انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 36 از 53:  « پیشین  1  ...  35  36  37  ...  52  53  پسین »

آیا واقعا كسی نمی تواند کتابی مانند قرآن را بیاورد!؟


مرد

 
keivan58: جمله نشده حمله كردند حالا بخاطر سركشي خودشون اسير شدندمثل زنداني كه بخاطر عملش بايد بيفته زندان
یعنی ایرانیهابه عربستان حمله کردند ویا یهودیان بنی قریظه قلعه مسلمانان رو محاصره کردند ؟به هرحال اگرهم ازاین موضوع صرفنظرکنیم و فرض کنیم غیرمسلمانان متجاوزبودند بازهم زنی که اسیرشده گناهی نداشته واسارتش نمیبایست باعث بشه ازشان وحقوق کمتری نسبت به سایرزنان برخواربشه keivan58: تناقضی نیست
درعمل تناقضاتی مشاهده میشه keivan58: ولی بگفته پیامبر هر حدیثی که با قرآن مطابق نبود دور بیندازید و ارتداد و سنگسار هم در آن نیست
فعلا که قانونش درکشورهای اسلامی هست درکشورماهم هست واین قانون روحذف نکردند حالا شمابهش اعتقاد نداری یا یه اسلامی روبرای خودت متصوری که این قانون رو نداره البته جای بسیارخوشحالی وخوشوقتیست ولی این دلیل نمیشه کهدر اسلام حاکم براین کشورها نیزوجود نداشته باشه keivan58: نمیدونم چطوری تو کله حضرت محمد راه پیدا کردی
شماچطورتوکله محمدراه پیداکردی؟ شما نظروبرداشت خودت رومطرح کردی من هم برداشت واستدلال ونظرخودم keivan58: کسی بخاطر دین صرفا رد نخواهد شد بلکه خود شخص و شهرت آن و غیره است
درعمل ونظراین فاکتوراعمال میشه شمامیتونی بگی نیست keivan58: همینکه هست مهمه بر اساس دروغ نتیجه و تصور باطل حاصل میشه
این یک مثال ملموس بود وگرنه درکتابهای حدیث وتاریخ مثالهای متعددی رو میشه نام برد اصلا یک مثال ازحرف خودت keivan58: پس امام رضا هم برده بايد باشه چون مادرش كنيز بود هورا عجب استدلالي در اسلام برده اي كه با ازدواج با مسلمان صاحب فرزند شود خود بخود آزاد است
اینکه استدلال نبود راههای برده داری دراسلام چندمورد هست که یکی ازاونها ازطریق والدین هست البته اگریکی ازوالدین ازادباشه فرزندهم ازادمحسوب میشه من هم اشاره کردم که پدرومادر میتونیداینوتواین سایت ببینیدhttp://tahoorkotob.com/page.php?pid=8053 keivan58: . این دسته احکام مقید به رواج عرفی هستند و اگر در طول زمان متروک شوند، حکم شرع تغییر می‌یابد
پس خیلی بهتربودکه شرع دراینمورد دستوری نمیداد وکلا اونوبه عرف واگذارمیکرد وبه همون توصیه بسنده میکرد keivan58: دختر فراري دوسدختر همه متمدنانه است همه هم راضي هستند هر كسم بگه چرا اين اسلاميه آزادي نيست ولي كسي رو باهاش ازدواج كني نخير اين مسلمانها متجاوزند
من فکرنمیکنم یک زن حس خیلی خوبی داشته باشه بامردی که اونواسیرکرده ازدواج کنه واین درحالی باشه که شوهردارباشه وشوهرش نیزاسیرشده باشه نکته تجاوزدراینجاست که زن رضایت نداشته ومجبوربوده بنوعی استخدام بوده تا ازدواج یک مستخدم هم بنابه مسایل مالی راضیست که درخدمت اربابش باشه امااین رضایت کجا ورضایت دوجوان درجامعه ازادکجا دردنیای متمدنانه امروزحتی اگرمردی همسرخودش رو مجبوربه سکس باخودش کنه نیزمتجاوزشناخته میشه keivan58: بازم تکرار اون همه صغری کبری چ فایده که بگی لیلی مرده
قضاوت با هیئت منصفه
     
  ویرایش شده توسط: elena   
مرد

 
elena: یعنی ایرانیهابه عربستان حمله کردند
به گفته هما کاتوزیان نقطه شروع جنگ اعراب و ایران، قیام اعراب به اسلام گرویدهٔ بین النهرین تحتِ کنترل ساسانیان بود که می‌خواستند خود را از سلطه ساسانیان خارج کنند. سرکوب این قیام توسط ساسانیان باعث گسترده شدن نزاع و ورود تمامی‌توانایی نظامی مسلمانان شد.
اولا ساسانيان خيلي عليه السلام نبودند و يكي از دلايل سقوطشان نارضايتي مردم بوددکتر عبدالحسین زرین کوب می گوید:
سقوط دولت ساسانی به دست عرب انجام شد ، ولی نه به خاطر قدرت نظامی عرب، بلکه به خاطر اين كه ضعف و فساد بر دولت ساسانی غلبه کرده بود. ثانيا اين حملات در دوره ابوبكر شروع و در دوره عمر به اوج رسيد چون دايم سپاه ايران از همان زمان شروع به درگيري ، در مرزها مشغول بودند تا عثمان كه اين سه خليفه مورد قبول و مشروع نبودند كارهاشان هم اسلامي نبود الزاما ودر مورد حمله اعراب به ایران، امام علی(ع) موضع محتاطانه ايی داشت . آن جا که اعراب به دفاع مشروع می پرداختند، حضرت موافق بود، اما وقتی که عرب ها به ظلم رو مي آوردند، امام مخالف این کار بود. به هر روي مهم اينه كه در اسلام حمله و تجاوز حرامه و فقط جنگ براي دفاع مشروعه و اگر هر مسلمان كاري خلاف آن كند دليل نميشود براي حمله به دين و اگر اين جنگها به هر دليلي ادامه پيدا كرد بين دو كشور ، يك مساله سياسي بود در آن زمان و نارضايتي مردم از حاكمانشون و درگيري هاي بعدي توسط طرفين و كارهاي خلفاي نامشروع بوده و اميرالمومنين هم دگر نميتوانست اين درگيريهاي دامنه دار را تمام كند و تحميل شد
elena: بازهم زنی که اسیرشده گناهی نداشته
باز هم ميگويم كه زنهايي كه به جنگ آمدند يا در حين جنگ اسير شدندمنظور است
elena: درعمل تناقضاتی مشاهده میشه
عمل افراد با دستورات دين اگر مطابقت نكند دليل بر نسبت دادن آن به دين نميشود
مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا
هر كس كسى را جز به قصاص قتل يا [به كيفر] فسادى در زمين بكشد چنان است كه گويى همه مردم را كشته باشد
elena: فعلا که قانونش درکشورهای اسلامی هست درکشورماهم هست
پس اگر مسلماني يك نفر را كه جنايتكار و يا قاتل نبوده بكشد بر طبق آيه قرآن جنايت عليه بشريت انجام داده و نسل كشي براه انداخته حالا هر قانوني بخوان بذارن ربطي به اسلام نداره
elena: شماچطورتوکله محمدراه پیداکردی؟
از سخنانش از قرآن از صفاتش رحمه للعالمين بودنش از امين بودنش از گذشتش كه به ملاقات كسي ميره كه كثافات بر سرش ميريخت هند رو ميبخشه قاتل خودش رو ميبخشه كه گوشت مسموم بهش داد اميرالمومنين فرمود آنكس كه جوانمردي و انسانيت ندارد دين ندارد رسول اكرم فرمود آنكس كه با دست و زبانش ديگري را آزار دهد از من نيست وووو دين اسلام رو از اين ياد گرفتم كه پيامبرش فرمود نزديك ترين شما به من در قيامت امانتدار ترين وفادار ترين به عهد و پيمان خوش اخلاق ترين و نزديك ترين شما به مردم است . حال اگر امروز آخوند حاكم امانت دار نيست و سرمايه كشور رو غارت ميكنه وفادار به عهد نيست و حتي قانون اساسي خود را زير پا ميگذاره خوش اخلاق نيست و مردم از ايشان متنفرند ربطي به اسلام ندارد امام صادق در جواب آنكس كه از او پرسيد چرا خداوند عوام يهود را مذمت نمود چون ايشان پيروي از علماي خود نمودند (استفتا كردند علمايشان گفتند مسيح پيامبر نيست يك دروغگو است ) فرمود ميان عوام مسلمان و عوام يهود فرقي نيست هرگاه ديدي علما دروغ گفتند آنچه گفتند خود بدان عمل نكردند و مخالفين را سركوب كردند تقليد از ايشان در شريعت حرام است
elena: درعمل ونظراین فاکتوراعمال میشه شمامیتونی بگی نیست
خب نيست چون بسياري از احاديث مورد وثوق از افرادي دگر انديش نقل گرديده حسن بصري يك فرد ثقه است ولو عده اي هم قبولش نكنند و مثالهاي ديگر
elena: پس خیلی بهتربودکه شرع دراینمورد دستوری نمیداد
شرع براي جلوگيري از فساد در آن عرف كه در پيش از اسلام از دواجهاي دسته جمعي ميكردند و غيره در حاليكه تجارت برده برده داري افراد بيسرپرست و غيره يك امري بود كه نميشد در خصوص آن سكوت كرد آنرا با شرايطي پذيرفت تا ايشان در جامعه به نهاد خانواده بپيوندند و از دست درازي و فساد جلوگيري شود و نيز به بهانه هاي مختلف آزاد گردند و ضمناآزاد كردن يكطرفه هم در قرآن آمده و اين اصل و توصيه است مگر ترس از آن باشد كه اين آزادي موجب تجمع مجدد و ايجاد پايگاه دوباره جهت حمله باشد و الا اين موضوعه اولويت دار و سفارش شده ميباشد و من وارد احاديث نشدم ديگر آيه قرآن در بالا رو آوردم مجبورم ميكنيد تكرار كنم
پس [اسيران را] استوار در بند كشيد سپس يا [بر آنان] منت نهيد [و آزادشان كنيد] و يا فديه [و عوض از ايشان بگيريد] تا در جنگ اسلحه بر زمين گذاشته شود اين است [دستور خدا]
ميبينيد اصل بر آزاد كردنه تا جنگ خاتمه يابد مگر بخاطر مصالحي كه ميبينيد طرف ول كن نيست تو را ناچار به اينكار كند
قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»(25)؛
همگی با مشرکان بجنگید ، چنانکه آنان همگی با شما می‏جنگند و بدانید که خدا با پرهیزکاران است

وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ

و اگر به صلح گراييدند تو [نيز] بدان گراى و بر خدا توكل نما كه او شنواى داناست (۶۱)
اونهم اخلاق و رفتار ظالمانه در مورد اين اسيران مورد پذيرش نبوده در احاديث آمده سر يك سفره غذا بخوريد از همان غذاي كه خود ميخوريد به ايشان بدهيد وقتي اميرالمومنين لباسي خريد لباس ارزان رو خود پوشيد و گران رو به غلامش داد كه جوانتر بود اين رفتار با آنچه كه تداعي ميشه آي اسير يعني يكي رو بگير صبح تا شب با شلاق بزن نيست در اسلام
elena: من فکرنمیکنم یک زن حس خیلی خوبی داشته باشه بامردی که اونواسیرکرده ازدواج کنه واین درحالی باشه که شوهردارباشه وشوهرش نیزاسیرشده باشه
لازم نيست فكر كنيد كافيه آنچه كه در قبل گفتم بخوانيد كه كسيكه شوهر داشته و همسرش اسير بوده متعلق به همسر خود است و هيچ مسلماني حق ازدواج با آن را ندارد فقط در صورتي كه شوهرش تركش كند و يا مرده باشد مطابق با آيه قرآن با رضايت خانواده ازدواج فقط نه دوستي پنهاني و نه زنا جايز است
elena: قضاوت با هیئت منصفه
     
  ویرایش شده توسط: keivan58   
مرد

 
elena: اینکه استدلال نبود راههای برده داری دراسلام چندمورد هست
اينهمه حرف زده شد اما هيچ گاه حاضر نشدي شرايط آنزمان را بفهمي و درك نمايي چون خودت را جاي آنها قرار نميدهي با خطكش امروزي ميخواي ديروز رو قضاوت كني مثل اينكه بگي خب نفت و گاز و برق بود ميشد استفاده كنن چون نميفهميدند عقب مانده بودند نكردند پس نتيجه اينكه اونها عقب مانده و بيسواد بودند يا بفرستنت تو قبايل آدم خورهاي آمازون بخواي سمينار بذاري از دموكراسي و اينترنت حرف بزني ولي اونا تورو يك لقمه چرب ميبينن وقتي پيامبر كه در محيطي آمده كه برده داري خريدو فروش آن رايج بوده كسي حاضر نميشد پولي داده كلي برده خريده به يك حرف همه رو رها كنه گوش نميدادند اونها حتي اينكه بهشون ميگفت بت نپرستيد خدا رو پرستش كنيد قصد جانش رو كردند چه برسه كه بردگاني كه خريدند و مالكش هستند رها كنند در مديريت ميگويند مدير بايد متناسب با پتانسیل زير دستان دستورات رو بدهد كه قابل پذيرش واقع شود و گرنه به جايي نميرسد بري تو دبستان بگي خب بايد حساب ديفرانسيل تدريس شه پيامبر اين امكان رو نداشت كه همه بردگان رو خريداري كند از ايشان ،خداشو قبول نداشتند چ برسه به اينكه مال و منالشان هم بخواهند بدهند شما اگر چيزي بخري بگن خوب نيست ولش كن حاضر ميشي بذاریش کنار از طرفي با فرض پذيرش از سوي جامعه هم جمعيت زيادي از اين بردگان در اون اجتماع رها ميشدند بدون سرپرست و در فقر و غيره ضمن اينكه مردم آنها را به چشم يك هموطن نميديدند عرف آنزمان كه هيچ در همين صد سال پيشتر در جوامعي مثل آمريكا نه سياهان حق راي داشتند نه چيزي چقد جنگيدند چقدر خون دادند مارتين لوتر كينگ و غيره اگر تاريخ سياهان آمريكا را بخوانيد آبراهام لينكلن حرفش رو نميپذيرفتند ماندلا ووو با مبارزات بسيار بالاخره به جايي رسيد كلبه عمو تام خود تصويري از اون زمان است امروز هم با اينهمه هنوز نژاد پرستي هست در گفتار و رفتار مردم آمريكا نسبت به سياهان و نتوانسته از ديالوگ عوام در سطوح پايين جامعه ور بيفته چه برسه به پيامبر كه تو جا انداختن خدا و پرستش اون و مبارزه با بت پرستي گير بود محلي براي اسلام كه تازه در طفوليت و ابتداي كار بود وجود نداشت كه بخواهد يك تنش و مبارزه طولاني ديگر سر برده داري هم به خودش اضافه كنه در حاليكه اجتماع آنزمان هم نميپذيرفت براي همين اين موضوع شد يك قانون امضايي و تحميلي كه براي ور انداختن آن ناچار به پذيرش شد ليكن به بهانه هاي مختلف مردم را تشويق به آزاد نمودن ايشان نمود از اينكه با ايشان خوب رفتار بشود بخاطر قسم روزه ثواب ووو حديث هاي زيادي بود كه ايشان را آزاد كنند و نه تنها آزاد بلكه به ايشان از فرداي آزادي كمك كنند و تنهايشان نگذارند تا بتوانند در اجتماع روي پاي خود بايستند از سوي ديگر بزرگترين ياران پيامبر هم از همين بردگان شدند چرا اگر تحميل بود چطور مريد ايشان شدندمحمد پیروانش را به خریدن و آزاد ساختن بردگان تشویق کرد. در مدت کوتاهی از بعثت محمد، بردگانی چون عمار یاسر، بلال حبشی، هلال حبشی، ابوفهیره و کنیزانی چون لبینه، زنیره، نهدیه و ام‌عبیس آزاد گشتند.پیامبر اسلام برده‌ای به نام زید بن حارث را به فرزند خواندگی خود برگزید،لذا اگر سكوت ميكرد شما و امثالهم ميگفتيد پس معلومه قبول داشته چيزي نگفته و گرنه نبايد بيتفاوت ميبود اگر رد ميكرد منطقي نبود با توجه به شرايط آنزمان و اين موضوعي تحميلي بود و امكان مبارزه براي اسلام نوپا وجود نداشت نظام برده داري بعد از اينهمه مبارزات افراد مختلف هنوز در جهان بطور كامل برچيده نشده است چه برسد در شرايط آن عهد لذا اين مغالطه است كه بخواهيد اين موضوع كه جزوي از قوانين امضايي و تحميلي بوده رو دستاويزي قرار داد و بدون توجه به شرايط آن زمان حكم صادر نمود
     
  ویرایش شده توسط: keivan58   
مرد

 
keivan58: به هر روي مهم اينه كه در اسلام حمله و تجاوز حرامه و فقط جنگ براي دفاع مشروعه و اگر هر مسلمان كاري خلاف آن كند دليل نميشود براي حمله به دين و اگر اين جنگها به هر دليلي ادامه پيدا كرد بين دو كشور ، يك مساله سياسي بود در آن زمان و نارضايتي مردم از حاكمانشون و درگيري هاي بعدي توسط طرفين و كارهاي خلفاي نامشروع بوده و اميرالمومنين هم دگر نميتوانست اين درگيريهاي دامنه دار را تمام كند و تحميل شد
علی به عمرمشاوره میداد علی دخترخودش ام کلثوم روبه عمرداد علی اسم سه پسرخودش روابوکر وعمروعثمان گذاشت علی خودش درنهج البلاغه میگه مشورت دادن به ظالم مانندشرکت درظلمه حفصه دختر عمرهمسرمحمدبودو همچنین دختران محمد همسرعثمان بودنداینهانشان میده که علی اونهارومشروع میدونسته وهیچ مخالفتی بااونها نداشته بگذریم ازاینکه درزمان خلافت علی درشورش مردم فارس وخراسان وکرمان اوکسانی روبرای سرکوب کردن وجزیه گرفتن فرستاد همچنین خطبه ۱۴۶نهج البلاغه روبخونید .دراینکه اعراب متجاوزبودند هیچ شکی نیست چنانچه ایرانیهابه اعراب میگویندتازی یعنی کسی که میتازد نقطه شروع جنگ بین ایران واعراب هم باجنگ زنجیرشروع شد که خالدبن ولیدبه انجاواردشد وهرمزباسپاهی به جلوگیری اورفت وخالد حکم کردکه یااسلام بیاورید ویاجزیه بدید وتوافق صورت نگرفت وهرمزبرای جلوگیری ازکشتاروخونریزی بیمورد پیشنهاد جنگ دوسردارراداد وگفت هرکدام ازسردارکه پیروزشوند به مثابه پیروزی لشکره ودراین خالد پیروزشد وبعد اعراب بر ایرانیان تاختند و فاتح شدند پس اینجا نیز انگیزه پذیرفتن اسلام بود حتی ۲۰سال قبل ازاون هم محمد خسروپرویزرو به اسلام دعوت کرده بود وبعد ازجنگ زنجیروجنگ پل نیز عمریزدگرد روبه اسلام دعوت میکنه پس اصولا انگیزه سیاسی درکارنبوده و انگیزه همون اسلام بوده keivan58: باز هم ميگويم كه زنهايي كه به جنگ آمدند يا در حين جنگ اسير شدندمنظور است
زن امام یازدهم که کنیزبود به کدوم جنگ اومده بود غیرازاینه که گفته میشه اونوازبازاربرده فروشی خریداری کردند keivan58: عمل افراد با دستورات دين اگر مطابقت نكند دليل بر نسبت دادن آن به دين نميشود
مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا
هر كس كسى را جز به قصاص قتل يا [به كيفر] فسادى در زمين بكشد چنان است كه گويى همه مردم را كشته باشد
خب سنگساررو کیفرفساد دونستند اصولا فساد واژه مبهمیه وهرچیزی رومیشه فساد دونست و دستورقتل صادرکرد keivan58: ز گذشتش كه به ملاقات كسي ميره كه كثافات بر سرش ميريخت هند رو ميبخشه قاتل خودش رو ميبخشه كه گوشت مسموم بهش داد اميرالمومنين فرمود آنكس كه جوانمردي و انسانيت ندارد دين ندارد رسول اكرم فرمود آنكس كه با دست و زبانش ديگري را آزار دهد از من نيست وووو دين اسلام رو از اين ياد گرفتم كه پيامبرش فرمود نزديك ترين شما به من در قيامت امانتدار ترين وفادار ترين به عهد و پيمان خوش اخلاق ترين و نزديك ترين شما به مردم است .
اصولا بعضی ازاین داستانها درهیچ سندرسمی تاریخی نیست(مثلا اون داستان زنی که زباله میریخت درکدوم کتاب تاریخی هست ؟) وصرفادرکتب حدیث اومده به هرحال اگرشماازروی این داستانها قضاوت کردی من هم داستانهای تلخ ووحشیانه ای روازمحمدشنیدم مثل این :نقل قول از الطبقات، پوشینه دوم برگ 168:

رسول الله از طریق أذاخر (به مکه) وارد شد و جنگیدن را ممنوع کرد. او دستور قتل شش مرد و چهار زن را صادر کرد، این افراد (1) عكرمة بن أبي جهل (2) وهبار بن الأسود (3) وعبد الله بن سعد بن أبي سرح (4) ومقيس بن صبابة الليثي (5) والحويرث بن نقيذ (6) وعبد الله بن هلال بن خطل الأدرمي (7) وهند بنت عتبة (8) وسارة مولاة (برده آزاد شده) عمرو بن هشام (9) وفرتنا و (10) وقريبة. یا مثل این: عصماء دختر یزید بن زید بن حصن الخطمی بود، او به اسلام ناسزا میگفت، به پیامبر توهین میکرد و مردم را علیه او بر می انگیخت. او چکامه هایی را می سرود. عمیر بن عدی در شب به طرف او رفت و به خانه او وارد شد. فرزندانش کنار او خفته بودند، او در حال شیر دادن به یکی از فرزندانش بود. عمیر بن عدی با دستهایش او را لمس و جستجو کرد و فرزندش را از او جدا کرد زیرا عمیر نابینا بود. او شمشیرش را در سینه عصماء فرو کرد تا جایی که شمشیر از پشت او بیرون زد. سپس نماز فجر را با پیامبر در مسجد خواند. پیامبر خدا از او پرسید، آیا تو دختر مروان را کشتی؟ او گفت آری «آیا چیزی در انتظار من است؟» پیامبر گفت «نه، دو بز نیز بخاطر او به یکدیگر شاخ نخواهند زد». این کلامی بود که از پیامبر شنیده شد، پیامبر عمیر را «بصیر» (بینا) نامید.کتاب الطبقات ابن سعد
keivan58: شرع براي جلوگيري از فساد در آن عرف كه در پيش از اسلام از دواجهاي دسته جمعي ميكردند
شرع بااینکارش جلوی تکامل اخلاقیات رومیگیره و انوبه تاخیرمیندازه چنانچه برده داری ۱۳۰۰سال طول کشید
برده داری توایران درزمان رضاخان وقتی که بامذهب به مبارزه پرداخت الغا شد
keivan58: وقتي اميرالمومنين لباسي خريد لباس ارزان رو خود پوشيد و گران رو به غلامش داد كه جوانتر بود اين رفتار با آنچه كه تداعي ميشه آي اسير يعني يكي رو بگير صبح تا شب با شلاق بزن نيست در اسلام
سدیر گوید: من و ابوبصیر و یحیی بزاز و داود بن کثیر در مجلس امام صادق(ع) بودیم، آن حضرت با چهره خشمگین وارد شد و چون به جای خود نشست فرمود: واعجبا از مردمانی که گمان میکنند ما علم غیب میدانیم، غیب را جز خدای عزوجل نمیداند. من خود آهنگ نمودم فلانه کنیزکم را بزنم، از دست من گریخت و ندانستم در کدام اطاق منزل پنهان شده است،اصول کافی، پوشینه یکم، برگ 495-496
keivan58: لازم نيست فكر كنيد كافيه آنچه كه در قبل گفتم بخوانيد كه كسيكه شوهر داشته و همسرش اسير بوده متعلق به همسر خود است و هيچ مسلماني حق ازدواج با آن را ندارد فقط در صورتي كه شوهرش تركش كند و يا مرده باشد مطابق با آيه قرآن با رضايت خانواده ازدواج فقط نه دوستي پنهاني و نه زنا جايز است
عزیزمن تواون ایه گفته شده زنان شوهردار اگرمنظورزنان بیوه بود که درابتدانمیگفت برشما حرام شد ازدواج زنان بیوه که نمیتونه حرام باشه
     
  ویرایش شده توسط: elena   
مرد

 
keivan58: اينهمه حرف زده شد اما هيچ گاه حاضر نشدي شرايط آنزمان را بفهمي و درك نمايي چون خودت را جاي آنها قرار نميدهي با خطكش امروزي ميخواي ديروز رو قضاوت كني مثل
من باخطکش امروزی نمیسنجم باخطکش کوروش که ۱۱۶۱سال قبل ازپیامبرمیسنجم که اونوتقبیح واجازه همچین کاری روبه کسی نداد طوریکه درایران باستان چیزی به نام برده داری نبود keivan58: بت نپرستيد خدا رو پرستش كنيد قصد جانش رو كردند چه برسه كه بردگاني كه خريدند و مالكش هستند رها كنند در مديريت ميگويند مدير بايد متناسب با پتانسیل زير دستان دستورات رو بدهد
چطوربا بت پرستی وحرام کردن شراب که یک امرمعمول بود به مبارزه پرداخت ولی اگربابرده داری مبارزه میکرد زمین به اسمان میامد چطورکوروش ورضاخان اینکارروکردند وهیچ اتفاقی نیفتاد keivan58: همين صد سال پيشتر در جوامعي مثل آمريكا نه سياهان حق راي داشتند نه چيزي چقد جنگيدند چقدر خون دادند مارتين لوتر كينگ و غيره اگر تاريخ سياهان آمريكا را بخوانيد
اونهاهم زیرسلطه کلیسابودند درهمون زمان وقتی لینکلن بابرده داری مبارزه میکرد درکلیساها این سخن انجیل برروی منبرهای روزیکشنبه قراوت میشدکه شمابردگان ازاربابان خودبه همان سان اطاعت کنیدکه ازعیسی مسیح اطاعت میکنید واگرپیشرفتهایی درتکامل اخلاق داشتندکه به دیگرکشورها هم سرایت کرده نتیجه مبارزه بامطلق گرایی دین وکنارگذاشتن دین از مقدرات مردم بوده چیزی که مخالفین اسلام درحال حاضراونودنبال میکنند keivan58: زید بن حارث را به فرزند خواندگی خود
وبعداززیبایی زن پسرخواندش به شگفتی امدو حارث مجبورشد اونو طلاق بده تاپیامبربااون ازدواج کنه
     
  
مرد

 
keivan58: پس اگر مسلماني يك نفر را كه جنايتكار و يا قاتل نبوده بكشد بر طبق آيه قرآن جنايت عليه بشريت انجام داده و نسل كشي براه انداخته حالا هر قانوني بخوان بذارن ربطي به اسلام نداره
شما نام زیباترین تفکرات وایده الات خودت رواسلام گذاشتی وبه جای اینکه افکارت رنگ اسلامی بگیره اسلام روبه رنگ افکارت دراوردی هرچیز خوبی روبه اسلام نسبت میدی وهرچیززشتی روازاون بری میکنی نمیشود اخوندها وایت الله ها که شاید بعضی هاشون ۵۰تاکتاب درباره اسلام نوشتند روبه متهم به کج فهمی ازاسلام کرد اخوندیک انسانه که اسلام اونو فاسدکرده چون دراون مکتب پرورش یافته فعلا اسلامی که مورد توافق اکثریت هست همین اسلامیست که اخوندها معرفی کردندودرطول تاریخ ازحکومت ابوبکروعمرو خلفای عباسی وبنی امیه تا قاجارو خمینی اجراکردند ومابااین اسلام مشکل داریم نه بااسلام خیالی یاارمانی که بعضی مردم خودشون پیامبراون هستند ومثلا سنگسارروقبول ندارند به این علت که درقران نیست اما امامت روقبول دارند ولواینکه درقران نباشه
     
  
مرد

 
آیت الله

نخست این که وقتی یک پشّه و یک قورباغه آیت الله اند، من چرا نباشم؟ آنجا که
همه پدیده های هستی انگشت اشاره به سمت حضرت " او" دارند، من چرا از این
گردونه دور افتم و قدر آیت اللهی خود را ندانم؟ بله، من – محمد نوری زاد –
آیت الله ام. و چون آیت الله ام، برای خود فتاوایی دارم. و براین باورم که: هرکس
در هرمرتبه ای که هست، برای خود یک آیت الله تمام عیاراست و
حتماً نیزبرای خود فتاوایی دارد.
دیگرسخن این که: وقتی یکی مثل جناب حضرت شیخ علی فلاحیان گوش تا
گوش سرمی برد و تریلی تریلی مواد مخدر رد می کند و همزمان برلباس و
ریش آیت اللهی اش عطر می افشاند، من چرا در صدور فتاوای آیت اللهی خود
دل دل کنم و ازشماتت دیگران بهراسم؟ پس این شما و این تازه ترین فتاوای
حضرت آیت الله محمد نوری زاد:
پرسش یک: حضرت آیت الله نوری زاد، اخیراً شاهد افتتاح حوزه های علمیه
با شکوه با متعلقاتی چون خوابگاه های هتل گونه برای طلاب، و استخر و جکوزی
و باشگاه های ورزشی برای طلاب، وکتابخانه وسالن های مجلل برای طلاب،
و خلاصه شاهد افتتاح اینجورحوزه های علمیه مجلل در مجلل برای طلاب نازدانه
ایم. نظرجناب شما دراین خصوص چیست؟ حلال است یا حرام است؟ جایزاست
یا جایزنیست؟
فتوای یک: ما کاری به این نداریم که: اگر اکثر این طلاب نازنین از" آی کیو"ی
مناسبی برخوردار بودند، حتماً در کنکور سراسری دانشگاهها و در رشته های
شاخص و خاص پذیرفته می شدند و بهمان سو می رفتند و قس علیهذا. اما حتماً
به این کارداریم که: از اینجور حوزه های مجلل، "روحانی" بیرون نمی آید.
آن آخوندهایی که درحجره های نداری، بر بستری از فقر و مسکنت زیستند
و بر ساده زیستی خود غرور ورزیدند و در درس اخلاقِ خود آموختند که هماره
خاک پای مردم باشند، همین که بضرب انقلاب از نردبان قدرت بالا خزیدند،
پوست از تن مردمان دریدند و آن کردند که مغولان با ایران و ایرانیان نکردند.
اکنون ببین آخوندهایی که ازحوزه های مجلل بیرون بزنند با نسل بشر چه می کنند.
ما که آیت الله نوری زاد باشیم، اخیراً فیلمی دیدیم از مدارسی که کپری بودند.
بی در و پیکر و شرم آور و بهت انگیز. با کودکان گرسنه ای که بر زمین غارت
شده بلوچستان و هرمزگان و خوزستان نشسته بودند و درس می آموختند.
به فتوای ما، تا زمانی که کودکان ما در هر کجا سرپناه مناسب و حمام و مدرسه
و لباس و غذای بایسته ندارند، آجر بر آجر اینجورحوزه های علمیه نهادن، و
اساساً آجر بر آجر هرحوزه علمیه با هر مختصات و با هر نیّت نهادن جایز که
نیست حرام است و داخل شدن بدانها نیز حتی برای علم آموزی حرام اندرحرام
است. چه برسد به تشکیلات فرعونی جناب مصباح یزدی و ردیف بودجه ای که
هر ساله می بلعد تا طلاب نازنینی در مجاورت یقه درانی و
عربده کشی تربیت شوند.
پرسش دو: نظرشما درباره جدایی دین از سیاست چیست؟ با آن موافقید، یا
همچون جنابان نوری همدانی وجنتی و شیوخ محترمی چون روح الله حسینیان و
پورمحمدی به امتزاج دین و سیاست حریص اید وبرای همین امتزاج، مصرانه
برنامه ها داشته اید ودارید؟
فتوای دو: به فتوای ما، جدایی دین ازسیاست نه تنها یک ضرورت اجتماعی و منبعث
ازتجربیات پرهزینه بشری بل یک واجب شرعی است و هرکس در هر لباس،
اگر قدمی در اتصال دین و سیاست بردارد در ردیف دشمنان دین و بشریت جا
می گیرد. چرا؟ چون آخوند جماعت در درازنای تاریخ همه جور خطا مرتکب شده
بود الا آدمکشی و تاراج اموال مردم و آبرو بردن و بی خانمان کردن و دروغ گفتن
های ملی و ترویج ریاکاری و هدر دادن فرصت ها وخسته کردن نسل ها، که اینهمه
نیز به برکت انقلاب اسلامی و آخوندهایی مثل همین ها که شما یک چند تایی
از آنها را برشمردید صورت اجابت بخود گرفت و دست آخوندهای اسلامیِ ایران
را به خون و آبرو و مال حرام آغشته کرد و آن شد که نباید می شد. لهذا ما
بر جدایی دین از سیاست اصرار می ورزیم.
البته فصل اینجورحرفها مدتهاست که سرآمده و ما و شما بر سر سوراخی فلوت
می زنیم که شیپور زنان ماهر قبلاً هر چه را که داشته برداشته اند و برده اند.
مثل همین شعار مرگ برآمریکا. که ما هنوز مثل آدمهای صغیر و نا بالغ ازخود
می پرسیم امام خمینی موافق شعار مرگ برآمریکا بوده است یا نه؟ که اگربوده
ما همچنان ادامه اش بدهیم و خدای ناکرده مبادا به این وحی مُنزَل پشت کنیم.
پرسش سه: جمهوری اسلامی ایران تا کنون حدود سی میلیارد دلار به بشار اسد
کمک نقدی کرده است. حالا ارسال کمکهای تسلیحاتی و دارویی و غذایی و اقلامی
از این دست بماند. آیا شما با این رویه که عمدتاً به دستور شخص رهبرانجام
پذیرفته و می پذیرد موافقید؟ و جه شرعی این مراوده چیست؟
فتوای سه: صورت ظاهر پرسش شما به یک مراوده ملی بند است. که یعنی وقتی
کشوری درمعرض خطر قرار گرفته آیا ما باید به او مدد برسانیم یا نه. اما از آنجا
که در این مراوده پای پول مردم و اسلحه مردم و داروی مردم و غذای مردم
در میان است، پرسش شما پای به وادی استفتاء می نهد و مرا ناگزیر از پاسخگویی
می کند. سخن کوتاه کنم: این رفتار رهبر حرام اندر حرام است. تأکید می کنم:
حرام اندر حرام. چرا؟ چون به مال مردم، صرفاً و موکداً باید با اجازه خود مردم
دست برد وگرنه مگر دزدان چه می کنند؟
پرسش چهار: نظرشما درباره ی حجاب اجباری وگشت ارشاد و محدودیتهای
اینچنینی چیست؟ موافقید یا مخالف؟
فتوای چهار: حقیر پیشنهاد دارد این گشت ارشاد برود یک گشتی درکوچه پس
کوچه های آقایان بزند و میزان رُفت و روب ایشان را و آقا زاده هایشان را
و بستگانشان را و دوستانشان را یک برآوردی بکند و بعدش ازخود بپرسد آیا
باید از این غارت عظما تنش بلرزد یا از آشکار شدن چند تارموی بانوان؟
مختصر مراجعه به دنیای عقل نشان می دهد که در امردین و گرایشات دینی،
تحکم و اجبار و شلاق و خط کشی های حکومتی، بیش از آنکه به رواج یک
امر دینی توفیق یابد، به نفرت گستری از خدا و پیغمبر و هر چه مقدسات
است سرعت می دهد.

آیت الله محمد نوری زاد
     
  
مرد

 
elena: زن امام یازدهم که کنیزبود به کدوم جنگ اومده بود غیرازاینه که گفته میشه اونوازبازاربرده فروشی خریداری کردند
امام نامه پاکیزه اى به خط وزبان رومى مرقوم فرموده وسر آن نامه را با خاتم مبارکش مهر کرد، وکیسه زردى که در آن 225 اشرفى بود بیرون آورد و به بشر بن سلیمان فرمود: این کیسه را بگیر وبه بغداد برو، وصبح فلان روز سر پل فرات مى روى، در این حال کشتى مى آید، در آن اسیران زیادى خواهى دید که بیشتر آنان مشتریان فرستادگان اشراف بنى عباس خواهند بود وکمى از جوانان عرب هستند.

در چنین وقتى متوجه شخصى به نام عمر بن زید برده فروش باش که کنیزى با چنین وصفى خواهى دید که خود را از دسترس مشتریان حفظ مى کند. در این حال صداى ناله اى به زبان رومى از پس پرده رقیق ونازکى خواهى شنید که بر هتک احترام خود مى نالد.

بشر بن سلیمان گوید: من به فرموده حضرت امام على النقى عمل کردم وبه همانجا رفتم وآنچه امام فرموده بود من دیدم ونامه را به آن کنیزک دادم، چون نگاه وى به نامه حضرت افتاد به شدت گریه کرد ونگاه (به عمر بن زید) کرد وگفت: مرا به صاحب این نامه بفروش، وقسم یاد نمود که در غیر این صورت خودم را هلاک خواهم کرد.

من در تعیین قیمت با فروشنده گفتگوى زیادى کردم تا به همان مبلغى که امام داده بود راضى شد، من هم پول را تسلیم کردم وبا کنیزک که خندان وشادان بود به محلى که قبلا در بغداد تهیه کرده بودم، در آمدیم. پس از ورود، دیدم نامه را با کمال بى قرارى از جیب خود درآورد وبوسید وروى دیدگان ومژگان خود نهاد وبر بدن وصورت خود مالید.

گفتم: خیلى شگفت است که شما نامه اى را مى بوسى که نویسنده آن را نمى شناسى. گفت: آنچه مى گویم بشنو، تا علت آن را دریابى: من ملکه دختر یشوعا، پسر قیصر روم هستم، مادرم از فرزندان حواریین است واز نظر نسب، نسبت به حضرت عیسى دارم، بگذار داستان عجیب خودم را برایت نقل کنم.

جد من قیصر میخواست مرا در سن سیزده سالگى براى برادرزاده اش تزویج کند. سیصد نفر از رهبانان وقسیسین نصارى از دودمان حواریین عیسى بن مریم وهفتصد نفر از رجال واشراف وچهار هزار نفر از امرا وفرماندهان وسران لشگر وبزرگان مملکت را جمع نمود، آنگاه تختى آراسته به انواع جواهرات را روى چهل پایه نصب کرد، وقتى که پسر برادرش را روى آن نشانید صلیبها را بیرون آورد واسقفها پیش روى او قرار گرفتند وانجیلها را گشودند، ناگهان صلیبها از بلندى روى زمین ریخت وپایه هاى تخت درهم شکست.

پسرعمویم با حالت بیهوشى از بالاى تخت بر روى زمین درافتاده ورنگ صورت اسقفها دگرگون گشت وبه شدت لرزید.

بزرگ اسقفها چون چنین دید، به جدم گفت: پادشاها! ما را از مشاهدى این اوضاع منحوس، که علامت بزرگى مربوط به زوال دین مسیح ومذهب پادشاهى است، معاف بدار.

جدم در حالى که اوضاع را به فال بد گرفت، به اسقفها دستور داد تا پایه هاى تخت را استوار کنند ودوباره صلیبها را برافرازند وگفت: پسر بدبخت برادرم را بیاورید تا هر طور هست این دختر را به وى تزویج نمایم تا شاید که این وصلت مبارک، نحوست آن از بین برود.

وقتى که دستور ثانوى او را عمل کردند، هر چه که در دفعه اول دیده بودند تجدید شد، مردم پراکنده گشتند وجدم با حالت اندوه به حرمسرا رفت وپرده ها بیفتاد.

همان شب در عالم خواب دیدم مثل اینکه حضرت عیسى وشمعون وصى او وگروهى از حواریین در قصر جدم قیصر اجتماع کرده اند ودر جاى تخت منبرى که نور از آن مى درخشید قرار داد. طولى نکشید که (محمد) (صلى الله علیه وآله وسلم) پیغمبر خاتم وداماد وجانشین او وجمعى از فرزندان او وارد قصر شدند. حضرت عیسى به استقبال شتافت وبا حضرت (محمد) معانقه کرد وحضرت فرمود: یا روح الله! من به خواستگارى دختر وصى شما شمعون براى فرزندم آمده ام، ودر این هنگام اشاره به امام حسن عسکرى (علیه السلام) نمود، حضرت عیسى نگاهى به شمعون کرده وگفت: شرافت به سوى تو روى آورده است، با این وصلت با میمنت موافقت کن، او هم گفت: موافقم.

آنگاه دید که حضرت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) بالاى منبر رفت وخطبه اى بیان فرمود ومرا براى فرزندش تزویج کرد، سپس حضرت عیسى وحواریون را گواه گرفت، وقتى که از خواب بیدار شدم از ترس جان خود، خواب را براى پدرم وجدم نقل نکردم وپیوسته آن را در صندوقچه قلبم نهفته وپوشیده مى داشتم.

از آن شب به بعد قلبم از فرط محبت به امام عسکرى (علیه السلام) موج مى زند تا به جایى که از خوراک بازماندم، وکم کم رنجور ولاغر شدم، وبه شدت بیمار گردیدم. جدم تمام پزشکان را احضار کرد وهمه از مداواى من عاجز گردیدند، وقتى از مداوا مایوس شدند جدم گفت: اى نور دیده! شما هر خواهشى دارى به من بگو تا حاجتت را برآورم. گفتم: پدر جان! اگر در به روى اسیران مسلمین بگشایى وقید وبند از آنان بردارى واز زندان آزاد گردانى امید است که عیسى ومادرش مرا شفا دهند.

پدرم درخواست مرا پذیرفت ومن نیز به ظاهر اظهار شفا وبهبودى کردم وکمى غذا خوردم، پدرم خیلى خوشحال شد واز آن روز به بعد، نسبت به اسیران مسلمین احترام شدید انجام مى داد.

در حدود چهارده شب از این ماجرا گذشت. باز در خواب دیدم که دختر پیغمبر اسلام، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به همراهى حضرت مریم وحوریان بهشتى به عیادت من آمدند، حضرت مریم به من توجه کرد وفرمود: این بانوى بانوان جهان، ومادر شوهر تو است. من فورى دامن مبارک حضرت زهرا را گرفتم وبسیار گریستم واز این که امام حسن عسکرى (علیه السلام) به دیدن من نیامده خدمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) شکایت کردم، فرمود: او به عیادت تو نخواهد آمد، زیرا تو به خداوند متعال مشرکى ودر مذهب نصارا زندگى مى کنى، اگر مى خواهى خداوند وعیسى ومریم از تو خشنود باشند ومیل دارى فرزندم به دیدنت بیاید، شهادت به یگانگى خداوند ونبوت پدرم که خاتم الانبیا است بده، من هم حسب الامر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آنچه فرموده بود گفتم، حضرت مرا در آغوش گرفت واین باعث بر بهبودى من شد، آنگاه فرمود: اکنون به انتظار فرزندم حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) باش که او را به نزدت خواهم فرستاد.

وقتى از خواب بیدار شدم، شوق زیادى در تمام اعماق وجودم راه یافت ومشتاق ملاقات آن حضرت بودم تا اینکه شب بعد امام را در خواب دیدم، در حالى که از گذشته شکوه مى نمودم، گفتم: اى محبوبم، من که خود را در راه محبت تو تلف کردم، فرمود: نیامدن من علتى جز مذهب تو نداشت، ولى حالا که اسلام آورده اى، هر شب به دیدنت مى آیم تا آنکه کم کم وصال واقعى پیش آید، از آن شب تا حال پیوسته در عالم خواب خدمت آن حضرت بودم.

(بشر بن سلیمان) پرسید چگونه در میان اسیران افتادى؟ گفت: در یکى از شبها در عالم خواب حضرت عسکرى را دیدم فرمود: فلان روز جدت قیصر، لشگرى به جنگ مسلمانان مى فرستد، تو مى توانى به طور ناشناس در لباس خدمتگزاران همراه با عده اى از کنیزان که از فلان راه مى روند به آنها ملحق شوى.

من به فرموده حضرت عمل کردم، وپیش قراولان اسلام با خبر شدند وما را اسیر گرفتند وکار من به اینجا کشید که دیدى، ولى تا به حال به کسى نگفتم که نوه پادشاه روم هستم. تا اینکه پیرمردى که در تقسیم غنایم جنگى سهم او شده بودم، نامم را پرسید، من اظهار نکردم وگفتم: نرجس. گفت: نام کنیزان؟

(بشر) گفت چه بسیار جاى تعجب است که تو رومى هستى وزبانت عربى است؟

گفتم: جدم در تربیت من جهدى بلیغ وسعى بسیارى داشت، وزنى را که چندین زبان مى دانست، براى من تهیه کرده بود واز صبح وشام نزد من مى آمد وزبان عربى به من مى آموخت، روى همین اصل است که مى توانم عربى حرف بزنم.

(بشر) مى گوید: وقتى او را به سامره خدمت امام على النقى (علیه السلام) بردم، حضرت از وى پرسید: عزت اسلام وذلت نصارى وشرف خاندان پیغمبر (صلى الله علیه وآله وسلم) را چگونه دیدى؟

گفت: در موردى که شما از من داناترید چه بگویم. فرمود: مى خواهم ده هزار دینار ویا مژده مسرت انگیزى به تو بدهم، کدام یک را انتخاب مى کنى؟ عرض کرد: فرزندى به من بدهید، فرمود: تو را مژده به فرزندى مى دهم که شرق وغرب عالم را مالک مى شود وجهان را پر از عدل وداد خواهد کرد پس از آنکه پر از ظلم وجور شده باشد.

عرض کرد: این فرزند از چه شوهرى خواهد بود؟ فرمود: از آن کس که پیغمبر اسلام در فلان شب در فلان ماه وفلان سال رومى تو را براى او خواستگارى نمود، در آن عیسى بن مریم و وصى او تو را به چه کسى تزویج کردند؟

گفت: به فرزند دلبند شما، فرمود او را مى شناسى؟ عرض کرد: از شبى که به دست حضرت فاطمه (علیها السلام) اسلام آوردم، دیگر شبى نبود که او به دیدن من نیامده باشد.

آنگاه حضرت امام على النقى (علیه السلام) به (کافور) خادم فرمود: خواهرم حکیمه را بگو نزد من بیاید، وقتى که آن بانوى محترم آمد فرمود: خواهرم این همان زنى است که گفته بودم، حکیمه خاتون آن بانو را مدتى در آغوش خود گرفت واز دیدارش شادمان گردید، آنگاه حضرت فرمود: اى عمه او را به خانه خود ببر و فرایض مذهبى و اعمال مستحبه را به وى یاد بده که او همسر فرزندم حسن و مادر قائم آل محمد (علیه السلام) است.

منابع: کتاب غیبت، شیخ طوسى، ص 124. - کشف الحق، خاتون آباى، ص 34.
قضاوت با هر كي كه منصفه
     
  
مرد

 
elena: اصولا فساد واژه مبهمیه وهرچیزی رومیشه فساد دونست و دستورقتل صادرکرد
مفسد في الارض در هر اجتماعي معلومه كسيكه زندگيشو در جنايت نا امني ايجاد كردن و فساد كردن بر زمين ميپردازه مثله آلكاپون كيلي مسلسلي پدرخوانده هاي مواد مخدر گروه ياكوزا و غيره ابهامي نيست اينها در يك اجتماع مشهور به فساد و تباهي و آزارند كه از هر كس بپرسي اون رو بعنوان يك جنايتكار ميشناسه بقيه حرفها هم توجيهه چه كسايي كه براي بقاي حكومتشون مغلطه ميكنند چه كسايي كه براي حمله به دين تفسير و استدلال ميكنند
elena: علی به عمرمشاوره میداد علی دخترخودش ام کلثوم روبه عمرداد علی اسم سه پسرخودش روابوکر وعمروعثمان گذاشت علی خودش درنهج البلاغه میگه مشورت دادن به ظالم مانندشرکت درظلمه
اولا در خصوص اسم گذاري جوابهاي زيادي داده شده من ورود نميكنم بهش ولي دليل بر علاقه و تاييد اين خلفا نيست دوما جنگي راه افتاد و ادامه پيدا كرد كه علي شروع كننده نبود و خلفا هم نيومدند از علي اجازه بگيرند و وقتي هم براه افتاد دگر موضوعي تحميلي بود و بنا به مصالحي امام ناچار به اين موضوع شد و از طرفي دو طرف باطل بودند هم خلفاي نامشروع و هم حكومت فاسد ايران ازطرفي
این شبهه از شبهات عجیبی است گو اینکه اینان کلمات امیرالمومنین به خصوص در کتاب شریف نهج البلاغه را نخوانده اند که گرفتار چنین توهماتی شده اند.شما در سوالاتان استناد به نهج البلاغه کرده بودید ، پس در جواب هم بد نیست خطبه شقشقیه از نهج البلاغه را که بيش از هفت سند در كتاب‌هاى شيعه و سنى دارد؛ ملاحظه کنیداین خطبه سراسر نشان می دهد که هیچ گونه رضایتی از امیر مومنان نسبت به خلفا وجود نداشته است و حضرت با بیان آن ، عدم رضایت خود را نشان داده اند.
ما به طور اختصار به برخی از مفاد این خطبه اشاره میکنیم:
شکوه از ابابکر و غصب خلافت
حضرت در این بخش در مورد زمان خلافت ابوبکر می فرماید:آگاه باشید! به خدا سوگند! ابابکر، جامه ی خلافت را بر تن کرد ، در حالیکه می دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی، چون محور آسیاب است به آسیاب که دورآن حرکت می کند. او می دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است، و مرغان دور پرواز اندیشه ها به بلندای ارزش من نتواند پرواز کرد. پس من ردای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده از آن کناره گیری کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پا خیزم؟یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که بوجود آوردند، صبر پیشه سازم؟ که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان باایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه می دارد! پس از ارزیابی درست ، صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم.پس صبر کردم در حالیکه گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده است. وبا دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت می بردند!
بازی ابابکر با خلافت
تا اینکه خلیفهی اول به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطاب سپرد.( سپس امام مَثَلی را با شِعری از اعشی عنوان کرد: ) مرا با برادر جابر،( حیان) چه شباهتی است؟( من همه ی روز را در گرمای سوزان کار کردم و او راحت و آسوده در در خانه بود!) شگفتا! از ابابکر که در حیات خود از مردم می خواست عذرش را بپذیرند.[ ابابکر بارها می گفت: مرا رها کنید ، و از خلافت معذور دارید زیرا من بهتر از شما نیستم.] چگونه در هنگام مرگ ، خلافت را به عقد دیگری در آورد؟. هر دو از شتر خلافت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهرمند گردیدند.
3 شکوه از عمر و ماجرای خلافت
سپس حضرت به شکوه از خلیفه دوم پرداخته و زمان خلافت او را اینچنین توصیف می فرماید: سرانجام اولی حکومت را به راهی درآورد و به دست کسی(عمر) سپردکه مجموعه ای از خشونت، سختگیری، اشتباه و پوزش طلبی بود. زمامدار مانند کسی که بر شتری سرکش سوار است، اگر عَنان محکم کشد، پرده های بینی حیوان پاره می شود، و اگر آزادش گذارد ، در پرتگاه سقوط می کند. سوگند به خدا!مردم در حکومت دومی، در ناراحتی و رنج مهمی گرفتار آمده بودند، و دچار دورویی ها و اعتراض ها شدند، و من در این مدت طولانی محنت زا ، و عذاب آور، چاره ای جز شکیبایی نداشتم، تا آنکه روزگار عُمَر هم سپری شد.
شکوه از شورای عمر
سپس عمَر خلافت را در گروهی قرار داد که پنداشت من همسنگ آنان می باشم! پناه بر خدا از این شورا! در کدام زمان در برابر شخص اولشان در خلافت مورد تردید بودم ، تا امروز با اعضای شورا برابر شوم؟ که هم اکنون مرا همانند آنها پندارند؟ و در صف آنها قرارم دهند؟ ناچار باز هم کوتاه آمدم،و با آنان هماهنگ گردیدم. یکی از آنها با کینه ای که از من داشت روی برتافت( سعد بن ابی وقاص که یکی از شورای شش نفره بود.) و دیگری دامادش ( عبدالرحمن بن عوف ، شوهر خواهر عثمان، که حق« وِتو » در شورا داشت.زیرا عمر دستور داد اگر اختلافی در شورا پدید آمد، ملاک ، رأی داماد عثمان است، با اینکه طبق اعتراف دانشمندان اهل سنت، عمَر در دوران حکومت خود بارها اعتراف کرد که: لو لا علی لهلک عمر " اگر علی نبود ، عمَر هلاک می شد") را بر حقیقت برتری دادو آن دو نفر دیگر که زشت است آوردن نامشان.( طلحه و زبیر که از رذالت و پستی بر امام شوریدند و جنگ جمل را بوجود آوردند.)
شکوه از عثمان
سپس حضرت به شکوه از خلیفه سوم پرداخته می فرماید: تا آنکه سومی به خلافت رسید، دو پهلویش از پرخوری باد کرده، همواره بین آشپزخانه و دستشویی سرگردان بود، و خویشاوندان پدری او از بنی امیه به پا خاستند و همراه او بیت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه ای که بجان گیاه بهاری بیفتد.( عثمان در سال 24 هجری به خلافت رسید و در سال 35 هجری کشته شد. تنها یک مرحله از اسراف بازیهای عثمان به شرح زیر است: به دامادش ، حارث بن حکم، هزار درهم و شترهای فراوان زکات آن سال، و زمین بزرگی که پیامبر(ص) وقف مسلمانان کرده بود بخشید. به سعید بن عاص بن امیه از طایفهی خود صد هزار درهم داد. به داماد دیگرش مروان بن حکم صد هزار درهم و به ابوسفیان دویست هزار درهم داد. به طلحه سی و دو میلیون و دویست هزار درهم، به زبیر پنجاه و نه میلیون و هشتصد هزار درهم داد.برای خودش سی میلیون و پانصد هزار درهم، و سیصد و پنجاه هزار دینار کنار گذاشت. بهیعلی بن امیه پانصد هزار دینار، و به عبدالرحمن شوهر خواهرش دو میلیون و پانصد و شصت هزار دینار داد.« الغدیر ج8 ص 286»)، عثمان آنقدر اسراف کرد که ریسمان بافته او باز شد و اعمال او مردم را برانگیخت، و شکم بارگی او نابودش ساخت.

اما در مورد مشورتهای حضرت علی علیه السلام با خلفا:
تمام آن چه كه از آن با عنوان همكاري امير مؤمنان عليه السلام با خلفا ياد مي‌شود به سه دسته تقسيم مي شود: 1. مشورت در امور قضائي ؛ 2. مشورت در امور دفاعي و جنگي ؛ 3. مشورت در مسائل علمي و حلّ مشكلات اعتقادي .
نقش امير المؤمنين در اين موارد حد اكثر به اندازه پاسخ به درخواست ارشاد وراهنمائي طرف مقابل است كه وظيفه هر مسلماني است . حتي اگر طرف مشورت غير مسلمان باشد ، باز هم وظيفه دارد كه با نهايت امانت‌داري وي را راهنمايي كند ؛ چه رسد به اين كه اگر مسأله حفظ اساس اسلام و دين خدا در ميان باشد.ابن حجر هيثمي به نقل از رسول خدا مي‌نويسد‌ : در هر قرني افراد عادلي از اهل بيت من در بين امتم خواهند بود كه تحريف گمراهان ونسبتهاي ناروا وباطل و تاويلهاي نادانان را از دين پاك ودور مي كنند، آگاه باشيد! پيشوايان شما فرستادگان شما نزد خداوند مي باشند، پس بنگريد كه چه كساني را مي فرستيد.(الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي (متوفاي973هـ) ، ج 2 ، ص 441 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط) .
امير مؤمنان عليه السلام اگر چه از منصب خلافت و جانشيني به حق رسول خدا صلي الله عليه وآله بازماند و در واقع حق مسلم ايشان را غصب كردند ؛ ولي اين موضوع دليل نمي‌شود كه به ديگر وظايف خود عمل نكند ؛ زيرا گاهي تدبير‌ها و تصميم‌گيري‌هاي غلط خلفا سبب مي‌شد ، اساس اسلام به خطر بيفتد ؛‌ در اين موارد امام وظيفه داشت كه اجازه ندهد شريعت اسلامي قرباني ندانم كاري‌ها شود ؛ مثلاً در قضيه جنگ نهاوند ، پادشاه ايرانيان لشكر عظيمي را براي نابودي اسلام فراهم كرده بود و اگر تدبير امير مؤمنان عليه السلام نبود‌ ، نه تنها لشكر عمر كه به طور قطع تمام مسلمانان و اسلام از بين مي‌رفت .در چنين موقعيتي امير المؤمنين عليه السلام وظيفه دارد كه نظام اسلامي و دين نوپا را حفظ كند ؛ چون وظيفه او همانند هر فرد مسلمان ديگر، حفظ دين است .
دخالت‌هاي امير مؤمنان عليه السلام در امور قضائي در مواردي بود كه عدم آگاهي خلفا به پيش پا افتاده ترين احكام اسلامي سبب مي‌شد كه حقي از بي‌چاره اي ضايع و به مظلومي از مسلمانان ظلم شود . در حقيقت آن‌ها پناهي جز امير المؤمنين عليه السلام نداشتند و اگر امام دخالت و از حق آنان دفاع نمي‌كرد ، به يقين راهي براي استيفاي حقوقشان نمي يافتند.
براي روشن تر شدن مطلب فقط به يك مورد از دخالت‌هاي امام در امور قضائي اشاره مي‌كنيم: ابن عباس مي گويد : زن ديوانه اي را كه زنا كرده بود نزد عمر آوردند ، با عده اي مشورت كرد و سپس دستور داد سنگسارش كنند . هنگامي كه او را براي اجراي حدّ مي بردند ، از كنار علي عليه السلام عبور كردند ، فرمود : اين زن چه كار كرده است ؟ گفتند : ديوانه اي است از فلان قبيله كه زنا كرده است وعمر دستور به رجم وي داده است . فرمود : او را بر گردانيد ، سپس نزد عمر آمد و فرمود : مگر نمي داني از سه نفر تكليف بر داشته شده است : 1. ديوانه تا زماني كه عاقل شود ؛ 2. انسان خوابيده تا بيدار شود ؛ 3. بچّه تا به سن بلوغ برسد. عمر گفت : آري ، شنيده ام ، فرمود:پس اين زن را رها كن ، عمر او را آزاد كرد و شروع به تكبير گفتن نمود . (سنن أبي داود ، سليمان بن الأشعث أبو داود السجستاني الأزدي (متوفاي275هـ) ج 4 ، ص 140 ، ح 4399 ، كِتَاب الْحُدُودِ ، بَاب في الْمَجْنُونِ يَسْرِقُ أو يُصِيبُ حَدًّا ، ناشر : دار الفكر ، تحقيق : محمد محيي الدين عبد الحميد ؛ الاستيعاب في معرفة الأصحاب ، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (متوفاي463 هـ) ج 3 ، ص 1103 ، ناشر : دار الجيل - بيروت - 1412 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : علي محمد البجاوي ).
مواردي از اين قبيل به روشني اثبات مي كند كه حضور امير مؤمنان عليه السلام نقش تمام كننده‌اي در احياي احكام الهي داشته و از طرفي پشتوانه‌اي محكم بر احقاق حقوقستمديدگان وجلوگيري از ظلم وستمگري داشته است.
مشورت‌ها و همكاري‌هاي امير مؤمنان با خلفا در زمينه‌هاي دفاعي و جنگي نيز منحصر مي‌شود به مواردي كه بحران‌هاي سياسي و نظامي ـ به خاطر سوء تدبير حاكمان ـ اصل و اساس جامعه اسلامي را به خطر مي‌انداخته است ، بنابراين نبايد اين گونه راهنمائيها و همكاري‌ها را به حساب دفاع از خلفا و اعلام رضايت از آن‌ها گذاشت ؛ زيرا آن حضرت در حقيقت از ثمره بيست و سه سال زحمت طاقت فرساي رسول خدا و جانفشاني‌هاي خودش در گسترش اسلام حفاظت و نگاهباني مي‌كرد ، نه از حكومت خلفا يا تأييد لشكر كشي‌ها و جنگ‌هاي خلفا
آمار مشورت‌هاي خلفا با امير مؤمنان عليه السلام :
توجه به تعداد نظر خواهيها و مشورت و در خواست كمك فكري از امير مؤمنان عليه السلام ، از يك طرف نشان دهنده درماندگي خلفا در حلّ مشكلات و نيازمندي آنان به دانش و تجربه امير مؤمنان است، و از طرفي محدود بودن موارد مراجعه و نظر خواهي است كه گوياي ارتباط اندك و دور بودن از خلفا است.محقق معاصر شيخ نجم الدين عسكرى در كتاب «علي والخلفاء» مي نويسد: ابوبكر در 2 سال و 3 ماه (27 ماه) دوران خلافت خويش 14 مورد به حضرت مراجعه داشته‏ است. (علي والخلفاء ، ص 73 – 97). از مجموع 14 مورد : 9 مورد پرسشهاى علمى ؛ 4 مورد احكام شرعى و قضاوت ؛ 1 مورد نظامى بوده است . گفتنى است كه از 14 مورد فقط 4 مورد (3 مورد علمى و1 مورد شرعى) مراجعه مستقيم ابوبكر به امام بوده است . در 9 مورد باقيمانده : در 2 مورد پس از مشاوره خليفه با صحابه ، امام نظر خود را اظهار نموده ، در 2 مورد به علت حضور در صحنه اظهار نظر كرده ؛ در 3 مورد به امام خبر رسيده اقدام نموده است. در 2 مورد شخصي واسطه بين امام و خليفه بوده است. حال آيا صحيح است كه بگوييم : ابوبكر در مدت خلافت خود در همه كارهاى مهم با على عليه السلام مشورت مى‏كرده و علی علیه السلام مشاور وی بوده است؟ .
عمر بن خطاب در 10 سال و 5 ماه (125 ماه) دوران خلافت، 85 مورد به حضرت امير عليه السلام مراجعه داشته است . (علي والخلفاء ، ص 99 – 333 ). از مجموع 85 مورد مشورت خواهي عمر از امام على عليه السلام، 59 مورد امور قضايى ؛ 21 مورد پرسش‏هاى علمى ؛ 3 مورد امور مالى ؛ 2 مورد امور نظامى بوده است . جالب توجه اين جا است كه از مجموع 85 مورد : 27 مورد به امام عليه السلام مراجعه ابتدايى و مستقيم داشته است ؛ 13 مورد مسائل شرعى و قضايى ، 2 مورد امور مالى و 1 مورد پرسش علمى ، خليفه ابتدا به صحابه مراجعه كرده سپس نظر امام را پرسيده است. در باقيمانده موارد نيز حضرت در صحنه حضور داشته و اظهار نظر فرموده است ؛ يعنى در 42 مورد با اين كه دسترسى به امام امكان پذير بوده وجود حضرت ناديده انگاشته شده است . با توجه به نكات يادشده آيا صحيح است ادعا شود كه عمر پيوسته در مشكلات و گرفتارى‏ها به امير مؤمنان مراجعه مى‏كرد و این دو ارتباط خوبی با هم داشته اند؟
عثمان در 12 سال (144 ماه) دوران خلافت 8 مورد به حضرت مراجعه داشته است.(علي والخلفاء ، ص 335 – 345 ). از مجموع 8 مورد دخالت امام در امور زمان عثمان : أوّلاً: تمام اين امور در حوزه بيان مسائل شرعى و نحوه اجراى حدود وقضاوت بوده است ؛ثانياً: 3 مورد رجوع مستقيم خليفه به امام بوده و 4 مورد امام در صحنه حاضر بوده و اظهار نظر فرموده است .جالب اين در يكى از موارد عثمان به امام گفت: «إنّك لكثير الخلاف علينا». (مسند أحمد، ج 1 ص 100 ).
با توجه به مطالبی که گفته شد به این نکته کاملا پی بردید که مشاوره امیرالمؤمنین در چه شرایطی و به چه خاطر بوده است. و از طرفي كسيكه يك دلاور صحنه هاي نبرد بود چرا در جنگ با ايران شركت نكردحتي وقتي عمر از او خواست نپذيرفت و اينكه ميگويند حسنين را به جنگ فرستاد نيز يك دروغ است و روايات مذكور معتبر نيست و مردود است اولا این گزارشات توسّط راویان سنّی مذهب که البته بدون شک سعی در نشان دادن قرابت و همراهی حسنین با خلفای خودشان را داشتند، نقل شده اند، و رجالیون شیعه اکثر آنها را ضعیف دانسته اند.
ثانیاً اساساً کدام عالم حدیث اهل سنّت، صحّت سندی این روایات را تأیید کرده است؟ هر چند به صرف صحیح السند بودن روایت نیز، یقین حاصل نمی شود.
ثالثاً اکثر این روایتها، حتی بر اساس رجال شناسی اهل سنّت نیز، ضعیف السند هستند، برای مثال بلاذری، به صورت مرسل داستان را نقل می کند و به ذکر «گویند» اکتفا می کند! طبری گزارش خود را از حنش بن مالک نقل می کند که فردی مجهول الهویه است، و نمی توان بر موثق بودن او اعتماد کرد. سهمی حتی توضیح نمی دهد که این واقعه در زمان کدام خلیفه رخ داده است و...
رابعاً بین گزارشات، نقلهای متناقضی نیز ذکر شده است، برای مثال بنابر نقل ابن اثیر، ابن خلدون، سید هاشم معروف الحسنی و همچنین باقر شریف قرشی، حسن و حسین(ع) بعد از پیامبر در هیچ فتحی شرکت نداشتند
بنده شخصاً در مورد نگرش اهل بیت به هجوم اعراب به ایران نظری ندیده ام، و برخی نقلها از حضرت علی(ع) که برای تشجیع کوفیان ذکر شده است، نیز الزاماً به معنای تأیید هجوم اعراب نیست. بدون شک، محکوم کردن این هجوم کار دشواری است، زیرا ایرانیان خود در صدد انهدام حکومت اسلامی مدینه بودند، ولی تأیید آن نیز از سوی اهل بیت، بعید است، زیرا این جنگ به سردمداری کسی هدایت شد، که از دیدگاه آنان غاصب خلافت بود، و سکوت علی(ع) در برابر حکومت او، نیز به خاطر همین خطرات موجود در آن زمانه بود.
     
  
مرد

 
elena: اصولا بعضی ازاین داستانها درهیچ سندرسمی تاریخی نیست
اصولا دلیل نمیشود تاریخ رو فقط مرجع بدانیم و هرچیز غیر از آن را مردود ببینیم کتب حدیث هم نقل از احوال و اقوال گذشتگان است درخصوص همین داستانی که در ادامه نقل کردی نه صحت اون رو میدونی نه حتی فکر میکنی راجع بهش بیا این اطلاعات را در کنار یکدیگر بگذاریم تا به نتیجه ای برسیم،

محمد ابوعفک را میکشد، عصماء بر علیه این عمل شریرانه محمد سخن میگوید. او هم قبیله ای های خود را تشویق میکند تا علیه محمد اقدامی بکنند. وقتی که محمد میشنود او چه گفته است، دستور قتل او را نیز صادر میکند.

در نگاه نخست این منصفانه به نظر میرسد، عصماء واقعا داشت مردم را تشویق میکرد تا پیامبر را بکشند. این کاملاً منطقی است که محمد از پیام عصماء دل آزرده شود.

اما بیایید نگاهی عمیق تر به قضیه بیاندازیم و ماجرا را در زمینه ارتباط عصماء با قبیله اش باز بینی کنیم.

1) نخست اینکه قبیله او زیر سلطه محمد نبود. ممکن است آنها با محمد عهدنامه ای داشتند و همچنین ممکن است که عهدنامه ای در کار نبوده باشد. در این زمان نویسنده این نوشتار نمیداند که آیا میان محمد و بنی خطمه عهدنامه ای بوده یا نه. به هر حال این زن آزاد بود که عقیده اش را ابراز کند. اگر عهدنامه ای وجود داشت و او مفاد عهدنامه را اینگونه زیر پا گذاشته بود، محمد میتوانست به رؤسای قبیله اعتراض کند، و آنها او را به سکوت وا میداشتند.

2) نکته قابل توجه دیگر در این ماجرا این است که محمد به عبیده میگوید "دو بز نیز بخاطر او به یکدیگر شاخ نخواهند زد" یعنی هیچکس اهمیتی به مرگ او نخواهد داد (البته محمد فرزندان عصماء را به شمار نیاورده است).

همچنین توجه داشته باشید که افرادی از قبیله او از پیش مسلمان شده بودند، مطمئناً کسی به حرف او در خصوص قتل پیامبر جامه عمل نمیپوشانید.

نکته اینجاست: اگر هیچکس به کشته شدن او اهمیت نمیداد، پس کسی نیز اهمیت نمیداد که او چه میگفته است. مردمان او از پیش میدانستند که محمد ابو عفک را کشته است، آنها به مرگ ابوعفک نیز اهمیتی ندادند. حتی در این زمینه، کسی به کلام او برای دعوت به کشتن محمد گوش نمیداد، زیرا محمد رهبر گروهی قدرتمند از مردم بود. هیچ یک از هم قبیله ای های او حاضر نبودند جان خود را بخاطر چکامه های او به خطر بیاندازند.

نتیجه آنکه عصماء دختر مروان تهدیدی مشروع برای محمد نبود. حتی با بررسی این نوشته ها با فرض صحت اصل واقعه بدون توجه به درستی تنها دلیل لابد صرفا خشم بوده و نفرت که با منطق اسلام و قرآن جور در نمی آید مثل اون داستان که علی هفتصد نفر رو آورد تو بازار سر برید خیلی با قاطعیت منبع تاریخیشم نقل میکنند ولی از خودشون نمیپرسند هفتصد نفر آدم چه صف طولانی میشه مگه بوقن وایسن یکی بیاد دونه دونه سرشون رو بزنه بازار اون زمان چند ذراع عرض داشت چرا فرار نکردند چند نفر میخواد اینهارو نگهبانی کنه چه حجمی جنازه و خون تو بازار راه میفته اصلا مگه میسره چاله ای به این بزرگی در یک بازار کم عرض بکنند اگه هر نفر یکدقیقه کار ببره چقدر زمان میخواد برای هفتصد دقیقه منهای نهار و نماز میشه مگه این یازده ساعتو نیم از صبح سحرم شروع کنه نمیرسه تو یکروز اونزمان برقی نبود حالا برو بگو بله این در کتاب فلان اومده خیلی طرف قویه نزدیک به همون عصره و غیره چه فایده که هرچی بگم باز میری میگردی یه چیزایی رو در میاری که فقط یکجا نوشته دونه دونه حالا بیا تفسیر کن آقا جنگ کشتار در اسلام حرامه مگر در برابر هجوم و قتل والسلام آیه هاشم آوردم قبلا ببین
     
  
صفحه  صفحه 36 از 53:  « پیشین  1  ...  35  36  37  ...  52  53  پسین » 
مذهب
مذهب

آیا واقعا كسی نمی تواند کتابی مانند قرآن را بیاورد!؟

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA