انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 14 از 67:  « پیشین  1  ...  13  14  15  ...  66  67  پسین »

آيا واقعا خدايى وجود دارد؟


زن

 
دانشجویی سر کلاس فلسفه نشسته بود. موضوع درس درباره خدا بود. استاد پرسید(آیا در این کلاس کسی هست که صدای خدا را شنیده باشد؟) کسی پاسخ نداد.
استاد دوباره پرسیدآیا در این کلاس کسی هست که خدا را لمس کرده باشد؟) دوباره کسی پاسخ نداد.
استاد برای سومین بار پرسید): آیا در این کلاس کسی هست که خدا را دیده باشد؟) برای سومین بار هم کسی پاسخ نداد. استاد با قاطعیت گفتبا این وصف خدا وجود ندارد).
دانشجو به هیچ روی با استدلال استاد موافق نبود و اجازه خواست تا صحبت کند. استاد پذیرفت. دانشجو از جایش برخواست و از همکلاسی هایش پرسید: (آیادر این کلاس کسی هست که صدای مغز استاد را شنیده باشد؟) همه سکوت کردند.
(آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را لمس کرده باشد؟) همچنان کسی چیزی نگفت.
(آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را دیده باشد؟)
وقتی برای سومین بار کسی پاسخی نداد، دانشجو چنین نتیجه گیری کرد که استادشان مغز ندارد.
یکی از براهین برای اثبات وجود خدا برهان نظم است.که اسانترین و روشنترین
برهانیست که همگی به راحتی اون رو میفهمند.
برهان نظم از دو مقدمه تشکیل شده:
مقدمه۱- در عالم طبیعت نظام استواری وجود داره که بخوبی انسان اون رو درک میکنه
مثلا خود منظومه شمسی که میبینیم چگونه با نظم خاصی چیده شده و بصورت
منظم هر کدوم در جای خودش قرار گرفته شده و بشمار تا نهایت ...که همه و همه
دارای نظم و ترتیب خاصی هستند.
مقدمه ۲- از اینطرف عقل بطور روشن میگه: محاله این نظم و روابط سنجیده و دقیق
علت و فاعل با شعور و با قصد نداشته باشد.
پس نتیجه میگیریم برای این هستی فاعلی هست که فاعلش همان خداوند متعال میباشد.
مـَـرد شدن حـاصل ِ یـک لقـاح ِ اتفـاقی ست !
امــا مـَـرد بار آمــدن و زیستــن
حاصل ِ تلاش و غلبــه بر سختــی هــاست،
و مـَـردی جـاودانه شدن ...
حـاصل ِ یک عـُـمر نیــک نـــامی ست...
     
  
مرد

 
 funfunnytoo: امّا بايد توجّه داشت كه انسان به صورتى آفريده شده كه نمى‏تواند بدون عشق و پرستش و انس و اميد زندگى كند، احساس علاقه و پرستش در او نهفته است
نقد برهان فطرت
مذهبيون ميگويند ميل به پرستيدن ،در وجود همه ي انسانها ميباشد ؛اما خود اين مطلب را ميتوان مورد موشکافي قرار داد. جان لاک مينويسد : دريا نوردان کشف کرده اند که ملتهايي هستند که معلوم شده است درميان آنها تصور وجود خدا هم وجود ندارد.
يا اينکه وقتي افرادي نابينا که هم کور و هم گنگ بوده اند مورد مطالعه قرار گرفته اند معلوم شده است که چنين انديشه اي به خاطر آنها خطور نکرده است .
همچنيين عده اي اعتقاد به خدا را يک مسئله ي عقلي ميدانند و آنرا اجماع عقلها بر ميشمارند و از آنجاييکه عقل اساسا قابل وثوق ميباشد پس اعتقاد به خدا را مسئله اي درست مي انگارند که در جواب بايد گفت اين نکته تنها در صورتي درست است که همه ي انسانها با کمک عقل به وجود خدا رسيده باشند ؛ اما شواهد نشان ميدهند که اکثريت انسانها به مدد القا و تلقين سنتي(عامل بيروني) ، اعتقاد به وجود خدا پيدا کرده اند.
همه ي انسانها در برابر خورشيد احساس گرما ميکنند اما آيا اين مسئله نشان ميدهد که اين گرما دروني است و فطري ميباشد؟ پس بعضي از چيزها اگرهم همگاني باشند ،نشانه ي فطري بودن آنها نيست و شايد علل بيروني(نور خورشيد) باعث اين مسئله شده است . در مورد ميل به پرستش (خدا)نيز شايد بتوان گفت علل بيروني باعث ميل به پرستيدن(خدا) باشد نه اينکه اين ميل به پرستيدن (خدا)، دروني باشد . بايد دقت کرد که اين علل بيروني نيازي ندارد که حتما خدا باشد ؛ ميتواند عللي ديگر باعث اين ميل شده باشد.
بايد دقت کرد که بعضي از اميال انسان از جنسي ديگر ميباشد مثل ترس و خشم . در اين نوع اميال حقايقي بيروني باعث ميشود که ما بترسيم يا دچار خشم شويم . اگر ميل به پرستش(خدا) از اين نوع اميال باشد ، آنوقت حقيقتي بيروني باعث شده انسانها ميل به پرستيدن(خدا) پيدا کنند که آن حقيقت ،ممکن است طبق نظر بعضي روانشناسان ، تنهايي انسان در مواجه با طبيعت و ترس و وحشت از آن باشد نه وجود خدا.
عده اي شايد بگويند اميالي مانند خشم وترس احساس کردنشان مساوي بودنشان ميباشد پس همانطور که خشم وجود دارد چون ما احساسش ميکنيم پس خدا هم وجود دارد چون ما احساسش ميکنيم؛ که بايد گفت اميالي مانند خشم و ترس در بيرون از ما وجود خارجي ندارند ؛يعني وجودشان وابسته به ما و درنتيجه ي وجود ماست؛اگر بخواهيم خدا را از اين نظر مثل خشم و ترس بدانيم ؛ وجود واقعيش را منکر شده ايم. اما از لحاظ منطقي ميتوان ميل به خدا را از جنس اميالي مثل خشم و ترس گرفت و آنرا به علت عاملي بيروني دانست نه فطري.
پس در نتيجه دليل وجود خدا نمي تواند فطري باشد و برخاسته از عامل بيروني يعني الفا و تلقين يه عده انسان فرصت طلب است که در جهت منافع خودشان اين ترس انسان از محيط پيرامونشان را تعبير به حس پرستش کرده اند تا بتوانند از اين ترس انسان بيشترين بهره را در جهت منافع خودشون بردارند
بي جهت نيست که استاندال ميگه
اديان بر مبناى ترس اکثريت و زرنگى اقليت بنيان شده اند.
در طول تاريخ هميشه بين دين و حاکمان رابطه نزديک برقرار بوده است چه در بت پرستي و يهوديان و مسيحيان و مسلمانان و در اکثر اديان بالاترين مناصب حکومتي در اختيار بسط دهندگان دين بوده است آيا واقعا حکومتها نمي توانستند اديان را از بين ببرند يا اينکه چون منافع دين گره خورده با منافع اونها بوده است و چون عالمان ديني ميتوانستند در مواقع حساس به ياري حاکمان بيايند و با تلقين خرافات مردم را ساکت کنند در کنار هم قرار گرفته اند مثل همین کشور خودمان
بي دليل نيست که ناپلئون بناپارت ميگه
دين بهترين وسيله براي ساکت نگه داشتن عوام است.
عقاید من و شما میتونه اشتباه باشه ولی انسانیت هرگز, پس همیشه انسانیتت رو بر عقایدت چیره بکن
     
  ویرایش شده توسط: oshinam   
مرد

 
oshinam: دوست عزیز بنده هم قبول دارم تشیع بیشتر از اهل سنت فکر و تعقل میکند و برای همین است که فکر میکند یه نفر ۱۴۰۰ سال پیش غیب شده و قرار است که بعدا با سربازان گمنامش ظهور کند همون زیادی فکر و تعقل کردیم که به این چیزها اعتقاد داریم و گرنه اهل سنت که قادر به درک اینگونه مفاهیم عرفانی نیستند.

دوست من سلام
ابتدا من از نادانی و جاهلی خودم عرض کنم که فکر نکنید برای بزرگی این عرایض رو خدمتتون میگم ولی انسان فعلی طبق مدارک علمی صرفا ۲ درصد از کل مغز در اختیارش رو تونسته به کار بگیره و از قدرت فهم و استنتاج اون بهره مند بشه، چرا امثال من بر این توهم و خیال هستیم که هر آنچه اتفاق می افتد رو باید در این لحظه درک کنیم.
اگر کسانی که شما در محضرشون علومتون رو فرا گرفتید از قدرت درک این موضوع ضعف داشتند، بیایید و در محضر استادی با بیان بهتر و یا جسارت نباشه با علم بیشتر درس رو فرا بگیرید.
این که یک موضوعی خارج از قدرت درک و فهم من ناچیز باشه که نافع آن نمیشه.

به این شکل که شما عنوان کردید و محدودش کردید شاید فهمش سخت باشه ولی اصل طرحموضوع بسیار بزرگتر از اینی است که شما نوشتید و حتی عقل ناچیز و ناقص من اونرو درک و تایید می کنه، چه برسه به شما که کاملا معلومه ادم دارای کمالات و مطالعه هستید
سلطان جهانم
     
  
مرد

 
soeil_rezaie: oshinam:
دوست عزیز بنده کاری به آنتروپومورفیسم یا تصور شخصیت انسانی برای خدا ندارم بنده هرگز برای خدا جسمی و وزنی قائل نشدم که بیام بگم سنگی هموزن خودش بیاره یا اونو محدود کنم
بنده میگم خدا مگر نمیگه قادر مطلق است پس اگر میتونه نه صرفا مثل یه وزنه بردار بلکه به قول شما مذهبیون با قدرت ارداه اش این کار را بکند و سنگی را بیافریند که خودش هم نتواند بلند کند.
اصل مطلب اینه هدف طرح این پارادوکس نقض صفت قادر مطلق و اثبات این است که چیزی به نام قادر مطلق در جهان وجود ندارد پس در نتیجه چیزی به نام خدا وجود ندارد.

سلام .دوست عزیز شما یک سوال پرسیدید و بعد گفتید که این یک پارادوکس است ؛ حال من یک سوال از خدمت شما دارم . آیا خدا میتواند کره زمین را در یک تخم مرغ جا دهد ؟ اگر آره ، چگونه این کار را انجام می دهد ؟ اگر خیر، چرا ؟ چون قدرت انجام این کار را ندارد ؟ . آیا این سوال بنده نیز پارادوکس است ؟
سلام
خیر قربان سوال شما پاسخ داره

مگر خداوند بزرگ در جایی وعده و قولی داده که ابعاد و اندازه تخم مرغ همین هست که من و شما می دانیم؟نه

پس به خواست و اراده او میشود مرغی باشد که ده برابر کره زمین بوده و در نتیجه کره زمین هم در نخمش جا شود.
اگر الان نیست و یا من و شما ندیدیم که دلیل ایجاد این سوالات ابتدایی نیست که عزیز برادر
سلطان جهانم
     
  ویرایش شده توسط: the_iceman   
مرد

 
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من........وین حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو........چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من
سلطان جهانم
     
  
مرد

 
soeil_rezaie: آیا خدا میتواند کره زمین را در یک تخم مرغ جا دهد ؟ اگر آره ، چگونه این کار را انجام می دهد ؟ اگر خیر، چرا ؟ چون قدرت انجام این کار را ندارد ؟ . آیا این سوال بنده نیز پارادوکس است ؟
این صحبت شما به هیچ عنوان پارادوکس نیست پارادوکس یعنی تناقض یعنی باطل نما در پارادوکس بنده چه خدا این کار رابکند چه نکند در هر دو صورت تناقض وجود دارد.
عقاید من و شما میتونه اشتباه باشه ولی انسانیت هرگز, پس همیشه انسانیتت رو بر عقایدت چیره بکن
     
  
مرد

 
dafnavazan: سلام به همه دوستان. عزیزانی که وجود خدا رو منکر میشوند لطف کنن بگن خودشون از کجا و به چه اراده ای به این دنیا آمدند که الان منکر وجود او میشوند. یه کم اعتقاد هم بد نیستا
دوست عزیز کلا حیات که شامل تمامی موجودات زند اعم ار میکرو ارگانیسم های تک سلولی تا انواع حیوانات وانسان حاصل میلیاردها سال تصادف وتکامل از زمان بیگ بنگ یا همان مهبانگ یعنی ۱۳میلیاردو هفتصد میلیون سال نوری است. ودر این مورد تنها اراده ای که وجود فیزیکی وعینی داره قوانین فیزیک است حتمنا شما این سوال رو میکنید که این قوانین توسط چه اراده ای یا علت این قوانین چه بوده که معلولش جهان ما باشه واگر با این دید دنبال علت باشیم وان علت را خدا بنامیم پس خود ان علت یعنی خدا هم خو باید معلول علت دیگری یا خدای آن خدا باشد والا ابد بااین دید میتوان اینطور نتیجه گیری کرد که این جهان وحتی قبل از بیگ بنگ همیشه بوده وهست در یونیورس یا جهان ما طبق قانون ماده انرژی وماده به هم تبدیل میشوند ولی از بین نمیروند ومقدار آن همیشه ثابت است وهمینطور که که در فضا شاهد مرگ و تولد ستاره ها وسیارت هستیم اگر به فرض محال عمر بشر اجاره میداد وشرایطش می بود شاهد اخر جهان وشاید تولد یا تولد های جهان های دیگر نیز میبودیم.
از دید دیگری اگر بگوییم پروردگاری یا خالقی هست که علت بوجود آمدن جهان ما ودر نهایت خودماست طبققوانین فیزیک هیچ علت در معلول خودش نمیتواند دخیل باشد یا به عبارت دیگری خودش هم درون علتش باشد وبه این نتیجه میرسم پرودگار مواد وفرمولهارا گذاشته دیگر کاری به آن نداردکه در نهایت ما هم جزئی از آن هستیم..
گی نیستم و هیچ گرایشی به جنس موافق نداشتم و ندارم لطفا پیغام نذارید A.L
     
  ویرایش شده توسط: ALBATRAS   
مرد

 
نامحتملی وجود خدا-قسمت اول

ریچارد داوکینز*



مردم بسیاری از کارهایشان را به نام خدا انجام می دهند. ایرلندی ها به نام خدا همدیگر را منفجر می کنند. عرب ها به نام او خودشان را منفجر می کنند. امام ها و آیت الله ها به نامش زنان را سرکوب می کنند. پاپ ها و کشیش های عزب به نام او زندگی جنسی مردم را به هم می ریزند. شُهِت های یهودی گلوی حیوانات را به نامش می برند. دستاوردهای تاریخی دین – جنگ های خونین صلیبی، شکنجه های تفتیش عقاید، قتل عام های فاتحان، میسیونری های نابودگر فرهنگ، مقاومت های در برابر حقایق جدید علمی تا آخرین لحظه ی ممکن – از این هم چشمگیرتر اند. و همه ی اینها بر چه مبنایی انجام شده است؟ به باور من هرچه بیشتر آشکار می شود که پاسخ ایناست: هیچ، مطلقاً هیچ. هیچ دلیلی بر این اعتقاد نیست که هر نوع خدایی وجود داشته باشد و دلایل خیلی خوبی هست که معتقدم باشیم خدایی نیست و هرگز نبوده است. اعتقاد به وجود خدا وقت ها و عمرهای بی شماری را تلف کرده است. اگر خدا چنین پیامدهای مصیبت باری نداشت، می توانست لطیفه ای در ابعاد کیهانی باشد.

چرا مردم به خدا اعتقاد دارند؟ پاسخ بسیاری از مردم، هنوز روایتی از برهان باستانی نظم است. ما به زیبایی و ظرافت جهان اطراف مان می نگریم – انحنای آیرودینامیک بال پرستو، لطافت گل ها و پروانه هایی را که گل ها را بارور می کنند می بینیم، با میکروسکوپ دنیای آکنده از حیاتِ هر قطره آب دریاچه را ، و با تلسکوپ تاج درخت عظیم ماموت را نظاره می کنیم. در پیچیدگی الکترونیک و کمال اُپتیکی چشمان خودمان تأمل می کنیم. ظرافتی که بینایی مان را میسر می کند. اگر اصلاً قدرت تخیلی داشته باشیم، این چیزها در ما احساس تکریم و احترام برمی انگیزند. به علاوه نمی توانیم شباهت آشکار میان اندامه های زنده و طرح های دقیق مهندسی بشر را نادیده بگیریم. برهان نظم را اغلب با تشبیه خدا به ساعت ساز مطرح می کنند. تشبیهی که کشیش قرن هجدهمی ویلیام پالی به کار برد. حتی اگر شما ندانید که ساعت چیست، طراحی چرخ دنده ها و فنرها و طرز چینش آنها در کنار همدیگر برای یک مقصود خاص، شما را وا می دارد که نتیجه بگیرید که "این ساعت باید سازنده ای داشته باشد، کسی که آن را به منظوری خاص طراحی کرده است؛ سازنده ای که از سازوکار آن آگاه است، و کاربردی برای این طراحی داشته است." اگر این نتیجه گیری در مورد یک ساعت ساده درست باشد، پس آیا کاملاً درست نیست که در مورد چشم، گوش، کلیه، مفصل آرنج، و مغز هم بگوییم که طراح هوشمند و هدفمندی دارند؟ این ساختارهای زیبا، پیچیده، ظریف، و آشکارا طراحی شده به مقصود خاص هم باید طراحی، ساعت سازی، داشته باشند – که همانا خداست.

استدلال پالی چنین بود، و این استدلالی است که تقریباً همه ی افراد هوشمند و حساس در مرحله ای از کودکی شان بدان رسیده اند. این استدلال در طول تاریخ کاملاً متقاعد کننده جلوه کرده است، و نتیجه ی آن را یک حقیقت مسلم انگاشته اند. اما امروزه، به یاری یکی از خیره کننده ترین انقلاب های فکری تاریخ، می دانیم که این نتیجه گیری نادرست، یا دست کم غیرضروری است. اکنون ما می دانیم که نظم و هدفمندی ظاهری جهان موجودات زنده حاصل فرآیندی سراسر متفاوت است. فرآیندی که بدون نیاز به وجود هرگونه طراح عمل می کند و پیامد قوانین کاملاً ساده ی فیزیک است. این فرآیند، تکامل بر پایه ی انتخاب طبیعی است، که توسط چارلز داروین، و به طور مجزا توسط آلفرد راسل والاس، کشف شد.

در همه ی چیزهایی که به نظر می رسد که باید طراحی داشته باشند چه وجه مشترکی هست؟ پاسخ، ضعیف بودن احتمال ایجاد تصادفی آنهاست. اگر یک تکّه سنگ را در ساحل دریا ببینیم که در اثر امواج به مرور زمان به شکل یک عدسی درآمده، نتیجه نمی گیریم که این سنگ باید توسط یک عدسی ساز طراحی شده باشد: قوانین فیزیکی می توانند به چنین نتیجه ای منجر شوند؛ وقوع چنین "پیش آمدی" نامحتمل نیست. اما اگر یک عدسی ترکیبی پیچیده را بیابیم که چنان به دقت تراش یافته که خطا و انحراف اپتیکی نداشته باشد، و پوشش ضددرخشندگی خورده باشد، و بر قاب اش مارک "Carl Zeiss" درج شده باشد، می دانیم که این عدسی نمی تواند شانسی ایجاد شده باشد. اگر همه ی اتم های تشکیل دهنده ی این عدسی را کنار هم بریزید و به هم بزنید، تحت قوانین فیزیکی طبیعت، به طور نظری ممکن است که از بخت خوش، این طور پیش آید که در نهایت به شکل لنز Carl Zeiss ، با همان مارک حکاکی شده، کنار هم قرار گیرند،. اما دیگر شیوه های قرار گرفتن اتم ها کنار هم، با احتمال وقوع مساوی، چنان فراوان اند که ما می توانیم بخت وقوع شکل مورد نظر را منتفی بدانیم. اینکه بخت یا شانس ایجاد چیزی به طور نظری صفر نیست را نمی توان به عنوان تبیین ایجاد یک شیء محسوب کرد.

اما این استدلال دوری نیست. بدان خاطر ممکن است دوری به نظر برسد که می توان گفت هر آرایش خاصی از اتم ها که رخ داده باشد، بسیار نامحتمل است. هنگامی که در زمین چمن گلف، توپی بر روی ساقه ی علف خاصی فرود می آید، ابلهانه است که فریاد کنیم: "از میان میلیاردها ساقه ی علف که توپ می توانست برآنها فرود بیاید، توپ بر روی این یکی افتاده است. چه قدر عجیب، چقدر معجزه آسا و نامحتمل!" البته اشتباه استدلال در اینجاست که توپ بالآخره باید جایی فرود آید. ما تنها هنگامی می توانیم از نامحتملی رخداد فعلی فریاد واعجبا سردهیم که از پیش این ساقه ی علف معین را نشان کرده باشیم. برای مثال، اگر کسی با چشمان بسته دور مقرّ توپ بچرخد، کتره ای توپ را بزند، و توپ درست توی سوراخ بیافتد، این واقعاً شگفت انگیز خواهد بود. زیرا هدف از پیش تعیین شده است.

از تریلیون ها طریق کنارهم قرار گرفتن اتم های یک تلسکوپ، تنها اقلیتی به عنوان تلسکوپ به کار می کنند. و فقط شمار بسیار قلیلی دارای مارک Carl Zeiss ، یا هرکلمه ای به هر زبان انسانی، خواهند بود. همین مطلب در مورد اجزای ساعت هم صدق می کند: از میلیاردها طریق ممکن برای کنار هم قرار گرفتن اتم های یک ساعت، تنها اقلیت قلیلی زمان دقیق را نشان خواهند داد یا اصلاً کار خواهند کرد. و مسلماً همین مطلب در مورد اعضای بدن نیز صادق است. از میان تریلیون ها تریلیون طریق قرار گرفتن اعضای بدن، تنها اقلیت ناچیزی دارای حیات خواهند بود، به دنبال غذا می گردند، و تولید مثل می کنند. درست است که حیات به شیوه های گوناگونی ممکن است – اگر گونه ها ی زنده ی امروزی را بشماریم دست کم ده میلیون تا می شوند – اما طرق حیات هرقدر هم که زیاد باشند، مسلماً طرق ممات بسی بیش از آنهاست!

پس به راحتی می توانیم نتیجه بگیریم که موجودات زنده میلیاردها بار پیچیده تر از آنند – احتمال وقوع کمتری دارند – که شانسی ایجاد شده باشند. پس چگونه ایجاد شده اند؟ پاسخ این است که بخت در این قضیه دخیل است، اما نه بخت صِرف و یکباره. بلکه یک سلسله از بخت های کوچک، که هر یک آنقدر کوچک اند، که می توان گفت حاصل بخت های پیشین شان بوده اند، که در یک توالی پیاپی رخ داده اند. این گام های کوچک، ناشی از جهش ها (موتاسیون) های ژنتیکی بوده اند، یعنی تغییراتی کتره ای – در واقع اشتباهی – که در مواد ژنتیکی رخ می دهد. این جهش ها منجر به تغییراتی در ساختار بدن نسل های جدید می شوند. بسیاری از این تغییرات زیان بار هستند و به مرگ منجر می شوند. اما اقلیتی از آنها به بهبودهای جزئی می انجامند، یعنی بخت بقا و تولید مثل موجود را افزایش می دهند. با این فرآیند انتخاب طبیعی، آن تغییرات کتره ای که سودمند از آب درآمده اند به تدریج در میان یک گونه گسترش می یابند و عادی می شوند. حال صحنه برای تغییر کوچک بعدی در فرآیند تکاملی مهیاست. بعد از گیریم هزار تا از این تغییرات کوچک متوالی، که در آن هر تغییری مبنای تغییر بعدی است، نتیجه نهایی که حاصل جمع این تغییرات است، بسیار پیچیده تر از هر یک از آن تغییرها می شود.

برای مثال، به طور نظری ممکن است که چشم ها به یک باره ، در یک گام شانسی واحد، از هیچ ایجاد شده باشند: گیریم از پوست خشک و خالی. این امکان نظری بدان معناست که می توان یک دستورالعمل واحد نوشت که در آن همه ی جهش های ژنتیکی که به ایجاد چشم منجر می شوند نوشته شده باشد. اگر همه ی این جهش ها همزمان رخ دهند، می توان یک چشم کامل را از هیچ ایجاد کرد. اما گرچه این امر به طور نظری ممکن است، اما درعمل قابل تصور نیست. میزان بختی که لازم دارد خیلی زیاد است. دستورالعمل "صحیح" مستلزم تغییرات همزمان در تعداد عظیمی از ژن هاست. این دستورالعمل صحیح، یک دسته تغییرات ژنتیک ممکن در میان تریلیون ها ترکیب شانسی ممکن دیگر است. البته می توانیم چنین رخداد معجزه آسایی را منتفی بدانیم. اما کاملاً ممکن است که چشم امروزی از چشمی تکامل یافته باشد که تنها اندکی با آن فرق داشته است: چشمی که پیچیدگی آن اندکی کمتر بوده است. به همین ترتیب آن چشم هم پیامد چشمی بوده که فقط اندکی ساده تر از آن بوده، و الی آخر. اگر تعداد بقدرکافی زیادی از تفاوت های بقدرکافی کوچک میان هر مرحله ی تکاملی با مرحله ی پیش از آن را در نظر بگیرید، به خوبی می توانید ریشه ی چشم امروزی را در تکامل پوست خشک و خالی سابق بیابید. اما چند مرحله ی میانی را می توانیم فرض کنیم؟ بستگی به این دارد که چقدر زمان در اختیار داشته باشیم. آیا زمان کافی برای تکامل چشم از هیچ به حالت امروزی اش بوده است؟



* ریچارد داوکینز، زیست شناس برجسته و استاد فهم عمومی علم در دانشگاه آکسفورد است. او مؤلف کتاب های ژن خودخواه، ساعت ساز نابینا (که این مطلب برگرفته از آن است)، صعود به قله ی ناممکن، و شکافتن رنگین کمان است.

منبع سایت سکولاریسم برای ایران
     
  
مرد

 
نامحتملی وجود خدا-قسمت دوم


ریچارد داوکینز*



فسیل ها به ما می گویند که تکامل حیات بر روی زمین از بیش از 3000 میلیون سال پیش آغاز شده است. درک درازای این زمان برای ذهن انسان تقریباً غیرممکن است. ما، طبیعتاً و نیک بختانه، طول عمر قابل انتظار خود را زمان کاملاً دارازی می یابیم، اما نمی توانیم انتظار داشته باشیم که حتی بیش از یک قرن عمر کنیم. اکنون 2000 سال از تولد مسیح سپری شده است. زمانی که آن قدر دراز است که تفاوت میان تاریخ و اسطوره را تیره و تار می کند. آیا می توانید یک میلیون از این بازه های زمانی را کنار هم تصور کنید؟ فرض کنید بخواهیم کل تاریخ را بر یک طومار بنویسیم. اگر همه ی دوران پس از تولد مسیح یک متر از این طومار را اشغال کند، بخش قبل از مسیح این طومار، تا زمان شروع تکامل، چقدر درازا خواهد داشت؟ پاسخ این است که این قسمت طومار به درازای فاصله ی میلان تا مسکو خواهد بود. تصور کنید که این مطلب به چه نتایجی در مورد انباشتگی تغییرات تکاملی منجر می شود. همه ی انواع سگ های خانگی – سگ پِکَنی، پودل، اسپانیول (سگ پشمالو با گوش ها ی آویزان)، سن برنارد، و شیاهوس – در یک بازه ی زمانی چندصد ساله یا دست بالا چند هزار ساله از نسل گرگ ایجاد شده اند: بر روی طومار ما این واقعه در فاصله ی بیش از دومتری جاده ی میلان به سمت مسکو قرار نمی گیرد. به کیفیت تغییراتی که از گرگ به سگ اسپانیول منجر شده فکر کنید؛ حال این کیفیت تغییرات را یک میلیون برابر کنید. هنگامی که اینطور به قضایا نگاه کنید می بینید که به راحتی می توان پذیرفت که چشم بتواند اندک اندک از غیرچشم ایجاد شده باشد

اما باید خود را متقاعد کنیم که هر کدام از مراحل میانی سیر تکاملی، گیریم از پوست خالی به چشم امروزی، مطلوب انتخاب طبیعی بوده است؛ نسبت به پیشینیان اش در این سلسله مزیتی داشته یا دست کم توانسته باقی بماند. اگر بسیاری از مراحل میانی در سیر تکاملی به مرگ منجر شده باشند، کفایت نمی کند که برای خود ثابت کنیم که به طور نظری زنجیره ای از مراحل میانی متفاوت در سیر تکاملی وجود داشته که به شکل گیری چشم امروزین انجامیده است. گاهی گفته اند که بخش هایی از چشم باید با هم وجود داشته باشند وگرنه چشم اصلاً کار نمی کند. طبق این استدلال، داشتن یک چشم نصفه نیمه با نداشتن آن اصلاً فرقی ندارد. نمی توان با نصف یک بال پرید؛ با نصف یک گوش هم نمی توان شنید. بنابراین نمی توان گفت که یک رشته مراحل میانی بوده اند که گام به گام به شکل گیری چشم ها، بال ها یا گوش های امروزین انجامیده اند.
این استدلال چنان ساده انگارانه است که تنها برپایه ی انگیزه های نیمه آگاهانه می توان بدان باور داشت. مسلماً درست نیست که نصف یک چشم بی فایده است. کسانی که دچار آب مروارید شده اند و عدسی چشم شان با جراحی درآورده شده، نمی توانند بدون عینک به خوبی ببینند، اما باز خیلی بهتر از کسانی می بینند که اصلاً چشمی ندارند. بدون عدسی نمی توانید بر روی جزئیات یک تصویر متمرکز شوید، اما می توانید از برخورد با موانع بپرهیزید و سایه ی مات یک شکارچی را تشخیص دهید.


در مورد آن بخش این استدلال که می گوید شما نمی توانید با یک بال نصفه نیمه بپرید، می توان جانواران بسیاری را مثال زد که با وجودی که بال های کاملی ندارند، با موفقیت در هوا سُر می خورند، انواع بسیار مختلفی از پستانداران، مارمولک ها، قورباقه ها، مارها، و هشت پاها چنین قابلیتی دارند. بسیاری از جانواران درخت زی دارای پرّه های پوستی میان مفاصل شان هستند که واقعاً مانند بال عمل می کنند. هنگامی که از درخت می افتید، هر پرّه ی پوستی یا سطح گسترده ای از بدن که سطح تماس شما را با هوا افزایش دهد می تواند به نجات جان تان کمک کند. و چه این پرّه ها کوچک باشند و چه بزرگ، ارتفاعی حساس هست که اگر پرّه های پوستی تان اندکی بیشتر باشد، افتادن تان از درختی به آن بلندی، آن پرّه های اضافی جان تان را نجات دهند. پس پرّه های اضافی که در پیشینیان تان ایجاد شده باشند، جان آنها را اندکی بیشتر حفاظت می کرده است، زیرا به آنها اجازه می داده که هنگام افتادن از درخت های بلندتری جان سالم به در برند. و به همین ترتیب که جلو برویم و این تغییرات نامحسوس را پیگری کنیم، می بینیم که چند صد نسل بعد به بال های حقیقی می رسیم.
چشم ها و بال ها نمی توانند یک مرتبه به وجود بیایند. همانطور که برای دستیابی یکباره و حدسی به یک شماره رمز گاوصندوق بانک به بختی قریب به بینهایت نیاز دارید. اما اگر به طور کتره ای شماره ها ی مختلف را امتحان کنید، و هر بار اندکی به شماره ی بختیار نزدیک تر شوید، بالآخره خواهید توانست در را باز کنید! اصولاً این همان کلید معمای دستیابی انتخاب طبیعی به چیزهایی است که روزگاری ناممکن شمرده می شد. چیزهایی را که مشکل بتوان از نیاکانی به ارث برد که بسیار با ما فرق دارند، می توان از نیاکانی به ارث برد که تنها تفاوت اندکی با ما دارند. تنها به شرط اینکه سلسله ی به قدر کافی درازی از این تغییرات اندک میان نسل ها وجود داشته باشد، می توان هر چیزی را از چیز دیگر به ارث برد

به این ترتیب، تکامل از لحاظ نظری قادر است از پس کارهایی برآید که روزگاری تنها حق انحصاری خدا محسوب می شد. اما آیا اصلاً شواهدی دال بر اینکه تکامل واقعاً رخ داده وجود دارد؟ پاسخ مثبت است؛ شواهد فراوان اند. میلیون ها فسیل درست در مکان ها و درست در عمق هایی یافت شده اند که انتظار داریم اگر تکامل رخ داده باشد، باید یافت شود. اما هرگز هیچ فسیلی هیچ جا یافت نشده که مورد انتظار نظریه ی تکامل نبوده باشد، گرچه چنین چیزی می توانست به سادگی رخ دهد: مثلاً یافتن فسیل یک پستاندار در میان سنگ هایی چنان قدیمی که در آن زمان تنها ماهیان وجود داشتند، کافیست تا نظریه ی تکامل را ابطال کند.
     
  
مرد

 
نامحتملی وجود خدا-قسمت سوم

ریچارد داوکینز*



الگوی توزیع جانوران و گیاهان بر روی قاره ها و جزیره های جهان دقیقاً مطابق انتظار است. یعنی اینکه این موجودات در طی تغییرات آهسته و تدریجی از نیاکان مشترک به وجود آمده اند. الگوهای شباهت میان جانوران و گیاهان دقیقاً مطابق انتظار نظریه ی تکامل است. یعنی برخی پسرعموهای نزدیک و برخی پسرعموهای دورتر یکدیگراند. این واقعیت که کد ژنتیک در تمام موجودات زنده یکسان است، قویّاً حاکی از آن است که همه ی آنها فرزندان نیاکان واحدی هستند. شواهد حاکی از تکامل چنان متقاعد کننده اند که تنها طریق حفظ نظریه ی آفرینش این است که فرض کنیم که خدا عمداً شواهد فراوانی را چنان دست چین کرده که به نظر برسد که انگار تکامل رخ داده است. به بیان دیگر، فسیل های توزیع جغرافیایی جانوران، و غیره، همگی جزئی از یک کلک عظیم الاهی باشند. آیا کسی حاضر می شود خدایی را عبادت کند که دست به چنین حقه بازی کلانی می زند؟ مسلماً محترمانه تر، و از نظر علمی قابل قبول تر، آن است که این شواهد را همان طور که به نظر می رسند تفسیر کنیم. همه ی موجودات زنده خویشاوندان همدیگراند، که نیای دور مشترکی دارند که بیش از 3000 میلیون سال پیش می زیسته است.
پس برهان نظم به عنوان دلیلی برای باور به وجود خدا، شکست خورده است. آیا برهان دیگری هم باقی می ماند؟ برخی از مردم به خاطر آنچه که نوعی شهود درونی می نماید به خدا باور دارند. چنین شهودهایی همواره قابل حصول نیستند اما بدون شک برای برخی قابل قبول می نمایند. بسیاری از ساکنان آسایشگاه های روانی هم ایمان قلبی استواری دارند که ناپلئون، یا حتی خود خدا، هستند. شکی نیست که چنین اعتقاداتی برایشان بسیار نیرومند است، اما این دلیل نمی شود که بقیه ی ما هم بدان باورها بگرویم. درحقیقت، از آنجا که چنین باورهایی با هم در تناقض اند، اصلاً نمی توانیم آنها را پپذیریم

مطالب اندک دیگری هم هست که باید گفته شود. تکامل توسط انتخاب طبیعی بسیاری چیزها را توضیح می دهد، اما نمی تواند از صفر شروع کند. تکامل نمی توانسته بدون وجود نوعی زادآوری و وراثت ابتدایی آغاز شود. وراثت امروزین توسط رشته ی DNA انجام می گیرد. به نظر می رسد که این بدان معناست که باید نظام وراثت قدیمی تری نیز موجود بوده باشد، که اکنون ناپدید شده است. آن نظام قدیمی آنقدر ساده بوده که توانسته به طور شانسی توسط قوانین شیمی ایجاد شود و واسطه ای فراهم کند که توسط آن اشکال ابتدایی انتخاب طبیعی انباشتی شروع شود. DNA یک محصول جدیدتر این انتخاب انباشتی قدیمی بوده است. قبل از این نوع اولیه ی انتخاب طبیعی، دوره ای بوده است که ترکیبات پیچیده ی شیمیایی از ترکیبات ساده تر ساخته می شده اند و قبل از آن دوره ای بوده که عناصر شیمیایی مطابق قوانین شناخته شده ی فیزیک از عناصر ساده ترساخته می شده اند. پیش از آن، درست در لحظات پس از بیگ بنگ که آغاز جهان بوده، همه چیز نهایتاً از هیدروژن خالص ساخته شده است

این استدلال هم اغوا کننده است که بگوییم: اگرچه ممکن است برای توضیح تکامل نظم های پیچیده ای که از آغاز جهان با قوانین بنیادی فیزیکی اش شکل گرفته اند، فرض وجود خدا ضرورتی نداشته باشد، اما باز هم لازم است که وجود خدا را به عنوان منشاء ایجاد همه ی چیزها فرض بگیریم. این ایده، کار چندانی برای خدا باقی نمی گذارد: تنها کار بیگ بنگ را سروسامان بده و بعد برو استراحت کن و منتظر باش تا همه چیز خود به خود رخ دهد. شیمی-فیزیک دانی به نام پیتر اَتکینز در کتاب شیوایش به نام خلقت، خدای تنبلی را فرض می گیرد که می کوشد تا آنجا که می تواند کار کمتری برای شروع همه چیز انجام دهد. اتکینز توضیح می دهد که چگونه هر مرحله از تاریخ کیهان توسط قوانین ساده ی فیزیکی، از دوره ی قبلی اش ناشی شده است. آنگاه میزان کاری را که لازم بوده که خدای تنبل انجام دهد کسر می کند و عاقبت نتیجه می گیرد که این کار مورد نیاز درحقیقت صفر است!
جزئیات فاز قبل از تکاملی جهان، متعلق به حیطه ی فیزیک است، اما من زیست شناسم، و توجه ام بیشتر معطوف به فازهای متأخر تکامل نظم و پیچیدگی است. برای من درس مهم این است که، حتی اگر فیزیک دان ها محتاج باشند وجود یک خدای حداقلی تحویل ناشدنی را فرض بگیرند که برای راه انداختن آغاز جهان ضروری باشد، آن حداقل تحویل ناشدنی مسلماً بی نهایت ساده خواهد بود. بنا به تعریف، تبیین هایی که برپایه ی مقدمات ساده ارائه می شوند پذیرفتنی تر و رضایت بخش تر از تبیین هایی هستند که موجودات پیچیده و نامحتمل را فرض می گیرند. و نمی توانید موجودی پیچیده تر از خدای متعال داشته باشی.
     
  
صفحه  صفحه 14 از 67:  « پیشین  1  ...  13  14  15  ...  66  67  پسین » 
مذهب
مذهب

آيا واقعا خدايى وجود دارد؟


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA