انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
سیاست
  
صفحه  صفحه 5 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین »

History of the Left parties in Iran | تاریخچه ی احزاب چپ در ایران


زن

 
آوتیس سلطان‌زاده

فعال سیاسی کمونیست و از بنیانگذاران حزب کمونیست ایران

قربانی تصفیه های خونین استالین




آوتیس میکائیلیان (سلطان‌زاده) در سال ۱۲۶۸ در مراغه به دنیا آمد. چنانچه گفته می‌شود پدرش به نام سلطان یک نجار مسلمان، و مادرش مریم رختشویی مسیحی بود. پدر و مادر سلطان زاده هنگامی که وی به سن مدرسه رفتن رسید، از یکدیگر جدا شدند. سلطان زاده پس از پنج سال درس خواندن در مراغه به دلیل ناتوانی مادرش در پرداخت هزینۀ تحصیل به ایروان رفت تا در مدرسۀ ارمنیان وابسته به مرکزیت کلیساهای ارمنیان به نام اچمیادزین تحصیل کند.[۱] میکائیلیان از ۱۸ سالگی در جنبش سوسیال دموکراسی قفقاز شرکت کرد و در سال ۱۹۱۳ عضو جناح حزب بلشویک حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه شد. وی دست کم از سال ۱۹۱۷ در فعالیت اتحادیه های کارگری شرکت کرد و در هنگام وقوع انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، در سن پیترزبورگ فعالیت انقلابی داشت.

سلطان‌زاده از بنیانگذاران حزب عدالت در ایران بود. وی از سال ۱۹۱۹ به عنوان عضو این جریان به آسیای میانه رفت و به تشویق کارگران ایرانی برای پیوستن به ارتش سرخ پرداخت. وی در آوریل ۱۹۲۰ در تاشکند کنفرانس عدالت را برگزار کرد که در آن ۷ هزار ایرانی در تشکیلات حزبی سازمان داده شدند. این کنفرانس زمینه ای برای برگزاری نخستین کنگرۀ حزب کمونیست ایران به حساب می آمد.

وی به دنبال کنفرانس عدالت در تاشکند، در ژوئن ۱۹۲۰ در بندر انزلی کنگرۀ مؤسس حزب کمونیست ایران را برگزار کرد و طی آن به دبیر اولی حزب انتخاب شد. سپس به همراه کریم نیکبین و عوض زاده به عنوان نمایندۀ این حزب در دومین کنگرۀ کمینترن شرکت کرد و به عضویت هیئت اجرایی کمینترن نیز در آمد.

اختلاف عقیده و به تفاهم نرسیدن اعضای کنگره با مقامات شوروی و نیز حزب کمونیست جمهوری سوسیالیستی آذربایجان سبب شد تا تنها به فاصلۀ ۲ ماه و نیم از برگزاری کنگرۀ انزلی، ۱۲ نفر از ۱۵ نفر اعضای کمیتۀ مرکزی منتخب کنگرۀ انزلی (و از آنجمله آوتیس سلطانزاده) از ترکیب رهبری اخراج گردند. کمیتۀ مرکزی بر موجودیت قانونی خود پافشاری می کند، اما طیفی متمایل به حزب کمونیست آذربایجان در درون مرکزیت شکل می گیرد و سلطان زاده به مسکو منتقل می شود. وی در سال ۱۹۲۱ به عنوان مشاور لنین به سمت ریاست ادارۀ خاور نزدیک در کمیسرهای امور خارجه در مسکو برگزیده شد.

سلطان‌زاده در ۲۵ ژانویۀ ۱۹۲۲ با تصمیم هیئت اجراییۀ کمینترن به عنوان نمایندۀ حزب در کمینترن انتخاب شد، اما در همین زمان در کمینترن به انتقاد سخت از سیاست های شوروی در قبال ایران و حمایت از حکومت رضاخان پرداخت و همچنین همسویی حزب کمونیست ایران با این سیاست را نیز مورد انتقاد قرار داد.[۲] به سبب این مواضع، سلطان‌زاده با فشار مقامات شوروی از حزب کمونیست ایران کناره گیری کرد و در انترناسیونال کمونیستی نیز جایگاهی به وی داده نشد.
سلطان‌زاده از این تاریخ تا سال ۱۹۲۷ به عنوان یک اقتصاددان برای شوروی کار کرد و در ایجاد انستیتوی بانکداری شوروی نقش به سزایی داشت. وی همچنین سردبیر مجلۀ بانکداری شوروی را بر عهده داشت. سلطان‌زاده در این سال ها دست کم ۷ کتاب نوشت که از مهم ترین آن ها می توان به ایران معاصر، امپریالیسم انگلیس درایران، نفت و زغال سنگ و کارگران اشاره کرد. همچنین چندین کتاب مارکسیستی از جمله مزد، بها، سود، کار و سرمایه و مانیفست کمونیست تحت سرپرستی او به فارسی برگردانده شد.

سال ۱۹۲۷ مصادف بود با تغییر مشی کمینترن که سبب فراهم آمدن امکان بازگشت وی به حزب کمونیست ایران شد. سلطان‌زاده تأسیس «حکومت دموکراتیک کارگران و دهقانان» را هدف حزب خود اعلام کرد و تا سال ۱۹۳۲ که این حزب به خواست مقامات شوروی منحل اعلام شد، رهبری آن را در دست داشت.

موضعگیری های سیاسی

سلطان‌زاده در جریان جنبش انقلابی گیلان در موضع مخالف حیدر عمواوغلی قرار داشت که همکاری با میرزا کوچک خان را توصیه می کرد. وی مخالف همکاری با جناح میرزا بود و انجام فوری اصلاحات ارضی را به عنوان نخستین گام از انقلاب اجتماعی در ایران توصیه می کرد. حیدر عمواوغلی وی را به سبب نداشتن پیشینۀ مسلمانی برای رهبری حزب مناسب نمی دانست.

در ارتباط با ارزیابی حکومت رضاشاه نیز، وی را ارتجاعی و واپسگرا ارزیابی می‌کرد و به همین دلیل با مواضع برخی از مطبوعات وقت شوروی که رضاشاه را ملی و ضدامپریالیست معرفی می‌کردند سرسختانه مبارزه می کرد.

سلطان‌زاده همچنین در کنگره های دوم (۱۹۲۰)، سوم (۱۹۲۱) و ششم (۱۹۲۸) کمینترن به عنوان نمایندۀ حزب کمونیست ایران شرکت داشت، و در بحث ها به انتقاد از رهبران کمینترن، از جمله لنین و بوخارین پرداخت.
سلطان زاده دو بار با لنین ملاقات کرده و در رابطه با جنبش انقلابی کشورهای شرقی با وی به طرح مسائلی پرداخته است که مبنای تزهای کمینترن در ارتباط با مسئلۀ ملی و مستعمراتی قرار گرفته است.

مرگ مظلومانه

سلطان‌زاده در سال ۱۹۳۲ از سوی حکومت استالین به ضدیت با لنین متهم شد. در این زمان حزب کمونیست ایران منحل اعلام شد، اما سلطان زاده تا سال ۱۹۳۵ نیز به ضدیت با سیاست‌های کمینترن به ویژه سیاست های آن در قبال مسائل ایران و انتقاد از دیوانسالاری شوروی ادامه داد. وی در ۱۶ ژوئیه ۱۹۳۸ (۲۵ تیر ۱۳۱۷) و در جریان تصفیه‌های دهۀ ۱۹۳۰ دوران استالین به اتهام «جاسوسی برای آلمان» تیرباران شد. پس از درگذشت استالین و در دوران نیکیتا خروشچف، حزب کمونیست شوروی بار دیگر از وی اعادۀ حیثیت کرد.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
سید جعفر پیشه‌وری

۱

نخست وزیر حکومت خودمختار آذربایجان
مؤسس فرقه دموکرات آذربایجان
کمیسر امور داخله جمهوری شورائی گیلان
از بنیانگذاران و عضو کمیتهٔ مرکزی حزب عدالت در باکو
از مؤسسین حزب کمونیست ایران در نخستین کنگره آن و دبیر مسؤول تشکیلات این حزب در تهران






سیدجعفر جوادزاده ، معروف به پیشه وری سیاستمدار و روزنامه نگار ایرانی ، در 1277 ش در روستای سیّدلَر زیوه سی ، از توابع خلخال ، به دنیا آمد. در ده یا دوازده سالگی و پس از مختصر تحصیلات ابتدایی ، همراه با خانوادهٔ خود که دارایی خود را در یکی از آشوبهای محلی از دست داده بودند، به قفقاز رفت و در باکو اقامت گزید که در آن ایام و تا مدتها به عنوان یک مرکز صنعتی نوپا هر ساله هزاران مهاجر جویای کار را در خود جای می داد. وی ضمن اشتغال در یکی از مدارس آن حدود، تحصیلات خود را نیز ادامه داد و بعد از اتمام دورهٔ دارالمعلمین باکو، در مدارسی چون مدرسهٔ اتحاد ایرانیان و مدرسهٔ بلدیهٔ باکو به تدریس مشغول شد (پیشه وری ، آخرین سنگر آزادی ، مقدمهٔ رئیس نیا، ص 16؛ فعالیتهای کمونیستی در دورهٔ رضاشاه ، ص 119). پیشه وری همچنین از دانش آموختگان دانشگاه کمونیستی زحمتکشان شرق (کوتو ) بود (زیبائی ، ص 147؛ کیانوری ، ص 51).

با وقوع انقلاب 1917 روسیه ــ که به دور جدیدی از فعالیتهای سیاسی در قفقاز، از جمله در میان طیف گستردهٔ ایرانیان آن حدود، میدان داد ــ پیشه وری کار مطبوعاتی خود را، از همان سال ، با نگارش مقالاتی در نشریه آچیق سوز (حرف بی پرده )، ارگان حزب مساوات در باکو، آغاز کرد و سپس با نشریهٔ آذربایجان جزءلاینفک ایران ، ارگان شعبهٔ باکوی حزب دموکرات ایران که در فاصلهٔ بهمن 1296 تا فروردین 1297 سیزده شمارهٔ آن منتشر شد، به همکاری پرداخت (پیشه وری ، آخرین سنگر آزادی ، مقدمهٔ رئیس نیا، ص 16 ـ 17).

در پی حوادث اسفند 1296/ مارس 1918 در باکو، که به توسعهٔ فعالیت گروههای سوسیالیست و کمونیست در میان کارگران آن سامان منجر شد، پیشه وری به حزب عدالت پیوست که شاخه ای از حزب سوسیال دموکرات قفقاز بود و در میان کارگران ایرانی صنایع نفت باکو فعالیت می کرد. وی در این دوره (سالهای 1298 تا 1299 ش ) فعالیت مطبوعاتی خود را در نشریاتی چون حریت ، ارگان حزب عدالت ، و دیگر نشریات چپ باکو ادامه داد و در خلال کنفرانس عمومی حزب عدالت ، که در اواسط 1298ش برگزار شد، به عضویت کمیتهٔ مرکزی انتخاب گردید

ورود به گیلان


ندک زمانی بعد از چیرگی بولشویکها بر جمهوری آذربایجان ، هنگامی که در اواخر اردیبهشت 1299 انزلی به اشغال ناوگان روسیهٔ شوروی درآمد، پیشه وری و تنی چند از دیگر فعالان حزب عدالت در گیلان مستقر شده فعالیتهای سیاسی و تبلیغاتی گسترده ای را آغاز کردند (فخرائی ، ص 268 ـ 269). در این میان ، در خلال نشستی که در اوایل تیر 1299 در انزلی برگزار شد، حزب عدالت به حزب کمونیست ایران تغییر نام داد؛ در این دگرگونی پیشه وری نیز عضو کمیتهٔ مرکزی حزب شد (لاجوردی ، ص 9 ـ 10) و چندی بعد در اوایل مرداد همان سال در حکومت جدیدی که پس از کودتای عناصر کمونیست بر ضد تشکیلات حاکمهٔ نهضت جنگل بر سرکار آمد به سمت کمیسری کشور (وزیر کشوری ) منصوب شد (فخرائی ، ص 271 ـ 272).

بازگشت به باکو

همزمان با تشکیل کنگرهٔ خلقهای شرق در باکو (اواسط شهریور 1299) که پیشه وری نیز به عنوان یکی از نمایندگان ایران در آن حضور داشت ، با تغییراتی که در ترکیب اعضای کمیتهٔ مرکزی حزب کمونیست ایران و تغییر خط مشی آن پدید آمد، حکومت انقلابی و تندروی که در گیلان تشکیل شده بود منحل گردید و پیشه وری نیز به اتحاد شوروی باز گشت (پیشه وری ، آخرین سنگر آزادی ، مقدمهٔ رئیس نیا، ص 45 ـ 47). وی در مدت اقامت خود در باکو روزنامهٔ اَکینجی (زارع ) را منتشر می کرد (منشور گرکانی ، ص 229).
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
سید جعفر پیشه‌وری

۲





حضور در ایران و ادامه ی فعالیهای سیاسی

در خلال مرحلهٔ جدیدی از فعالیتهای کمونیستی که در پی خاتمهٔ نهضت جنگل و خروج نیروهای شوروی از ایران آغاز شد ــ یعنی مرحله ای که در آن ، با توجه به تفاهم ایران و شوروی ، سهم چشمگیری نیز برای امکان فعالیتهای علنی منظور شده بود ــ پیشه وری در اواسط 1300 ش از طریق خراسان به ایران بازگشت و بعد از مدتی به هیئت تحریریهٔ روزنامهٔ حقیقت ، ارگان اتحادیهٔ عمومی کارگران ایران ، پیوست . این روزنامه از دی 1300 تا تیر 1301 در تهران منتشر می شد و با مشی متمایل به چپ ، یکی از مهمترین نشریات سیاسی عصر خود بود و پیشه وری در نگارش مقالات آن سهم عمده ای داشت (پیشه وری ، آخرین سنگر آزادی ، مقدمهٔ رئیس نیا، ص 1 ـ 2، 47؛ فعالیتهای کمونیستی در دورهٔ رضاشاه ، همانجا).

با توقیف حقیقت در اوایل تیر 1301، و اصولاً با خاتمه یافتن این دوره از فعالیتهای کمونیستی در ایران به دلیل تضییقات فزایندهٔ دولتی ، پیشه وری در اواسط همان سال به باکو مراجعت کرد. وی در رشته بازجوییهایی که چندی بعد در تهران از او به عمل آمد در توصیف تحولات این دوره اظهار داشت که بعد از تعطیل حقیقت و تحمل دو سه ماه بیکاری مجبور شده است که به بادکوبه (باکو) برود و در آنجا به شغل معلمی بپردازد و در 1927 (1306 ش ) به دلیل تمایل همسرش به بازگشت ، همچنین نارضایی از وضع ایرانیها در بادکوبه ، به ایران بازگشته است ( فعالیتهای کمونیستی در دورهٔ رضاشاه ، همانجا). نکته ای که طبیعتاً در این بازجوییها بیان نشده بود آن بود که در 1306 ش ، با تشکیل دومین کنگرهٔ حزب کمونیست ایران در شوروی و براساس مصوبات این کنگره برای سازماندهی مجدد فعالیتهای صنفی و سیاسی در ایران ، پیشه وری نیز که گفته می شود مجدداً به سمت «دبیری کمیتهٔ مرکزی و مسئول تشکیلات حزب در تهران » انتخاب شده بود (کیانوری ، ص 116، پانویس ) رهسپار ایران گردیده بود.

