ارسالها: 2554
#121
Posted: 15 Jan 2013 17:41
واقعه کربلا
نوشتار اصلی: نبرد کربلا
صبح روز دهم محرم، حسین لشکریانش را که ۳۰ اسب سوار و ۴۲ پیاده بودند را آماده کرد. سمت چپ سپاه را به حبیب بن مظاهر، سمت راست را به زهیر بن قین و قلب را به عباس سپرد. وی همچنین دستور داد که دور تا دور خیمهها، هیزم جمع آوری کنند و هیزمها را آتش بزنند. خود نیز به خیمهای که قبلاً آماده کرده بود رفت و خود را معطر به مشک نمود و نوره (داروی موبر) به سر و تن مالید و خود را شست. سپس در حالی که سوار بر اسب بود و قرآنی به دست داشت، مناجاتی زیبا با خداوند نموده و با مردم کوفه نیز سخن نمود و گفت که خدا ولی اوست و دین را محافظت خواهد کرد. به مردم سخنان محمد که وی و حسن را سرور جوانان بهشت خوانده بود و جایگاه خانوادهاش را یادآوری نموده و از آنان خواست تا فکر کنند که آیا کشتن وی، امری مشروع است؟ سپس مردم کوفه را به خاطر اینکه پیشتر از وی خواسته بودند تا پیششان بیاید، سرزنش نمود و درخواست کرد تا اجازه دهند وی به یکی از سرزمینهای اسلامی برود که در آنجا امنیتش تامین باشد. اما دوباره به وی گفته شد که اول از همه باید تسلیم یزید گردد. حسین در پاسخ گفت که هیچگاه خودش را همانند یک برده تسلیم نمیکند. حسین از اسب پیاده شد و دستور داد تا مهار اسب را ببندند به نشانهٔ اینکه هرگز از معرکه جنگ فرار نخواهد کرد.[۲] حر بن یزید بن ریاحی تحت تاثیر قرار گرفت و به سپاه حسین رفت و کوفیان را به خاطر خیانت به حسین سرزنش کرد که البته تاثیری بر روی آنان به وجود نیامد و سر انجام حر در میدان نبرد کشته شد. حسین به اتکای یارانش تا موقعی که تمامی یارانش کشته نشده بودند، وارد جنگ نشد و نمیجنگید.[۳]
زهیر بن قین از مردم کوفه خواست که به حرف حسین گوش داده و وی را نکشند. اما آنها با دشنام و تهدید پاسخ وی را دادند و شروع به تیراندازی نمودند. جنگ شروع شد. بال راست سپاه کوفه به فرماندهی عمرو بن حجاج حمله برد اما با مقاومت لشکر حسین مواجه شده و عقب نشست. عمرو دستور داد که لشکرش تن به نبردهای تن به تن درنداده و تنها از دور اقدام به تیر اندازی کنند. بال راست سپاه کوفه به رهبری شمر بن ذی الجوشن حمله و محاصرهای بی نتیجه انجام داد و فرمانده سواران سپاه، از ابن سعد خواست که پیاده نظام و کمانداران را به کمک وی بفرستد. شبث بن ربیع که قبلاً از حامیان علی بود، حال در لشکر کوفه و تحت امر پیاده نظام ابن زیاد بود. وقتی به وی فرمان حمله داده شد، آشکارا گفت که هیچ میلی به انجام این کار ندارد و سواره نظام و ۵۰۰ کماندار این کار را انجام دادند. سواران لشکر حسین که پاهای اسبانشان قطع شده بود مجبور به پیاده جنگیدن شدند. حسین و هاشمیان تنها از جلو میتوانستند پیش روی داشته باشند و ابن سعد دستور داد که لشکریانش از همه جهات به سمت خیمههای حسین رفته تا آنها را خلع سلاح کنند. اما برخی از حامیان حسین که در خیمهها خوابیده بودند با آنها سرسختانه جنگیده و مقاومت کردند. ابن سعد دستور داد که خیمهها را آتش بزنند. قبلاً حسین دستور داده بود که دور تا دور خیمهها آتش زده شود تا از ورود سپاهیان عمر بن سعد جلوگیری شود. شمر به سمت خیمههای زنان حسین پیش روی نمود و میخواست خیمهها را بسوزاند که همراهانش وی را سرزنش نمودند که شرمگین شد و از این کار منصرف گردید.[۲] در یک حمله، سپاهیان ابن زیاد، خیمههای حسین را آتش زدند که این آتش مانع از پیش روی سپاهیان ابن زیاد گردید.[۳]
