مهسا امینی، پرونده یک جنایت - صفحه 9

ارسالها: 7021

#81 Posted: 23 Sep 2022 21:19

قرار بود فردا مهسا امینی اولین روز دانشگاهش باشه.
قرار بود بره دانشگاه ارومیه که گیر جلادهای ضحاک افتاد...

💔تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،دلت میگیره،دنبالم نیا بی عشق
تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،همینه تا همیشه حال من بی عشق...❤️‍🩹

ویرایش شده توسط: Streetwalker

Streetwalker

ارسالها: 7021

#82 Posted: 23 Sep 2022 21:39

تو بی نهایت شب
وقتی نگات می خندید

چشمای خیره ی من
اندوه تو نمی دید

چرا غریبه بودم
با غربت نگاهت

تصویرمو ندیدم
تو چشم بی گناهت

کاشکی برای قلبت
یه آسمون می ساختم

روح بزرگ تو رو
چرا نمی شناختم

آیینه گریه می کرد
وقتی تو رو شکستم

ستاره پشت در بود
وقتی درارو بستم...

تو بودی و سکوت و
غروب سرد پاییز

باغچه رو زیرورو کرد
برگهای زرد پاییز

حالا منِ غریبه
دنبال تو می گردم

با قلبِ آسمونیت
کمک کن تا برگردم ...

💔تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،دلت میگیره،دنبالم نیا بی عشق
تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،همینه تا همیشه حال من بی عشق...❤️‍🩹

ویرایش شده توسط: Streetwalker

Streetwalker

ارسالها: 7021

#83 Posted: 23 Sep 2022 22:11

فقط
و فقط
و فقط
ضحاکعلی شاه و دزدان خونخوارش میتوانند
و بس
و بس
و بس...
انتقامت را از ضحاکعلی شاه و سگان دزد و خونخوارش میگیریم...
انتقام...
انتقام...
انتقام...

💔تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،دلت میگیره،دنبالم نیا بی عشق
تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،همینه تا همیشه حال من بی عشق...❤️‍🩹

ویرایش شده توسط: Streetwalker

Streetwalker

ارسالها: 7021

#84 Posted: 23 Sep 2022 22:34

مجروح هایی که امشب دارن میارند اینقدر لت و پارن که انگار از جنگ برگشتن.
سرپایی دوا درمونشون میکنیم و از در پارکینگ میفرستیمشون برن.
امشب مجبور شدم برای پرت کردن حواس سگای سید علی و خریدن وقت برم باشون لاس بزنم .
اگر لازم بشه باشون بخوابم تا بچه ها دستشون نیفتن درنگ نمیکنم...

💔تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،دلت میگیره،دنبالم نیا بی عشق
تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،همینه تا همیشه حال من بی عشق...❤️‍🩹

joorabzanoone10

کاربر

ارسالها: 3975

#85 Posted: 24 Sep 2022 05:05

Streetwalker:

مجروح هایی که امشب دارن میارند اینقدر لت و پارن که انگار از جنگ برگشتن.
سرپایی دوا درمونشون میکنیم و از در پارکینگ میفرستیمشون برن.
امشب مجبور شدم برای پرت کردن حواس سگای سید علی و خریدن وقت برم باشون لاس بزنم .
اگر لازم بشه باشون بخوابم تا بچه ها دستشون نیفتن درنگ نمیکنم...

.
.
.
.