمستقیم توسط دولت (پاسدار همه منافع مردم)، نه گروههای خاص اجرا شود؛ و اصالتدادن به اجتماع، مخلوقات اجتماعی و کاهش یا حذف تقسیمات طبقاتی را هدف خود میداند.»
"مالکیت اشتراکی" آن نظامی از مالکیت است که در جامعه کمونیستی آینده برقرار خواهد شد. منظور از مالکیت اشتراکی، یا به عبارت دقیقتر "مالکیت اشتراکی وسایل تولید" استفاده، مدیریت و کنترل اشتراکی وسایل تولید و به تبع آن محصولات تولیدی توسط جامعه میباشد. مالکیت اشتراکی وسایل تولید توسط نهادهایی به نام شورا و با همبستگی و هماهنگی شوراها اعمال میشود. به این ترتیب مالکیت اشتراکی از انواع دیگر نظامهای مالکیت یعنی مالکیت خصوصی، مالکیت دولتی، و مالکیت تعاونی تمایز مییابد.
به عنوان مثال سوسیالیسم خواهان آن است که اگر قرار است در جامعه ای کارخانه ای بنا شود باید همه مردم در آن سهیم باشند از کارگران تا متخصصان آن کارخانه همه سودی برابر خواهند برد.
سوسیالیسم پاسخی بود درمقابل سرمایه داری و ایدئولوژی لیبرالیسم که مالکیت خصوصی افراد را ارج می نهد.
...................................................................................
پ.ن: جامعه ی طبقاتی دوره ساسانیان، تضاد و نبرد در دین مانی و تاثیر فلسفه ی کلی افلاطون بر افکار مزدک موجب بسته شدن نطفه ی نوعی کمونیسم اولیه شد. در ابیاتی از شاهنامه که به سخنان مزدک اشاره دارد می توان تاکید او بر مالکیت اشتراکی و نفی جامعه طبقاتی را مشاهده کرد.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 133
#25
Posted: 13 Sep 2016 18:05
نسرین جان سلام مرسی از دقت در ارایه مطالبت من فک کنم مکتب ماىویسم نیز در زمره همین مکاتب هست ودر صفحه ای که تفاوت آن ها نوشتی جایش خالی هست
اما مطلب دیگه اینه که کارکرد این مکاتب در دنیای واقعی ومیزان عمکرد آنها وارزشیابی از دیدگاه آنها نیز مهم است
به عنوان مثال چین الان رتبه دوم جهان را پس از آمریکا داره وحدود سی واندی است که اقتصادش با رویکردی غیر از مکتب مائو به این درجه اهمیت رسیده یا کشورهای با نگاه اقتصاد دولتی گرفتار شدیدترین رانت ها و اختلاس ها چپاول ها هستن به طور خلاصه پیشنهادم این بود این مکاتب را هم از نظر تئوری و نظری بررسی کرد وهم در دنیای اقتصادی جهانی با معادلات پیچیده و انسانهای نیازمند
باز هم مرسی از سلیقه ات.
تاخیر نکن حکم بده حاکم احساس
تا موی من و دست تو و شانه مهیاست
سازی بزن و سوز دل خسته دوا کن
ارسالها: 1264
#26
Posted: 13 Sep 2016 19:48
sarairani30: نسرین جان سلام مرسی از دقت در ارایه مطالبت من فک کنم مکتب ماىویسم نیز در زمره همین مکاتب هست ودر صفحه ای که تفاوت آن ها نوشتی جایش خالی هست
حتما سارا جان
اگرچه من در حد و اندازه ی این تاپیک نیستم ولی تلاشمو میکنم
اول قراره مبانی اعنقادی و اقتصادی و اجتماعی رو بنویسم بعد میریم سراغ مسائل و جزئیات دیگه
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#27
Posted: 14 Sep 2016 06:12
کمونیسم
و
ناسیونالیسم ، انترناسیونالیسم و جهان وطنی
ناسیونالیسم :ملیگرایی، ملتباوری، یا ناسیونالیسم (به انگلیسی: Nationalism) نوعی آگاهی جمعی است، یعنی آگاهی به تعلق به ملت که آنرا «آگاهی ملی» میخوانند. آگاهی ملی، اغلب پدیدآورنده حس وفاداری، شور، و دلبستگی افراد به عناصر تشکیلدهنده ملت (نژاد، زبان، سنتها و عادتها، ارزشهای اجتماعی، اخلاقی، و به طور کلی فرهنگ) است و گاه موجب بزرگداشت مبالغهآمیز از آنها و اعتقاد به برتری این مظاهر بر مظاهر ملی دیگر ملتهامیشود. پرچمِ ملی، سرودِ ملی و دیگر نمادهای هویتِ ملی، نشانهایی بسیار مهم از جوامعِ ملیگرا است
بطور کلی از آنجا که در کمونیسم اصالت انسان یک اندیشه ی محوری است بنابر این مفاهیمی مثل قومیت و نژاد و مذهب نیز جایگاهی در آن نخواهد داشت و بالطبع سخنی بر تایید ناسیونالیسم یا ملی گرایی در کمونیسم دیده نمی شود
آنچه در کمونیسم کمونیسم بر آن تاکید می شود انترناسیونالیسم پرولتری است که خلاصه ی آن در این جمله ی مانبفست دیده می شود : کارگران جهان متحد شوید.
انترناسیونالیسم
واژه ی انترناسیونالیسم Internationalism، حداقل در سه معنی و مفهوم متفاوت در علوم سیاسی به کار می رود:
1- انترناسیونالیسم پرولتاریایی
این مفهوم که ریشه در دیدگاه مارکسیستی دارد یعنی اعتقاد به همبستگی جهانی طبقه ی کارگر، برای درهم شکستن نظام اقتصاد آزاد جهانی که به نظام جهانی سرمایه داری یا کاپیتالیسم موسوم است.
به عقیدهی مارکس، بورژوازی به کمک ماشین و داد و ستد آزاد جهانی مرزهای ملی را در هم شکسته و یک نظام اقتصادی جهانی پدید آورده است و این نظام میان طبقات محروم، به ویژه میان پرولتاریای کشورها همبستگی جهانی پدید میآورد که در اصطلاح به آن «بینالمللیگرایی پرولتاریایی» گفته میشود. و این جریان یک شورش سراسری در جهان علیه بورژوازی پدید خواهد آورد که به ایجاد جامعهی سوسیالیستی جهانی میانجامد. از این رو، مارکسیستها به همبستگی جهانی طبقات محروم باور دارند و شعار معروف « زحمتکشان جهان متحد شوید»، شعار بینالمللگرایی پرولتاریایی است.
انترناسیونالیسم پرولتری بیان علاقهﯼ واحد و اتحاد خدشه ناپذیر طبقهﯼ کارگر سراسر جهان در مبارزهﯼ متحد آنها علیهﯼ دشمن مشترک، یعنی سرمایهﺪاری و امپریالیسم، است. انترناسیونالیسم بیان وحدت اهداف آنها برای برچیدن بهره کشی انسان از انسان و تقویت روحیهﯼ برادری بینﺍلمللی میان کارگران جهان است؛ برچیدن مالکیت خصوصی بر وسائل تولید و ساختمان جامعهﺍﯼ انسانی و بدون ستم و بهره کشی است. این "ایدئولوژی ِ کارگران" صرفنظر از ملیت، نژاد، مذهب و قومیت آنهاست. انترناسیونالیسم پرولتری مظهر برادری بی شائبه و همبستگی جهانی کارگران است. آنها برای هدف واحد که جامعهﺍﯼ بی طبقه و جهانی باشد که در مرکز آن انسان و اصالت و حیثیت وی قرار داشته باشد و به مقام ارزشمند خویش نایل شود، مبارزه می کنند.
2- دومین مفهوم که خود متشکل از مجموعه ای از عقاید و نظریه هاست، در کلیت خود به این باور است که پیشبرد صلح و امنیت جهانی تنها از طریق تدوین و توسعه ی قانون های بین المللی، ایجاد سازمان های بین المللی و همکاری ها و هم زیستی های مسالمت آمیز، امکان پذیر است.
3- سومین مفهوم که ریشه درعلوم سیاسی آمریکا دارد، یک درک کاملا متفاوتی از واژه ی انترناسیونالیسم را ارائه می دهد. در این دیدگاه، انتراناسیونالیسم از نظر مفهومی در برابر واژه ی انزواگرایی که همان عدم دخالت آمریکا در مسایل و مشکلات جهانی است، تعریف شده است . به طور ناباورانه می توان گفت که در این مفهوم، واژه ی انترناسیونالیسم یک ریشه ی ناسیونالیستی به خود می گیرد. شاید این به این علت باشد که پژوهشگران و سیاست مداران آمریکایی تعریف از واژه ی انترناسیونالیسم را در چهارچوب سیاست داخلی و خارجی آمریکا خلاصه می کنند.
جهان وطنی یا Cosmopolitanismus
جهانوطنی، مفهومی است که باور به متعلق بودن به تمام جهان و مردم آن و عدم وابستگیهای قومی-ملی و در کل، باور به اینکه جهان، میهن مشترک تمامی مردم است.
در این مفهوم، تعلقات مادی و معنوی ویژهای به کشور خاصی (به ویژه خودی) وجود ندارد و فرد جهان میهن علایق فرهنگی، سنتی و سیاسی ویژهای نسبت به سرزمین و کشور اصلی خود ندارد و بنا به اعتقاد به مشترک بودن جهان به عنوان سرزمین تمامی بشر، به حکومت جهانی میاندیشد؛ و با هرگونه مرز فرهنگی، سیلسی، و اجتماعی مغایرت دارد.
امانوئل کانت و گوته نیز از هواداران این اندیشه بودهاند همچنین جان لنون در ترانهٔ مشهور تصور کن به این مفهوم اشاره دارد. ادیان اسلام و مسیحیت مدافع جهان میهنی هستند.
جهان وطنی با "انترناسیونالیسم پرولتری" متفاوت است و به عقیده ی بعضی نه تنها متفاوت است، بلکه ضد آن است و کوچک ترین قرابتی با انترناسیونالیسم پرولتری ندارد زیرا لازمه ی ان حفظ وضعیت موجود یعنی حفظ نظام سرمایه داری است.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#29
Posted: 18 Sep 2016 08:26
کمونیزم
و
خانواده
بحث جنجالی خانواده و اشتراک زن
یکی از مباحثی که مناقشات فراوانی در جهان پدید آورد ، حمله ی مارکس و انگلس به بنیان های سنتی خانواده بود که کم و بیش در تمام جهان با مدیدیتی مردسالار اداره می شد. به نظر آنها در چنین خانواده هایی زن یک مهره استثمارشده توسط نظاام سرمایه بوده است و در نتیجه سیستم سنتی خانواده را شایسته الغا و براندازی می دانستند. در سیستم جدید رابطه ی سنتی ازدواج بین زن و مرد وجود نداشته و بدین ترتیب مالکیت مرد بر زن خاتمه می یابد . همچنین تربیت فرزندان بر عهده ی نهادهای دولت کمونیستی بوده است. در مانیقست به جملات متعددی در این زمینه بر می خوریم که ذیلا به برخی از آنها اشاره می شود
1- الغای خانواده! حتی تندترین رادیکال ها از این پیشنهاد پلید کمونیستها برآشفته می شوند.
2- خانواده کنونی، خانواده بورژوائی بر چه اساسی استوار است؟ بر اساس سرمایه، و بر اساس نفع خصوصی. این خانواده در انکشاف یافته ترین شکل خود تنها در میان بورژوازی وجود دارد. ولی بی خانوادگی عملی در میان پرولترها و فحشای عمومی مکمل آنست...خانواده بورژوائی طبیعتاً با از میان رفتن این مکمل خود از بین می رود و زوال هر دو با زوال سرمایه توأم است.
3- ما را سرزنش می کنید که می خواهیم به استثمار والدین از اطفال خود خاتمه دهیم؟ ما به این جنایت اعتراف می کنیم.
4- بورژوازی یکصدا بانگ می زند: آخر شما کمونیستها می خواهید اشتراک زن را عملی کنید!
5- بورژوا زن خود را تنها یک افزار تولید می داند. وی می شنود که افزارهای تولید باید مورد بهره برداری همگانی قرار گیرند، لذا بدیهی است که نمی تواند طور دیگری فکر کند جز اینکه همان سرنوشت شامل زنان هم خواهد شد.
وی حتی نمی تواند حدس بزند که اتفاقاً صحبت بر سر آنست که این وضع زنان، یعنی صرفاً ابزار تولید بودن آنان، باید از میان برود.
6-افزون بر این، چیزی مسخره تر از وحشت اخلاقی بورژواهای ما از این اشتراک رسمی زنها، که به کمونیستها نسبت می دهند، نیست. لازم نیست کمونیستها اشتراک زن را عملی کنند، این اشتراک تقریباً همیشه وجود داشته است.
زناشوئی بورژوائی در واقع همان اشتراک زنان است. حداکثر ایرادی که ممکن بود به کمونیستها وارد آورد این است که می خواهند اشتراک ریاکارانه و پنهانی زنان را رسمی و آشکار کنند. ولی بدیهی است که با نابود شدن مناسبات تولیدی کنونی، آن اشتراک زنان که از این مناسبات ناشی شده، یعنی فحشاء رسمی و غیر رسمی نیز از میان خواهد رفت.
مارکس و انگلس – مانیفست حزب کمونیست
جامعه کمونیستی و اشتراک زنان
پرسش – نظم جامعه کمونیستی چه تأثیری بر خانواده خواهد گذاشت؟
پاسخ – نظم جامعه کمونیستی مناسبات زن و مرد را به مسئله ای صرفاً شخصی که تنها به افراد مورد بحث مربوط خواهد شد، بدل خواهد کرد و دخالت جامعه را در آن غیرممکن خواهد ساخت. این امر انجام پذیر است، زیرا مالکیت خصوصی ملغی می گردد و کودکان بطور اشتراکی پرورش داده خواهند شد و بدین وسیله دو پایه اساسی ازدواج هایی که تاکنون مرسوم بوده است یعنی وابستگی زن به شوهر و فرزندان به پدر و مادر، که به مالکیت خصوصی مقید بوده اند، منهدم می گردد. این پاسخی است به تنگ نظران اخلاق پرست (فیلیستینها) علیه اشتراک زنان در جامعه کمونیستی. اشتراک زنان رابطه ایست که به جامعه بورژوائی تعلق دارد و امروز به شکل کاملش در فحشا تظاهر می کند. لیکن ریشه فحشا در مالکیت خصوصی است و همراه آن نیز سرنگون خواهد شد. بنابراین اجتماع کمونیستی نه تنها اشتراک زنان را برقرار نمی سازد، بلکه به آن پایان می دهد.
انگلس – اصول کمونیسم
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 106
#30
Posted: 18 Sep 2016 10:54
نخست با سپاس از ادمین که پست قبلیم رو خوشگل و رنگی کرد.
نسرین جان خیلی خوب بود. نگاه به زن به عنوان ابزار تولید بسیار جای تامل داره؛ به خصوص که این پدیده رو به وفور در اطرافمون میبینیم.
شماره ۲ رو چک کن به نظر در هم نوشتی. شماره ۱ هم خیلی مبهمه؛ فکر کنم خیلی خلاصه کردی.
الآن هم که با همسرم حرف زدم یه چیز جالب گفت که: نگاه اکثر زنها هم به مردها به شکل ابزار تولید هست؛ پرسیدم چجوری؟ گفت: به فکر اینن مرد براشون پول دراره. دیدم کاملا درست میگه.
در پایان به نظر ما راه حل از بین بردن این نگاه ابزاری و فحشا: نهادینه کردن اخلاق و ایجاد ضمانتهای اجرایی برای اخلاق هست نه از میان برداشتن سرمایه و مالکیت خصوصی.
سکس خوبه ولی با آدم خوب
ویرایش شده توسط: xxxalixxx