ارسالها: 1264
#61
Posted: 9 Oct 2016 18:00
پرسش های پست قبلی از طرف جناب ایرانی مطرح شده بود
سارای عزیزم در مورد مائوئیست و چین یاداوری هایی کرده بودند که امیدوارم در پست های مائوئیسم و تاریخ چین کمونیست به یادآوریهاشون عمل کرده باشم
با سپاس از این دو دوست دانا و بزرگوارم
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#62
Posted: 11 Oct 2016 06:35
وضعیت حزب کمونیست روسیه در حال حاضر
به نقل از نیوزویک
نیوزویک نوشت: وقتی ولادیمیر ابوخوفسکی، رهبر حزب جوانان کمونیست روسیه، از جوزف استالین یاد میکند، بسیار با احترام از او نام میبرد. 23 سال سن کمی برای به یادآوردن دوران کمونیسم در روسیه است اما ابوخوفسکی همچنان آرزوی دیدن مجدد پرچم قرمز بر فراز کاخ کرملین را دارد. وی میگوید کمونیسم تنها سیستم حکومتی مناسب برای روسیه است و مقامات فعلی تمام دستاوردهای زمان شوروی را بر باد دادهاند.
ابوخوفسکی تنها کسی نیست که برای بازگشت به دوران کمونیستم مشتاق است. بیش از یک ربع قرن پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایدههای کمونیستی در روسیه، به دلیل باقیمانده خاطرۀ ارائه خدمات اجتماعی گسترده توسط آن دولت، کماکان بسیار محبوب باقیمانده است. در حال حاضر در روسیه به دلیل یک بحران اقتصادی که بسیاری را به فقر فلجکننده دچار کرده، حمایت از حزب کمونیست در حال رشد است. این حزب خواهان ملی کردن منابع طبیعی و تسلط دولت بر کارخانجات الکل و دخانیات است تا از طریق درآمدهای آن خدمات اجتماعی را گسترش دهد. گنادی زوبوکوف یک عضو حرب کمونیست روسیه معتقد است این مسئله غیرقابلقبول است که یک رفتگر با درآمد بسیار پایین، باید بهاندازه یک فرد ثروتمند مالیات بپردازد.
ماه سپتامبر گذشته سرگی لچنکو یکی از اعضای حزب کمونیست، پس از شکست دادن رقیب خود از حزب حاکم روسیه، موفق به کسب عنوان فرمانداری منطقه ایرکوتسک در شرق سیبری شد. پیروزی لچنکو به معنای اولین شکست یک نامزد موردحمایت پوتین از سال 2012 بدین سو بود. هواداران حزب کمونیست معتقدند که این پیروزی بهقدری بزرگ بود که حتی دخالتهای کرملین برای تغییر درنتیجه انتخابات که در روسیه به امری عادی بدل شده است نیز نتوانست مانع آن بشود.
آمارهای مرکز تحقیقات لوادای مسکو نشان میدهد که در ماه می، میزان محبوبیت کمونیستها در کشور روسیه با افزایشی 6 درصدی از 15 درصد به 21 درصد افزایشیافته است. گزارشات این مرکز در ماه فوریه نشان میدهد که بیش از 50 درصد مردم در روسیه خواهان اجرای یک سیستم اقتصادی متمرکز و برنامهریزیشده به سبک شوروی هستند.
در غرب نامهایی همچون بوریس نمتسوف منتقد کرملین که به ضرب گلوله از پای درآمد و یا الکسی ناوالنی منتقد پوتین و فعال ضد فساد در روسیه مشهور هستند، اما در حال حاضر کمونیستها دومین گروه بزرگ در پارلمان هستند. برای میلیونها روس، این حزب تنها منتقد واقعی ولادیمیر پوتین است. این مسئله بهویژه در خارج از شهرهای بزرگ و در شهرهای کوچک صادق است که فعالان ضد پوتین مانند ناوالنی در حال تلاش برای نفوذ در این مناطق هستند. برای مثال شهر ولژسک دومین شهر پرجمعیت در منطقه ال ماری، منطقهای بسیار فقیر با 500 مایل فاصله از مسکو است. زیرساختهای شهر بسیار فرسوده است و بهطورکلی شهر فاقد امکانات عمومی مناسب میباشد. تنها سینمای شهر سه سال پیش در آتش سوخت و هیچ پولی برای تعمیر آن اختصاص داده نشده است. اگرچه حامیان پوتین مدعی هستند که وی اقتصاد این کشور را از خاک بلند کرده است اما در مناطقی مثل ولژسک چنین ادعاهایی خریدار ندارد. در طول 15 سال گذشته، در روسیه بسیاری از کارخانهها و جادهها به خرابی گرویده و بسیاری از مردم قادر به خرید خانه نیستند، سرگی کازانکف یکی دیگر از اعضای حزب کمونیست در ماری ال معتقد است که مردم روسیه هنوز اتحاد جماهیر شوروی را به یاد میآورند که آپارتمانهایی برای اسکان مردم در اختیار آنها قرار میداد و زمانی را که شغل برای همه وجود داشت. وی میگوید مردم این چیزها را بهراحتی فراموش نمیکنند.
اخیراً حزب کمونیست به دلیل فساد گسترده در روسیه که کرملین نیز نمیتواند آن را انکار کند، مجال بیشتری برای مطرحشدن در سطح جامعه دارد و اظهارنظرهای متهورانهتری از سوی کمونیستها منتشر میشود. البته کمونیستها صریحاً پوتین را بهعنوان عامل اصلی در این فساد گسترده معرفی نمیکنند اما در لایههای درونی این حزب چنین نظری تبلیغ میشود.
کمونیستها در حال حاضر در حال راهاندازی یک کمپین اینترنتی برای فشار بر پارلمان برای تصویب قوانین ضد فساد هستند تا دستکم از ارتکاب علنی فساد و رشوهخواری و اختلاس اطرافیان رئیسجمهور جلوگیری کنند. والری راشکین از اعضای سرشناس حزب کمونیست مسکو معتقد است که فساد بهصورت سرطانی در سرتاسر روسیه گسترشیافته است و اگر حذف نشود باعث فروپاشی و مرگ روسیه خواهد شد.
برخی تحلیلگران معتقدند که مخالفتهای حزب کمونیست با پوتین واقعی نیست و حمایت این حزب از سیاست خارجی پوتین درنهایت به نفع کرملین تمام میشود. برخی نیز معتقدند که پوتین از بابت رشد این حزب نگرانی چندانی ندارد چراکه با تسلط کامل بر منابع قدرت و ثروت از استحکام جایگاه خود مطمئن است و میداند که کمونیستها کاری از پیش نخواهند برد.
اعضای قدیمیتر حزب کمونیست روسیه که رادیکالتر هستند معتقدند در حال حاضر این حزب مانند یک پوسته توخالی است و در حال وانمود کردن مخالفت با دولت میباشد. آناتولی بارانوف که در سال 2007 در یک پاکسازی بزرگ از حزب کمونیست اخراج شد معتقد است که برنامه سیاسی این حزب جعلی است و هیچ برنامۀ مشخصی برای پیادهسازی در آینده در دست ندارد؛ اما مقامات حزب کمونیست با رد چنین ادعاهایی معتقدند که کماکان قویترین حزب مخالف دولت هستند و برای اثبات مدعای خود با اشاره به اینکه در اعتراضات خیابانی افراد بسیار زیادی را به خیابان میآوردند، معتقدند که برنامهای مترقی و آیندهنگرانه دارند.
امروزه برخلاف بسیاری از مناطق شرق اروپا که ایدههای چپ مدرن در حال گسترش است و سوسیالدموکراسی طرفداران بیشتری دارد، در روسیه کماکان کمونیسم سنتی و ایدههای چپ رادیکال پرطرفدارتر است و هنوز تصاویر لنین و استالین در روسیه به چشم میخورد. باوجود شواهد بسیار زیادی که در مورد مرگ میلیونها انسان به دست استالین وجود دارد اما در حال حاضر و در میان بحبوحۀ درگیریهای روسیه و غرب بر سر اکراین، همچنان استالین چهرهای محبوب است. یک نظرسنجی در سال اخیر نشان داد که 52 درصد مردم روسیه از استالین چهرهای مثبت در نظر دارند و معتقدند که نسل جوان روسیه باید از وی الگوبرداری کند.
به گزارش «انتخاب»؛ همزمان با صدمین سالگرد انقلاب بلشویکی سال 1917 کمونیستهای روسیه معتقدند که زمانه در حال تغییر است و دیر یا زود حزب کمونیست روسیه مجدداً قدرت را در این کشور در دست میگیرد.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#63
Posted: 12 Oct 2016 07:24
بازگشت روسیه به خانه سازی کمونیستی
به گزارش پایگاه خبری«عصرساختمان » ، در سال های اخیر با افزایش سرسام آور بهای مسکن و مبلغ اجاره خانه در روسیه، بسیاری از مردم به سکونت در خانه های کوچک زیر مساحت 50 متر مربع رو یآورده اند و سرمایه گذاران ساختمانی نیز بیشتر در این بخش فعالیت می کنند که مورد حمایت دولت نیز قرار دارد.
از حدود دو سال پیش در روسیه آپارتمان های ارزان قیمت سوئیتی ویژه سکونت فردی یا زوج های جوان بدون فرزند مشتریان زیادی یافته است تا خریداران ناتوان از تامین مسکن معمولی حداقل با تملک آنها از اجاره نشینی رهایی یافته و صاحبخانه شوند و برای نمونه در شهرهای بزرگ سوئیت 13 متر مربعی در مجتمع های انبوه حدود هشت هزار دلار قیمت دارد.
بهای آپارتمان های کوچک در مناطق مختلف روسیه متفاوت است. در مناطق حومه مسکو می توان واحدی با مساحت 18 متر مربع را به قیمت حدود 13 هزار دلار و در شهر کمی دورتر آپارتمان 24 متر مربعی 11 هزار دلار خرید.
مشکل مسکن که در چند سال اخیر به ویژه در شهرهای بزرگ به دلیل موج مهاجرت اوج گرفته به دغدغه روس ها برای تامین شرایط حداقلی زندگی تبدیل شده است.
بر اساس اطلاعات موجود، مردم مسکو پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مانند دیگر شهرها و مناطق این کشور، دغدغه تامین مسکن نداشتند و حکومت کمونیستی وقت، بزرگترین دستاورد خود را تامین سکونتگاه های رایگان و ارتقای مساحت آن با توجه به افزایش فرزندان می دانست.
اکنون در گوشه و کنار شهرهای مختلف روسیه و حتی جمهوری های اروپایی و آسیایی شوروی سابق هزاران مجتمع مسکونی به صورت هم شکل برجای مانده از دوران ولادیمیر ایلیچ لنین بنیانگذار شوروی تا میخاییل گورباچف آخرین رهبر شوروی پیش از فروپاشی وجود دارد که معماری و شیوه های صرفه جویانه ساخت آن، بسیاری از خیابان ها و معابر مسکو و دیگر شهرهای روسیه را همچنان در فضای کمونیستی نگهداشته است.
مالکیت این بناها پس از سقوط شوروی سابق در دسامبر 1991 به تدریج به ساکنان تعلق گرفت و بدین گونه پرونده مسکن رایگان که یکی از موفق ترین پروژه های خانه سازی در جهان بود، بایگانی شد.
با فروپاشی شوروی و تعلق گرفتن هر خانه به مالکان براساس شیوه و روال دولتی برای تامین هزینه ها و پرداخت حقوق دولت، بحران تامین مسکن در روسیه اندک اندک آغاز شد بگونه ای که بسیاری از مردم پس از 25 سال از فروپاشی، هنوز از نظام خانه های رایگان دوران شوروی سابق با حسرت یاد می کنند.
هم اکنون براساس آخرین گزارش ها، حدود 29 میلیون و 500 هزار نفر از جمعیت 146 میلیون نفری روسیه زیر خط فقر بسر می برند که تقریبا همگی بدون مسکن یا در شرایط نامناسب سکونتی قرار دارند و همچنین بسیاری از کارمندان، کارگران و خانواده های جدید نیز اجاره نشین هستند که با توجه به درآمد کم نمی توانند در شرایط کنونی و با چشم انداز آینده، خانه دار شوند.
اکنون در شهرهای بزرگ روسیه از جمله مسکو، سن پترزبورگ، یکاترینبورگ، اورنبورگ، نوو سیبیرسک، قازان و ولادیمیر بهای خانه ها به گونه ای است که بسیاری از مردم این کشور نمی توانند خانه دار شوند و مجبورند به حاشیه ها که در برخی مواقع فاصله آن تا شهرها 80 کیلومتر هست نقل مکان کنند.
بازگشت کمونیسم به پارکهای روسیه
خبرگزاری "فرانسه" با اشاره به بازگشایی پارک کمونیستی در روسیه و بازگشت نوستالژی دوران شوروی به ذهن روس ها می نویسد:"پس از فروپاشی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی در سال 1991 میلادی، پارکی قدیمی که نماد ستایش از اقتصاد برنامه ریزی شده آن دوران بود تعطیل شد. اکنون این پارک بار دیگر بازگشایی شده و روس ها در موجی از دلتنگی نوستالژی گذشته فرو برده است. این پارک نمایشی از دستاوردهای اقتصاد دولتی دوران شوروی بود که در سال 1939 میلادی افتتاح شد. شوروی این کار را با این هدف انجام داد که نشان دهد جهان سرمایه داری در افسردگی عمیقی به سر می برد."
خبرگزاری "فرانسه" در ادامه به مشخصات این پارک پرداخته و می نویسد:"این پارک عظیم در مقیاسی 237 هکتاری ساخته شده است. در این پارک چشمه های بسیار و آثار تاریخی متعددی دیده می شوند. پارک کمونیستی نمایش دهنده دستاوردهای دوره شوروی پس از جنگ جهانی دوم بوده است. با این حال، پس از فروپاشی شوروی این پارک نیز به محلی با آلونک های فلزی و بی مصرف تبدیل شد.
احیای این پارک توسط دولت روسیه نشان می دهد که "ولادیمیر پوتین" رییس جمهوری روسیه در نمایش نوستالژی امپراتوری از بین رفته شوروی در افکار عمومی عزمی جدی دارد. زمانی که وارد این پارک می شودی زن و مرد کشاورزی را مشاهده می کنید که داس و چکش ایستاده اند.
در داخل این پارک بخشی برای نمایش خودروهای قدیمی دوره شوروی و بخش دیگری برای به نمایش گذاشته شدن برنامه فضایی شوروی با موشک های "سایوز" عظیم اختصاص داده شده است. "سوتلانا" 50 ساله که دوران شوروی و حیات این پارک در آن زمان را به یاد می آورد می گوید:"نیاز جدی به بازسازی آن وجود داشت. من قلا به اینجا آمده بودم. اکنون همه چیز ویران شده است. دکه ها و فروشگاه ها وضعیت خوبی ندارند."
خبرگزاری "فرانسه" در پایان اشاره می کند که احیای این پارک در حالی انجام شده که تنش های میان روسیه و غرب بر سر موضوع بحران اوکراین به نقطه اوج خود رسیده است. این موضوع سبب شده تا میزان سفر گردشگران خارجی به روسیه به میزان 20 درصد کاهش یابد. در تاریخ 3-1 آگوست بیش از سه میلیون شهروند روس از پارک کمونیستی بازدید کردند و هفتاد و پنجامین سالگرد تاسیس آن را گرامی داشتند.
"سرگئی کاپکوف" رییس بخش ابتکار عمل فرهنگی مسکو با اشاره به بازگشایی پارک کمونیستی و تاثیر آن بر زندگی روس ها می نویسد:"ساکنان مسکو باید احساس کنند در خانه خود به سر می برند. به همین دلیل ما در حال تمرکز بر نوسازی پارک ها و بلوارها و ایجاد مناطقی ویژه برای عبور عابران پیاده هستیم."
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#64
Posted: 13 Oct 2016 08:59
سمفونی گوشخراش سوسیالیسم قرن بیست و یکمی
طرح کلی این قصه، همان الگویی را دنبال میکند که حالا دیگر تقریبا برای همه آشناست. مارکسیستها—در این مورد مارکسیستهای تجدیدنظرطلب!—با شعر و شعار به قدرت میرسند و بهشتی سوسیالیستی نوید میدهند. همهچیز را اشتراکی و ملی اعلام میکنند و قول میدهند که نظم و کنترل و برنامهریزیِ مرکزی جای «آشوب» بازار را خواهد گرفت. چیزی نمیگذرد که همهچیز از هم میپاشد. یک کشور دیگر به تلِ غمافزای شکستهای بیشمار سوسیالیسم اضافه میشود. دولتگرایانِ این و آن نحلهی فکری، در اقداماتِ دنکیشوتیشان به هدف اینکه از جامعه املتی حسابشده درست کنند، جز یکعالمه تخممرغ شکسته یادگاری از خودشان به جا نمیگذارند. در این بین آنچه از دست میرود عمر است و جوانی و زندگی و خوشبختی میلیونها انسان شرافتمند زحمتکش بیگناه که با نیکترین نیتها هیزم به آتش خیمهشببازیِ عدهای رند عوامفریب ریختهاند. و البته تعدادی پسرخاله و باجناق و آقازاده که از این آب گلآلود تا جایی که بشود ماهی خواهند گرفت و در خارج از مرزهای آن کشور انبار خواهند کرد.
مرحوم ابوالقاسم حالت، نقل به مضمون، (از مولانا) نقل کرده بود که: فردی نیمهشب از جایی میگذشت. عدهای سارق دید که با سوهان و ارهآهنبر مشغول تلاش روی قفل و کرکره مغازهای بودند. پرسید که چه میکنید؟ جواب شنید که ما مطربیم و مشغول نواختن! پرسید پس چرا صدایی از سازتان در نمیاید. جواب دادند: این سازی که ما میزنیم صدایش فردا درمیآید؛ پرزیدنت چاوز قریب به شش هفت سال پیش سمفونی «سوسیالیسم قرن بیست و یکمی» را آغاز کرد.
رفقایی که اصرار داشتند سوسیالیسم قرن بیستمی، و شوروی و چکسلواکی و کوبا، مصداق و نمایندگان خوبی برای ارزشهای والای این مکتب متعالی نبودهاند، بانگ گوشخراشی که میشونید صدای همان سمفونی است که میدانستیم دیر یا زود آن را خواهیم شنید؛ سوسیالیسمی که با هدف پرهیز از خطاهای گذشته این مکتب فکری و تاکید بر نقاط قوت آن یک بار دیگر به قیمت جان و مال بسیاری آزموده شد. دموکراسی خلق برپا شده بر پاکدستی و مبتنی بر توزیع عادلانه درآمد و رفاه و فرصتها، بازگشت به انسانیت و پایان فساد و خیزش به استقلال و خودکفایی اقتصادی؛ قطار بیپایانی از عبارات خوشآهنگ و توخالی.
چه خوب گفته بود میلتون فریدمن که: اگر کمونیسم را در صحرا بیازماییم پس از مدتی با کمبود شن مواجه خواهیم شد؛ انگار همین دیروز بود که رفیق چاوز اراده فرموده، صنعت طلای کشور را (بهمراه سایر صنایع از جمله نفت و فولاد و سیمان و پتروشیمی و مخابرات و کلیه معادن و الخ) ملی کرده و بیش از دویست تن طلای ونزوئلا در بانکهای خارج از کشور را برای انبار کردن به کشورش بازگرداند. درست پنج سال پیش، کشوری که روی بزرگترین ذخایر نفتی دنیا نشسته، فقط بیش از ۳۶۰ تن طلا در خزانه اش داشت. امروز همان کشور برای نخستین بار در طول یکصدسالی که تولیدکننده نفت بوده ناچار به واردات نفت خام—بله، نفت خام—شده، نه فقط اثری از آن طلا باقی نمانده، که کشور دچار قحطی دستمال توالت است. بیمارستانها پر است از کوچک و بزرگی که بخاطر نبودن دم دستترین داروها نظیر آنتیبیوتیک پَرپَر میشوند. و کفگیر رفیق مادورو چنان به ته دیگ خورده که دولت اخیرا نتوانسته بود اعتبار کافی برای خرید «کاغذ اسکناس» را تامین کرده و به چاپ پول بدون پشتوانه ادامه دهد—و بهای شعارهای توخالی و سودای مدینه فاضله سوسیالیستی را با افزایش تورم از جیب مردمان کشورش بپردازد؛ بانک مرکزی ونزوئلا برای سال جاری درخواست خرید بیش از ده میلیارد قطعه اسکناس را برای دِلارو، یکی از بزرگترین ضرابهای دنیا، فرستاده بود. عنایت داشته باشید که فدرال رزرو ایالات متحده، برای بزرگترین اقتصاد دنیا که چندین برابر ونزوئلاست، برای همین دوره مالی، حدود هفت و نیم میلیارد قطعه اسکناس سفارش داده بوده. دِلارو در نامه محرمانهای عذرخواهی کرده بود که ونزوئلا بیش از هفتاد میلیون دلار به این شرکت بدهی دارد و عنقریب موضوع را به سهامدارانش اطلاع خواهد داد. مخلص کلام اینکه صدقه سر سوسیالیسم قرن بیست و یکمی تنها متاعی که دچار قحطی نشده گاز اشکآور است.
باری، نکتهای که عوام و عوامفریبان هردو در درکش دچار مشکل بودهاند و بخصوص رفقای چپ از وطنی گرفته تا چاوز تا مادورو تا سندرز از تمیز آن عاجز، تفاوت میان سوسیالیسم و سوسیالدموکراسی است. خیلی اوقات مردمان یا سیاستمداران نیکنیت اصرار دارند که بازار به این و آن دلیل بهترین ظرف پیشبرد مقاصد عمومی نیست، الا و بلا دولت باید در آموزش و بهداشت و کذا و کذا وارد شود. نکته اینجاست که این ورود دولت مستلزم نقض مالکیت خصوصی و ملیکردن صنایع و تیشه زدن به ریشه کارآفرینی و فراریدادن صنعتگران و فک و فامیلی برگزار کردن فرصتها و زیرپا گذاشتن حقوق و کرامت شهروندان نیست. این سوداها را میتوان در ظرف سوسیالدموکراسی، همان مدل به اصطلاح دانمارکی که در اسکاندیناوی در جریان است، برگزار کرد و نیازی به تکرار فجایع قرن بیستم، آنچه در اوکراین و چین و غیره گذشت، نیست. در مدل دانمارکی، دولت دخالتی در اقتصاد و قیمتگذاری و کنترل و ملی کردن صنایع و امثال اینها ندارد. اقتصاد آزاد است، مالکیت خصوصی به رسمیت شناخته میشود، و کارآفرینان منفور نیستند. دولت از نتیجه این اقتصاد آزاد و در نتیجه شکوفا مالیاتش را میگیرد و آن را صرف آموزش و بهداشت و غیره میکند—بماند که در این کشورها هم مالیات روزافزون مانعی بر سر راه رشد اقتصادی بوده و کاهش نرخ رشد، به گواه بزرگترین اقتصاددانان فقر و توسعه، مهمترین علت افزایش فقر و نابرابریست—لیکن این کجا و آن کجا!
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#65
Posted: 15 Oct 2016 10:36
احزاب کمونیست در اروپا
1
فرانسه
الف - حزب سوسیالیست فرانسه
حزب سوسیالیست (با نام کنونی) در ۱۹۶۹ تأسیس شد و در حال حاضر حزب اصلی اپوزیسیون در فرانسه است. گرچه این حزب تاریخا سیاستهای دموکراتیک سوسیالیستی گرفته است و هنوز خود را دموکراتیک سوسیالیست تعریف میکند اما بسیاری از صاحبنظران معتقدند که در حال حاضر این حزب بیشتر حزبی سوسیال دموکرات است.
این حزب از سال ۱۸۸۰ با نامهای مختلفی وجود داشته است با اینحال تا حدود یک قرن هرگز محبوبیت پایداری نداشت. در ۱۹۸۱ فرانسوا میتران به رهبری حزب آمد و این حزب هم ریاست جمهوری و هم بخش قابل توجهی از مجلس ملی را برای اولین بار در دست گرفت. میتران ۱۴ سال رییس جمهور فرانسه بود.پس از ۱۷ سال و بعد از دوره ی ریاست جمهوری نیکلا سارکوزی در سال ۲۰۱۲ میلادی فرانسوا اولاند نامزد حزب سوسیالیست توانست در رقابتی نزدیک سارکوزی را شکست دهد و دومین رییس جمهور سوسیالیست جمهوری پنجم فرانسه شود.
نیای ابتدایی حزب سوسیالیست با نام «حزب کارگران فرانسه»در ۱۸۸۰ توسط ژول گسد و پل لافارگ (داماد کارل مارکس) بنیان گذاشته شد. اما تنها دو سال بعد در ۱۸۸۲ انشعابی در این حزب در گرفت. یک جناح مارکسیست به رهبری گسد و یک جناح معتدل یا «پوسیبلیست» (امکانگرا) به رهبری پل بروس. بعدها انشعابات دیگری نیز در گرفت اما هیچکدام از گروههای منتج از این انشعابات در انتخابات موفقیت نداشتند. آنها بین لیبرالهای طبقهٔ میانه از حزب رادیکال و سندیکالیستهای انقلابی که اتحادیههای کارگری را زیر نفوذ ذاشتند بودند و از محبوبیت برخوردار نبودند.
در سال ۱۸۹۹ دو حزب متفاوت با نام «حزب سوسیالیست فرانسه» تشکیل شد. نام این دو حزب در فرانسوی با هم اندکی تفاوت دارد اما این تفاوت قابل ترجمه به فارسی نیست. به هرحال این دو حزب در سال ۱۹۰۵ با رهبری ژان ژوره متحد شدند و حزب سوسیالیست متحد را تشکیل دادند. این حزب شدیداً ضد جنگ (پاسیفیست) بود اما پس از قتل ژوره در ۱۹۱۴ حتی این حزب نیز نتوانست در مقابل موج میلیتاریسمی که جنگ جهانی اول به راه انداخته بود مقاومت کند.
حزب سوسیالیست در زمان جنگ و مباحثات حول جنگ شدیداً دستخوش اختلافات شد. در ۱۹۱۹ مخالفان جنگ شدیداً در انتخابات شکست خوردند. جناح چپ این حزب در ۱۹۲۰ انشعاب کرد و حزب کمونیست فرانسه را بنیان گذاشت. جناح راست، به رهبری لئون بلوم به عنوان «بخش فرانسوی انترناسیونال کارگری» به فعالیت ادامه داد. (این حزب همچنان حزبی مارکسیست به حساب میآمد و منظور از اصطلاح «جناح راست» در مقایسه با حزب کمونیست است).
در ۱۹۲۴ و سپس در ۱۹۳۲ حزب سوسیالیست به همراه حزب رادیکال در ائتلافات چپ شرکت کرد اما وقتی دولت غیر سوسیالیستی به رهبری ادوارد هریو و ادوارد دالادیه (از حزب رادیکال) تشکیل شد، از پیوستن به آن خودداری کرد. اختلافات حزب سوسیالیست با حزب رادیکال بر سر سیاستهای اقتصادی و عدم مشارکت حزب کمونیست که بنا به سیاست وقت اتحاد شوروی در دولت «بورژوایی» شرکت نمیکرد از عوامل عدم موفقیت دولت چپها در این دوره بود.
در ۱۹۳۴ سیاست حزب کمونیست عوض شد و هر سهٔ این احزاب گرد هم آمدند تا جبههٔ مردمی را تشکیل دهند. این جبهه در انتخابات ۱۹۳۶ پیروز شد و بلوم به عنوان اولین نخست وزیر سوسیالیست فرانسه به قدرت رسید. اما هنوز یک سال نگذشته بود که بر سر اختلاف در مورد جنگ داخلی اسپانیا حکومت بلوم از هم پاشید. نتیجتاً چپ فرانسوی فرو پاشید و پس از شکست نظامی ۱۹۴۰ نتوانست در مقابله با فروپاشی جمهوری فرانسه کاری کند.
پس از آزادسازی فرانسه در ۱۹۴۴ حزب سوسیالیست تحت رهبری گیموله مجدداً عروج کرد. ولی در این دوران این حزب، همچون حزب رادیکال، ضعیف بود و چپ فرانسه هرگز نتوانست جبههای تشکیل دهد و در هیچ انتخاباتی در جمهوری چهارم برنده شود. با به رهبری رسیدن گاستون دفره حزب سوسیالیست در دههٔ ۱۹۶۰ به بدترین دوران خود رسید و در ۱۹۶۹ منحل شد.
فرانسیس میتران که پیش از جنگ از محافظهکاران بود و در دههٔ ۵۰ از چپهای مستقل در سال ۱۹۶۹ مجدداً حزب سوسیالیست را با نام «حزب سوسیالیست» (بدون پسوند فرانسه) تشکیل داد. گرچه حزب کمونیست هنوز نسبتاً قدرتمند بود، اما با توجه به عدم حضور حزب رادیکال، حزب سوسیالیست از موقعیت خوبی برخوردار بود. در ۱۹۷۴ میتران تا نزدیکی کسب ریاست جمهوری پیش رفت و حزبش به عنوان حزب اصلی چپ مطرح شد.
در ۱۹۸۱ میتران با حزب کمونیست و با جناح چپ حزب رادیکال متحد شد و با شکست دادن والری ژیسکار دستن به عنوان اولین رئیس جمهور سوسیالیست فرانسه رسید. او در ۱۹۸۸ مجدداً در مقام خود ابقا شد. در زمان ریاست جمهوری او حزب سوسیالیست معمولاً اکثریت مجلس ملی را با خود داشت. نخست وزیران سوسیالیست در زمان ریاست جمهوری میتران بر افراد زیر شامل میشدند :پیر مائروی، لوران فابیوس، میشل روکار، ادیث کرسون و پیر برگووی.
میتران آخرین نفری در اروپا بود که به نوعی برنامهای سوسیالیستی پیاده کرد. دولت او بانکها، صنعت بیمه و صنایع دفاع را ملی کرد. دستمزد کارگران را افزایش داد و ساعات کارشان را کاهش داد و اصلاحات دیگری نیز انجام داد. نتیجتاً در دورهٔ او بحرانی اقتصادی وجود داشت و «فرار سرمایه» از فرانسه اتفاق افتاد.
در ۱۹۸۴ میتران و نخست وزیر دومش، لوران فابیوس تغییر بزرگی در سیاست خود دادند و از سیاستهای سوسیالیستی دست کشیدند. از آن تاریخ به بعد حزب سوسیالیست نیز بیشتر حزبی سوسیال دموکرات بوده و اقتصاد بازار را قبول کرده است. به همین علت احزابی چون «مبارزهٔ کارگران» و «اتحادیه کمونیست انقلابی» مداما این حزب را متهم میکنند که دیگر حزبی سوسیالیست نیست.
در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۹۵ فرانسیس میتران کنارهگیری کرد و کاندیدای حزب سوسیالیست، لیونل ژوسپن، توسط ژاک شیراک شکست خورد. با این حال در ۱۹۷۷ این حزب اکثریت مجلس ملی را در اختیار گرفت و ژوسپن نخست وزیر شد. این موفقیت در پی سیاستهایی بود که بسیار پیشرو بودند اما خیلی ربطی به سیاستهایی که سنتا «سوسیالیستی» نامیده میشدند، نداشتند. در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۲ شیراک مجدداً بر ژوسپن پیروز شد و نتیجتاً ژوسپن از سیاست بازنشسته شد. بعدها و در انتخابات پارلمانی همانسال سوسیالیستها از متحدان شیراک در پارلمان نیز شکست خوردند. با این حال در انتخابات محلی ۲۰۰۴ حزب سوسیالیست با موفقیت بسیاری مواجه شد. این حزب در ائتلاف با سبزها و کمونیستها در ۲۰ منطقه داخلی (از مجموع ۲۲ منطقه. یعنی در واقع تمامی مناطق به جز آلزاس و کورس) و چهار منطقهٔ خارجی قدرت گرفت.
رهبر و دبیر کل کنونی این حزب فرانسوا اولاند است.
از نظر سیاسی حزب سوسیالیست از سال ۲۰۰۲ به این طرف دچار مشکلات داخلی بسیاری بوده است و نتوانسته آلترناتیوی در مقابل آلترناتیو راست ارائه دهد. به نظر میرسد یکی از مشکلات داخلی دعوای فرانسوا اولاند، دومینیک استراس-کان و لوران فابیوس بر سر نامزدی ریاست جمهوری باشد. مشکل دیگر جنبش درون حزبی «حزب سوسیالیست جدید» است که توسط آرنو مونتبورگ رهبری میشود و برای حاکم کردن سیاستهای «دست چپی»تر بر حزب تلاش میکند.
در ۱ دسامبر ۲۰۰۴، ۵۹ درصد اعضای حزب سوسیالیست به قانون اساسی اروپا رای مثبت دادند. اما چند تن از مهمترین رهبران این حزب، همچون لوران فابیوس، هانری امانوئلی و ژان لوک ملنچون از رایدهندگان تقاضا کردند که رای «نه» را به صندوقها بریزند. نهایتاً در رفراندوم قانون اساسی اروپا که در ۲۹ می۲۰۰۵ برگزار شد رای «نه» پیروز شد.
اختلافات بر سر قانون اساسی اروپا و نامزد ریاست جمهوری در انتخابات ۲۰۰۷ حزب را با مشکلاتی قرار کرده است. پیش از این قرار بود در نوامبر ۲۰۰۵ کنگرهای عمومی برای حل این مسائل برگزار شود.
شورای ملی حزب سوسیالیست فرانسه در نشست هجدهم ژوئیه خود به اتفاق آرا برگزاری انتخابات مقدماتی را برای تعیین نامزد این حزب در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۷ به تصویب رساند. قرار است انتخابات مقدماتی این حزب در ژانویه سال ۲۰۱۷ و اندکی پس از برگزاری انتخابات مقدماتی حزب راست فرانسه، حزب "جمهوریخواهان"، برگزار شود.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#66
Posted: 16 Oct 2016 18:13
ب- حزب کمونیست فرانسه
حزب کمونیست فرانسه بزرگترین حزب کمونیستی فرانسه و از نظر تعداد اعضا یکی از بزرگترین احزاب سیاسی این کشور به شمار میآید.
گرچه محبوبیت انتخاباتی این حزب از دههٔ ۸۰ به این طرف بسیار افت کردهاست اما همچنان این حزب از نظر تعداد اعضا دومین حزب بزرگ فرانسهاست. (تنها «اتحاد برای حرکت مردمی» است که اعضای بیشتری دارد.)
این حزب عضوی از «حزب چپ اروپا» است.
در کنگرهٔ حزب سوسیالیست در شهر تور که در ۱۹۲۰ برگزار شد فراکسیون چپ (که سه چهارم آرا را در اختیار داشت) از حزب سوسیالیست منشعب شد و حزب کمونیست فرانسه را بنیان گذاشت و نشریه وقت حزب، اومانیته، را هم با خود برد. حزب کمونیست بلافاصله به انترناسیونال کمونیستی (کمینترن) پیوست. (این حزب در آن زمان «بخش فرانسوی انترناسیونال کمونیستی» خوانده میشد).
این حزب تازه تأسیس با بیش از ۱۲۰ هزار عضو سه بار بزرگتر از حزب سوسیالیست بود.
حزب کمونیست فرانسه در ابتدا رقیبی بسیار جدی برای حزب سوسیالیست به شمار میآمد و به نظر میآمد بر سر رهبری جنبش سوسیالیستی فرانسه با آن حزب رقابت کند. اما تنها پس از گذشت چند سال از نفوذ و محبوبیت آن کاسته شد و به حزبی کوچک بدل شد. در اواخر دههٔ ۱۹۲۰ سیاستهای اتحاد شوروی (تحت ژوزف استالین) بر این حزب نیز حاکم شد و آنها حزب سوسیالیست فرانسه را به عنوان «سوسیال فاشیست» محکوم کردند و از هرگونه همکاری با آن خودداری میکردند. در ضمن دورهٔ «استالینی کردن» در این حزب نیز مانند سایر احزاب کمینترن اتفاق افتاد و رهبری هوادار استالین در سال ۱۹۳۰ به رهبری موریس تورز سرکار آمد و تمام اختلافات درونی را سرکوب و ممنوع کرد. به قدرت رسیدن آدولف هیتلر و ضرباتی که حزب کمونیست آلمان متحمل شد باعث شد که این سیاست در اوایل دههٔ ۳۰ تغییر کند.
در دههٔ ۳۰ نفوذ و محبوبیت و تعداد اعضای حزب کمونیست فرانسه چند برابر شد. عامل این موفقیت تا حدود زیادی استراتژی «جبههٔ مردمی» کمینترن در آن دوره بود که اجازه میداد این حزب به همراه حزب سوسیالیست فرانسه و حزب رادیکال فرانسه علیه فاشیسم متحد شود. «جبههٔ مردمی» در انتخابات ۱۹۳۶ برنده شد و لئون بلوم دولت سوسیالیست-رادیکالی تشکیل داد. حزب کمونیست فرانسه در این حکومت شرکت نکرد اما از آن پشتیبانی کرد. دولت جبههٔ مردمی اندکی بعد به دلیل مشکلات داخلی (بخصوص مشکلات مالی همچون تورم) و اختلاف در مسائل سیاست خارجی (برای مثال حزب رادیکال موافق مداخله در جنگ داخلی اسپانیا نبود، در حالی که سوسیالیستها و کمونیستها خود از مداخلهگران بودند) فرو پاشید.
پس از امضای قرارداد مولوتوف-ریبنتروپ (بین شوروی و آلمان نازی) و آغاز جنگ جهانی دوم در ۱۹۳۹ حزب کمونیست فرانسه ممنوع اعلام شد. این حزب در اوایل جنگ موضع «ضد جنگی» داشت. تورز، رهبر وقت حزب، از ارتش فرانسه فرار کرد و به اتحاد شوروی گریخت. وقتی آلمانها فرانسه را اشغال کردند حزب کمونیست موضع «بیطرفانه»ای گرفت و حتی اجبارا اندکی با اشغالگران نازی همکاری کرد.
با حملهٔ آلمان به شوروی در ۱۹۴۱ سیاست حزب کمونیست دستخوش تغییر شد. حزب کمونیست فرانسه در جنبش مقاومت فعالیت کرد و به عنوان نیرویی ضد فاشیست خود را مطرح کرد. سال ۱۹۴۴ را میتوان سال اوج نفوذ و قدرت حزب کمونیست دانست. در این سال این حزب مناطق بزرگی از فرانسه را از طریق واحدهای مقاومت زیر فرمان خود داشت. جناحهایی درون این حزب بودند که پس از بیرون رفتن آلمانها میخواستند انقلابی در فرانسه به پا کنند اما رهبری این حزب، که طبق دستورات استالین عمل میکرد، با این تصمیم مخالفت کرد و با مشارکت متفقین از سیاست تشیکل یک دولت جبههٔ مردمی دیگر پشتیبانی کرد. در زمان جنگ بسیاری از افراد مشهور همچون پابلو پیکاسو به حزب کمونیست پیوستند. (پیکاسو در ۱۹۴۴ به این حزب پیوست)
در دههٔ ۱۹۵۰ اکثر مستعمرات خارجی فرانسه، مانند ویتنام و الجزایر، علیه استعمار فرانسه قیام کردند. در هر دوی مثالهای بالا علیرغم شرکت فعال کمونیستهای ویتنام و الجزایر در مبارزه آزادیبخشی در کشورشان، حزب کمونیست فرانسه از امپریالیسم فرانسوی حمایت کرد.
گرچه این موضع باعث باعث محبوبیت این حزب در بعضی مناطق شهرنشین فرانسه شد اما از اعتبار این حزب در چپ رادیکال جهان کاست.
تورز در ۱۹۶۴ درگذشت و والدک روشه به جای او به رهبری حزب رسید. در می۱۹۶۸ شورشها و اعتصابات عظیمی در فرانسه درگرفت. گرچه حزب کمونیست با اعتصاب عمومی موافق بود اما با جنبش انقلابی دانشجویان که عموماً توسط تروتسکیستها، مائوئیستها و آنارشیستها رهبری میشد مخالف بود. حزب کمونیست از اشغال چکسلواکی توسط شوروی در آگوست ۱۹۶۸ طرفداری کرد و بیش از پیش از اعتبار خود نزد بسیاری چپها کاست. اما با تمام این احوال، جو دست چپی آن روزگار برای این حزب بی فایده نبود و بخصوص به علت فروپاشی حزب سوسیالیست، حزب کمونیست از محبوبیت خاصی برخوردار بود. به علت وضع بد جسمانی والدک روشه، ژاک دوکلو به جای او به عنوان نامزد این حزب در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۶۹ شرکت کرد و با کسب ۲۱ درصد آرا کاملاً موفقتر از حزب سوسیالیست ظاهر شد.
در ۱۹۷۲ ژرژ مارشه، به جای والدک روشه سر کار آمد. مارشه به معتدلسازی سیاستهای خارجی و درونی حزب پرداخت اما همچنان اعضای مخالف، بخصوص روشنفکران حزب، همچنان اخراج میشدند. حزب کمونیست در این دوره با حزب سوسیالیست تحت رهبری جدید میتران متحد شد اما این اتحاد حتی تا انتخابات ۱۹۷۴ نیز پایدار نماند و نتیجتا همچنان دستراستیها در قدرت ماندند. حزب کمونیست فرانسه در این دوره همواره به مسکو وفادار ماند و با موج اروکمونیسم که در حزب کمونیست ایتالیا راه افتاده بود همراه نشد. در انتخابات ۱۹۸۱ این حزب مجدداً با حزب سوسیالیست متحد شد و نتیجتا میتران به ریاست جمهوری انتخاب شد و اکثریت مجلس ملی را دست چپیها تسخیر کردند.
حزب کمونیست فرانسه مقاماتی در دولت میتران به عهده گرفت و برای اولین بار از ۱۹۴۷ در دولت شرکت کرد اما در نتیجه این حزب اسیر برنامه رفرمیستی میتران شد و نفوذ انتخاباتی آن نیز به حزب سوسیالیست رسید. این جبههٔ ملی تازه با شعارهایی مردمپسند بسیاری از رایدهندگان سابق حزب کمونیست را به سوی خود جلب کرد. در دههٔ ۱۹۸۰ محبوبیت حزب کمونیست در انتخابات شدیدا افت کرد.
فروپاشی اتحاد شوروی در ۱۹۹۱ به بحرانی درون حزب کمونیست فرانسه انجامید اما برخلاف سایر احزاب کمونیست اروپا این حزب نه خود را منحل کرد و نه اسم عوض کرد. در ۱۹۹۴ مارشه بازنشسته شد و روبر اوی سرکار آمد. روبر اوی سیاست «لا موتاسیون» (جهش) را در حزب در پیش گرفت. این سیاست شامل سازماندهی دوباره ساختار حزب و دوری از اصول لنینیستی بود و قرار بود حزب را از انزوا در آورد و چپگراهای مختلفی را به حزب جذب کند اما عملاً به بحران بیشتر درون حزب انجامید. با سرکار آمدن لیونل ژوسپن این حزب مجدداً از ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۲ بعضی مقامات دولتی را به عهده گرفت. حزب در این دوره نیز با اختلافات داخلی بسیاری مواجه بود و بسیاری از جناحهای درونی آن با «لا موتاسیون» و سیاست همکاری با حزب سوسیالیست مخالف بودند.
اوی در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۲ تنها ۳٫۴ درصد آرا را به دستآورد و در انتخابات مجلس ملی ۲۰۰۲ حزب کمونیست با ۴٫۸ درصد آرا، ۲۱ کرسی به دستآورد. (از مجموع ۵۶۷ کرسی)
نتیجتا اوی مجبور به استعفا شد و در ۲۰۰۲ ماری ژرژ بافه به رهبری حزب رسید. در دورهٔ بافه حزب سیاستهای جدیدی گرفت و از لا موتاسیون فاصله گرفت. پیروزی رای «نه» در رفراندوم سال ۲۰۰۵ در مورد قانون اساسی اروپا بر موفقیت حزب افزود زیرا این حزب در مبارزه برای رفراندوم مجدداً زنده شده بود و واحدهای حزبی با تبلیغ رای «نه» فعالیت کرده بودند.
در حال حاضرحزب کمونیست فرانسه در حومهٔ پاریس، مناطق صنعتی اطراف لیل و مناطقی جنوبی همچون مارسی محبوب است.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#67
Posted: 17 Oct 2016 19:12
احزاب کمونیست در اروپا
۲
ایتالیا
حزب کمونیست ایتالیا
حزب کمونیست ایتالیا در سال ۱۹۱۹ و در اثر انشعابی از حزب سوسیالیست ایتالیا تأسیس شد. این انشعاب بر سر مخالفت منشعبین با جنگ جهانی اول و طرفداری از انقلاب بلشویکی روسیه در گرفت. دعواها در حزب سوسیالیست از سال ۱۹۱۴ و شروع جنگ جهانی اول آغاز شده بود. در این هنگام بود که حزب سوسیالیست ایتالیا از حرکت ایتالیا در جنگ پشتیبانی کرد و موضعی گرفتند که در آن سالها لنین و همنظرانش آن موضع را «سوسیال شوونیستی» میخواندند. («سوسیالیسم در گفتار و شوونیسم در عمل» اصطلاحی بود که لنین به کار میبرد.) فراکسیون چپ به رهبری آنتونیو گرامشی و پالمیرو تولیاتی و آمادیو بوردیگا از حزب سوسیالیست منشعب شد و حزب کمونیست ایتالیا را بنیان گذاشت. حزب کمونیست به کمینترن (انترناسیونال کمونیستی) پیوست.
در سال 1921 میلادی گروهی از حزب سوسیالیست ایتالیا جدا شدند و حزب کمونیست ایتالیا را تاسیس کردند.
از دیدگاه اقتصادی دوره قبل از زمان آغاز جنگ اول جهانی با پدیده رشد کلی ایتالیا همراه بود. شرایط اجتماعی کشور، که همراه با اختلافات پیش گفته میان مناطق روستایی و شهری بود، سالهای اولیه صنعتی سازی ایتالیا و اولین قدمها بسوی یک ساختار مدرن اجتماعی را با شکل گیری احزاب سیاسی ایتالیا رقم زد. ظهور این احزاب سیاسی و تنشهای اجتماعی ناشی از آن تأثیر گستردهای بر جریانهای بعدی تاریخی ایتالیا بجای گذاشت. بهدنبال بر خورداری شهروندان ایتالیایی از حق رای در سال ۱۹۱۳، روند یکپارچه سازی سیاسی کشور تکمیل شد.
در آستانه جنگ اول جهانی، ایتالیا چشم انداز ترسیم شده تا آن زمان را دگرگون ساخته و در کنار قدرتهای متحد، فرانسه، انگلیس و ایالات متحده وارد جنگ شد. بهدنبال کنفرانس صلح ورسای در سال ۱۹۱۹ مناطق شمالی ترنتینو، التوادیجه و ونتریا جولیا را که برای کامل ساختن روند اتحاد ملی مورد نیاز بود، بدست آورد. ایتالیا هر چند که از جنگ اول جهانی پیروز خارج شده بود، اما از دیدگاه اقتصادی زیر بار فشارهای وارده، دچار چنان آشفتگیهایی گردیده بود که دولتهای وقت آن زمان توان هدایت آن را بسوی دست آوردههای مثبت نداشتند.
در این زمان برخی از تشکیلات سیاسی که بعدها بمدت دهها سال بر آینده کشور تأثیرات عمیقی گذاشت، پا به عرصه وجود گذاردند، از جمله حزب ملت (۱۹۱۹) که بعدها به حزب دموکرات مسیحی تغییر شکل داد، حزب سوسیالیست، حزب کمونیست ایتالیا که توسط آنتونیو گرامشی و پالمیرو تولیاتی و آمادیو بوردیگا پایه گذاری شد و طبقات مبارز که توسط موسولینی شکل گرفت (۱۹۱۹) و بعداً در سال ۱۹۲۱ به حزب فاشیست ملی تغییر شکل داد و عامل به قدرت رسیدن موسولینی شد.
در سالهای پس از جنگ جهانی اول، ایتالیا عرصه کشمکشی سخت میان زحمتکشان و طبقه حاکم بورژوازی بود. تار و پود نظام بورژوازی ایتالیا در اثر جنگ گسسته شده و رخداد انقلاب نزدیک می نمود.
احزاب بورژوا منفعل و عقیم بودند. در انتخابات ۱۹۱۹ حزب کمونیست ایتالیا با بیش از دو میلیون رای توانست ۱۵۶ کرسی پارلمان را به دست آورد. اما با توجه به بحران اقتصادی که هر روزابعاد فاجعه آمیزتری به خود میگرفت و بر بیکاری میفزود کمونیستها عملاً برنامهای برای تسخیر دولت و حل بحران نداشتند.
در سال ۱۹۲۵ با ممنوع شدن فعالیت تمامی دیگر احزاب، دوره رژیم فاشیست آغاز میشود که با سیاست استبدادی و در پوشش ملی گرایی، باعث دگرگونیهای ریشهای در زندگی کشور گردید و آزادیهای سیاسی را محدود نمود. این رژیم برای ممانعت از دشمنی کلیسای کاتولیک، به توافقی با واتیکان (۱۹۲۹) دست یافت.
در نهایت در سال ۱۹۲۶ به بهانه ساختگی توطئهای که توسط کودک پانزده ساله ای علیه جان موسولینی انجام شد؛ فاشیستها به سرکوب گسترده مخالفان خود بویژه مارکسیستها پرداختند. همه روزنامههای مخالف توقیف شدند. احزاب سیاسی تعطیل و رهبران آن بازداشت گردیدند.
آنتونیو گرامشی (۱۹۳۷-۱۸۹۱) تئوریسین مارکسیست، و از رهبران و بنیانگذاران حزب کمونیست ایتالیا که در آن زمان دبیرکل حزب کمونیست ایتالیا بود و باوجود تقلبات گسترده فاشیستها در انتخابات، توانسته بود به مجلس راه یابد به رغم دارا بودن مصونیت پارلمانی دستگیر و به ۲۰ سال زندان محکوم گردید.
علیرغم تعقیب، زندان و شکنجه، حزب به مبارزه خود علیه فاشیسم به شکل مخفی ادامه داد، به همین دلیل نیز پس از سرنگونی فاشیسم، حزب کمونیست ایتالیا تبدیل به یک حزب توده ایی با دو میلیون عضو شد و سندیکاهای کارگری را در مبارزات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی هدایت می نمود.
با ورود ایتالیا به جنگ دوم جهانی (۱۹۴۵ - ۱۹۴۰) علیه متفقین و بهدنبال ناکامیهای نظامی در جنگ دوم جهانی رژیم فاشیستی موسولینی سقوط کرد.
بازسازی دموکراسی و اداره وضعیت سخت کشور بعد از پایان جنگ و سعی در از بین بردن هر آنچه از رژیم فاشیستی به ارث مانده بود، باعث شد تا مجمع قانون اساسی شکل بگیرد.
در دوم ژوئن سال ۱۹۴۶، نتیجه همهپرسی برای تعیین رژیم ایتالیا نیز بنفع جمهوریخواهان تمام شد و ۱۲ میلیون ایتالیائی به نفع جمهوریت رای دادند و ۱۰ میلیون به نفع سلطنت. در نتیجه، بار دیگر حکومت جمهوری پس از ۳۰۰ سال در ایتالیا برقرار گردید. بهدنبال انجام همهپرسی جمهوری ایتالیا متولد شد و حزب کمونیست ایتالیا قانونی گردید.
یروزی ارتش سرخ بر فاشیسم و ارتش هیتلری تنها یک پیروزی برای مردم شوروی نبود، آثار آن در کشورهای غرب اروپا هم با نفوذ احزاب کمونیست در میان مردم پدیدار شد در سال ۱۹۴۶ نزدیک به ۲۸ ٪ به حزب کمونیست فرانسه رأی دادند. در سال ۱۹۴۶ حزب کمونیست ایتالیا ۱٬۸ میلیون عضو داشت و تعداد آنان یک سال بعد به ۲ میلیون نفر افزایش یافت و از همین جا بود که طبقهٔ کارگر کشورهایی مانند ایتالیا، فرانسه، بلژیک و غیره توانستند دستاوردهای اجتماعی بسیاری را مطالبه کرده و به چنگ آورند.
با گذشت زمان انشعاباتی در میان چپهای ایتالیا صورت گرفت و حزب کمونیست نیز به خزب دموکراتهای چپ تبدیل گردید. این احزاب کم و بیش در مجلس ایتالیا کرسیهایی به دست می آوردند تا اینکه در سال 2008 شکست سنگینی را در برابر ائتلاف برلوسکونی متحمل شدند. در این سال چپها ائتلاف انتخاباتی خاص خود را به نام چپ رنگینکمان به وجود آوردند. این ائتلاف از حزب کمونیسم (ریفوندازیونه) سبزها، حزب کمونیستهای ایتالیا، و چپ دموکراتیک (SD)، انشعابی از دموکراتهای چپ سابق، تشکیل شده بود.چپ رنگین کمان سنگینترین شکست را در انتخابات متحمل شد. رهبران این گروه هنگام تاسیس آن پیشبینی کردند حدود 15 درصد آرا را به دست خواهد آورد. نظرسنجیهای پیش از انتخابات حاکی از دستیابی این ائتلاف به 7 درصد آرا بود اما در عمل اندکی بیش از 3 درصد آرا را به دست آورد که برای ورود به پارلمان کفایت نمیکرد.
با این حال هنوز هم این احزاب برای احیای مجدد خود در تلاش و تکاپو هستند.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#68
Posted: 18 Oct 2016 10:50
احزاب کمونیست در اروپا
3
اسپانیا
الف - حزب کارگران سوسیالیست اسپانیا
حزب کارگران سوسیالیست اسپانیا یکی از احزاب سیاسی اسپانیا و قدیمیترین حزب این کشور است. این حزب در سالهای ۱۹۸۲ تا ۱۹۹۶ و ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۱ در اسپانیا دولت را در دست داشت. مرام سیاسی این حزب، سوسیال دموکرات است.
حزب کارگران سوسیالیست اسپانیا در ۱۸۳۳ بنیان گذاشته شدهاست. این حزب از لحاظ تاریخی با اتحادیه عمومی کارگران (اتحادیهای کارگری در اسپانیا) پیوند داشته و حتی زمانی عضویت در این اتحادیه پیششرط عضویت در این حزب بود. اما در دههٔ ۸۰ اختلافاتی بین این دو پیش آمد.
حزب کارگران سوسیالیست اسپانیا PSOE از نظر میزان کسب آرا یکی از بزرگترین احزاب این کشور است . این حزب از سابقه و سنت تاریخی طولانی برخوردار است و تنها حزب سوسیالیست اسپانیا است که از سوی انترناسیونال سوسیالیستی به رسمیت شناخته شد و با سایر احزاب سوسیالیستی اروپا بویژه حزب سوسیال دمکرات SPD آلمان پیوند نزدیک دارد. این حزب از تشکیلات و سازماندهی خوبی برخودار است که با سال های آخر « فرانکو » باز می گردد. یکی از دلایل موفقیت این حزب در انتخابات 1982 و 1986 تا حدود زیادی همین اصول تشکیلاتی قوی و منسجم است . این حزب ، برخلاف حزب کمونیست اسپانیا که در دوران «فرانکو » در تبعید بود و از خارج از اسپانیا فعالیت می کرد ، در دورن کشور پایگاه داشت. « فیلپ گونزالس » و « آلفونسوگوئرا » رهبران این حزب و اعضای حزب نقش مستقیمی در دوران آغازین گذار سیاسی اسپانیا ایفا کردند. برای مثال این حزب پیوند های ایدئولوژیک و تشکیلاتی خود با « جنبش اتحادیه کارگری » بویژه با اتحادیه عمومی کارگرانUGTرا گسترش داد. تغییر جو سیاسی کشور ، این حزب نیز تغییراتی در نقش خود ایفا کرد.در دوران گذار ، حزب از اصلاحات ملایم لیبرال دمکراتیک حکایت کرد ، ضمن آنکه بر گسستن کامل ازرژیم فرانکو تاکید می ورزید . در عین حال دائما از تلاش به سوی دمکراسی پلورالیستی ، استقلال گروه های قومی - نژادی و منطقه ای و آزادی ایجاد اتحادیه های کارگری ، گروه های شغلی و دیگر سازمان های سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی حمایت می کرد. در حال حاضر این حزب سیاست های میانه رو خود به عنوان یک حزب چپ مرکز را همچنان ادامه می دهد.
پس از انتخابات قانونی اسپانیا در ۱۴ مارس ۲۰۰۴ این حزب بزرگترین حزب تشکیلدهندهٔ دولت بود. این حزب بخشی از حزب سوسیالیستهای اروپا است و در ضمن عضو انترناسیونال سوسیالیست است. خوزه لوئیز رودریگز زاپاترو رهبر این حزب بود که در دو دوره با رای پارلمان اسپانیا به نخست وزیری رسید
این حزب بسیار فعال بوده و سال گذشته پس از ۲۴ سال اداره پایتخت اسپانیا توسط حزب حاکم مردم، چپها که در انتخابات محلی چندی پیش در این شهر به پیروزی رسیدند روز جمعه ۱۲ ژوئن / ۲۲ خرداد 94شهردار مشترک خود را انتخاب کردند.
مانوئلا کارمنا ۷۱ ساله، قاضی پیشین، عضو سابق حزب کمونیست اسپانیا و مدافع حقوق کارگران و شهروندان فقیر که در رقابتهای انتخاباتی لغو خصوصیسازی خدمات عمومی و جلوگیری از بیرون کردن مستأجران را در برنامه خود داشت پس از دو هفته گفتوگو از سوی اپوزیسیون چپ برگزیده شد.
کارمنا در دور دوم انتخابات محلی به یُمن حمایت حزب کارگران سوسیالیست اسپانیا (PSOE) از ائتلاف چپها به موفقیت دست یافت و چپها توانستند اکثریت مطلق شورای شهر را با ۲۹ کرسی تصاحب کنند.
مانوئلا کارمنا در جریان یک نشست رسانهای که از سوی حزب کارگران سوسیالیست اسپانیا برگزار میشد ابراز امیدواری کرد که انتخاب او بتواند به «تغییر واقعی در سیاستگزاری» بینجامد.
این انتصاب شکستی برای حزب مردم، حزب ماریانو راخوی، نخستوزیر اسپانیا و کاندیدای آن اسپرانزا آگور بود که با این حال در انتخابات ۲۴ ماه مه در صدر قرار گرفت اما به دلیل آراء بالای ائتلاف چپ موفق نشد شهردار مادرید شود.
همچنین این حزب در انتخابات سال گذشته پارلمان اسپانیا با کسب 90 کرسی پس از حرب حاکم مردم بیشترین کرسیهای پارلمان اسپانیا را به خود اختصاص داد
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#69
Posted: 18 Oct 2016 11:05
احزاب کمونیست در اروپا
3
اسپانیا
ب- حزب کمونیست اسپانیا
حزب کمونیست اسپانیا ازاحزاب « یوروکمونیست » به شمار می رود . بیشتر به احزاب کمونیست ایتالیا و فرانسه شبیه است تا احزاب کمونیست پرتغال و یونان. این حزب به دنبال تهاجم ارتش شوروی در سال 1968 به چکسلواکی و اشغال خاک این کشو ؛ روابط خود با حزب کمونیست شووری را قطع کرد . علاوه بر این به سیاست های سرکوب ناراضیان و مخالفان ذر اتحاد شوروی نیز اعتراض داشت . به اعتقاد رهبران این حزب ، نظام تک حزبی و حاکمیت حزب واحد بریک کشور تنها در کشورهای فقیرو تهیدست قابل دفاع و توجیه پذیر است نه در اروپای غربی .
این حزب نیز مانند حزب سوسیالیست همواره از دمکراسی پلورالیستی ، شیوه مسالمت آمیز به سوی سوسیالیسم ، به رسمیت شناختن ترکیب متنوع قومی - نژادی اسپانیا ، عضویت در جامعه اقتصادی اروپا و نوسازی نهادهای اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی حمایت کرده است .
البته در عین حال به طور مسالمت آمیز علیه برخی سیاست های دولت نظیر عضویت در ناتو و یا سیاست های اقتصادی مغایر با منافع کارگران دست به اعتراض زده است. در دوران گذار به دمکراسی این حزب تحت رهبری « سانتاگوکاریلو » نقش موثری از خود نشان داد.خط مشی « یوروکمونیسم » این حزب گه گاه موجب تشدید تضادهای دورن حزبی گردید ، برخی از جناح های طرفدار شوروی به معارضه با رهبری حزب برخاستند .
علاوه براین در دوران رهبری « خولیو آنگیتاJULIO ANGUITA» و ادامه مبارزه با هوادارن « کاریلو » که از حزب خارج شده بود ، جناح بندی های درون حزبی تشدید گردید.این در گیری ها و معضلات داخلی موجب تضعیف حزب و از دست دادن توان رقابتی و مبارزاتی آن در جریان انتخابات مختلف گردید، تعداد اعضای آن روز به روز بیشتر کاهش می یافت . بطوریکه در رجیان انتخابات ملی سال 1982 و 1986به ترتیب تنها 4/1در صد و 4/6 در صد آرا را به دست آورد.
این جزب در کنگره ی سال گذشته ی خود در قطعنامه ی پایانی چنین آورده است : "حزب بر این عقیده است که اتحاد عمل ایالتهای خواهان استقلال در اسپانیا ( باسک، کاتالونیا و گالیزی) برای رسیدن به پیروزی نیازمند حضور طبقه کارگر در جنبش مبارزاتی مردم میباشند. بدون اتحاد عمل تمامی اقشار و بویژه طبقه کارگر در اسپانیا پیروزی میسر نیست. اتحاد عمل همه جانبه قادر است با حذف بقایای سلطنت و به عقب راندن قدرت سرمایه اروپائی قطب بندی شده در اسپانیا، دموکراسی مردمی را پایه گذاری کند. «حزب کمونیست اسپانیا» ایجاد یک جامعه سوسیالیستی را در شرایط اسپانیا از طریق رفرم عملی نمی داند و به یک انقلاب معتقد است. حزب ما بر این عقیده است که برای کوتاه کردن دست قدرتهای منطقهای که سیاستهای خود را به دیگر کشورها، حتی در اروپا دیکته میکنند، یک سیاست ضد امپریالیستی قاطع ضروری است. برای پیش بردن چنین سیاستی اتحاد عمل سندیکاهای کارگری و خدماتی با جنبش جوانان، دانشجویان، زنان، دهقانان، کارمندان و تولید کنندگان کوچک ضروری است. هدف ما خواهان ایجاد یک جامعه سوسیالیستی است. جامعهای که در آن کلیه ایالتهای کشور، خود مختار باشند و خود مقدرات اقتصادی ـ اجتماعی خود را تعیین کنند. ما از همپیوندی داوطلبانه این ایالتها در کل اسپانیای متشکل و متحد حمایت میکنیم
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#70
Posted: 19 Oct 2016 05:47
احزاب کمونیست در اروپا
۴
یونان
الف- حزب کمونیست یونان
حزب کمونیست یونان (به یونانی: Κομμουνιστικό Κόμμα Ελλάδας) یک حزب مارکسیست لنینیست در یونان است که در سال ۱۹۱۸ پایهگذاری شد. این حزب در پارلمان فعلی یونان (۲۰۱۵) پنجمین حزب بزرگ است و ۱۵ کرسی از ۳۰۰ کرسی (۵.۵٪ آراء) را در اختیار دارد. این حزب از زمان بنیاد گذاریش تا سال ۱۹۷۴، به جز مدت زمانهای کوتاهی که طی آنها حزب قانونی بود، حزب کمونیست یونان منحله بود و در شرایط مخفی به کار خود ادامه میداد.
حزب کمونیست یونان نابودی سرمایه داری و برپا ساختن سوسیالیسم را هدف خود قرار داده است. در شرایط کنونی حزب کمونیست یونان پیشگام مبارزه برای دموکراسی، استقلال ملی، صلح و پیشرفت اجتماعی است. از همان اوان بنیاد گذاری، با سازمان دادن و هدایت مبارزات برای افزایش آزادیهای دموکراتیک و رهائی از هرگونه بهرهکشی و ستمگری، حزب کمونیست یونان تبدیل به نمادی برای ایدهآلهای طبقه کارگر، آرمانها و منافع همه زحمتکشان شد.
هنگامی که یونان از سوی نیروهای فاشیست موسولینی و سپس از سوی نیروهای هیتلری مورد تجاوز و حمله قرار گرفت، کمونیستها در شرایط کار مخفی، از درون زندانها یا از سرزمینهای دور مهاجرت که در پی تاسیس رژیم دیکتاتوری متاگزاس در تاریخ ۴ اوت ،۱۹۳۶ در آنها زندانی بودند، به همراه خلق یونان، به حمله کنندگان فاشیست "نه" گفتند و برای آزاد سازی یونان به نبرد پرداختند. حزب کمونیست یونان در تمام دوران مقاومت ملی (۱۹۴۰-۱۹۴۶) و همچنین در کلیه مبارزاتی که پس از پایان جنگ جهانی دوم با ارتجاع داخلی، مداخله نظامی امپریالیسم بریتانیا و پس از آن آمریکا صورت گرفت، سازمانده اصلی و رهبر جنبش تمام خلقی بوده است.
حزب زیر فشار و سرکوب گستردهای به ابعادی باور نکردنی قرار گرفت که هدف آشکار آن، حذف کامل حزب بود. هزاران نفر از اعضاء و کادرهای حزب در زیر شکنجه کشته شدند یا آنها را به طرق گوناگون به قتل رساندند. این کارزار گسترده چپ کشی، همبستگی نیروهای پیشرو را در تمام دنیا در پی داشت. مورد مشهور آن، نیکوس بلویانیس از حزب کمونیست یونان بود که در سال ۱۹۵۲ دستگیرشد و در همان سال به قتل رسید.
حزب کمونیست یونان برای جلو گیری از تبدیل یونان به پایگاه نظامی آمریکا و ناتو، در مخالفت با حضور نیروهای یونانی در جنگ کره، با سلاحهای هستهای و برای همکاری در منطقه بالکان و همچنین در مخالفت با شرکت یونان در جامعه اقتصادی اروپا مبارزه کرده است. حزب کمونیست یونان پیشگام مبارزه با رژیم خونتای سرهنگان بود که در تاریخ ۲۱ آوریل ۱۹۶۷ از سوی ایالات متحده آمریکا تحمیل شد و با موفقیت بر انشعاب گروه تجدید نظر طلب که حزب را در سال ۱۹۶۸ ترک کرد فائق آمد و به حزب کمونیست (داخلی) تبدیل گشت.
طی تمام دوران مقاومت در برابر دیکتاتوری نظامی (۱۹۶۷-۱۹۷۴)، حزب کمونیست یونان نقش تعیین کنندهای در بسیج خلق، جوانان و دانشجویان، در تظاهرات نوامبر ۱۹۷۳ در دانشگاه آتن ایفاء کرد که سقوط خونتای سرهنگان را شتاب بخشید. پس از سقوط خونتای سرهنگان در ژوئیه ۱۹۷۴، حزب کمونیست یونان همواره در نخستین خطوط جبهه مبارزه خلق یونان برای استقلال ملی، دموکراسی و عدالت اجتماعی قرار داشت. در سال ۱۹۸۹، به ابتکار حزب کمونیست یونان، اتحاد احزاب سیاسی و شخصیتها زیر نام "ائتلاف نیروهای چپ پیشرو" (یا به نام یونانی آن: (سیناسپیموس) شکل گرفت.
پس از فرو پاشی نظام سوسیالیستی در اروپا، حزب کمونیست یونان موفق شد بر تلاش جدیدی که از سوی گروهی از کادرهای رهبری برای انحلال حزب سازمان داده شده بود، غالب آید. این کادرها، امروز هم در بطن حزب جدیدی به نام نادرست سیناسپیموس فعال هستند. حفظ نام "ائتلاف نیروهای چپ پیشرو" از این جهت نادرست است که ائتلاف نامبرده پس ازآنکه حزب کمونیست یونان در ژوئن ۱۹۹۱ آن را ترک گفت، دیگر وجود خارجی ندارد. حزب کمونیست یونان در پرتو فعالیتهای روزانه جوانان کمونیست یونان، حضور قدرتمندی در گروههای محلی، در سندیکاهای زحمتکشان، در انجمنهای کشاورزان، در جنبشهای دانش جویان و دانش آموزان و به گونهای کلی در نزد جوانان، دارد. حزب کمونیست یونان تنها حزبی بود که در یونان علیه پیمان ماستریخت و علیه گسترش "اتحادیه اروپا" رای داد که آنرا اتحادیه سرمایه زیر تسلط سه یا چهار قدرت بزرگ اروپائی ارزیابی میکند که آلمان نقش نخستین را در آن ایفاء مینماید.
از سالها پیش، حزب کمونیست یونان به گونهای ریشهای مخالفت خود را با سیاست پیش گرفته از سوی دو حزب در قدرت یعنی پازوک و ان. د؛ و همچنین با سیاستهائی که به از بین بردن بنیادهای تولیدی کشور، ایجاد سختی و مشقت بسیار و بیکاری میانجامد، اعلام میدارد. امروزه حزب کمونیست یونان هدف خود را بر این گذاشته است که از طریق حضور و عمل روزانه اش به خلق یونان نشان دهد که راه منفی طی شده توسط یونان تا این لحظه بازگشت پذیر است، راه برونرفت و راه حل سیاسی مثبتی برای زحمتکشان کشور وجود دارد. در ماه مه ۱۹۹۶، حزب کمونیست یونان پانزدهمین کنگره خود را که در آن برنامه نوین حزب و همچنین مقررات جدید داخلی حزب تصویب شد، برگزار کرد.
این حزب اعلام کرده هدفش نابودی سرمایهداری است، در حالی که سیریزا ( ائتلاف چپ رادیکال )مدیریت سرمایهداری را میخواهد. آن حزب در پارلمان یونان و اتحادیه اروپا نماینده دارد، اما رسیدن به تغییر مطلوب را از طریق دموکراسی پارلمانی میسر نمیداند و آن را صرفا یک توهم میداند و خواستار عدم مشارکت و همکاری یونان با اتحادیه اروپاست؛ نهادی که آن را «ارتجاعی» و «ضدمردمی» قلمداد میکند. باوجود آنکه اکثر رسانههای آمریکایی و دست راستی اروپایی علیه سیریزا نوشتهاند و گفتهاند دولت کنونی تحت رهبری آن جریان را همدست آمریکاییها و نهادهای سرمایهداری میداند و باوجود آنکه اتحادیه اروپا اعلام کرده خواستار باقیماندن یونان در حوزه پولی یورو است حزب کمونیست یونان باور دارد بورژوازی اروپایی از خروج یونان و کشورهای با اقتصاد مشابه حمایت میکند، چرا که خواستار منطقه پولی یورو با حضور اقتصادهای قویتر و حذف ضعیفترهاست.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من