انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
سیاست
  
صفحه  صفحه 37 از 51:  « پیشین  1  ...  36  37  38  ...  50  51  پسین »

حقایق تلخ ( بررسی دروغ ، افشاگری )


زن

 
پروژه‌ی «شهید‌سازی» با قرباني كردنه ريحانه جباري

پس از قتل مرتضی عبدالعلی سربندی یک مأمور سابق اطلاعاتی، دستگاه امنیتی کوشید تا با به کارگیری انواع و اقسام ترفندها و بیرون بردن شیخی یکی دیگر از کارمندانش که در صحنه‌ی قتل حضور داشته سناریوی جدیدی را خلق کند و دختری جوان را که می‌رفت قربانی هوس‌های این دو شود به گونه‌ای دیگر به قربانگاه برد. سپس آن‌ها با وارد کردن قاسم شعبانی یک «وکیل امنیتی» مسیر رسیدگی به پرونده را تغییر داده و با اعمال انواع و اقسام فشارها، حکم اعدام ریحانه جباری را که در دفاع از خود در مقابل تجاوز، وی را به قتل رسانده بود از مجاری «قانونی» کسب و به تأیید «دیوان عالی کشور» رساندند.



شعبانی به مدد رانت‌های اطلاعاتی و امنیتی و از طریق «مرکز امور مشاوران حقوقی، وکلا و کارشناسان قوه قضائیه» و با استفاده از «ماده ۱۸۷» شغل وکالت برای خود دست و پا کرده، و در سال‌های گذشته وکالت پرونده‌های ویژه و از جمله «محمدرضا اقدم احمدی» بازجو و شکنجه‌گر وزارت اطلاعات را که متهم به قتل خانم زهرا کاظمی بود به عهده داشت. وی به خاطر خوش خدمتی‌هایش از سوی احمدی‌نژاد به همراه محمدرضا رحیمی، ابراهیم عزیزی، محمدعلی حجازی، می‌رتاج‌الدینی، مرتضی بختیاری، محمدحسین احمدی شاهرودی، سید فضل‌الله موسوی، احمد موسوی، احمد علیزاده و فاطمه بداغی به عضویت هیات نظارت بر اجرای قانون اساسی درآمد.

در ادامه سناریو‌نویسان کوشیدند تا با وادار کردن ریحانه‌ جباری به پذیرش سناریوی تهیه‌ شده از سوی نهادهای امنیتی، او را راضی به تغییر داستان کنند تا چهره‌ی کریه‌ نظام و مأموران امنیتی آن را که «چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند» منزه جلوه دهند.
وقتی از همه‌ی ترفند‌هایشان نا‌امید شدند تمامی تلاش خود را به کار بستند تا خانواده‌ی مقتول را از دادن رضایت بازدارند تا به نوعی برای مأمور خود کسب وجهه کنند.




مرتضي سربندي
     
  ویرایش شده توسط: RONIN   
زن

 
پروژه‌ی «شهید‌سازی» با قرباني كردنه ريحانه جباري
همچنین از طریق شعبانی همان «وکیل امنیتی» کوشیدند موضوع وابستگی مرتضی عبدالعلی سربندی به دستگاه اطلاعاتی را منکر شوند. وی در گفتگو با خبرنگار انتظامی خبرگزاری امنیتی تسنیم گفت:‌‌

«مرحوم سربندی متخصص بیهوشی بود و در حوزه تجارت لوازم پزشکی فعالیت می‌کرد و هیچ‌گاه کارمند هیچ‌یک از دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی نبوده است.»

http://www.tasnimnews.com/Home/Single/339225

اما ادعای خلاف واقع «وکیل امنیتی»، که به دروغ موکلش را دکتر متخصص بیهوشی می‌نامید بلافاصله با واکنش خانم شعله پاکروان مادر ریحانه جباری مواجه شد که گفت:‌

«لطفا به صفحه ۸ کیفرخواستی که توسط آقای شاملو ( بازپرس شعبه ۱ امور جنایی) تنظیم شده نگاهی بیندازید. در سطر ۴ به صراحت می‌نویسد: مقتول قبلا کارمند وزارت اطلاعات بوده و سالها قبل از اداره یاد شده منفک شده است.»

واکنش خانم پاکروان، فرزند مرتضی سربندی را مجبور کرد که در پاسخ به سؤال روزنامه اعتماد روی «اطلاعاتی» بودن پدرش تأکید کند:

«پدر من پزشک عمومی بودند نه پزشک جراحی زیبایی، ایشان هیچ وقت در زمینه جراحی زیبایی تخصصی نداشتند و کاری نکردند و در کار تجارت لوازم پزشکی و کارمند سابق وزارت اطلاعات بوده است.»



http://www.khabaronline.ir/detail/350097/society/events

بنا به اعتراف بستگان سربندی وی یکی از نیروهای زبده‌ی اطلاعات و امنیت سپاه پاسداران نیز بوده و مسئولیت آموزش گارد پرواز سپاه پاسداران را به عهده داشته است:‌

«شنیدم که ایشان به دلیل فعالیت ورزشی و رزمی که داشت، در زمان جنگ تحمیلی و برای امنیت مردم، افرادی را در برابر هواپیما ربایان آموزش داد که گروه محافظان پرواز شدند و امروز در دنیا به گارد آهنین معروف هستند.»

http://mortezaraz.blogfa.com/post/19
     
  
زن

 
پروژه‌ی «شهید‌سازی» با قرباني كردنه ريحانه جباري


پس از اعدام بیرحمانه‌ی ریحانه جباری و خشم و انزجار عمومی در داخل و خارج کشور، هدایت‌گران پشت پرده، تلاش جدیدی را آغاز کردند. این بار می‌کوشند از مقتول چهره‌ی یک «عاشق دلخسته» و یک پدر مهربان و فداکار و یک فرد «ارزشی» بسازند. به توصیه‌ی مقامات امنیتی با راه‌اندازی یک وبلاگ کوشش می‌شود از « مرتضی سربندی» متجاوزی که جان خود را از دست داده، چهره‌ی «شهید مظلوم» بسازند.

از زبان همسرش می‌نویسند:‌
«دلم تنگ است برای غروب ماه های رجب و شعبان و رمضان که با زبان روزه از بیرون می آمدی و برایت با دنیایی عشق و محبت سفره افطار پهن می کردم.
دلم تنگ است برای تذکرات غیرتمندانه ات روی حجاب و وقار ما، مرتضی جان آخرین سفر حجی را که با فرزندانمان رفتیم یادت هست؟ توی فرودگاه گفتی: خانواده من باید در خارج از کشور نمونه کامل یک مسلمان ایرانی باشند!»
یادت هست تنها چند روز قبل از آن حادثه شوم بعد از حساب کردن خمس و سهم امام به خانه آمدی و گفتی: من نماز و روزه قضا به گردن ندارم اما برایم رد مظالم بدهید چه بسا حقی از کسی بر گردنم باشد!

http://mortezaraz.blogfa.com/post/21

یکی از بستگان مرتضی سربندی که به دلایل «خاص» نامش مشخص نیست در ادامه وجه دیگری از سناریو را تکمیل می‌کند:‌

یادم هست که شخصیت اجتماعی ایشان از قدیم ماخوذ به حیا و متشخص بود و به نسبت معاشرتی که با ایشان داشتیم، بسیار ایشان را در حال نماز میدیدم و نزدیکان او را کثیرالذکر میدانند. مخصوصا که زانوی ایشان در ورزش مصدوم شده بود و هنگام تشهد به صورت خاصی مینشست که باعث شد تا این لحظات بیشتر در ذهنها بماند. ایشان در عین پزشک بودن و... وقتی به عزاداری سیدالشهدا میرفت، میاندار دسته سینه زنی بود و در ظهر عاشورا حالت خاصی داشت و آن زمان مردم عموما نماز ظهر عاشورا را معمولا دیرتر میخواندند ولی ایشان قبل از نهار میخواند. نمازهای مرحوم پدرش را هم میخواند و شنیدم که روزی بعد نماز به یکی از نزدیکانش گفته بود که اگر هر روز خواستید من را دفن کنید، این سجاده ام را هم در کنارم دفن کنید.
شنیده بودم یکی از کسانی که در خارج باهم بودند گفته بود که آنجا هم ذکر میگفت. از خواهر زاده اش شنیدم که: چندروز آخر زندگیش و پس از اتمام مراسم عقد فرزندش، وقتی از خانه بیرون آمدیم و منتظر بقیه بودیم؛ چند بار از نزدیک گفتم دایی! دایی! ولی متوجه نمیشد و در تاریکی دقت کردم و دیدم که ذکر علی علی علی میگوید. ...

http://mortezaraz.blogfa.com/post/19

و «ناشناس» دیگری در نقش یکی از بستگان و هم‌محله‌ای‌هایی که از قدیم الایام او را می‌شناخته در پاسخ به سؤال منبع «ناشناس» که پرسیده بود:

«با توجه به روحیات مردمی و مذهبی دکترسربندی که اشاره کردید و با توجه به شغل تجارتی ایشان که در اروپا و کشورهای دیگر به سر می بردند، روحیات ایشان در سالهای بعد و تا آخر عمر چگونه بود؟»
می‌گوید:‌
«هیچگونه تغییر مبنایی در اعتقادات و سلوک روحی ومردمی او دیده نمیشد و همچنان در مجالس مذهبی محله شرکت می کرد، برای مثال در دسته جات سینه زنی و عزاداری بصورت بسیار فعال (میاندار دسته) شرکت می نمود و علیرغم اینکه شدیدا از تظاهر و ریا پرهیز می کرد ولی دوستان و نزدیکان او می دانند که او در هر فرصت ممکن، به اذکار و قرائت قرآن مشغول میشد.»

http://mortezaraz.blogfa.com/post/10

«سربازان گمنام امام زمان» برای مهیج‌کردن هرچه بیشتر سناریو، ادعاهای جدیدی را نیز مطرح می‌کنند:

«روزی که ماجرای قتل را متوجه شدیم باور نمیکردیم که ایشان مرحوم شده باشند. و با توجه به کلیه شناختهای قبلی من به ایشان؛ وقتی دوستم به من زنگ زد و گفت چه کسی او را به قتل رسانده؟ گفتم شاید کار سرویسهای اسراییلی فعال در ایران باشد. و جالب اینکه یکی از خواهر زاده هایش گفت سرکرده منافقین به صورت تلفنی و در سالهای قدیم به دکتر گفته که تو را خواهم کشت. »



http://mortezaraz.blogfa.com/post/19

نکته‌ی جالب مانند تمامی سناریوهای رژیم در چند دهه‌ی گذشته، «سرویس‌‌های اسرائیلی» و «منافقین» در کنار هم مطرح می‌شوند. اما حیرت‌انگیز آن که «یکی از خواهرزاده‌‌های» سربندی ادعا می‌کند که «سرکرده‌ منافقین» از عراق شخصاً با سربندی تماس گرفته و او را تهدید به قتل کرده است.
     
  
زن

 
پروژه‌ی «شهید‌سازی» با قرباني كردنه ريحانه جباري



[b]این همه‌ی ماجرا نیست، دستگاه اطلاعاتی و امنیتی در کنار تلاش برای وادار کردن ریحانه‌ جباری به اعتراف در راستای سناریوی تهیه شده از سوی محافل امنیتی، طرح دیگری را که نیز دنبال می‌کرد که می‌توان از آن به عنوان «پلانB » نام برد.
آن‌ها عزم‌شان را جزم کرده بودند که در صورت عدم موفقیت سناریوی «اعتراف‌گیری» از ریحانه‌ جباری و تغییر داستان، او را به قتل برسانند و بر اساس «پلان B» مسئولیت اعدام او را بر دوش اپوزیسیون، مخالفان اعدام، گزارشگر ویژه ملل متحد و تلاش‌های بین‌المللی برای نجات جان ریحانه‌ جباری و خدشه‌دار شدن حیثیت «مقتول» و جریحه‌دار شدن احساسات خانواده‌ی وی بیاندازند.
کلید این پروژه را نیز قاسم شعبانی «وکیل امنیتی» پرونده زد. او در گفتگو با خبرنگار انتظامی خبرگزاری تسنیم گفت:‌
«من عمیقاً به تمام رسانه‌ها و مدعیان طرفداری از خانم جباری توصیه می‌کنم هرگونه موضع‌گیری، خصومت و تسویه حساب با حکومت جمهوری اسلامی و نهادهای مربوطه را به موضوع مجرمیت خانم جباری گره نزنند، چرا که این امر سبب می‌شود بیش از پیش؛ از موضوع اخذ رضایت و گذشت شکات فاصله بگیریم. ... من به تمام کسانی که درصدد دفاع از خانم جباری هستند، توصیه می‌کنم که با طرح مسائل خلاف واقع و متهم کردن مقتول، موجب جریحه‌دار شدن احساسات خانواده وی نشوند، چرا که این‌جانب به‌عنوان وکیل مقتول معتقدم که بر اساس اقاریر صریح خانم جباری، هیچ راهی از نظر حقوقی برای نادیده گرفتن مجازات وی از ناحیه دستگاه قضایی باقی نمانده است... تلاش‌های تمامی مدافعان خانم جباری باید در راستای کشف انگیزه واقعی این قتل باشد، گفت: باید با اقدامات خود سازوکاری، شرایطی را فراهم کنیم که با رضایت و گذشت خانواده مقتول از کشته شدن یک فرد دیگر جلوگیری کنیم... با توجه به اینکه حکم قصاص تأیید شده و در روزهای آتی نیز اجرایی می‌شود، از دوستان خانم جباری و کسانی که قصد کمک به وی را دارند، تقاضا می‌کنم به‌گونه‌ای سخن نگویند که احساسات خانواده مرحوم سربندی جریحه‌دار شود، چرا که این موضوع فاصله آنها از اخذ رضایت از شکات پرونده را بیشتر می‌کند. »

http://www.tasnimnews.com/Home/Single/339225

همراهی از سر ناآگاهی با قاتلان

متأسفانه در این میان کسانی همچون خانم هیلا صدیقی هم بودند که به مدد هیاهوهای بین‌المللی سری در میان سرها درآورده، بدون کوچکترین شناختی از رژیم و ماهیت آن، وارد میدان شدند و در راستای «پلان B» رژیم، «جنبش‌ها و کمپین‌ها و امضا‌های هیجان زده» و فعالان حقوق بشری در سطح بین‌المللی را باعث جریحه‌دار شدن خاطر خانواده‌ی سربندی و عامل قتل بیرحمانه‌ی ریحانه‌ جباری خواندند!

متأسفانه هیلا صدیقی در ادعایی عجیب به سادگی جای قربانی و ظالم را تغییر داده و مأمور اطلاعاتی رژیم را «مظلوم» ‌خواند. تردیدی نیست که در این میان «ظالم» دختری است که در دفاع از خود مرتکب «قتل» شده و حامیان او که می‌کوشند او را نجات دهند و بر ظلمی که دستگاه امنیتی و قضایی بر او روا داشته دست می‌گذارند. او در ادعانامه‌ی خود نوشت:‌



«یک روز برای زدن سنگ مرزبانانمان به سینه میخواهیم از مرزهایمان هم ببخشیم و یک روز برای مخالفت و اعتراض به محدودیت ها و نبود آزادیمان در کشور، مدافع نتانیاهو میشویم و برایش کف میزنیم ... وقتی متهم به قتلی را از چوبه دار میخواهیم نجات دهیم آنقدر به خانواده مقتول چنگ میزنیم که یادمان میرود ما برای خیرخواهی و نجات جان یک انسان قدم برداشته بودیم نه برای جابجا کردن مظلوم ... و یادمان میرود که این چنگ زدن ها شاید دل داغدارشان را زخمی تر کند و انگیزه انتقامشان را بیشتر ... مقتول هرکس که بود ، عزیزِ خانواده اش بود که امروز زیر خاک خوابیده و به دست کسی حتی اگر حق به جانب ، کشته شده ...»

     
  ویرایش شده توسط: RONIN   
زن

 
پروژه‌ی «شهید‌سازی» با قرباني كردنه ريحانه جباري

هیلا صدیقی با جمله‌ی «با آرزوی صمیمانه برای ماندن ریحانه»، نامه‌ی اعتراضی‌اش علیه جنبش بین‌المللی برای نجات ریحانه را به پایان می‌برد اما توجهی نمی‌کند خود در راستای «پلان B» رژیم، بدون آن که بخواهد در توجیه بیرحمی رژیم در قتل سبعانه ریحانه، مددرسان قاتلان می‌شود. معلوم نیست چرا وقتی پای دفاع از ریحانه هم به میان می‌آید به «نتانیاهو» اشاره می‌شود؟
او به جای آن که به کمپین علیه اعدام بپیوندد و علیه نظام قضایی بدوی‌گونه‌ی اسلامی و قاتلانی که به جای قاض نشسته‌اند بشورد و یا حتی در این میان سکوت کند تیغ تیز خود را متوجه‌ی حامیان ریحانه می‌کند.

گویا اگر نبود حمایت‌های بین‌المللی از ریحانه، او امروز با بخشش خانواده‌ی سربندی مواجه می‌شد و به آغوش خانواده‌اش برمی‌گشت. گویا ریحانه اولین قربانی رژیم است.
آیا خانم صدیقی و کسانی که همچون او می‌اندیشند نمی‌دانند امیر محسن اصلانی در همین هفته‌های اخیر در سکوت خانواده‌اش اعدام شد؟ آیا آن‌ها نمی‌دانند که محمد و عبدالله فتحی چگونه در سکوت خانواده به جوخه‌ی اعدام سپرده شدند؟
هنوز فراموش نکرده‌ام پریشانی پدرشان را وقتی در ترکیه از طریق همسرش خانم مهوش علاسوندی فهمیده بود روز بعد فرزندانشان را اعدام خواهند کرد چه حالی داشت. در برابر التماس او آن‌هم در آخرین ساعات چه اقدامی می‌‌توانستم انجام دهم؟ خانواده‌ی علاسوندی و فتحی فریب وعده‌ و وعید‌های رژیم را خورده بودند. امروز خانم علاسوندی نهاد «مادران علیه اعدام» را اداره می‌کند، آیا از او می‌‌ توان انتظار داشت همچنان سکوت اختیار کند؟
در طول سه دهه‌ی گذشته، ده‌ها هزار نفر به سادگی به جوخه‌های اعدام سپرده شدند بدون آن که کسی از آن با خبر شود. هزاران نفر در جریان کشتار ۶۷ در سکوت مطلق بردار شدند بدون آن کسی بفهمد چه بر سرشان رفت. قاتلان برای توجیه اعدام آن‌ها هنوز بهانه‌های جورواجور خلق می‌کنند.
اما آن‌‌چه را که هیاهوی بین‌المللی‌‌ و پوشش خبری گسترده‌ می‌خوانند و به خاطر سازمان دادن «جنبش‌ها و کمپین‌ها و امضا‌های هیجان زده» محکومش می‌کنند باعث شد تا در جریان جنبش اعتراضی ۸۸ جان صدها نفر نجات یابد.
باعث شد تا محکومیت هیلا صدیقی به «چهار ماه حبس تعزیری و پنج سال حبس تعلیقی» تقلیل یابد و همان نیز خوشبختانه اجرا نشود و ایشان اجازه‌ی خروج از کشور هم دریافت کند. وگرنه این رژیم صدها دختر نوجوان را به خاطر خواندن نشریه راهی جوخه‌های اعدام کرده است و صدها تن از آنان را که جوانی‌شان در زندان‌ها پژمرد پس از تحمل سال‌ها رنج و سختی در کشتار ۶۷ به جوخه‌ی اعدام سپرد.
خانم صدیقی توجهی نمی‌کند در اثر همین هیاهو‌ها بود که در سال ۲۰۱۲ میلادی بدون آن که رنج چندانی را متحمل شده باشد برنده جایزه «هلمن همت دیده بان حقوق بشر» شد وگرنه چه کسی ایشان را می‌شناخت. «دیده‌بان حقوق بشر» اتفاقاً یکی از نهاد‌هایی بود که در اعتراض به صدور حکم ظالمانه‌ی اعدام ریحانه دست به روشنگری زد و لابد مسئول جریحه‌دار شدن عواطف خانواده‌‌ی مرتضی سربندی شد.

خانم صدیقی و صدیقی‌ها توجه نمی‌کنند دلیل اعدام ظالمانه‌ی ریحانه‌ جباری نه هیاهوی بین‌المللی بلکه نپذیرفتن سناریوی رژیم و صحه گذاشتن بر ادعاهای مقامات امنیتی و منزه جلوه‌دادن چهره‌ی کریه یک مأمور امنیتی بود.


خانم صدیقی نمی‌فهمد اصرار وزارت اطلاعات و شخصیت‌های پشت پرده که سایه‌ی آن‌ها از ابتدا بر روی پرونده بود باعث قتل بیرحمانه‌ی ریحانه‌ی جباری شد.
ای کاش قدر خود می‌دانستیم و در امری که شناختی از آن نداریم دخالت نمی‌کردیم. سکوت را برای این موقع‌ها گذاشته‌اند.


ریحانه‌ جباری به ترحم نیاز نداشت. به همین دلیل بود که تا آخرین لحظه حاضر نشد ظلم را بپذیرد. ریحانه دوبار در برابر «تجاوز» از خود دفاع کرد. بار اول در خانه‌ی عمه‌ی مرتضی سربندی در برابر تجاوز به جسم و روحش و بار دوم هنگامی که دستگاه اطلاعاتی و قضایی رژیم می‌خواست به روان و وجدان او تجاوز کرده و او را به «اعتراف» دروغ علیه خود بکشاند. او این بار با بذل جان خود ایستادگی کرد. بار اول جان متجاوز را گرفت و بار دوم خود بربالای دار رفت. امیدوارم خون ریحانه و انزجاری که در سطح بین‌المللی به وجود آورده بتواند ‌خون‌های بیشتری را در میهن‌مان ذخیره کند.



دلمان براي ريحانه تنگ مي شود .......دختر شجاعي كه حاضر به تن دادن به اعترافات ساختگي نشد
     
  ویرایش شده توسط: RONIN   
زن

 
بازداشت جلال سربندی فرزند مرتضئ سربندی در آلمان

جلال سربندی فرزند مرتضئ سربندی که حکم قصاص ریحانه جباری را با توجه به مبهم بودن پرونده انجام داد برای خرید دارو به آلمان سفر نمودند بعد از پیگیریهای زیاد و تأیید خبر پرواز و ساعت پرواز از ایران در آلمان توسط پلیس سیاسی و امنیتی‌ گزارش داده شد و فرد مذکور امروز تاریخ ۲۷ اکتبر ۲۰۱۴ ساعت ۱۶ در شهر فرانکفورت دستگیر و به بازداشتگاه پلیس هدایت گردیدند.
نامبرده با دونفر از افراد حفاظت و اطلاعات سپاه که به صورت پوششی به عنوان مدیران شرکت وارد کننده دارو در ایران آمده بودند هر سه‌ بعد از مراحل بازجویی به دستور دادستان کّل آلمان فدرال بازداشت موقت گردیدند.



افراد بازداشت شده
جلال عبدالعلی سربندی
حمید کریمی‌
علی‌ میر هاشمی

بعد از بررسی مشخص گردید نامبردگان مبلغ ۹۸۷/۵۰۰ یورو دارو خریداری کرده بودند که قرار بوده توسط کشتی‌ از هامبورگ وارد ایران کنند، اموال فوق بدلیل نبودن برگهای بزرگانی و دستور جمهوری اسلامی توقیف و مصادره و روز سه‌ شنبه نامبردگان به ایران طبق دستور پلیس و قوه قضایی آلمان برگشت می‌شوند.
     
  
زن

 
سریال تکراری در حکومت ملایان صفویه ایران
در شهر جهرم از بهمن ۱۳۵۷ تا اسفند ۱۳۶۰ طبق آمار رسمی ۷۴ نفر و به روایت دیگری ۱۳۰ نفر از زنان خیابانی و خوانندگان و رقاصه‌های کاباره و رستوران‌های زمان قبل از انقلاب کشته شدند، البته در میان کشته‌شدگان تعدادی هم از زن‌های بهایی و همچنین وابستگان به گروه‌های چپ هم دیده‌شده بود.
در آن سال‌ها وضعیت شهر جهرم و شهرهای اطراف آن ملتهب بود، در شهر آشکارا خبری از زنان نبود و همه از ترس مرگ خانه‌نشین شده بودند این در حالی بود که همه مردم قاتل و قاتلان را می‌شناختند و از راه و روش و مسلک آن‌ها خبر داشتند این آشنایی به اولین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن سال ۱۳۵۷ برمی‌گشت که حسین آیت‌اللهی نماینده آیت‌الله خمینی و امام‌جمعه شهر به علی‌محمد بشارتی که از جوانان انقلابی شهر و از بنیانگزاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهر جهرم بود مأموریت می‌دهد تا دریکی از باغ‌های اطراف شهر (که متعلق بود به یک فرد بهایی که از کشور گریخته بود و مصادره شده) کمیته‌ای را تأسیس نماید و با وابستگان طاغوت و مظاهر فساد برخورد کند. بشارتی نیز بلافاصله پس از دریافت این مأموریت دورتادور باغ را سیم‌خاردار می‌کشد و دو برج نگهبانی هم در دو طرف باغ تعبیه نموده و با استفاده از چند کانکس در آنجا بازداشتگاه و اتاق‌های بازجویی برقرار می‌نماید و بر سر در باغ نیز تابلویی می‌زند به نام «کمیته تسویه» و کار خود را با بازداشت و تشکیل پرونده و نهایت اخراج کارمندان و معلمان ادارات دولتی شهر که به‌زعم وی از وابستگان به طاغوت و یا ساواکی بودند آغاز می‌کند و اگر در خلال شناسایی‌هایش فردی را نمی‌توانست بیابد اعلامیه‌هایی منتشر و در سطح شهر پخش کرده تا «امت حزب‌الله» آن‌ها را شناسایی نمایندو به کمیته تحویل بدهند.



علی محمد بشارتی

بشارتی در آن زمان ضمن آنکه در آن کمیته به فعالیت مشغول بود فرمانده اطلاعات سپاه و همچنین نماینده دور اول مجلس شورای اسلامی و عضو کمیسیون دفاع مجلس نیز بود (که ریاستش را خامنه‌ای و نائب رئیسی آن را حسن روحانی بر عهده داشت) همین سمت‌ها باعث شده بود تا وی به هیچ نهاد و سازمانی حتی دادگاه‌های تازه تأسیس انقلاب هم جوابگو نباشد و در برابر سؤال هرکسی که می‌پرسید چرا بعد سال‌ها کار من اخراج و تسویه شدم؟ مشهور است که می‌گفت:«ما مسئول پاسخ دادن به سؤال‌های شما نیستیم، این خودِ شما هستید که باید پاسخ دهید که چرا تسویه شدید!» بشارتی از کارمندان و معلمان شهر آغاز کرد و با کسبه و تجار شهر که مدعی بود ساواکی هستند ادامه داد و درنهایت به بهاییان شهر جهرم و اطراف که بسیار هم زیاد بودند رسید.
اولین حرکت گروه بشارتی در برخورد با بهاییان کارگری بود به نام رضا حقیقت، وی از بهاییان شهر بود که مدتی در یک نانوایی کارگری می‌کرد و بعدها صاحب یک پمپ‌بنزین که خود نیز بهایی بود او را به آنجا برد و رضا کارگر و نگهبان پمپ‌بنزین شد که یک‌شب گروه بشارتی به او حمله می‌کنند و ابتدا چهارده چاقو به او می‌زنند و بعد سه تیر به سر او شلیک می‌کنند و می‌روند، این اولین بهایی کشته‌شده توسط این گروه بود

اما آن‌ها دیگر به بهاییآن‌هم اکتفا نکردند و به زنان بدحجاب و یا خیابانی و خوانندگان و رقاصه‌های کاباره و رستوران‌های زمان قبل از انقلاب هم پرداختند و کار خود را با حمله به یکی از خوانندگان زن قبل از انقلاب جهرم آغاز کردند که به نام «گُلُو» در شهر معروف بود آن‌ها به‌صورت وی اسیدپاشیدند و او را کور کردند.

(نقل است که این زن نابینا همچنان در جهرم زنده است و سال‌هاست در میدان ششم بهمن جهرم گدایی می‌کند).
     
  ویرایش شده توسط: RONIN   
زن

 
سریال تکراری در حکومت ملایان صفویه ایران

کمیته تسویه و یا همان گروه بشارتی از بهمن ۱۳۵۷ تا نیمه‌های سال ۱۳۶۰ جنایات بسیاری انجام داد آن‌ها طیف وسیعی از وابستگان طاغوت، مظاهر فساد، بدحجاب‌ها و بی‌حجاب‌ها، بهاییان را یکی پس از دیگری شناسایی می‌کردند و می‌کشتند و جنازه‌های آنان را در قنات‌های اطراف شهر می‌انداختند، از همین رو بود که این گروه در بین مردم به نام «گروه قنات» مشهور شد، اعتراض‌های مردمی به این گروه نه‌تنها تأثیرگذار نبود بلکه بر شدت عمل آن‌ها نیز می‌افزود.
اردیبهشت سال ۱۳۶۰، حجت‌الاسلام حسین آیت‌اللهی ضمن تقدیر از فعالیت‌های بشارتی که به زعم او «باعث رونق اسلام و کمرنگ شدن فساد و طاغوت شده است» مأموریت می‌دهد تا به «سرکوب مخالفین جمهوری اسلامی نیز بپردازد» در حکم آیت الهی به بشارتی آورده شده بود که «آن‌ها را طناب‌بر گردن به مسجد بیاورید»
۴ تیر سال ۱۳۶۰ گروه بشارتی فردی به نام «احمد سلیمان ذاکر» را به اتهام اینکه به چند عضو و هوادار سازمان مجاهدین خلق که بعد از وقایع ۳۰ خرداد متواری شدن بودند پناه داده را دستگیر کرده و طناب‌بر گردن او را کشان‌کشان به مسجد آوردند و در برابر صف نمازگزاران از او خواستند توبه کند والا او را همان‌جا حلق‌آویز خواهند کرد، احمد در جلوی چشمان نمازگزاران توبه کرد و اعلام کرد دیگر هیچ‌وقت با آن گروه همکاری نخواهد کرد و در پیش چشم ملت آزاد شد.
فردای آن روز ۵ تیر ۱۳۶۰ حجت‌الاسلام حسین آیت‌اللهی به مسجد جامع شهر می‌آید و با کوبیدن عمامهٔ خود بر زمین فتوا قتل همهٔ مخالفین عقیدتی و سیاسی جمهوری اسلامی را می‌دهد و خون آن‌ها را «مباح» اعلام می‌کند، فردای آن روز جسد احمد سلیمان ذاکر دریکی از قنات‌های اطراف شهر پیدا می‌شود!
در صبح ۷ خرداد نیز یکی از هواداران سازمان فدائیان خلق به نام احمد زیبارویی که معلم دبستان نیکو مقام شهر بود هنگامی‌که با موتور عازم محل کارش بود به ضرب هشت گلوله مجروح و به بیمارستان منتقل می‌شود، عصر همان روز نیز فردی به نام «عظیم سرعتی» از هواداران سازمان فدائیان خلق توسط این گروه از خانه‌اش بیرون کشیده شده و در مقابل چشمان مردم و خانواده‌اش تیرباران می‌شود و سپس توسط چند عضو آن گروه که به برادران رحمانیان مشهور بودند (حسین، جواد، مصطفی و مسعود رحمانیان) جنازه‌اش با ضربات پیچ‌گوشتی و ساطور تکه‌تکه می‌شود.


حسین آیت اللهی


فردای همان روز ۸ تیر نیز فرد دیگری از اعضای سازمان مجاهدین خلق به نام «احمد حکیم نژاد» را دستگیر و با طناب به پشت یک وانت بسته و دور شهر چرخاندند و آن‌قدر با سنگ و چوب‌بر پیکر او کوبیدند تا سرانجام جان داده.
در روز ۱۲ تیر نیز همین گروه «حمید غفوری» یکی دیگر از مجاهدین را مورد ضرب و شتم با سنگ و چوب و قمه قرار می‌دهند و فرار می‌کنند، حمید از آن حمله جان سالم به درمی‌برد و توسط مردم به بیمارستان منتقل می‌شود، اما مصطفی رحمانیان به‌محض اطلاع از این‌که حمید غفوری هنوز زنده و در بیمارستان بستری است خودش را به بیمارستان می‌رساند و سوزن سرمی را که به دست حمید بود از دستش بیرون می‌کشد و در چشم‌های او فرومی‌کند!
در همین ایام نیز جنازه‌های بسیاری در اطراف شهر یکی پس از دیگری پیدا می‌شود تا اینکه در ۲۸ تیر ۱۳۶۰ استاندار وقت فارس «محمد نبی حبیبی» با ارسال نامه‌ای به آیت‌الله خمینی اعلام می‌کند فعالیت‌های این گروه در حال تبدیل‌شدن به یک جنگ قومی قبیله‌ای در جهرم و استان فارس است و تعدادی از خوانین قشقایی در حال تدارک اسلحه علیه این گروه هستند، خمینی نیز در واکنش به این نامه به «آیت‌الله منتظری» دستور رسیدگی می‌دهد، منتظری نیز به همراه «آیه الله عبدالرحیم ربانی شیرازی» به جهرم آمده و جلوی فعالیت این گروه را گرفتند و از آن‌ها خواستند تا در صورت دیدن چنین مواردی آن‌ها را فقط تحویل مقامات دهند و دستور تعطیلی آن کمیته را می‌دهند بشارتی باغ مذکور را تحویل سپاه پاسداران می‌دهد و خود نیز به تهران می‌رود و مسئول اطلاعات و تحقیقات سپاه پاسداران می‌شود، پس‌ازآن در سال ۱۳۶۳ قائم‌مقام وزیر امور خارجه و در سال ۱۳۷۲ نیز در کابینه دوم هاشمی رفسنجانی وزیر کشور می‌گردد وی در حال حاضر نیز مشاور امنیتی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام هست.
     
  
زن

 
سریال تکراری در حکومت ملایان صفویه ایران


[b]از سال ۱۳۶۰ و با برچیده شدن گروه قنات تا اوایل دهه هفتاد به علت جنگ با عراق بیشتر اذهان حزب‌اللهی‌ها و جوانان انقلابی متوجه جنگ می‌گردد گرچه در همین سال‌ها گروه‌های بانام و بی‌نام حزب‌اللهی در شهرها اقدام به «امربه‌معروف و نهی از منکر» می‌کردند اما خبری از اقدامات خشونت‌بار منجر به مرگ دست‌کم به‌صورت رسمی دیده نشده است، با پایان جنگ و بازگشت بسیجیان و رزمندگان به شهرها باز «بازار امربه‌معروف» داغ می‌شود.
«اسماعیل احمدی مقدم» فرماندهی فعلی نیروی انتظامی که ازجمله پاسداران سپاه است که به نیروی انتظامی منتقل‌شده است در دهه هفتاد در سپاه پاسداران سمت‌هایی همچون معاونت فرماندهی نیروی مقاومت بسیج و ریاست منطقه مقاومت بسیج تهران را بر عهده داشته است، احمدی مقدم درباره حوادث سال‌های دهه هفتاد می‌گوید: »در دهه ۷۰ گروه‌های خودجوشی بودند که برای حذف اراذل‌واوباش شکل گرفتند و معتقد بودند دستگاه قضایی کار خاصی نکرده و اراذل را یکجا می‌بردند و سر به نیستشان می‌کردند. البته این عمل قانونی نبود، اما عده‌ای دست‌به‌کار شدند تا خودشان این افراد را اصلاح کنند ...این‌ها معمولاً منتظر اقدامات حکومت باقی نمی‌مانند و خودشان راسا در میدان حاضرشده و درگیر می‌شوند، معمولاً احساس تکلیف می‌کنند و از سر تکلیف و درحالی‌که احساس می‌کنند که حکومت در حال مسامحه است، با این تصور که حکومت نیاز به کمک دارد، به صحنه آمده ...»
این اظهارات بی‌سابقه و غیرمنتظره سرتیپ اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی ایران، درباره عملکرد «گروه‌های خودجوش» در دهه ۷۰ کاملاً واضح و بدون هیچ واهمه و لکنتی است که پرده از گروه‌های خودجوش حزب‌اللهی برمی‌دارد، احمدی مقدم در این اظهارات معتقد است که اگر دولت و حکومت به صحنه نیایند این حزب‌الله است که به تکلیفش عمل می‌نماید پس دستگاه قضایی را هشدار می‌دهد که به مقابله با «اراذل‌واوباش» بپردازد وگرنه هستند هنوز گروه‌هایی که خود راسا به میدان آمده و اراذل‌واوباش محله‌ها را شناسایی کنند و بگیرند و ببرند و سر به نیستشان کنند« سرتیپ احمدی مقدم البته هیچ اشاره‌ای به اینکه در این میان «سر به نیست شده‌ها» که بودند و «سر به نیست کنندگان» دقیقاً چه کسانی بودند نمی‌کند اما این اظهارات بی‌سابقه را می‌شود نه‌تنها اولین اظهارنظر یک محافظه‌کار که اولین اظهارنظر یک مقام مسئول در جمهوری اسلامی دانست که به‌طور مشخص درباره مهم‌ترین و سیاه‌ترین کارنامه امنیتی جمهوری اسلامی در دهه ۷۰ سخن می‌راند، پروژه‌ای که بانام‌های مختلف در میان نیروهای امنیتی و انتظامی و نیروهای خاصی از گروه‌های مدافع نظام مطرح‌شده که انتهای همه آن‌ها به وزارت اطلاعات مرتبط می‌گردد و در آنجا نیز با عنوان «طرح تعدیل و پاک‌سازی شرارت‌های اجتماعی» تعریف و شناخته می‌شد.
اظهارات فرمانده پلیس ایران مهر تائیدی است بر ده‌ها افشاگری و مطالب خرد و درشتی که پس از وقوع قتل‌های زنجیره‌ای در عمده نشریات مستقل از حاکمیت منتشر می‌شد و «قتل‌های زنجیره‌ای دگر اندیشان»‌ را ادامه همان راهی می‌دانستند که روزگاری با «سر به نیست شدن» اراذل‌واوباش تهران و شهرهای بزرگ آغازشده بود.
در دهه هفتاد همان‌طوری که احمدی مقدم اشاره دارد آمارها و تحقیقات مملو است از قتل‌های زنجیره‌ای و سریالی قتل‌های رنگارنگی که به‌عنوان‌مثال «سعید حجاریان» نیز که از بانیان اصلی و مؤسسان وزارت اطلاعات است و سال‌ها در مناصب کلیدی و ارشد آن وزارتخانه فعالیت کرده در اولین اظهارنظرش درباره قتل‌های زنجیره‌ای در روزنامه صبح امروز (۱۳۷۷/۱۰/۱۷) نوشت:«به‌دوراز هرگونه پیش‌داوری وقوع این قتل‌های پی‌درپی را نباید بی‌ربط به ماشین حذف‌کننده‌ای دانست که از سال‌ها قبل به کارافتاده ولی طراحان و هدایت‌کنندگان این ماشین یادشان رفته بود که بعد از دوم خرداد آن را خاموشش کنند» در همین روزنامه بود که اکبر گنجی و عمادالدین باقی ده‌ها اشارات مشابه به سعید حجاریان داشتند که همگی حاکی از آن بود که طیف گسترده‌ای از نیروهای امنیتی تا پیش از وقوع قتل‌های زنجیره‌ای و همچنین آغاز دولت اصلاح‌طلب مشغول به این «سر به نیست» کردن‌ها بوده‌اند.
اصلی‌ترین انگیزه‌ای که مدیران امنیتی و انتظامی آن سال‌ها را بر آن داشته بود که این نیروهای شبه قانونی و زیرزمینی را قدرت بخشند و آن‌ها را پروبال بدهند آن بود که معتقد بودند این اراذل‌واوباش و اشرار محلی که مشکلات بسیار امنیتی و اخلاقی و اجتماعی را در کلان شهرهای کشور من‌جمله تهران به وجود می‌آورند هیچ‌گاه با ادله کافی و مستندات لازم به چنگ قانون نمی‌افتند و هر زمآن‌هم که توسط قوه قضائیه و یا پلیس بازداشت می‌شوند یا پس از بازداشت آزاد می‌شوند و یا در صورت ارسال پرونده‌شان به دادگاه به حبس‌های کوتاه‌مدت محکوم‌شده که نتیجه‌ای جز کسب تجربه‌های بیشتر و آشنایی با گروه‌ها و افراد تبهکار دیگر در زندان نداشته و مجدداً به شهرها بازمی‌گردند و ... همین اندیشه اساس تشکیل گروه‌هایی در میان بسیجیان و رزمندگان سابق جبهه‌های جنگ و نیروهای پراکنده بانام‌های مختلف حزب‌الله شد که خود را مکلف به اجرای «بند میم» وصیت‌نامه‌ آیت الله خمینی می‌دانستند.




آیه الله خمینی دربند میم وصیت‌نامه خویش نوشته است که:«اکنون وصیت من به مجلس شورای اسلامی در حال و آینده و رئیس‌جمهور و رؤسای جمهور مابعد و به شورای نگهبان و شورای قضایی و دولت در هر زمان، آن است که نگذارند این دستگاه‌های خبری و مطبوعات و مجله‌ها از اسلام و مصالح کشور منحرف شوند؛ و باید همه بدانیم که آزادی به شکل غربی آن که موجب تباهی جوانان و دختران و پسران می‌شود، ازنظر اسلام و عقل محکوم است؛ و تبلیغات و مقالات و سخنرانی‌ها و کتب و مجلات برخلاف اسلام و عفت عمومی و مصالح کشور حرام است؛ و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگیری از آن‌ها واجب است؛ و از آزادی‌های مخرب باید جلوگیری شود؛ و ازآنچه در نظر شرع حرام و آنچه برخلاف مسیر ملت و کشور اسلامی و مخالف باحیثیت جمهوری اسلامی است به‌طور قاطع اگر جلوگیری نشود، همه مسئول می‌باشند؛ و مردم و جوانان حزب‌اللهی اگر برخورد به یکی از امور مذکور نمودند به دستگاه‌های مربوطه رجوع کنند و اگر آنان کوتاهی نمودند، خودشان مکلف به جلوگیری هستند. خداوند تعالی مددکار همه باشد»
البته عملیات برخورد با خلاف‌کارها و اشرار اجتماعی همگی هیچ‌گاه تنها به‌صورت زیرزمینی نبوده است چراکه از آغاز جمهوری اسلامی تا به امروز ده‌ها و صدها پرونده قضایی و امنیتی وجود داشته و دارد که در آن‌ها بسیاری از افراد متهم به شرارت و یا «افساد فی‌الارض» شده‌اند که توسط نیروهای پلیس، وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران و یا حتی اعضای بسیج شناسایی و دستگیر و اعدام‌شده‌اند اما همواره ورای این اقدامات علنی و قانونی و مخصوصاً با آغاز دهه ۷۰ وزارت اطلاعات به سازمان‌دهی گسترده طیف وسیعی از نیروهای امنیتی و کارآزموده خویش و همچنین بخش‌هایی از نیروی انتظامی و سپاه پاسداران و فعالان شناخته‌شده و مطمئن در بسیج و گروه‌های حزب‌الله پرداخته تا در عملیات‌های فراقانونی و زیرزمینی در حاشیه امنی که برایشان فراهم گردیده بود و با استفاده از تورهای اطلاعاتی در اختیارشان اقدام به قتل به‌اصطلاح «گنده لات‌ها» در محله‌های جرم خیز و آلوده تهران و شهرستان‌ها نمایند.
از تعداد و آمار این کشته‌شدگان هیچ اطلاع دقیقی در دست نیست چراکه بسیاری از آن‌ها هیچ خانواده و یا وابسته‌ای نداشته که در بعد از سر به نیست شدنشان اقدام به پیگیری قضایی نمایند و خانواده بسیار دیگری نیز از کشته‌شدگان اصولاً اعتقاد به پیگیری قضایی نداشته اما در بین مأموران امنیتی من‌جمله اظهارات مسعود صدرالاسلام فرمانده وقت اطلاعات ناجا در همایش فرماندهان اطلاعات و امنیت ناجا «کوثر» (که در سال ۱۳۷۹ تشکیل شد و نوار سخنرانی وی بعدها در سطح وسیعی منتشر گشت) صحبت از آماری بین ۱۰۰ تا ۲۵۰ مورد در کل کشور هست.
این قتل‌ها گرچه باانگیزه حذف اشرار اجتماعی و چاقو و قمه کشان شهری و اصطلاحاً گنده لات‌های شهری آغاز شد اما همین اقدام رفته‌رفته در میان نیروهای امنیتی نظام تبدیل به یک‌رویه گردید و بی‌شک نطفه حذف فیزیکی ناراضیان فرهنگی و سیاسی و حوادثی از جنس قتل‌های پائیز ۱۳۷۷ در همان برخوردهاست چراکه باهمان قرائت بود که حکومت منتقدان و ناراضیان خود را نیز «افراد مخل امنیت« دانسته و نسبت به حذف آنان از مجاری زیرزمینی اقدام نموده و این همان ماشین حذف و تروری است که سعید حجاریان در بعد از قتل‌های زنجیره‌ای گفته بود: »یادشان رفته بود که بعد از دوم خرداد آن را خاموشش کنند«
همان زمان و در اخباری که در مطبوعات پیگیر «قتل‌های زنجیره‌ای» منتشر می‌شد اخبار و افشاگری‌هایی از سیستم امنیتی کشور درج می‌شد که حاکی از آن بود قتل‌ها فقط معطوف به «دگراندیشان سیاسی» نبوده و بسیاری از «اراذل‌واوباش و گنده لات‌ها» نیز توسط وزارت اطلاعات و دیگر دستگاه‌های امنیتی و گاه «خودجوش» شناسایی و کشته شدند و حتی از نام تعدادی از آن‌ها نیز پرده برداشته می‌شد افرادی همچون «ناصر سیگارودی» معروف به ناصر سگ سیبیل (کشته‌شده در مهر ۱۳۷۲)، «جعفر خجندی» معروف به جعفرجنی (کشته‌شده در دی ۱۳۷۲)، «اسماعیل فراهانی» معروف به اسی طلا، مالک نمایشگاه اتو تختی (کشته‌شده در خرداد ۱۳۷۴) و «سیامک سنجری» (کشته‌شده در آبان ۱۳۷۵) و...
     
  
زن

 
سریال تکراری در حکومت ملایان صفویه ایران


[b]اما مشهورترین و مرموزترین «سر به نیست» شدن‌های این دهه از فروردین ۱۳۷۶ تا خرداد ۱۳۷۶ در تهران اتفاق افتاد. روز ۱۳ فروردین ۱۳۷۶، با کشف جسد زنی ۵۴ ساله در مقابل پارک چیتگر تهران، پلیس تحقیقات جنایی خود را برای کشف ماجرای این جنایت آغاز کرد. نام این زن «توان نظری» بود. سه روز بعد ۱۶ فروردین ۷۶، جسد سوخته زنی دیگر در باغی در کرج کشف شد. پزشک قانونی علت مرگ را اصابت ضربات چاقو به ناحیه گردن و سینه تشخیص داد و وقوع سوختگی را پس از قتل دانست. جسد متعلق به زنی به نام «عهدیه» بود، پس‌ازآن در ۳۱ فروردین ۷۶، جسد سوخته زنی ۴۳ ساله در جاده در دست احداث فرحزاد تهران، کشف شد. پزشکی قانونی علت مرگ را پارگی قلب و گردن به‌وسیله کارد مطرح کرد، پس از قتل سوم بود که پلیس اعلام کرد هر سه قتل با شیوه‌ای مشابه انجام‌گرفته است و قاتل را به‌احتمال‌زیاد یک نفر اعلام کرده و قتل‌ها را «سریالی» نامید، دو روز بعدازاین خبر ۲ خرداد ۷۶، جسد سوخته زنی در منطقه اوین تهران کشف شد. علت مرگ به تشخیص پزشکان اصابت ضربات چاقو به گردن و سینه بود. «الهه همتی نژاد»، ۲۴ ساله، برای عیادت خواهرش به بیمارستانی در چمران رفته بود و شب، هنگام بازگشت جان سپرده بود. قتل‌ها یکی پس از دیگری ادامه داشت: ۸ خرداد ۷۶، مأموران پلیس تهران، جسد سوخته دو زن را در بلوار آسیا کشف کردند. بنا به گزارش پزشک قانونی قربانیان قبل از سوزانده شدن به قتل رسیده بودند. یکی از دو جسد سن بیش‌تر داشت و با ۲۷ ضربه چاقو به قتل رسیده بود و جسد کم سن‌تر خفه‌شده بود. «اعظم ثابت نژاد» به همراه دخترش «منیره قهوه‌چی» قربانی این جنایت شده بودند.
۱۴ خرداد ۷۶، جسد سوخته دختر دانشجویی در بلوار اندیشه شهر زیبا در غرب تهران کشف شد. دست‌ها و پاهای قربانی بسته‌شده بود و علت مرگ سوختگی بود. مقتول «پرند پرچمی»، دانشجوی سال پنجم دندان‌پزشکی همدان بود.
۳۰ خرداد ۷۶ جسد سوزانده شده زنی ۵۵ ساله در بزرگراهی در دست احداث واقع در غرب تهران کشف شد. این قربانی «قدم خیر جهان‌فر» نام داشت.
مطبوعات نام قاتل را «خفاش شب» گذاشته بودند چراکه او با پوشیدن لباس سیاه و سرقت یک خودرو اقدام به مسافرکشی می‌کرد. او پس از سوار کردن دختران جوان وزنان آنان را به محل خلوتی می‌کشاند و پس از سرقت وسایلشان و آزار آنان طعمه‌های خود را به قتل رسانده و سپس اجساد آنان را در محل خلوتی می‌سوزاند مقتولآن‌همه «زن» بودند در میانشان زنان خیابانی ، دانشجو و «بدحجاب» دیده می‌شد با توجه به اینکه اغلب مقتولان مورد اذیت و آزار جنسی پیش و پس از قتل قرارگرفته بودند و اموالشان نیز به سرقت رفته بود کمتر کسی «انگیزه مذهبی» و یا «نهی از منکر» را متصور می‌شد تا اینکه نهایتاً خفاش شب دستگیر شد.



مادر یکی از مقتولان در مواجه با غلامرضا خوشرو در دادگاه

«غلامرضا خوش‌رو کوران کردیه» معروف به خفاش شب ساعت ۲۲ روز پنجم تیرماه سال ۱۳۷۶ به‌صورت کاملاً اتفاقی به دست بسیجیان پایگاه شهید نظری ناحیه ۱۰ سپاه ناحیه غرب تهران در منطقه پونک دستگیرشده و پس‌ازآن به آگاهی غرب تهران منتقل و راز قتل‌های دختران وزنان جوان را فاش کرد اکنون معلوم شده بود که وی به صورتی عجیب و مرموز یک‌بار در سال ۷۱ دستگیرشده اما از چنگ مأموران گریخته و هیچ پرونده‌ای نیز برای تحت پیگرد بودن وی تشکیل نشده! او پس از دستگیری متهم به ۹ فقره قتل گردید اما وی در تمام دوران دادگاه با خونسردی کامل اعلام می‌کرد که بی‌گناه است و تنها به یک مورد سرقت ماشین و تقسیم اموال مسروقه اقرار کرده و تمامی قتل‌ها را کار شخصی به نام «حمید رسولی» می‌دانست خوش‌رو درنهایت روز ۲۲ مرداد ۱۳۷۶ پای چوبهٔ دار رفت درحالی‌که روی کاغذ نوشته بود:«به هیچ‌کس بدهکار نیستم و از کسی طلبکار نیستم و از همه طلب بخشش دارم« و در شرایطی که ۲۱۴ ضربه شلاق‌خورده بود به‌دار آویخته شد تا اینکه کمتر از یکسال بعد در پاییز ۱۳۷۷ «قتل‌های زنجیره‌ای» به وقوع پیوست و محمدجعفرپوینده ، محمد مختاری ، پروانه اسکندری و داریوش فروهر به قتل رسیدند این قتل‌ها که با صدور فتوا توسط روحانیون بلندپایه و توسط کارکنان وزارت اطلاعات انجام‌گرفته بود نهایتاً دادگاهش پس از توقیف مطبوعات در بهار ۷۹ و بدون حضور هیات منصفه و درحالی‌که خانوادهٔ مقتولان در اعتراض به نحوهٔ رسیدگی در جلسات دادگاه حضور نیافتند با محکوم کردن عوامل وزارت اطلاعات به چند سال زندان بسته شد دراین‌بین نام یکی از متهمان که به جرم آمریت و صدور دستور در راستای اجرای دو فقره قتل آقای داریوش فروهر و خانم پروانه اسکندری به حبس ابد محکوم‌شده بود آشنا به نظر می‌رسید متهم «حمید رسولی» نام داشت!
     
  
صفحه  صفحه 37 از 51:  « پیشین  1  ...  36  37  38  ...  50  51  پسین » 
سیاست

حقایق تلخ ( بررسی دروغ ، افشاگری )

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA