انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 32 از 54:  « پیشین  1  ...  31  32  33  ...  53  54  پسین »

شیعه مذهب واقعی یا مذهب ایرانی؟


مرد

 
rostam91: و يا اينكه قرآني را كه از دست حضرت علي به امام زمان رسيده را به ما نشان دهيد!؟
اگه به نشون دادنه که خیلی چیزها باید نشون داده بشه

یاد حرف بچه گیها مون افتادم تا یکی میگفت یک چیزی دارم بقیه میپفتن اگه راست میگی نشون بده

ولی الان دادا بزرگ شدیم شما هم احتمالا بزرگ شدی و این حرفا زشته

قران از لحاظ کلامی و ایات تحریف نشده و کسر و اضافه ای به اون نشده اما ترتیب نزولایاتدر اون بهم ریخته و ایات بصورت متواتر بیان نشدن

البته عدم حضور حضرت علی در جمع اوری قران با وجود اینکه یکی از کاتبان وحی و نزدیکترین فرد به پیامبر بوه بواسطه عدم دعوت خلفا خودش مشخص میکنه که نیت های سوئی وجو داشته

جالبه خلفائی که از روز اول حکومتتا مدتها روایات و ایات مبسوطهبین مردم رو جمع و نابود میکردن و عمر کسانی که نقل روایت میکردن رو تنبیه میکرده تا ایات و روایات فقط از کانال و فیلتر اونها پخش بشه چگونه ممکنه ادم مناسبی برای جمع اوری قران باشه


در قران سوره های زیادی هست که مندرجات اون با هم مربوط نیستن و هر کدوم به مطلبی میپردازن که اصلا به هم مربوط نمیشه و توجیه شیعه البته یکی از توجیه ها اینه و یاسوره هایی که قسمتی از اونها که در ابتداست مدنی است و انتهای اونها مکی


ر انتها اینکه برخی شیعیان معتق به جابجایی ایات قران هستند و برخی نه و این مور اختلاف است پس شما اعتقادات شیعه رو لازم نیست به خوده اونها یا بدین
----------------------------------------------------------------------------

پرسش : شنیده ام که مرحوم علامه طباطبائی در المیزان نظر دارند که برخی آیات قران از جای خودشان جابجا شده اند. در صورت صحت این امر لطفا آدرس آنرا اعلام کنید.

پاسخ

در جواب سوال اول شما باید گفت که علامه (رض) در المیزان این گونه فرموده اند :" عده‏ای از محدثین شیعه و حشویه و جماعتی از محدثین اهل سنت را عقیده بر این است که قرآن کریم تحریف شده، به این معنا که چیزی از آن افتاده و پاره‏ای الفاظ آن تغییر یافته، و ترتیب آیات آن بهم خورده. و اما تحریف به معنای زیاد شدن چیزی در آن فرضیه‏ایست که احدی از علمای اسلام بدان قائل نشده است."[1]سپس ایشان با مباحث استدلالی مفصل نه تنها این نظر را نپذیرفته اند بلکه آن را مردود دانسته و خط بطلان برآن کشیده اند.[2]

[1] ترجمه المیزان، ج‏12، ص: 157

[2] برای مطالعه این مبحث و استدلالات علامه به ترجمه تفسیر المیزان ،ج12،ص157 به بعد رجوع کنید.


خلاصه خوبه یکبار نگاه کنی ببینی چه کسانی قائل به جابجایی ایات هستن و چه کسانی نیستن



در مورد مصحف مهدی هم قرانی است که امیر المونین اون رو کتابت کردن وو دست به دست به بقیه الله رسیده
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  ویرایش شده توسط: mohan1978   
مرد

 
rostam91: تواتر روایتهای تحریف قرآن نزد شیعه به اندازه روایتهای امامت هست
جناب آقا شما متنی را که از مرآت العقول مرحوم مجلسی بیان کردید را از فرط خوشحالی خوب نخوانده ائید و خوب نفهمیده ائید

کلامی را که نقل کرده ائید ناقص نقل کرده ائید در قسمت اول از مرحوم مجلسی نقل می کنید که : (عن هذا الدلیل بوجوه:
الأول: أنا لا نسلم أن الآیة نزلت فیهم، بل المراد بها أزواجه صلى الله علیه و آله و سلم لكون الخطاب فی سابقها و لا حقها متوجها إلیهن، و یرد علیه أن هذا المنع بمجرده بعد ورود تلك الروایات المتواترة من المخالف و المؤالف غیر مسموع و أما السند فمردود بما ستقف علیه فی كتاب) این قسمت را خوب نفهمیده می پرید قسمت دوم و مغالطه می کنید ... مرحوم مجلسی نقل بیان می کنند که از فلان دلیل اینگونه جواب داده شده است و دوباره این جواب را رد می کنند با این بیان :و یرد علیه أن هذا المنع بمجرده بعد ورود تلك الروایات المتواترة من المخالف و المؤالف غیر مسموع و أما السند فمردود بما ستقف علیه فی كتاب...کجای این بیان دال بر این است که مرحوم مجلسی قائل به تحریف در قرآن می باشند ؟؟ آیا کسی نقلی را از کسی نقل بکند این نشان از این است که وی آنرا قبول دارد؟؟
از این قسمت(القرآن مما سننقل من روایات الفریقین أن ترتیب القرآن الذی بیننا لیس من فعل المعصوم حتى لا یتطرق إلیه الغلط، مع أنه روى البخاری و الترمذی و صاحب جامع الأصول عن ابن شهاب عن خارجة بن زید بن ثابت أنه سمع زید بن ثابت یقول: فقدت آیة فی سورة الأحزاب حین نسخت الصحف قد كنت أسمع رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم یقرأ بها فالتمسناها فوجدناها مع خزیمة بن ثابت الأنصاری" مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ" فألحقناها فی سورتها من المصحف، ) چگونه می گوئید ایشان قائل به تحریف در کتاب الله شده اند؟؟در حالی که در ادامه از علمای سنی بیان می کنند که ایشان ( بخاری و ترمذی و ...)قائل به تحریف در قرآن می باشند .
جناب خود بخاری و ترمذی اعتراف دارند که از سوره احزاب آیاتی چند حذف شده اند
از طرف دیگر عقل قبول دارد وقتی قرآن را یک عده صحابی که معصوم از اشتباه و خطا نمی باشند وقتی جمع آوری می کنند احتمال دارد که آیاتی جابجا شوند
قسمت ( و لو سلم عدم التغییر فی الترتیب فنقول: سیأتی أخبار مستفیضة بأنه سقط من القرآن آیات كثیرة فلعله سقط مما قبل الآیة و ما بعدها آیات لو ثبتت لم یفت الربط الظاهری بینهما، و قد وقع فی سورة الأحزاب بعینها ما یشبه هذا، فإن الله سبحانه بعد ما خاطب الزوجات بآیات مصدرة بقوله تعالى:" قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا" الآیة عدل إلى مخاطبة المؤمنین بما لا تعلق فیه بالزوجات بآیات كثیرة، ثم عاد إلى الأمر بمخاطبتهن و غیرهن بقوله سبحانه:" یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ".
و قد عرفت اعتراف الخصم فیما رووا أنه كان قد سقط منها آیة فألحقت، فلا یستبعد أن یكون الساقط أكثر من آیة و لم یلحق غیرها.) را اصلاً نخوانده ائید و از فرط خوشحالی رنگی کرده ائید و مغلطه ... مرحوم علامه مجلسی می فرمایند اگر قبول کنیم که در قرآن تحریف صورت نگرفته با اینکه آقایان بخاری و ترمذی اعتراف کرده اند بر اینکه تحریف شده و آیاتی ساقط شده گوئیم سیاق آیات سوره احزاب و خطاباتی را که خداوند متعال بیان می فرماید دال بر این است که در آیه تطهیر مخاطب زنان پیامبر نمی باشند
چرا ادامه ندادید سخن مرحوم مجلسی را ؟؟؟؟

بحث هنوز مفصل هست منتها تا کی میخواهید حرفهای علمای مارو ببرید و یک تکه اش رو بیارین و نتیجه بگیرین یک کم حق بین و عادل باشین
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
چهارمین ستاره درخشان خلافت اسلامی

حضرت علی ابن ابیطالب «رض»

حضرت عمر رضی الله عنه در آخرین لحظات خود، شش نفر از اصحاب را به عنوان اعضای شورا انتخاب کرد که آنان از میان خود یکی را به جانشینی وی بر گزینند . این شش نفر عبارت بودند از: عثمان بن عفان، علی ابن ابی طالب، طلحه بن عبیدالله، زبیربن عوام، سعد بن ابی وقاص و عبدالرحمن بن عوف ( رضی الله عنهم )۱

ایشان از اینکه به طور معین یکی از اینها را به خلافت انتصاب کند، اجتناب کرد و گفت(نمی خواهم بار خلافت را هم در حال حیات و هم بعد از مرگ بدوش بکشم. اگر خداوند به شما اراده ی خیری داشته باشد، شما را به بهترین آنها متفق خواهد نمود، همان گونه که بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم بر بهترینتان متفق گردانید).۲

تقوی و خدا ترسی بی شایبه ی، وی را بر آن داشت تا سعید بن زید را- هر چند او نیز از جمله ده نفر بشارت یافته به بهشت (عشره مبشره) بود- از اعضای شورا قرار ندهد. زیرا او پسر عمویش بود و می ترسید که مبادا به خاطر مراعات نسبتش با امیرالمومنین او را انتخاب کنند، بنابراین نام او را به میان نیاورد. به اهل شورا گفت که پسرش عبدالله- که از فقهای صحابه بود- در شورا- به عنوان ناظر- حضور یابد، ولی حق انتخاب نداشته باشد. و وصیت نمود که صهیب رومی تا سه روزی که کار شورای انتخاب خلیفه به پایان می رسد، امام جماعت مسلمین باشد و توصیه کرد مردم اهل شورا را در این امر یاری کنند، نیز فرمود: (گمان نمی کنم مردم کسی را بر عثمان و علی ترجیح دهند).پس از پایان مراسم تشییع و تدفین سیدنا عمر رضی الله عنه حضرت مقداد بن اسود، اهل شورا را در خانه ای فرا خواند. بعد از مدتها بحث و تبادل نظر به این نتیجه رسیدند که سه نفر از آنان به نفع سه نفر دیگر کنار روند؛ زبیر به نفع علی و سعد به نفع عبدالرحن بن عوف و طلحه به نفع عثمان کنار رفتند و حق خود را به آنها بخشیدند. سپس عبدالرحمن به عثمان و علی رو کرد و گفت کدامیک از شما نیز از حق خود دست بر می دارید تا حق انتخاب از میان دو نفر باقی مانده به او سپرده شود؟ و او نیز با در نظر گرفتن خدا و مصلحت دین، برترین را انتخاب کند)، عثمان و علی هر دو سکوت کردند. لذا خود عبدالرحمن از حق خود منصرف شد و گفت: ((خداوند را بر عملکرد خود ناظر دانسته و مصلحت اسلام را در نظر خواهم گرفت، و در انتخاب بهترین شما تمام تلاش خود را به کار خواهم برد))، عثمان و علی هر دو موافقت کردند. سپس عبدالرحمن با هر یک از آنها به طور جداگانه صحبت کرد و فضایل آنها را بر شمرد و از هر کدام از آنان عهد گرفت که اگر به خلافت انتخاب شد، از او اطاعت کرده و بر این امر راضی باشد، که هر دو پذیرفتند.با این که عبدالرحمن رضی الله عنه در همان لحظه ی اول می توانست یکی از آن دو نامزد را انتخاب کند، ولی بدون مراجعه به آرای عمومی و تحقیق و مشورت با مسلمانان از این کار خودداری نمود و تمام ساعات این سه شبانه روز را در نماز و استخاره و دعا و همه پرسی از فرماندهان سپاه، بزرگان صحابه از مهاجرین و انصار و اقشار مختلف مردم حتی زنان خانه دار و نوجوانان و کودکان مکتبی و مسافرانی که از اطراف به شهر مدینه می آمدند، صرف نمود. از آنان هم در خلوت و هم در محافل عمومی نظر خواهی کرد و از آراء مردم نسبت به این دو نامزد مطلع گشت. روز چهارم وفات سیدنا عمر که مدت انتخابات پایان می یافت، عبدالرحمن رضی الله عنه بار دیگر اهل شورا و عثمان و علی را در همان خانه فرا خواند و خطاب به آنها گفت: ((من در مورد شما از مردم نظر خواهی کرده ام، هیچ کسی منکر فضیلت شما نیست))؛ سپس مجدداً از آنان عهد گرفت که در صورت انتخاب هر یک از آنان دیگری باید راضی باشد و از فرد منتخب باید اطاعت کند. آنگاه همراه آنان به سوی مسجد رهسپار شد. در این روز حضرت عبدالرحمن عمامه ای را بر سر گذاشته بود که رسول الله صلی الله علیه وسلم به ایشان عنایت کرده بود، نیز شمشیر به دوش انداخته بود. افراد خاصی را فرستاد تا شخصیت های مهم مهاجران و انصار را خبر کنند. برای نماز، اذان داده شد. جمعیت به حدی فشرده و چسبیده به هم نشسته بودند که عثمان در قسمت آخر مسجد جایی پیدا کرد و نشست. عبدالرحمن بر منبر پیامبرصلی الله علیه وسلم بالا رفت و بعد از کمی توقف و خواندن چند کلمه دعا، که بسیاری از مردم بر اثر ازدحام آن را نشنیدند، خطاب به عموم گفت: ((ای مردم، من در این مدت چه به طور خصوصی و چه به طور علنی، درباره ی این دو مرد از همه ی شما نظر خواهی کرده ام، دیدم شما هیچ احدی را برای این کار بهتر از علی و عثمان نمی دانید؛ اینک وقت آن است که یکی از آنها انتخاب شود))؛ سپس رو به حضرت علی کرد و گفت: (( ای علی جلو تشریف بیاور! ))، علی جلو آمد و کنار منبر ایستاد، عبدالرحمن دست او را گرفت و به او گفت: (( آیا عهد می کنی که مطابق کتاب خدا و سنت پیامبر و روش ابوبکر و عمر رفتار کنی؟)). علی در جواب گفت: ((خیر! ولی به اندازه توانایی خود در ادای امر خلافت تلاش خواهم کرد)). عبدالرحمن دست او را گذاشت و عثمان را نزد خود فراخواند، او نیز آمد، عبدالرحمن دست او را گرفت و گفت: ((با من عهد می کنی اگر به خلافت انتخاب شدی مطابق کتاب خدا و سنت پیامبرصلی الله علیه وسلم و به روش ابوبکر و عمر رفتار کنی؟)). عثمان گفت: ((آری)). ( 3 ) عبدالرحمن پس از شنیدن این جواب در حالی که دست عثمان را گرفته بود، سرش را به سوی آسمان بلند کرد و سه مرتبه گفت: ((خدا یا بشنو و گواه باش؛ خدا یا آنچه در این باره بر عهده ی من بود اکنون به عهده ی عثمان واگذار نمودم)). مردم با شنیدن این جمله ها برای بیعت با عثمان به سوی منبر هجوم آوردند. در این هنگام عبدالرحمن بالای منبر در جای پیامبرصلی الله علیه وسلم نشست و عثمان را پایین تر بر پله ی دوم نشاند و مردم با طیب خاطر با او بیعت می کردند، و سیدنا علی مرتضی طبق تعهد خود در ابتدا با ایشان بیعت کرد؛ بعضی گفته اند در آخر بیعت کردند.( 4 )
_______________________
1- این شش نفر از جمله ده نفری هستند که رسول الله صلی الله علیه وسلم به آنها مژده بهشت داده بود.
2- مورخ و محقق معروف شیعه سید امیر علی می نویسد: عمر خیلی خوب می توانست که حضرت علی یا پسر پرهیزگارش عبدالله معروف به ابن عمر را جانشین کند لیکن روی اصل پیروی از وجدان که از خصایص او بود مساله انتخاب خلیفه ی بعد از خود را به نظر شش نفر از سرشناسان مدینه وا گذاشت. (تاریخ عرب و اسلام، ص: 50)
3- مردم شیوه خلافت ابوبکر و عمر را پسندیده و قلبلاً دوست داشتند و یقین نموده بودند روشی که بتوان آن را خلافت بر شیوه ی پیامبر نامید همین است و در سایه ی آن از ظلم و جور و از هر خطری محفوظ خواهند ماند، لذا وقتی عثمان اطمینان داد که بر کتاب خدا و سنت پیامبرصلی الله علیه وسلم عمل می کند و شیوه ی ابوبکر و عمر را ادامه می دهد، عبدالرحمن و تمام حاضرین جلسه با اطمینان قلب ابراز خوشحالی نمودند. از سوی دیگر حضرت علی- که عالم به کتاب و سنت بود و حق اجتهاد داشت- کاملاً حق داشت که چنین سخنی به زبان بیاورد، ولی این برای اطمینان دادن مردم کافی نبود، زیرا آنان شیفته ی برنامه ی خدا پسندانه ی دو خلیفه قبلی بودند، لذا عثمان را که خود را متعهد به کتاب و سنت و شیوه ی آنان کرده بود، ترجیح دادند. ] به همین دلیل هنگامی که حضرت حسن خلافت را به حضرت معاویه واگذار نمود یکی از شرایطش این بود که به کتاب خدا و سنت رسول و سیره خلفای راشدین عمل کند. (ملا باقر مجلسی، جلاء العیون ج: 1، ص: 393، چاپ تهران 1398 ه، الفصول المهمه فی معرفه احوال الائمه ص: 163 منتهی الامال، عباس قمی، ص: 314. م [
4- ابن کثیر، البدایه و النهایه: 7/147-144، این روایت را بدان جهت ترجیح دادیم که جامعترین روایات است و برگرفته از صحاح و اخبار معتبر استفضائل حضرت علی (رض) در تفسیر مجمع البیان و کتب دیگر از عبد الله بن عباس چنین نقل شده : که روزى در کنار چاه زمزم نشسته بود و براى مردم از قول پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) حدیث نقل مى کرد ناگهان مردى که عمامه اى بر سر داشت و صورت خود را پوشانیده بود نزدیک آمد و هر مرتبه که ابن عباس از پیغمبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) حدیث نقل مى کرد او نیز با جمله قال رسول الله حدیث دیگرى از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل مى نمود.
ابن عباس او را قسم داد تا خود را معرفى کند، او صورت خود را گشود و صدا زد اى مردم ! هر کس مرا نمى شناسد بداند من ابوذر غفارى هستم با این گوشهاى خودم از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) شنیدم ، و اگر دروغ مى گویم هر دو گوشم کر باد، و با این چشمان خود این جریان را دیدم و اگر دروغ مى گویم هر دو کور باد، که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود:
على قائد البررة و قاتل الکفرة منصور من نصره مخذول من خذله .
على (علیه السلام ) پیشواى نیکان است ، و کشنده کافران ، هر کس او را یارى کند، خدا یاریش خواهد کرد، و هر کس دست از یاریش بردارد، خدا دست از یارى او برخواهد داشت .
سپس ابوذر اضافه کرد: اى مردم روزى از روزها با رسولخدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در مسجد نماز مى خواندم ، سائلى وارد مسجد شد و از مردم تقاضاى کمک کرد، ولى کسى چیزى به او نداد، او دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت : خدایا تو شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضاى کمک کردم ولى کسى جواب مساعد به من نداد، در همین حال على (علیه السلام ) که در حال رکوع بود با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد. سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آنحضرت بیرون آورد، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) که در حال نماز بود این جریان را مشاهده کرد، هنگامى که از نماز فارغ شد، سر به سوى آسمان بلند کرد و چنین گفت :
خداوندا برادرم موسى از تو تقاضا کرد که روح او را وسیع گردانى و کارها را بر او آسان سازى و گره از زبان او بگشائى تا مردم گفتارش را درک کنند، و نیز موسى درخواست کرد هارون را که برادرش بود وزیر و یاورش قرار دهى و بوسیله او نیرویش را زیاد کنى و در کارهایش شریک سازى . خداوندا! من محمد پیامبر و برگزیده توام ، سینه مرا گشاده کن و کارها را بر من آسان ساز، از خاندانم على (علیه السلام ) را وزیر من گردان تا بوسیله او، پشتم قوى و محکم گردد.
ابوذر مى گوید: هنوز دعاى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) پایان نیافته بود که جبرئیل نازل شد و به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) گفت : بخوان ، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود: چه بخوانم ، گفت بخوان
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا...
البته این شان نزول از طرق مختلف (چنانکه خواهد آمد) نقل شده که گاهى در جزئیات و خصوصیات مطلب با هم تفاوتهائى دارند ولى اساس و عصاره همه یکى است . تفسیر : این آیه با کلمه انما که در لغت عرب به معنى انحصار مى آید شروع شده و مى گوید: ولى و سرپرست و متصرف در امور شما سه کس است : خدا و پیامبر و کسانى که ایمان آورده اند، و نماز را برپا مى دارند و در حال رکوع زکات مى دهند.
(انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤ تون الزکاة و هم راکعون ).
شک نیست که رکوع در این آیه به معنى رکوع نماز است ، نه به معنى خضوع ، زیرا در عرف شرع و اصطلاح قرآن ، هنگامى که رکوع گفته مى شود به همان معنى معروف آن یعنى رکوع نماز است ، و علاوه بر شان نزول آیه و روایات متعددى که در زمینه انگشتر بخشیدن على (علیه السلام ) در حال رکوع وارد شده و مشروحا بیان خواهیم کرد، ذکر جمله یقیمون الصلاة نیز شاهد بر این موضوع است ، و ما در هیچ مورد در قرآن نداریم که تعبیر شده باشد زکات را با خضوع بدهید، بلکه باید با اخلاص نیت و عدم منت داد. همچنین شک نیست که کلمه ولى در آیه به معنى دوست و یا ناصر و یاور نیست زیرا ولایت به معنى دوستى و یارى کردن مخصوص کسانى نیست که نماز مى خوانند، و در حال رکوع زکات مى دهند، بلکه یک حکم عمومى است که همه مسلمانان را در بر مى گیرد، همه مسلمین باید یکدیگر را دوست بدارند و یارى کنند حتى آنهائى که زکات بر آنها واجب نیست ، و اصولا چیزى ندارند که زکات بدهند، تا چه رسد به اینکه بخواهند در حال رکوع زکاتى بپردازند، آنها هم باید دوست و یار و یاور یکدیگر باشند.
از اینجا روشن مى شود که منظور از ولى در آیه فوق ولایت به معنى
سرپرستى و تصرف و رهبرى مادى و معنوى است ، بخصوص اینکه این ولایت در ردیف ولایت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و ولایت خدا قرار گرفته و هر سه با یک جمله ادا شده است .
و به این ترتیب ، آیه از آیاتى است که به عنوان یک نص قرآنى دلالت بر ولایت و امامت على (علیه السلام ) مى کند.
ولى در اینجا بحثهاى مهمى است که باید به طور جداگانه ، مورد بررسى قرار گیرد:
شهادت احادیث و مفسران و مورخان
همانطور که اشاره کردیم در بسیارى از کتب اسلامى و منابع اهل تسنن ، روایات متعددى دائر بر اینکه آیه فوق در شان على (علیه السلام ) نازل شده نقل گردیده که در بعضى از آنها اشاره به مساله بخشیدن انگشتر در حال رکوع نیز شده و در بعضى نشده ، و تنها به نزول آیه درباره على (علیه السلام ) قناعت گردیده است .
این روایت را ابن عباس و عمار یاسر و عبد الله بن سلام و سلمة بن کهیل و انس بن مالک و عتبة بن حکیم و عبد الله ابى و عبد الله بن غالب و جابر بن عبد الله انصارى و ابوذر غفارى نقل کرده اند.
و علاوه بر ده نفر که در بالا ذکر شده از خود على (علیه السلام ) نیز این روایت در کتب اهل تسنن نقل شده است .
جالب اینکه در کتاب غایة المرام تعداد 24 حدیث در این باره از طرق
اهل تسنن و 19 حدیث از طرق شیعه نقل کرده است .
کتابهاى معروفى که این حدیث در آن نقل شده از سى کتاب تجاوز مى کند که همه از منابع اهل تسنن است ، از جمله محب الدین طبرى در ذخائر العقبى صفحه 88 و علامه قاضى شوکانى در تفسیر فتح القدیر جلد دوم صفحه 50 و در جامع الاصول جلد نهم صفحه 478 و در اسباب النزول واحدى صفحه 148 و در لباب النقول سیوطى صفحه 90 و در تذکرة سبط بن جوزى صفحه 18 و در نور الابصار شبلنجى صفحه 105 و در تفسیر طبرى صفحه 165 و در کتاب الکافى الشاف ابن حجر عسقلانى صفحه 56 و در مفاتیح الغیب رازى جلد سوم صفحه 431 و در تفسیر در المنصور جلد 2 صفحه 393 و در کتاب کنز العمال جلد 6 صفحه 391 و مسند ابن مردویه و مسند ابن الشیخ و علاوه بر اینها در صحیح نسائى و کتاب الجمع بین الصحاح السته و کتابهاى متعدد دیگرى این احادیث آمده است .
با اینحال چگونه مى توان اینهمه احادیث را نادیده گرفت ، در حالى که در شان نزول آیات دیگر به یک یا دو روایت قناعت مى کنند، اما گویا تعصب اجازه نمى دهد که اینهمه روایات و اینهمه گواهى دانشمندان درباره شان نزول آیه فوق مورد توجه قرار گیرد.
و اگر بنا شود در تفسیر آیه اى از قرآن این همه روایات نادیده گرفته شود ما باید در تفسیر آیات قرآنى اصولا به هیچ روایتى توجه نکنیم ، زیرا درباره شان نزول کمتر آیه اى از آیات قرآن اینهمه روایت وارد شده است .
این مساله بقدرى روشن و آشکار بوده که حسان بن ثابت شاعر معروف عصر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مضمون روایت فوقرا در اشعار خود که درباره على (علیه السلام ) سروده چنین آورده است :
فانت الذى اعطیت اذ کنت راکعا زکاتا فدتک النفس یا خیر راکع فانزل فیک الله خیر ولایة و بینها فى محکمات الشرایع یعنى : تو بودى که در حال رکوع زکات بخشیدى ، جان بفداى تو باد اى بهترین رکوع کنندگان .
و به دنبال آن خداوند بهترین ولایت را درباره تو نازل کرد و در ضمن قرآن مجید آنرا ثبت نمود.
پاسخ به هشت ایراد مخالفان بر آیه ولایت
جمعى از متعصبان اهل تسنن اصرار دارند که ایرادهاى متعددى به نزول این آیه در مورد على (علیه السلام ) و همچنین به تفسیر ولایت به عنوان سرپرستى و تصرف و امامت بنمایند که ما ذیلا مهمترین آنها را عنوان کرده و مورد بررسى قرار مى دهیم :

1 - از جمله اشکالاتى که نسبت به نزول آیه فوق در مورد على (علیه السلام ) گرفته اند این است که آیه با توجه به کلمه الذین که براى جمع است ، قابل تطبیق بر یکفرد نیست ، و به عبارت دیگر آیه مى گوید: ولى شما آنهائى هستند که نماز را بر پا مى دارند و در حال رکوع زکات مى دهند، این عبارت چگونه بر یک شخص مانند على (علیه السلام ) قابل تطبیق است !.
پاسخ
در ادبیات عرب مکرر دیده مى شود که از مفرد به لفظ جمع ، تعبیر آورده شده است از جمله در آیه مباهله مى بینیم که کلمه نسائنا به صورت جمع آمده در صورتى که منظور از آن طبق شان نزولهاى متعددى که وارد شده فاطمه زهرا (علیهاالسلام ) است ، و همچنین انفسنا جمع است در صورتى که از مردان غیر از پیغمبر کسى جز على (علیه السلام ) در آن جریان نبود و در آیه 172 سوره آل عمران در داستان جنگ احد مى خوانیم .
الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا.
و همانطور که در تفسیر این آیه بعضى از مفسران شان نزول آنرا درباره نعیم بن مسعود که یکفرد بیشتر نبود مى دانند.
و همچنین در آیه 52 سوره مائده مى خوانیم یقولون نخشى ان تصیبنا دائرة در حالى که آیه در مورد عبد الله ابى وارد شده است و همچنین در آیه اول سوره ممتحنه و آیه 8 سوره منافقون و 215 و 274 سوره بقره تعبیراتى دیده مى شود که عموما به صورت جمع است ، ولى طبق آنچه در شان نزول آنها آمده منظور از آن یکفرد بوده است .
این تعبیر یا بخاطر این است که اهمیت موقعیت آن فرد و نقش مؤ ثرى که در این کار داشته روشن شود و یا بخاطر آن است که حکم در شکل کلى عرضه شود، اگر چه مصداق آن منحصر به یکفرد بوده باشد، در بسیارى از آیات قرآن ضمیر جمع به خداوند که احد و واحد است به عنوان تعظیم گفته شده است .
البته انکار نمى توان کرد که استعمال لفظ جمع در مفرد به اصطلاح ، خلاف ظاهر است و بدون قرینه جایز نیست ، ولى با وجود آنهمه روایاتى که در شان نزول آیه وارد شده است ، قرینه روشنى بر چنین تفسیرى خواهیم داشت ، و حتى در موارد دیگر به کمتر از این قرینه نیز قناعت مى شود.

2 - فخر رازى و بعضى دیگر از متعصبان ایراد کرده اند که على (علیه السلام ) با آن توجه خاصى که در حال نماز داشت و غرق در مناجات پروردگار بود (تا آنجا که معروف است پیکان تیر از پایش ‍ بیرون آوردند و توجه پیدا نکرد) چگونه ممکن است صداى سائلى را شنیده و به او توجه پیدا کند!
پاسخ - آنها که این ایراد را مى کنند از این نکته غفلت دارند که شنیدن صداى سائل و به کمک او پرداختن توجه به خویشتن نیست ، بلکه عین توجه بخدا است ، على (علیه السلام ) در حال نماز از خود بیگانه بود نه از خدا، و مى دانیم بیگانگى از خلق خدا بیگانگى از خدا است و به تعبیر روشن تر: پرداختن زکات در نماز انجام عبادت در ضمن عبادت است . نه انجام یک عمل مباح در ضمن عبادت و باز به تعبیر دیگر آنچه با روح عبادت سازگار نیست ، توجه به مسائل مربوط به زندگى مادى و شخصى است و اما توجه به آنچه در مسیر رضاى خدا است ، کاملا با روح عبادت سازگار است و آن را تاکید مى کند، ذکر این نکته نیز لازم است که معنى غرق شدن در توجه به خدا این نیست که انسان بى اختیار احساس خود را از دست بدهد بلکه با اراده خویش توجه خود را از آنچه در راه خدا و براى خدا نیست بر مى گیرد.
جالب اینکه فخر رازى کار تعصب را بجائى رسانیده که اشاره على (علیه السلام ) را به سائل براى اینکه بیاید و خودش انگشتر را از انگشت حضرت بیرون کند، مصداق فعل کثیر که منافات با نماز دارد، دانسته است در حالى که در نماز کارهائى جایز است انسان انجام بدهد که به مراتب از این اشاره بیشتر است و در عین حال ضررى براى نماز ندارد تا آنجا که کشتن حشراتى مانند مار و عقرب و یا برداشتن و گذاشتن کودک و حتى شیر دادن بچه شیر خوار را جزء فعل کثیر ندانسته اند، چگونه یک اشاره جزء فعل کثیر شد، ولى هنگامیکه دانشمندى گرفتار طوفان تعصب مى شود اینگونه اشتباهات براى او جاى تعجب نیست !.

3 - اشکال دیگرى که به آیه کرده اند در مورد معنى کلمه ولى است که آنرا به معنى دوست و یارى کننده و امثال آن گرفتهاند نه بمعنى متصرف و سرپرست و صاحب اختیار.
پاسخ - همانطور که در تفسیر آیه در بالا ذکر کردیم کلمه ولى در اینجا نمى تواند به معنى دوست و یارى کننده بوده باشد، زیرا این صفت براى همه مؤ منان ثابت است نه مؤ منان خاصى که در آیه ذکر شده که نماز را برپا مى دارند و در حال رکوع زکات مى دهند، و به عبارت دیگر دوستى و یارى کردن ، یک حکم عمومى است ، در حالى که آیه ناظر به بیان یک حکم خصوصى مى باشد و لذا بعد از ذکر ایمان ، صفات خاصى را بیان کرده است که مخصوص به یک فرد مى شود.

4 - مى گویند على (علیه السلام ) چه زکات واجبى بر ذمه داشت با اینکه از مال دنیا چیزى براى خود فراهم نساخته بود و اگر منظور صدقه مستحب است که به آن زکات گفته نمى شود!!
پاسخ - اولا به گواهى تواریخ على (علیه السلام ) از دسترنج خود اموال فراوانى تحصیل کرد و در راه خدا داد تا آنجا که مى نویسند هزار برده را از دسترنج خود آزاد نمود، بعلاوه سهم او از غنائم جنگى نیز قابل ملاحظه بود، بنابراین اندوخته مختصرى که زکات به آن تعلق گیرد و یا نخلستان کوچکى که واجب باشد زکات آنرا بپردازد چیز مهمى نبوده است که على (علیه السلام ) فاقد آن باشد، و اینرا نیز مى دانیم که فوریت وجوب پرداخت زکات فوریت عرفى است که با خواندن یک نماز منافات ندارد.
ثانیا اطلاق زکات بر زکات مستحب در قرآن مجید فراوان است ، در بسیارى از سوره هاى مکى کلمه زکات آمده که منظور از آن همان زکات مستحب است ، زیرا وجوب زکات مسلما بعد از هجرت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به مدینه ، بوده است (آیه 3 سوره نمل و آیه 39 سوره روم و 4 سوره لقمان و 7 سوره فصلت و غیر اینها).

5 - مى گویند: ما اگر ایمان به خلافت بلا فصل على (علیه السلام ) داشته باشیم بالاخره باید قبول کنیم که مربوط به زمان بعد از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بوده ، بنابراین على (علیه السلام ) در آنروز ولى نبود، و به عبارت دیگر ولایت در آن روز براى او بالقوه بود نه بالفعل در حالى که ظاهر آیه ولایت بالفعل را مى رساند.
پاسخ - در سخنان روز مرده در تعبیرات ادبى بسیار دیده مى شود که اسم یا عنوانى به افرادى گفته مى شود که آنرا بالقوه دارند مثلا انسان در حال حیات خود وصیت مى کند و کسى را به عنوان وصى خود و قیم اطفال خویش تعیین مى نماید و از همان وقت عنوان وصى و قیم به آن شخص گفته مى شود، در حالى که طرف هنوز در حیات است و نمرده است ، در روایاتى که در مورد على (علیه السلام ) از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در طرق شیعه و سنى نقل شده مى خوانیم که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) او را وصى و خ
     
  
مرد

 
اسناد مربوط به تحریف قرآن در کتب تشیع
[imgs= ][/imgs]

[imgs= ][/imgs]

[imgs= ][/imgs]

[imgs= ][/imgs]

این در حالی است که خداوند در قرآن آیه ۹ سوره حجر میفرماید:
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ‏
ما خود قرآن را فرستاده‌ايم و خود ما پاسدار آن مي‌باشيم ( و تا روز رستاخيز آن را از دستبرد دشمنان و از هرگونه تغيير و تبديل زمان محفوظ و مصون مي‌داريم ) .‏
مومن واقعی کسی است که به خداوند و اونچه نازل کرده باور قلبی داشته باشه و کسی که معتقد به تحریف قرآن اعم از جابجائی آیات یا کم و زیاد شدن حتی یک کلمه اون باشه مسلما کافره !
مسلما کسی که معتقد باشه کلمه ای مثل اسم علی یا آل محمد از قرآن حذف شده مسلمان نیست!
     
  
مرد

 
اول در مورد کتاب فیض کاشانی و مجلسی که شما میگین به تحریف قران اعتقا دارن

هر دو این اقایان این بحث رو عنوان کردن جهت رد کردن و نه تایید اون

بازهم سطحی نگری شما به دامان خودتان بر میگردد

اینکه شخصی داستان یا باوری را در کتب خود جهت بررسی یا رد و قبول ذکر کند موضع نویسنه را نشان نمیدهد که اگر اینگونه باشد همه کتب اهل سنت که داستان افک وایشه را بیان نموده اند پس باور به آن دارند

البته اینگونه نیست و افراد باید داستان یا کل جریان را ذکر کنند تا بتوانند آن را رد یا قبول نمایند


کافی است ببه سایر صفحات همان کتاب توجه کنید تا بفهمید کاشانی چه اعتقادی دارد

نوشته عده ای میگویند قران تحریف شده و با توجه به این اسناد میتوان گفت قران تحریف شده اما چون این روایات با نص ريالران مغایره قابل اعتنا نیست اما نظرخودش رو نمیگه که قبول داره یا رد میکنه ....که البته در نهایت و در چند مورد تحریف قران رو رد میکنه


بسم الله الرحمن الرحیم
2 و 3 و 4- استدلال مرحوم فیض کاشانی در صافی بر تحریف ناپذیری قران کریم- رد تحریف قران در جلد سوم وچهارم و پنجم تفسیر صافی


مرحوم فیض کاشانی در جلد اول و جلد سوم و جلد چهارم و جلد پنجم تفسیر صافی و نیز در کتاب وافی و نیز در کتاب علم الیقین با قاطعیت هرچه تمام تر تحریف قرآن را رد می کند


قسمت دوم - 2 و 3 و 4- استدلال مرحوم فیض کاشانی درتفسیر صافی بر تحریف ناپذیری قران کریم- رد تحریف قران در جلد سوم وچهارم و پنجم تفسیر صافی

مرحوم ملا محسن فیض کاشانی از علمای قرن یازدهم شیعه در ص: 102 جلد 3 کتاب تفسیر الصافی چاپ انتشارات الصدر تهران سال 1415 ق در تفسیر آیه شریفه 9 سوره مبارکه حجر تحریف قرآن را رد می کند و خداوند تبارک و تعالی را حافظ قرآن کریم از التحریف و التغییر و الزیادة و النقصان. می داند

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ ردّ لإِنكارهم و استهزائهم و لذلك أكّده من وجوه وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ من التحریف و التغییر و الزیادة و النقصان.

-----------------------------------------------------------------ذ

قسمت سوم - مرحوم ملا محسن فیض کاشانی از علمای قرن یازدهم شیعه در ج‏4، ص: 362 جلد 4 کتاب تفسیر صافی تحریف قرآن را رد می کند و در تفسیر آیه 40 سوره مبارکه فصلت ملحدون در آیات قرآن کریم را کسانی می داند که میل به طعن و تحریف قرآن و تأویل به باطل و الغاء در آن دارند

مرحوم فیض کاشانی در تفسیر الصافی،

إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیَاتِنَا لَا یَخْفَوْنَ عَلَیْنَا أَفَمَن یُلْقَى فِی النَّارِ خَیْرٌ أَم مَّن یَأْتِی آمِنًا یَوْمَ الْقِیَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

می نویسد:

" إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ یمیلون عن الاستقامة فِی آیاتِنا بالطّعن و التحریف و التأویل بالباطل و الإِلغاء فیها لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا فنجازیهم على الحادهم و قد مضى فی هذا كلام فی المقدّمة السادسة من هذا الكتاب."

قسمت چهارم - مرحوم ملا محسن فیض کاشانی از علمای قرن یازدهم شیعه در ص: 312 جلد 5 کتاب تفسیر صافی چاپ انتشارات الصدر تهران سال 1415 ق تحریف قرآن را رد می کند و در تفسیر آیه 21و 22 سوره مبارکه بروج بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ قرآن کریم را محفوظ از تحریف و تبدیل می داند و می نویسد:

"بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ بل هذا الّذی كذّبوا به كتاب شریف وحید فی النظم و المعنی.

فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ من التحریف و التبدیل."
--------------------------------------------------------------------------------------------

جالبتر از همه این فرافکنی اهل سنت است

اینکه اولین معتقدین به تحریف و نقصان در قران عایشه است


که در سند صحیح در بخاری میگوید آیه رجم و رضاع کبیر ددر پوستی نوشته شده و زیر جای خوابم بود اما روزی بزی داخل اتاق شد و آنرا خورد

الان هم که این ایات در قران نیست پس اینجا علنی و محکم اعلام شده قران دارای نقص است اونهم از طرف عایشه
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
rostam91: چهارمین ستاره درخشان خلافت اسلامی

حضرت علی ابن ابیطالب «رض»
حضرت علی فرمود دو گروه در مورد من هلاک میشوند اول کسانی که مرا پایین تر از شان و مقامم بانند و دوم انانکه مرا برتر از مقامم بخوانند


شورا و سقیفه و نحوه انتخاب رهبر و خلیفه کلا فریب و حقه ای است که عمر طراحی کرد و بعد افسار شتر را به ابوبکر داد تا بعدها به خوده او بسپارد

دلایل بسیار زیاد در رد این ماجرا

اولا سقیفه شورای واقعی مردم نبود و عده ای در اونجا بودند که تحت تاثیر عمر و نقشه او قرار گرفتند و این رای مردم یا نمایندگان و بزرگان اونها نبود و مردم بعها شنیدن ابوبکر انتخاب شده و فکر کردند واقعا حق همین بوده و توافقی صورت گرفته

دوم شورا در مدینه تشکیل شد و سایر بلاد اصلا دخالتی نداشتن

سوم افراد مهم و ذی نفوذی در اونجا نبودن و غایب بودن و مهمترینشان علی بو که در سابقه و ایمان و افتخار کسی همپای او نبود

چهارم . مهمترین اتفاق دنیای اسلام در اون زمان در چند دقیقه و ساعت رقم خورد و بر روی موج احساس مردم و کمترین خرد جمعی ر اون نقش داشت

پنجم : از ابتدا قرار بود ابوبکر بواسطه مشخصاتش خلیفه شود و در مدت زمان شرایط را برای عمر مهیا سازد چون عمر افتخاراتی نداشت

همانگونه که ابوبکر در نامه ای به پدرش نوشت مردم مرا بخاطر سن و تجربه و سابقه اسلامم انتخاب کردند و پر در جوابش نوشت اگر به سن است که من اولی تر هستم و اگر به سابقه است علی ع لذا چون عمر هیچ مزیتی نداشت ابوبکر پیشقدم شد تا شرایط را برای او فراهم و ادای دین کند

ششم . توصیه ابوبکر که عمر را معرفی کرد بدعت است همانگونه که پیامبر ))به زعم اهل سنت (( کسی را معرفی نکرد ابوبکر هم باید معرفی نمیکرد
پس در انتخاب عمر هم مردم و نمایندگان اونها نقشی نداشتن

هفتم : عمر هم حق تعیین شورا و معرفی افراد رو نداشت چون همه اونها انتسابی بودن و مردم در واقع هیچکاره

البته خنده دارترین حرف در مورد سقیفه این اسن که میفرمایید دموکراسی بوده

دموکراسی شامل حق انتخاب میشه نه اینکه یکنفر رو انتخابی کنی بعد به مردم بگی حالا با این بیعت کنین و چون همه بیعت میکنن نتیجه بگیری دموکرایسی بوده ...اتفاقا این بدترین مدل دیکتاتوری که ر مصر و عراق هم کیشانتان هم داشتن مثلا صدا و حسنی مبارک بارها بدون رقیب تنها گزینه انتخاب بودن و با این وجود رای میگرفتن و همیشه با ۹۹و نیم درصد ارا قبوا و برنده میشدن

در اآخر

مهمترین شاهد بر مخالفت و اشکال و اختلاف علی ع با خلفا همین رد خلافت بعد از عمر است

علی ع به عنوان نزدیکترین انسان به پیامبر ئو رب شهر علم او و نفس و جان و خون پیامبر روش خلفا را مغایر با سیره پیامبر و قبول نکرد به شیوه خلفا حکومت کنه

یکی از تفوتهای دیگر علی ع هم همینه چون میتونست قبول کنه و بعدا به روش خودش عمل کنه اما علی ع علی است و علی یگانه است در کونین


و اما در پایان

در مورد محبوبیت و اقبال مردم به خلفا اول و دوم گفتید

البته خیلی جالبه ...مگر ملاک فقط رضایت و اقبال مردم است ....البته که در اسلاام اینگونه

ابوبکر و خاصه عمر به عقده های حقارت مردمانشان التیام بخشیدند و اعراب جاهل عقده ای را به سروری رساندند هر چند با قتل و جنگ و نیز پول و ثروت برای مردم اوردند

مهمتر از همه جبران عقده های حقارت اعراب نسبت به ایرانی ها بود که در دوره عمر بعد از سالها اعراب جاهل و کثیف و بی فرهنگ بر بزرگوارترین مردم زمین استیلا پیدا کردن و البته مردم و خاصه اعراب جاهل چه چیز غیر از این میخواستند
هر چن تعالیم پیامبر اینگونه نبود اما سرمستی از پول و قدرن و کنیز و و ....اینقدر بود که همه چشم بر روی اسلام و حقایق ببندند و نتیجه این شود که امروز از اسلام نزد طرفداران عمر فقط رویه و پوسته اش مانده و البته مردمان به امرایشان میروند و درک عمر از دین همین مقدار بود

در نتیجه محبوبیت خلفا و بت شدنشان بواسطه تقوا و خدا نبود بلکه بخاطر دنیا و اموال و قدرت بود و


البته چنگیز هم خدای مغول ها بود و مورد اقبال مردم و هیتلر هم بین مردمان المان محترم و مقبول بود و حتی هنوز هست و یا صدام که هنوز طرفدار دار ه


لذا این اقبال دلیل نمیشود بر حقانیت و اصالت که هیچکدام را خلفا نداشتن و خود را بزور به خلافت چسباندند تا کسب شان کنند
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  ویرایش شده توسط: mohan1978   
مرد

 
turkoghlu: شیعه علی یعنی پیرو علی.علی که بود؟علی همان کسی بود که ۷سال قبل از همه مسلمان شد
مطلبت عالی بود ممنون
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
turkoghlu: سنی مذهبیه که قائل به دست و پا داشتن خدا هستن و در اصل کافر هستن.پس از اساس مذهبشون غلطه و اما . . .
اهل سنت و جماعت تنها به اونچه در قرآن اومده اعتقاد و باور دارنند !
در قرآن خداوند خودش از دو دست صحبت میکنه و میگه دو دست خدا باز است و اهل سنت در همین حد اون دو دست رو قبول داره ولی به کیفیت دستها معتقد نیست یعنی معتقد نیست که دست خداوند مثلا مثل دست انسانه یا پهنه یا دراز یا از بغل پا در اومده یا وسط سینه ! داشتن نین اعتقادی مسلما کفره !
پس همین که خداوند میگه دو دست خداوند! ما هم میگم خداوند دو دست داره و وقتی میگه مومنان به سوی پروردگارشان در قیامت نگاه میکنند پس یعنی پروردگارشون رو میبینن اما اینکه از جنس نور یا خاک یا ... الله اعلم!

turkoghlu: بود؟علی همان کسی بود که ۷سال قبل از همه مسلمان شد و بعبارت دیگر اولین مسلمان تاریخ علی بود.پس ۷سال بیشتر از سایر غاصبان خلافت نماز خوانده و بهتر از همه آداب نماز خوندن رو میدونست
عذر میخوام ولی از اینجای مطلبت میشه فهمید که اطلاعات شما از اسلام و تاریخ صدر اون خیلی ضعیفه!
اولین مسلمان تاریخ به نص قرآن ابراهیم خلیل الله هست که خداوند جل جلاله اونو اولین مسلمان نامید !
اما در اسلام بعد از اینکه پیامبر به نبوت مبعوث شد اولین کسی که مسلمان شد خدیجه همسر گرامی ایشون بود پس تا اینجا خدیجه از علی بالاتره چون به قول شما زودتر مسلمون شده!
اما مطلب بعدی که نوشتی علی ۷ سال از بقیه زودتر مسلمان شد هم خیلی خنده داره چون اسلام تنها ۳ سال به صورت مخفیانه ترویج میشد و بعد از اون علنا اونو آشکار میکردندو ترویج میدادند!
اما علی در زمان مسلمان شدن تنها ۱۰ سال یا کمتر سن داشت پس یه نوجوان بود، فرض کن یکی الآن بیاد و بگه من امام زمان هستم! و پسر ده ساله شما اونو قبول کنه شما اصلا به اون پسرت بها نمیدی و بهش میگی تو هنوز خامی تو رو چه به این کارها!اما ابوبکر در زمان مسلمان شدن یه مرد بالغ بود و تنها سه سال از پیامبر کوچکتر برای همین وقتی ابوبکر پیامبری و صداقت محمد ص رو قبول کرد پیامبر اسلام به ایشون لقب صدیق رو دادند!

turkoghlu: علی کسی بود که جانش رو در عین جوانی و سرزندگی در طبق اخلاص گذاشت و در رخت خواب پیامبر اسلام خوابید وآیه هم در موردش هست
اون آیه کدومه؟!

turkoghlu: ولی ابوبکر از رو ترس یا هرچیز دیگری با پیامبر به غار رفت تا در امان بماند
از ترس چی؟ رفتن همراه پیامبر که خطرناکتر بود تا موندن! تازه در مورد این کار ابوبکر ایه هست آیه ۴۰ سوره توبه!

turkoghlu: اولین کسانی که به علی تبریک گفت و امیر المومنین خطاب کرد ابوبکر و عمر بودند
کجاست اون امیر المومنین گفتنهای ابوبکر و عمر؟ اولین کسی که خودش رو امیر المومنین خواند عمر بود تا اون زمان حتی ابوبکر هم با این لقب خونده نمیشد و فقط لفظ خلیفه مسلمین رو براش بکار میبردن!

turkoghlu: علی کسی بود که ۲۵ سال یعنی به اندازه عمر یک جوان باطراوت خانه نشین شد و در این مدت فقط نخلستان آباد کرد و چاه آب حفر کرد و در اختیار محرومان و فقرا گذاشت و کوچکترین اعتراضی را هم در آن ۲۵ سال نکرد
نه تنها خانه نشین نبود که قاضی و مشاور بزرگی برای خلفای قبلیس بود! تازه تو خونه عمر تاس کباب هم با هم میخوردن!

turkoghlu: حالا چند سوال از سنی های کافر و منافق!!!!!
باقی مطالبت رو هم چون بی ادبانه بود پاسخ نمیدم تا ادب یاد بگیری!
     
  
مرد

 
غلامعلی حداد عادل، نامزد انتخابات، در گفتگو با رادیو جوان گفته است: "افراد در زندگی طبیعی خود دوست دارند که شاد زندگی کنند. آدم سالم گریه نمی‌کند و مردم علی‌الاصول شادی را به غم ترجیح می‌دهند."

آدم واقعا خندش میگیره!
یعنی در مذهب تشیع شادی و جشن معنائی داره؟ از نظر مذهبی که لا اقل سه ماه از سال رو در لباس سیاه و ماتم و اندوه و تو سر و کله زدن میگذرونه از شادی و جشن سخن گفتم تمسخری بیش نیست !
     
  
مرد

 
rostam91: یعنی در مذهب تشیع شادی و جشن معنائی داره؟ از نظر مذهبی که لا اقل سه ماه از سال رو در لباس سیاه و ماتم و اندوه و تو سر و کله زدن میگذرونه از شادی و جشن سخن گفتم تمسخری بیش نیست !


عوض همه اینها ایامی داریم بنام عید الزهرا که ۳ روزه و تلافی همه اون غمها رو در میاره


این براتون خیلی جالبه بد نیست تحقیقی در موردش بکنی

یعنی همین بچه های پامنبری کاراهایی میکنن که دل همه شیعیان برا چند ماه خوشه و براشون عیده

ضمنا شما با این همه بی اطلاعی داد سخن هم داری بهنره به ایام شادی ما هم یک کمی دفت کنی ببینی کم نیست و تعادل داره

البته از اهل سنت که دو سه تا عید دارن خیلی پر بار تره

شیعیان ما در غم ما عمناک و در شادی ما شاد هستند

ضمنا عزاداری های متا به کوری چشم دشمنان و اعیاد ما هم همینگونه است جالبه که همه این اوضاع رو هم شما به وجود اوردید

امام حسین رو شهید کردید و ائمه مار به شهادت رسونید ...شما میخواستید نام و اثر امامان بزرگوار شیعه رو نابود کنید اما نشد نتونستید و الان هم از همین میسوزید که بعد ۱۴۰۰ سال هنوز نام حسین زنده است .....بزرگانتون اشتباه کردن و با شهید کردن امامان ما اونها رو جاودانه کردند
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
صفحه  صفحه 32 از 54:  « پیشین  1  ...  31  32  33  ...  53  54  پسین » 
مذهب
مذهب

شیعه مذهب واقعی یا مذهب ایرانی؟

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA