انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 23 از 38:  « پیشین  1  ...  22  23  24  ...  37  38  پسین »

نگاهی متفاوت به داستان ظهر عاشورا


مرد

 
شباهت حسن بن علي رضی الله عنه به رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم

بسم الله الرحمن الرحیم

1ـ ابوخالد مي‌گويد: از ابوجحيفه پرسيدم كه آيا رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم را ديده‌اي؟ گفت: آري؛ حسن بن علي رضی الله عنه بيش از همه به او شباهت دارد.[1]

2ـ عقبة بن حارث مي‌گويد: من، همراه ابوبكر رضی الله عنه بودم كه گذرش به حسن بن علي رضی الله عنه افتاد؛ او را روي شانه‌اش گذاشت و گفت: «قسم مي‌خورم كه به پيامبرص شبيه است؛ نه به علي رضی الله عنه ». علي رضی الله عنه آنجا حضور داشت و از شنيدن سخن ابوبكر رضی الله عنه خنديد. به روايت ديگري، عقبة بن حارث مي‌گويد: چند روز پس از وفات رسول اكرم صلی الله علیه وسلم همراه ابوبكر رضی الله عنه پس از نماز عصر بيرون شدم و علي رضی الله عنه در كنار ابوبكر رضی الله عنه راه مي‌رفت. گذر ابوبكر رضی الله عنه به حسن بن علي رضی الله عنه افتاد كه مشغول بازي با بچه‌ها بود. ابوبكر رضی الله عنه او را روي گردنش گذاشت و گفت: «قسم مي‌خورم كه شبيه پيامبرص است، نه شبيه علي رضی الله عنه » و علي رضی الله عنه نيز خنديد. آري! از اين روايت، محبت و همبستگي ميان ابوبكر و علي رضي الله عنهما نمايان مي‌گردد.

3ـ هاني بن هاني به نقل از علي رضی الله عنه مي‌گويد: «حسن رضی الله عنه از قسمت سينه تا سر، بيش از همه به رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم شباهت داشت و حسين رضی الله عنه از سينه به پايين».[2]

4ـ عصم بن كليب مي‌گويد: پدرم، به نقل از ابوهريره رضی الله عنه اين حديث رسول اكرمص را روايت نمود كه: (من رآني في النّوم فقد رآني فإنّ الشيطان لا ينتحلني) يعني: «هر كس، مرا در خواب ببيند، به راستي مرا ديده است؛ چرا كه شيطان نمي‌تواند خودش را به شكل من درآورد».

راوي مي‌گويد: پدرم گفت: اين حديث را براي ابن عباس رضی الله عنه نقل كردم و به او گفتم كه من، رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم را در خواب ديدم. ابن عباس گفت: واقعاً او را در خواب ديدي؟ گفتم: آري، به خدا قسم پيامبرص را در خواب ديدم. ابن عباس رضی الله عنه گفت: حسن بن علي رضی الله عنه را به خاطر داري؟ گفتم: آري، او را به خاطر دارم و طرز راه رفتنش را هم به ياد دارم. ابن عباس رضی الله عنه گفت: حسن رضی الله عنه به رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم شباهت داشت.[3]

5 ـ بهي، آزادشده‌ي زبير رضی الله عنه مي‌گويد: با هم در اين رابطه صحبت مي‌كرديم كه كدام يك از اهل بيت، به رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم شباهت بيشتري دارد؟ در اين اثنا عبدالله بن زبير رضی الله عنه آمد و گفت: «من، به شما مي‌گويم كه محبوب‌ترين و شبيه‌ترين فرد خاندان پيامبرص به آن حضرت صلی الله علیه وسلم ، چه كسي بود؟ او، حسن بن علي رضی الله عنه بود؛ من، حسن رضی الله عنه را ديدم كه وقتي رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم در حال سجده بود، پشت آن حضرت رفت. رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم او را از پشتش پايين نمي‌آورد تا آنكه خود حسن رضی الله عنه از پشت ايشان، پايين مي‌آمد؛ همچنين پيامبرص در حال ركوع بود كه حسن رضی الله عنه به سمت ايشان آمد. رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم پاهايش را باز كرد تا حسن رضی الله عنه از ميان آنها عبور كند.[4]

6 ـ انس رضی الله عنه مي‌گويد: هيچ كس، از حسن بن علي رضی الله عنه شباهت بيشتري به رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم نداشت.[5] انس رضی الله عنه علاوه بر اين مي‌گويد: حسن بن علي رضی الله عنه از لحاظ سيما، بيش از همه به رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم شباهت داشت.[6]

7ـ زماني كه رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم در بيماري وفات خود به سر مي‌برد، فاطمه رضي الله عنها، حسن و حسين را نزد آن حضرتص برد و گفت: اي رسول‌خدا! اينها فرزندان شما هستند؛ چيزي به اينها ارزاني كن. رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: «هيبت و ارجمندي من، به حسن رضی الله عنه و جرأت و سخاوتم، به حسين رضی الله عنه مي‌رسد».[7]

8 ـ ابن ابي مليكه مي‌گويد: فاطمه رضي الله عنها مي‌گفت: پسرم، حسن رضی الله عنه شبيه رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم است و شبيه علي رضی الله عنه نيست.[8]

9ـ اين افراد، شبيه‌ رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم بودند: جعفر بن ابي‌طالب، حسن بن علي، ابوسفيان بن حارث، قثم بن عباس، سائب بن عبيد بن عبد يزيد بن هاشم بن مطلب.[9]

10ـ هبيرة بن بريم مي‌گويد: از علي رضی الله عنه شنيدم كه مي‌گفت: كسي كه دوست دارد به شخصي بنگرد كه موها و همچنين قسمت گردن تا صورتش، بيشترين شباهت را به رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم دارد، به حسن بن علي رضی الله عنه نگاه كند و هر كس، دوست دارد به شبيه‌ترين فرد به رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم از لحاظ اندام پايين‌تر از گردن نگاه نمايد، به حسين بن علي رضی الله عنه بنگرد.[10]

وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین


[1]- الطبقات الكبري (1/245)؛ صحيح بخاري، شماره‌ي 3544.

[2]- طبقات (1/247) با سند ضعيف.

[3]- طبقات (1/248) با سند حسن.

[4]- طبقات (1/249) با سند ضعيف.

[5]- الصحيح المسند من فضائل الصحابة، از عدوي، ص263.

[6]- ذخائر ذوي القربي، ص221.

[7]- الأحاديث الواردة بشأن السبطين، ص287؛ استاد عثمان الخميس، به خاطر وجود محمد بن حميد وابراهيم بن علي در سند راويان، اين حديث را ضعيف دانسته است.

[8]- مجمع الزوائد (9/176).

[9]- التبيين في أنساب القرشيين، ص102.

[10]- الشريعة از آجري (5/2146).
     
  
مرد

 
rostam91: دیرزمانی نخواهد گذشت که امارت، به دست معاويه رضی الله عنه خواهد افتاد.
این دیدگاه های اهل سنت است و البته دیدگاه شیعه خلاف اغلب انها و مسلما صحیح تر است چون اهل سنت از ابتدا به واسطه اخلاق عمر سطحی بین هستند در صورتیکه شیعه به تبع امامان بزرگوار واقع بین و درون نگر هستند

شاهد ان نیست که موئی و میانی دارد ....بنده طلعت آن باش که آنی دارد

ویا

من درون را بنگریم و قال را .....نی برون را بنگریم و حال را


کاش در این ایام شهادت علی ع که حاصل تنگ نظری بزرگان و ساده لوحی و جهل عوام بود حق را قلب نمیکردید

rostam91: سفيان بن ليل مي‌گوید: هنگامي كه حسن بن علي رضی الله عنه به كوفه آمد، به او گفتم: اي خوا‌ركننده‌ي مؤمنان! وی در پاسخ گفت: اين سخن را مگو؛ زیرا من، از پدرم شنيدم كه فرمود: دیرزمانی نخواهد گذشت که امارت، به دست معاويه رضی الله عنه خواهد افتاد.
حتی امروز هم صلح و جنگ را در راستای هم و در نهایت پیروزی را فقط در جنگ نمیدانند و بر اساس تدبیر گاه جنگ و مقاومت احمقانه است و صلح تدبیر و تشخیص ان با اکابر و رهبر هر جامعه ای است نه با هر عوامی

اما اینکه خبر علی ع مبنی بر غصب خلافت توسط معاویه دال بر حقانیت ان باشد و امام حست انرا باعث صلح بداند بسیار دروغ و کثیف است چرا مکه اگر مبنی بر این بود چرا خوده علی ع به جنگ یا معاویه پرداخت

دلایل صلح امام حسن و یا عدم پیروزی علی ع بر معاویه در ناجوانمردی معویه بود

معاویه و عمر عاص در راستای حفظ حکومت و جنگ از هیچ نا جوانمردی و عصیانی واگذار نمیکردند و جهل جماعت هم مزید بر علت یود برای معاویه از بین بردن اساس اسلام هم در قبال حفظ حکومت بی ارزش بود ولی دغدغه امام حفظ دین است همانکه حسین ع فرمود فلا یستقم دین جدی الا به قتلی فیا سیوف خذینی انها مال و جان را برای حفظ دین میخواستند اما هرگز معاویه و عمر عاص اینگونه نبودند درباره دنیا خواهی معاویه همین بس که به جنگ با خلیفه زمان خود برخواست و همین در ارتداد او کافی است

اگر بگذریم از ازار و اذیت ها و لعن گفتن علی بر منبرها و ازار مردم دهات و شهرها و غارت انها به نام علی ع
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
واپسين روزهاي زندگاني حسن رضی الله عنه

بسم الله الرحمن الرحیم

عمير بن اسحاق مي‌گويد: به همراه يكي از قريشيان، نزد حسن بن علي رضی الله عنه رفتم. ناگهان حسن رضی الله عنه برخاست و به دستشويي رفت و چون بيرون آمد، فرمود: «به‌خدا سوگند اينك پاره‌اي از جگرم، بيرون افتاد؛ و من، با چوبي كه همراهم بود، آن را زير و رو كردم. بارها به من زهر خوراندند، اما هيچ‌گاه همانند اين بار نبود». آن‌گاه به شخصي كه همراهم بود، فرمود: «هر چه مي‌خواهي از من درخواست كن كه ديگر چنين فرصتي، پيش نخواهد آمد». پاسخ داد: «هيچ نمي‌خواهم جز اينكه خداوند، تو را شفا دهد». گويد: ...فرداي آن روز، به عيادت حسن رضی الله عنه رفتيم و ديديم كه واپسين لحظات حياتش را سپري مي‌كند. در اين اثنا برادرش حسين رضی الله عنه آمد و بالاي سرش نشست و پرسيد: «اي برادر! چه كسي، تو را زهر خوراند؟» حسن رضی الله عنه فرمود: «آيا مي‌خواهي او را بكُشي؟» گفت: «آري». فرمود: «اگر قاتلم، همان كسي باشد كه من، مي‌پندارم، پس خداوند، او را به‌شدت عذاب خواهد كرد (و انتقام مرا خواهد گرفت)، اما اگر گمان من، درست نباشد، دوست ندارم كه انساني بي‌گناه، به‌خاطر من كشته شود».[1]

وصيت حسن به حسين رضي‌الله‌عنهما:

ابن‌عبدالبر روايت نموده كه چون، وفات حسن رضی الله عنه فرا رسيد، به برادرش حسين رضی الله عنه فرمود: زماني كه رسول‌خداصلی الله علیه وسلم وفات نمود، پدرمان ـ كه رحمت خدا بر او باد ـ اميدوار بود كه جانشين نبي اكرمص شود، اما تقدير خدا، اين بود كه ابوبكر رضی الله عنه ، زمام امور را به‌دست گيرد، و هنگامي كه ابوبكر رضی الله عنه درگذشت، باز هم پدرمان اميدوار بود كه به خلافت برسد، اما عمر رضی الله عنه ، خليفه شد و زماني كه مرگش، نزديك شد، تعيين خليفه را به شورايي شش‌نفره واگذار كرد كه پدرمان، يكي از ايشان بود و شكي نداشت كه به خلافت مي‌رسد، ولي اين بار هم پدرمان، به خلافت نرسيد و عثمان رضی الله عنه ، به‌عنوان خليفه تعيين شد. و چون عثمان رضی الله عنه به شهادت رسيد و با پدرمان بيعت شد، به نزاع با وي برخاستند تا آنكه شمشير كشيد و در طلب حق خويش برآمد؛ با اين حال، چيزي از امارت، برايش صاف و پاكيزه، جلوه نكرد (و اوضاع، آن‌گونه كه مي‌خواست، بر وفق مرادش نبود). به‌خدا سوگند، چنين مي‌بينم (و بر اين باورم) كه خداوند، خلافت و نبوت را در ما اهل بيت، جمع نمي‌فرمايد؛ مبادا سبك‌سران كوفه، رأي تو را بزنند و تو را (به قيام) فرا بخوانند».[2]

ابن‌عبدالبر، سند اين روايت را ذكر نكرده است؛ چنانچه پيداست متن اين روايت نيز مخدوش و ناشايست مي‌باشد؛ زيرا با رويكرد علي مرتضي رضی الله عنه در امر خلافت و نيز روايت‌هايي كه از او در زمينه‌ي تقديم ابوبكر و عمر رضي‌الله‌عنهما نقل شده، در تعارض قرار دارد. بنده، در تحليل وقايع زندگي ابوبكر[3] و عمر[4] رضي‌الله‌عنهما، اين موضوع را به‌تفصيل، مورد بررسي قرار داده‌ام.

تفكر و تدبر حسن رضی الله عنه در نشانه‌هاي قدرت خداوند:

حسن رضی الله عنه در واپسين لحظات زندگي‌اش، به اطرافيان خويش فرمود: «مرا به صحن خانه ببريد تا به ملكوت آسمان‌ها بنگرم (و در نشانه‌هاي قدرت خداوند، تدبر نمايم)». بدين ترتيب آن بزرگوار را با بسترش به بيرون خانه منتقل کردند؛ وي، سرش را بلند كرد و گفت: «بارخدايا! من، خويشتن را نزد تو مي‌بينم[5] و جان و هستي من، برايم از تمام جان‌ها، عزيزتر است». بدين‌سان از عنايات خاص خداوند به حسن رضی الله عنه ، اين بود كه وي، خويشتن را تسليم رضاي خداوند متعال نموده و به اجر و پاداش الهي، اميدوار بود.[6]

در روايتي آمده است كه گفت: «بارخدايا! من، خويشتن را نزد تو مي‌بينم و هيچ‌ مصيبتي مانند اين، به من نرسيده جز مصيبت (رحلت) رسول‌خداصلی الله علیه وسلم ».[7]

آري! بدين ترتيب در آن موقعيت حساسي كه جان به لب مي‌رسد و انسان، واپسين لحظات حياتش را سپري مي‌كند، حسن رضی الله عنه ، با تمام وجود، به سوي خدا روي آورد و با زبان قال و بيان حال، به يگانگي، كبريايي، و عظمت و جبروت الله اقرار نمود. در عباراتي كه حسن رضی الله عنه به‌كار برد، مفاهيم خضوع و خشوع به درگاه پرودگار بزرگ و بلندمرتبه، فوران كرد و كمال اميدواري به مهربان‌ترين مهربانان، و دلبستگي به خداوند يكتا، نمايان گشت. حسن رضی الله عنه ، هنگام وداع با دنيا، عبادت بزرگي چون انديشيدن در ملكوت آسمان‌ها و تدبر در نشانه‌هاي قدرت خداوند را از ياد نبرد و اين درس ارزشمند را به ما آموخت كه بايد هميشه دل به خداوند بست و هيچ‌گاه او را از ياد نبرد. خداي متعال، مي‌فرمايد:

« إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآَيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ» (آل‌عمران:190)

«همانا در آفرينش آسمان‌ها و زمين و دگرگوني شب و روز، نشانه‌هايي(روشن) براي خردمندان (در زمينه‌ي شناخت آفريدگار) وجود دارد».

حسن رضی الله عنه نگاهي به خويشتن انداخت كه برايش از تمام جان‌ها ـ جز رسول‌خداصلی الله علیه وسلم ـ عزيزتر بود و سپس به درگاه الهي اذعان و اعتراف نمود كه خويشتن را نزد خدا مي‌بيند و خود را به او سپرده و به‌رضاي او راضي است. خداوند متعال، مي‌فرمايد:

« وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ» (ذاريات:21)

«و در وجود خود شما (نشانه‌هاي آشكاري براي اهل يقين وجود دارد؛) آيا نمي‌بينيد؟»

بديهي است تفكر و تدبر در آفاق و انفس، و به‌عبارتي: انديشيدن در نظام گيتي و نيز تدبر در جهان كوچك و پيچيده‌ي وجود انسان)، يكي از عوامل تقويت ايمان است؛ چراكه در جهان هستي و در وجود انسان، نشانه‌ها و دلايل آشكار و واضحي وجود دارد كه بيانگر قدرت و عظمت آفريدگار مي‌باشد. زيبايي و نظم شگفت‌آور گيتي، حيرت و تعجب دانشمندان و خردمندان را برمي‌انگيزد و جلوه‌اي از گستره‌ي بي‌پايان قدرت الهي و نمودي از علم و دانش نامحدود و گسترده‌ي پروردگار هستي است. گوناگوني و فراواني موجودات و نعمت‌هاي جهان آفرينش، بيانگر رحمت بيكران خداي متعال و فضل و احسان بي‌پايانش، نسبت به مخلوقات مي‌باشد. اينها، همه، زمينه‌ساز تعظيم و بزرگداشت خداوند متعال است؛ يعني با وجود اين‌همه نعمتي كه خداوند متعال، به ما ارزاني داشته، بايد سپاس‌گزارش باشيم، همواره او را ياد كنيم و همه‌تن به سوي او روي بياوريم و با تمام وجود، تسليم دستوراتش شويم. و اين، روح و سرّ ايمان است..[8] اگر در مخلوقات و آفريده‌هاي خداوند متعال، بينديشيم، به‌خوبي پي خواهيم برد كه همه‌ي مخلوقات، از هر جهت، به خالق و آفريدگار هستي نيازمندند و حتي به‌اندازه‌ي يك چشم به‌هم زدن نيز از او، بي‌نياز نيستند. در وجود خود ما نيز نشانه‌ها و دلايل آشكاري وجود دارد كه بيانگر نياز هميشگي و گريزناپذير يكايك ما به خداي متعال است؛ چنين تفكري، انسان را به فروتني و تواضع وا مي‌دارد و سبب مي‌شود كه انسان مسلمان، با احساس نياز به پرودگارش، دست دعا و زاري و تضرع، بلند نمايد و خداوند را به‌فرياد بخواند و به درگاهش، عرض نياز كند و از پروردگار مهربان بخواهد كه او را زيان‌هاي ديني و دنيوي، مصون بدارد. بدين ترتيب توكل و اعتماد مسلمان به خدايش، بيشتر مي‌شود و بيش از هر زماني، به فضل و احسان پروردگار چشم مي‌دوزد و اين‌چنين، ايمان، تحقق مي‌يابد و عبادت و بندگي، قوت مي‌گيرد؛ چراكه دعا، اصل و مغز عبادت است.[9]

حسن بن علي رضی الله عنه در واپسين لحظه‌هاي زندگي‌اش، از عبادت بزرگي چون تدبر و تفكر در نشانه‌هاي قدرت خداوند غافل نشد و به‌خوبي، به انجام چنين عبادتي پرداخت و بدين‌سان به ما آموخت كه عبادت، داراي مفاهيم گسترده و بزرگي است؛ چنانچه خود را به خداوند سپرد و اذعان نمود كه خود را نزد خدا مي‌پندارد و به اجر و پاداش الهي، اميدوار، و به رضاي او، راضي است. صحابه رضی الله عنهم مفهوم احتساب را دريافته بودند و از تمام اعمالشان، اميد اجر و ثواب داشتند؛ چنانچه ابوموسي رضی الله عنه از معاذ رضی الله عنه پرسید: «اي معاذ! چگونه قرآن مي‌خواني؟» پاسخ داد: «اول شب مي‌خوابم و پس از اينكه مقداري خوابيدم، بر مي‌خيزم و هر اندازه كه خداوند، برايم مقدر كرده باشد، قرآن مي‌خوانم و همان‌طور كه از بيداري‌ام، اميد اجر و ثواب دارم، از خوابم نيز اميد اجر و ثواب دارم»[10]

خورد و نوش و حتي هم‌بستري مرد با همسرش، در صورتي كه بر اساس دستورات الهي و به اميد اجر و پاداش باشد، اجر و پاداش الهي را به دنبال دارد. حسن بن علي رضی الله عنه در حالي دار فاني را وداع گفت كه خودش را نزد خدا مي‌پنداشت و در عبادت تفكر و تدبر و نيز در عبادت احتساب به‌سر مي‌برد و به اجر و پاداش الهي در ازاي مصايب، اميدوار بود. حسن رضی الله عنه ، زبان حال اين آيه‌ي كريمه بود كه:

«قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (162) لَا شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ» (انعام:162،163)

«بگو: نماز و عبادت و زيستن و مردن من، از آن خداست كه پروردگار جهانيان مي‌باشد (و) هيچ شريكي ندارد؛ و به همين دستور داده شده‌ام. و من، نخستين مسلمانم».

آخرين سخنان حسن رضی الله عنه :

ابونعيم[11] مي‌گويد: زماني كه بيماري حسن رضی الله عنه شدت يافت، آن بزرگوار آه و ناله مي‌كرد. شخصي، نزدش آمد و گفت: «اي ابومحمد! چرا آه و ناله سر مي‌دهي؟ مگر نه اينكه با جدا شدن روح از كالبدت، نزد پدر و مادرت علي و فاطمه، و نيز نزد پدربزرگ و مادربزرگت نبي (اكرمص) و خديجه مي‌روي و به عموهايت حمزه و جعفر، و به دايي‌هايت قاسم و طيب و ابراهيم، و به خاله‌هايت رقيه و ام‌كلثوم و زينب مي‌پيوندي؟» راوي مي‌گويد: غم و ناله‌ي حسن رضی الله عنه پس از شنيدن اين سخن، برطرف شد.[12]

در روايتي آمده است كه گوينده‌ي اين سخن به حسن رضی الله عنه ، برادرش حسين رضی الله عنه بود. حسن رضی الله عنه در پاسخش فرمود: «اي برادرم! من، به امر و خواست خداي متعال، به جايي مي‌روم كه هرگز نرفته‌ام و تعدادي از مخلوقات خدا را مي‌بينم كه هيچ‌گاه امثال آنان را نديده‌ام». آن‌گاه حسين رضی الله عنه گريست.[13]

در روايتي آمده است كه حسن رضی الله عنه فرمود: «من، با آن‌چنان امر بزرگ و مسأله‌ي هولناكي مواجه شده‌ام كه پيشتر تجربه‌اش را نداشته‌ام».[14]

در كتاب خدا و سنت رسول‌خداصلی الله علیه وسلم مسير و سرنوشت انسان، از آغاز خروج روح از كالبدِ وي تا استقرارش در بهشت يا جهنم، به‌تفصيل بيان شده است. از اين‌رو سلف صالح و پيشينيان نيك امت، به‌شدت از سوءخاتمه و فرجام بد مي‌ترسيدند؛ هيچ‌كس از عاقبت خويش خبر ندارد و فرجام هر كس، به‌قدري مهم است كه ملاك و معيار پذيرش يا عدم پذيرش اعمال، به‌شمار مي‌رود. بنابراين مؤمنان، در هر قدمي كه برمي‌دارند و در هر حركتي كه مي‌كنند، از سوءخاتمه و فرجام بد، مي‌ترسند؛ چنانچه خداي متعال، در توصيف مؤمنان مي‌فرمايد:

«وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ » (مؤمنون:60)

«و دل‌هايشان، ترسان و هراسان است».

اهل ايمان، همواره سختي‌هاي مرگ و مشكلات قبض روح و جان دادن را به‌ياد دارند و مسيري را كه فراروي همگان است، خيلي خوب مي‌شناسند. رسول‌خداصلی الله علیه وسلم مي‌فرمود: (اللهم هوّن عليّ سكرات الموت)[15] يعني: «بارخدايا! سختي‌هاي مرگ را بر من، آسان بگردان».

وقتي انسان، از سختي‌هاي مرگ مي‌ترسد، مواجه شدن با ملك الموت (فرشته‌ي مرگ) نيز برايش هولناك است و از ديدن او، مي‌هراسد و ترس و وحشت، او را فرا مي‌گيرد.[16]

قرطبي مي‌گويد: مشاهده‌ي ملك الموت (فرشته‌ي مرگ) ، آن‌چنان ترس و وحشتي در دل ايجاد مي‌كند كه غير قابل توصيف است و تنها كسي، به حقيقت آن پي مي‌برد كه با آن مواجه شده و آن را با چشم خود ديده است.[17] گذشته از ياد مرگ و ترس از ديدن فرشته‌ي مرگ، بايد وقايع هولناك‌ پس از مرگ را نيز به‌ياد داشت؛ چراكه انسان، پس از مردن، نتيجه‌ي آزمون دنيا را مي‌بيند. از اين‌رو بايد بدين نكته بينديشيم كه آيا ما، جزو كساني خواهيم بود كه فرشتگان، به آنان مي‌گويند:

« أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ» (فصلت:30)

«نترسيد و غمگين نباشيد، و مژده باد شما را به بهشتي كه نويدش به شما داده مي‌شد».

يا در جرگه‌ي كساني خواهيم بود كه خداي متعال، درباره‌ي آنان مي‌فرمايد:

«وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ» (انفال:50)

«(اي پيغمبر!) اگر (آن هول و هراسي را) ببيني (كه هنگام مرگ به كافران دست مي‌دهد)، بدانگاه كه فرشتگان، جان كافران را مي‌گيرند و سر و صورت و پشت و روي آنها را مي‌زنند (و به ايشان مي‌گويند): عذاب سوزان را بچشيد، (از مشاهده‌ي اين‌همه رنج و ترس، به حال آنان تأسف خواهي خورد)».

رسول‌خداصلی الله علیه وسلم فرموده است: (مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ، أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ، وَمَنْ كَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ، كَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ) يعني: «‌هرکس، ملاقات خدا را دوست داشته باشد، خداوند هم ملاقات او را دوست دارد. و هرکس كه ملاقا ت خدا را دوست نداشته باشد، خداوند هم ملاقات او را دوست ندارد»‌. عايشه رضي الله عنها گفت: ما مرگ را دوست نداريم. فرمود: (لَيْسَ ذَاك، وَلَكِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا حَضَرَهُ الْمَوْتُ بُشِّرَ بِرِضْوَانِ اللَّهِ وَكَرَامَتِهِ. فَلَيْسَ شَيْءٌ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِمَّا أَمَامَهُ، فَأَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ وَأَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ. وَإِنَّ الْكَافِرَ إِذَا حُضِرَ بُشِّرَ بِعَذَابِ اللَّهِ وَعُقُوبَتِهِ، فَلَيْسَ شَيْءٌ أَكْرَهَ إِلَيْهِ مِمَّا أَمَامَهُ فكَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ وَكَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ)[18] یعنی: «هدف، اين نيست. بلکه هنگامي که مرگ به سراغ مؤمن بيايد، او را به خشنودي و بخشش الهي، بشارت مي‌دهند. در اين هنگام، هيچ چيزي برايش از آنچه که در انتظارش هست، محبوب‌تر نيست. پس او، ملاقات خدا را دوست دارد و خدا هم ملاقات او را دوست دارد. اما هنگامي که مرگ کافر فرا رسد، او را به عذاب الهي، بشارت مي‌دهند. لذا هيچ چيزي برايش از آنچه که در انتظارش مي‌باشد، ناگوارتر نيست. اينجاست که او، ملاقات خدا را دوست ندارد و خدا هم ملاقات او را دوست ندارد»‌.

فشار قبر نيز جزو مسايلي است كه همه، آن را تجربه خواهند نمود. رسول‌خداصلی الله علیه وسلم فرموده است: (إِنَّ لِلْقَبْرِ ضَغْطَةً، لَوْ نجا أَحَدٌ مِنْهَا نَجَا مِنْهَا سَعْدُ بْنُ مُعَاذٍ)[19] يعني: «قبر، فشاري دارد كه اگر كسي، از آن نجات يابد، آن شخص، سعد بن معاذ خواهد بود». نبي اكرم رضی الله عنه در توصيف قبر فرموده است: (رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّارِ)[20] يعني: «قبر، باغي از باغ‌هاي بهشت يا گودالي از گودال‌هاي جهنم است». ما، رستاخيز و برپايي قيامت را پيش رو داريم. خداي متعال، مي‌فرمايد:

«يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ » (حج:1)

«اي مردم! از پرودگارتان بترسيد (و به ياد روز قيامت باشيد). همانا زلزله‌ي قيامت، واقعه‌ي بزرگ (و هراس‌انگيزي) است».

روز قيامت، روزي بس دشوار است؛ خداي متعال، مي‌فرمايد:

«يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ» (مطففين:6)

«روزي كه مردمان، در پيشگاه پروردگار جهانيان، (براي حساب و كتاب) برپا مي‌ايستند».

در روز قيامت، تمام انسان‌ها اعم از نخستين انساني كه پا به عرصه‌ي گيتي نهاده (يعني آدمu) تا آخرين فردي كه به دنيا مي‌آيد، حشر خواهند شد؛ خداي متعال، مي‌فرمايد:

«إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآَيَةً لِمَنْ خَافَ عَذَابَ الْآَخِرَةِ ذَلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَذَلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ » (هود:103)

«آن، روزي است كه مردمان را (براي حساب و كتاب) گرد مي‌آورند و روزي است كه (از سوي همگان)، مشاهده مي‌گردد».

خداي متعال و رسول اكرمص صحنه‌هاي هراس‌انگيز قيامت را توصيف كرده‌اند؛ چنانچه خداي متعال، مي‌فرمايد:

«كَلَّا إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا (21) وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا (22) وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّكْرَى (23) يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي» (فجر:21-24)

«هرگز! (چنين نيست كه مي‌پنداريد). زماني كه زمين، سخت در هم كوبيده مي‌شود و صاف و مسطح مي‌گردد، و پروردگارت بيايد و فرشتگان، صف در صف حاضر شوند؛ در آن روز، دوزخ را بياورند؛ در آن روز، انسان، به خود آيد، و چنين به‌خود‌آمدني، چه سودي به حالش خواهد داشت؟ (بنابراين) خواهد گفت: اي كاش براي زندگي خويش، (نيكي‌ها و حسناتي) پيشاپيش مي‌فرستادم».

رسول‌خداصلی الله علیه وسلم فرموه است: (يُؤْتَى بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ زِمَامٍ مَعَ كُلِّ زِمَامٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ يَجُرُّونَهَا)[21] يعني: «روز قيامت جهنم را در حالي مي‌آورند كه هفتاد هزار مهار دارد و با هر مهاري، هفتاد هزار فرشته، همراهند و آن را مي‌كشند». به‌راستي چه صحنه‌ي وحشتناكي است! آن‌چنانكه دل‌ها را پاره‌پاره مي‌كند. از ترس آن روز هولناك بود كه حسن بن علي رضی الله عنه فرمود: «من، اين ننگ و عار را بر آتش جهنم ترجيح مي‌‌دهم».[22] حسن رضی الله عنه از اين ترسيد كه در پيشگاه الهي درباره‌ي خون مسلمانان، مورد بازخواست قرار گيرد. چراكه رسول‌خداصلی الله علیه وسلم فرموده است: (أول ما يقضي بين الناس في الدماء)[23] یعنی: «نخستين چيزي كه ميان مردم در مورد آن داوري مي‌شود، درباره‌ي خون‌ها (قتل‌ها) است».

رسول‌خداصلی الله علیه وسلم در بيان يكي از صحنه‌هاي هولناك قيامت فرموده است: (يَجِيءُ الْمَقْتُولُ بِالْقَاتِلِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ نَاصِيَتُهُ وَرَأْسُهُ بِيَدِهِ وَأَوْدَاجُهُ تَشْخَبُ دَمًا يَقُولُ يَا رَبِّ هَذَا قَتَلَنِي حَتَّى يُدْنِيَهُ مِنْ الْعَرْشِ)[24] يعني: «روز قيامت، مقتول، در حالی که موی پیشانی و سر قاتل را گرفته و از رگ گردن وی، خون، جاری است، قاتل را مي‌آورد و مي‌گوید: ای پروردگارم! این، مرا کشت؛ آن چنانکه او را به عرش نزدیک مي‌كند».[25]

آري! چه روز سخت و وحشتناكي، پيش روي ما قرار دارد! وقتي سردار جوانان بهشت، از آن روز هولناك، هراس دارد، حال ما و امثال ما چگونه خواهد بود؟! همه‌ي ما بايد عبرت بگيريم و براي آن‌چنان روزي، تلاش نماييم و عمل نيك انجام دهيم و از خداي متعال بخواهيم كه ما را مشمول عفو و مهرباني خويش قرار دهد كه او، بس مهربان، بردبار و بخشاينده است.

خاكسپاري حسن رضی الله عنه در قبرستان بقيع:

حسن رضی الله عنه در واپسين لحظات زندگي‌اش به برادرش حسين رضی الله عنه فرمود: «مرا در كنار پدرم (يعني رسول‌خداصلی الله علیه وسلم ) دفن نماييد، مگر اينكه بيم درگيري و خونريزي وجود داشته باشد؛ در اين صورت به‌خاطر من، هيچ خوني به زمين نريزيد و مرا در قبرستان (عمومي) مسلمانان دفن كنيد». زماني كه حسن رضی الله عنه وفات نمود، حسين رضی الله عنه و همراهانش، مسلح شدند. ابوهريره رضی الله عنه ، حسين رضی الله عنه را سوگند داد و فرمود: «وصيت برادرت را يادآوري مي‌كنم كه دستور داد اگر بيم خونريزي وجود داشت، مرا در گورستان عمومي مسلمانان، دفن كنيد». گفتني است: مروان بن حكم، از خاكسپاري حسن رضی الله عنه در كنار رسول‌خداصلی الله علیه وسلم جلوگيري كرد. البته ابوهريره، جابر بن عبدالله، ابن‌عمر، عبدالله بن جعفر و مسور بن مخرمه و عده اي ديگر، ميانجيگري كردند و سرانجام با موافقت حسين رضی الله عنه ، پيكر حسن رضی الله عنه را به بقيع‌الغرقد منتقل نمودند و در كنار مادرش، زهراي بتول رضي‌الله‌عنها به خاك سپردند.[26]

در مورد چگونگي خاكسپاري حسن بن علي رضی الله عنه ، روايات ضعيفي نقل شده و اين فرصت را در اختيار غرض‌ورزان قرار داده است كه با سوءاستفاده از اين روايات ضعيف، در جهت اهداف شوم خويش، دسيسه نمايند و به طرح مسايلي بي‌اساس و دروغين بپردازند. چنانچه ادعا كرده‌اند كه ام‌المؤمنين عايشه‌ي صديقه رضي‌الله‌عنها، از خاكسپاري حسن رضی الله عنه در كنار رسول‌خداصلی الله علیه وسلم و ابوبكر و عمر رضي‌الله‌عنهما جلوگيري كرده و گفته است: «نفرِ چهارمي، اينجا دفن نخواهد شد؛ زيرا اينجا خانه‌ي من است كه رسول‌خداصلی الله علیه وسلم در دوران حياتش، آن را به من داد». اين روايت، صحيح نيست و سندش، مجهول مي‌باشد.[27]

ابن‌تيميه ‌رحمه‌الله، بر اساس روايات صحيح ثابت نموده كه عايشه رضي‌الله‌عنها، به درخواست حسن رضی الله عنه براي خاكسپاري جنازه‌اش در كنار رسول‌خداصلی الله علیه وسلم ، پاسخ مثبت داده بود. چراكه حسن رضی الله عنه پيش از وفاتش، اين درخواست را با عايشه رضي‌الله‌عنها در ميان نهاد و عايشه‌ رضي‌الله‌عنها نيز موافقت كرد كه حسن رضی الله عنه را در خانه اش دفن نمايند. اما عده‌اي ديگر، مانع از خاكسپاري حسن رضی الله عنه در كنار رسول‌خداصلی الله علیه وسلم شدند و گفتند: چون عثمان رضی الله عنه ، در آنجا دفن نشده، پس هيچ كس ديگر هم نبايد آنجا دفن شود. از اين‌رو چيزي نمانده بود كه آشوب به‌پا شود.[28] در اين‌باره نيز روايات بي‌اساسي نقل شده است. چنانچه در برخي از كتاب‌هاي تاريخ آمده است كه ابان بن عثمان بن عفان گفت: خيلي عجيب است كه پسرِ قاتل عثمان در جوار رسول‌خداصلی الله علیه وسلم و ابوبكر و عمر، دفن شود، حال آنكه اميرمؤمنان، شهيد مظلوم در بقيع‌الغرقد، به خاك سپرده شد![29] سند اين روايت، واقعاً ضعيف است و متن ناشايستي دارد. در كتاب‌هاي تاريخ، رواياتي وجود دارد كه بيانگر جلوگيري مروان بن حكم از خاكسپاري حسن رضی الله عنه در جوار رسول‌خداصلی الله علیه وسلم مي‌باشد؛ گفتني است: تمامي
     
  
مرد

 
rostam91: وصيت حسن به حسين رضي‌الله‌عنهما:
شستن فرق شکسته بخدا سخت بود .............دیدن شیر خدا با دل خون سخت بود
دیدن روی مغیره بخدا سخت بود ...........یاد مظلومی زهرا بخدا سخت بود

یکی از وصیت های امام حسن به امام حسین ع دفت شدن در کنار قبر جدش بود اما


مانعت از دفن امام حسن(ع) در کنار پیامبر(ص)

آنگاه که امام حسن(ع) دار فانى را وداع گفت، عباس بن‏على(ع)، عبدالرحمن بن‏جعفر و محمد بن‏عبدالله بن‏عباس به کمک امام حسین(ع) شتافتند و آن حضرت با کمک آنان جنازه برادر را غسل داد، حنوط کرد و کفن نمود، آنگاه به مصلی که در نزدیکى مسجد النبى(ص) بود منتقل نمودند، که آن مصلی را «بلاطه‏» مى‏نامیدند. در آن جا بر جنازه آن حضرت نماز گزاردند، سپس جنازه را جهت تجدید عهد و دفن، نزدیک مزار رسول خدا(ص) بردند.

در این هنگام « مروان بن حکم» فرماندار مدینه به همراه آشوبگران جلو آمدند و فریاد برآوردند: شما مى‏خواهید حسن بن‏على(ع) را در کنار پیامبر دفن کنید؟ از طرف دیگر عایشه سوار بر استر به جمعشان پیوست و فریاد زد: چگونه مى‏شود کسى را که من هرگز او را دوست ندارم، به میان خانه من داخل کنید.

مروان گفت: آیا سزاوار است عثمان در دورترین نقطه مدینه در قبرستان دفن شود و حسن بن‏على در جوار پیامبر خدا(ص) هرگز نمى‏شود، من شمشیر به دست مى‏گیرم و حمله مى‏کنم و ممانعت‏خواهم نمود.عده‏اى از امویان و آشوبگران به دنبال بهانه بودند و مى‏خواستند فتنه‏اى به پا کنند که امام حسین(ع) با بردبارى جنازه برادرش را به سوى بقیع برگرداند و بنى‏هاشم را آرام نمود و در جوار جده‏اش « فاطمه بنت اسد» در بقیع دفن نمود و از خون‏ریزى و فتنه به همان وضعى که امام مجتبى(ع) وصیت نموده بود جلوگیرى کرد.

امام حسین(ع) رو به مروان کرد و فرمود: اگر برادرم وصیت کرده بود که در کنار جدش پیامبر(ص) دفن شود، مى فهمیدى که تو کوچک‏تر از آنى که بتوانى ما را برگردانى و جلو دفن جنازه او را در میان حرم پیامبر(ص) بگیرى. ابن‏شهر آشوب مى‏افزاید: به هنگام بردن جنازه امام مجتبى(ع) به سوى بقیع، افراد شرور و پست ‏به پشتیبانى امویان به جنازه آن بزرگوار تیراندازى کردند، به طورى که هنگام دفن هفتاد تیر از بدن آن حضرت جدا نمودند.

طعنه و عتاب ابن عباس به عایشه هنگام دفن امام مجتبى(ع)

ابن‏عباس(ره) خطاب به عایشه (در حالى که چهل سوار در اطرافش بودند) گفت: « چه بیچارگى و بدبختى! امروز سوار بر استر شدى و یک روز سوار بر شتر گشتى (اشاره به جنگ جمل). تو مى‏خواهى نور خدا را خاموش کنى و با اولیاى خدا بجنگى. برگرد، آنچه دیگران مى‏خواستند انجام دادى و ماموریت‏ خویش را به پایان رساندى، خداوند اهل بیت(ع) را یارى خواهد کرد، گرچه زمانى بگذرد...»


rostam91: ابن‌تيميه ‌رحمه‌الله، بر اساس روايات صحيح ثابت نموده كه عايشه رضي‌الله‌عنها، به درخواست حسن رضی الله عنه براي خاكسپاري جنازه‌اش در كنار رسول‌خداصلی الله علیه وسلم ، پاسخ مثبت داده بود
عایشه چیکاره بوده ....چطوره که زهرا س از پیامبر ارث نبرد ولی عایشه ارث بردو صاحب خونه پیامبر شد ....
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  ویرایش شده توسط: mohan1978   
مرد

 
امان از دست این آخوندها چجوری مردم ایرانو سرکار گذاشتنو دارن واسه خودشون حکومت میکنن
هی بزنین رو سر و سینه خودتون ببینم آخرش چی میشین
     
  
مرد

 
وقتی محرم می آید...


ستار پولدارترین مرد شهر،یکماه تکیه راه می اندازد

و خودش در روز تاسوعا سر مردم گل می مالد

و ۱۱ ماه هم سرشان شیره!

قدرت سامورایی! شب ها در تکیه لخت می شود

و میانداری می کند و روزها مردم را

لخت می کند و زورگیری ...!

آقا احمد تا پایان اربعین تمام پاساژش را سیاه می کند

و تا آخر سال هم مشتری هایش را!

سیامک چشم چران! که پاتوقش همیشه خدا

نزدیک مدارس دخترانه است

در دسته های عزاداری اسفند دود می کند!

حاج آقا مداح معروف شهر

بابت ۷ ساعت مداحی

حقوق ۲۵۰ روز یک کارگر را می گیرد!

رییس شرکت لبنیات شیر تو شیر!

۳۰شب شیر صلواتی به خلق خدا می دهد

و ۳۳۵ روز هم با اضافه کردن آب شیرشان را می دوشد
     
  
مرد

 
nisha2552: امان از دست این آخوندها چجوری مردم ایرانو سرکار گذاشتنو دارن واسه خودشون حکومت میکنن
هی بزنین رو سر و سینه خودتون ببینم آخرش چی میشین
آخرش فقر فرهنگی بیشتر ، هتاکتر ، دروغگوتر، فحاشتر از این!
دعای کورش کبیر : پروردگارا سرزمینم را از دشمنان حفظ کن، سرزمینم را از خشکسالی حفظ کن، سرزمینم را از دروغ حفظ کن!
     
  
مرد

 
ماجرای شهادت حسين، از کتابهای اهل سنت

دوستان شیعه،شما درباره قتل حسین،راست و دروغ زیاد شنیده اید. اینک ما میخواهم حقیقت را همانطور که بود، برایتان بازگو کنیم:
مقام حسین

: حضرت حسین در سال 4 هجری به دنیا آمد، پیامبرصلی الله علیه وسلم ما به او علاقه زیادی داشت.
در مسند احمد نوشته شده که حضرت یعلی العامری رضی الله عنه روایت کرده که روزی رسول الله صلي الله عليه وسلم با من ميامدند، ( برای دعوت به میهمانی ) در راه حسین را دیدند که دارد با کودکان بازی میکند، جلوی مردم، پیامبر صلی الله علیه وسلم دست هایش را باز کرد تا حسین را بگیرد و حسین از جلویش فرار میکرد و به اینسو و آنسو میدوید، تا بلاخره رسول الله صلي الله عليه وسلم او را گرفت و یک دستش را زیر چانه و دست دیگرشان را بر سر حسن گذاشت و لبهایش را بوسید و فرمود :
<من از حسین و حسین از من است ، خداوندا،دوست بدار هرکس که حسین را دوست میدارد.>
در کتاب بخاری روایت آمده که مردی از اهل عراق از پسر عمر عبدالله رضی الله عنه درباره کشتن مگس در حالت احرام پرسید که آیا جایز است یا نه ؟!!
ابن عمر در جواب گفت : مردم عراق از خون مگس میپرسند، در حالیکه پسر دختر رسول الله را کشته اند!! کسی را کشته اند که درباره او رسول الله فرمود :حسن و حسین شاخه های ریحان ( گل خوشبوی )من در این دنیا هستند.
در مسند احمد و کتب دیگر،حدیث صحیح داریم که رسول الله صلي الله عليه وسلم فرمودند:< حسن و حسین آقا و سید جوانان دربهشت هستند>و این همان حدیثی است که تا امروز ائمه اهل سنت در بسیاری از نماز های جمعه؛ در خطبه نماز؛ آنرا ذکر میکنند، تا بزرگی مقام حسن و حسین را برای مردم، بازگو و تکرار کرده باشند.

پس زمینه قیام حسین بر علیه یزید
ماجرا برمیگردد به شهادت حضرت عثمان و به خلافت رسیدن حضرت علی و مخالفت معاویه با علی و جنگ آندو با یک دیگر و حمله حضرت علی به شام و عدم توفیق او در شکست دادن معاویه بخاطر کار شکنی لشکریانش .
اما پس از آنکه علی رضی الله عنه، مخالفان داخلی (شیعه های خوارج شده ) را قتل عام کرد، دوباره تصمیم حمله به شام را گرفت تا کار معاویه رضی الله عنه را یکسره کند، که دست ناپاک ابن ملجم ایشان را مهلت نداد و شهید شد، پس از شهادت ایشان، لشکر علی با حسن بن علی رضی الله عنهما بیعت کردند، اما حسن که در زمان حیات پدر نیز با جنگ مخالف بود، حالا که اختیار در دستش بود با معاویه صلح کرد و شرط گذاشت و توافق کردند که امیر معاویه بعد از خود خلافت را بشورا بسپارد.
حسین بشدت با این صلح مخالف بود و خواستار ادامه راه پدر، یعنی تداوم جنگ بود، اما مجبور به اطاعت از برادر بزرگترش شد، و بعد از مرگ حضرت حسن، حسین چون با امیر معاویه بیعت کرده بود، ساکت بر جای خود نشست و حلم و روش حکومتداری معاویه نیز بهانه ای برای شورش به دست کسی نمیداد، تا امیر معاویه وفات یافت، ولی قبل از وفات فرزندش را ولیعهد کرده بود، بزرگان اسلام با این انتخاب موافق نبودند اما چاره ای جز بیعت ندیدند، تا مبادا خونریزی و فتنه ای بزرگتر رخ دهد.
اما پسران علی و زبیر رضی الله عنهم،یعنی حسین بن علی و عبدالله بن زبیر اصلا زیر بار بیعت نرفتند و تصمیم به قیام گرفتند.
از سوی دیگر یزید به والی مدینه؛ ولید بن عتبه؛؛ دستور داد که از هردو بیعت بگیرد و اگر بیعت نکردند آنها را تحت فشار قرار دهد اما آندو حاضر به بیعت نشدند و راه مکه را در پیش گرفتند.
ماه شعبان بود که حسین به مکه رسید و در آنجا به او خبر رسید که مردم کوفه نیز بیعت با یزید را قبول ندارند و خواهان خلافت حسین هستند.
تصمیم حسین برای رفتن به عراق
حسین رضی الله عنه، برای پی بردن به حقیقت ماجرا، پسر عموی خود را که مسلم نام داشت، مامور کرد که به کوفه برود و از اوضاع آنجا برایش گزارشی بفرستد،و نامه ای هم توسط او، به بزرگان کوفه فرستاد و در آن نوشت:
بدرستیکه برادرم و پسر عمویم و مردی از اهل بیتم را بسوی شما فرستادم تا حقیقت امر را ببیند و مرا آگاه کند که اکر راغب به خلافت من باشید، سوی شما حرکت کنم.

مسلم، پسر برادر ناتنی حضرت علی، یعنی پسر عیقل بود.
مسلم از مکه بسوی کوفه حرکت کرد،در راه کوفه به مدینه رسید،همراهان او در اين سفر3 نفر بودند.
در مدینه دو راه بلد را باخود برداشت که یکی از این راهنماها خودش،راه را گم کرد و از تشنگی هلاک شد! مسلم بخاطر سختی سفر پیش رو، دلش نمیخواست به کوفه برود پس از نیمه راه به حسین نامه داد که مرا از این ماموریت معذور بدار .اما حضرت حسین نیذیرفت و نوشت که بسفرت ادامه بده.
اینجا باز ثابت میشود که امامان شیعه غیب نمیدانستند،اگر حسین غیب میدانست،نیازی نبود که مسلم را برای کسب خبر به کوفه بفرستد .
باری، مسلم به کوفه رسید و به خانه مختار ابی عبید رفت.
همزمان با این، یزید والی نرمخوی کوفه را برکنار کرده و مرد زیرک و بیرحمی بنام عبید الله بن زیاد را به کوفه فرستاده بود .
زیرا یزید هم از کوفه خبرهای نگران کننده میشنید.
ترس از عبیدالله بن زیاد باعث شد که مسلم هی جای خود را در کوفه عوض کند تا مبادا دستگیر شود،
نخست در خانه یکی از بزرگان کوفه، بنام هانی بن عروه مخفی شد، اما وقتی شک عبیدالله را دید به خانه یکی از مبلغان شیعه بنام مسلم بن عوسجه رفت.
و در پنهان کار خود را ادامه داد و 12000 نفر با او مخفیانه بیعت کردند.
و او این را که دید، نامه ای به این مضمون برای حسین فرستاد:
دیدبان قوم به قوم خود دروغ نمیگوید، تمام مردم کوفه با تو هستند، همینکه نامه مرا دیدی فورآ حرکت کن.حسین نامه را که دید، تصمیم به حرکت گرفت.
اما او تنها نمی رفت،و همراه خویش، همه قبیله خود؛ از زن و مرد و کودک را به کوفه میبرد، پس خبر پنهان نماند و همه دانستند که حسین میرود به کوفه، تا به کمک کوفیان بر علیه یزید بجنگد.مخالفت اصحاب و تابعین و فامیل حسین با حرکت او به سوی کوفه
حسین از کسی نظر نخواست اما ناصحان آمدند و ایشان را نصیحت کردند از جمله برادرش، محمد حنیفه
به او گفت چنین نکن و خودت نرو بلکه نمایندگانت را به شهرها بفرست. اگر مردم با تو بیعت کردند که خوب،اگر نکردند در دین تو نقصانی و کمی واقع نمیشود اما حسین نپذیرفت .
در روایت آمده که وقتی حسین تصمیم به قیام گرفت به اولاد عبد المطلب در مدینه نامه نوشت که به او ملحق شوند و آل عبدالمطلب آمدند و محمد بن الحنیفه هم آمد و گفت بنظر من حالا زمانی مناسب برای خروج و قیام نیست و حسین رضی الله عنه گفت ایا میترسی به پسرت آسیبی برسد ؟محمد بن حنیفه گفت به تو که آسیب برسد، مصیبتش برایم بزرگتر است از آسیب رسیدن به بقیه.
مخالفت پسر عموی حسین با قیام او
حسین میدانست که ابن عباس با قیام او مخالف است پس سعی کرد تا کارش را از او مخفی کند تا زیاد با نصایح آزارش ندهد،پس وقتی که این عباس شتابان پیش او آمد و گفت: ای پسر عمو شنیدم میخواهی بروی کوفه ؟
ای پسر عمو اگر آنها امیر شهر را کشته باشند و شهر را گرفته باشند پس کارت درست است، اما اگر امیر منتخب یزید در کوفه زنده و مسلط بر شهر کوفه باشد پس اونها ترا برای قتل و فتنه دعوت کرد ه اند و دروغ میگویند! نرو!!
حسین گفت :باشد، استخاره میکنم.
اما ابن عباس دریافت که میخواهد برود، فردایش باز آمد و گفت ای پسر عمو، نمیتوانم صابر باشم اگر رفتنی هستی برو یمن، آنجا شیعه های پدرت هنوز هستند و دست یزید بتو نمیرسد، ای پسر عمو،مردم عراق اهل حیانت و پیمان شکنی هستند، میترسم ترا بکشند اما چون حسین را مصمم به رفتن دید، گفت:
پس کودکان و زنان را نبر، میترسم ترا و آنها را بکشند همانطور که عثمان و زن و بچه اش را کشتند.
حتی که ابن عباس گفت :قسم به خدایی که غیر از او الهی نیست، اگر میتوانستم موی سرت را میکشیدم و نمیگذاشتم بروی .... اما حسین مصمم بود که برود

خواننده گرامی
همانطور که دیدید هر دوی این ها یعنی هم محمد الحنیفه برادر حسین، و هم ابن عباس پسر عموی حسین،با فکر او مخالف نبودند. آنها هم قبول داشتند کار حسین در مخالفت با یزید درست است،اما با روش او مخالف بودند، محمد حنیفه گفت نرو نمایندگان بفرست و ابن عباس گفت به یمن برو،آنجا جایی مناسبتر است.
و آینده نشان داد که نظر آنها ظاهرا درستتربود.
اما شیعه، چون امامان را عقل کل میداند، هرگز قبول نمیکند که حرکت حسین به کوفه، از لحاظ نظامی یک حرکت مناسب نبود .
و حضرت ابن عمر نیز وقتی شنید، حسین و ابن زبیر قصد قیام دارند، هر دو را نصحیت کرد که چنین نکنند و وقتی از قصد حسین برای رفتن به عراق با خبر شد، خود را به او رساند و گفت کجا میروی؟ گفت عراق، اینها اوراق بیعت مردم کوفه است!!
حضرت ابن عمر گفت :ای حسین! الله پیامبرش را بین دنیا و آخرت مخیر کرد که یکی را انتخاب کند و ایشان آخرت را برگزید و شما از خون و گوشت رسول الله هستید این دنیا بشما نمیرسد، برگرد!
و حضرت حسین قبول نکرد و ابن عمر او را در آغوش گرفت و گفت: با تو خداحافظی میکنم، مثل خدا حافظی کردن با یک مقتول!!
و بعد از واقعه کربلا، ابن عمر گفت حسین را نصحیت کردم، لازم نبود بعد از ان کارهای که اهل عراق با پدر و برادرش کرده بودند، به آنجا میرفت .
حتی ابن زبیر که خودش مخالف سرسخت یزید بود و بیعت نمیکرد و قصد قیام داشت، باز با رفتن حسین به عراق مخالف بود و به او گفت:
کجا میروی؟ به جایی که پدرت را کشتند و برادرت زخمی کردند؟!! و حسین نصحیت او را هم قبول نکرد
امیر مدینه، به حسین بن علی امان نامه داد.
جعفر طیار برادر حضرت علی را حتما میشناسید او پسری بنام عبدالله داشت همینکه عبدالله از تصمیم حسین برای رفتن به کوفه آگاه شد، پسرانش محمد و عون را با نامه ای پیش حسین فرستاد که برگرد مدینه و دست از این کار بردار.
و وقتی انکار حسین را دید، عبدالله بن جعفر با خود فکر کرد شاید حسین از والی مدینه میترسد! پس پیش او رفت و از او خواست که به حسین سخت نگیرد، و به او امان بدهد.
عمرو بن سعید بن عاص والی مدینه به عبدالله گفت: هرچی میخواهی بنویس من امضاء میکنم .
و نامه ای با این مضمون، با و مهر و امضای والی برای حسین در مکه فرستادند:
بسم الله الرحمن الرحیم
از طرف عمرو بن سعید بن عاص به حسین بن علی بن ابی طالب اما بعد :من دعا میکنم که از این کار منصرف شوی و کاری شایسته کنی .
خبر بمن رسید که میخواهی به عراق بروی،چنین مکن! من ترا از شر اختلاف به خدا میسپارم، در این کار برای تو هلاکت است .من عبدالله بن جعفر و یحیی بن سعید را با این نامه بسوی تو فرستادم، به پیش من بیا، نزد من برای تو امان و نیکویی و هدیه و حسن همسایگی است
و الله را بر این عهدنامه شاهد میگیرم
و سلام بر تو .

اما حسین رضی الله عنه امان والی مدینه را نیز نپذیرفت.
حضرت ابو واقد الیثی میگوید خبر از نیت قیام حسین علیه یزید و به عراق رفتنش که بمن رسید، شوکه شدم و به او گفتم: نکن که هلاک میشوی. گفت من حتما چنین میکنم!
ابوبکر بن عبدالرحمن حارث میگوید: به حسین گفتم میدانی که دوستت دارم ولی نمیدانم که نصحیت من پیش تو چقدر ارزش دارد؟!
حسین گفت :ای ابوبکر تو از کسانی هستی که نه خیانت میکنی، نه کسی بتو بدگمان است.
ابوبکر بن عبدالرحمن گفت: دیدی که اهل عراق با پدر و برادرت چه کردند! آنها بندگان دنیا و و نوکران درهم و دینار هستند. همان کس که بتو وعده کمک داده با تو خواهد جنگید! از تو میخواهم به خودت رحم کنی.
حسین گفت: ای پسر عمو میروم و هرچه الله اراده کرده،خواهد شد .
فرزدق شاعر معروف میگوید: حسین را در مکه دیدم گفت: از مدینه چه خبر ؟
گفتم تو محبوبترین شخص در پیش مردمانی،و تقدیر در آسمان است و شمشیر با بنی امیه است! و گفتم اونها ترا ذلیل خواهند کرد نرو. اما حسین حرفم را نپذیرفت.عبدالله بن مطیع به حسین گفت : ای حسین!پدر مادرم به فدایت، مارا از وجود خودت محروم نکن و به عراق نرو، که اگر اینها ترا بکشند مارا نیز به بردگی خواهند گرفت!

سخن درباره قیام حسین هنوز تمام نشده....


ایمان صحابه از نظر حضرت علی ( رض )

1 – لَقَد رأَیتُ أَصحابَ مُحَمَّد (ص) فَما رَأی أَحَدَا مِنکُم یُشَبِّههُ لَقَد کَانُوا یُصَّحُونَ شَعثَا غَبرَا وَقَد بَاتُو ا سُجَّدَا وَ قِیَامَا یُرَاوِحُونَ جِبَاهُهُم وَخُدُودُهُم وَیَقِفُونَ عَلی مَثلِ الجَمَرِ مِن ذِکر هَمِلَت أعیُنُهُم رَکِبَ المُعزِی مِن طُولِ سُجُودِِهِم إذَا ذُکِرَاللهَ العَاصِفَ خَوفَا مِنَ العِقَابِ وَرِجَآءَ لِلثَّوَابِ .
( نهج البلاغه جلد 1 ص 190 )

وآن طوری که من اصحاب محمد ( ص ) را دیدم یکی از شما ها را آن طور نمی بینم آنان به هیئت ژولیده مویی وگرد آلودگی صبح می کردند زیرا که شب را به سجده وقیام بسر می آوردند میان رخسارها وپیشانی های خود نوبت گذاشته بودند ( گاهی رخ به خاک وگاهی پیشانی بر زمین می سودند وچنان در سوز وگداز ) وبه یاد قیامت ومعاد خود بودند که گویی بر سر آتش پاره های سوزان قدم نهاده اند وبین دو چشمان شان از طول سجده شان همچون زانوی بز ها پینه بسته بود همین که نام خداوند سبحان به میان می آمد ( از سوز عشق ودرد فراق ) چنان اشک از چشمان شان سیلان می کرد که جیب ودامان شان تر می گردید واز خوف ، عقاب وامید به ثواب خداوند همچون درختی که در روز تند باد می لرزد بر خویش می لرزیدند .
     
  
مرد

 
ماجرای شهادت حسين، از کتابهای اهل سنت

سوء استفاده شیعه از قتل حسین
شهادت حسین یک سانحه عظیم در تاریخ اسلام است، اما از این بدتر هم اتفاق افتاد، بدتر، همانا سوء استفاده شیعه ها از این مصیبت برای پیش برد اهداف خودشان است.
شیعه برای رسیدن به این هدف، در نقل حادثه، غلوهای زیادی کرده است.
مثلا میگوید زنان و کودکان حسین اسیر گشتند و به آنها بی احترامی شد، این ادعا سراپا دروغ است، نه عمر بن سعد به آنها بی احترامی کرد، نه ابن زیاد به آنها توهین نمود.
و یزید هم به بهترین صورت از آنها استقبال کرد، و وقتی دختر حسین گفت: ای یزید آیا آل محمد را به کنیزی میگیری؟
یزید جواب داد :نه، که آزادگانی گرانقدر هستند،به پیش دختران عموت برو و ببین حال آنها چون حال توست.
منظور یزید از دختران عمو، زنان خاندان ابوسفیان بود، زیرا فراموش نکنیم که بنی امیه و بنی هاشم هر دو از قبیله قریش، و با هم فامیل هستند.
فاطمه ؛دختر حسین؛ میگوید: داخل خانه شدم و یک زن از زنان آل سفیان را ندیدم مگر آنکه گریه میکردند و اشک میریختند.
اما شیعه کارش دمیدن در فتنه است و دروغ های میگوید که بعضی از این دروغ ها زننده، هم و توهین به اهل بیت است.
اما چرا یزید دستور داد تا اهلبیت حسین و اهل خانه یارانش به شام بیایند؟
برای این بود که مبادا در برگشت به آنها بی احترامی شود، بدستور یزید آنها با احترام به شام برده شدند و یزید پیکی برای بزرگان بنی هاشم فرستاد و دستور داد تا ریش سفیدان و پیران آنها بیایند، و در برگشت همراه اهلبیت باشند. و بهترین سواری را برایشان فراهم کرد و پول فراوان، برای راحتی خرج و مخارج سفر به آنها داد، و برای محکم کاری 30 نفر از سواران بنی امیه را همراه کاروان کرد و گفت شما فقط همراه هستید، در کار آنها داخلت نمیکنید، هرجا استراحت کنند، یا هر وقت حرکت کنند، شما حق حرف زدن ندارید فقط همراه باشید تا به مدینه برسند .
و اهلبیت حسین را، کسی از خانه هایشان اسیر نکرده بود. حسین خودش آنها را همراه خود آورد، اگر در صحرا رها میشدند خوف هلاکت آنها میرفت، چون مردی همرایشان باقی نمانده بود.
بنابر این هدایت آنها به کوفه، و بعد به شام از سر ناچاری بود، وقتی مرد کسی را میکشی باید زنش تحت حمایت بگیری تا به جای امن خود برگردد.
حالا یزید اینکار را برای الله کرد، یا نیتش بستن زبان مردم بود، این مهم نیست، مهم این است که با اهل بیت حسین، خوشرفتاری شد. حتی ابن زیاد سختگیر همینکه زنان را در کوفه دید، دستور داد تا به ایشان خانه جدا بدهند و غذا برایشان میفرستاد.
پس آنچه که روحانیون شیعه سر منبرها باصدای سوزناک میگویند، فقط برای تحریک احساسات مردم است و حرفهایشان حقیقت ندارد.
و فراموش نکنیم که یزید هرگز از مرگ حسین اظهار خوشحالی ننمود، بلکه گریست و ابن زیاد را لعنت کرد.
پس به مصلحت او نبود که مردم را بیشتر عصبانی کند.
ما نمیگوییم یزید از قتل حسین مبراست،بلکه او مسبب اول و اصلی است،در زمان خلافت او این کار شد. ما او را گناه کار اول میدانیم، اما میگوییم که حتی برای ظاهرسازی هم که شده، باید با کشتن حسین، خود را مخالف نشان میداد و با اهل بیتش خوشرفتاری مینمود.
ما میگوییم شیعه بی جهت دارد موضوع را بطرف دیگر بر میگرداند. و دروغ های شاخدار میگوید.

خواننده گرامی !
اهل سنت یک پارچه از مرگ حسین متالم شد،اهل سنت را چه میکنی که مادر ابن زیاد به او گفت :وای بر تو، چه کردی؟ حسین را کشتی و هرگز بهشت را نخواهی دید .
برادر ابن زیاد ؛عثمان بن زیاد؛ گفت: دوست میداشتم که دماغ هر فرد از خاندان زیاد را سوراخ میکردند و بر آنها افسار میبستند، این را بیشتر دوست میداشتم تا اینکه لکه خون حسین بر دامان ما باشد. او این سخنان را جلوی برادرش گفت، و برادرش جوابی نتوانست بدهد.
جاییکه برادر ابن زیاد با او مخالفت کرده، آیا ممکن است اهل سنت از مردن حسین خوشحال باشند؟ اگر شیعه، سنی ها را مسئول خون حسین نمیداند، پس این گریه و زاری و برانگیختن احساسات مردم و ربط دادن قضیه به عمرو ابوبکر برای چیست؟

نکته ای که شیعه ها باید به آن توجه کنند
معمولا روضه خوان های شیعه فقط از قتل حسین و اسارات اهلبیتش میگویند، اما این را نمیگویند که بعد از این قتل، بر سر قاتلان چه آمد، آنها میخواند مردم را بر افروخته نگه دارند . نمیگویند، چون دانستن سرنوشت قاتلان حسین،دل مردم را خنک میکند .
و این چیزی نیست که علمای فتنه گر شیعه بخواهند، باز نکته دیگر این است که قاتلان حسین توسط لشکریان ابن زبیر( پسر حضرت زبیر) مجازات شدند و این را شیعه دوست ندارد که بگوید.
برای همین است که مردم شیعه نمیدانند که بعد از قتل حسین، یزید روز خوش را ندید و و شورش های پی در پی، عیش او را خراب کرد، 4 سال بعد از قتل حسین، یزید به هلاکت رسید و ابن زیاد و شمر فراری شدند، عمر بن سعد کشته شد، و سر بریده اش را آوردند جلوی پسرش،گفتند: این را میشناسی؟
گفت: آری و بعد از او زندگی را هم دوست ندارم و پسرش را هم سر بریدند.
شمر را پیدا کردند و او فرار کرد، تعقیبش کردند تا گرفتندش و او را کشتند، و سرش را بریدند و جسدش را جلوی سگان انداختند و جسد شمر تبدیل شود به مدفوع سگان.
انتقامی از این بدتر، آیا ممکن است؟
پس انتقام حسین خیلی زود گرفته شد و یعنی فقط 5 سال بین ظلم،و انتقام از ظالم فاصله بود.
از قاتلان حسین یکی هم جان بدر نبرد حتی سربازانی که در لشگر سعد بودند هرکدام که شناسایی شدند سرشان بریده شد.
حتی که خولی بن یزید را هم درنهانگاه خانه اش یافتند و کشتند. او همان کسی است که عمر بن سعد سر بریده حسین را به او داد که ببر به ابن زیاد برسان! او که به کوفه که رسید، شب هنگام بود و در های قصر را بسته بودند. او سر را برداشت و آمد خانه خودش، و سر را در تشتی که زنش در آن لباس میشست، انداخت و بر زن خود وارد شد.
زنش گفت : چه خبر ها؟ گفت ثروت دنیا را برات آوردم.
پرسید: ثروت دنیا!
گفت: آری در تشت است
زن گفت: در تشت؟
گفت: بله سر حسین است که صبح میبرم به ابن زیاد میدهم ( و جایزه میگیرم )
زن برخاست و گفت سبحان الله، مردم طلا و نقره میاورند وتو سر بریده پسر رسول خدا را به خانه من اوردی!! قسم به الله که دیگر سرم با سر تو، در یک بالین جمع نمیشود.
5 سال بعد وقتی سربازان مختار (سردار ابن زبیر) در تعقیب خولی، وارد خانه اش شدند، خولی به نهانگاهی در خانه اش رفت و پنهان شد، سربازان از زن پرسیدند :خولی کجاست ؟ او با صدای بلند گفت: نمیدانم کجاست، اما در همان حال با دست اشاره کرد که اونجاست!! و یافتنش و سرش را بریدند.
ابن زیاد هم با آنکه فرار کرده بود بخاطر شرارت باطنش باز در شام، توانست خوش خدمتی کند و در راس سیزده هزار نفر به طرف عراق آمد که باز ابراهیم اشتر آنها را شکست داد و تار و مار کرد و ابن زیاد هم کشته شد و سرش را در دهم محرم 67 هجری؛ یعنی دقیقا 6 سال بعد از شهادت حسین ؛ بریدند و فرستادند به قصر کوفه یعنی همانجایی که 6 سال پیش سر حسین را آورده بودن جلویش.
در روایت معتبر میاید که وقتی سر ابن زیاد را بریدند سه بار ماری داخل این سر بریده شد و از سرش خورد. این را همه دیدند و روایت معتبر است و شما میدانید ما اهل سنت از خرافات متنفریم اما روایت معتبر است.
و عجیب نیست که الله با قاتل حسین، معامله ای این چنینی کند.
و سر بریده ابن زیاد را فرستادند به مکه پیش، مصعب بن زبیر و او هم فرستاد به مدینه،به پیش علی بن حسین (زین العابدین)، یعنی تنها پسر باقی مانده از حسین،که بیا تماشا کن سر ابن زیاد است !
حیرت آورست که شیعه این بخش انتقام را در روضه خوانی های خود نمیگوید،تا حسین را مظلوم تر جلوه دهد و میگوید امام زمان میاید انتقام حسین را میگیرد از کی ؟ قاتلانش که همه مردند ؟ از کی؟ از ابوبکر و عمر رضی الله عنهما !!
یزید را ما دوست نداریم . علمای شیعه به مردم شیعه نمیگویند که یزید در مدینه با فرزندان صحابه چه کرد.
نمیگویند که یزید غیر مستقیم، قاتل چند صحابی هم هست.
اگر ما اهل سنت طرفدار صحابه هستیم و بخاطر توهین شیعه به یاران پیامبر صلی الله علیه وسلم،از شیعه متنفریم. پس از یزید بیشتر متنفریم چون سربازان او چند نفر از صحابه هم توهین کردند، و هم کشته اند.
پس یزید از ما نیست و ما هم از یزید نیستیم.
اما شیعه از این گریه های بی معنی قصدی دیگر دارد .
او میخواهد آتش اختلاف بین مسلمانها را روشن نگه دارد.
لذا با آمیختن دروغ های بیشمار به داستان قیام حسین، سعی میکند که مخاطبانش فکر کنند سنی ها قاتل حسین هستند!!
علمای شیعه،در روز عاشورا بر سینه خود میزنند ، اما با این کار میخواهند آتش دشمنی را بین مسلمانها برافرازند و سنی ها را متهم میکنند!! در حالیکه اهل سنت نه فقط قاتل حسین نبودند، بلکه قاتلان حسین را تک تک کشتند.
و مصیبت حسین، اولین و آخرین مصیبت ما نیست،بلکه حسین خودش جنگ و مرگ را انتخاب کرد و شمشیر زنان مرد.
5 سال بعد از شهادت حسین قاتلانش، یکی یکی گرفتار و به بدترین وضع کشته شدند، اما قاتلان مرتضی راد مهر تا هنوز،در قصرها به خوش گذرانی مشغولند
مرتضی راد مهر که در عهد خامنه ای، به جرم سنی شدن در زندان افتاده بود، او برایم گفت ما را بردند به بخش شکنجه،وسایل عجیب و غریبی آنجا بود، و به مدیر آنجا گفتند :
حاجی تحویل بگیر دشمنان حضرت علی را !!
یعنی به راد مهر هر تهمت میچسبید جز دشمن علی بودن ( اصل جرم رادمهر این بود که سنی شده بود ) اینجا را بخوانید:
http://www.aqeedeh.com/ebook/view_book.php
و اینجا را : http://www.aqeedeh.com/ebook/view_book.php
رادمهر میگفت: ما را من (و محمدی که سنی شده بود را ) بر سر صندلی فلزی نشانند و بستند و زیر ما آتش روشن کردند او گفت وقتی عروسی کردم زنم از دیدن پوست سوخته من وحشت کرد .
آیا مصیبت راد مهر بزرگتر است یا مصیبت حسین ؟ حسین در جنگ و رویارو و با یک ضربه شهید شد و اهل بیش را نیز نکشتند، در حالیکه برادر بی گناه راد مهر را هم کشتند و خودش را زجر کش کردند، رادمهر با آتش سوزاندند و شکنجه کردند.
پایان

ایمان صحابه از نظر حضرت علی ( رض )

1 – لَقَد رأَیتُ أَصحابَ مُحَمَّد (ص) فَما رَأی أَحَدَا مِنکُم یُشَبِّههُ لَقَد کَانُوا یُصَّحُونَ شَعثَا غَبرَا وَقَد بَاتُو ا سُجَّدَا وَ قِیَامَا یُرَاوِحُونَ جِبَاهُهُم وَخُدُودُهُم وَیَقِفُونَ عَلی مَثلِ الجَمَرِ مِن ذِکر هَمِلَت أعیُنُهُم رَکِبَ المُعزِی مِن طُولِ سُجُودِِهِم إذَا ذُکِرَاللهَ العَاصِفَ خَوفَا مِنَ العِقَابِ وَرِجَآءَ لِلثَّوَابِ .
( نهج البلاغه جلد 1 ص 190 )

وآن طوری که من اصحاب محمد ( ص ) را دیدم یکی از شما ها را آن طور نمی بینم آنان به هیئت ژولیده مویی وگرد آلودگی صبح می کردند زیرا که شب را به سجده وقیام بسر می آوردند میان رخسارها وپیشانی های خود نوبت گذاشته بودند ( گاهی رخ به خاک وگاهی پیشانی بر زمین می سودند وچنان در سوز وگداز ) وبه یاد قیامت ومعاد خود بودند که گویی بر سر آتش پاره های سوزان قدم نهاده اند وبین دو چشمان شان از طول سجده شان همچون زانوی بز ها پینه بسته بود همین که نام خداوند سبحان به میان می آمد ( از سوز عشق ودرد فراق ) چنان اشک از چشمان شان سیلان می کرد که جیب ودامان شان تر می گردید واز خوف ، عقاب وامید به ثواب خداوند همچون درختی که در روز تند باد می لرزد بر خویش می لرزیدند .
     
  
مرد

 
rostam91: اما شیعه کارش دمیدن در فتنه است و دروغ های میگوید که بعضی از این دروغ ها زننده، هم و توهین به اهل بیت است.
اما چرا یزید دستور داد تا اهلبیت حسین و اهل خانه یارانش به شام بیایند؟
برای این بود که مبادا در برگشت به آنها بی احترامی شود، بدستور یزید آنها با احترام به شام برده شدند
بزرگترین تحریفها ر در تاریخ میکنید



امام حسین رو با اون وضع کشتند و مثله کردند و یارانش را به شهادت رساندند و زنان اهل بیت را به اسارت گرفتند

کدام عقل سلیمی میتونه تصور کنه که بعد از اون همه جنایت با این خاندان با احترام برخرد کردند


مشکل شما دقیقا همینه که همه چیز رو در ظواهر میبینید

واقعیت اینه که سخنرانی های قراء امام سجاد و حضرت زینب س دست یزید را رو کرد که گفته بود اینها خارجی هستند و پس از این وقتی با حتمال شورش مردم روبرو شد تغییر رویه داد

گفت خدا لعنت کند ابن زیاد را که این دروغها را بما گفت

اینقدر ساده نباشیم که فکر کنیم یزید چند ده زن و بچه داغدیده را به نقلی طی یکسال دربدر کرد و در سفر نگاه داشت که به انها بی احترامی نشود ؟؟؟؟؟؟

اینها خاندان حسین بودند در حالیکه او اگر میخواست احترام بگذارد به خود امام حسین احترام میگذاشت


دهها تاریخ و مقتل و نقل به روایت این داستان پرداخت

یزید شخصیت پلید خود را در سه سال حکومت به نمایش گذاشت و از او هیچ کاری بعید نیست

۱- به مکه حمله کرد و خانه خدا را به اتش کشید
۲- امام حسین را به شهادت رساند
۳-به مدینه حمله کرد و واقعه حره را شکل داد و سه روز جان و مال و ناموس مردم مدینه بر لشگیانش حلال اعلام کرد

اهل سنت بعد از معاویه یزید را خلیفه میدانند و او رو قبول دارند و محترم میشمارند اگر واقعا اینگونه نیست اعلام برائت کنید

در کدام مجلس عزا گفته شده یزید سنی است

البته غاقل نشویم که این تخم را ابوبکر و عمر کاشتند ...حالا میشه لطفا بگید خلیفه شما بعد از علی ع که معاویه است ...بعد از معاویه چه کسی رو خلیفه و ولی امر میدونید

حالا جالبه که یزید در ۱۴۰۰ سال پیش

ناموس مسلمانان را بر لشگرش حلال میکنه پس بعید نیست امروز طرفدارانش هم فتوای جهاد نکاح صادر کنند


rostam91: آیا مصیبت راد مهر بزرگتر است یا مصیبت حسین ؟
حتما مصیبت زادمهر بزرگتره :::


rostam91: پس یزید از ما نیست و ما هم از یزید نیستیم.

شیعه هم معتقد نیست شما از نسل یزید هستید یا یزید جزو اجداد شماست

شما لطفا بگویید بعد از معاویه چه کسی خلیفه و اولی الامر برای شما بود ؟؟؟؟
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
صفحه  صفحه 23 از 38:  « پیشین  1  ...  22  23  24  ...  37  38  پسین » 
مذهب
مذهب

نگاهی متفاوت به داستان ظهر عاشورا

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA