انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
سیاست
  
صفحه  صفحه 8 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین »

History of the Left parties in Iran | تاریخچه ی احزاب چپ در ایران


زن

 
حزب توده ایران
۲۰






سرنوشت حزب توده پس از کودتا

پس از کودتا، اعضای حزب متواری و مخفی شدند یک سال بعد یکی از افسران سازمان نظامی حزب به‌طور اتفاقی دستگیر می‌شود و این سرآغاز ضربات به سازمان افسری حزب بود. به‌طوری که در شهریور سال 1333 سازمان افسری با دستگیری‌هاي گسترده متلاشی شد. در مهرماه چاپخانه اصلی حزب کشف شد و عده‌ای دیگر دستگیر شدند و بالاخره در اواخر اسفند 1333 نیز تعدادی دیگر از جمله دکتر مرتضی یزدی و دکتر محمد بهرامی که دبیر کل حزب در ایران بود دستگیر شدند.
سرنوشت دستگیر شدگان بدین شرح بود: از میان کادر رهبری دکتر محمد بهرامی پس از یک سال، دکتر یزدی پس از پنج سال، مهندس نادر شرمینی پس از شش سال حبس ابراز ندامت نموده و آزاد شدند اما مهندس علی علوی عضو کمیته مرکزی و مسئول امور مالی علی رغم ابراز ندامت تیرباران شد.12 عضو مشاور کمیته مرکزی،25 نفر از مسئولین درجه اول حزبی،23 نفر از اعضای کمیته مرکزی سازمان جوانان حزب و45 نفر اعضای سازمان اطلاعات حزب پس از ابراز ندامت آزاد شدند.
سازمان نظامی حزب توده جمعا دارای585 عضو بوده که از این تعداد37 نفر موفق به فرار شدند و به شوروی پناه بردند. از میان دستگیر شدگان26 نفر اعدام شدند،52 نفر محکوم به اعدام شده بعدا مورد عفو قرار گرفتند،92 نفر محکوم به حبس ابد شدند و بقیه نیز محکوم به18 ماه تا15 سال زندان گردیدند.
به‌طور کلی در سال 1335 از سازمان حزبی شبکه بسیار کوچکی به جا مانده بود. به‌رغم دستگیری‌ها و خروج بیشتر اعضای حزب، هنوز عده‌ای که به حزب وفادار مانده بودند در ایران فعالیت داشتند که بتدریج همه آنان نیز به دام ساواک افتادند.

ساواک از همان ابتدای تشکیل تلاش کرد تا افرادی را از سازمان‌های داخل و خارج از کشور حزب به عنوان منبع به استخدام درآورد. ساواک در این زمینه توفیقات بسیاری داشت از جمله توانست با منبع ساختن عباسعلی شهریاری ضربات جبران‌ناپذیری بر تشکیلات تهران حزب و همچنین بقایای گروه بيژن جزني که در تدارک مبارزه مسلحانه بودند وارد آورد.
به این ترتیب فعالیت حزب توده در داخل ایران برای مدتی طولانی متوقف گردید اما فعالیت های جسته و گریخته آن در خارج از مرزهای کشور با کمک شوروی همچنان تداوم یافت.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
حزب توده ایران

۲۱




انشعابات در حزب توده
نیروی سوم و سازمان انقلابی حزب توده


۱
حزب نیروی سوم


عوامل نفوذی کمینترن در صفوف رهبری حزب توده، به مانند سایر احزاب کمونیستی در آن دوران توانستند گام به گام ضمن جایگزین کردن اندیشه بلشوویسم به صورت ایدئولوژی، سیستم ایدئولوژی و تزریق کردن وفاداری به اتحاد شوروی به مثابه پیروی از سیاست انترناسیونالیستی، حزب را تابع منافع شوروی کنند.

برخی از رهبران حزب توده با دنباله‌روی از سیاست‌های تجزیه ‌طلبانه‌ فرقه دموکرات آذربایجان، به تدریج شرایط را به گونه‌ای پیش بردند که صدای اعتراض به سیاست‌های فرقه دمکرات آذربایجان از یک طرف و دخالت‌های ارتش سرخ که در آن زمان در ایران مستقر بودند، بلند شد.

از سوی دیگر، با سفر کافتارادزه، فرستاده روس‌ها، برای جلب نظر دولت ایران به منظور انعقاد قرارداد امتیاز نفت شمال ایران، حزب توده تظاهراتی را در پشتیبانی از سیاست اتحاد شوروری برگزار کرد.

سفر آقای کافتارادزه در آن زمان، یکی از شوک‌هایی بود که بعدها آل احمد نوشت به او و دیگران وارد شد. این شوک زمانی بود که تظاهراتی زیر برق سرنیزه‌های سربازان ارتش سرخ، آنطور که آل احمد می‌گوید در حمایت از سفر کافتارادزه ترتیب داده شد.

در چنین اوضاع و احوالی بود که احسان طبری جوان با سرقلم رفتن مقاله‌ای، این موضوع را مطرح کرد که اگر دولت ایران برای شرکت نفت انگلیس در جنوب ایران امتیازی قائل است به یقین درست خواهد بود که برای همسایه شمالی -شوروی- هم در شمال کشور چنین امتیازی را در نظر بگیرد و این کار، حفظ موازنه منفی است.

این سیاست همسازی و همراهی با سیاست شوروی که نفی منافع و مصالح ملی ایران را هدف قرار داده بود، عده‌ای از کادرهای برجسته حزب را به عصیان واداشت و در نتیجه انشعاب اول موسوم به حزب نیروی سوم کم کم شکل گرفت.
نیروی سوم یک نظریه سیاسی در اروپا بود، که خلیل ملکی آنرا برای ایران تئوریزه کرد. این نظریه در بُعد داخلی به وجود نیروی سوم در برابر دو نیروی هیئت حاکمه و حزب توده اشاره داشت و در بُعد خارجی و جهانی در برابر دو ابرقدرت جهان سرمایه داری و شوروی.
حزب نیروی سوم به رهبری خلیل ملکی و توسط گروهی از روشنفکران حزب توده در سال ۱۳۲۶، تشکیل شد. خلیل ملکی و یارانش به دلیل وابستگی علنی حزب توده به شوروی و انحراف سازمان از اصول حزبی، از آن حزب انشعاب کردند.



ملکی و یارانش، در جریان ملی کردن صنعت نفت، به جبهه ملی پیوستند و به دلیل سابقه فعالیت‌های حزبی و داشتن اطلاعات سیاسی و اجتماعی و سازمان دهی، موجب گسترش «سازمان نگهبان آزادی» در میان قشرها دیگری از روشنفکران، دانشجویان و کارگران شدند.

خلیل ملکی و یارانش به مرور نه تنها از حزب توده - حزب کمونیست مورد حمایت شوروی در ایران - بریدند، بلکه از دولت شوروی هم ناامید شده و به جای آنکه نیروی سوم را در «یک ابرقدرت جهانی» ببینند، آنرا در «قشر زحمتکشان ایرانی» یافتند.

برنامه‌های حزب:

ارائه کمونیسم مستقل و سوسیالیسم ایرانی؛
واقع بینی در برخورد با مارکسیسم؛
تأکید بر هویت ملی و منافع کشور در برابر کمونیسم بین‌الملل؛
بی‌طرفی مثبت در سیاست‌های جهانی و مواجهه با اردوگاه‌های قدرت؛
آینده نگری و تحلیل‌های نو؛
استقلال همه‌جانبه؛
واقع بینی در برخورد با مذهب؛
طرح و تحلیل نقاط ضعف روشنفکران و پیوند دادن آنها با جامعه و مردم؛
تحلیل صحیح، کار بردی و واقع‌گرا؛
تحلیل تاریخی از مبارزه
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
2
سازمان انقلابی حزب توده ایران


در پی نارضایتی از رهبری حزب توده ایران، (پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲)، زمینه های اختلاف جدی تر شد و انشعاب بعدی در حزب توده مصادف شد با درگیری سیاسی و برخورد نظری در میان احزاب برادر اردوگاه سوسیالیست بر سر خط مشی اصلی و استراتژی سیاسی جنبش جهانی کمونیستی که در یک سوی آن در ابتدای امر، چین و کوبا و ویتنام و بسیاری از احزاب رادیکال انقلابی آسیا و آفریقا بودند و در سوی دیگر آن هم حزب کمونیست اتحاد شوری و اقمارش که رهبری حزب توده هم یکی از این احزاب دست‌نشانده و گوش به فرمان مسکو بود که در این جدال کاملا به آن سمت رفت.

در دوران ملی شدن صنعت نفت هم حزب توده به اندازه کافی اشتباه کرده بود و دنبال مشی استالینیستی آن زمان رفته بود. این بار هم با ترک کردن میدان اصلی مبارزه و در مهاجرت سوسیالیستی کاملا وابسته و گوش به فرمان مسکو شده بود و دیگر چاره‌ای نداشت چون کودتای ۲۸ مرداد و سرکوب وسیع جنبش مردم ایران و در رأس آن، اعضا و کادرهای فعال حزب، بار خطای بسیار بزرگی بود که بر دوش رهبری حزب فشار می‌آورد و دیگر قادر به جذب احزاب و فعالان حزبی سابق یا جدید نبود.

این وضع و شرایط و نیز گرایش جوانان چپ به سوی رادیکالیسم انقلابی، رهبری را منزوی کرد و شرایطی را به وجود آمد که حرکت مستقل چپ در خارج از ایران بدون اراده رهبری حزب توده ممکن شد.

این بار هم رهبری در برابر دیوار اتهام بی‌عملی و دنباله‌روی از مسکو قرار گرفت و در خارج از کشور با انشعاب بسیاری از اعضا و فعالین حزب که گرایش به انقلاب کوبا و سپس چین داشتند، سازمان انقلابی حزب توده ایران به وجود آمد.
با افزایش تضادها در درون حزب، سرانجام در پلنوم یازدهم حزب در بین خود رهبری هم تلاطمی ایجاد شد و احمد قاسمی، غلامحسین فروتن، احمد سغایی و بسیاری از کادرهای دیگر ، به اتهام مخالفت با رهبری حزب و پشتیبانی از جریان انقلابی و یا چین و کوبا از رهبری اخراج شدند، هرچند به آنها گفتند که برای مدتی تعلیق شده‌اند.

بسیاری از کادرهای برجسته حزبی در سازمان حزب در کشورهای سوسیالیستی با این سه تن یعنی قاسمی، فروتن و سغایی همراه شدند که ذکر اسامی آنها در این مختصر نمی‌گنجد.

"بسیاری از کادرهای حزب توده زمانی که از خاطرات دوران بازداشت خود در سال های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در یاران صحبت می کردند، به مواردی از تحجر و ایمان کورکورانه خود اشاره می کردند که قابل باور نیست."

این سه تن به سازماندهی اولیه سازمان انقلابی حزب توده ایران پیوستند و بعد در این سازمان با این سه نفر بر سر مشی احیا یا ایجاد حزب توده اختلافات بالا گرفت.

دلیل چنین اختلافاتی این بود که جوانان و نیروهای انقلابی که سازمان انقلابی حزب توده را تشکیل داده بودند، معتقد بودند که حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر نیست. و باید آن را احیا کنند.
در سازشی که پس از بروز اختلافات در نشست اول به وجود آمد، اسم "سازمان انقلابی" انتخاب شد. در کنگره دوم که در بلژیک تشکیل شد، اسم سازمان شد، سازمان انقلابی حزب توده ایران. یعنی پذیرفتند که این سازمان ادامه‌دهنده حزب توده ایران است.

عملیات علیه رژیم سلطنتی پهلوی
سازمان انقلابی با گرایش‌های مائوئیستی خود به تحلیل برنامه اصلاحات ارضی شاه پرداخت و به این نتیجه رسید که در جامعه ایران هیچ تحول معناداری حاصل نشده و ایران همچنان یک کشور فئودالی و ماقبل سرمایه داری (نیمه فئودال _ نیمه مستعمره) باقی مانده‌است. سازمان انقلابی، بر پایه این تحلیل، به نسخه برداری از انقلاب چین برای ایران پرداخت و به این نتیجه رسید که سازمان پیشتاز برای مبارزه با رژیم سلطنتی باید در میان دهقانان کار کند، یک ارتش خلقی به وجود آورد و از طریق پایگاه‌های روستایی، مناطق شهری را به محاصره درآورد. سازمان بر اساس تحلیل‌های فوق از اوضاع بین‌المللی؛ جامعه ایران و جنبش کمونیستی _با پشتیبانی چین_ کوشید در داخل کشور به سازماندهی بپردازد، اما هر بار با شکست روبرو شد.

نخست، به دنبال نا آرامی‌هایی که در میان ایلات قشقایی در استان فارس در سال ۱۳۴۲ پیش آمد، سازمان انقلابی، عطا کشکولی و ایرج کشکولی که از طایفه کشکولی ایل قشقایی بودند را تشویق کرد که به ایران برگردند و به جنبش عشایر جنوب پیوندند. عطا کشکولی و ایرج کشکولی به ایران بازگشتند و به شورش سال ۱۳۴۳ که توسط بهمن قشقایی خواهرزاده ناصر قشقایی در استان فارس بپا خواسته بود، پیوستند. بهمن قشقایی که شدیداً متمایل به راه دکتر محمد مصدق بود تا سال ۱۳۴۵ با عطا کشکولی و ایرج کشکولی اعضای سازمان انقلابی حزب توده که از خویشاوندان وی بودند در جنوب ایران علیه رژیم پهلوی مبارزه کردند. سرانجام در سال ۱۳۴۵ نیروهای بهمن قشقایی به محاصره درآمد و شورش با اعدام وی رو به افول گذاشت. اما عطا کشکولی و ایرج کشکولی توانستند از ایران خارج شوند.
دوم، تلاش گروهی از دانشجویان بازگشته به ایران بود که می‌خواستند در سال ۱۳۴۴ شاه را ترور کنند. گروه چند سال پیش از آن وارد ایران شده بود و رهبری آنان را پرویز نیکخواه بر عهده داشت. ضارب در صحنه کشته و گروه بلافاصله توسط ساواک دستگیر شد.
سوم، در سال ۱۳۴۶ سازمان کوروش لاشایی را برای پیوستن به شورش سال ۱۳۴۶ در کردستان عراق گسیل داشت. اما هنگامی که وی به کردستان عراق رسید، شورش در کردستان ایران تقریباً فرونشسته و رهبرانش کشته شده بودند.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
زن

 
حزب توده ایران

۲۲




حزب توده بین کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا بهمن ۱۳۵۷

حزب توده هر چند در سال‌های ۱۳۳۲–۱۳۵۷ به عنوان یک نیروی سیاسی علنی و قانونی در ایران حضور نداشت، ولی به عنوان یک جریان فکری در پی‌ریزی شالوده‌های فرهنگ لائیک در ایران نقشی مؤثر ایفا کرد.
در دههٔ ۱۳۴۰ حزب در صحنه سیاسی علنی و قانونی ایران حضور نداشت و با انتشار نشریه و اداره برنامه رادیو پیک ایران ارتباط با هواداران خود در داخل کشور را حفظ می‌کرد. کوششی که در اواخر این دهه برای ایجاد یک سازمان مخفی (معروف به تشکیلات تهران) در داخل ایران صورت گرفت به خاطر نفوذ سازمان امنیت در آن به جایی نرسید و به بازداشت و شکنجه و اعدام عده‌ای از توده‌ای‌ها منجر شد.همچنین سازمام نوید به رهبری رحمان هاتفی گروه مخفی حزب توده در داخل ایران بود،که فعالیتهای محدود و پنهانی داشت و نیز گروه "پیگیر" به رهبری عبدالله شهبازی

اهم رویدادهای مربوط به حزب در طی این سالها عبارتند از:

1333

شهریور ماه: کشف "سازمان افسران توده ایران"
۴ مهر ماه: کشف و ضبط چاپخانه اصلی و مخفی حزب توده
اعدام اولین گروه از افسران نظامی حزب
بازداشت محمد بهرامی، علی علوی و امان الله قریشی اعضای کمیته مرکزی حزب
بهمن ماه: کشف انبار مهمات حزب
اسفند ماه: بازداشت مرتضی یزدی عضو هیئت اجرائیه و نادر شرمینی رئیس سازمان جوانان حزب

۱۳۳۴
اعدام آخرین گروه افسران نظامی حزب. به علت فشارهای بین المللی و عفو شاه حکم اعدام حدد ۵۰ افسر توده ای به حبس ابد تبدیل شد

۱۳۳۵: خروج نورالدین کیانوری و جودت، آخرین رهبران حزب از ایران

۱۳۳۶
تیر ماه: دستگیری خسرو روزبه
تیرماه: انتقاد از سیاست های حزب در دوران جنبش ملی شدن نفت و کودتای ۲۸ مرداد در پلنوم چهارم و اعلام مارکسیسم لنینیسم به عنوان ایدئولوژی حزب
آبان ماه: آغازبه کار رادیوی حزب توده ایران(پیک ایران) از آلمان شرقی

۱۳۳۷
۲۱ اردیبهشت ماه: اعدام خسرو روزبه

۱۳۳۸:
خرداد ماه : اعدام علی علوی عضو هیئت اجرائیه حزب

۱۳۳۹
خرداد ماه: اعلام وحدت حزب با فرقه دموکرات آذربایجان

۱۳۴۲
بهمن ماه: جدائی تعدادی از اعضای مائوئیست حزب توده مقیم اروپای غربی از آن و اعلام تشکیل سازمان انقلابی حزب توده که بعدها به رنجبران تبدیل شد

۱۳۴۳
دی ماه: جدائی تعدادی از سران حزب و اعلام تشکیل سازمان توفان

۱۳۴۹
آذر ماه: برکناری رضا رادمنش از دبیر اولی حزب و انتخاب ایرج اسکندری به جای او در پلنوم چهاردهم

۱۳۵۳
۱۴ اسفند ماه: ترور عباسعلی شهریاری مرد هزار چهره ساواک و عنصر نفوذی این سازمان در حزب توده توسط سازمان چریکهای فدائی خلق. شهریاری عامل به دام افتادن بسیاری از فعالان حزب توده بود





۱۳۵۴
دی ماه: اعلام موجودیت "نوید"، سازمان زیرزمینی هوادار حزب توده در داخل ایران

۱۳۵۷
۲۸ مهر ماه: آزادی تعدادی از افسران نظامی حزب توده که هنوز پس از ۲۵ سال در زندان بودند
۲۴ دی ماه: برکناری ایرج اسکندری از دبیر اولی حزب و انتخاب نورالدین کیانوری به جانشینی او
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
حزب توده ایران

23




حزب توده در آستانه ی بهمن 57

بخشی از مصاحبه نوشتاری بابک امیرخسروی با بی بی سی
۱



پس از خیزش مردم تبریز، که حکایت از تکوین و پیدایش یک جنبش سیاسی عمومیِ ضد رژیم بود، بحث‌هائی در ارزیابی از وضع کشور و مسئله سیاست آینده حزب، در رهبری حزب در مهاجرت آغاز شده بود. به طور خلاصه، دو گرایش اساسی در برابر هم بود: ایرج اسکندری و نورالدین کیانوری اندیشه‌پردازان اصلی این دو گرایش بودند. تقابلِ نظری آنها به ویژه پس از اعلامیۀ ۱۳شهریور ۱۳۵۶ که طی آن هیئت اجرائیه برای اولین بار شعار سرنگونی شاه را مطرح ساخت، شدت می‌گیرد.

جوهر اندیشه اسکندری و سیاستی که او پیشنهاد می‌کرد، تاکید بر اولویت مبارزه برای آزادی‌های دموکراتیک، احیای مشروطیت و تشکیل جبهۀ گسترده برای دستیابی به آنها بود. در مقابل، کیانوری بر پیگیری شعار "سرنگونی" و تشکیل جبهۀ واحد بر این پایه را مد نظر داشت و بر آن پای می‌فشرد.

من در نوامبر۱۹۷۸، به مناسبتی در آلمان شرقی بودم. طی یک هفته اقامت در آنجا با همه اعضای هیئت اجرائیه دیدار و گفتگو داشتم و از این اختلاف‌نظرها آگاهی یافتم. نکات اصلیِ اختلاف‌نظر را در یادداشت‌های روزانه‌ام قید کرده‌ام.

کیانوری مکاتبات خود را با هیئت اجرائیه و نامه‌هائی از ایرج اسکندری و چند نفر دیگر را برایم خواند، و نامۀ تحلیلی مفصل خود را نیز برای مطالعه و گفتگوی بعدی، در اختیار من گذاشت. من ازاین گزارش یاداشت‌هایی برداشته‌ام که به روشنی مضمون اختلاف‌نظرها را بازتاب می‌دهد.

کیانوری در نامۀ ژانویۀ ۱۹۷۸ به هیات اجرائیه با استناد به نامه‌هایِ مارس و ژوئیۀ ۱۹۷۷ اسکندری، می‌نویسد: رفیق ایرج پیشنهاد کرده است که شعار عمدۀ سیاسی حزب، یعنی "سرنگونی رژیم استبدادی شاه به مثابه نخستین هدف همۀ نیروهای ملی ترقی‌خواه ایران را برداریم و به جای آن شعار زیر را به عنوان شعار عمده سیاسی حزب در دوران کنونی برگزینیم: "اتحاد همۀ نیروها و مبارزۀ متفق برای تحصیل آزادی‌های دموکراتیک و پایان دادن به رژیم دیکتاتوری"، یا "کوشش در تشکیل جبهۀ وسیع ضددیکتاتوری به منظور مبارزۀ مشترک برای استقرار آزادی‌های دموکراتیک".

البته با ژرف شدن جنبش در ایران اختلاف بر سرِ شعارِ "سرنگونی شاه" به حاشیه رفت و بر سرِ آن توافق عمومی برقرار شد. ایرج اسکندری نیز از این خواست پشتیبانی کرد.

پاراگراف زیر از نامۀ ۲۸ فوریۀ ۱۹۷۸ ایرج اسکندری به هیئت اجرائیه، این موضوع را به روشنی بازتاب می‌دهد: «نظر به این جهات است که پیشنهاد می‌کنم طرح سند جامعی از جانب هیئت اجرائیه تهیه شود که در عین نشان دادن هدف‌های حزب، نخستین وظیفۀ استراتژیک آن که عبارت از سرنگون کردن رژیم استبدادی محمدرضا شاه برای انجام انقلاب دموکراتیک است؛ لزوم مبارزۀ پی‌گیر و بی‌دریغ در راه تحصیل آزادی‌های دموکراتیک به ویژه در لحظۀ کنونی برای آزادی بیان و قلم و اجتماعات و تظاهرات و عمده بودن آنها در شرایط کنونی تصریح شده، آمادگی حزب تودۀ ایران را برای همکاری، وحدت عمل و اتحاد بر این مبنا با نیروهای ملی ودموکراتیک اعلام دارد. در صورتی که بر این مطلب توافق نباشد، پیشنهاد می‌کنم که تمام مسئله به مشورت اعضاء کمیتۀ مرکزی و مشاورین گذاشته شود».

با بالا رفتن اعتبار و موقعیت آیت‌الله خمینی در چشم‌انداز حکومت پس از شاه، اختلاف نظر بیشتر بر سر چگونگی مناسبات با روحانیت دور می‌زد. اسکندری چنانکه در گفتگو با من و آذرنور درخاطراتش می‌گوید: «نظر من این بود که ما باید از نیروی مذهبی که دور خمینی گرد آمده‌اند حمایت کنیم، نه اینکه موافقت کنیم یک حکومت آخوندی بر سر کار بیاید. اختلاف من با آقایان هم بر سر همین مسئله بوده است».

بنابراین، به نظرمی‌رسد برکناری اسکندری و دبیر اولی کیانوری در آستانۀ انقلاب بهمن، دیگر ربطی به اینگونه اختلاف‌نظرها نداشته است. علت واقعی را باید در جای دیگری جست. امیدوارم روزی با دستیابی به اسناد کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست شوروی و ک.گ.ب، پرده از روی این رازها برداشته شود.

با این حال، شواهد موجود نشان می‌دهد که از حوالی نوامبر ـ دسامبر ۱۹۷۸ شوروی‌ها نیز به این جمع‌بندی رسیده بودند که باید از شاه دست شست. آنها نیز رفتن او را قطعی می‌دیدند. منتهی این فکر قویاً حاکم بود که معضل برکناری شاه بدون جنگ داخلی میسر نخواهد شد و ارتش ایران صحنه را به راحتی خالی نخواهد کرد و احتمال جنگ داخلی و دخالت ارتش آمریکا در پیِ آن، بسیارمحتمل به نظر می‌رسد. در چنین شرایطی، دولت شوروی نیز ورود ارتش خود به شمال ایران را، اجتناب‌ناپذیر می‌دید و در فکر چاره بود. هنگامی که در ۱۳۶۴، به دیدار اردشیر آوانسیان به ایروان رفته بودم، او تعریف می‌کرد که در آستانۀ انقلاب، پرواز شبانه‌روزی هواپیماهای تانک‌بر شوروی که به سوی سرحد ایران عازم بودند، خواب و آسایش را از مردم ارمنستان سلب کرده بود.

در یک چنین چشم‌اندازی، برای حزب کمونیست شوروی، نقش حزب تودۀ ایران که به آن چون ابزاری برای پیشبرد سیاست‌اش در ایران می‌نگریست، اهمیت ویژه‌ای یافت. برای مقامات و آپاراتچیک‌های شوروی، کیانوری فردی "خودی"، محرم و مورد اعتماد بود. وانگهی سازمان حزب در ایران، هرچه بود، زیر نظر و تحت مسئولیت کیانوری قرارداشت. به علاوه کیانوری تجربۀ تشکیلاتی و سازماندهی طولانی داشت. لذا بیش از هر کس مناسب آن سناریوی جنگ داخلی پنداری شوروی‌ها بود.

ایرج اسکندری با تمام محاسنی که داشت، واقعاً مرد چنین میدانی نبود. سابقه کار تشکیلاتی نداشت و فردی سازمان‌ده نبود. ایرج، مرد میدان سیاست‌های باز و علنی بود. او مهارت خود را هنگامی که نمایندۀ مجلس و یا وزیر بود، به نمایش گذاشته بود. به همین جهت، اتفاقاً اسکندری مناسب‌ترین مرد آن میدانی می‌توانست باشد که در عمل درایران پیش آمد.

برخلاف تصور شوروی، تغییر رژیم نسبتاً با مسالمت صورت گرفت، و حزب توده ایران به طور علنی پای به میدان گذاشت. در سناریویی که پیش آمد، اسکندری به خاطر خصوصیات فردی ـ فرهنگی و نیز مواضع سیاسی و رویکرد اعتدالی‌اش به مسائل، می‌توانست مانع از سیاست یکسویه نگرِ افراطی حزب در قبال آیت‌الله خمینی شود.

اسکندری درمصاحبه با مجلۀ "تهران مصور" سیاست دوگانه‌ای برای حزب در قبال حاکمیت مطرح می‌سازد و می‌گوید (نقل به معنی): ما باید در مبارزه برای آزادی‌ها و دموکراسی از دولت بازرگان و در مبارزه با امپریالیسم از آیت‌الله خمینی و هواداران او حمایت کنیم. اسکندری بی‌گمان، نه گامی در جهت تشکیل سازمان مخفی نظامی برمی‌داشت و نه به تشکیل شبکه‌ای برای جمع‌آوری اطلاعات برای شوروی‌ها دست می‌زد. اگر سیاست و روش اسکندری جا می‌افتاد، احتمال داشت حزب به آن صورت زیر ضربه قرار نگیرد. و اگر هم چنین پیش می‌آمد، به حیثیت و اعتبار حزب در افکار عمومی این همه آسیب وارد نمی‌شد.

رای فهم بهترِ ماجرای برکناری اسکندری و برگزینی کیانوری به جای او، جریان مسافرت سیموننکو در دسامبر ۱۹۷۸ به آلمان دموکراتیک، تا حدی روشنگر است.

سیموننکو مسئول سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست شوروی در رابطه با ایران بود. او طی این سفر، با اعضای رهبری حزب دیدار و گفتگو می‌کند. از ورای این گفتگوها می‌توان با دغدغۀ ذهنیِ شوروی‌ها آشنا شد و به علل این جابه جایی‌ها تا اندازه‌ای پی برد. گفتگوهای اسکندری با سیموننکو در برلین، با شرکت گوتمن و ارترود و ولفگانگ که از مسئولان کمیتۀ مرکزی و بخش ایران "حزب سوسیالیست متحدۀ آلمان دموکراتیک" بودند، کاملاً گویا است.

اسکندری در خاطراتش تعریف می کند: «از من پرسید به عقیدۀ شما الان در ایران چه باید کرد؟ گفتم عقیدۀ من این است که ما بلافاصله به ایران برویم، خودم هم به آنجا بروم و برای سقوط شاه و تغییر رژیم باید از خمینی پشتیبانی کرد.... تشکیلات حزب‌مان را منظم کرده و شروع به کار کنیم. بعد گفت نظرتان راجع به کیانوری چیست؟ گفتم با کیانوری نمی‌توانم کار کنم. در این جهت همکاری من با ایشان مقدور نمی‌باشد. زیرا او یک نظریاتی دارد و من عقیده ندارم و صحیح نیست که با او باشم... راجع به کیانوری اصرارکردند و این طرف و آن طرف. و من بالاخره گفتم که من دیگر با این شخص نمی‌توانم کار کنم، به خصوص در ایران این همکاری مشکل‌تر است... حالا او رفت و چه گزارشی داد، آن را من نمی‌دانم."

حزب توده ایران با سازمان‌های چپ نیز، سابقۀ چندان خوبی نداشت. در این میان، تنها با نیروهای اسلامیِ طرفدار آیت‌الله خمینی بود، که از گذشتۀ مثبت و دوستانه برخوردار بود. حمایت رهبری حزب از قیام ۱۵ خرداد، و پخش برخی از اعلامیه‌های آقای خمینی از رادیو پیک ایران، وسیلۀ مناسبی بود برای نزدیکی با مهم‌ترین قدرت سیاسی کشور.

برحسب تصادف، موضع ضدآمریکائی آیت‌الله خمینی، که البته دلایل خاص خود را داشت، در عمل، با موضع ضدامپریالیستی حزب، که بازتاب نگرش جهانی او به این موضوع بود، به نوعی، همسویی یافت و زمینه‌ساز تئوریک سیاست فرصت‌طلبانۀ حزب برای حمایت بی قید وشرط از "خط امام" شد.

بنا به اسناد احزاب کمونیست و کارگری جهان، دوران کنونی، دوران گذار از سرمایه‌داری به سوسیالیسم و تضاد اصلی جهانی نیز "تضاد میان جبهۀ کشورهای سوسیالیستی و متحدان آنها با امپریالیسم جهانی به رهبری آمریکا" فرمول‌بندی شده بود. رهبری حزب در حمایت از مبارزۀ ضدآمریکائی گرایش آقای خمینی، بر این پندار بود که به وظیفۀ "انترناسیونالیستی" خود عمل می‌کند.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
حزب توده ایران

۲۴




حزب توده پس از بهمن 57

بخشی از مصاحبه نوشتاری بابک امیرخسروی با بی بی سی
2



رهبری حزب چنین می‌پنداشت که با تشدید جنبۀ ضدآمریکائی انقلاب، در شرایط آرایش قوای بین‌المللی و وضعیت سیاسی ـ جغرافیایی ایران و روش دوستانۀ شوروی، جمهوری اسلامی راهی جز آن نخواهد داشت که به تدریج به سوی جبهۀ سوسیالیستی کشیده شود، کمابیش مانند وضعی که در مصر زمان ناصر، سوریه و الجزایر روی داد. تصور خوش‌بینانه این بود که تعمیق "مبارزۀ ضدامپریالیستی" و نزدیکی بیشتر با شوروی، به تفاهم و نزدیکی حاکمیت جمهوری اسلامی با حزب تودۀ ایران خواهد انجامید.

رهبری حزب توهم داشت در صورتی که انقلاب در راستای ضدامپریالیستی و خلقی پیش برود، حتماً وحدت عمل و اتحاد نیروهای اصیل انقلابی و ضدامپریالیستی محقق می‌شود. حال آنکه آقای خمینی از کمونیست‌ها بیزار بود. در پاسخ به استفتائی که از آقای خمینی به تاریخ شعبان ۱۳۹۷ شد، او می‌گوید: "من صریحاً اعلام می‌کنم که از این دستجات خائن چه کمونیست، چه مارکسیست، چه منحرفین از مذهب تشیع... به هر اسم و رسمی باشد، متنفرم و بیزارم و آنها را خائن به مملکت و مذهب می‌دانم". (پیام انقلاب جلد اول ص.۱۶۸)

رهبری حزب، اشغال سفارت را به فال نیک گرفت و در هیجان‌های "ضدامپریالیستی دانشجویان پیرو خط امام" نقش ویژه‌ای داشت. اشغال سفارت آمریکا را "منفجر ساختن ستاد براندازی انقلاب ایران" می‌دید که "ماسک از چهرۀ کریه امپریالیسم جهانخوار آمریکا کنار زد". (اسنادپلنوم ۱۷).

کیانوری می‌گفت: «تشدید مبارزه علیه امپریالیسم و ارتجاع داخلی زمینه را برای تشکیل چنین جبهه‌ای (جبهۀ متحد خلق) مسلما هموار خواهد کرد. ما با تمام قوا درجهت تقویت این روند می‌کوشیم.» ( پرسش و پاسخ ۱۵ آبان ۱۳۵۹).

بر این اساس رهبری حزب به تئوریزه کردن نظریات آیت‌الله خمینی پرداخت. با حرکت از خصلت ضدامپریالیستی انقلاب، انقلاب بهمن ۱۳۵۷ بدواً در ردیف سلسله جنبش‌های رهایی‌بخش ملی خلق‌های جهان سوم، جاسازی شد. (مجلۀ دنیا شمارۀ ۵ سال ۱۳۵۷ از طبری "برخی مسائل نظری مربوط به انقلاب ایران").

رهبری حزب با حرکت از این فرضیه، به سوی سایر قانونمندی‌های انقلاب رفت. در این شبیه‌سازی، تعریف و بیان کیفی نیروهای سیاسی رهبری‌کننده انقلاب بود. از آنجا که رهبری انقلاب‌های ملی ـ دموکراتیک "به دست اقشار متوسط جامعه می‌افتد که هستۀ اساسی آن دموکراسی انقلابی نامیده می‌شد" (همان مقاله) و از آنجا که سرکردگی انقلاب بهمن را عملا روحانیون هوادار آیت الله خمینی به دست آورده بودند، چنین نتیجه گرفته شد که "همه نشانۀ آنست که خط امام به عنوان خطی که نمایندۀ دموکراسی انقلابی است... باید به حساب آید." (همان مقاله).

در ادامه همین "تحلیل منطقی" آیت‌الله خمینی به مثابه "برجسته‌ترین شخصیت مذهبی ـ سیاسی و اجتماعی دوران اخیر" معرفی شد. (اسناد پلنوم ۱۷). رهبر انقلاب و رهبر طبیعی "جبهۀ متحد خلق پیشنهادی حزب طبقۀ کارگر" مورد ستایش قرار گرفت و در همین مسیر به "کلیۀ نیروها و سازمان‌ها و نهادهای انقلابی" توصیه کرد که "تحت رهبری آزموده و با درایت امام خمینی" متحد شوند. (اسنادپلنوم ۱۷ام).

تجسم امام به عنوان خطی که نمایندۀ دموکراسی انقلابی است، چشم ما را در شناخت واقعی همین "خط امام" نابینا کرد. بگذریم از این که میان درک حزب تودۀ ایران از امپریالیسم و دیدگاه آیت‌الله خمینی تفاوت اساسی وجود داشت. آیت‌الله خمینی "ضدامپریالیسم آمریکا" نبود و گرایشی هم به اتحاد شوری نداشت. او اساساً ضد اجنبی بود چه آمریکا و چه شوروی.

آقای خمینی در آستانۀ انقلاب بنیاد فکری خود را چنین بیان می‌کند: «ما اصل عقیده‌مان این است که آمریکا نباید باشد، نه تنها آمریکا، شوروی هم نباشد. اجنبی نباید باشد.» (سخنرانی خمینی در ۲۰ مهرماه ۱۳۵۷).

او این نظر را بیست سال پیش از آن نیز بیان کرده و در جریان محاکمات سران حزب زینت‌بخش دیوارها بود: "آمریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر و شوروی ازهر دو بدتر، همه از هم بدتر و همه از هم پلیدترند. لیکن امروز سر و کار ما با آمریکاست". (سخنرانی در۲۰ جمادی‌الاخر سال ۱۳۸۴ قمری)

با حرکت از نظریۀ عمده کردن مبارزۀ ضدامپریالیستی و آن هم با برداشتی ویژه از این مقوله، و با معرفیِ آیت‌الله خمینی چونان "رهبر انقلاب و رهبر طبیعی جبهۀ متحد خلق پیشنهادی حزب طبقۀ کارگر"، معیار سنجش نیروهای انقلابی از غیر آن، درجۀ حمایت و وفاداری حزب به خط امام و عملاً حاکمیت جمهوری اسلامی شد.

کیانوری در پرسش و پاسخ شمارۀ ۱۱ در بهمن ۱۳۵۹ به صراحت می‌گوید: "تضاد ضدامپریالیستی معیار عمومی تشخیص نیروهای مترقی و ارتجاعی را تشکیل می‌دهد".

از این رو حزب از همان آغاز از توقیف آیندگان، بامداد، آهنگر اظهارِ شادمانی کرد. سرکوب "جبهۀ دموکراتیک ملی" نهضت آزادی، حزب ملت ایران، جبهۀ ملی ایران و سایر نیروهای سیاسی، قدمی در راه تعمیق جنبش ضدامپریالیستی ـ ضدسرمایه داری ایران تلقی شد. گروه‌های سیاسی مخالف جمهوری اسلامی نظیر حزب رنجبران، سازمان پیکار، اتحادیۀ کمونیست‌ها، کومله، حزب دموکرات کردستان ایران و سایر دسته‌های "ضد انقلابی" را در ردیف"ستون پنجم سیاسی آمریکا که به صورت گروهک‌های فاشیست‌مآب چپ‌نمای چینی ـ آمریکائی" قلمداد شدند. ( اسناد پلنوم۱۷ ص.۹).

رهبری حزب خط امام را "تئوریزه" کرد و از آنچه خود آفریده بود، ایدئولوژی ساخت. آنگاه اسیر همین ایدئولوژی خودآفریده شد. این چنین رهبری حزب، به ویژه شخص کیانوری، دچار یک خوش‌باوری و توهم افراطی به شخص آقای خمینی شد. اعتقاد راسخ در میان رهبران طراز اول حزب این بود که "تا امام زنده است نگرانی نداریم". تصور این بود که هجوم به حزب تنها در صورت "یک کودتای ارتجاعی در ایران" و روی کار آمدن"حکومتی شبیه محمدرضا" محتمل است. (پرسش وپاسخ کیانوری ۸آبان ۱۳۵۹).

در چنین سناریوئی، تصور این بود که هم حزب توده و هم خط امامی‌ها، تواماً زیر ضربه خواهند رفت. و آنوقت "جبهۀ متحد خلق" در سنگر مبارزۀ مشترک علیه رژیم کودتا، بین نیروهای اسلامی با بینش انقلابی و "هواداران سوسیالیسم علمی" برقرار خواهد شد.

حلقۀ محاصره دور حزب هر روز تنگتر می‌شد، صدای گوش‌خراش زنگ‌های خطر از هر سو به آسمان رفته بود، اما تمام تهدیدات، به حساب "گروه‌های ناآگاه و نفوذی" گذاشته می‌شد که گویا در حاکمیت رخنه کرده بودند.

هرگز و در هیچ لحظه حاکمیت جمهوری اسلامی، خط امامی‌ها و به ویژه شخص آقای خمینی مورد سوءظن قرار نمی‌گرفت. حتی بعد از ضربۀ اول و دستگیری کیانوری و دیگران، باز رهبری حزب در اعلامیۀ خود به شخص امام خمینی خطاب می‌کند و از او می‌خواهد که برای نجات انقلاب پا پیش بگذارد، حال آنکه تمام ریز و درشت برنامه‌های سرکوب حزب عملا زیر نظر و با تائید او صورت گرفت. آقای خمینی سرکوب حزب را یک معجزۀ الهی نامید و به شکرگزاری پرداخت.

بی‌گمان، عدم شناخت لازم و کافی از روحانیت در ایران به طور عام و موضع و اندیشه‌های آیت‌الله خمینی به طور ویژه، یکی از اساسی‌ترین عوامل در تکوین و گسترش اشتباهات حزب از آغاز تا غافلگیری به هنگام یورش جمهوری اسلامی به حزب توده ایران بوده است.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
حزب توده ایران

۲۵




نقد حزب توده بخاطر
دفاع تمام قد از خمینی و نظام اسلامی


سیاست حزب توده ایران در جهت حمایت از انقلاب ایران و ائتلاف با نیروهای ملی و مذهبی علیه نظام سلطنتی بود. حزب توده شعارهای ضدآمریکایی روح‌الله خمینی و طرفدارانش را وجه مشترک مهمی میان حزب توده و طرفداران خمینی می‌دانست.

صلاحیت رهبران حزب توده ایران مانند کیانوری و محمد علی عمویی و تعدادی دیگر برای انتخابات مجلس اول تأیید شد و این در حالی بود که ایدئولوژی حزب توده از سوی حکومت جدید به کفر تعبیر می‌شد.

علی اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود چندین بار به ملاقات با کیانوری و محمد علی عمویی در منزل شخصی خود اشاره می‌کند
حزب توده تلاش گسترده‌ای را برای تجهیز نیرو در جامعه آغاز کرد و با موفقیت رو به رو شد. حزب توده که فعالیت خود در جامعه را پس از ۲۵ سال سرکوب رژیم شاه آغاز می‌کرد، با وجود شمار کم کادرها توانست هزاران نفر را در صفوف خود منسجم کند. انتشار ده‌ها نشریه و انبوهی از کتب، فضای جامعه را دگرگون کرد و تأثیرات مهمی را بر جای گذاشت و نسل نوینی را تربیت کرد.

نورالدین کیانوری : توده‌ای هستم و همراه امام، ماندگارم که زمان است به کام

اسنادی منجمله سند پلنوم 16 حزب توده ایران و سایر اسناد، اعلامیه ها ، دوران معینی بین سال 57 تا آغاز سرکوبهای وسیع رژیم اسلامی در سال 1360 را روشن می کند.

حزب توده ایران از همان آغاز بدست گیری حکومت اسلامیها، ماهیت آنها را مترقی و ضد امپریالیستی دانست و استراتژی "اتحاد –انتقاد" خود را بر اساس "دفاع از خط ضد امپریالیستی و عمیقا خلقی امام خمینی" پایه گذاشت.

این حزب مورد به مورد به سرکوبها و سلب آزادیها توسط حکومت اسلامی مهر تایید گذاشت و اعلام کرد که اینها مهم نیست و آنها که با این حکومت مخالف هستند، "ضد انقلاب" هستند! این حزب رسما جنبشهای کارگری و چپی را که برای خواستهای مطالباتی خود دست به اعتراض و اعتصاب می زند ، "ضد انقلاب و نوکر امریکا" می خواند!

نظریه "نبرد که بر که" جناب کیانوری توضیح می داد که "سرنوشت انقلاب 57 درون نبرد درون جناح های رژیم اسلامی تعیین می شود" جناحی لیبرال است و ضد انقلاب و جناح "خط امام " که انقلابی است!

حزب توده ایران در صادق خلخالی در همین خامنه ای و رفسنجانی، رهبران انقلابی دید که قرار است با ضد انقلاب بجنگند و راه رشد غیر سرمایه داری را به کمک رهنمودهای کیانوری باز کنند! قرار بود برادر شوروی هم از این خط دفاع کند و امپریالیزم امریکا را در هم بشکند.

سرکوب آزادیها بستن مطبوعات مخالف ، سرکوب زنها و حفنه کردن حجاب به زنها ، رسما "مهم نبودند" باید از خمینی دفاع می شد.سرکوب دانشگاهها را هم حزب توده زیر سبیلی در کرد و با "ذکر نگرانی" همچنان در سنگر خمینی و خط امام پافشاری کرد و نیروهای مخالف را "تربچه های پوک نوکر امریکا" خواند!

همکاریهای اطلاعاتی حزب توده با رژیم اسلامی حتی بدون اطلاع اعضای ساده و کادرهای پائین از سال 1359 به حدی رسید که عموئی را رسما بعنوان رابط با سپاه پاسداران و مراکز اطلاعاتی رژیم گماردند و در زمانی که رژیم اسلامی در حال اطلاعات جمع کردن از همه نیروهای سیاسی منجمله همین توده ایها بود، رهبران این حزب همچنان داشتند با اثبات "رفاقت با خط امام" تلاش می کردند که نیروهای خود را از زیر سرکوبها بیرون بکشند.

در مقطع سال 1359 رهبری حزب توده به تشکیلاتش رهنمود می داد که "سعی کنید در زمان دستگیری ثابت کنید حامی خط امام هستیذ و ضد انقلاب نیستید!" حتی اعدام یکی از اعضای ساده این حزب در سال 59 را رسما "اشتباه رژیم" اعلام کردند و توضیح دادند که این فرد را رژیم با مجاهد اشتباه گرفته!

هر قدر رژیم سرکوبها را توسعه داد هر قدر نهادهای اطلاعاتی رژیم حلقه محاصره را بر انقلابیون و نیروهای چپ محکمتر می کرد رهبری حزب توده به انتشار اعلامیه و درخواست "حفاظت از دفاتر علنی حزب" دلخوش می کرد! هادی غفاری لمپن معروف رژیم زمانی که حملاتش را به دفاتر این حزب اغاز کرد، هنوز رهبری این حزب داشت توجیه می کرد که رژیم اسلامی "اشتباه کرده " و باید با سیاست اتحاد انتقاد انرا از اشتباه در آورد"!

خلاصه اینکه مقطع انقلاب 57 تا سال 60 پایه تحلیل واقعی سیایتهای حزب توده است. این دوران ماهیت توده ایزم را دقیقا روشن می کند. انچه بعد از دستگیری شاخه مخفی و بعد شاخه علنی این حزب در اواخر 59 و 60 اتفاق افتاد دیگر نتیجه سیاستهای این حزب بود و نه آغاز دوران دیگر! تحلیل حزب توده اگر این مقطع را نپوشاند هدفش خاک پاشیدن است بر ماهیت حزب توده ایران!

دفاع از خط خمینی از ابتدای انقلاب 57 بخشی از سیاست لنینیستی جهان سومی کمونیستهای لنینیست بوده. این سیاستها از مقطع کنگره دوم کمینترن از سوی لنین اعلام شد و قرار شد کمونیستهای جهان سومی نه برای سوسیالیزم بلکه برای اتحاد با گرایشات ضد امپریالیست خود را سازمان دهنداز این رو کیانوری و حزب توده ایران سیاست دفاع از خط خمینی را توجیه شرعی کردند و همچنان هم می کنند!

جا افتادن شعارهایی همچون اجرای اصلاحات ارضی، ملی کردن تجارت خارجی، و همچنین بسیاری از دیگر شعارها، ثمره کار معنوی حزب توده در آغاز انقلاب است.

حزب توده در عرصه سازمان‌دهی کارگران توانست فعالیت‌های چشمگیری را انجام دهد. ایجاد سندیکاها و اتحادیه‌های کارگری و آشنایی کارگران با حقوقشان تا آنجا جلو رفت که در دهه ۱۳۶۰، با وجود تلاش‌های وزیر کار وقت، احمد توکلی و حمایت سید روح‌الله خمینی، جمهوری اسلامی نتوانست قانون کار خود را به کارگران تحمیل کند.

مبارزه کارگران حتی پس از یورش جمهوری اسلامی به حزب توده و دستگیری شماری از رهبران جنبش کارگری ادامه یافت و با پس گرفتن قانون کار و بیرون انداختن توکلی از وزارت کار به سر انجام رسید.



حزب توده ایران در دوران انقلاب ایران از رهبری روح‌الله خمینی پشتیبانی نمود و تا جایی پیش رفت که حتی صادق خلخالی را به عنوان نامزد خود در انتخابات مجلس معرفی کرد. حزب توده ایران که از ابتدای تأسیسش همواره با پیشرفته‌ترین خواست‌های جنبش زنان ایران گره خورده بود، برای نشان دادن همراهی هرچه بیشتر با روحانیون سنتی حاکم، زنان را تشویق به سر کردن «چادر ضدامپریالیستی» کرد و به زنان ایرانی توصیه کرد تا به «کلاس‌های خیاطی و آشپزی» بروند. رهبران حزب توده «تمام و کمال» در کنار حکومت تازه تأسیس حاصل از انقلاب ۱۳۵۷ ایستادند و نقطه اشتراک خود را دشمنی با ایالات متحده آمریکا خواندند
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
حزب توده ایران

۲۶




دفاع حزب توده از عملکرد این حزب در سالهای 57-61

1

در سال 57 در كشور ما يك انقلاب تمام عيار به وقوع پيوست. نظام كهنه سلطنتي سرنگون شد و جمهوري جايگزين آن شد. در اين تحول انقلابي اقشار و طبقاتي از حاكميت به زير كشيده شدند و حاكميتي چندگانه با گرايش‌هاي طبقاتي متفاوت جاي آن را گرفت. در سال‌هاي نخست پيروزي انقلاب و برقراري اين حاكميت، گرايش برتر با نمايندگان طبقات و اقشار محروم، زحمتكشان شهر و روستا و اقشار مياني جامعه بود. يعني همه آن طبقات و اقشاري كه در پيروزي اين انقلاب در سرنگوني نظام سلطنتي و برپائي جمهوري نقش تعيين‌كننده داشتند. اين انقلاب خواست‌هاي عميقي براي دفاع از استقلال بدست آمده كشور، برقراري عدالت اجتماعي و آزادي‌ها داشت و اقشار و طبقات ياد شده، كه پس از سرنگوني شاه، بدرستي امريكا را مظهر برباد دهنده اين سه خواست عمومي ملت ايران مي‌دانستند مبارزه عليه امپرياليسم و بويژه امريكا را هدف مرحله جديد مبارزه خود قرار دادند. مرحله‌اي كه پس از سرنگوني نظام شاهنشاهي آغاز شده بود. بر اثر حضور و نقش روحانيون و گرايش‌هاي مذهبي مردم در اين انقلاب، به اين جمهوري نام "اسلامي" را نيز افزودند. حضور طبقات و اقشار وسيع در اين انقلاب و حاكميت چندگانه‌اي كه براي رهبري دوران پس از پيروزي سياسي انقلاب سكان قدرت را بدست گرفته بود، نبردي اجتناب ناپذير را در جامعه بدنبال آورد كه بازتاب آن در حاكميت نيز اجتناب ناپذير بود. نبردي كه حزب توده ايران آن را "كه بر كه" نام نهاد. آزادي‌ هاي برآمده از انقلاب، بي ‌شك آزادي اقشار و طبقاتي را محدود و آزادي‌ اقشار و طبقات ديگري را گسترش مي‌داد، امري كه به نوع ديگري در زمينه عدالت اجتماعي و حتي معيارهاي مربوط به دفاع از استقلال كشور خود را نشان مي ‌داد.

حضور احزاب و سازمان‌هاي سياسي در اين دوران پرتلاطم و در صحنه‌اي كه در برابر همگان قرار داشت، در دفاع از انقلاب و آرمان‌هاي آن معنا مي‌يافت، اما بيش و پيش از اين دفاع، مسئله بسيار مهم درك شرايط، شناخت موقعيت، آگاهي از گرايش‌هاي مذهبي ميليون‌ها مردم ايران، چند پارچگی توام با بي ‌تجربگي در حاكميت و سرانجام، توطئه‌هاي پياپي بقاياي نظام سرنگون شده و امپرياليسم جهاني كه در راس آن ايالات متحده امريكا قرار داشت، ضرورت داشت.

حزب توده ايران با همه تجربه‌ خويش وارد اين ميدان شد. تجربه‌اي كه يك سر آن به شكست نهضت جنگل و حكومت ائتلافي و موقت گيلان باز مي‌گشت و سر ديگرش به شكست جنبش نفت در دهه 30. اين حضور براي دفاع از انقلاب مردم، دفاع از دستاوردهاي انقلاب، تثبيت و گسترش آن بود. نزديك به 25 سال تكرار اتهام غفلت در مقابله با كودتاي 28 مرداد 1332 و يقين به تكرار انواع توطئه‌هاي مشابه و حتي بسيار گسترده ‌تر و خشن ‌تر عليه انقلاب 57، خود بر هوشياري رهبري حزب توده ايران‌ در مقابله با توطئه‌ها افزوده بود. بسياري از احزاب و سازمان‌هاي سياسي ايران، اعم از حاكم و غير حاكم چپ و ملي نتوانستند با درك حزب توده ايران از شرايط هماهنگ شوند. گذشت زمان نشان داد كه براي اين درك به تجربه‌اي 20 تا 22 ساله نياز است. يعني همان شناخت و دركي كه اكنون در گسترده ‌ترين شكل خود در ايران جريان دارد.

اردوگاه انقلاب جهاني، انقلاب ايران را نه تنها پذيرفت بلكه آن را در پناه خود گرفت. در راس اين اردوگاه اتحاد جماهير شوروي و ديگر كشورهاي سوسياليستي قرار داشتند. احزاب مترقي، چپ و كمونيستي كه در كشورهاي خود حاكم نبودند نيز خود را ياور انقلاب ايران و مردم انقلابي ايران اعلام داشتند. همه آن ها، آنچه را كه توانستند براي دفاع از انقلاب ايران و مقابله با توطئه‌هاي امپرياليسم جهاني كردند.

انقلاب ايران پس از عبور از فراز و فرودهاي بسيار به لحظه كنوني و برتري سرمايه ‌داري بزرگ تجاري، رشد مافياي اقتصادي، احياي زمينداري بزرگ و مافياي قدرت در حاكميت آن رسيده است. وقتي از انقلاب ايران و دفاع از آن صحبت مي‌شود، اين نهايت بي ‌اطلاعي و ناآگاهي از رويدادهاي 20 سال گذشته‌است اگر كس و يا كساني اين گونه تصور كنند و يا اين گونه تبليغ كنند، كه از جمهوري اسلامي كنوني دفاع شده‌است. اين هشدارباش، بيش از همه در ارتباط با نقش تاريخي حزب توده ايران در دفاع از انقلاب بهمن 57 مطرح است. حزب توده ايران از انقلاب دفاع كرد، با ضد انقلاب مقابله كرد و عليه كودتا دست به عمل زد. اين دفاع از انقلاب، هرگز نبايد دفاع از جمهوري اسلامي كنوني تبليغ شود، بلكه برعكس، حزب توده ايران بزرگترين جانفشاني ‌ها را كرد و بزرگترين قرباني‌ها را داد تا بلكه از رسيدن جمهوري اسلامي به لحظه كنوني جلوگيري كند. امري كه اگر در همان سال‌هاي اول انقلاب، درك عمومي احزاب و سازمان هاي مترقي همان دركي بود كه امروز تا حدود زيادي هست تحقق پذير بود!

اخيرا در ميان سلسله مطالب و ياداشت‌هائي كه از زنده ‌ياد نورالدين كيانوري بدست ما رسيده، مطالب بسيار مهمي در همين ارتباط وجود دارد. مطالبي كه براي نخستين بار و در رد بسياري از اتهاماتي كه در سال‌هاي پس از يورش به حزب توده ايران و قتل‌عام رهبران آن در زندان‌هاي جمهوري اسلامي منتشر شده‌ نوشته ‌شده‌است.

در جريان مرور اين نوشته‌ها، بي وقفه بايد زمان و شرايط وقوع حوادث را، به دور از قضاوت‌هاي جدا مانده از واقعيات لحظه و شرايط وقوع آن ها به خاطر داشت. اين يادداشت‌ها، روزها، هفته‌ها، ماه‌ها و حتي دقايقي را در كوتاه ‌ترين و خلاصه ‌ترين جملات به ياد ما مي‌آورد. رويدادهائي كه به موجب آن‌ها بزرگترين و خونين ‌ترين حوادث ضد انقلابي در شرف وقوع بوده‌ و حزب ما در خنثي سازي آن ها به وظيفه ميهني و انقلابي خود عمل كرده‌است. حوادثي كه اي بسا اگر با موفقيت همراه مي‌شد، براي سال ‌ها، يكبار ديگر تبليغات پس از 28 مرداد 32 را چون آوار بر سر حزب توده ايران فرود مي‌آورد: چرا حزب توده ايران كه فعاليت علني و قانوني در كشور داشت و امكان مقابله با كودتا را داشت دست به عمل نزد؟



كيانوري در يادداشت جداگانه‌اي، كه توضيحي است بر اين نوشته‌ها تاكيد مي‌كند: «وقتي ما از انقلاب و ضرورت دفاع از آن، در آن سال‌ها صحبت مي‌كنيم، عده‌اي فكر مي‌كنند منظور دفاع از حاكميت امثال عسگراولادي‌ها و خزعلي‌ها و جنتي‌ها و همين جمهوري اسلامي است كه اكنون آن را مي‌شناسيم. كساني كه اين طور فكر مي‌كنند يا خودشان را به ناداني زده‌اند و يا ما را نادان تصور كرده‌اند.

مسئله ديگري كه هم در زندان در باره‌اش بحث بود و هم وقتي از زندان بيرون آمديم معلوم شد براي عده‌اي از دوستان قديمي خودمان هم مطرح است، مسئله مبادله اطلاعات و اخبار و تحليل‌ها بين احزاب برادر و اردوگاه انقلاب در آن سالهاست. اين كه ديگر از روز روشن‌تر است كه هيچ مدركي كه دلالت بر جاسوسي داشته باشد، در هيچ دادگاهي مطرح نشد، زيرا اساسا چنين مدركي وجود نداشت. تنها نمونه‌اي كه هر بار مطرح كردند و خودشان هم بدليل پوچ بودن آن را نيمه كاره رها كردند، توصيه‌اي كلامي در باره قطعه يدكي يك زير دريائي امريكائي در خليج فارس بود، كه ربطي هم به جمهوري اسلامي نداشت. اين يك زيردريائي امريكائي بود، كه البته همانطور كه در دادگاه هم گفتم از مرحله حرف پيش‌تر نرفت، من طرح براي افضلي طرح كردم و تا او رفت كه مسئله را جدي بگيرد فهميديم اتحاد شوروي اصلا به آن نياز ندارد، زيرا خودش در اختيار دارد! اما يك مسئله بسيار مهم ‌تر كه هميشه در پشت پرده ماند و آن اطلاعاتي بود كه اتحاد شوروي و احزاب برادر از طريق ما در اختيار رهبري انقلاب و جمهوري اسلامي قرار دادند. اطلاعاتي كه قيمت آن، قيمت يك انقلاب بود. قيمت خون هزاران هزار انسان بود. در حقيقت، اين اتحاد شوروي و احزاب برادر بودند كه اطلاعات مهم خود را براي دفاع از انقلاب ايران در اختيار ما و از اين طريق در اختيار رهبري انقلاب و جمهوري گذاشتند و نه ما در اختيار اتحاد شوروي. آقايان شيپور را از آن طرفش فوت كردند كه گوش خراش هم بود!

درباره اين اطلاعات حياتي، هميشه سعي كرده‌اند خودشان را به فراموشي بزنند، اما تاريخ فراموش نخواهد كرد كه اتحاد شوروي مانع وقوع چند فاجعه خونين عليه انقلاب ايران شد. فجايعي كه مي‌توانست علاوه بر كشتار هزاران هزار مردم ايران، كشور ما را در يك جنگ داخلي فرو ببرد و بخش‌هاي حياتي آن را از نقاط مركزي آن جدا كند و اين جدائي به مرور زمان به يك جدائي قطعي تبديل شود. مخالفان ما در جمهوري اسلامي و مخالفان حزب ما در ميان احزاب سياسي در اين سكوت با هم يكدست عمل مي‌ كنند. نمونه‌هائي را در اين مورد براي ثبت در تاريخ يادداشت كرده‌ام.

اين اواخر پس از خواندن كتاب خاطرات روزانه آقاي هاشمي رفسنجاني توضيحاتي در باره ادعاهاي ايشان در كتابش نوشتم كه اميدوارم يك روزي منتشر شود. ايشان خيلي ادعاها كرده‌است، از جمله درباره ملاقات‌هاي من و آقاي محمد‌علي عموئي با ايشان. آقاي هاشمي سعي كرده اين ملاقات‌ها و مذاكرات را كوچك و بي ارزش جلوه بدهد. در اين مورد هم بهترين محك درستي و نادرستي ‌ادعاها، اسناد و مدارك واقعي است، كه اشاره به بعضي از آن ها كرده‌ام. خيلي از آقايان، كه حتما شامل حال كساني مثل بني‌صدر هم در خارج كشور مي‌شود، فكر كرده‌اند كسي باقي نمانده تا ادعاهاي آن ها را فاش كند و واقعيت‌ها را بگويد.»

اين سلسله از يادداشت‌هاي نورالدين كيانوري را، كه در نوع خود اسناد معتبر و قابل استنادي است در باره فعاليت‌هاي حزب توده ايران در سال‌هاي اول پيروزي انقلاب و دفاع از انقلاب، براساس موضوعات به چند قسمت تقسيم كرده‌ايم كه بخش نخست آن را در ادامه مي‌خوانيد. اين بخش مربوط به كودتاي نوژه، حمله نظامي امريكا به طبس براي زمينه سازي كودتا، موضع‌ گيري تاريخي و ملي حزب توده ايران در مخالفت با ادامه اسف ‌بار جنگ، كوشش جبهه جهاني انقلاب در دفاع از انقلاب ايران و نقش ويژه اتحاد شوروي در اين زمينه و سرانجام، گزارش حضور نورالدين كيانوري در جلسه شوراي عالي جنگ، پس از حمله عراق به ايران كه براي نخستين بار فاش مي‌شود. حتي همين گزارش ‌ها نيز نشان مي‌دهد كه تاريخ انقلاب ايران بدون ارزيابي واقع‌بينانه نقش حزب توده ايران در اين انقلاب ممكن نيست و آن ها كه مي‌ كوشند اين نقش را ناديده بگيرند و يا آن را وارونه جلوه دهند خاك به چشم خود مي ‌پاشند و بس! تاريخ بي اعتناء به شايعات و جوسازي‌ها حكم خود را خواهد كرد. همان گونه كه در باره نهضت جنگل، حكومت گيلان، جنبش ملي و دمكراتيك آذربايجان، قيام خراسان و جنبش ملي كردن نفت ! آن ها كه حزب توده ايران را به مسلخ بردند، در واقع بزرگترين سد سر راه توطئه‌هاي ضد انقلابي را به بند كشيدند تا بتوانند انقلاب ايران و جمهوري اسلامي را به آن درجه از سقوط برسانند كه امروز شاهدش هستيم.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
زن

 
حزب توده ایران

۲۷




دفاع حزب توده از عملکرد این حزب در سالهای 57-61

۲


«وظایف مبرم» حزب در آستانه پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷


تحلیل کلی حزب در مورد انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و جایگاه نیروهای طبقاتی و سیاسی گوناگون در سطح جامعه در مقطع انقلاب، در گزارش هیأت سیاسی به شانزدهمین پلنوم کمیته مرکزی حزب توده ایران، که در اسفند ماه ۱۳۵۷ برگزار شد، به‌دقت مطرح شده است. آنچه در اینجا مد نظر ما قرار دارد، تعریفی است که در این گزارش، بر مبنای توجه دقیق به شرایط ویژه حاکم بر جامعه در آن مقطع، از «وظایف مبرم» حزب داده شده و مبنای برخورد حزب به روندهای بعدی انقلاب قرار گرفته است. گزارش هیأت سیاسی به شانزدهمین پلنوم کمیته مرکزی حزب، از جمله نکات مهم زیر را در بر می‌گیرد:


این که در جنبش انقلابی کنونی روحانیت مترقی و مبارز ضد رژیم نقش مهمی ایفاء کرده است، پدیده‌ای غیرعادی نیست. به‌طور عمده شرایط جامعه ایران است که چنین وضعی را ایجاد کرده و مسلماً برخی عوامل ذهنی نیز موجب تقویت آن گردیده است.


مذهب تشیع از لحاظ تاریخی در ایران دارای سنن خلقی و ضد سیطره خارجی بوده است و در دوره‌های گوناگون به پرچم معنوی مبارزه برای دفع استیلای نیروهای اشغالگر بیگانه بدل شده است. بسیاری از احکام اجتماعی اسلام به‌طور عینی بویژه در جریان تکامل فکری اخیر آن، دارای گرایش‌های مترقی است و از لحاظ سمت مطالباتی خود با خواست‌های قشرهای وسیع خلق برای آزادی و استقلال ملی، دموکراسی و پیشرفت اجتماعی مطابقت پیدا می‌کند.

طی ۲۵ سال گذشته روحانیون تنها گروهی بودند که به‌مراتب بیش از همه گروه‌ها و سازمان‌های سیاسی دیگر اجتماعی امکان آن را داشتند که از راه مساجد و جلسات مذهبی، که رژیم جرأت حمله وسیع به آن‌ها را نداشت، با مردم تماس برقرار کنند و افکار خود را در میان مردم تبلیغ نمایند. در حالی که حزب توده ایران و سایر سازمان های سیاسی در معرض شدیدترین اشکال فشار و اختناق قرار داشتند. بدین ترتیب برخی از روحانیون مترقی در تماس با مردم توانستند بسیاری از افکار اجتماعی خود را در جامه مذهب عرضه کنند و آن‌ها را در اذهان عمومی رخنه دهند.

گروهی از روحانیون مترقی به‌رهبری آیت‌الله خمینی طی یک دوران طولانی در مواضع روشن ضد رژیم استبدادی شاه و ضد سیطره امپریالیسم ... قرار گرفتند و در این راه شعارهای خود را، که بازتاب خواست‌های اکثریت مردم کشور بود، مطرح ساختند....


تردیدی نیست که رسیدن به همه هدف‌هایی که جنبش انقلابی هم اکنون در مقابل خود قرار داده است، به‌ویژه تحولات عمیق اقتصادی و اجتماعی که از آن‌ها ناشی می‌شود، کار امروز و فردا نیست.... مسلماً اجرای این وظایف به‌مراتب دشوارتر از وظایف دوره اول انقلاب، یعنی درهم شکستن نظام منفور سلطنتی، ریشه‌کن کردن تسلط امپریالیسم و استقرار جمهوری خواهد بود.

در راه حل این مشکلات بدون تردید تغییراتی در مواضع طبقات وگروه‌های اجتماعی که امروز در جنبش شرکت می‌نمایند، به‌وجود خواهد آمد....


اولین و مهم‌ترین وظیفه حزب ما در این زمینه [زمینه سیاسی]، کوشش در این راه است که با همکاری همه‌جانبه با همه نیروهای راستین انقلابی خلق، و در درجه اول با نیروهایی که تحت رهبری آیت‌الله خمینی قرار دارند، نهال جوان پیروزی بدست آمده را ... تحکیم کنیم و این نهال را هر روز ریشه‌دارتر و بارورتر سازیم....

تنها هشیاری، بیداری و آمادگی نیروهای متحد خلق می‌تواند ضامن بازگشت‌ناپذیر کردن پیروزی و جلوگیری از هرگونه توطئه احتمالی باشد....


حزب ما باید ... اتحاد همه نیروهای دمکراتیک متکی به طبقات زحمتکش و اقشار متوسط هوادار پیشرفت اجتماعی را، هر اندازه ممکن است، تقویت و پشتیبانی نماید. ما باید بکوشیم با اتکاء به طبقه کارگر و سایر زحمتکشان شهر و روستا بویژه با نیروهای فعال انقلابی، که تحت رهبری آیت‌الله خمینی هستند، از جمله با سازمان مجاهدین خلق و همچنین با سایر نیروهای انقلابی مانند سازمان چریکهای فدایی خلق و گروه های مترقی روشنفکران و بخش دمکراتیک سرمایه داری ملی بر پایه یک برنامه مترقی و خلقی زبان مشترک پیدا کنیم و جبهه متحدی به‌وجود آوریم....


به‌طور خلاصه، وظیفه مبرم حزب ما در زمینه فعالیت سیاسی، در مرحله‌ای که بلافاصله در برابر ما قرار گرفته، عبارتست از کوشش در ایجاد جبهه متحد خلق، برای آنکه وعده‌های اجتماعی و اقتصادی که آیت‌الله خمینی به‌عنوان وظایف جمهوری اسلامی مطرح کرده، بوسیله دولت‌ها عملی گردد....


بدین ترتیب، حزب توده ایران کوشش در راه تشکیل جبهه متحد خلق و تلاش در جهت تقویت «اتحاد همه نیروهای دمکراتیک متکی به طبقات زحمتکش و اقشار متوسط هوادار پیشرفت اجتماعی» به‌منظور «جلوگیری از هرگونه توطئه احتمالی» علیه انقلاب، را مهم‌ترین محور مشی سیاسی و «مبرم‌ترین» وظیفه خود در آن مقطع اعلام کرده بود.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  ویرایش شده توسط: nnasrin   
زن

 
حزب توده ایران

۲۸





دفاع حزب توده از عملکرد این حزب در سالهای 57-61

۳


رأی مثبت حزب توده ایران در رفراندوم جمهوری اسلامی





حزب توده ایران در رفراندوم تشکیل «جمهوری اسلامی» شرکت کرد و به آن رأی مثبت داد، و در اطلاعیه مورخ ۱۲ اسفند ۵۷ خود، در توضیح علل این رأی مثبت نوشت:

ما مدت‌ها است که نظر خود را درباره ضرورت ایجاد یک جمهوری متکی بر اراده خلق بیان داشته‌ایم. بدیهی است که بر اساس مشی خود به سؤال مربوط به جمهوری یا سلطنت به‌سود جمهوری رأی می‌دهیم.

در مورد نام این جمهوری ما به همان ترتیب که آیت‌الله خمینی مسأله را مطرح می‌کند، یعنی «جمهوری اسلامی» (چنان که در گذشته نیز تشریح کرده بودیم) رأی مثبت می‌دهیم، زیرا اولاً اصل مطلب محتوی سیاست حکومت‌هاست، مردم مبارز ایران باید بکوشند تا قانون اساسی جدید بر پایه حفظ منافع اساسی جامعه ما، یعنی استقلال ملی، صلح و دموکراسی و پیشرفت اجتماعی و رفاه عمومی تنظیم شود....

ثانیاً حفظ وحدت نظر و کلمه همه نیروهای ملی و دمکراتیک در شرایط کنونی یک امر حیاتی است....

این موضع‌گیری حزب بر دو پایه مهم استوار بود. نخست، توجه به شرایط ویژه عینی و ذهنی حاکم بر جامعه و حفظ وحدت نیروهای ملی و دمکراتیک در چارچوب این شرایط؛ و دوم، پیروی از اسلوب علمی عمده کردن ماهیت پدیده‌ها در مقابل شکل و فرم آن‌ها. هم بر این اساس بود که حزب توده ایران محور اساسی مبارزه خود را کوشش در راه تصویب یک قانون اساسی مترقی مدافع «منافع اساسی جامعه» قرار داد و نیروی خود را روی مبارزه در راه تبدیل «جمهوری اسلامی» به یک «جمهوری متکی بر اراده خلق» متمرکز ساخت.
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
صفحه  صفحه 8 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین » 
سیاست

History of the Left parties in Iran | تاریخچه ی احزاب چپ در ایران

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA