انشتین:انکار خدا سخت تر از اثبات آن استببینین خدا هست یا نیست مهم نیست. چون بودن یا نبودنش تو زندگی و كارهای شخصی هیچ تاثیری نداره.اول بیاین اثبات كنید كه قبل از زمان و مكان خدا وجود داشته؟اگه بگیم كه قبل از مكان وجود داشته كاملا اشتباهه چون اول باید جایی باشه تا كسی یا چیزی هم اونجا باشه. بحث زمانم كه كاملا واضح است چون در تعریف ساده ای از خدا می گیم موجودی كه از ازل تا ابد هست. پس همین ازل گفتن زمان را اثبات می كنه. نمی خوام وارد بحث بشم چون خیلی سنگینه.پس با توجه به بالا می شه گفت كه از تاثیر زمان و مكان بر هم یك چیز به وجود میاد كه خیلی ها خدا مینامند و بعضی ها انرا ماده.بعد از تاثیر زمان و مكان بر ان چیز جهان هستی به وجود آمده. برای همین ما در همه جا و همه چیز می توانیم ان چیز (خدا-ماده و...)را احساس كنیم.در كل 3 حالت میشه برا خدا در نظر گرفت :1) خدا اصلا وجود ندارد2) وجود دارد و بعد از آفرینش همه را به حال خود گذاشته و كاری به كارشون نداره3) وجود داشته برب مردم هم راهنما فرستاده ولی 1400 ساله پیش مرده چون الان 1400 ساله كه ازش خبری نیست
3nn3 جانبه نظر شما اول تخم مرغ بوده یا اول مرغ بوده است ولی نظر شخصی من اینه که کل دنیا با تمام پیچیدگی های اون آفریینده ای جز نظام طبیعت ( قوانین فیزیک شیمی ......)نمی باشد ولی ما انسانها عادت داریم به هر چیزی شکل و هویت بدیم و موجودی بسازیم که با اون دیگران را استثمار کنیم یه عده با دین ملتها رو استثمار میکنند یه عده با پول و ثروت و یه عده با قدرت و زور ملتها رو چپاول میکنند .من یه سوال بسیار ساده دارم بدترین گناه در اسلام شرک و بت پرستی است ولی خدایی که قادر نیست کاری کنه که در مرکز خونه خودش (کعبه) بت پرستی نکنند به چه کاری میاد ؟؟؟؟؟؟؟؟چرا بیدار نمیشیم واقعیت جلوی روتونه حودتون رو گول نزنید
3nn3: به قول تو همه چیزو فیزیک و شیمی و... به وجود آورده!! احساس رو چی؟ احساس هم از فیزیک و شیمیه؟! این حس پرستش که توی همه ی آدما از زمان بچگی وجود داره اینو هم فیزیک و شیمی به وجود آورده؟اصلا این فیزیک و شیمی و کی به وجود آورده؟! دوست عزیز اگر کمی منطقی باشی خودت جواب سوالات رو میدونی ولی توجیه میکنی احساسات انسان از عقل انسان سرچشمه میگیره که اونم در اثر یه سری واکنش شیمیایی هورمونی در انسان استاینکه اکثرانسانها عادت دارند خودشون رو طفیلی موجودی یا کسی قرار بدهند و در پناه او به آرامش برسند که در اون شکی نیست مثل فرزند به پدر یا زن به مرد و..........که خیلی ها این احساس ضعف را به پرستش تعبیر میکنند اما درجواب سوال آخرتون میگم مگر نمیگن خدا ازلی است و کسی یا چیزی اونو نیافریده حالا من میگم کلیه قوانین و طبیعت ازلی بوده و کسی اونو نیافریده است شما اسمش رو خدا میزاری و بهش کالبد میدی و اسمش رو میذاری خدا دوست عزیز اگر 7-8 سال پیش کسی از خدا ودین بد میگفت من بسیار شدید جلوش موضع میگرفتم ولی امروز که به گذشته نگاه میکنم از این همه سال بازی خوردم از سادگی خودم متنفر میشم اگر هم به حرف من شک داری خودت تحقیق کن و چشم گوش بسته حرفی رو قبول نکن حتی حرف منو
oshinam: اگر هم به حرف من شک داری خودت تحقیق کن و چشم گوش بسته حرفی رو قبول نکن حتی حرف منو منم اینو قبول دارم اگه یه كتاب خوب می خوای من می گم برو كتاب چرا من مسیحی نیستم اقای راسل بخون قستم اولش تمام دلایل اثبات خدا رو رد می كنه با دلیل این كارو می كنه
ariany: کامپیوتر یا ربات توی خونش خود به خود ساخته شده و با این کیفیت و دقت داره کار می کنه 4 میلیارد سال از عمر زمین میگذره اولین موجوداتی كه روی كره زمین بوجود آمدند تك سلولی بودند همین تك سلولی ها میلیونها سال طول كشید تا تبدیل به یك تك سلولی پیشرفته بشوند و بعد چن سلولی ها تا موجودات امروزی حالا شما میخواهی این 4 میلیارد رو با چند قرن دانش بشر یكی كنی جها ن هستی بسیار وهم انگیز و پیچیده هست ولی این دلیل بر وجود موجودی به نام خدا نیست بلكه قدرت طبیعته كه این پیچیدگی رو خلق كرده استبرتراند راسل دین را ناشی از ترس میداند به طوری که در کتاب «اجتماع انسانی» خود میگوید:انسان پدیده هایی را می دیده است که باعث ترس و اضطرابش میشده و برای اینکه این ترس و اضطراب را آرام کند ٬ نمی توانسته ازعلم و شناخت واقعی پدیده ها که بعد منجر به پیدا کردن راه حلی مناسب و منطقی می شده استفاده کند در نتیجه به جای علاج واقعه یک مسکن برای خود پیدا میکرده و به تعبیری دل خود را خوش میکرده است.مثلا بااعتقاد به قضا و قدر ناملایمات زندگی را برای خود تعریف میکرده.یا با اعتقاد به بهشت و اینکه اگر ما اینجا سختی میکشیم در عوض بهشتی وجود دارد که در آنجا راحتیم ناملایمات زندگی را برای خود تحمل پذیر و توجیه میکرده است.
ariany: به عنوان یک فیلسوف، اگر بخواهم برای شنوندههای فلسفی محض سخن بگویم باید بگویم که خود را یک ندانم گرا توصیف میکنم حواست باشه میگه ار نظر یك فیلسوف ندانمگویی، لاادریگری، یا مسلک لاادریه، دیدگاهی فلسفی است که دانستن درستی یا نادرستی برخی ادّعاها بطور ویژه ادّعاهای مربوط به امور متافیزیک مانند الهیات و زندگی پس از مرگ و وجود خدا و موجودات روحانی و یا حتی حقیقت نهایی را نامعلوم و یا با توجّه به شکل «ندانمگویی» اساساً ناممکن میداند. لاادری گری(Agnosticism)، از گرایشات فلسفی، که در عین اذعان به عینیت و واقعیت جهان، شناخت قسمتی از آن و یا کل آن را غیرممکن میداند.این اصطلاح برای اولین بار توسط توماس هنری هاکسلی به مفهوم غیر قابل شناخت بودن ماوراء طبیعت بکار رفت، اما پس از آن، در ادبیات فلسفی و بخصوص مارکسیستی، در معنای غیرقابل شناخت بودن جهان مادی بکار میرود.بسیاری از فیلسوفان و متفکرها در مورد ندانم گرایی نوشتهاند که میتوان از توماس هنری هاکسلی، رابرت انگرزول ، برتراند راسل ، خیام و ابوالعلاء معری نام برد. ariany: تمثیل قوری سماوی اگر من مدعی میشدم که در منظومه شمسی میان زمین و مریخ یک قوری چینی دور خورشید میگردد، هیچ کس قادر نبود مدعای مرا رد کند، مشروط به آنکه حواسم میبود که در ادامه بگویم این قوری آنقدر کوچک است که حتی با قویترین تلسکوپها هم قابل رویت نیست. اما اگر تا آنجا پیش میرفتم که میگفتم چون مدعای من ابطال ناپذیراست جایز نیست عقل بشر به آن شک کند، به حق به یاوه گویی متهم میشدم. با این حال، اگر وجود این قوری در کتب قدما تایید شده بود و آن را حقیقتی قدسی شمرده و هر یکشنبه در کلیسا درباره آن به وعظ میپرداختند و در مدارس آن را به ذهن کودکان فرو میکردند، تردید در وجود آن نشانه نامتعارف بودن تلقی میشد و شخص شکاک را در عصر روشنگری به نزد روانپزشک و در دوره پیش از آن به دادگاه تفتیش عقاید میفرستادندتمثیل «قوری چایباوری» راسل در مقابله با مذهب کماکان مبنای بسیاری از مناظرات بین مومنان و دگراندیشان است ariany: حالا بمونه كه 1890 رفته دانشگاه بعد 1893 لیسانس ریاضی گرفته 1894 مدرك پایانی فلسفه . یعنی یا 1 سال فقط فلسفه خونده یا همزمان تو اون دانشگاه تو دو تا رشته داشته می خونده ! كه احتمالا همینطوره . دیگه هم كه درس رو ادامه نداده حالا دوستا ن طوری ازش می گن انگار كه خود خداست دین خداناباور(موضع عام)ندانم گرا(موضع خاص فلسفی) مکتب فلسفه تحلیلی (۱۸۹۳) دریافت مدرک لیسانس ریاضی(۱۸۹۴) امتحان پایانیی علوم انسانی/فلسفه (The Moral Sciences Tripos)(۱۹۰۱) پارادکس راسل را کشف کرد.در ریاضیات او پارادوکس راسل را کشف کرد که منجر به تعمیق و گسترش نظریه مجموعه ها گردید(۱۹۵۰) جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد.با نگارش آثاری شاخص در دفاع از انسان گرایی و آزادی بیان، جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۵۰ را از آن خود کرد(۱۹۵۵) بیانیهٔ راسل-اینشتاین را منتشر کردند.(۱۹۵۸) رییس موسس مبارزه برای خلع سلاح هستهای ariany: دوستا ن طوری ازش می گن انگار كه خود خداست اون هم یه انسان بود مثل بقیه شما اینجور فكر كردی راسل یكی از كسانی است كه نظریه عدم وجود خدا را قبول داشت چون یكی از دوستان صحبت آقای راسل رو پیش كشید من هم یه جمله از ایشان گفتم كه شما سریعا واكنش نشون دادی
منـــاجــات خدای من گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را کهپر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم، آرامبرایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟ گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی، که در تماملحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام کهتو اینگونه هستی، من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تماملحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم. گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟ گفت: عزیزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آیدعروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تاباز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنها اینگونه می شود تاهمیشه شاد بود . گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟ گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی، توهرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هستاز این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید . گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟ گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، پناهت دادم تا صدایم کنی،چیزی نگفتی، بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برایم بگوییو حرف بزنی. آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تنهااینگونه شد تو صدایم کردی. گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟ گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدایتو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، منمی دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی وگرنه همان باراول شفایت می دادم. گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت ... گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت ..
Djsami: مثلا ما سرعت نور رو نمیبینیم پس نور سرعت نداره؟ شمایه چراغ قوه دستت ودرتاریكی روشن كن به محض روشن شدن نوررو یه دیوار50متر اونورتر یا هرشیی كه مقابلش هست میبینی كه پی میبری كه مثلا اگریه سنگ روپرتاب كرده بودی به این زودی نمیرسید پس هم نوررو میبینی وهم سرعت نوررو یعنی زمان رومیتونی بسنجی وسرعت رودرك كنی ولی خدا یه چیز غیرمادیه وبا عقل نمیتونه دربارهاش نظربده نه میتونه ثابت كنه كههست نه میتونه ثابت كنه نیست آخه درحوزه فعالیتش نیست
nazaninrad: نور اگه به جسمی بخوره میشه دیدش.وگر نه پرتوی نور رو به تنهایی نمیشه دید.مگر به گرد و غبار توی هوا چه خوب میشدلااقل خداهم بتو نه به جسمی بخوره ویابوسیله گردوغباردیده بشهجوابشومیدونم خدابوسیله آثارش دیده میشه
mohandes1: خدا این چیه خدا یك اسمه یك توهمه یك واژه است درون مایه اش چیه چگونه بوجود میاره چگونه شكل میده نظم كنونی دنیا رو براساس چه الگویی بوجود آورده و اصلا شما چطور میتونی اثبات كنی كه خدایی كه تو ازش دم میزنی دنیا رو بوجود آورده است. توصیه میكنم در مورد نام كاربریت تجدید نظر كنی