انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 3 از 54:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  51  52  53  54  پسین »

شیعه مذهب واقعی یا مذهب ایرانی؟


زن

 
KamaSutra: خوب شیعه ها با اصل رفض عوامشون آشنا که نیستند رفض به معنای سرباز زدن هست از کاری و قبول چیزی که شیعه ها میگن با کفر و ارتداد رو کنار گذاشتیم یعنی رفض کردیم پس این یه افتخاره چرا که ابن ابی قحافه ( ابوبکر) و عمر رو کنار گذاشتن چون این دو رو امامان دعوتگر به آتش میدونن پس سرباز زدن از خلافتشون افتخاره
در کتب شیعه حدیث دارن که یکی از امامان گفته ما افتخار میکنیم که رافضی هستیم چون رفض کفر کردیم


همونجور که میدونید اولین استفاده از این کلمه در معنای رها کنندگان دین و ترک کنندگان دین به کار برده شده..اینکه شما میخواهید از این کلمه که در عرف اون از ابتدا به اون معنا استفاده شده برداشتی نو ایجاد کنید یا امامان دیگه خواستند برای اینکه باصطلاح خنثی کنند اثر این کلمه رو در به انزوا کشوندن شیعیان اون حرف رو گفتند اما چیزی که واضح هست از همون اول تا الان این کلمه به معنای ترک کنندگان . رد کنندگان دین استفاده شده نه ترک کنندگان ابوبکر یا خلفای دیگر.
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
     
  
زن

 
KamaSutra: چون دین اسلام از نظر طائفه بکری فقط اون مسائل و بدعتهای خودشون هست و خارج از اون رو خارج از دین میدونند
خب این حرفی هست که اهل تسنن هم میزنند اینکه شیعیان بدعت گذار بوده اند.
اینکه بخواهیم با تعصب مذهبی چیزی رو رد کنیم در اینجور مواقع جوابگوی رسیدن به حقیقت نیست.
KamaSutra: یعنی دین و مبانی اهل سنت رو رد می کنند پس حتما باید رافضی باشه
دین و مبانی اهل سنت چیه؟
یعنی با تغییر امامت به خلافت فران و اسلام تغییر کرده؟
انها ایا مبارزه ای با قران دارند و یا مبانی قرانی دین اسلام که میگید مبانی دینی انها رو رد میکنند..انها قبل از سنت به کتاب معتقدن..خب پس یعنی شیعیان کتاب رو رد می کنند؟
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
     
  
مرد

 
arda62: این همه شیعه شیعه می کنی که چی بشه اون دنیا شفاعتت روبکنن به خدا قسم اگه چیزی به اسم شفاعت اهل بیت درست باشه من اصلا خداروقبول ندارم تو احمق تواین دنیا هرگهی بخوری بع بیان شفاعتتو بکنن خدا گفته هرکسی واعمالش. پس زورزیادی نزن اصلا نمی خواد بری حدیث بخونین اگه فقط یه بارقرآن روکامل بخونین میفهمین شیعه فقط یه مذهب ابداعی توزمان صفویانه که انگلیسها طرحشو برای نابودی اسلام وجلوگیری ازپیشرفت مسلمانها گرفتند اگه یه خورده تاریخ بدونی میبینی که اززمان به وجود آمدن شیعه ایران ودنیای اسلام ازاون پیشرفت عظیم به این بدبختی رسیدن که همه مسلمانها روگذاشتن سرکار که شیعه راست میگه یا سنی یا حضرت فاطمه شهید شده یا فوت کرده(آخه یکی نیست بگه به توچه آخه).با همین حرفهام این ملت روگذاشتن سر کار و حکومت میکن تفرقه بندازوحکومت کنن
سلام.

شیعه صفوی رو نه تنها انگلیسیها بلکه استحمارکنندگان با کمک عده ای از به ظاهر ایت الله از جمله شیخ بهایی و کاشانی و ... بوجود اوردند !

اما شما که مطالعه خوبی دارید چرا در مورد شیعه علوی اطلاعات ندارید؟!

KamaSutra: خوب شیعه رو بقول شما صفویه ساخته میشه بفرمایید اهل سنت رو کی ساخته ؟
خدا؟
محمد؟
یا سقیفه؟
راستش زیاد دوست ندارم وارد این بحث ها بشم ولی این دوست گرامی یه حرفهایی زده که در قوطی هیچ عطاری نیست ایشون فرمودند:
اصلاحیه:


بهتره که اینطور واقعیات بیان بشه !

صفویه با بنا نهادن شیعه صفوی بر روی شیعه علوی ! شیعه صفوی رو بوجود اوردن ! در واقع تا قبل از صفوی شیعه صفوی وجود نداشت و شیعه علوی وجود داشت !

دوستمون اشاره میکنند که از زمان صفوی شیعه بوجود امد ! پس علی و حسین هم باید در زمان صفوی بوده باشند!/

در مورد سنی ها !

اهل سنت از دل دین اسلام و از مکتب حضرت محمد متولد شد ! بنی امیه اصلا از دل حکومت محمد متولد شد !

تا جایی که تدوین قران رو عثمان و غیره کردند و بیشتر از امامان شیعه به رهبری رسیدند !

از این جهت عرض کردم که فکر نکنید سنی هارو کسی غیر از شرایط حاکم و درک پایین مردم اون زمان بوجود نیاورده

بله وقتی که قدرت در دست شخص جمع میشه و معاویه و عمر و ابوبکر و .. ادعای رهبری کشور و خلافت و جانشینی خدا رو میکنند چه میشود تصور کرد غیر از اینکه مردم ان زمان درک این رو نداشتند که نباید قدرت رو به یک شخص یا حتی یک گروه سپرد...

arda62: به خدا قسم اگه چیزی به اسم شفاعت اهل بیت درست باشه من اصلا خداروقبول ندارم
KamaSutra: خوب بگو تو کدوم آیه گفته فقط و فقط مخصوص پیامبره؟؟!!!!
تا اینکه شفاعت رو چی بدونید !

همینطور که گفتم از زمان صفویه تغییراتی در شیعه بوجود امد

یکیش مفهوم همین شفاعت بود

مفهوم شفاعت در زمان صفویه و حال:

شفاعت به این معناست که یک نفر از عشق زیاد و البته بدون شناخت به اسلام و امامان گناهانش بخشیده میشه ...

مثلا طرف میره عزاداری امام حسین .. دیگ رو هم میزنه یا علم رو بلند میکنه یا ... فکر میکنه که هم ثواب کرده و هم گناهانش رو امام حسین یا خدا میبخشه..

مثل این میمونه که شخصی یک پرنده مالیاتی داره در دادگاه و قاضی بخاطر اینکه اون شخص باهاش ارتباط داره و عشق او در دلش هست جرمش بخشیده بشه .. نه تنها بخشیده میشه بلکه تبدیل به پاداش )ثواب ((ثواب)) هم میشه !

مفهوم شفاعت قبل از صفویه:

به این معنا که از شناخت امامان و درک انها و عشقی که از این شناخت و درک بوجود میاد ... من ضعیف و من ترسو و من پست تبدیل به یک انسان بزرگ با شهامت و شجاع میشم که مستحق بخشش میشم !


(سخنرانی تشیع علوی و تشیع صفوی دکتر شریعتی بدون سانسور)

دقیقا مثل خودش نگفتم
     
  ویرایش شده توسط: soorena8   
مرد

 
اینجا چند سوال بوجودمیاد :
۱- آیا خلافت ابی بکر و عمر جز اساس اهل سنت هست یا خیر؟؟!! لطفا صراحتا پاسخ بدید.
۲- آیا با تغییر امامت به خلافت مبانی تغییر نکرد؟؟؟!!! (نوآوری های فرزند خلف صهاک(عمر) !!!)
۳- علت تمام این همه کشت و کشتار در اوایل اسلام بعد از پیامبر چیه؟؟!!
اون زمان صفویه هنوز تشکیل نشده بود


جواب :
۱: در مذهب اهل سنت اگه خلفا را جانشین پیامبر ندونی کافر نیستی در حالی که در تشیع اگه ایمه رو جانشین ندونی کافر و مرتد هستی
۲ :اصلا امامتی نبود که به خلافت تغییر کنه ، اگر امامت بود چرا علی وقتی پیامبر وفات کرد به سقیفه نرفت و از حق خودش دفاع نکرد
۳: کشت و کشتارهای اون زمان بیشتر به علت ادعاهای دروغین کسانی که خودشون رو پیامبر میخوندن و جاه طلبی افرادی همچون معاویه و یزید و غیو بود
     
  
مرد

 
من سعی میکنم سخنرانی دکتر علی شریعتی رو به صورت متن براتون کم کم اماده کنم .. امیدوارم مورد پسند قرار بگیره اگر خوشتون امد نظر هم بدید خوشحال میشم..

تشیع علوی و صفوی

بحثی که دیشب مطرح کردم یکی از پایه های مبحث بزرگی هست که امشب مطرح خواهم کرد به نام تشیع علوی و تشیع صفوی


دموستنس یک خطیب یونانی معروفه این ادم ضعیفی بود بچه خیلی شرمناک و شرمگین صداش بسیار نارسا اندامش بسیار بی قواره ..و فن سخن گفتن رو هم به کلی بلد نبود و حتی به اندازه یک بچه معمولی

در اون دوره یونان که سوفیسم از همه قویتر بود و سوفیست ها یعنی سخنوران بزرگ و نیرومندی که با قدرت بیان روز را شب و شب را روز نشان میدادند در اون دوره اونها بودند که بر سرنوشت جامعه و افراد حکومت میکردند و سفسطه از همینجا میاد.

این بچه کوچکی بود و ارثی که از پدرش رسیده بود مدعیان خوردند برای اینکه در زادگاه وکلای مدافع مدعیان و غاصبین که از همین سوفیست ها بودند به قدری با توانایی توانستند حق او را پایمال کنند و غصب دیگران را حق نشان بدهند که این محروم شد این محرومیت که بوسیله قدرت منطق و سخن دچارش شده بود یک دگرگونی درش ایجاد کرد که اگر میتونستم حرفمو بزنم و میتونستم استدلال مخالف را جواب بدهم حقم پایمال نمیشد اینه که تصمیم گرفت علی رغم ضعف بدنی و ضعف صدا و زبان و بیان و جاذبه نداشتن قیافه بر همه این ضعفها پیروز بشه و یک سخنور توانایی بشه که بعد بتونه حقش رو احیا کنه.

و همین تمرین هایی که کرد همین ادم دموستنس شد خطیبی بزرگی که در تاریخ به عنوان یکی از خداوندان سخنوری شناخته شده

و حتی برای یکی از سخنانش 7 سال کار کرده .. این تمرینی که اون میکنه دوره تمرینی که او داره با وضع ما خیلی متناسبه

توی کوهستان تنها میرفت یک حفره ای درست کرده بود تویه سنگ ... به اندازه ای که خودش ایستاده بتونه در اون جا بگیره .. از اطراف دیوارهای این حفره یا این غار تیغ های و خارهای مختلفی نصب کرده بود .. به شکلی نصب کرده بود که بتونه یک فضای متناسبی و محدود و مقیدی داشته باشه که در اونجا قرار میگیره و بعد تمرین سخنوری میکنه دست و پاش و شانه و گردنش را نتونه بیش از حدی که لازم هست حرکت بده و یا حرکات اضافی و ناشیانه بده به اندامش به این شکل که وقتی سخن میگه دستش رو به همون میزانی بتونه حرکت بده که برای بیان اون سخنش لازمه .. و اگر دستش رو به طور انحرافی یا اضافی حرکت داد به یکی از این تیغ ها یا سیخ ها بخوره مجروحش بکنه و بعد این زنندگی ها و گزندگی ها و این محدودیتهای تیز و تند اون رو مقید بکنه به یک حرکات یکنواخت و هماهنگ! برای اینکه یکی از تمرینهای سخنرانی اینه که اداهایی که سخنران در میاره اونها طبق یک سنجی باشه ... این حالتالبته او رو بعد یک سخنور بزرگ کرد و بعد در همون حالت و در همون قید و توی همون سیخ ها و تیغ ها سالها به تمرین پرداخت و توی بیابانی که کسی نبود و هیچ وقت خجالت هم نمیکشید میتونست فریاد بزنه و حرف بزنه و خطاب به یک جمعیت فرضی تمام عقده هاش رو خالی کنه

وضع سخن گفتن ما هم در زمان ما و در شرایطی که الان هستیم درست وضعیتی است که دموستنس در اون غار پر سیخ و میخ داشت برای حرف زدنش

هر چی و هر حرفی و حتی هر کلمه ای که میخوایم انتخاب کنیم میبینیم یک سیخی به یک جاییمون فرو میره و یک تیغی اگاهمون میکنه از این طرف مجروح میشیم .. میخوایم یک چیزی دیگه بگیم به یک جای دیگه میخوره میخوایم هیچکدومو نگیم یک تیغ دیگه ای باز زخم خودشو میزنه ! بعد میبینیم که در چنین قیدی که باید حرفی زد که به هیچ جا و به هیچ تیغی یا میخی اسیب و تماسی پیدا نکنه این سخن گفتن رو بسیار مشکل میکنه بسیار مشکل ... و متاسفانه بدبختی بزرگتر اینه که ادم عادت میکنه در این قیدها حرف بزنه .. و بعد خطیب بزرگی میشه .. چگونه خطیبی؟ خطیبی که 60 سال سخن میگه

به قول یکی از دوستان که نصیحت میکرد تو باید خیلی مواظب حرف زدنت باشی ببین فلان کس 30 ساله حرف میزنه و هیچ کس بهش ایراد نمیگیره و هیچ کس تا حالا بهش ایرادی نگرفته اما تو هر حرفی که میزنی ده نفر که تایید میکنن از 100 تا و از صد جای دیگه بهش حمله میشه

گفتم اخه ترس منم از اینه که در این قید بموستنی سخن گفتن بعد ادم رو به خطیبی تبدیل کنه که به قول تو 30 سال سخن بگه بدون اینکه کسی بتونه بهش انتقاد کنه

اینکه میبینیم که کسی 30 سال سخن گفته و هیچ کس نتونسته بهش ایراد نگرفته این است که 30 سال سخن گفته و هیچ کس ازش نتیجه نگرفته !

یکی از علائم و فرق های شیعه علوی و شیعه صفوی همینه !

گفتم من دلم برای خودم نمیسوزه برای حضرت علی میسوزه که نبود در زمان ما از نصایح شما برخوردار بشه و اون همه ناراحتی ها و رنج ها و گرفتاری هارو نمیداشت

حرف میزد صحابه نزدیک و صمیمی پیامبر باهاش مخالف میشدند ..مقدسین خشک که حافظان قران بودند دشمنش میشدند دستگاه اشرافی بنی امیه و معاویه با تمام سلاح در برابرش می ایستادند ..نزدیکترین و صمیمی ترین همگامان خودش در طول 23 سال که با هم در یک سنگر و یک جبهه بودند ازش ازرده میشدند .. حتی برادرش تحملش نمیتونست بکنه و میرفت

و اگر میبود و این راهنمایی های شما را میشنید مسلما موفق میشد در زندگی

شیعه علوی یعنی کسی که در راه او و به میزانی که قدرت و استعداد داره قدم بر میداره نمیتونه سرنوشتی جز سرنوشت رهبرش داشته باشه و اگر میبینی تیپی از این شیعه که همه خوششون میاد و هیچ کس بهش ایراد نمیگیره و جبهه های مختلف و متضاد همه تحملش میکنند شیعه علوی نیست اون شخصیت مقابل علی است که همه رو داره و بر اساس مصالح کار میکنه نه بر اساس حقایق ..

هم عبدالرحمان ابن اف اون پول پرست میگه باید یک چیزی باید بهش داد دیگه ادم با نفوذیه دیگه .. باید راضیش کرد دیگه ...

بنی امیه دشمن اسلام نیرومندن و فاسدن اما بالاخره نمیشه اینهارو نادیده گرفت ..اسباب زحمت میشن مخالفت میکنن خوب شاه رو بهش بدین بزار ساکت باشن

اون اینجور خوب معلومه رای میاره و علی که هیچ کدوم از اینهارو متوجه نیست تنها میمونه

ادامه دارد ...
     
  ویرایش شده توسط: soorena8   
مرد

 
داستان دلاک رو شنیدین که در زمان قدیم که حمام های عمومی در زیر زمین بود و حالا چیزهای دیگه جانشینش شده ..دلاک ها تمام علوم رو داشتند و معمولا مورد مشورت همه شخصیت ها بودند برای اینکه در حالتی مشتری در اختیارش قرار میگرفت که کاملا تسلیم او بود

یک مشتری یک روز در ضمن درد دل با دلاکش گفت مدتیه این کمرم درد میکنه و شبا نمیتونم بخوابم و هر دوایی هم که میخورم فایده نمیکنه گفت که این اتفاقا خیلی روشنه یک سیر خاکشیر میگیرین شما شب میزارین تا صبح خیس بخوره و صبح به ناشتا میل میکنید به کلی رفع میشه ...اینم تشکر میکنه و ..

مدتی میگذره چند لحظه ای بعد میگه که نمیدونم پیریه چیه چشمم درست نمیبینه دکتر میگه عینک باید بزنی و عینکم مشکل و نمیتونم تحمل کنم دلاک میگه که اتفاقا این امتحان شده یک سیر خاکشیر میگیرین شب نم میکنین پیش از صبحانه به ناشتا میل میکنید دو سه شب همین کارو تکرار کنید افاقه میکنه

مدتی میگزره چند تا دیگه میگه باز دلاک همین جواب رو میده !

میگه که زندگی ها خیلی عوض شده من با همین در امد و همین حقوق من زندگی خیلی مرفهی داشتم حالا حقوقم بیشتر شده ولی قرضم 100 برابر شده به طوریکه از چشم طلبکارا از خانه نمیتونم بیام بیرون

دلاک میگه یک سیر خاکشیر شما نم میکنید ...صبح به ناشتا .. میگه این چه جور دوایی که هم به درد کمر میخوره هم به درد چشم و هم به درد قلب !

میگه من 30 سال هر شب خاکشیر نم میکنم صبح به ناشتا میخورم تا حالا هیییییچ بدی ازش ندیدم ! هیچ بدی ...

این یک نوع تشیع خاکشیریه !

تشیع علوی و تشیع صفوی

خود به خود این تیتر شاما این عقیدست و این نظریه است که دو گونه تشیع داریم و این دو گونه تشیع دو نوع پیروان داره و حالا من امدم که اصول مذهب تشیع علوی و اصول مذهب تشیع صفوی رو در اینجا تشریح کنم در ادامه تاریخ ادیان

یک اصل جامعه شناسی اول مطرح کنم که پایه توجیه همه مسائل بعدیست

در جامعه شناسی یک قانونی هست به این نام ...( تبدیل نهضت و حرکت به نظام و سازمان )...

به این معنا که در جامعه یک حرکتی ایجادی میشه بر اساس یک ایده هایی و هدف هایی یک فکره یک گرایشه یک ایمان جوان متحرکه .. این نهضت رو ایجاد میکنه (نهضت به معنای اساسی نهضت یعنی حرکت)

این نهضت خصوصیاتش اینه که عبارتست از یک گروهی به طرف یک هدفی روانه و همه پیروان خودش رو و همه مسائل و اعمال و احکام و شعائری که و حتی مراسمی که در میان پیروانش وجود دارد همه متوجه اون هدف است و همه چیز و همه کس وسیله اند برای تحقق اون هدفی که این نهضت برای نیل به اون هدف بوجود امده و این نهضت و حرکت در راه رسیدن به اون هدف به موانعی خود به خود بر میخوره و عوامل سد کننده راه و در اینجا درگیری ایجاد میشه مبارزه و کشمکش و جهاد

بنابراین نهضت از خصوصیاتش یکی حرکته یکی روشن بودن هدفه و یکی اینکه همه چیز وسیله برای رسیدن به هدفه ...

این نهضت در مسیر خودش به هدف میرسه به هدف که رسید به اوج قدرت میرسه ... درگیریها و مبارزاتش از بین میره سد و مانعی در برابرش دیگه نیست .. حالتش دیگه عوض میشه !

از یک حرکت مدعی زمان و تغییر دهنده نظام که میخواد خراب کنه ویران کنکه و همه چیز رو تغییر بده و یک حالت انتقادی شدید نسبت به هر چیز که وضع موجود را میسازد یا داره ! به اونجا که داره می ایسته .. به قدرتش که رسید متوقف میشه ! بعد قدرت اجتماعی رو به دست میگیره .. یک حرکت محکوم در جامعه بود اکنون یک قدرت حاکم شده و حالت انقلابیش رو از دست میده و حالت محافظه کاری میگیره چون اول میخواست دشمن رو خلع سلاح کنه و نظام رو عوض کنه و حالا خودش قدرتمند و حاکمه میخواد حفظ کنه و نگه داره یک حالت ضد انقلابی پیدا میکنه !

خودش که روی کار امد انقلابای بعدی رو بهش شورش .. خیانت یا ضد انقلاب لقب میده ..در اینجا از نظر جامعه شناسی این واقعیت اجتماعی که اول حرکت داشت نهضت بود در قدرت خودش تبدیل به انستیتیون (نهاد) نهاده شده یک پایه اجتماعی شده یک تشکیلات سازمان و اداری شده

به اوج قدرتش رسیده اما در روح به توقف و رکود دچار شده .. نمونه های بسیاری داریم مذهب زرتشت در دوره ساسانی به اوج قدرتش میرسه .. روحانیان زرتشتی که در دوره اشکانی در حال مبارزه با اشکانیان بودند و در حال کشمکش با نظام حاکم بودند در دوره ساسانی حاکم بر سرنوشت جامعه بر همه قدرت ها حتی قدرت سیاسی میشن ..

مذهب زرتشت در اوج شکوه و عظمتش میدرخشه .. معابد در اوج زیبایی بنا میشه و در نهایت اگاهی و رواج در جامعه ها پشت سر هم تکثیر میشه و اتش ها در سراسر ایران بر افروخته میشه

اما در همونجاست که روح مذهب زرتشت متوقف شده و این مذهب که به صورت یک ایمان و یک حرکت بود به صورت یک قدرت حاکم محافظه کار شده و در امده و دیگه نیاز مردم رو که میخواد حرکت کنند و نیاز نسل جدید که میخواد حرکت کنه و تغییر بده دیگه بر اورده نمیکنه بلکه در مقابلش می ایسته این است که خود به خود چون نمیتواند پاسخگوی نیاز زمان خودش بشه در اوج قدرتش و دیگه بر سرها حکومت میکنه و در ظاهر زندگی

خود به خود زمینه و زمانه نیازمند یک نهضت میشه

این است که میبینیم این تناقض به این صورت قابل حل است که مذهب زرتشت در اواخر ساسانی که اوج قدرتشه و در زمان انوشیروان که به اوج شکوه و عظمت و استقلالش میرسد در اونجاست که مانی و مزدک ظهور میکنند

و بعد اون همه نفوذ پیدا میکنند و اون همه صدا و نگاه اینا پاسخ لبیک از متن جامعه به خصوص از نیروی جوان میشنوه

این نشان دهنده اینه که این مذهب در اینجا در اوج قدرتش و در قله عظمت و حکومتش متوقف شد .. یعنی اینکه حرکت تبدیل به نظام و انستیتیو شد و امت در بربراش ایستاد

اینه که در دوره ای که اشکانیان مذهب زرتشت تضعیف شده بود و قدرتی نداشت و به حساب گرفته نمیشدند پیغمبرهایی و پیغمبر گونه هایی و نهضت های اجتماعی در مقابلش ظهور یا قیام نکردند اصلا ! در زمان ساسانیان که به اوج موفقیتش رسید در برابرش نهضت های بسیار قدرتمند و پر نفوذ بوجود امد و اون رو روندند

در دوره ما در دو قرن اخیر ما شاهد تبدیل یک حرکت بزرگ اجتماعی در جهان به یک نظام حاکم اجتماعی هستیم در قرن نوزده فلسفه علمی فلسفه سوسیالیسم یک حرکت بود ایمان ایجاد میکرد و نهضت های گوناگون در شرق و غرب در سال های 1860 تا 1870 رو نگاه کنید در دوره های مختلف و اوائل دوره های ما در تمام المان و فرانسه و المان و انگلستان صحنه کشمکش بزرگ و بسیار گسترده این نهضت بود و این حرکت گسترش پیدا میکنه و در هر جا نیروهای تازه و ایمان های تازه پدید میاره و این حرکت هم شرق و هم غرب رو فرا میگیره نسل های جوان و روشنفکران جهان و طبقات معروف به شدت بهش جذب میشن !

در همین 15 سال اخیر میبینیم همین نیرو داره کم کم تبدیل میشه به یک نظام یک انستیتیو و یا یک قدرت راکد حاکم ... که از همه وقت قویتره .. از همه وقت نیرومند تره .. از همه وقت قدرت اجرایی بیشتر داره اما بر خلاف همیشه ایمان تازه دیگه نمی افرینه تبدیل شده به یک قدرت حکومتی و توجیه کننده وضع موجود حکومت ها و نظام هایی که به نام او وجود دارند

این است که در افریقا میبینیم در همین 15 تا 20 سال اخیر نهضت های ملی جلوتر و مترقی تر از نهضت سوسیالیسم و مارکسیسیم بوده .. بخاطر این که نهضت های ملی ضد استعماری در افریقا یک حرکته اما سوسیالیسم قرن 19 به یک نظام در امده و این علامت کهنه شدن و توقف پیدا کردنشه ...

تشیع .. دارای دو دوره کاملا منفک و جدا از هم است ! دوره ای تا اوایل صفویه دوره حرکت و نهضت شیعه است و از زمان صفویه تبدیل شدن شیعه حرکت به شیعه نظام است و درست در زمان صفویه که تشیع در پیش از صفویه یک اقلیت تو سری خورده تقیه اییه محکوم بود و بی قدرت که حتی نمیتوانست نام حسین رو به زبان بیاره نمیتوانست ازادانه به کربلا بره .. نمیتوانست اعمال مذهبی خودش رو در معرض چشم ها انجام بده و همیشه تحت تعقیب بود و همیشه در زندان بود حالا تبدیل شده به یک قدرت حاکم در کشور و بزرگترین نیروهای رسمی ازش حمایت میکنند و حتی بزرگترین قدرتی که همیشه اون قدرت تشیع رو میکوبید و هر کسی را به نام جرم محبت علی شکنجه میکرد و میکشت حالا اون قدرت خودش را کلب استان رضا میداند !(پیروزی بزرگ)

همین حاکمی که همواره منشا خطر برای اقلیت شیعه بوده پوتین هاش رو به دوشش انداخته و پیاده از اصفهان به زیارت مشهد میاد پیاده ...

و همین حاکمی که همیشه در طول ده قرن اسلام .. همواره زیارت در قبور ائمه شیعه رو منع میکرد و اب میبست و خراب میکرد حالا امده گنبد را طلا میکنه و ضریح را نقره و گلدسته را بر افراشته (پیروزی بزرگ)

و همین زیارت مشهدی رو که هزاران خطر رو باید یک شیعی شیفته تحمل میکرد که بره مشهد یا بره کربلا برگرده .. حالا به شکلی در امده که در برابر زیارت مکه خود حکومت رسمی اسلامی زیارت کربلا و زیارت مشهد رو یک زیارت رسمی دینی اعلام میکنه و حتی لقب میده به زائر مشهد و زائر کربلا !همینطور که کسی میره به مکه حاجی میشه به کربلا میره کبلایی میشه و به مشهد که میره مشدی میشه .. (پیروزی بزرگ)

و همون علما و روحانیون شیعه که همواره جبهه پیشتاز مبارزه با حکومت ها بودند و همواره سپر اماج تیرهای نظام حاکم بودند همونها در عزیزترین و در مجلل ترین و در مرفه ترین شرایط زندگی میکنند و دوش به دوش حاکم مینشینند و در حکومت مورد مشورت قدرت سیاسی حاکم قرار میگیرند ! و حتی حاکم قدرت خودش رو به عنوان یک قدرتی که به نیابت امام از او گرفته و او به وکالت از امام تقدیم کرده به او به این شکل در اذهان شیعه تلقی میکنه .. (پیروزی بزرگ)

و درست تشیع از همین موقع که همه این پیروزی ها رو بدست اورد و همه موانع برای انجام اعمال مذهبی و ابراز احساسات شیعیش از پیش پاش برداشته شد .. و حتی عواملی که همیشه میکوبیدنش امروز در اون اعمال تشویقش میکنند و باهاش همگام میشوند از همین موقع تشیع از حرکت ایستاد و تبدیل به نظام قدرتمند حاکم شد ..

این قانون تبدیل حرکت به نظام است که تشیع یکی از نمونه های بسیار روشنشه برای ما که بهتر میشناسیمش.


ادامه دارد...
     
  ویرایش شده توسط: soorena8   
مرد

 
چرا چنین شد و چرا ناگهان تشیع به این پیروزی ورشکسته رسید؟ .. ایران در قرن 16 و 17 در یک مرحله خاصی از نظر گروه بندی ها و قطب های نظامی و سیاسی جهان قرار گرفته بود ..و بزرگترین قطب در جهان یک قطب مسیحیت بود در قرن 16 و 17 و یکی قطب اسلام بود

مرکز قدرت رسمی اسلام .. امپراطوری عثمانی بود و اروپای شرقی مرکز قدرت مسیحیتی بود که قرون وسطا رودر این قرن پشت سر گذاشته بود و یک شور و نهضت و حرکت و اگاهی تازه در سراسر غرب حکومت میکرد..

اما قدرت اسلامی عثمانی بخاطر اینکه هنوز تکنولوژی غرب تنتونسته بود سپاهیان مسیحی رو مسلح کنه میتوانست همواره نیروهای مسیحیت را در جبهه های ایتالیا و یونان و اروپای شرقی و حتی اتریش مورد حمله های دائمی قرار بده به صورتی که یونان که اصولا مظهر و مرکز تمدن غرب است کاملا در مشت عثمانی قرار گرفته بود و توسط سپاهیان مسلمان عثمانی تسخیر شده بود.

تمام اروپای شرقی در تحت تسلط اسلام قرار گرفته بود نیروی اسلامی بزرگترین قدرت مدیترانه را ایجاد کرده بود به طوریکه مدیترانه که بزرگترین قطب حساس هم تمدن و هم سیاست و هم قدرت سیاسی اون زمان بود و هنوز هم قدرتش رو حفظ کرده کاملا بوسیله نیروی دریایی عثمانی کنترل میشد حتی وین دو مرتبه بوسیله نیروی عثمانی محاصره شد و ایتالیا بارها تهدید به سقوط میشد و اروپای شرقی که در اون موقع حیثیت و قدرتش بیشتر از اروپای شمالی و غربی بود به کلی تسلیم قدرت عثمانی شده بود

قدرت عثمانی نژادهای مختلف و ملیت های مختلف رو به نام اسلام در یک وحدت نیرویی جمع کرده بود و بر انان حکومت میراند که بی شک یک حکومت فاسد بود (بدون شک) و هرگز شایستگی اینکه اونها خلیفه باشند یا اینکه حاکم اسلامی باشند رو نداشتند اما وقتی ما حاکم عثمانی رو در اون دوره به عنوان یک حاکم فاسد ناشایست غیر قابل قبول تلقی میکنیم که با حاکم اسلامی بسنجیم (حاکمی که باید باشه)

اما اکنون در برابر غرب است ! و در برابر کلیسا اینها ایستادند در اونجا خود به خود قضاوت ما عوض میشه .. خود به خود غرب عثمانی رو که میکوبه به عنوان یک حاکم یا قدرت فاسد نمیکوبه به عنوان یک قدرت اسلام در مدیترانه میکوبه

جنگ عثمانی و جنگ غرب در یک افق بزرگ جنگ قدرت اسلام در دنیای قرن 17 و 18 و حتی 19 و حتی قدرت مسیحیت بود در اینجا پیشروی در همه جبهه ها با قدرت نظامی عثمانی است و همواره مسیحیت بهترین سرزمین هاشو

از دست میده و بهترین قطب های حساس مذهبی و تمدن رو مورد تهدید میبینه از سمت عثمانی اما ناگهان از پشت جبهه عثمانی یک قیام و یک نهضت بسیار نیرومند بر میخیزد ..

این نهضت عبارتست از رهبری به فرزندان شیخ صفی الدین اردبیلی که یکی از قطب های تصوف است

تصوف در تاریخ اسلام دو تا بُعد متضاد داره یکی بُعد منفی گوشه گیری پاسداری و و یکی بُعد گستاخی و هجوم و شهامت و مبارزه جویی است ...

فرزندان شیخ صفی! مستسل به این قُطب بودن یعنی یک نوع حالت جوانمردی (به معنای تاریخی کلمه) عیاری سنتی ایران که با تصوف اسلامی ایرانی پیوند خورده بود و یک نیروی اجتماعی بسیار بزرگ و موثر را تشکیل داده بود ..

این نیرو به خصوص با قهرمانان نظامی که در اون بوجود امد توانست از یک چیز بهره بسیار بگیرد برای روی کار امدن خودش و اون مجموعه نفرت ها و کینه هایی بود که در طول ده قرن در وجدان جامعه ایرانی از حکومت های جور تسنن بر روی هم انباشته شده بود و این نفرت ها انرژی متراکم و بسیار نیرومندی بود که رهبران جدید با تکیه بر انها توانستند استخراج کنند و در اختیار قدرت سیاسی خودشان قرار بدهند و دادند و بسیار زود و بسیار ماهرانه

ناگهان شیعه ای که ده قرن خودش رو در زیر شکنجه ای حکام تسنن و خلفای تسنن و ائمه و قضات وابسته به تسنن میافت که هیچ گونه حق حتی ابراز نظر خودش رو نداشت و در زیر پرده های زندان و تقیه همواره احساس خطر و خفقان میکرد بعد 10 قرن قهرمانانی پیدا کرد که میتوانست نفرت و کینه های خودش را در شمشیرهای اونها باز کنه و احساس یک ازادی مذهبی ورهایی اعتقادی بکنه


این رهبران با تکیه و توجه اشنایی دقیق این عقده درونی جامعه شیعی توانستند نظام سیاسی خودشان را بر عمیق ترین اعماق روح و وجدان و اندیشه توده بنا کنند و برای همین هم است که بعد از اسلام صفویه تنها نیرویی هستند که ریشه های عمیق در توده دارند و برای همین هم است که شاه عباس یک سلطان صفوی در افکار و اذهان شیعی یک شخصیت اساطیری در کنار اسکندر و خضر قرار میگیره

و مسلما تبلیغات و قدرت های تبلیغی ماهرانه نقش بازی میکنند ....محتشم کاشانی میاد پیش سلطان صفوی و مثل پادشاهان قدیم و شعراشون شروع میکنه به مداحی سلطان

به خشم میگه دوباره از این مداحی ها و چاپلوسی ها برای من بکنی دهنت رو پر از سرب میکنم ..من کلب آستان علی و خانواده اش هستم چرا برای اونها مدح نمیگی و برای من مدح میگی

و بعد محتشم میگه برای من که فرقی نمیکنه من شاعرم برای هر که خواسته باشید مدح میگم ...

بعد میبینیم که شعرا به کلی تغییر گرایش میدهند .. همین شعرایی که با مدح خان ها و و خاقان ها و سلاطین و خلفای سنی و شخصیت های اهل تسنن همواره نیش میزدند به قلب شیعی و همیشه تشیع در برابر این شعرا یک سکوت پر از کینه و نفرت در خودش احساس میکرد حالا شعرا رو میبینه که دهن باز کردن به مدح علی و به مدح خانواده علی و حتی به حمله و لعن و نفرین به شخصیت هایی که هرگز کسی نمیتونست بدون صلوات ببره ..اینها عقده گشایی فراوانی شد

(نسخه خطی یکی از علما میفرمودند در همین مجلس که اونجا میگه در اوایل کار یک عده از قزل باش های صفوی با تیغ توی خیابان ها میفتند و دسته جمعی میگفتند که مرگ بر عمر و مرگ بر ابوبکر و هر کسی همه که میرفت و میامد باید میگفت پیش باد و بعد صلوات بر پیغمبر و بعد همه باید صلوات میفرستندو ابراز احساسات میکردند و هر کسی تردید میکرد بلافاصله کارد قزل باش شکمش رو سفره میکرد!و از تردید بیرونش میاورد!

این حالت را الان ما مسلما یک حالت خشن وحشی گری تلقی میکنیم ولی تاثیرش رو روی روح های شیعی اون زمان نمیشه انکار کرد که این درست پاسخ گفتن به تیغ هایی بوده که شیعه خورده و حالا صفویه میخواد برای کسب چهره جدید مذهبی و سیاسی خودش میخواد نشان بده که داره اانتقام اهل بیت و و مظلومین شیعه رو از سنی میگیره (حالا خود اونها در دسترس نیستن ولی اینها که هستن این بیچاره ها) و صفویه رشد کرد و نیرو گرفت بر متن توده و عمق اندیشه و بر اساس یک ایدئولوژی نیرومندی که در ایران بود ..

هنرمندی دیگه صفویه این بود که اصولا پایه خودش را در بر دو ستون کنار هم قرار داد

1- تشیع 2- ملیت

1- تکیه بر مبانی اختصاصی و ویژه شیعی

2- ملیت ایرانی و تکیه بر سنتهای ایرانی

این دو پایه ایران را از همه جهت از امت بزرگ اسلامی و از امپراطوری عثمانی که رقیب صفوی بود کاملا جدا میکرد ..پیوند ملیت چون ملیت ایرانی کاملا مشخص و جدا بود از عرب و ترک بنابراین ملت ایران را به عنوان یک گروه کاملا جدا در درون این دریای بزرگ اسلامی یک جزیره جدا و مستقل میساخت

دوم تشیع بر اساس تکیه خاصی که صفویه و روحانیون و علمای وابسته به این نهضت بر خصوصیات ویژه کردند وبه نوعی که تکیه کردند کاملا ایرانی ها را که خودشان را به اسلام وفادار میدانستند و بر اسلامشان میماندند تمام وجوه مشترکشان را با دیگر ملت های مسلمان میبریدند .. این بود که یک مرتبه در پشت جبهه عثمانی که برطرف غرب در حال پیشروی بود یک نیرویی جوشید بر اساس ملیت ایرانی و بر اساس تشیع فرقه ای خاص و این دو تا قدرت و این دو تا فکر و قدرت چنان بر هم جوش خوردند که قابل جدا شدن نبودند

حتی به این شکل که شهربانو دختر یزد گرد بعد همسر امام حسین شد بعد ائمه شیعی که فرزندان امام حسین هستند همه میشن فرزندان یزد گرد بعد یک شیعه و امامتی تشکیل میشه که هم در اون اولاد و تبار پیغمبر در اون وجود داره و هم نژاد یزد گرد و ساسانی وجود داره ...

اینه که ائمه شیعی میشن داماد ایرانی ...

احتی یک روز عاشورا و نوروز یک روز با هم میفته !(این خیلی سنبلیکه) فرمان میده شاه صفوی که اون روز رو عاشورا بگیرن و فردا رو نوروز ! و گرفتن هم مردم

صفویه ناگهان یک نهضت تشیع را که همیشه در زیر زمین ها مبارزه میکرده روی کار میاره در صحنه جامعه! اما این اقلیت شیعه چون هرگز در طول تاریخ نتونسته یک جامعه مستقل بسازه هنوز شعارهایی نداره .. هنوز مراسم نداره .. هنوز نمیدونه چجوری خودش رو بروز اجتماعی بده ..سنبل و مراسم اجتماعی نداره! بسیار ساده !

یک وزارتخانه ای درست شد و یک وزیری به اسم وزیر امور روضه خوانی .. این وزیر روضه خوانی اولین اثار تمدن غرب را در قرن 16 و 17 به ایران اورد و اونجا اوللین تماس ایران با غرب است نه از وقتی که چاپخانه امد و برق و اینها امد ..

او رفت به اروپای شرقی و هر چی مراسم دینی و تشریفات مذهبی در اونجا بود مطالعه کرد تحقیق کرد بررسی دقیق کرد برشگت و در اینجا بوسیله اشنایان با مذهب یک محتوای شیعی بهش دادند و در جامعه رواج دادند ...

بطوریکه ناگهان در ایران سنیل ها و مراسم کاملا تازه ای که هرگز نه در خود ملیت ایران و نه در مذهب اسلام و نه در مذهب شیعی سابقه نداشت بوجود امد

و اون مراسمی از نوع قفل بندی .. زنجیر زنی .. تیغ زنی که الان در لورد هم الان هست با همین شکلی که اینجا اجرا میشه و گاهی به قدری این تقلید رو ناشیانه انجام دادند که خود صلیب را از اروپای شرقی که میبردند جلوی دسته در مراسم پسسیون .. خود صلیب رو بدون اینکه تغییر بدهند جلوی دسته ها اوردند به ایران و راه میبرند و هیچ عملی هم نداره این ! و معلوم نیست برای چیه ! .. و هیچ کسم نمیدونه چکار میکنه این ! اما همه شخصیت و عظمت و افتخار یک دسته به جریده(عَلَم) اون هست .. دعواها سر جریده است .. شخصیت و عظمت و افتخار یک دسته به جریدشه ! .. جریده درست نه تنها صلیبه .. بلکه این کلمه به عقیده من از اروپای شرقی و از لاتین به پارسی امده چون جریده اصلا معنی نداره !

جریده اصولا تلفظ پارسی جوارده به معنای صلیب .. و از این پرده ها و فرا پرده هایی که درست در کلیسای اروپای شرقی بخصوص الان هم بوجود داره به اینجا امد و چون مسجد امکان این پذیرش این مراسم جدید را نداشت و برا ی اینکار ساخته نشده بود در کنار مسجد یک ساختمانهای خاص برای این امور بنا شد.

همیشه حکومت ها چه در دوره پیش از صفویه و چه در دوره بعد از صفویه از مسجد گریزان بودند و تاریخ هم به اینها حق میده چون همواره قیام ها از مسجد ها شروع شده !

حتی مشروطه رو ببینید ! و نقش مسجد رو ببینید . و برای همین هم است که پیش از صفویه دوره بخصوص سلجوقیان و غزنویان را عصر خانقاه مینامند برای اینکه مسجد در کنار بماند خانقاه ساختند و بعد در دوره صفویه تکیه ساختند جدا از مسجد برای ینکه این مراسم خاص در اونجا قرار بگیره و خاص اون کارها بشه

ادامه دارد...
     
  
مرد

 
روح تشیع از اینجا عوض میشه حاکم بر کار میشه ..

یک نمونه عرض کنم برای اینکه از این مختصر حدیث مفصل بخونید !

برای اینکه روحانیون شیعه که در طول ده قرن پاسدار پرچم حسین بودن در طول ده قرن عاملین خطر برای حکومت های فاسد بودند .. و علمای شیعه که در طول ده قرن در کنار مردم بودند جاشون رو عوض کردند ! دیدیم که در کنار حاکم قرار گرفتند !

از اینجا همه چیز عوض شد در کتاب وعاظ السلاطین که یکی از از کتاب های خوبه بحثی داره به اینکه اصولا علمای شیعه (اقای هانری لائوس هم یک بحثی شبیه به این داره) یک امتیاز بزرگ به همه علمای مذهبی دنیا دارن و حتی اهل تسنن !

که این علما اصولا مقامهای ازادند در قید و بند یک نظام نیستند (نظام حاکم حالا چه شیعی یا چه سنی باشه یا غیر مذهبی باشه فرقی نداره اصولا ارتباطی ندارند از لحاظ زندگی از لحاظ اقتصادی و .)و کارمند جایی نیستند از لحاظ اقتصادی به خصوص وابسته به توده مردمند .. توده مردم هستند که انها را اداره میکنند بزرگ میکنند و به انها قدرت میدند

پس منشا نفوذشان .. مقامشون و حیثیتشون و قدرتشون و حتی اقتصادشون توده مردمند و برای همینم هست که بر خلاف اهل تسنن که علما و روحانیون رسمیشون ابلاغ دارند از حکومت رسمی درست مثل مقامات دیگه دولتی ..

این برای این تحلیل جامعه شناسی نشان میده که چگونه نقش اجتماعی علمای شیعه با نقش اجتماعی علمای سنی متضاد بوده .. اینها همواره در توی مردم بودند و در برابر نظام حاکم و اون علما همواره جزئی از دستگاه حاکم بودند

عالم شیعی حتی اون کسی که خیلی هم دارای حسن صداقت نباشه ناچار است که زندگی خودش رو بر اساس تقوایی طرح کنه که مورد قبول مردم باشه اگر نه به کلی نابود شده .. حتی اگر نظام حاکم هم بخواد نگهش داره دیگه نمیتونه چون از توده و افکار مردم تغذیه میکنه هم مادی هم معنوی

اینه که علمای شیعه یکی از خصوصیاتشون همواره درگیر بودن با نظام حاکم در تاریخ بود و یکی تقوای بارز و اشکارشون بود که ههنوز هم باز به نسبت نظام های مذهبی دیگه و روحانیون همه مذاهب دیگه و حتی فرقه های دیگه اسلامی روحانیت شیعه متقی ترین روحانیتی که در جهان امروز وجود داره


در دوره صفویه این روحانیت شیعه در عین حالیکه باز به نسبت نظام های کلیسایی و سازمان های رسمی مذاهب دیگه کاملا با انها قابل مقایسه نیست در کنار حاکم قرار میگیره و در کنار شخص حاکم ..

در اینجا تشیع تغییر جهت میده .. تشیع ضد وضع موجود تشیع طبق وضع موجود میشه .. تشیعی که به عنوان یک نیرو در برابر حاکمیت بود به عنوان یک نیرو در کنار و پشت این قدرت می ایسته و ازش جانبداری میکنه .. نقش و کارش هم عوض میشه

تشیعی که حالت انتقادی به وضع موجود حاکم داشت حالا یک رسالت تازه دارد و ان حالت توجیهی است

عالم شیعی که پرهیز داشت با تماس از قدرتمندان و همواره اصطلاح معمولی شیعی برای قدرتمندان یک اصطلاح مشترک داشت به نام ولمه .. حالا این شخصیت که پرهیز داشت با تماس ولمه به سادگی همکار و همگام و همنشین این قدرت ها میشه ! و بعد در نظر مردم هم بد نمیشه ! و بد نیست

درسته که این حاکم فاسد است درسته که در همین عالی قاپو خانه هایی میبینیم که مثل خانه های بغداد کلکسیون چنگ و الات موسیقی و مشروب داره درست مثل خلفای بغداد و حاکم صفوی هم اهل همه فرقه است .. اما این مانع از این نمیشه که جامعه و وجدان شیعی نتونه تحمل کنه وقتی میبینه یک روحانی بزرگ و عالم بزرگ و با تقوای بزرگ و نابغه شیعی مثل شیخ بهائی که از مفاخر ماست با او همکار است و همراه است .جامعه میپذیره و تحمل میکنه این دو چهره را در کنار هم ..

چرا ؟ برای اینکه این فرد این حاکم در عین حال که مثل خلفا حکومت میکنه و زندگی میکنه درسته اما حُب (عشق) علی در دل داره و این همه چیز را توجیه میکنه و انتقام حسین را داره میگیره و این همه چیز را توجیه میکنه !

برای چی ؟! برای اینکه روایت استت روایت از خود خداست و حدیث قدسی است و الان هم منتشر میشه ! .. همین الان !

محب علی در بهشت است ولو عاصی بر من باشد و مبغض علی در دوزخ ولو مطیع من باشد !

خوب این هم یک عاصی بر خداست ! ولی محب علی است بنابراین مبراست و در بهشت است

دو تا دستگاه میشه یکی دستگاه خدا و یکی هم دستگاه علی ..

نه تنها دو تا است بلکه با هم رقابت دارند نه تنها رقابت دارند بلکه علی برده و خدا باخته ..

تمام اون ترازو و قیامت و عدل و اینا هیچی ! حب مثل یک مایه اسیدی همه را میخوره و از بین میبره و حتی از این بالاتر مگر نمیگه که این گناه میکنه الوده است و خیانت میکنه اما یک اصل است که ((یبدل الله سیئاتهم حسنات)) یعنی کسی که ولایت مولا علی را داشته باشد سیئات و بدی هاش تبدیل میشه به حَسنات و خوبی ها

بنابراین محب علی اگر ادم زرنگی باشه باید شب و روز از پلیدی و خیانت و گناه و بدی غفلت نکنه تا مایه های بیشتری جمع کنه برای تبدیل به حَسَنات شدن

از اینجا میبینیم که داره جدا میشه یک چیز تازه داره بوجود میاد به نام تشیع صفوی .. میبینیم که فرق کرده .. توضیح ها تازه است .. حرف ها تازه است

شخصیت ها تازه نیست باز علی همون علی است باز محبت علی است ..همون ولایته .. همون چیزهایی که بود از زمان پیغمبر بود اما یکجور دیگه انگار وضع شده یک وضع دیگه است یک چیز دیگه ضد حرف های قبلی است !

مشکل همینه ... مشکل فهمیدن از همینجاست !

دو تشیع داریم و فقط متاسفانه تیترهارو میگم

تشیع حب و بغض احساسی : تشیع صفوی

تشیع منطق و تحلیل اگاهی شناخت :تشیع علوی

یک تبدیل دیگه ای بزرگ

همینطور که تشیع از حرکت به نظام میشه و احساس شیعی از یک شناخت مکتب اگاهانه فکری تبدیل به احساسات حب بغضی نسبت به اشخاص میشه ..همونطور هم عالم شیعی در اون دوره بیشتر گرایش به روحانی مذهبی میکنه ..

در اسلام و به خصوص در تشیع از همه قویتر و روشنتر این است که ما شخصیت های مذهبی رو عالم میگیم .. (علما رو دعوت کنیم علما اینجور گفتند مقصود روحانیون مذهبی هستند) اصطلاح اسلامی و شیعی برای مقام دانشمند دینی عالم است و اصطلاح مسیحی روحانی است ..

روحانی کسی است که : ادم با تقواست ادم زاهد است ادم پاکی است عبادت میکنه .. نفسش خوبه.. قدمش سبکه .. دستش رو که میبوسی دل ادم روشن میشه ..نور از چهره اش در افق است.. حالا نمیفهمه اشکال نداره .. روح در اون است .. به شعور مربوط نیست .. روح (spirit) روح القدس یک تیکه اش این تو است ..تقدس اونه..

در تشیع و در اسلام تاریخ .. و همین الان هم در ذهن اندیشمند شیعی .. عالم مذهبی وجود داره ..

عالم یعنی چی؟ یعنی کسی که مذهب را میشناسه و متخصص دینیه .. تحصیلات این کار را داره و تحقیقات این کار را داره اشنایی این روح و هدف و این روابط و قوانین را داره کما اینکه یک متخصص قلب داریم یک متخصص زمین شناسی داریم یک متخصص فلسفی داریم این متخصص و اشنا به دینه .. فقیه هم به همین معناست .. فقه یعنی علم

اما کم کم در کنار عالم شیعی شخصیت هایی بوجود میان که اینها عالم شیعی نیستند .. وقتی از اصول و تشیع ازش میپرسیم بلد نیست وقتی ائمه رو ازش میپرسیم کیا بودند چکار میکردن و چکاره بودن وارد نیست یادش رفته و میگه ما در قدیم مطالعه میکردیم زحماتمون رو ما کشیدیم !

اما نورانی و روحانی و مقدس و مورد احترام .. این تیپ ها کم کم زیاد شدند و مورد تشویق قرار گرفتند و تایید شدند و هم توده مردم به سادگی میتونست به اینها بپیونده چون اینها اصولا قدرت و استعداد عوام گیریشون بیشتر از یک ادم دانشمند زحمت کشیده...

داستان همون دهاتیه که یک با سوادی رفت تو ده و این به ملای ده رقابت کرد با این با سواده ..

بعد ملای ده گفت این بی سواده بی خود میگه امد گفت امتحانش کنید ..

گفت یک مار بنویس .. نوشت میم الف ر . مار...بعد نشون داد به دهاتیا گفت این ماره ! .. این که مار نیست مورچست که ! .. بعد گفت من مارو میکشم .. عکس مارو کشید .. و نشون داد به عوام .. و همه با سواده رو بیرون کرد ..

این تیپ خود به خود نفوذش در توده عوام بیشتر میتونه باشه برای اینکه کسی که سواد و تحقیق نداره هم بیشتر تفاهم داره با عوام و هم بیشتر کار کرده روی اونها و هم بیشتر تخصصش این میشه .. غیر از اون کسیه که روی روایت و حدیث و نهج البلاغه و کلام و قران تمام عمرش رو صرف کرده .. گاهی یک چیزی هم میگه میرونه همه عوام رو ..

کم کم شخصیتهایی که عالم شیعی بودند ضعیف تر شدند و شخصیت هایی در کنارشون و در درونشون تقویت شدند به نام روحانی شیعی ..

به طوریکه در طول این تاریخ صفویه! عالم شیعی و روحانیون شیعی با همین اصطلاحاتی که میگم البته ... گرچه امروز این اصطلاح عمومی شده و به عالم بزرگ شیعی .. روحانی میگیم و به روحانی شیعی هم عالم میگیم اما این دو مفهوم رو با این معنا که من میگم در ذهن از هم جدا کنید

عالم شیعی از کنار مردم برخاست و در کنار سلطان صفوی نشست

تشیع مردمی تبدیل شد به تشیع دولتی ...

دو تا تشیع وجود امد .. یکی تشیع علوی که بود و هنوز هم هست خشبختانه و یکی تشیع صفوی که نبود و بوجود امد و هنوز هم هست متاسفانه

و اصول عقاید تشیع صفوی و علوی رو فقط میخوانم ..

مهم و مشکل اینه که در هر دو تشیع اصول و فروع هر دو یکیه و هیچ با هم اختلاف ندارند و تشخیص مشکل بودنش هم از اینجاست که تشیع صفوی امد بر روی خود پایه های تشیع علوی تشیع خودش را بنا کرد بر قالب های فکری ذهنی و فکری تشیع علوی این قالب ها را گرفت و محتواش را خالی کرد تشیع صفوی را قاطی کرد

مردم نفهمیدند که مذهب عوض شد .. قالب ها عوض شد .. شخصیت ها عوض شد هنوزم هم خیلی ها نفهمیدند .. اما درون به کلی یک چیزه دیگه شد

کاش به جای تشیع میگفتن یک فرقه دیگه ای یک دین دیگه امد و اون رو میتونستن اشاعه بدن ..ولی صرف نداشت مصلحت نبود !

درست همین ظرف های اعتقادی رو گرفتن خالی از محتوا کردن یک محتوای تشیع دولتی رو قاطی کردن ..

یک مذهب دیگه مذهب ضد تشیع قاطی کردن

ادامه دارد ....
     
  
مرد

 
اصول تشیع اینهاست ! اصولی که میگم به اصطلاح اصول دین وفروع اینها نیست اصلا .. یعنی اعتقاد و پایه های اساسی شیعه بودن

1-

در تشیع علوی پایه اساسی بر عترته .. خانواده پیغمبر اسلام

اما در تشیع علوی عترت یعنی اهل بیت یعنی خانواده پیغمبر وسیله است برای اینکه از اونجا ادم بره پیغمبر رو بشناسه ... عترت در تشیع علوی ملاک شناخت روح اساسی اسلام .. چهره حقیقی پیغمبر و معنا و جهت واقعی قران است فقط کارش اینه

اهل بیت در تشیع علوی بخاطر این نیست که پیغمبرند . بخاطر این نیست ! .. بخاطر اینکه این اهل بیت این خانواده خودش یک خانواده ای است ایده الی و اصالت به خویش داره .. نه بخاطر داماد پیغمبر بودن دختر پیغمبر بودن نوه پیغمبر بودن ! بخاطر اینکه این خانواده یک خانواده کامل است در همه ابعادش نمونه است بنابراین اگر این خانواده منصوب پیغمبر هم نبود باز الگوی اقتدای انسانها میبود .. در هر جا در یونان هم میبود باز همین ارزش را داشت .. هر جا خانواده ای پیدا بکنید که اونجا مردش علی باشه و زنش فاطمه باشه و دخترش زینب باشه و پسرش حسین باشه اون خانواده اصلات داره .. نیاز داره انسان به او و به این فامیل نیاز داره و ازش چیز میاموزه و میفهمه .

برای چی ما به این خانواده نیاز داریم ؟ برای اینکه مروان هم از محمد صحبت میکنه و از سنت پیغمبر معاویه هم همون رو میگه همه خلفای بنی امیه و بنی عباس هم میگن در همون زمان عمر و ابوبکر و عبدالرحمن و عثمان و سعد بن ابی وقاص و همه هم دارن میگن و هر کدوم یک جور میگن ..پس من کدام پیغمبر و کدام چهره رو بشناسم به عنوان چهره واقعی او ..؟!

از خانواده اش میپرسم خیلی ساده .

در تشیع صفوی عترت هست اما به عنوان یک خانواده ای که وسیله برای کنار زدن سنت پیغمبر در مهار گرفتن سیمای پیغمبر و تعطیل شدن سیمای قران است.. برای این کار است ...


2- اصل دوم بر تشیع علوی عصمت است ...

عصمت به این معناست که رهبر مردم و رهبر جامعه ! کسی که رهبری سرنوشت مردم را داره و همچنین رهبری ایمان مردم را داره این باید معصوم باشه .. فاسد.. خائن .. ترسو .. ضعیف .. سازش کار .. پلید نباشه

این عصمت مشت بزرگ است به دهان هر کسی که ادعای حکومت اسلامی داره ولی ضعیفه پلیده فاسده و خیانت کار است ..این یک مانعه بزرگه در راه رسیدن به حکومت قدرتهای پوشالی پلید

و اعتقاد شیعه به عصمت همواره این اقلیت را وا میداشته است که در یک عصمت اجتماعی و فکری از تماس الودگی با قدرتهای الوده محفوظ بماند و یک ضربه دائمی بوده در تاریخ اسلام که همه خلفا و وابستگان به خلفا که خود را جانشینان پیغمبر میدانستند و بیش از هر حاکم روم و یونان و شرق و غرب و یا مثل اونها حکومت بر مردم میکردند اونهارو اصل عصمت رسوا بکنه و محکوم و هرگز قابل تحمل و پذیرش نباشند ...

اعتقاد به عصمت یک پرده ای بود بین توده مردم و حکومت هایی که میخواستن از توده به نام دین بهره کشی کنند

ودر تشیع صفوی عصمت عبارتست از یک حالت فیزیولوژی خاص بیولوژی خاص که امامها دارند و از یک ماده خاصی ساخته شدند که اصلا اونها نمیتونن گناه کنند ! و بنده هم اگر اینجور ساخته میشدم که نمیتونم گناه کنم که تقوام به دو پول ارزش نداشت ! ... نمیتونم گناه کنم چه جور بیگناهیه ! دیوارم نمیتونه گناه کنه .. اصلا ذاتش یه جوریه که نمیتونه اصلا .. مثل اینکه ذاتش یه جوریه که شمشیر بهش کارگر نمشیده فلان امام ! هر وقت که .. ! زشته گفتنش اصلا

ذاته امام یک نوع عصمتی پیدا کرد که بعد امام متا فیزیکی شد .. یک موجود متا فیزیکی شد مثل جبرئیل مثل فرشته های دیگه خوب این چه فایده داشت .. ؟! هیچی بی فایده بودن اعتقاد به عصمت ...

ارزش انسانی نداشت چون امام معصوم فاقد قدرت گناه بود ووارزش علمی هم نداشت چون مردم نمیتوانند از موجودی که با انها فرق میکند سر مشق بگیرند

بعد توجیه خیانت هر حاکم .. اقا معصوم نیستن که دیگه ! .. اعتقاد به اینکه رهبر باید باید متقی باشه باید معصوم باشه مقصود اون دوازده تاست اونها هم که نیستن یکی هست که اونهم بعد میاد ! بنابراین در دوره غیبت که دوره عصمت هم تمام میشه هر فسادی و هر خیانتی موجه هست ما نمیتونیم ما معصوم نیستیم و فطق باید متوسل بشیم !

این است که رهبری شیعه از این قید شدید تقوا و عصمت ازاد شد ... در اصل عصمت در تشیع صفوی (ازاد شد)

3- وصایت:

چند سال پیش در ارشاد به دقت بحث کردم و اشاره بهش کردم

وصایت به طوری که تشیع علوی می گوید و می فهمیم از اون نه انتخاب و نه انتصاب بلکه سفارش پیغمبر به معنای نشان دادن پیغمبر اسلام به مردم که پس از من عده ای معدودی در یک دوره موقتی باید بر شما حکومت کنند و فکر و راه مرا ادامه بدهند تا جامعه را در نهایت این زمان موقت به استانه ای برسانند که امت تشکیل شده و در اون عوامل فساد و بردگی و استسمار و فریب مردم نابود شده و هر فردی در اونجا از مسلمانها به رشد و اگاهی سیاسی و خود اگاهی دینی رسیده و شایستگی این را پیدا کرده که بر اساس حکم دیگه اسلامی که بیعت و شورا باشه حاکم خودش را بعد از دوره وصایت انتخاب کنه ...

در تشیع صفوی وصایت عبارتست از یک رژیم وراثتی مثل دیگر رژیم های وراثتی و سلسله حکومت های ارثی که از پدر به پسر میرسد و از خویشاوند به خویشاوند و از نسل پیش به نسل بعد ...

و میبینیم امام اول بخاطر این امام اول است که داماد و پسر عموی پیغمبر است که بنیان گذار سلسله است و بعدی بخاطر اینکه برادرشه و بعدی پسرشه و بعد پسرشه فقط!

خود اصالت روی این فرد به نام امام نیست اصالت روی این تبار و وصایت و موروثی است .. توجیه وراثت در قدرت حکومت در طول تاریخ ..

4- اصل ولایت :

در تشیع علوی ولایت التزام مردم است به حکومت علی ... با همه ابعاد و ضوابط .. و به پیروی از او و او را به عنوان تابلو و الگو قبول کردن پس از او ...

در تشیع صفوی ولایت عبارتست از یک ولایت گل مولایی که ساخت عناصر اسماعیلیه .. علی الهی .. باطنیه .. خلوصیه و صوفیه و هندیه ..بیشتر از این توضیح دیگه نمیتونم بدم !

5- امامت :

تشیع علوی
امامت اعتقاد به یک نظام انقلابی سازنده جامعه و امتی است که به عنوان یک رژیم در برابر رژیم های دیگه تاریخ بوجود امده و رسالتش رسالتی است که در وصایت گفتن و مصداق های خاصش بعد از پیغمبر ائمه شیعه هستند در تشیع علوی و این ائمه شیعه بخاطر شخصیت های ذاتی خودشون حق رهبری جامعه را دارند و جامعه به رهبری انها نیازمنداست و اعتقاد به امامت نفی کننده تسلیم انسان معتقد به امامت ... به هرگونه نظام ضد اون نظام ..

و اعتقاد به این است که پس از دوره امامت اون چند معصوم(به اون معنای تشیع علوی) امامت این ضرورت را در پیروانش ایجاد میکنه در تشیع علوی که پس از اون دوره حکومت هایی که شیعه میتواند بپذیرد .. حکومت هایی هستند که به نیابت از امامت شیعی و بر اساس همون ضوابط و همون راه و همون هدف بر مردم حکومت میکنند ...


اما در تشیع صفوی امامت اعتقاد انسان به دوازده شخصیت ماوراء طبیعی بود که عبارتند از دوازده شماره و دوازده اسم مقدس که باید اون هارو دوست بداریم بپرستیم بستاییم ولی هیچ التزامی در زندگی ما از نظر پیروی به اونها نیست برای اینکه ما قابل پیروی از اونها نیستیم ! ممکن نیست چون جنس اونها با ما فرق داره

بنابراین در تشیع صفوی اعتقاد به امامت موجب این است که ما در حالیکه 12 اسم را میپرستیم (مثل اینکه 124000 پیغمبر رو معتقدیم) ولی در غیبت اونها بدون اونها تن به هر فردی یا هر نظامی میدیم به یک شرط که اون نظام و اون افراد حب 12 تن و پنج تن را داشته باشند با هر نظامی که زندگی کنن قیدی ندارند و با هر شکلی که با مردم رفتار کنند و با هر وضعی که زندگی فردی و اجتماعیشون بگزره مقید نیستند و مهم نیست !..


6- عدل :

تشیع علوی:

به معنای خدا عادل است

به این معنی که هر جنایت در جهان حساب دقیق داره و غیر قابل گذشت وکما اینکه هر خدمتی نیز و عکس العمل ها بدون گذشت .. و اعتقاد به اینکه خدا عادل است یعنی عدل به عنوان یک نظام مصنوعی که سیاست یا حزب باید در جامعه بشری ایجاد کند نیست ..در تشیع علوی عدا که منصوب به خداوند میشود به این معناست که ((عدل زیر بنای جهان است)) و جهان بینی مبتنی بر عدل است بنابراین اگر جامعه ای براساس عدل نیست یک جامعه بیمار و منحرف و موقتیه و محکوم به زوال .

اما در تشیع صفوی عدل یعنی خدا عالم است و ظالم نیست خوب فایدش چیه؟! یعنی بعد از مرگ اما حسین رو حتما میبره به بهشت و یزید رو میبره به جهنم ! خوب بله ! حالا چی؟! حالا در دنیا؟!

هیچی موضوع ربطی نداره موضوع علمیه بحث علمی است مربوط به فلاسفه الهی است به مردم مربوط نیست!


7- تقیه :

تقیه عبارت بوده است از دو نوع توجیه :

اول تقیه شیعه در جامعه بزرگ اسلامی .. برای اینکه با ابراز موارد اختلافش باعث تفرقه در وحدت اسلامی نشه .. پس تقیه در عین حال پوششی است که شیعه عقاید خودش رو حفظ میکنه اما به شکلی نیست که باعث تفرقه و ایجاد پراکندگی و خصومت در بطن جامعه اسلامی میشه. برای همینم هست که میگن به مکه که میری مثل اونها نماز بخونی.مثل اونها طواف کنی .. پشت سر امام مدینه و مکه الانم میگن علمای بزرگ که نماز بخونید ..این تقیه است برای حفظ وحدت ..

دوم تقیه عبارتست از شرایط خاص برای مبارزه مخفی برای حفظ ایمان نه حفظ مومن .

اما در تشیع صفوی

تقیه یعنی حق نشاید گفت جز زیر لحاف (به قول مولوی) به قدری این تقیه زده است که اصلا میپرسیم ادرس منزل کجاست؟! رنگش میپره ! دیگه یادش رفته عقیده و نظر خودش رو .. یادش رفته از بس تقیه کرده و پوشونده نظر خودش را یادش رفته چی بود نظرش اصلا به چی عقیده داشت اصلا .. ادمهایی نمیبینید که اصلا یادشون رفته که کی هستند و به چی معتقدند؟! به هر کی شما بفرمایید.


8- سنت و نفی بدعت

بطوریکه تشیع علوی سنی ترین نهضت و فرقه های اسلامی است.. سنی ترین به همین اصطلاح (سنی ترین) یعنی وفادارترین فرقه ها به سنت پیامبر. و اختلاف تشیع و تسنن از دوره علی و بوسیله علی سر سنت پیغمبر است اصلا .. که علی معتقد است که سنت پیغمبر را هیچ قدرتی نمیتونه به هم بزنه تغییر بدهد یکیش را تعدیل کنه یکیش را اضافه کنه یا منحرف کنه در حالیکه رقبای علی که الان به نام سردمداران و سران تسنن معروفند .. سنت پیغمبر را دستکاری کردند و خودشون را بی حق میدونستند در تغییر سنت های پیغمبر در عصر اجتهاد خودشون ..

این است که علی اجتهاد در سنت رو محال میدونه حتی برای خودش و عمَر اجتهاد در سنت رو ممکن میدونه برای خودش بنابراین اسم گذاری حقیقی این است که تشیع علوی مظهر سنتی پیغمبر است و ضد بدعت است ..

اما تشیع صفوی درست تشیع را یک فرقه ای و یک مذهب میدونه ضد سنت نشان داده میشود و در برابر سنت میخواد عترت رو بزاره .. یکی از همین معتقدان به تشیع صفوی میگفت که : تو در این کتاب نوشته ای که پیغمبر فرمود من برای شما دو چیز را میگذارم و می روم ..

یکی کتاب خدا و دیگری سنت خودم را

این را تو از کجا اوردی اصلا .. پیغمبر کی همچین چیزی گفته ؟! پیغمبر گفته کتاب خدا را میگذارم و عترتم را ..

تشیع صفوی میاد اون جمله کتاب خدا و سنتی را نفی میکنه .. چنانکه بعضی از اهل تسنن میخوان کتاب خدا و عترتی را نفی کنند ..

کتاب خدا و عترتی اصولا تفسیر و برآیند و نتیجه کتاب خدا و سنتی است که هر دو باید گفته میشد چون این دو نه تنها متناقض نیستند بلکه هر دو مکمل همند .. اما این میخواد کتاب خدا و سنتی را در برابر سنت پیغمبر بزاره تشیع صفوی !

یعنی قبول همان حرفی که تسنن اموی به تشیع میگه و میگویند شیعه مخالف سنت است .. رافضی است ..و علی را پیغمبر میداند و حتی خدا !

در صورتی که تشیع علوی میخواد عترت را بیان و زبان رسمی کتاب خدا و سنت بکند و نوعی تلقی از عترت باشد

این است که در تشیع علوی مذهب سنت است و تشیع صفوی مثل تسنن اموی . مذهب بدعت است .. زیرا هر دو اسلام دولتی اند! منتها یکی اجتهاد را بهانه میکند که اصل مقدسی است و دیگری عترت را که اساس مقدسی است .


ادامه دارد
     
  
مرد

 
ادامه صفحه و پست های قبل .. داستان چگونه شیعه شدن ایرانی ها و تحریف شیعه و ..

9-غیبت

دوره غیبت را دیشب گفتم که غیبت در فلسفه ای تاریخ شیعی چه معنایی دارد و اساسا چه دوره ای است

انتظار منفی که انتظار صفوی است و امام غائبه حالا که نمیاد پس ما ازادیم به نیابت او همه کار که دلمان بخواد بکنیم.

و چون مسئله ای اجتماع و حکومت منتفی است مسئولیت ها در محدوده فردی و وظایف اخلاقی محدود میشود و هر کسی باید خودش را حفظ کند چون جامعه را نمی توان حفظ کرد .. زیرا اصل بر زوال و انحطاط قطعی جامعه , ایمان و نظام و فرهنگ و اخلاق اجتماعی است تا ظهور امام را ایجاب کند.بنابراین یبینیم غیبت برای ازادی دادن به همه قدرت ها و قدرتمند ها و نظام است و فتوای تسلیم دادن به هر که هست هر چه هست و هر جور هست و اعلام سلب مسئولیت اجتماعی از همه است.و خزیدن همه به درون فردیت خویش و تبدیل همه ارزوها و شعارها , عقاید و عواطف شیعی و مسئولیت های انسانی شیعی به دو اصل : یکی تعذیه داری و دیگری سنی کشی (دشمن) و دیگر هیچ.


غیبت به معنای تشیع علوی که دوره غیبت یعنی دوره اصالت و رهبری عالم .. عالم نائب عام امام غائب میشه .. عالمی که مردم به عنوان عالم پاک بدانند .. این رهبری جامعه را بدست میگیره ..

دوره ای غیبت بر خلاف انچه که تشیع صفوی میگه دوره انتظار منفی .. لش بودن .. معطل بودن و منتظر بودن دست بسته نیست .. دوره غیبت یک دوره ای بسیار مترقی است دوره ای که امام خودش عمارت نمیکنه و مردم و شیعه بهترین و روشنترین و اگاه ترین دانشمند پاک و شجاع خودشون رو به رهبری خودشون بر میگزینند تا او رسالت و مسئولیت امام را در رهبری جامعه به عهده بگیره همچنان که افلاطون ارزو میکرد که حکومت به دست حکما بیفته ..و مردم احساسا مسئولیت مداوم و مستقیم کنند و حکومت علم را .علم متعهد را - به ان چنان که افلاطون ارزو میکرد مستقر سازند

این است که میبینیم که بر اساس فلسفه ای غیبت در مکتب تشیع علوی , مردم نه تنها بدون مسئولیت اجتماعی در این دوره نیستند بلکه بر عکس دارای مسئولیت سنگین خدایی هستند بدین معنی که در امر رهبری و مسدولیت اجتماعی امت اسلامی افرادی از مردم که به خاطر علم و تقوا از طرف مردم انتخاب شده اند جانشین امام می شوند وجانشین پیغمبر.
یعنی مسئولیت رهبری با انها است که از میان مردمند و منتخب مردم و توده مردم در تعیین رهبری معنوی و اجتماعی جامعه جانشین خدا می شوند .. و در واقع حکومت از متن امت سرچشمه میگیرد

10- شفاعت

در جزوه فاطمه فاطمه است مسئله شفاعت رو اونجوری که من عقیده دارم تشریح کردم و مفصل گفتم اونجا ..

شفاعت را قبول دارم حتی شفاعت خاک را .. حتی شفاعت خاک حسین را قبول دارم .. اما به معنای تشیع علوی

تشیع صفوی همین شفاعت خاک را قبول دارد به این شکل که علی حسین زینب فاطمه ابوالفظل منو شفاعت میکنه ..چه جوری شفاعت میکنه ؟! درست مثل یک ادم متقلب دزد و خیانتکاری که یک پرونده سنگین جنایی تو دادگاه داره اما یک قاضی دوست داره و محبت او را در دل خودش جا داده .. قاضی یک جور درش میاره ..
امروز در تشیع صفوی که دیگه حتی بدتر پارتی بازی که میکنن بدهی مالیاتی رو ندیده میگیرند یا کم میکنند ..یا اینکه پرونده جرم را نفی میکنند .. در تشیع صفوی شفاعت خود اون پرونده جرم را تبدیل پرونده خدمت میکنه .. این - رو + میکنه ..

شفاعت در تشیع علوی عبارتست از:

تاثیری که خاطره حسین و تجدید خاطره او .. شناختن او .. ارادت ورزیدن به او .. احساسا نسبت به او در من اثر تغییر دهنده ایجاد میکنه و من ذلیل و زبون را .. یاداوری یا دیدن خاک او .. ارامگاه او شرح حال او .. عشق به او .. با شهامت .. فداکار .. بزرگ اندیش و ازاده بار میاره و من را مستحق نجات میکنه

بنابراین من ذلیل و ضعیف و زبون را که از زندگی همیشه در برابرش میلرزم که از بین نرم و همه شخصیتم شماره لیست حقوقم است چقدر مرد های معمولی (نه تنها خود حسین حتی یاران او) به چه سادگی جانشان را باختند سخاوتمندانه .. خود این دیدار در من اثر شهامت بیشتر.. ظرفیت بیشتر .. تحمل و ازادگی و روح ایمان و اعتقاد و مردانگی را تقویت میکنه و من شایسته نجات میکنه و این شفاعت .. تقلب کردن تو دستگاه و دفترو اینها نیست ..
نجات در تشیع علوی و حساب و کتاب یک ذره رد خور ,و یک ذره اب خور نداره .

11-اجتهاد
اجتهاد ازاد یکی از اصول بزرگ تشیع علوی است
که افتخار علما ما افتخارشان به این است و افتخار تشیع به اجتهاد .
اجتهاد میگوید بعد از اینکه اصول اسلام و قوانین احکام فقه تنظیم شده ولی حوادث تازه بوجود میاد نیازهای تازه بوجود میاد جامعه تغییر پیدا میکنه و نظام های زندگی فرق میکنه ..
اما مذهب و احکام مذهبی نمیتونن جوابش را بدهند ..

مجتهد به معنای کوشنده و محقق ازاد براساس اصول علم و روح مذهب میتواند این نیاز تازه زمان را و شرایط تازه حقوقی و اقتصادی و اجتماعی را بررسی کنه و حکم تازه استخراج و استنباط کنه ..
بنابراین اجتهاد ازاد باعث میشه که مذهب در احکام خاص خودش در یک دوره خاص منجمد و متوقف نشه و دائما با یک بینش متحول و با یک تحقیق و اندیشه و تفکر ازاد باعث میشه روح و استنباط ئ اندیشه و تحقیق وفهم مذهب و اصول حقوقی تکامل پیدا کنه ..در دوره های متناوب تاریخی
بنابراین اجتهاد ازاد عاملیست که مذهب را از ماندن در قابل های ثابت و منجمد نجات میدهد

اما اجتهاد در تشیع صفوی عبارتست از یک ادعای بزرگ و لقب بسیار بزرگ بدون محتوا ... مجتهد صفوی هر چه کهنه تر و منحط تر و عقب مانده تر است مجتهد تر است .
هر چه قدیمی تر لباس بپوشد .. قدیمی تر ارایش کند .. قدیمی تر رفتار کند ذائقه اش و سلیقه اش و لهجه اش و رفتارش و اطلاعاتش و همه چیزش قدیمی تر باشد مقدس تر با نفوذ تر و روحانی تر و موجه تر و بیشتر مورد توجه است به خصوص اگر از مسائل جدید .. زندگی جدید .. حوادث جدید .. اختراع جدید بی اطلاع تر باشد روزنامه نخواند رادیو نشنود . زبان خارجه نداند به اخبار گوش ندهد . از این قرن های اخیر اصلا خبری نداشته باشد که به ! به ! به ! نور علی نور است.یک پارچه نور است اصلا مال این دنیا نیست موجودی است اخروی و قدسی و روحانی و غرق در معنویات و جذب در دنیای دیگر.!
در تشیع صفوی مجتهد اصلا حرف نمیزند . چیز نمی نویسد .تفسیر نمیگوید .تاریخ نمی داند.بحث نمی کند و از صدر اسلام خبر ندارد سیره نمی خواند.
فقه می داند؟! کدام فقه؟ بر اساس چه نیازهائی؟!چه مسائلی؟نظام اقتصاد بر اساس همان تولید زراعی و دامی قبایل عربستان عصر پیغمبر! نظام اجتماعی بر اساس عصر بردگی.
نظام سیاسی؟! هیس.
تشیع صفوی در سیاست دخالت نمیکند این قسمت را به سلطنت صفوی واگذار کردند. فقط در اداب مستراح رفتن شش ماه تحقیقات دقیق و نظریات علمی مفصل است .اما راجع به موضوعاتی که به سبیل شاه عباس بر بخورد مجتهد صفوی ناپرهیزی نمی کند .زیرا مجتهد صفوی باید مرد پرهیزکاری باشد.

12-دعا :
دعا در تشیع علوی دعای خود علی است دعا در قرانه .. مظهرش دعای امام سجاد است . دعا وسیله ای است که خواست های بلند انسانی را دائما در من تلقین می کند و زنده نگه می دارد . دعایی است که مجموعه ی شعارهای یک گروه است دعایی است که مجموعه حکمت ها و اندیشه های لطیف در شناخت خدا و جهان و زندگی و انسان است .

دعا در صفوی :

وسیله ای لش بودن و جبران همه ضعف ها و ذلت ها و کمبود هاست و در یک محدوده بسیار پست و تنگ و خودخواهانه

اما سجاد را ببینید در حکومت یزید و رژیم حکومت بنی امیه برای مرز داران دعا میکند خودش هیچ مسئولیتی در جامعه ندارد کاری در دستش نیست حکومت دست دشمن است ولی برای مرزداران اسلام که مسلمانند دعا میکنه ..
برای خودش چه جور دعایی میکنه؟!خدایا : مرا ابزار دست ستم قرار مده .این دعای اوست و دعای شیعه او .
دعای شیعه صفوی از خدا و از همه ی واسطه هایش میخواهد که خدا قرض هایش را بدهد . مسافر خودش از مسافرت به سلامت برگردد تمام مسلمین زیر بمباران نابود می شوند .. ولی او یک مسافری دارد .. زنش .. اقا زاده اش .. شریکش .. پسر عمویش رفته به قزوین تو راه ماشینش پنچر نشود یا از غذا های قهوه خانه تو راه اسهال نگیرد .
در این محدوده است .. خدایا همینطور اشتباهی یک کاری کن یک حکمی برای من صادرشود و کارگزینی نفهمد و یکی از 4 تا رتبه به من تعلق بگیرد.

وسیله نفی مسئولیت , وسیله خواستن همه چیز را که باید با اندیشه و اگاهی و شعور و شایستگی و فعالیت و انجام وظایف خاص و فداکاری بدست بیاید .. دعا جایش را گرفته .
خود پیغمبر . شمشیر میخورد, زخم میخورد , به جهاد میرود شمشیر میزند . تمام دوره ای یک ماه را در خندق رنج میبرد. علی را پرچم دار میکنه و بهترین افراد و انصارش را تجهیز میکنه. و رهبری هم دست خودش است .. در احُد شکست میخوره و اونوقت این به دعا میخواد تمام جامعه مسلمین نجات پیدا کنند .. هیچ کار دیگری هم نمیکنه.


13- تقلید :
در تشیع علوی اصل تقلید بزرگترین عاملی بوده که توده های پراکنده را در دوره ای که دست شیعه نبوده و رهبری دستش به هزاران دستگاه و تریبون های تبلیغاتی به نام مسجد و امام و قاضی و واعظ و قاضی تسنن بوده و تشیع تشکیلات نداشته مرکزیت نداشته .. نظام نداشته اصل تقلید توده عامی از عالم دانشمند متخصص مجتهد اصلی بوده که هم رهبری توده را در دوره های سخت تضمین میکرده و هم یک اصل مترقی بوده که وحدت فکری را متلاشی نکنه و از طرفی دانشمندان را ازاد میزاره که اجتهاد ازاد بکنند و با هم اختلاف فکری هم داشته باشند بر خلاف امروزه که هر کسی حرف تازه یا تعبیر تازه بزنن باید گردنش را بزنند .. در تاریخ تشیع بهتر از همه تاریخ ها تصادم و جنگ عقاید بین علمای بزرگ شیعه است .. بین کسان بزرگی مثل سید رضی است و بین کلینی و امثال اینها ..
در اصول اعتقادی اختلاف است و همین اختلاف ها باعث تکامل فکر شیعه فقه شیعه و فرهنگ شیعه شده به طوریکه عبدالرحن بدوی داشنمند امروزی میگه که اصولا مذهب بینش معنوی و نهضت فکری و روحی و فرو رفتن در اعماق قالب های فکری و مذهبی کار تشیع است .. از طرفی دانشمندان و متفکرین را ازاد میگذاره به طوریکه میگه (لل مخطی للمصیب أجران و لل مخطی أجر واحد) می گوید : اگر من حرفی زدم ودرست بود حرفم .. دو تا اجر دارم یکی بر ای اینکه کار کردم تحقیق کردم و یکی برای اینکه حقیقت را پیدا کردم
اما اگر یک حرف یا نظریه تازه گفتم و غلط بود حرفم! باز هم یک اجر دارم.. حرمت به اندیشه و حرمت به کار و تحقیق علمی.. ولو حرفم غلط

حالا حرفیه که میگه تو بحثی که کردی در مورد امام زمان یا راجب فلان کردی بسیار درست و بسیار تازه! واقعا اثبات کردی.. اما یک اقایی هست تو محله ما که او دلخور شده خیال کرده برای او گفتی و یک شوخی کردی ! و بعد اصلا میخواد مارو بسوزونه یا شمع اجین کنه .. تحمل دیگه نداره
عالم در اجتهادش ازاد است و عامی باید در برابر مجتهد مقلد باشه . یک نظام در عین حال اجتماعی و در عین حال علمی

اما تقلید در تشیع صفوی :
یعنی (صم بکم عمی) بودن همه مردم در برابر کسانی که لباس رسمی دارند و رسمیت هم به نامشان در نظام صفوی ابلاغ شده و دیگران به کلی حق تحقیق و برداشت و استنباط تازه ندارند و بعدتمام اصول اعتقادی , احکام ,ارا و راه حل ها نظریات و مسائل عقلی و اجتماعی همه بی منطق و بی تحلیل یکنواخت خشک صادر میشه و عقیده را هم به عموم بخش نامه میکنند (نه درفروع تنها در اصول اعتقادی حتی در انتخابی که میخواهیم بکنیم در کاری که میخوایم بکنیم در زندگی که میخوایم بکنیم و بعد باید همه چیز رو بپرسیم)

در تشیع علوی اصولا در اصول اعتقادی تقلید از عالم بزرگ هم حرامه و در تشیع صفوی همه مقلدند حتی در مسائل عقلی ! ..

ادامه دارد...
     
  
صفحه  صفحه 3 از 54:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  51  52  53  54  پسین » 
مذهب
مذهب

شیعه مذهب واقعی یا مذهب ایرانی؟

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA