ارسالها: 1264
#61
Posted: 14 Mar 2017 06:47
حزب توده ایران
۱۱
تشکیل سازمان افسران حزب توده در ۱۳۲۳
و
قیام افسران خراسان در ۱۳۲۴
سازمان نظامي و يا به عبارتي سازمان افسران حزب توده هم در سال 1323 توسط عبدالصمد کامبخش، عزتالله سيامک و خسرو روزبه تأسيس شد و سپس سروان خسرو روزبه به عنوان هيئت اجرائيه سازمان نظامي انتخاب شد.
روزبه تا سال 1324 در دانشکده افسري اشتغال داشت. در پي ماجراي افسران خراسان مدتي مخفي شد. حاصل اين دوران نگارش کتاب «اطاعت کورکورانه» بود که عليه نظام حاکم بر ارتش پهلوي با نام مستعار «سخر»؛ (سروان خسرو روزبه) منتشر شد.
خسرو روزبه
سازمان افسران حزب توده يک هيئت دبيران و يک هيئت اجرائيه داشت که هيئت دبيران داراي 3 عضو بوده که در زمان دستگيري اعضاي سازمان عبارت بودهاند از: 1. خسرو روزبه به نام مستعار سعيدي، 2. سرهنگ عزتالله سيامک، 3. سرهنگ محمدعلي مبشري، که از ميان اعضا، سروان خسرو روزبه مسئوليت شاخه اطلاعات نظامي حزب را عهدهدار بود.
در تابستان سال ۱۳۲۴ سرهنگ عبدالرضا آذر به اتفاق سرگرد علی اکبر اسکندانی که هر دو عضو سازمان افسران حزب توده ایران بودند، تصمیم به قیام مسلحانه علیه رژیم گرفتند و به همراه گروهی از همفکرانشان در ترکمن صحرا قیام کردند؛ ولی این حرکت که به قیام افسران خراسان شهرت یافت و به سرعت سرکوب شد، حساسیت فراوانی برانگیخت. عدهای از افسران مبارز به فرمان ستاد ارتش به کرمان تبعید شدند. طرح دستگیری روزبه نیز ریخته شد اما روزبه که در مرخصی یکماهه به سر میبرد، به جای بازگشت به خدمت، مخفی شد و از بازداشت نجات یافت. محمد پورهرمزان یکی از طراحان نقشه قیام و از شرکت کنندگان در آن بود.
شرکت کنندگان در قیام، در گنبد قابوس مورد حمله نیروهای پلیس و ژاندارمری قرار گرفتند و بسیاری از آنان در نبرد مسلحانه از پای در آمدند. پورهرمزان از جمله معدود افسرانی بود که توانست با جنگ و گریز از مهلکه، جان سالم به در برد. پورهرمزان غیاباً محکوم به اعدام شد. بدین جهت در سال ۱۳۲۶ مخفیانه از کشور بیرون رفت و بدین سان دوران طولانی مهاجرت سیاسی اش آغاز و 41 سال بعد و در جریان اعدام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، اعدام گردید.
نقطه اوج فعالیت افسران در سال ۱۳۲۴ بود و قیام افسران خراسان بود. افسران تودهای و از جمله اسکندانی و سرهنگ آذر که چندان امیدی به پیروزی سیاسی حزب توده برای گرفتن قدرت نداشتند به این نتیجه رسیدند که «حزب توده یک حزب انقلابی است، باید انقلابی عمل کنیم و حزب را به دنبال خود بکشیم.» نظامیان معتقد به این بودند که همزمان با تخلیه ایران به وسیله قوای بیگانه، مردم آمادگی قیام دارند. دربارهٔ اطلاع حزب توده از این قیام گزارشهای ضد و نقیضی بیان شدهاست، اما استراتژی کلی حزب با این جریان چندان همخوانی و موافقت نداشت.
شب ۲۴ مرداد ۱۳۲۴ قیام افسران لشکر ۸ خراسان آغاز شد و به شکست انجامید. این قیام و سرکوب آن مشکلی برای حزب پیش آورد: با انتساب این قیام به افسران حزب توده، حزب تحت فشار قرار گرفت و بسیاری از فعالیتهای آنان متوقف گردید.
قیام افسران خراسان، سازمان نظامی حزب توده را نیز در وضعیت دشواری قرار داد. قیام آنها، هیئت حاکمه و ستاد ارتش به ریاست سرلشکر ارفع را متوجه نفوذ حزب توده در ارتش ساخت. همین امر منجر به دستگیری چهل تن از افسران شاخه نظامی حزب شد و تعداد افسران باقی مانده به حدود بیست نفر رسید.
پس از اعلام تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان در شهریور ۱۳۲۴ افسران باقی مانده از قیام خراسان و تعدادی دیگر از افسران سازمان نظامی برای آموزش نظامیان به این فرقه پیوستند و این امر باز منجر به تحریک ارتش و رکن دوم و شدت عمل مقابل سازمان افسران و خود حزب گردید.
پس از فروپاشی حکومت ملی آذربایجان در سال ۱۳۲۵، رژیم بسیاری از افسران دستگیرشده را اعدام کرد در حالی که تعدادی نیز همراه با سایر نیروهای فرقه دموکرات آذربایجان به شوروی پناهنده شدند. این ضربهای مهلک بر پیکره حزب توده و سازمان افسران آن بود.
حزب توده نیز که میراثدار شکست فرقه دموکرات آذربایجان شده بود و نیروهای آن از هر طرف دچار تشتت و ریزش شده بودند با پیشنهاد خلیل ملکی سازمان افسران را منحل اعلام کرد. تعدادی از افسران و از جمله سروان خسرو روزبه به این امر اعتراض داشتند و مستقلاً «سازمان افسران آزادیخواه ایران» را تشکیل دادند.
روزبه در صفحه 45 اوراق بازپرسي نوشته است «لذا تصميم گرفتيم مانع متلاشي شدن سازمان نظامي بشويم». به اين ترتيب سازمان افسري حزب توده هرگز به معناي واقعي منحل نشد
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#62
Posted: 7 Apr 2017 07:00
حزب توده ایران
12
پایان کار سازمان افسران حزب توده و اعدام خسرو روزبه
جدایی سازمان افصران از حزب توده چندان نپایید . پس از کش و قوسهای فراوان در سال 1327، بار دیگر سازمان نظامیان به حزب توده ملحق شد. مواضع و عملکرد سازمان نظامی در مسائل مهم داخلی و خارجی، از جمله مسئله مهم ملی شدن صنعت نفت و دولت دکتر مصدق، همان مواضع و عملکرد حزب توده بود. برای نمونه موضع مشکوک سازمان در روزهای سرنوشت ساز 25 تا 28 مرداد و عدم به کارگیری امکانات خود برای مقابله با کودتا، بازتابی از مواضع حزب توده بود.
محور مرکزی فعالیت روزبه و یارانش در آن دوره، گسترش سازمان افسران آزادیخواه در درون ارتش بود. علاوه بر این او در مقام مسؤولیت شعبهٔ «اطلاعات کل حزب توده ایران» و «شعبه اطلاعات تشکیلات افسران آزادیخواه ایران» در واقع به مثابه چشموگوش حزب بود. پس از غیرقانونی اعلام شدن حزب توده در سال ۱۳۲۷ فعالیت سازمان افسران افزایش یافت و در دوران حکومت مصدق تعداد اعضای آن به ۶۰۰ تن رسید. در جریان کودتای ۲۸ مرداد، بسیاری از فعالان سیاسی به سازمان افسران چشم امید داشتند و تا سالها این سازمان را به دلیل دخالت نکردن در کودتا سرزنش کردند.
یکسال پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تعداد زیادی از افسران عضو سازمان بازداشت شدند.
در روز 21 مرداد 1333، سروان ابوالحسن عباسی، یکی از مهمترین اعضای هیئت اجرایی سازمان، در خیابان جمال الحق با بقچه و چمدانی پر از اسناد و مدارک دستگیر شد و پس از او ظرف مدت کوتاهی دیگر اعضای سازمان هم شناسایی و دستگیر شدند . روزبه که در بازپرسیهای اولیه، خود را مهندس معرفی کرده بود قبل از آن که شناخته شود، به دست افسران همرزمش فراری داده شد.
اما ۲۷ تن از افسران اعدام شدند. ۴۲ نفر دیگر که حکم اعدام گرفته بودند یک درجه تخفیف گرفتند و به همراه ۹۲ تن دیگر به حبس ابد محکوم شدند. ۱۱۹ نفر به ۱۵ سال حبس با کار اجباری، ۷۹ نفر به ۱۰ سال زندان مجرد و ۸۹ نفر به حبسهای یک و نیم تا ده سال محکوم شدند. عده ای هم موفق به فرار به خارج از کشور شدند.
روزبه نیز در تابستان ۱۳۳۶، پس از گذاشتن قرار ملاقات با علی متقی که در خفا زندگی خود را با تحویل او به پلیس تاخت زده بود، پس از یک نبرد شدید با چندین تن از مأموران که در لباس مبدل، در بین مردم عادی خود را مخفی ساخته بودند، در یک کوچهٔ تنگ و بنبست در حوالی خیابان سیروس جنوبی (محله بازارچه اسماعیل بزاز)، هنگام بالا رفتن از تیر برق هدف گلوله قرار گرفته، مجروح و دستگیر شد.
خسرو روزبه را پس از دستگیری ابتدا جهت مداوا به بیمارستان و سپس به زندان قزلقلعه منتقل نمودند. چنانکه ارواند آبراهامیان تاریخنگار مشهور ایران معاصر در کتاب خود «اعترافات شکنجهشدگان» نقل میکند: روزبه - تحت شرایطی که اکنون بر ما آشکار نیست - مورد بازجویی قرار گرفت، از محاکمه او فیلمبرداری شده و به طور مخفیانه در قزل قلعه به تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۳۳۷ تیرباران شد.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#63
Posted: 7 Apr 2017 08:17
حزب توده ایران
۱۳
فعالیتهای حزب توده پس از سقوط فرقه دموکرات آذربایجان در 1325
با روی کارآمدن احمد قوام در مسند نخستوزيري ( در ۲۹ بهمن ۱۳۲۴) زد و با توجه به وعدههايي که در جهت حل ماجراي آذربايجان و مذاکرده با روسها و مسئله نفت شمال داده بود حزب توده براي کسب رأي اعتماد دولت وي تلاش کرد.20 او هم به نشان همراهي از سه توده اي؛ ايرج اسکندري و فريدون کشاورز و يزدي براي حضور در دولت دعوت به عمل آورد. حزب توده با کمال خوشحالي از اين پيشنهاد استقبال کرد و اين اقدام را فرصتي براي به دست گرفتن قدرت شمرد و اين خود امتيازي براي روسها محسوب مي شد، اما عمر اين دولت کوتاه بود و با توافقهايي که بين قوام و روسها و قدرتهاي ديگر صورت گرفت فرقه دموکرات از پشتيباني روسها محروم ماند. قوام نيز با استعفا در مهر 1325 و تشکيل دولت جديد21 وزراي تودهاي را از دولت خود خارج کرد و در 21 آذر 1325 آذربايجان کاملا در اختيار ارتش ايران بود و ارتش سرخ خاک کشور را ترک کرد . اين اقدام شکستي بزرگ براي حزب توده بود. ايرج اسکندري در اين مورد مي نويسد: « وضع طوري شده بود که شکست آذربايجان ضربه مهلکي به حزب و به روحيات ما وارد آورده بود. حقيقت اين است که اين قضيه براي شخص من يک شوک عظيمي بود ... ما آن همه پشيتباني همه جانبه از واقعه آذربايجان کرديم، در اين رابطه با ديگران اتحاد کرديم ...»
اين واقعه باعث شد که بسياري از اعضاي حزب که در جريان امتياز نفت شمال از سياست حزب دل آزرده بودند از آن جدا شدند و جرياني به نام انشعاب را به رهبري خليل ملکي پيش آوردند. حزب پس از شکست فرقه آذربايجان دست به تغييراتي در ساختار خود زد و سه دبير اول حزب جاي خود رابه يک هيئت هفت نفري دادند که وظيفه اش رهبري حزب تا زمان تشکيل کنگره دوم حزب بود و رهبران حزب همچون اردشير آوانسيان، عبدالصمد کامبخش، احسان طبري و ايرج اسکندري فرار را بر قرار ترجيح داده به مسکو پناه بردند.
ترور شاه و اعلام غیرقانونی بودن حزب توده
اولین ترور شاه در فضای آزاد بعد از شهریور 20 در پانزدهم بهمن سال 1325 در محوطه دانشگاه تهران انجام شد، "ظاهر" این ترور بدین گونه بود که ناصر فخرآرایی خبرنگار روزنامه پرچم اسلام در هیئت خبرنگار وارد دانشگاه شد. این روزنامه از هواداران آیت الله کاشانی بود.
فخرآرایی یکی از هواداران حزب توده بود ولی سعی داشت با ظاهر و عنوان مذهبی شاه را ترور کند، به دنبال این ترور، حزب توده غیرقانونی اعلام شد و سران آن دستگیر شدند. اندکی پس از صدور مصوبه شورای وزیران مبنی بر غیر قانونی شدن حزب توده، همان شب بسیاری از سران و معاریف این حزب دستگیر و گروهی دیگر از آنان نیز پنهان شدند. در میان دستگیرشدگان که اسامی آنان اعلام شده بود نام نورالدین کیانوری، دکتر مرتضی یزدی، دکتر حسین جودت، عبدالحسین نوشین، نورالدین الموتی، ضیاء الموتی، نصرالدین الموتی، و دانش بوبخت دیده می شد. اسامی پنهان شدگان که فرمانداری نظامی در جستجوي آنان بود نيز اعلام شده بود ازجمله نام دکتر رادمنش، دکتر کشاورز و احسان طبری.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#64
Posted: 7 Apr 2017 08:20
خاطره ی هنرمند فقید مرتضی احمدی از دوستی با فخرآرایی و ماجرای ترور شاه
من هم بچه راهآهن بودم و هم کارمند آنجا. با بچه محلها و دوستان همکار تیم خوبی درست کرده بودیم. یک روز آقایی به اسم «ناصر فخرآرایی» که به ناصر یه گوش معروف بود چون نصف یکی از لالههای گوشش بریده شده بود، آمد سر تمرین فوتبال ما. گفت من با بچههای «دوشان تپه» یه تیم تشکیل دادیم میخوایم با شما مسابقه بدیم. گفتم من شنیدم تو خیلی بیرحمی و توی بازی زیاد خطا میکنی. گفت نه قول میدم آروم بازی کنیم. گفتم اگه بچهها رو بزنی بد تلافی میکنم. خلاصه قول داد خطا بازی نکند. چند روز بعد هم بازی کردیم تا اینکه وسطهای بازی آقای شاپور سرحدی یکی از بازیکنان ما که اتفاقا چند ماه پیش فوت کرد رو همین آقای فخرآرایی زد. من دفاع بازی میکردم. دویدم تا وسط زمین و محکم زدم به ساق پاش. دعوامون شد و همین درگیری کم کم باعث دوستی ما شد. با هم رفت و آمد داشتیم. وضع مالی بسیار بدی داشت. بعدها فهمیدم توی یک چاپخانه تو خیابان لالهزار کار میکرده. چاپخونه تعطیل شده بود اون هم بیکار.
خلاصه با هم سینما میرفتیم. اما یک دفعه اون وضعش تغییر کرد. من رو چلوکبابی میبرد. تند تند لباس عوض میکرد. من مشکوک شده بودم تا اینکه یه روز آمد گفت احمدی میخوای شاه رو ببینی. گفتم آره گفت یه برنامهای توی دانشگاه تهران هست شاه میاد تو هم بیا با من بریم. سه روز بعد با هم رفتیم. ناصر یه دوربین چهار گوش هم دستش بود. تقریبا آخرهای سالن نشسته بودیم. شاه که آمد ناصر بلند شد از شاه عکس بگیره. ظاهرا توی دوربینش کلت بود من هم نفهمیدیم که یک دفعه شاه دور خودش پیچید و افتاد. سرلشکر شمعدوست که کنار شاه بود هفت تیرش رو کشید. تا شاه گفت نزن اون زد و جا در جا ناصر فخرآرایی رو کشت. درها رو بستن شروع کردن به سؤال و جواب کردن. من رو هم گرفتن. گفتن با کی آمدی. گفتم با فخرآرایی. گرفتنم و تا چهار صبح ۶ بار از من بازجویی کردن، دیدن من هر بار همون صحبتها رو میگم. چهار صبح هم منو بردن در خونمون تحویل پدرم دادن گفتن به شرط اینکه از تهران خارج نشی. البته بعد از اون هم هیچ وقت به سراغ من نیومدن. به نظرم بیشتر یه سیاهبازی بود میخواستن ترور شاه رو به گردن حزب توده بندازن و اونها رو سرکوب کنن. چون شاه هم دو روز رفت بیمارستان بعد یه چسبی روی صورتش زدن و گفتن به خیر گذشته
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#65
Posted: 7 Apr 2017 08:32
حزب توده ایران
۱۴
کنگره دوم حزب توده ی ایران در سال 1327
حزب توده ایران در کنگره دوم اردیبهشت ۱۳۲۷، خود را "مارکسیست لنینیست" معرفی کرد. در سالهای نخستین کتابی تحت عنوان "حزب توده ایران چه میگوید و چه میخواهد" توسط احمد قاسمی یکی از اعضای رهبری حزب با زبان بسیار ساده منتشر شد. "چه میگوید" مرامنامه حزب و "چه میخواهد" برنامه حزب را بیان میکرد و حزب توده ایران را حزب طبقات ستمکش، کارگران، دهقانان، پیشه وران و روشنفکران آزادیخواه معرفی میکرد.
در اين كنگره 19 نفر بعنوان عضو كميته مركزي انتخاب شدند: 1ـ دكتر رضا رادمنش، 2ـ احسان طبري، 3ـ دكتر حسين جودت، 4ـ رضا روستا، 5ـ دكتر فريدون كشاورز، 6ـ دكتر غلامحسين فروتن، 7ـ عبدالصمد كامبخش، 8ـ دكتر محمد بهرامي، 9ـ دكتر مرتضي يزدي، 10ـ احمد قاسمي، 11ـ محمود بقراطي، 12ـ دكتر نورالدين كيانوري، 13ـ مهندس علي علوي، 14ـ مهندس نادر شرميني، 15ـ صمد حكيمي، 16ـ علي اميرخيزي، 17ـ عبدالحسين نوشين، 18، ايرج اسكندري، 19ـ غلامعلي بابازاده.
16 نفر نيز بعنوان اعضا مشاور كميته مركزي انتخاب شدند: 1ـ امانالله قريشي، 2ـ جهانگير افكاري، 3ـ مرتضي راوندي، 4ـ محمد حسين تمدن، 5ـ علي متقي، 6ـ اكبر شاندرمني، 7ـ آقاميرسيد اشرفي، 8ـ صادق انصاري، 9ـ اسماعيل شبرنگ، 10ـ بزرگ علوي، 11ـ محمد قاضي، 12ـ ابراهيم محضري، 13، ابوالفضل فرهي، 14ـ مهندس حسن اما موردي، 15ـ ابراهيم صياد نژاد، 16ـ بانو مريم فيروز.
كنگره همچنين به تصويب مرامنامه و اساسنامه جديدي دست زد.
برنامه جديد حزب توده در رئوس اساسي خود تفاوت مهمي با مرامنامههاي پيشين نداشت و در آن چهرة حزب توده بعنوان يك حزب غير كمونيستي و اصلاح طلب و ترقيخواه مستور بود و شعارهاي آن از چهارچوب خواستهاي اصلاحطلبانه دمكراتيك فراتر نميرفت. ولي نكتة حائز اهميت، اساسنامه جديد حزب است كه بطور كامل مبتني بر تئوريهاي ماركسيستي تخريب و ساختار تشكيلاتي احزاب كمونيست بود و اصولي مانند «مركزيت دمكراتيك» و «تبعيت اقليت از اكثريت» و غيره استخوانبندي آن را تشكيل ميداد. نكته مهم ديگر در اساسنامه جديد، حذف كميسيون تفتيش كل بعنوان يك ارگان موازي كميته مركزي و تبديل آن به يك ارگان تابع كميته مركزي بود
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#66
Posted: 7 Apr 2017 11:40
حزب توده ایران
۱۵
کودتای ۲۵ مرداد و نقش سازمان افسران حزب توده در خنثی سازی این کودتا
نقشه کودتا با همکاری بریتانیا و آمریکا طرح شد و پس از چندبار تجدید نظر و مشورت با عناصر اصلی به تصویب رسید. نقشی که برای شاه در نظر گرفته شده بود امضای فرمان عزل مصدق و نیز امضای فرمان نصب سرلشکر زاهدی به نخستوزیری بود. اشرف پهلوی که به درخواست مصدق به خارج از کشور رفته بود با مقامات آمریکایی و انگلیسی در سوئیس دیداری داشت و سپس با استفاده از نام خانوادگی شوهرش به ایران بازگشت و در مدت کوتاهی که فرصت داشت شاه را در جریان طرح کودتا گذاشت و با آشکار شدن حضورش دوباره ناچار به خروج از کشور شد. شاه پس از تردیدهای اولیه به امضای فرمانها رضایت داد. بعدها روشن شد که شاه در واقع دو ورقه سفید را امضا کرده بود تا کودتاگران آنچه لازم است بر بالای امضای او بنویسند. شاه باتوجه به عجله و ترسی که داشت، در ذیل تاریخ امضای فرامین خود به جای کلمه مردادماه، مردادماه را نوشته بود و روز ۲۳ نیز دارای غلط خوردگی ناشی از تغییر زمان اعلام فرمان توسط نویسنده میباشد امری که باعث گردید نصرتالله خازنی رئیس دفتر دکتر مصدق در خاطراتش و خود دکتر مصدق در دادگاه به عنوان نشانهای از سفید امضاء بودن فرمان دانسته و آن را جعلی بدانند.
فرمان عزل را یک ساعت بعد از نیمه شب ۲۵ مرداد سرلشکر نصیری که رئیس گارد سلطنتی بود با همراهی تانک و زرهپوش از سعدآباد به خیابان کاخ آورد تا در منزل دکتر مصدق به او ابلاغ کند. مصدق که با تلفن سرهنگ مبشری دبیر سازمان نظامی حزب توده ایران از حرکت این گروه باخبر شده بود فرمان را گرفت و رسید داد و نیروی محافظ مقر او بلافاصله نصیری و نیروی همراه او را بازداشت کردند. شاه که قبلاً به کلاردشت رفته بود با شنیدن خبر به رامسر رفت و از آنجا با هواپیما به بغداد و سپس به رم پرواز کرد. صبح ۲۵ مرداد خبر اقدام نصیری در شهر منتشر شد و همه دانستند که کوششی برای برکناری مصدق صورت گرفت و ناموفق بود. کودتای ۲۵ مرداد شکست خورده بود.
کودتائی که شایسته نام (کودتا) باشد برای ۲۵ مرداد برنامهریزی شده بود که از تمام ویژگیهای یک کودتای کلاسیک برخوردار بود. این کودتا، از ماهها قبل به دقت تدارک دیده شده بود. در ابتدای امر توسط انگلیسها تحت عنوان عملیات چکمه به رهبری وود هاوس سرجاسوس انگلیسی، تدارک دیده شده و پس از پیوستن آمریکا به نقشه کودتا و دخالت سیا، تحت عنوان عملیات آژاکس، مشترکاً روی آن کارشد. سپس درایران با عوامل کودتا مورد بررسی دقیق زمینی قرارگرفت و بدست گارد شاهنشاهی مجهز به تانک و مسلسل و درخفا برای نیمههای شب ۲۴ به ۲۵ مرداد برنامهریزی شده بود. قراربود با انجام آن درنیمه شب، سحرگاه مردم تهران و شهرستانها با حکومت نظامی و دولت سرلشکر زاهدی، سر از خواب بلند کنند. افسران سازمان نظامی حزب توده ایران که عضو گارد شاهنشاهی بودند خبر این کودتا را از طریق شبکه حزبی به حزب توده ایران میرسانند. سرهنگ مبشری دبیر سازمان نظامی حزب توده ایران، با جزئیات از طریق تلفن طرح کودتا را به آگاهی دکترمصدق میرساند و این چنین کودتا خنثی میشود. ماجرا را و جزئیات تلفن سرهنگ مبشری، را دکتر مصدق بارها دردادگاه شرح میدهد.
پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد، محمد رضا شاه، محور اصلی کودتاچیان سحرگاه ۲۵ مرداد، از کشور فرار میکند. در تلگرافی که آقای بری سفیر آمریکا دربغداد به وزارت امورخارجه کشور متبوعش دربارهٔ ملاقات خود با شاه دربغداد بتاریخ ۲۶ مرداد، ارسال میکند، از روحیه درهم شکسته شاه صحبت میکند. شاه تا ایتالیا هم نقل مکان کرد در آنجا بود که از خبر سقوط مصدق باخبر میشود.
قاطبه سران کودتا نظیر سرهنگ نصیری عامل کوتای ۲۵ مرداد، سرتیپ باتمانقلیچ رئیس ستاد دولت کودتا، سرهنگ زند کریمی رئیس ستاد کودتا چیان، سرهنگ آزموده ودیگران دستگیر شده و تحت بازجوئیها قرار داشتند. بخشهای اصلی گارد شاهی خلع سلاح شده بود؛ و فرماندهان تیپهای رزمی تهران یا به دولت دکترمصدق وفادار بودند و یا به نوعی بی طرف بودند.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#67
Posted: 25 May 2017 06:07
حزب توده ایران
۱۶
حزب توده ایران و کودتای 28 مرداد
قصور یا خیانت
1
در آغاز یادآور شویم که حزب توده ایران متهم است که در برابر کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ هيچ فعاليتی نکرد؛ چه از طريق هوادارانش که در کارخانه ها متمرکز بودند و چه از طريق شاخه های حزبی، سازمان جوانان و سازمان افسران حزب توده که حتی برخی از اين افسران در مناطقی حضور داشتند که می توانستند در ارتباط با کودتا کارشکنی و حتی آن را خنثی کنند.
تابستان گرم سال ۱۹۵۳/۱۳۳۲ آغازگر چنین رویکردی از سوی غرب بود. دولتی بر سرکار بود که با توجه به اختیارات خاص، قدرتمندترین نخست وزیر مشروطه بر آن حکم می راند؛ منافع انگلیس به طور خاص و منافع غرب به صورت عام با ملی شدن نفت به خطر افتاده بود؛ حزب منسجم توده ایران، حزبی چپگرا و طرفدار اردوگاه شرق در خیابان و محلهای کار دست بالا را داشت و مهمتر از همه، مجلس هفدهم که دولت در آن اکثریت ضعیفی داشت با یک رفراندم و اکثریتی بسیار بالا منحل شده بود.
در فضای جنگ سرد، محافظه کاران در انگلیس و جمهوریخواهان در آمریکا به قدرت رسیده بودند و استالین رهبر سرسخت اتحاد شوروی در زمستان آن سال درگذشته بود؛ طبقه حاکم (شاه، دربار، زمین داران و رهبران محافظه کار مذهبی) برای رهایی از مصدق حاضر به انجام معامله ای فاوستی بودند و آخر آنکه ملی شدن نفت در دنیای آن روزگار برای "امپریالیسم قایقهای توپدار" قابل تحمل نبود چنانکه سه سال بعد نیز ملی شدن کانال سوئز از سوی غرب اروپایی تحمل نشد.
حامیان دولت ملی نیز در آن برهه زمانی چندان متفق به نظر نمی آمدند، بورژوازی تجاری از دورنمای مبهم رابطه با جهان غرب اگرنه خشمگین که آشفته بود و از آن سو روشنفکران مستقرش، روحانیت اصولی از پیش روی فزاینده ی نیروهای سکولار در زیست اجتماعی مردم هراسان بودند، طبقه متوسط سنتی یعنی متحد اصلی بورژوازی تجاری و پیروان روحانیت محافظه کار نیز در تبعیت از رهبرانش از دکتر مصدق دورتر می شد.
تنها طبقه ای که نمایندگان سیاسی اش به مصدق وفادار مانده بودند، طبقه متوسط جدید بود که در آن زمان لایه ای نازک یعنی حدود ۱۳% جمعیت فعال کشور به حساب می آمد.
نمایندگی سیاسی طبقه کارگر و بخش فرودست طبقه متوسط جدید در آن زمان منحصرا در اختیار حزب توده ایران بود و این حزب نیز نسبت به دکتر مصدق سیاستی متغیر داشت.
تا پیش از سی تیر و با وجود کابینه اول دکتر مصدق (با حضور گلشاییان، زاهدی، بوشهری و لطفی) اکثریت هیأت اجراییه حزب (هشت نفر) نظری منفی به مصدق داشت و او را همراه و همدل امپریالیسم نو (یعنی آمریکا) می دانست و فقط اقلیتی (سه نفر) در آن زمان به ملی بودن مصدق باور داشت.
پس از واقعه سی تیر و مشخص شدن وجهه ضدامپریالیستی مصدق و با فشار کمیته ایالتی تهران و به خصوص با استدلالات فردی به نام تمدن این حزب به سوی همراهی هرچه بیشتر با مصدق پیش رفت تا آنجا که از اسفند ۱۳۳۱ تا مرداد ۱۳۳۲ حزب توده ایران به نوعی خود را در اتحاد با دولت ملی دکتر مصدق به حساب می آورد و حمایت خود را از تصمیمات مهم جبهه ملی چون محدود کردن اختیارات شاه در ارتش، تلاش دولت برای مدیریت اقتصاد بدون نفت و همچنین موضوع جنجالی انحلال مجلس هفدهم اعلام کرده و به حمایت علنی از دولت می پرداخت.
به همین دلیل و به خاطر نگران نکردن دکتر مصدق از آماده سازی برای مقابله با کودتا خودداری ورزید. این در حالی بود که نیروی سوم خلیل ملکی (عضو انشعابی حزب توده ایران) با همکاری حزب توده و نهضت ملی به شدت مخالف بود و در آن کارشکنی می کرد.
از سوی دیگر به خاطر انحلال مجلس دست شاه برای عزلِ نخست وزیر بدونِ استمزاج از مجلس باز شد. اینکار در مشروطیت سابقه تاریخی نیز داشت. چنانکه در دوران فترت مجلس، احمد شاه صمصام السلطنه را برکنار نموده بود و وثوق الدوله را به جای او نشانده بود.
با اینهمه در دفاعیات دکتر مصدق هم مشخص شد که اگرچه چنین کاری مسبوق به سابقه بوده ولی با روح مشروطه یعنی عدم مسوولیت شاه در چنین حکومتی خوانایی نداشته است.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#68
Posted: 25 May 2017 06:18
حزب توده ایران
۱۷
حزب توده ایران و کودتای 28 مرداد
قصور یا خیانت
۲
به هر روی شاه جوان در سودای تکرار حکومت مطلقه پدرش، یا با قولهای کرمیت روزولت و یا با فشار و ابرام خواهرش بر تردیدها غلبه کرد و حکمی سپید امضا به کودتاچیان داد تا با کمک نظامیان نخست وزیر قانونی را معزول دارد. چنین کنشی از دید سازمان افسری حزب توده ایران البته پنهان نماند.
ماشاءالله ورقا، رئیس دایره اطلاعات و مراقبت شهربانی کل کشور عضو سازمان افسری حزب توده ایران بود که به واسطه حساسیت شغلی اش به صورت بی واسطه با خسرو روزبه رئیس دایره اطلاعات حزب ارتباط داشت. او نحوه اطلاع یافتن از کودتای بیست و پنج مرداد را اینگونه شرح می دهد:
با تماسهای شخصی و شغلی که از زمان دولت مصدق و پس از کودتا با اصل چهار ترومن و برخی از کارمندان سرشناس آن سازمان و همچنین با نمایندگی نظامی امریکا داشتم خواه ناخواه از بسیاری اسرار و امور پنهان آن دوران مطلع می شدم.
برای نمونه در دوران حکومت مصدق از منابع وابستگی نظامی آمریکا خبر یافتم که کودتایی علیه دولت در حال تکوین است. این موضوع را به اطلاع سازمان افسری رسانیدم. سازمان افسری و رهبری حزب با اطلاعات تقاطعی دیگری که بوسیله ی روزنامه ها فاش ساخته و به دولت و شخص مصدق هشدار لازمه را دادند.
یکی دیگر از شاهدان عینی محمدعلی عمویی است. او در آن دوران از اعضای سازمان افسری حزب توده ایران بود. روایت او از چگونگی خبر رسانی به دکتر مصدق اینگونه است:
آقای مهندس ناصر بانکی در آن زمان عضو سازمان جوانان و دانشجوی دانشگاه تهران بود. دوستی داشت به نام آقای فیاضی. فیاضی برادری داشت که افسر گارد شاهنشاهی بود.
اینها همان روز ۲۴ مرداد که در خیابان بودند ناگهان میبینند که سروان فیاضی با لباس کامل نظام، شمشیر، کلت، کلاه خود، گتر روی کفش، یعنی درست آن هیاتی که یک افسر باید سر خدمت و موقع مراقبت و نگهبانی باشد، از خیابان کاخ میآید این طرف و آن طرف میگردد و به برادرش اشاره میکند که بیا. مطلبی را به برادرش میگوید.
برادرش میآید پهلوی آقای ناصر بانکی که دوست صمیمی او بود و به او میگوید که اسماعیل، یعنی سروان اسماعیل فیاضی خبر داده که امشب قرار است یک کودتایی علیه دکتر مصدق بشود و شکل آن هم این است که میآیند به طرف منزل دکتر مصدق و اعلام عزلش از نخست وزیری را با خود می آورند و اگر نپذیرد طبعا آن اقدامات کودتاگرانهشان را که احیانا بازداشت و ... است، انجام میدهند.
ناصر بانکی در ارتباط با بالاترین مقام حزبی که عضو کمیته ایالتی تهران بود خبر را منتقل میکند و اظهار میکند که این خبر خیلی فوری است و باید بلافاصله به نظر اعضای کمیته مرکزی برسد. خب با توجه به نظمی که در درون سازمان نظامیبود، بدون تردید این مساله از طرق دیگر هم رفته است...
مازیار بهروز به سه فرد دیگر (سرهنگ محمدعلی مبشری، عضو فرمانداری نظامی تهران، سرگرد مهدی همایونی، عضو گارد سلطنتی و سروان محمد پولاددژ) اشاره می کند که در سازمان افسری عضو بوده و در میان کودتاچیان نفوذ داشته و اخبار و اطلاعات را در اختیار حزب و سپس دکتر مصدق قرار دادهاند.
دکتر کیانوری، سرهنگ محمدعلی مبشری را خبررسان اصلی می داند که علاوه بر خبر کودتا اسامی برخی از افسران بالارتبه گرداننده کودتا را با خود آورده بود که اسم سرتیپ محمد دفتری خواهرزاده دکتر مصدق نیز در آن بوده است.
دکتر کیانوری نحوه اطلاع رسانی به دکتر مصدق را اینگونه شرح می دهد:
من در همان ساعت باز از راه اندرونی با دکتر مصدق ارتباط گرفتم و به او گفتم: آقای دکتر! توطئه کودتا قطعی است. کودتاچیان در کنار هم جا گرفته اند. نام کودتاگران چنین است...ما اطمینان داریم که دوستان شما در ارتش که در پست فرماندهی هستند عرضه و لیاقت هیچ اقدامی را ندارند.
ما دوستان بسیار با ارزش و فداکاری در میان افسران داریم که می توانیم به شخص شما معرفی کنیم. از آنها برای دفاع خانه ی خودتان و برای پستهای مهم فرماندهی استفاده کنید. تنها از این راه می شود جلوی خطر را گرفت.
روایت سروان موسی مهران (فشارکی) یکی از محافظان خانه دکتر مصدق و با تمایلات ملی گرایانه از آن روزها چنین است:
روز پنج شنبه ۲۲ مرداد ماه روزنامه ارگان جمعیت مبارزه با استعمار که در حقیقت ارگان و بیان کننده نظرات حزب توده بود، اعلام کرد کودتایی در شرف وقوع است و اسامی تعدادی از این افراد که در این کودتا شرکت می کنند را نیز نوشت، از آن جمله نامهای سرلشکر زاهدی، سرتیپ گیلانشاه، اخوی و چند نفر دیگر...من با مطالعه مقالات این روزنامه ها و با شناختی که از شرکت کنندگان احتمالی در طرح کودتا داشتم، مطئمن بودم که اطلاعات این روزنامه ها صحیح است.
ساعت ۱۱ صبح روز ۲۲ مرداد بود که موتورسواری به در منزل آقای دکتر مصدق و در واقع دفتر نخست وزیری مراجعه کرد و گفت نامه ای از طرف کمیته مرکزی حزب توده برای آقای دکتر مصدق دارد. البته آن زمان حزب توده غیرقانونی بود و همه وحشت داشتند که کمترین تماسی با اعضای این حزب داشته باشند.
با وجود اطلاع از اینکه این نامه از سوی حزب توده فرستاده شده قبول کردم که آن را بگیرم و به آقای دکتر مصدق برسانم ...آقای دکتر مصدق وقتی نامه را خواندند به من گفتند شما این افرادی که از آنها نام برده شده را می شناسید؟...آیا محتوای این نامه به نظر شما می تواند صحیح باشد؟ من عرض کردم با شناسایی که بنده از این افراد دارم صحیح است...
محمد مصدق خود نیز بر وجود چنین تماسی صحه می گذارد. اما از حزب توده ایران نام نمی برد:
شنبه بیست و چهار مرداد بین ساعت ۶ و ۷ شخص ناشناسی مرا پای تلفن خانه خودم خواست و گفت عده ای مأمور شده اند که در این شب کودتا کنند و شما را دستگیر نمایند.
دو عراده تانک هم از سعدآباد به شهر می فرستند که در یکی از خیابانهای نزدیک خانه شما متوقف شود که بلافاصله من سرتیپ ریاحی را که در شمیران بود را خواستم و دستور تقویت قوای محافظ خانه خود را به او دادم و راجع به دو عراده تانک که گفتند از سعداباد می آیند سوال کردم...آنوقت معلوم شد همین رئیس ستاد آرتش که در زمان تصدی من باین مقام رسیده و مورد اعتماد من بود دستور اجرا نکرده بود و آنوقت فهمیدم که من بفرموده ی شاهنشاه در ارتش چه یاران وفاداری داشتم.
شکست کودتای نیمه شب ۲۴-۲۵ مرداد نیازی به تکرار ندارد و مکررا در تاریخ آمده که نحوه شکست این کودتا و دستگیری بخشی از کودتاچیان چگونه بوده است.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#69
Posted: 25 May 2017 06:27
حزب توده ایران
18
حزب توده ایران و کودتای 28 مرداد
قصور یا خیانت
3
اما تلاش کودتاگران به این کوشش ناکام ختم نشد و آنها تلاشی دیگری را سامان دادند. این واقعه نیز پیش از وقوع از سوی حزب توده به دکتر مصدق خبر داده می شود.
علی شایگان، مشاور مصدق در خاطراتش چنین می نویسد:
در اطاق پذیرایی [منزل دکتر مصدق] منتظر ملاقات بودم که محمدحسین قشقایی وارد شد که از اطاق دکتر مصدق برمی گشت. از او پرسیدم چه خبر دارید. گفت اینها (آمریکایی ها) مصمم هستند که به هر قیمتی هست دکتر مصدق را از پای درآورند...بعدها آقای ناصر قشقایی می گفت ما به دکتر مصدق پیغام دادیم که آیا اجازه می فرمایید که ما با عده کافی برای کمک به دولت به تهران حرکت کنیم و او اجازه نداد...روز پیش صبح [۲۷ مرداد] که برای ملاقات دکتر می رفتم، دم در خانه دو سه نفر از افراد حزب توده منتظر ورود ایشان بودند، همین که از اتومبیل پیاده شدم جلو آمدند. یکی از آنها را می شناختم. معلم دبیرستان و مردی آزادی خواه و وطن دوست [قدوه] بود. گفتند مخالفین دولت مشغول اقدام برای "کودتا" هستند. از آقای دکتر بخواهید که امر کنند اسلحه در اختیار ما بگذارند. ما گارد ملی تشکیل خواهیم داد و تحت امر دولت خواهیم بود. به آنها قول دادم که فورا مطلب را به عرض دکتر مصدق برسانم و همین کار را هم کردم ولی دکتر مصدق جواب منفی داد .
دکتر مصدق به رغم اخبار رسیده و وضعیت غیرعادی که در سپهر سیاسی ایران اتفاق افتاده بود، همچنان بر رفتار قانونی و عملکرد اصلاح طلبانه و آرام پایفشاری می کرد. به عنوان مثال سعید فاطمی روایت می کند:
[دکتر فاطمی پس از آزادی] صبح ۲۵ مرداد با پیژامه و دمپایی به اتاق مصدق رفت و گفت: من دیگر نمی خواهم وزیرخارجه باشم، مرا وزیر دفاع کنید. مصدق گفت: برنامه تان چیست؟ فاطمی پاسخ داد برنامه من این است که تا ظهر امروز ۵۰ نفر را اعدام کنم. مصدق با صدای بلند فریاد زد: با چه قانونی؟ فاطمی گفت با قانون انقلاب. مصدق جواب داد: قانون من قانون اساسی است، قانون انقلاب نیست. فاطمی گفت قانون من قانون انقلاب است. وقتی فاطمی از اتاق بیرون آمد، رو به دکتر غلامحسین مصدق کرد و در همان حال که عصایش را بلند کرده بود، گفت: غلام این پدر تو ما را به کشتن می دهد.
حتی دکتر مصدق پس از تظاهرات طرفداران حزب توده ایران در روز ۲۷ مرداد دستور سرکوبی هرگونه تظاهراتی را که در آن لغو سلطنت مطرح شود، به ارتش ابلاغ می کند. خود او ادعا می کند که این دستور را پیش از شروع مذاکره با سفیر آمریکا (یعنی ساعت شش بعد از ظهر) ابلاغ کرده است و هشدارهای هندرسن در این زمینه بی اهمیت بوده است.
تفسیر دیگری نیز موجود است که نقش هشدارهای هندرسن را عمده می کند. به هر روی خود دکتر مصدق نیز در خاطرات و تأملاتش اذعان دارد که همین دستور به بعضی از افسران میدان داد تا به بهانه در خطر بودن سلطنت مشروطه، کودتای دوم را پی بگیرند.
این دستور مصدق اما به قلع و قمع نیروهای فعال حزب توده منجر شد. چنانچه در کتاب "پنج روز رستاخیز ملت ایران" نگارندگان می نویسند:
وقتی سرگرد زند [فرمانده ی هنگ نادری] از دستور پراکنده کردن تظاهرات در حدود ساعت هشت شب ۲۷ مرداد باخبر شد، خوشحال شد و بهترین سربازان و درجه داران و افسران شاهدوست خود را انتخاب و از هنگ خارج شدند.
در خارج از محوطه سربازخانه سرگرد زند دو گروهان سرباز را دور خود جمع کرد و به آنها گفت: "سربازان عزیز می خواهند شاه را از سلطنت خلع کنند و جکومت به دست کمونیستها بیفتد، هرکدام از شما که طرفدار شاهنشاه هستید با من بیایید و هرکس مخالف است به سربازخانه برگردد."
تمام افسران و درجه داران و سربازان دستهای خود را به عنوان موافق بالا بردند و پس از بوسیدن قنداقهای تفنگهایشان هم قسم شدند که ولو به قیمت جانشان تمام شود به نفع شاهنشاه تظاهر و اقدام جدی معمول دارند. این دو گروهان وقتی به خیابانهای شهر رسیدند، توده ای ها را که مشغول تظاهرات بودند به شدت متواری ساخته و همان شب قریب به ۷۰ نفر از آنان را دستگیر کردند و دو نفر هم در اثر زخمهای مهلکشان که برداشته بودند کشته شدند...
روایت دکتر کیانوری از آن شب شبیه به روایت افسران کودتاچی است:
عصر روز ۲۷ مرداد، حمله ی وحشیانه پلیس و فرمانداری نظامی تهران به نمایش دهندگان ضد شاه مخلوع در خیابانها آغاز شد. سربازان و پلیس با شعارهای "زنده باد شاه" مردم را وحشیانه کتک می زدند و زخمی می کردند و بازداشت می نمودند.
در آن عصر تنها در تهران بیش از ۶۰۰ نفر از افراد مبارز حزب ما بازداشت شدند و این بازداشتها صدمه ی زیادی به ارتباطات حزب ما که به علت مخفی بودن تنها سرپایی و در خیابانها بود، وارد ساخت.
در نبود حزب توده در خیابانها، فواحش و اوباش و مزدبگیران آژاکس خیابانها را به تصرف درآوردند و هنگهای نظامی بی حضور مردم خانه ۱۰۹ خیابان کاخ را در هم کوبیدند. کسی در رابطه با پیروزی کودتای ۲۸ مرداد، اگر حتی در رابطه با کودتا بودن آن شک داشته باشد، شکی ندارد.
کودتایی که مسیر تاریخ در ایران را عوض کرد. در بود و باش انسانهای بسیاری تأثیر گذاشت و به عقب نشینی نیروهای سکولار مردمی (جبهه ملی و حزب توده ایران) و خالی شدن عرصه از این نیروها منجر شد. عرصه ای که در آن ناسیونالیسم کهن گرای پهلوی با اسلام سیاسی به جدالی کشیده شد با پایانی البته مشخص.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ارسالها: 1264
#70
Posted: 25 May 2017 06:40
حزب توده ایران
۱۹
حزب توده ایران و کودتای 28 مرداد
قصور یا خیانت
۴
نگاهی دگرگونه به ماجرا
با همه آنچه گفته شد یکی از سوالات اصلی مورخان، سالها این بوده است که به راستی تقصیر شکست دولت دکتر مصدق بر گردن چه نیرویی است؟ در پاسخ به این سوال می باید در ابتدا نوع نگاه به تاریخ را مورد بررسی قرار دهیم.
کسانی که در نقد تاریخی خود به دنبال مقصر می گردند عموما چه چیزی را دنبال می کنند؟ آنها جاده ای صاف و هموار و مرکبی راهوار را در ذهن تصویر می کنند که راننده ای ناتوان پشت فرمان نشسته است و با بی تدبیری محض آن ماشین را به جای اینکه به مقصد ببرد به دره رانده است.
این نوع نقد، نگاه خود را معطوف به عاملیت agency می کند و برای بازیگران عقلانیت کامل در کنار اختیار مطلق قائل می شود. گویی هیچ ساختار محدود کننده ای به پای این بازیگران زنجیری نینداخته است و فقط بصیرت آنان می توانسته راهگشا باشد.
چنین تصویری بر یک مبنای فلسفی برساخته شده است. مبنایی که در فلسفه و سپس اقتصاد مدیون مکتب اطریش بوده، بر پارادیمهای "لیاقت و مسوولیت" استوار است.
در این نگاه همانگونه که ورشکستگی برگرده صاحب کار است به همان ترتیب خشونت و بیماری و عدم توانایی در ادامه ی تحصیل و ... بر عهده فرد دانسته شده و با نفی مسوولیت دیگران (چه دولت و چه ساختارهای فرهنگی-اجتماعی) هم برد و هم باخت را به حساب تواناییها شخصی می ریزد.
ناگفته پیداست که از نگاه داوران این مکتب بازندگان چه کسانی خواهند بود و اینکه مسابقه در کجا و چه شرایطی آغاز شده است البته که مهم نخواهد بود.
در آن سوی این داستان، کسانی وجود دارند که با عمده کردن ساختار structure بر هر گونه کنش و عمل مختارانه انسان خط بطلان می کشند.
آنها ساختارهای اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی را "تعیین کننده" رفتارهای انسانی می دانند و حتی برای اتفاقات پر آشوبی چون انقلاب مرحله خاص و از پیش تعیین شده ای قائل می شوند و حتی چنان در این عرصه پیش می روند که با نگاهی مکانیستی، چرخهای ارابه ی تاریخ را بی مهارِ انسانی فرض کرده و بر فراز انبوهی از پیکره های انسانی آن را در گردش می بینند.
نگاهی هزاره ای که هم گذشته و هم آینده را یا اسیر گناه اولیه و یا یوتوپیای گریزناپذیر می پندارد. عموما این نگاهها و نگرشهای کلان از وضعیت حال آن ناظران برخاسته و در وضعیتی رخ می نماید که افراد، مشارکتی در روندهای جامعه خود ندارند و یا حوادث چون سیلی بنیان کن از آنان می گذرد و آنان آگاهی حاصل شده از تجربه زیسته شان را به تمامی تاریخ تعمیم می دهند.
ناگفته پیداست که چنین نگاهی می تواند توجیه گری دوگانه باشد: اول توجیه گر کسانی که بی عملی شان را به انقیاد ساختارها نسبت می دهند و در مقابل دستاویز دیگرانی که با ایمانی کور خود را مکلف به تکلیف تاریخی دانسته و برداشت خود را از تکونیک ساختارها، فرای دیالکتیک واقعیتهای اطرافشان می پندارند.
پس از دهه شصت میلادی، اما، گونه ای دیگر از نگاه به گذشته (و لاجرم حال و آینده) پا به عرصه گذاشت. این تئوری تلاش کرد با وارد کردن معنای دیالکتیک به ساختارها تحرک ببخشد و عامیلت را نادیده نگیرد.
ای پی تامپسون، تاریخنگار بریتانیایی و نویسنده کتاب فقر تئوری این نگرش را به شیوه ای مترقی در کار خود وارد کرد و به جمله مارکس که در ابتدای مقاله آورده شده است، معنا بخشید.
این نوع نگاه به تاریخ قضاوتهای ما را نیز تحت تاثیر قرار می دهد و ما را به درک "واقعی تری" رهنمون می شود.
به بیان دیگر اگر گذشتگان را اسیران صد در صدی ساختار و یا کنشگر آزاد خودمختار فرض نکنیم، آنها را با توجه به ابزارهای کنونی واقعیتر می بینیم و لنزهای ساختار یا عاملیت را از چشمان خود بر می داریم (که البته نافی این نیست که لنزهای دیگری به چشم داشته باشیم و از حضور آنها بیاطلاع باشیم).
اگر اینگونه به تاریخ نگاه کنیم. ساختارهای محدود کننده مصدق به چشممان بیشتر می آیند. جنگ سرد و حضور راستگرایان در کاخ سفید و خانه شماره ۱۰ دانینگ استریت، مرگ استالین و تشتت در رهبری اتحاد شوروی، کمپانیهای نفتی سرسخت در جهانی انحصاری که تحریم کامل نفت ایران را رقم زده بودند از یکسو و عوامل ساختاری درونی چون: تولید نیمه فئودالی-نیمه سرمایه دارانه در کشور که میلیونها کشاورز بی سواد را در سیطره خود داشت، نازکی طبقه متوسط جدید و طبقه کارگر صنعتی، نهاد پایدار سلطنت و همراهی روحانیت محافظه کار با این نهاد و ... .
اما تاریخ سوی دیگری نیز دارد و کنش انسانها نیز باید به حساب بیاید. در تمامی این سالها، بسیاری حزب توده ایران را در شکست دکتر مصدق مقصر دانسته و گاه آن را به خیانت متهم می کنند.
اما نقش دکتر مصدق در شکست دولتش کمتر به نقد کشیده شده است.
دکتر مصدق پس از ماجرای نهم اسفند ۱۳۳۱ با شاه به یک قهر سیاسی رسیده بود. تا آنجا که در مراسم سلام نوروز ۱۳۳۲ در دربار شرکت نکرد و هیچگاه حاضر به دیدار با شاه حتی در خانه پسرش نیز نشد.
او به مصالحه با شرکتهای نفتی نیز نرسیده بود و مذاکرات در بن بست قرار داشت. اگرچه سفارت بریتانیا در ایران به همت فاطمی بسته شده بود ولی مزدبگیران سفارت و سازمانهای وابسته در حال فعالیت بودند و اخبار آنها به گوش دکتر مصدق می رسید.
کودتایی در شرف وقوع بود و اسامی کودتاچیان در دست او بود و نیروهایی آماده فداکاری در رکاب داشت و در خانه نشسته بود و حتی از فرستادن یک پیغام رادیویی برای کمک گرفتن از مردم ابا می کرد.
گویی باید این سوال پرسیده شود که فرمانده کل قوای مسلح با اختیار عزل و نصب امرای ارتش و شهربانی و ژاندارمری و نخست وزیر قانونی با وزرایی وفادار و مشاورانی دلسوز چرا به جای کنش فعال در قبال کودتا، آرام می نشیند و به انتظار حوادث می ماند؟
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من