در ظهر، حسین و یارانش نماز ظهر را به صورت نماز خوف به جا آوردند. بعد از ظهر، سپاهیان حسین، به شدت تحت محاصره قرار گرفتند. سربازان حسین پیش رویش کشته میشدند و کشتار هاشمیان که تا به حال راهشان برای ترک میدان جنگ باز بود نیز شروع گردید. اولین هاشمی ای که کشته شد علی اکبر پسر حسین بود. سپس پسران مسلم بن عقیل، پسران عبدالله بن جعفر، پسران عقیل و قاسم بن حسن کشته شدند. قاسم جوان و زیبا بود و به شدت زخمی شده و از عمویش حسین درخواست یاری کرد. حسین خشمگینانه برجست و با شمشیرش ضارب قاسم را ضربتی زد. آن شخص زیر سم اسبهای سپاهیان ابن زیاد افتاده و لگد مال شد. وقتی گرد و غبار ناشی از سم اسبها کنار رفت، حسین پدیدار شد در حالی که بدن قاسم را در آغوش داشت و به قاتلینش لعنت میفرستاد. حسین جسم بی جان قاسم را به خیمههایش برد و در کنار دیگر قربانیان قرار داد.[۲]
جزئیات کشته شدن عباس در طبری و بلاذری نیامدهاست. تنها به این اشاره شده که حسین که تشنگی بر وی غالب گردیده بود، از عباس خواست تا به فرات رفته و آب بیاورد. عباس با ممانعت لشکریان ابن زیاد روبرو گردید و از خداوند درخواست کرد که لشکریان ابن زیاد را که مانع از رساندن آب به وی میشوند را از تشنگی بمیراند و دعایش مستجاب گردید. عباس از ناحیه دهان و فک ضربت خورد. او خونی که از این دو ناحیه جاری شد را در کف دستانش جمع کرد و به آسمان پاشید و به درگاه خداوند به خاطر مصائبی که بر حسین فرود آمده بود، شکایت کرد. باید روایات دقیقی در مورد کشته شدن عباس در کربلا وجود داشته باشد که شیخ مفید به آنها اشاره کرده و میگوید که حسین و عباس در کنار هم در کنار رودخانه فرات پیش روی نموده اما عباس از حسین جدا شده و توسط دشمن محاصره گردیده و شجاعانه جنگید و در مکانی که امروز مزارش در آنجا است کشته شد.[۲]
در این هنگام سپاهیان ابن زیاد به حسین بسیار نزدیک شده بودند اما کسی جرات نمیکرد به سوی حسین دست دراز کند. تا اینکه مالک بن نسیر کندی ضربتی به سر حسین زد و کلاهخودش از خون سرش پر گردید. حسین کلاه خودش را عوض نموده و سرش را با عمامه بست. مرد کندی کلاه دریده را غارت نمود. اما این سودی به حالش نکرد. چرا که بعد از آن پیوسته فقیر بود و با خواری زندگی میکرد. بخش حزن انگیز دیگر این لحظات، کشته شدن طفلی است که حسین وی را بر زانوانش قرار داده بود. بر طبق یعقوبی، این طفل، نوزاد بود. تیری گردن طفل را درید و حسین خون طفل را در کف دستانش جمع نمود و بر زمین ریخت و خشم خدا را از قوم پیرو شیطان خواستار گردید.[۲]
شمر با سپاهی به سمت حسین رفت، اما جرات ننمود به وی حمله کند و تنها درگیری لفظی بین آن دو شکل گرفت. حسین آماده جنگ شد. باید توجه داشت که حسین در آن زمان ۵۵ سال سن داشت و به اقتضای سنش نمیتوانست مداوم بجنگد. پسری خود را سر راه حسین قرار داد و هر چه حسین و زینب به وی میگفتند که به خیمهها برگردد، گوش نمیکرد. عاقبت دست این پسر بر اثر ضربت شمشیر قطع شد و حسین به وی وعدهٔ دیدار پدرانش را در بهشت میداد و سعی در تسکین درد پسر داشت. از یاران حسین، ۳ یا ۴ تن بیشتر نمانده بودند و حسین به سپاهیان ابن زیاد حمله برد. حسین چون بیم داشت که پس از مرگش عریان در صحرا رها شود، چندین جامه درخشان مرغوب پوشیده بود. اما بعد از کشته شدنش تمامی آن لباسها را غارت نموده و بدنش عریان در صحرای کربلا رها شد. ابن سعد ظاهر گردید و زینب به او گفت: حسین دارد کشته میشود و تو تنها تماشا میکنی. ابن سعد اشکهایش با شنیدن این سخن جاری گشت. حسین شجاعانه میجنگید و یعقوبی و چند منبع شیعی دیگر میگویند که دهها تن را کشت. اما برخی منابع دیگر حاکی از آن هستند که سربازان ابن زیاد اگر میخواستند میتوانستند حسین را در جا بکشند.[۲] حسین وقتی به طرف فرات میرفت تا آب بنوشد، تیری به چانهاش یا گلویش خورد.[۳] سرانجام حسین از ناحیه سر و بازو آسیب دیده و بر صورت به زمین افتاد. به خولی بن یزید اصبحی دستور داده شد که سر حسین را از بدن جدا کند، اما وی متزلزل شد و نتوانست این کار را بکند. از همین رو، سنان بن انس عمرو نخعی بعد از اینکه ضربتی دیگر به حسین زد، سر وی را از بدن جدا نمود. سنان سر حسین را به خولی داده و خولی سر را پیش ابن زیاد برد.[۲]
نبرد به پایان رسید و سربازان ابن زیاد رو به غارت آوردند. لباسهای حسین، شمشیر و اثاثیهاش، کفشها و روپوش یمانیاش همگی غارت گردیدند. همچنین زیورآلات و چادر زنان نیز غارت گردید. زین العابدین علی بن حسین که بیمار بود در یکی از خیمهها بود و شمر میخواست او را بکشد. اما ابن سعد مانع شد و اجازه نداد کسی به خیمهٔ وی وارد شود. صفوف عزاداران حسین به خاطر وجود علی بن حسین است و نام «شهدای کربلا و طف» با نام وی عجین شدهاست. ۷۲ تن یاران حسین که ۱۷ تن از آنان هاشمی بودند و بر طبق محسن الامین، از لشکریان ابن زیاد ۸۸ تن کشته شدند. حر بن زیاد ریاحی، ۴۰ نفر و بریر بن خضیر ۳۰ نفر، نافع ۱۲ یا ۱۳ نفر و حسین تعداد زیادی از لشکریان ابن زیاد را کشتند.[۲] سن حسین را هنگام کشته شدن، ۵۶ سال پنج ماه، ۵۷ سال و چند ماه یا ۵۸ سال نوشته اند. روز عاشورا را در تاریخ روز جمعه، شنبه یا دوشنبه دانسته اند که در این میان روز جمعه صحیح تر به نظر می رسد و ابوالفرج اصفهانی روز دوشنبه را از لحاظ تقویمی رد می کند. تاریخ کشته شدن حسین را نیز به غیر از ۱۰ محرم ۶۱، در ماه صفر یا سال ۶۰ نیز ذکر کرده اند.[۱]
حوداث بعد از جنگ کربلا
۱۰ نفر داوطلب شدند که بر بدن پر زخم حسین اسب بتازانند تا آخرین هتک حرمت را به وی کرده باشند. بعد از اینکه ابن سعد محل جنگ را ترک کرد، اسدیان روستای القاظریه بدن حسین را به همراه دیگر کشتگان، در همان محل وقوع کشتار دفن نمودند. سر حسین به همراه سر دیگر هاشمیان به کوفه و دمشق برده شد. لارا وسیا وگلییری در دانشنامه اسلام بر این باور است که ابن زیاد و یزید برخورد متفاوتی در قبال سر حسین داشتند. ابن زیاد با زدن چوب به دندانهای حسین به وی اهانت میکرد اما یزید بر طبق اکثر روایات با احترام با سر حسین برخورد نموده و به خاطر تعجیل ابن زیاد در کشتار حسین، ابن زیاد را با نام پسر سمیه یاد کرد تا وی را تحقیر کرده باشد. یزید اذعان میداشت که اگر حسین از وی تبعیت کرده بود او را عفو مینمود. زنان و کودکان هاشمی به کوفه و دمشق برده شدند. یزید ابتدا برخورد شدیدی با آنان نمود که به این برخورد شدید از سوی علی بن حسین و زینب پاسخ مشابهی داده شد. اما در انتها یزید با آنان با ملایمت برخورد نمود. زنان یزید نیز برای حسین و کشتگان گریه و زاری نموده و یزید برای جبران مالهایی که از زنان هاشمی در کربلا دزیده شده بود به آنها اموالی داد. علی بن حسین که به خاطر اینکه هنوز به بلوغ نرسیده بود، از اعدام رهایی یافت و یزید با ملایمت با وی رفتار نموده و چند روز پس از آن به همراه زنان هاشمی و محافظان مورد اعتماد به مدینه بازگشت.[۲]
روایات در منابع اولیه عموماً گرایش به انداختن مسئولیت قتل حسین به گردن ابن زیاد و مبرا کردن یزید دارند. ویلفرد مادلونگ مینویسد حریص بودن ابن زیاد به قتل حسین از سوگند خوردنش در باره لگدمال کردن جسد حسین توسط اسبها هویدا میشود و این کینه شدید از ماجرای اعتراض حسین به برادر خطاب کردن زیاد بن ابیه (پدر ابن زیاد) از سوی معاویه نشات میگیرد. ویلفرد مادلونگ معتقد است که یزید مسئول اصلی قتل حسین است چرا که وی میدانست که حسین حتی اگر موقتاً تسلیم گردد باز هم تهدیدی جدی برای خلافت یزید به شمار میآید و گرچه در نهان خواستار قتل حسین بود، اما به عنوان خلیفه مسلمانان نمیتوانست این میل را بروز دهد و وی که از کینه شدید ابن زیاد به حسین آگاه بود، طی نامهای به او هشدار میدهد که اگر حسین موفق به انجام کارش شود، ابن زیاد مجدداً به دوران بردگی اجدادش بر میگردد. یزید در نامه خود شدیداً به ابن زیاد توصیه میکند که مسلم بن عقیل را اعدام کند و ابن زیاد هم مشتاقانه این کار را انجام داد. یزید بعدها در ملاء عام مسئولیت قتل حسین را به گردن ابن زیاد میانداخت که ابن زیاد از این کار وی خشمگین گردید و از دستور یزید مبنی بر حمله به عبدالله بن زبیر در مکه سر باز زد.[۳]
کشته شدگان و باقیماندگان از بنی هاشم در واقعه کربلا
کل کشته شدگان از طرف حسین، ۷۰ یا ۷۲ تن بودند که حداقل ۲۰ تن از آنان هاشمیان از نسل ابوطالب بودند. علی اکبر اولین کشته از بنی هاشم بود که یزید خلیفه وقت، پسر دایی مادرش میشد که به همین علت برای وی امان نامه آورده شد اما وی تبار پدری اش و ارتباطش به محمد را والاتر میداشت و این امان را نپذیرفت. ویلفرد مادلونگ معتقد است که عبدالله فرزند کوچک حسین در حالی که بر روی زانوانش بود تیر خورد و مادلونگ بر خلاف منابع دیگر، در نوزاد بودن این بچه تردید دارد. ۶ برادر پدری حسین در این جنگ کشته شدند که ۴ تن از آنان فرزندان امالبنین دختر حظام از قبیله بنی کلب بودند. برادر زادهامالبنین به نام عبدالله بن ابی محل بن حظام برای این ۴ برادر حسین امان نامهای از سوی ابن زیاد آورد که ردش کردند. سه پسر از حسن، سه پسر از عبدالله بن جعفر و نیز سه پسر و سه نوه از عقیل بن ابی طالب در این واقعه کشته شدند. ابن سعد از میان دیگر کشتگان بنی هاشم، یک پسر از نسل ابولهب و یک پسر از نسل ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب نام میبرد. ابن سعد از میان باقیماندگان که به اسارت گرفته شدند، دو پسر از حسن، یک پسر از عبدالله بن جعفر و یک پسر از عقیل به همراه ۵ زن را نام میبرد. ابوالفرج اصفهانی مینویسد سه پسر از حسن باقیماندند که در میان آنان حسن بن حسن به شدت زخمی گردید. علی بن حسین بیمار بود و نمیتوانست بجنگد.[۳]
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 508
#122
Posted: 16 Jan 2013 00:21
ario_B: ۸۰٪ از حرفات منتقي نبود ايرج
شما لطف کن اون ۸۰ درصد غیر منطقی رو نام ببر
و خدارو شکر لااقل ۲۰ درصدش منطقی بوده
همون ۲۰ درصد از نظر شما کمه برای پی بردن به حقیقت؟
هر چه کمتر شود فروغ حیات / رنج را جانگدازتر بینی
سوی مغرب چو رو کند خورشید / سایه ها را درازتر بینی . . .
ارسالها: 2554
#123
Posted: 16 Jan 2013 17:17
iraj_mirza: شما لطف کن اون ۸۰ درصد غیر منطقی رو نام ببر
و خدارو شکر لااقل ۲۰ درصدش منطقی بوده
؟
شده مثل امارای احمدی نژاد ۲۰ درصد درسته ۸۰ درصد درست نیست ؟؟؟؟
از صدها منبع میتونی تاریخی یا اعتقادی بررسی کنی از ویکی و بریتکانیاو .....که سکولارن و منابع سنی و شیعه
حال اینکه شما بخواهی فقط با یک دید خاص نگاه کنی میل خودته
بعد با وجود این همه مدرک تاریخی عقیده یک ادمه مغرض رو راس کار قرار بدی و بگی ۸۰ درصد غیر منطقیه
اما درست نیست
تحقیق واقعی تجمیع بین تمام نطرات و استخراج معتبر ترین و معقول ترینهاست
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ویرایش شده توسط: mohan1978
ارسالها: 531
#124
Posted: 22 Jan 2013 19:20
پست های آخر این تاپیک به این آدرس منتقل شد.
https://www.looti.net/11_2564_45.html
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
ارسالها: 2554
#125
Posted: 23 Jan 2013 10:05
rot555: هر کی عاشورا رو نفی معنیش اینه که این هدف انسانی رو نفی کرده ...یعنی هدف حسین بهش صدمه زده
بحث نفی عاشورا نیست
میخوان بگن خیلی از قصه ها ساختگی است
ممکن هم هست چون خیلی از روضه ها زبان حال است یعنی شاعر با خودش تشسته فک کرده که اگه جای فلانی بود چی میگفت و میشنید
اما ما همه اینها رو از رو تاریخهای موجود میگیم نه از خودمون تاریخها هم ماله هم شیعه و سنی و حتی نا مسلمونهاست
ما الان هر چی از گذشته میدونیم بر اساس تاریخ و مشاهداته مثل تاریخ ایران و کوروش
پس ما الان هم بشینیم بگیم مثلا کوروش چرا فلان جا فلان کارو نکرد و یا بگیم کوروش منشور حقوق بشر خودش رو نگفته چون بلد نبوده رو سنگ حجاری کنه و یا از این جور استدلال ها یا در مورد جنگهاش بیایم همین حرفها رو یزنیم
اون زمان اون اتفاقات با توجه به تاریخ نگاری به ما رسیده و جای این چون و چرا ها رو هم نداره
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 96
#126
Posted: 24 Jan 2013 10:57
متاسفانه دروغهای زیادی در دین ما وارد شده از جمله برخی از حوادث عاشورا که تابلو دروغ هستند البته در اصل و اصالت این قیام عظیم هیچ شکی نیست
ممنون از روشنگری شما
به امید ایرانی آزاد و آباد بدون هزینه های گزاف از جان و جیب ملت از طریق آگاهی، آگاهی و آگاهی
ارسالها: 2554
#128
Posted: 26 Jan 2013 12:31
rostam91: مثل اینکه شما پستها رو نخوندی! چون من در جواب گفتم که پس چرا امام حسین رو با پرتاب تیر به قلبش کشتن؟!
چون اون موقع رفته بود به جنگ و هرکس رو نمیتونستن بکشن با تیر و نیزه و شمشیر میزدن
rostam91: عباس يك تنه ميجنگيد تاافتاد. زماني كه افتاد و به دليل جراحات نتوانست حركت كند
امام حسین و حصرت عباس یک بار با هم بوده و پشت به پشت هم داده و میجنگیدند و نوبه ای کع عباس یرای اوردن اب رفت متفاوت بوده البته باید سندش رو پیدا کنم این تو ذهن من بوده میدان جنگ بزرگ بوده و هر کس ناحیه دید خودش رو نقل کرده و تفاوتهایی هست
الانم نمیدونم شما به کجاتون بر میخوره این مطالب در کتب ما هست و قبولش داریم شما هم قبولش نکنید و بنویسید قبول نداید به دلایل تاریخی و مستند نه از خودتون بعد هزارو ...سال دلیل بیارین اونزمان
نیر کمون ها دوربین نداشته ....یا چشم حرمله کم بینا بوده ......یا کمان ریکرو و کامپوند نیوده ......خودتون رو خراب میکنین
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 572
#129
Posted: 27 Jan 2013 13:00
یک خانم چینی در باره ما ایرانیان و مذهب شیعه چیزهای جالبی میگفت:
“… من این قدر فهمیدم که دو ژنرال از میان فاتحین سرزمین شما با یکدیگر بر سر قدرت جنگیدند. برنده این جنگ ژنرال یزید بود که ژنرال حسین را از میان برداشت. اکنون شما ایرانیان برای ژنرال حسین هر سال بر خود زنجیر و شمشیر میزنید.آیا اعراب هم برای شما چنین میکنند؟ آیا در تاریخ بشر هیچ مردمی برای فاتحین خویش جشن و عزا گرفته؟ آیا اگرمن چینی به تو بگویم که ماچینیها برای سرداران کامبوجی ۱۰۰۰ سال پیش امروز بر سرو روی خود میزنیم تو به ما نمیخندی؟
شما برای کشندگان نیاکانتان جشن و عزا میگیرید و پدران خویش را کافر خطاب میکنید. دین شما نیکی بوده, شما آن را با خون و شمشیر جایگزین کردید. شما ایرانیان نمیتوانید و نباید خوشبخت باشید. زیرا نیاکان تکه تکه شده شمااکنون در گور بر خود میپیچند که فرزندانشان در آیین کشندگانشان از ایشان آتشین ترند. تازه برای این پدر فروشی و خیانت به نیاکان افتخار هم میکنید!!!
درست بخوانید,کتب مقدس کتب نیرومندی همواره برای درک کردن بیخدایست
ارسالها: 2554
#130
Posted: 29 Jan 2013 23:29
nimachi: … من این قدر فهمیدم که دو ژنرال از میان فاتحین سرزمین شما با یکدیگر بر سر قدرت جنگیدند. برنده این جنگ ژنرال یزید بود که ژنرال حسین را از میان برداشت. اکنون شما ایرانیان برای ژنرال حسین هر سال بر خود زنجیر و شمشیر میزنید.آیا اعراب هم برای شما چنین میکنند؟ آیا در تاریخ بشر هیچ مردمی برای فاتحین خویش جشن و عزا گرفته؟ آیا اگرمن چینی به تو بگویم که ماچینیها برای سرداران کامبوجی ۱۰۰۰ سال پیش امروز بر سرو روی خود میزنیم تو به ما نمیخندی؟
خنده داره که یک چینی در مورد ما بیاد و حرف بزنه اونهم بی نام و نشون نه شرق شناس نه اسلام شناس من که بخودم اجازه اظهار نظر اینگونه رو در مورد مردم هیچ کشوری به خودن نمیدم
ببخشید ولی این احمقانه ترین حرفی بود که میشده یک ادم در مورد اعتقاد یک ملت دیگه بزنه
سرزمین یا دین کی میتونه بگه کدوم مهمتره
من دین رو به صرف اعرابی بودنش قبول نکردیم زرتشتی رو هم یک دین میدونیم ولی اسلام رو کاملتر میبینم
ضمنا حسین در فتوحات عمر دخالتی نداشته ونه حسن و نه علی ع فتوحات عمر هم ربطی به اسلام نداشته
فکر کنید که گسترش هر دین به چه شکل صورت گرفته .....غیر از حمله نطامی بوده چه مسیحیت با جنگهای صلیبی و چه اسلام با فتوحات عمر
من افتخار میکنم که داریوش بعد فتوحاتش دین مردم رو عوض نکرد و به نظرم او محق بود برترین پیامبر باشه اما خدا اینگونه نخواست
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"