ارسالها: 2554
#271
Posted: 27 Jul 2013 16:13
Hanibbal: س بهتره آدما به خاطر اخلاق اشتباه خودشون و ناتوانی در تشخیص صحیح و غلط رو پای احکام نذارن و انقد ادعای روشن فکری نکنن.
اصل هم در همین غرض ورزی است
در رابطه نامشروع هیچ چهارچوبی وجود نداره زنه شوهر دار یا دختر باکره فرقی نداره و چند تا مرد میتونن در یک زمان با یک زن باشن یا برعکس
ولی در صیغه دختر باکره رو نمیشه صیغه کرد -- زنه شوهر دار و در عده رو نمیشه صیغه کرد ....زنه تو عده رو نمیشه
خلاصه تمام شرایط مانند عقد دایم است غیر از زمانش و تعهدات مثلا در صیغه زن لازم نیست برای خروج از خونه از همسرش اجازه بگیره
حالا کسانی که این چهارچوب رو نمیخوان رعایت کنن طرفداره ازادی کامله روابط هستن شاید بخواهند با محارم هم رابطه برقرار کنن
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#272
Posted: 27 Jul 2013 17:55
rostam91: از قدیم گفتن طرف سوزن رو تو چشم دیگرا میبینه اما میخ طویله رو تو چشم خودش نه
شما اولا قسم خوردی با من بحث نکنی چرا باز شروع کردی این رسم قسم خوردن شماست
شما اول به یک سوال پاسخ بده
در شرایط کنونی جامعه و سخت شدن ازدواج دایم به هر دلیل شما میگی مردم چیکار کنن الان که برا دخترها شوهر پیدا نمیشه اون خانومی که در سن ۳۵ سالگی با دوتا بچه شوهرش مرده یا طلاق گرفته باید چیکار کنه
rostam91: باز چند سندی که تا حالا تو این تاپیکها گذاشتم رو میارم بلکه طرف بفهمه کتب اصلیشون چیه:
جواب تصویر اول
بر فرض که انبیا درهم و دیناری از خود بجا نگذارند که البته این ورای امکوال شخصی ایشان است
اولا - چرا عایشه حجره خودش را نگه داشت در حالیکه ان حجره از آن رسول خدا بود البته روایات دیگری هم درباره ارث بری وی از پیامبر هست
دوم - فدک را پیامبر در حال حیات به زهرا س واگذار کرده بودند و وقتی حضرت زهرا این را عنوان کرد ابوبکر شاهد خواست و حضرت زهرا خودت و حضرت علی و فکر کنم ام ایمن شهادت دادند اما ابوبکر گفت شهادت ام ایمن چون زن است مورد قبول نیست
دقت کنید فدک مدتها در تملک زهرا س بوده و کارگزاران وی در فدک بودند ام ابوبکر سند و شاهد میخواهد و باز شهادت علی ع و زهرا س که دختر و داماد پیامبر هستند و پیامبر در مورد زهرا فرموده هر کس او را بیازارد مرا و خدا را ازرده است قبول نمیکند همچنین شهادت علی را که اولین مسلمان و وصی و برادر و جانشین و باب علم پیامبر است را رد میکند
کدام امتی با فرزندان خاص و مورد علاقه انبیاء خود چنین کردند البته این نقشه عمر بود چون ابوبکر ابتدا فدک را عودت داد اما عمر در بین راه راه را بر زهرا بست و سند را باز پس گرفت
لذا فاطمه بعد از این اتفاقات ارث بردن از پیامبر را عنوان کرد
این غصب فدک بود بعد از غصب خلافت
rostam91: اینم از اصول کافی
در مورد تصویر دوم
هرچند ربطی به این تاپیک نداره و شما از سر بی استدلالی همه چیز را با هم قاطی میکنی اما
برخی بر این عقیده هستند
این ایه در قران بوده و نسخ شده اما حکم ان باقی مانده است لذا امام فرموده این ایه در قران بوده کسی یواد داشته باشه ذیل همون حدیث در شرح شماره ۳ توضیح داده گرچه شما صفحه رو جوری چاپ کردید که توضیح ۴ دیده نمیشه و الا توضیح کامل در همونجا موجود است
این هم یکی از روشهای ناجوانمردانه است که روایت رو اوردی ام از دوتا توضیح ذیل صفحه جوری عکس کتاب رو انداختید که فقط ۳ دیده بشه و ۴ قابل خواندن نباشه اما در مورد این روایت بحث زیاده که در جای خودش بهش میپردازیم
و اما اشکال ما به عمر
قال عمر : لولا أن يقول الناس زاد عمر في كتاب الله لكتبت آية الرجم بيدي
خلیفه میفرمایند: اگر مرد نگویند که عمر کتاب خدا رو زیاد کرده ، اینجاش مورد توجه باشه ، در کتاب خدا کتبت آیه الرجم بیدی
!!ما موافقات عمر رو شنیده بودیم اما با مخالفات اون آشنایی چندانی نداشتیم
:سوال برای بنده اینجاست
مگر خداوند این آیه رو منسوخ نکرده؟
پس چرا خلیفه میخواسته اونو با دستش ثبت کنه تو قرآن؟؟؟
(و اینکار رو که بهش هم یقین داشته تنها بخاطر حرف مردم انجام نداده (لولا أن يقول الناس زاد عمر في كتاب الله
امام شیعه ها بر فرض صحت اون حدیث میگه این نازل شده ، خدایا من با تو موافقم که نسخش کردی سمعا و طاعتا
اما امام شما میفرمایند که بله قبول دارم آیه نسخ شده ولی خدایا تو که اینجا مطرح نیستی اگر ترس حرف مردم نبود بنده با دستان مبارک خودم تو کتابت اضافه میکردم (لكتبت آية الرجم بيدي اگر حرف مردم پشت سر من نبود) لول
تنها دلیلی که خلیفه رو بازداشت از اینکه آیه رجم رو تو قرآن شما اضافه کنه چی بود؟؟؟؟
!!اصلا چرا خلیفه تاکید بر اضافه کردن این آیه در قرآن کریم داشته؟؟ آیه نسخ شده دیگه
البته بنا به فرمایش شما خوبه بدونیم کدوم یکی از علمای بزرگ شیعه اعتقاد به تحریف داشته روش حرف میزنیم ممنون
بزوری بالغ بر بیست حدیث در اعتقاد اهل سنت به تحریف قران رو میارم البته با ادب و در تاپیک مربوطه
در آخر هم اینکه شیعه سطحی نگر نیست و روایات رو طبق دستور معصوم ابتدا با قران مطابقت میده و اگر با قران مطابقت داشت اونوقت میره دنبال رجال و سند
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ویرایش شده توسط: mohan1978
ارسالها: 2554
#274
Posted: 28 Jul 2013 06:49
sasanazimi: اصلا حروم و حلال و کی تعیین کرده؟
عجب .....اگه تو یک جامعه ادم خواری اوکی بود میشه انجامش داد؟؟؟
الان تو برخی کشورهای افریقا قبایل ماسایی خوردن مخلوط خون گاو و شیر رو اخلاقی و وجدانی میدونن ایا این کار هم درسته
در جامعه چین بصورت کاملا اخلاقی و وجدانی هر چیزی رو که تکون بخوره میخورن از سوسک تا مخلوط مغز میمون زنده با سرکه ....شنیدی که جمجمه میمون رو میشکنن و قبل از سرد شدن مغزش ی=با سرکه اون رو میخورن
حالا اینکار چون با اخلاق و وجدان اون جامعه همخونی داره اوکیه
اخلاق اصلا بر اساس چی شکل میگیره ؟؟؟؟
دوست گرامی اخلاق نزد انسان همیشه فراز و فرود داره
منظور شما کدوم اخلاقه
اخلاقیات شرقی ....غربی ....دینی ووووکنفسیوسی ...ایرانی ....چه اخلاقی
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#275
Posted: 28 Jul 2013 07:39
rostam91: اینو باید یکی جواب بده که از قرآن چیزی بلد باشه نه اینکه وقتی قرآن رو دست میگیره نفهمه سر و ته گرفته یا درست
آیات زیادی قرآن هست که نسخ شدن مثل آیاتی که در مورد شراب اومده مثلا ابتدا میگه در حالی که مست هستید نماز نخونید ، در اینجا شراب حرام نیست اما در حالت مستی نماز خوندن منع میشه در ادامه شراب و خمر رو جزء کارهای شیطان بحساب میاره و اونو حرام می کنه اما آیه قبلی حذف نمیشه بلکه در جای خودش باقیه ، قرآن کلام خداست و کلام خداوند به گفته خود خداوند تا قیام قیامت محفوظه و دخل و تصرفی درش نیست
ظاهرا امام معصوم ایشون اینو به خاطر نداشته!
به اندازه یک تاپیک میشخه جوابت رو داد
اما اول مگر شما قسم نخورده بودی دیگه با من بحث نکنی
رفتی و با چند تا اسم جعلی اومدی ولی باز نتونستی و حالا قسم خودت رو شکستی جایگاه قسم نزد اهل سنت اینگونه است
اولا نسخ تنها به یک صورت نیست
دوما یکی از دلایل ذکر شده اینه من که کفتم تحقیق میکنم و بحث رو در جای خودش ادامه میدم
سوما من نه عالم هستم نه مجتهد باید در برخی موارد تحقیق کنم و جواب بدم
چهارما علی ع گفت اگر بنا باشد میتوانم فقط بر سوره حمد و به قولی فقط در مورد بسم الله الرحمن الرحیم هزارن صفحه و در عبارتی به اندازه حجم قران تفسیر بنویسم
لذا وقتی اینگونه مفسرانی در مورد قران موجود بودند بعید نیود امام صادق که استاد روسای مذهب شما هم هست تفسیری از قران بنماید که رجم از ان ثابت گردد اما بطور کل پاسخ این سوال موکول به تحقیق من
rostam91: من فقط در جواب آقای سافت سوینگر که مدعی بود من از کتب دست چندم شیعیان سند میارم بخشی از اسنادی که تا حالا گذاشتم رو نشون دادم
شما قسم خودت رو نتونستی نگه داری لذا قسمی نخورید که نتوانید به اون پایبند باشید البته با توجه به شباهت اخلاق شما و جناب عمر .....
rostam91: عدالت اسلامی همینه اما شماها بوئی ازش نبردید
این عدالت نیست این بی احترامی و نمک نشناسیه این حسادته شما صحابه پیامبر رو ثقه میدونی و الان بعد ۱۴۰۰ سال اگر یقین کنی یکی از صحابه حدیثی رو گفته حکم بر صحت اون میدی
مگر علی نزدیکترین صحابه محمد ص نبود ....چرا ابوبکر حرفش را نپذیرفت و بهانه کرد
یکی از شرایط اثبات حق علم قاصی است یبعنی ابوبکر شک داشت علی و زهرا و ام ایمن دروغ میکویند
مغلطه نکن
rostam91: عدالت اسلامی همینه اما شماها بوئی ازش نبردید
در اسلام میخواهی امام باشی یا بی کس و کار وقتی نتونی ادعا رو ثابت کنی محکومی
امام علی به قاضی شکایت کرد که یه یهودی سپرش رو دزدیده وقتی قاضی از علی خواست ثلبت کنه و شاهد بیاره علی نتونست و قاضی حق رو به یهودی داد
وقتی ظاهر بین هستی همینه
امام علی دنبال نتیجه بود و نتیجه را گرفت ان یهودی مسلمان شد و اموال را پس داد و خوده حضرت به قاضی اشاره کرد تا انگونه قضاوت کند
بعد چگونه است که ابوبکر همین یکجا عدالت داشته همراه عمر وجاهای دیگر عدالت لازم نبوده
چرا عایشه خانه اش را ارسث برده از پیامبر
عمر پسرش عبدالله را فرستاد خدمت عایشه و گفت به او بگو : عمر سلام میرساند و از شما اجازه میخواهد که در کنار پیامبر (ص) و رفیقش ابوبکر به خاک سپرده شود .
عایشه گفت : آنجا را برای دفن خودم در نظر گرفته بودم ولی اکنون او را به خود ترجیح میدهم . عبدالله برگشت و این خبر را به عمر داد.
عمر گفت : الحمدالله هیچ چیز برای من مهمتر از این آرامگاه نبود .
صحیح بخاری ج ۱ ص ۲۶۳ – ج ۵ ص ۲۲۶
آیا حجره پیامبر خدا (ص) به عایشه ارث رسیده و مالک آن بوده که خلیفه از او اجازه میگیرد ؟
زهرا س ارث نمیبرد اما عایشه ارث میبرد
چرا عایشه اجازه دفن نوه پیامبر را نداد
این عدالت ابوبکری و عمری است و خدا روئ شکر که ما بویی از اون نبردیم
rostam91: تمام زندگیت سراپا سواله من به این پاسخ بدم با بقیه چکار کنم
بگو جواب ندارم راحت تازه اینقدر خلفا کارهای سخیف و گناه الود دارن که نه تو بلکه خودشون و کل طرفدارها باید تا قیامت جواب بدن
rostam91: ترس از خداوند سبحان
قربون درکت از روایت و حدیث
قال عمر : لولا أن يقول الناس زاد عمر في كتاب الله لكتبت آية الرجم بيدي
دوباره بخون گفته لولا ان یقول الناس
خوده خلیفه گفته از ترس مردم شما میگی از ترس خدا
rostam91: همشون از سر تا ته
دروغ که اسخون نداره
شیخ صدوق - سید مرتضی -طبرسی-طوسی - حلی- بهایی و ......همه تاکیداتی بر عدم تحریف قران دارند
شيخ بزرگوار ابوجعفر، ابن بابويه صدوق كه در سال 381 از جهان در گذشته در كتاب اعتقادات ، باب اعتقاد در اندازه و حد قرآن ، گوید:
اعتقاد ما شيعيان بر اين است كه قرآنى را كه خداوند تعالى بر پيغمبر خود محمد ( صلی الله علیه و آله ) فرو فرستاده است همان است كه ميان دو جلد قرار دارد و در دسترس مردم هست و بيشتر از آن نبوده ، و اندازه ی سوره هايش نزد مردم 114 تا مى باشد و هر كه به ما نسبت داده است كه ما مى گوئيم قرآن بيشتر از آن بوده او دروغ و خلاف واقع گفته است .
على بن الحسين ، سيد مرتضى ، مشهور به علم الهدى قدس سره متوفى 436 هجرى در كتاب جواب المسائل الطرابلسيات به اثبات عدم تحریف قرآن پرداخته و در آن گفته است :
شيخ الطائفه ابوجعفر طوسى كه در سال 460 هجرى از دنيا رفته در ابتداى تفسيرش التبيان گفته است :
بدان كه قرآن معجره بزرگى است بر راستگوئى پيغمبر ( صلی الله علیه و آله ) بلكه از بزرگترين معجزات مى باشد و اما سخن در زياد كردن و كاستن از آن ، از چيزهائى است كه در خور آن نيست ، زيرا زياد شدن در آن را همه مسلمين اجماع دارند بر بطلانش ، و كم شدن از آن را هم ظاهر از عقائد مسلمين خلاف آن است و آن به عقيده درست از مذهب ما مناسب تر است .
مفسر و الامقام ، ابوعلى ، فضل بن حسن بن فضل طبرسى كه در سال 548 هجرى دار دنيا را وداع گفته در فن پنجم از ديباچه تفسيرش مجمع البيان گويد:
بحث ديگر در اين است كه آيا قرآن دستخوش تحريف شده و آن را زياد يا كم نموده اند؟ يا نه ؟ اگر چه اى بحث در خور كتاب تفسير نمى باشد ولى بطور خلاصه بايد گفت در اين كه چيزى به قرآن اضافه نشده همه اتفاق نظر دارند اما درباره كاسته شدن از آن بعضى از اماميه و قومى از حشويه در ميان سنى ها گفته اند كه در قرآن دگرگونى و كاست پيدا شده ولى عقيده ی درست از مذهب ما اماميه خلاف آنست ، و معتقدند كه در قرآن هيچگونه تغييرى رخ نداده است.
علامه حلى حسن بن يوسف بن مطهر كه در سال 724 جهان را بدرود حيات گفته در كتاب النهايه گويد:
قطعا پيغمبر ( صلی الله علیه و آله ) مكلف بود به انتشار دادن آن چه از قرآن براو نازل مى شد تا اندازه ی تواتر، تا به نبوتش قطع حاصل شود چون قرآن معجزه ی او بود و اگر آن را به حد تواتر منتشر نمى كرد توافق بر آن چه از او شنيده بودند ممكن نمى شد.
سپس گويد: پس قرآن معجزه اى است كه بر صدق و راستى او دلالت دارد، پس اگر آن را به حد تواتر نمى رساند معجز اش منقطع مى شد و در آن وقت حجتى بر نبوتش باقى نمى ماند.
دانشمند بزرگوار شيخ بهائى كه در سال 1031 هجرى چشم از جهان فرو بسته در كتاب الزبده گويد :
قرآن متواتر است زيرا انگيزه بر نقلش فراوان بود. و در تفسير الاءالرحمان از او چنين نقل شده كه گفته است : و در اين كه آيا زايده و كمى در قرآن شده يا نه اختلاف دارند و درست آن است كه قرآن عظيم از هر گونه دستبردى نگهدارى شده چه از حيث زيادى و چه كاستى ، و دليل بر اين مطلب فرموده خداى تعالى است . (و اناله لحافظون )(الحجر: 11)
شما این روایت رو شنیدی
در صحاح ششگانه ی بخارى ، مسلم ، ابوداود، ترمذى ، ابن ماجه و دارمى از قول عمر آمده كه روى منبر گفته است :
خداوند محمد را براستى برانگيخته و قرآن را بر وى نازل فرموده ، و از آن جمله آيه رجم است كه ما آن را فراگرفته و خوانده و به خاطر سپرده ايم . پيامبر خدا (ص ) رجم كرد و ما بعد از او سنگسار كرديم . اكنون از آن مى ترسم كه روزگارى بس دراز بگذرد و در آن زمان كسى بگويد كه ما آيه ی رجم را در كتاب خدا نديده ايم ، و با ترك چنين واجبى كه خداوند مقرر فرموده ، به گمراهى بيفتند. در صورتى كه در كتاب خدا، سنگسار كردن ، عقوبتى است كه خداوند بر زنا كار همسردار روا داشته است .
اياكم ان تهلكوا عن اية الرجم ان يقول قائل لانجد حدين فى كتاب الله فقد رجم رسول الله (ص ) و رجنا، والذى نفسى بيده ، لولا ان يقول الناس : زاد عمر!الخطاب فى كتاب الله تعالى لكتبتها فانا قد قرن اها.
( صحيح بخارى شرح كرمانى ، حديث 6424، الموطا، 8240، كتاب 41، حديث 10، مسند احمد، 1: 23 )
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ویرایش شده توسط: mohan1978
ارسالها: 1509
#276
Posted: 28 Jul 2013 10:37
حضرت عمر رضي الله عنه و ازدواج موقت (صيغه)
حضرت عمر رضي الله عنه و ازدواج موقت (صيغه) سخن زيبا و دلنشين حضرت عمر بن خطاب كه در بسياري از كتابهاي حديث اهل سنت نقل شده است سبب آن شده است تا كور دلان و نافهمان در مقابل سخن گرانقدر او قد علم نمايند و به دشمني و كينه توزي با وي بپردازند، ايشان در عهد خلافت خويش چنين فرمودهاند: (متعتان كانتا على عهد رسول الله ص وأنا أنهى عنهما وأعاقب عليهما، متعة الحج ومتعة النساء)([1]). اگر به محتواي كلام حضرت عمر بن خطاب بنگريم در مييابيم كه ايشان هرگز از جانب خود آن را نهي نكرده است بلكه همان نهي قبلي كه از جانب رسول الله ص صورت گرفته است را به كليه بلاد و سرزمينهاي اسلامي ابلاغ مينمايد و چون ابلاغ توسط ايشان و در دوران خلافت او به صورت اكمل و اتم صورت گرفت آن نهي را به خود نسبت دادهاند، حضرت عمر بن خطاب رضي الله عنه بنا به آيه كريمه الهي كه در قرآن مجيد به حج تمتع اشاره دارند به حج تمتع معتقد بودند چنانچه كه از حضرت عبدالله بن عباس از ايشان نقل شده است كه فرمودند: (والله إني لا أنهاكم عن المتعة وإنها في كتاب الله وقد فعلها رسول الله). حضرت عمر بن خطاب هرگز از آن نهي ننموده و نسبت تحريم به او نسبتي بيجا و ناروا است كه به آن منسوب مينمايند بلكه ايشان معتقد بودند كه حج عمره به طور جداگانه اوليتر و افضلتر است چنان كه امام شافعي و سفيان ثوري و اسحاق بن راهويه و غيره به آن معتقدند، در آيات الهي خداوند متعال هدي را بر متمتع به خاطر جبران نقصان حج او واجب گردانده است چنانچه كه ميفرمايد: آيه: ﴿فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ﴾ بيانگر همين مطلب ميباشد آن حضرت ص با وجود اينكه مهلت و فرصت زيادي در حجه الوداع داشتند فقط به اداي حج مفرد و در اداي عمره قضاء و عمره جعرانه فقط به اداي عمره پرداختند، علامه ابوالفتح مقدسي ميفرمايد: حضرت عمر بن الخطاب از آن متعهاي كه در قرآن مجيد مذكور است نهي نفرمودهاند بلكه در بين حج مفرد و عمره با احرام جداگانه فسخ انداختهاند كه آن دو با دو احرام صورت گيرد و عمره به تنهايي انجام پذيرد، شيخ الاسلام علامه ابن تيميه : مينويسد: در دوران خلافت حضرت ابوبكر صديق و اوايل خلافت حضرت عمر فاروق زائرين و حجاج در ايام حج به اداي عمره و حج ميپرداختند و از اداي عمره در ماههاي ديگر سال اجتناب ميورزيدند. و اندكي از حجاج به آن عمل ميكردند لذا حضرت عمر رضي الله عنه به خاطر اينكه حج عمره نيز به صورت جداگانه انجام ميپذيرد از جمع حج و عمره نهي كردند لذا فرمودند اگر هر يك جداگانه انجام پذيرد بهتر و افضل است لذا از جمع آن دو نهي فرمودند تا در ماههاي ديگر سال نيز حجاج براي زيارت بيت الهي قصد سفر نمايند، اما آنچه دربارهي متعه زنان و نكاح موقت به او نسبت دادهاند كه ايشان نكاح موقت را حرام گردانده است نسبتي غلط و نابجايي است زيرا كه ايشان همان ابلاغ و نهي قبلي آن حضرت ص را به عموم مسلمانان ابلاغ و بر آن تاكيد داشتهاند چنان چه كه از ايشان روايت است كه فرمودند: آن حضرت ص سه بار متعه را جايز و سپس آن را حرام گرداندند و قسم به ذات باريتعالي اگر بنده از حال كسي كه ازدواج نموده و محصن است اطلاع يابم كه اقدام به عقد نكاح موقت نموده است او را رجم (سنگسار) مينمايم مگر اينكه چهار شاهد و گواه بر حلت نكاح موقت ارائه دهد و در روايتي ديگر از او چنين نقل شده است: اگر فرد غير محصن اقدام به عقد نكاح موقت نمايد او را صد ضربه شلاق خواهم زد مگر اينكه گواهاني را بر من ارائه دهد كه آنان بر حلت نكاح موقت گواهي و شهادت دهند. حضرت عمر بن خطاب پس از آنكه آن حضرت بر حرمت نكاح موقت پافشاري و تاكيد نموده بودند آن را علناً اعلام و ابلاغ نمودند و بر تاكيد آن افزودند و ايشان مبلغ و نافذ شريعتاند نه اينكه او را مخترع شريعت بدانيم، اعلام رجم افراد محصن از جانب وي دليل واضح و روشني است كه حرمت نكاح موقت به طور قطع و ثبوت از آن حضرت ص ثابت گرديده است كه هيچ مخالفي نيز به مخالفت با آن نپرداخته است لذا عدم مخالفت و سكوت صحابه دليل واضح و روشني است كه آن حرمت بالقطع و اتفاق ثابت گرديده است و هيچ فردي از صحابه به حلت آن معتقد نيست ولي در مورد حج تمتع پس از سخنان حضرت عمر بن خطاب جمع كثيري از صحابه با وي به مخالفت پرداختند. علامه محمد حامد در كتاب (نكاح المتعه حرام في الاسلام) چنين مينويسد: آنچه بنده آن را بيان مينمايم و بلكه هر مصنف و مولف ديگري نيز اذعان به آن دارد اين است كه حضرت عمر بن خطاب رضي الله عنه از جانب خويش هرگز نكاح موقت را حرام نگرداندهاند زيرا كه ايشان در قرآن مجيد آيه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ﴾ (ترجمه: اي مومنان حرام نكنيد آنچه را كه خدا حلال ساخته است شما را و از حد مگذريد هر آينه خدا دوست نميدارد كه حد گذرندگان را). قرائت و به آن عشق ميورزيد و همچنين آيهاي كه در بيان كفار و عاقبت آنان نازل شده است را نيز قرائت نموده است آن آيهاي كه خداوند متعال در آن ميفرمايد: ﴿قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ﴾. ترجمه: هر آينه زيان كار شدند آنان كه كشتند فرزندان خود را به غير دانش و حرام كردند آنچه روزي داد ايشان را به سبب دروغ بستن بر خدا به تحقيق گمراه شدند ايشان و نه شدند راه يافتگان. و همچنين آيه ديگري كه خداوند متعال در آن به پيامبر اكرم ص ميفرمايد اگر كفار چيزهايي را حرام گرداندهاند از آنان شاهد و گواه بر حرمت آن چيز طلب نما، چنانچه ميفرمايد: ﴿قُلْ هَلُمَّ شُهَدَاءَكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هَذَا فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنَا وَالَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَهُمْ بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ﴾. ترجمه: بگو بياوريد علماي خود را آنان كه گواهي ميدهند كه خدا حرام ساخته است اين را سپس يا محمد به فرض گواهي دهند تو معترف مشو با ايشان و پيروي مكن خواهش كساني كه به دروغ نسبت كردهاند آيات را و كساني كه اعتقاد ندارند به آخرت و ايشان با پروردگار خود برابر ميكنند. علامه فخرالدين رازي در تفسيرش در صفحه 3/287 نهي حضرت عمر رضي الله عنه از نكاح موقت را بسيار جالب و زيبا پاسخ دادهاند كه در اينجا به دفاعيات و نظريه او به طور اختصار ميپردازيم: حضرت عمر بن خطاب اين سخن نهي و تحريم نكاح موقت را در محضر صحابه بيان داشتند و هيچ كسي از صحابه به مخالفت با او نپرداخت در اينجا صحابهاي كه در نزد او حاضر بودند يكي از اين سه گروه بودهاند كه سه احتمال در آن وجود دارد: 1- صحابه نسبت به حرمت نكاح موقت مطلع بودند و با بيان حضرت عمر كه موافق حديث پيامبر بود مخالفت نكردند. 2- صحابه به حلت و جواز نكاح موقت معتقد بودند ولي از خوف و ترس با او مدارا و مداهنت نمودند و به مخالفت با او بر نخواستند. 3- صحابه به حرمت و حلت آن يقين نداشتند و در بين حرمت و حلت آن متردد بودند لذا سكوت كردند، نظريه و احتمال اول بهترين و پسنديدهترين احتمالات است زيرا كه دو احتمال بعدي به طور كلي منتفي هستند، احتمال دوم به اين دليل منتفي است كه اگر حضرت عمر به حلت آن معتقد بود و آن را حرام گرداند و ديگران نيز با او هم صدا شدند كليه آنان كافر و از اسلام خارج ميگردند و مصداق آيه ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ قرار نميگيرند لذا در آن لحظه چه كسي مصداق اين آيه بود آيا آنان حلت نكاح موقت را بيان داشتند يا خير و چرا سكوت را اختيار نمودند، سومين احتمال نيز مردود و منتفي است زيرا كه امكان ندارد صحابه از حلت و حرمت آن اطلاع نداشته باشند، اگر واقعاً همچون نكاح دائم حلال ميبود كليه صحابه از آن مطلع ميگشتند زيرا كه اين در آن صورت جزو ضروريات و نيازهاي آنان بود و هرگز آنان از ضروريات و نيازهاي خود غافل و بيخبر نبودهاند. علامه ابوالفتح مقدسي در كتاب تحريم نكاح المتعه در صفحه 77 چنين مينويسد: با توجه به اينكه عمر رضي الله عنه بر منبر حرمت نكاح موقت را بيان داشتهاند و بر عاملين و مرتكبين آن جرم سنگين را گذاشتهاند دليل بر اين است كه نكاح موقت در زمان پيامبر حرام گرديده است و صحابه نيز آن را پذيرفتهاند و هيچ يك از مهاجرين و انصار به مخالفت با او نپرداخته است و اين در حالي اتفاق افتاده است كه برخي از صحابه همچون ابي بن كعب در حرمت حج تمتع و معاذ بن جبل در فتواي رجم زن حامله با او به مخالفت پرداختهاند و آزادي در دور خلافت او به اوج خود رسيده بود لذا اگر ايشان از جانب خود آن را نهي و حرام ميكردند صحابه با او به مخالفت ميپرداختند علاوه بر نهي حرمت عمر رضي الله عنه عده كثيري از راويان و صحابه حرمت نكاح موقت را بيان داشتهاند كه در اينجا به برخي از آن روايات اشاره ميشود: 1- از حضرت حسين بن محمد بن علي و برادرش عبدالله روايت شده است كه حضرت علي به ابن عباس فرمودند: آن حضرت ص از متعه و گوشت الاغ در جنگ خيبر نهي فرمودند([2]). 2- از حضرت اياس بن سلمه روايت شده است كه ايشان از پدر خويش نقل مينمايند كه آن حضرت در سال اوطاس نكاح متعه و موقت را جايز و پس از آن نهي كردند([3]). 3- از حضرت ربيع بن سبره الجهني روايت شده است كه ايشان ميفرمايند پدرم به من گفت من به همراه آن حضرت بودم كه ايشان فرمودند: اي انسانها من قبلاً به شما نكاح موقت و متعه را اجازه داده بودم و امروز خداوند متعال آن را تا قيامت حرام گردانده است و هر كسي كه زني را به صورت نكاح موقت و متعه ازدواج كرده است رها نمايد و از آن چيزي تحويل نگيرد([4]). 4- از عبدالملك بن ربيع بن سبره جهني روايت است كه ايشان از پدرشان روايت ميكنند كه ايشان فرمودند: آن حضرت در سال فتح مكه نكاح موقت را هنگامي كه داخل شهر مكه شديم جايز قرار دادند و هنوز از آن شهر خارج نشده بوديم كه ما را از آن نهي كرد([5]). 5- از ربيع بن سبره الجهني روايت است كه ايشان از پدرشان روايت ميكنند كه آن حضرت ص فرمودند: بدانيد و آگاه باشيد كه نكاح موقت و متعه از امروز به بعد تا روز قيامت حرام گرديده است([6]). 6- از عبدالرحمن بن نعيم الأعرجي روايت است كه ايشان ميفرمايند: شخصي از حضرت عبدالله بن عمر درباره نكاح موقت پرسيدند ايشان بسيار خشمگين و ناراحت شدند و فرمودند قسم به ذات باريتعالي ما در زمان پيامبر زناكار و افراد بد كردار نبوديم([7]). 7- از حضرت موسي بن ايوب روايت است كه ايشان از عمويش علي و او از حضرت علي بن ابي طالب نقل ميكند كه آن حضرت فرمودند: نكاح موقت ابتداء براي كساني جايز بود كه ثروتي نداشتند و هنگامي كه حكم نكاح دائم، طلاق و ميراث در ميان زوجين بيان شد حكم نكاح موقت منسوخ گشت([8]). 8- از حضرت ربيع بن سبره روايت است كه ايشان از پدرشان نقل ميكنند كه ايشان فرمودند: ما به همراه آن حضرت در سال حجه الوداع از شهر مدينه خارج شديم تا اينكه به مكان عسفان رسيديم كه آن حضرت ص فرمودند: حج عمره با حج مفرد آميخته شده است در اين لحظه حضرت سراقه فرمودند: اي رسول خدا به ما مانند نوآموزان تعليم بده گويا ما امروز به دنيا آمدهايم و از هيچ چيز خبر نداريم عمره فقط مخصوص امسال است يا اينكه تا ابد و براي هميشه خواهد بود آن حضرت فرمودند: تا روز قيامت و براي هميشه است هنگامي كه به مكه رسيديم به طواف بيت الله و سعي صفا و مروه مشغول شديم و پس از آن به عقد نكاح موقت به ما دستور (اجازه) دادند و براي روزهاي مشخصي ازدواج صورت گرفت كه من و يكي از دوستان روزي براي ازدواج موقت از منزل بيرون رفتيم و در نزديك زني خود را براي عقد موقت معرفي كرديم آن زن به قطيفههاي (چادرهاي) هر دويمان نگاه كرد قطيفه من بهتر بود ولي من جوانتر بودم او مرا در قبال قطيفهاي كه به او دادم انتخاب و با من به ازدواج موقت راضي گشت آن شب در نزد او بودم و هنگام صبح براي اداي نماز صبح به مسجد رفتم آن حضرت ص پس از نماز صبح بر روي منبر رفت و چنين به ايراد سخنراني پرداخت: هر شخصي كه با زني عقد نكاح موقت بسته است بهاي آن را بپردازد و هرگز به نكاح موقت روي نياورد زيرا كه خداوند متعال آن را براي هميشه بر شما حرام گردانده است([9]). تابعين نكاح موقت را زنايي بيش نميدانستند علامه سعيد بن منصور در سنن خويش در صفحه 3/1/211 از حضرت عروه بن زبير چنين نقل ميكند: حضرت عروه بن زبير از نكاح موقت نهي ميكردند و ميفرمودند: نكاح موقت و متعه زنايي بيش نيست. ابن ابي شيبه در مصنف خود در صفحه 4/293-294 از حضرت هشام بن الغار چنين نقل ميكند كه ايشان فرمودند: من از حضرت مكحول شنيدم كه ايشان دربارهي شخصي كه مبتلا به نكاح موقت شنيده بود گفت: ايشان زنا كارند. باز هم روايتي ديگر در مصنف ابن ابي شيبه در صفحه 7/502-503 از حضرت عمر رضي الله عنه نقل شده است كه ميفرمايد: قاسم بن محمد فرمودند بنا به آيه كريمه الهي نكاح موقت حرام گرديده است و براي حرمت آن آيه ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ﴾ (المؤمنون: من الآية 6-5) را قرائت نمودند. ترجمه: و آنان كه ايشان شرمگاه خود را نگاه دارندگانند مگر بر زنان يا كنيزان خود. علامه خطيب بغدادي در كتاب تاريخ بغداد در صفحه 14/199 و علامه ابن خلکان در كتاب وفيات الأعيان در صفحه 5/199 نظريه قاضي فقيه يحيي بن اكثم را چنين نقل مينمايد: ما به همراه مامون در مسير جاده شام بوديم كه ايشان با آواز و نداي بلند به حلت متعه ابراز نظر نمودند يحيي بن اكثم به من و ابي العيناء گفت: صبح زود نزد او برويد و اگر مناسب دانستيد با او سخن بگوييد و حرمت متعه را بيان داريد و الا تا زمان تشريف فرمايي من سكوت را رعايت فرماييد، ما نزد او رفته و او را در حالت خشم يافتيم بنابراين تا رسيدن يحيي بن اكثم سكوت را اختيار نموديم تا اينكه حضرت يحيي بن اكثم تشريف آوردند و به همراه او در مجلس مامون نشستيم مامون به حضرت يحيي گفت: چرا رنگت پريده است و چرا ناراحت به نظر ميآييد؟ حضرت يحيي در پاسخ فرمودند: به خاطر بدعتي كه رايج ميشود ناراحت هستم آن قضيه مرا پريشان كرده است مامون از او پرسيد: آن بدعت چيست؟ ايشان فرمودند: آن حلت نكاح موقت و دستور به انجام آن است كه در حقيقت آن زناي صريحي است. مامون گفت: متعه زنا است؟ حضرت يحيي فرمودند آري متعه زناي صريحي است سپس مامون از او پرسيد: شما اين فتوي و نظر را از كجا ميگوييد؟ ايشان فرمودند: خداوند متعال آن را در سوره مباركه مومنون حرام قرار دادهاند آن جايي كه ميفرمايند: ﴿فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ﴾. ترجمه: پس هر كه طلب كند سواي اين دو (زن و كنيز) آن جماعت از حد گذرندگانند. سپس از مامون پرسيدند نكاح موقت و آن زني كه توسط نكاح موقت صيغه شده است جزو ملك يمين است؟ ايشان گفت: خير سپس از وي پرسيد آيا جزو ازواج است كه زاد و ولد از او صورت ميگيرد و نسب ثابت و ميراث برقرار ميگردد؟ ايشان گفتند: خير، سپس فرمودند پس ايشان متجاوز حدود الهياند و سخن را ادامه داده فرمودند: امام زهري از عبدالله و حسن دو فرزند محمد بن الحنفيه و ايشان از محمد بن علي و او از حضرت علي چنين نقل مينمايند كه حضرت علي فرمودند: آن حضرت به من دستور دادند تا با صداي بلند به مردم بگويم كه نكاح متعه حرام و ناجايز است سپس مامون به سوي ما نگاه كرد و گفت: آيا اين روايت در احاديث مامون يافته ميشود؟ ما گفتيم آري اي اميرالمومنين اين روايت وجود دارد مامون پس از آن استغفار كرد و دستور به نهي نكاح موقت دادند، از آن چه تاكنون گفته شده بود اين مطلب به اثبات ميرسد كه نهي و حرمت نكاح موقت از طرف حضرت اميرالمومنين عمر بن الخطاب صورت نگرفته است بلكه خداوند متعال آن را نهي و حرام گردانده است ولي روافض ميگويند حضرت عمر آن را حرام گردانده است، چنان چه در كتابهايشان روايات جعلي متعددي را نقل نمودهاند ميگويند: هنگامي كه حضرت عمر در نزد خواهرش عفراء تشريف آوردند كودكي را در بغل و دامان خواهرش يافتند كه از آن شير مينوشيد كودك را گرفته و به سرعت به مسجد آمدند و نداي الصلاه جامعه را سر دادند مردم نيز در آن لحظه به مسجد تشريف آوردند ايشان بر منبر رفته و به ايراى سخنراني پرداختند و فرمودند: اي گروه مهاجرين و انصار و اي اولاد فرزندان قحطان كيست از شما كه مرتكب عمل زنا شود و صاحب چنين فرزندي گردد عدهاي از مردم گفتند ما آن روز دوست نداريم آيا شما نميدانيد خواهرم عفراء بنت خنتمه هنوز ازدواج نكرده است ايشان گفتند: آري. وي گفت من بر او داخل شده و به منزلش رفتم كه ناگهان اين طفل و كودك را در دامانش يافتم از او پرسيدم اين كودك را از كجا و چگونه آوردهاي او گفت من متعه كردهام. بدانيد و آگاه باشيد اي مسلمانان متعه و نكاح موقتي كه در زمان پيامبر اكرم حلال بوده است من آن را حرام ميگردانم و هر كسي كه مرتكب آن شود او را با شلاق خواهم كوبيد هيچ كسي از افراد بر او خرده نگرفت و سخنان او را رد نكردند بلكه در مقابل سخن او سر تسليم فرود آوردند و به آن رضايت دادند([10]). تشيع با اين روايت معتقد است كه حضرت عمر بنا به راي و نظر خويش نكاح موقت را به خاطر مسئله شخصي حرام گردانده است اين روايت از جهات مختلفي مردود است به بخشي از آن ميپردازيم. در هيچ كتابي از كتابهاي تاريخ و تراجم نقل نشده است كه حضرت عمر خواهري بنام عفراء داشته باشد، خواهران او به نامهاي صفيه و اميمه بودهاند كه از خنتمه دختر هاشم بن مغيره بن عبدالله بن مخزوم ميباشند. عجبتر و تمسخرتر از آن روايات و داستانهايي است كه ابراهيم موسوي در كتاب حدائق الأنس نقل مينمايد: او در كتاب حدائق الأنس در صفحه 210 چنين مينويسد: محمد علي قاضي تبريزي از امام صادق نقل مينمايد: سبب تحريم نكاح موقت اين است كه عمر در نزد خواهرش خضراء طفل كوچكي را يافتند كه در نزد او وجود داشت او خشمگين شده از او پرسيد اين فرزند را از كجا آوردهاي او گفت: از نكاح موقت است بنابراين حضرت عمر آن را حرام گرداند. روايات متعددي نقل كردهاند كه در يك روايت عفراء در روايتي خضراء و در روايتي صفراء و در روايتي آن را به نام زرقاء معرفي كردهاند و اين دال بر اين است كه كليه اين روايات جعلي و كاذبانه است. از آقاي موسوي هيچگونه انتظاري نبايد داشت زيرا كه ايشان به آيات الهي توهين نموده و آن را استهزاء مينمايد وي در صفحه 210 كتاب خويش در قالب لطيفه چنين مينويسد: هارون الرشيد كنيزي را خريداري كردند و هنگامي كه آن كنيزك در مقابل وي قرار گرفتند از او پرسيدند آيا از آيات الهي نيز چيزي بلد هستند آن كنيز گفت آري، هارون الرشيد پرسيد آيا ميداني آيه ﴿فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ﴾ در چه سورهاي است او گفت آري آخر سوره فتح است و خواند ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً﴾ و در كنار آن حل سراويلها را اضافه نموده و قرائت كردند هارون الرشيد خوشحال شده و او را از نزديكان و خواص خويش قرار دادند. و آيا ممكن است كه زني كه هنوز ازدواج نكرده حامله شود و خانواده آن تا وضع حمل اطلاع نيابند؟ و در صورت اطلاع چنين خبري را در جمع عمومي اعلان كنند؟ آيا عقل چنين چيزي را ميپذيرد؟ اي رافضي خبيث النفس آيا به خدا و آيات الهي تمسخر مينمايي؟ و آيا ارزش آيات الهي اين قدر پايين و بيارزش شدهاند كه آنها را اين گونه به تمسخر ميگيري بنابراين هرگز از شما نبايد تعجبي داشت كه چنان دو زبان و بهتاني را ببنديد زيرا كه شما قرآن الهي را نميشناسيد و آن را نديدهايد و منتظر صحيفه آينده هستيد كه آن را مهدي منتظر به همراه ميآورد: قوم إذا استنبح الأضياف كلبهم فضيقت فرجها بخلا ببولتها قالوا لأمهم بولي على النار فلا تبول لهم إلاَّ بمقدار اينها كساني هستند وقتي سگشان بر ميهمانان به صدا در بيايد به مادرشان ميگويند كه بر آتش ادرار كن (تا ميهمانان با روشني آتش ما را نبينند) پس نگاه ميدارد مادر عضو مخصوصش (فرجش) را و نميشاشد براي آنها مگر به اندازه. در روايتي ديگر در كتابهاي شيعي سبب تحريم متعه توسط حضرت علي جريان ديگري را نقل كردهاند، آقاي جزايري در كتاب الانوار النعمانيه صفحه 2/320 چنين مينويسد: روايتي نقل شده است در علت تحريم متعه توسط (حضرت) عمر، كه ايشان شبي حضرت علي بن ابي طالب را به منزل خودش فرا خواندند صبح زود (حضرت) عمر سر را از پنجره منزل بيرون برده و به صورت اعتراض به (حضرت) علي گفت: شما معتقد بوديد كه مرد نبايد شب را به تنهايي بدون زن بگذراند و شما ديشب، شب را به تنهايي سپري كرديد، حضرت علي بن ابي طالب گفت: شما از كجا خبر داريد كه من ديشب تنها بودهام؟ من ديشب خواهرت را متعه نمودم و او نزد من بوده است. ايشان اين سخن را مخفي داشته و به همان علت نكاح متعه را حرام قرار دادند، اين روايت بنا به چند دليل مردود است. اولا: اين روايت توسط موسوي زنجاني در كتاب حدائق الأنس مردود شمرده شده است. ثانيا: اين رويات بر عليه تشيع است زيرا كه توسط آن حضرت علي خائن معرفي ميشود چنان خائني كه به مكرم و صاحب منزل احترام نميگذارد و به او اهانت ميكند. ثالثا: چگونه امكان دارد كه حضرت عمر با حضرت علي عداوت و دشمني داشته باشد و دشمن خود را به منزل دعوت نمايد و حضرت علي در نزد دشمن برود و ضيافت او را بپذيرد. عداوت و دشمني تشيع با حضرت عمر بن الخطاب به حدي رسيده است كه هيچ چيزي را مراعات نمينمايند و بر خلاف منطق و شعور عقلاني داستانهاي جعلي زيادي را ساخته و پرداختهاند و بوسيله آن به زعم خويش مقام و مكانت حضرت عمر را ميكاهند، غافل از آنكه به مقام و منزلت او افزوده خواهد شد
ویرایش شده توسط: rostam91
ارسالها: 438
#280
Posted: 28 Jul 2013 12:37
به نظر من هردوتا یکی هستن
ازدواج موقت یه لغت اصلاح شده همون رابطه اس.به نظر من بهترین رابطه رضایت دوطرفه.
اوس کــریم:گنــاهامو نادیده بگیرهمونطور که دعاهامو نشنیده میگیری :
(سلام به همه لزبین های لوتی)