انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 34 از 54:  « پیشین  1  ...  33  34  35  ...  53  54  پسین »

شیعه مذهب واقعی یا مذهب ایرانی؟


مرد

 
تاریخ و روایات لبریز از جعلیات و مخفی کاریهای اهل سنت است

همانگونه که بزرگ اهل سنت در باره یکی از نویسنده ها اعلام میدارد که کتاب فلانی بسیار خوب است اما بهتر است که در برخی جریانات سقیفه و آتش زدن خانه زهرا به جهت احترام به صحاته تمامیت داستان هر چند صحیح هم باشد نقل نشو د

این تحریفها همه جا وجود دارد مخصوصا در جریان حمله عمر به خانه زهرا س که ناگهان بعد از نقل جریان تهدید عمر به آتش زدن خانه همه علما و نویسندگان سنی سکوت کرده اند و الباقی ماجرا را نگفته اند البته غیر از یک نفر که او هم بعدها مورد شماتت قرار میگیرد و به بی تدبیری محکوم میشود

کافی است نگاهی به روایان بزرگ اهل سنت بینازید کسانی که با یکی دو سکه تقره کتاب کتاب حدیث جعل میکردند نمونه اش هم ابو هریره بود که در پستهای قبل ذکر شد


آنگاه متوجه میشویم وقتی ابو هریره ۱۲۰۰۰ حدیث جعلی از پیامبر نقل میکن دیگر تحریف تاریخ و واقعیات ان مشکی نخواهد بود

هر چند خلفا از لحاظ علمی فاقد اطلاعات شرعی و دینی و علوم بودند اما بواسطه یک عمر انتظار برای غصب خلافت بع از پیامبر بسیار برنامه ریزی کرده بودند لذا در سیاست و مکر و دسیسه بسیار کارامد بوند






من کنت مولا فهذا علی مولا
چرا حضرت علی (ع) به واقعه غدیر احتجاج نمی کرد؟

علامه سید جعفر مرتضی عاملی پاسخ می دهد:

منظور از احتجاج، تأیید گرفتن از شاهدان یا مطّلعان از یک ماجرا با گواه قرار دادن خداوند است که مثلاً شما را به خدا قسم می دهم که آیا شما در فلان مکان، شاهد بهمان ماجرا نبودید یا فلان مطلب خاص را نشنیدید یا از آن اطلاع ندارید؟

یکی از شبهاتی که نزد برخی جلوه نموده این است که اگر ماجرای غدیر واقعیت داشته و روایت غدیر صحیح است، چرا در احتجاجات حضرت امیر(ع) اشاره ای به این موضوع یافت نمی شود؟ زیرا مسلماً اوّلین کسی که می بایست آن را مستمسک قرار دهد و برای دفاع از ولایت و حقانیت جانشینی حضرت علی(ع) از آن بهره می برد، خود آن حضرت بود.
* اشاره:

در طول تاریخ دشمنی های مختلف و متنوعی با واقعه غدیرخم شده تا شاید بتوانند این خورشید نورانی را کم سو بنمایانند که هماره با شکست مواجه شده اند و اکنون با گذشت بیش از چهارده قرن، همچنان افراد بسیاری از پرتوهای نورانی این چراغ پرفروغ بهره مند می گردند. یکی از شبهاتی که نزد برخی جلوه نموده این است که اگر ماجرای غدیر واقعیت داشته و روایتغدیر صحیح است، چرا در احتجاجات حضرت امیر(ع) اشاره ای به این موضوع یافت نمی شود؟

زیرا مسلماً اوّلین کسی که می بایست آن را مستمسک قرار دهد و برای دفاع از ولایت و حقانیت جانشینی حضرت علی(ع) از آن بهره می برد، خود آن حضرت بود.

علامه سید جعفر مرتضی عاملی، در سی و دومین جلد از کتاب گرانسنگ خود: «الصحیح من سیرة النبی الاعظم(ص)»، به طور مفصل (از صفحه 66 تا 105) درباره این موضوع، صحبت نموده اند که در اینجا چکیده ای از آن را تقدیم خوانندگان عزیز موعود می کنیم. امید که مایه جلب رضایت مولایمان حضرت صاحب الامر(ع) را فراهم آورد.

منظور از احتجاج، تأیید گرفتن از شاهدان یا مطّلعان از یک ماجرا با گواه قرار دادن خداوند است که مثلاً شما را به خدا قسم می دهم که آیا شما در فلان مکان، شاهد بهمان ماجرا نبودید یا فلان مطلب خاص را نشنیدید یا از آن اطلاع ندارید؟

در پاسخ به پرسش طرح شده، ذکر چند نکته ضروری است:

1. با توجه به منابع موجود، اکثر قریب به اتفاق علمای سنی به این حدیث تصریح نموده اند. وقتی همه از این حدیث مطلع باشند و ده ها هزار نفر در روز غدیر آن را از پیامبر اکرم(ص) شنیده باشند دیگر چه نیازی به احتجاج است.

زمانی برای اثبات مدعا افراد متوسل به احتجاج می شوند که برخی از مطلبی باخبر باشند و برخی دیگر از آن بی اطلاع. در چنین شرایطی از تأیید افراد با اطلاع برای مجاب کردن دسته بی اطلاع استفاده می شود. در حالی هزاران تن از افراد مسلح بنی اسلم آن فجایع پس از سقیفه را به بارآوردند و بعضی به پیامبر(ص) به ناروا گفتند در بستر بیماری هذیان می گوید که همگی هفتاد روز پیش از، از دست دادن رسول خدا(ص)، در روز غدیر پس از شنیدن صحبت های آن حضرت با امیرالمؤمنین(ع) بیعت کرده بودند.

2. اینکه در منابع تاریخی صحبت از احتجاجات امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س) به میان نیامده هرگز دلیل این این نیست که واقعاً ایشان هیچ گاه به این موضوع احتجاج نکرده باشند و این موضوع در تاریخ اتفاق نیفتاده باشد؛ به خصوص که همگی از دشمنی با حضرت امیر(ع) در طول تاریخ و خصوصاً مورخان متاثر از باور های مذهبی و فرقه ای اطلاع داریم. طبیعی است که هر آنچه در راستای احقاق حق ایشان می تواند مورد استفاده و تمسک قرار گیرد از مجموعه منابع و آثار حذف و طرد شود.

اقرار اهل سنت به این موضوع تمام پایه های عقیدتی و مستندات تاریخی آنان را سست می کند و از همین رو بسیار طبیعی است از نقل مطالبی که حقانیت ولایت علوی را ثابت می کنند طفره بروند. جالب است بدانیم که زهری، محدث معروف شام تصریح کرده که فضائلی از علی(ع) می دانم که اگر برزبان بیاورم حتماً مرا خواهند کشت؛

3. حقانیت غدیر و روایت غدیر تنها با احتجاج ثابت نمی شود و احتجاج نکردن دلیل بطلان موضوع نیست؛ آن دسته از اهل سنت که غیر این را ادعا کرده اند خود باید برای اثبات مدعایشان دلیل بیاورند، به خصوص که دلایل مخالفان آنان از استحکام و قوت بیشتری برخوردار است؛

4. موارد متعددی را در منابع شیعی و سنی می توان یافت که به احتجاجات امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س) اشاره شده است که این نیز یکی دیگر از دلایل اثبات غدیر است؛ از آن جمله می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
* احتجاجات امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س) به حدیث و ماجرای غدیر

1. به هنگام بیعت با ابی بکر: در این هنگام حضرت، ابتدا به بیعت ابوبکر با ایشان اشاره نمودند که منظور همان جریان غدیرخم است، سپس به بیانات رسول خدا(ص) در تبوک، غدیر و ... احتجاج کردند.

2. در روز شورا (برای انتخاب جانشین خلیفه دوم): در اینجا حضرت امیر(ع) به عبارات خطبه نبوی(ص) در غدیر (من کنت مولاه...) اشاره نمودند.

3. در دوره خلافت عثمان: روزی در حضور بیش از دویست نفر به روز غدیر و ندای نبوی(ص) به ولایت علوی احتجاج کردند.

4. در کوفه (پس از سال 35 هجری): این احتجاج پس از اتهام به آن حضرت مبنی بر مقدم داشتن دیگران بر رسول خدا(ص) انجام شده که اکثر حاضران و بنا بر برخی نقل ها به استثنای تنها سه نفر، همگی شهادت دادند که در غدیر بوده اند و آن خطبه را در اثبات خلافت علوی شنیده اند.

5 به هنگام خروج از قصر: عده ای سوار به آن حضرت با عبارت «السلام علیک یا مولانا و رحمة الله و برکاته» سلام کردند و ایشان با استناد و احتجاج به ماجرای غدیر و تأیید سیزده یا دوازده صحابی حاضر در جمع، بر این عبارت صحه گذاشتند.

6. در جنگ جمل و به هنگام گفت وگو و احتجاج با طلحه.

7. در جنگ صفین در حضور دوازده تن از بازماندگان جنگ بدر.

8. احتجاج حضرت زهرا(س) با غاصبان حقشان.

همچنین امام حسن(ع) پس از صلح اجباری با معاویه و نیز سیدالشهدا(ع) در خطبه خود در منا، متذکر غدیر شده و بدان احتجاج نموده اند.
* احتجاج و استشهاد دیگران به حدیث و ماجرای غدیر

در میان دیگر صحابه و مشاهیر مسلمانان احتجاجاتی به غدیر در منابع ذکر شده که برخی از آنان را با هم مرور می کنیم:

1. عبدالله بن جعفر(همسر حضرت زینب کبری(س)) با معاویه،

2. عمروبن عاص همدانی،

3. عمرو عاص با معاویه،

4. عماریاسر با عمرو بن عاص،

5 اصبغ بن نباته در مجلس معاویه،

6. جوانی با ابوهریره در مسجد کوفه،

7. مردی با زید بن ارقم،

8. شخصی عراقی با جابر بن عبدالله انصاری که ذهبی حدیث را حسن و به شدت عالی با متنی متواتر خوانده است،

9. قیس بن سعد با معاویه،

10. دارمیه حجونیه با معاویه،

11. عمرو اودی با جمعیتی که به امیرالمؤمنین(ع) دشنام می دادند،

12. استشهاد عمر بن عبدالعزیز به حدیث غدیر،

13. استشهاد زریق غلام امیر المؤمنین(ع) برای عمرو بن عبدالعزیز،

14. احتجاج مأمون به حدیث غدیر در بین فقهایی که اسحاق بن ابراهیم و یحیی بن اکثم در میان آنان بوده اند.

لازم به ذکر است در نسخه های اخیر برخی کتاب ها مانند «المعارف» ابن قتیبه دینوری و نیز «تاریخ یعقوبی» برخی از عبارات فوق حذف یا تحریف شده اند.
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
عثمان بن عفان رضي الله عنه

بيوگرافي عثمان رضي الله عنه:

عثمان بن عفان پسر أبي العاص پسر أميه بن عبد شمس بن عبدمناف و بواسطه عبدمناف به رسول الله خدا ميرسد. از طرف پدر به عبدمناف يا جد چهارم رسول الله صلي الله عليه وسلم و همچنين از طرف مادري، مادر عثمان أروي دختر کريز و مادر أروي، بيضاء دختر عبدالمطلب عمه ي رسول الله مي باشد.

عثمان رضي الله عنه در شهر طائف بسال 47 قبل از هجرت بدنيا آمد او تقريبا از نظر سني شش سال از رسول خدا کوچکتر است. پدر ايشان (عفان) سرمايدار و از صاحبان تجارت بود و در يکي از مسافرت هاي تجارتي بسوي شهرهاي شام، درگذشت. مال هنگفتي براي فرزندش جاگذاشت. عثمان با اين سرمايه شروع به تجارت کرد و در نتيجه سود کلاني عايد او گشت. با اين اموال بخشش و جود و کرم بر قوم و خويش روا داشت؛ خويشاوندانش، ايشان را دوست مي داشتند و اين همه محبت و دوستي به سهم خويش عامل اساسي براي پيشوا شدن ايشان ميان آنها بود. در ميان قريش سيد و سرور و يکي از بزرگان قريش بشمار مي آمد، اين بود همه ي آنچه که از زندگاني جاهلي ایشان، به مانند ساير اصحاب رضي الله عنهم بجا مانده ودر تاريخ ضبط و ثبت شده است. وليکن تاريخ پربار آنها در عصر اسلام معروف و شاخص و برجسته و نمايان است، زيرا اين اسلام است که آنها را مرداني ساخت و زندگي پرنوري در صفحاتش ثبت و ضبط نمود.

عثمان رضي الله عنه بواسطه ي ابوبکر مسلمان شد و رسول الله صلي الله عليه وسلم، دخترش رقية را به عقد ايشان درآورد. آن هنگام که مشرکان قريش، مسلمانان را مورد آزار و اذيت قرار دادند، او به همراه همسرش از اولين مهاجران بودند... و بعد از برگشت به مکه دوباره به سوي مدينة هجرت نمود. در تمام غزوه ها شرکت نمود مگر غزوه بدر که بعلت مشغول بودن در امر پرستاري همسرش که بیمار بود و از دنیا رفت و در همان روز پيروزي مسلمانان بخاک سپرده شد. پس پيامبر او را از جمله بدريان به شمار آورد و دختر دوم خويش، ام کلثوم را به همسري عثمان در آورد. بعلت ازدواج او با دو دختر پيامبر یعنی رقية و ام کلثوم به او لقب ذی النورین داده شد.

رسول الله صلي الله عليه وسلم در بسياري از امور مسلمانان، عثمان را بکار و او را بخدمت گرفت از جمله: نماينده رسول الله بسوي قريش در سال ششم هجري آن هنگام که آنها مانع از اداي عمره ي رسول الله صلي الله عليه وسلم، شدند و اجازه ي ورود به مکه را ندادند و زماني که خبر کشته شدن عثمان در ميان گروه مسلمانان رد و بدل شد. مسلمانان در مکان معروف به حديبية در نزديکي مکه، با پيامبر بيعت رضوان بستند. او اموال زيادي در راه اسلام و تقويت مسلمانان بخشيد و هزينه نمود و ید طولایي در تجهيز و آماده سازي لشکر عسرة براي غزوه ي تبوک، داشت با 950 اسب و هزار دينار اين لشکر را ياري داد و همچنين باشنيدن سخن رسول الله صلي الله عليه و سلم که: هرکس چاه رومة را بخرد، بهشت نصيب و قسمت او خواهد شد، چاه رومة را با 1000 درهم از دست يهودي خريداري نمود و مسلمانان را از وابستگي به يهود در آن زمانه در آورد.

اين بود مختصر صفات و ويژگيهاي و عمل کرد عثمان رضي الله عنه در زمان حيات رسول الله صلي الله عليه وسلم. قسمتي از صفات شخصي ايشان مانند حيا و ترس و دوري جستن از عوامل فتنه و آشوب و درگيري ميان مسلمانان، که بصورت فزاينده در وي ديده مي شد و در نتيجه منجر به کشته شدن او شد بدون اينکه قاطعيت لازم رااعمال کند را بيان نکردم وانشالله در قسمت عوامل واسباب به شهادت رسيدن ايشان بيان خواهم کرد.

داستان شورا وکيفيت انتخاب عثمان

داستان شورا را از کتاب طبري نقل و سپس آن را مورد تحليل و بررسي قرار خواهيم داد: زماني که عمررضي الله عنه ضربه خوردند به او گفته شد: اي امير مومنان، کاش خليفه انتخاب ومعرفي کنيد! گفت: چه کسي را خليفه قرار دهم؟ اگر ابوعبيدة رضي الله عنه زنده بود او را خليفه قرار مي دادم، و اگر پروردگارم درباره انتخاب از من بپرسد، مي گويم؛ از پيامبرت شنيدم که او امين و امانتدار اين امت است، و اگر سالم مولي ابي حذيفة زنده بود او را خليفه قرار مي دادم، و اگر پروردگارم از من بپرسد میگویم: از پيامبرت شنيدم که گفت: همانا سالم محبت زيادي نسبت به خدا دارد. سپس آن فرد گفت: آيا تو را بسوي آن فرد راهنمايي کنم؟ او عبدالله بن عمر است، عمر گفت: خدا تو را بکشد، من اين قصد را نداشتم، واي بر تو! چگونه کسي را خليفه قرار دهم درصورتي که در طلاق دادن همسرش ناتوان بود! آرزوی سهم در امور شما نداريم، خلافت را مناسب و شايسته نديدم که براي کسي از اهل بيت خويش آرزويش کنم، اگر خيري در خلافت بود به ما رسيد و اگر شري در آن بود یک نفر از آل عمر کافی است که به آن شر مبتلا شود. کفايت است برای آل عمر که يک فرد از آنها مورد محاسبه قرار گيرد و از امت محمد صلي الله عليه وسلم مورد سوال و بازخواست صورت گيرد. اما من سخت تلاش کردم و اهل و خويشاوندان خود را محروم نمودم و اگر در قيامت بدون خوبي و بدي (مساوي و بدون هيچ )نجات يابم همانا من خوشبخت مي باشم، اين را داشته باش اگر درزمان حياتم شخصي را معرفي کنم (و ديگران او را تأييد کنند ) قبل از من و بهتر از من ( یعنی ابوبکر ) اين گونه عمل کرد و اگر امت را به حال خويش رها کنم همانا آن کسي که بهتر از من است( یعنی رسول الله ) اين را انجام داد، و خداي عزوجل دين خويش را نابود و از بين نخواهد برد، سپس در حالي که از نزد عمر رضي الله عنه بيرون مي رفتند، گفتند:

اي امير مومنان، اگر جانشيني تعيين نکني! ( اختلاف و دودستگي پيش خواهد آمد ) گفت: بعد از سخناني که با شما در ميان گذاشتم تصميم گرفتم شخصي از ميان شما را انتخاب کنم، او شايسته ترين است که شما را بحق بکشاند – نظر ايشان علي بود - در اين فرصت خواب افتادم، مردي را ديدم که وارد باغي که خويش آن را کاشته بود شد، شروع به چيدن ميوه هاي رسيده و گل کرد و آن را به زير خويش جمع آوري مي کرد،همانا فرمان خداوند اجرا خواهد شد وجان عمر را مي ستاند ،نمي خواهم در زمان حيات ومرگ بار آن را به دوش کشم بنابراين اين امر را به عهده ي گروهي که رسول الله صلي الله عليه وسلم ،در شأن ومنزلت آنها فرمود: (إنهم من أهل الجنة) قرار خواهم داد، سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل، از آنهاست، اما من او را در اين شورا وارد نمي کنم، اما اين شش نفر عبارتند از ( علي، عثمان،عبدالرحمن و سعد، که اقوام مادري رسول الله صلي الله عليه وسلم، هستند و زبير بن عوام حواري رسول الله و پسرعمه ي او،طلحة الخير بن عبيد الله )، شخصي را ازميان خويش انتخاب کنند، هر گاه بر خليفه اي توافق کردند بخوبي يار و همراه او باشيد و او را ياري کنيد و اگر کسي از نظر امانتداري مورد اعتماد قرار گرفت، حق امانتش را بجا آورد.

وقتی که از نزد عمر رضي الله عنه، بيرون رفتند، عباس رضي الله عنه، به علي گفت: آنچه را ناخوشايند مي داني، خواهي ديد! عمر روز بعد علي، عثمان، سعد، عبدالرحمن بن عوف وزبير بن عوام ، را طلبيد و گفت: من نظر افکندم؛ شما را بزرگان و سردمداران مردم ديدم، و امر خلافت فقط ميان شما خواهد بود، رسول الله صلي الله عليه و سلم، از دنيا رفتند در حالي که از شما راضي بود و من ترس از مردم بر عليه شما را ندارم هرگاه پايدار و ثابت قدم گرديد، اما ترس من برشما، اختلاف ميان يکديگر، و در نتيجه با اختلاف شما، مردم با يکديگر اختلاف کنند. برخيزيد و با اجازه عايشة رضي الله عنها، در حجره ي ايشان بنشينيد، با يکديگر مشورت کنيد و فردي از ميان خويش برگزينيد. سپس گفت وارد حجره نشويد، اما نزديک آن باشيد ،سربه بالين قرار داد درحالي که خونريزي داشت . وارد شدند وشروع به گفتگو و تبادل نظر کردند و صداي آنها بالا گرفت.عبدالله بن عمر گفت: سبحان الله، همانا اميرمومنان، هنوز جان نسپرده است، اين جمله را به عمر رضي الله عنه شنواند، ايشان از اين همه سر و صدا آگاه شد و گفت: جملگي از اين امر روي بگردانيد، هرگاه جان سپردم، سه روز با هم مشورت کنيد و صهيب امامت نماز را بعهده گيرد، و روز چهارم نياید مگر اینکه باید اميري بر شما باشد.

عبدالله بن عمر را در اين امر فقط بعنوان مشاور و نه چيزي ديگر در ميان خويش جاي دهيد. طلحة عضوي از شما خواهد بود، اگر تا آن سه روز رسيد او را در جمع خودتان حاضر نمائيد، اگر نيامد تصميم خويش را بگيريد. از ميان شما چه کسي ضمانت مي دهد اينکه طلحة مخالف نمي کند؟ سعدبن ابی وقاص گفت: من ضمانت مي دهم و انشاءالله مخالفتي نخواهد کرد. پس عمر گفت: انشاءالله اميد دارم مخالفتي از ايشان سر نزند، و به گمان من کسی جز علی یا عثمان خلیفه نخواهد شد. اگر عثمان خليفه شد او انساني نرم خو است و اگر علي شد؛ او انساني خوش تدبير و خوش برخورد و شايسته است، آنها را به راه حق مي برد. اگر قبول نکردند، سعد بن ابي وقاص اهليت آن را دارد و اگر خليفه نشد، خليفه او را در کارهايش بکار گيرد، و بدانيد عزل نمودن او از طرف من، بعلّت خيانت و ضعف نبوده است، و عبدالرحمن چه خوب و صاحب رأي و عاقل و پابرجا، و خداي عزوجل او را حافظ است، از او بشنويد و به ابي طلحه انصاري فرمود: اي ابي طلحه به استمرار خداي عزوجل، اسلام را بواسطه ي شما عزت بخشيد، 50 نفر از انصار اختيار کن واين گروه را تشويق نمائيد تا فردي از ميان خويش انتخاب کنند و به مقداد بن الاسود گفت: هرگاه مرا در حفره ام گذاشتيد، اين گروه شش نفري را در خانه اي جمع کن تا فردي از ميان خويش انتخاب کنند و به صهيب فرمود: سه روز امامت نماز جماعت مردم را بعهده بگير و علي، عثمان، زبير، سعد، عبدالرحمن بن عوف و طلحة در صورتي که از راه برسد در اتاقي وارد کن و همچنين عبدالله بن عمر را با آنها بگذار و مسئوليتي ديگر نخواهد داشت. و آنها را زير نظر داشته باش. هرگاه چهار نفر از آنها بر يکي اتفاق کردند، و يکي از آنها قبول نکرد پس، سر او را بشکاف يا گردنش به شمشير بزن و هرگاه چهار نفر آنها بر يکي اتفاق نظر کردند و دو نفر سرپيچي کردند سر هر دو آنها را بزن، و هرگاه سه نفر از آنها بر کسي اتفاق نظر نمودند و آن سه نفر ديگر بر فردي از ميان خويش نظر داده اند، عبدالله بن عمر را داور قرار دهيد، براي هر گروهي رأي داد از ميان آن گروه باشد و اگر به داوري ابن عمر تن ندادند با کسي که عبدالرحمن بن عوف به آن رأي داده است باشيد. اگر بعضي از آنها بخواهند از آنچه مردم بر آن اتفاق نظر داشتند، سرپيچي کنند بکشيد.از نزد عمر رضي الله عنه برخاستند و خارج شدند. علي رضي الله عنه، به همراهانش از بني هاشم گفت: اگر سخنان قوم شما را راجع به شما اطاعت کنم؛ هيچگاه امارت را بدست نخواهيد گرفت. عباس رضي الله عنه با او روبرو شد، علي به وي گفت : ما را رها کردي، عباس گفت: چيست خبرت؟ گفت: عمر رضي الله عنه، عثمان را قرين من قرار داد و مقايسه کرد و گفت: با اکثريت باشيد، و اگر دو نفر به يک نفر راضي گشتند و د و نفر به ديگري راضي شدند، فرمان داد با کساني باشيد که عبدالرحمن بن عوف با آنهاست، سعد با پسر عموي خويش مخالفت نخواهد کرد و عبدالرحمن هم با دامادش عثمان است؛ با يکديگر مخالف نخواهند کرد، پس عبدالرحمن، خلافت را به عثمان خواهد داد، و يا اينکه عثمان خلافت را به عبدالرحمن مي دهد. اگر چه آن دو نفر با من باشند به من نفعي نخواهد رسيد، عباس به او گفت: من تو را در چيزي جلو و پيش قدم نيانداختم مگر ديدم بسوي آنچه که من ناپسند مي دانم برمي گردي و عقب مي افتي، هنگام وفات رسول خدا به شما گفتم اينکه از ايشان سوال کني که خلافت از آن چه کسي است، اما قبول نکردي و بعد از وفات به شما پيشنهاد دادم تا در اين امر عجله نمائي، اما تو قبول نکردي، هنگامي که عمر تو را از جمله افراد شورا، ياد کرد به شما توصيه کردم عضو شورا مشو، اما قبول نکردي، اين را از من بخاطر بسپار: هرگاه اين قوم کسي را بر تو ترجیح دهند جواب نه، بگو! مگر اينکه تو را خليفه قرار دهند، و از اين گروه بر حذر باش، آنها دست نخواهند کشید تا اينکه ما را از اين امر کنار بزنند و ديگري را بر ما قرار دهند.

زماني که عمر بن خطاب رضي الله عنه جان سپرد و جنازه ي ايشان از خانه ي خويش بيرون آوردند، علي و عثمان رضي الله عنهما، هر دو انتظار داشتند يکي از آنها بر جنازه نماز بخواند، عبدالرحمن بن عوف فرمود، هر دوي شما در امارت بي رغبت نيستيد. اما نماز خواندن بر اين جنازه حق شما نيست، و اين صهيب است که عمر رضي الله عنه، جهت نماز خواندن بر جنازه اش و امامت نماز هاي جماعت تا سه روز و تا زماني که امام مشخص شود تعيين نمود، بنابراين، صهيب نماز بخواند.

بعد از دفن عمر رضي الله عنه ، مقداد، اهل شورا را در خانه ي مسواربن مخرمة، و گفته شده در بيت المال و يا حجره عايشة رضي الله عنها و با اجازه ي ايشان جمع کرد وتعداد آنها پنج نفربود وبه همراه آنها ابن عمر رضي الله عنه را نیز آورد، در حالي که طلحة رضي الله عنه غايب بود و ابي طلحة را بعنوان نگهبان قرار دادند. عمرو بن العاص و مغيرة بن شعبة رضي الله عنهما از راه رسيدند و در جلو حجرة نشستند، سعد بن ابي وقاص، آنها را با سنگريزه از جايگاه خود بلند کرد و گفت: خواهان اين هستيد که بگوئييد: ما حاضر بوديم و از جمله اهل شورا هستيم!

و اهل شورا در اين امر بايکديگر به رقابت پرداختند و سخنان در اين سياق زياد گشت، ابو طلحة گفت: عجيب است من قبل از اين بيشترين ترس داشتم که آن را از سر خويش دور کنيد و کسي خلافت را قبول نکند! نه، اينچنين نشد و قسم به آن کسي که جان عمر را گرفت، بيشتر از سه روزي که به آن مأمور گشتيد، اضافه نخواهم کرد، و انتظار نداشته باشيد در خانه ام بنشينم و نظاره گر عملکرد شما باشم! پس عبدالرحمن گفت: کدام يک از شما، خويش را از اين امر خلع مي کند و بر خود واجب داند که اين امر را به بهترين و مناسبترين واگذار نمايد؟ کسي به او جواب نداد، سپس خود گفت: من خويش را از امر خلافت خلع مي کنم،عثمان گفت: من اولين کسي هستم که راضیم عبدالرحمن بن عوف خلیفه را تعیین کند و من از رسول الله صلي الله عليه و سلم، شنيده ام که او در زمين و آسمان امانتدار است، سپس در حالي که علي رضي الله عنه ساکت بود، گروهی گفتند ما را ضي هستيم، عبدالرحمن پرسيد، اي ابالحسن چه مي گوئي نظرت چيست؟ علي رضي الله عنه گفت: به من عهد و پيمان ده، آنچه حق است ترجيح دهي و پيرو هوا و هوس نباشي و خويشاوندي را در رأي و نظرت اثر ندهي و از امت بدور نباشي و بخاطر مسلمانان کم کاري نکني.

پس عبدالرحمن بن عوف گفت: به من عهد و پيمان دهيد و با من برعليه کسي باشيد که قبول نکند و به کسي که من براي شما اختيار کنم رضايت دهيد، و بر پيمان خدا هستم اينکه خويشاوندي را در اين امر (انتخاب) ترجيح ندهم و براي مسلمانان کم کاري نکنم همانگونه که عهد و پيمان از آنها گرفت به آنها نيز عهد و پیمان داد.

از علي رضي الله عنه پرسيد: من مي دانم که تو مي گويي من از ميان حاضران، بعلت خويشاوندي و سابقه ي ديرينه ات و تأثيرات خوب و بسزائي در دين، در امر خلافت، اولويت و حقانيت بيشتري داري و کسي شما را از اين امر دور نخواهد کرد. وليکن در نظر داشته باش اگر امر خلافت از وي دور شد و در جمع حاضر نبودي، شما کدام يک از حاضران را در اين امر ترجيح مي دادي؟ علي رضي الله عنه جواب دادند؛ عثمان را بر همه ي حاضران ترجيح مي دادم. سپس با عثمان رضي الله عنه خلوت کرد و گفت: تو مي گوئي، يکي از بزرگان بني عبدمناف و داماد رسول الله صلي الله عليه وسلم، و پسر عموي ايشان هستم و سابقه و برتري در اين امر داري، و تو را از امر خلافت دور نخواهند کرد، وليکن اگر در اين جمع نبودي، از ميان جمع کدام يک را ترجيح مي دادي؟ گفت: علي را ترجيح مي دهم، با زبير رضي الله عنه، نيز خلوت کرد و همانگونه که با عثمان و علي سخن گفت با او نيز در ميان گذاشت، زبير در جواب گفت: عثمان را ترجيح مي دهم، سپس باسعد خلوت کرد و با اوسخن نمود. او نيز عثمان را ترجيح داد..

علي رضي الله عنه با سعد رضي الله عنه ملاقات کرده و گفت: (اتقوا الله الذي تسالون به والارحام إن الله کان عليکم رقيبا)(النساء آية 1)تو را به خويشاوندي رسول الله و به خويشاوندي عمويم حمزة نسبت به شما مي طلبم، همراه عبدالرحمن به نفع عثمان و بر عليه من مباش. من نظر و نگاهي دارم که عثمان آن را ندارد. در آن شبها عبدالرحمن مدينه را میگشت و با اصحاب رسول الله صلي الله عليه وسلم ملاقات مي کرد و به هر کس از فرماندهان و بزرگان مي رسيد، با آنان مشورت مي کرد و با هرکسي خلوت مي کرد نظر آنها عثمان بود. در آخرين شبي که با صبح شدنش دیگر مدت زمان معين شده تکميل مي گردید به خانه ي مسور بن مخرمة زماني که هوا روبه تاريکي مي رفت، آمد و او را بيدار کرد و به او خطاب کرد: مي بينم خوابي در حالي که من در اين شب طعم خواب نچشيده ام. به سرعت برو، زبير و سعد را صدا بزن.

آنها را صدا زد و در آخر مسجد در صفة، جلو خانه مروان، با زبير شروع به صحبت کرد و به او گفت: بني عبدمناف را از امر خلافت معاف کن، زبير گفت: سهم من براي علي است. عبدالرحمن به سعد گفت : من و تو خويشاونديم، سهم خود را به من واگذار کن تا انتخاب کنم. گفت: اگر خودت را انتخاب کني من حرفي ندارم، و اگر عثمان را انتخاب کني بدان علي نزد من محبوبتر است، اي مرد براي خود بيعت بگير و ما را راحت و سرافراز کن. عبدالرحمن گفت: اي ابا اسحاق، من به شرط انتخاب کردن، خود را از خلافت خلع نمودم و اگر آنچنان نکرده بودم و اختيار دست خودم بود، آن را رد نمي کردم. من وضعيت خويش را اينگونه مي بينم: گلستاني سرسبز و سبزه هاي بسيار زياد، شتر نري که اصيل و زيباتر از آن را نديده ام، بسان تير بدون اينکه نگاهش به گلستان بيفتد يا اينکه مکثي کند گذر کرد و بعد از آن شتري ديگر بدنبال او، و رد پايش از گلستان خارج شد، سپس شتر زيرک در حالي که لگام خويش را کشان کشان مي کشيد به راست و چپ توجه مي کند و مقصد ديگران را دنبال مي کند واز گلستان خارج مي شود، سپس چهارمين شتر وارد گلستان مي شود و از آن ميچرد، نه، بخدا قسم من دوست ندارم چهارمين باشم و کسي جايگاه ابي بکر و عمر نمي گيرد و مردم را از خويش راضي سازد. سعد گفت: مي ترسم احساس ضعف و ناتواني تو را در بر گرفته باشد، به رأي خود عمل کن همانا عصر عمر را شناختي. زبير و سعد رضي الله عنهم منصرف شدند، و مسور بن مخرمة را بسوي علي فرستاد و به مدت طولاني و به آرامي با يکديگر سخن گفتند در حالي که علي از اينکه او خليفه خواهد شد ترديد نداشت، سپس مسور را بسوي عثمان فرستاد تا دم صبح با هم سخن مي گفتند تا اينکه اذان صبح آنها را از هم جدا کرد. عمرو بن ميمون ( صاحب اين روايت ) گفته: ابن عمرو به من گفت: اي عمرو چه کسي به تو اين خبر داد که آنچه عبدالرحمن بن عوف با علي و عثمان سخن گفته را مي داند؟ پس بدان بدون علم و آگاهي خبر داده است و قضاي خدا بر عثمان رضي الله عنه، افتاد. آن هنگام که نماز صبح را خواندند، اهل شورا را گرد هم جمع نمود و همچنين کساني که حاضر بودند از مهاجرين و انصار و اهل سابقه و فضل از انصار و فرماندهان دعوت بعمل آمد بصورتي که مسجد از جمعيت لبریز شد. سپس گفت: اي مردم همانا مردمان حق دارند قبل از اينکه اهل شهرها به شهر و ديار خويش برگردند امير خويش را بشناسند، سعيد بن زيد گفت: تو را اهليت و سزاوار اين امر مي بينم، گفت: نظري ديگر دهيد. عمار گفت: اگر خواهان اين هستي که مسلمانان با هم اختلاف نکنند با علي بيعت کن. مقدادبن الاسود گفت: عمار سخني راست مي گويد، اگر با علي بيعت کني ما گوش به فرمان خواهيم بود. ابن ابي سرح گفت: اگر مي خواهي قريش به اختلاف نيفتد با عثمان بيعت کن. ابو عبدالله بن ربيعة گفت: راست مي گويد، اگر با عثمان بيعت کني گوش به فرمان خواهيم بود. عمار به ابن ابي السرح ناسزا گفته و گفت: از چه مدتي خالصانه و خير خواه مسلمانان شدي! بني هاشم و بني امية صحبت کردند، عمار گفت: اي مردم، خداوند عزوجل ما را با پيامبر و دينش کرامت و بزرگواري و عزت بخشيد. پس چگونه است اين امر را از اهل بيت وي، دور مي کنيد. شخصي از بني مخزوم گفت: اي فرزند سمية، از حد ومرز خويش تجاوز کردي، در تعين قريش امير را از ميان خويش، نسبتي نداري، پس دخالت مکن.

سعد بن ابن ابي وقاص گفت: اي عبدالرحمن، قبل از اينکه مردم در درگيري و فتنه واقع شوند کار را تمام کن. عبدالرحمن گفت: من نظر کردم و مشورت نمودم. اي اعضاي شورا طوري عمل کنيد که حجتي از کسي برشما نماند و علي را دعوت نمود و سپس به او گفت: عهد و پيمان خدا بر تو باد که به کتاب خدا و سنت رسول و سيرت دو خليفه ي بعد از او عمل کني؟ علي رضي الله عنه گفت: اميد دارم به علم و نيرويم عمل کنم، و عثمان را دعوت کرد و همانگونه که به علي گفت به وي پيشنهاد داد، جواب عثمان رضي الله عنه، بله بود. سپس با او بيعت کرد، سپس علي رضي الله عنه به عبدالرحمن خطاب کرد، اي عبدالرحمن، يک عمر به عثمان فضل و کرم دادي! اين اولين باري نيست که بر عليه ما عمل کرديد، پس صبر جميل والله المستعان علي ماتصفون، بخدا قسم ولايت را به عثمان ندادي مگر اينکه آن را به تو برگرداند. ( والله کل يوم هو في شأن )عبدالرحمن گفت: اي علي دليل و خللي را بر خويش وارد مکن؛ همانا من نظر کردم و با مردم مشورت نمودم. آنها از عثمان براي ديگري صرف نظر نمي کنند... طلحة رضي الله عنه در روزي که با عثمان بيعت شد به مدينه رسيد. به او گفته شد با عثمان بيعت کن. گفت: آيا همه ي قريش به او راضي مي باشند. گفتند: آري، نزد عثمان رفت، عثمان به او گفت: تو فرمان ده، اگر قبول نداري من خلافت را از سر خويش مي اندازم. گفت: آيا خلافت را رها مي کني؟ گفت: بلي. گفت: آيا همه ي مردم باتو بيعت کردند؟ گفت: بله. طلحة رضي الله عنه گفت: من هم راضي هستم و ازآنچه تصميم گرفته شده، صرف نظر نمي کنم و به عثمان بيعت داد.

اين بود حديث انتخاب عثمان و شورا از زبان طبري. اگر سخن به درازا کشيد و خوانندگان گرامي، آن کساني که تشنه ي نتيجه مي باشند را خسته و ملول کرد پوزش مي طلبم. راهي جز اين نديدم که اين جام زرين را با همه ي نقش و نگارش در معرض ديدگان قرار دهم تا نکند نگاه من به قسمتي از زيبايش افتاده باشد و مانع از اين گشته که زيبائي هاي ديگر را نديده باشم. اما با عرضه ي آن حتما ديده گاني ديگراز زيبائيها و نهفته ها، پرده خواهند انداخت، و زيبائي را به چشمان زيبا هديه مي کنند .

آري آنها انسانهائي بودند با صفات و ويژگيهاي انساني، گرد هم جمع مي شوند تا آينده ي خويش را با يکديگر و با ياري و همکاري سايرين، رقم زنند، و هر کدام از آنها نقاط ضعف و قوّت داشتند و اين سنّت خداوند که در ميان انسانيت قرار داده و نهفته است. اما مهم اينجاست که نقاط ضعف
     
  
مرد

 
خلیفه اول حضرت ابوبكر(رض)

ابوبكر ابن ابی قحافه مسما به عبدالله وملقب به عتیق وصدیق وذوالخلال وشیخ الخلفاء و یارغارنبی. مادر او ام الخیرسلمی است، دخترصخربن عمرو وبنت عم ابی قحافه. نسبت حضرت ابوبكر(رض)به پشت ششم از سوی پدر ونیز مادر به رسول الله(ص) پیوند می خورد. او از قدمای مومنین به پیامبر(ص) وپدر ام مومنین حضرت عایشه(رض) و نخستین خلیفه مسلمین است. شبی كه نبی اكرم(ص) به مدینه هجرت نمودند او همراه ایشان بود و درغارثوربا پیامبر(ص) پنهان گشت و از این رو به یار غار خوانده شد. وچون همه مال خویش را جزكسائی را كه آنرا با خلالی در پیوسته بود در راه الله(ج) انفاق كرد به این خاطر به ذوالخلال مشهور گشت و او یكی از عشره مبشره است و در جنگ بدر و احد وخندق ودیگر غذوات در ركاب پیامبر(ص) بود.مسلمانان روز وفات رسول الله(ص) او را به خلافت برگزیدند و او دو سال و سه ماه و سیزده روز خلافت نمود و آنگاه كه مردم جزیرة العرب پس از رحلت پیامبر (ص) ردهّ آوردند ونیز پیامبران دروغین در هر سوی به دعوت برخاستند. اما وی در زمانی كوتاه همه آنان را مقهور و مطیع ساخت وسپس متوجه فتح عراق وشام گشت. درعراق به سرداری ابوعبیده حیره وانبار را بگشود وسردار دیگراو خالد بن ولید دراجنادین(ناحیتی از فلسطین) لشكر روم را شكست داد و هم اوزید ابن ثابت را به گرد كردن قرآن كریم وا داشت ودر تقسیم غنایم به سیرت رسول(ص) رفت وبه همه سهم مساوی داد وبه بیست و دوم جمادی الاخر سال سیزدهم هجرت در سن شصت وسه سالگی رحلت نمود و او را جنب تربت رسول الله(ص) بخاك سپردند، وی را سه پسر بود عبدالله،محمد،وعبدالرحمن وسه دختر به نامهای عایشه،ام الكلثوم واسماء. مأخـــذ: فرهنـــــگ دهـــخدا

ذوالخلال:این لقب را وقتی پیامبر(ص) به حضرت ابوبكر(رض) دادند كه وی مجموع اموال خویش را یكباره جز جامه یی از پلاس كه برتن داشتند به مساكین بخشیدند وچون پیامبر(ص) پرسید اهل خود را چه برجای ماندی گفت الله(ج) و رسول او را.
     
  
مرد

 
خاک‌سپاری پیکر پاک پيامبر (صلی الله علیه وسلم)

پیش از آنکه صحابهٔ رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- به کفن و دفن آنحضرت بپردازند، اختلاف‌نظرشان دربارهٔ خلافت رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- بالا گرفت. کشمکش‌ها و گفتگوها و بحث و جدل‌های فراوان میان مهاجر و انصار در سقیفهٔ بنی‌ساعده روی داد، و سرانجام، بر خلافت ابوبکر -رضی الله عنه- اتفاق‌نظر پیدا کردند.

تمامی روز دوشنبه با این حال و اوضاع سپری گردید، و شب فرا رسید، و مردم به کارها و گفتگوهای خودشان سرگرم بودند و به کفن و دفن آنحضرت نپرداختند. آخر شب سه‌شنبه شد، و بامداد فردا یعنی سه‌شنبه فرا رسید، و هنوز پیکر مبارک آنحضرت در بستر ایشان، و همان روانداز راه راه بر روی پیکر ایشان کشیده شده بود، و خانوادهٔ رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- درِ اتاق را بر روی جنازهٔ آنحضرت بسته بودند.

روز سه‌شنبه، بدون آنکه جامه‌های رسول‌خدا - صلى الله علیه وسلم - را از تن ایشان دربیاورند، پیکر آنحضرت را غسل دادند. غسل دادن پیکر پاک پیامبر اکرم - صلى الله علیه وسلم - را عباس و علی و فضل‌بن عباس و قٌثَم بن عباس، و شُقران بردهٔ آزاد شدهٔ رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- و اُسامة بن زید، و اُوْس بن خُولی عهده‌دار شدند. عباس و فضل پیکر آنحضرت را به این سوی و آنسوی حرکت می‌دادند و شُقران آب می‌ریخت، و علی ایشان را غسل می‌داد، و اوس سر آنحضرت را بر سینهٔ خودش تکیه داده بود. [ابن ماجه، ج ۱، ص ۵۲۱.]

پیکر رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- را سه بار غسل دادند. نخست با آب، سپس با سدر، و نوبت سوم با آب چاهی که آن را «غَرس» می‌نامیدند و از آن طایفهٔ سعد بن خثیمه بود و در ناحیهٔ قُباء واقع شده بود، و از آب آن می‌آشامیدند. [طبقات ابن سعد، ج ۲، ص ۲۷۷-۲۸۱]

آنگاه پیکر پاک آنحضرت را در سه قلعه پارچهٔ یمانی سفید سَحولی از جنس پنبه کفن کردند، و پیراهن و عمامه بر آنحضرت نپوشانیدند[صحیح البخاری، کتاب الجنائز، «باب الثیاب البیض للکفن»؛ فتح الباری، ج ۳، ص ۱۶۲، ۱۶۷-۱۶۸، ح ۱۲۶۴، ۱۲۷۱، ۱۲۷۲، ۱۲۷۳، ۱۳۸۷؛ صحیح مسلم ، کتاب الجنائز، ج 463، «باب کفن المیت»، ح ۴۵.]، و فقط پیکر ایشان را در آن پارچه‌ها پیچیدند.

در باب موضع دفن رسول‌خدا - صلى الله علیه وسلم - نیز میان صحابه اختلاف افتاد. ابوبکر گفت: من از رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- شنیدم که می‌فرمودند:

«ما قبض نبی إلا دفن حیث یقبض».
«هیچیک از پیامبران جز این نبوده است که در همان مکانی که جان می‌داده است به خاک سپرده می‌شده است!»

ابوطلحه بستر آنحضرت را که در آن جان داده بودند به کناری زد، و همانجا را حفر کرد، و برای پیکر ایشان آرامگاهی درون گودال آماده کرد.

مردم گروه گروه، به نوبت، ده نفر، ده نفر، به حجرهٔ عایشه که قبر و جنازهٔ آن حضرت در آن بود وارد می‌شدند و بر پیکر رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- به صورت فُرادی نماز می‌گزاردند، و هیچکس پیشنماز نمی‌شد. نخست خویشاوندان آنحضرت بر ایشان نماز گزاردند، سپس مهاجرین و بعد انصار، آنگاه کودکان و زنان؛ یا ابتدا زنان و سپس کودکان [ الموطأ، امام مالک، کتاب الجنائز، «باب ماجاء فی دفن المیت» ج ۱، ص ۲۳۱؛ طبقات ابن سعد، ج ۲، ص ۲۸۸-۲۹۲.].

تمامی روز سه‌شنبه و بخش عمدهٔ شب چهارشنبه به همین منوال گذشت. عایشه گفت: از خاک‌سپاری پیکر پاک رسول‌خدا - صلى الله علیه وسلم - بی‌خبر بودیم تا وقتی که در دلِ شب - و به روایتی: آخر شب - شب چهارشنبه صدای بیل‌ها را که خاک می‌ریختند شنیدیم [ مسند امام احمد، ج ۶، ص ۶۲، ۲۷۴؛ برای تفصیل مطالب راجع به پیوستن رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- به ملکوت اعلا، نکـ: صحیح البخاری،‌«باب مرض النبی» و چند باب پس از آن، همراه با فتح الباری، نیز، صحیح مسلم، مشکاة المصابیح، «باب وفاة النبی»؛ سیرهٔ ابن‌هشام، ج ۲، ص ۶۴۹-۶۶۵؛ تلقیح فهوم اهل الاثر، ص 38-39؛ رحمة للعالمین، ج ۱، ص ۲۷۷-۲۸۶؛ برای تعیین دقیق بیشتر زمان‌ها از منبع اخیر استفاده شده است.].
     
  
مرد

 
واقعهٔ صفین (بخش اول)

پس از به پایان رسیدن جنگ جمل، حضرت علی بن أبی طالب رضی الله عنه با احترام کامل کجاوهٔ أم‌المؤمنین عائشه رضی الله عنها را همراهی نمود و یکی از مجلل‌ترین خانه‌های بصره را در اختیار ایشان قرار داد.

هنگامی که أم‌المؤمنین عائشه رضی الله عنها قصد رفتن به مکه را داشتند، چهل تن از زنان اشراف و معروف بصره را همراهشان کردند و همچنین برادرشان محمد بن أبی بکر و نیز حضرت عمار بن یاسر رضی الله عنهم و گروهی از سربازان را برای حمایت ایشان بهمراهشان فرستادند، و حضرت علی بن أبی طالب رضی الله عنه خود نیز شخصا أم‌المؤمنین عائشه رضی الله عنها را تا کیلومترها بدرقه نمودند، همچنان که امام حسن و امام حسین رضی الله عنهما نیز مسافت بیشتری را و تا زمانی که ایشان در مسیر مکه قرار گرفتند بدرقه‌شان نمودند.

أم‌المؤمنین عائشه رضی الله عنها قبل از اینکه بصره را ترک نمایند با مردم بصره وداع نمودند و به آنان فرمودند:
«هیچ کدام‌مان دیگری را ملامت و سرزنش نکنیم. به خدا سوگند، آنچه بین من و علی اتفاق افتاد چیزی جز آنچه بین یک زن و بستگان شوهرش اتفاق می‌افتد؛ نیست، و علی از نیکان است».

علی رضی الله عنه نیز فرمود:
«راست گفت، همانا والله که بین من و او چیزی جز آنچه گفت نبوده است، و بدرستی که او به حتم، همسر پیامبر شما در دنیا و آخرت است».

این بود دیدگاه هر کدام از آن‌ها به نسبت یکدیگر.

حضرت عائشه رضی الله عنها تا موسم حج در این سال (36هـ) در مکه ماند و پس از بجا آوردن فریضهٔ حج به مدینهٔ منوره بازگشت.

پس از پایان واقعهٔ جمل به این صورت، اهالی بصره همگی با علی رضی الله عنه بیعت کردند؛ چه موافقان و چه مخالفان، و ایشان بعد از مرتب ساختن اوضاع بصره، حضرت عبدالله بن عباس رضی الله عنهما را به ولایت آنجا تعیین نمود و خود بصره را به قصد کوفه که اکثریت لشکریان وی اهل آنجا بودند، ترک نمود.

علی رضی الله عنه پس از ورود به کوفه در خانه‌ای محقر ساکن شدند و پیشنهاد سکونت در قصر کوفه را که به قصر سفید معروف بود رد کرد، آن هم تنها به این سبب که حضرت عمر بن الخطاب رضی الله عنه از این قصر به سبب مجلل بودن آن نفرت داشت و از وارد شدن و ساکن شدن در آن امتناع ورزیده بود. حضرت علی رضی الله عنه آنقدر در کوفه ماندند تا توانستند زمام امور را بدست بگیرند. اکنون، بصره و کوفه مطیع ایشان شده بود، در حالی که این دو شهر منطقهٔ وسیعی را تشکیل می‌دادند و از سوی دیگر سربازان بسیاری در خود داشتند. اما هنوز برخی از اهل فتنه و آشوب‌گران در لشکر حضرت علی رضی الله عنه باقی مانده بودند. پس از آنکه بسیاری از آنها یعنی ششصد نفر در درگیری نخست بصره، و بسیاری دیگر نیز در درگیری جمل کشته شده بودند.

و اما مصر؛ در آنجا نیز عبدالله بن سعد بن أبی سرح رضی الله عنه که در زمان خلافت حضرت عثمان رضی الله عنه به ولایت آنجا تعیین شده بود همچنان در این منصب قرار داشت. وی هنگام شروع فتنه برای یاری حضرت عثمان رضی الله عنه با لشکر خویش از مصر خارج شد، اما همین که از کشته شدن و شهادت ایشان با خبر شد مسیرش را به شام تغییر داد، زیرا او نیز با حضرت معاویه و طلحه و عائشه و زبیر رضی الله عنهم اجمعین هم رأی بود و می‌خواست پیش از بیعت با حضرت علی رضی الله عنه ، ابتدا انتقام خون عثمان رضی الله عنه را از قاتلانش بگیرد.

با خروج عبدالله بن سعد بن أبی سرح رضی الله عنه از مصر، اوضاع آنجا دچار نابسامانی شد و «محمد بن أبی حذیفه» که خود یکی از رؤسا و مسببان اصلی فتنه بود زمام امور آنجا را بدست گرفت. محمد بن أبی حذیفة با وجود اینکه بعد از یتیم شدن، در دامان حضرت عثمان بن عفان رضی الله عنه بزرگ شده بود و از طرفی هم پسر مجاهدی صالح، صحابی جلیل القدر، أبو حذیفه بن عتبه رضی الله عنه که در نبرد یمامة به شهادت رسید، بود؛ اما به سبب آنکه حضرت عثمان رضی الله عنه به دلیل بی‌کفایتی وی ولایت هیچ منطقه‌ای را به او محول ننموده بود، از ایشان کینه به دل داشت و در پی انتقام بود.

از این رو وی با عبدالله بن سبأ در فتنه هم‌دست شد و پس از آن امور را در مصر به دست گرفت. حضرت معاویه رضی الله عنه که پسر عمهٔ او نیز می شد در شام به او از مدینة و عراق نزدیک‌تر بود؛ برای همین زمانی‌که فتنه آغاز و درگیری‌های بصره رخ داد، حضرت معاویه رضی الله عنه ارتش کوچکی را برای مقابله با او و فتنه‌گران در مصر فرستاد. محمد بن أبی حذیفه نیز برای مقابله با این لشکر به شهر عریش واقع در شمال صحرای سینا آمد و با لشکر شام درگیر شد که محمد بن أبی حذیفة و سی نفر از دیگر عاملان فتنه در این نبرد کشته شدند و لشکر شام پیروز گردید، اما پیش از رسیدن لشکر شام به مصر، حضرت علی رضی الله عنه و أرضاه، صحابی بزرگوار «قیس بن سعد بن عباده»، پسر صحابی بزرگوار «سعد بن عباده» رضی الله عنهما را که در جبههٔ ایشان بود، فرستاد تا اوضاع مصر را تحت کنترل درآورد.

ایشان نیز به سرعت به راه افتاده و با هفت نفر دیگر، خود را پیش از لشکر معاویه رضی الله عنه به مصر رساند و پس از به دست گرفتن امور بر منبر رفت و اعلام نمود که با علی رضی الله عنه بیعت می‌کند و اهل مصر نیز همگی با او بیعت نمودند مگر گروه بسیار اندکی که به روستای «خربتا» از منطقهٔ «البحیرة» واقع در مصر رفتند. قیس بن سعد رضی الله عنهما برای اجتناب از جنگی دوباره آنها را در آن هنگام به حال خود رها کرد، و اینگونه مصر نیز در آن زمان تحت امر علی رضی الله عنه درآمد.

معاویه رضی الله عنه که از عملکرد قیس بن سعد رضی الله عنهما راضی نبود و مجازات قاتلان حضرت عثمان رضی الله عنه را می‌خواست، نامه‌ای برای او که در آن زمان از جانب حضرت علی رضی الله عنه والی مصر شده بود نوشت و با او اتمام حجت نمود.

قیس بن سعد رضی الله عنهما از حضرت علی رضی الله عنه بسیار دور بود چرا که خود در مصر بود و ایشان در عراق و حضرت معاویه رضی الله عنه نیز میان آنها قرار گرفته و در شام بود.

لذا قیس بن سعد رضی الله عنهما نامهٔ حضرت معاویه رضی الله عنه را محکم و با صراحت تمام جواب نداد، بلکه در جواب نامهٔ وی نوعی تردید وجود داشت. به همین سبب در شام شایع شده بود که قیس بن سعد رضی الله عنهما در خفا با معاویه رضی الله عنه در ارتباط است. این شایعه به عراق رسید و حضرت علی رضی الله عنه نیز از ترس اینکه اوضاع مصر دوباره دگرگون شود و اتفاقی که در بصره افتاده بود این بار در مصر تکرار شود، چاره را در عزل قیس بن سعد رضی الله عنهما از ولایت مصر و جایگزینی محمد بن ابوبکر رضی الله عنهما، بجای او دید.

در جایی دیگر گفته بودیم که محمد بن ابوبکر رضی الله عنهما تنها صحابی بود که در ابتدای امر در ماجرای فتنه شرکت داشت اما کمی بعد، نه تنها توسط حضرت عثمان رضی الله عنه از کردهٔ خویش توبه نمود و از عقیدهٔ اشتباه خود بازگشت، بلکه با شمشیر خود نیز در جملهٔ مدافعان حضرت عثمان رضی الله عنه درآمد و از ایشان دفاع نمود، اما نتوانست از کشته شدن حضرت عثمان رضی الله عنه و أرضاه جلوگیری کند. و نائله بنت الفرافصه همسر گرامی حضرت عثمان رضی الله عنهما نیز بر حقیقت این امر گواهی می‌دهد؛ محمد بن ابوبکر رضی الله عنهما پس از این ماجرا با علی رضی الله عنه بیعت نمود و نیکو کار زیست، و ما نیز او را بر خیر می‌دانیم و الله خود عالم است و نیازی نیست که بخواهیم از جانب الله یا در پیشگاهش از کسی به خوبی یاد کنیم.

مصر کاملا و همچنان تحت امر حضرت‌ علی رضی الله عنه باقی ماند و قیس بن سعد رضی الله عنهما نیز بعد از عزل شدن از ولایت مصر به نزد حضرت علی رضی الله عنه بازگشت و از عکس العمل خود در مقابل حضرت معاویه رضی الله عنه که توأم با تردد و دودلی بود باعث به وجود آمدن شک در مورد وی شده بود، از حضرت علی رضی الله عنه معذرت‌خواهی کرد؛ ایشان نیز عذر وی را پذیرفت و قیس بن سعد رضی الله عنهما به لشکر حضرت علی رضی الله عنه درآمد.

حضرت علی رضی الله عنه زمانی که در کوفه بود دو نامه نوشت، یکی برای حضرت جریر بن عبدالله رضی الله عنه که از جانب حضرت عثمان رضی الله عنه به ولایت همدان در سرزمین فارس برگزیده شده بود و از او بیعت خواست؛ جریر بن عبدالله رضی الله عنه نیز از همهٔ اهالی همدان برای حضرت علی رضی الله عنه بیعت گرفت و به نزد ایشان آمد.

و نامه دوم را نیز به حضرت اشعث بن قیس رضی الله عنه، در آذربایجان فرستاد؛ او نیز از اهالی آنجا برای حضرت علی رضی الله عنه بیعت گرفت و اینگونه شد که تمامی مناطق شرقی عراق و کل منطقهٔ کوفه و بصره و تمام شهرهای اطراف آن دو و همچنین مدینهٔ منورة و مکة و یمن و مصر تحت امر حضرت علی رضی الله عنه درآمدند، و تنها منطقهٔ شام باقی مانده بود که با حضرت علی رضی الله عنه بیعت نکرده بود، و تمامی حکومت اسلامی بر اطاعت از یک امیر اتفاق نظر داشتند که او علی بن أبی طالب رضی الله عنه و أرضاه بود و هیچ منطقه‌ای با این مسأله مخالف نبود مگر سرزمین شام که منطقهٔ کوچکی هم نبود.

این مشکلی بزرگ بود که نیازمند اقدامی محکم از جانب حضرت علی رضی الله عنه و أرضاه بود، لذا علی رضی الله عنه، صحابی رسول الله صلی الله علیه و سلم، یعنی جریر بن عبدالله بجلی رضی الله عنه را به سوی حضرت معاویه بن ابی سفیان رضی الله عنهما فرستاد، تا با او برای رسیدن به راه حلی به جز جنگ به گفتگو بنشیند، به ویژه پس از واقعهٔ تلخ جمل که ده هزار کشته از مسلمانان بجای گذاشته بود.

جریر بن عبدالله رضی الله عنه نیز به نزد معاویه رضی الله عنه رفت و به او پیشنهاد کرد که برای یکپارچگی مسلمانان و اجتناب از جنگ میان آنها، با علی رضی الله عنه بیعت کند. معاویه رضی الله عنه نیز سران و بزرگان شام را که بسیاری از صحابه رضی الله عنهم و فقها و کبار تابعین و قاضیان در میان آن‌ها بودند، جمع نمود و از آنان در این مورد مشورت خواست. آنان نیز بر این امر اتفاق کردند که معاویه رضی الله عنه تا قبل از اینکه قاتلان حضرت عثمان رضی الله عنه را قصاص و مجازات نکرده از بیعت کردن خودداری کند، و گفتند: علی بن أبی طالب رضی الله عنه، قاتلان عثمان بن عفان رضی الله عنه را پناه داده و حدی از حدود الله را اجرا ننموده است، بنابراین بیعت کردن با او جایز نیست.

حضرت معاویه رضی الله عنه، خود را ولی دم عثمان رضی الله عنه می‌دانست و بر خود واجب می‌دانست تا انتقام خون او را از قاتلانش بگیرد و کوتاهی کردن در این مورد را بر خود جایز نمی‌دید. و این را معنای این سخن خداوند می‌دانست که می‌فرماید:

{وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلا يُسْرِفْ فِي القَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا} [الإسراء: 33].

(و کسی که مظلوم کشته شود، برای ولیش [برای حق قصاص] قدرتی قرار داده‌ایم، پس در کشتن (و خونخواهی) اسراف نکند، بی گمان او مورد حمایت است).

حضرت معاویه رضی الله عنه نه تنها ولی دم و عمو زادهٔ حضرت عثمان رضی الله عنه بود، بلکه از سوی دیگر همسر گرامی حضرت عثمان، نائلة بنت فرافصة رضی الله عنهما برای معاویه رضی الله عنه نوشته بود که تو ولی دم عثمان رضی الله عنه هستی، و مسئولیت قصاص قاتلان ایشان را به او محول کرده بود.

آیه به این امر اشاره دارد که ولی دم مقتول، هم این حق را دارد که از خون مقتول بگذرد و هم می‌تواند به نزد حاکم برود و از او تقاضای قصاص قاتل را داشته باشد، نه اینکه خود اقدام نماید و در صدد قصاص برآید. پس با این وجود اولا می‌بایست حاکمی وجود داشته باشد که مردم با او بیعت نموده‌اند، سپس ولی دم باید به نزد او برود و پس از بیعت نمودن، از او قصاص قاتل را بخواهد، نه اینکه از بیعت کردن خودداری کند و در همان حال مطالبهٔ قصاص کند.

اما حضرت معاویه رضی الله عنه نه تنها پیشنهاد حضرت جریر بن عبدالله رضی الله عنه، فرستادهٔ حضرت علی رضی الله عنه را قبول نکرد بلکه خود فرستادگانی را به نزد حضرت علی رضی الله عنه فرستاد و گفت که با او بیعت نمی‌کند تا زمانی که یا قاتلان عثمان رضی الله عنه را تحویلش دهد و یا خودش آن قاتلان را قصاص کند و بکشد و او پس از آن بیعت خواهد کرد.

حضرت علی رضی الله عنه نیز می‌دید که این گروه تنها گروهی هستند که از کل دولت اسلامی با او مخالفت نموده و علیه او قیام نموده‌اند، برای همین جنگیدن با آنان به هدف باز گرداندن آنان به حق و جماعت مسلمانان واجب است. اما ایشان پیش از شروع جنگ خواستند تا همهٔ دیدگاهها را به هم نزدیک سازد و با اهل شام ابتدا از در تهدید به جنگ، درصورتی که با او بیعت نکنند و به جمع دیگر مسلمانان نگروند، درآمد.

وی سپس دستور به جمع‌آوری لشکر داد و از مردم مشاوره خواست، و همگی آنان به خارج شدن لشکر برای جنگ رأی دادند همچنین نظر آنان بر این بود که حضرت علی رضی الله عنه خود شخصا این لشکر را همراهی کند. اما یکی از افرادی که با خروج حضرت علی رضی الله عنه برای جنگ مخالف بود، پسر ایشان حسن رضی الله عنه بود. نظر ایشان این بود که جنگیدن با اهل شام فتنه‌ای بزرگتر را بدنبال خواهد داشت، اما حضرت علی رضی الله عنه می‌خواست این فتنهٔ برپا شده را از بیخ بر کند و در نطفه خفه کند.

خارج شدن دو گروه به سوی صفین:

حضرت علی بن أبی طالب رضی الله عنه از کوفه خارج شد و در منطقه‌ای خارج از کوفه بنام نخیله اردو زد، و حضرت «عقبة بن عامر انصاری» رضی الله عنه، را که یکی از صحابهٔ رسول الله صلی الله علیه و سلم و اهل بدر[i] بود در کوفه جانشین خود قرار داد. علی رضی الله عنه لشکر پیشتاز را به سمت شام فرستاد، و این لشکر تا آنجا پیش رفت که از رود فرات گذشت و به منطقه‌ای موسوم به "صفین" رسید. خود علی رضی الله عنه نیز با بقیهٔ لشکر، لشکر پیشتاز را دنبال کرد.

اخبار حاکی از خروج حضرت علی رضی الله عنه و لشکر وی از عراق به قصد شام برای گرفتن بیعت از اهل آن، به گوش معاویه رضی الله عنه رسید. لذا با بزرگان مشورت کردند و آنان نظرشان این بود که حضرت معاویه رضی الله عنه، در شام منتظر رسیدن لشکر حضرت علی رضی الله عنه نماند و برای مقابله با لشکر حضرت علی رضی الله عنه او نیز لشکر خود را به حرکت درآورد و همچنان که علی رضی الله عنه لشکر خود را همراهی می‌کند معاویه رضی الله عنه نیز لشکر شام را همراهی کند. معاویه رضی الله عنه رأی آنان را پذیرفت و خود لشکر شام را برای خروج رهبری نمود. یکی از افرادی که بر خروج لشکر شام تأکید داشت عمرو بن العاص رضی الله عنه بود. او در میان مردم به خطابه پرداخت و گفت:

همانا دلیران و قدرتمندان کوفه و بصره در واقعهٔ جمل از بین رفتند و در کنار علی کسی نمانده جز گروه اندکی از مردم، و خلیفه عثمان بن عفان أمیر المؤمنین به قتل رسیده است، پس شما را به الله واگذار می‌کنم اگر بگذارید حق وی ضایع و خونش پایمال شود.

عمرو بن العاص رضی الله عنه مردم را برای جنگ تشویق می‌کرد و گردان‌ها تشکیل شد و معاویه رضی الله عنه با لشکر خارج شد و لشکر پیشتازش را به سوی لشکر حضرت علی رضی الله عنه روانه کرد.

حضرت عمرو بن العاص رضی الله عنه زمانی که مردم را برای جنگ تشویق می‌کرد 86 سال داشت و بسیار پیر بود. وی یکی از کبار صحابهٔ رسول الله صلی الله علیه و سلم بود و احادیث بسیاری در فضیلت حضرت عمرو بن العاص رضی الله عنه موجود است و شایسته نیست کسی تصور کند که او در چنین سن و سالی، در حالی که بر دروازهٔ ملاقات با الله و رسول الله صلی الله علیه و سلم ایستاده، به فکر جاه و مقام دنیوی بوده باشد.

فرماندهٔ لشکر پیشتاز علی رضی الله عنه، زیاد بن نضر و فرماندهٔ لشکر پیشتاز معاویه رضی الله عنه أبو الأعور سلمی بود، و دو لشکر در صفین با یکدیگر رو در رو شدند.

علی بن أبی طالب رضی الله عنه به لشکر پیشتاز خود چنین دستور داده بود که: آنان (یعنی لشکر معاویه) را پشت سر هم و مکررا به بیعت دعوت کنید؛ اگر امتناع کردند با آنان نجنگید تا زمانی که آنان خود جنگ را شروع کنند، همچنین از شما کسی آنقدر به آنها نزدیک نشود همانند کسی که قصد جنگیدن دارد، و آنقدر هم از آنها فاصله نگیرید، به مانند کسی که از جنگیدن هراس دارد.

لشکر پیشتاز علی رضی الله عنه برای بارها لشکر پیشتاز معاویه رضی الله عنه را به بیعت فراخواند اما آنان بیعت را نپذیرفتند و أبو الأعور سلمی جنگ را شروع کرد. جنگ مدتی ادامه پیدا کرد و تعدادی کشته و شهید بر جای گذاشت؛ سپس دو لشکر از جنگیدن دست کشیدند. این اتفاق در اوائل ماه ذی الحجهٔ سال 36هـ، یعنی تقریبا پس از گذشت هفت یا هشت ماه از واقعهٔ جمل رخ داد.

در روز دوم نیز دو لشکر شروع به جنگیدن کردند و پس از گذشت مدتی و پس از به زمین افتادن تعدادی کشته و شهید از هر دو گروه، دست از جنگ کشیدند.

در روز سوم حضرت علی و حضرت معاویه رضی الله عنهما با لشکرهای اصلی‌شان به صفین رسیدند.

لشکریان علی رضی الله عنه یکصد و بیست هزار نفر بودند و لشکریان معاویه رضی الله عنه که تنها از منطقهٔ شام بودند نود هزار نفر، و این واقعا عدد بزرگی بود که تا به حال لشکرهای مسلمان آن را به خود ندیده بود. در حالی که تعداد مسلمانان در یرموک فقط سی و شش هزار تن بود و در نبرد قادسیه نیز سی و هشت هزار نفر بودند. اما امروز در صفین، آنان دویست وده هزار نفر بودند که مسلمان بودند. یکصد و بیست هزار نفر با علی رضی الله عنه و نود هزار نفر با معاویه رضی الله عنه.

زمانی که حضرت معاویه رضی الله عنه به منطقهٔ صفین رسید رودخانه‌ای را دید که آب کل منطقه از آن تأمین می‌شد. برای همین بر آن رودخانه مسلط شد و آب را بر لشکر حضرت علی رضی الله عنه بست تا جایی که لشکر حضرت علی رضی الله عنه پس از آنکه بیش از یک روز آب نداشتند، نزدیک بود از فرط تشنگی هلاک شوند. دو گروه بر سر آب با هم می‌جنگیدند تا اینکه علی رضی الله عنه صعصعة بن صوحان را بسوی معاویه رضی الله عنه فرستاد و به او گفت:

ما بدون اینکه نیت جنگیدن با شما را داشته باشیم، برای اتمام حجت با شما آمده‌ایم. اما تو لشکر پیشتازت را بسویمان فرستادی و بدون اینکه ما جنگ را آغاز کنیم خودتان اول جنگ را آغاز نمودید، اینها بس نبود حالا آب را هم برویمان می بندید؟

حضرت معاویه رضی الله عنه هم در این باره به مشاوره با بزرگان نشست، و عمرو بن العاص رضی الله عنه گفت: آب را بر آنها قطع نکن انصاف نیست که ما آب بنوشیم ولی آنها تشنگی بکشند.

اما ولید رضی الله عنه که یکی از مشاورانی بود که حضرت معاویه رضی الله عنه از او نیز مشاوره خواسته بود گفت: بگذار آنها هم همانطور که امیر المؤمنین عثمان بن عفان رضی الله عنه را در خانه‌اش به هنگام محاصره تشنگی دادند، تشنگی بکشند.

این هم یک نوع نظریه و دیدگاه بود، اما این اهل فتنه بودند که حضرت عثمان رضی الله عنه را محاصره کردند وآب را بر ایشان قطع کردند. ولی صاحبان این دیدگاه می گفتند: لشکر علی رضی الله عنه، آن قاتلان را پناه داده است، پس آنان هم باید آنچه حضرت عثمان رضی الله عنه چشیده را بچشند.

عبدالله بن سعد بن أبی سرح رضی الله عنه گفت:

تا شب صبر کن و آب را برایشان باز نکن تا بلکه به سرزمین‌هایشان بازگردند.

پس از مشاوره و بحث میان دو گروه، سرانجام تصمیم بر این شد که همگی به دور از جنگ و درگیری از آب بنوشند.

روال دو لشکر اینگونه بود که با یکدیگر می‌جنگیدند و زمانی که جنگ به پایان می‌رسید همگی با هم برای نوشیدن آب می‌رفتند و در این حین هیچ نبرد و جنگی میانشان نبود و پس از آن هر گروه کشته‌های خود را از میدان جنگ جمع‌آوری و دفن می‌کردند و بر آنها نماز می‌خواندند، و هر روز به همین صورت بود.

در روز سوم جنگ، علی رضی الله عنه گروهی دیگر را متشکل از بشیر بن عمرو الأنصاری رضی الله عنه و سعید بن قیس و شُبیس بن ربعی را به سوی معاویه رضی الله عنه فرستاد و به آنان گفت:

به نزد این مرد ـ یعنی معاویه ـ بروید و او را به اطاعت و بازگشت به جماعت دعوت کنید و ببینید که چه پاسخ می‌دهد.

آنان نیز زمانی که بر معاویه رضی الله عنه وارد شدند، حضرت بشیر بن عمرو الأنصاری رضی الله عنه شروع کرد و گفت:

ای معاویه، همانا که دنیا بر تو گذرا است و بازگشتت به سوی آخرت خواهد بود، پس الله تو را بر اساس اعمالت محاسبه خواهد کرد، و تو را بر کردارت جزا خواهد داد. به خاطر الله از تو تقاضا دارم که در جمع این امت تفرقه ایجاد مکن و خون این امت را به دستان خودشان بر زمین نریز.

معاویه رضی الله عنه در جوابش گفت: آیا نمی‌شود که این نصیحت‌ها را به یار خود - یعنی حضرت علی رضی الله عنه ـ بگویی.

او نیز در ادامه گفت:

همانا که یار من در این مورد به سبب فضیلت و دین و سبقت وی در اسلام و نسبت نزدیکش با رسول الله صلی الله علیه و سلم، برحق‌ترین کس بر روی زمین است. و او تو را به بیعت کردن با خود دعوت می‌کند، پس قبول کن که هم سلامت دنیا را برایت به ارمغان خواهد داشت و هم خیر آخرت.

معاویه رضی الله عنه، گفت: و خون عثمان هم رها و پایمال شود. والله که هرگز چنین کاری نخواهم کرد.

بنابراین، قضیه برای هر دو گروه روشن و واضح بود و هیچکدام هم در دیدگاه و نظر خویش خطایی نمی‌دید و هر کدام نیز پای دیدگاه خود تا آخر ایستادگی می‌کرد.

مذاکرات با شکست مواجه می‌شد و درگیری‌ها بین دو طرف بار دیگر شروع می‌شد؛ هر روز گروهی از دو لشکر خارج می‌شدند و به جنگیدن می‌پرداختند و در آخر روز هم دست از جنگ می‌کشیدند و روز بعد دوباره جنگ را شروع می‌کردند. ماه ذی الحجه کاملا اینگونه سپری شد.

در آن سال علی رضی الله عنه، عبدالله بن عباس رضی الله عنهما را امیر حج نمود؛ او نیز پس از به اتمام رسانیدن مأموریت خویش و ادا نمودن فریضهٔ حج به لشکر حضرت علی رضی الله عنه بازگشت.

در ماه محرم، دو گروه از جنگیدن کاملا اجتناب کردند و برای صلح پا پیش نهادند اما این اقدام هیچ نتیجهٔ مثبتی در بر نداشت. علی بن أبی طالب رضی الله عنه عدی بن حاتم طائی رضی الله عنه، یکی از صحابهٔ رسول الله صلی الله علیه و سلم را به سوی معاویه رضی الله عنه فرستاد. به همراه عدی، یزید بن قیس و شُبیس بن ربعی نیز بودند. سپس حضرت عدی بن حاتم رضی الله عنه به پا خواست و پس از حمد و ثنای الله گفت:

اما بعد، ای معاویه ما آمده‌ایم تا تو را به چیزی دعوت کنیم که الله به وسیلهٔ آن جمع‌مان را متحد
     
  
مرد

 
واقعهٔ صفین (بخش دوم)

در آخرین روز از ایام ماه محرم، حضرت علی رضی الله عنه جارچی خود، یزید بن الحارث را فراخواند و او را امر کرد تا به سمت اهل شام برود و به آنان بگوید: همانا بدانید که امیر المؤمنین به شما می‌گوید: آگاه باشید که من شما را مهلت دادم تا به سوی حق بازگردید و برایتان دلیل آوردم و اتمام حجت کردم، اما قبول نکردید، و من از همهٔ شما بطور یکسان رویگردانم، و همانا که الله خیانتکاران را دوست نمی‌دارد.

با این گفتار مشخص شد که حضرت علی رضی الله عنه باز هم می‌خواهد به جنگیدن ادامه دهد. اما این‌بار جنگی بسیار سخت‌تر و سهمگین‌تر در پیش خواهد بود. حضرت علی رضی الله عنه در لشکر خود خطبه‌ای آتشین ایراد نمود و آنان را به جهاد فی سبیل الله تشویق وترغیب نمود و در ادامه گفت: با مجروحان کاری نداشته باشید و فراریان را هم دنبال نکنید و حجاب را از زنان برندارید و اهانت و تحقیر نکنید هرچند که امیران و نیکوکاران مورد اهانت و ناسزاگویی قرار گیرند.

حضرت معاویه رضی الله عنه نیز در لشکر خویش به خطبه پرداخت و آنان را به جهاد فی سبیل الله تشویق نمود و به آنان گفت: {اسْتَعِينُوا بِاللهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الأَرْضَ للهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ} [الأعراف: 128] (از الله طلب یاری کنید و صبر پیشه کنید، همانا که زمین از آن الله است و به هر گروه از بندگانش که بخواهد واگذار می‌کند و عاقبت [نیک] از آن پرهیزکاران است).

و در نخستین روز از ماه صفر دو لشکر باهم روبرو شدند و از هر کدام گروهی برای جنگیدن خارج شدند.

در اولین روز نبرد، علی رضی الله عنه گروه بزرگی را به فرماندهی اشتر نخعی از لشکر خود برای مقابله با گروهی بزرگ از لشکر حضرت معاویه رضی الله عنه خارج نمود.

همانطور که قبلا گفته شد این، اشتر نخعی؛ خود یکی از سردمداران فتنه‌گر بود، اما بسیار دلاور بود و قومش از او حرف‌شنوایی داشت و همچنین بسیاری از کسانی که او را همراهی کرده بودند از رای و نظر او اطاعت می‌کردند؛ از این رو علی رضی الله عنه خواست تا با استفاده از دلاوری وی در نبرد و اطاعت قوم و همراهانش از او، هر چه سریعتر این فتنه را پایان بخشد. نخعی پیش از شروع ماجراهای فتنه از پرهیزگارترین مردم بود. اما مشکلش این بود که به ریاست بسیار علاقمند بود.

حکم شرعی در مورد کمک گرفتن از قاتلان عثمان رضی الله عنه در نبرد:

حضرت علی رضی الله عنه می‌دید که مصلحت عام مسلمانان در این است که با گروهی که بر امیرالمؤمنین و بر جماعت مسلمانان خارج شده به جنگ بپردازد و از طرفی هم مصلحت را در این می‌دید که از این قوم فتنه‌گر بخاطر کثرت تعداد و نفراتشان استفاده کند.

اگر هم به جنگهای رسول الله صلی الله علیه و سلم برگردیم می‌بینیم که پیامبر صلی الله علیه و سلم تک تک منافقان را کاملا می‌شناخت، و می‌دانست که منافقین از کفار بسیار خطرناک‌ترند. {إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا} [النساء: 145] (همانا که منافقین در پایین‌ترین درجات جهنم قرار دارند و هیچ یاوری برایشان نمی‌یابی) و با همهٔ این وجود آنان در غزوات رسول الله صلی الله علیه و سلم شرکت داشتند و هیچ کس هم این امر را انکار نکرده است.

برای مثال در غزوهٔ احد می‌بینیم که یک سوم از لشکر مسلمانان را منافقان تشکیل می‌دادند که عبدالله بن أبی بن سلول آنها را رهبری می‌کرد. و رسول الله صلی الله علیه و سلم هم از همراهی آنان ممانعتی نکردند؛ چون باقی گذاشتن آنان در مدینه فتنه‌ای بزرگتر از فتنهٔ همراهی آنان در جنگ با مشرکین در احد را بدنبال داشت.

همچنین فقها همگی یاری جستن از مسلمانان فاسق برای جنگ را جایز می‌دانند و در این مورد اتفاق نظر دارند، اما در یاری جستن از کفار اختلاف نظر دارند، امام مالک و امام احمد یاری جستن از کفار برای جنگ را جایز نمی‌دانند اما امام ابو حنیفه این کار را کاملا مجاز می‌داند و امام شافعی هم در شرایطی خاص یاری جستن از کفار برای جنگ را جایز می‌داند. لازم به ذکر است که هیچکس قاتلان حضرت عثمان بن عفان رضی الله عنه را کافر نمی‌داند و عبدالله بن سبأ نیز به ظاهر دم از اسلام می‌زد اما در باطن کافر بود که این حقیقت و اصل نفاق است. گروهی هم که حضرت عثمان رضی الله عنه را محاصره کرده بودند به دو دستهٔ بزرگ تقسیم می‌شدند:

- گروهی بر این باور بودند که به امر به معروف ونهی از منکر می‌کنند و برای همین منظور هم برای خلع قدرت حضرت عثمان بن عفان رضی الله عنه و یا قتلش رفته بودند مانند محمد بن أبی بکر که به عثمان بن عفان رضی الله عنه گفت: ما نمی‌خواهیم در روز قیامت در جملهٔ کسانی باشیم که می‌گویند: {رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلا} [الأحزاب: 67] (پروردگارا ما از امرا و بزرگان‌مان پیروی کردیم پس آنان ما را گمراه کردند)

وی در ابتدا چنین باوری داشت، و یقین کامل داشت که عزل کردن و یا قتل عثمان رضی الله عنه، نزدیک شدن به الله است. دیگر افراد این گروه نیز همانند ایشان توسط رؤسا و سردمداران فتنه گمراه شده بودند.

- اما گروه دوم به ظاهر ادعای اسلام داشتند، در صورتی که کفر و مکر و کینه بر اسلام را در درون خود مخفی داشته بودند و از جملهٔ منافقان بودند.

از اتفاقات درون جنگ:
بار دیگر به میدان جنگ برمی‌گردیم و نگاهی به اتفاقاتی که در آن رخ داد می‌اندازیم.

ـ حضرت علی رضی الله عنه در اولین روز که آغاز ماه صفر نیز بود، گروهی بزرگ از لشکر خود را به سرکردگی اشتر نخعی، برای جنگیدن خارج ساخت. از آن سو نیز معاویه رضی الله عنه گروه بزرگی را به فرماندهی حبیب بن مسلمة رضی الله عنه از لشکرش برای جنگ فرستاد. بین دو گروه جنگ سختی از صبح تا به هنگام غروب در گرفت، و کشته‌ها و شهدای بسیاری از هر دو گروه بر زمین افتادند. جنگ با نتیجه‌ای برابر در این روز به پایان رسید.

ـ روز بعد یعنی پنجشنبه، دومین روز از ماه صفر، حضرت علی رضی الله عنه هاشم بن عتبة بن أبی وقاص رضی الله عنه، یکی از مجاهدینی که نامش در فتوحات سرزمین فارس و روم بسیار درخشیده بود را فرستاد و معاویه رضی الله عنه نیز أبوالأعور سلمی را فرستاد و جنگ دوباره به جریان افتاد و کشته‌ها و شهدا بدون اینکه جنگ به نفع کسی تمام شود بر زمین افتادند.

ـ در سومین روز جنگ، از لشکر عراق گروهی به فرماندهی عمار بن یاسر رضی الله عنهما که در آن روز بیش از نود سال از عمر مبارکش گذشته بود، خارج شد و از لشکر مقابل هم گروهی به فرماندهی عمرو بن العاص رضی الله عنه خارج شد و جنگ بار دیگر با نتیجه‌ای برابر به پایان رسید.

- در روز چهارم از جانب علی رضی الله عنه پسرش محمد بن علی بن أبی طالب معروف به محمد بن الحنفیة، و از جانب معاویه رضی الله عنه نیز عبیدالله، پسر عمر بن الخطاب رضی الله عنه به فرماندهی گروهشان وارد میدان شدند و به جنگ پرداختند که این جنگ هم نتیجه‌ای بجز تعادل در بر نداشت.

- در روز پنجم عبدالله بن عباس رضی الله عنهما با گروهی از لشکر حضرت علی رضی الله عنه به جنگ با گروهی از لشکر معاویه رضی الله عنه به فرماندهی ولید بن عقبة پرداخت، وی فاتح منطقهٔ آذربایجان و منطقهٔ بزرگی از سرزمین فارس در زمان خلافت عثمان رضی الله عنه بود، و همچنین در سن 25 سالگی از جانب خلیفه به ولایتی منصوب شده و در راه جهاد فی سبیل الله تلاشهای بسیاری داشت. اما باز هم پیروزی برای هیچکدام از طرفین حاصل نیامد.

- روز ششم: در این روز از لشکر عراق قیس بن سعد رضی الله عنهما و از لشکر شام نیز ابن ذی القلاع حمیری که پدرش ذوالقلاع، نیز به همراش بود به جنگ پرداختند و این جنگ هم بی ثمر برای هر دو گروه با کشته‌ها وشهدای بسیار که ذوالقلاع نیز در زمرهٔ آنان بود و با مجروحان بسیار خاتمه پیدا کرد.

- و اما روز هفتم؛ در این روز اشتر نخعی برای دومین بار از لشکر عراق به همراه گروهی خارج شد و برای مقابله با او در بار دوم نیز حریف قبلی‌اش یعنی حبیب بن مسلمة رضی الله عنه از لشکر شام خارج شد.

در شامگاه این روز مشخص شد که پایداریِ این وضعیت، یعنی اینکه هر روز گروهی از دو لشکر خارج شوند و به جنگ بپردازند بدون اینکه پیروزی خاصی حاصل شود، تنها به هلاک شدن مسلمانان می‌انجامد و رسیدن به نیت و هدف اصلی که همان پایان بخشیدن به فتنه باشد نیز محقق نخواهد شد. در واقع هدف حضرت علی رضی الله عنه از اینگونه جنگیدن این بود که مسلمانان را از خطر رویارویی دو لشکر بزرگ در امان بدارد و از ریخته شدن خونهای بیشمار جلوگیری نماید، برای همین هر روز گروهی از لشکر خود را به جنگ می‌فرستاد تا شاید گروه مقابل را شکست دهد و اینگونه آنها عبرت بگیرند و از مخالفت و جنگیدن با امیرالمؤمنین دست بکشند و برگردند؛ حضرت معاویه رضی الله عنه نیز به همین منظور و برای جلوگیری و حفاظت از ریخته شدن خون مسلمانان این روش را برگزیده بود.

اما نهایتا چون این روش هیچ نتیجهٔ مثبتی دربر نداشت، علی بن أبی طالب رضی الله عنه تصمیم گرفت که با کل لشکرش به جنگ لشکر شام برود و معاویه رضی الله عنه نیز چنین تصمیمی گرفت. دو لشکر در آن شب یعنی شب قبل از جنگ تمام عیار، به قرائت قرآن و خواندن نماز مشغول شدند و دعا می‌کردند که الله آنان را در راه جهاد فی سبیل الله بر لشکر مقابل مسلط و پیروز گرداند و صدای قرائت قرآن در سرتاسر هر دو اردوگاه طنین انداز شده بود. لشکر معاویه رضی الله عنه با ایشان تا پای جان بیعت کردند، چرا که آنان هیچ شک و تردیدی در مورد اجتهاد و دیدگاه خویش نمی‌دیدند و خود را برای ملاقات الله با شهید شدن در راهش آماده کرده بودند. آنان می‌دانستند که در لشکر مقابل بزرگانِ صحابه همچون علی بن أبی طالب و سلمان فارسی و عبدالله بن عباس و دیگر صحابه رضی الله عنهم قرار دارند، اما در کنار خود نیز صحابهٔ بسیاری همچون معاویه بن أبی سفیان و عمرو بن عاص و عبدالله بن عمرو بن عاص نیز که از فقیه‌ترین اصحاب بود، را می‌دیدند. عبدالله بن عمرو بن عاص رضی الله عنهما بطور کلی و مطلقاً مخالف جنگ بود، چه در جناح معاویه و چه در جناح علی رضی الله عنهما و تنها به این دلیل در این جنگ حاضر شد که رسول الله صلی الله علیه و سلم او را سفارش کرده بود که هرگز با پدرش مخالفت نکند و پدرش عمرو بن عاص رضی الله عنه او را به شرکت در جنگ امر نموده بود. او نیز به اطاعت از پدر در جنگ حضور یافت اما هرگز نجنگید و هرگز شمیرش را به روی هیچ مسلمانی بلند نکرد.

- در روز هشتم علی و معاویه رضی الله عنهما خود شخصا لشکرهای خویش را فرماندهی کردند و به میدان آمدند. و جنگ سختی میان دو لشکر شروع شد که تا آن هنگام میانشان اتفاق نیافتاده بود. آنان همان شیران دلاوری بودند که امپراطوری روم و فارس را به زانو در آورده بودند، این جنگ از صبح شروع و تا شب به طول انجامید و دو لشکر ثابت قدم به مبارزه پرداختند و هیچکس از نبرد فرار نکرد. دو لشکر بعد از بجای گذاشتن تعداد بسیاری شهید و مجروح دست از جنگ کشیدند.

- در روز نهم علی رضی الله عنه، بلا فاصله پس از ادای نماز صبح به میدان رفت و مجددا جنگ سختی را آغاز کرد. در این روز فرمانده جناح راست لشکرِ علی رضی الله عنه، عبدالله بن بُدیل رضی الله عنهما و فرمانده جناح چپ نیز عبدالله بن عباس رضی الله عنهما بود. عبدالله بن بُدیل رضی الله عنه از جناح راست، به جناح چپ لشکر معاویه رضی الله عنه که فرماندهی آن را حبیب بن مسلمة رضی الله عنه بر عهده داشت حمله برد و آنان را به عقب نشینی به سمت قلب لشکر مجبور ساخت. لشکر علی رضی الله عنه اولین لشکری بود که توانست به پیروزی‌هایی دست یابد.

اما معاویه رضی الله عنه پس از مشاهدهٔ این اتفاق فورا برای پر کردن این خلل به کمک جناح چپ لشکر خود شتافت و توانست هجوم عبدالله بن بدیل را دفع کند و او را برگرداند؛ دراین روز شمار کشته‌ها بسیار بود و لشکر علی رضی الله عنه به هم ریخت تا جایی که اهل شام توانستند به علی رضی الله عنه نزدیک شوند و ایشان نیز خود شخصا سخت به جنگیدن و شمشیر زدن پرداختند. روایت‌هایی موجود است که می‌گوید ایشان در این روز شخصا پانصد نفر از لشکر مقابل را کشته است که ممکن است در این عدد و ارقام مبالغه صورت گرفته باشد؛ به ویژه که در ماجراهای این فتنه روایات مشمئز کنندهٔ ساختگی و دروغین بسیار است و کم نیست. روایاتی که از روی بدگمانی و نیت پلید بر صحابه رضی الله عنهم تهمت‌های ناروا وارد می‌کند، چنانکه بر معاویه و عمرو بن عاص رضی الله عنهما تهمت می‌زنند که ایشان در پی ملک و پادشاهی بوده‌اند و بس، و مردم را در این راه با مکر وحیلهٔ خود، فریب می‌دادند و لشکر حضرت علی و عمار بن یاسر رضی الله عنهم را آماج دروغ‌سازی و تهمت قرار می‌دادند. و یا روایات دروغین دیگری که تنها علی رضی الله عنه و یارانش را با تقوا نشان دهند و شأن و مقام معاویه رضی الله عنه و لشکرش را پایین بیاورند که اینها همگی روایات ساختگی و بی اصل واساس مغرضانهٔ شیعه است که از جانب أبی مِخنف لوط بن یحیی، یکی از سازندگان روایات دروغین و امثال وی ساخته شده است. کسی که امام ابن حجر عسقلانی در باره‌اش می‌گوید: «اخباری بی‌ارزشی است که به وی اعتماد نمی‌شود».

دارقطنی در بارهٔ وی می‌گوید: «ضعیف است». یحیی بن معین می‌گوید: «ثقه نیست»، و باری دیگر دربارهٔ او می‌گوید: «هیچ چیز نیست». و ابن عدی هم می گوید: «شیعه‌ای بسیار متعصب است».


لشکر علی رضی الله عنه به سبب هجومی که از سوی لشکر معاویه رضی الله عنه بر آن صورت گرفته بود در حال شکست بود که علی رضی الله عنه، اشتر نخعی را امر نمود تا جناح راست لشکر را نجات دهد. او نیز با استفاده از قدرت و نفوذی که در قوم و اطرافیانش داشت توانست لشکر را از مخمصه‌ای که در آن قرار گرفته بود نجات دهد و قدرت و شجاعت و دلاوری خود را نشان داد و همه چیز را به جای اولش باز گرداند و جناح راست لشکر علی رضی الله عنه، دوباره توانست بر تمام مناطقی که از آن عقب نشینی کرده بود تسلط پیدا کند.


و در این هنگام بود که عبدالله بن بدیل رضی الله عنهما به شهادت رسید و اگر علی رضی الله عنه جناح راست لشکرش را به اشتر نخعی محول نمی‌کرد، ممکن بود ورق بر آنان برگردد.


به شهادت رسیدن عمار بن یاسر رضی الله عنهما:


نزدیک وقت عشاء بود که عمار بن یاسر رضی الله عنهما به شهادت رسید. وی در لشکر علی رضی الله عنه و أرضاه بود. او و هاشم بن عتبة بن أبی وقاص رضی الله عنه همزمان در یک لحظه به شهادت رسیدند.


ابو عبدالرحمن سلمی می‌گوید: عمار را دیدم که هیچ منطقه‌ای از صفین را زیر پا نمی‌گذاشت مگر اینکه آن تعداد از صحابهٔ رسول الله صلی الله علیه وسلم که با او بودند همراهش می‌رفتند، و او را دیدم که به نزد هاشم بن عتبة آمد که پرچم‌دار بود، پس گفت: ای هاشم، پیش برو؛ که بهشت در زیر سایهٔ شمشیرها قرار گرفته و مرگ بر سرنیزه‌ها، و درب‌های بهشت باز شده و حوریان بهشتی زینت بسته‌اند؛ دیدار دوستان، محمد و یارانش نزدیک، است.


سپس او و هاشم بن عتبة رضی الله عنهم به یکباره به سوی دشمن هجوم آوردند و هر دو کشته شدند.


این رخ‌داد تأثیر بسیاری بر حال طرفین دعوا داشت و لرزش بزرگی در هر دو گروه بوجود آورد. روحیهٔ لشکر علی رضی الله عنه به شدت بالا رفت و بر حماسه‌شان افزود، چرا که آنان مطئمن شدند که برحق هستند، زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده بود: «وای بر عمار، او را گروه باغی به قتل می‌رساند» و سپاهیان علی یقین پیدا کردند که بر حق هستند و آنان جماعت واقعی هستند.


از سوی مقابل هم مردم در ترس و وحشت بودند چرا که با این وضعیت پیش آمده، آنان ظالمانی می‌شدند که بر امام خود خروج کرده بودند. سران لشکر معاویه رضی الله عنه و عمرو بن العاص رضی الله عنه و ابوالأعور سلمی و عبدالله بن عمرو بن عاص رضی الله عنهما و خود معاویه رضی الله عنه، جمع شدند و در این باره به مشورت و بررسی موضوع نشستند.
     
  
مرد

 
rostam91: پیش از آنکه صحابهٔ رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- به کفن و دفن آنحضرت بپردازند، اختلاف‌نظرشان دربارهٔ خلافت رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- بالا گرفت. کشمکش‌ها و گفتگوها و بحث و جدل‌های فراوان میان مهاجر و انصار در سقیفهٔ بنی‌ساعده روی داد، و سرانجام، بر خلافت ابوبکر -رضی الله عنه- اتفاق‌نظر پیدا کردند.
خوشحالیم که علی ع در هنگامی که صحابه بزرگوار ؟؟؟؟ هنوز کفن و دفن پیامبر انجام نشده به سهم خواهی از خلافت پرداخته بودند بر پیکر پیامبر حاضر و مشغول تکفین و تدفین بود

این خود بزرگترین دلیل بر حرص و برنامه ریزی قبلی صحابه برای گرفتن خلافت به دستشان است که از زبان یک سنی میشنوید

با توجه به اینکه در اون زمان هیچ خطر بالقوه ای مملکت اسلام را تهدید جدی نمیکرد تا اینکه مردم با صبر و حفظ شئون دو سه روزی را صرف تکفین و تدفین پیامبر کنند

و سپس تکلیف خلافت را روشن کنند

در سقیفه که عده کمی در اون جمع بودند با هم کنار اومدند و بعد در کوچه و خیابان اعلام کردند و مردم بی خبر از همه جا تصور کردند اجماعی واقعا صورت گرفته

در حالیکه این تصمیم بین عده قلیلی از انصار و مهاجر اتخاذ شد و البته هیچ روند دموکراتیکی نداشت انگونه که اهل سنت عنوان میکنند

بلکه پس از به کرسی نشستن ابوبکر عمر در کوچه ها با خشونت و به همراه جمعی شمشیر بدست مردم را ترغیب به بیعت میکرد و البته جریان هجوم وی به خانه زهرا س که مورد قبول همه اهل سنت است هم شاهد ماجراست گرچه این داستان تا انجایی نقل میشه که عمر همه را تهدید کرد تا بیعت کنند و باقی ماجرا در تمام تواریخ مسکوت است که چگونه علی ع بیرون اوردند
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
در کتاب کنوز الحقایق و بسیاری از کتب اهل سنت نقلی است از پیامبر که میفرماید

شیعه علی هم الفائزون

همین یک حدیث برای اثبات حقانیت شیعه و موجودیت شیعه در زمان پیامبر کافی است لذا دوستان اهل سنت اگر بر رد این حدیث برهان موجه ای دارند ارائه نمایند

البته خواهشا از بهانه های معمول صرف نظر کنند مثل دوستی که میگفت پیامبر در امر خاصی پیروان علی را رستگار دانسته در حالیکه همچین قیدی در حدیث نیست و اگر قرار بر این روش درک حدیث باشد میتوان گفت شاید منظور خدا و رسول در هر مطلبی یک مورد خاص است مثلا شراب خوردن فقط در شب حرام است یا نماز خواندن وقت راحتی واجب است
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
درذيل اين روايت :کتاب درالمنثور جلد۶صفحه۳۷۹ ازپيامبر(ص)نقل شده :شیعة علی هم الفائزون شيعه علي(ع)دربهشت هستند.



سنن ترمذي جلد۴ صفحه ۲۷۷۸و۲۷۷۹درباب حديث افتراق ازپيامبراکرم(ص)نقل مي کند:ازامت من ۷۳فرقه خواهندامد و۱فرقه اهل نجات مي باشند.


البته که از تمام امت پیامبر فقط شیعه است که در کل با بقیه متفاوت میباشد و ابوبکر و عمر و عثمان را قبول نداشته و لعن میکند لذا تنها فرقه متفاوت شیعه است

برای مشاهده اسناد مکتوب http://www.sonnat.net/article.asp?id=790
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
فرزندان امام حسن

بسم الله الرحمن الرحیم

فرزندان امام حسن رضی الله عنه عبارتند از: حسن، زيد، طلحه، قاسم، ابوبكر و عبدالله رضی الله عنهم. همه‌ي اينها به همراه عموي بزرگوارشان حسين رضی الله عنه در كربلا شهيد شدند. ساير فرزندان حسن رضی الله عنه عبارتند از: عمرو، عبدالرحمن، حسين، محمد، يعقوب، اسماعيل، حمزه، جعفر، عقيل، و ام‌حسين. تنها حسن و زيد فرزندان امام حسن رضی الله عنه داراي فرزند شدند و نسل آنان ادامه يافت؛ حسن دوم فرزند امام حسن رضی الله عنه صاحب پنج فرزند شد. حسن دوم فرزند حسن بن علي رضی الله عنه از خوله بنت منظور فزازي زاده شد. زيد بن حسن نيز فرزندي به نام حسن داشت كه نسلش تنها از ناحيه‌ي او ادامه يافت. زيد بن حسن رضی الله عنه از ام‌بشر بنت ابي مسعود انصاري بدري، به دنيا آمد. وي، از سوي ابوجعفر منصور به امارت مدينه گماشته شد و او، پدر بانو نفيسه بود و فرزندانش، عبارت بودند از: قاسم، اسماعيل، عبدالله، ابراهيم، زيد، اسحاق و علي رضی الله عنهم.

شرح حال مختصر برخي از فرزندان امام حسن رضی الله عنه

زيد بن حسن بن علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه
مادرش، ام‌بشير بنت ابي مسعود است و او، همان عقبة بن عمرو بن ثعلبه‌ي خزرجي است. زيد، فرزندي به نام محمد داشت كه مادرش، كنيز بود و البته نسلي از او نماند. زيد، فرزندي به نام حسن نيز داشت كه در زمان ابوجعفر منصور به عنوان امير مدينه تعيين شد و مادرش، كنيز بود. زيد، دختري به نام نفيسه داشت كه وليد بن عبدالملك بن مروان با وي ازدواج نمود. نفيسه، در همان زمان كه همسر وليد بود، درگذشت. مادر نفيسه، لبابه بنت عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم بود.

عبدالرحمن بن ابي الموال مي‌گويد: مردم را ديدم كه به زيد نگاه مي‌كردند و از بزرگ‌منشي او شگفت‌زده شده‌ بودند و مي‌گفتند: پدر‌بزرگش، رسول‌اکرم صلی الله علیه وسلم است.

حسن بن حسن بن علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه
مادرش، خوله بنت منظور فزازي بود. حسن بن حسن، صاحب فرزندي به نام محمد شد كه مادرش رمله بنت سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل بن عبدالعزي بود؛ عبدالله بن حسن در زندان ابوجعفر وفات نمود؛ ابراهيم بن حسن نيز همچون برادرش در زندان جان باخت؛ زينب بنت حسن كه وليد بن عبدالملك بن مروان با او ازدواج كرد و سپس از او جدا شد؛ و ام‌كلثوم بنت حسن كه مادرشان فاطمه بنت حسين بن علي بن ابي‌طالب بود و مادر او، ام‌اسحاق بنت طلحة بن عبيدالله بن تيم بود. از ديگر فرزندان وي، جعفر بن حسن،‌ داوود، فاطمه و ام‌قاسم- قسيمه- و مليكه را مي‌توان نام بردكه مادرشان حبيبه از خاندان ابي ابس از جديله بود. حسن بن حسن، دختري به نام ام‌كلثوم نيز داشت كه مادرش، كنيز بود.

شخصي در مورد اهل بيت، غلو كرد. حسن بن حسن به وي گفت: «واي بر شما! ما را به خاطر خدا دوست بداريد؛ لذا اگر از خداوند اطاعت كرديم، ما را دوست بداريد و اگر از خداوند نا‌فرماني نموديم، با ما دشمني نماييد».

فرد ديگري به حسن بن حسن گفت: شما، نزديكان و خانواده‌ي رسول‌اکرم صلی الله علیه وسلم هستيد. حسن گفت: «واي بر تو؛ اگر خداوند، نزديكي و قرابت رسول‌اکرم صلی الله علیه وسلم را بدون اطاعت و بندگي، دليل رهايي از عذاب الهي قرار مي‌داد، اين امر، براي پدر و مادر پيامبرص مفيد‌ و كارساز واقع مي‌شد كه نسبت به ما، به ايشان خيلي نزديكتر بودند. به خدا سوگند من از اين مي‌ترسم كه عذاب ما نزديكان پيامبرص در صورتي كه عصيان و نافرماني كنيم، دو‌چندان گردد؛ البته اميدوارم كه افراد نيكوكار ما، دو پاداش بيابند. لذا از خدا بترسيد و در مورد ما جز حق و حقيقت نگوييد؛ چرا كه اين امر، بهترين روشي است كه هم شما را به منظورتان مي‌رساند و هم براي ما خوشايندتر مي‌باشد». و سپس افزود: «اگر آنچه كه شما مي‌گوييد، جزو دين خدا باشد، در اين صورت پدرانمان، در حق ما بد روا داشته‌اند؛ چرا كه ما را از آن مطلع نكرده و در اين مورد، در ما ميل و رغبتي ايجاد ننموده‌اند».

شخصي به حسن بن حسن گفت: آيا رسول‌اکرم صلی الله علیه وسلم در مورد علي رضی الله عنه نفرمود كه هر كس، من مولاي اويم، پس علي، مولاي اوست؟ حسن رضی الله عنه گفت: به خدا سوگند اگر منظورش، امارت و فرماندهي بود، حتماً همانند نماز، زكات، روزه‌ي رمضان و حج خانه‌ي خدا، به امارتش تصريح مي‌كرد و آشكارا مي‌گفت كه علي، پس از من كاردار و امير شماست. چراكه خيرخواه‌ترين مردم براي مردم، رسول‌اکرم صلی الله علیه وسلم بود. اگر بنا به گفته‌ي شما، خدا و رسولش، علي رضی الله عنه را به عنوان كاردار مسلمانان، پس از رسول اکرم صلی الله علیه وسلم برگزيده‌اند، شخص علي رضی الله عنه بيش از همه در اين مورد، خطاكار و مجرم است. زيرا او شخصاً فرمان رسول‌ اکرم صلی الله علیه وسلم مبني بر به عهده گرفتن جانشيني آن حضرتص را ترك گفته است».بدين‌سان موضع اهل بيت در برابر غلو و زياده‌روي، نمايان مي‌گردد.
وصلی الله علیه وسلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین
     
  
صفحه  صفحه 34 از 54:  « پیشین  1  ...  33  34  35  ...  53  54  پسین » 
مذهب
مذهب

شیعه مذهب واقعی یا مذهب ایرانی؟

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA