انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
سیاست
  
صفحه  صفحه 2 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین »

History of the Left parties in Iran | تاریخچه ی احزاب چپ در ایران


زن

 
اجتماعیون عامیون شاخه ی تبریز

مرکز غیبی

با یادی از قهرمان علی مسیو


۲



نفوذ و اعتبار مرکز غیبی به میزان زیادی مرهون تلاش خستگی ناپذیر صداقت و فراست رزمنده بی باک توده‌های زحمت‌کش، علی مسیو بود.



مرکز غیبی به رهبری علی مسیو، مبتکر ایجاد و تربیت واحدهای مسلح خلقی در دفاع از انقلاب مشروطیت بود. چهره‌هایی چون ستارخان در اثر این ابتکار بدل به قهرمانان انقلاب شدند. احمد کسروی در تاریخ مشروطه ایران، منظره دل انگیز وتاریخی تشکیل دسته‌های مسلح توده‌ای را چنین ترسیم کرده‌است: "شهر به یکباره دگرگون گردیده و گفتگوی همه از تفنگ خریدن و مشق سربازی کردن و آماده جنگ وجان فشانی کردن شده بود. هر روز هنگام پسین بازارها بسته و چیت فروش، مسگر و هر چه که می‌بودی به خانه‌های خود می‌شتافتند و رخت دیگر کرده، تفنگ برداشته و آهنگ سربازخانه کوی خود می‌کردند (مرکز غیبی با ابتکار مستقیم علی مسیو در هر محله وکوی تبریز مرکز تربیت وآموزش تشکیل داده بود) چون از کوچه‌ها گذشتی، پیاپی این شعر از زبان بچگان شنیدی:

دولت مشروطه ما زنده وجاوید باد ملت مشتاق ایران زنده و جاوید باد"

هسته‌های اصلی نیروی مسلح توده‌ای مدافع انقلاب که مرکز غیبی آنرا رهبری می‌کرد را کارگران، تهیدستان شهر، خرده بورژوازی و دهقانان تشکیل می‌دادند. در این دوران که اوج فعالیت مرکز غیبی وشخص علی مسیو است، ما شاهد کاردانی، کارایی، هوشیاری وخردمندی او هستیم. چنین نمونه انقلابیونی به لحاظ تاریخی در جهان انگشت شمار هستند.

در این زمان نفوذ معنوی مرکز غیبی در میان مردم فوق العاده بود. تشکیلات منظم و درایت رهبری اجتماعیون _ عامیون بویژه شخص علی مسیو سبب اعتبار وکامیابی‌های بسیار بود. مجموعه قیام تبریز در دست مرکز غیبی بود. این واقعیت را کسروی در کتاب خود چنین بیان نموده: "در بیرون (یعنی ظاهراً") حاج میزا حسن مجتهد و دیگر ملایان و برخی بازرگانان در انجمن (تبریز) نشسته و سررشته دار شمرده می‌شدند، ولی آنان را آن شایستگی نمی‌بود و در نهان رشته جنبش را آن انجمن نهانی (مرکز غیبی )داشت.
" نفوذ و اعتبار مرکز غیبی به میزان زیادی مرهون تلاش خستگی ناپذیر صداقت و فراست رزمنده بی باک توده‌های زحمت‌کش، علی مسیو بود. پنهان‌کاری در حدی رعایت می‌شد که حتی افرادی نظیر باقر خان سالار ملی ازکم و کیف مرکز غیبی و تشکیلات با اینکه خود تحت نفوذ آن بودند، اطلاع نداشتند. در کتاب "دیدار هم رزم ستارخان" صحنه‌ای جالب از ابتکارات علی مسیو قید گردیده که به شرح زیر است: "باقر خان یکی از فرماندهان برجسته قیام تبریز وهم رزم ستارخان، اصرار داشت کمیته سری را ببیند، ولی علی مسیو حاضر نمی‌شد، تااینکه شبی دست به صحنه سازی می‌زند _ او (علی مسیو) چند تن را با عمامه و ریش وقیافه‌های دیگر آراسته و در یک زیر زمین می‌نشاند و باقر خان را از راهروی تاریک گذرانده و اجازه می‌دهد که فقط در آستانه آن محل بنشیند و بدون یک کلمه حرف زدن یک فنجان چائی بخورد و زود بلند شود. در واقع بدان وسیله او را مجذوب ومرعوب کمیته سری (مرکز غیبی) که سازمان مرموز ومعمائی شده بود می‌کند و بر می‌گرداند. " در تمام دوران مقاومت و پایداری تبریز، مال و جان سکنه شهر توسط دسته‌های مسلح وابسته به مرکز غیبی حفاظت می‌شد و درواقع علی مسیو فرمانده محبوب ومورد اعتماد شهر بود. درستکاری، دلاوری و شرافت او زبانزد مردم کوچه و بازار بود.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
مرکز غیبی

با یادی از قهرمان علی مسیو

۳


علی موسیو که بود؟

کربلایی علی مسیو، فرزند حاج محمد باقر تبریزی می‌باشد که در شهر تبریز به دنیا آمد و رشد کرد. در محله نوبر تبریز زندگی می‌کرد. علی مسیو یکی از برجسته‌ترین انقلابیون ایران در یک‌صد سال گذشته‌است. مبارز و متفکری خردمند و فداکار، که به حق پیشوای گمنام انقلاب مشروطه به شمار می‌آید.

در باره زندگی علی مسیو، کمترین اطلاعات نسبت به دیگر چهره‌های تاریخی وجود دارد. خانواده او که وی تنها فرزند آن بود، خانواده‌ای با فرهنگ بود و پدرش به شغل بازرگانی اشتغال داشت. علی مسیو نیز مانند پدر بازرگان بود و در شهر تبریز مورد اعتماد شدید مردم بوده و از احترام برخوردار. او در عین حال روشنفکری مبارز ومطلع بود. به اروپا و عثمانی سفر کرده بود و به زبان فرانسه تسلط داشت. مسافرتهای متعدد او به اتریش، قفقاز و استانبول، تماس با جهان نوین را برایش به ارمغان آورده بود. در تبریز کارخانه چینی سازی دایر کرد. و سعی در توسعه صنعت داشت. او با تاریخ اروپا بویژه انقلاب کبیر فرانسه آشنا بوده و زیر و بم آن را می‌شناخت. در صحبت‌هایش معمولاً" از تاریخ انقلاب فرانسه مثال می‌آورد. رابطه او با انقلابیون روس در قفقاز روشن وکتمان ناپذیر است.

علی مسیو در سفرهای خود به قفقاز بویژه در گرجستان، ماه‌ها در تفلیس می‌ماند تا با انقلابیون به تشریک مساعی و مشورت بپردازد. در باره شخصیت او چنین نوشته شده‌است: "علی مسیو مرد پولادینی بوده و اعصاب او از هیچ پیش آمد متأثر نمی‌شد. نام کمیته حزب اجتماعیون عامیون را مرکز غیبی گذاشته بود، تا کسی به آسانی دسترسی نداشته باشد، در سال‌های نخست (برقراری مشروطه وقیام تبریز) امنیت شهر را دسته‌های مجاهدین به عهده گرفته بودند و شبی نبود که دسته‌های مجاهدین با فراش‌های قلعه بیگی‌ها تصادف‌های خونین نداشته باشند، مع‌هذا وصول این قبیل اخبار ابداً" او را ناراحت نمی‌کرد... علی مسیو نه از تهدید می‌ترسید و نه تطمیع او را رام می‌کرد. شبی نبود که چندین واقعه خونین اتفاق نیفتد و برای حل این موضوع، نصف شب، در منزل او را نکوبند. او خواب نداشت و بی وقفه معضلات را حل می‌کرد... "


علی مسیو و دو پسرش

پایان کار مرکز غیبی

ایستادگی‌ها و شجاعت‌هایی که مردم تبریز با تکیه بر تفکرات رهبران خویش از خود نشان دادند عاقبت دولت را مجبور به مقابله مسلحانه کرد و 11 ماه تبریز در جنگ و درگیری سخت فرو رفت. در این میان ستارخان (که خود از اعضای انجمن اعتدالیون عامیون بود)، باقرخان، حسین‌خان باغبان و دیگر مجاهدان مشروطه نقش اساسی ایفا نمودند و با جانفشانی خویش برگی درخشان از صفحه تاریخ روزگار را به نام تبریز رقم زدند، اما این اقدامات مجاهدین نیز باطنا ‌با نظر رهبران انجمن غیبی صورت می‌گرفته و هدفمند می‌شده است. در کتاب «مجاهدان مشروطه» در این باره آمده است: «سازماندهی مشروطه‌خواهان در تبریز در دوره مقاومت به کوشش اجتماعیون عامیون (مرکز غیبی) و انجمن ایالتی صورت گرفت... گزارش پوخیتوف [در کتاب نارنجی] در ماه رجب موید آن بود که کمیته‌ای به نام «مجلس غیبی» امور دفاعی شهر و تامین مالی جنگ را سامان می‌دهد.»

پایمردی مردم تبریز در انقلاب مشروطه با هدایت رهبران آگاه و مشروطه‌خواه با وجود سختی‌های بسیار و مشقت‌های طاقت‌فرسا عاقبت با ورود قشون روس به تبریز خاتمه یافت و سر سرداران بزرگ این آب و خاک بر دار شد؛ سال 1330 هجری قمری تبریز ناگوارترین صحنه‌های تاریخ خویش را شاهد بود که به دار کشیده شدن ثقه‌الاسلام و دو پسر رشید علی مسیو به نام‌های حسن و قدیر بر تارک آن ثبت شده است،‌ حسن پسر علی مسیو هنگام به دار کشیده‌شدن و جایی که پای مردان سست می‌گردد با شجاعت تمام فریاد زد «زنده‌باد ایران، ‌زنده باد مشروطه» و نام خویش را با مردان مشروطه‌خواه پیوند زد.

کسروی در تاریخ هجده ساله آذربایجان صحنه را چنین توصیف کرده: "هنگامه دل گداز بس سختی می‌بود... مرگ سیاه یک سو و غم و درماندگی کشور یک سو، خدا می‌داند چه دل سوخته‌ای درآن ساعت می‌داشتند. ثقةالاسلام به همگی دل می‌داد و از هراس و غم ایشان می‌کاست... چون خواستند دار زنند نخست شیخ سلیم (از مسئولین اجتماعیون - عامیون) بیچاره خواست سخنی گوید افسر دژخوی روسی سیلی و مشت به رویش زده خاموشش گردانید. دژخیمان ریسمان به گردنشانداختند وکرسی را از زیر پایش کشیدند. دوم نوبت ثقةالاسلام بود، شادروان همچنان بی پروا می‌ایستاد... بالای کرسی رفت. سوم ضیا العلما را خواندند... به روسی با افسر سخن آغاز کرده می‌گفت ما چه گناه کرده‌ایم... آیا کوشیدن در راه کشور خود گناه است؟ دژخیمان دست او را از پشت بستند و با زور بالای کرسیش بردند. چهارم صادق الملک را خواندند. پنجم آقا محمدابراهیم را پیش آوردند، او با پای خود بالای کرسی رفت و ریسمان را به گردنانداخت. ششم قلی خان که پیرمردی بود را پیش خواندند. هفتم نوبت حسن بود (پسر ۱۸ ساله مسیو) جوان دلیر بالای کرسی با آواز بلندداد زد: "زنده باد ایران"، "زنده باد مشروطه" و پس از او نوبت قدیر پسر شانزده ساله رسید و او را نیز (با توجه به کینه‌ای که به علی مسیو داشتند) بالای کرسی برده ریسمان به گردنش انداختند. روسیان برای آنکه دژخویی خود را نیک نشان دهند، باری آن نکردند چشم هایاینان را بندند و یا چون یکی را می‌آویزند و بالای دار دست و پا می‌زند دیگران را دور نگه دارند. برادر را روبروی چشم برادر به دار کشیدند. چنان که از پیکره‌ها پیداست دژخیمان از ناآزمودگی ریسمان‌ها را چنان نینداختند که زود آسوده گرداند. بیشترشان تا دقیقه‌ها گرفتار شکنجه جان کندن بوده‌اند. "

به این ترتیب ارتجاع با همدستی نظامیان تجاوزگر خارجی، انتقام خود را از انقلاب گرفت بویژه کینه حیوانی نسبت به علی مسیو با اعدام دونوجوان بی گناه او به خوبی هویدا است. زندگی و مبارزه علی مسیو، خاطره نازدودنی پایداری تبریز در انقلاب مشروطه یعنی سرچشمه تاریخ معاصر ایران است.

فرجام علی مسیو

خانه و اموال علی مسیو بارها به دست دولت غارت شد و خانواده وی از سوی حکومت‌های مستبد شاهنشاهی صدمات بسیار دیدند و دو پسر نوجوان او اعدام شدند.
در برخی منابع تاریخی گفته می‌شود که علی مسیو در این دوره به مرگ طبیعی درگذشته ‌است، اما چگونگی مرگ وی روشن نیست. و نیز گفته شده که سرانجام علی مسیو توسط اعضای کنسولگری روس در تبریز در مهمانی ترتیب داده شده توسط روسها مسموم و بعد از مدتی بیماری در سن 44 سالگی شهید شد. پیکر او مدتی در گورستان محله نوبر (محل فعلی ساختمان شهرداری تبریز) امانت گذاشته شد و سپس به شهر قم انتقال و در آنجا به خاک سپرده شد.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
حزب دموكرات ایران

۱


بعد از فتح تهران (24 تیر1288)، جمعی از اعضای اجتماعیون باوجود آنكه در اطلاعیه انحلال کمیته مرکزی اجتماعیون ـ عامیون از اعضا خواسته شده بود که به‌دنبال احداث مدرسه و کارهای فرهنگی و عام‌المنفعه بروند و پارتی‌بازی را کنار بگذارند، کار سیاسی را ترک نکرده و بار دیگر درصدد برآمدند تا با تشکیل یک حزب جدید به فعالیت‌های خود ادامه دهند: «در سال اول فتح تهران 1327 هجری قمری مطابق با 1908 میلادی در ایران دو حزب پیداشد؛ یکی انقلابی، دیگری اعتدالی و در همان سال بعد از افتتاح مجلس دوم این دو حزب به اسم دموكرات و اجتماعیون اعتدالیون رسمی شدند و خودشان را به مجلس معرفی کردند.» (بهار، احزاب سیاسی ایران، ج2، ص11) از آن‌سو با اينکه در اطلاعیه انحلال اجتماعیون ـ عامیون اعضا از حزب بازی پرهیز داده شده بودند با این حال شواهدی در دست است که نشان می‌دهد تشکیل حزب دموكرات نیز با ارتباط میان سوسیال دموكرات‌ها (احتمالاً با راهنمایی سوسیال دموكرات‌های روسیه) انجام شده است. به نوشته اتحادیه: «پس از اینکه تقی‌زاده در رجب 1327 (1288ش) به تهران مراجعت کرد، شروع به تشکیل کمیته موقت مرکزی حزب نمود. پیلوسیان از تبریز به او نوشت که باید در تشکیل حزب دموكرات و یک حزب اکثریت پارلمانی تعجیل کند.» (منصوره، اتحادیه، پیدایش و تحول احزاب سیاسی مشروطیت، ص199) در حزب دموكرات 27 نماینده دوره دوم مجلس شورای ملی و ازجمله تقی‌زاده، محمدعلی تربیت، حسین‌قلی خان نواب، سیدمحمدرضا مساوات عضویت داشتند. علاوه برآنها، سلیمان میرزا اسکندری، محمدامین رسول‌زاده و حیدر عمواوغلی از جمله رهبران مؤثر حزب به‌شمار می‌رفتند.



رسول‌زاده تئوریسین اصلی حزب بود و بيشتر مقالاتی که به توضیح و تشریح مبانی اساسی حزب پرداخته است نوشته اوست. حیدر عمواوغلی از جمله رهبران اجرایی حزب بود که در خارج از مجلس شورا امور حزب را سازماندهی می‌کرد. با اینکه چند تن از رهبران حزب مارکسیست بودند و گروهی دیگر همچون سلیمان میرزا اسکندری یک سوسیالیست به شمار می‌رفتند با این وجود عناصر و افراد لیبرال نیز در میان آنها وجود داشتند. حزب دموكرات پس از تأسیس، اقدام به انتشار روزنامه «ایران نو» کرد که ارگان حزب به‌شمار می‌رفت و دیدگاه‌های حزب را منعکس می‌ساخت.» مقالات «ایران نو» «اکثراً نوشته رسول‌زاده بود که علاوه بر مباحث اصلاحات اجتماعی... تاریخ مختصر سوسیالیسم اروپایی را دربرمی‌گرفت.» (آبراهامیان، ص130)

طبری درباره نقش روزنامه «ایران نو» در مطرح ساختن مارکسیسم در ایران می‌نویسد: «این روزنامه در بالابردن اتوریته مارکسیسم، معرفی مارکس و معرفی نقش سوسیال دموكرات‌های روس در جریان مشروطیت نقش بزرگی داشته است... این روزنامه در شماره 16 خود کارل مارکس را در میان دارندگان مسلک سوسیالیسم از همه مقتدرتر و نظریاتش را عمیق‌تر می‌خواند... در شماره دیگر می‌خوانیم عالم اقتصادی و اجتماعی... کارل مارکس شصت سال پیش در کتاب اعلان اشتراکیت [مانیفست کمونیست] این مطلب را بیشتر نزدیک به فهم بیان نمود. سپس روزنامه جملاتی از مانیفست را با ترجمه نسبتاً دقیق نقل می‌کند. در رشته مقالاتي باعنوان ترور، «ایران نو» نقش شخصیت را از نظر مارکسیسم مورد بررسی قرار می‌دهد و اثربخشی ترور فردی را رد می‌کند..» (طبری، ایران در دوسده واپسین، ص267-268)

مرامنامه حزب تا حدود زیادی متأثر از مرامنامه سوسیال دموكرات‌های روس بود. مرامنامه شامل یک مقدمه و هفت فصل بود. در مقدمه ضمن اشاره مختصر به تحولات جهان، ایران را نیز مستثني از اوضاع جهان ندانسته و ایران را در آستانه یک انقلاب دانسته است. انقلابی که بر مبنای تحلیل ماتریالیسم تاریخی از تحولات قرار دارد. در مقدمه آن آمده است: «اگرچه ایران در تاریخ چندهزار ساله خود به بسی بحران و انقراضات محکوم شده ولی آنها فقط از جهت سیاسی بوده و حال کنونی‌اش یک انقلاب اجتماعی و سیاسی می‌گذراند. فئودالیزم منسوخ وکهنه شده به کاپیتالیزم که فرمانفرمای امروزه است متحول می‌شود.» در مرامنامه سعی زیادی به عمل آمده بود تا اصطلاحات و واژگان غربی به‌کار برده نشود و نظرات و دیدگاه‌ها با اصول اسلامی تطبیق داده شود. به نوشته ملک‌زاده: «گرچه واژه سوسیالیست به‌دلیل مراعات باورها و عقاید عامه کنار گذاشته شد، مواد و محتوای برنامه کم و بیش از اصول حزب پیشین گرفته شده بود.»(ملک‌زاده، همان منبع، ج5، ص133)

در فصل‌های اول تا ششم به موضوعاتی از قبیل
تفکیک قوای سه‌گانه از یکدیگر،
انفکاک کامل قوه روحانیه از سیاست،
تساوی افراد در قبال قانون،
آزادی کلام، مطبوعات، اجتماعات،
تساوی افراد در محاکمات
و نیز تعلیمات مجانی و اجباری همگانی و خدمت وظیفه عمومی اشاره شده بود.
در فصل هفتم که به مسائل اقتصادی پرداخته شده بود و شامل هفده ماده بود، به ملی‌کردن رودخانه‌ها، جنگل‌ها و معادن، مالیات بر درآمد، تقسیم اراضی خالصه میان زارعین، موقوف‌شدن حکومت اربابان در روستاها، محدودساختن مدت زمان کار روزانه و... اشاره شده بود.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
حزب دموكرات ایران

۲


حزب دموكرات با اینکه با هدف فعالیت قانونی شروع به کار کرد و 27 نماینده مجلس نیز عضو آن بودند و تأکید آن نیز بر حفظ نظام مشروطه بود ولی با این وجود، فعالیت‌های زیرزمینی و مخفی نیز داشت که مهمترین آنها ترور سیدعبدالله بهبهانی روحانی تراز اول مشروطه بود.
به‌دنبال این واقعه بر اثر فشار مخالفان دموكرات‌ها، تقی‌زاده مجبور به خروج از کشور شد و به اروپا رفت.
حیدرخان عمواوغلی هم که ترور به گروه داوطلب زير نظر او نسبت داده می‌شد ابتدا دستگیر ولی بعد از مدت کوتاهی آزاد و از تهران خارج شد.
پس از چندی رسول‌زاده نیز از ایران به خارج تبعید شد.
از دست‌دادن رهبران درجه اول حزب دموكرات از یک‌سو و تعطیلی مجلس از ‌سوي ديگر که به تبعید رهبران حزب به قم منجر شد، موجب افول فعالیت‌های حزب شد: «بعد از بسته‌شدن مجلس از طرف دولت و نایب‌السلطنه، تمام رؤسای حزب دموكرات و جمعی از افراد اعتدالی به قم تبعید شدند، جراید بسته شد، در ایالات هم پس از قصابی روس‌های تزاری جراید دموكرات‌ها را بستند...» (بهار، ص13)
تحولات بعدی در عرصه سیاسی و به‌ویژه وقوع جنگ جهانی اول و اشغال ایران از سوی بیگانگان به‌تدریج حزب دموكرات را تحلیل برد و از صحنه سیاسی کشور خارج ساخت. در اواخر دهه 1290 شیخ‌محمد خیابانی که از جمله نمایندگان فعال دموكرات در مجلس دوم محسوب می‌شد با تشکیل کنفرانس شاخه ایالتی فرقه دموكرات در تبریز تلاش کرد تا بار دیگر فعالیت‌های حزب دموكرات را احیا کند. حرکت سیاسی شیخ‌محمد خیابانی سرانجام به قیام وی در مقابل حکومت مرکزی منتهی شد که از سوی نیروهای دولتی سرکوب شد.

مختصری درباره سید عبدالله بهبهانی و ترور او

سید عبدالله بهبهانی (۱۲۱۹ نجف - ۲۵ تیر ۱۲۸۹ تهران) از مجتهدان شیعه و رهبران جنبش مشروطه ایران بود. وی در برههٔ کوتاهی -بلافاصله پس از برقراری مشروطه- قدرت بسیاری یافته بود به طوری‌که عملاً مانند یک شاه بر کشور حکومت می‌کرد و افرادی که می‌خواستند در ایالت و ولایات به مقامات مهم کشوری و لشکری برسند یا در پایتخت پست‌های وزارت و صدارت را احراز کنند به وی مراجعه می‌کردند و به همین جهت و با توجه به رنگ چهرهٔ تیره‌اش نزد عموم مردم به شاه سیاه معروف شده بود.


یحیی دولت آبادی نیز در کتاب «حیات یحیی» در توصیف زندگانی سید عبدالله بهبهانی می‌نویسد:
خانه سید عبدالله بهبهانی، مانند خانه وزراء و محل رفت و آمد ارباب حاجت است و بالجمله وضع آقا سید عبدالله را در خرج فوق‌العاده و بی بند و باری زندگی، جز به کارهای بی بند و بار میرزا علی اصغر خان امین السلطان، به چیز دیگر نمی‌توانم تشبیه کنم. چند کالسکه و درشگه نگاه داشته، چهل اسب در سر طویله اش بسته می‌شود. پسران متعددش هر یک زندگانی وسیع و اسباب تجمل بسیار و خرج فراوان دارند. معلوم است این اداره وسیع لااقل در ماه چند هزار تومان خرج دارد و از کجا می‌رسد در صورتی که عایدی معینی ندارد و تمام را باید از اینجا و آنجا به دست آورد.

البته این رفتار از کسی که دعوی حجت الاسلامی می‌نماید و خود را مرد خدا و اهل آخرت می‌داند، پسندیده نیست و موجب تکدّر خاطر عام و خاص است. اما سیّد هیچ اعتنا به نظریات خلق دربارهٔ خود ندارد و زندگانی بی بند و بار و پا در هوای خود را برای خود پایدار تصور می‌نماید.

سیّد به هر وسیله هست، از هر کس و هر جا، دخل‌های عمده نمود. هر کجا احتمال بدهد می‌توان استفاده‌ای کرد، با تمام قوا رشته کار را محکم نگاه می‌دارد تا دخل خود را بکند و رها نماید. از شرعیات و عرفیات هر دو فایده می‌برد. عدلیه اعظم را یک دکه اجرایی برای احکام خود تصور می‌نماید و توقع دارد ناسخ و منسوخ احکام او، هر دو را اجرا کنند تا از هر دو راه استفاده کرده باشد. اینست که همه، چه مستبد و چه مشروطه خواه، از او رنجش حاصل نموده‌اند...

رحیم رضا زاده نیز نوشته است : بهبهانی در سال های ۱۹۱۰-۱۹۰۹ میلادی نسبت به قانون و اصول مشروعیت بی اعتنایی نشان داده و اراده و منافع قشری و شخصی خود را بر قانون مقدم می داشت. او با مداخله در امور دولتی و اعمال نفوذ و گماشتن افراد به مقام های دولتی، دشمنی بیشتر رهبران حزب دمکرات ایران و بویژه مجاهدان را بر علیه خود برانگیخت.

بهبهانی در یکشنبه ۲۵ تیر ۱۲۸۹ در منزل خود به دست سه نفر کشته شد. کسروی قاتل او را از دسته حیدرعمواوغلی می‌داند که «به دستور حسن تقی‌زاده» این کار را کرد.

در این رابطه هیچ گروهی مسئولیت این سوء قصد را به عهده نگرفت ولی از طرف اعتدالیون این سوء قصد به دمکرات‌ها و گروه حیدر خان عمواوغلی و علی محمد تربیت نسبت داده شد. اعتدالیون برای تلافی در صدد انتقام جویی برآمدند. در نتیجه چند مورد سوء قصد به سرکردگان حزب دمکرات انجام شد. در این میان حیدر خان عمواوغلی توانست جان سالم به در ببرد... در لیست متهمین به ترور بهبهانی، اسم علی محمد خان تربیت نیز وجود داشت. وی در غروب ۲۴ رجب (۹ امرداد ۱۲۸۹) دو هفته پس از ترور بهبهانی، هنگامی که به همراه سید عبدالرزّاق خان، یکی دیگر از مجاهدین، از خیابان سعدی فعلی به میدان مخبر الدوله نزدیک می‌شد، به وسیله چند نفر به سرکردگی حسین بیگ نوروزاف ترور شد و به قتل رسید...

برخی هم بر این باورند که حیدر عمواوغلی علیرغم تنفری که از "میوه چینان انقلاب" از جمله بهبهانی داشت، در قتل او دخالتی نداشت. قاتلان بهبهانی چهار نفر از مجاهدین- حیدر اردبیلی، رجب سرابی، حسن الله و علی اصغر- بودند که در همان شب قتل(۱۹ تیر ماه ۱۲۸۹ برابر با ۱۵ ژوئیه ۱۹۱۰) در "لباس خرده فروش دوره گرد" از تهران خارج شدند. چون حیدر عمواوغلی در بسیج و سازماندهی مجاهدین در دورۀ مبارزه علیه "استبداد صغیر" محمد علیشاه در سال های ۱۹۰۹-۱۹۰۸ میلادی نقش بسزایی داشت، پس از فتح تهران و آغاز دوره دوم مشروطیت هنوز هم رهبر بخشی از مجاهدین محسوب میشد، چنان گمان رفت که دستور قتل بهبهانی را حیدرعمواوغلی داده است. در صورتی که در آن زمان حیدرعمواوغلی معتقد به مبارزات پارلمانی و مسالمت آمیز بود و پس از انحلال فرقۀ اجتماعیون عامیون ایران عملاً به بانیان حزب دمکرات ایران پیوسته بود. در واقع در دوره دوم انقلاب مشروطیت بیشتر مجاهدان به گروه های مختلف تقسیم شده بودند و ضرورتاً تحت رهبری حیدرعمواوغلی فعالیت نمی کردند.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
حزب دموکرات

3

حزب دموکرات و ریشه های آن


همانطور که دیدیم فتح تهران و بازگشت آزادى، زمینه مناسبى را براى فعالیت‏هاى حزبى و ابراز عقاید از طریق نشر روزنامه فراهم کرد. با فراهم شدن مقدمات انتخابات مجلس، دسته‏بندى‏هاى سیاسى نمود بیشترى یافت. بیش از همه، آزادى‏خواهان وابسته به فرقه‏هاى اجتماعیون ـ عامیون به فکر تشکیل حزب سیاسى نیرومندى افتادند. حاصل تکاپوى آنان تشکیل حزب دموکرات بود. جز این حزب، حزب اعتدالیون و چند حزب کوچک نیز در مجلس دوم تشکیل شد.



علت و چگونگى تشکیل حزب دموکرات

درباره علت و چگونگى تشکیل حزب دموکرات به سه دیدگاه مختلف مى‏توان اشاره کرد:

دیدگاه اول : بنابراین دیدگاه، همراهى انقلابیون گیلان و آذربایجان با مجاهدان قفقازى نه تنها موجب ورود افراد تازه به صحنه سیاسى ایران شد، بلکه زمینه ورود افکار و جریان‏هاى جدید فکرى را نیز فراهم کرد. این افراد در اتحاد با چهره‏ هاى برجسته لژفراماسونرى به تشکیل جریانى تندرو اقدام کردند که در قالب حزب دموکرات تجلى یافت. بنا بر این دیدگاه، چهره ‏هاى برجسته لُژفراماسونرى تهران در تشکیل حزب دموکرات، نقش عمده و اساسى داشتند.

دیدگاه دوم : در این دیدگاه به نقش لُژفراماسونرى در تشکیل حزب دموکرات اشاره نشده، بلکه تشکیل آن، معلول سیر طبیعى جریانات سیاسى وحاصل شکاف میان رهبران مشروطه به دو جناح تندرو و میانه‏رو دانسته شده است. این دیدگاه از سوى پیشگامانى چون تقى زاده و مورخانى چون بهار، کسروى و رائین و آدمیت ارائه شده است.

دیدگاه سوم : خسرو شاکرى به عنوان محققى که بیش از چهارده دهه از عمر خود را صرف پژوهش درباره جنبش‏هاى چپ در ایران کرده با نگارش مقاله «ارامنه ایرانى و پیدایش سوسیالیسم در ایران (1905-1911م)» در واقع به طرح دیدگاه سوم پرداخته است. وى در این مقاله، تلاش مى‏کند تا در خصوص چگونگى تشکیل حزب دموکرات، ابتدا به رد نظریه غالب و رایج پیش‏گفته مبادرت ورزد و سپس با استناد به اسناد و مدارک اصیل، به اثبات این فرضیه بپردازد که ایده تشکیل حزب دموکرات، نخستین بار از سوى «روشنفکران ارمنى ـ ایرانى» نظیر ورام پیلوسیان و تیگران ترهاکوپیان طرح شده است.

شاکرى مى‏نویسد:

براساس تاریخ‏نگارى رسمى در مورد حزب دموکرات ایران، بنیان‏گذاران و رهبران ثابت این حزب عبارت‏اند از : سیدحسن تقى‏زاده، محمدتقى تنکابنى، حسینقلى نواب، شیخ ابراهیم زنجانى، سیدمحمدرضا مساوات، محمدامین رسول‏زاده، سلیمات میرزا اسکندرى و حیدرخان عمو اوغلو، تمامى این افراد، روشنفکران ایرانى غیر ارمنى با خاستگاه اسلامى بودند، [اما] براساس مکاتبات منتشر شده تیگران ترهاکوپیان و ورام پیلوسیان با تقى‏زاده، مشخص مى‏شود که پیشروان و نظریه‏پردازان حزب دموکرات و ارگان آن (ایران نو) چند تن از روشنفکران ارمنى‏ـ ایرانى عضو گروه سوسیال دموکرات تبریز بودند.

نتیجه‏ گیرى


از بحثى که در باب چگونگى تشکیل حزب دموکرات طرح شد مى‏توان نتیجه‏گرفت که سه نیروى عمده در تشکیل این حزب نقش اساسى داشته است:
روشنفکران ارمنى ـ ایرانى از جناح اقلیت سوسیال دموکرات تبریز در طرح ایده تشکیل حزب،
مجاهدان مسلمان اهل قفقاز در سازمان‏دهى و ایجاد تشکیلات،
روشنفکران و آزادیخواهان مسلمان ایرانى (عمدتا آذربایجانى) در همکارى و همیارى با دو گروه مزبور.

حزب دموکرات از بدو تشکیل در قیاس با حزب رقیب (اعتدالیون) چند ویژگى بارز داشت: عناصر تشکیل دهنده آن غالبا جوان و از شمار طبقه تحصیل کرده جامعه بودند، چنان‏که «جوانان و شاگردان مدارس غالبا به هوادارى از این حزب تمایل داشتند»، تعدادى از روحانیون که گرایش‏هاى آزادى‏خواهانه داشتند نیز از اعضا اصلى آن بودند،هم‏چنین شمارى از اعضاى و هواداران حزب در زمره روزنامه‏نگاران، خطبا و اهل قلم بودند. حزب به دلیل وجود اعضا و هواداران روشنفکر خود، از پشتوانه فکرى قوى برخوردار بود. هنوز درباره ادبیات روزنامه‏اى غنى و به جا مانده از حزب دموکرات، مطالعه و بررسى جدى صورت نگرفته است.

نمایندگان حزب دموکرات در مجلس سوم به جز یک نفر، بقیه از مناطق شمال، شمال غربى یا شمال شرقى بودند. هم مرزى این مناطق با کشور روسیه در انتقال اندیشه‏هاى انقلابى و چپ، به‏ویژه از منطقه قفقاز، امرى مسلم و قطعى است. تمایل به رادیکالیسم و تندروى در سیاست داخلى و خارجى از دیگر ویژگى‏هاى بارز حزب دموکرات بود. دشمنى با قدرت‏هاى امپریالیستى، بویژه مبارزه آشکار با دولت متجاوز روسیه تزارى، بخش مهمى از فعالیت‏هاى دموکرات‏ها به حساب مى‏آمد، هم‏چنان که در مقابل، ضربه زدن به حزب دموکرات، یکى از هدف‏هاى اصلى متجاوزان روسى در ایران بود. توقیف روزنامه‏ هاى وابسته به دموکرات‏ها و هشدار به دولت ایران در خصوص اخراج سردبیر ایران‏ نو (رسول زاده) تنها یکى از موارد آشکار این دشمنى بود. دموکرات‏ها با مرام دموکراسى اجتماعى، خود را مدافع واقعى طبقه رنجبر و دهقان مى‏دانستند و حزب رقیب را مدافع اشراف و زمین‏داران، از این رو ارتجاعى قلمداد مى‏کردند. گذشته از این‏ها یکى از بارزترین ویژگى‏هاى حزب دموکرات، عاریتى و اقتباسى بودن ایدئولوژى و مسلک این حزب بود که تأثیرات آن در قلمرو اندیشه و به تبع آن در عرصه سیاستِ جارى، نمود عینى یافت.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
حزب دموکرات و محمدامین رسولزاده

بدون تردید محمد امین رسولزاده یکی از شخصیتهای بسیار تاثیر گذار در حزب دموکرات بوده است . شخصیتی که بعدها پس از تر ک ایران جمهوری آذربایجان را بنا نهاد.

اگر چه محمد امین رسول‌زاده (1884 ـ 1954) بیشتر به عنوان یکی از رجال برجسته قفقاز که نقش مهمی در تاسیس جمهوری آذربایجان ایفا کرد شهرت دارد ولی نام و نشان او در تاریخ معاصر ایران نیز مهم و درخور توجه است. رسول‌زاده، پس از آن که در یک مرحله از نهضت مشروطه با یک هم‌دلی آشکار و دیدگانی تیزبین، برای پاره‌ای از جراید باکو گزارش‌هایی از این پیکار تهیه و ارسال داشت. در یک مرحله دیگر، یعنی در پی سرنگونی محمدعلی شاه نه در مقام یک ناظر و گزارشگر، بلکه به عنوان یک اندیشه پرداز سوسیال دموکراسی و یکی از گردانندگان اصلی روزنامه ایران نو، در شکل‌گیری نهضتی موثر واقع شد که تا مدت‌ها بعد، تاثیر عمده‌ای بر تحولات سیاسی ایران بر جای گذاشت.



محمد امین رسولزاده به استناد آثار و تألیفات بر جای مانده از او، نخستین اندیشه پرداز سوسیالیستی ایران می باشد؛ با این که اسناد تازه منتشر شده، ظهور سوسیال دموکرات ها را در ایران به سال 1905 می رسانند(آدمیت، شاکری، خسروپناه) و حضور پیروان گرایشات عدالت خواهانه و چپگرایانه را به پیش از رسول زاده، با این حال رسولزداه اولین فردی است که توانست افکار چپ را انسجام داده و در عرصه های کنشگری، فعالانه مشارکت کند. بلافاصله بايد اضافه كرد كه وي ايده هاي سوسياليستي را با ته مايه اي از افكار ناسيوناليستي و پان تركيسم آميخته بود و با اين كه در دوره اي از زندگي اش دل در گرو بلشويسم داشت، اما در دوره اي ديگر سر در آستان ناسيوناليسم آذري گذاشت و با تأسيس نخستين جمهوري مستقل در آذربايجان، راهي را در منطقه باز كرد كه سده اي بعد به بار نشست. تألیف رسالاتی در روشنگری ایده های جمع گرایانه، انتشار روزنامه ایران نو و تدوین اصول و اهداف فرقه دموکرات ایران و... اقداماتی است که رسولزاده را در پس زمینه های مشروطیت، پیشاهنگ سوسیالیسم در ایران معرفی می کنند.

شخصيت فكري و سياسي محمد امين رسول زاده در ميان مبارزاني شكل گرفت كه ايده هاي سوسيال دموكراسي را نمايندگي مي كردند؛ پيش از اين كه بلشويسم سيطره همه جانبه اش را بر فرقه همت و گروههاي سوسيال دموكرات منطقه آذربايجان بگستراند. همين ايده ها بودند كه رسول زاده آن ها را در نگارش مرامنامه اجتماعيون- عاميون ايران، سنجش افكار اعتداليون و انتشار روزنامه ايران به كار گرفت. آدميت بر اين باور است «رسول زاده درس فلسفه سياسي خوانده، خاصه در اصول سوسياليسم و سير تحول اجتماعي مغرب زمين دانش او گسترده است... او انديشه گري است با مايه، با ذهني فرهيخته و فكري منظم و منطقي، به علاوه در فضيلت اخلاقي از بافضيلت ترين مردان بود...»(فكر دموكراسي اجتماعي در نهضت مشروطيت ايران، ص98)
سير مادي تاريخ و جدال طبقاتي در تحول اجتماع كه از اصول پايه اي سوسياليسم است، راهنماي رسول زاده براي طرح نظريات اجتماعي اش قرار دارد؛ همو در انتقاد بر فرقه اجتماعيون اعتداليون نوشته اش را با اين ايده شروع مي كند.«از روزي كه فرزند آدم را بر اشيا و آلات مختلف مالكيت خصوصي حاصل و مسئله من و تو محرك اصلي اجتماع نوع بشر گرديده عالم بشريت هميشه با يكديگر در مبارزه بوده و به موجب دستور الحكم لمن غلب تچاوزرات و تاخت و تازها و قتل و غارت ها از روي نقاطي كه پاي انسان آن جاها رسيده كوتاه نگرديده....»(تنقيد فرقه اعتداليون...،ص61)رسول زاده سپس به مساله مالكيت در سير تاريخي مي پردازد و آن را در ارتباط با همان اصول سوسياليستي و واقعيت هاي اجتماعي و اقتصادي زمانه خود و داخل تحول جهاني مدنيت مورد توجه قرار مي دهد.«عقيده سوسياليست هاست كه در سايه همين همين مركزيت سرمايه و ازدياد فقر عمومي كار به جايي خواهد رسيد كه به يك تعطيل عمومي و يا به ترتيب ديگران كارگران را ممكن خواهد شد كه آلات استحصاليه را از دست سرمايه داران خارج و مال عموم بنمايند و به اين نحو مالكيت شخصي كه در نظر سوسياليست ها علت تمام اين نامساعدت هاي كونيه مي باشد از ميان برداشته مي شود و انسانيت كه يك قسمتش از فراواني و ديگر حصه اش از فقر و تنگدستي در هلاك اند، آزاد شده، اجتماعيت يعين سوسياليسم بر پا مي شود و سعادت عمومي شامل احوال عموم اولاد بشر مي گردد.»(تنقيد فرقه اعتداليون...،ص72) دو نكته اصلي در نوشته رسول زاده نمايان است: اول اين كه سير تاريخي جوامع بشري از كمون اوليه به سوي سياليسم است؛ ايده اي متاثر از انديشه هاي ماركس است. دوم اين كه مالكيت شخصي و به تبع آن فرديت حامل عقب ماندگي جوامع و بدبختي اشخاص است؛ نكته اي كه رسول زاده در مقابل انديشه هاي ليبراليستي قرار مي دهد. مخالفتي كه در سير تاريخي يك صد ساله اي بعد از مشروطيت بر ذهن و زبان اكثريت انديشمندان ايراني چنگ انداخت و يكي از بنياني ترين پايه هاي مدرنيته را به مسلخ توده گرايي و جمع خواهي برد؛ ايده اي كه در دهه پنجاه سر از دربار شاهنشاهي درآورد و حاكم و مخالف را در يك صف واحد و عليه كاركرد تاريخي ايران قرار داد. عقيده اي كه در فرداي سرنگوني استبداد صغير، مشروطيت را به كج راهه هاي راديكاليسم چپ گرايانه راند و ايده هاي آزادي خواهانه و ليبراليستي را كه در گسترش صنايع ملي و تبيين حقوق فردي قرار داشت، تا مدتي قابل تأسف از بين برد.
رسول زاده براي رسيدن به جامعه سوسياليستي و از ميان برداشت مالكيت شخصي و حقوق فردي، راهكارهاي اصلاح طلبانه را به كناري نهاده و راه و روش انقلابي گري را پيش مي نهد؛ بازهم همان كنش هايي كه به قدرت رسيدگان مشروطيت را بر جريان تجددگراي اطلاح طلب ايراني غلبه داد دو آموزه هاي پارلمانتاريستي را در ريگ زارهاي توده گرايي احساساتي به بن بست كشاند. رسول زاده در تبيين روش سوسياليست ها مي نويسد:«... مي خواهند اين اصول اداره حاضره... بهم زده اصول سوسياليسم را پايدار نمايند... و جهد دارند كه اقتدارات سياسي را به دست صنوفي بدهند كه منافع ايشان اقتضا دارد وسايل تكامل ترقي و تعالي تجارت و صناعت كه با سرعت تمام طي مراحل مي نمايد، طوري فراهم شود كه هر چه زودتر انقلاب سوسياليسم واقع گردد.» رسول زاده براي رسيدن به جامعه سوسياليستي كه با بر هم زدن نظم سرمايه داري ممكن خواهد بود، به شيوه سوسيال دموكرات هاي روسيه نزديك مي شود و وجود سرمايه دار و پرولتاريا را در بنيان حكومت سوسياليستي لازم مي شمارد؛ رسول زاده هيچ تحليلي از جامعه ايران عصر مشروطيت نمي دهد كه جامعه اي پيشاسرمايه داري بود و براي تئوريزه كردن انديشه هاي سوسياليستي نيم قرني توقف را لازم داشت تا جامعه ايران به دنياي سرمايه داري بپيوند و دو طبقه سرمايه دار و پرولتاريا به وجود آيد و حزب سوسياليستي هم تشكيل شود تا با مبارزات انقلابي يا پارلمانتاريستي ايران را سوسياليزه كنند! با اين حال رسول زاده ناآگاه هم از شرايط اجتماعي و سياسي ايران آن دوره نبود؛ او به درستي مي دانست كه بيشترين اقشار جامعه ايراني را دهقانان تشكيل مي دهند و به تعبيري جامعه ايران جامعه فئوداليته با شكل و شمايل مختص به خودش است؛«در ايران سرمايه داري اروپا و آمريكا را نداريم تا اين كه سوسياليست شده بر ضد او كار كينم و چون سرمايه داري را نداريم، پرولتياري هم نيست و در فكر حاكميت يك صنف غير موجوده افتادن هم غير ممكن است... در مملكتي كه سرمايه داري نيست، در مملكتي كه عمله و كارگر كارخانجات مفقود است، در مملكتي كه هنوز در معيشت قرون وسطي روزگار مي گذراند، در مملكتي مثل ايران سوسياليسم يك خيالي است بي حقيقت.» با اين حال رسول زاده يكي ديگر از باورهاي سوسياليستي را مدنظر قرار مي دهد و سخن از زمين و نقش آن در مبارزات جمع گرايانه مي گويد. رسول زاده با تكيه بر تصاحب انقلابي زمين و تقسيم آن ميان دهقانان، باز تحت تاثير حزب سوسيال دموكرات (و بعد بلشويك) روسيه، پيشآهنگ اصلاحات ارضي در ايران بشمار مي رود. به نوشته رسول زاده:«پارتي هاي سوسياليست بكلي حقوق مالكين را بر زمين ها قائل نبوده، صرف نظر از تمام نظريات ديگر دستور الزرع للزارع را تابع مي باشند و ضبط اراضي مالكين را مطالبه و بعضي قسمت آنها را در ميان زارعين و قسمتي را به تحت اداره محلي آوردنش را تقاضا مي كنند.»

محمد امين رسولزاده با اين ديدگاه سالي ديگر به داخل ايران آمده و به عنوان ليدر اول فرقه اجتماعيون- عاميون به سازماندهي مشروطه خواهان رسته از دست استبدا محمد علي شاهي رسيده و با انتشار روزنامه «ايران نو» جريان سوسيال دموكرات را در ميان مشروطه طلبان ايراني پايه گذاري مي كند تا چند سالي به ارتقاي فرهنگ سياسي ايرانيان به زمينه هاي عدالت خواهانه و آزادي طلبانه اهتمام ورزد.
با پیش آمد تحولاتی چون مداخله فزاینده روسیه تزاری در امور داخلی ایران و هم‌چنین گسترده‌ شدن تنش‌های سیاسی داخلی، نهضت مشروطه که در تلاش تثبیت دستاوردهای خود بود، لطمات و ضایعات دیگری را نیز متحمل شد، یکی از مهم‌ترین این لطمات و ضایعات از دست دادن رسول‌زاده بود. و این « از دست دادن» فقط به آن خلاصه نشد که وی به ترک ایران وادار شد. بسیاری از دیگر فعالان سیاسی آن ایام نیز راه هجرت در پیش گرفتند؛ ایران، رسول‌زاده را به کلی از دست داد زیرا وی در استانبول جذب گروه‌های ترک گرا شد و از آن پس توان خود را که توان خرد و ناچیزی هم نبود در این راه به کار انداخت.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
حزب عدالت (حزب کمونیست)

1


نخستین حرب کمونیستی به معنای نسبتا واقعی



دوازده سال بعد از تشکیل حزب اجتماعیون ـ عامیون و فعالیت آن و جانشینش حزب دموكرات، سرانجام کمونیست‌های ایرانی به این نتیجه رسیدند که زمان آن رسیده است تا پنهان‌کاری را کنار گذاشته و با تأسیس حزب کمونیست رسماً و آشکارا به تبلیغ مارکسیسم در ایران بپردازند. گرچه در اینجا نیز تا تشکیل کنگره اول حزب احتیاط به خرج داده و از نام حزب عدالت برای تشکیلات جدید سود بردند. احتیاطی که در سال 1299 و در جریان کنگره اول حزب کنار گذاشته شد و رسماً از نام حزب کمونیست ایران استفاده شد.
حزب عدالت در سال 1295 (طبری، ایران در دوسده واپسین،270) و یا 1296(طبری،کژراهه، ص16) در محله صابونچی باکو و به همت اسدالله غفارزاده، آواتیس سلطان‌زاده، حیدرخان عمواوغلی و میرجعفر پیشه‌وری که جملگی از کمونیست‌های فعال به‌شمار می‌رفتند و چند نفر دیگر تشکیل شد. از این زمان تا شهریور 1320 این حزب، فعالیت‌های مارکسیستی در ایران را زير نظر داشت.

رهبر کمیته مرکزی حزب عدالت اسدالله غفارزاده بود. اعضای حزب را ٪۶۰ کارگر، ٪۲۰ کارمند، ٪۱۷ پیشه‌ور و ٪۳ روشنفکر تشکیل می‌دادند.

سوسیال دمکرات‌های ایران، پس از شکست انقلاب مشروطیت و بعد از آن، طی جنگ جهانی اول، چه در یران و چه در مهاجرت (در اروپا غربی و بویژه در روسیه) فعالیت خود را ادامه دادند. اوائل جنگ جهانی (۱۲۹۳) گروهی از مجاهدین (اجتماعیون عامیون) و کارگران معادن نفت باکو، به رهبری اسداله غفارزاده، خود را گروه عدالت نامیدند.
پس از انقلاب فوریه در روسیه و سقوط حکومت تزاری و تشکیل حکومت به ریاست کرنسکی انقلابیون ایرانی مقیم روسیه امکان یافتند که فعالیت سیاسی خود را علنی کنند، متشکل تر سازند و مراکز رهبری خویش را برپا نمایند. مه ۱۹۱۷ (اردیبهشت ۱۲۹۶خورشیدی) حزب سوسیال دمکرات اجتماعیون عامیون، "عدالت" رسما شروع بکار کرد و مرامنامه خود را به دو زبان آذربایجانی (مفصل) و فارسی (مختصر) در باکو چاپ و منتشر کرد. واقعیات و اسناد تاریخی نشان می‌دهد که، این جنبش و حزب در متن واقعیات اجتماعی- اقتصادی کشور، براساس ضروریات رشد تاریخی آن رشد پیدا کرده و شکل گرفته‌است.

حزب "عدالت" همیشه با انقلابیون در ایران در تماس بوده و اعضای آن از ایران به باکو و از باکو به ایران رفت و آمد کرده‌اند. در ماه مه ۱۹۱۸ (اردیبهشت ۱۲۹۷) حزب ۱۸ نفر را به رهبری صدر خود، اسداله غفارزاده، برای برقراری ارتباط با میرزا کوچک خان اعزام می‌دارد که فقط ۳ نفراز آن‌ها به ایران می‌رسند، ولی آن‌ها هم موفق به ملاقات با کوچک خان نمی‌شوند اسداله غفارزاده در اثر تحریکات مخالفین در شهر رشت کشته می‌شود.


اسدالله غفارزاده رهبر حزب عدالت


با اوج جنبش‌های گیلان، آذربایجان و خراسان، که پس از پیروزی انقلاب اکتبر اوج گرفتند، مقدمات تشکیل حزب کمونیست ایران فراهم می‌شود.

حزب در سال‌های بعد نیز گروه هائی را اعزام می‌دارد، تا با سازمان‌های موجود و پراکنده در ایران تماس بگیرند.

نخستین کنگره حزب در تیر ماه ۱۲۹۹ برگزار شد. در این کنگره که با موفقیت در بندر انزلی برگزار گردید، حزب نام خود را به "حزب کمونیست ایران" تغییر داد و به جای ارگان های سابق خود به انتشار ارگان جدیدی به نام "کامونیست" (کمونیست) اقدام کرد و به این وسیله دورۀ جدیدی از تاریخ جنبش کمونیستی در ایران آغاز گردید.
پیش از انتشار نشریه "کمونیست"، هواداران حزب در گیلان که تحت نام "ارتش سرخ ایران" در میان جنگلی ها فعالیت داشتند، نشریه ای به نام "ایران سرخ" همراه با نشریه دیواری "روستا" چاپ میکردند که پس از انتقال حزب و برگزاری کنگره اول حزب، انتشار آن ها پس از چند شماره قطع گردید و نشریه "کمونیست" جای آنها را گرفت.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
حزب کمونیست ایران

2


علل پیدایش حزب

تجربه مبارزات مردم ایران در دورۀ انقلاب مشروطیت(۱۲۹۰-۱۲۸۴ خورشیدی) در دوره چهارسالۀ جنگ جهانی اول(۱۲۹۷-۱۲۹۲) و در دوره سه سالۀ پس از جنگ جهانی اول (معروف به دوره جنبش های رهایی بخش در استان های شمال ایران:۱۳۰۰-۱۲۹۸) به خوبی نشان داده بود که نیروهای سیاسی هیچ یک از طبقات زحمتکش و ستمدیده ایران(کارگران، دهقانان، خرده بورژواهای شهری و قشر بورژوازی ملی و غیر وابسته) به تنهایی قادر نیستند که مردم زحمتکش ایران را از یوغ نظام جهانی سرمایه(امپریالیسم) و رژیم وابسته (کمپرادور) بورژوا – مالک نجات دهند. شکست های مکرر رهبران مختلف بورژوازی ملی و خرده بورژوازی شهری و روستایی، که تحت شعارهای مختلف دمکراتیک و ملی در کشمکش ها و قیام ها و شورش ها در جریان سال های ۱۲۹۹-۱۲۸۴ در انقلاب و جنبش رهایی بخش شرکت کرده و به حق فداکاری ها و از خودگذشتگی های فراوان نشان داده بودند، حاکی برآن بود که از آن تاریخ به بعد، تنها حزب زبده و "طراز نوین" انقلابی و سراسری است که با ایجاد دو سلاح ضروری دیگر(جبهۀ متحد ملی و ارتش رهایی بخش ملی) خواهد توانست که در نهایت مبارزات گسترده توده ها را به سوی پیروزی علیه نیروهای خارجی و کمپرادورهای بومی رهنمون گردد.
با چشم اندازی از سوی دیگر، از منظر تاریخی، جنبش انقلابی توده های خلق در دوره مشروطیت دایه ای بود که علیرغم دشواری های طاقت فرسا و پیچیده، انسان های وارسته و آزادمنشی را در زمانی به نسبت طولانی که نزدیک به ۱۵ سال طول کشید، در دامان خود پرورش داد و انسان هایی تربیت کرد که با پیشرفت جنبش و طی فراز و نشیب های آن آبدیده شده و بتدریج با دستیابی به اندیشه های رهایی بخش و تئوری های انقلابی تجربه های خود را جمعبندی نموده و به رموز مبارزاتی گوناگون توده ای آگاه گشتند. درست است که بعضی از آنها، مثل علی مسیو، ملک المتکلمین و میرزا جهانگیر خان شیرازی در این راه جان باختند ولی سرانجام بخشی از فداکارترین و آبدیده ترین این مبارزان که به سلاح آموزش های لنین در باره ایجاد حزب طراز نوین از یکسو و از حمایت حزب بلشویک و دولت جوان روسیه شوروی از سوی دیگر، برخوردار بودند "حزب کمونیست ایران" را بنیان نهادند. ولی همانطور که در آخر بخش به تفصیل شرح داده خواهد شد "حزب کمونیست ایران" نیز علیرغم تمام فداکاری ها و از خودگذشتگی های اعضایش و علیرغم مسلح بودن به آخرین دستاوردهای اندیشه های رهایی بخش و رموز و فنون تشکیلاتی نتوانست در مقابل وضعیت بوجود آمده تاب مقاومت بیاورد و در اوایل دهه ۱۳۱۰ خورشیدی (۱۹۳۱ میلادی) شکست خورد و سرکوب گشت.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
زن

 
حزب کمونیست ایران

۳


کنگره ی اول


کنگره اول در بحبوحۀ جنبش جنگل در بندر انزلی که در واقع از دست نیروهای دولت مرکزی خارج گشته و در اختیار نیروهای جنگل بود با شرکت ۷۱ نماینده که نزدیک به ۳۰۰۰ نفر عضو و هوادار را نمایندگی می کردند، به ریاست کامران آقایف برگزار گردید.
در آغاز کنگره پس از نواختن سرود انترناسیونال، شرکت کنندگان که بسیاری از آنان دارای پیشینه مبارزاتی ۱۵ ساله بودند و تحت رهبری غفارزاده آموزش دیده بودند، یاد غفارزاده، رهبر موسس حزب را گرامی داشتند.
در کنگره، بحث و مناظره مفصلی در باره خط مشی تاکتیکی حزب در گرفت. اقلیتی از نمایندگان به رهبری سلطان زاده برآن بود که وظیفه اصلی و فوری حزب در ایران تدارک برای انقلاب سوسیالیستی کارگری است. حال آنکه اکثریت جنبش گیلان و قیام خیابانی در آذربایجان را بخشی از جنبش رهایی بخش مردم سراسر ایران در راه بدست آوردن استقلال سیاسی و اقتصادی ارزیابی کرده و در نتیجه تأکید می کرد که خط مشی حزب باید در جهت تشکیل جبهه واحدی از همه نیروهایی باشد که علیه امپریالیسم (که مدام خواهان جذب ایران به محور و حوزه نفوذ خود بود) پیگیرانه مبارزه می کردند. پس از بحث و جدل های فراوان، اکثریت موفق شد که برای جلب مبارزه عمومی خلق تحت رهبری حزب کمونیست، سیاست های زیر را تحت عنوان برنامه سیاسی حزب به تصویب نمایندگان کنگره برساند:
۱- سرنگونی تسلط امپریالیسم در ایران.
۲- مصادره تمام موسسات خارجی در ایران.
۳- پذیرش اصل حق سرنوشت ملی در چارچوب وحدت تمام ملیت ها در درون جمهوری ایران.
۴- ضبط تمام املاک مالکان بزرگ و تقسیم آنها بین دهقانان و سربازان "ارتش انقلابی ایران"
۵- اتحاد و دوستی با شوروی و جنبش بین المللی کارگران.
در این کنگره، نام حزب عدالت به حزب کمونیست ایران تغییر یافت و اعضای کمیته مرکزی که در آخر کنگره انتخاب شدند، عبارت بودند از: کامران آقایف(آقازاده)، جعفر جوادزاده(پیشه وری)، ابوالقاسم موسوی، احسان الله خان، احمد سلطان زاده(آوتیس میکائیلیان)، چلنگرایان و ...


آوتیس سلطان زاده

شایان ذکر است که حیدر عمواوغلی در این کنگره شرکت نداشت. در آن دوره حیدر عمواوغلی از طرف کمینترن(کمونیست انترناسونال سوم) برای مأموریت به عشق آباد ( که چندی بعد پایتخت جمهوری ترکمنستان گشت) فرستاده شده بود. او اندکی بعد در کنگره ملت های خاور زمین که از طرف کمینترن برگزار گشت، به عنوان یکی از نمایندگان حزب کمونیست ایران شرکت جست و پس از پایان کنگره بار دیگر با نمایندگان حزب به ایران بازگشت.
در کنگره حزب کمونیست ایران همچنین تصمیم گرفته شد که رهبری برای انتقال مرکز حزب از رشت به تهران تدارک دیده و هر یک از اعضای کمیته مرکزی را به مدت دو تا سه ماه برای سازماندهی بطور مخفی به استان های جنوب ایران(خوزستان، فارس و اصفهان) که هنوز در آن سال ها (۱۹۲۰-۱۹۱۸) تحت نفوذ و اشغال نظامی انگلستان قرار داشت، اعزام سازد.
در آخر کنگره، شرکت کنندگان و کمیته مرکزی حزب که مرکب از ۱۵ نفر بود، سلطان زاده، کامران آقایف و جعفر پیشه وری را به عنوان رهبران حزب انتخاب نموده و با ارسال پیام به لنین، او را به عضویت افتخاری حزب برگزیدند.


سید جعفر پیشه وری

اسناد کنگره اول حزب کمونیست ایران حاکی از آنست که ۵۱ نفر نماینده و ۹ نفرمهمان به کنگره اعزام شده بودند، که ۴۸ اعتبارنامه (نمایندگان با رای قطعی) به تصویب می‌رسد. ضمنا اسناد موجود صراحت دارد بر این که، ۲۷ نفر نماینده از ترکستان، داغستان، گرجستان، باکو و گنجه اعزام شده بودند (که شاید۳ نفربه عللی به کنگره نیامده، یا اعتبارنامه‌های آن‌ها به تصویب نرسیده باشد) و۲۴ نفرنماینده از شهرهای مختلف ایران در کنگره شرکت داشته‌اند، بشرح زیر: ۵ نفر از تبریز، ۴ نفر از خلخال، ۳ نفر از خوی و سلماس، ۳ نفر از اردبیل، ۲ نفر از رشت، ۲ نفر از مشهد، ۱ نفر از مرند، ۱ نفر از قزوین، ۱ نفر از آستارا، ۱ نفر از مازندران، ۱ نفر از تهران.

در تحلیل ترکیب این کنگره باید چند نکته مهم را به اختصار متذکر شد:

اولا- اکثریت قریب اتفاق آن نمایندگانی هم که از خارج ایران آمده بودند، از مجاهدین ایرانی اجتماعیون عامیون بودند.

ثانیا- اکثر نمایندگان چندین سال سابقه فعالیت سیاسی و انقلابی داشته و از طبقات کارگر و دهقان بیرون آمده بودند.

ثالثا- در میان استان‌های ایران، بطورعمده نواحی شمالی نماینده اعزام داشته بودند و بین آن‌ها نیز آذربایجان، که همیشه در صفوف مقدم جنبش انقلابی ایران قرارداشته، مقام اول را حائز بوده‌است.

رابعا- علت ضعف فعالیت حزبی در سایر نقاط ایران، از یکسو اشغال آن نواحی به‌وسیله امپریالیست‌های انگلیسی و ازسوی دیگرعدم توجه کافی از جانب رهبری حزب (درمدارک این دوره همیشه به نواحی شمالی توجه شده است.)
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
کنگره ی اول حزب کمونیست ایران
تیر ماه ۱۲۹۹
(ادامه)

حاضران در کنگره علاوه بر امور تشکیلاتی، درباره دو نظر ارائه شده از سوی حیدر عمواوغلی و سلطان‌زاده درباره شرایط ایران به بحث و بررسی پرداختند:
«براساس استدلال بیانیه اول که سلطان‌‌زاده آن را نوشته بود، ایران انقلاب بورژوازی را تکمیل کرده بود و اکنون برای انقلاب کارگری ـ دهقانی آمادگی داشت. نویسنده بيانیه با اعتقاد به اینکه انقلاب سوسیالیستی نزدیک است تقسیم فوری اراضی، تشکیل اتحادیه‌های صنفی، سرنگونی مسلحانه بورژوازی و سخنگویان روحانی آن و همچنین پادشاهی، اشرافیت فئودال و امپریالیست‌های انگلیسی را خواستار شده بود.
استدلال بیانیه دوم به قلم حیدرخان... این بود که ایران بیشتر به‌سوی انقلاب ملی در حرکت است تا انقلاب سوسیالیستی. نویسنده بر این باور بود که بنا به شواهد، اقتصاد کشور هنوز ماقبل سرمایه‌داری است... نتیجه‌گیری بیانیه این بود که رهبری همه طبقات ناراضی به‌ویژه دهقانان، خرده‌بورژوازی و لمپن پرولتاریا علیه امپریالیسم خارجی و دست‌نشاندگانش وظیفه فوری و ضروری فرقه کمونیست است.» (آبراهامیان، 144)

کنگره بعد از بحث و جدل‌های فراوان سرانجام نظرات سلطان‌زاده را پذیرفت و بر مبنای آن به تدوین برنامه پرداخت. غلبه دیدگاه سلطان‌زاده که معتقد به انجام انقلاب کمونیستی در ایران بود برای حزب کمونیست نتایج بدی به بار آورد. اولین نتیجه چنین دیدگاه اشتباهی در تحلیل شرایط ایران درخصوص جنبش جنگل به بار نشست. پس از آغاز جنبش در گیلان به رهبری میرزاکوچک‌خان جنگلی، کمونیست‌ها و اعضای حزب عدالت به استقبال آن رفتند و با جنگلی‌ها به همکاری پرداختند. میرزا که خود نسبت به انقلاب بلشویکی و شخص لنین خوش‌بینی داشت از همکاری آنها استقبال کرد. همکاری کمونیست‌ها با جنگلی‌ها به اتحاد میان آنها و سرانجام در اوایل خرداد1299 به تشکیل «جمهوری سوسیالیستی گیلان» منجر شد. اما علی‌رغم خوش‌بینی میرزا به بلشویک‌ها و علی‌رغم پیشرفت‌هایی که جنبش در گیلان به‌دست آورده بود، تحلیل اشتباه حزب کمونیست از شرایط و تندروی‌هایی که در برخورد با شرایط از جانب آنها صورت گرفت در ابتدا زمینه جدایی میرزا و آنها را رقم زد و سرانجام نیز به شکست نهایی میرزا و جنگلی‌ها منتهی شد. درباره خطای کمونیست‌ها در برخورد با میرزا و جنبش گیلان، طبری می‌نویسد: «پیداست که حزب کمونیست ایران از همان آغاز نتوانست ویژگی‌های جامعه ایران را دریابد و گاه با انطباق قالبی تجارب انقلابی روسیه، چه در جریان انقلاب گیلان و چه پس از آن دچار برخی اشتباهات و گاه اشتباهات جدی شد. این اشتباهات تصادفی نبود و دارای پایه استدلال و به‌اصطلاح اساس‌مندی تئوریک بود. براساس همین تز بود که حزب کمونیست ایران در آغاز جنبش گیلان مرتکب تندروی‌هایی شد. تز سلطان‌زاده در مورد اینکه انقلاب ایران باید خصلت «کاملاً کمونیستی» خود را حفظ کند، تنها به این دلیل که جنبش در کشور ما سابقه 10 ساله داشته است، حاکی از عدم توجه به درجه نضج عینی جامعه ماست.» (طبری، ایران در دوسده واپسین، صص 271ـ 270)
همین اساس غلط تحلیلی موجب شد تا حزب در برخورد با رضاخان نیز مرتکب اشتباه شده و در سال‌های اول برآمدن رضاخان به حمایت از وی و کودتای سوم اسفند بپردازد . طبری حمایت کمونیست‌ها از رضاخان پهلوی را: «مسئله بغرنج تشخیص ماهیت طبقاتی و اجتماعی حکومت رضاخان » عنوان کرده و موضع حزب در قبال شخص وی را: «خوش‌بینی موقت دوران اولیه» توضیح می‌دهد. (طبری، منبع فوق، ص273) اما همچنان که خود وی نیز می‌گوید علت این اشتباهات تحلیلی را باید در اساس‌مندی تئوریک دانست. پایه اشتباه تحلیلی کمونیست‌ها در این دوران موجب شد تا آنان در قبال قیام کلنل محمدتقی‌خان پسیان نیز موضع‌گیری غلطی داشته باشند. درباره این مسئله کامبخش می‌نویسد: «بسیاری از آزادیخواهان و حتی اعضای حزب کمونیست باور داشتند که جنبش کلنل از جانب انگلیسی‌ها تقویت می‌شود.... کنگره دوم... به تهمت‌های ناجوانمردانه‌ای که عده‌ای از رهبران این جنبش‌ها و به‌ویژه کلنل محمدتقی خان در معرض آن قرارگرفته بودند پاسخ داد.»(کامبخش، ص44)
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
صفحه  صفحه 2 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین » 
سیاست

History of the Left parties in Iran | تاریخچه ی احزاب چپ در ایران

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA