انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
سیاست
  
صفحه  صفحه 10 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10

History of the Left parties in Iran | تاریخچه ی احزاب چپ در ایران


زن

 
حزب توده ایران
۴۰




دفاع حزب توده از عملکرد این حزب در سالهای 57-61

۶


چرا در انتخابات ریاست حمهوری سال 60 به خامنه ای رای دادیم؟





این پرسش می تواند به حق مطرح باشد که چرا و در چه شرایطی حزب توده ايران در سال 1360 تصمیم گرفت از نامزدی آقای خامنه ای در انتخابات ریاست جمهوری پشتیبانی کند و آیا این تصمیم با توجه به تجربه بعدی و نقش منفی علی خامنه ای در دوران رهبری او تصمیم درستی بود یا نه؟

این پرسش به پاسخی منطقی در سطح شعور جامعه ما نیاز دارد و نه خاموشی در جواب منتشرکنندگان این باصطلاح اسناد و دارندگان اینگونه دیدگاه ها که هدفشان جنگ روانی بازحزب توده ایران است.

هر تصمیمی را باید درون شرایط خود سنجید و بنابراین باید دید شرایطی که در مهر ماه 60 موجب شد که حزب توده ايران از نامزدی ایت الله خامنه ای پشتیبانی کند چه بود.

انتخابات ریاست جمهوری سال 1360 بلافاصه پس از دو حادثه مهم روی داد :

نخست فاجعه انفجارمرکزحزب جمهوری اسلامی- هفتم تیر- که به کشته شدن آیت الله دکتر بهشتی رییس شورایعالی قضایی و شماری از مقامات برجسته و نمایندگان مجلس انجامید. همراه با آن شماری دیگر از نمایندگان مجلس و امامان جمعه وقت از یاران نزدیک ایت الله خمینی نیز ترور شدند.

دوم. انفجار ماه بعد، یعنی هشتم شهریور که به کشته شدن رئیس جمهور محمد علی رجایی و نخست وزیر وی محمد جواد باهنر انجامید.
بدینسان در فاصله یک ماه کشور روسای دو قوه خود را از دست داد، در شرایطی که هر روز در خیابان ها عده ای ترور می شدند. تحلیل آیت الله خمینی این بود که هدف از این ترورها و انفجارها، وادار کردن جمهوری اسلامی به اعلام شرایط فوق العاده، تعطیل کردن قانون اساسی و جمع کردن بساط انتخابات است. به همین دلیل وی یک روز پس از فاجعه هفتم تیر با اعضای شورایعالی قضایی دیدار کرد و از آنان خواست ظرف 24 ساعت آیت الله موسوی اردبیلی که مورد نظر او بود یا هر کس دیگر را با رای اکثریت به جانشینی آیت الله بهشتی برگزینند. این تعجیل برای آن بود که آمران ترور و انفجار به آماج خود در تعطیل قانون اساسی دست پیدا نکنند.

همین تعجیل و اصرار در مورد انتخابات ریاست جمهوری هم وجود داشت. یعنی بلافاصله پس از کشته شدن محمد علی رجایی وی دستور برگزاری مجدد انتخابات را داد، در حالیکه بسیاری از کارگزاران جمهوری اسلامی تحت عنوان امنیتی بودن شرایط مخالف برگزاری انتخابات بودند. حتی عده ای بر این عقیده بودند که شرایط اجازه انتخابات را نمی‌دهد و خود آقای خمینی شخصی را بعنوان رییس جمهور منصوب کند. در حالیکه اگر آن انتخابات با آن سرعت برگزار نمی شد یا به بهانه مسایل امنیتی به تاخیر می افتاد معلوم نبود که مانند موارد مشابه دیگر اصلا پدیده ای و نهادی به نام انتخابات ریاست جمهوری در ایران باقی می ماند.

بنابراین مسئله عمده انتخابات سال 1360 مسئله نجات قانون اساسی و نهاد انتخابات بود و نه اینکه چه کسی قرار است رییس جمهور شود. تحلیل حزب توده ايران نیز همین بود. زنده یاد نورالدین کیانوری دبیر اول وقت حزب توده ايران در همان زمان با اشاره به نامزدی آیت الله خامنه ای به همین مسئله اشاره کرده و می گوید:

"از همان لحظه ای كه كاندیداتوری ایشان مطرح شد، حزب با انتشار اعلامیه ای از همه اعضا و هواداران خود و همه نیروهایی كه برای نظر حزب احترام قایل هستند، دعوت كرد كه به حجت الاسلام خامنه ای رای مثبت بدهند. این یك وظیفه عمومی بود برای درهم شكستن توطئه امپریالیسم آمریكا كه پس از انجام توطئه قتل شهید رجایی و شهید دكتر باهنر، با اشكال گوناگون و از جمله با ایجاد رعب و وحشت از این كه اتفاقاتی روی خواهد داد و خواهند كشت و خواهند زد و از این صحبت ها، سعی داشت نگذارد انتخابات رئیس جمهوری انجام گیرد"(پرسش و پاسخ 20 مهر 60)

همانطور که می بینیم تنها مسئله ای که در اینجا مطرح نیست آن است که آقای خامنه‌ای شخص مناسبی است یا نامناسب بلکه مسئله عبارت از "یک وظیفه عمومی" برای جلوگیری از توطئه بر هم زدن اصل انتخابات است.

اما در مورد شخص آقای خامنه ای حزب توده ايران در بیانیه خود تاکید کرد که به ایشان بعنوان "نامزد نیروهای خط امام "و با توجه "به پشتیبانی یکپارچه پیروان صدیق خط امام از نامزدی ایشان" رای می دهد. در آن شرایط هرکس دیگری را نیروهای خط امام بعنوان نامزد معرفی می کردند حزب توده ايران از وی پشتیبانی می کرد.

در مورد نظر حزب توده ايران در برابر شخص آقای خامنه ای اگر ما بگوییم که همین آگاهی و همین شناختی که امروز درباره ایشان داریم 31 سال پیش هم همین آگاهی و شناخت را داشتیم طبیعتا به مردم خود دروغ گفته ایم. شناخت ما از آقای خامنه ای حاصل چند برخورد زنده یاد کیانوری با وی و برخی اطلاعاتی بود که از گوشه و کنار بدست ما می رسید و برخی سخنرانی های وی. ارزیابی شخصی نورالدین کیانوری از علی خامنه ای پس از یکی دو دیدار با وی آن بود که او "یک مائوئیست اسلامی خطرناک" است. (مراجعه کنید به یادمانده های علی خدایی در راه توده). ولی این ارزیابی شخصی ربطی به رای دادن و ندادن به او در آن لحظه و مرحله تاریخی نداشت. اگر انتخابات در شرایطی دیگر برگزار می شد و اگر نامزدهای متنوع و مترقی مورد شناخت ما دربرابر آقای خامنه ای قرار می گرفتند قطعا ما از آن نامزدها پشتیبانی می کردیم. ولی انتخابات در آن لحظه، به آن شکل، با آن نامزدها و تحت تاثیر مسئله عمده ای که به آن اشاره کردیم برگزار شد.

علیرغم نگاه منفی که رهبری حزب توده ايران درباره شخص آقای خامنه ای داشت ولی این نکته را نیز بخوبی می دانست که آقای خامنه ای بعنوان رییس جمهور تعیین کننده سرنوشت جمهوری اسلامی نخواهد بود. آقای خامنه ای خود درون یک مجموعه عمل می کرد و بنابراین سمتگیری کل آن مجموعه بود که در نهایت سرنوشت و سمتگیری آقای خامنه ای یا هرکس دیگری را اگر بجای او آمده بود تعیین می کرد. این نگرش حزب توده ايران نیز خیلی زود تایید شد. هنوز چند هفته از گزينش آقای خامنه ای نگذشته بود که مجلس به نخست وزیر معرفی شده از طرف ایشان یعنی علی اکبر ولایتی رای نداد و سرانجام میرحسین موسوی را به وی تحمیل کرد. حزب توده ایران از تصمیم مجلس پشتیبانی کرد که نشان می دهد حزب توده ايران نظر مثبتی نسبت به شخص آقای خامنه ای نداشت. داستان کشاکش موسوی و خامنه ای و مداخله آیت الله خمینی بسود موسوی و قهر و آشتی‌های آقای خامنه ای را همه از آن با اطلاعند و تایید کننده ارزیابی عمومی حزب توده ايران از وضعیتی است که در آن آقای خامنه ای به ریاست جمهوری برگزیده شد و محدودیت نقش و نفوذ وی در آن شرایط است.

نکته آخر مسئله ارزیابی شخصیت هاست که ظاهرا کسانی که بیانیه رای حزب توده ايران به آقای خامنه ای را بعنوان یک سند منتشر کرده اند هیچ درکی از آن ندارند. در ارزیابی نقش شخصیت ها در عرصه سیاسی نکات مختلفی وجود دارد که باید به آن توجه کرد.

اولا شخصیت ها در طول زمان شکل می گیرند و تغییر می کنند و ثانیا و مهمتر از آن تغییرات شخصیت ها و سمتگیری آن خود تابع شرایط است.

مثلا گرایش به استبداد در آقای خامنه ای نتیجه تحول شرایط به سمت وضعیتی بود که ویژگی آن وجود یک تناسب قواست که امکان بروز و تسلط این گرایش را بوجود می آورد. آقای خامنه ای امروز نتیجه عقب نشینی و سیر قهقرایی انقلاب است. برای آنکه گرایش استبدادی در آقای خامنه ای (یا هرکس دیگر بجای او امکان بروز نیابد) باید شرایط بروز آن را از بین برد. حزب سیاسی نمی‌تواند نه تحول افراد را پیش بینی کند نه بر روی خصلت ها و روحیه آنان اثر بگذارد. حزب سیاسی تنها می تواند روی شرایط اثر بگذارد و بکوشد که این شرایط به شکلی تحول پیدا کند که امکان بروز گرایش استبدادی و ارتجاعی را در میان رهبران سد کند. این همان کاری بود که مثلا توده ای ها با رای به خاتمی یا میرحسین موسوی کوشش انجام آن را داشتند. هدف از رای به خاتمی چه بود جز آنکه بتوان یک شرایط تازه، توازن تازه ای از قدرت در رهبری جمهوری اسلامی بوجود آورد تا بعنوان یک وزنه دربرابر گرایش به استبداد در رهبری عمل کند؟ مضممون رای به میرحسین موسوی نیز همین بود و مضمون جنبش اصلاحات نیز همین است.

بنابراین امروز آقای خامنه ای تنها نتیجه تحول درونی شخص خود او نیست. نتیجه سی سال تاریخ جمهوری اسلامی است. نه حزب توده ايران خامنه ای را رییس جمهور کرد، نه آقای خمینی و نه حتی مردم ایران. در حقیقت آنان که محمد علی رجایی را کشتند خامنه ای را رئیس جمهور کردند. انحراف از اینجا آغاز شد. شرایط از اینجا شروع به تغییر کرد. همانگونه که کسانی که دربرابرگزینش محمد خاتمی ایستادند یا دربرابر جنبش اصلاحات و جنبش سبز امروز ایستاده اند شرایط را بسود استبداد علی خامنه ای تغییر می دهند. در حالیکه مردم ایران و حزب توده ايران که دیروز برای پیشبرد انقلاب و امروز برای پیروزی اصلاحات و جنبش سبز مبارزه می کند آن نیرویی است که می کوشید و می کوشد شرایط و تناسب قوای نوینی را در کشور ایجاد کند که راه تبدیل آقای خامنه ای و امثال آقای خامنه ای به یک مستبد مطلق را سد کند.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
حزب توده ایران
۴۱




نگاهی انتقادی به عملکرد حزب توده پس از بهمن 57 از زبان بابک امیرخسروی از اعضای پیشین حزب توده ایران



در دوران طولانی، در کشورهای سوسیالیستی و در محیط و جو خفقانی که مردم در شرایط "سوسیالیسم واقعاً موجود" زندگی می‌کردند؛ رهبری حزب اساساً از هرگونه فعالیت سیاسی و جنب و جوش اجتماعی بی‌بهره بود. ابواب جمعیِ حزب نیز از ۱۰۰ تا۲۰۰ نفر مهاجر توده‌ای تجاوز نمی‌کرد که در شهرها و کشورهای مختلف بلوک شرق پراکنده بودند. قاطبۀ آنها نیز در همین محیط بسته و کم‌تحرک، در شهرها و کشورهائی که غیر از جمع خودی، کمتر ایرانی زندگی می‌کرد. تاثیرات منفی پدیدۀ انحطاط نسبی و تدریجی، ناشی از سکون و عدم زاد و ولد اجتماعی، پیامدهای فاجعه‌آمیزی در منش و نظام فکری رهبری حزب داشت و با پیر شدن افراد رهبری، رو به وخامت گذاشته بود. در آستانۀ انقلاب بهمن، متوسط سن اعضای رهبری ۶۵ سال بود.

دور ماندن از جنب و جوش اجتماعی ایران، قطع رابطه با بدنۀ سازمان‌های حزبی در داخل، عدم تلاش جدی و واقعی برای انتقال رهبری و مرکزیت به ایران، دل خوش کردن به زندگی در مهاجرت سوسیالیستی، به بیگانگی روزافزون رهبری نسبت به واقعیت‌ها و جریانات کشور انجامید. از پی‌آمدهای جنبی پدیده‌های فوق الذکر از جمله بیگانه ماندن نسبی رهبری به جامعه‌ای بود که ربع قرن قبل از انقلاب دچار تغییرات و تحولات زیادی شده بود.

حزب در شرایط مهاجرت، فقط با امکاناتی که "احزاب برادر" در کشورهای سوسیالیستی در اختیار آن می‌گذاشتند به حیات رسمی خود ادامه می‌داد. به جرات می‌توان گفت که اگر کمک‌ها و امکاناتی که در اختیار حزب گذاشته بودند قطع می‌شد، فعالیت رهبری حزب و موجودیت حزب تودۀ ایران در مهاجرت، چند ماه بیشتر، دوام نمی‌آورد
نه پلنومی تشکیل می‌شد، نه رادیو "پیک ایران" در کار بود، نه هیئت تحریریه‌های مجلۀ دنیا و "نامۀ مردم" با آن طول و تفصیل وجود می‌داشت. دیدیم که آن کشورها، وقتی مصلحت و منافع‌شان در رابطه با شاه ایجاب کرد، رادیو را در بلغارستان در حساس‌ترین دوره جنب و جوش سیاسی در کشور تعطیل کردند. مقالۀ احمد قاسمی تحت عنوان "پنیر بلغاری و رادیو یپک ایران" نیش‌دارترین بیان این واقعیت بود.
در چنین اوضاع و احوالی رهبری حزب در مهاجرت، آگاه از ناتوانی خود در انجام کوچک‌ترین تحول سیاسی در کشور، در انتظار و آرزوی حرکت مردم به رهبری این یا آن جریان سیاسی روزشماری می‌کرد، لذا با نزدیک شدن انقلاب بهمن و ظهور آیت‌الله خمینی به مثابه رهبر بلامنازع انقلاب، به ستایش و کرنش در برابر وی پرداخت و رهبری آقای خمینی را پذیرفت. به این امید که زیر چتر آقای خمینی به استقرار حزب در ایران و فعالیت علنی دست یابد. نورالدین کیانوری معمار و مبلغ اصلی این سیاست و مشی بود.

موقعی که رهبری حزب به ایران منتقل شد، در درون کشور نیروی چندانی نداشت. مجموعۀ نیروهای متشکل و هواداران حزبی، از سازمان "نوید" گرفته تا سایر گروه‌های کوچک و پراکنده، از چند صدنفر تجاوز نمی‌کرد. آنها هم از جوانان کم‌تجربه بودند که شناخت بسیار سطحی، کلی و یکجانبه از حزب تودۀ ایران داشتند. و اغلب از طریق تبلیغات رادیو "پیک ایران" یا در زندان‌ها به همت رفقای قدیمی زندانی حزب توده به سوی حزب جلب شده بودند. بیشترشان در یکی دو سال پیش از انقلاب به هواداران حزب پیوسته بودند.

هستۀ مرکزی رهبری، آگاه از ضعف‌ها و مشکلات خود و از بیم آن که رفقای داخل، رهبری مهاجرت را نپذیرند، و به ویژه از آن جهت که به اعتبار خود بیفزاید، دست به دستکاری و رنگ و روغن کاری رهبری زد. نخست در پلنوم ۱۶ (اسفند۱۳۵۷) همۀ رفقای افسر زندانی را به اضافۀ صفر قهرمانی به عضویت کمیتۀ مرکزی برگماشت. سپس بلافاصله بعد از استقرار در ایران، هیئت اجرائیه، راساً و بدون مشورت با کمیتۀ مرکزی یا طرح آن، همۀ شش افسر زندانی و علی خاوری را به ترکیب هیئت اجرائیۀ منتخب پلنوم ۱۶ اضافه نمود. کیانوری در صحبت‌های خصوصی در توجیه عمل خود می‌گفت: "با این عمل جلو تجزیه حزب و انشعاب را گرفتم."
بی‌گمان ضعف عمومی حزب، از موجبات گرایش رهبری برای یافتن چتر حمایت یک نیروی سیاسیِ قوی‌تر بود. و دراین راستا، امکان نزدیکی با نیروهای هوادار آیت‌الله خمینی در میان نیروهای سیاسی موجود، بیش از سایر نیروها وجود داشت، زیرا میان حزب تودۀ ایران با دیگر احزاب سیاسی شناخته شده، نظیر جبهۀ ملی، نهضت آزادی و "حزب ایران" اختلافات قدیمی و حل‌نشدنی، از زمان دولت دکتر مصدق، همچنان مشکل‌آفرین بود. نمونۀ آن موضع دولت موقت مهندس بازرگان درآغاز کار بود. وی با استناد به لایحۀ غیرقانونی بودن حزب از زمان شاه، موافق با فعالیت علنی حزب نبود.

حزب توده ایران با سازمان‌های چپ نیز، سابقۀ چندان خوبی نداشت. در این میان، تنها با نیروهای اسلامیِ طرفدار آیت‌الله خمینی بود، که از گذشتۀ مثبت و دوستانه برخوردار بود. حمایت رهبری حزب از قیام ۱۵ خرداد، و پخش برخی از اعلامیه‌های آقای خمینی از رادیو پیک ایران، وسیلۀ مناسبی بود برای نزدیکی با مهم‌ترین قدرت سیاسی کشور.

برحسب تصادف، موضع ضدآمریکائی آیت‌الله خمینی، که البته دلایل خاص خود را داشت، در عمل، با موضع ضدامپریالیستی حزب، که بازتاب نگرش جهانی او به این موضوع بود، به نوعی، همسویی یافت و زمینه‌ساز تئوریک سیاست فرصت‌طلبانۀ حزب برای حمایت بی قید وشرط از "خط امام" شد.

بنا به اسناد احزاب کمونیست و کارگری جهان، دوران کنونی، دوران گذار از سرمایه‌داری به سوسیالیسم و تضاد اصلی جهانی نیز "تضاد میان جبهۀ کشورهای سوسیالیستی و متحدان آنها با امپریالیسم جهانی به رهبری آمریکا" فرمول‌بندی شده بود. رهبری حزب در حمایت از مبارزۀ ضدآمریکائی گرایش آقای خمینی، بر این پندار بود که به وظیفۀ "انترناسیونالیستی" خود عمل می‌کند.
رهبری حزب چنین می‌پنداشت که با تشدید جنبۀ ضدآمریکائی انقلاب، در شرایط آرایش قوای بین‌المللی و وضعیت سیاسی ـ جغرافیایی ایران و روش دوستانۀ شوروی، جمهوری اسلامی راهی جز آن نخواهد داشت که به تدریج به سوی جبهۀ سوسیالیستی کشیده شود، کمابیش مانند وضعی که در مصر زمان ناصر، سوریه و الجزایر روی داد. تصور خوش‌بینانه این بود که تعمیق "مبارزۀ ضدامپریالیستی" و نزدیکی بیشتر با شوروی، به تفاهم و نزدیکی حاکمیت جمهوری اسلامی با حزب تودۀ ایران خواهد انجامید.
Image caption کیانوری معمار و مبلغ سیاست نزدیکی به آیت الله خمینی بود

رهبری حزب توهم داشت در صورتی که انقلاب در راستای ضدامپریالیستی و خلقی پیش برود، حتماً وحدت عمل و اتحاد نیروهای اصیل انقلابی و ضدامپریالیستی محقق می‌شود. حال آنکه آقای خمینی از کمونیست‌ها بیزار بود. در پاسخ به استفتائی که از آقای خمینی به تاریخ شعبان ۱۳۹۷ شد، او می‌گوید: "من صریحاً اعلام می‌کنم که از این دستجات خائن چه کمونیست، چه مارکسیست، چه منحرفین از مذهب تشیع... به هر اسم و رسمی باشد، متنفرم و بیزارم و آنها را خائن به مملکت و مذهب می‌دانم". (پیام انقلاب جلد اول ص.۱۶۸)

رهبری حزب، اشغال سفارت را به فال نیک گرفت و در هیجان‌های "ضدامپریالیستی دانشجویان پیرو خط امام" نقش ویژه‌ای داشت. اشغال سفارت آمریکا را "منفجر ساختن ستاد براندازی انقلاب ایران" می‌دید که "ماسک از چهرۀ کریه امپریالیسم جهانخوار آمریکا کنار زد". (اسنادپلنوم ۱۷)
کیانوری می‌گفت: «تشدید مبارزه علیه امپریالیسم و ارتجاع داخلی زمینه را برای تشکیل چنین جبهه‌ای (جبهۀ متحد خلق) مسلما هموار خواهد کرد. ما با تمام قوا درجهت تقویت این روند می‌کوشیم.» ( پرسش و پاسخ ۱۵ آبان ۱۳۵۹).

بر این اساس رهبری حزب به تئوریزه کردن نظریات آیت‌الله خمینی پرداخت. با حرکت از خصلت ضدامپریالیستی انقلاب، انقلاب بهمن ۱۳۵۷ بدواً در ردیف سلسله جنبش‌های رهایی‌بخش ملی خلق‌های جهان سوم، جاسازی شد. (مجلۀ دنیا شمارۀ ۵ سال ۱۳۵۷ از طبری "برخی مسائل نظری مربوط به انقلاب ایران").

رهبری حزب با حرکت از این فرضیه، به سوی سایر قانونمندی‌های انقلاب رفت. در این شبیه‌سازی، تعریف و بیان کیفی نیروهای سیاسی رهبری‌کننده انقلاب بود. از آنجا که رهبری انقلاب‌های ملی ـ دموکراتیک "به دست اقشار متوسط جامعه می‌افتد که هستۀ اساسی آن دموکراسی انقلابی نامیده می‌شد" (همان مقاله) و از آنجا که سرکردگی انقلاب بهمن را عملا روحانیون هوادار آیت الله خمینی به دست آورده بودند، چنین نتیجه گرفته شد که "همه نشانۀ آنست که خط امام به عنوان خطی که نمایندۀ دموکراسی انقلابی است... باید به حساب آید." (همان مقاله).
در ادامه همین "تحلیل منطقی" آیت‌الله خمینی به مثابه "برجسته‌ترین شخصیت مذهبی ـ سیاسی و اجتماعی دوران اخیر" معرفی شد. (اسناد پلنوم ۱۷). رهبر انقلاب و رهبر طبیعی "جبهۀ متحد خلق پیشنهادی حزب طبقۀ کارگر" مورد ستایش قرار گرفت و در همین مسیر به "کلیۀ نیروها و سازمان‌ها و نهادهای انقلابی" توصیه کرد که "تحت رهبری آزموده و با درایت امام خمینی" متحد شوند. (اسنادپلنوم ۱۷ام).

تجسم امام به عنوان خطی که نمایندۀ دموکراسی انقلابی است، چشم ما را در شناخت واقعی همین "خط امام" نابینا کرد. بگذریم از این که میان درک حزب تودۀ ایران از امپریالیسم و دیدگاه آیت‌الله خمینی تفاوت اساسی وجود داشت. آیت‌الله خمینی "ضدامپریالیسم آمریکا" نبود و گرایشی هم به اتحاد شوری نداشت. او اساساً ضد اجنبی بود چه آمریکا و چه شوروی.
آقای خمینی در آستانۀ انقلاب بنیاد فکری خود را چنین بیان می‌کند: «ما اصل عقیده‌مان این است که آمریکا نباید باشد، نه تنها آمریکا، شوروی هم نباشد. اجنبی نباید باشد.» (سخنرانی خمینی در ۲۰ مهرماه ۱۳۵۷).

او این نظر را بیست سال پیش از آن نیز بیان کرده و در جریان محاکمات سران حزب زینت‌بخش دیوارها بود: "آمریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر و شوروی ازهر دو بدتر، همه از هم بدتر و همه از هم پلیدترند. لیکن امروز سر و کار ما با آمریکاست". (سخنرانی در۲۰ جمادی‌الاخر سال ۱۳۸۴ قمری)

با حرکت از نظریۀ عمده کردن مبارزۀ ضدامپریالیستی و آن هم با برداشتی ویژه از این مقوله، و با معرفیِ آیت‌الله خمینی چونان "رهبر انقلاب و رهبر طبیعی جبهۀ متحد خلق پیشنهادی حزب طبقۀ کارگر"، معیار سنجش نیروهای انقلابی از غیر آن، درجۀ حمایت و وفاداری حزب به خط امام و عملاً حاکمیت جمهوری اسلامی شد.

کیانوری در پرسش و پاسخ شمارۀ ۱۱ در بهمن ۱۳۵۹ به صراحت می‌گوید: "تضاد ضدامپریالیستی معیار عمومی تشخیص نیروهای مترقی و ارتجاعی را تشکیل می‌دهد".
از این رو حزب از همان آغاز از توقیف آیندگان، بامداد، آهنگر اظهارِ شادمانی کرد. سرکوب "جبهۀ دموکراتیک ملی" نهضت آزادی، حزب ملت ایران، جبهۀ ملی ایران و سایر نیروهای سیاسی، قدمی در راه تعمیق جنبش ضدامپریالیستی ـ ضدسرمایه داری ایران تلقی شد. گروه‌های سیاسی مخالف جمهوری اسلامی نظیر حزب رنجبران، سازمان پیکار، اتحادیۀ کمونیست‌ها، کومله، حزب دموکرات کردستان ایران و سایر دسته‌های "ضد انقلابی" را در ردیف"ستون پنجم سیاسی آمریکا که به صورت گروهک‌های فاشیست‌مآب چپ‌نمای چینی ـ آمریکائی" قلمداد شدند. ( اسناد پلنوم۱۷ ص.۹).
رهبری حزب خط امام را "تئوریزه" کرد و از آنچه خود آفریده بود، ایدئولوژی ساخت. آنگاه اسیر همین ایدئولوژی خودآفریده شد. این چنین رهبری حزب، به ویژه شخص کیانوری، دچار یک خوش‌باوری و توهم افراطی به شخص آقای خمینی شد. اعتقاد راسخ در میان رهبران طراز اول حزب این بود که "تا امام زنده است نگرانی نداریم". تصور این بود که هجوم به حزب تنها در صورت "یک کودتای ارتجاعی در ایران" و روی کار آمدن"حکومتی شبیه محمدرضا" محتمل است. (پرسش وپاسخ کیانوری ۸آبان ۱۳۵۹).

در چنین سناریوئی، تصور این بود که هم حزب توده و هم خط امامی‌ها، تواماً زیر ضربه خواهند رفت. و آنوقت "جبهۀ متحد خلق" در سنگر مبارزۀ مشترک علیه رژیم کودتا، بین نیروهای اسلامی با بینش انقلابی و "هواداران سوسیالیسم علمی" برقرار خواهد شد.

حلقۀ محاصره دور حزب هر روز تنگتر می‌شد، صدای گوش‌خراش زنگ‌های خطر از هر سو به آسمان رفته بود، اما تمام تهدیدات، به حساب "گروه‌های ناآگاه و نفوذی" گذاشته می‌شد که گویا در حاکمیت رخنه کرده بودند.

هرگز و در هیچ لحظه حاکمیت جمهوری اسلامی، خط امامی‌ها و به ویژه شخص آقای خمینی مورد سوءظن قرار نمی‌گرفت. حتی بعد از ضربۀ اول و دستگیری کیانوری و دیگران، باز رهبری حزب در اعلامیۀ خود به شخص امام خمینی خطاب می‌کند و از او می‌خواهد که برای نجات انقلاب پا پیش بگذارد، حال آنکه تمام ریز و درشت برنامه‌های سرکوب حزب عملا زیر نظر و با تائید او صورت گرفت. آقای خمینی سرکوب حزب را یک معجزۀ الهی نامید و به شکرگزاری پرداخت.

بی‌گمان، عدم شناخت لازم و کافی از روحانیت در ایران به طور عام و موضع و اندیشه‌های آیت‌الله خمینی به طور ویژه، یکی از اساسی‌ترین عوامل در تکوین و گسترش اشتباهات حزب از آغاز تا غافلگیری به هنگام یورش جمهوری اسلامی به حزب توده ایران بوده است.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
زن

 
حزب توده ایران
۴۲



فرجام حزب توده در ایران

علی‌رغم حمایت حزب توده از انقلاب ایران در مقاطعی حساس از جمله در کودتای نوژه و جنگ ایران و عراق، اواخر سال ۱۳۶۱ و سال ۱۳۶۲، بسیاری از رهبران، اعضا و هواداران حزب به بهانه طرح کودتا دستگیر شدند. چند ماه بعد در اعترافات تلویزیونی ضبط شده در زندان که دستگاه‌های اطلاعاتی جمهوری اسلامی ترتیب داده بود و از تلویزیون ایران پخش شد، عده‌ای از رهبران زیر فشار شکنجه در تلویزیون اعترافاتی کردند (از جمله اعتراف به جاسوسی برای شوروی) اولین برنامه از این سری برنامه‌ها در اردیبهشت ماه ۱۳۶۲ و با حضور کیانوری و همچنین به آذین برگزار شد. کیانوری، تکیده و درهم شکسته، اظهار داشت که حزب توده از آغاز تأسیس در ۱۳۲۰ تا به حال، ابزاری برای جاسوسی و خیانت بوده است. هشت عضو دیگر کمیته مرکزی از جمله محمدعلی عمویی زندانی سیاسی مشهور که ۲۴ سال را در زندان حکومت پهلوی گذرانده بود، نیز در برنامه‌های بعدی بر پرده تلویزیون ظاهر شدند و به نفی خود و اعترافاتی مشابه پرداختند. در میانه بازجویی‌ها تقی کی‌منش و ۱۳ تن دیگر از اعضای حزب درگذشتند و از این رو در میزگردهای تلویزیونی دیده نشدند.



در اواخر سال ۱۳۶۲، ۱۰۱ تن از متهمان در یک دادگاه ویژه نظامی در محلی نامعلوم که قاضی آن محمد ری‌شهری بود حضور یافتند.
در میان متهمان چند فرد شاخص وجود داشت: دریادار بهرام افضلی فرمانده فاتح نیروی دریایی ایران،
سرهنگ هوشنگ عطاریان فرمانده فاتح جبهه غرب و دیرتر دستیار ویژه وزارت دفاع،
سرهنگ بیژن کبیری فرمانده یگان‌های کماندویی ویژه (کلاه سبزها) و فرمانده فاتح عملیات جنوب و شکستن محاصره آبادان در جنگ ایران و عراق،
سرهنگ حسن آذرفر استاد دانشکده افسری، سرهنگ رحیم شمس، سرهنگ سیف‌الله غیاث‌وند و سرهنگ ابوالقاسم افرایی.
با وجود تدارکات بسیار، پیشبرد محاکمه به خوبی برنامه‌های ندامت علنی پیشین نبود و برخی متهمان اعترافات امضا شده خود را پس گرفته و دیگران نیز آ نرا بسیار تعدیل کرده بودند. برخی حتی توانستند خبر بازداشت همسر یا فرزندانشان را در لابلای جریان دادگاه به گوش عموم برسانند. افضلی اتهام جاسوسی را رد کرد و گفت که پس از دستگیری از وجود چنین فعالیتهایی خبردار شد است. وی که همچون دیگر متهمان وکیل نداشت، از قاضی خواست تا وظیفه دفاع از او را به این دلیل که خود اشرافی بر مقولات حقوقی ندارد، به عهده بگیرد.

دادگاه، احکام نابرابری صادر کرد چنان‌که، ۱۰ نفر به مرگ، ۶ تن به حبس ابد، ۱۲ نفر به حبس‌های پانزده تا سی سال، ۱۹ نفر به زندان‌های هشت تا چهارده سال، ۸ تن تا هفت سال، ۳۰ تن تا پنج سال و ۱۳ تن تا کمتر از پنج سال محکوم شدند. گروهی از محکومین از جمله شاخه نظامی حزب مانند دریادار افضلی، سرهنگ عطاریان، کبیری و آذرفر، در بهمن ۱۳۶۳ اعدام شدند و ۱۹ تن، شامل دو نفر که دوران محکومیتشان به سر آمده بود، به همراه دیگر اعدامیان جمعی کشتار سال ۱۳۶۷، اعدام شدند. عباس حجری، منوچهر بهزادی، محمدعلی رصدی، محمد پورهرمزان، مهدی کیهان، انوشیروان ابراهیمی، فرج‌الله میزانی، آصف رزم‌دیده و حسین جودت از این گروه بودند.
کیانوری و عمویی برای یک دهه در حبس ماندند و پس از رهایی از زندان خاطرات خود را بدون ذکر تجربه آخر (زندان جمهوری اسلامی) به رشته تحریر درآوردند. خاطرات کیانوری، با نظارت حکومت بر محتوای آن به چاپ رسید.
افراد دیگر چون شلتوکی و آوانسیان در زندان درگذشتند. مهدی پرتوی مورد عفو قرار گرفت،
احسان طبری نیز که اعترافات آن مبنی بر نفی مارکسیسم و مسلمان شدن وی از تلویزیون پخش شده بود، پس از گذران چندین سال به دور از خانواده خود و در انزوای کامل در زندان، در سال ۱۳۶۸ درگذشت. اما مطبوعات دولتی تا پیش از مرگ وی، این شبهه را در خوانندگان ایجاد کردند که او در حال به سر بردن در خانه خود و ترتیب دادن مصاحبه‌های مطبوعاتی است.



در سال ۱۳۶۸ و پس از پایان اعدام‌های دسته جمعی سال قبل، حکومت به مسئول کمیسیون ویژه وقت سازمان ملل متحد «گالیندو پُل» (Galindo Pohl) اجازه داد تا از زندان اوین دیدن کند. در این دیدار، کیانوری از سلولش، در مورد چگونگی شکنجه خود و همسرش مریم فیروز برای اخذ اعترافات نادرست و فرمایشی، با گالیندو پل سخن به میان آورده و بازوی شکسته خود را برای اثبات آن به او نشان داد. پُل در گزارش خود همچنین دربارهٔ مریم فیروز نوشت که به دلیل مورد ضرب و شتم قرار گرفتن در چند سال پیش، در شنیدن، خوردن غذا و نشستن مشکل داشته‌است.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
حزب توده ایران
43





اتهامات رژیم به حزب توده و قلع و قمع آن به نقل از مطبوعات حکومتی

در نیمه دوم سال 1361، اطلاعاتی مبنی بر توطئه گسترده حزب توده برای براندازی نظام جمهوری اسلامی در اختیار مسئولان نظام قرار گرفت. البته ماهیت حزب توده از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی - و حتی از دوران مبارزات علیه رژیم ستمشاهی - برای سران نظام مشخص شده بود؛ شناختی که از تجربه عمیق بررسی فعالیت کمونیست‌ها در ایران و سایر کشورهای اسلامی سرچشمه می‌گرفت و نسبت به سایر گروه‌های چپ نیز تعمیم می‌یافت. امام خمینی(ره) در سخنان خود بارها هوشیاری نظام از فعالیت‌های حزب توده را گوشزد کرده و در برابر تلاش‌های جریان‌های مارکسیستی و التقاطی که منافقانه از اتحاد با نیروهای مسلمان دم می‌زدند، ایستادگی می‌کردند. در عین حال در فاصله سال‌های 1361-1358، شرایط سیاسی - اجتماعی کشور به‌گونه‌ای بود که مسئولین در عین ابراز هوشیاری، می‌کوشیدند فعالیت رسمی حزب توده را تحمل کنند. مهم‌ترین عاملی که سبب فعالیت آزادانه حزب توده در چهار سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی شد، تاکید حضرت امام(ره) بر اصل آزادی عقیده بود. امام(ره) در آخرین روزهای اقامت خود در پاریس تاکید کرده بودند که «مارکسیست‌ها آزاد خواهند بود خواسته‌های خود را بیان کنند، اما آزادی توطئه علیه کشور را نخواهند داشت.» عامل دیگر، اعتقاد به بازسازی فکری و فرهنگی نسلی بود که در دوران حاکمیت شاه و آمریکا به فرهنگ غربی آلوده شده بود.

بر این اساس، نظام جمهوری اسلامی فعالیت آزادانه احزاب و گروه‌های چپ در ایران را پذیرفت. این جریانات و گروه‌ها اما با سوءاستفاده از حسن‌نیت نظام، به توطئه و آشوب روی آوردند و خیلی زود توسط مردم از صحنه سیاسی - اجتماعی کشور حذف شدند. در این میان البته حزب توده‌ ترفند خاصی را در پیش گرفت و تلاش کرد توطئه‌های خود را زیر پوشش حمایت از نظام انقلابی پنهان کند.

این رویه با وجود بردباری نظام جمهوری اسلامی ادامه یافت؛ اما از آنجایی‌که موجودیت این حزب موجب وارد آمدن صدماتی به کیان انقلاب می‌شد، نهادهای انقلابی جمهوری اسلامی پرده از چهره توطئه‌آمیز حزب توده برانداختند و مأموریت دستگیری سران این حزب در دستورکار «واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» قرار گرفت.

:::عملیات فروپاشی نهایی:::

در ساعت 4:30 بامداد روز 1361.11.17، نخستین مرحله عملیات مقدماتی فروپاشی حزب توده با دستگیری نورالدین کیانوری دبیر اول کمیته مرکزی حزب و همسرش مریم فرمانفرماییان فیروز، عضو هیأت سیاسی کمیته مرکزی حزب آغاز شد. در نخستین ساعات بامداد همان روز بخش مهمی از مراکز پنهانی حزب توده به تصرف نیروهای سپاه درآمد و حدود چهل نفر از چهره‌های برجسته حزب توده و عناصر کلیدی کمیته مرکزی و کادرهای درجه اول این حزب دستگیر شدند.

بلافاصله تخلیه اطلاعاتی این عناصر با طبقه‌بندی حفاظتی بالا دستورکار بعدی مقابله با حزب توده بود. با این اقدام، تلاش‌های احتمالی عوامل نفوذی شوروی و حزب توده و عناصر ضد انقلاب راست در سایر ارگان‌ها برای دستیابی به اطلاعات به‌دست‌آمده - که جزییات آن بعدها کشف شد - ناکام ماند. در فاصله کمتر از دو ماه، اطلاعات کلیدی فراوانی پیرامون عملیات پنهانی حزب توده به‌دست آمد و سازمان‌های مخفی و نظامی، شبکه‌های نفوذی و جاسوسی و همچنین طرح‌های براندازی این حزب کشف شدند. ابعاد اطلاعات کشف‌شده به‌حدی بود که کادر رهبری حزب توده تصور آن را نمی‌کرد و طرحی را برای جبران و جایگزینی آن پیش‌بینی نکرده بود.

دومین مرحله عملیات با نام «عملیات حضرت امیرالمومنین(ع)» بر مبنای اطلاعات کشف‌شده در مرحله نخست، در شب میلاد امام علی (ع) در هفتم اردیبهشت 1362 آغاز شد. در گام نخست، فرج‌الله میزانی مسئول تشکیلات کل، انوشیروان ابراهیمی مسئول فرقه دموکرات آذربایجان، محمدمهدی پرتوی مسئول سازمان‌های مخفی و نظامی، رحمان‌ هاتفی مسئول وقت سازمان ایالتی تهران چهار عضو رهبری حزب توده که جلسه هیات دبیران را تشکیل می‌دادند، پس از دستگیری حجری، در ضربه اول دستگیر شدند. در این عملیات، حدود 170 نفر از کادرهای حزبی، اعضای سازمان‌های مخفی و نظامی و عوامل جاسوسی و نفوذی در تهران و همچنین بیش از 500 نفر در شهرستانها دستگیر شدند. در این عملیات همچنین حدود 80 واحد خانه مخفی حزب، سه محل جاسازی‌شده اسلحه، شامل 200 قبضه انواع سلاح کمری، تفنگ ژـ3، کلاشنیکف، آرپی.جی7، تیربار و مقادیر زیادی فشنگ و نارنجک، صدها دستگاه اتومبیل و موتورسیکلت، انواع وسایل چاپ و تکثیر و آرشیوهای محرمانه حزبی و قریب به نه میلیون تومان وجه نقد به دست آمد.



حزب توده دارای قریب به ده هزار عضو و هوادارانی بود که اکثریت آنها در سازمان‌های رسمی حزب سازماندهی شده بودند و مستقیماً در جریان توطئه‌ها و اقدمات پنهانی حزب قرار نداشتند. از همین‌رو، تمام تلاش‌ها بر بازگردادن این عناصر با تکیه بر اطلاع‌رسانی و افشای توطئه‌های خیانت‌بار حزب توده بود. گام نخست در افشای ماهیت حزب، مصاحبه رادیو تلویزیونی تعدادی از برجسته‌ترین سران حزب و اعتراف صریح آنان به مشارکت در تخلفات قانونی و توطئه‌های پنهانی و جاسوسی بود.

نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   

 
سخن تراز !


     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7_7   
مرد

 
لعنت بر شورشیان 57

چپ و چرک ها ؛ ارتجاع سرخ و سیاه ؛ جبهه ضدملی ! مجاهدین خلق خر و چریک های فدایی خر ؛ ملی منقلی ها و ... تو چاهی افتادیم با حرف های عوام فریبانه و گنده که حالا حالاها باید دست و پا بزنیم برای در اومدن از این چاه !

به عنوان یک دانش آموخته جبهه ملی و طرفدار مصدق با صدای بلند میگم :

جاوید شاه
معیادگاه ما انسان و آبادی !

تاریخ آینده میدان آزادی ...

جانی & واکر
     
  ویرایش شده توسط: jhanmii   
صفحه  صفحه 10 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10 
سیاست

History of the Left parties in Iran | تاریخچه ی احزاب چپ در ایران

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA