انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 35 از 54:  « پیشین  1  ...  34  35  36  ...  53  54  پسین »

شیعه مذهب واقعی یا مذهب ایرانی؟


مرد

 
رابطه‌ي حسن رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه ، پس از برقراري صلح

بسم الله الرحمن الرحیم

استقرار حسن بن علي رضی الله عنه در مدينه، پس از صلح
حسن بن علي رضی الله عنه پس از كناره‌گيري از خلافت، به‌همراه بني‌هاشم و ياران خويش، رهسپار مدينه گرديد و همان‌جا اقامت گزيد. بني‌هاشم، از احترام خاصي نزد معاويه رضی الله عنه برخوردار بودند و حسن بن علي رضی الله عنه در رأس آنان قرار داشت. در آن زمان، تعداد زيادي از صحابه رضی الله عنهم اعم از مهاجران و انصار و ساير اصحاب در مدينه زندگي مي‌كردند. البته مدينه، جمع كثيري از تابعين را نيز در خود جاي داده بود. ساكنان مدينه اعم از صحابه و تابعين كه در واقع، شاگردان مكتب صحابه رضی الله عنهم به‌شمار مي‌رفتند، براي عبادت خداوند متعال و روايت احاديث رسول اكرمص، يك‌سويي اختيار كرده بودند و همواره در راستاي حفظ وحدت و يك‌پارچگي امت، تلاش مي‌كردند و خود، در عرصه‌ي علم و دانش، همراه و همگام با مسلمانان، به مسؤوليت‌هاي خويش، عمل مي‌نمودند؛ از جمله: عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، ابوهريره، ابوسعيد خدري و جابر بن عبدالله رضی الله عنهم .

فضاي مدينه، فضاي علمي بسيار خوبي بود؛ به‌گونه‌اي كه دانش‌پژوهان و جويندگان علم قرآن و حديث، از هر سو و كرانه‌اي، رهسپار مدينه مي‌شدند. حضور صحابه و تابعين رضی الله عنهم در شهر رسول‌خداص از يك‌سو، و برخورداري مدينه از امنيت فراوان، از سوي ديگر، مجال علم و پژوهش را در آن شهر، فراهم آورده و مدينه را به مركزي علمي، تبديل كرده بود.

رابطه‌ي حسن رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه ، پس از برقراري صلح:

باري حسن بن علي رضی الله عنه پس از واگذاری خلافت به معاويه رضی الله عنه ، نزد وي رفت. معاويه رضی الله عنه به حسن رضی الله عنه گفت: «اينك به تو، پاداشي مي‌دهم كه پيشتر به هيچ‌كس نداده‌ام و پس از اين نيز به هيچ كس نخواهم داد». آن‌گاه چهارصد هزار (درهم) تقديم حسن رضی الله عنه نمود و آن بزرگوار نيز هديه‌ي معاويه رضی الله عنه را پذیرفت.

در روايتي آمده است: حسن بن علي رضی الله عنه ، هر سال، نزد معاويه رضی الله عنه مي‌رفت و مبلغ يكصد هزار درهم از وي، دريافت مي‌كرد. يك‌سال حسن رضی الله عنه نزد معاويه رضی الله عنه نرفت و معاويه رضی الله عنه هم چيزي براي حسن رضی الله عنه نفرستاد. حسن بن علي رضی الله عنه تصميم گرفت طي نامه‌اي، مستمري خويش را درخواست نمايد، اما در خواب، رسول‌خداص را ديد كه به او فرمود: «اي حسن! آيا به مخلوقي نامه مي‌نويسي و نيازت را با او در ميان مي‌نهي و نيازت را از خداي خويش، درخواست نمي‌كني؟!» حسن رضی الله عنه مي‌گويد: گفتم: اي رسول‌خدا! پس چه‌كار كنم؟ بدهي‌هايم، زياد شده است. فرمود: «بگو: (اللهم إني أسألك من كل أمر ضعفت عنه قوتي و حيلتي و لم تنته إليه رغبتي و لم يخطر ببالي و لم يبلغه أملي و لم يجر علي لساني من اليقين الذي أعطيته أحدا من المخلوقين الأولين و الآخرين إلا خصصتني يا أرحم الراحمين) يعني: «بارخدايا! از تو مي‌خواهم بالاترين يقيني را به من عنايت كني كه به يكي از مخلوقات خويش از ابتدا تا انتها، ارزاني داشته‌اي؛ آن‌‌چنان يقيني كه از توان و تدبير من، خارج است، و از ميل و رغبتم، فراتر مي‌باشد و در ذهنم نمي‌گنجد و بر زبانم نمي‌آيد و بسي دورتر از تمنّا و آرزوي من است؛ اي مهربان‌ترين مهربانان! مرا به چنين يقيني، گرامي بدار».

حسن رضی الله عنه مي‌گويد: «از خواب برخاستم و اين دعا را حفظ كرده بودم؛ من، همواره اين دعا را مي‌خواندم. ديري نپاييد كه معاويه رضی الله عنه ، مرا نزد اطرافيانش، ياد نموده، علت غيابم را پرسيد. به او گفتند: حسن رضی الله عنه امسال نخواهد آمد. از اين‌رو معاويه رضی الله عنه دويست هزار درهم برايم فرستاد».

در روايتي، دعايي كه رسول‌خداص، در خواب، به حسن رضی الله عنه آموخت، با اين الفاظ آمده است: (اللهم اقذف في قلبي رجاك و اقطع رجائي عمن سواك حتي لا أرجو أحداً غيرك؛ اللهم و ما ضعفت عنه قوتي و قصر عنه عملي و لم تنته إليه رغبتي و لم تبلغه مسألتي و لم يجر علي لساني مما أعطيت أحدا من الأولين و الآخرين من اليقين فخصني به يا رب العالمين) يعني: «بارخدايا! اميد به خودت را در قلبم بيفكن و اميدم را از غير خويش، قطع بگردان تا به غير تو، اميد مبندم. بارخدايا! بالاترين يقيني را به من، عنايت كن كه به يكي از مخلوقات خويش از ابتدا تا انتها، ارزاني داشته‌اي؛ آن‌چنان يقيني كه از توان من، خارج مي‌باشد؛ يقيني كه نه بر زبان من آمده و نه عمل و آمال و آرزوهايم، گنجايش آن را داشته است. اي پروردگار جهانيان! مرا به چنين يقيني، مختص بگردان».

حسن رضی الله عنه مي‌گويد: به‌خدا سوگند هنوز يك هفته از آغاز پايبندي من بر اين دعا نگذشته بود كه معاويه رضی الله عنه يك ميليون و پانصد هزار درهم برايم فرستاد. از اين‌رو گفتم: (الحمد لله الذي لا ينسي من ذكره و لا يخيب من دعاه) يعني: «سپاس و ستايش خدايي را كه يادكننده‌ي خويش را از ياد نمي‌برد و آن‌كس را كه او را بخواند، نااميد نمي‌گرداند». حسن رضی الله عنه مي‌افزايد: دوباره رسول‌خداص را در خواب ديدم؛ از من پرسيد: اي حسن! چطوري؟» در عالم خواب، ماجرا را براي نبي اكرمص بازگو كردم. فرمود: «اي پسركم! كسي كه دل به مخلوق نبندد و به خالق و آفريننده، اميدوار باشد، چنين وضعيتي خواهد داشت».

رابطه‌ي معاويه با حسن، حسين و ابن‌جعفر رضی الله عنهم :

معاويه رضی الله عنه ، يكصد هزار درهم براي حسن بن علي رضی الله عنه ارسال نمود. زماني كه اين پول، به حسن رضی الله عنه رسيد، به اطرافيانش فرمود: «هر كس، هر چه مي‌خواهد، از اين پول‌ بردارد». معاويه رضی الله عنه يكصد هزار درهم براي حسين رضی الله عنه نيز فرستاد. زماني كه اين پول به حسين رضی الله عنه رسيد، ده نفر، اطراف او نشسته بودند؛ وي، اين پول را ميان آنان، تقسيم كرد و به هر يك از ايشان، ده هزار درهم رسيد. معاويه رضی الله عنه براي عبدالله بن جعفر رضی الله عنه نيز يكصد هزار درهم ارسال كرد.

هر بار كه حسن رضی الله عنه نزد معاويه رضی الله عنه مي‌رفت، معاويه رضی الله عنه به‌گرمي از وی استقبال مي‌كرد و مي‌گفت: «اي پسر رسول‌خدا! خوش آمدي». و چون از عبدالله بن زبير رضی الله عنه استقبال مي‌نمود، مي‌فرمود: «اي پسرعمه‌ي رسول‌خدا! خوش آمدي». معاويه رضی الله عنه دستور داد سيصد هزار درهم به حسن، و يكصد هزار درهم به عبدالله بن زبير رضی الله عنهم بدهند.

در برخي از روايات، با سند حسن آمده است: معاويه رضی الله عنه همواره با حسين رضی الله عنه ارتباط داشت و خيلي زود، مطالبات و خواسته‌هاي او را برآورده مي‌ساخت و بذل و بخشش فراواني به وي، مي‌نمود.[8] شيعيان، خود، به اين نكته اذعان نموده‌اند كه معاويه رضی الله عنه ، بذل و بخشش فراواني به حسن، حسين و عبدالله بن جعفر رضی الله عنهم مي‌كرده است.

پس از آنكه حسن و حسين رضي‌الله‌عنهما، كوفه را ترك كردند و در مدينه اقامت نمودند، همچنان نامه‌هایي ميان آنان و مردم كوفه، رد و بدل مي‌شد. كوفيان در این نامه‌ها، بر اين نكته تأكيد داشتند كه خلافت، حق حسن و حسين رضي‌الله‌عنهما مي‌باشد و هيچ‌كس به‌اندازه‌ي ايشان، سزاوار و شايسته‌ي خلافت نيست و از اين‌رو حسن و حسين رضي‌الله‌عنهما را به قيام و شورش بر ضد حكومت معاويه رضی الله عنه تحريك مي‌نمودند. نامه‌هاي اهل كوفه، هيچ تأثيري بر حسن رضی الله عنه نگذاشت؛ بلكه سيمايي واضح‌تر از شيعيان كوفه در اختيار حسن رضی الله عنه نهاد و اين حقيقت را برايش نمايان‌ ساخت كه شيعيان كوفه، اهل شرارت و فتنه‌اند و اصلاً نمي‌خواهند امت اسلامي، متحد و يك‌پارچه باشند.

يزيد بن اصم مي‌گويد: روزي بسته‌اي نامه براي حسن بن علي رضی الله عنه آوردند؛ وي، به كنيزش دستور داد تا ظرف آبي بياورد و آن‌گاه تمام نامه‌ها را در آن ظرف نهاد و رويش، آب ريخت. از او پرسيدم: اي ابومحمد! اين نامه‌ها را چه كسي، فرستاه است؟ فرمود: «اين نامه‌ها، از سوي مردم عراق آمده است كه نه باطل را رها مي‌كنند و نه به حق مي‌گرايند. البته من، از بابت اينها براي خودم نگران نيستم؛ بلكه من از ناحيه‌ي ايشان براي حسین، نگران هستم».

پس از آنكه حسن بن علي رضی الله عنه ، دار فاني را وداع گفت، شيعيان، در خانه‌ي سليمان بن صرد جمع شدند و نامه‌اي براي حسين رضی الله عنه نوشتند تا وفات حسن رضی الله عنه را به او تسليت بگويند؛ در اين نامه آمده بود: «خداوند، تو را پس از خليفه‌ي پيشين، بر بزرگ‌ترين منصب گماشت؛ ما، شيعيان تو هستيم و خود را در غمت شريك مي‌دانيم. از غم و اندوه تو، غمناكيم و از شادي و سرورت، شادمان؛ ما، منتظر فرمانت هستيم».

حسين رضی الله عنه در پاسخشان، چنين مرقوم فرمود: «من، اميدوارم كه ديدگاه برادرم ـ رحمه‌الله ـ در زمينه‌ي صلح و جنگ، درست و به‌جا بوده باشد؛ از اين‌رو همچنان سر جايتان بنشينيد و مقصدتان را پوشيده بداريد و تا پسر هند، زنده است، هيچ اقدامي نكنيد، و چون بميرد و من، زنده باشم، آن‌گاه به‌خواست خدا، دستورم به شما خواهد رسيد».[12]

حسين رضی الله عنه پس از وفات برادرش حسن رضی الله عنه ، از ديدگاه مسلمانان، در موقعيتي قرار داشت كه همه، او را تنها نامزد امارت، پس از وفات معاويه رضی الله عنه مي‌دانستند و شكي نداشتند كه حسين رضی الله عنه ، پس از معاويه رضی الله عنه زمام امور را به‌دست خواهد گرفت.

كوفيان، تنها به تحريك حسين رضی الله عنه بسنده نكردند؛ بلكه محمد بن حنفيه را نيز به كوفه فراخواندند تا همراه وي، قيام نمايند! اما محمد بن حنفيه، به خطر بزرگي كه از سوي مردم كوفه، او و خاندان علي رضی الله عنه را تهديد مي‌كرد، پي برد؛ از اين‌رو حسين رضی الله عنه را از پذيرش دعوت كوفيان برحذر داشت و هشدار لازم را به او داد. وي، به حسين رضی الله عنه چنين فرمود: «اينها، قصد آن دارند كه ما را تباه كنند و خون ما را بريزند». نامه‌هايي كه ميان مردم كوفه و حسين رضی الله عنه رد و بدل شد، نگراني امويان ساكن مدينه را برانگيخت تا اينكه نامه‌اي به معاويه رضی الله عنه نوشتند و از او خواستند تا درباره‌ي حسين رضی الله عنه تدبيري بينديشد. معاويه رضی الله عنه در نامه‌اي به آنان دستور داد كه هيچ‌گونه تعرضي به حسين رضی الله عنه نكنند.

به‌طور قطع معاويه رضی الله عنه از نامه‌‌نگاري‌هاي مردم كوفه و حسين رضی الله عنه به يكديگر و نيز از روابطي كه با هم داشتند، آگاه بوده است؛ زيرا از حسين رضی الله عنه خواست كه از خداوند بترسد و سبب تفرقه و چنددستگي مسلمانان نگردد.

به‌هر حال حسن و حسين رضي‌الله‌عنهما، پايبند بيعتشان با معاويه رضی الله عنه بودند. حسين رضی الله عنه خود را در زمان حيات برادرش و پس از آن، به رعايت پيمان صلح ملزم مي‌دانست.
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین
     
  
مرد

 
خلفای راشدین؛ازخلافت تا شهادت

بسم الله الرحمن الرحیم

عصر خلفای راشدین بهترین مقطع از تاریخ اسلام به شمار می‌آید. و زمان حکومت ایشان مبارک‌ترین زمان و نسل آنان نسلی بوده که برای مسلمانان پس از خود الگو به شمار می‌آیند. حق هم این است، زیرا که آنان اصحاب و یاران رسول خدا بوده و قرآن در تعریف و تمجیدشان می‌فرماید :

« وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ » (التوبه : 100)

«پیشگامان نخستین مهاجرین و انصار و کسانی که به نیکی روش آنان را در پیش گرفتند و راه ایشان را به خوبی پیمودند، خداوند از ایشان خشنود است.»

خداوند متعال ما مسلمانان را به محبت و تمجید و دعای خیر و پاک گردانیدن قلب از حقد و کینه آنها دستور فرموده است :

« وَالَّذِينَ جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ » (الحشر : 10)

«کسانی که پس از مهاجرین و انصار به دنیا می‌آیند، می‌گویند : پروردگارا ما و برادران ما را که در ایمان آوردن بر ما پیشی گرفته‌اند، مورد مغفرت خویش قرار بده.»

همچنین رسول خدا صلی اله علیه وسلم در توصیف ایشان فرموده‌اند :

خیر القرون قرنی، ثمّ الّذین یلونهم، ثمّ الذین یلونهم.
«بهترین زمان زمانی است که من در آن زندگی می‌کنم، و پس از آن قرن و زمان‌هایی که می‌آیند.»

خلافت سی ساله!

عصر خلفای راشدین سی سال تمام ادامه پیدا کرد و بعد از آن مقطع حاکمیت بنی‌امیه فرا رسید و بدین صورت آن فرموده رسول خدا صلی اله علیه وسلم واقعیت پیدا نمود که :

الخلافة بعدی ثلاثون سنة، ثم تکون ملکا.
«خلافت پس از من سی سال ادامه خواهد یافت و پس از آن زمان حکومت پادشاهی فرا خواهد رسید!»

عصر خلافت خلفای راشدین از ماه ربیع‌الأوّل سال یازدهم هجری – زمانی که با ابوبکر صدیق رضی الله عنه به عنوان خلیفه بیعت صورت گرفت – آغاز گردید، و در ماه ربیع‌الأوّل سال چهارم و یک هجری – زمانی که حسن‌بن علی رضی الله عنهم به نفع معاویه‌بن ابی‌سفیان از خلافت کناره گرفت – سالی که به سال قحطی شهرت یافته بود، پایان یافت، و پس از تفرقة چندین ساله بسیاری از مسلمانان به حکومت معاویه تن دادند.

به همین علت بود که معاویه می‌گفت : «من آخرین خلیفه و اوّلین پادشاه هستم!؟»

در عصر خلفای راشدین اسلام شاهد گسترش همه جانبه و حرکت جهادی مبارکی بود. زیرا مجاهدان در بسیاری از ممالک حضور پیدا نمودند و با دشمنان دین خداوند به رویارویی پرداختند و کافران را از قدرت کنار کنار نهادند و زمینه را برای گرایش ملت‌های منطقه به اسلام فراهم نمودند.

توطئه‌های دشمنان

پیروزی‌های بسیاری که مسلمانان کسب کردند، سبب افزایش کینه‌توزی و انتقام‌جویی دشمنان اعم از یهود و مسیحیان و مجوسیان علیه اسلام و مسلمانان گردید و توطئه‌ها و برنامه‌ریزیهای بسیاری را علیه آنان تدارک دیدند!

آن کینه‌توزان همة تلاش خود را برای گسترش فساد و تباهی و ایجاد تفرقه و پراکندگی و تضعیف صفوف به هم پیوسته مسلمانان به کار گرفتند!

آنان در طرح‌ها و توطئه‌های خویش خلفای راشدین را در رأس اولویتهای اهداف خویش قرار دادند. و هر چند ابوبکر صدیق پس از خلافتی کوتاه مدت به مرگی طبیعی فوت نمود، اما دشمنان دین توانستند سه خلیفة دیگر یعنی عمر و عثمان و علی رضی الله عنهم را ترور کنند. و آنان به مقام رفیع شهادت در پیشگاه خداوند نایل شوند!

عصری پرحادثه

عصر خلفای راشدین عصری مملو از رویدادها و تحولات بود، عصری که با حرکت جهادی عملی گسترده‌ای همراه گردید و از پربارترین و حاصل‌خیزترین مقطع تاریخ اسلام و غنی‌ترین آنها از نظر حوادث تلخ و شیرین به شمار می‌آید.

تاریخ‌نویسان همة رویداد‌ها و دگرگونی‌ها و حوادث ناگهانی آن مقطع تاریخی را نقل کرده و در کتاب‌های خویش به تفصیل آورده و در اختیار نسل‌های پس از خود قرار داده‌اند.

هر چند احزاب و فرقه‌هایی مانند : خوارج، معتزله، و مرجئه و غیره پس از عصر خلفای راشدین پدید آمدند، و هر یک از آنها برای مشروعیت حزب و مذهب و مسلک خود و اثبات حقانیت راهی که در پیش گرفته بودند، به عصر خلفای راشدین روی می‌آوردند!

اما وقتی که اهل اهواء برای تأیید و تقویت حزب خویش در زندگی اصحاب رسول خدا صلی اله علیه وسلم چیزی را به دست نمی‌آوردند، اقدام به جعل روایات و سرهم کردن اخبار تاریخی نموده و آنها را به دروغ و تهمت به اصحاب نسبت می‌دادند.

در کنار روایات و تاریخ‌نویسان صادق و مورد اعتماد که صادقانه و امانت‌دارانه و عالمانه اخبار و حوادث زندگی اصحاب را نقل می‌نمودند و مسلمانان آن‌ها را ثبت و ضبط کرده و پذیرفته و مورد اعتماد قرار می‌دادند، راویان دروغ‌پرداز و حدیث‌سازی گمراه وجود داشتند که به جعل دروغ و افتراهای بسیاری پرداختند و آنها را به اصحاب نسبت داده و در میان مردم ترویج می‌نمودند، البته مورخانی مسلمان در جریان آن دروغ‌پراکنی‌ها و روایت‌سازی‌ها قرار داشتند!

تاریخ‌نویسان نخستین مانند امام طبری همة اخبار و روایات مربوط به عصر خلفای راشدین را صرف‌نظر از صحت و سقم آنها و اینکه توسط روایان صادق و مورد اعتماد و یا جاعلان و دروغ‌پردازان در اختیار او قرار گرفته بودند و ثبت و تدوین می‌کردند.

آنان در کتابهای خود حجم بسیار زیادی از اخبار و روایات را گردآوری کرده و درست و نادرست را با هم درآمیختند، و آنها را از یکدیگر جدا نکردند و اقدامی را در مورد «تخریج» آن روایت‌ها و تحقیق در مورد روایان آنها صورت ندادند.

در عین حال همراه با آن روایت‌ها نام روایان را ذکر کرده و گاهی روایات مربوط به یک واقعه را به چندین صورت کاملاً متضاد و متعارض با هم نقل نموده‌اند.

وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.‏
     
  
مرد

 
نقل یک سویه تاریخ از زبان هر فرقه ای که باشد بدون ارزش است و ارزشمند وقتی است که اجماعی حاصل گردد

اهل سنت چون هرگز نتوانستند صفات و مهجزاتی هم پایه با صفات امامان شیعه و عترت پیامبر جعل نمایند لذا دست به هم سطح سازی شان و جایگاه امام با خلفا زدند اما زهی خیال باطل

۲ اتفاق بسیار مهم که نشان دهنده جایگاه ممتاز اهل بیت پیامبر نسبت به صحابه و زنان ایشان است شامل

۱- حدیث شریف کسا

پیامبر علی و فاطمه و حسن و حسین را در زیر عبای یمنی خویش جمع گرداند و حتی وقتی یکی از زنانش اجازه حضور خواست به وی اجازه نداد و در پایان دعا برای این ۴ نفر کرد و فرمود خدایا شاهد باش اینان اهل بیت من هستند گوشتشان از گوشت من و خونشان از خون من است و تکلیف اهل بیت خود را برای همیشه روشن کردند


۲- مباهله

مقرر شد بین یهود و پیامبر مباهله شود و یهود گفت ای محمد خود و زنان و فرزندان و مردانتان را بیاورید و ما نیز خواهیم اورد و به سوی هم نفرین خواهیم کرد تا هر کس به باطل است به عذاب دچار شود و در روز موعود همینکه یهودیان چهره علی و زهرا و حسن و حسن را دیدند از نور ساطع شده وحشت کردند و باخت خود را اعلام کردند

میبینید اینجا هم پیامبر بجای عایشه و ابوبکر و عمر چه کسانی را همراه برد


دروغ پردازان اینقدر این افراد را به گیامبر نزدیک نشان میدهند که انگار همواره در خدمت و یار پیامبر بودند در حالیکه پیامبر همواره از عایشه گله میکرد و نیز در سب و نفرین و اعلام کفر عمر و ابوبکر ایه نازل شده است

و همگی بر اینها متفق هستند اما بعدها بهانه های بنی اسراییلی میاورند

راوی اعزم سنی ها ابوهریره است کسی که ۱۲۰۰۰ حدیث از پیامبر در طول ۳ سال حضور در جوار ایشان نقل کرد یعنی شبانه روزی هر ساعت دوتا حدیث نقل کرده ....واقعا همچین راتوی و محدثی مقبول است
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
ازدواج عثمان رضی الله عنه با رقیّه دخت بزرگوار رسول خدا صلی الله عليه وسلم

بسم الله الرحمن الرحیم

با اسلام آوردن حضرت عثمان پیوندهای محبّت و اخوّت بین او و دیگر مسلمانان برقرار شد و با ازدواج آن حضرت با رقیّه دخت نبی‌اکرم صلی الله عليه وسلم قدر و منزلت او نزد مسلمانان دو چندان شد. داستان این ازدواج به این شرح است که رسول خدا صلی الله عليه وسلم پیشتر رقیّه را به عقد عُتْبه پسر ابولهب و دختر دیگرشان، ام کلثوم را به نکاح عُتَیْبه، دیگر پسر ابولهب درآورده بود اما پس از نزول آیات سورة مبارکه مسد که عبارتند از:

«تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ (1) مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ (2) سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ (3) وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ (4) فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ» المسد: ١ - ٥

(نابود باد ابولهب! و حتماً هم نابود مي‌گردد. دارائي و آنچه (از شغل و مقام) به دست آورده است، سودي بدو نمي‌رساند (و او را از آتش دوزخ نمي‌رهاند). به آتش بزرگي در خواهد آمد و خواهد سوخت كه زبانه‌كش و شعله‌ور خواهد بود. و همچنين همسرش كه (در اينجا آتش بيار معركه و سخن‌چين است در آن‌جا بدبخت و) هيزم‌كش خواهد بود. در گردنش رشته طناب تافته و بافته‌اي از الياف است).

ابولهب و ام جمیل دختر حرب بن امیّه، مادر عتبه و عتیبه، آندو را امر به طلاق دختران پيامبر صلی الله عليه وسلم دادند وآنان نیز قبل از همبستر شدن ایشان را طلاق دادند تا خود لطفی باشد از جانب خداوند بر آل محمد و ذلّتی باشد از آن ابولهب و فرزندان او. عثمان به محض شنیدن این ماجرا نزد رسول خدا صلی الله عليه وسلم آمد و از رقیه خواستگاری نمود، رسول خدا صلی الله عليه وسلم نیز ایشان را به عقد حضرت عثمان رضی الله عنه درآورد و حضرت خدیجه(ل)، خود، دختر بزرگوارشان را برای این امر آماده کردند، و این ازدواجی بود میمون و مبارک با مردی که از خوش سیماترین مردان قریش بود و می‌توانست همپایه جمال و زیبایی رقیه باشد. هنگام ازدواج آن دو، مردم این بیت شعر را می‌سرودند:

أَحْسَنُ زَوْجَینِ رآهما إنسانٌ رُقِیَّةٌ، وَ زَوجُها عثمانُ ‏

(رقیه و همسرش، عثمان، زیباترین هسمرانی هستند که تا به حال مردم آن‌ها را به چشم دیده‌اند).

عبدالرحمان بن عثمان قریشی نقل می‌کند که هنگامی که رقیه مشغول شستن سر عثمان بود، رسول خدا صلی الله عليه وسلم بر او وارد شد و به ایشان فرمودند «دخترم نسبت به ابوعبدالله (عثمان) به نیکی رفتار کن که اخلاق او از دیگر صحابه بیشتر به من شبیه است».

در واقع ام‌جمیل و ابولهب گمان می‌بردند که با طلاق رقیه و ام‌کلثوم ، آل محمد را خوار و ذلیل می‌کنند، اما خداوند بزرگ و عظیم‌الشان، سرنوشتی خوب را برای دختران پيامبر صلی الله عليه وسلم رقم زده بود، بدون شک این ذلّت به خود ام‌جمیل و ابولهب بازگشت و خداوند عزوجل خود، بیت نبوّت را از بدی‌ها محفوظ نمود که هرچه خداوند بخواهد همان می‌شود.

وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین
     
  
مرد

 
داستان درخواست كاغذ از سوی ‎پیامبر صلی الله علیه وسلم تا چيزي بنويسد (قرطاس)

بسم الله الرحمن الرحیم

در صحيحين و ديگر كتابهای حدیث با روايت ابن عباس ثابت است که: وقتي رسول‎الله صلی الله علیه وسلم بيمار شد، در حالي كه برخي از صحابه در خانه‌ ايشان بودند فرمود: «هلموا أكتب لكم كتاباً لا تضلوا بعده»: (بياييد براي شما كاغذي بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد). برخي گفتند: رسول‎الله صلی الله علیه وسلم از درد بیماریش رنج می‌برد و در فشار است، قرآن در ميان شماست و براي ما كافي است، سپس دچار اختلاف و جر و بحث شدند، برخي گفتند: كاغذ بياوريد تا بنويسد كه گمراه نشويد، برخي چيز ديگری مي‌گفتند و سر و صدا بلند شد، ‎پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «برخيزيد».

عبدالله می‌گويد: ابن عباس مي‌گفت: مصيبت عظيمی‌ بود كه‌ دچار اختلاف شدند و نگذاشتند رسول‎الله صلی الله علیه وسلم كاغذي بنويسد. در روايت ديگري از ابن عباس است كه گفت: روز پنج شنبه! تو چه می‌داني كه روز پنج شنبه چه روزي بود؟! آن روزي كه درد به رسول‎الله صلی الله علیه وسلم فشار آورد و گفت: «كاغذي بياوريد كه برايتان چيزي بنويسم تا بعد از آن هرگز گمراه نشويد»، بعد نزاع و جر و بحث كردند و نزاع در حضور هيچ پيامبري شايسته نيست، گفتند: او را چه شده؟ آيا هذيان مي‌گويد؟ خوب دقّت كنيد كه چه مي‌گويد، از او بپرسيد؟ در همين ترديد بودند كه فرمود: « مرا به حال خود بگذاريد كه ‌آن (حالي كه دارم) برايم از آنچه مرا بدان فرا می‌خوانید بهتر است». بعد آنها را به سه چيز سفارش كرد: فرمود: «مشركان را از جزيره‌ی عرب بيرون كنيد، به هيئت‌هاي مهمان همان پاداشي كه من مي‌دادم بدهيد» و سكوت كرد و سومی‌ را نگفت‌ يا گفت و (راوی) فراموش كرد.[1]

در اين روايت وتمام روايات صحيح هيچ ايرادي بر اصحاب رسول‎الله صلی الله علیه وسلم وارد نيست و آنچه روافض به عنوان طعنه ذكر می‌كنند، آشكارا باطل و بي‌اساس است، علما به شبهاتشان در گذشته پاسخ داده‌اند و ادعاهايشان را رد كرده‌اند:

1- اختلاف صحابه ثابت است و ثابت است که علّت اختلاف نظر صحابه و جر و بحث آنان، در فهم سخن و منظور ‎پیامبر صلی الله علیه وسلم بود نه اینکه قصد نافرماني داشته باشند. قرطبي صاحب کتاب «المفهم» مي‌گوید: سبب اختلاف در اجتهاد جايز و هدف و قصد درست بود و به هر مجتهد پاداش داده خواهد شد و ‌يا نظريه‌ي ‌يكي از دو طرف بر حق است و طرف ديگر گنه كار نخواهد بود، حتّي آن طور كه در علم اصول مقرر است، مأجور خواهد بود.[2] سپس مي‌گويد: پيامبر آنان را مذمّت و سرزنش نكرد، بلكه به همه گفت: «مرا به حال خودم بگذاريد، برايم بهتر است».[3] شبيه‌اين ماجرا در روز احزاب اتفاق افتاد، آنجا كه ‎پیامبر صلی الله علیه وسلم پس از جنگ به اصحاب گفت: «لا‌يصلينّ أحد العصر إلا في بني قریظة»[4]: (كسي از شما نماز عصر را نخواند مگر در بني قريظه). برخي گفتند: اگر نماز نخوانيم وقت نماز عصر از دست می‌رود، به همين استدلال نرسيده به بني قريظه نماز عصر را خواندند. برخي گفتند: نماز نمي‌خوانيم مگر در همان جايي كه رسول‎الله صلی الله علیه وسلم دستور داده‌است؛ ولی ‎پیامبر صلی الله علیه وسلم هيچ‌يك از دو گروه را ملامت نكرد.[5]

2- ادعای شیعه مبنی بر اینکه مي‌گويند، اختلاف صحابه موجب شد ‎پیامبر صلی الله علیه وسلم آن كاغذ را ننويسد و امّت از عصمت محروم شود، باطل است، چون معناي اين ادعا آن است كه رسول‎الله صلی الله علیه وسلم در ابلاغ امري كه موجب حفاظت امّت از گمراهي مي‌شد، كوتاهي كرده ‌است و حكم پروردگار را فقط به خاطر اختلاف نظر صحابه ‌ابلاغ نكرد و از دنيا رفته ‌است، اين ادعا با امر پروردگار كه خطاب به پيامبر مي‌فرمايد:

« يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ» (مائده/67).

اي فرستاده (خدا، محمّد مصطفي! ) هر آنچه‌از سوي پروردگارت بر تو نازل شده ‌است (به تمام و كمال و بدون هيچ گونه خوف و هراسي، به مردم) برسان (و آنان را بدان دعوت كن)، اگر چنين نكني، رسالت خدا را (به مردم) نرسانده‌اي (و ايشان را بدان فرا نخوانده‌اي. چرا كه تبليغ جميع اوامر و احكام بر عهده تو است و كتمان جزء از جانب تو، كتمان كلّ بشمار است). خداوند تو را از (خطرات احتمالي كافران و اذيّت و آزار) مردمان محفوظ مي‌دارد.

ادعای شیعه با این آیه مخالف است و رسول‎الله صلی الله علیه وسلم به گواهي و تأييد پروردگارش از اين اتهام پاك و مبرا است كه درباره‌ي ايشان می‌فرمايد:

« لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ » (توبه/128).

بيگمان پيغمبري (محمّد نام)، از خود شما (انسآنها) به سويتان آمده ‌است. هرگونه درد و رنج و بلا و مصيبتي كه به شما برسد، بر او سخت و گران مي‌آيد. به شما عشق مي‌ورزد و اصرار به هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان داراي محبّت و لطف فراوان و بسيار مهربان است.

خداوند متعال در اين آيه، ‎پیامبر صلی الله علیه وسلم را به حریص بودن بر هدايت امتش توصیف فرموده، به طوری که مي‌خواهد نفع دنيوي و اخروي به ‌امتش برسد.[6]

وقتي که ‌اين قضيه نزد عام و خاص واضح و روشن است، هر كسي ذره‌اي ايمان داشته باشد، شك نمي‌كند كه پیامبرص تمام احكام و دستورات خداوند را ابلاغ کرده و بر ابلاغ آنها به ‌امّت خود حريصتر بوده ‌است، همانگونه که ‌از جهاد و جان فدايي‌هايي كه براي هدايت مردم كرده و به صورت متواتر ثابت است و سخنان و اخباري كه‌ از ايشان روايت است، ما را به ‌اين ‌يقين قطعي مي‌رساند كه رسول‎الله صلی الله علیه وسلم در ابلاغ دستورات خداوند كوتاهي نكرده ‌است و اگر آنطور كه ‌ادعا مي‌كنند، اين نوشته ‌يا كاغذ آن قدر مهم بود كه ‌امّت را از گمراهي و اختلاف تا قيامت مصون نگه مي‌داشت، نه دین و نه عقل تأخير آن را تا آن وقت نامناسب جايز نمی‌داند و هيچ عقل سالمی‌اين را نمي‌پذيرد، حتّي اگر تا آن وقت به تأخير مي‌افتاد باز هم به خاطر اختلاف صحابه آن راترك نمي‌كردند.[7] و به هيچ عنوان نمي‌توان تصور كرد كه رسول‎الله صلی الله علیه وسلم امر پروردگارش را ترك كند و ناگفته بگذارد.

حتّي اگر فرض كنيم ‎پیامبر صلی الله علیه وسلم آن را تا آن وقت به تأخير انداخته و به خاطر اختلاف صحابه و مصلحتي كه به نظرش رسيد، باز هم به تأخير افتاد، چه عاملي موجب شد كه بعداً آن را ننوشت، حال آنکه به صحّت ثابت است كه چند روز بعد از آن زنده بود و طبق روايات أنس كه در صحيحين آمده در روز دوشنبه وفات یافت[8]، حادثه‌ی اختلاف صحابه به ‌اتفاق شيعه و سنّي در روز پنج شنبه بوده ‌است[9] و به اتفاق اهل سنت و روافض رسول‎الله صلی الله علیه وسلم آن كاغذ را ننوشت تا از دنيا رفت، بنابراین به خوبي روشن مي‌شود كه ‌آن از امور دين نبوده که پيامبر مأمور به ‌ابلاغ آن باشد و طبق آيات قرآن خداوند دينش را كامل كرده ‌است و تمام نيازهاي امّت بيان شده و آيات مذكور در «حجة الوداع» نازل شده بود، خداوند متعال در روزهای پایانی این حج چنين نازل فرمود:

« الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا» (مائده/3).

امروز (احكام) دين شما را برايتان كامل كردم و (با عزّت بخشيدن به شما و استوار داشتن گامهايتان) نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آئين خداپسند براي شما برگزيدم.

ابن تيميه مي‌گويد: آن چه رسول خدا مي‌خواست بنويسد از مواردي نبود كه خداوند نوشتن‌ يا ابلاغ آن را در آن وقت بر ‎پیامبر صلی الله علیه وسلم واجب كرده باشد، چرا كه ‌اگر چنين مي‌بود بدون ترديد ‎پیامبر صلی الله علیه وسلم امر خداوند را ترك نمي‌كرد، البته مصلحتي بوده كه براي دفع اختلاف در مورد جانشيني ابوبكر مي‌خواست بنويسد، امّا بعد از آن متوجّه شد اختلاف امري اجتناب ناپذير است و قطعاً واقع خواهد شد[10]، به همين دليل آنرا ننوشت. در جايي ديگر مي‌گويد: داستان نامه‌اي كه می‌خواست بنويسد در روايات صحيحين توضيح داده شده و از عايشه روايت است که رسول ‎خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: «ادعی ل اباک و أخاک حتّی اأکتب کتاباً، فإنّی أخاف أن‌يتمني متمن و‌يقول قائل: أنا اولي، و‌يأبي الله و المومنون إلا أبابكر» [11]: (اي عائشه پدر و برادرت را برايم صدا کن تا نامه‌اي بنويسم كه بيم آن دارم آرزو كننده‌اي آرزو كند و‌ يا كسي بگويد: من به خلافت سزاوارترم، در حالي كه خداوند و مؤمنان كسي را نمي‌پذيرند به جز ابوبكر).

تا جایي كه بعد از ذكر روايت می‌گوید: ‎پیامبر صلی الله علیه وسلم قصد كرد همان نامه‌اي را كه عائشه ‌يادآور شده ‌است بنويسيد، امّا وقتي متوجّه شد اختلاف اجتناب ناپذير است، يقين كرد كه با نوشتن نامه هم اختلاف بر طرف نمي‌شود و خداوند مسلمانان را بر هر چه ‌اراده كرده ‌است جمع خواهد نمود، به همين دليل فرمود: «ويأبي الله و المومنون ألا ابابكر» [12] (خداوند و مؤمنان كسي جز ابوبكر را قبول نمي‌كنند. امّا اين كه در روايت آمده: «لن تصلوا بعدي» دهلوي در توضيح آن مي‌گويد: گفته‌اند: اگر مسأله مربوط به امور ديني نبود، چرا فرمود: تا هرگز بعد از آن گمراه نشويد؟ جواب اين است كه واژه‌ی «ضلال» مفاهيم مختلف دارد كه در اينجا منظور عدم خطر در تدبير امور مملكت داري است و اين كه مشركان را از جزيره‌العرب بيرون كنند و به هيئت‌هاي مهمان به همان صورتي كه پيامبر پاداش مي‌داد پاداش بدهند، سپاه‌اسامه را براي انجام مأموريت بفرستند تا در انجام موارد فوق بعد از پیامبر منحرف نشوند، منظور اين بوده نه ‌انحراف از دين. ابوبكر بعد از پيامبر موارد فوق را به مرحله‌ی اجرا گذاشت.[13]

3- ابن تيميه درباره‌ي اين سخن ابن عباس: «مصيبت بزرگي بود كه نگذاشتند رسول ‎خدا صلی الله علیه وسلم آن نامه را بنويسند» [14]مي‌گويد: آري اينكه مانع نوشتن آن نامه شدند، مصيبت بزرگي بود و مصداق آن مصيبت، كساني هستند كه در حقّانيت خلافت ابوبكر شك دارند و ديگر اينكه خليفه بر حق كيست؟ بر هر كس پوشيده مانده، برايش مصيبت بزرگي است، چون اگر نامه‌اي نوشته مي‌شد شک و تردید بر طرف می‌گردید، امّا براي کسانی كه معتقدند خلافت ابوبكر حق است، هيچ مصيبتي نيست.[15] و اين حقيقت زماني بيشتر روشن مي‌شود كه توضيحات ابن عباس در اين باره را بعد از به وجود آمدن فرقه‌هاي هواپرست مانند: خوارج و روافض مورد تأمل قرار دهيم و ابن تيميه [16]و ابن حجر [17] اين توضيحات را نقل كرده‌اند.

4- اما ادعای آنها مبنی براینکه ‎پیامبر صلی الله علیه وسلم مي‌خواست در آن كاغذ موضوع خلافت و جانشيني علي را بنويسد، همانگونه که برخي از روافض بر اين باورند كه قضيه نوشتن كاغذ هيچ تفسير معقول ديگري جز اين ندارد، در حقيقت اين ادعا باطل است و هيچ اساسي ندارد. ابن تيميه مي‌گويد: آناني كه معتقدند ‎پیامبر صلی الله علیه وسلم قصد داشت در آن كاغذ بنويسد: علي بعد از من خليفه‌است، به ‌اتفاق اهل سنّت گمراه هستند، چون به اعتقاد اهل سنّت ابوبكر بعد از پيامبر از تمام مسلمانان برتر و به خلافت شايسته‌تر بوده‌ است، امّا كساني كه معتقدند علي رضی الله عنه به خلافت شايسته‌تر بوده‌ است، چون ادعا می‌کنند که قبلاً پیامبرص با نصّ صریح و آشکار جانشینی علی را اعلام کرده، دوباره ‌ادعای آنها مبنی بر اینکه می‌خواست در آن کاغذ در مورد جانشینی علی بنویسد، باطل است، چون نيازي به نوشتن آن كاغذ نبود كه قبل از اين با نصي آشكار و معروف علي را به خلافت تعيين كرده بود.[18]

امّا اينكه سيّدنا عمر رضی الله عنه را مورد طعنه قرار مي‌دهند و مي‌گويند: ايشان رسول‎الله صلی الله علیه وسلم را متهم به هذيان گويي كرد و گفت: «انه‌يهجر»: (هذيان مي‌گويد) و به درخواست ‎پیامبر صلی الله علیه وسلم توجّه نكرد و گفت: «حسبنا كتاب الله»: (کتاب خدا برایتان کافی است) در پاسخ مي‌گوييم: اوّل اينكه سيّدنا عمر رضی الله عنه را متهم كرده‌اند كه گفته: ‎پیامبر صلی الله علیه وسلم هذيان مي‌گويد، اين ادعا باطل است، چون لفظ «أهجر» كه به معناي هذيان است، اصلاً از سيّدنا عمر ثابت نشده که گفته باشد، بلكه كسي ديگر از حاضران در جلسه‌ آن را گفته و رواياتي كه در صحيحين آمده هيچ فردي را مشخص نكرده، فقط در اين روايت آمده: «فقالوا: ماشآنهاهجر ».[19] به همين صورت با صيغه‌ی جمع آمده نه مفرد، به همين دليل علماء و صاحب نظران نپذيرفته‌اند كه ‌اين سخن را سيّدنا عمر گفته باشد؛ ابن حجر می‌گويد: چنان به نظر می‌رسد كه ‌احتمال سوم قرطبي كه مي‌گويد: احتمالاً‌ يكي از تازه مسلمانهايي كه در جلسه حضور داشت اين حرف را زده باشد، درست است. در آن زمان معمول بود بر هر كس درد فشار مي‌آورد، حرفهايش را نمي‌نوشتند و به جاي نوشتن حرفها به خود بيمار بيشتر توجّه مي‌كردند.

دهلوي مي‌گويد: از كجا ثابت است كه گوينده‌ اين خبر عمر رضی الله عنه بوده، در حالي كه ‌اكثر روايات با صيغه جمع آمده ‌است.[20] ثابت و صحيح همان است كه با لفظ سؤالي آمده «أهجر»: (آيا هذيان مي‌گويد) بر خلاف برخي ديگر از روايات است كه با الفاظ «هجر، ‌يهجر» اين روايت و ديگر روايات به جز همان روايتي كه به صورت سؤالي آمده ‌از نظر محدثان و محققان و شارحان حديث از جمله قاضي عياض، [21] قرطبي، [22] نووي[23] و ابن حجر[24] مرجوح و غير صحيح است. همه ‌اين بزرگواران تصريح كرده‌اند كه ‌اين عبارت به صورت استفهام انكاري در پاسخ كسي بوده كه مي‌گفت: ننويسيد.[25]

قرطبي بعد از اينكه دلایل عصمت پيامبر از خطا در ابلاغ در تمام حالات را ذكر كرده، مي‌گويد: اين حقيقت در نزد تمام صحابه به صورت اصلي مسلّم ثابت بوده، بنابراين محال است که‌اين گفته ‌آنها: «أهجر» از روي شك و ترديد در زمان بيماري پیامبرص بوده باشد، فقط آن سخن را برخي به صورت انكار، خطاب به كسي‌ يا كساني گفتند كه در آوردن چرم و دوات براي نوشتن توقف كردند، گويا به كسي كه در آوردن قلم و كاغذ تأخير مي‌كرد، مي‌گفتند: چگونه توقف مي‌كني؟ آيا گمان مي‌كني هذيان مي‌گويد؟ توقف نكن، زود باش چون او فقط حق مي‌گويد نه هذيان! [26] از قرينه كلام به وضوح فهميده مي‌شود كه صحابه هذيان گويي را از پيامبر مطلقاً نفي مي‌كنند و آنها اين جمله را به صورت استفهام گفتند و هر كس - حتّي مخالفان - همه روايت صحيح را مورد تأمل قرار دهد، هرگز نمی‌تواند در اين حقيقت شك كند، با اين توضيح باطل و بی‌اساس بودن ادعاي روافض آشكار مي‌شود.[27]

6-اما ادعای آنها مبنی بر اینکه سيّدنا عمر با رسول‎الله صلی الله علیه وسلم مخالفت كرد و گفت: كتاب خدا در نزد شماست و براي ما كافي است و از سخن ‎پیامبر صلی الله علیه وسلم كه مي‌خواست نوشته‌اي به جاي گذارد، اطاعت نکرد؛ جواب اين شبهه بي‌اساس اين است كه عمر بن خطّاب و ديگر اصحابی که با ايشان هم‌رأی بودند، اینگونه فهميده بودند كه فرموده‌ی ‎پیامبر صلی الله علیه وسلم از باب ارشاد به ‌اصلح بوده ‌است و علماء و صاحب نظراني مانند: قاضي عياض، [28] قرطبي، [29] نووی [30]و ابن حجر[31]به ‌اين واقعيت اشاره كرده‌اند.

وآنگهي بعد از آن صحت اجتهاد عمر رضی الله عنه به ‌اثبات رسيد، چون رسول‎الله صلی الله علیه وسلم نوشتن آن را رها كرد و اگر واجب مي‌بود، قطعاً رسول‎الله صلی الله علیه وسلم نوشتن آن را به خاطر اختلافشان ترك نميكرد، چون ايشان هيچ امري را كه مأمور به تبليغ آن بوده باشد، به خاطر مخالفت مخالفان ترك نكرده، لذا اين ‌يكي ديگر از موافقات عمر رضی الله عنه (مواردي كه حكم شريعت مطابق نظر عمر رضی الله عنه بود) به حساب مي‌آيد و اين كه گفته ‌است: كتاب خدا براي ما كافي است، ردّي است بر حرف كسي كه با سيّدنا عمر منازعه مي‌كند، نه سخن و امر پيامبر ص. اين سخن از آن قسمت سخن ايشان كه گفته‌ است: كتاب خدا در اختیار شماست، به خوبي روشن است، چون مورد خطاب جمع است و آن جمع مخالفان نظريه عمر بودند، از آنجايي كه عمر رضی الله عنه فردي دورانديش، با بصيرت، داراي نظريه‌اي محكم و استوار بوده، متوجّه شده بود كه ننوشتن آن بهتر است و اين را بعد از آن گفت كه متوجّه شده بود كه ‌امر بر وجوب نيست و اين سخن او براي مصلحتي شرعي رايج بوده كه علماء در توجيه‌ آن سخناني گفته‌اند، از جمله: دلسوزي نسبت به ‎پیامبر صلی الله علیه وسلم چون عليرغم شدّت بيماري، نوشتن مطالب براي ايشان مشكل بود و دليل اين مدعا آن است كه مي‌گويد: درد بر رسول‎الله صلی الله علیه وسلم غلبه كرده‌است، به همين علّت ناپسند دانست كه رسول ‎خدا صلی الله علیه وسلم در آن حالت سخت به تكليف و مشقّت بيفتد.[32] و اين در حالي بود كه همه‌ي آنان مي‌دانستند خداوند متعال در قرآن فرموده‌است:

« مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ » (انعام/38)
در كتاب هيچ چيز را فروگذار نكرده‌ايم (و همه‌چيز را ضبط و به همه چيز پرداخته‌ايم.)

خداوند متعال مي‌فرمايد:

« وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ» (نحل /89)
و ما اين كتاب (آسماني) را بر تو نازل كرده‌ايم كه بيانگر همه‌چيز (امور دين مورد نياز مردم) و وسيله هدايت و مايه رحمت و مژده‌رسان مسلمانان (به نعمت جاويدان ‌يزدان) است.

امام نووی فرموده: در مورد اين سخن سيّدنا عمر تمام علماء و شارحان حديث اتفاق نظر دارند كه ‌از نشانه‌هاي درك بالا، فضايل و دقّت و راي او بوده ‌است.[33] در هر حال موضعگيري سيّدنا عمر در نوشتن آن كاغذ، اجتهاد وي به شمار مي‌آيد و مجتهد در دين معذور و در حال مأجور است، به دليل اينكه رسول‎الله صلی الله علیه وسلم مي‌فرمايد: «إذا حكم الحاكم فاجتهد ثم اصاب فله ‌اجران و إذا حكم فاجتهد ثم اخطأ فله‌اجر»[34]: (هرگاه حاكم، حكمی‌نمود و در صدور حكمش اجتهاد كرد و خطا رفت به ‌او‌ يك پاداش داده خواهد شد). اگر چنين نيست چرا رسول‎الله صلی الله علیه وسلم عمر را که در حضورش اجتهاد كرد، گنه كار ندانست و مذمّت نكرد و حتي طبق خواسته‌ي عمر چيزي ننوشت. اين گونه باطل بودن طعنه‌ي طعنه زنندگان به ‌اصحاب، در اين حادثه ‌آشكار مي‌گردد و پرده ‌از بي‌ارزش بودن ادعايشان برداشته مي‌شود[35].

وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع:کتاب علی ابن ابیطالب رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
----------------------------------------------------------
[1]- المفهم لما أشكل، تلخيص کتاب مسلم 4/559.
[2]- المفهم لما أشكل، تلخيص كتاب مسلم 4/559.
[3]- بخاري، ش/4431.
[4]- بخاري، ش/4119
[5]- المفهم 4/559.
[6]- تفسير ابن كثير 2/404.
[7]- مختصر التحفة الاثني عشريه/251، الانتصار للصحب و الآل/288-229.
[8]- بخاري، ش /4448، مسلم، ش/419.
[9]- الانتصار للصحب و الآل /229.
[10]- منهاج السنة 6/316.
[11]- مسلم، ش/2387.
[12]- منهاج السنة 6/23، 25.
[13]- مختصر التحفة اثني عشريه/251.
[14] بخاري، ش/4432.
[15]- منهاج السنة 6 /25.
[16]- منهاج السنة 6/316.
[17]- فتح الباري 1/209.
[18]- منهاج السنة 6/25، الانتصار و الآل /281-282-283.
[19]- بخاري، ش/4431.
[20]- مختصر التحفه‌الأثني عشريه /250.
[21]- الشفاء، 2/886
[22]- المفهم، 4/559.
[23]- شرح صحيح مسلم، 11/93.
[24]- فتح الباري، 8/133.
[25]- الانتصار للصحب و الآل /228.
[26]- المفهم، 4/559.
[27]- الانتصار للصحب و الآل/، 28 و اين منبع از بهترين كتابهايي است كه در شبهات مطالعه كردم.
[28]- الشفاء، 2/887.
[29]- المفهم(2/559).
[30]- شرح مسلم، 11/91.
[31]- فتح الباري، 1/209.
[32]- الشفاء، 2/888
[33]- شرح نووي بر مسلم 11/9، الانتصار للصحب و الآل /389-290 تا 292
[34]- بخاري، /7352.
[35]- الانتصار للصحب و الآل /294-295
     
  
مرد

 
rostam91: اگر چنين نيست چرا رسول‎الله صلی الله علیه وسلم عمر را که در حضورش اجتهاد كرد، گنه كار ندانست و مذمّت نكرد و حتي طبق خواسته‌ي عمر چيزي ننوشت. اين گونه باطل بودن طعنه‌ي طعنه زنندگان به ‌اصحاب، در اين حادثه ‌آشكار مي‌گردد و پرده ‌از بي‌ارزش بودن ادعايشان برداشته مي‌شود
این دروغها یی تکراری است

پیامبر در اون لحظات که مرتب از هوش میرفت و باز به هوش میامد ودر ان هنگام که به هوش امد و جدل اطرافیان رو دید مصمم به کتابت شد که عمر نگذاشت و باز از هوش رفت

این اما و اگر ها به خاطر نداشتن استدلال و بیان در بین اهل سنت است و زیاد شنیدیم مثلا میگویید که اگر علی فاتح خیبر است چرا در مقابل حمله به زهرا سکوت کرد و .......

شما معتقد به پیامبر نیستید چون در اون صورت عمر و ابوبکر میرن زیر سوال

پیامبر را در حد یک انسان عادی چه در رفتار روزمره و چه در امور کلی مسلمین پایین میارید تا به این وسیله عمر و ابوبکر و جسارت های اونها رو به پیامبر توجیه کنید

عمر و ابوبکر با برنامه چینی و سو استفاده از زمان برنامه ای بلند مدت برای رسیدن به حکومت کشیدند و در این راه از هیچ گناهی رو گردان نبودند از نسبت هذیان به پیامبر تا حمله به زهرا و غصب فدک

شرح حديث قرطاس +سند

يكي از دردناك‌ترين وقايع عمر پيامبر(ص) وصيتي بود كه هرگز نوشته نشد.

مواردي كه صحابه متعبد به نص شده‌اند بيش از آن است كه احصا شود، از ميان همه موارد، توجه به مصيبت روز پنجشنبه كه از مشهورترين قضايا و بزرگترين مصيبت‌ها است كفايت مي‌كند. انشاء الله موارد ديگر را در آينده ذكر خواهيم كرد.

اصحاب و نويسندگان صحاح، سنن، تاريخ و اخبار همگي آن را آورده‌اند. از جمله برجسته‌ترين عالم اهل سنت، بخاري از ابن عباس نقل مي‌كند:

به هنگام احتضار پيامبر(ص) عده‌اي از جمله عمر بن خطاب در خانه آن حضرت بودند، حضرت فرمودند: «بياوريد تا برايتان نوشته‌اي بنويسم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد.» عمر گفت: «درد بر او غلبه كرده، قرآن نزد شماست، كتاب خدا ما را كفايت مي‌كند.» بين افراد اختلاف افتاد، به نزاع و مخاصمت كشيد. بعضي گفتند كاغذ را حاضر كنيد تا پيامبر نوشته‌اي برايتان بنويسد كه پس از آن گمراه نشويد و بعضي گفته عمر را تكرار كردند. پس آنگاه سر و صدا و اختلاف نزد پيامبر بالا گرفت تا حضرت به آنان فرمودند: «برخيزيد»

ابن عباس همواره اين سخن را مي‌گفت كه تمام مصيبت‌ها وقتي بود كه با اختلاف و سر و صدايشان بين پيامبر و آنچه حضرت مي‌خواستند بنويسند حائل شدند.

اين حديث از احاديثي است كه در صحت و صدور آن هيچ جاي سخن و ترديد نيست حتي بخاري و مسلم نيز در چندين جاي كتب خود آن را آورده‌اند.

صحيح بخاري احاديث 114 ، 3053 ، 3168 ، 4431 ، 4432 ، 5669 ،‌ 7366 ، صحيح مسلم ح 4124 و ...


بهانه اهل سنت این است که چرا پیامبر بعد از خروج این افراد بی ادب وصیت ننوشت

اول اینکه پیامبر دایم از هوش میرفت و تب در او تاثیر داشت و دیگری اینکه وقتی افراد در حضور ایشان حضرتش را به هذیان متهم میکنند نوشته را هم پاره کرده و قبول نخواهند کرد و البته نوشته باعث جنگ بین گروههای قبول کننده و متمرد خواهد شد و اساس اسلام را با جنگ داخلی از بین خواهد برد

رمز سکوت علی و ان جریانها هم همین بود علی ع اگر میخواست پافشاری و جنگ کند اصل اسلام از بین میرفت لذا ترجیح داد طبق وصیت پیامبر سکوت کند تا بتواند دین راستین و اعتقاد مسلم و صحیح را از طریق شیعیان و خود بسط دهد تا امروز شاهد وجود اسلام راستین در مقابل جمع کثیر مسلمانان تحریف شده باشیم
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
حدیث قرطاس رو اگه خوب بهش دقت کنیم مسلمه که ضعیفه اگر چه نگیم دروغه ، چون پیامبر بعد اون ماجرا حالش کمی بهبود یافت و به مسجد هم رفت و برای مردم سخنرانی کرد و از گفت اگه کسی بر من حقی داره بیاد و حقش رو بگیره ، ایشون اونجا میتونست در جمع مردم که همه منجمله علی و ابوبکر و عمر و دیگر نزدیان بودند اون چیزهائی که قرار بود بنویسه رو بگه و به نظر من همون چیزها رو هم گفته
اینکه شیعه میگه ایشون میخواست وصیت کنه به ولایت علی هم چیزی بیخوده چون پیامبر در غدیر اینو در جمع ۱۲۰۰۰۰ نفر اعلام کرده بود و دیگه ضرورتی نداشت که در جمع چندین نفر از صحابه بنویسه!
اشکال میدونیم کجاست ، اشکال لینه که ما پیامبر رو دست نیافتنی میبینیم ولی اهل سنت دست یافتنی به نظر ما به پیامبر نباید اعتراض کرد هر حرفی زد صد در صد درسته ولی واقعیت این بوده که یاران پیامبر ایشون رو مثل خودشون میدیدن با هاش مشورت میکردن و پیامبر هم با اونها مشورت اگه خداوند در قرآن زنان پیامبر رو مورد بازخواست قرار میده و اونها رو نهیب میزنه به پیامبرش هم تذکر میده که این کار غلطه نمونه بارزش دو جا هست هم در سوره تحریم و هم عبس ولی ما اینو درک نمیکنیم
خداوند پیامبرش رو از جنس انسان قرار داد تا برای مردم دست یافتنی باشه و بشه راحتر باورش کرد وگرنه میتونست جبرئیل رو در هیبت یه انسان بعنوان پیامبر بفرسته گناه هم نمیکنه نزدیکترین و مورد اعتماد ترین فرشته خداوند هم هست
     
  ویرایش شده توسط: rostam91   
مرد

 
اگر حدیث قرطاس دروغه لین همه اهل سنت تلاش نمیکردن که واقعه رو شکل دیگه تعریف کنن

اتفاقات زمان بیماری پیامبر بصورتهای مختلف عنوان شده شاید این اتفاق روزهای اخر عمر ایشون بوده

پیامبر به عنوان رسول خدا غیر از داشتن وحی تفاوتهای دیگری هم داشته است ....این تفاوتها رو خدا در قران به انحا مختلف عنوان کرده و پیامبر رو بالاتر از بقیه قرار داده و همه رو به اطاعت از ایشون فرا خونده و حتی پیامبر رو بر جان و مال اونها مسلط قرار داده

پس تفاوتهایی هست و این تفاوتها میتونه فراتر هم باشه

علی ع مولی کل مومن و مومنه است و نه تنها در غدیر بلکه در اول اسلام هم برادر و ولی و وصی و جانشین حضرت معرفی شده

جالبه که همه اینها نادیده قرار میگیره و بجای اون یار غار پیامبر فضیلتش بیشتر مبشه
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
خداوندا من در حد توانایی و دانش خود به دفاع از شریعت و مذهب بر حق تشیع میپردازم نقصان من از من و استدلالم از توست مرا یاری کن و گره های زبانم را باز گشا

[سه شنبه 25 مرداد 1390] [نمايش: 1230] [پيوند مطلب] [نسخه چاپي] [ارسال براي دوستان]
دلايل قرآني لعن

شبهه:شيعيان براي لعن هيچ دليل قرآني ندارند و فقط با چند روايت ضعيف لعن ميکنند.

پاسخ:با بررسی آیات الهی روشنی می شود که لعن شد گان در قرآن عبارتند از:

1_ کفار:

إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفّارٌ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النّاسِ أَجْمَعینَ* (1)

«کسانى که کافر شدند، و در حال کفر از دنیا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود.» ...

2_ کتمان کنندگان آیات الهی:

إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنّاهُ لِلنّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ* (2)

«کسانى که دلایل روشن، و هدایتى را که نازل کرده ایم، پس از آن که آن را در کتاب (آسمانى آنها) براى مردم بیان نمودیم، کتمان کنند، خدا آنها را لعنت مى کند; و همه لعن کنندگان نیز، آنها را لعن مى کنند»

3_دروغ گویان :

فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَناوَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْکاذِبینَ *(3)

«هر گاه بعد از علم و دانشى که به تو رسیده، (باز) کسانى درباره مسیح با تو به ستیز برخیزند، بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما نیز فرزندان خود را; ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما نیز زنان خود را; ما از نفوس خود (و کسى که همچون جان ماست) دعوت کنیم، شما نیز از نفوس خود; آنگاه مباهله (و نفرین) کنیم; و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»

4_ اصحاب سبت:

یا أَیُّهَا الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَما لَعَنّا أَصْحابَ السَّبْتِ وَ کانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً *(4)

«اى کسانى که کتاب آسمانى به شما داده شده! به آنچه (بر پیامبر خود) نازل کردیم ـ و هماهنگ با نشانه هایى است که با شماست ـ ایمان بیاورید، پیش از آن که صورت (انسانى) گروهى را محو کنیم، سپس به پشت سر بازگردانیم، یا آنها را از رحمت خود دور سازیم، همان گونه که «اصحاب سبت» [= گروهى از تبهکاران بنى اسرائیل ]را از رحمت خود دور ساختیم; و فرمان خدا، در هر حال انجام شدنى است.»

5_ مؤمنین به جبت و طاغوت:

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ أُوتُوا نَصیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى مِنَ الَّذینَ آمَنُواسَبیلاً * أُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللّهُ وَ مَنْ یَلْعَنِ اللّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصیراً *(5)

آیا ندیدى کسانى را که بهره اى از کتاب آسمانى به آنان داده شده، (با این حال،) به «جبت» و «طاغوت» [= بت و بت پرستان ]ایمان مى آورند، و درباره کافران مى گویند: «آنها، از کسانى که ایمان آورده اند، به راه هدایت نزدیک ترند»؟! (51) «آنها کسانى هستند که خداوند، ایشان را از رحمت خود، دور ساخته است; و هر کس را خدا از رحمتش دور سازد، هرگز یاورى براى او نخواهى یافت.»

6_ قاتل مؤمن:

وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً *(6)

«و هر کس، فرد با ایمانى را از روى عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است; در حالى که جاودانه در آن خواهد بود; و خداوند بر او غضب مى کند; و او را از رحمتش دور مى سازد; و مجازات بزرگى براى او آماده ساخته است.»

7_ ابلیس:

وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلى یَوْمِ الدِّینِ * (7)

«و به یقین لعنت من بر تو تا روز قیامت خواهد بود.»

8_ پیمان شکنان بنی اسرائیل:

فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً * (8)

«ولى بخاطر پیمان شکنى آنها، از رحمت خویش دورشان ساختیم; و دلهاى آنان را سخت و پر قساوت نمودیم»

9_ بندۀ طاغوت:

قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرّ مِنْ ذالِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازیرَ وَ عَبَدَ الطّاغُوتَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبیلِ * (9)

بگو: «آیا شما را از جایگاه و کیفرى که نزد خدا بدتر از این است، با خبر کنم؟ کسانى که خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته، و مورد خشم قرار داده، و بعضى از آنها را به صورت میمون ها و خوک ها قرار داده; و دربندگى طاغوت در آمده اند; موقعیّت و جایگاه آنها، بدتر است; و از راه راست، گمراهترند».

10_ یهود:

وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ (10)

و یهود گفتند: «دست خدا بسته است.» دستهایشان بسته باد! و بخاطر آنچه گفتند، از رحمت (الهى) دور شوند! بلکه هر دو دست (قدرت) او، گشاده است»

11_ لعن دوزخیان بر یکدیگر :

قالَ ادْخُلُوا فی أُمَم قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الإِنْسِ فِی النّارِ کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتّى إِذَا ادّارَکُوا فیها جَمیعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لاِ ُولهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النّارِ قالَ لِکُلّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لاتَعْلَمُونَ* (11)

(خداوند به آنها) مى گوید: «در صف اقوام گمراهى از جنّ و انس که پیش از شما بودند در آتش وارد شوید!» هر زمان که گروهى وارد مى شوند، گروه همسان خود را لعن مى کنند; تا همگى با ذلّت در آن قرار گیرند، در این هنگام، گروه پیروان درباره پیشوایان خود مى گویند: «پروردگارا! اینها بودند که ما را گمراه ساختند; پس کیفر آنها را از آتش دو برابر کن. (کیفرى براى گمراهیشان، و کیفرى به خاطر گمراه ساختن ما.)» مى فرماید: «براى هر کدام (از شما) دو عذاب است; ولى نمى دانید.»

12_ ظالمین:

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللّهِ کَذِباً أُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ الأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذینَ کَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظّالِمینَ * (12)

چه کسى ستمکارتر است از آن کس که بر خدا دروغ بسته؟! آنان، (روز رستاخیز) بر پروردگارشان عرضه مى شوند، در حالى که شاهدان [= پیامبران و فرشتگان ]مى گویند: «اینها همان کسانى هستند که به پروردگارشان دروغ بستند. اینک لعنت خدا بر ستمکاران باد!»

13_ منافقین:

وَعَدَ اللّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ * (13)

«خداوند به مردان و زنان منافق و کفّار، وعده آتش دوزخ داده; جاودانه در آن خواهند ماند ـ همان براى آنها کافى است. ـ و خدا آنها را از رحمت خود دور ساخته; و عذابى پایدار براى آنهاست.»

14_ قوم عاد:

وَ أُتْبِعُوا فی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا إِنَّ عاداً کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِعاد قَوْمِ هُود * (14)

«آنان، در این دنیا و روز قیامت، لعنت (و نام ننگینى) به دنبال دارند! بدانید قوم «عاد» نسبت به پروردگارشان کفر ورزیدند. دور باد «عاد» قوم هود (از رحمت خدا، و خیر و سعادت)!»

15_ فرعونیان:

إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشید * یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ * وَ أُتْبِعُوا فی هذِهِ لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ * (15)

به سوى فرعون و اطرافیانش; امّا آنها از فرمان فرعون پیروى کردند; در حالى که فرمان فرعون، مایه رشد و نجات نبود.* روز قیامت، او در پیشاپیش قومش خواهد بود; و (به جاى چشمه هاى زلال بهشت) آنها را وارد آتش مى کند; و چه بد آبشخورى است (آتش)، که بر آن وارد مى شوند! * آنان در این جهان و روز قیامت، لعنتى به دنبال دارند; و چه بد عطایى است (لعن و دورى از رحمت خدا)، که نصیب آنان مى شود!

16_ نقص کنند گان پیمان الهی:

وَ الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الاَْرْضِ أُوْلَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّار *(16)

آنها که عهد الهى را پس از محکم کردن مى شکنند، و پیوندهایى را که خدا دستور به برقرارى آن داده قطع مى کنند، و در روى زمین فساد مى نمایند، براى آنهاست لعنت (و دورى از رحمت الهى); و مجازات سراى آخرت!

17_ تهمت زنندگان به زنان پاک دامن:

إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ * (17)

«کسانى که زنان پاکدامن و بى خبر (از هر گونه آلودگى) و مؤمن را متهم مى سازند، در دنیا و آخرت از رحمت الهى دور شدند و عذاب سختى براى آنهاست.»

18_ آزار دهندگان خدا و رسول:

إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّهُ فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً * (18)

«آنها که خدا و پیامبرش را آزار مى دهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته، و براى آنها عذاب خوارکننده اى آماده کرده است.»

19_ گمراه کنندگان:

وَ قالُوا رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلاَ * رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً * (19)«و مى گویند: «پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم و ما را گمراه ساختند.»* «پروردگارا! آنان رااز عذاب، دو چندان ده و آنها را به طور کامل از رحمتت دور ساز!»*

20_کسانی که سوء ظن به خدا دارند:

وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظّانِّینَ بِاللّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِیراً *(20)

«و (نیز) مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد مى برند مجازات کند; (آرى) حوادث ناگوارى (که براى مؤمنان انتظار مى کشند) تنها بر خودشان فرو مى آید. خداوند بر آنان غضب کرده و از رحمت خود دورشان ساخته و جهنم را براى آنان آماده کرده; و چه بد سرانجامى است!»

21_ شجرۀ ملعونه :

وَ إِذْ قُلْنا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحاطَ بِالنّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْناکَ إِلاّ فِتْنَةً لِلنّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما یَزِیدُ هُمْ إِلاّ طُغْیاناً کَبِیراً * (21)

(به یاد آور) زمانى را که به تو گفتیم: «پروردگارت احاطه (و آگاهى کامل) به مردم دارد; و رؤیایى را که به تو نشان دادیم و درخت نفرین شده را که در قرآن ذکر کرده ایم، فقط براى آزمایش مردم بود. و ما آنها را بیم مى دهیم; امّا جز طغیان شدید، چیزى بر آنها نمى افزاید!»

پي نوشت:

1. بقره، 161 .

2. بقره، 159 .

3. آل عمران، 61.

4. نساء، 47.

5. نساء، 52-51.

6. نساء، 93.

7. ص، 78 .

8. مائده 13-12.

9. مائده، 60.

10. مائده، 64.

11. اعراف، 38.

12. هود، 18.

13. توبه، 68.

14. هود، 60.

15. هود،99-97.

16. رعد، 25.

17. نور، 23.

18 . احزاب،57.

19. احزاب،68 -67.

20. فتح، 6.

21. اسراء، 60.


در حال حاضر بدانید که دستور به لهن و انجام لعن توسط خدا و رسول و ملائکه و مونیت به تفکیک یا مجموعا در ۲۱ جای قران امده و در مراحل بهد با انطباق مصادیق نسبت به افرادی که شیعه لعن میکنند انها را اثبلات خواهم کرد
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
پیدایش تشیّع در عصر پیامبر؟


گروهى از صحابه در زمان پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) با شنیدن آیات و روایات در امر امامت و ولایت و خلافت امام على(علیه السلام)، بعد از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، به او اعتقاد پیدا کرده، زعامت و امامت او را پذیرفتند و از ارادتمندان آن حضرت قرار گرفتند. این گروه از همان زمان به «شیعه على(علیه السلام)» معروف شدند

در این خصوص روایات زیادى از اهل سنت آمده که به برخى از آنها اشاره مى کنیم:

1 ـ ابوحاتم رازى مى گوید: «انّ اوّل اسم ظهر فى الاسلام على عهد رسول الله(صلى الله علیه وآله) هو الشیعة، و کان هذا لقب اربعة من الصحابة هم: أبوذر و سلمان و المقداد و عمّار»؛(1) «اوّلین لقب و کلمه اى که در عهد رسول خدا(صلى الله علیه وآله) ظهور کرد کلمه «شیعه» بود. این کلمه، لقب چهار نفر از صحابه بوده است که عبارتند از: ابوذر، سلمان، مقداد و عمّار.»

2 ـ ابن خلدون مى نویسد: «کان جماعة من الصحابة یتشیعون لعلىّ و یرون استحقاقه على غیره»؛(2) «جماعتى از صحابه، شیعه على بودند و او را سزاوارتر از دیگران به خلافت مى دانستند».

3 ـ استاد محمّد کردعلى مى گوید: «عرف جماعة من کبار الصحابة بموالاة علىّ(علیه السلام)فی عصر رسول الله(صلى الله علیه وآله) مثل سلمان الفارسى القائل: بایعنا رسول الله(صلى الله علیه وآله) على النصح للمسلمین والائتمام بعلى بن أبى طالب والموالاة له. ومثل أبى سعید الخدرى الّذی یقول: أمر الناس بخمس فعملوا بأربع و ترکوا واحدةً، ولمّا سئل عن الاربع قال: الصلاة والزکاة وصوم شهر رمضان و الحج. و قیل: ما الواحدة التى ترکوها؟ قال: ولایة على بن أبى طالب. قیل له: و انّها لمفروضة معهنّ؟ قال: نعم هى مفروضة معهنّ. ومثل أبى ذر الغفارى وعمّار بن یاسر وحذیفة بن الیمان وذى الشهادتین خزیمة بن ثابت وأبى أیوب الانصارى وخالد بن سعید بن العاص وقیس بن سعد بن عبادة»؛(3) «گروهى از بزرگانِ صحابه، معروف به موالیان على(علیه السلام)در عصر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بودند؛ از آن جمله سلمان فارسى است که مى گفت: ما با رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بیعت کردیم بر خیرخواهى مسلمانان و اقتدا به على بن ابى طالب(علیه السلام) و موالیان او. و ابو سعید خدرى است که گفت: مردم به پنج کار امر شدند؛ چهار تا را انجام دادند و یکى را ترک نمودند. وقتى از آن چهار مورد سؤال شد گفت: نماز، زکات، روزه ماه رمضان و حج. از او سؤال شد آنچه را که ترک نمودند چه بود؟ او در جواب گفت: ولایت على بن ابى طالب(علیه السلام). از او سؤال شد آیا ولایت با چهار عمل دیگر واجب است؟ پاسخ داد: آرى. و ابوذر غفارى، عمار بن یاسر، حذیفة بن یمان، ذى الشهادتین خزیمة بن ثابت، ابوایوب انصارى، خالد بن سعید بن عاص و قیس بن سعد بن عباده.»

او در ادامه کلماتش مى نویسد: «و امّا ما ذهب الیه بعض الکُتّاب من أنّ اصل مذهب التشیع من بدعة عبدالله بن سبأ المعروف بابن السوداء، فهو و هم و قلّة معرفة بحقیقة مذهبهم. ومن علم منزلة هذا الرجل عند الشیعة و برائتهم منه ومن أحواله وأعماله، و کمال علمائهم فی الطعن فیه بلا خلاف بینهم، علم مبلغ هذا القول من الثواب. لاریب فی أنّ ظهور الشیعة کان فى الحجاز ولد المتشیع له»؛(4) « و امّا آنچه که بعضى از نویسندگان به آن رسیده اند، از این که اصل مذهب تشیّع از بدعت هاى عبدالله بن سبأ معروف به ابن السوداء است، این از وهم و کمى شناخت حقیقت مذهب شیعیان است. و هر کس شناختى از جایگاه این مرد نزد شیعه، و تبرّى آنان از او و گفتار و کردار او دارد و بفهمد که علماى شیعه همگى بدون اختلاف او را مذمّت کرده اند علم پیدا مى کند که تا چه اندازه اى این نسبت به شیعه صحیح است! شکّى نیست در این که ظهور شیعه در حجاز کشور شیعیان على بوده است».

4 ـ دکتر صبحى صالح مى نویسد: «کان بین الصحابة حتّى فى عهد النبى(صلى الله علیه وآله) شیعة لربیبه علىّ، منهم: أبوذر الغفارى، و المقداد بن الأسود، و جابر بن عبدالله، و ابى بن الکعب، و أبو الطفیل عامر بن واثلة، و العباس بن عبد المطلب، و جمیع بنیه، و عمّار بن یاسر، و أبو ایوب الانصارى»؛(5) « در میان صحابه حتى در عصر پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) براى على(علیه السلام) پیروان و شیعیانى بوده است؛ از آن جمله مى توان ابوذر غفارى، مقداد بن اسود، جابر بن عبدالله، ابىّ بن کعب، ابوالطفیل عامر بن واثله، عباس بن عبدالمطلب و تمام فرزندان او، عمار یاسر و ابوایوب انصارى را نام برد.»

5 ـ استاد محمّد عبدالله عنّان مى گوید: «من الخطأ ان یقال: انّ الشیعة ظهرت و لاوّل مرّة عند انشقاق الخوارج، بل کان بدء الشیعة و ظهورهم فى عصر الرسول(صلى الله علیه وآله) حین أمره الله بانذار عشیرته فى الآیة 214 من الشعراء (و انذر عشیرتک الاقربین)، و لبّى النبى فجمع عشیرته فى بیته و قال لهم مشیراً الى علىّ: هذا أخى و وصیّى و خلیفتى فیکم فاسمعوا له و أطیعوا»؛(6) «این اشتباه است که گفته مى شود شیعه براى اوّلین بار هنگام جدایى خوارج ظهور پیدا کرده است، بلکه ظهور شیعه در عصر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بوده است، هنگامى که خداوند رسولش را فرمان داد تا عشیره خود را مطابق آیه 214 سوره شعرا انذار کند. پیامبر(صلى الله علیه وآله) دعوت خدا را پذیرفته و عشیره خود را در خانه اش جمع کرد و در حالى که اشاره به على(علیه السلام)مى نمود، خطاب به آنان فرمود: این، یعنى على، برادر و وصى و جانشین من در میان شماست، پس به سخنان او گوش فراداده و او را اطاعت کنید».(7)

منابع

1. ابى حاتم رازى، حاضر العالم اسلامى، ج 1، ص 188.

2. تاریخ ابن خلدون، ج3، ص364.

3. خطط الشام، ج 5، ص 251.

4. خطط الشام، ج 5، ص 251.

5. النظم الاسلامیة، ص 96.

6. روح التشیع، ص 20.

7. على اصغر رضوانى، دفاع از تشیع و پاسخ به شبهات، ص 74.
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  ویرایش شده توسط: mohan1978   
صفحه  صفحه 35 از 54:  « پیشین  1  ...  34  35  36  ...  53  54  پسین » 
مذهب
مذهب

شیعه مذهب واقعی یا مذهب ایرانی؟

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA