ارسالها: 125
#1
Posted: 5 May 2011 10:55
ایا میدانید پدر بزرگ خمینی احمد هندی برای اولین بار توسط کمپانی انگلیسی هند شرقی جهت جاسوسی به ایران فرستاده شده است؟
ایا میدانید که پدر بزرگ و پدر خمینی هر دو از اتباع انگلستان بوده و در ایران از حق کاپتالاسیون برخوردار بوده اند؟
ایا میدانید قاتلان پدر خمینی چگونه قصاص شدند؟ (بسیار شگفت انگیز و خواندنی
در کتاب زیر با استناد به اسناد معتبر (خاطرات برادر بزرگتر خمینی ,مرتضی پسنیده) همه این موارد اثبات شده اند/
پژوهشی ژرف در نقاط تاریکی از تاریخ ایران
حتما بخوانید
براي دانلود ابتدا بر روي لينک مورد نظر کليک کنيد. سپس در صفحه اي که باز ميشود روي دکمه (download) کليک کنيد.
http://www.box.net/shared/uzit2ugyo9
با درود به همه هموطنان آریایی و درود بر روح پرفتوح شنشاهان ایران زمین
امروز بر آن شدم تا درباره روح الله خمینی از تولد تا مرگ مطلبی بنویسم و براساس مستندات تاریخی و خاطرات برادر تنی ایشان آیت الله پسندیده پی به اصل و نسب و تبار کسی ببریم که باعث انقراض حکومت پادشاهی در ایران بعد از ۲۵۰۰ سال و مسبب به وجود آمدن این چنین روزگار سیاهی برای ایرانیان شد.
این نوشتار براساس مستندات و منابع موثق درج و آدرس هر مرجع لینک شده است
زندگی:
نام پدرش سید مصطفی موسوی و نام مادرش هاجر احمدی بود. وی در پنج ماهگی پدر خود را از دست داد و تحت سرپرستی مادر و عمهاش پرورش یافت.گرچه سال تولد وی طبق شناسنامه سال ۱۲۷۹ است، اما خود تصریح کردهاست، که تاریخ صحیح آن ۳۰ شهریور ماه ۱۲۸۱ است.مرگ او رسما در روز ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ ثبت شده است. سن او در آن هنگام ۸۷ سال بود. تشییع جنازه وی با شرکت وسیع هوادارانش صورت گرفت و انعکاس جهانی زیادی داشت.فرزندان وی مصطفی، صدیقه، فریده، لطیفه، فهمیه، سعیده، و احمد هستند.
تبارنامه امام خمینی بر اساس مستندات،شواهد و خاطرات برادرش آیت الله پسندیده:
ریشه و تبار او به درستی معلوم نیست. در [۱] - المولد والنشأةاو را عرب تباری می دانند که نیاکانش از سرزمین های عربی به هندوستان کوچ داده شده اند. پیشوند سید در نام او که خود نیز به آن معترف بوده و در نامه های رسمی و غیر رسمی خود را با آن می نامیده است گواه عرب زاده بودن او است [۲].
برادر تنی وی آیتالله پسندیده در خاطراتش حضور نیاکانشان را در هند تأیید کرده است[۲] (محتوای این مطلب پیشتر نیز در تاریخ ۱۶ دی ۱۳۵۶ به وسیله روزنامه اطلاعات، در دوران حکومت پهلوی چاپ شده بود):
برای مقدمه مینگارم؛ با این که من سید مرتضی هندی سابق و پسندیده فعلی در نظر نداشتم و ندارم در عداد نویسندگان و یا گویندگان درآیم و در خودم صلاحیت و لیاقت مطلب نگاری را نیافتهام ولی بر حسب ضرورت و لزوم و شاید تکلیف الهی و شرعی موظف باشم مختصری از نسب نامه خودم و بالاخص برادر کوچک و گرامم حضرت امام خمینی مرجع عالی قدر تقلید اکثریت قاطع تشیع و رهبر عالی مقام مسلمین ایران و ممالک و ملل اسلامی و مستضعفین دنیا را تا آنجا که در نظر دارم و تماس داشته و با ادله قطعیه و شواهد موجود دریافتهام یا با قرائن و شواهد و همچنین امارات برایم ظن حاصل شده با توجه به مشهودات هشتاد و چند ساله و معلومات خاص خودم از قبالهها و مهرنامهها و نوشتههای موجود و اطلاعات و گفتارهای بزرگ ترهای فامیل و اقوام که در حافظهام مانده بدون تعریف و تمجید یا تنفیذ و تکذیب و یا اغراق و طرفداری از اقوام و اقارب یا طرد و رد افراد ناموافق یعنی مخالفین و احیاناً دشمنان احتمالی و یا یقینی، از روی نهایت صحت و حقیقت برای ضبط در تاریخ بنویسم و خداوند را به شهادت میطلبم که علاقه و دوستی با اشخاص و یا کدورت و نقار با افراد و جماعت در احوال من سالهای سال است تأثیر خلاف گویی را زدوده و با موافق و مخالف جز راه راستی و عدل و حق و انصاف طریق دیگری در پیش ندارم.
بر پایه اظهارات ادوارد ویلت، پدر بزرگ پدری وی سید احمد موسوی هندی، زاده روستای کینتور در منطقه بربنکی در ایالت اوتار پرادش उत्तर प्रदेश، هندوستان بود. [۳]
نظر دیگری نیز هست که عنوان میکند: جد او یکی از علمای نیشابور به نام «سیدمحمد» بود که به هندوستان رفت و در دهلی اقامت گزید. عمادالدین باقی در ویژه نامه مورخ ۱۲ خرداد ۸۴ روزنامه شرق گفتهاست:[۴]
ناگفته نگذاریم که چون در میان شیعیان، سنت شجره نویسی برای سادات مرسوم بوده و بدین وسیله سلسله نسب سادات تا رسیدن آنها به یکی از ائمه شیعه کم وبیش ثبت میشدهاست، سیادت حضرت امام از این نظر امتیازی محسوب میشد که راه گمانه زنی و شناخت در شجره نامه و خاندان ایشان را هموار میکرد.
یکی از روایات مذکور در این مورد چنین است که طبق نظر یکی از نسابیون در سال ۷۶۶ ه. ق کاروان کوچکی از طرف عارف بزرگ سیدعلی همدانی به سرپرستی سیدحیدر موسوی صفوی اردبیلی از ایران که آن زمان در شورش و جنگ و خون گرفتار بود عازم بود عازم کشمیر میشوند تا اسلام را تبلیغ کنند. سیدحیدر داماد و خواهرزاده میرسیدعلی همدانی بود که میرسیدعلی همدانی با ۱۷ واسطه از پدر و ۱۶ واسطه از مادر به امام حسین میرسد و این سید حیدر جد اعلای امام است... و اما روایتی که بیشتر از همه مشهور شده این است که سلسله نسب امام خمینی به میرحامدحسین میرسد. در زمان شاه سلطان حسین صفوی، یکی از علمای نیشابور به نام «سیدمحمد» به هندوستان رفت و در دهلی اقامت گزید. فرزندان وی در مناصب دولتی درآمدند و کم کم اهمیت پیدا کردند... سیداحمد چندی پس از شهادت پدرش دین علیشاه، از کشمیر به عتبات نجف و کربلا عزیمت کرد. شاید این سفر (در حدود سالهای ۱۲۴۰ تا ۲۵۰ هجری قمری) به این منظور بوده که هم از خصومتها در امان باشد و بتواند در آتیه جای خالی پدر را پر کند و هم تعالیم دین را بیاموزد. او به دلیل حافظه نیرومندی که داشته به سرعت به مقامات علمی والایی نائل میشود و از مراجع وقت نجف اجازه اجتهاد دریافت میکند. او در نجف با افراد مهاجر آشنا میشود که یکی از آنها فردی به نام یوسف خان است که اهل روستای «فرفهان» یا «فراهان» از توابع خمین بودهاست.
توضیح نگارنده مطلب
چون دوستان اکثرا اتفاقات و رخدادهای انقلاب سیاه و ننگین۵۷ را بهتر از این حقیر میدانند لذا سعی کردم بیشتر به ذکر مطالبی بپردازم که کمتر درباره آن صحبت و برخی شاید همواره سانسور شده باشد.
برخی فعالیتهای سیاسی و برخورد با مخالفین:
پس از انقلاب ایران به فرمان سید روحالله خمینی، برای محاکمه مقامات نظام شاهنشاهی پهلوی، صادق خلخالی به عنوان حاکم شرع دادگاههای انقلاب منصوب شد[۱۹].
با دستور سید روحالله خمینی، در ۲۴ بهمن ۱۳۵۷ دادگاههای انقلاب مسئول محاکمه مسئولین اجرایی-امنیتی نظام پادشاهی گشتند و عدهٔ با رای این دادگاه در روزهای نخستین اعدام شدند. در پاسخ به سازمانها و نهادهای غربی حقوق بشر، سید روحالله خمینی اینگونه پاسخ داد: «اینها،متهم نیستند بلکه محکومند و باید به عنوان محاربه از روی زمین برداشته شوند.اصل این است که ما اینها را محاکمه نکنیم چون اینها محکومند.
وی در توجیه اعدام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ طی نامهای چنین نوشت:
از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه میگویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کردهاند، با توجه به محارب بودن آنها و جنگ کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاریهای حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنها برای صدام علیه ملت مسلمان ما و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانهٔ آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند.»[۲۱][۲۲][۲۳]
منابع:
پایگاه اطلاعرسانی امام خمینی(نقل مطالب این سایت با ذکر مأخذ مجاز است.)
صحیفه نور
روزنامه اطلاعات(آرشیو) 16 دی 1356
خاطرات آیت الله پسندیده(برادر آیت الله خمینی)
توضیح نویسنده:
مطالب درج شده عینا از ویکی پدیای فارسی و سایت آیت الله خمینی درج شده و همگی مستند و با ذکر مرجع میباشد.
ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیدست کار
که تخت کیانی کند آرزو تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
ارسالها: 125
#2
Posted: 15 May 2011 16:49
زمانی که اسلام به قدرت برسد ، یک قطره اشک از چشم کسی جاری نخواهد شد!!؟
هوشنگ اسدی فعال سیاسی سابق که در سال های اخیر به کار روزنامه نگاری مشغول است در دوران حکومت محمد رضا پهلوی شاه(فقید) ایران زندانی شد. پس از انقلاب و در دوران (خلافت) اسلامی نیز او دوباره بازداشت شد و شش سال را در زندان گذراند. هوشنگ اسدی که اکنون ۵۹ ساله است و در پاریس زندگی می کند خاطرات خود را از آن دوران در کتابی به نام «نامه هایی به شکنجه گرم: عشق، انقلاب و زندان در ایران» منتشر کرده است.
هوشنگ اسدی در گفتوگویی با رادیو اروپای آزاد(رادیو آزادی) می گوید که شرایط زندان و شکنجه ها در دوران حکومت اسلامی به مراتب از شرایط زندان در دوران شاه بدتر بود. در این گفتگو هوشنگ اسدی از یکی از همبندان خود در زندان های شاه می گوید که اکنون رهبر(خلافت) است و همینطور در مورد شکنجه گر خود موسوم به «برادر حمید» می گوید که اکنون جزو دیپلمات های (خلافت)اسلامی است.
* شما در دهه ۵۰ خورشیدی زندان دوران حکومت شاه را تجربه کردید و در دهه ۶۰ نیز در زندانهای خلافت اسلامی اسیر بودید. این دو دوران زندان با یکدیگر چه تفاوت هایی داشتند. از نظر انواع شکنجه و شرایط عمومی زندان به تجربه شما کدامیک بدتر بود؟
من شخصا در دوران زندان شاه شکنجه نشدم فقط یک بار مرا با سیلی زدند. اما من شاهد شکنجه بسیاری از دوستان خود در زندان بودم. اما در زندان حکومت اسلامی من را به اشکال مختلف شکنجه کردند. به نظر من تفاوت اصلی در فضای کلی و نوع رفتار با زندانیان در این دو دوره تفاوت بین یک سازمان ایدئولوژیک و یک سازمان غیر ایدئولوژیک بود.
در دوران شاه ماموران دستگاه امنیتی به نوعی کار خود را انجام می دادند و به خاطر کسب اطلاعات از زندانیان متاسفانه آنها را شکنجه می کردند. اما در زندان های اسلامی ما یا با زندانبان ها و بازجوهای معتقد و ایدئولوژیک روبهرو بودیم و یا افرادی که تظاهر به اعتقاد می کردند. اولین کار و وظیفه این افراد درهم شکستن زندانی بود و پس از آن بود که آنها به دنبال کسب اطلاعات می رفتند. آنها با خورد کردن زندانیان می خواستند برتری ایدئولوژیک خود را اثبات کنند. برای آنها کسب اطلاعات امر ثانوی بود.
به همین خاطر شکنجه در زندان های اسلامی به ابعاد وحشتناک و باورنکردنی رسید. به هیچ وجه آنرا نمی توان با شکنجه های دوران شاه مقایسه کرد. بازجوهای زندان اسلامی کاری کردند که در مقایسه با آنها حتی وحشی ترین شکنجه گران زمان شاه افرادی بی آزار و آرام به نظر می رسند.
* در سال ۱۳۵۳ شما با خامنه ای که بعدها رهبر خلافت اسلامی شد مدتی در یک سلول زندانی بودید. هر دو شما با حکومت شاه مخالف بودید. شما در کتاب خود او را فردی خوشایند و یک انسان توصیف کرده اید که به ادبیات و لطیفه های غیر توهین آمیز علاقمند بود. برخی به خاطر ارائه این تصویر از مردی که به اعتقاد آنها یک دیکتاتور است از شما انتقاد کرده اند. در مورد مناسبات خود با سید علی خامنه ای در دوران زندان کمی بیشتر توضیح دهید.
آنچه که من در کتاب خود در مورد دوران زندان با خامنه ای نوشته ام مربوط به حدود ۴۰ سال پیش است. از آن زمان تاکنون جهان دستخوش دگرگونی های عمیقی شده است. خامنه ای که زمانی همراه با من مدتی را در سلولهای زندان شاه سپری کرد اکنون رهبر خلافت اسلامی است. به خاطر توصیف شخصیت وی در آن دوران نباید از من انتقاد شود. آنچه که من نوشته ام حقیقت دارد.
زمانی که من با خامنه ای در زندان ملاقات کردم او یک فرد ملایم و خوش برخورد بود و همیشه لبخند به لب داشت. او یک معتقد و مومن واقعی بود!. او مرتب قرآن می خواند دعا می کرد و پس از نماز با صدای بلند می گریست!!. او طبیعت شادی داشت! و از ادبیات آگاه بود!!. به طور کلی او یک انسان مثبت بود!!. از زمانیکه به قدرت رسیده تغییر کرده است.
حقیقت این است که آن تصویری که من از خامنه ای ارائه داده ام و موقعیت و تصویری که وی اکنون دارد به خوبی نشان می دهد که قدرت تا چه حد افراد را تغییر می دهد. به خوبی نشان می دهد که قدرت چگونه یک فردی را که خود زندانی و یا شکنجه شده است به رهبر و مسئول نظامی بدل می سازد که در آن صدها و هزاران نفر شکنجه می شوند.
* اگر شما می توانستید با خامنه ای صحبت کنید به او چه می گفتید؟
در یک روز سرد زمستانی سال ۱۳۵۴ قرار بود من را از سلولی که در آن بودم منتقل کنند. خامنه ای که خیلی لاغر و تکیده بود از سرما می لرزید. من یک بلوز بافتنی داشتم، آنرا از تن در آورده و به خامنه ای دادم. او ابتدا کمی مقاومت کرد و بلوز را نگرفت. ولی در نهایت که آنرا پذیرفت و به تن کرد ما یکدیگر را بغل کردیم. او گریه افتاد و گفت : «هوشنگ، زمانیکه اسلام به قدرت برسد، حتی یک قطره اشک نیز از چشم کسی جاری نخواهد شد.»
من دوست دارم از او بپرسم « آقای خامنه ای آنچه را که در آن روز گفتید به یاد می آورید؟ اکنون که تو قدرت حاکم هستی آیا هیچ قطره اشکی جاری نمی شود؟ یا درست برعکس ما شاهد فجایعی هستیم که در تاریخ ایران سابقه نداشته است؟
* شما در کتاب خود شکنجه های جسمی و روحی را که تجربه کرده اید توضیح داده و اینکه بازجوی شما به نام «برادر حمید» شما را مجبور کرد تا اعتراف کنید که برای دستگاه های امنیتی بریتانیا و روسیه جاسوسی می کنید. در مورد روش های بازجویی و شکنجه کمی توضیح دهید. سخت ترین شکنجه ای که شما تجربه کردید چه بوده؟
من خیلی خلاصه توضیح می دهم چون به تفصیل در این مورد در کتاب خود توضیح داده ام. بازجوی من از هر نوع شکنجه ای که می توانست و می دانست استفاده می کرد تا از من اطلاعات بگیرد. ولی آن نوع اطلاعاتی که او در جستجوی آن بود نداشتم. من یک روزنامه نگار بودم و هیچ اطلاعات ویژه ای نداشتم. حقیقت این بود که او یک داستان یا سناریوی جعلی را تنظیم کرد و در نهایت زیر فشار شکنجه مجبورم کرد که به یک چنین داستانی اعتراف کنم.
بدترین چیز، شکنجه های روحی بود چون عوارض و نشانه های شکنجه جسمی به مرور زمان ترمیم شده و پاک می شوند اما شکنجه های روحی که من تجربه کردم هنوز هم مرا اذیت می کند. شکنجه های روحی برای همیشه در ذهن و خاطره افراد باقی می ماند. من آن لحظاتی را که بازجو من را با شلاق می زد و جاسوس خطاب می کرد، و یا لحظاتی را که وانمود می کرد همسر مرا بازداشت کرده و او را شکنجه خواهند داد به خوبی به یاد دارم. این لحظات برای من بسیار دردناک تر از تحمل شکنجه های جسمی بود. و همینطور موقعی که صدای شکنجه شدن رفقا و دوستان و یا صدای فریادهای آنها را می شنیدم برای من این لحظات دردناک تر از شکنجه های جسمی بود.
* گروه های مدافع حقوق بشر و برخی از افرادی که سال گذشته به زندان افتادند می گویند که همین روش های بازجویی در مورد افرادی که پس از ناآرامی های سال گذشته بازداشت شدند به کار گرفته شده است. به نظر می رسد که با وجود تمام این شکنجه ها و فشارها اکثر بازداشت شدگان هنوز بر موضع خود پافشاری می کنند. شما این موضوع را چطور تشریح می کنید؟
در حال حاضر همان روش های سیستماتیک شکنجه که در سال های دهه ۶۰ خورشیدی به کار گرفته می شد در اشکال متفاوتی تکرار می شوند. هنوز هم در هم شکستن فرد زندانی، هدف اصلی است اما چون اکثر این زندانیان به یک جنبش اجتماعی تعلق دارند زندانبان ها توانسته اند تعداد کمی از آنها را خورد کنند. اکثر افرادی که بازداشت شده اند هنوز مقاومت می کنند و صدای آنها در خارج از زندان نیز به خوبی شنیده می شود. ما می بینیم که زنان، روزنامه نگاران، جوانان ما شجاعانه در برابر بازجوها ایستادگی می کنند. آنها با وجود تمام شکنجه ها و فشارها بر اعتقادات خود پافشاری می کنند.
این خبر بسیار خوبی است. وقتی که مقاومت زندانیان سلول های زندان را در هم می شکند معنایش این است که آینده روشنی در راه است.
می خواهم به موضوع بازجوی شما « برادر حمید» برگردم که شما نام واقعی او را ناصر سرمدی پارسا معرفی کرده اید. شما می گویید که بعدها با دیدن عکسی از وی متوجه شدید که او دوره ای سفیر ایران در تاجیکستان بوده است. آیا می دانید که او هنوز هم شغل دولتی دارد؟ اگر آدرس او را داشتید آیا نسخه ای از کتاب خود را برای وی می فرستادید؟
. من نمی دانم که او اکنون مشغول به چه کاری است. من خیلی دوست دارم که این کتاب به دست او برسد. کتاب من در اصل به انگلیسی منتشر شده، ولی نسخه فارسی آن به زودی وارد بازار خواهد شد. در واقع من فکر می کنم که در سیستم ! اسلامی به خاطر جمع آوری اطلاعات حتما این کتاب به نوعی به دست وی رسیده است. من امیدوارم که این کتاب را بخواند و آن روزها را به خاطر بیاورد و حداقل به این خاطر که در آینده دیگر کسی را شکنجه نکند!!؟.
* به نظر می رسد که شما در مورد آینده ایران و « جنبش اعتراضی مردم » با وجود سرکوب شدید و پایان اعتراضات خیابانی هنوز هم خوشبین هستید. شما معتقدید که آینده روشنی برای ایران به زودی از راه خواهد رسید. دلایل شما برای این خوشبینی چیست؟
در ظاهر امر ممکن است اینطور به نظر برسد که حکومت توانسته معترضان را کنترل و حتی جنبش را به طور کلی سرکوب کند. ولی من فکر نمی کنم که اینطور باشد. این جنبش ریشه های عمیقی دارد به خصوص در میان طبقات متوسط ، زنان و جوانان. دیر یا زود خواهیم دید که این جنبش مثل آتش زیر خاکستر دوباره سربلند خواهد کرد و سرنوشت ایران را تغییر خواهد داد.
یک جنبش اجتماعی را نمی توان از بین برد، می توان آن را محدود یا به طور موقت متوقف کرد و یا به تاخیر انداخت ولی نمی توان این جنبش را به کلی حذف کرد چون پایه های و ریشه های اجتماعی دارد.
هفته گذشته فرمانده سپاه پاسداران به شکل علنی گفت که برخی از نیروهای سپاه پاسداران از جنبش مخالف حکومت حمایت می کردند. بنابراین وقتی که جنبش تا این حد گسترده است که حتی در صفوف سپاه پاسداران نیز نفوذ کرده چگونه می توان آنرا از بین برد؟ ممکن است فعلا متوقف شده باشد ولی بدون شک از بین نرفته است.
radiofarda.com
ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیدست کار
که تخت کیانی کند آرزو تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
ارسالها: 322
#3
Posted: 21 Dec 2011 03:31
شعار من قبول حقيقته
من اصلا دل خوشي از خميني ندارم و هر وقت اسمشو ميشنوم فحشش ميدم ولي اين حقيقته كه همين
آدم تونس مردمو متحد كنه و با تموم فشار ها دست از مبارزه برنداشت حالا بهر دليل كار نداريم
اين حركتش قابل تقديره و بايد ازش ياد گرفت
اينم كه اصل و نصبش كي بوده چه اهميتي داره
اينا همش ترور شخصيته و من قبول ندارم حالا نصبش عرب يا هندي باشه كه چي؟ چكاركنم؟
دست برداريد از اين حرفا طرف مرده تموم شد رفت الانيا رو بچسبيد كه صد برابر از اون بدترن
درپايان ميگم
ملاك زمان حال هر فرديه گذشته و آينده نميتونه ملاك شخصيت يك نفر باشه
موفق باشيد و به دنبال حقيقت
[b]قبول حقیقت ، رعایت تعادل ، داشتن انصاف
ارسالها: 129
#4
Posted: 22 Apr 2012 10:57
amir41573: ز این ملت بی فکر که جواب این سوالاتو نمی دونن همین خمینی و حکومتش بهترینه
abolfazlbest: مشکل ما فقط در یه چیزه این که نمیدونیم چی هستیم وچی میخواهیم سوال اینه ایا ما ایرانی هستیم یامسلمان
برخلاف نظر خیلی ها این دو تا در یه پیاله جا نمیشن وحتی مسئول های نظام هم این رو فهمیدن والان در ایران ایرانی بودن جرمه وباید بگی اول یه شیعه هستم بعد مسلمان وبعد حامی ولایت وبعد بسیجی در این دسته بندی ایرانی بودن جایی نداره واگه جایی جرات کنی بگی من اول یه ایرانی وبعد یه مسلمانم به جرم ارتداد و کفر شانس بیاری دارت میزنن وگرنه باشمشیر اعضای بدنت رو تیکه تیکه میکنن
جواب این سوال رو شما هم بدید میخوام بدونم
amir41573: کوروش تو نخواب که ملتت در خواب است ؛ آرامگاهت غرقه به زير آب است ؛ اينبار نه بيگانه که دشمن ز خود است ؛ صد ننگ به ما که روح تو بيتاب است
harchi12345: به نظر من ایرانی های این دوره مریض شدند. مریض خودخواهی و منفعت طلبی و جاه طلبی.موسوی و کروبی اصلا شخصیت انچنان مهمی نیستند. فقط ثابت کردند که ایران و ایرانی مریضی گرفته که فقط به دست خودش باید حل بشه که من فکر نمیکنم به این زودی یا به دست کشورهایی که دنبال برقراری دموکراسی در دنیا هستند.امیدوارم مردم ایران دست از منفعت طلبی و محافظه کاری شخصی بردارند و بخاطر حفظ استقلال ایران خودشون با از بین بردن این طاعون باعث سلامتی ایران بشند.تا ایرانی قوی و مستقل داشته باشیم که جزئی از دنیای متمدن و ازاد باشه و در عین حال ارزش های اریایی خودش رو هم قدر بدونه.با ارزوی ایرانی ازاد و مستقل و اریایی
هیچ کدوم از اینا مهم نیست مهم اینه که امام خمینی انقلابی به پا کرده و حکومتی رو بر ایران حاکم کرده که سی و اندی ساله همین انگلیسی ها ، آمریکایی ها ، عموم کشور های اروپایی و اسرائیل در تلاشه که از پا بندازنش و نمی تونه ، مهم اینه که با همه این موضوعات تونست این همه آدم رو به صحنه بیاره که الان ابرو باد و مه خورشید و فلک در کارن و هنوز...
وقتی که من عاشق شدم
شیطان به نامم سجده کرد!
آدم زمینی تر شد و
عالم به آدم، سجده کرد!
ارسالها: 142
#5
Posted: 3 Jun 2012 09:02
mmaryamm: مهم اینه که امام خمینی انقلابی به پا کرده و حکومتی رو بر ایران حاکم کرده که سی و اندی ساله همین انگلیسی ها ، آمریکایی ها ، عموم کشور های اروپایی و اسرائیل در تلاشه که از پا بندازنش و نمی تونه ، مهم اینه که با همه این موضوعات تونست این همه آدم رو به صحنه بیاره که الان ابرو باد و مه خورشید و فلک در کارن و هنوز...
یعنی خداوکیلی آخر استدلالین ...
مطمئنا جمهوری اسلامی حکومتی هست که دوامش منافع روسیه ، چین ، آمریکا و بقیه دول غربی رو تامین میکنه
پس این جنگ زرگری بین ایران و غرب رو باور کردن کمی ساده انگارانه هست ...
درثانی اینکه بزعم شما کلی کشور میخوان این حکومت رو ساقط کنن و نمیتونن افتخاره ؟؟؟
مثلا اینکه خیلیها بیشتر از ۶۰ ساله میخوان اسرائیل رو از روی نقشه جهان محو کنن و نمیتونن شکست نخوردن؟؟
خیلی دلم میخواد نظرتون رو در مورد آرم وسط پرچم امروز ایران بدونم
نگید لفظ جلاله " الله " هست چون اون علامت الله نیست ....
هیچ فیلسوفی تا امروز هیچ روحانی را نکشته " در حالیکه روحانیون فلاسفه زیادی را کشته اند"
دنیس دیدرو
ارسالها: 142
#7
Posted: 3 Jun 2012 09:12
mazoogh: اریخ نویسا هواسشون کجاس !!!!!!!!!!!!!!!۱خوابن !!!!!!!!!!!!!!!!!!!۱ پس چرا دس به کار نمی شن بر ضد خمینی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!۱یالا بابا پس چرا معطلید خمینی دو دهس نیست تورو خدا ۱کاری کنین مردم گیج تمام جهان در برابر حکومتای برحقشون دارن به اون اقتدا می کنن تورو خدا بداد ۹۹درصد آدم گیج و ۱درصد آدو عاقل که همون حاکمای سرمایه دار هستن برسید!!!!!۱چیز بنویسید دسبردارن از گیج بازی شون و .....................
دوست من اگه کسی بخواد مطلبی رو راست و حسینی بنویسه .. اگه کمی با نظر ارباب حکومت زاویه داشته باشه حسابش با زندان و ارتداد و اعدام رسیده میشه ...
نمونه اش زندگینامه جناب خامنه ای بنام " شرح اسم "
حتما میدونین نویسنده اش مورد علاقه شدید رهبری هست و منتشر کننده اش وزارت اطلاعات خود جمهوری اسلامیه ولی تو همون ساعات اولیه نمایشگاه کتاب امسال (۱۳۹۱) از غرفه ها سریعا جمع آوری شد ... بعد شما میفرمایین بیان و تاریخ رو آزادانه بنویسن ؟؟
دفتری که یک کتاب مجلد رو ظرف چند ساعت توقیف میکنه ... در برابر فیلم سخنرانی امام جمعه قم که مدعی " یاعلی " گفتن مقام رهبری در حین تولد هست هیچ واکنشی نشون نمیده ...
هیچ فیلسوفی تا امروز هیچ روحانی را نکشته " در حالیکه روحانیون فلاسفه زیادی را کشته اند"
دنیس دیدرو
ارسالها: 129
#8
Posted: 10 Jun 2012 04:21
amir8531: یعنی خداوکیلی آخر استدلالین ...
مطمئنا جمهوری اسلامی حکومتی هست که دوامش منافع روسیه ، چین ، آمریکا و بقیه دول غربی رو تامین میکنه
پس این جنگ زرگری بین ایران و غرب رو باور کردن کمی ساده انگارانه هست ...
درثانی اینکه بزعم شما کلی کشور میخوان این حکومت رو ساقط کنن و نمیتونن افتخاره ؟؟؟
مثلا اینکه خیلیها بیشتر از ۶۰ ساله میخوان اسرائیل رو از روی نقشه جهان محو کنن و نمیتونن شکست نخوردن؟؟
خیلی دلم میخواد نظرتون رو در مورد آرم وسط پرچم امروز ایران بدونم
نگید لفظ جلاله " الله " هست چون اون علامت الله نیست ....
می دونی آخر استدلال یعنی چی یعنی بی طرفانه چشماتو باز کنی یعنی وقتی توی سال ۸۸ بزرگترین اندیشمندان جنگ نرم فریاد می زنن که به نیروی انتظامی و ماموران دولت گل بدید میایم می زنیم مامورامون رو لخت می کنیم و کتکشون می زنیم و ازشون فیلم می گیریم اما سی و اندی سال پیش همین مردم به ارتشی ها گل دادن و انقلاب کردن به رهبری همین آقای خمینی
اگر یه ذره با منطق به قضیه نگاه کنید به دور از مسائل اعتقادی و ... و با دید سیاسی متوجه می شید این آقای خمینی خیلی دید سیاسی بزرگی داشت که تونست ملتی رو توی خیابون بکشه که حالا با این همه تلاش و به قول بعضی دوستان با این همه ظلمی که بهشون می شه نمی شه کشوندشون توی خیابون ...
و در مورد افتخار بودن دوام این حکومت
بله افتخاره
برای اسرائیل هم افتخاره
این نشانه قدرت سیاسی هر حکومتیه که با وجود این همه تلاش هنوز پا بر جاست ، فقط یه فرقی بین اسرائیل و ایرانه این که اسرائیل با علم و ثروت و سیاستش پیشه و ایران فقط با وجود اکثریت مردم که باهاشن
حقیقت تلخه ولی اگر منطقی باشید و چشماتون رو باز کنید می بینیدش
من طرفدار دموکراسی ام و دموکراسی می گه باید به اکثریت و خواستشون احترام گذاشت
وقتی که من عاشق شدم
شیطان به نامم سجده کرد!
آدم زمینی تر شد و
عالم به آدم، سجده کرد!
ارسالها: 90
#10
Posted: 25 Aug 2013 12:26
prey
دوست عزیز اول اینکه کورش خیلی بزرگتر و پاکتر از اینه که اسمش تو کتاب شما (قرآن) بخواد ذکر بشه این از این.
دوم از این اون خمینی گور به گور شده که با اومدنش اعدام و جنگ و بدبختی و فلاکت آورد فقط زمان شاه دیکتاتور کدوم یک از کشورهای حاشیه خلیج پارس جرات داشتن به این دریا اسمی جز خلیج پارس بزارن حالا زمان حکومت شما سهم ۵۰ ٪ دریای مازندران داره میشه کمتر از ۲۰٪ شده هیچ خلیجمونم اسمش داره تحریف میشه.
بعدم ازت خواهش میکنم جنایات و قتل و کشتار محمد رسول الله رو به کورش ربط نده ادعات میشه اطلاع تاریخی داری فک کنم مثل محمود احمدی نژاد که انگلیس رو غرب آفریقا میبینه تو هم اطلاع تاریخی داری یه کتاب بهت معرفی میکنم بخون بعد بیا گلواژه بگو "کورش کبیر،محمد ابن عبدالله" نوشته پروفسور انصاری
Tough situation build strong people