انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
سیاست
  
صفحه  صفحه 4 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین »

communism | کمونیزم


زن

 
کمونیسم
و
عشق آزاد



عشق آزاد از سری مفاهیمی است كه به طور جدایی ناپذیری به بحث اخلاقیات كمونیستی گره خورده است، نمیتوان از اخلاق كمونیستی صحبت كرد و بحث عشق آزاد را مطرح نكرد.

این مفهوم از زوایای مختلف بررسی شده است و موجب كج فهمی یا مقابله ی انواع نیروهای موسوم به چپ و كمونیست شده است، باید بگویم كه در بین برخی از جریانات چپ،چه در گذشته و چه در حال برخورد نادرستی با این مفهوم شده است و حساسیت های بی موردی نسبت به این مفهوم و در بين اين جريانات به وجود آورده است،تا حدي كه بحث و گفتگو در اين زمينه تابو شكني محسوب مي شود.
بررسی ماركسیست- لنینیستی این مفهوم فارغ از هر گونه موضع گیری اخلاق گرايانه ريا كارانه و ارتجاعی یا بورژوائی و خرده بورژوایی است. این بررسی نه از زاویه ی جريانات فرصت طلب كه نام ماركسيسم را برخود يدك مي كشند،بلكه از زاويه ي لنينيسم مي باشد. در اين مطلب ، خطوط استراتژیك كمونیستی را در این زمینه بررسی میشود.

كلمه عشق آزاد زمانی كه توسط اینس آرماند در 1915 در مقاله ای به كار رفت، لنین درنامه ای كه به او مینویسد اشاره میكند: خواست پرولتاریایی عشق آزاد، رهایی از قاضی، عرف، سنت و خانواده است. لنین نوشت: اگر منظور از "عشق آزاد" آزادی از چند محاسبات مادی، آزادی از قید تعصبات دینی و آزادی ازمعانعت والدین و ... باشد، كاربرد این اصطلاح در مقاله اش موردي ندارد، اما اگر منظور از آن آزادی در زنای آزاد، بی بندوباری جنسی و .... باشد، در این صورت یك خواست بورژوایی است. لنین می نویسد: مطلب بر سر آن چیزی نیست كه شما به طور ذهنی میخواهد بفهمید، مطلب بر سر منطق عینی روابط طبقاتی در كار عشق و علاقه است.

بنا براین مفهوم عشق آزاد از موضع كمونیستی آن اگر به معنای پرولتری آن به كار رود و تقابل عشقی در شرایط كاملاً آزاد، به دور از محاسبات مادی و تنها بر اساس تقابل عشقی دو طرف (دو انسان) صورت گیرد، كاملاً قابل قبول و به كار بردن آن نه تنها ایرادی ندارد، بلكه لازم است. كمونیست ها روابط عشقی و جنسی را بر اساس اصول انسانی كه بدور از هرگونه تابو درخرافه پرستی، سنت های عقب مانده و خانوادگی میخواهند( آنچه كه درجامعه ی طبقاتی) وجود ندارد.
در جوامع طبقاتی تقابل عشقی و رابطه ی جنسی بین افراد نه براساس عشق واقعی دو طرف بلكه بر اساس منافع مادی و اقتصادی صورت میگیرد و غالب ازدواج هایی كه در این جوامع صورت میگرد، مصلحتی است. فردریك انگلس در منشاء خانواده در زمینه ی ازدواج هايي كه تحت عنوان سعادت خانوادگی و مصلحت صورت میگرد مینویسد كه این نوع ازدواج ها ناهنجارترین نوع فحشاء، گاهی از طرف جانبین و معمولاً بيشتر ازجانب زن صورت میگیرد.

او هم چنین اشاره میكند كه تنها تفاوت زن در این معامله با یك فاحشه معمولی این است كه او مانند یك مزدور قطعه كار تن خود را به اجاره نمیدهد، بلكه يك بار براي هميشه به يك نفر مي فروشد.
عشق جنسی (یا عشق آزاد)،‌تنها در میان پرولتاریا میتواند یك قاعده و استثنا باشد، چه به صورت رسمی تقدیس شده باشد یا نشده باشد. بنابراین مواضع كمونیستی نسبت به عشق نه به رسمیت اجتماعی ازدواج دو طرف، بلكه بر علاقه ی متقابل دو انسان بنا نهاده شده است. كسانی كه علیرغم رسمیت یافتن رابطه ی آنها با همسرانشان هیچ علاقه ی واقعی و عشقی به آنان نداشته و زیر نام ارجیفی مانند تعهد اخلاقی، خزعیلاتی از این قبیل و شرایط سخت طلاق ناچار به تحمل این وضعیت هستند، ناچار هر روزه مجبور به تن فروشی و تجاوز از سوی همسرانشان هستند و این وضعیت را متحمل میشوند. از نقطه نظر كمونیزم عشق جنسی علیرغم اینكه انحصاری ويكتا همسرانه است، اما جایگزینی عشق سابق، با عشق پرشور جدید جدایی را برای دو طرف و همگان امری عادی جلوگره كند، اگر چه در جامعه بورژوایی چنین نیست.
اخلاقیات ریاكارانه ای بورژوایی و طبقاتی در واقع آنچه را برای زن بزرگترین جنایت محسوب میكند و شدیدترین عواقب قانونی را دارا می باشد، برای مرد امری افتخار آمیز محسوب میكند، یا حداقل لكه ی ننگ اخلاقي است كه مرد با لذت بر خود میپذیرد. نقل به مضمون آنتی از منشاء خانواده)
لنین در بحث با زتكین می گوید،‌فساد، تباهی و كثافت ازدواج بورژوایی و فسخ دشوار آن آزادی را براي مرد و بردگی را برای زن و دروغ گویی نفرت انگیز درباره اخلاقیات و رابطه ی جنسی درون بهترین افراد را سرشار از تنفر می كند.( كلارا زتكين، خاطره های از لنین)
هم چنین لنین مینویسد باید با ازدواجهای كثیف و در حال هواي بازاری، روشنفكری و روستایی مقابله كرد و این مقابله به معنی قبول ازدواجهای رسمی و پرولتاریایی همراه با عشق و دوستی است.( همانجا)
گویا ازدواج های كه به دور از منافع مادی و اقتصادی و اخلاقیات ریاكارانه وعشق دروغین باشد و رابطه ایی كه در آن دو طرف به جز به خاطر عشق متقابل حاضر به تسلیم كردن تن خود در مقابل هم نباشند، تنها در شرایط كمونیزم موضوعيت پیدا میكند و در جامعه ای فعلی این نوع ازدواج ها به صورت بسیار كم در میان پرولتاریا مشهود است.
با توجه به آنچه در بالا به آن اشاره شد، مفهوم عشق آزاد اگر به معنای پرولتری و كمونیستی آن به كار برده شود، نه تنها نامطلوب نبوده بلكه مورد قبول تمام كمونیستها (ماركسیست- لنینستها) خواهد بود و نباید به خاطر جريحه دار شدن يا غيرتي شدن احساسات كهنه و اخلاقیات اپورتونیستها و پوپولیست هایی كه نام ماركسیسم را برخود میكشند، از روشنگري در اين زمينه و ساير زمينه ها خودداري نمود، اما اگر از این مفهوم به شیوه ایی اپورتونیستی بهره برداری شود و لذت های جنسی لحظه ای معیار آن باشد،بايد سعي نماييم با روشنگري بيشتر به تفاوت هاي بين خواست پرولتارياي عشق آزاد و خواست بورژوايي آن به علاقمندان به ماركسيسم كمك نماييم.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
مرد

 
سلام نسرین جان

الغای خانواده! حتی تندترین رادیکال ها از این پیشنهاد پلید کمونیستها برآشفته می شوند.

سوال:
۱. رادیکالهای کدام گروه؟
۲. در مانیفست کمونیست خودشون به خودشون میگن پلید؟

انکشاف یافته ترین رو هم لطفا معنی کن.
سکس خوبه ولی با آدم خوب
     
  
زن

 
کمونیزم
و
حقـــــوق زن
۱


شاید برجسته ترین شخصیت دنیای کمونیزم که در مورد جایگاه و حقوق زنان سخنان گفته است ولادیمیر لنین باشد. در مورد لنین و لنینیسم در آینده خواهیم گفت اما در اینجا بیشتر به نظرات او درباره ی زنان خواهیم پرداخت

لنين و آزادی اجتماعی زن

در ميان تغييرات بزرگ اجتماعی، لنين به آزادی زن، شرکت او در نهضت انقلابی، مبارزه برای برابری واقعی زن و مرد در جامعه و خانواده توجه زيادی داشت و بسیاری از تغييرات عظيمی که در اين باره در قرن ما به وجود آمده از مدیون اندیشه های لنين است.

همه می دانند که در طی قرون، زن مظلومترين، تحقير شده ترين موجود ميان همه مظلومان و استثمار شدگان بوده است. در همۀ ادوار تاريخ دانشمندان اجتماعی و فيلسوفها کوشش می کردند که اين وضع ناهنجار زن را در اجتماع درست جلوه دهند.

دانش بورژوازی در برخورد با موضوع زن از مرتجعترين عقايد دوران بردگی و فئودالی سرچشمه می گيرد. دانشمندان جامعه شناس بورژوا می خواستند برای پستی زن و ناقابلی او در درک درست، يک توضيح علمی بدهند. آنها مصرانه می گفتند که وضع پست زن در اجتماع وابسته به خصوصيات ساختمان بدنی اوست، وظائف مادری، تنها خاص او است و علاقۀ او به کارِ خانه و پرورش کودکان می باشد.

متفکران گذشته که دارای افکار پيشرو بودند از منافع زن دفاع می کردند، به خصوص اهميت آزادی اجتماعی او را متذکر می گشتند و با متفکرين مرتجع در می افتادند. مثلاً فيلسوفهای مترقی فرانسه که مخالف فئوداليسم بودند و پس از آنها هم «اوتوپيستها»1 و سوسياليست های تخيلی همين عقايد را دنبال می کردند.

انگلس هنگاميکه ارزشهای بزرگ شارل فوريه2 (Ch. Fourier) را برمی شمرد چنين می نويسد او نخستين کسی است که می گويد: «در هر اجتماعی ميزان آزادی همگانی بستگی به ميزان آزادی زن دارد.»
مسئله را به اين شکل مطرح کردن در واقع برای آن دوران، انقلابی و شجاعانه بود، اما دمکراتهای انقلابی نتوانستند ريشه ها و علل اجتماعی نابرابری زن را روشن سازند و راهای صحيح را برای آزادي او نشان دهند. تنها کارل مارکس و فريدريش انگلس پايه گذاران کمونيسم علمی قوانين عينی نشو و پيشرفت جامعه انسانی را کشف کردند و توانستند اين مسئله را حل نموده و توضيح دهند. آنها همۀ «تئوريهای» ارتجاعی را به دور انداختند و در آثار خود ثابت کردند که پايۀ بردگی زن علل اجتماعی و اقتصادی دارد و زيردست بودن زن از روزی به وجود آمده است که مالکيت خصوصی وسائل توليد به ميان آمد. اين پيش آمد از يک سو، زن را وابسته به شوهر و پدر کرد و از سوی ديگر صحٌه بر بردگی اجتماعی او گذاشت. زن برده، دهقان، قابل خريد و فروش و بعداً پرولتر شد.

در نخستين برنامۀ مارکسيسم «مانيفست حزب کمونيست» کارل مارکس و فريدريش انگلس می نويسند که تنها برقراری مالکيت احتماعی می تواند در وضع زن که امروز نقشش تنها آلت توليد بچه بودن است تغيير به وجود آورد.
بزرگترين کار لنين در اين است که با در نظر گرفتن دوران تاريخی جديدی، دوران امپرياليسم و انقلابهای پرولتاريائی، تئوری مارکس و انگلس را در بارۀ زن گسترش داده و مشخص تر کرده است.

موضوع زن در نظريۀ مارکسيستی-لنينيستی جداناپذير از مسئلۀ اجتماعی به طور کلی است و حل آن به طور قاطع وابسته به تغيير انقلابی اجتماع است. اين جزئی است از مسئلۀ انقلاب پرولتاريائی، پيروزی و نيرومندی ديکتاتوری پرولتاريائی و ساختمان جامعه نوين کمونيستی.

در پايان قرن گذشته لنين علاقۀ زيادی به موضوع آزادی زن ابراز می داشت. در يکی از گفتگوهايش با کلارا ستکين (Klara Zetkin) در بارۀ برخورد کمونيستها به موضوع و مسائل مربوط به زن می گويد: هيچ کار درستی را نمی توان بدون تئوری مارکسيستی انجام داد و در اينباره هم کمونيستها بايد اصول بسيار درست و روشنی را رعايت نمايند.

در 1899 آنگاه که لنين در تبعيد بود و تنها با نامه در بارۀ مسائل مورد نظرش با حزب بجث می کرد و مسائلی را که لازم می دانست در نشريات پنهانی منتشر شود، می نوشت، «زن و مسئلۀ کارگر» را نوشت و در همان زمان او به ن-کروپسکايا (N. Kroupskaia) کمک کرد که طرح يک نشريه به نام «کارگر زن» را که کروپسکايا نوشته بود کامل نمايد و پس از آن اين نشريه در سال 1901 در روزنامه «ايسکرا»(Iskra) در خارج منتشر شد. اين نخستين کتابی است که سوسيال دموکراسی انقلابی روس در آن نظريۀ خود را در بارۀ موضوع زن مطرح کرده است و زن را جزء جداناپذير امر پرولتاريائی، به طور کلی دانسته است.


در بيش از پنجاه اثر لنين می توان تجزيه و تحليل مسائل گوناگون مربوط به آزادی زن را ديد. از جمله در بارۀ وضع زن و کودک در جامعه سرمايه داری، هدفها و وظائف نهضت انقلابی زن در روسيۀ تزاری و مقام او در مبارزۀ پرولتاريائی به طور کلی و همچنين در بارۀ شرکت زن در انقلاب، امکانات آزادی واقعی او و نقش وی در ساختمان سوسياليسم و نهضت بين المللی زن.

در يک گروه از آثار لنين که در پايان قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم نوشته شده، لنين وضع سراپا تحقير شدۀ زن را که در فشار است در جامعه استمار کننده نشان می دهد.

لنين توجه خاصی به وضع رنجبار زنان دهقان نشان می دهد، زنانی که در آن دوران اکثريت زنان زحمتکش روسيه بودند. او بدی و نادرستی روند سياسی و اجتماعی روسيۀ پيش از انقلاب را نشان می دهد، کار زنان را روی زمينهای بزرگ اربابی برای مثال می آورد، که زنان می بايستی برای پرداخت قيمت زمينهائی که دهقانان برای کشت گرفته بودند با کار خود بر روی زمينهای ارباب بپردازند.

لنين به شدت، استثمار وحشيانۀ زنانی را که در خانه کار می کردند، محکوم کرده است و تذکر می دهد که اين نوع کار بی برو برگرد با شرايط ناسالم محيط و ساعات زياد و بی مرز کار وابسته است.

در بعضی از آثار خود، لنين برخورد خود را در بارۀ کار زنان در صنعت با در نظر گرفتن رشد سرمايه داری روشن می نمايد. با اينکه سرمايه داران زن را به صورت وسيله ای که وحشيانه استثمار می شود، در آورده اند، لنين به شرکت او در کار توليدی همانند يک پديدۀ مترقی می نگرد، زيرا اين شرکت، زن را از محيط تنگ خانواده و آشپزخانه بيرون می کشد و آگاهی طبقاتی او را بالا می برد و او را وارد مبارزۀ پرولتری می کند.

لنين در بارۀ دو جنیه اين مسئله چنين می نويسد: «هيچ جای ترديد نيست که اين گروه از مردم در کارخانه ها در موقعيتی بس دردناک قرار داده شده اند...، اما با همۀ اينها ارتجاعی و خيالپردازانه است اگر کار زنان و جوانان در صنعت قدغن شود و خواهان ادامه شکل زندگی پدرشاهی باشيم که اين نوع کار را نمی پذيرد. با درهم ريختن شکل زندگی پدرشاهی اين قشرها... با شرکت مستقيم آنها در توليد اجتماعی و صنعت بزرگ مکانيکی، نشو و نمای آنها تقويت می شود و استقلال آنها زيادتر....»

با همۀ اينها لنين تذکر می دهد که در شرايط جامعه بوژوازی، سير پيشروی دخالت زن در توليد اجتماعی با آزاد شدن او پايان نمی يابد و نمی تواند هم چنين باشد. برعکس، کار او و خود او به عنوان زحمتکش، وسيلۀ استثمار سرمايه داری قرار می گيرد و وسيله ای برای افزودن بر منافع آنها می شود. (سرمايه داران با دنبال کردن سياست حقوق کمتر برای کار زن موفق می شوند که دستمزد کارگران مرد را پائين بياورند و بدينطريق شکافی در طبقۀ کارگر به وجود آورند.)

لنين مرتب هماهنگی هدفها و وظائف مبارزه برای آزادی زن و مبارزۀ عمومی طبقۀ کارگر در راه آزاد شدن همۀ زحمتکشان از استثمار و برانداختن سرمايه داری و برپا ساختن سوسياليسم را تذکر می دهد.

نظر اساسی آثار لنين در اين است که وظائف و منافع کارگران زن و زنان دهقان چيز خاصی نيست و جدا از وظائف و منافع پرولتاريا به طور کلی نمی باشد. همۀ مسائل مربوط به منافع کارگر زن و يا زن دهقان، در بارۀ کارگر مرد و مرد دهقان هم صادق است و درخواستهای مشترک زحمتکشان در مبارزات آنها عليه استثمار کنندگان، سرمايه داران و زمينداران نمودار می شود. و به همين مناسبت لنين به شدت عليه سازمانهای زنانۀ بورژوائی بود، که کوشش می کنند زن از مبارزۀ طبقاتی دور بماند و او را به سوی راه نادرست مبارزه ميان دو جنس می رانند.
لنين می نويسد: «قدم اساسی، برانداختن مالکيت خصوصی بر زمين، کارگاهها و کارخانه ها می باشد. اين است و تنها همين است که راه آزادی کامل و اقعی زن را باز می نمايد.»

لنين به طور منظم و بارها لزوم شرکت فعال زنان را در مبارزات انقلابی پرولتری نشان می دهد.

از همان آغاز نهضت کارگری، لنين در بارۀ اين مسئله می انديشيد: چگونه می شود آگاهی را در کارگران زن و زنان دهقان بيدار کرد و چگونه می توان آنها را بشرکت در سازمانها و جنبش توده ای واداشت.

پس از آن لنين اين تز بسيار مهم را تنظيم نمود: بدون شرکت بخش عظيمی از زنان زحمتکش، انقلاب سوسياليستی نمی تواند وجود داشته باشد. لنين مطمئن بود که شرکت زنان در جنبش انقلابی، آزادی کامل آنها، برابری آنها، نه تنها برای خود زنان لازم است، بلکه برای همۀ زحمتکشان و استثمار شدگان واجب است.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
کمونیزم
و
حقـــــــــــوق زن
۲


رزونامۀ ايسکرا که به دست لنين در سال 1900 بوجود آمد و در خارج به چاپ می رسيد و از راههای پنهانی در روسيه پخش می شد نقش خاصی در بيدار کردن و آگاهی زنان زحمتکش داشت. خواستهای حزب برای آزادی زن در نخستين برنامه حزب کارگری سوسيال دمکرات روسيه منعکس گرديد که در کنگرۀ دوم حزب در سال 1903 به تصويب رسيد. اين برنامه خواهان مواد زير بود:
حق انتخاب کردن و انتخاب شدن برای همه، چه مرد و چه زن، برای همۀ مردم بدون در نظر گرفتن جنسيت، مذهب و مليت. آموزش عمومی و تخصص اجباری و رايگان برای همۀ کودکان از دو جنس، کار روزانۀ هشت ساعته، ممنوع کردن کار برای افراد کمتر از 16 سال، ممنوع شدن کار زن در صنايعی که ممکن است به تندرستی آنها زيان وارد سازد، ايجاد شيرخوارگاهها، دادن مرخصی با حقوق به زنان برای زايمان، دادن ساعات آزاد برای شيردادن، زير نظر گرفتن و حمايت کار زن.


نقش بسيار مهم پرورش و گسترش جنبش انقلابی زن به عهدۀ ماهنامۀ (Rabotnitsa) يا «کارگر زن» ارگان حزب بلشويک واگذار شد. اين مجله به ابتکار لنين در سال 1914 به وجود آمد.

همزمان با تبليغات در ميان زنان کارگر، به خاطر جداکردن آنها از جنبش زنان بورژوائی و کشاندن آنها به يک مبارزۀ انقلابی فعال، لنين و حزب توجه بسيار به تربيت انقلابيون حرفه ای داشتند که می توانستند به موازات ديگر فعاليت های انقلابی ، کار تبليغ سياسی را در ميان کارگران زن بنمايند.

نام زنان بلشويک وانقلابی حرفه ای مانند کروپسکايا (همسر لنين)، ماريا اوليانوا (Maria Oulianova) (خواهر لنين)، الکساندرا کولونتای(Alexandra Kollontai) (اولين زنی که به سفارت رسيد و سفير شوروی در سوئد گرديد)، اينس آرماند(Iness Armand) و تعداد زيادی زنان انقلابی ديگر، مشهور خاص و عام می باشد.

در پرتو کار سازمانی و تبليغاتی حزب لنينی، زحمتکشان آماده شدند که در انقلاب دمکراتيک بورژوائی ماه فوريه شرکت نمايند. اين را ديگر همه می دانند که زنان فعالانه در اين انقلاب شرکت داشتند. روز هشتم مارس (1917) برابر با 3 فوريه3، روز بين المللی زنان، زحمتکشان زن به کوچه های پتروگراد ريختند و عليه تزاريسم، جنگ امپرياليستی و قحطی اعتراض کردند. س. ساموئيلوا(C. Samoilova) انقلابی بسيار معروف در خاطراتش در اين باره چنين می نويسد:
«اين تظاهرات انقلابی زنان زحمتکش که از کينه نسبت به ظالمين ابدی می جوشيد، جرفه ای بود که آتش انقلاب فوريه را روشن کرد، آتشی که تخت تزاری را خاکستر کرد.»

در چندين مقاله و سخنرانی، لنين نقش زنان را در مبارزه برای پيروزی اکتبر بسيار ارجمند دانسته است. او می گفت:
«در پتروگراد و در اينجا (مسکو)، در شهرها و مراکز صنعتی دور افتاده، زنان پرولتر هنگام انقلاب خوب مقاومت کردند. ما بدون آنها نمی توانستيم پيرزی را بدست بياوريم و يا به زحمت موفق می شديم. اين است عقيدۀ من.»
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
کمونیسم
و
شاخه های مختلف آن
1


تحت تاثیر شرایط متفاوت کشورها و رویدادهای گوناگون و همچنین برداشتهای متفاوت از نظرات تئوریسین های بزرگی چون کارل مارکس ، شاخه ها و گرایشهای متفاوتی در کمونیسم پدیدار گردید که در اینجا به چند مورد اصلی آن اشاره می کنیم.

لنینیسم

ولادیمیر ایلیچ اولیانوف معروف به لنین (۱۹۲۴-۱۸۷۰) تئوریسین و انقلابی کمونیست روسی، رهبر انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و بنیانگذار دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود.

او را ولودیا خطاب می‌کردند که مخفف ولادمیر است نام اصلی او ولادمیر ایلیچ اولیانوف بود ولی در دنیا به اسم لنین مشهور شد. ولودیا سومین فرزند از شش فرزند خانواده اولیانوف بود که در سال ۱۸۷۰ یعنی یک سال قبل از کمون پاریس، در یک خانواده مرفه در سیمبریسک در ساحل رود ولگا که در آن زمان شهرکی بیش نبود ولی بعدها به صورت شهر بزرگی به نام اولیاء نوفسک درآمد متولد گردید. پدرش یک خرده بورژوای لیبرال و معلم ریاضی و مادرش دختر یک پزشک المانی بود وبه همین جهت لنین در تمام مدت عمر به المانیها و طرز تفکر المانی که مارکس مولود آن بود به دیده اغماض می‌نگریست. ولودیا در دبیرستان شاگرد خوبی بود و قوه استدلال درخشانی داشت ولی در عین حال بچه‌ای موذی بود. در چهارده سالگی به خواندن آثار ممنوعه نویسندگان روسی پرداخت و در ۱۶ سالگی پدر خود را از دست داد وقتی ۱۷ساله بود برادر بزرگش ساشا به اتهام شرکت در سؤ قصد به تزار بازداشت وبه دار آویخته شد. در همین سال ۱۸۸۷ ولودیا دیپلم تحصیلات متوسطه اش را با مدال طلا و تقدیر از کرنسکی مدیر دبیرستان دریافت کرد. پسر همین کرنسکی بعدها در تاریخ انقلاب روسیه نقش مهمی ایفا کرد. اولیانوف جوان در دانشکده حقوق کازان نام‌نویسی کرد و شاهد تظاهرات دانشجویان بود وپس از مدتی خود رهبری دانشجویان آشوب طلب را بر عهده گرفت وبه پخش اعلامیه و سخنرانی پرداخت. اما بزودی""برادر کسی که بدار آویخته شده بود"" از طرف پلیس تزاری بازداشت و مدت کوتاهی تبعید شد ولی بعدآ به دانشگاه بازگشت و این بار آثار مارکس را کشف کرد و با شور وعلاقهٔ فراوان به خواندن آنها پرداخت. همچنین آثار هگل و کلاوس ویتس (clauswitz) را خواند و نسبت به تشکیلات حزب سوسیال دموکرات المان احساس تحسین پیدا کرد در واقع او به فرهنگ المان و افکار فلاسفه آن کشور دل بسته بود. امتحانات حقوق را در سن پترزبورگ گذراند و سپس با محافل کارگری تماس گرفت و به آنها اصول مارکسیسم را آموخت و یک روزنامه انقلابی انتشار داد. اما یکبار دیگر پلیس تزاری اورا بازداشت و این بار به سه سال تبعید در سیبری محکوم شد. اولیانوف دوران تبعید خود را در شوشنسکویه گذراند و در آنجا چندان هم به او بد نگذشت زیرا در خانه یک دهقان ثروتمند اقامت می‌کرد خوب غذا می‌خورد در تابستان شنا می کردو در زمستان یخ بازی می‌کرد روزها با سگش به پیاده‌روی می‌پرداخت و سرش را با سبزیکاری گرم می‌کرد و ماهی هشت روبل پول تو حیبی داشت. هر کتابی می‌خواست در دسترسش بود و به این جهت طی اقامت در سیبری اولین کتابش را تحت عنوان رشد سرمایه داری در روسیه نوشت و با یک دختر جوان مبارز به نام نادژدا کروپسکایا که حاضر شده بود در تبعید به وی ملحق شود، ازدواج کرد.
upload gifs

لنینیسم که با بولشویسم یکی است ، در فلسفۀ مارکسیستی، بدنۀ نظریۀ سیاسی برای سازمان سیاسی حزب پیشتاز انقلابی و دستیابی به دیکتاتوری پرولتاریا، به عنوان پیش درآمد سیاسی تأسیس سوسیالیسم است. لنینیسم که توسط ولادیمیر لنین انقلابی روس و رهبر شوروی توسعه داده شد و به نام وی نیز نامیده شد، تئوری های سیاسی و اقتصاد سوسیالیستی را شامل می شود که از مارکسیسم و نیز تفاسیر لنین از تئوری مارکسیستی برای کاربرد عملی آن با شرایط اجتماعی-سیاسی روسیۀ دهقانی در اوایل سدۀ بیستم بسط پیدا کرد. در فوریۀ ۱۹۱۷ به مدت ۵ سال، لنینیسم برنامۀ روسی اقتصاد مارکسیستی و فلسفۀ سیاسی بود که از سوی حزب بلشویک، حزب پیشتازی که مبارزه برای استقلال سیاسی طبقۀ کارگر را رهبری می کرد، به اجرا درمی آمد.

اندیشه لنین در نزد برخی به عنوان «مارکسیسم دوران امپریالیسم یا آخرین مرحله سرمایه داری» به شهرت رسید و به عنوان شالوده نظری انترناسیونالیسم پرولتری و کارپایه ایدئولوژیک بسیاری از احزاب و جنبش‌های کمونیستی جهان شناخته شد.

اندیشه لنین بر پایه برتری طبقه کارگر و حقانیت تاریخی آن استوار است. به نظر لنین طبقه کارگر حق دارد برای انجام رسالت تاریخی خود، به سلطه طبقات دیگر پایان دهد و سیادت مستقل خود را، که همان دیکتاتوری پرولتاریا است، مستقر سازد. افزار کارگران برای رسیدن به این هدف حزب طبقه کارگر است که به گفته لنین «آگاه‌ترین عناصر طبقه کارگر» در آن گرد آمده و متشکل شده‌اند.

لنینیسم نوآوری نظری خاصی نیست، بلکه اهمیت آن بیشتر از جهت سازگار کردن مارکسیسم انقلابی با وضع روسیه و به عبارت دیگر، پایه‌گذاری نخستین توجیه نظری، بر اساس مارکسیسم، برای کوشندگی انقلابی در یک کشور توسعه نیافته و به پیروزی رساندن انقلاب در پهناورترین کشور جهان (روسیه) است. اهمیت خاص لنینیسم در تعیین استراتژی و تاکتیکهای یک حزب انقلابی است.

البته لنینیسم در بردارنده‌ی تحولی مهم در مارکسیسم است و آن روی آوردن از جبر باوری اقتصادی به اختیار باوری است؛ بدین معنا که لنین، به جای آنکه شرایط انقلاب پرولتاریایی را تابعی مطلق از شیوه‌ی تولید و وضع اقتصادی قرار دهد، عامل «ذهنی» یعنی خواست انقلابی و سازمان انقلابی را به عنوان یک عامل مهم وارد سیر تاریخ می‌کند. لنین بر آن بود که «بدون نظریه‌ی انقلابی هیچ عمل انقلابی صورت نمی‌پذیرد.»

پس از مرگ لنین و با عروج جوزف استالین، دیکتاتوری بزرگی در شوروی به پا شد و در عین حال این کشور با پیشرفت چشمگیر اقتصادی به ابرقدرتی در سطح جهان بدل شد. به ویژه پس از پیروزی در جنگ جهانی دوم و علی‌رغم تلفات انسانی بسیار سنگین در طول جنگ، شوروی به یکی از دو قطب جهان معاصر تبدیل گشت.

....................................................................

پ.ن.دیکتاتوری پرولتاریا، اصطلاحی مارکسیستی است که برای اولین بار به سال ۱۸۷۵ توسط کارل مارکس و در کتاب "نقد برنامه گوتا" ظاهر شد. مارکس این عبارت را در برابر «دیکتاتوری بورژوازی» به کار می‌برد و می‌گوید که جوامع دموکراتیک حال حاضر، چیزی نیستند جز دیکتاتوری ِ طبقه متوسط، قانون گذار و مالک.
دیکتاتوری پرولتاریا حکومت دورهٔ انتقالی بین جامعهٔ سرمایه داری و جامعهٔ کمونیستی است. دوره‌ای که به روایت مارکس «در آن دولت نمی‌تواند چیزی جز دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا باشد.»

منظور از این اصطلاح تمرکز قدرت در دست پرولتاریا و حمایت بی چون و چرا از طبقات پایین، کارگران و کشاورزان است. در عین حال که از خرده زمین‌دارانی که روی زمین خود کار می‌کنند (و استثمار کننده و یا اجاره دهنده نیستند) نیز حمایت شود.
این معنا، جز معنای غالبی است که از کلمه «دیکتاتوری» برداشت می‌شود.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
کمونیزم
و شاخه های مختلف آن
۲
مائوئیســــــــــــم


مائوئیسم «به مجموعهٔ اندیشه‌های مائوتسه تونگ بنیانگذار حزب کمونیست چین، به عنوان ایدئو لوژی و استراتژی انقلاب و تطابق مارکسیسم- لنینیسم بر شرایط چین اطلاق می‌شود.
به عبارت دیگر مائوئیسم برداشت سیاست‌مدار انقلابی و تئوریسین حزب کمونیست چین مائو تسه تونگ (زاده ۱۸۹۳-درگذشته ۱۹۷۶) از مارکسیسم بود که جمهوری خلق چین را در سال ۱۹۴۹ با شکست دادن نیروهای چیانگ کای شک رئیس جمهور وقت چین بنیان گذاشت.
مائوئیسم به نقش برجسته دهقانان و روستائیان در انقلاب کارگری و بر اهمیت فرهنگ به عنوان عنصری که می‌تواند بر اقتصاد سوسیالیستی تأثیر گذارد تأکید می‌کرد.
آنچه مائوتسه تونگ و کمونیستهای چین، بویژه، بر روش انقلاب کمونیستی افزوده‌اند، یکی انتقال کانون مبارزه از شهرها به روستاها و دیگر از کارگران شهری به دهقانان است. عمل انقلابی در چین به صورت جنگ چریکی درآمد که مائو با مهارت تمام آن را تا پیروزی نهایی در 1949 رهبری کرد و در آن سال ارتش دهقانی او، پس از یک جنگ داخلی طولانی، شهرها را یکایک به چنگ آورد. در سیاست داخلی، مائوئیسم ویژگیهای خود را در نوآوریهای سیاسی و اجتماعی خاص، که هدف آنها دگرگون کردن جامعه‌ی سنتی چین از ریشه بود، نشان داد، که مهمترین آنها اصلاح زمینداری و جمعی کردن کشاورزی و برنامه‌ی «جهش بزرگ به پیش» و «انقلاب فرهنگی» بود.
علاوه بر این، بر خلاف دیگر گونه‌های مارکسیسم لنینیسم که رشد صنعتی در مقیاس بزرگ، به عنوان یک نیروی مثبت انگاشته می‌شد، مائوئیسم رشد و توسعه روستایی را به عنوان اولویت خود برگزید. مائو احساس می‌کرد این راهکار در جامعه‌ای که بیشتر مردمش روستایی هستند، حداقل در مراحل اولیه سوسیالیسم موفق خواهد بود.
همچنین بر خلاف بسیاری از ایدئولوژی‌های سیاسی دیگر که شامل دیگر سوسیالیست‌ها و مارکسیست‌ها هم می‌شود، مائوئیسم شامل یک نظریه نظامی اساسی (ضروری) است و به طور واضح ایدئولوژی سیاسی اش را با استراتژی نظامی پیوند می‌دهد. در تفکر مائوئیست، «نیروی سیاسی از لولهٔ اسلحه می‌آید» (یکی از گفته‌های مائو) و مردم روستایی را می‌توان بسیج کرد تا «جنگی مردمی» را در یک نبرد مسلحانه که شیوهٔ جنگ چریکی را در سه مرحله به کار می‌گیرد، شروع کنند.
مائوئیسم بر «بسیج عمومی انقلابی» (بسیج فیزیک اکثریت گسترده‌ای از یک جمعیت در تلاش برای سوسیالیسم)، مفهوم دموکراسی جدید و تئوری نیروهای تولید کننده که در مورد صنایع کوچک روستایی و مستقل از دنیای بیرون است (به یک پوشش رو به جلو مراجعه کنید)، تأکید می‌کند. در مائوئیسم، سازماندهی نیروی مردمی نظامی و اقتصادی برای دفاع از منطقه انقلابی در مقابل تهدیدات خارجی ضروری است،

image url

همچنانکه لنینیسم بازنگرشی(revision) است در مارکسیسم ، مائوئیسم نیز، به نوبه‌ی خود، بازنگرشی است در مارکسیسم – لنینیسم برای بکارگیری آن به عنوان ایدئولوژی انقلابی در کشوری که پرولتاریای صنعتی در آن کمابیش ناچیز بوده و تنها نیروی بالقوه‌ی انقلابی آن توده‌های تهیدست دهقانانند. از اینرو، مائوئیسم خود را به عنوان روش انقلابی، الگویی درخورتر و کاراتراز الگوی انقلاب روسیه‌ برای «جهان سوم» می‌داند، و اساساً در بخش بندی جهان به سه اردوگاه (امپریالیسم، سوسیال امپریالیسم، و جهان سوم)، خود را سلاح انقلابی توده‌های ملتهای استعمارزده در برابر دو ابرقدرت می‌شناسد.
اهمیت روش انقلابی مائوتسه تونگ در آنست که بجای پیروی از دستورهای کومینترن، که الگوی انقلاب شوروی و سیاست خارجی شوروی را به همه‌ی حزبهای کمونیست فرمان می‌داد، با شناخت اینکه توده‌ی اصلی انقلابی در چین انبوده‌دهقانان بی چیز («پرولتاریای دهقانی») هستند، از همان آغاز (1925) اندرزهای شوروی را ناشنیده گرفت و با گروه مسکوگرا در حزب درافتاد و آنان را کنار زد. این درگیری پنهان با شوروی در دوران انقلاب و سرپیچی از فرمانهای استالین، پس از دستیابی به قدرت درچین، سبب درگیری آشکار چین و شوروی و چالشگری چین بر ضد چیرگی شوروی بر جنبش جهانی کمونیسم شد و در نتیجه، جنبش کمونیستی را نخست به دوپاره، و سپس به چند پاره تجزیه کرد. این کشاکش به ظهور گروههای گوناگون «مائوئیست» انجامید.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
کمونیسم
وشاخه های مختلف آن
3
استالینیسم
(مبارزه با امپریالیسم با پایه گذاری یک دیکتاتوری مخوف !!!)


نوعی تفکر و شیوه حکومتی و در واقع سیاست‌ها و روش‌های حکومت ژوزف استالین (۱۹۵۳-۱۸۷۹) نخست وزیر، فرمانده کل قوا، دبیر کل حزب کمونیست، و دیکتاتور اتحاد شوروری است .
استالینیسم ایدئولوژی خاصی نیست، بلکه روش‌های کاربرد «مارکسیسم-لنینیسم» در روسیه در دوران حکومت استالین، با برخی تفسیرها از آن نظریه‌ها و سازگار کردن آنها با عمل است. این روش‌ها شامل تروریسم، دیوان‌سالاری (بوروکراتیسم) و پذیرش اجباری احکام مطلق استالین در جنبش کمونیسم، چه در شوروری چه در میان حزب‌ها و کشورهای کمونیست در سراسر جهان بود.

استالینیسم از زمانی پدید آمد که استالین در کسب جانشینی لنین(۱۹۲۴) و از میان برداشتن رقیبان خود در حزب، به ویژه تروتسکی ، کامیاب شد. سیاست «سوسیالیسم در یک کشور» او شامل اشتراکی کردن اجباری کشاورزی و صنعتی کردن اتحاد شوروی با سرعت و شدت هرچه تمام‌تر بود. استالین برای پیشبرد این هدف‌ها نظارت پلیسی بر مردم را گسترش داد و دراین راه وسایل بسیار بی‌رحمانه و خشنی را بکار گرفت. مثل اردوگاه‌های کار اجباری و کاربرد پلیس مخفی و دیگر روش‌های رژیم‌های تمامیت‌خواه را با شخص‌پرستی در هم آمیخت.
استالین و جناح راست درون حزب كمونیست شوروی پس از به قدرت رسیدن در ایجاد یك مركزیت قدرتمند و مسلط بر دیگر جمهوری های اتحاد جماهیر شوروی كوشیدند . حزب كمونیست روسیه به عنوان حزب برادر بزرگ تر بر دیگر احزاب كمونیست شوروی مانند آذربایجان - ارمنستان - لیتوانی- لتونی- گرجستان- تركمنستان و . . . تسلط مطلق داشت . استالین خود اهل گرجستان بود اما در تسلط روسیه ( به مثابه یك مركزیت بزرگ ) بر گرجستان كوشید . برای اولین بار در سال 1924م. شورش مسلحانه ی بزرگی در گرجستان به وجود آمد . برای آرام كردن اوضاع، استالین ، "سرگو ارژنیكیدزه" و "فلیكس دزرژینسكی" به این منطقه اعزام شدند اما آن ها برای آرام كردن اوضاع از روشی خشن استفاده كردند . نتیجه اقدامات آن ها یك كشتار و سركوب سراسری بود .البته باید به این نكته مهم پرداخت كه دیدگاه های لنین در مورد مسئله ملی در مقابل استالین بسیار دمكرات تر بود. او دیدگاه های استالین را در مورد مسئله ملی نقد می كرد و در یادداشتی با نام "مسئله ملیت ها و خود مختاری" كه در تاریخ 20 مارس 1922م. نوشته به شدت بر دیدگاه های استالین می تازد . كشتار گرجستان هرگز در جاهای دیگر تكرار نشد اما حزب كمونیست روسیه به اشكال دیگری بر احزاب كمونیست اتحاد شوروی نقشی از بالا و پدر سالارانه را ایفا كرده و ملت های این جمهوری ها ( كه جمهوری شوروی سوسیالیستی خوانده می شدند ) را تابع قدرت و فرهنگ روسیه نمودند .

[url=http://postimg.cc/image/co6um6of7/]
[/url]

کمونیست‌ها در زمان زندگی استالین او را بزرگترین تفسیرگر مارکسیسم و بالاترین مرجع نظری در جنبش بین‌المللی می‌دانستند، اما پس از مرگ او با گزارشی که خروشچف، دبیر کل حزب کمونیست شوروی، در کنگرهٔ بیستم حزب در مورد جنایت‌های استالین داد و در کنگرهٔ بیست و دوم حزب دنبال شد، استالینیسم کژروی از موازین لنینی دانسته و محکوم شد و از آن پس مراجعه به آثار استالین به عنوان مرجع نظری از رواج افتاد و استالینیسم معنای زورگویی، رژیم پلیسی، فردپرستی و دیکتاتوری به خود گرفت.
نسخه استالینی سوسیالیسم، با تغییرات اندکی، اتحاد جماهیر شوروی را ایجاد کرد و بر احزاب کمونیست در سراسر جهان تأثیر گذاشت. استالینیسم امکان ایجاد یک جامعه کمونیستی بر اساس برنامه جامع صنعتی شدن و اشتراکی کردن در شوروی را مطرح کرد. توسعه سریع صنعت و مهم‌تر از آن، پیروزی شوروی سابق در جنگ جهانی دوم این دیدگاه را حتی تا ده سال پس از مرگ استالین در سراسر جهان معرفی کرد. استالینیسم قول ایجاد یک جامعه کمونیستی در طی سی سال را مطرح کرد. با این وجود، تحت رهبری استالین، امکان ایجاد کمونیسم در چارچوب مدل روسی فراهم شد. وی در شوروی سابق فضای سرکوبی را به وجود آورد که بر زندگی همه مردم تأثیر گذاشت. رشد اقتصادی کاهش پیدا کرد و رانت خواری و فساد سیاسی مقامات دولتی بالا گرفت که در نتیجه مشروعیت سیستم دولتی شوروی را زیرسئوال برد.
روح استالینیسم، یعنی قدرت بدون نظارت. پایه این قدرت بر روی این اعتقاد قرار دارد که حق همیشه با رهبری است و نتیجه آن، مسئولیت زدایی از توده حزبی. این وضع موجب گسست میان ادعاها و اعمال شده و به سرکوب می‌انجامد. سوظن جای برادری را می‌گیرد و انسان‌ها به مجریان تبدیل می‌شوند و آنان که حاضر به اجرای اوامر نیستند با دیگرانی جایگزین می‌شوند که همخوان تر هستند.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
زن

 
کمونیسم
وشاخه های مختلف آن
4
تروتسکیسم


به تروتسکیسم از آن جهت اشاره می کنیم که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، در سراسر جهان میان نیروهای انقلابی مارکسیست طرفداران بیشتری پیدا کرده است .

تروتسکیسم یا تروتئیسم (به انگلیسی: Trotskyism) نظریه مارکسیسم از دیدگاه لئون تروتسکی است. این مکتب
شاخه‌ای است از کمونیسم بر مبنای آرای لئون تروتسکی (۱۹۴۰–۱۸۷۹).
تروتسکی جز نظریهٔ انقلاب مداوم، نوآوری خاصی در مارکسیسم نکرده است و نظریهٔ او در باب تفسیر انقلابی مارکسیسم در اساس همان تفسیر لنین است. تروتسکیسم با برداشتی که از شرایط انقلابی و رسالت انقلاب بولشویکی دارد در برابر استالینیسم قرار می‌گیرد. البته برخی صاحبنظران ، اندیشه های او را انحراف از لنینیسم نیز ارزیابی می کنند . تروتسکی بر آن بود که روسیه می‌باید به صورت پایگاه انقلاب کمونیستی در جهان درآید و موج انقلاب از آن کشور بی‌امان به سراسر جهان فرا برده شود. اما استالین خواستار ساختن «سوسیالیسم در یک کشور» بود و بر آن بود که این کشور می‌باید در مقام دژ تسخیر ناپذیر انقلاب در برابر ضدانقلاب نگهداری شود.
تروتسکی معتقد بود انقلاب سوسیالیستی در عرصه ملی شروع می‌شود، در عرصه بین المللی خود را هویدا می‌کند و در عرصه جهانی کامل می‌شود؛ از این رو انقلاب سوسیالیستی به صورت یک انقلاب مداوم در یک مفهوم جدیدتر و گسترده‌تر درمی آید و تکامل نهایی آن فقط در گرو پیروزی نهایی این جامعه نوین در سراسر کره زمین است.
تروتسکیسم پس از مرگ تروتسکی تنها در یک کشور به صورت نیروی سیاسی توانمندی درآمد و به حکومت دست یافت؛ و در دیگر کشورها تروتسکیست‌ها به صورت گروه های کوچک انقلابی، با کشاکش‌هایی بر سر باورهای فرقه‌ای، باقی مانده‌اند. در سال‌های بعد با افت استالینیسم و کاسته شدن از جاذبهٔ چین و مائوئیسم، تروتسکیسم در میان جوانان انقلابی چپ در جهان از جاذبهٔ بیشتری برخوردار شده است.
امروزه با وجود اینکه نهضت‌های تروتسکیستی در بسیاری از کشورهای جهان فعالیت زیادی دارند، نهضت کمونیستی و مخصوصاً طبقه کارگر ، تروتسکیسم را به عنوان یک نهضت مهم که می‌توان با آن همراه شد در نظر نمی‌گیرند؛ بنابراین تروتسکیسم همواره در ایجاد یک جنبش اجتماعی عمومی که قادر به براندازی دولت‌های سرمایه داری است ناموفق بوده‌است.



تروتسکیسم به عنوان یک جریان سیاسی، با مردود شمردن دو تعریف رایج از سوسیالیسم- تعاریف ارائه شده از سوی استالینیسم در اروپای شرقی و از سوی سوسیال دموکراسی در غرب- تعریفی از خود ارائه داد و به عرض اندام مجدّد آن چیزی پرداخت که حَمل بر سنت های انقلاب اکتبر 1917 می شود، یعنی تحول انقلابی جامعه به وسیله پرولتاریایی که به گونه ای دموکراتیک، و از طریق شوراهای کارگران سازمان دهی شده باشد. رادیکالیسم موجود در این افکار، در سوق دادن تروتسکیست ها به حاشیه های جنبش کارگری مؤثر بود، ‌ولی بینش سیاسی تروتسکیست ها در سال های اولیه فعالیتشان، توانست استعدادهای پراکنده و چشمگیری را به سوی خود جلب کند.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
کمونیزم
و شاخه های مختلف آن
5
سوسیال دموکراسی


احزاب سوسیال دموکرات ریشه در مارکسیسم دارد و چون ابتدا سوسیال دموکراسی شامل انواع گرایش‌های مارکسیستی از گرایش‌های انقلابی همچون رزا لوکزامبورگ و ولادیمیر لنین تا گرایش‌های مختلفی همچون کائوتسکی و برنشتاین را شامل بود، بنابراین می توانیم آن را زیر مجموعه ای از کمونیزم به حساب آوریم .
سوسیالیسم دموکراتیک یا سوسیال دموکراسی، شاخه‌ای از سوسیالیسم و جنبش کارگری است که با پذیرش اصل مردمسالاری برای دگرگونیهای اجتماعی به بهبودخواهی و اصلاحات باور دارد نه انقلاب.
این نگرش اگرچه در آغاز اندیشه های انقلابی مارکسیست ها را نیز در برداشت اما به تدریج بویژه پس از جنگ جهانی اول و انقلاب اکتبر در روسیه، سوسیال دموکراسی بیشتر و بیشتر به گرایشی غیرانقلابی بدل شد.
از نظر تاریخی، سوسیال دموکراسی پس از زوال اینترناسیونال یکم پدید آمد. در آن هنگام بسیاری از حزبهای سوسیالیست، که بعدها در «اینترناسیونال سوسیالیست» گردهم آمدند، کمابیش همه جا با زندگی سیاسی کشورهای خود یکپارچه شدند و در درون آن قرار گرفتند. در روسیه استبداد تزاری جایی برای رشد دموکراسی نمی‌گذاشت، اما در جاهای دیگر، سوسیال دموکراتها پشتیبانی بخش مهمی از کارگران را بدست آوردند و سیاست انقلابی را، نخست در عمل و سپس در نظر، رها کردند. از جنبه‌ی نظری، جنبش سوسیال دموکراسی در اروپای قاره‌ای تا حدود زیاد نتیجه‌ی بازنگری در مارکسیسم و رها کردن سخت گیریها و انعطاف ناپذیریهای نظری است. گرایش به «مرحله‌ پیمایی پارلمانی» (بجای ضربه‌ی انقلابی)، با همه زیر و بمهایش، به بهبود زندگی اجتماعی و اقتصادی کارگران انجامید و بر قدرت حزبهای سوسیال دموکرات و اتحادیه‌های کارگری، پیش از جنگ جهانی یکم افزود. با پیروزی بولشویسم در روسیه، اصلاح طلبان سوسیال دموکرات و کمونیستهای انقلابی یکسره از هم جدا شدند و حتا در برابر هم قرار گرفتند.
پس از جنگ جهانی دوم، سوسیال دموکراتها نفوذ خود را در اروپای غربی بازیافتند، اما در اروپای شرقی سرکوب شدند. سیاستهای حزبهای حاکم سوسیال دموکرات اروپای غربی در نظر گروهی از اعضای آنها سازشکارانه بود، ازینرو میان جناح چپ و راست آنها شکاف افتاد. سرخوردگی از ایدئولوژیها بطور کلی از شور و شوق سوسیال دموکراتهای میانه‌رو برای آرمانهاشان کاست و آنان را به سوی «عمل باوری» کشاند، حال آنکه عنصر آرمانخواهی در سوسیالیسم، نسل جوان را برانگیخت و این شور خود را در «چپ نو» آشکار کرد که با سوسیال دموکراسی سرجنگ دارد. چشمداشتهای سوسیال دموکراسی از نظام اجتماعی و اقتصادی و سیاسی با آنچه از دموکراسی، به معنای وسیع کلمه، انتظار می‌رود، پیوند نزدیک دارد.
اینترناسیونال سوسیالیست در 1951 هدفهای جنبش سوسیالیسم دموکراتیک را چنین شرح می‌کند:
«سوسیالیسم خواهان نشستن نظامی به جای سرمایه‌داری است که در آن سود همگان بر سود شخصی پیشی داشته باشد. هدفهای اولیه‌ی سیاست سوسیالیستی اشتغال کامل، تولید بیشتر، بالا بردن سطح زندگی، امنیت اجتماعی و توزیع عادلانه‌ی درآمدها و اموال است.
برای رسیدن به این هدفها، برنامه‌ای باید تولید را چنان سامان دهد که سود همگان در آن در نظر باشد.
چنین برنامه‌ای با تمرکز قدرت اقتصادی در دست گروهی اندک‌شمار ناسازگار است و لازمه‌ی آن نظارت دموکراتیک و موثر بر اقتصاد است.
بنابراین، سوسیالیسم دموکراتیک هم با برنامه‌ریزی سرمایه‌داری و هم با هر نوع برنامه‌ریزی فراگیر (توتالیتر) سخت مخالف است، زیرا این هر دو مانع نظارت عمومی بر تولید و توزیع عادلانه‌ی فراورده‌ها می‌شوند.
به برنامه‌ریزی سوسیالیستی از راههای گوناگون می‌توان رسید. زیربنای هر کشور باید حدود مالکیت عمومی و شکل برنامه‌ریزی را تعیین کند.
برای برنامه‌ریزی سوسیالیستی مالکیت دولتی همه‌ی وسایل تولید ضروری نیست، بلکه این برنامه با مالکیت خصوکصی در زمینه‌های مهمی مانند کشاورزی، صنایع دستی، بازرگانی و صنایع میانه، سازگار است. دولت باید از بهره‌جویی نادرست بخش خصوصی از قدرت خود جلوگیری کند. دولت می‌تواند و باید به بخش خصوصی کمک کند تا به سوی افزایش تولید و رفاه در قالب برنامه‌ی اقتصادی هدایت شود.»



سوسیالیسم و دموکراسی:
اعلامیه‌ی بین‌الملل سوسیالیستها مدعی است که سوسیالیسم بدون وجود دموکراسی ناممکن است و «سوسیالیست» نامیدن جامعه‌هایی را که به روش فراگیر (توتالیتر) یا دیکتاتوری اداره می‌شوند، خطا می‌داند. سوسیالیستها برای پیشبرد دموکراسی در صنایع سوسیالیستی و جلوگیری از بهره‌گیری نادرست دستگاه اداری چنانکه اعلامیه‌ی «اینترناسیونال» می‌گوید – نیرومند گردانیدن اتحادیه‌های کارگران و مدیران صنایع را لازم می‌شمارند.

...........................................

پ.ن:انترناسیونال سوسیالیست (به انگلیسی: Socialist International) یک انجمن جهانی از احزابی است که غالباً خواهان برقراری دمکراسی سوسیالیستی هستند. غالب اعضای آن از احزاب سیاسی سوسیال دمکرات و کارگری هستند. این نهاد هم اکنون بیش از ۱۶۰ عضو از ۱۰۰ کشور جهان دارد.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
کمونیسم
و شاخه های مختلف آن
۶
کمونیسم آنارشیست



همانطور که در نخستین پست این تاپیک اشاره شده کمونیسم آنارشیست را هم یکی از گرایشهای کمونیسم بشمار می آورند گرچه آنارشیسم کمونیستی اصطلاح رایجتری در این موضوع است.
شایسته است که ابتدا تعریف کوتاهی درباره ی آنارشیست داشته باشیم.

آنارشیسم یا قتدارگریزی در زبان سیاسی به معنای سیستم اجتماعی و سیاسی بدون دولت، یا به طور کلی جامعه‌ای فاقد هرگونه ساختار طبقاتی یا حکومتی است. آنارشیسم برخلاف باور عمومی، خواهان «هرج و مرج» و جامعهٔ «بدون نظم» نیست، بلکه همکاری داوطلبانه را درست می‌داند که بهترین شکل آن ایجاد گروه‌های خودمختار است. طبق این عقیده، نظام اقتصادی نیز در جامعه‌ای آزاد و بدون اجبارِ یک قدرت سازمان‌یافته بهتر خواهد شد و گروه‌های داوطلب می‌توانند بهتر از دولت‌های کنونی از پس وظایف آن برآیند. آنارشیست‌ها به طور کلی با حاکمیت هرگونه دولت مخالفند و دموکراسی را نیز استبداد اکثریت می‌دانند (که معایبش کمتر از استبداد سلطنتی است)



کمونیسم آنارشیست :از نظر پیروان این مکتب، انسان موجودی به‌ذات اجتماعی‌است و سود اجتماع در ذات خود در تقابل با سود فرد نیست بلکه مکمل آن است. همنوایی میان انسان و اجتماع در سایهٔ نفی نهادهای اجتماعی اقتدارگر خاصّه دولت ممکن است.
کسی که برای نخستین بار از اصطلاح کمونیسم آنارشیست بهره جست پطر کروپوتکین است که از شخصیتهای محوری این اندیشه به شمار می آید .
کروپتکین همواره به دنبال آشتی دادن آنارشیسم با کمونیسم بود. آنارشیست ها را برخی، کمونیست های رادیکال نامیده اند درواقعیت هم این دو مکتب مشترکات عمده‌ای در مسایل مربوط به مالکیت، اومانیسم و... دارند لیک اختلاف اساسی آن ها در حاکمیت جامعه بروز کرده است.کروپتکین همانند سایر آنارشیست ها دولت و حکومت را از پایه و اساس نفی می کرد و معتقد بود حاکمیت های اقتدارگرا بشر را از استعداد‌های طبیعی و خدادادیش دور انداخته اند و حس تعاون و همکاری ذاتی بشر را از او سلب کرده اند(بر خلاف کمونیست‌ها که طرفدار حکومت تمرکز گرا هستند) تمایز آنارشیسم کمونیستی که کروپتکین را دایه دارش می خوانند با سایر گروه های آنارشیست اما در بحث مالکیت است که خودی نشان می دهد و مکتب مورد نظر کروپتکین با کمونیسم را پیوند می دهد. اکثریت آنارشیست ها مالکیت را به خودی خود زائد و سزاوار حذف نمی دانند بلکه صحبتشان بر سر نحوه ی تقسیم ثروت‌های جامعه بین افراد است مثلا پرودن با جمله«مالکیت ، دزدی است» قصد تیشه زدن به اصل و اساس مالکیت را ندارد اوتقسیم ناعادلانه‌ی ثروت را مورد سرزنش قرار می دهد اگر کسی با تفکرات پرودن آشنا باشد می داند که او حتی مالکیت را سلاحی برای اصالت فرد در مقابل جامعه می داند این سبک و سیاق در مورد غریب به اتفاق اندیشمندان آنارشیست صادق است جز پطر کروپتکین و همراهانش. کروپتکین مالکیت را همه جوره نفی می کند او معتقد است ابزار تولید و محصول باید کاملا اشتراکی باشد کروپتکین حتی با مطرح نمودن جمله‌ی «از هر کس به اندازه‌ی توانش‌، به هرکس اندازه‌ی نیازش» معیار و میزان نوینی برای مزد و سهم هرکس که نا آنروز تنها به اندازه ی میزان تولید و کار انجام شده توسط هر فرد تقسیم می شد ارائه داد و این میزان نوین نیاز هر فرد بود بدون توجه به مقدار کار انجام داده اش بود او معتقد بود اگر هر فرد بیست تا پنجاه ساله ای به طور میانگین پنج ساعت در روز به کاری که خود انتخاب کرده و با میل و اختیار خودش آن را برگزیده بپردازد دیگر کسی طعم فقر و گرسنگی را نخواهد چشید و از طرف دیگر هیچ کس از زیر کارش درنمی رود چراکه بدون اجبار و با میل خودش کار را برگزیده است. او با الهام از نظریه ی داروینیسم و دیدی زیست شناسانه به جامعه متوجه شد که همانطور که در میان همه ی حیوانات طبیعت برای بقا همکاری و تعاون غریزی وجود دارد انسان ها هم اگر از زیر یوغ حاکمیت های دینی و اخلاقی و سیاسی آزد شوند ناخودآگاه برای بقا خود با یکدیگر همکاری خواهند کرد و جامعه ی آرمانی مد نظراو را خواهند ساخت.او مانند همه ی آنارشیست ها برای پر کردن کرسی بی‌صاحب دولت به تشکیل گروه ها و جوامع انسانی کوچک و خود مختار برای ارائه ی خدمات معتقد بود. کروپتکین بر این باور بود که «آرزوهای آدمی با قوانین طبیعت سازگاری دارد» و به همین خاطر تلاش داشت تا هرچه بیشتر جامعه‌ی بشری را به اصول اولیه‌ی خود و تطابق بیشتر با طبیعت برانگیزد و ذات پاک و خیرخواه بشری را از چنگال قدرت های تمرکز گرا و ذالو صفت رها سازند.



پطر کروپتکین در 9 دسامبر 1842در مسکوو در خانواده‌ای اشرافی زاده شد اما جان پرتلاطم او که خیال متحد ساختن ملل جهان را در سر می پرواند تاب و توان سکون زندگی شهر‌نشینی را نداشت و مانند تولستوی ترجیح داد تا آوارگی و خانه به دوشی پیشه کند.او در 8 فوریه 1921 چشم از جهان فروبست می‌گویند برای شرکت در تشییع جنازه‌ی وی یک روز همه آنارشیست‌ها را از زندان آزاد شدند.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
صفحه  صفحه 4 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین » 
سیاست

communism | کمونیزم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA