ارسالها: 1509
#491
Posted: 4 Feb 2017 08:34
MaryamBanoo1385: در انجیل بوحنا در مورد عیسی مسیح میگه در ازل زمانی که هیچ چیز وجود نداشت کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و او خود خدا بود .
همچنان من موندم که این عیسی انسان یود ؟ یا روح خدا؟ یا شخصی با دو هویت که بعضی مواقع خداست و بعضی وقتها عیسی؟
MaryamBanoo1385: خدا نیازی به ازمایش کردن ما نداره چون از همه چیز ما خود آکاهه
دقیقا نیازی نداره و مسلما از همه چیز آگاه
این آزمایش و امتحان برای خود بندگان هست
پسر من سال سوم ابتدائی هست و نمرات درسی خوبه و معلم بارها از اون ابراز رضایت کرده ، این معلم نیازی نداره که خودش رو به زحمت بندازه و ازش برای نوبت اول یا آخر سال امتحان بگیره ؛ ولی اون باید امتحان رو بگیره برای گزارش روی پرونده برای اینکه آینده کسی نگه چرا بدون امتحان بردینش کلاس بالاتر برای اینکه دانش آموزی که ضعیفتره بعدا شاکی نشه چرا فلانی رو با نمرات عالی بردی کلاس بالاتر منو با نمرات ضعیف و اگر از ما امتحان گرفته بودی شاید نمرات من هم خوب و عالی میشد.
فایده دوم ،اينه كه علاوه بر موضوع تربيت، شناخته شدن افراد صالح و فاسد، مؤمن و منافق و خوب و بد است.
و فایده سومی هم ، تمام حجّت براى آن عده از مدعيان دروغگوست كه در مواقع عادى هزار گونه ادّعا دارن و در مقام عمل هيچ، يعنى مرد سخن هستند نه مرد عمل، با امتحان و آزمايش وضع آنها روشن میشه.
MaryamBanoo1385: در مورد قدم اول به نظر من قدم اول ایماته . بعد رشد روحانی در ایمان . اگر قدم اول با ایمان برداشته نشه واقعاً معنیش پذیرش خدا و سر سپردگی به محبت نامتنهایی او نیست .
مطلب زیر یکی از جملات شما در این تاپیکه:
MaryamBanoo1385: بزارید یه واقعیتی را بهتون بگم . من قبل از اینکه به مسیحیت گرایش پیدا کنم(من رفتارم آنقدر درست نیست که خودم را مسیحی بدانم( به این نقطه رسیدم بودم که اولاً خدا وجود نداره و اگر هم وجود داشته باشه
قبل اینکه به سمت مسیحیت گرایش پیدا کنید ، چجوری این مذهب رو یافتید؟
مسلما در شرایطی قرار گرفتید که آهسته آهسته با مسیحیت آشنا شدید ، حالا اون شرایط ممکنه آشنائی با یه مسیحی باشه یا دیدن یه فیلم یا هر چیزی ، بالاخره شمائی که از خدا بدتون میومد یکدفعه که عاشق خدا نشدین ، یک شبه که به مسیح و خدا ایمان نیاوردین ، بلکه این ایمان کم کم صورت گرفته ، تا جائی که هنوز خودتون رو یک مسیحی نمیدونید و باید هنوز ایمانتون قوی تر بشه ( پس قدم اول ایمان نیست بلکه آشنائی با دین جدید و قرار گرفتن در اون شرایط)
یه قبیله آفریقائی که توی جنگله و هنوز لباس تنشون نیست و با نیزه شکار میکنن چطور یکدفعه ایمان در دلشون ایجاد بشه و به دین مسیح ایمان بیارن ؟ اول باید یه شخصی مثل شما بتونه رابطه نزدیک با اون قبیله ایجاد کنه و باهاشون از دین و مسیح بگه که ایمان بیاره یا نه؟
MaryamBanoo1385: رستم جان . من زیاد دیگه لزومی به ادامه بحث در مورد سوره احزاب نمیبینم چون از دیدگاه خودم حرفی ککه نیاز هست گفته بشه گفته شد و دیگه چیزی برای افزودن در آن نیست . اگر تمایل به بحث داشته باشید میتوانم برم سراغ یکی دیگه از سوره های قرآن .
منم فکر میکنم راجب این سوره کافی باشه
موفق و موید باشید
ویرایش شده توسط: rostam91
ارسالها: 247
#492
Posted: 4 Feb 2017 12:48
rostam91: بل اینکه به سمت مسیحیت گرایش پیدا کنید ، چجوری این مذهب رو یافتید؟
مسلما در شرایطی قرار گرفتید که آهسته آهسته با مسیحیت آشنا شدید ، حالا اون شرایط ممکنه آشنائی با یه مسیحی باشه یا دیدن یه فیلم یا هر چیزی ، بالاخره شمائی که از خدا بدتون میومد یکدفعه که عاشق خدا نشدین ، یک شبه که به مسیح و خدا ایمان نیاوردین ، بلکه این ایمان کم کم صورت گرفته ، تا جائی که هنوز خودتون رو یک مسیحی نمیدونید و باید هنوز ایمانتون قوی تر بشه ( پس قدم اول ایمان نیست بلکه آشنائی با دین جدید و قرار گرفتن در اون شرایط)
یه قبیله آفریقائی که توی جنگله و هنوز لباس تنشون نیست و با نیزه شکار میکنن چطور یکدفعه ایمان در دلشون ایجاد بشه و به دین مسیح ایمان بیارن ؟ اول باید یه شخصی مثل شما بتونه رابطه نزدیک با اون قبیله ایجاد کنه و باهاشون از دین و مسیح بگه که ایمان بیاره یا نه؟
نه اتفاقاْ . بک شبه اتفاق افتاد . پیام انجیل خیلی کوتاه و مختصر و مفید هست و خیلی نیاز به تفسیر و توضیح مداره . شاید بشه تو ۱۰ دقیقه هم برای یکی بیانش کرد . البته من شاید هنوز هم لیاقت نداشته باشم که خودم را مسیحی بنام . ولی پیام انجیل اولین باری که شنیدم تاثیر بسیار عمیقی بر من داشت . در مورد موضوع خدا بودن مسیح هم من فکر نمیکنم که بتونم بهتر از اون چیزی که در ابتدای انجیل یوحنا توضیح داده شده توضیج بدم کل پیام انچیل به طور حلاصه در همون چند جمله گفته شده .
شاید بهتر باشه برم سراغ سوره بعدی . ممنون از مشارکت شما در بحث
I am leaving this website because of discrimination agaist trans genders by admin sites
ارسالها: 247
#494
Posted: 5 Feb 2017 07:14
rostam91: هان ، شما یک شبه فهمیدین که مسیحیت بهتره؟
چجوری یک شبه تمام پیامهای عیسی رو خوندید و ایمان به مسیحیت در دل شما افتاد؟!!!!
ایمانی که یک شبه بدون هیچ مقدمه ای بیاد به همون سادگی هم میره
من قبلش اصلاْ اعتقاد به وجود خدا نداشتم . مسیحیت برای من هیچوقت در جایگاه مقایسه با اسلام نبوده . زمانی با مسیحیت آشنا شدم که هیچ اعتقادی به اسلام نداشتم . من سالهاست که دارم میرم کلیسا و هیچوقت ندیدم که ایمانی که یک مسیحی به سادگی آن را پذیرفته یک شبه از بین رفته باشه . بیینید در افسسیان در مورد ایمان مسیحی چی میگه .
و امّا شما به سبب نافرمانیها و گناهان خود مرده بودید،۲و زمانی در آنها گام میزدید، آنگاه که از روشهای این دنیا و از رئیس قدرت هوا پیروی میکردید، از همان روحی که هماکنون در سرکشان عمل میکند.۳ما نیز جملگی زمانی در میان ایشان میزیستیم، و از هوای نفس خود پیروی میکردیم و خواستهها و افکار آن را بهجا میآوردیم؛ ما نیز همچون دیگران، بنا به طبیعت خود محکوم به غضب خدا بودیم.۴امّا خدایی که در رحمانیت دولتمند است، به خاطر محبت عظیم خود به ما،۵حتی زمانی که در نافرمانیهای خود مرده بودیم، ما را با مسیح زنده کرد - پس، از راه فیض نجات یافتهاید؛۶و با مسیح برخیزانید و در جایهای آسمانی با مسیحْ عیسی نشانید،۷تا در عصر آینده، فیض غنی و بیمانند خود را در مسیحْ عیسی، به واسطۀ مهربانی خود نسبت به ما نشان دهد.۸زیرا به فیض و از راه ایمان نجات یافتهاید - و این از خودتان نیست، بلکه عطای خداست -۹و نه از اعمال، تا هیچکس نتواند به خود ببالد.۱۰زیرا ساختۀ دست خداییم، و در مسیحْ عیسی آفریده شدهایم تا کارهای نیک انجام دهیم، کارهایی که خدا از پیش مهیا کرد تا در آنها گام برداریم.
۳تا زمانی که همه به یگانگی ایمان و شناخت پسر خدا دستیابیم و بالغ شده، به بلندای کامل قامت مسیح برسیم.
۱۴آنگاه دیگر همچون کودکان نخواهیم بود تا در اثر امواج به هر سو پرتاب شویم و باد تعالیمِ گوناگون و مکر و حیلۀ آدمیان در نقشههایی که برای گمراهی میکشند، ما را به اینسو و آنسو براند.۱۵بلکه با بیان محبتآمیز حقیقت، از هرحیث تا به حدّ او که سر است، یعنی مسیح، رشد خواهیم کرد.۱۶او منشأ رشد تمامی بدن است، بدنی که بهوسیلۀ همۀ مفاصلِ نگاهدارنده خود، به هم پیوند و اتصال مییابد و در اثر عمل متناسب هر عضو رشد میکند و خود را در محبت بنا مینماید.
شما زمانی تاریکی بودید، امّا اکنون در خداوندْ نور هستید. پس همچون فرزندان نور رفتار کنید.۹زیرا ثمرۀ نور، هرگونه نیکویی، پارسایی و راستی است.۱۰بسنجید که مایۀ خشنودی خداوند چیست.۱۱در کارهای بیثمر تاریکی سهیم نشوید، بلکه آنها را افشا کنید.۱۲زیرا حتی بر زبان آوردن آنچه چنین کسان در خفا میکنند، شرمآور است.۱۳امّا هرآنچه بهوسیلۀ نور افشا گردد، آشکارا دیده میشود.۱۴زیرا نور است که هرچیز را آشکار میکند. از این جهت گفته شده است:
I am leaving this website because of discrimination agaist trans genders by admin sites
ارسالها: 247
#496
Posted: 5 Feb 2017 12:44
rostam91: چجوری با مسیحیت آشنا شدید؟ بار اول که انجیل رو خوندید یا این فکر به ذهنتون خطور کرد که مسیحی بشین چه زمانی و چطوری بود؟بالاخره در یه شرایطی قرار گرفتید که اون زمینه فراهم شد ، اون شرایط چی بود؟
توضیحش کمی پیچیده هست . من از اعتقاد به اسلام به جایی رسیدم که از خدا با تمام وجودم متنفرم و حتی اگر خدایی وجود هم داشته باشه من میخوام که از دست او آزاد باشم و هر کاری که او میگه را برعکسش را انجام بدم . میخواستم یک یاغی و شورشی در برابر خدا باشم . همون زمان ها بود که خیلی اتفاقی به کلیسای وانک اصفهان که یشتر موزه هست یا کلیسا رفتم . اونجا به محض اینکه وارد کلیسا شدم وضعیتی را تجربه کردم که هیچوقت مشابه آن را تجربه نکرده بودم . حس کردم که خدا اونجا حضور داره و به شکل عجیبی داره تلاش میکنه با من ارتباط برقرار کنه .مثل این بود که صدام میزد . من اون زمان فکر کردم که اون حس شاید بیشتر توهم و تحت تاثیر فضای زیبا و نفاشی های اون کلیسا باشه هر چند هیچکدوم از دلایل روحی و روانیی که اون زمان فکر میکردم که مردم را به توهم باور به خدا میکشونه در اون زمان در من وجود نداشت(چون اونها را به خوبی میشناختم) . جضور خدا و تلاش او برای ارتباط با من آنقدر قوی و احتصاصی بود که به هیچ شکل نمیتونستم توجیهش کنم . اون موقع نه در مورد مسیحیت چیزی میدونستم . من بعد از اون جریان همه چیز را خیلی زود فراموش کردم و مثل رویه سابق به زندگی خودم ادامه دادم . تا اینکه یکبار که بر سر یک مطلب طنز که در مورد خدا نوشته بودم با یکی از دوستانم وارد بحث شدم او بدون اینکه خیلی وارد جزییات بشه فقط گفت با وجود همه کارهایی که میکنی خدا تو را عاشقانه دوست داره و تلاش میکنه که تو را پیدا کنه . شاید خیلی ها قبلاً این را به من گفته بودن ولی اینبار حس کردم که خدا داره مستفیماً با کلام او با من صحبت میکنه . یادم میاد که داستان پسر گمشده از انجیل لوقا را برام گفت و من حس کردم که خودم در اون لحظه همون پسر گمشده هستم و الان خدا در آسمانها جشن گرفته چون مرا پیدا کرده . این شروعی بود از یک داستان طولانی که سالها با شک و تردید کتاب مقدس را میخواندم و در کلیساها حضور داشتم بدون اینکه بتونم صد در صد بگم که چه اعتقادی دارم . شک و تردیدی که هنوز هم هست ولی تجربه حضور خدا در زندگیم به حدی قدرتمند هست که اغلب به هر شکی غلبه میکنه . در ادامه اون آیاتی از بایبل که باعث شد من با مسیحیت ارتباط برقرار کنم را براتون میارم .
«مردی را دو پسر بود.۱۲روزی پسر کوچک به پدر خود گفت: "ای پدر، سهمی را که از دارایی تو به من خواهد رسید، اکنون به من بده." پس پدر دارایی خود را بین آن دو تقسیم کرد.۱۳پس از چندی، پسر کوچکتر آنچه داشت گردآورد و راهی دیاری دوردست شد و ثروت خویش را در آنجا به عیاشی برباد داد.۱۴چون هرچه داشت خرج کرد، قحطی شدید در آن دیار آمد و او سخت به تنگدستی افتاد.۱۵از اینرو، خدمتگزاریِ یکی از مردمان آن سامان را پیشه کرد، و او وی را به خوکبانی در مزرعۀ خویش گماشت.۱۶پسر آرزو داشت شکم خود را با خوراک خوکها سیر کند، امّا هیچکس به او چیزی نمیداد.۱۷سرانجام به خود آمد و گفت: "ای بسا کارگران پدرم خوراک اضافی نیز دارند و من اینجا از فرط گرسنگی تلف میشوم.۱۸پس برمیخیزم و نزد پدر میروم و میگویم: «پدر، به آسمان و به تو گناه کردهام.۱۹دیگر شایسته نیستم پسرت خوانده شوم. با من همچون یکی از کارگرانت رفتار کن.»"
۲۰پس برخاست و راهی خانۀ پدر شد. امّا هنوز دور بود که پدرش او را دیده، دل بر وی بسوزاند و شتابان بهسویش دویده، در آغوشش کشید و غرق بوسهاش کرد.۲۱پسر گفت: "پدر، به آسمان و به تو گناه کردهام. دیگر شایسته نیستم پسرت خوانده شوم."۲۲امّا پدر به خدمتکارانش گفت: "بشتابید! بهترین جامه را بیاورید و به او بپوشانید. انگشتری بر انگشتش و کفش بهپاهایش کنید.۲۳گوسالۀ پرواری آورده، سر ببرید تا بخوریم و جشن بگیریم.۲۴زیرا این پسر من مرده بود، زنده شد؛ گم شده بود، یافت شد!" پس به جشن و سرور پرداختند.
۲۵«و امّا پسر بزرگتر در مزرعه بود. چون به خانه نزدیک شد و صدای ساز و آواز شنید،۲۶یکی از خدمتکاران را فراخواند و پرسید: "چه خبر است؟"۲۷خدمتکار پاسخ داد: "برادرت آمده و پدرت گوسالۀ پرواری سر بریده، زیرا پسرش را بهسلامت بازیافته است."۲۸چون این را شنید، برآشفت و نخواست به خانه درآید. پس پدر بیرون آمد و به او التماس کرد.۲۹امّا او در جواب پدر گفت: "اینک سالهاست تو را چون غلامان خدمت کردهام و هرگز از فرمانت سر نپیچیدهام. امّا تو هرگز حتی بزغالهای به من ندادی تا با دوستانم ضیافتی بهپا کنم.۳۰و حال که این پسرت بازگشته است، پسری که دارایی تو را با روسپیها بر باد داده، برایش گوسالۀ پرواری سر بریدهای!"۳۱پدر گفت: "پسرم، تو همواره با من هستی، و هرآنچه دارم، مال توست.۳۲امّا اکنون باید جشن بگیریم و شادی کنیم، زیرا این برادر تو مرده بود، زنده شد؛ گم شده بود، یافت شد!"»
۳پس عیسی این مَثَل را برایشان آورد:۴«کیست از شما که صد گوسفند داشته باشد و چون یکی از آنها گم شود، آن نود و نه را در صحرا نگذارد و در پی آن گمشده نرود تا آن را بیابد؟۵و چون گوسفند گمشده را یافت، آن را با شادی بر دوش مینهد۶و به خانه آمده، دوستان و همسایگان را فرامیخواند و میگوید: "با من شادی کنید، زیرا گوسفند گمشدۀ خود را بازیافتم."۷به شما میگویم، به همینسان برای یک گناهکار که توبه میکند، جشن و سرور عظیمتری در آسمان برپا میشود تا برای نود و نه پارسا که نیاز به توبه ندارند.
«و یا کدام زن است که ده سکۀ نقره داشته باشد و چون یکی از آنها گم شود، چراغی برنیفروزد و خانه را نروبد و تا آن را نیافته، از جُستن بازنایستد؟۹و چون آن را یافت، دوستان و همسایگان را فرامیخواند و میگوید: "با من شادی کنید، زیرا سکۀ گمشدۀ خود را بازیافتم."۱۰به شما میگویم، به همینسان، برای توبۀ یک گناهکار، در حضور فرشتگان خدا جشن و سرور برپا میشود.»
I am leaving this website because of discrimination agaist trans genders by admin sites
ارسالها: 247
#497
Posted: 5 Feb 2017 13:09
بزارید یک اعترافی بکنم . الان که این مطلب را بازگو میکردم تاثیر بسیار عمیقی رو خود من داشت و من را به یاد خیلی از چیزهایی آورد که فراموششون کرده بودم . من هنوز هم گاهی به همون موجود یاغی در برابر خدا تبدیل میشم و با انجام کارهای شرم آور سعی میکنم چهره ای گناهکار از خودم بسازم . شاید دلیل اصلی فعالیتم در بخش سکسی این سایت همین بود . ولی فیض خدا مثل همیشه با من بود و بدون اینکه قصدی داشته باشم من را به فعالیت در تالار مذهبی سایت کشاند که به جای غوطه ور شدن در گناه از محبت خدا بنویسم . اگر یادتون باشه اولین باری که مطلبی در تالار مذهبی نوشتم در مورد سنگسار ثریا بود و اینکه گفتم که به خاطر سکوت خدا در اون جریان ازش متنفرم . شاید اون زمان اصلاْ تصورش را هم نمیکردم که بحث به جایی کشانده بشه که الان بیام از کلام خدا بنویسم در حالی که هنوز هم فکر میکنم که خجالت آور هست که یکی مثل من بیاد و از کلام خدا بگه .
I am leaving this website because of discrimination agaist trans genders by admin sites
ارسالها: 247
#499
Posted: 6 Feb 2017 12:00
rostam91: تفاقا توضیحاتی که دادین جواب خیلی از سوالات خود شماست که توی این مدت پرسیدین ؛ من سعی کردم با سوال از شما در حقیقت جوابهای سوالات خودتون رو براتون بزارم
۱- خدا مهربان هست و جز مهربانی نیست!!!
این خدائی که شما وصفش کردین چرا فقط این مهربانی رو به شما نشان داد ؟ وقتی شما اتفاقی به کلیسای وانک رفتین دهها نفر دیگه هم کنار اون رد میشدن، چرا خداوند این محبت رو نسبت به شما داشت و برای بقیه نداشت؟؟ چرا خداوند این محبت رو به همه بندگانش روا نمیداره که مسیحی بشن و از گناه و بدی دور بمونن؟ چرا خداوند تلاش نمی کنه با بقیه مثل شما ارتباط برقرار کنه؟
۲-
MaryamBanoo1385:
جضور خدا و تلاش او برای ارتباط با من آنقدر قوی و احتصاصی بود که به هیچ شکل نمیتونستم توجیهش کنم .
چرا خدای مسیحیت تنها در کلیسا حضور داره و باید در اونجا ملاقاتش کرد؟
MaryamBanoo1385:
تا اینکه یکبار که بر سر یک مطلب طنز که در مورد خدا نوشته بودم با یکی از دوستانم وارد بحث شدم او بدون اینکه خیلی وارد جزییات بشه فقط گفت با وجود همه کارهایی که میکنی خدا تو را عاشقانه دوست داره و تلاش میکنه که تو را پیدا کنه .
ببینید !!!پس یه عاملی لازمه که این ایمان بوجود بیاد
در مورد شما این عامل یه مطلب طنز و گفتگو با یک دوست بوده و این گقتگو و مطلب طنز یک وسیله و پیش نیاز برای افتادن ایمان در دل شما بوده
MaryamBanoo1385:
این شروعی بود از یک داستان طولانی که سالها با شک و تردید کتاب مقدس را میخواندم و در کلیساها حضور داشتم بدون اینکه بتونم صد در صد بگم که چه اعتقادی دارم . شک و تردیدی که هنوز هم هست ولی تجربه حضور خدا در زندگیم به حدی قدرتمند هست که اغلب به هر شکی غلبه میکنه .
برای شما این یک شروع بوده برای پیامبر اسلام هم اون ازدواجها شروعی برای اون قبایل برای آشنائی با اسلام
پس نه برای شما و نه برای مردم زمان پیامبر ، ایمان لحظه ای نمیاد بلکه نیازمند بسترسازی و شرایط دیگه داره
MaryamBanoo1385:
شاید دلیل اصلی فعالیتم در بخش سکسی این سایت همین بود . ولی فیض خدا مثل همیشه با من بود و بدون اینکه قصدی داشته باشم من را به فعالیت در تالار مذهبی سایت کشاند که به جای غوطه ور شدن در گناه از محبت خدا بنویسم .
الحمدالله که چنین شد
و فیض خدا چقدر نصیب من شده که با گذشت بیش از ۳ سال از حضورم در این انجمن یکبار هم وسوسه گذاشتن حتی یک شکلک در بخشهای سکسی در من خطور نکردو فعالیتی در اون جور جاها نداشتم
الحمدالله
در مسیحیت خدا آدمها را پیدا میکنه نه آدمها خدا رو . یادم نمیاد تو کدوم از رسالات پولس بود . ولی گفته شده که خدا شما را انتخاب کرد قبل از اینکه به دنیا بیاید . خدا همه آدمها را انتخاب نمیکنه . من نگفتم خدا در کلیسا قثط حضور داره . خدا همه جا هست . اصلاً شاید بد نباشه که در مورد مفهوم کلیسا در مسیحیت کمی توضیح بدم . در انجیل متی گفته شده .
۱۹باز به شما میگویم که هرگاه دو نفر از شما بر روی زمین دربارۀ هر مسئلهای که در خصوص آن سؤال میکنند با هم موافق باشند، همانا از جانب پدر من که در آسمان است برای ایشان بهانجام خواهد رسید.۲۰زیرا جایی که دو یا سه نفر به نام من جمع شوند، من آنجا در میان ایشان حاضرم.»
این یعنی کلیسا ساختمان نیست . کلیسا جمع ایماندارن مسیح هست که خدا هم تضمین کرده که در بین آنها حاضر خواهد بود . با این توصیف . خانه من و شما . نیمکت پارک و حتی یک بار یا نایت کلاب هم میتونه به واسطه حضور خدا کلیسا باشه . حضور من در اون کلیسا تنها وسیله ای بود زیرا خدا مایل بود که من او را آنجا احساس کنم .
در مورد شروع دقت کنید که شروع من با ایمان بود . ایمانی که هم اون موقع و حتی همین الان درمواردی با تفکراتم در تضاد هست . این هست فرق من و آنهایی که به دلیل ازدواج ها مسلمان میشده اند . بزارید یگ موضوع حاشیه ای را همنجا توضیح بدم . حتماْ شنیدید که تو بایبل گفته که خدا با یعقوب کشتی گرفت . این در بخشی از کتاب آفرینش هست که اینجا میاورم.
سپس مردی آمد و تا طلوع صبح با یعقوب کشتی گرفت. ۲۵وقتی آن مرد دید نمی تواند یعقوب را مغلوب کند، بر بالای ران او ضربه ای زد و ران یعقوب بیجا شد. ۲۶پس آن مرد گفت: «بگذار بروم، چون هوا روشن می شود.» یعقوب گفت: «تا مرا برکت ندهی نمی گذارم بروی.» ۲۷آن مرد گفت: «نام تو چیست؟» یعقوب گفت: «نام من یعقوب است.» ۲۸آن مرد گفت: «بعد از این نام تو یعقوب نخواهد بود. تو با خدا و انسان مجاهده کردی و پیروز شدی. پس بعد از این نام تو اسرائیل خواهد بود.» ۲۹یعقوب گفت: «حالا نام خودت را به من بگو.» اما او گفت: «چرا نام مرا می پرسی؟» و پس از آن یعقوب را برکت داد. ۳۰یعقوب گفت: «من خدا را روبرو دیده ام و هنوز هم زنده ام.» پس نام آن محل را فنیئیل (یعنی چهرۀ خدا) گذاشت. ۳۱وقتی یعقوب فنیئیل را ترک می نمود، آفتاب طلوع کرد. یعقوب به خاطر ضربه ای که به رانش خورده بود می لنگید.
نظرتون در مورد این آیه چیه ؟ اون مرد چه کسی بود . خدا بود یا انسان . معنی کشتی گرفتن با خدا چیست و چرا وقتی یهقوب غلبه پیدا کرد به مقام اسرایل رسید؟ من خودم بارها کشتی گرفتن با خدا را تجربه کردم . حدا به من اجازه میده به اون شک کنم . با او لجبازی کنم . گاهی حودسر بشم و راه خودم را برم و همه اینها برای این هست که من رشد روجانی پیدا کنم .
I am leaving this website because of discrimination agaist trans genders by admin sites
ویرایش شده توسط: MaryamBanoo1385