ارسالها: 2554
#321
Posted: 1 Jun 2013 08:26
rostam91: پس همین که خداوند میگه دو دست خداوند! ما هم میگم خداوند دو دست داره و وقتی میگه مومنان به سوی پروردگارشان در قیامت نگاه میکنند پس یعنی پروردگارشون رو میبینن اما اینکه از جنس نور یا خاک یا ... الله اعلم!
یدالله و وجه الله استعاره است
جای تعجب نداره چون در همین حد متوجه
وقتی روایت حضرت علی که فرموده
خانه ما ائمه در و سقف ندارد
رو اینجوری تفسیر میکنه................ که خونه حضرت علی در نداشته پس وقتی در نداشته چگونه عمر در رو به پهلوی حضرت زهرا کوبیده
و متوجه نمیشه منظور حضرت علی اینه که ارتباط امام با مردم و خدا بی واسطه است
جای تعجب نداره که برای خا هم دست و پا و صورت متصور بشه
برخی فرقه هاشون میگن خدا هر شب جمعه به شکل جوان زیبایی سوار بر خرش میاد زمین و یا میگن خدا وقتی جهنم پر میشه پاش رو میذاره و فشار میده تا جا باز بشه
rostam91: اولین مسلمان تاریخ به نص قرآن ابراهیم خلیل الله هست که خداوند جل جلاله اونو اولین مسلمان نامید !
اولا اسلام نیومه بود که ابراهیم مسلمون بشه و اون مربوط به تسلیم ابراهیم به دین خداست و نه این اسلامی که محمد ص اورده
دوما اولین مرد مسلمان علی است و مهم اینه که بلافاصله پس از ابلاغ محمد ص اسلام اورد و اون همه بزرگان و البته رفقای شما به اون زودیها تحت تاثیر نور حق قرار نگرفتن
ضمنا پیامبر در حق خدیجه آنچه در حق علی گفت نگفت پس شما مقام ها رو اندازه گیری نکن
در مورد علی فرمود تو برادر و جانشین و وصی و دوست من هستی در همون اولین جلاسه که البته شما این چیزها رو نمیشنوی کلا
rostam91: اما علی در زمان مسلمان شدن تنها ۱۰ سال یا کمتر سن داشت پس یه نوجوان بود، فرض کن یکی الآن بیاد و بگه من امام زمان هستم! و پسر ده ساله شما اونو قبول کنه شما اصلا به اون پسرت بها نمیدی و بهش میگی تو هنوز خامی تو رو چه به این کارها!اما ابوبکر در زمان مسلمان شدن یه مرد بالغ بود
اگر به علی بها داه نمیشد در اون جلسه نبود و پیامبر اون رو جانشین خودش نمیکد
جالبه که شما فکر میکنید از پیامبر بیشتر میفهمی و قتی پیامبر علی رو در هر سنی لایق وصایت و برادری و جانشینی دانسته حرف شما هیچ ارزشی نداره
rostam91: ابوبکر در زمان مسلمان شدن یه مرد بالغ بود و تنها سه سال از پیامبر کوچکتر برای همین وقتی ابوبکر پیامبری و صداقت محمد ص رو قبول کرد پیامبر اسلام به ایشون لقب صدیق رو دادند!
اگر به سن و ساله پس بابای ابوبکر که اسلام اورد مهمتر بوده دیگه .........
rostam91: ز ترس چی؟ رفتن همراه پیامبر که خطرناکتر بود تا موندن! تازه در مورد این کار ابوبکر ایه هست آیه ۴۰ سوره توبه
ابوبکر از ترس جونش با پیامبر همراه شد چون در مکه مسلمونها مورد ازار و اذیت بودن ولی همون شب علی ع جونش رو برا پیامبر تقدیم کرد و از امتحان خدا سربلند بیرون اومد
rostam91: کجاست اون امیر المومنین گفتنهای ابوبکر و عمر
همونجا که گفتن یا علی تو امروز مولا بر هر مومن و مومنه هستی و همین یعنی امیر بر مومنین و مومنات
rostam91: نه تنها خانه نشین نبود که قاضی و مشاور بزرگی برای خلفای قبلیس بود! تازه تو خونه عمر تاس کباب هم با هم میخوردن
تازه شوهر خواهر یک شبه عمر هم بوه حضرت علی (طبق برخی نقلها).............حق حضرت علی ع خلافت بود که غصب شد و اگر گه گاه بر حسب وظیفه اوامری میکردن بابت انجام وظایف اسلامی و دینی بوده
خلفا اینقدر اشتباه و کم اوردن و ....داشتن که بارها مفتضح شدن و اگر علی ع نبود قدرت و صلابت دین بوسیله این دین ناشناسان زیر سوال میرفت و از بین میرفت و یا مثل امرذوز به دست شماها میرسید
rostam91: باقی مطالبت رو هم چون بی ادبانه بود پاسخ نمیدم تا ادب یاد بگیری!
شما از ادب صحبت میکنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ البته درک میکنم که جوابی نداری
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#324
Posted: 3 Jun 2013 23:02
ادمهایی که فرق بین بت پرستی و احترام به انسانهای باتقوا و اولاد پیامبر رو نمیدونن سکوت کنن بهتره
پیامبر همواره سفارش اولادش رو به ما کرده و ما به این واسطه برای سادات احترام ویژه قائل هستیم
ضمن اینکه ما برای افراد مهم و انساب و اولاد پیامبر احترام قائل هستیم و اونها رو بع از مرگ فراموش نمیکنیم
حتی در مسیحیت هم برای اموات قبور عظیم درست میکنن و سالها سالگرد میگیرن
در آخر هم نمیدونم این قبور چه کاری برای شما دارن چه زحمت و اذیتی برای شما دارن غیر عنادی که شما با شیعه دارید و به هر واسطه میخواهید اونها را متهم کنید این دشمنی رو پیامبر پیش بینی کرده
و زیاد فرموده که دشمن علی ع و امامان چه گونه اشخاصی هستند
شیعه به توسل اعتقاد داره و امامزاده ها هم اگر افراد خوبی بوده باشند شامل این توسل میشه روایاتش زیاده و در قران هم ایه داریم در مورد وسیله قراردادن بین خود و خدا
تشیع اعتقاد به وحدانیت خدا و نبوت محمد ص و امامت علی ع و اولادش داره و ساده لوحی و نادانی است اینکه یک شیعه رو بت پرست خطاب کنی
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#325
Posted: 4 Jun 2013 00:29
حالا مثل اینکه نقل روایت از هر کتابی و بی سند مجاز شده
رفتارشناسى خلیفه دوم (مسائل سؤال برانگیز در تاریخ اسلام) پيوند ثابت
از مسائلى که همواره ذهن جوانان حقیقت جو و پژوهشگران منصف را به خود مشغول داشته، رفتارهاى تند خلیفه دوم است. این بحث از دو نظر حائز اهمیت است; نخست آنکه قرآن کریم از صفات برجسته رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را مهربانى و ملایمت مى داند و تندخویى را از وى نفى مى کند.(1) دیگر آنکه مهرورزى و محبت مسلمانان نسبت به یکدیگر، در قرآن کریم از ویژگى هاى پیروان محمد(صلى الله علیه وآله) ذکر شده است. آنان در برابر کفّار شدید، محکم و نستوهند; امّا در میان خود مهربان(2)، ولى آنچه در حالات خلیفه دوم در کتب معروف اهل سنّت آمده، نشان مى دهد او تندخو بود و حتّى گاهى نسبت به شخص پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نیز چنین رفتارى داشت.
رفتارهاى تند خلیفه دوم، در چهار بخش مورد بررسى قرار مى گیرد:
1. در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله)
2. در ماجراى سقیفه
3. در برخورد با مسلمانان در دوران خلافت
4. در خانواده
در این نوشتار سعى شده است مستند نمونه هاى مورد بحث، از کتب معروف اهل سنّت باشد، تا احتمال اِعمال تعصّب مذهبى کاملا منتفى گردد.
الف) شکنجه کنیز مسلمانش
ابن اثیر مورّخ معروف در تاریخ خود هنگامى که از شکنجه شدگان براى اسلام سخن مى گوید و آنها را معرّفى مى کند، از «لبیبه» کنیزى از بنى مؤمّل نام مى برد، که کنیز عمر بود. درباره او مى نویسد: «أسلمتْ قبل إسلام عمر بن الخطّاب، وکان یعذّبها حتّى تُفتن، ثمّ یدعها ویقول: إنّى لم أدعک إلاّ سآمة; آن کنیز قبل از عمر بن خطّاب اسلام آورده بود; عمر او را شکنجه مى داد که از دینش برگردد، سپس (وقتى که خسته مى شد) او را رها مى کرد و به او مى گفت: من تو را رها کردم، چون از زدن تو خسته شدم».(3)
ابن هشام نیز آن را نقل مى کند و مى نویسد: آن قدر عمر او را مى زد که خودش خسته مى شد، آنگاه مى گفت: «إنّى أعتذر الیک. إنّى لم أترکک إلاّ ملالةً; من عذرخواهى مى کنم (که نمى توانم بیش از این تو را کتک بزنم) من تو را رها نکردم (و از زدن تو دست نکشیدم) مگر بدلیل خستگى».
آنگاه مى افزاید: ابوبکر روزى آن صحنه را دید، آن کنیز را خرید و آزاد کرد.(4)
ابن کثیر نیز در بحث کسانى که توسط ابوبکر خریدارى و آزاد شده اند، به همین ماجرا اشاره مى کند.(5)
ب) مضروب ساختن خواهر مسلمانش
در کتب سیره و تاریخ هنگامى که از سبب اسلام آوردن عمر سخن به میان مى آید، داستانى نقل شده است که در لابه لاى آن روحیه تند وى کاملا روشن است.
هنگامى که او از اسلام آوردن خواهرش فاطمه و دامادش سعید بن زید مطّلع گشت، به منزل آنان آمد. آنها که نوشته هایى از قرآن را قرائت مى کردند، با دیدن وى، آن را مخفى مى کنند. به آنها مى گوید: من شنیدم که شما پیرو دین محمد شده اید. سپس به سوى دامادش سعید حمله مى آورد. خواهرش فاطمه به دفاع بر مى خیزد و عمر چنان او را مى زند که بدنش را مجروح و خون از آن سرازیر مى شود (فقامت فاطمة لتکفّه عنه فضربها فشجّها...) و پس از آن پشیمان مى شود و آنگاه با دیدن آیات قرآن، اسلام مى آورد.(6)
ج) حمله به ابوهریره و اعتراض به رسول خدا(صلى الله علیه وآله)
در روایتى که مسلم در صحیح خود نقل مى کند، آمده است: پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به ابوهریره فرمود: برو و هر کس را دیدى که گواهى به یگانگى خداوند مى دهد و از دل و جان آن را باور دارد، به بهشت بشارت ده.
ابوهریره مى گوید: من رفتم و نخستین کسى را که ملاقات کردم، عمر بود. سخن پیامبر(صلى الله علیه وآله) را براى او بازگو کردم. ناگهان وى به من حملهور شد و چنان بر سینه من کوبید که با نشیمن گاه به زمین افتادم (فضرب عمر بیده بین ثدیى فخررت لإستى); سپس به من گفت: برگرد.
من گریان به محضر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) برگشتم و او نیز از پى من آمد. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: چه شده است؟ من ماجرا را گفتم. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به عمر اعتراض کرد که چرا چنین کردى؟ او (به جاى عذرخواهى به رسول خدا) گفت: «فلاتفعل فانّی أخشى أن یتّکل النّاس علیها...; چنین دستورى را صادر مکن! زیرا مى ترسم مردم بر همین مطلب تکیه کنند و عمل را رها نمایند» ولى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بر گفته خود اصرار ورزید.(7)
ملاحظه مى کنید که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) براى تشویق مردم به توحید، این بشارت را به آنها داد و البته ایمانى که با باور و یقین باشد، عمل را نیز به همراه خواهد داشت. امّا عمر در برابر سخن رسول خدا(صلى الله علیه وآله)ایستادگى مى کند، ابوهریره را کتک مى زند و به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به سبب چنین فرمانى اعتراض مى نماید.
د) یورش به سمت پیامبر(صلى الله علیه وآله)
عبدالله بن اُبى، منافق معروف از دنیا رفت; پسرش آمد و از پیامبر(صلى الله علیه وآله)خواست که بر پدرش نماز بگذارد. با توجه به اینکه عبدالله به ظاهر مسلمان بود و شهادتین بر زبان جارى مى ساخت و رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نیز هنوز دستور ویژه اى در ارتباط با او و همانند وى دریافت نکرده بود، لذا براى نمازش حاضر شد. در روایتى که در کتب صحاح اهل سنت، گاه به نقل از عبدالله بن عمر و گاه از زبان خود عمر نقل شده، آمده است که عمر به سوى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) یورش برد و از نماز آن حضرت ممانعت کرد.
مطابق نقل بخارى عبدالله بن عمر مى گوید: «فلمّا أراد أن یصلّى علیه جذبه عمر; هنگامى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) خواست بر عبدالله بن ابى نماز بگذارد، عمر پیامبر را کشید». سپس به او گفت: خداوند تو را از نماز بر منافقین نهى کرده است.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: خدا مرا مخیّر ساخته و فرمود: «(اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللهُ لَهُمْ); براى آنها استغفار بکنى و یا استغفار نکنى، حتى اگر هفتاد بار براى آنها استغفار کنى، خداوند آنها را نمى بخشد».(8)
اشاره به اینکه نماز من براى او نفعى ندارد.(9) (و براى مصالحى آن را انجام دادم).
مطابق نقل دیگر آمده است: «فأخذ عمر بن الخطّاب بثوبه فقال: تصلّی علیه وهو منافق; عمربن خطّاب پیراهن رسول خدا را گرفت و گفت بر او نماز مى گذارى در حالى که وى منافق است».(10)
و در نقل دیگر که خود عمر نقل مى کند آمده است: «وثبتُ الیه...; من به سوى پیامبر پریدم و گفتم چرا بر او نماز مى گذارى؟!» و رسول خدا(صلى الله علیه وآله)تبسّمى کرد و فرمود کنار برو، ولى من همچنان اصرار مى کردم.(11)
او وقتى این ماجرا را نقل کرد، افزود: «فعجبت من جرأتی على رسول الله(صلى الله علیه وآله); من خود از جرأت و جسارتم بر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) تعجّب کردم!».(12)
این ماجرا در دیگر کتب معروف و معتبر اهل سنّت نیز نقل شده است.(13)
روشن است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) عملى را بدون اذن الهى انجام نمى دهد و هر عمل و سخن و سیره اش منشأ وحیانى دارد، و مسلمانان نیز حقّ اعتراض به عمل و رفتار آن حضرت را ندارند. قرآن کریم مى فرماید: (وَمَا کَانَ لِمُؤْمِن وَلاَ مُؤْمِنَة إِذَا قَضَى اللهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمْ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلا مُّبِیناً); هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پیامبرش فرمانى صادر کنند، اختیارى در کار خود داشته باشند و هر کس خدا و پیامبرش را نافرمانى کند به گمراهى آشکارى گرفتار شده است».(14)
همچنین مى فرماید: «(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ وَلاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْض أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنْتُمْ لاَ تَشْعُرُونَ); اى کسانى که ایمان آورده اید! صداى خود را از صداى پیامبر بالاتر نبرید، و در برابر او بلند سخن مگویید، آن گونه که بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مى کنند. مبادا اعمال شما نابود گردد، در حالى که نمى دانید».(15)
در ماجراى فوق ملاحظه مى کنید که خلیفه دوم اعتراض خود را تا آنجا ادامه مى دهد که به سمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) یورش برده، پیراهن او را مى کشد و در برابر سخنان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) همچنان به اصرار خود ادامه مى دهد و خود نیز بعدها از این جسارت و جرأتش شگفت زده مى شود.
هـ) نسبت ناروا به پیامبر(صلى الله علیه وآله)
از ماجراهاى تلخ صدر اسلام، ماجرایى است که در پنج شنبه آخر عمر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) اتفاق افتاد. در آن روز که پیامبر در بستر بیمارى بود و چند روز بعدش رحلت کرد، به حاضران فرمود: «براى من قلم و دواتى حاضر کنید، تا براى شما نامه اى بنویسیم که پس از آن هرگز گمراه نشوید».
در برابر این خواسته رسول خدا(صلى الله علیه وآله) عمر گفت: إنّ النبی(صلى الله علیه وآله) غلبه الوجع وعندنا کتاب الله حسبنا; بیمارى بر پیامبر چیره شد (و نمى داند چه مى گوید) و کتاب الهى که ما را کافى است، نزد ماست».
در محضر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شروع به نزاع کردند; عده اى گفتند بگذارید پیامبر نامه اش را بنویسد و بعضى سخن وى را تکرار کردند و پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به آنها فرمان داد که برخیزند و بروند و او را تنها بگذارند.
تصور نکنید این داستان خیالى و یا خبر واحد است بلکه با تعبیرات گوناگون در صحاح و مسانید اهل سنت به طور مکرّر نقل شده است و فقط بخارى در شش جا (گاه با تصریح به اسم عمر و گاه به صورت صیغه جمع) و مسلم نیز در سه جا از کتاب خود آن را آورده است.(16)
شما خواننده عزیز چگونه مى توانید این خبر موثّق و معروف را تحمّل کنید و چه تفسیرى مى توان براى آن پیدا کرد، قضاوت را به وجدان هاى بیدار واگذار مى کنیم. (مشروح این ماجرا و اسناد متعدد آن را در کتاب «حدیث دوات و قلم» از همین مجموعه مطالعه کنید).
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#327
Posted: 6 Jun 2013 07:01
تا همین چند تاپیک پیش جریان غدیر را به عنوان دلجویی پیامبر از علی ع میدانستید حالا حیث منزلت هم اضافه شد
دیگه چند تا از فضایل مذکور پیامبر از علی را میخواهید به دلجویی پیامبر از علی ع بچسبانید
خو گویی و خود خنی ...عجب مرد هنرمندی
ده صفحه از کتب و روایات خودتون جمع کردید و اوردی اونهم از کتبی که خیلی هاش رو مردود میونید واقعا اگر چیزی رو میخواهید اثبات کنید راهش استفاه از کتب شیعه است نه سنی
مثلاینکه در اثبات اسلام برای یک مسیحی از قران و پیامبر حدیث بیاری و بخواهید که طرف قبول کنه
در حالیکه اعتبار کتب شما نزد ما از انجیل بسیار بسیار کمتر است
مسئله جالبه دیگه اینکه شما در بسیاری موارد از تفسیر رو میگردانید و به نص کلام توجه میکنید مثل جعل ام المومنینی برای عایشه اما وقتی بحث از فضایل علی ع است به زمین و زمان میزنید تا تفسیر کنید
کلام پیامبر سنت پیامبر است و نافذ است برای همیشه و مختص به زمانی خاص نیست مگر بعدا توسط خو دایشان نقض شده باشد
لذا روایت بسیار روشن است
جایگاه هارون نسبت به موسی بسیار روشن در قران بیان َشده
موسی به سوی فرعون میرفت و در دل خوف داشت و عرض کرد به خداوند
وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني27يَفْقَهُوا قَوْلي28وَ اجْعَلْ لي وَزيراً مِنْ أَهْلي29هارُونَ أَخي30اشْدُدْ بِهِ أَزْري31وَ أَشْرِکْهُ في أَمْري32کَيْ نُسَبِّحَکَ کَثيراً33وَ نَذْکُرَکَ کَثيراً34إِنَّکَ کُنْتَ بِنا بَصيراً
سوره طه
27) و عقده را از زبانم بگشا. [ نظرات / امتیازها ]
28) تا مردم سخنم را نیکو فهم کنند. [ نظرات / امتیازها ]
29) و نیز از اهل بیت من یکی را وزیر و معاون من فرما. [ نظرات / امتیازها ]
30) برادرم هارون را ( وزیر من گردان ) . [ نظرات / امتیازها ]
31) پشت مرا به او محکم کن. [ نظرات / امتیازها ]
32) و او را در امر ( رسالت با ) من شریک ساز. [ نظرات / امتیازها ]
33) تا دائم به ستایش و سپاس تو پردازیم. [ نظرات / امتیازها ]
34) و تو را بسیار یاد کنیم. [ نظرات / امتیازها ]
35) که همانا بس تویی بصیر به احوال ما. [ نظرات / امتیازها ]
خوب این جایگاه هارون به موسی ایا در این جایگاه نشانی از گریه علی و ناراحتی و دلجویی از او میبینید
علی در امر پیامبر شریک است مانن هارون
پشت پیامبر به علی محکم است مانند دلگرمی موسی به هارون
علی از اهل بیت پیامبر است مانند هارون
اینها فضایل بی همتای مولای ما علی است
وقتی میگیم کسی به پای علی در فضایل نمیرسه و فضیلتهای جعلی شما هم در مقابل کلام پیامبر سخیف و کوچک است شما ناراحت میشید
ا فضایل علی را از کتب و زبان علمای شما نقل میکنیم
ولی در کتب ما اندک فضیلتی برای خلفا نه تنها نیست بلکه سراسر ریا و نفاق برای انان ذکر شده
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#328
Posted: 6 Jun 2013 08:51
اهل سنت در مقابل هر فضیلت امامان معصوم شیعه یک فضیلت جعلی برای خلفا ساختن در نهایت باز هم دیدند نمیتونن پا به پای اونها باشن چون فضیلت سازی یک حرفه و عمل در واقعیت و خلق و خوی نیکو داشتن یک امر جدا و مشکل
مثلا وقتی پیامبر فرمودند ان الحسن و الحسین سیدالشباب اهل الجنه
سریع رفتن و جعل کردن که ابوبکر و عمر سید پیران اهل جنت هستند
خنده دارهم هست چون در بهشت هیچ ادم پیر و زشت و دارای اشکال جسمی وارد نمیشه و همه به حالت جوانی و سلامت میرن بهشت و البته اینها هم در روایتی از رسول خدا نقل شده
حالا به سلطان جعل حدیث نگاهی بیندازید
ابو هریره (((او عاشق گربه ها بود برای همین به او پدر گربه میگفتند و هریره به معنای گربه است )))
این اقا مدعی است همه احادیث را از زبان پیامبر شنیده و جالبه که با توجه به مدت زمانی که خدمت پیامبر بوه اگر شب و روز هر ساعت یک روایت میشنید و ثبت میکرد باز هم اینقدر حدیث نمیشد
او یکی از صحابه ای است که در اواخر عمر پیامبر (ص) مسلمانان شد و بر پایۀ طبقات ابن سعد ، از طبقه نهم یا دهم خواهد بود . در اواخر سال هفتم هجری ، نزد رسول خدا ( ص) آمد و به این ترتیب تاریخ نویسان می گویند : همراهی او با پیامبر (ص) از سه سال فراتر نمی رود . (1) و برخی از آنان این مدت را به کمتر از دو سال تقلیل می دهند ؛ زیرا پیامبر او را همراه با بن الحضرمی به بحرین فرستاد و هنگامی که پیامبر در گذشت او دربحرین بود .
با وجودیکه و یا سه سال پیامبر را درک کرده از ابوهریره تعداد
حالا از ویکی
شماری از حدیثهای روایتشده از او
همه حفاظ حدیث و گردآورندگان مسانید و صحاح و سنن و معاجم و مصنفات اهل سنت، احادیث او را ذکر کردهاند، و هیچ کتابی از کتابهای معتبر حدیث آنها نیست مگر آن که در آن احادیثی از ابوهریره ذکر شدهاست. با توجه به اینکه وی فقط چند سال از اواخر زندگی پیامبر اسلام را درک کرده بود، نقل این همه حدیث دور از واقعیت به نظر میرسد بطوریکه حتی یکبار عایشه از ابوهریره می پرسد مگر تو چقدر نزد رسول خدا بوده ای که این همه حدیث از حضرت نقل می کنی ؟
ابو جعفر اسکافی در باره ابوهریره می گوید: از نظر اساتید ما، ابوهریره مورد ایراد است و روایاتش مورد رضایت نیست. حتی عمر او را تازیانه زد و گفت: روایات بسیار کردی؛ می سزد که بر خدا و رسول دروغ بسته باشی.
او در زمینههایی از قبیل اعتقادات و عبادات و معاملات و جهاد و مناقب و تفسیر و طلاق و نکاح و ادب و دعوات و رقایق و ذکر و تسبیح... و غیره از او حدیث روایت شدهاست.
احمد بن حنبل در مسند خود (۳۸۴۸) حدیث از او روایت کردهاست که بسیاری از آنان تکراری هستند و همچنین مفاهیم بسیاری تکراری است اما الفاظ آن فرق میکند. بقیبن مخلد (۲۰۱-۲۷۶ه) در مسند خودش (۵۳۷۴) حدیث از او روایت کردهاست.
مؤلفین کتابهای ششگانه حدیث و امام مالک در موطا (۲۲۱۸) حدیث از او روایت کردهاند. و از این تعداد حدیث (۶۰۹) حدیث در صحیحین روایت شدهاست که امام بخاری و امام مسلم در (۳۲۶) حدیث اتفاق دارند و (۹۳) حدیث را فقط امام بخاری به تنهایی روایت کرده و مسلم نیز (۱۹۰) حدیث از ابوهریره روایت کرده که در بخاری ذکر نشدهاست.[۶]
مجموع روایات نقل شه از ابوهریره بالغ بر ۱۰۰۰۰ حدیث است در حالیکه او و یا سه سال انهم بصورت غیر متناوب در خدمت پیامبر بوده
اخر چگونه همچین ادمی جزو راویان معتبر اهل سنت است نقل حدیث دروغ یعنی دروغ بستن به رسول خدا و این باعث کفر است
ابوهریره جمها کمتر از ۱۰۰۰ روز در معیت پیامبر بوده و البته انهم نه بصورت دایم و شبها در صفه میخوابده و غیر از یک جنگ همراه پیامبر نیوده با این حساب باید در هر ساعت بیش از یک حدیث از پیامبر ثبت میکرده
مظلومیت علی علیه الاسلام را بیبین که هر چند تمام عمر را همراه و نزدیکترین فرد به پیامبر بود
در صحیحین از ابوهریره ۶۰۹ روایت نقل شده اما از علی ع فقط ..... بخاری:96 ............مسلم:67 این انصاف اهل سنت است از یار همیشگی و برادر و جانشین و همراه رسول خدا ۱۶۳ روایت و از ابوهریره که دو سال در نزدیکی و در شهر پیامبر میزیسته ۶۰۹ حدیث
بد نیست باقی راویان اهل سنت رو هم یک شناسایی بکنیم
مثلا زیاد ابن ابیه
(((توضیح نمیخواد یعنی زیاد بچه باباش و چون باباش معلوم نبود اینجوری از اسم مجهول استفاده شد ...این اقا یکی از راویان معتبر است ))))
عمر عاص
که ابوسفیان و دوستانس همرا عاص ابن وائل رفتن مسافرت و شب میزبان زنی کنیزانش را برایشان اورد که در همان شب طبق رسم جاهلیت همه با اون زن همخوابه شدن بعد از چند ماه کنیز باردار شد و بچه اش پسر بدنتیا امد وقتی خبر به اون چند نفر رسید چون فرزند پسر بود همه خواهان شدند اما عاص پول بیشتری به زن دا و زن گفت من از میان نطفه های ان شب جز نطفه عاص هیچکدام را در رحم نگاه نداشتم و پسر را به عاص ابن وائل داد و اون هم اسمش رو عمر گذاشت اما ابوسفیان قسم میخورد که اون این پسر را در رحم مادرش گذاشه برای همین هم بود که معاویه چندین بار عمر عاص رو برادر خطاب کرد
اگر فرصتی بود باقی روایان معتبر اهل سنت رو هم بررسی میکنیم
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#329
Posted: 6 Jun 2013 09:02
البته روایت نقل کردن از ابوهریره با رکورد ساعتی نقل ساعتی ۲ روایت از رسول خدا دلیل داره و انهم جعا فضیلت برای خلفا است
ابو هریره بین ۲ تا ۳ سال در مدینه و در معیت پیامبر بوده و در یک جنگ همراه حضرت بوده ضمن اینکه همراه نزدیک و دایم پیامبر هم نیوده و اگر حساب کنیم
۳ سال میشه تقریا ۱۱۸۰ اگر شبهاش رو حساب نکنی میشه تقریبا ۱۴۱۶۰ ساعت اگر فرض کنیم ابوهریره تمام ساعات روز رو با پیامبر بوده و دایم قلم و کاغذ داشته و حرفهای ایشو.ن رو مینوشته با توجه به نقل بیش از ۱۰۰۰۰ حدیث از پیامبر توسط ابوهریره
جناب ابوهریره در مدت ۳ سال و از صبح تاشب در هر یکساعت و بیست دقیقه یک روایت از پیامبر شنبده و البته یادش مونده و بعدها همه رو بی کم و کاست نقل کرده
جالبتر که از این روایاتحتی نیم در هزارش در مدح علی و اهل بیت حقیقی پیامبر نیست
نمونه روایات رو ببخونید
جاعلان حدیث همانند نبودند وهر کس به فراخور مقام ومنزلت ودیگر شرایط مشغول به کار بود.در این میان ابو هریره جلودار این گله بود ودر این کار مقام نخست را داشت واو در این مدت احادیث منکری ساخت.از آن جمله احادیثی است که در زیر می اوریم:
1-«از رسول خدا(ص) شنیدم که گفت:خداوند سه کس را امین وحی خویش گردانیده است من وجبرئیل ومعاویه» ؟!
معاویه که علنا علی را لعن میگفت و با خلیفه زمان خودش جنگید و شراب میخورد و مستانه بزم داشت
2-«روزی رسول خدا(ص)بادست خود تیری به معاویه داد وفرمود:این را بگیر که در بهشت به آن وسیله به ملاقاتم آیی!».
3-«ازرسول خداشنیدم که فرمود:ابوبکر قبه ای دارد ساخته از مرواریدسفید.چهاردر دارد.در آن نسیم رحمت الهی می وزد،ظاهر ان عفو خدا وباطنش رضوان الهی است.هر گاه که اومشتاق دیدن خدا گردد دریچه ای برایش گشوده می شود واز ان محل خدای عز وجل را به نظاره می نشیند.»!
4-« آنگاه که رسول خدا(ص)غار را رها کرده به سوی مدینه روی نمود،ابوبکر رکابش را گرفت.حضرت فرمود: ای ابوبکر!نمی خواهی که بشارتت دهم؟خداوند در روز قیامت به صورت عام برای مردم تجلی می کند ولی برای تو خاصا متجلی می گردد.»!
5-«وقتی جبرئیل (ع)با رسولخدا(ص)بود،ابوبکر از آنجا گذشت.در این هنگام جبرئیل گفت:این ابوبکر صدیق است.حضرت فرمود:آیا تو هم او را می شناسی ؟گفت بله او را می شناسم؛زیرا او را در آسمان شناخته تر است تا در زمین.فرشتگان آسمان او را به نام«حلیم قریش» می شناسند.»!
6-«روزی که ابوبکر به دنیا آمد فرشتگان به یکدیگر مژده دادند،خداوند به بهشت عدن آمد وفرمودکه به عزت وجلالم سوگند که کسی را که این مولود را دوست ندارد به بهشت نمی فرستم.»
7-«وقتی که مرا به معراج بردند هیچ آسمانی را پشت سر نگذاشتم مگر آن که بر ان نوشته شده بود:«محمد(ص) فرستاده خدا وابوبکر نیز راستگوترین مردمان است.»
8-«رسول الله(ص)به من فرمود:بهشت ودوزخ به یکدیگر فخر می فروشند؛دوزخ می گوید:من از تو برترم چون فرعون ها وقدرتمندان و زور مندان وپادشاهان وفرزندان اینان را در خود جای داده ام.خداوند به بهشت وحی می فرستد که تو نیز بگو :من برترم؛چه خداوند مرا با وجود ابوبکر آراست وزینت داد.»
9-«حضرت رسول(ص)در حالی که بر علی تکیه کرده بود بیرون شد.ابوبکر وعمر با آنان روبه رو شدند .حضرت فرمود:ای علی!آیا ابن دو پیر مرد را دوست داری؟گفت:آری .آنگاه حضرت فرمودکه ایشان را دوست دار تا به بهشت راه یابی .»!
10-«از رسول خدا(ص) شنیدم که گفت:«در آسمان دنیا هشتاد هزار فرشته از خداوند برای دوستدارابوبکر وعمر بخشایش طلب می کنند ودر آسمان دوم تمام آنان بر دشمنانشان لعن ونفرین می فرستند.»!
11-«از رسول خدا (ص)شنیدم که:«هفتاد هزار فرشته ی خداوند در آسمان بر ناسزا گویان ودشمنان ابوبکر وعمر،لعن ونفرین می فرستند.»!
این ها نمونه های کوچکی از جعلیات ابوهریره است که بزرگان اهل سنت چشم و گوش بسته اونها رو قبول دارن
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"