انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 38 از 54:  « پیشین  1  ...  37  38  39  ...  53  54  پسین »

شیعه مذهب واقعی یا مذهب ایرانی؟


زن

 
ممنون
علی خیلی قشنگتر از ایناست ولی کی علی رو شناخت که بتونه تعریفش کنه
کجان اونایی که تو طول تاریخ تمام تلاششونو کرد اسم علی رو محو کنن چی شدن ؟ همون ابوبکر و عمری که سنگشو به سینه میزنن کجا دفن شدن؟شیعه های علی خاک نجف و سرمه چشمشون می کنن ایا اهل تسنن هم انقدر برای اونا احترام قائل هستن؟کدومشون بزرگی علی رو دارن؟شیعه های علی جون میدن برای دیدن ضریح مولاشون ایا علی رو تونستن محو کنن؟
     
  
مرد

 
melika_f21
نگاهتون خیلی قشنگ و کامل و بی ایراده
البته برا کسی که دلش مریض نباشه و حق رو بپذیره
تو خیال مبر عشق زمینی است و معشوق اهل زمین...
عشق اکسیری است برای آسمانی کردن عاشق...
و فقط، هرآنچه آسمانی است ماندنی است...
     
  
مرد

 
melika_f21: کاش کسانی که سعی می کنن انکارش کنن یا چوب ابوبکر و.... به سینه میزنن ‌‌ذره ای می شناختنش بعد میدین که شیعه علی بودن لیاقت می خواد.
اونهائی که پیرو ابوبکر و عمر هستند پیرو علی هم هستند همون کسانی ک با سه خلیفه اول بیعت کردند با علی هم بیعت کردندعلی رو صفویان به خلافت نرسوندند چون اصلا وجود نداشتند
برای اهل سنت علی همون اندازه ارزش داره که ابوبکر و عمر و عثمان ارزش دارن همه اونها بعنوان یاران با وفای پیامبر و کسانی که راه اسلام رو ادامه دادند از منزلت و جایگاه والائی برخوردارنند
رضی الله عنهم اجمعین ( خداوند از همه آنها راضی و خشنود باد)
melika_f21: همون ابوبکر و عمری که سنگشو به سینه میزنن کجا دفن شدن؟
ابوبکر و عمر در کنار رسول خدا دفن شدند در حرم رسول الله
melika_f21: شیعه های علی خاک نجف و سرمه چشمشون می کنن ایا اهل تسنن هم انقدر برای اونا احترام قائل هستن؟
ما برای هیچ مرده ای تقدس قائل نیستیم و لزومی نداره که خاک قبرشون رو توتیای چشممون کنیم توتیای چشم اهل سنت همون کلام الله مجیده که با خوندنش چشمها روشن و دلها آرام میگیرد
melika_f21: کدومشون بزرگی علی رو دارن؟شیعه های علی جون میدن برای دیدن ضریح مولاشون ایا علی رو تونستن محو کنن؟
علی در دلهای ماست همانطور که ابوبکر و عمر و عثمان هستند و گرنه بخواهی دنیوی فکر کنی قبر ابوبکر و عمر بواسطه قرابت با پیامبر نورانی تر شلوغتره کسی هم برای ضریحشون جون نمیده اگر چه ضریح پیامبر باشه ؛، چون اهل سنت قبر پرست نیستند
نتیجه جون دادن واسه ضریح میشه امامزاده های قلابی که مثل قارچ تو ایران روییدن میشه مثل امامزاده قلقلی استان گیلان
     
  
مرد

 
rostam91: سلمان فارسی ( رضی الله عنه)
فقط همین کافی است که بدانیم سلمان در جریان سقیفه به امات علی اعتقاد داشت و در خانه علی اجتماع کرد و خلافت ابوبکر و عمر را قبول نداشت


پیامبر فرمود بهشت مشتاق علی و عمار و سلمان است

حالا چگونه ممکن است که سلمان قطعا در بهشت باشد و در انسو عمر که ۱۸۰ درجه برعکس سلمان معتقد به خلافت ابوبکر است و برای خارج کردن سلمان از خانه زهراس به اتش زدن خانه وحی دست زد تا همین سلمان را به زور وادار به بیعت کند

واقعا ممکنه این دو ادمی که ضد هم هستند هر دو به بهشت بروند
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
عقيدة‌ تسیع در باره نجف و كربلا و فضيلت زيارت آن:
شيعه محل قبور خيالي و يا واقعي امامان خود را حرم مقدسي مي‌دانند، كوفه، كربلا و قم حرمند، از صادق روايت مي‌كنند كه خداوند حرمي دارد و آن مكه است و پيامبرص حرمي دارد و آن مدينه است و اميرالمؤمنين حرمي دارد و آن كوفه است و ما نيز حرمي داريم و آن قم است.
نزد شيعه كربلا از كعبه برتر و افضل است، از ابوعبدالله روايت مي‌كنند كه وي گفت: «خداوند به كعبه وحي نمود كه اگر خاك كربلا نبود به تو هيچ ارزش و فضيلتي نمي‌دادم و اگر كسي كه در كربلا آرميده (حسين) نمي‌بود، تو را (مكه) و خانه‌اي كه به آن افتخار داري (كعبه) را نمي‌آفريدم، پس آرام بگير و بر جايت بمان و دنباله‌اي فرومايه و خوار و ذليلي براي سرزمين كربلا باش و بر آن برتري طلب نكن و گرنه تو را در زمين فرو مي‌برم و در آتش جهنم مي‌اندازم»ز
(البحارالانوار 10/107 ).

در كتاب المزار باب (القول عند وقوف الحدث) چنين آمده كه: زيرا حسين با دست راست (سوي قبر) اشاره كند و (در ضمن دعاي طولاني) اينگونه دعا كند: «. . . به زيارت تو آمده‌ام و از تو مي‌خواهم كه در هجرت به سوي خود ثابت قدم و پايدارم بداري، يقين دارم كه خداوند به وسيلة شما غم و اندوه‌ها را مي‌زدايد و رحمتش را نازل مي‌كند و به وسيله شما زمين را نگه داشته كه مبادا با ساكنانش فرو رود و به وسيلة شما كوه‌ها را بر جايشان نگه داشته، سرور و سيّدم به وسيلة تو به پروردگارم روي آورده‌ام تا نيازهايم را بر آرد و گناهانم را ببخشد».
همچنين در كتاب مذكور در فضيلت كوفه از جعفر صادق –عليه السلام- روايت كرده‌اند كه وي گفت: «بهترين جاي روي زمين پس از حرم خدا و رسولش (مكه و مدينه) كوفه است؛ زيرا كوفه زميني پاكيزه است و قبور پيامبران و وصيّان راستين قرار دارد و عدالت الهي در آن ظاهر مي‌گردد، قائم و جانشينانش در آن خواهد بود و كوفه جايگاه پيامبران و وصيّان و صالحان خواهد بود»ز
( محمد نعمان ملقب به شيخ مفيد، كتاب المزار ص99.).
خوانندة‌گرامي! بنگر كه چگونه در شرك فرو رفته‌اند و از غير الله مي‌خواهند كه نيازهايشان را برآرند و چگونه از بشر طلب مغفرت و آمرزش مي‌كنند،‌ در حالي كه خداوند مي‌فرمايد: ﴿وَمَن يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ﴾ [آل عمران: 135]. «كيست كه گناهان را بيامرزد جز الله».
     
  
مرد

 
rostam91: اونهائی که پیرو ابوبکر و عمر هستند پیرو علی هم هستند همون کسانی ک با سه خلیفه اول بیعت کردند با علی هم بیعت کردندعلی رو صفویان به خلافت نرسوندند چون اصلا وجود نداشتند
بیعت با علی از زمین تا اسمان فرق داره تا بیعت با بقیه خلفا

مردم از ظلم و ستم و تبعیض عثمان خسته شدند و رفتند با علی ع بیعت کردند

شکل بیعت هم فرق میکرد

در بیعت با ابوبکر عمر شمشیر بدست مردم رو وادار به بیعت میکرد ولی در زمان علی ع مردم انچنان به علی ع هجوم بردند که حضرت فرمود هراسناک جان فرزندانم شدم که زیر دست و پا نمانند

rostam91: برای اهل سنت علی همون اندازه ارزش داره که ابوبکر و عمر و عثمان ارزش دارن همه اونها بعنوان یاران با وفای پیامبر و کسانی که راه اسلام رو ادامه دادند از منزلت و جایگاه والائی برخوردارنند
رضی الله عنهم اجمعین ( خداوند از همه آنه
البته مشکل اصلی همین جاست شخصیت علی ع ممتاز است و مقایسه این افراد باه م قیاس مع الفارق است

rostam91: علی در دلهای ماست همانطور که ابوبکر و عمر و عثمان هستند و گرنه بخواهی دنیوی فکر کنی قبر ابوبکر و عمر بواسطه قرابت با پیامبر نورانی تر شلوغتره کسی هم برای ضریحشون جون نمیده اگر چه ضریح پیامبر باشه ؛، چون اهل سنت قبر پرست نیستند
قبر هارون هم کنار قبر امام رضاست منتها همه زوار امام رضا را زیارت و هارون رو لعن میکنن

مدینه و قبر پیامبر هم همینجوره

ضمنا عمر و ابوبکر هر دو در زمین غصبی مدفون هستند

rostam91: نزد شيعه كربلا از كعبه برتر و افضل است
مسئله ثواب جداست و مسئله برتری جدا

اگر برتر است چرا حج واجب است اما زیارت امام واجب نیست ؟؟؟

این حرم ها و سنت ها چون پرچم شیهخ است اینگونه سفارش شده ...شیعه به همین مراسم همیشه زنده و پویا است

rostam91: يقين دارم كه خداوند به وسيلة شما غم و اندوه‌ها را مي‌زدايد و رحمتش را نازل مي‌كند
اینهم خودش اثبات اینه که شیعه همه چی رو از خدا میخواد نه از امام و امام وسیله است
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
چند تا مسئله

dindari: اینا اصن قابل مقایسه نیستن علی علیه السلام کجا و اون سه تا کجا بهتون
اینکه حرف حساب و تفاوت از زمین تا اسمان است

dindari: درباره کسایی هم که میگن دین اسلام رو عمر اورده توی ایران
عمر کشور گشایی کرد و اصلا مایل نبود عجم ی که اون پایین تر از عرب میدونست با اوردن اسلام برابر با بشه برای همین از اختلاطعرب و عجم جلوگیری کرد و عربها در پادگانها بودن حتی ایرانیان حق ورود به شهر های عرب رو نداشتن جز بصورت برده و باید در کشورهای عربی عربی حرف میزدن

اما به مرور زمان مردم مسلمان شدن و البته سنی گری بود که دست بالا راداشت اماهمیشه اقلیتی شیعی در ایران وجود داشت

خصوصا در دوره حکومت علی ع با توجه به نوع برخورد و جاذبه های وی افراد زیادی به تشیع گرویدند آنچنانکه همواره امامان شیعه در ایران نماینده داشتند و و دستورات دینی و وجوهات شرهی بین ایشان رد و بدل میشد

اوج شیعه شدن ایرانیان با آغاز حکومتهای ظالم در امپراطوری ایران و بعد از امام محمد باقر اغاز شد چرا که این حکومتها با ازار فرزندان علی ع اونها رو مجبور به هجرت به ایران میکردند و در این هجرت وقتی مردم به عظمت و شخصیت این افراد پی میبردند به دنیال حقیقت یابی به تشیع میگرویدند و نقطه طلایی این هجرت ها هجرت عبدالعظیم حسنی و مخصوصا هجرت امام رضا بود

یطوریکه وقتی امام رضا در مسیر ایران میامدند مثلا در نیشابود ۲۴۰۰۰ نفر حدیث سلسله الذهب را نوشتند که از ارادتمندان این امام بودند و البته با توجه به مضمون حدیث بایستی شیعه میبوده اند

جالب تر اینکه اعظم علمای اسلام ایرانی هستند ایرانیان همیشه تشنه علوم بوده اند اما با ورود تشیع بع ایران گویی اغنا شدند و دیگر دست از دامان علی و اولادش نکشیدند


از بعد از امام رضا تا دوران صفویه مردم غالبا شیعه ایران مذهی خود را پنهان میکردند و تقیه داشتند و مثالهای فراوانی وجود دارد مانند فردوسی و سعدی و .....

در زمان صفویه شیعه نمود یافت مردم دست از تقیه برداشتند و علمای بزرگ شیعه به ایران امدند و بنیان تفکر شیعی و بروز متفکران شیعی که از مفاخر علوم جهان هستند شروع شد و شا ه عباس در اقدامی بی نظیر اقدام به جداسازی شیعیان و اهل سنت کرد لذا نقاط حاشیه ای ایران را به اهل سنت اخصاص و انها را با رضایت و پرداخت پول به این مناطق کوچاند و این ترکیب هنوز باقی است از حاشیه شزرقس سیستان و خراسان و گلستان تا مرزهای آذربایجان و کردستان همگی سنی هستند

برخی میگویند شاه عباس میخواست اهل سنت در خط مقدرم جبهه باشند و اینگونه به اقلیت برسند که البه طی سالیان زیاد اکنون در اقلی محض هستند


براساس امار ویکی

رآوردهای خارجی انجام شده از جمعیت ایران، ٪۸۹ شیعه، ٪۹ سنی و ٪۲ مسیحی، زرتشتی، یهودی، بهائی و پیروان سایر ادیان هستند که با آمارهای رسمی اندکی متفاوت است. [۹۷]

۹ درصد ایرانیان سنی هستند و ۸۲ درصد شیعه یعنی کمتر از۷ میلیون نفر از جمعیت ۷۷ میلیونی ایران
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
آخرين سخنان حسن رضی الله عنه

بسم الله الرحمن الرحیم

ابونعيم[1] مي‌گويد: زماني كه بيماري حسن رضی الله عنه شدت يافت، آن بزرگوار آه و ناله مي‌كرد. شخصي، نزدش آمد و گفت: «اي ابومحمد! چرا آه و ناله سر مي‌دهي؟ مگر نه اينكه با جدا شدن روح از كالبدت، نزد پدر و مادرت علي و فاطمه، و نيز نزد پدربزرگ و مادربزرگت نبي (اكرمص) و خديجه مي‌روي و به عموهايت حمزه و جعفر، و به دايي‌هايت قاسم و طيب و ابراهيم، و به خاله‌هايت رقيه و ام‌كلثوم و زينب مي‌پيوندي؟» راوي مي‌گويد: غم و ناله‌ي حسن رضی الله عنه پس از شنيدن اين سخن، برطرف شد.[2]

در روايتي آمده است كه گوينده‌ي اين سخن به حسن رضی الله عنه ، برادرش حسين رضی الله عنه بود. حسن رضی الله عنه در پاسخش فرمود: «اي برادرم! من، به امر و خواست خداي متعال، به جايي مي‌روم كه هرگز نرفته‌ام و تعدادي از مخلوقات خدا را مي‌بينم كه هيچ‌گاه امثال آنان را نديده‌ام». آن‌گاه حسين رضی الله عنه گريست.[3]

در روايتي آمده است كه حسن رضی الله عنه فرمود: «من، با آن‌چنان امر بزرگ و مسأله‌ي هولناكي مواجه شده‌ام كه پيشتر تجربه‌اش را نداشته‌ام».[4]

در كتاب خدا و سنت رسول‌خداصلی الله علیه وسلم مسير و سرنوشت انسان، از آغاز خروج روح از كالبدِ وي تا استقرارش در بهشت يا جهنم، به‌تفصيل بيان شده است. از اين‌رو سلف صالح و پيشينيان نيك امت، به‌شدت از سوءخاتمه و فرجام بد مي‌ترسيدند؛ هيچ‌كس از عاقبت خويش خبر ندارد و فرجام هر كس، به‌قدري مهم است كه ملاك و معيار پذيرش يا عدم پذيرش اعمال، به‌شمار مي‌رود. بنابراين مؤمنان، در هر قدمي كه برمي‌دارند و در هر حركتي كه مي‌كنند، از سوءخاتمه و فرجام بد، مي‌ترسند؛ چنانچه خداي متعال، در توصيف مؤمنان مي‌فرمايد:

«وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ » (مؤمنون:60)

«و دل‌هايشان، ترسان و هراسان است».

اهل ايمان، همواره سختي‌هاي مرگ و مشكلات قبض روح و جان دادن را به‌ياد دارند و مسيري را كه فراروي همگان است، خيلي خوب مي‌شناسند. رسول‌خداصلی الله علیه وسلم مي‌فرمود: (اللهم هوّن عليّ سكرات الموت)[5] يعني: «بارخدايا! سختي‌هاي مرگ را بر من، آسان بگردان».

وقتي انسان، از سختي‌هاي مرگ مي‌ترسد، مواجه شدن با ملك الموت (فرشته‌ي مرگ) نيز برايش هولناك است و از ديدن او، مي‌هراسد و ترس و وحشت، او را فرا مي‌گيرد.[6]

قرطبي مي‌گويد: مشاهده‌ي ملك الموت (فرشته‌ي مرگ) ، آن‌چنان ترس و وحشتي در دل ايجاد مي‌كند كه غير قابل توصيف است و تنها كسي، به حقيقت آن پي مي‌برد كه با آن مواجه شده و آن را با چشم خود ديده است.[7] گذشته از ياد مرگ و ترس از ديدن فرشته‌ي مرگ، بايد وقايع هولناك‌ پس از مرگ را نيز به‌ياد داشت؛ چراكه انسان، پس از مردن، نتيجه‌ي آزمون دنيا را مي‌بيند. از اين‌رو بايد بدين نكته بينديشيم كه آيا ما، جزو كساني خواهيم بود كه فرشتگان، به آنان مي‌گويند:

« أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ» (فصلت:30)

«نترسيد و غمگين نباشيد، و مژده باد شما را به بهشتي كه نويدش به شما داده مي‌شد».

يا در جرگه‌ي كساني خواهيم بود كه خداي متعال، درباره‌ي آنان مي‌فرمايد:

«وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ» (انفال:50)

«(اي پيغمبر!) اگر (آن هول و هراسي را) ببيني (كه هنگام مرگ به كافران دست مي‌دهد)، بدانگاه كه فرشتگان، جان كافران را مي‌گيرند و سر و صورت و پشت و روي آنها را مي‌زنند (و به ايشان مي‌گويند): عذاب سوزان را بچشيد، (از مشاهده‌ي اين‌همه رنج و ترس، به حال آنان تأسف خواهي خورد)».

رسول‌خداصلی الله علیه وسلم فرموده است: (مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ، أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ، وَمَنْ كَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ، كَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ) يعني: «‌هرکس، ملاقات خدا را دوست داشته باشد، خداوند هم ملاقات او را دوست دارد. و هرکس كه ملاقا ت خدا را دوست نداشته باشد، خداوند هم ملاقات او را دوست ندارد»‌. عايشه رضي الله عنها گفت: ما مرگ را دوست نداريم. فرمود: (لَيْسَ ذَاك، وَلَكِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا حَضَرَهُ الْمَوْتُ بُشِّرَ بِرِضْوَانِ اللَّهِ وَكَرَامَتِهِ. فَلَيْسَ شَيْءٌ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِمَّا أَمَامَهُ، فَأَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ وَأَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ. وَإِنَّ الْكَافِرَ إِذَا حُضِرَ بُشِّرَ بِعَذَابِ اللَّهِ وَعُقُوبَتِهِ، فَلَيْسَ شَيْءٌ أَكْرَهَ إِلَيْهِ مِمَّا أَمَامَهُ فكَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ وَكَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ)[8] یعنی: «هدف، اين نيست. بلکه هنگامي که مرگ به سراغ مؤمن بيايد، او را به خشنودي و بخشش الهي، بشارت مي‌دهند. در اين هنگام، هيچ چيزي برايش از آنچه که در انتظارش هست، محبوب‌تر نيست. پس او، ملاقات خدا را دوست دارد و خدا هم ملاقات او را دوست دارد. اما هنگامي که مرگ کافر فرا رسد، او را به عذاب الهي، بشارت مي‌دهند. لذا هيچ چيزي برايش از آنچه که در انتظارش مي‌باشد، ناگوارتر نيست. اينجاست که او، ملاقات خدا را دوست ندارد و خدا هم ملاقات او را دوست ندارد»‌.

فشار قبر نيز جزو مسايلي است كه همه، آن را تجربه خواهند نمود. رسول‌خداصلی الله علیه وسلم فرموده است: (إِنَّ لِلْقَبْرِ ضَغْطَةً، لَوْ نجا أَحَدٌ مِنْهَا نَجَا مِنْهَا سَعْدُ بْنُ مُعَاذٍ)[9] يعني: «قبر، فشاري دارد كه اگر كسي، از آن نجات يابد، آن شخص، سعد بن معاذ خواهد بود». نبي اكرم رضی الله عنه در توصيف قبر فرموده است: (رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّارِ)[10] يعني: «قبر، باغي از باغ‌هاي بهشت يا گودالي از گودال‌هاي جهنم است». ما، رستاخيز و برپايي قيامت را پيش رو داريم. خداي متعال، مي‌فرمايد:

«يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ » (حج:1)

«اي مردم! از پرودگارتان بترسيد (و به ياد روز قيامت باشيد). همانا زلزله‌ي قيامت، واقعه‌ي بزرگ (و هراس‌انگيزي) است».

روز قيامت، روزي بس دشوار است؛ خداي متعال، مي‌فرمايد:

«يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ» (مطففين:6)

«روزي كه مردمان، در پيشگاه پروردگار جهانيان، (براي حساب و كتاب) برپا مي‌ايستند».

در روز قيامت، تمام انسان‌ها اعم از نخستين انساني كه پا به عرصه‌ي گيتي نهاده (يعني آدمu) تا آخرين فردي كه به دنيا مي‌آيد، حشر خواهند شد؛ خداي متعال، مي‌فرمايد:

«إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآَيَةً لِمَنْ خَافَ عَذَابَ الْآَخِرَةِ ذَلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَذَلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ » (هود:103)

«آن، روزي است كه مردمان را (براي حساب و كتاب) گرد مي‌آورند و روزي است كه (از سوي همگان)، مشاهده مي‌گردد».

خداي متعال و رسول اكرمص صحنه‌هاي هراس‌انگيز قيامت را توصيف كرده‌اند؛ چنانچه خداي متعال، مي‌فرمايد:

«كَلَّا إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا (21) وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا (22) وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّكْرَى (23) يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي» (فجر:21-24)

«هرگز! (چنين نيست كه مي‌پنداريد). زماني كه زمين، سخت در هم كوبيده مي‌شود و صاف و مسطح مي‌گردد، و پروردگارت بيايد و فرشتگان، صف در صف حاضر شوند؛ در آن روز، دوزخ را بياورند؛ در آن روز، انسان، به خود آيد، و چنين به‌خود‌آمدني، چه سودي به حالش خواهد داشت؟ (بنابراين) خواهد گفت: اي كاش براي زندگي خويش، (نيكي‌ها و حسناتي) پيشاپيش مي‌فرستادم».

رسول‌خداصلی الله علیه وسلم فرموه است: (يُؤْتَى بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ زِمَامٍ مَعَ كُلِّ زِمَامٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ يَجُرُّونَهَا)[11] يعني: «روز قيامت جهنم را در حالي مي‌آورند كه هفتاد هزار مهار دارد و با هر مهاري، هفتاد هزار فرشته، همراهند و آن را مي‌كشند». به‌راستي چه صحنه‌ي وحشتناكي است! آن‌چنانكه دل‌ها را پاره‌پاره مي‌كند. از ترس آن روز هولناك بود كه حسن بن علي رضی الله عنه فرمود: «من، اين ننگ و عار را بر آتش جهنم ترجيح مي‌‌دهم».[12] حسن رضی الله عنه از اين ترسيد كه در پيشگاه الهي درباره‌ي خون مسلمانان، مورد بازخواست قرار گيرد. چراكه رسول‌خداصلی الله علیه وسلم فرموده است: (أول ما يقضي بين الناس في الدماء)[13] یعنی: «نخستين چيزي كه ميان مردم در مورد آن داوري مي‌شود، درباره‌ي خون‌ها (قتل‌ها) است».

رسول‌خداصلی الله علیه وسلم در بيان يكي از صحنه‌هاي هولناك قيامت فرموده است: (يَجِيءُ الْمَقْتُولُ بِالْقَاتِلِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ نَاصِيَتُهُ وَرَأْسُهُ بِيَدِهِ وَأَوْدَاجُهُ تَشْخَبُ دَمًا يَقُولُ يَا رَبِّ هَذَا قَتَلَنِي حَتَّى يُدْنِيَهُ مِنْ الْعَرْشِ)[14] يعني: «روز قيامت، مقتول، در حالی که موی پیشانی و سر قاتل را گرفته و از رگ گردن وی، خون، جاری است، قاتل را مي‌آورد و مي‌گوید: ای پروردگارم! این، مرا کشت؛ آن چنانکه او را به عرش نزدیک مي‌كند».[15]

آري! چه روز سخت و وحشتناكي، پيش روي ما قرار دارد! وقتي سردار جوانان بهشت، از آن روز هولناك، هراس دارد، حال ما و امثال ما چگونه خواهد بود؟! همه‌ي ما بايد عبرت بگيريم و براي آن‌چنان روزي، تلاش نماييم و عمل نيك انجام دهيم و از خداي متعال بخواهيم كه ما را مشمول عفو و مهرباني خويش قرار دهد كه او، بس مهربان، بردبار و بخشاينده است.

وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین

---------------------------------------------------------

[1]- نامش، فضل بن دكين است.

[2]- البداية و النهاية (11/210).

[3]- نگا: تاريخ دمشق (14/109).

[4]- تهذيب الكمال (6/254)؛ سكب العبرات (1/148).

[5]- ترمذي، كتاب الجنائز، شماره‌ي978.

[6]- ر.ك: الإيمان أولا، ص94.

[7]- نگا: التذكرة (1/113).

[8]- بخاري، شماره‌ي6507.

[9]- نگا: مسند احمد (6/55)، رجال اين حديث، صحيح‌اند.

[10]- سنن ترمذي، شماره‌ي2578.

[11]- مسلم، كتاب صفة النار؛ صحيح الجامع، شماره‌ي8001.

[12]- تاريخ دمشق (14/88).

[13]- بخاري (6864).

[14]- روايت ترمذي، نسائي و ابن ماجۀ؛ آلبانی رحمه الله، این حدیث را صحیح دانسته است، نگا: صحیح الجامع، شماره (8031).

[15]- كنايه از آن دارد که مقتول، خواهان تلافی و اعاده ی حق خویش می شود و حاکی از آنست که خداوند متعال، به عدل خویش، به داد وی می رسد.
     
  
مرد

 
واکنش سپاه حسن رضی الله عنه در قبال صلح

بسم الله الرحمن الرحیم

در رابطه با واکنش سپاه پیشاهنگ حسن رضی الله عنه که به سوي «مسكن» در حال حركت بود، به نقل روایتی می پردازیم که حاکم در المستدرک از ابوغریف آورده است؛ ابو‌غريف[1] گوید: ما در لشکر دوازده‌ هزار نفری و پیشاهنگی بودیم که برای نبرد با اهل شام آماده شده بود. ابوالعمرطه[2] فرماندهی این لشکر را بر عهده داشت. وقتي به ما خبر رسيد كه حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه صلح نموده است، انگار پشتمان، از شدت ناراحتي شكست (و ديگر ناي حركت نداشتيم). هنگامي كه حسن بن علي رضی الله عنه به كوفه آمد، شخصي از ما به نام ابوعامر سفيان بن ليل،[3] نزدش رفت و خطاب به او گفت: سلام بر تو اي خواركننده‌ي مؤمنان! حسن بن علي رضی الله عنه فرمود: «اي ابوعامر! اين سخن را مگو؛ من، مؤمنان را خوار نكرده‌ام؛ بلكه نمي‌پسنديدم كه به خاطر رياست‌ و امارت، ميان مؤمنان، قتل و قتالي روی دهد».[4]

آن‌گونه كه از شواهد برمي‌آيد، احتمالاً ابوالعمرطه، فرماندهي جزئي از سپاه پیشاهنگ را بر عهده داشته كه راوي مذكور، ابوغريف نيز زيرمجموعه‌ي آن يگان بوده است وگرنه روايات صحیح تاريخي، بیانگر آنست که فرمانده‌ي كل این سپاه، قيس بن سعد رضی الله عنه بوده است. همچنین روايات صحيح دال بر آن است كه عبيدالله بن عباس رضی الله عنه در این سپاه حضور نداشته و اساساً در مورد حضور وي در عراق در اين برهه‌ي زماني، شک و تردید وجود دارد.[5] بر همين اساس روايات موضوع و بي‌اساسي كه حكايت از آن دارد كه عبيدالله بن عباس رضی الله عنه در قبال گرفتن رشوه‌ از معاويه رضی الله عنه ، به حسن بن علی رضی الله عنه خيانت كرده است، غير قابل قبول مي‌باشد.

لازم به ذكر است قيس بن سعد رضی الله عنه كه فرماندهي كل این لشکر را بر عهده داشت، ابتدا صلح را نپذيرفت و با جمعي از سربازان خويش كه از وي پيروي كردند، از لشکر حسن رضی الله عنه جدا شد، اما ديري نپاييد كه خداوند به او شرح صدر داد و ضمن پيروي از حسن بن علي رضی الله عنه ، با معاويه رضی الله عنه صلح نمود.

اینک روايات ذيل را در مورد واکنش قيس رضی الله عنه به هنگام شنيدن خبر صلح، مورد بررسی قرار مي‌دهيم:

ابن حجر به نقل از حبيب بن ابوثابت[6] نقل مي‌كند كه: ...وقتي حسن بن علي رضی الله عنه اقدام به بيعت با معاويه نمود، طي نامه‌اي قيس بن سعد رضی الله عنه را از اين اقدام خويش آگاه کرد. قيس رضی الله عنه با شنيدن اين خبر، به ياران و سربازان تحت فرمانش فرمود: «اي مردم! شما در موقعيتي قرار گرفته‌ايد كه ناچار، يا بايد دچار فتنه شويد يا هم بدون امام (و رهبر ديني) به قتل و قتال بپردازيد». مردم پرسيدند: منظورت از اين سخنان چيست؟ گفت: «حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه بيعت كرده است. از اینرو مردم، بازگشتند و (به پيروي از حسن رضی الله عنه ) با معاويه رضی الله عنه بيعت نمودند.[7]

از روايت تاريخي مذكور، چنین برداشت مي‌شود كه بخش اعظم لشکر پیشاهنگ، به محض اینکه شنيدند حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه صلح نموده، صلح را بپذيرفتند؛ البته از اين روايت نمي‌توان نتيجه گرفت كه قيس بن سعد رضی الله عنه نيز بلافاصله به این صلح، تن داده است. ابن كثير رحمه‌ الله نيز به اين موضوع اشاره كرده و گفته است: زمانی که حسن بن علي رضی الله عنه پيكي را نزد قيس رضی الله عنه فرستاد تا او را به اطاعت و پيروي از خويش فرا بخواند و او را به پذیرش صلح، قانع كند، قيس بن سعد رضی الله عنه از قبول پیمان صلح، امتناع کرد و با تعدادی از سپاهيانش كه با او هم‌عقيده بودند، از لشکر جدا شد، اما ديري نپاييد كه از تصميم خويش صرف‌نظر كرد و با معاويه بيعت نمود.[8]

ابن ابي شيبه نيز پيرامون قيس رضی الله عنه و کسانی که با او از لشکر جدا شدند، مي‌گويد: از هشام بن عروه شنيدم كه به نقل از پدرش گفت: قيس بن سعد بن عباده رضی الله عنه از ياران حسن بن علي رضی الله عنه و جلودار لشكرش بود و ارتشي پنج هزار نفري را فرماندهي مي‌كرد. گفتنی است: همه‌ي سربازان این لشکر، پس از شهادت علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه سرهاي خويش را تراشيده و عهد بسته بودند كه تا پاي جان ايستادگي كنند. زمانی که حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه صلح نمود، قيس رضی الله عنه از پذيرش صلح ابا ورزيد و به سربازان و ياران خويش گفت: نظر شما در اين مورد چيست؟ اگر بخواهيد به همراه شما تا آخرين لحظه كه ماهرترين رزمنده از پاي درآيد، ايستادگي مي‌كنم و مي‌جنگم و يا از جنگ دست برداشته، براي شما تقاضاي امان مي‌نمایم. همه، از او خواستند زمينه‌ي امنيت و امان آنها را فراهم كند. در اين ميان قيس بن سعد رضی الله عنه هيچ چيزي را به خود اختصاص نداد و خود را نيز سربازي به حساب‌ آورد كه در تمامي حقوق و مزايا با افراد خود برابر باشد. وقتي سپاه مزبور عازم مدينه گرديد، قيس بن سعد رضی الله عنه در طول راه، تعدادی شتر برای سربازان ذبح ‌نمود.[9]

در روايت مذكور، حوادث و وقايع، به صورت نامرتب و با تقديم و تأخير بيان گرديده و در این میان، سپاهيان و افراد تحت فرماندهي قيس رضی الله عنه نيز پنج هزار نفر ذکر شده‌اند؛ شايان ذكر است این رقم، با عددي كه قبلاً متذكر شديم، تناقضي ندارد. زيرا دوازده هزار نفر، شمار تمام سپاهیان حسن بن علي رضی الله عنه بود و سپاهیانی که به عنوان جلودار، تحت فرمان قيس بن سعد رضی الله عنه قرار داشتند، پنج هزار نفر بودند.[10]

وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین


------------------------------------------------------

[1]- عبيدالله بن خليفه الهمداني المرادي، صدوق است و گفته شده، شيعه بوده است. (التقريب، ص370).

[2]- نامش عمير بن يزيد كندي بوده که در جريان حجربن عدي در سال 51 هجري شركت داشته است. (تاريخ طبري،5/259).

[3]- جزو كساني بود كه همراه مختار ثقفي به خونخواهي حسين بن عليt برخاستند.

[4]- المستدرك (3/175).

[5]- مرويات خلافة معاويۀ في تاريخ الطبري، ص114.

[6]- حبيب بن ابي‌ثابت بن دينار اسدي، التقريب، ص 150.

[7]- المطالب العليۀ (4/317 ـ 319). سند اين روايت صحيح است.

[8]- البداية والنهاية (8/16).

[9]- همان (8/16).

[10]- مصنف ابن ابي شيبه (7/472).
     
  
مرد

 
آيا کناره‌گیری حسن بن علي رضی الله عنهما از خلافت، به علت ضعف و ناتواني بود؟

بسم الله الرحمن الرحیم

کناره‌گیری حسن بن علي رضی الله عنه از خلافت به نفع معاویه رضی الله عنه ، از موضع قدرت بود، نه از موضع ضعف و ناتوانی؛ چراکه:

1ـ حكومت حسن رضی الله عنه مشروعيت داشت و مردم، پس از شهادت امير مؤمنان علي رضی الله عنه در رمضان سال 40 هجري، با حسن رضی الله عنه بيعت كردند و به‌انتخاب شوراي مسلمانان، حسن رضی الله عنه به عنوان خليفه‌ی شرعي و قانوني سرزمين حجاز، عراق و يمن تعيين گرديد. اين سرزمين‌ها كه پيشتر تحت سلطه و تصرف علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه بود، پس از شهادت آن بزرگوار به مدت شش ماه در تصرف حسن رضی الله عنه باقي ماند؛ به‌راستي كه دوران خلافت حسن بن علي رضی الله عنه ، امتداد دوران خلافت راشده بود؛ چراكه مدت خلافتش، مكمل مدت زماني است كه رسول‌خداص از آن، به خلافت راشده ياد نموده است. چنانچه در حديث پيامبر اكرمص بدين نكته تصريح شده كه مدت خلافت راشده، سي سال مي‌باشد و پس از آن، سلطنت و پادشاهي خواهد بود.[1] امام ترمذي رحمه‌الله از سفينه غلام آزاد‌شده‌ي پيامبر اكرمص روايت نموده كه آن حضرتص فرموده است: (الخلافة في أمتي ثلاثون سنة ثم ملك بعد ذلك)[2] يعني: «خلافت در امت من سي سال خواهد بود و پس از آن سلطنت و پادشاهي مي‌باشد».

ابن‌كثير در شرح اين حديث مي‌گويد: «سي سال‏، با خلافت حسن بن علي رضي الله عنهما تكميل مي‌گردد. حسن رضی الله عنه در ربيع الاول سال 41 هجري خلافت را به معاويه رضی الله عنه سپرد و اين واقعه، دقيقاً سي سال پس از وفات رسول‌خداص اتفاق افتاد. چراكه رسول‌خداص در ربيع الاول سال 11 هجري وفات نمود و اين، يكي از نشانه‌هاي نبوت آن حضرتص مي‌باشد».[3] از اين‌رو حسن رضی الله عنه پنجمين خليفه از خلفاي راشدين است.[4]

بسیاری از علمای اهل سنت، درباره‌ی مشروعیت خلافت حسن رضی الله عنه سخن گفته و او را جزو خلفای راشدین رضی الله عنهم دانسته‌اند؛ از جمله: ابوبكر بن العربي، قاضي عياض، ابن كثير، ابن ابي‌العز حنفي، مناوي و ابن‌حجر هيتمي.[5]

از این‌رو این امکان برای حسن بن علي رضی الله عنه وجود داشت که به مشروعيت و قانوني بودن خلافت خود استناد كند و یا جنگ تبليغاتي سازمان‌یافته‌ای در ميان مردم اهل شام، به‌راه اندازد و اعتماد آنان را به سوي خویش جلب كند و يا حداقل در اعتماد و جايگاهي كه معاويه رضی الله عنه نزد آنان برخوردار شده بود، رخنه افكند و بر وی، چيره شود. بنابراين حسن بن علي رضی الله عنه از نيروي معنوي و نفوذ روحی بسياري برخوردار بود و از آنجا كه نوه‌ی رسول‌خداص به‌شمار مي‌رفت و نفوذ زيادي در جامعه‌ی اسلامي داشت، كسی، مشروعيت وي را زير سؤال نمي‌برد.

2ـ حسن بن علي رضی الله عنه دارای قدرت و برتری نظامي و سياسي فراواني بود و از فرماندهان شایسته و توانمند به‌شمار مي‌رفت. باری نفير بن حضرمي، به حسن رضی الله عنه گفت: اي حسن! مردم مي‌گویند: تو دوست داري به خلافت برسي. حسن بن علي رضی الله عنه فرمود: «مهتران عرب تحت فرمان و در اختيارم بودند و اگر به آنها دستور جنگ مي‌دادم، در کنار من مي‌جنگيدند و اگر صلح مي‌كردم،آنها نيز صلح مي‌نمودند، اما من، با وجود آنكه چنين موقعيتي داشتم، تنها براي رضاي خداوند از خلافت كناره‌گيري نمودم».[6]

اين سخن حسن رضی الله عنه بیانگر آن است که آن بزرگوار، در موقعیت توانمندی قرار داشت که پيروانش، چه در جنگ، و چه در صلح، از او اطاعت مي‌کردند. سخنوریِ حسن بن علی رضی الله عنه و زبان و بیان گیرایش، در كنار قرابت و خويشاوندي با رسول خداص، این امکان را برایش فراهم مي‌آورد که در جلب عواطف مردم، موفق باشد و بتواند آنان را تحت تأثير قرار دهد. دليل اين ادعا اينكه حسن رضی الله عنه ‌توانست مردم كوفه را قانع نماید كه به دفاع از پدرش برخيزند.

قضيه از اين قرار بود كه والی کوفه، ابوموسي اشعري رضی الله عنه ، همواره مردم را از مشارکت در فتنه باز مي‌داشت و آنان را نسبت به حضور در جنگ‌هاي داخلي بي‌رغبت مي‌نمود. ابوموسی رضی الله عنه ضمن یادآوری احادیث نبي اكرمص، مردم کوفه را از دخالت و مشارکت در این فتنه، برحذر مي‌داشت.[7] از این‌رو علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه ، محمد بن ابي‌بكر و محمد بن جعفر را به کوفه فرستاد؛ آن دو، پس از ابلاغ فرمان علی رضی الله عنه به ابوموسی رضی الله عنه در میان مردم، برخاستند و دستور علی رضی الله عنه را ابلاغ نمودند، اما پاسخی نشنیدند و ناکام ماندند. سپس علي رضی الله عنه هاشم بن عتبة بن ابي وقاص[8] را به کوفه فرستاد و چون هاشم نیز نتوانست به‌سبب تأثیر ابوموسی رضی الله عنه بر مردم، آنان را برای یاری علی رضی الله عنه و حضور در جنگ، قانع سازد، علی رضی الله عنه ، عبدالله بن عباس رضی الله عنه را به کوفه فرستاد؛ و چون عبدالله بن عباس رضی الله عنه نیز موفق به قانع ساختن کوفیان نشد، علي رضی الله عنه ، عمار بن ياسر و حسن رضی الله عنهم را به کوفه گسیل داشت.[9] از آنجا كه حسن بن علي رضی الله عنه شخصيتي اثرگذار بود، در میان مردم برخاست و فرمود: «اي مردم! فراخوان اميرتان را اجابت كنيد و به سوي برادرانتان حرکت نمایید؛ به‌هر حال کسانی، برای این کار، پیدا خواهند شد. به خدا سوگند، اگر خردمندان، به این کار، دست یازند، برای حال و آینده، بهتر است و فرجام بهتری در پی دارد؛ پس دعوت ما را بپذیرید و ما را در این گرفتاری که در میان ما و شما، مشترک است، یاری نمایید».[10] حدود شش تا هفت‌هزار تن از مردم كوفه، درخواست حسن رضی الله عنه را پاسخ گفتند و همراه حسن و عمار رضی الله عنهما به ياري علي رضی الله عنه شتافتند.[11] ابوموسي اشعري رضی الله عنه ، والي كوفه و از فرمانروايان محبوب عراق بود كه در دوران عمر بن خطاب رضی الله عنه به آن ديار فرستاده شد و در علم و زهد نيز شهره‌ي خاص و عام بود، اما با اين حال، حسن بن علي رضی الله عنه توانست مردم كوفه را به سوي خويش جلب كند تا از فرمان ابوموسي رضی الله عنه سرپيچي نمایند و به ياري علی رضی الله عنه بشتابند.

3ـ در سپاه حسن رضی الله عنه فرماندهان توانمندی همچون برادرش حسين، و پسرعمويش عبدالله بن جعفر، و قيس بن سعد بن عباده وعدي بن حاتم رضی الله عنهم و... حضور داشتند؛ بنابراین اگر حسن بن علي رضی الله عنه خواستار خلافت بود، مي‌توانست به فرماندهان خويش دستور دهد تا با مردم را به جنگ با معاویه رضی الله عنه بسیج نمایند و بدین سان تا مدتی، زمام امور را در بسیاری از مناطق حکومتش، به‌دست گیرد.

4ـ حسن بن علي رضی الله عنه از توانایي‌هاي ویژه‌ای در تعامل با مردم عراق و جلب توجه آنها، برخوردار بود و از آنجا كه به‌خوبي، روحیات اهل عراق را مي‌شناخت، از همان ابتداي خلافتش، بر عطايا و بخشش‌هاي خويش به آنها افزود. پروژه‌ي اصلاحي و برنامه‌ای که حسن بن علي رضی الله عنه براي تحقق صلحي فراگير دنبال مي‌كرد، بسی سخت‌تر و دشوارتر از جنگیدن با معاويه رضی الله عنه بود، اما با اين حال‏، حسن رضی الله عنه موانع و تنگناهاي بسياري مانند: مخالفت برخي از مردم با صلح و نيز توطئه‌ي نافرجام ترورش را پشت سر نهاد و بر مشكلات فرارويش‏، فايق آمد. وي‏، به اهداف مورد نظرش دست يافت؛ چنانچه وحدت و يك‌پارچگي امت اسلامي را تحقق بخشيد‏، مانع از ريختن خون مسلمانان شد، امنيت راه‌ها و جاده‌هاي مواصلاتي را تأمين نمود و زمينه‌ي گسترش فتوحات اسلامي را فراهم آورد. چنين عملكردي‏، بيانگر توانمندي والاي حسن رضی الله عنه در عرصه‌ي رهبري، فرماندهي و اداره‌ي امور مي‌باشد.

5 ـ عمرو بن عاص و معاويه رضي الله عنهما، به قدرت نظامي و سياسي حسن بن علي رضی الله عنه اذعان داشتند؛ در روايت بخاري رحمه‌الله آمده است: به‌خدا سوگند، حسن بن علي رضی الله عنه با لشكرياني كه همچون كوه (استوار) بودند، روياروي معاويه رضی الله عنه قرار گرفت. عمرو بن عاص رضی الله عنه با ديدن لشكريان حسن رضی الله عنه خطاب به معاويه رضی الله عنه گفت: اين، سپاه سپاهي است كه تا طرف مقابلش را از پاي در نياورد، عقب‌نشيني نخواهد كرد. معاويه رضی الله عنه گفت: اي عمرو! اگر اينها و اينها و اينها كشته شوند، تكليف من در قبال مردم و زنان و فرزندان و ضعفاي آنان چه خواهد بود؟[12] سپس معاويه رضی الله عنه دو نفر قريشي از طايفه‌ي بني عبد شمس به نامهاي عبدالرحمن بن سمره و عبدالله بن عامر بن كريز را نزد حسن بن علي رضی الله عنه فرستاد تا با وي سخن گويند و از وي درخواست صلح نمايند. در ضمن معاويه رضی الله عنه به آن‌دو دستور داد كه اموالي را به حسن رضی الله عنه پيشنهاد كنند و هر چه خواست به او بدهند.[13]

الف: عمرو بن عاص رضی الله عنه ، یکی از فرماندهان نظامی برجسته و سیاستمداران کارآزموده بود و چون سپاهیان حسن رضی الله عنه را مشاهده کرد، فرمود: «گردان‌ها و لشكريان (حسن رضی الله عنه ) را به‌گونه‌اي يافتم كه تا بر رقباي خويش پيروز نشوند، دست‌بردار نیستند».[14]

ب: معاويه رضی الله عنه به‌خوبي مي‌دانست كه در صورت بروز جنگ، افراد زيادي از دوطرف، كشته خواهند شد. وي، اين نكته را خوب درك مي‌كرد كه حتي اگر در ميدان نبرد پيروز شود، باز هم نمي‌تواند نسبت به پيامدهاي ناگوار جنگ، از قبيل: بيوه شدن زنان و يتيم گشتن كودكان، بي‌خيال باشد و اين‌همه مصيبت را تحمل نمايد. معاويه رضی الله عنه ، يكي از سرآمدان سياسي دوران خويش به‌شمار مي‌رفت و از اين‌رو خيلي خوب مي‌دانست كه اگر جنگي، روي دهد و به‌فرض اينكه پيروز شود، جبران پيامدهاي سوء جنگ در عرصه‌هاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و اخلاقي و...، برايش مشكل خواهد بود.

ج: معاويه رضی الله عنه ، دو تن از شخصيت‌هاي برجسته‌ به نام‌هاي عبدالرحمن بن سمرة و عبدالله بن عامر بن كريز را براي مذاكرات صلح، نزد حسن رضی الله عنه فرستاد؛ شايان ذكر است اين‌دو، قريشي و از اصحاب پيامبرص بودند و احترام خاصي، نزد حسن بن علي رضی الله عنه داشتند.

عبدالرحن بن سمره بن حبيب بن ربيعه بن عبدشمس بن عبدمناف، ابوسعيد القرشي العبشمي:

وي، يكي از بزرگان و سرآمدان عرب بود و در فتح مكه، اسلام آورد و در بصره، اقامت گزيد. عبدالرحمن رضی الله عنه در لشكر اعزامي به سجستان، حضور داشت. رسول اكرمص خطاب به عبدالرحمن رضی الله عنه فرمود: (يَا عَبْدَالرَّحْمَنِ بْنَ سَمُرَةَ، لا تَسْأَلِ الإِمَارَةَ، فَإِنَّكَ إِنْ أُوتِيتَهَا عَنْ مَسْأَلَةٍ وُكِلْتَ إِلَيْهَا، وَإِنْ أُوتِيتَهَا مِنْ غَيْرِ مَسْأَلَةٍ أُعِنْتَ عَلَيْهَا)[15] يعني: «اي عبدالرحمن بن سمره! امارت را درخواست مكن؛ زيرا اگر پس از درخواست، به امارت برسي، به آن، واگذار مي‌شوي[16] و اگر بدون درخواست، به امارت برسي، بر آن، ياري خواهي شد».[17]

در مسند بقي بن مخلد، چهارده حديث از عبدالرحمن بن سمره رضی الله عنه روايت شده و ابن‌عباس، سعيد بن مسيب، عبدالرحمن بن ابي‌ليلي، حيان بن عمير، ابن‌سيرين، حسن و برادرش سعيد بن ابي‌الحسن و حميد بن هلال، از وي، حديث، روايت كرده اند. گويند: ابتدا اسم عبدالرحمن بن سمره، عبدكلال بود و چون اسلام آورد، رسول‌خداص نامش را تغيير داد و او را عبدالرحمن، ناميد.[18] عبدالرحمن بن سمره رضی الله عنه يكي از ياران رسول‌خداص بود؛ وي، گذشته از آنكه در بسياري از فتوحات اسلامي، حضور داشت، در دوران عثمان بن عفان رضی الله عنه ، يكي از فرماندهان لشكر اسلام بود. عبدالرحمن رضی الله عنه بدن هيچ خونريزي و جنگي، سجستان را فتح نمود و سپس عازم بُست شد و پس از فتح آن ديار، رهسپار كابل و زابلستان گرديد و غنايم به‌دست آمده از فتح كابل و زابلستان را نزد عبدالله بن عامر رضی الله عنه فرستاد.[19] عبدالرحمن بن سمره رضی الله عنه ، به‌روايتي در سال 50 هجري و به‌روايتي ديگر، در سال 51 هجري، چشم از جهان فرو بست.[20]

عبدالله بن عامر بن كريز بن ربيعۀ بن عبدشمس بن عبدمناف بن قصي القرشي العبشمي:

عبدالله بن عامر رضی الله عنه ، در سال 4 هجري، ديده به جهان گشود[21] و چون رسول‌خداص در سال 7 هجري، به‌قصد اداي عمره [عمرة القضاء] وارد مكه شد، او را نزد آن حضرتص بردند. ابن‌حجر رحمه الله مي‌گويد: رسول‌خداص از آب دهان خويش در دهان وي گذاشت و فرمود: «آيا اين، پسرِ يكي از زنان بني‌سليم است؟» گفتند: «آري». فرمود: «اين، شبيهِ ماست». رسول اكرمص براي حفظ او، دعا خواند و عبدالله بن عامر رضی الله عنه نيز آب دهان رسول‌خداص را مي‌مكيد. نبي اكرمص فرمود: «او، مسقّي است». يعني: خودش، همواره سيراب است و مايه‌ي سيرابي ديگران خواهد بود. عبدالله بن عامر رضی الله عنه ، هر جاي زمين را كه حفر مي‌كرد، از آن، آب، بيرون مي‌آمد.[22]

همان‌طور كه ابن‌تيميه رحمه‌الله گفته است، عبدالله بن عامر رضی الله عنه ، فردي نيك و دوست‌داشتني بود كه محبتش، در دل مردم، جاي گرفته بود و اين، غير قابل انكار است.[23]

ذهبي رحمه الله مي‌گويد: عبدالله بن عامر رضی الله عنه ،‌ يكي از اميران نامدار، شجاع و بخشنده‌ي عرب بود كه با مردم، با نرمي و شكيبايي، برخورد مي‌كرد.[24] وي، از ترس فتنه، در جنگ جمل و صفين حاضر نشد.

خلاصه اينكه نمايندگان معاويه رضی الله عنه براي گفتگوهاي صلح، (يعني عبدالرحمن بن سمره و عبدالله بن عامر رضي الله عنهما)، افراد سرآمد و قابل احترامي بودند، و اين، بيانگر آن‌است كه معاويه رضی الله عنه مصمم بوده تا به هر قيمتي كه شده، با حسن رضی الله عنه صلح نمايد. مدتي حسن رضی الله عنه و يارانش، كنترل اوضاع را در دست داشتند؛ چنانچه روايت بخاري رحمه‌الله و ساير روايات نشان مي‌دهد، سپاه حسن رضی الله عنه ، سپاهي قوي و توانمند بود. ترور نافرجام حسن رضی الله عنه ، نتيجه‌ي شرايط زماني دوران جنگ و صلح با معاويه رضی الله عنه بود؛ البته ديري نپاييد كه شايعه‌پراكن‌ها، شكست خوردند و شخصي كه اقدام به ترور حسن رضی الله عنه نموده بود، كشته شد. لذا دسيسه‌ي ترور حسن رضی الله عنه ، به معناي ضعف قدرت نظامي آن بزرگوار نيست. پيشتر چگونگي صلح حسن با معاويه رضي الله عنهما را مورد بررسي قرار داديم؛ چنانچه از نحوه‌ي صلح برمي‌آيد، اگر حسن رضی الله عنه داراي قدرت نظامي نبود، ديگر هيچ لزومي نداشت كه معاويه رضی الله عنه با حسن رضی الله عنه وارد مذاكره شود و شرايط مورد نظر آن بزرگوار را بپذيرد؛ بلكه در صورت ضغف نظامي حسن رضی الله عنه ، معاويه رضی الله عنه بدون هيچ دغدغه‌اي وارد كوفه مي‌شد و زمام امور را به‌دست مي‌گرفت و به هيچ‌يك از شروط حسن رضی الله عنه تن نمي‌داد.

آري! اين امكان، براي حسن رضی الله عنه فراهم بود كه با همكاري يارانش، جنگي تمام‌عيار بر ضد معاويه رضی الله عنه ترتيب دهد و زمام امور را به‌كلي به‌دست گيرد، اما از آنجا كه حسن رضی الله عنه ، به اخلاق اسلامي آراسته بود و همواره به صلح و اتحاد مسلمانان مي‌انديشيد، از اين‌رو گزينه‌ي صلح را انتخاب كرد و از جنگ، پرهيز نمود و بدين‌سان امت اسلامي را از فتنه و تفرقه، رهانيد.

خداوند متعال، حسن بن علي رضی الله عنه را واسطه‌ي ايجاد صلح و آشتي در ميان مسلمانان قرار داد؛ رسول‌خداص، پيشتر از اين رويداد مهم خبر داده و فرموده بود: (إن ابني هذا سيد، و لعل الله أن يصلح به بين فئتين عظيمتين من المسلمين)[25] يعني:‌«اين فرزندم، آقا و سرور است و چه بسا خداوند، به وسيله‌ي او، ميان دو گروه عظيم از مسلمانان، صلح و سازش برقرار سازد».

بي‌رغبتي حسن رضی الله عنه به رياست و فرمانروايي:

حسن بن علي رضی الله عنه ، اسوه و الگوي نيكي براي مسلمانان در زمينه‌ي بي‌رغبتي به رياست و فرمانروايي است؛ او، به دنيا و مقام‌هاي دنيوي پشت كرد تا به نعمت‌هاي جاويدان خداوند دست يابد و هيچ چشم‌داشتي جز رضاي خداي متعال، نداشت. زهد و بي‌رغبتي به جاه و مقام دنيوي، بر نفس، خيلي دشوار و ناگوار است و چه بسيار برادران‏، دوستان و خويشاونداني كه به‌خاطر پست و مقام دنيا، خون يكديگر را ريخته‌اند! اگر صفحات تاريخ را ورق بزنيم، با رخدادها و ماجراهاي شگفت‌انگيزي در اين زمينه، مواجه خواهيم شد. افرادي كه نسبت به مال و منال دنيا و لذت‌هاي جنسي و آميزشي، بي‌رغبت باشند، بسيارند، اما كساني كه نسبت به جاه و مقام دنيا، اظهار بي‌رغبتي نمايند، به‌مراتب، خيلي كم‌ترند. جاه‌طلبي و محبت جاه و مقام، آخرين صفت ناپسندي است كه از قلوب نيكان، بيرون مي‌رود. سفيان ثوري رحمه‌الله مي‌گويد: بي‌رغبتي به جاه و مقام را خيلي كم‌تر از بي‌ميلي به خوراكي‌ها، نوشيدني‌ها، مال و ثروت و لباس‌هاي فاخر، يافتم؛ اگر فرد جاه‌طلب، به خواسته‌اش نرسد، آشفته مي‌گردد و براي دستيابي به خواسته‌اش با تب و تاب تمام، تلاش و تكاپو و حتي جنگ و ستيز، مي‌نمايد. از اين‌رو از جاه‌طلبي و محبت رياست، بپرهيز كه محبت جاه و مقام در ميان مردم، خيلي بيشتر از محبت مال و منال است و اين، نكته‌ي پوشيده‌اي است كه تنها علماي بابصيرت و حاذق، آن را درك مي‌كنند و در ورطه‌ي آن، گرفتار نمي‌شوند. بنابراين مراقب خويشتن باش و مخلصانه، عمل نما كه به‌زودي، مردم، گرفتار اموري خواهند شد كه آرزوي مرگ، خواهند نمود.[26]

بدين‌سان حسن بن علي رضی الله عنه به ما آموخت كه بايد براي حفظ مصالح امت اسلامي و وحدت و يك‌پارچگي مسلمانان، از منافع شخصي و پست و مقام دنيا گذشت و خون و جان مسلمانان را پاس داشت. آري! كوتاه كردن آرزوها و دست كشيدن از آرزوهاي دور و دراز، ياد مرگ و زيارت قبور، كمك شاياني به انسان، براي رسيدن به مقام زهد و بي‌رغبتي به دنيا، مي‌نمايد. حسن رضی الله عنه ، يكي از طلايه‌داران زهد و تقوا، در دوران خويش بود و تمامي پله‌هاي ترقي در زمينه‌ي بي‌رغبتي به مال و مقام دنيا را پيمود. بر انگشتري آن بزرگوار، نوشته شده بود:

قدم لنفسك ما استطعت من ‏التقي إن المنية نازل بك يا فتي!

أصبحت ذافرح كأنك لا تري أحباب قلبك في المقابر و ‏البلي ‏

يعني: «اي جوان! تا مي‌تواني راه تقوا و پرهيزگاري در پيش بگير و اعمال نيك و شايسته، براي خويش، ذخيره كن كه هر آن، مرگت مي‌رسد. تو، آن‌گونه بي‌خيالي كه گويا دوستان و عزيزانت را نمي‌بيني كه طعمه‌ي مرگ و مصيبت‌ها گشته و در گورستان‌ها مدفون شده‌اند».

آري! حسن رضی الله عنه ، يكي از زهدپيشگان دوران خويش به‌شمار مي‌رفت؛ چنانچه دست از دنيا و جاه و مقام دنيا كشيد و با تمام وجود در راستاي دستيابي به رضايت و خشنودي پروردگارش، كوشيد. هرچند حسن رضی الله عنه به هيچ عنوان به‌دنبال اين نبود كه در چشم مردم، عزيز شود، اما خداي متعال، محبتش را در دل مردم انداخت و او را از عزت و شرافت فراواني در نگاه مسلمانان، برخوردار گردانيد. حسن رضی الله عنه ، به‌شدت از اينكه خود را در چشم و دل مردم جاي دهد، پرهيز مي‌نمود؛ زيرا از اين مي‌ترسيد كه اين امر، ميان او و آفريننده‌اش، فاصله بيندازد؛ خداي متعال، مي‌فرمايد:

«إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا» (مريم:96)

«بي‌گمان كساني كه ايمان مي‌آورند و كارهاي شايسته انجام مي‌دهند، خداوند مهربان، آنان را دوست مي‌دارد و محبتشان را به دل‌ها مي‌اندازد».

رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم فرموده است: (إذا أحب الله العبد قال لجبريل: قدأحببت فلاناً فأحبه، فيحبه جبريل علیه السلام ثم ينادي في أهل السماء: إن الله قد أحب فلاناً فأحبوه، فيحبه أهل السماء ثم يوضع له القبول في الأرض)[27] يعني: «هرگاه خداوند، بنده‌اي را دوست بدارد، به جبرئيل علیه السلام مي‌گويد: من، فلاني را دوست دارم؛ تو نيز او را دوست بدار. بدين ترتيب جبرئيل علیه السلام نيز آن بنده را دوست مي‌دارد و سپس در ميان اهل آسمان، بانگ برمي‌آورد: خداوند، فلاني را دوست دارد؛ شما هم او را دوست بداريد و بدين‌ترتيب اهل آسمان نيز آن بنده را دوست مي‌دارند و آنگاه مقبوليت و محبت وي، در (قلب اهل) زمين، نهاده مي‌شود».

به‌هر حال، كسي كه در پي شرافت اخروي باشد، به عزت و شرافت دنيا نيز دست مي‌يابد؛ هرچند در پي عزت و شرافت دنيا نباشد. جاه‌طلبي، و تلاش و تكاپو براي دستيابي به جاه و مقام دنيا، با عزت و شرافت اخروي، قابل جمع نيست و نمي‌توان آن را با عزت و شرف آخرت، يك‌جا نمود. البته خوشبخت، كسي است كه نعمت‌هاي جاويد و ماندگار آخرت را بر كالاي فناپذير و گذراي دنيا، ترجيح دهد.

ابوالفتح ستي، چنين سروده است:

أمران مفترقان لست تراهما يتشوقان لخلطة و تلاقي

طلب المعاد مع الرياسة و ‏العلي فدع الذي يفني لما هو باقي ‏

يعني: «رياست‌طلبي (و محبت جاه و مقام) و نيز طلب آخرت، دو امر متضاد و متناقض‌اند كه هيچ‌گاه قابل جمع، نيستند و يك‌جا نمي‌شوند؛ بنابراين نعمت‌ها و خوشي‌هاي فاني و زودگذر دنيا را به‌خاطر عزت و سعادت جاويدان و هميشگي آخرت، رها كن و آخرت را بر دنيا، ترجيح بده».

حسن بن علي رضی الله عنه با كناره‌گيري از خلافت، به ما آموخت كه چگونه به جاه و مقام دنيا، بي‌رغبت باشيم و به‌خاطر رضايت و خشنودي الله و در راستاي مصالح مسلمانان‏، از موقعيت‌هاي دنيوي دست بكشيم. آري! بدين‌سان، عزت و منزلت حسن رضی الله عنه ، افزايش يافت؛ حسن رضی الله عنه ، راز وارستگي و رهايي از خويشتنِ خويش را نمایان نمود. او، ايثار را معنا كرد و معلم و آموزگارِ ازخودگذشتگي گشت؛ وي، براي همه‌ي نسل‌ها، مدرسه‌ي ايثار را بنا نهاد تا در آن، درس گذشتن از خود و منافع شخصي، تدريس شود و همه، اين را بياموزند كه بايد حفظ جان و خون مسلمانان و نيز وحدت و يك‌پارچگي آنان را بر منافع شخصي خويش، ترجيح دهند. خلاصه اينكه حسن رضی الله عنه ، معلم و بلكه مدرسه‌ي ايثار شد و مايه‌ي عزت و افتخار امت اسلامي در طول تاريخ گرديد و تحسين همگان را برانگيخت.

حب جاه و مقام، آن‌قدر در دل برخي از مردم، جاي گرفته كه بسياري از آنان، براي رسيدن به پست و مقام دنيوي، با هم رقابت مي‌نمايند و در اين راستا، هر نيرنگ و حيله‌اي را به‌كار مي‌بندند و مال و ثروت فراواني براي ن
     
  
صفحه  صفحه 38 از 54:  « پیشین  1  ...  37  38  39  ...  53  54  پسین » 
مذهب
مذهب

شیعه مذهب واقعی یا مذهب ایرانی؟

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA