ارسالها: 572
#12
Posted: 26 Aug 2010 04:58
من اگه خدا بودم ، نمی ذاشتم شیطون بره تو جلدم که این همه بنده هام رو اذیت کنم
من اگه خدا بودم به خاطر بدی آب و هوا و نبود ربنای شجریان، ماه رمضون امسال رو لغو می کردم!
من اگه خدا بودم، هر روز دم اذان مغرب، خودم از آسمون «ربنای شجریان» رو پخش میکردم، ببینم کی می تونست جلوش رو بگیره؟
من اگه خدا بودم جمعهها انقدر دلگیر نبود
من اگه خدا بودم ، همون موقع که ارج و قربي داشتم و تو اوج بودم ، خداحافظي مي کردم.
منم اگه خدا بودم کاری از دستم بر نمیومد..
دلی که شکست..دیگه شکست..تمام..!
من اگه خدا بودم، بجای این همه پیامبر یه هشت پا میفرستادم.
من اگه خدا بودم..چوبم حتما صدا داشت..!
من اگه خدا بودم یه بار همه چیز رو چک می کردم ببینم اشتباهی نشده باشه!!
من اگه خدا بودم نایب بر حق خودم فقط خودم بودم نه هیچ کس دیگه!
من اگه خدا بودم به آدما نبوغ اختراع بوق برا ماشین رو نمیدادم یا لااقل شعور استفاده کردنشو بهشون میدادم.
من اگه خدا بودم به مردم میگفتم برین دور خونه خودتون بچرخین. سرم گیج رفت بابا!
من اگه خدا بودم بزرگترین دغدغه بشر پول نبود..!
من اگه خدا بودم روز زن و مرد نداشتيم، هر روز روزتون بود...!
من اگه خدا بودم نمی گذاشتم بچه های آدم بیشتر از این گند بالا بیارند!!
من اگه خدا بودم رک و راست اعتراف میکردم از خلقت آدما پشیمونم.
من اگه خدا بودم یه حد و مرزی برای خودم مشخص میکردم.
من اگه خدا بودم، نه، ... شرمنده ...«اگر خدایی این جهان را آفریده، دوست ندارم خدا باشم؛ فلاکت و مسکنتِ جهان، قلبم را میشکند*»
درست بخوانید,کتب مقدس کتب نیرومندی همواره برای درک کردن بیخدایست
ارسالها: 572
#13
Posted: 26 Aug 2010 05:23
من اگه خدا بودم شهر بم هرگز نمي لرزيد
نيمه شب اون غنچه ي نوزاد از نگاه مرگ نمي ترسيد
من اگه خدا بودم مادرهاي دجله ي خونين نمي مردند
از فرات سرخ آلوده ، نو عروسها ماهي مرده نمي خوردند
من اگه خدا بودم دخترهاي اورشليم و غزه و صيدا
جاي حکم تير و نارنجک ،ترانه مي نوشتند روي ديوارها
هر کسي جاي خدا بود ،شاهد اين روزگار و اين زمين زار
دسته کم معجزه اي مي کرد براي بچه هاي بي کس و بيمار
اگه کفره کلام من ، يکي حرفي بگه بهتر
وگرنه بازي واژه نمي بازم من کافر
صداي زنگ بي رحمي سر هر کوچه و برزن
به گريه ميرسه از درد دل سنگ و دل آهن
اگه ديوار کجي ها رفته بالا تا ثريا
دست معمار خدا بود خشت اول من و ما
چه عيبي داشت اگه فردا جهان بهتر از اين مي شد
خدا ميرفت و يک مادر پرستار زمين مي شد
اگه کفره کلام من ، يکي حرفي بگه بهتر
وگرنه بازي واژه نمي بازم من کافر
صداي زنگ بي رحمي سر هر کوچه و برزن
به گريه ميرسه از درد دل سنگ و دل آهن
درست بخوانید,کتب مقدس کتب نیرومندی همواره برای درک کردن بیخدایست
ارسالها: 428
#14
Posted: 26 Aug 2010 08:11
عجب صبری خدا دارد
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
همان یک لحظه ی اول ،
که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان ،
جهان را با همه زیبایی و زشتی ،
به روی یکدگر ، ویرانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که در همسایه ی صد ها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم ،
نخستین نعره ی مستانه را خاموش آن دم ،
بر لبِ ، پیمانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که می دیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین ،
زمین و آسمان را
واژگون ، مستانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
نه طاعت می پذیرفتم ،
نه گوش از بهر این بیداد گر ها تیز کرده ،
پاره پاره در کف زاهد نمایان ،
سبحه ی ، صد دانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،
هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،
آواره و دیوانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
بگرد شمع سوزان ِ دل عشاق سرگردان ،
سراپای وجود بی وفا معشوق را ،
پروانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
به عرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،
تا که می دیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد ،
گردش این چرخ را
وارونه ، بی صبرانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که می دیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنه ی این علم ِ عالم سوز مردم کش ،
به جز اندیشه ی عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،
در این دنیای ، پر افسانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
چرا من جای او باشم .
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ، تاب تماشای تمام زشتکاری های این مخلوق را دارد
وگرنه من به جای او چو بودم ،
یک نفس کی عادلانه سازشی ،
با جاهل و فرزانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد !
شعری از: معینی کرمانشاهی
در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب،
در هر نقب چندین حجره،
در هر حجره چندین مرد در زنجیر …
ارسالها: 572
#16
Posted: 26 Aug 2010 10:08
اگر من جای او بودم همان یک لحظه ی اول ... به همه می گفتم که من اصلا وجود ندارم بروید مثل آدم زندگی تان را بکنید و این قدر داستان و شعر درست نکنید.
خودتان من را درست کرده اید که کاسبی کنید و سر هم دیگر را کلاه بگذارید، چرا پای من را وسط می کشید؟!
اگر من خدا بودم چرا موسی را بفرستم بگویم شنبه را تعطیل کند و عیسی را بفرستم بگویم یک شنبه را و محمد را بفرستم بگویم جمعه را؟
چرا کاری کنم که عیسوی شرابش را در کلیسا بنوشد و مسلمان به جای شراب شلاق بخورد؟
اگر من وجود داشتم و اینقدر مهربان بودم که همه ی دین ها می گویند چرا بیشتر تلفات تاریخ و جنگ ها در تاریخ با نام دین و انجام تکلیف دینی و هدایت مردم و بردن مردم به بهشت صورت گرفته است؟
اگر من خدا بودم چرا این همه آدم کج و معوج به اسم من روی زمین خدایی می کنند و کلید بهشت می فروشند و یا دنیا را برای مخلوقات من(؟!) جهنم کرده اند؟
خدایی که به عبادت محتاج باشد، خدایی که قسم بخورد جهنمش را از نافرمانان پر می کند،
خدایی که فقط محبان علی را به بهشت راه بدهد و بقیه پیامبرانش بشوند زرشک، خدایی که می گوید زمین آزمایشگاه است و آدم ها موش آزمایشگاهی و تمام آن چه که در زمین حرام کرده را در بهشت وعده می دهد من نیستم. اصلا من نیستم .
بروید مغزتان را بکار ببرید و بیخود بی عرضگی هایتان را به اسم این که من چیزی می دانم که شما نمی دانید نگذارید.
اگر نمی توانید از پس گردن کلفت هایتان بر بیایید چرا پای من را وسط می کشید؟ نخیر قرار نیست من در آن دنیا حساب لات و لوت های دنیا را برسم.
اگر عرضه دارید خودتان از خجالتشان در بیایید و الکی خودتان را بچه مثبت های بی عرضه ی بهشت معرفی نکنید.
یعنی چی دست روی دست می گذارید و منتظران فلان و بهمان می شوید. آقا جان قرار نیست کسی را بفرستم. مفهوم شد؟
همه ی شما ها چند میلیاردی سلول خاکستری در آن مغزهایتان دارید بکارش ببرید و بجای تسبیح واستخاره انداختن از این سلول ها استفاده کنید تا فاسد نشود.
اگر در قدرت طلبی و فریبکاری روی مزرعه ی حیوانات را هم سفید کرده اید و به همه ی دنیا گند زده اید چرا می گویید قضا و قدر من است؟ یعنی اگه من خدا بودم اندازه ی مدیر گوگل هم عرضه نداشتم یک دم و دستگاه درست و حسابی راه بندازم که هم کارمندش راضی باشد هم مصرف کننده اش؟!
شما یک بار در این گوگل ساین این کنید تا دو هفته بس است لازم نیست روزی چند بار جلویش خم و راست بشوید و هزار خواهش و تمنا کنید تا سرویس هایش مثل ساعت کار کند.
وضع دعا و نفرین هایتان هم از همه بدتر است!
بهتان گفته باشم که 99.99 در صد این دعاها اسپم است و اصلا در میل باکس من ظاهر نمی شود (تازه اگر باشم!). آخر یعنی چی خدایا همه را خوشبخت کن
+ + + + + + + + + + + + + + + + +
گفت و گوی من و دین
دین گفت: راه من، آیین من.
من گفتم: راه راستی،درستی ... راه آدم بودن.
دین گفت: خدای من.
من گفتم: خدای دلم. خداییکه درون همه است، خداییکه دارایی خصوصی هیچکسی نیست.
دین بشارت داد: بهشت من.
من گفتم: هر که درستکار باشد به آرامش میرسد.
دین نهیب زد: دوزخ من.
من گفتم: هر که درستکار نباشد به آرامش نمیرسد.
دین گفت: من مقدسم.
من گفتم: هیچ چیزی مقدستر از انسان و حقوق او نیست.
دین گفت: من از آسمانم، فرستادهی خدایم.
من گفتم: ما همه فرستادهی خداییم، از اوییم.
دین گفت: کلام من.
من گفتم: هزاران هزار کلام برگزیده و شیرین، هر یک راست تر از همه کلام تو.
دین گفت: این کلام خداست.
من گفتم: کلام تو آویخته به نام خداست و نشانههای خدا در جای جای هستی و زندگی و کائنات.
دین گفت: من کلید سعادتم.
من گفتم: به تعداد آفریدگان خدا کلید هست.
دین گفت: همه نشانیها از راستی و درستی و بهشت و دوزخ و سعادت نزد من است.
من گفتم: هر کس راه خود میرود و راهی تازه میسازد. از راهها و نشانیهای تازه نترس.
دین گفت: همه جهان به راه و به شیوهی من است.
من گفتم: پس تو جهان را نمیشناسی.
دین گفت: من عالم و آگاه اسرارم، من سرچشمهی شناختم!
من گفتم: عالم از آگاهی و دانش و دانایی، از راهها و چشمههای تازه نمیهراسد.
دین گفت: بی من هیچکس به آگاهی و علم نمیرسد. بی من همه گمراهند.
من گفتم: بی تو همه آزادند.
دین گفت: من به پیروانم معرفت میدهم.
من گفتم: تو به آنان آن میدهی که جز تو نبینند.
دین گفت: والاتر از من چه هست؟ همه مقصدها منم.
من گفتم: مسئله تو نیستی! مسئله انسان است و زیستن و حقوق او.
دین گفت: بترس از آخرت و عاقبتت!
من گفتم: فقط از خدا میترسم. از آنکه همیشه مرا میبیند.
دین گفت: با من باش تا به عقوبت او دچار نشوی.
من گفتم: او مرا فقط به عقوبت کردهی خودم دچار میکند.
دین گفت: وای اگر با دین خدا بد کنی!
من گفتم: وای بر من اگر با انسانها که فرستادهگان اویند بد کنم.
درست بخوانید,کتب مقدس کتب نیرومندی همواره برای درک کردن بیخدایست
ارسالها: 572
#17
Posted: 26 Aug 2010 10:18
من نیمام . کسی که هزاران بدی دارد و کاستی و شاید اندکی و سرسوزنی خوبی؟ دل مهربانی دارم . اما سیاه! روزی آرزو میکردم اما حالا دوست دارم آرزو باشم ؟ با خودم میگفتم: شاید اگر جای خدا بودم بد نبود ؟ اما من کجا صبر خدا را دارم! پس اگر جای فرشتگانش بودم؟ من را چه به این همه طاعت و بندگی! یا اگر جای زمینش بودم؟ من کجا و این همه خضوع و خشوع کجا. که صبر کنم این همه ظلم و ستم را. پس همان بهتر که منم! اگر امروز آرزو کنم که ای کاش جای او بودم نه تنها به خودم ظلم کرده ام بلکه آرزوی بی ثمر کرده ام . من جای چه کسی باشم ؟ جای چه کسی باشم که از من بهتر باشد؟ من از خودستایی متنفرم اما از خودزنی هم بیزارم ؟ چرا از وجود خود فرار کنم ، در حالی که میتوانم آن را تکمیل کنم ؟ از درون چه کسی بهتر از خویش باخبرم؟ چرا آنچه در وجود کسی که دوست دارم جای او باشم و می پسندم را در وجود خود خلاصه نکنم؟ از کجا معلوم که آن نیز آرزو نکند که جای من باشد؟ پس چه بیهوده تلاشی است این تلاش! از چه رو زیبایی ها وجودم را نادیده بگیرم؟ دوست دارم به جای اینکه جای کسی باشم مثل کسی باشم! مثل خوبی هایش ! میترسم از اینکه کلاغ باشم در راه رفتن کبک حسرت بخورم غافل از اینکه راه رفتن خودم در حال نابودی است. چرا من جای او باشم ، چرا حسرت او را بخورم ، چرا او حسرت من را نخورند........!!!
درست بخوانید,کتب مقدس کتب نیرومندی همواره برای درک کردن بیخدایست
ارسالها: 572
#18
Posted: 26 Aug 2010 11:42
من اگر خدا بودم اولین کاری که میکردم این بود که دست “حوّا” را برای چند روز disable میکردم تا اون سیب لعنتی را به “آدم” نمیداد !
البته قبل از اینکه “آدم حوّا” را تالاپی بفرستم پایین ، وقتی داشتم “گٔل آدم را میسرشتم” ژن تومور ساز همه سرطانها را از بین میبردم!
راست و حسینی میگم , اگر خدا بودم نمیگذاشتم هیچ فقیری سرشو گشنه بگذاره رو بالشت
یک فکری هم برای اون پیر زن روستایی میکردم که پول درمان پسرش رو نداره بده!
اگر خدا بودم این اختلاف طبقاتی لعنتی رو از این دنیای کثیف حذف میکردم؛
من اگر خدا بودم عمر نوح را میدادم به حضرت علی تا خودش می زد تو گوش کسانی که دم به دم از “عدل علی” صحبت میکنند ؛
من اگر خدا بودم قبل خلقت “احمد خاتمی” یک ذره بیشتر تامل میکردم ؛
موقع افرینش “احمد جنتی” هم از دو سه تا فرشته مشورت میگرفتم ! همینجوری برای محکم کاری!
بعدش اسرائیل رو از صحنه روزگار محو می کردم، بعد مینشستم ببینم این “حسین شریعتمداری” میخواد چه غلطی کنه و مشکلات این مملکت امام زمون را میخواد به کی نسبت بده؟!!
من اگر خدا بودم روزی دو ساعت میگفتم احمدی نژاد بیاد برام خالی ببنده تا روحیم عوض شه؛
اگر خدا بودم ظرفیت دانشگاهها رو زیادتر میکردم؛ کرایه خونه دانشجوئی را پایین میآوردم ؛ سهمیه تخصص مغز و اعصاب را هم میبردم بالا!
اگر خدا بودم ماهی دو میلیون به حساب بندههای با مرامم واریز میکردم! به جان مادرم!
من اگر خدا بودم فتوشاپ را unistall میکردم بعد مینشستم هر هر به خبرگزاری فارس میخندیدم!
من اگر خدا بودم نمیگذاشتم هفته قبل از انتخابات تموم بشه!
اگر خدا بودم پای ندا را میشکوندم , نمیگذاشتم اون روز لعنتی بیرون بیاد،
من اگر خدا بودم دو تا فرشته را مأمور میکردم صبح به صبح تف کنند تو صورت شکنجه گرهای اوین !
من اگر خدا بودم برای همه پلهای تهرون نرده میگذاشتم تا ملت زرت و زرت از روش نیفتند پایین!!!
من اگر خدا بودم به پدر ژپتو میگفتم دماغ پینوکیو رو پیوند بزنه به احمدینژاد … انقدر میخندیدم …!
من اگر خدا بودم اون چوبه دار را میکردم تو حلق قاضیانی که به نا حق حکم اعدام صادر میکنند!
من اگر خدا بودم به “رضا صادقی” میگفتم صبح تا شب بیاد برام بخونه؛
به “هیچ کس” هم میگفتم روزی یک آهنگ بده بیرون،
من اگر خدا بودم یک کنسرت خفن تو استادیم آزادی برگزار میکردم، “shakira” رو میاوردم ایران با “شجریان” feat بده!
من اگر خدا بودم به حافظ میگفتم بیاد کتابهای مقدسام را بنویسه! خودم حوصله کتاب نوشتن ندارم، تازه قلم حافظ از خودم بهتره بود!
من اگر خدا بودم کلا بیخیال خلقت علم الهدی میشودم ؛
اگر خدا بودم احمدی نژاد را هفتهای حد اقل یک بار میبردم حمام!
من اگر خدا بودم ایران رو یک جایی حوالی سواحل هاوایی می افریدم!
اگر خدا بودم تا الان ازادراه تهرانشمال را ساخته بودم!
خدا وکیلی اگر خدا بودم عمرا الان اوضاع اینجوری نبود!
من اگر خدا بودم با دیدن اینهمه نا مردی تو دنیایی که خلق کرده بودم دق میکردم! حالا دق نمیکردم پشیمون که می شدم!
من اگر خدا بودم وقتی اشکهای “رقیه” رو می دیدم، از خجالت میمردم!
من خدا بودم نمیگذاشتم “صورت شرمنده عباس” رو بچهها ببینند!
اصلا اگر خدا بودم یک بلیط رفت و برگشت به کربلا واسه خودم جور میکردم دیگه! حالا با هواپیما نشد با قطار میرم! اشکالی نداره که!
من اگر خدا بودم نیچه و جبران خلیل جبران را میکردم پیامبران اولوالعزم! آخه لا مصبا خیلی قشنگ می نویسند!
اگر خدا بودم صد و بیست و چهار هزار تا پیامبر نمیفرستادم پایین، خودم یک دفتر میزدم وسط کره زمین و خودم همه کارها را راست و ریس میکردم! نا سلامتی خداوندگاریم برای خودمان!
درضمن اگر خدا بودم دهان “مارکس” رو سرویس میکرد! اصولاً دهان کسانی که خیلی زیاد می فهمند را سرویس میکردم!
من اگر خدا بودم از اون چاقوهای “حضرت ابراهیم” میدادم به قاتل امیر کبیر!
اصلا امیر کبیر را میکردم شاه ایران!
نه !
میکردمش رئیس “جمهوری دمکراتیک ایران “!!!
من اگر خدا بودم جای خمینی ، مصدق را از فرانسه می آوردم ایران!
من اگر خدا بودم یک ذره بصیرت با یک جفت عینک ته استکانی به خامنهای میدادم تا ظلمهایی که حواریوناش تو این یک سال به ملت کردن را می دید!
————————————–
اگر خدا بودم فارسی را میکردم زبان بین المللی ؛ جایزه نوبل ادبیات را هم برای چندین سال متمادی میدادم به حضرت مولانا.
فردوسی را میکردم وزیر فرهنگ. سعدی را میکردم رئیس حوزه علمیه.
من اگر خدا بودم نمیگذاشتم صادق هدایت خودکشی کنه!
به داستایوفسکی هم میگفتم داستانهایش را به زبان پارسی بنویسه.
برای یک بار هم که شده ایران را میکردم “قهرمان جام جهانی فوتبال” ! عقدهای شدیم به مولا!
اگر خدا بودم الناز شاکر دوست را میکردم فرشته مرگ!
” شان پن “ را میکردم نماینده تام الاختیار خودم در حوزه سینما!
سنتوری و رضا مارمولک را دوباره را اکران میکردم، به “مارتین اسکورسیزی” هم میگفتم بیاد از جنگمون یک فیلمی بسازه تا دنیا بفهمه مردونگی و غیرت تو ایران هم بوده. درسته الان تو این ملک مرد پیدا نمیشه، اما یک زمانی پیدا می شده!
من اگر خدا بودم یک نسخه مجانی از کتاب “پیامبر و دیوانه” به همه بنده هام میدادم! به همشون اکیداً توصیه میکردم وصیت نامه حضرت علی به امام حسن رو بخونند! روزی دوبار، یک بار بعد از صبحانه و یک بار بعد از صرف شام.
من اگر خدا بودم یک ذره پل صراط را عریض تر میکردم.
اگر خدا بودم رو مردونگی و مرام و معرفت بیشتر از ریش و تسبیح و نماز اول وقت تاکید میکردم.
من اگر خدا بودم هر شب فیلم قیصر را با فرشتهها می دیدم!
من اگر خدا بودم صبحها دیرتر از خواب بلند می شدم،
برای خودم یک BMW سری ۶ مشکی میخریدم.
———————————————————
من اصلا تاب دیدن اختلاف طبقاتی را ندارم! اگر خدا بودم دهان همه بچههای مرفه بی درد را سرویس میکردم. به برج نشینهای الهیه میگفتم یک روز برن تو سیستان بلوچستان یا یکی از دهاتهای کویر بخوابند تا بفهمند چه نعمتهایی بهشون دادم!
من اگر خدا بودم اندازه خدای خودمون با مرام نبودم! من عمرا اندازه خدا صبر ندارم، “رحمان” و “رحیم” و “کریم” و “غفور” و “حمید” هم نبودم.
ستار العیوب هم نبودم، دو سوت آبروی بندههای گناه کارم رو برملا میکردم! انصافا خدا خیلی صبر داره! اینهمه نا مروتی تو دنیا میشه، دم در نمیاره!
اصلا ما را چه به خدایی!؟؟ خیلی خوب شد که من خدا نشدم! من اصلا حل و حوصله رحمت و مروت و امتحان کردن بنده هام رو ندارم، دوست ندارم به کسی شانس تلاش کردن بدم،
از اونجایی که خیلی ارمانگرا هستم اگر خدا بودم به همه بنده هام یک خونه ۱۰۰۰ متری با یک ماشین خوب وکار خوب میدادم!
ولی خب اینجوری خیلی دنیا مسخره میشد! من این دنیا را با همه کثافتیاش و سختیهایش دوست دارم!
ما که اساساً جایمان تو موتور خونه جهنم است! ولی بعضی اوقات فکر میکنم کسانی که به بهشت میروند بعد یکی دو سال حوصله شون سر میرود! نمیرود؟
نمیدانم چرا، اما دوست دارم این پست را با دیالوگ پایانی رضا مارمولک (که دیالوگهایش را از پند هر واعظی بیشتر دوست دارم) تمام کنم:
«خدا که فقط متعلق به آدمهای خوب نیست،خدا خدای آدمهای خلافکار هم هست و فقط خداست که بین بندگانش فرقی نمیگذارد فیالواقع خداوند اند لطافت اند بخشش اند بیخیالشدن و اند چشمپوشی و اند رفاقت است.رفیق خوب و با مرام همه چیزش را پای رفاقت میگذارد. بایستی ما یک فکری به حال اهلیشدن آدمها بکنیم اهلیکردن یعنی ایجاد علاقهکردن و این تنها راه رسیدن به خداست و خیلی هم مهم است… »
درست بخوانید,کتب مقدس کتب نیرومندی همواره برای درک کردن بیخدایست
ارسالها: 572
#19
Posted: 26 Aug 2010 11:48
جبران خليل جبران (كتاب پيامبر و ديوانه)
خدا
در زمانهاي دور، هنگامي كه لبهايم براي نخستين بار به لرزه درآمدو آماده سخن گفتن شد ، از كوه مقدس بالا رفتم و خدارا چنين صدا زدم :" پروردگارا!من بنده ي تو ام و تو را پرستش كرده ام . اراده ي پنهان تو شريعت من است و تازماني كه زنده ام از تو اطاعت خواهم كرد." اما خداوند پاسخم را نداد و مانند طوفاني سهمگين گذشت و از چشمانم پنهان شد. هزار سال بعد براي دومين بار از كوه مقدس بالا رفتم و با خدا چنين سخن گفتم: "خداوندا!من آفريده ي توام . تو مرا از خاك آفريدي و از روحت در من دميدي ، سپس همه ي وجودم از توست."اما خداوند پاسخي نداد و همچون هزاران پرنده ي تيز پرواز از من گذشت.آن گاه هزار سال بعد ، باز از كوه مقدس بالا رفتم و براي سومين بار با خدا چنين سخن گفتم :"خداي من ! اي پدر مقدس ! من فرزند دوست داشتني تو هستم . با عشق و دلسوزي مرا به وجود آوردي و با مهر و عبادت ،ملكوت تورا به ارث خواهم برد."اين با نيز خداوند پاسخي نداد و همچون مهي كه تپه هاي دوردست را مي پوشاند ،از من گذشت . سپس هزارسال بعد ، از كوه مقدس بالا رفتم و براي چهارمين بار با خدا چنين سخن گفتم :"اي آفريدگارمن ! اي كمال و آرمان و مقصد من! اي حكيم دانا! من گذشته ي تو و تو فرداي مني .من ريشه هاي تو در زمين و تو روشنايي آسمان ها هستي و ما با هم در مقابل خورشيد رشد مي كنيم."در اين هنگام خداوند به سوي من خم شد و سخنان شيريني را در گوشم زمزمه كرد و همچون دريايي كه جويباري را در بر مي گيرد،مرا در اعماق خود فرو برد وزماني كه به سوي دره ها و دشت ها سرازير شدم ، خدا نيز آنجا بود
درست بخوانید,کتب مقدس کتب نیرومندی همواره برای درک کردن بیخدایست
ارسالها: 572
#20
Posted: 26 Aug 2010 12:00
داستان كوتاه نامه پيرزن به خدا
يك روز كارمند پستي كه به نامههايي كه آدرس نامعلوم دارند رسيدگي ميكرد متوجه نامه اي شد كه روي پاكت آن با خطي لرزان نوشته شده بود نامهاي به خدا !
با خودش فكر كرد بهتر است نامه را باز كرده و بخواند.در نامه اين طور نوشته شده بود:
خداي عزيزم بيوه زني هشتادوسه ساله هستم كه زندگي ام با حقوق نا چيز باز نشستگي ميگذرد. ديروز يك نفر كيف مرا كه صد دلار در آن بود دزديد.
اين تمام پولي بود كه تا پايان ماه بايد خرج ميكردم. يكشنبه هفته ديگر عيد است و من دو نفر از دوستانم را براي شام دعوت كردهام، اما بدون آن پول چيزي نميتوانم بخرم. هيچ كس را هم ندارم تا از او پول قرض بگيرم . تو اي خداي مهربان تنها اميد من هستي به من كمك كن …
كارمند اداره پست خيلي تحت تاثير قرار گرفت و نامه را به ساير همكارانش نشان داد. نتيجه اين شد كه همه آنها جيب خود را جستجو كردند و هر كدام چند دلاري روي ميز گذاشتند. در پايان نودوشش دلار جمع شد و براي پيرزن فرستادند …
همه كارمندان اداره پست از اينكه توانسته بودند كار خوبي انجام دهند خوشحال بودند. عيد به پايان رسيد و چند روزي از اين ماجرا گذشت، تا اين كه نامه ديگري از آن پيرزن به اداره پست رسيد كه روي آن نوشته شده بود: نامهاي به خدا !
همه كارمندان جمع شدند تا نامه را باز كرده و بخوانند. مضمون نامه چنين بود :
خداي عزيزم، چگونه ميتوانم از كاري كه برايم انجام دادي تشكر كنم. با لطف تو توانستم شامي عالي براي دوستانم مهيا كرده و روز خوبي را با هم بگذرانيم. من به آنها گفتم كه چه هديه خوبي برايم فرستادي … البته چهار دلار آن كم بود كه مطمئنم كارمندان اداره پست آن را برداشتهاند!!…
درست بخوانید,کتب مقدس کتب نیرومندی همواره برای درک کردن بیخدایست