پیشه وری پس از مدت زمانی اقامت در بارفروش (بابل )، احتمالاً در زمستان 1306 ش ، به تهران آمد و تا اوایل 1308 ش مدیریت کتابخانهٔ ] =کتابفروشی [ فروردین را بر عهده داشت . آنگاه در اواخر تابستان همان سال در مدرسهٔ شوروی به عنوان معلم استخدام شد.

دستگیری و زندان

در پی شناسایی شبکه های کمونیستی در ایران در 1309ش ، او نیز مانند تعداد دیگری از همکارانش در دی همان سال دستگیر و بازجویی شد. وی بالاخره پس از هشت سال بلاتکلیفی در اواخر 1318 ش محاکمه و به اتهام قبول عضویت فرقهٔ اشتراکی و تبلیغ مرام آن به ده سال حبس مجرد و سه سال حبس تأدیبی محکوم گردید ( فعالیتهای کمونیستی در دورهٔ رضاشاه ، ص 112 ـ 122، 173 ـ 174؛ برای اطلاع از خاطرات پیشه وری در زندان رجوع کنید به یادداشتهای زندان ) . اندک زمانی قبل از حوادث شهریور1320، پیشه وری بعد از گذراندن دورهٔ ده سالهٔ محکومیت در 1319ش از زندان آزاد و به کاشان تبعید شد،

پس از سقوط رضاشاه و فاصله گرفتن از حزب توده

در بامداد ۲۵ شهریور ۱۳۲۰، رضاشاه از سلطنت استعفا داد و تهران را به قصد رفتن به تبعیدگاه ترک کرد؛ اقدامی که پیش از هر چیز نشان از تحول شرایط سیاسی ایران داشت. یک روز پس از استعفای رضاشاه نمایندگان مجلس شورای ملی خواستار «آزادی زندانیان بیگناه» شدند و روزنامة اطلاعات خبر داد: « برای عفو مجرمین و متهمین سیاسی که در توقیف هستند دولت مشغول اقدام می‌باشد و به زودی قرار استخلاص آنها صادر خواهد شد.» روز ۲۷ شهریور‌ماه، « فرمان ملوکانه دایر بر عفو عمومی » صادر شد که به موجب آن بر اساس مادة ۵۵ قانون مجازات عمومی، شماری از زندانیان و تبعیدیان سیاسی آزاد شدند و وزیر دادگستری موظف شد، طبق مادة ۵۴ آن قانون، فوراً لایحه‌ای برای آزادی باقیماندة زندانیان و تبعیدیان سیاسی به مجلس شورای ملی ارائه کند.
یکی از زندانیان مشمول عفو عمومی جعفر پیشه‌وری بود که در آن هنگام در زندان کاشان به سر می‌برد. روز ۲۹ شهریور ۱۳۲۰، پیشه‌وری « با قید التزام شدید » از زندان آزاد شد و روز اول مهرماه t کاشان را به مقصد تهران ترک کرد. [۴] پیشه‌وری هنگامی به تهران رسید که ایرج اسکندری و تنی چند از یارانش درصدد تشکیل حزب تودة ایران بودند. آنها پیشه‌وری را که بلند‌پایه‌ترین رهبر برجای مانده از «حزب کمونیست ایران» بود، به جلسة مؤسسان «‌حزب تودة ایران» (۷ مهر ۱۳۲۰) دعوت کردند. در آن جلسه، پیشه‌وری به عضویت «هیئت مرکزی موقت» که وظیفه‌اش تشکیل حزب توده بود، انتخاب و علاوه بر آن، به همراه ایرج اسکندری و عبدالقدیر آزاد مأمور تدوین طرح برنامه و اساسنامة این حزب شد. پیشه‌وری اساسنامه را به تنهایی وبرنامه را با همفکری ایرج اسکندری نوشت.

با آنکه پیشه وری از اعضای مؤسس حزب توده * در نشست مهر 1320 بود و در تدوین نخستین مرامنامهٔ حزبی سهمی عمده داشت ، ظاهراً به علت سوابق اختلافات سیاسی با تعدادی از دیگر سران حزب که به دسته بندیهای درونی حزب کمونیست در سالهای نخست دههٔ 1300ش و اختلاف نظرهای بعدی در زندان بازمی گشت ، فعالیت حزبی چشمگیری نداشت (اسکندری ، ص 125؛ کیانوری ، ص 115 ـ 117). در این دوره وی از نو به روزنامه نگاری ، که در آن تبحر داشت ، روی آورد و روزنامهٔ آژیر را تأسیس کرد که نخستین شمارهٔ آن در اول خرداد 1322 منتشر شد. آژیر اگرچه از لحاظ مرام و مسلک در زمرهٔ جراید چپ آن دوره محسوب می شد، از لحاظ محتوایی بیش از آن که به طیف جراید حزبی توده شباهت داشته باشد، روزنامه ای بود در طراز جراید چپ غیرحزبی .

آژیر، روزنامة صبح تهران بود که ابتدا،‌ به جز روزهای شنبه، به طور یومیه در دو صفحه (یک برگ) منتشر می‌شد؛ اما پس از ۴۸ شماره،‌ از ۱۱ مرداد ۱۳۲۲ نحوة انتشار آن به سه شماره در هفته تغییر کرد که عمدتاً ناشی از کمبود و گرانی کاغذ، محدودیت‌ها و مشکلات چاپخانه و موانعی بود که بر سر راه توزیع روزنامه قرار داشت.

پیشه‌وری روزنامة آژیر را با حداقل امکانات و به یاری کریم کشاورز منتشر می‌کرد و اگر از نویسندگان متفرقه – که پُرتعداد هم نبودند – بگذریم، تمام مطالب و مقاله‌های آژیر را این دو نفر می‌نوشتند و ترجمه می‌کردند و حتی غلط‌گیری نهایی روزنامه را نیز انجام می‌دادند.
پیشه‌وری از بدو انتشار روزنامة آژیر، همواره بر ضرورت آگاهی مردم از اختیارات و وظایف قانونی خویش و سازماندهی آنها در یک « تشکیلات ملّی » تأکید می‌کرد و به اشکال مختلف می‌نوشت: « ملت را باید طوری تربیت کرد که به میهن و آزادی و حق و ارادة خود علاقمند شده، بتواند از نزدیک در کارهای کشور رأی داشته باشد.»



احتمالاً یکی از دلایل دوری بیش از پیش پیشه وری از حزب توده نیز خط مشیی بود که در آژیر پیش گرفته بود؛ کما اینکه در خلال تشکیل نخستین کنگرهٔ حزب توده در اوایل مرداد 1323، با طرح موضوع مقاله ای که وی به مناسبت مرگ رضاشاه نوشته بود و نیز به علت اختلاف نظرهای قبلی او با عده ای از سران حزب ، از حضور وی به عنوان یکی از نمایندگان منتخب حزب در این کنگره جلوگیری شد (آوانسیان ، ص 297ـ 298؛ جودت ، ص 164؛ کیانوری ، همانجا).
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
سید جعفر پیشه‌وری

۳

انتخاب از جانب مردم تبریز و رد صلاحیت از طرف نمایندگان مجلس




پیشه‌وری در انتخابات دوره چهاردهم مجلس شورای ملی به عنوان نماینده اوّل تبریز انتخاب شد ولی در سال ۱۳۲۳ اعتبارنامه وی علی‌رغم حمایت دکتر مصدق از وی به علت مخالفت نمایندگان محافظه کار به رهبری سیدضیاءالدین طباطبائی و حمایت بعضی از نمایندگان حزب توده از آنها تصویب نشد.
این اتفاق تکان‌دهنده و تلخ، روزهای تاریک گذشته را در ذهنش تداعی می‌کرد. بسیاری از پژوهشگران معتقدند که این مسئله عامل اصلی انزواء و فرو غلتیدن پیشه‌وری در دامن روسها بوده‌است و این اقدام نمایندگان مجلس را یکی از مهم‌ترین عوامل تقویت انگیزه پیشه‌وری برای تشکیل فرقه دمکرات آذربایجان دانسته‌اند؛ به طوری که نقل شده هنگام رد اعتبار نامه پیشه‌وری، او با صراحت گفته‌است: «من به این سادگیها دست بردار نیستم و خیلی زود حساب این مرتجعین مارک دار را خواهم رسید»؛ «من از پنجره بیرون رفتم ولی از در وارد خواهم شد».

روز ۲۲ تیر ۱۳۲۳، اعتبارنامة پیشه‌وری، نمایندة تبریز در دستور کار مجلس شورای ملّی قرار گرفت. حاصل رأی یکصد نمایندة حاضر چنین بود: ۵۰ رأی مخالف، ۴۷ رأی موافق و سه رأی ممتنع. [۶۸] علیرغم تأکید دکتر معظمی که می‌گفت طبق اصل هفتم قانون اساسی « برای اعتبارنامه باید بیش از نصف حضار رأی موافق یا مخالف بدهند » پس اعتبارنامة پیشه‌وری تأیید شده است، اکثریت مجلس اعتبارنامة پیشه‌وری را رد‌شده تلقی کرد و اعتراض و پیگیری‌های بعدی تشکل‌ها و جراید آزادی‌خواه به نتیجه نرسید.

پیشه‌وری که اقدام جناح راست مجلس را به عنوان نقض قاعدة بازی تلقی می‌کرد، برآشفته از رد اعتبارنامة خود، با حروف درشت در صفحة اول روزنامة آژیر نوشت : « ما افتخار می‌کنیم که نمایندگان زور، پول و نیرنگ و تزویر ما را از خود ندانستند، بر علیه ما مهرة سیاه دادند. ما این عمل خائنانه را یکی از تظاهرات گوناگون مبارزة اجتماعی می‌دانیم. قضاوت ما در حق مخالفین خود بیطرفانه ولی قضاوت ملّت نسبت به آنها شدید و بیرحمانه و مرگبار خواهد بود. [...] این شکست ظاهری که پیروزی واقعی است، ما را از جهاد مقدس که بر علیه ارتجاع آغاز کرده‌ایم بازنخواهد داشت. یأس و ناامیدی کار مردمان عاجز است. ما به نیروی توانای اتحاد عناصر آزادی‌خواه ملّی و روزنامه‌های متین و میهن‌پرست، کاخ ظلم و زور و استبداد و خیانت و دورویی را برانداخته جای آن بیرق مشروطیت و آزادی واقعی ملت ایران را مستقر خواهیم نمود. ما بیدی نیستیم [که] از این بادها بلرزیم. ما امتحان خود را داده‌ایم. هدف و آرمان ما ریشه‌کن نمودن ظلم و بیدادگری است.»

پیشه‌وری تا هفتة اول مردادماه ۱۳۲۳، تمام همّ و غم خود و صفحه‌های روزنامة آژیر را به اعتراض و انتقادهای تند و گاه اهانت‌آمیز از نمایندگان جناح راست مجلس اختصاص داد و به گفتة خودش، به شیوة « کلوخ انداز را پاداش سنگ است» عمل می‌کرد. با این حال از پنجم مردادماه تا حدودی آرام گرفت و روزنامة آژیر تقریباً به روال سابق خود بازگشت. چنان که در روز ۸ مردادماه در صفحة اول روزنامة آژیر این اطلاعیه با حروف درشت به چاپ رسید:‌ « اظهار تسلیت [.] روزنامه‌های تهران خبر دادند که رضاشاه پهلوی در اثر یک نوع بیماری جلدی در روز چهارشنبه چهارم مرداد ساعت ۹ صبح ۱۳۲۳ در یوهانسبورگ فوت نموده است. ما قضاوت اعمال نیک و بد و افکار زشت و زیبای این مرد مرموز فوق‌العاده را به قلم موشکاف و بی‌طرف مورخین واگذار کرده، اعلیحضرت شاه را به مناسبت این حادثة اندوهناک تسلیت می‌گوئیم. انجمن نویسندگان آژیر.»

این عمل پیشه‌وری اقدامی بی‌سابقه در تاریخ چپ ایران است. تا آن زمان یک شخصیت موجه و معتبر چپ چنین عملی انجام نداده بود و پس از او هم، چنین اقدامی صورت نگرفت. پیشه‌وری موقعی این « اظهار تسلیت » را منتشر کرد که کمتر روزنامه‌ای جسارت چنین اقدامی را داشت و حتی روزنامه‌های غیر‌توده‌ای «جبهة آزادی» هم به کمتر از « دیو مهیب » و « عفریت خونخوار » نامیدن رضاشاه رضایت نمی‌دادند؛ می‌نوشتند جز لعنت و نفرین بازماندگان کشتگان او چیزی بدرقة راهش نیست و اعتراض می‌کردند که چرا دربار سه روز عزای عمومی اعلام کرده،‌ پرچم ایران نیمه افراشته شده و ... .
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
حکومت خودمختار آذربایجان





تجزیه طلبی یا آزادی از استبداد مرکز؟

1


حکومت خودمختار آذربایجان، با نام رسمی حکومت ملی آذربایجان (به ترکی آذربایجانی: آذربایجان ملّی حکومتی ) یک حکومت مورد پشتیبانی اتحاد شوروی بود که در سال‌های ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ در منطقهٔ آذربایجان ایران به پایتختی تبریز توسط فرقه دمکرات آذربایجان به رهبری جعفر پیشه‌وری تشکیل شد. ماجرای تأسیس و نابودی این حکومت به بحران ایران که یکی از سرآغازهای جنگ سرد بود معروف است.



حمایت شوروی از ایجاد این دولت، در چهارچوب یک پروژهٔ دقیق برنامه‌ریزی‌شده از سوی شوروی برای اشغال و جدا کردن شمال غربی ایران و ضمیمه کردن آن به شوروی انجام شد.فشارهای شوروی تنها عامل ایجاد جنبش آذربایجان نبود بلکه آذریها ضمن برخورداری از پشتیبانی شوروی، تاحدی به تمرکز برقرار شده در عهد رضاشاه و بی کفایتی، فساد در دولت مرکزی و تبعیض نسبت به این استان واکنش نشان می‌دادند. در نتیجه، پس از اشغال توسط شوروی در ۱۹۴۱ دغدغه‌ای برای هویت در گروههای اجتماعی آذریها برایشان منطقی به نظر می‌رسید. حزب توده با توصیف کردن تفاوتهایی که اساساً اجتماعی و منطقه‌ای بودند به عنوان طبقه در آذربایجان تحت حمایت شوروی محبوبیت پیدا کرد و وقتی تاکتیکهای شوروی تغییری را دیکته کرد، آن چه فرقه دمکرات نامیده شد را با گروهی از هواداران آماده فراهم کرد.

در اوت سال ۱۹۴۱ دول شوروی و انگلیس به بهانه تامین مایحتاج ارتش شوروی ایران را اشغال کردند و رضاشاه را نیز به تبعید فرستادند. اسناد محرمانه‌ای که اکنون پس از پایان قرن در مورد جنگ سرد افشا شده‌است، تشکیل این حکومت را ناشی از دستور مستقیم استالین می‌داند. برای گسترش بخشیدن بیشتر تجزیه‌طلبی در ایران، استالین حکومت دیگری نیز در بخشی از آذربایجان غربی به مرکزیت مهاباد تشکیل داد که به جمهوری مهاباد معروف شد. ارتش شوروی در آن زمان به طور کامل از حکومت پیشه‌وری حمایت کرده و حتی مانع از جابه‌جایی ارتش ایران می‌شدند. مدت کمی پس از خروج ارتش شوروی با حرکت ارتش به سمت تبریز در دسامبر ۱۹۴۶، کابینه حکومت به شوروی متواری شد.

شوروی‌ها برای انجام پروژه خود در سال ۱۹۴۴ جعفر پیشه‌وری را به عنوان رهبر یک حکومت محلی برگزیدند و برای او شاخه‌ای از حزب توده ترتیب دادند که حزب دموکراتیک آذربایجان نامیده‌شد.



حرکت بعدی شوروی‌ها در سال ۱۹۴۵ انجام شد و آن حمله نیروهای کمونیست شوروی به یک مرکز کشاورزی در میانه بود. شوروی‌ها در آن‌جا سربازان ایرانی را خلع سلاح کردند. پس از آن شوروی‌ها همین کار را در دیگر نقاط آذربایجان نیز ادامه دادند. در منطقهٔ دریاچه ارومیه نیروهای پیشه‌وری که از ارمنی‌ها، آشوری‌ها و کردهای کمونیست تشکیل می‌شد در جنگ خود در برابر مقاومت مردم ایرانی شیعه منطقه موفق نبودند و شوروی گروه نظامی تمرین‌دیده‌ای را برای سرکوب ایرانیان به ارومیه فرستاد.
در اردبیل و خوی ایل شاهسون برای جنگ با نیروهای پیشه‌وری به کمک ژاندارمری ایران آمد و روس‌ها که پیش از این سعی می‌کردند برای مخفی ماندن برنامه‌شان در سطح جهانی بیشتر از نیروهای آشوری، ارمنی و غیره استفاده کنند این بار ناچار شدند خودشان برای سرکوب ایرانیان وارد صحنه بشوند.

حکومت شوروی‌ها در شمال غربی ایران از طریق فرقه پیشه‌وری یک سال دوام آورد. آن‌ها در این یک سال در آغاز برای جلب مردم، اصلاحاتی اقتصادی انجام دادند از جمله تقسیم زمین میان کشاورزان؛ ولی پس از این‌که این اقدامات در جلب حمایت مردمی آذربایجانیان شکست خورد، سیاست این فرقه نیز عوض شد و این بار برای جلب حمایت زمینداران ضد کمونیست به همکاری با آن‌ها پرداخت.

فرقه دموکرات ناچار شد برای جلب مردم بیسواد در منطقه خود را به عنوان یک حزب ملی‌گرای ایرانی معرفی کند که قرار است حکومت ضد ایرانی را در تهران براندازد و یک حکومت ایران‌دوستانه و دموکراتیک در تهران برقرار کند. گروهی از مردم عامی با این شعارها جذب این فرقه شدند؛ ولی باسوادان منطقه که از نقشه شوروی آگاه بودند دست به مقاومت زدند. طی آن یک سال میان ملی‌گرایان ایرانی آذربایجانی و نیروهای فرقه دموکرات درگیری‌های خونینی رخ داد. در نتیجه نارضایتی مردم آذربایجان از حکومت فرقه پیشه‌وری در آن یک سال، صد هزار نفر از آذربایجان مهاجرت کردند.

سرانجام به فرمانی از سوی محمد رضا شاه پهلوی قوای زمينی ارتش به سمت آذربایجان روانه شد. تيمسار سرتيپ هاشمی، داماد باقرخان يکی از افسران مؤثر در رويداد تاريخی ۲۱ آذر ۱۳۲۵ در زمره نخستين افسران بلندپايه ارتش بود که پس از گذشتن از بلندی های قافلانکوه برای برون راندن هواداران فرقه دموکرات به سختی و دشواری همراه با يک استوار ارتشی به درون شهر تبريز گام نهاد و بهنگام نبرد و چيرگی، همانجا و در همان روز از درجه سرهنگی به نشان سرتيپی نائل آمد، در سالهای ابتدايی دهه هفتاد خورشيدی پس از تغيير کاربری آرامستان طوبائيه تبريز به پارک طوبی و برچيده و زدوده شدن تمام قبور از بستر گورستان طوبائيه، مزار سرتيپ هاشمی در کنار مزار پدر همسرش باقرخان در بوستان مفاخر تبريز باقی ماند و به گونه ای ويژه ساماندهی شد.
در مورد پیامدهای انسانی سقوط حکومت خودمختار دو دیدگاه وجود دارد، منابع حزب توده و طرفداران فرقه از هزاران نفر کشته و آواره یاد کرده‌اند. جمیل حسنلی (عضو آکادمی ملی علوم آذربایجان)، می‌نویسد «در اوضاع نا به سامان پس از فروپاشی هزاران نفر از هواداران فرقه کشته و زندانی شدند و نزدیک به ده هزار نفر به آنسوی مرز گریختند».در صورتی که بنا به نظر حمید احمدی (دانشیار علوم سیاسی دانشگاه تهران)، بسیاری از این اظهارات مبتنی بر داده‌های مستند و تاریخی نیست، اما به دلایل سیاسی و استراتژیک یعنی به منظور بسیج احساسات افراد متعلق به گروهای قومی بیان می‌شود. اسناد سفارت آمریکا تعداد کشته شدگان در حملات عوام به طرفداران فرقه را که در فاصله ورود ارتش به تبریز پیش آمده بود ۴۲۱ نفر اعلام کرده‌اند. منابع دولت ایران از ۲۰ نفر اعدام و روزنامه‌های آن زمان از عددهایی در حدود ۲۰۰ نفر کشته یاد می‌کنند این در حالی است که ارتشبد حسین فردوست که به هنگام هجوم ارتش به آذربایجان جهت رفع نیازهای مالی ارتش شاه از سوی حکومت مرکزی به تبریز سفر کرده بود، در خاطرات خود از اعدام حدود ۲۰۰۰ الی ۳۰۰۰ نفر در تبریز - بدون هیچ‌گونه تشریفاتی و در جلوی خانه‌های افراد و در سر خیابان‌ها - خبر می‌دهد

پس از شکست خوردن پروژه روس‌ها و رها ساختن پیشه‌وری ارتش ایران به منطقه بازگشت و با استقبال بسیار پرشور مردم آذربایجان روبه‌رو شد. کریستوفر سایکس که خود شاهد ماجرا بوده می‌نویسد: «به جز در فرانسه سال ۱۹۴۴، در هیچ جای دیگر چنین شور و شوقی را در مردم ندیده بودم.»
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
حکومت خودمختار آذربایجان

تجزیه طلبی یا آزادی از استبداد مرکز؟

۲



هواداران فرقه دموکرات آذربایجان، از زمان تاسیس این حزب در شهریور ۲۴، با اسلحه‌ای که شوروی در اختیارشان می‌گذاشت، گروههای پارتیزانی تشکیل دادند. و در ۳۰ آبان، ارتش شوروی از ورود ارتش ایران به آذربایجان جلوگیری کرد.

با توقف ارتش ایران در کرج، برای دولتمردان ایران دیگر تردیدی نماند که مساله آذربایجان تا زمان حضور نیروهای شوروی در ایران، راه حل نظامی ندارد. چون ارتش ایران نه از نظر نفرات و نه تسلیحات، یارای مقابله با ارتش ابرقدرتی چون شوروی را نداشت.


همزمان با این تحولات، باقروف در نامه‌نگاریها با مسکو، استالین را راضی کرد که هر چه زودتر نهادی جدید به نام «مجلس ملی آذربایجان» تشکیل شود.

عباس جوادی، پژوهشگر تاریخ آذربایجان، ماجرا را چنین شرح می‌دهد:

«باقروف در این مقطع با شتاب بسیار زیاد و مهارت فو‌ق‌العاده‌ای این کار را پیش ‌برد که با توجه به ناکارآمدی نظام اداری شوروی و کندی آنها در انجام امور (به استثنای مسایل امنیتی و نظامی)، سرعت‌ عمل باقروف در انجام این کارها، عادی نیست.

باقروف به دقت برنامه‌ریزی کرده بود و به پیشه‌وری تلگرام می‌فرستاد که در روز کنگره به اصطلاح ملی آذربایجان، چه کسی باید صحبت کند، چقدر باید صحبت کند، در مورد چه مسایلی باید صحبت کنند و چه نتیجه‌ای بگیرند. و بعد به اصطلاح انتخابات ‌شود و نمایندگان بیایند و حکومت ملی تشکیل شود.»

ا این برنامه‌ریزی دقیق و گام به گام، فعالیت‌های فرقه دموکرات در آغاز پاییز سال ۲۴ پیش رفت و سرانجام در پایان آبان ماه، یک گردهمایی بزرگ با نام «کنگره خلق آذربایجان» برگزار شد.

سپس، بعد از آنچه که از سوی منابع نزدیک به فرقه دموکرات، «انتخابات» توصیف شده، اعضای مجلس ملی آذربایجان انتخاب شدند.

اما عباس جوادی معتقد است آنچه به نام «انتخابات» آذربایجان از آن سخن می‌گوییم، انتخابات به معنای رایج رای‌گیری از مردم نبوده است و می‌گوید:

«انتخابات به شکل رایجی که در اذهان هست، انجام نشده. بدین شکل بوده که در نقاط مختلف در شهرها و روستاهای آذربایجان، میتینگ‌هایی تشکیل دادند که این در واقع، کمپین انتخابات مجلس چهاردهم شورای ملی ]در تهران[ نیز بود. همزمان می‌گویند که ما برای مجالس ایالتی و ولایتی هم میتینگ انتخاباتی برگزار می‌کنیم.

مثلا در شهر سراب میتینگ برگزار شد (از این جهت سراب را مثال می‌زنم که میتینگ این شهر بعدها معروف شد)، و در میتینگ، خود فرقه که برگزار کننده این میتینگ هم بود، کاندیدهایی را آورد و به عنوان کاندیداهای فرقه به مردم معرفی کرد.

این گروه از کاندیداهای فرقه که حدود ۵۰۰ و خرده‌ای نفر بودند، کنگره خلق آذربایجان را در آبان‌ماه تشکیل می‌دهند. و بعد از میان اینها اعلام می‌شود که نمایندگان مجلس ظرف یک هفته انتخاب شده‌اند. وگرنه انتخابات به این معنا که احزاب، نامزدی معرفی کنند و مردم بروند از میان اینها انتخاب بکنند، اتفاق نیفتاده است.»

بعد از این مرحله، همه منتظر پاسخ مسکو بودند برای تعیین زمان تشکیل مجلس ملی.

سرانجام روز ۱۴ آذر، تلگرافی از سوی ویاچسلاو مولوتوف، وزیر امور خارجه شوروی برای باقروف ارسال می‌شود و با تاریخ برپایی مجلس ملی موافقت می‌شود.

شوروی همچنین مقرر می‌کند که در نخستین جلسه مجلس ملی، ترکیب کمیسیون‌های این مجلس و همچنین ترکیب هیات وزیران برای دولت آذربایجان ایران تعیین شود.

با پیچیدن خبر احتمال تشکیل مجلسی در آذربایجان به نام «مجلس ملی»، بیات استاندار آذربایجان بار دیگر در روز ۱۷ آذر با پیشه‌وری ملاقات کرد و به او گفت که تشکیل یک «مجلس ملی» در تبریز به موازات «مجلس شورای ملی» در تهران، برخلاف قانون اساسی است و محمدرضا شاه تحت هیچ شرایطی این موضوع را نخواهد پذیرفت.

او بار دیگر موضوع انجمنهای ایالتی و ولایتی که در واقع می‌بایست نقش پارلمانهای محلی را در ایران بازی می‌کردند، پیش می‌کشد. بر اساس اصول ۹۰ تا ۹۳ قانون اساسی مشروطه، در سراسر ایران می‌بایست پارلمانهای محلی با نام «انجمن ولایتی» یا شکل بزرگتر آن به نام «انجمن ولایتی» با رای مستقیم مردم تشکیل می‌شدند و برای امور مهم محلی، تصمیم می‌گرفتند.

پیشه‌وری اما در پاسخ به پیشنهاد تاسیس هر چه سریعتر «انجمن ولایتی آذربایجان» به جای «مجلس ملی آذربایجان»، موضوع خودمختاری را مطرح کرد.

درباره این مذاکرات، باقروف، دبیر اول حزب کمونیست آذربایجان شوروی در گزارشی خطاب به استالین چنین نوشت:

«دیدار دوباره بیات ثابت کرد که او بنا به توصیه حکومت ایران، با گفت و گوهای بی‌پایان خود کوشش می‌کند حل مساله خودمختاری آذربایجان را به تعویق بیاندازد. از قرار معلوم آنها می‌خواهند مساله آذربایجان را به دست دولت‌های خارجی حل کنند. ما با در نظر گرفتن تمام این مسائل دستور دادیم که:

۱ – جلسه افتتاحیه مجلس بدون تاخیر در روز ۱۲ دسامبر ]۲۱ آذر ۱۳۲۴[ برگزار شود.

۲ – مجلس و دولت به فوریت، قرارهای کنگره خلق را به مرحله اجرا بگذارند.

۳ – تا پایان نخستین دوره مجلس ملی از مذاکره با بیات خودداری شود.»

پیشه‌وری ساعتی بعد از دیدار با بیات، در جلسه‌ای با فرستادگان باقروف درباره ترکیب هیات دولتش مذاکره کرد.

او روز بعد در دیدار با کایلر یانگ، وابسته مطبوعاتی سفارت آمریکا که از تهران به تبریز آمده بود، به تمامی سئوالاتش درباره فعالیتهای شبه‌نظامیان تحت امرش توضیح داد.

ر این دیدار، یانگ یادآوری کرد آنچه خودمختاری مدنظر پیشه‌وری است، برخلاف قانون اساسی ایران است. استدلال پیشه‌وری این بود که آذربایجان برای پیشبرد مطالباتش از یک حق تاریخی برخوردار است.

در روز ۲۰ آذر، دیگر کنترل سراسر آذربایجان در دست فرقه دموکرات بود. در این زمان باقروف آیین‌نامه داخلی مجلس ملی آذربایجان را برای تایید استالین به مسکو فرستاد. ضمن اینکه پیشنهادات پیشه‌وری و دیگر سران فرقه برای تشکیل کمیسیون بودجه و کمیسیون دادگستری در مجلس با مخالفت شوروی روبه‌رو شد و باقروف دستور داد که به جز کمیسیون‌های از پیش تعیین شده، هیچ کمیسیون اضافه‌ای در این مجلس تشکیل نشود.

سرانجام ساعت ۱۰ صبح روز ۲۱ آذر سال ۱۳۲۴، نخستین جلسه مجلس ملی آذربایجان در سالن سینمای دیده‌بان تبریز، با ۷۶ نماینده افتتاح شد.

تورج اتابکی، نویسنده کتاب «آذربایجان، قومیت و جنگ قدرت در ایران»، آنچه در این مجلس رخ داد را چنین شرح می‌دهد:

«از پی برپایی نخستین جلسه این مجلس، قوه‌ای مجریه‌ای به نام حکومت ملی آذربایجان شکل می‌گیرد. این دولت خودمختار ملی، ۱۰ وزیر داشت؛ وزرای داخله، مالیه، قشون خلق یا ارتش خلق، عدلیه، کشاورزی، بهداشت، پست و تلگراف، تجارت و اقتصاد، و کار و زحمت و فرهنگ.

نکته مهم این است که در سیاهه این وزارتخانه‌ها، نامی از وزارت امور خارجه نیست. به داوری من این بدین معناست که دموکرات‌ها در آن زمان، اقتدار حکومت مرکزی را در این بخش پذیرفته بودند. پیشه‌وری را هم به عنوان نخست‌وزیر یا باش‌وزیر انتخاب کردند که او هم بلافاصله، کابینه خودش را به مجلس معرفی کرد.»

بعد از تشکیل مجلس ملی و اعلام خودمختاری، حساس‌ترین کار فرقه دموکرات، رودرو شدن با نظامیانی بود که به عنوان ارتش ایران در پادگانهای تبریز و اورومیه که در آن زمان رضائیه خوانده می‌شد، مستقر بودند.

موضوعی که به آسانی می‌توانست تلفات جانی جدی برجای بگذارد. شرح آنچه رخ داد، از تورج اتابکی:

«پادگان تبریز به طور رسمی در روز ۲۲ آذر تسلیم نیروهای فدایی فرقه دموکرات می شود و یک اعلامیه مشترک توسط سرهنگ درخشانی که فرمانده پادگان بوده و پیشه‌وری امضا می‌شود با این مضمون که حکومت آذربایجان، مسئولیت تسلیم پادگان تبریز را به عهده می‌گیرد. و اعلام می‌کنند که نظامیان می‌توانند انتخاب کنند که بروند با تهران یا در تبریز بمانند و می‌گویند که ما مانع رفتن نظامیان به تهران نخواهیم شد.

اما در مورد پادگان رضائیه ]اورومیه[، زد و خوردی میان نیروهای فدایی و نظامیان پادگان صورت می‌گیرد. سرهنگ زنگنه که فرمانده پادگان رضائیه بود، تن به تسلیم نداد و به مدت یک هفته مقاومت کرد و در این مدت درگیری‌ها ادامه داشت. سرانجام مهمات نیروهای پادگان تمام شد و از طرفی دیگر، نیروهای شوروی ، سرهنگ زنگنه را تهدید کردند و می‌گویند که اگر تسلیم نشوید، ما پادگان را از بین خواهیم برد. و سرانجام پادگان رضائیه هم تسلیم شد و سرهنگ زنگنه به تبریز برده شد و در آنجا محاکمه و به ۱۰ سال زندان محکوم شد.»
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
زن

 
حکومت خودمختار آذربایجان

تجزیه طلبی یا آزادی از استبداد مرکز؟

۳



آیا فرقه دموکرات آذربایجان و حکومت آن از حمایت مردمی برخوردار بودند؟

در این میان، همزمانی تاسیس این حزب با اشغال شمال ایران توسط شوروی، سابقه میرجعفر پیشه وری به عنوان یک کمونیست معروف و همچنین همنامی جغرافیایی دو سوی ارس، نقطه‌هایی بودند که اگر کسی آنها را به هم می‌چسباند، یک تهدید جدایی‌طلبانه جدی، رخ می‌نمود.

آیا چنین ایده‌ای در آذربایجان در آن زمان، هیچ‌گونه زمینه سیاسی-اجتماعی قابل ردگیری داشت؟ یا اصل ماجرا به کلی وارداتی بود؟

عباس میلانی، استاد دانشگاه در استنفورد به این سئوال چنین پاسخ می‌دهد:

«من فکر نمی‌کنم که زمینه‌ای برای یک جنبش جدایی‌طلبی وجود داشت، اما حتما زمینه‌‌ای برای جنبش اعتراضی وجود داشت. مسایل فرهنگی مهمی وجود داشت. به عنوان نمونه مساله زبان ترکی بود، یا تحقیرهای قومیتی و جوکهایی که درباره ترکها گفته می‌شد، قطعا زمینه را برای جنبش اعتراضی مستعد می‌کرد. اما اینکه این جریان بخواهد به شکل واقعی به یک جریان جدایی‌طلب تبدیل بشود (چنانکه شوروی‌ها و فرقه تلاش کردند که آنها را به این سو سوق بدهند)، به نظر نمی‌آید که پایگاهی داشت.»

اینگونه بود که گروهی از فعالان اصلاح‌طلب آذربایجانی که به فکر پیدا کردن راهی برای بهبود شرایط بودند نیز به فرقه دموکرات آذربایجان پیوستند. یا اینکه از تشکیل و فعالیتهایش حمایت کردند.

ضمن اینکه شرایط ایران در روزهای پایان جنگ جهانی دوم، شرایط بسامان و باثباتی نیز نبود. در این مقطع تاریخی تنها چهار سال از آغاز اشغال کشور و فروپاشی ناگهانی نظم آهنین رضاشاهی گذشته بود. و نه شرایط اقتصادی حاکم بر ایران تعریفی داشت و نه تحولات سیاسی، چشم‌انداز مثبتی پیش‌روی ناظران قرار می‌داد.

عباس جوادی، از پژوهشگران تاریخ آذربایجان معتقد است که این نابسامانی که بر سراسر کشور سایه انداخته بود نیز در شکل‌دهی انگیزه‌های مردمی تشکیل فرقه، بی‌تاثیر نبود:

«باید در مجموع اوضاع جنگی ایران را در این دوره در نظر گرفت. ضمن اینکه شکایتی هم وجود دارد از سنن و شیوه های حاکم، از جمله سیستم زمین‌داری مالکین، فساد، تعصبات و خرافات و غیره. از این مساله که زبان تدریس در ایران، فارسی است، در حالی که مردم در آذربایجان به ترکی یا در کردستان به کردی حرف می‌زنند هم استفاده شد.»

بدین ترتیب انگیزه‌های مختلف موجب شد تا وقتی در میانه سال ۱۳۲۴، زمزمه‌های تشکیل «کنگره بزرگ خلق آذربایجان» و تشکیل یک پارلمان محلی در این منطقه شدت گرفت، به طور جدی عده‌ای به وعده‌های این حزب نوپا دل‌بستند و حتی برخی حاضر شدند به خاطرش اسلحه دست بگیرند و خود را «فدایی» بخوانند.



عکس تعدادی از هواداران فرقه دموکرات آذربایجان با پروتره‌ای از استالین، رهبر اتحاد جماهیر شوروی

تجزیه طلبی یا خودمختاری؟

روز ۱۲ شهریور ۱۳۲۴ فرقة دموکرات آذربایجان با انتشار بیانیه‌ای مشتمل بر یک مقدمه و ۱۲ ماده (به فارسی و ترکی) اعلام موجودیت و هدف‌هایش را اعلام کرد. رهبر این فرقه، میرجعفر پیشه‌وری بود. در مقدمة بیانیه، هدف فرقه را خودمختاری آذربایجان در چارچوب کشور ایران مطرح می‌کرد و در قطعنامة کنفرانس ۲۹ شهریور ۱۳۲۴ فرقة دموکرات تصریح شده بود: «می‌خواهیم که ضمن برقراری اصول دموکراسی در سراسر ایران به مردم آذربایجان آزادی داخلی و خودمختاری ملّی داده شود تا بتواند سرنوشت خود را به دست خود تعیین نمایند.» علیرغم این، در همان زمان نغمه‌های دیگری نیز از فرقة دموکرات آذربایجان شنیده می‌شد: « شعار، آذربایجان مال آذربایجانی‌ها است باید عملی شود. ما تحت قیمومیت ملت دیگری نخواهیم رفت ».« آذربایجان ترجیح می‌دهد به جای اینکه با بقیة ایران به شکل هندوستانِ اسیر درآید، برای خود ایرلندی آزاد باشد ».« چنانچه تهران راه ارتجاع را انتخاب کند، خداحافظ. راه در پیش. بدون آذربایجان به راه خود ادامه دهد. اینست آخرین حرف ما »

گوینده این سخنان کسی نبود جز میرجعفر پیشه‌وری. همان که یک سال قبل به میان کشیدن « ... پای همسایگان را در مبارزة اجتماعی و داخلی ...، از اسم آنها سوءاستفاده کردن...» را خیانت دانسته و به سیدضیا حمله می‌کرد که چرا می‌خواهد با « شعارهای تاریک »، « وحدت و یگانگی ملّی » را متزلزل کند. کسی که از ضرورت تشکیل دولت مقتدر ملّی سخن می‌گفت و می‌خواست « با مشت محکم » دهان کسانی را که به دنبال به راه انداختن «نزاع ترک و فارس» بودند، ببندد. همان‌کس که می‌گفت « ارتجاع بین‌المللی » از « وحدت ملت ایران خوشش نمی‌آید و سعی می‌کند در پیکر ایران دولت‌های کوچک کوچک به وجود بیاورد » و بر این اعتقاد بود که « مردان شرافتمند از بالای سر کشور خود با بیگانگان رابطه به هم نمی‌زنند. در خطرناک‌ترین موقع‌ها بر علیه دولت مرکزی برنمی‌خیزند و برای احقاق حقوق مشروع یا ادعای نامشروع خود از راه دزدی و غارتگری و شورش و بلوا اقدام نمی‌کنند .»

روز ۲۱ آذر ۱۳۲۴، «حکومت ملّی آذربایجان» با حمایت ارتش شوروی وبه نخست وزیری پیشه‌وری در تبریز اعلام موجودیت کرد ؛ این پیشه‌وری با آن پیشه‌وری مهرماه ۱۳۲۰ تا مردادماه ۱۳۲۳ تفاوت بسیاری داشت.

نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
پایان کار پیشه وری



در پی فروپاشی فرقه دموکرات آذربایجان، به آذربایجان شوروی گریخته بود سرانجام در ۲۰ تیر ۱۳۲۶ پس از یک حادثه رانندگی در بیمارستان درگذشت. به دلیل مشاجره لفظی پیشه‌وری و میرجعفر باقروف، صدر وزیران جمهوری آذربایجان شوروی، احتمال داده شد باقروف در این حادثه دست داشته‌است. محمد بی ریا وزیر فرهنگ دولت پیشه‌وری، درتاریخ سوم آوریل ۱۹۵۴ نامه یی را در هشت صفحه به نخست وزیر وقت شوروی «مالنکوف» در رابطه با ۲۱ آذر و حکومت خودمختار آذربایجان و مرگ پیشه‌وری (دال بر قتل عمدی پیشه‌وری) نوشته است.


آزامگاه پیشه وری در باکو

علی توده یکی از ایرانیان که در آن سالها جلای وطن کرده می‌نویسد: پیشه‌وری پس از ترك ایران در باكو سكونت داشت، ساده می‌پوشد و ساده می‌زیست وقتی در خیابان‌های شهر راه می‌رفت چیزی او را با دیگران مشخص نمی‌كرد، دو اتومبیل نمره خارجی در اختیار او بود یكی را حكومت برایش خریده بود و دومی را فداییان فرقه به او هدیه كرده بودند، وقتی سوار اتومبیل می‌شد در گوشه‌ای خود را مخفی می‌كرد كه جلب توجه نكند. برایش در كانون نویسندگان اتاقی داده بودند می‌آمد آنجا خلوت می‌كرد گویا خاطرات سیاسی سال‌های 45-1941 خودش را می‌نوشت.


آرم فرقه دموکرات آذربایجان و سخنانی از پیشه وری کنار قبر وی

مرگ مشکوک پیشه وری در سال 1947 م (1326 ش) در آذربايجان شوروي، يك سال پس از سقوط حكومت خودمختار آذربايجان و عزيمت رهبري فرقه به وقوع پيوست. مقامات شوروي، مرگ پيشه‌وري را رسماً نتيجه تصادف اتومبيل اعلام كردند . اما در منابع ديگر گفته شده است كه او را عوامل استالين- باقروف، در بيمارستاني كه پس از تصادف اتومبيل در آن جا بستري بود به قتل رساندند
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
زن

 
حزب توده ایران

مهم‌‌ترين، متشكل‌ترين و معتبرترين نماينده جريان مارکسیسم در ایران



نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
حزب توده ی ایران
1




تاسیس حزب توده

حزب توده ایران سازمان اصلی چپ در تاریخ معاصر ایران است.

این حزب به عنوان وارث سوسیال‌دموکراسی عهد مشروطه و حزب کمونیست ایران (دهه ۱۹۲۰) در ۱۰ مهر سال ۱۳۲۰در تهران تأسیس شد.

با سقوط رضاشاه در شهريور 1320 فضاي باز سياسي پديدار شد و در پي اين آزادي سياسي بود که بسياري از محکومين سياسي دوره رضا شاه از زندانها آزاد شدند، نشريات بسياري منتشر و فعاليت احزاب آغاز شد.
حزب توده يکي از اولين احزابي بود که تشکيل شد. اعضاي سابق حزب کمونيست و برخي از اعضاي گروه 53 نفر که از زندان آزاد شده بودند تصميم به ادامه فعاليت گرفتند و پس از تأييد اين فعاليت از سوي سفارت شوروي، در دهم مهر1320 در منزل سليمان ميرزا اسکندري در خيابان ژاله (17 شهريور فعلي) گرد هم جمع شدند تا بناي يک حزب کمونيستي را بگذارند. برخي از اعضاي اين جلسه عبارت بودند از: ايرج اسکندري، عبدالحسين نوشين، دکتر رضا رادمنش، احسان طبري، عباس اسکندري، عبدالقدير آزاد ، ميرجعفر پيشه‌وري و... . ناظري خاموش به نام رستم علي اوف مسئول امور حزبي و اطلاعاتي سفارت شوروي بود که در گوشه‌اي بي صحبت و يا مداخله در تصميم گيريها نشسته بود. در اين جلسه سليمان ميرزا اسکندري که سابقه فعاليت سياسي و حزبي در دوره مشروطه نيز داشت از ضرورت تشکيل يک حزب براي دفاع از آزادي و ممانعت از شکل‌گيري ديکتاتوري سخن گفت و به اتفاق آراء حاضران به رياست حزب تازه پاي توده برگزيده شد. حاضران در جلسه پانزده نفر را براي حضور در کميته مرکزي موقت انتخاب کردند که وظيفه آنها تدوين مرامنامه و اساسنامه حزب بود.


سلیمان میرزا اسکندری



رضا رادمنش و عباس اسکندری



ایرج اسکندری



احسان طبری




عبدالحسین نوشین



بزرگ علوی


علت نامگذاری حزب توده

اما علت نامگذاري اين حزب و به کار نبردن واژه‌هايي چون کمونيست و اشتراکي و سرخ و سوسياليست و ... را بايد در توصيه يوسف استالين رهبر کشور شوراها جست که اعتقاد داشت « در کشورهاي عقب مانده کمونيستها نبايد به نام حزب کمونيست فعاليت کنند» و به دنبال همين توصيه بود که روسها نيزبه اعضاي حزب پيشنهاد دادند تا با توجه به آنکه ايران کشوري اسلامي است و کمونيسم در آ ن جايي نخواهد داشت نامي فراگيرتر به اين حزب داده شود تا تعداد بيشتري جذب آن شوند و سفارت شوروي در ايران نيز بر اين امر تأکيد کرد و اعضاي حزب نيز نام توده را برگزيدند. گرچه برخي از اعضاي سابق حزب کمونيست چون اردشير آوانسيان زير بار اين تغيير نام نمي رفتند و مخالف اين نامگذاري و به دنبال همان حزب کمونيست بودند، اما رفقاي حزبي آنها را توجيه کردند که براي آغاز کار اين نام مناسب تر است.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
صفحه  صفحه 5 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین » 
سیاست

History of the Left parties in Iran | تاریخچه ی احزاب چپ در ایران

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA