ارسالها: 2554
#352
Posted: 29 Jul 2013 00:07
rostam91: لَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ
هان ! تنها طاعت و عبادت خالصانه براي خدا است و بس . كساني كه جز خدا سرپرستان و ياوران ديگري را برميگيرند
شما را بخدا که اینقدر نبافید
اگر تعبیر و تفسیر این ایه به همین صورت باشد که شما گفتید پس
قَالُواْ يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ[15]- گفتند:« اى پدر! براى گناهان ما آمرزش خواه كه ما خطاكار بوديم!»
پسران یعقوب هم کافرند ؟؟؟ که از غیر خدا برای استغفار نزد خدا استفاده کردند
و البته یعقوب هم که پذیرفته در کفر انان شریک است ؟؟؟
وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَن نَّصْبِرَ عَلَىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ[18]-(و چون گفتيد اى موسى هرگز بر يك [نوع] خوراك تاب نياوريم از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمين مىروياند، برای ما خارج کند.
و همینگونه بنی اسرائیل که از موسی طلب کردند که از خدا بخواهد ؟؟؟؟
و همچنین
وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا[19]-و اگر آنان وقتى به خود ستم كرده بودند پيش تو مىآمدند و از خدا آمرزش مىخواستند و پيامبر [نيز] براى آنان طلب آمرزش مىكرد قطعا خدا را توبهپذير مهربان مىيافتند.
آیا خدا در این آیه خودش دستور به امری داده که آنرا کفر دانسته است
دهها مورد از این مسایل است
لذا مشخصا شما با تفسیر اشتباه ((طبق معمول )) و البته عناد کورکورانه با شیه این آیه قران را اوردید
حال انکه مقصود ایه در این است که به چیزی جر خدا مانند خدا متوسل شویم مثا انان که بر بتان سجده میکردند آنان غیر خدا را میپرستیدند و در نهایت میگفتند این پرستیدن ما را به خدای اصلی نزدیک میکند
حال اینکه خودت هم میدانی
شیعه معصوم و افرادی را که یقینا نزد خدا ابرو مند هستند را واسطه استجابت دعا و درک خدا میکند نه اینکه معصوم را بپرستد نعوذبالله
شیعه خدا را واحد و احد و صمد میداند و مقدرات همه نزد خداست اما خدا از قدرتش به هر که بخواهد و هر چه بخاهد میدهد از قدرت معجزه تا قدرت اقتدار بر مقدرات مردم
همانگونه که در قران فرموده بمن با وسیله تقرب جوئید و در جاهای مختلف این وسیله ها را تا حدودی معرفی کرده و نشانی ها منطبق بر معصوم میشود
از اولی الامر منکم شروع و تا مومنون واقعی هم در شان این امامن بزرگوار است
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#353
Posted: 31 Jul 2013 10:38
برنامه اسلام غیر از تشیع در هیچ چیز دیگه نبود تنها مذهب که از زمان رسول خدا بوده تشیع بوده و با توجه به روایت
شیعه علی هم الفائزون
جای شکی نمیمونه که پیامبر پیرو علی رو رستگار میدونسته
این مذهب علوی برای جداسازی از سایر مذاهب و چون بعد از امام جعفر صادق دیگر تفرقی صورت نگرفت به شیعه جعفری و در نهایت اثنی عشری معروف شد
جالبه بدونید که ۴ مذهب اصلی اهل سنت بعد از ۴۰۰ یا ۵۰۰ سال از وفات پیامبر شکل گرفت ولی تشیع از طریق فرزندان محمد ص سینه به سینه به ما رسیده
علی بارها به عنوان جانشین پیامبر مطرح شده و همینطور اسم اون و فاطمه و فرزندانش به عنوان اهل بیت خاص پیامبر ذکر شده در حدیث کسا و البته مستحق ترین فرد در دریافت خلافت بوده
لو اجتمع الناس علی حب علی ابن ابی طالب ما خلقت النار
اگر همه مردم بر محبت علی ع اجتماع میکردند خدا جهنم را نمی آفرید
در حالیکه اولین کتب اهل سنت ۶۰۰ سال بعد نوشته شده و روایها چقدر صادق بودن یا نه خدا میدونه
علم رجال علم دقیقی نیست
این علم با توجه به رفتار افراد یا قضاوت دیگران نسبت به اونها میگه که شخصی صادق بوده یا نه
در حالیکه از درون کسی ادمها خبر ندارن
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#354
Posted: 31 Jul 2013 10:39
برنامه اسلام غیر از تشیع در هیچ چیز دیگه نبود تنها مذهب که از زمان رسول خدا بوده تشیع بوده و با توجه به روایت
شیعه علی هم الفائزون
جای شکی نمیمونه که پیامبر پیرو علی رو رستگار میدونسته
این مذهب علوی برای جداسازی از سایر مذاهب و چون بعد از امام جعفر صادق دیگر تفرقی صورت نگرفت به شیعه جعفری و در نهایت اثنی عشری معروف شد
جالبه بدونید که ۴ مذهب اصلی اهل سنت بعد از ۴۰۰ یا ۵۰۰ سال از وفات پیامبر شکل گرفت ولی تشیع از طریق فرزندان محمد ص سینه به سینه به ما رسیده
علی بارها به عنوان جانشین پیامبر مطرح شده و همینطور اسم اون و فاطمه و فرزندانش به عنوان اهل بیت خاص پیامبر ذکر شده در حدیث کسا و البته مستحق ترین فرد در دریافت خلافت بوده
لو اجتمع الناس علی حب علی ابن ابی طالب ما خلقت النار
اگر همه مردم بر محبت علی ع اجتماع میکردند خدا جهنم را نمی آفرید
در حالیکه اولین کتب اهل سنت ۶۰۰ سال بعد نوشته شده و روایها چقدر صادق بودن یا نه خدا میدونه
علم رجال علم دقیقی نیست
این علم با توجه به رفتار افراد یا قضاوت دیگران نسبت به اونها میگه که شخصی صادق بوده یا نه
در حالیکه از درون کسی ادمها خبر ندارن
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 1509
#357
Posted: 31 Jul 2013 11:13
بلال بن رباح ( رضی الله عنه)
پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) صدای کفشش را در بهشت شنیده است
امروز در مورد مردی صحبت میکنیم که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) صدای کفش او را در بهشت شنیده است... همان مردی که صدای اذان او بر بالای کعبه و در خانه خدا بلند شد... بلکه او کسی بود که بهشت خداوند متعال مشتاق او بود.
ما امروز همراه صدای اسلام بلال بن ابی رباح هستیم.
در هر جای جهان هستی، هر کسی که اسم بلال ( رضی الله عنه) را میشنود، احساس معنای عزت و برتری بر خواهشهای نفسانی میکند، و هیچ مسلمانی بر روی این کره خاکی وجود ندارد هر چند که سالها و مکانها مختلف باشد مگر اینکه بلال ( رضی الله عنه) را بشناسد.
او صدای اسلام بود که در مکه شروع شد و به گوشههای زمین در چین، استرالیا، آمریکای شمالی و جنوبی و جنوب آفریقا رسید.
او بلال بن رباح برده آزاد شده توسط ابوبکر صدیق ( رضی الله عنه) و مؤذن رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) بود.
از مسلمانان اولیه و کسانی بود که در راه خدا عذاب دید و در جنگ بدر حضور داشت و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) شهادت داده که او در بهشت میتواند هر جایی را که میخواهد، انتخاب کند.
فضیلت اذان
قبل از اینکه این داستان شیرین را که برای هر وقت و زمانی شیرین است، ذکر کنم، میخواهم بعضی از احادیثی را که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در مورد فضیلت اذان گفتهاند، ذکر کنم تا جایگاه فردی را که میخواهیم در موردش صحبت کنیم، بشناسیم.
پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود کسی که (12) سال اذان بگوید، بهشت بر او واجب میشود، و هر روز با اذانهای او (60) حسنه برای او نوشته میشود، و با اقامههایش (30) حسنه برای او نوشته میشود[1].
پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) میفرماید: مؤذن به اندازه صدای اذانش از گناهانش بخشیده میشود و اجر او مانند اجر کسی است که با او نماز میخواند[2].
پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) میفرماید: مؤذن به اندازه صدای اذانش از گناهانش بخشیده میشود و هر تر و خشکی برای او شهادت میدهند[3].
پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) میفرماید: گردن مؤذنها در روز قیامت از همه گردنها بلندتر است[4].
داستان اسلام آوردن او
بیایید تا این داستان مبارک را از اول شروع کنیم.
بلال یکی از بردگان بنی جُمح در مکه بود و مادرش یکی از کنیزان آنها بود.
خبر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به گوش او رسیده بود، آنجا که از امیه بن خلف - یکی از بزرگان بنی جمح - شنید که با دوستان و مردان قبیلهاش در مورد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) صحبت میکرد و قلبهایشان مملو از بغض و کینه او بود.
با وجود این هیچگاه امانتداری و مردانگی و اخلاق پاک و صداقت و عاقل بودن پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را انکار نمیکردند... و تمامی اینها به گوش بلال رسیده بود، تا جایی که از درون احساس کرد که این دین همان دین حق است، و این پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) همان راه نجات است که خداوند او را برای نجات این امت از جاهلیت به نور توحید و از آنجا به بهشت خداوند متعال هدایت کند.
بلال به ندای حق پاسخ داد و تمام قلبش را برای استقبال از این نوری که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از جانب پروردگارش آورده بود، باز کرد. پس نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) میرود و اسلام خود را اعلام میکند و در آن لحظه احساس میکند که گویی تازه متولد شده است.
در راه خدا عذاب میبیند
چند ساعت بیشتر نگذشته بود که خبر مسلمان شدنش پخش شد و افرادی که شیطان در درونشان نفوذ کرده بود و گمان میکردند که بزرگ هستند ولی بندگان شهوتهای شکم و هوسشان بودند، از اسلام آوردن بلال باخبر شدند و او را عذاب سختی دادند و بسیار اذیت کردند.
ابن مسعود ( رضی الله عنه) میگوید: اولین کسانی که اسلام خود را آشکار کردند، هفت نفر بودند: رسول الله ص، ابوبکر، عمار، مادرش سمیه، صهیب، بلال و مقداد ن . اما خداوند از رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) به وسیله عمویش محافظت میکرد و ابوبکر ( رضی الله عنه) به وسیله قومش محافظت میشد، ولی سایر افراد توسط مشرکان گرفته میشدند و لباس آهنی بر تن آنها میکردند و آنها را در جلو آفتاب قرار میدادند و بجز بلال همه آنها خواسته مشرکان را برآورده کردند ولی او جان خود را در مقابل خدا خوار کرده بود و به شکنجههای قومش اهمیت نمیداد. او را میگرفتند و بچهها او را به دنبال خود در اطراف مکه میکشاندند و او اَحد اَحد میگفت[5].
و ابن اسحاق مقداری از عذابهایی را که قریش به بلال ( رضی الله عنه) و مستصعفان میدادند، توصیف میکند و میگوید:
آنها بر مسلمانان و پیروان رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) میتاختند و هر قبیلهای که مسلمانی در میان آنها بود به او حمله میکردند و آنها را زندانی میکردند و با زدن و گرسنگی و تشنگی آنها را عذاب میدادند و هنگامی که آفتاب شدت میگرفت آنها را جلو آفتاب سوزان میخواباندند و آنها را از دینشان میراندند، بعضی از آنها به علت عذابهای سخت از دین کناره میگرفتند و بعضیها بر دین خود پایدار بودند و خداوند آنها را حفظ میکرد.
بلال آزاد شده توسط ابوبکر ( رضی الله عنه) برده بنی جمح بود، نامش بلال بن رباح و نام مادرش حمامه بود، او اسلام صادق و قلب پاکی داشت، امیه بن خلف بن وهب بن حذافه بن جمح وقتی که دید بلال اسلام آورده او را به بیابانهای مکه آورد و امر کرد که سنگ بزرگی را روی سینهاش بگذارند سپس به او میگفت: قسم بخدا یا بر همین حال باش تا وقتی که بمیری، و یا به دین محمد کافر شو و لات و عزی را عبادت کن، و او در آن سختی میگفت: اَحد اَحد[6].
بلال ( رضی الله عنه) این گونه با ایمانش اعتلا یافت و در راه خدا عذاب میدید هر چند که خداوند متعال گاهی مواقع برای مؤمنان رخصت قرار داده که کلمه کفر را بر زبان بیاورند در حالی که قلبشان از ایمان مطمئن است تا از این عذاب مجرمان رهایی یابند، اما بلال اکراه داشت از اینکه دشمنان اسلام را با گفتن کلمه کفر(اگر چه در ظاهر) شاد کند و خواست که تمام هستی بداند که اگر تمام دنیا بر علیه مؤمن جمع شوند، هرگز نمیتوانند یک ذره از کوه ایمان راسخ او را تکان بدهند... و کسی که این کوه را استوار گردانده خداوند متعال است.
سرور ما ابوبکر ( رضی الله عنه)، سرور ما بلال را آزاد کرد
روزی ابوبکر ( رضی الله عنه) از جایی میگذشت و دید که بلال روی زمین داغ مکه عذاب میبیند و خودش را در راه خدا خوار کرده است و این ندای جاویدان را سر میدهد: اَحد اَحد.
ابوبکر ( رضی الله عنه) فوراً در همان لحظه رفت و کالایی را که داشت فروخت و با پول آمد تا بردگانی را که مثل بلال هستند، بخرد.
عطاء خراسانی میگوید: من نزد ابی مسیب بودم که در مورد بلال صحبت میکرد و میگفت: او بر دینش بسیار استوار بود و در راه خدا عذاب میدید. وقتی با پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ملاقات کرد، رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: اگر چیزی داشتیم بلال را میخریدیم. پس ابوبکر نزد عباس رفت و گفت: بلال را برایم بخر. عباس او را خرید و نزد ابوبکر فرستاد و ابوبکر ( رضی الله عنه) او را آزاد کرد[7].
و در السیره(سیرت ابن هشام) آمده است که ابوبکر ( رضی الله عنه) او را به عنوان یک برده سیاه پوست مشرک از امیه بن خلف خریداری کرد[8].
ابن سیرین : میگوید: وقتی که اربابان بلال فهمیدند که او مسلمان شده، او را در برابر آفتاب قرار میدادند و او را عذاب میدادند و به او میگفتند: خدای تو لات و عزی است، اما او میگفت: اَحد اَحد. این خبر به ابوبکر رسید و نزد آنها رفت و گفت: چرا او را میکشید؟ او مطیع شما نیست، گفتند: او را بخر، پس او را به هفت اوقیه (اُنس) خریداری کرد، و او را آزاد کرد[9].
قیس میگوید: ابوبکر ( رضی الله عنه) بلال را در حالی خریداری کرد که در زیر یک سنگ بود و او را با پنج اوقیه (انس) طلا خریداری کرد. آنها گفتند اگر یک اوقیه هم میدادی، او را میفروختیم. ابوبکر گفت: اگر صد اوقیه میخواستی میدادم[10].
عمر ( رضی الله عنه) هرگاه از ابوبکر ( رضی الله عنه) یاد میشد، میگفت: سرور ما ابوبکر، سرور ما بلال را آزاد کرد[11].
حتی مفسران در تفسیر این کلام خداوند متعال گفتهاند: {وَمَا لِأَحَدٍ عِندَهُ مِن نِّعْمَةٍ تُجْزَى (19)إِلَّا ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَى (20) وَلَسَوْفَ يَرْضَى} (ليل: ١٩-٢١).
«و هيچ كس را نزد او حق نعمتي نيست تا بخواهد (به اين وسيله) او را جزا دهد. بلكه تنها هدفش جلب رضاي پروردگار بزرگ اوست. و به زودي راضي و خشنود ميشود».
این آیه در مورد ابوبکر ( رضی الله عنه) نازل شده است هنگامی که بلال را خرید و او را آزاد کرد. مشرکان گفتند: تنها بخاطر نیازی که به او داشت او را خریداری کرد، که آیه نازل شد: { إِلَّا ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَى (20) وَلَسَوْفَ يَرْضَى }. (ليل: ٢٠ – ٢١)[12]. «بلكه تنها هدفش جلب رضاي پروردگار بزرگ اوست. و به زودي راضي و خشنود ميشود».
این گونه خداوند متعال نجات بلال از دست مشرکان را مقدر کرد تا زندگی دوبارهای را در پرتو ایمان و همنشینی با پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آغاز کند. پس بلال مستقیماً از این منبع پاک استفاده کرد تا زمانی که خداوند او را والا و بامنزلت گردانید.
آیاتی از قرآن در مورد او نازل شده است
از سعد نقل شده که گفت: ما شش نفر همراه رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) بودیم که مشرکان گفتند: اینها را از خودت دور کن تا بر ما جسارت نکنند، من و ابن مسعود و بلال و مردی هذیلی و دو نفر دیگر بودیم که خداوند این آیه را نازل کرد: {وَلاَ تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِم مِّن شَيْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِم مِّن شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ (52) وَكَذَلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لِّيَقُولواْ أَهَؤُلاء مَنَّ اللّهُ عَلَيْهِم مِّن بَيْنِنَا أَلَيْسَ اللّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاكِرِينَ} . (انعام: ٥٢ -٥٣)[13].
«و كسانى را كه صبح و شام خدا را مىخوانند، و جز ذات پاك او نظرى ندارند، از خود دور مكن! نه چيزى از حساب آنها بر توست، و نه چيزى از حساب تو بر آنها! اگر آنها را طرد كنى، از ستمگران خواهى بود! و اين چنين بعضى از آنها را با بعض ديگر آزموديم (توانگران را بوسيله فقيران); تا بگويند: آيا اينها هستند كه خداوند از ميان ما (برگزيده، و) بر آنها منت گذارده (و نعمت ايمان بخشيده است؟!» آيا خداوند، شاكران را بهتر نمىشناسد؟!».
خداوند از ناراحتی او ناراحت میشود
این کرامت و افتخاری است که دنیا با تمام محتویاتش با آن برابری نمیکند و آن وقتی است که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) خبر داده که خداوند از ناراحتی بلال ناراحت میشود.
از عائذ بن عمرو نقل شده که ابوسفیان همراه چند نفر نزد سلمان و صهیب و بلال آمد، گفتند: قسم بخدا شمشیر خدا آنجایی که باید فرود میآمد فرود نیامد(مقصود طعن در ابوسفیان است). ابوبکر ( رضی الله عنه) گفت: آیا در مورد بزرگ قریش اینگونه سخن میگویید؟ سپس نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد و جریان را به او گفت. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) گفت: ای ابوبکر ( رضی الله عنه) شاید آنها را ناراحت کرده باشی. اگر آنها را ناراحت کرده باشی، خداوند را ناراحت کردهای. سپس ابوبکر ( رضی الله عنه) نزد آنها آمد و گفت: ای برادران! آیا شما را ناراحت کردهام؟ گفتند: خداوند تو را بیامرزد ای برادر[14].
خوش بحال چنین فضیلتی که دنیا با تمام کالاهای زینتی آن با آن برابری نمیکند.
بهشت مشتاق بلال ( رضی الله عنه) است
بلال ( رضی الله عنه) از لحاظ قلبی و جسمی با اسلام زندگی کرد تا جایی که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آنقدر او را دوست داشت که قلم عاجز از وصف آن است.
روزی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بر بلال ( رضی الله عنه) وارد شد و یک سبد خرما پیش او بود، گفت: ای بلال این چیست؟ گفت: ای رسول خدا برای تو و مهمانانت ذخیره کردهام. گفت: آیا نمیترسی که بخار آتش باشد؟ آنها را ببخش ای بلال و از کاستن و کاهش روزی نترس[15].
یک بار دیگر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با مژدهای بزرگ برای بلال ( رضی الله عنه) آمد و گفت: بهشت مشتاق سه نفر است: علی، عمار و بلال[16].
الله اکبر!!!... بهشت مشتاق بلال است!!!
بلال ( رضی الله عنه) بعد از شنیدن این بشارت عظیم پاهایش چگونه توانست در روی زمین و میان مردم راه برود؟ مدتی یک برده حبشی بود، و الان بر روی زمین و حتی در آسمان نیز معروف شده، و بهشت مشتاق او است.
بسیاری از افراد عالی مقام بشر و صاحبان جاه و مقام و ثروت نتوانستند به جایی که بلال، آن برده حبشی رسید، برسند!!!
بسیاری از قهرمانان تاریخ حتی به جزئی از شهرت تاریخی که بلال به آن رسید، نرسیدند.
سیاهی پوست، و پایین بودن حسب و نسب او، و پایین بودن او در میان مردم به عنوان یک برده هنگامی که اسلام را به عنوان دینش برگزید مانع او نشدند تا به آن مکان بالایی که صداقت و یقین و پاکیاش او را آماده کرده بود، برسد[17].
پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) صدای نعلین او را در بهشت شنیده است
بلکه این بشارت به حقیقت تبدیل شد و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با گوشهای خود آن را شنید.
بریده ( رضی الله عنه) میگوید: پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بلال را فرا خواند و گفت: چگونه برای رسیدن به بهشت از من پیشی گرفتی؟ چون من وارد بهشت شدم و صدای خش خش نعلین تو را در مقابلم میشنیدم، پس به کنار قصری طلایی رسیدم، گفتم: این قصر مال کیست؟ گفتند: مال مردی از امت محمد است، گفتم: من محمد هستم. این قصر مال کیست؟ گفتند: مال مردی عرب است؟ گفتم: من عرب هستم، این قصر مال کیست؟ گفتند: مال مردی قریشی است، گفتم: من قریشی هستم. این قصر مال کیست؟ گفتند: مال عمر بن خطاب است. بلال گفت: ای رسول خدا هرگاه اذان گفتهام دو رکعت نماز خواندهام، و هرگاه بی وضو شدهام وضو گرفتهام. رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: با این وسیله بر من پیشی گرفتی[18].
ابوهریره ( رضی الله عنه) میگوید: پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) هنگام نماز صبح به بلال گفت: ای بلال بهترین کاری را که در اسلام انجام دادهای برایم بگو. چرا که من صدای نعلین تو را در بهشت شنیدم. گفت: من هرگاه در شب یا روز وضو میگرفتم بلافاصله بعد از آن نماز میخواندم[19].
از جابر بن عبدالله م نقل شده که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: دیدم که وارد بهشت شدم و با رمیصاء زن ابوطلحه مواجه شدم و صدای خش خشی را شنیدم، گفتم: کیست؟ گفت: بلال است. و قصری را دیدم که کنیزی در کنار آن بود، گفتم: این قصر مال کیست؟ گفت: مال عمر است، و خواستم که وارد شوم ولی غیرت تو به یادم افتاد. عمر گفت: پدر و مادرم فدایت باد، من بر تو غیرت داشته باشم[20].
گفتم: و اینها همگی میوه مداومت بر عمل صالح است.
و جزا از جنس عمل است.
ابن حجر در الفتح میگوید: به دلیل اینکه قبل از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) برای اذان گفتن میرفت در بهشت هم بر رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) پیشی گرفت.
البته این به معنای داخل شدن بلال به بهشت قبل از رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) نیست، بلکه او در مقام تابع و پیرو است، گویا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) به باقی ماندن بلال بر حالت او در طول حیاتش، حتی در بهشت و بقای نزدیکی او به رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) اشاره میکند، و این منزلت بزرگی است برای بلال ( رضی الله عنه)[21].
هجرت مبارک
هنگامی که خداوند متعال به پیامبرش (صلی الله علیه وآله وسلم) اجازه هجرت به مدینه را داد، بلال همراه صحابه ن هجرت کرد. و در این مسیر خداوند آنها را اینگونه ستایش کرده:{ وَالَّذِينَ تَبَوَّؤُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ }. (حشر: ٩).
«و براي كساني است كه در اين سرا (سرزمين مدينه) و در سراي ايمان پيش از مهاجران مسكن گزيدند، هر مسلماني را به سويشان هجرت كند دوست دارند، و در دل خود نيازي به آنچه به مهاجران داده شده احساس نميكنند، و آنها را بر خود مقدم ميدارند هرچند خودشان بسيار نيازمند باشند، و كساني كه از بخل و حرص نفس خويش بازداشته شدهاند، رستگارانند».
هنگامی که بلال به مدینه رسید، دچار تب شد.
عایشه ك میگوید: وقتی که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) وارد مدینه شد، ابوبکر و بلال دچار تب شدند و ابوبکر ( رضی الله عنه) هنگامی که تب داشت، میگفت: هر فردی در میان خانوادهاش صبح میکند و مرگ از بند کفشهایش به او نزدیکتر است.
اما بلال ( رضی الله عنه) خوب شد و دوست داشت که به مکه برود با وجود اینكه عذاب زیادی دیده بود ولی او هیچگاه شیرینی ایمان را که اولین بار در مکه دیده بود، فراموش نمیکرد.
آغاز اذان
از ابن عمر م نقل شده که گفت: مسلمانان وقتی که وارد مدینه شدند، جمع شدند، و نماز خواندند و ندایی برای آن نداشتند، روزی در مورد آن صحبت کردند، بعضی از آنها گفتند: مانند مسیحیان از ناقوس استفاده کنیم. و بعضی دیگر گفتند مانند یهودیان از شیپور استفاده کنیم. و عمر گفت: آیا نمیشود مردی ندای نماز سر دهد. پس رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) گفت: ای بلال برخیز و ندای نماز سر ده.
آغاز اذان داستانی دارد که قلبها با یاد آن روشن میشود.
ابن اسحاق میگوید: وقتی که رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) به مدینه رسید و در آنجا استقرار یافت، برادران مهاجر و انصار جمع شدند تا کار اسلام را مستحکم کنند و نماز بر پا دارند و زکات بپردازند و روزه بگیرند و حدود را اجرا کنند و حلال و حرام را برپا کنند و از اسلام حمایت کنند و این دسته از انصار همان کسانی بودند که خانه و ایمان خود را برای اسلام داده بودند. وقتی که رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) به مدینه رسید، مردم هنگام اوقات نماز و بدون ندایی جمع میشدند و رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) تصمیم گرفت که شیپوری را مثل یهودیان برای دعوت به نماز قرار دهد، پس آن را خوب ندانست، پس به ناقوس امر کرد تا با نواختن آن مردم برای نماز بیایند.
در حالی که در این وضعیت بودند، عبدالله بن زید بن ثعلبه بن عبدربه، برادر بلحارث بن خزرج نزد رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد و گفت: ای رسول خدا دیشب مردی را دیدم با لباس سبز که ناقوسی در دست داشت. گفتم: ای بنده خدا آیا آن را میفروشی؟ گفت: با آن چکار میکنی؟ گفتم: با آن به نماز دعوت میکنیم. گفت: آیا تو را به چیزی بهتر از آن راهنمایی کنم؟ گفتم: و آن چیست؟ گفت: میگویی: الله اکبر الله اکبر، الله اکبر الله اکبر، أشهد أن لا اله الا الله، أشهد أن لا اله الا الله، أشهد أن محمداً رسول الله، أشهد أن محمداً رسول الله، حی علی الصلوة ، حی علی الصلوة، حی علی الفلاح، حی علی الفلاح، الله اکبر، الله اکبر، لا اله الا الله.
وقتی که آن را به رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل کردم، فرمود: این خواب حقی است اگر خدا بخواهد، پس برخیز و نزد بلال برو و آن را به او یاد بده، زیرا او صدایش بلندتر است. وقتی که بلال اذان گفت: عمر بن خطاب در خانهاش آن را شنید و شتابان به نزد رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) رفت و گفت: ای نبی خدا، قسم به کسی که تو را به حق مبعوث کرده است، من نیز مانند آن خواب را دیدم، رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: خدا را شکر[22].
بنابراین بلال ( رضی الله عنه) اولین مؤذن اسلام بود.
خداوند در جنگ بدر از امیه بن خلف تقاص بلال را گرفت
بلال همراه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در جنگ بدر حاضر شد و شدیداً جنگید و امتحان نیکویی پس داد.
و خداوند متعال خواست که او از امیه بن خلف که در گرمای مکه او را عذاب داده بود، انتقام بگیرد.
و این صحابی گرانقدر عبدالرحمن بن عوف ( رضی الله عنه) است که برای ما تعریف میکند که بلال چگونه توانست بر امیه بن خلف غالب شود.
عبدالرحمن بن عوف میگوید: امیه بن خلف دوست من در مکه بود و اسم من عبد عمرو بود و هنگامی که اسلام آوردم عبدالرحمن نامیده شدم... تا اینکه جنگ بدر فرا رسید... از کنار او گذشتم در حالی که با پسرش علی بن امیه ایستاده بود و دستش را گرفته بود و زرههایی با من بود. وقتی که مرا دید گفت: ای عبد عمرو، و من جواب ندادم سپس گفت: ای عبدالإله، گفتم: بله. گفت: آیا چیز بهتری از من سراغ داری؟ من از این زرهها برای تو بهتر هستم؟ گفت: گفتم: آری، خداوند از همه چیز بهتر است. گفت: سپس زرهها از دستم افتاد و دستش و دست پسرش را گرفته بود و میگفت: هیچگاه چنین روزی را نمیبینم، آیا نیازی به شیر نداری؟ گفت: سپس با آنها بیرون رفتم[23].
ادامه دارد.....
ویرایش شده توسط: rostam91