انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 47 از 54:  « پیشین  1  ...  46  47  48  ...  53  54  پسین »

شیعه مذهب واقعی یا مذهب ایرانی؟


مرد

 
امام سجاد(ع)باماهی که حضرت یونس رابلعیده بودسخن گفت وفرمود:ای ماهی قصه ی یونس رابرای ماتعریف کن !!!!!!!!!


ابن شهرآشوب درکتاب مناقب ازابوحمزه ثمالی نقل می کند:روزی نزدامام سجاد(ع)بودم که عبدالله بن عمرآمدوگفت:ای فرزندحسین.شماگفته اید:یونس که گرفتارماهی شد و آن مصایب را دید بخاطر این بوده که وقتی ولایت جدم بر او عرضه شد توقف کرد و دچار تردید شد؟ فرمود:بلی مادرت به عزایت بنشیند! {احتمالا این کلام به خاطرحالت توهین آمیزوتمسخراوبود} عرض کرد: آن را به من نشان بده اگر راست می گویی؟ امام سجاد(ع)دستور داد که او و من چشمهای خود را با دستمالی ببندیم. و بعد از مدتی فرمودند:چشم خود را باز کنید! ناگاه دیدیم کنار دریا هستیم و آب بشدت موج می زند. عبدالله بن عمر به وحشت افتاد و عرض کرد: ای سرور من! خونم به گردن شما است! شما را به خدا جان مرا حفظ کنید. امام چهارم سجاد(ع) فرمودند: از من دلیل و برهان خواستی؟ عبدالله دوباره گفت: اگر راست می گوییدب ه من نشان دهید؟ امام(ع) آن ماهی را صدا زد. فورا ماهی بزرگی سرخود را از دریا بیرون آورد که مانند کوهی بزرگ بود و می گفت:لبیک لبیک یا ولی الله(من در خدمتم چه می فرمایید ای ولی خدا؟) امام(ع) فرمود: تو کیستی؟ ماهی عرض کرد: ای سرور من! من ماهی یونس هستم . فرمود: قصه ی یونس رابرای ما تعریف کن .ماهی عرض کرد: خداوند تبارک و تعالی از زمان حضرت آدم تا جدت خاتم انبیا هیچ پیغمبری را به رسالت مبعوث نفرمود مگر اینکه ولایت شما اهل بیت را بر او عرضه داشت. هر کدام از آنها پذیرفت سالم ماند و از گرفتاری رها شد،ولی هر کدام توقف و تردید کرد گرفتار شد. آدم گرفتار نافرمانی شد،نوح دچار طوفان دریا شد ، ابراهیم گرفتار آتش شد، یوسف به زندان افتاد ،ایوب مبتلا به انواع بلاها شد،داوود آن خطا را مرتکب شد، تا زمان یونس فرا رسید، خداوند تبارک و تعالی به او وحی فرمود: ای یونس! ولایت امیرالمومنین علی(ع) و امامان ازنسل او را بپذیر. یونس عرض کرد:چگونه کسی را که ندیده ام و نشناخته ام ولایتش را قبول کنم؟ و از میان قوم خود(غضبناک)بیرون رفت. خداوند تبارک و تعالی به من دستور داد که یونس را ببلعم ولی استخوانهای او را سست و ضعیف نکنم بلکه سالم نگه دارم، مدت چهل شبانه روز در شکم من ماند و در میان دریا و تاریکی های سه گانه صدا میزدلا اله الاأنت إنی کنت من الظالمین)جز تو خدایی یکتا و یگانه نیست، تو پاک و منزهی و من ازستمکارانم؛ ولایت امیرالمومنین علی(ع) و امامان از فرزندان او را قبول کردم. پس چون به ولایت شما ایمان آورد پروردگار عالم دستور داد تا او را در ساحل دریا بیندازم...!

لینک
     
  
مرد

 
امير المومنين عليه السلام گويد : نخستين چهار پايي که از اين عده مرد ،همان الاغ پيامبر بود که عفير نام داشت. ساعتي که پيغمبر صلي الله عليه و آله در گذشت، آن خر نيز افسارش را پاره کرد و تاخت تا در محله قبا برسرچاه بني خطمه رسيد. خود را در آن افکند و همان چاه گورش گشت. و روايت شده که امير المومنين عليه السلام فر مود : اين الاغ با پيغمبر صلي الله عليه و آله بسخن در آمد و گفت : پدر و مادرم به قربانت ، پدرم از پدرش ، و او از جدّ بزرگوارش ، و او از پدرش نقل کرد که او با جناب نوح در کشتي بوده و نوح برخاسته و دست به کفل او کشيده و گفته: از پشت اين الاغ، الاغي آيد که سيد پيغمبران بر آن سوار شود. خدا را شکر که مرا همان الاغ قرار داد."( اصول کافي، کتاب الحجه، باب ما عندالامه من رسول اله و متاعه ).

آمتیس میگم این روایت رجال حدیث داره پس میشه بهش اعتنا کرد
     
  
مرد

 
امام صادق فرمود هر روایتی از ما برای شما نقل کردند انرا با قران و عقل و فطرت مقایسه کنید اگر همحوانی داشت عزیزش دارید و اگر هم خوانی نداشت انرا دور بیاندازید

از این رایات همه جا هست منتها خواننده باید عاقل باشه

البته به جهت خنده

در صحیح بخاری آمده است که وقتی به رسول اکرم وحی نمی رسید، تصمیم به خود کشی می گرفت؛ می رفت بالای کوه و می خواست خودش را از بالای کوه پرتاب کند پائین. می گوید سه بار رسول اکرم تصمیم به خودکشی گرفت؛ وقتی جبرئیل این وضعیت را دید، دلش به حال رسول اکرم سوخت و برایش وحی فرستاد:
فتر الوحی فترة حتى حزن النبی فیما بلغنا حزنا غدا منه مرارا کی یتردى من رؤوس شواهق الجبال

صحیح البخاری – البخاری – ج ۸ – ص ۶۸- دارالفکر
عمدة القاری – العینی – ج ۲۴ – ص ۱۲۷- دار إحیاء التراث العربی
المصنف – عبد الرزاق الصنعانی – ج ۵ – ص ۳۲۳- منشورات المجلس العلمی
الدرر – ابن عبد البر – ص ۳۳
تفسیر الثعلبی – الثعلبی – ج ۱۰ – ص ۲۴۳- دار إحیاء التراث العربی
تفسیر ابن کثیر – ابن کثیر – ج ۴ – ص ۵۶۴- دار المعرفة
سیر أعلام النبلاء – الذهبی – ج ۲ – پاورقى ص ۱۱۵- مؤسسة الرسالة
البدایة والنهایة – ابن کثیر – ج ۳ – ص ۶- دار إحیاء التراث العربی
إمتاع الأسماع – المقریزی – ج ۳ – ص ۱۳­- دار الکتب العلمیة
عیون الأثر – ابن سید الناس – ج ۱ – ص ۱۱۵- مؤسسة عز الدین
السیرة النبویة – ابن کثیر – ج ۱ – ص ۳۸۶- دار المعرفة
سبل الهدى والرشاد – الصالحی الشامی – ج ۱ – ص مقدمة المحقق ۱۵- دار الکتب العلمیة
السیرة الحلبیة – الحلبی – ج ۱ – ص ۴۲۱- دار المعرفة


با توجه به اینکه ابوبکر و عمر کارنامه روشن و درخشانی نداشتند همواره اهل سنت فظیلت سازی های عجیب میکردن



ابوبكر سالخورده تر از پيامبر

اززبان يزيد بن اصم آورده كه پيامبر (ص) به ابوبكر گفت من از تو بزرگترم يا توازمن ؟ابوبکر پاسخی نداد

آنگاه پیامبر ادامه داد . بلكه تو از من بزرگتر وارجمند تر و نيكو تري و من از تو سالمندترم .


اين گزارش را ابن ضحاك آورده و ابو عمر نيز دراستيعاب آن را ياد كرده -22/127و

سيوطي درتاريخ الخلفا ، ص 72 به نقل از خليفه بن خياط و احمد بن حنبل و ابن عساكر

اميني گويد : به شگفت نمي آيي از دروغي كه آن را كرامت ابوبكر شناخته اند ؟ يزيد بن

اصم كه روزگار پيامبر (ص) رادرنيافته چگونه روايت او از وي درست است ؟ مگر نه

اين مرد درسال 103يا 104 يا 101 در 73 سالگي مرده ؟ پس زاده شدن او روزگاري

چند پس از درگذشت پيامبر(ص) بوده .

وانگهي كي ابوبكر سالخورده تر از پيامبر بوده با آنكه او (ص) در عام الفيل متولد شد

و ابوبكر سه 3 سال پس از عام الفيل كه سعيد بن مسيب گفته ابوبكر با روزگاري كه

بجانشيني پيامبر گذراند عمري برابر با رسول خدا (ص) يافت ودر شصت و سه سالگي

كه به سن پيامبر (ص) رسيد بمرد .
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
شیطان خدا را به آبروی ابوبکر و عمر قسم میدهد


تا حالا بهری پاتر دیدین...این از بن تن هم تخیلی تره



ارمغان ابوبكر براي دوستدارانش

از زبان عكرمه - و اواززبان ابن عباس - آورده اند كه گفت حضرت اميرالمومنين علي عليه السلام

گفت من نزد رسول خدا (ص) نشسته بودم و كسي ديگر با ما نبود مگر خداي عزوجل پس او گفت علي!مي

خواهي سرور پيران بهشتي را به تو بشناسانم كه روز قيامت از همه ي آنان نزد خدا مقام و منزلتي بلند

تر دارند ؟ گفتم آري بجان تو اي رسول خدا (ص) گفت اين دو مرد آينده اند .

علي گفت من نگاه كردم ابوبكر و عمر را ديدم سپس ديدم رسول خدا (ص) لبخندي زد وانگاه چين بر پيشاني افكند تاپاي به مسجد نهادند ابوبكر گفت اي رسول خدا چون ما به سراي بو حنيفه نزديك شديم برروي ما لبخندزدي و سپس چين بر پيشاني افكندي ، اي رسول خدااين را چه سبب بود ؟ رسول خدا (ص) گفت چون شما به كنار سراي بو حنيفه رسيديد ابليس به شما برخورد ودرروي شما نگريست و سپس هردو دست خود رابرآسمانبرداشت ، شما اورا نمي ديديد و سخنش را نمي شنيديد ولي من هم او را مي ديدم وسخنش را مي شنيدم كه دعامي كرد و مي گفت با خدايا من ازتو درخواست مي كنم كه به آبروي اين دو مرد سوگند مرا به شكنجه اي كه براي دشمنانشان آماده كرده اي شكنجه نكن ابوبكر گفت اي رسول خدا كيست كه ما را دشمن دارد با آنكه ما به توگرويديم و به تو ياري كرديم و آنچه از نزد خداي جهانيان آوردي به آن اعتراف كرديم گفت آري اي ابوبكر در آخرالزمان گروهي آشكار شوند كه ايشان را ، رافضيان گويند ، حق را طرد و رفض مي كنند و قرآن را به گونه اي نادرست تاويل مي نمايند ، خداي عزو جل آنان را در كتاب گرامي خود همانجا ياد كرده كه مي گويد :



کی بود میگفت پیامبر علم غیب نداره ؟؟؟؟؟


كلمه ها را از معاني آن مي گردانند او گفت اي رسول خداكسيكه مارا دشمن دارد خدا او راچه كيفري مي دهد گفت ابوبكر برايت همين بس كه ابليس - كه خدايتعالي لعنتش كند - از خدا امان مي خواهد كه او را به كيفري كه براي دشمنان شما آماده كرده كيفر نكند گفت اي رسول خدا اين كيفر كسي است كه مارادشمن دارد ولي پاداش كسيكه مارا دوست دارد چيست رسول خدا (ص) گفت بايد خود شما ارمغاني از كارهايتان به آنان بدهيد ابوبكر گفت اي رسول خدا من خدا و فرشتگان او را گواه مي گيرم كه يك چهارم ( 4/1 ) از پاداش همه ي كارهايم رااز آغاز مسلمانيم تا پايان عمر به آنان اهدا مي كنم عمر گفت اي رسول خدا من نيز همين طور ، رسول خدا (ص) گفت اين رابخط خودتان بنويسيد . حضرت اميرالمومنين علي عليه السلام گفت : ابوبكر دواتي شيشه اي بگرفت و رسول خد ا(ص) به او گفت بنويس او نوشت :

بسم الله الرحمن الرحيم چنين گويد بنده ي خدا - عتيق بن ابي قحافه كه من خدا و رسول او و همه ي مسلمانان حاضر را گواه گرفتم كه يك چهارم(4/1) از پاداش همه ي كارها يم را از آغازمسلماني ام تا پايان عمر بخشيدم به كساني كه مرا درزندگاني اين جهان دوست دارند . و اين دستخط را نيزبراي همين نگاشتم . گفت : سپس عمر نامه را بگر فت و مانند آن را بنگاشت و چون قلم از نگارش فراغت يافت جبرئيل (ع) فرود آمد و گفت اي رسول خد ا پروردگار تو را سلام مي رساند وبادرود و احترام ، تو را ويژه مي دارد و مي گويد : آنچه دودوستت نوشته اند بده . رسول خدا (ص) گفت : آن همين است جبرئيل آن را بگرفت وبه آسمان برد و سپس به نزد رسول خدا (ص) برگشت و رسول خدا (ص) او را گفت جبرئيل آنچه گرفتي از من كجا است ؟ گفت آن نزد خداي تعالي است كه خدا نيز زمينه ي ان را گواهي كرد و حاملان عرش ومن وميكائيل و اسرافيل را نيز به گواهي گرفت و خداي تعالي گفت : آن نزد من خواهد بود تا

ابوبكر و عمر درروز قيامت به وعده اي كه دادند وفا كنند .

عمده التحقيق از عبيدي مالكي ص 105 – 107

اميني گويد : من نمي خواهم در تخطئه اين روايت كه به افسانه هاي داستانسرايان و قصه هاي پنداري مي ماند سخن دراز كنم زيرا هر بخشي از آن گواهي راستين است بر نادرستي اش .

اكنون با من بياييد تا معني آيه ي كريمه را كه در اين داستان درباره ي رافضيان شمرده از خود قرآن در بياوريم كه دردو جاي آن وجود دارد :

1- بعضي از آن ها كه دين يهود دارند كلمه هارااز معاني آن مي گردانند مي گويند شنيديم و نافرماني كرديم سوره ي نساء آيه ي 46

2- خدااز پسران اسرائيل پيمان گرفت و از آنها دوازده مراقب برانگيختيم و خدا گفت من با شمايم اگر نماز بپاداشتيد و زكات داديد و بفرستادگان من گرويديد و تقويتشان كرديد و خدا را وامي نيكو داديد گناهان شما را مي پوشانم ودربهشت ها كه جوي ها در آن روان است داخلتان مي كنم و هركه پس از اين كافر شود ميان راه گم كرده است و بسزاي پيمان شكني شان لعنتشان كرديم و دل هايشان سخت كرديم تا كلمه ها رااز معاني آن مي گردانند و از آنچه بدان پندشان داده اند قسمتي رااز اد برده اند سوره ي مائده آيه ي 12و13

آيا از اين تحريف و دستبرد به شگفت نمي آئي كه آنچه را در نص قرآن حكيم بعنوان تحريف يهوديان و بني اسرائيل دركلام خدا شمرده است به كساني نسبت داده كه هنوز بوجود نيامده بودند و مادر روزگار بايد بعدها آنان را بزايد . از رسول خدا (ص) دور است كه چنان سخناني گفته باشد و اين ها را كساني برزبان آورده اند كه در پرتگاه هاي كين توزي و هوس ها و دلبخواه ها سرنگون شده بودند و آمده اند اين زشتي هارا به گروهي ازمومنان بسته اند كه از پيامبر درستكار پيروي كرده و به راه راست افتاده اند و به سخنان پاكيزه راه يافته و به راه خداي ستوده راه يافته اند و آنكه بدين خدا چنگ زند راستي كه به راه راست راه يافته است .

کتاب الغدیر / علامه امینی / نشر بنیاد بعثت
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
پاداش پيامبر (ص) وا بوبكر

اززبان علي بن ابيطالب آورده اند كه گفت شنيدم رسول خدا (ص) به ا بوبكر

مي گفت ابوبكر ! خداوند به من پاداشي برابر با پاداش همه ي آن كسان داده

است كه از آغاز خلقت آدم تا هنگام بعثت من باو گرويده اند وخداوند به تو

پاداشي برابر با پاداش همه ي آن كساني داده است كه از آغاز بعثت من

تاروز رستاخيز به او گرويده اند .چنانچه در رياض النضره – 1/129 – آمده

اين گزارش ر خلعي و ملا آورده اند . خطيب بغدادي نيز در تاريخ خود -5/53-

آن را از طريق احمد بن محمد بن عبيدالله ، ابوالحسن تمار مقري آورده



خدا از ابوبكر حيا مي كند

از زبان انس بن مالك آورده اند كه گفت : زني از انصار بيامد و گفت اي

رسول خدا همسرم در مسافرت است و من به خواب چنان ديدم كه نخل خانه ام

بيفتاد گفت مي بايد شكيبا باشي چرا كه ديگر هرگز اورادر كنار خود نخواهي

يافت زن گريان بدر شد و ابوبكررا ديد و اورااز خواب خود آگاهي داد ولي

سخن پيامبر(ص)را براي او باز نگفت او گفت برو كه همين امشب در كنارت

خواهد بود او انديشناك در سخن پيامبر (ص) و ابوبكر به خانه رفت و چون

شب شد همسرش بيامد پس به نزد پيامبر (ص) شد و اورا از آمدن همسرش

آگاهي داداو نگاهي طولاني به وي افكند پس جبرئيل بيامد و گفت محمد !

آنچه تو گفتي راست بود ولي چون ابوبكر گفت: او همين شب در كنار تو

خواهد بود خدااز او شرم داشت كه برزبان او دروغي گفته شود چون او

صديق است و از همين روي بود كه براي پاسداري از آبروي وي آن مرده

بود زنده كرد . نزهه المجالس 2/184




پهناي بهشت بوبكر

صفوري درنزهه المجالس – 2/183- مي نويسد :درحديث چنان ديدم كه

فرشتگان زيردرخت طوبي گرد آمدند پس فرشته اي گفت دوست داشتم

خداي تعالي نيروي هزارفرشته را بمن دهد و پرو بال هزارپرنده را ارزاني

من دارد تا پيرامون بهشت بپرواز درآيم و به منتهاي آن برسم . پس خداوند

آنچه وي مي خواست بدو بخشيد و او هزارسال در پرواز بود تانيروي او برفت

و پرهايش بريخت و لي خداوند تعالي نيرو و بال ها را بوي بازگردانيدتاهزار

سال ديگر در پرواز گذراند تانيروي او برفت و پرهايش بريخت و براي سوم بار

خداي متعال نيرو و بالها رابه وي داد تاهزارسال ديگرراهم درپرواز گذراند

تاباز نيروي او برفت و و پرهايش بريخت و آنگاه گريان در آستانه ي كاخي

افتاد و يكي از حوران به او نزديك شد و گفت اي فرشته چه شده كه تورا گريان

مي بينم ؟ اينجاجاي گريه و اندوه نيست جاي شادي و خوشدلي است پاسخ داد

چون من در توانايي خدا با وي به معارضه برخاستم .آنگاه اورا از داستان خود

آگاهي داد و گفت : توخودرادر پرتگاه افكنده اي آيا مي داني دراين سه هزارسال

چقدرراه را با پرواز پيموده اي گفت نه گفت به عزت پروردگارم بيش از يك

ده هزارم از آنچه خداي تعالي براي بوبكر صديق (ض) آماده كرده نپيموده اي .

اين گزارش را جرداني هم در مصباح الظلام 2/25 آورده است .
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
زن

andishmand
 
کاربرانی که در این تاپیک پست میذارند توجه کنند: از این به بعد
- سر فصلها رنگ بندی شده باشه .
- هر پستی که خارج از موضوع تاپیک ، کل کل و بی ربط باشه فورا" پاک خواهد شد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
مرد

 
شبهه استناد به حدیث قرطاس


در حدیث قرطاس پیامبردر بيماری وفاتش هنگامی که صحابه اطرافشان بودند، می فرماید: قلم و دوات بیاورید تا برای شما چیزی بنویسیم که بعد از من گمراه نشوید.(شیعه معتقد است پیامبر اسلام قصد داشته خلافت و جانشینی علی را کتابت کند، ولی عمر و یارانش متوجه این موضوع شده اند و جلوی تحقق این امر را گرفته اند!!) متن حدیث بصورت زیر روایت شده است: «حدثنا علی بن عبد الله قال حدثنا عبد الرزاق اخبرنا معمر عن الزهری عن عبد الله بن عبد الله بن عتبه عن ابن عباس قال: لما حضر رسول الله صلی الله علیه وسلم و فی البیت رجال فقال النبی صلی الله علیه وسلم: هلموا اکتب لکم کتابا لاتضلوا بعده قال بعضهم: ان رسول الله قد اغلبه الوجع عندکم القرآن، حسبنا کتاب الله» (صحیح بخاری 2/638)

- مطلبی را که پیامبر صلی الله عليه و سلم قصد بیان آنرا داشته(خلافت به زعم تشیع) از دو حالت نمی توانسته بیرون بوده باشد، یا اینکه این مطلب جزء وحی و خود آیات قرآنی بوده و یا اینکه سخن خود نبی اکرم بوده است. بطور حتم مورد اول مد نظر هیچکس نیست، چون اگر آن مطلب خلافت علی بوده بنابراین آیه قرآنی نبوده است، چون قرآن نزد شیعه و سنی همین قرآن فعلی است که در آن بحثی نیست و البته آیه ای پیرامون جانشینی علی در آن نمی باشد. تنها می توان گفت آن مطلب(یعنی خلافت علی به زعم تشیع) سخن نبی اکرم بوده است، خوب آیا این نوعی اهانت به قرآن نیست؟ چطور سخن پیامبر می توانسته امت را از گمراهی نجات دهد ولی خود قرآن و کلام الهی نمی توانسته چنین کاری بکند؟! یعنی خلافت علی از این همه آیات مندرج در قرآن بیشتر هدایت بخش است؟!!

پس مطلب مورد نظر در حدیث قرطاس، خلافت علی نبوده است.(و اصولا نمی توان این سخن و مطلب مهم یعنی خلافت را براحتی جزء حدیث کنید. چون احادیث، ظنی الصدورند ولی قرآن قطعی است و در میان احادیث موارد جعل بسیارند ولی وعده حفظ قرآن در خود قرآن آمده و بنابراین مطلبی که جلوی گمراهی امت را می گیرد، باید در خود قرآن ذکر شود و البته آیه ای پیرامون خلافت حضرت علی در قرآن نیست)
- شیعه معتقد است دو ماه قبل از این جریان پیامبر صلي الله عليه وسلم در غدیر خم به دستور الهی علی عليه السلام را به خلافت برگزیده و حتی بیش از صد هزار نفر در آنجا با او بیعت کرده اند. خوب آیا اگر مردم بیعتی بدان مهمی را فراموش کرده اند پس چه اهمیتی به یک نوشته می داده اند؟!! تازه نوشته ای که جلوی عده ای خاص بیشتر نبوده و نه جلوی صد هزار نفر!!

- اگر این مطلب جزء دین بوده پس چطور پیامبر صلي الله عليه وسلم بخاطر سخن یک نفر آنرا بیان نکرده است؟!! مگر جانشینی یکی از اصحاب از شکستن بتها و موارد دیگر مهمتر بوده؟!! چطور پیامبر در مکه و در محاصره کفار و مشرکین نهراسید و سخنان الهی را بیان نمود؟! چطور از ابوجهل و ابولهب نترسید و همه سخنان خود را گفت ولی اینجا بخاطر سخن یک نفر سکوت کرده و امر الهی را نرسانده است؟!!!! این سخن مخالف با این آیه است:

يَا أَيُّهَا الرَّ‌سُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّ‌بِّكَ ۖ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِ‌سَالَتَهُ ۚ وَاللَّـهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» (مائده 67)

در این آیه آمده که مطلب را ابلاغ کن و تاکید شده که از گزند مردم حفظ می شوی، بنابراین چنانچه دستوری پیرامون خلافت علی بوده قطعا پیامبر صلي الله عليه وسلم آنرا بیان می کرده است، ولی شیعیان می گویند پیامبر بخاطر سخن عمر سکوت کرده و ابلاغ و دستور پیرامون خلافت الهی علی را مسکوت گذاشته و مکتوب نکرده است!!
- در این حدیث، پیامبر امی می فرماید: اکتب، یعنی برایتان بنویسم در صورتیکه باید می گفته املی، یعنی برایتان املاء کنم. بیان چنین مواردی، کل نبوت را زیر سوال خواهد برد چون اسلام ستیزان نیز همین عقیده را دارند که پیامبر اسلام نزد اهل کتاب و دیگران می رفته و این آیات الهی را از آنها آموخته است، یعنی در واقع امی نبوده است!! ( دقت کنید که علی پیامبر اسلام را افصح عرب می دانسته )

- پیامبر صلی الله عليه وسلم با لغت اهل حجاز صحبت می کردند و الفاظی که در حدیث است بطور هلمّوا، صیغه جمع استعمال شده، مخالف با عادت و روش ایشان است زیرا که اهل حجاز کلمه هلمّ (صیغه مفرد) را برای تثنیه و جمع بطور یکسان استعمال می کردند ولی در حدیث، صیغه هلمّوا که لغت بنی تمیم است بکار رفته است.

- پیامبر صلي الله عليه وسلم شخصی بوده که فرماندهی هشتاد غزوه و جنگ را بر عهده داشته و حتی نظر شخصی خود را نیز بیان می کرده چه برسد به دستورات الهی و امور مربوط به دین، پس چرا باید بترسد یا قهر کند و نگوید!

- آیا پیامبر صلی الله عليه وسلم فرموده می خواهم برایتان مطلبی بگویم ولی در انتها آن مطلب را نگفته؟! پس یعنی امت گمراه شده اند چون آن مطلب بیان نشده است و در واقع هم اکنون نیز ما گمراه هستیم!!!!

- ابن عباس راوی حدیث در آن زمان کم و بیش، حدود 10 سال داشته که وجود این طفل در آن اتاق و بین کبار صحابه و در محضر پیامبر که بیمار بوده و لحظات آخر زندگی خود را می گذرانده، غیر معقول است.

- شیعیانی که می گویند چرا اصحاب صدایشان را در محضر پیامبر صلي الله عليه وسلم بلند کردند؟ و چرا پیرامون این قضیه در مقابل پیامبر با یکدیگر مشاجره کردند؟ خوب در اینصورت علی و یارانش نیز در برابر پیامبر صلي الله عليه وسلم با اصحاب دیگر مشاجره کرده اند و بنابراین آنها نیز مقصر هستند و ایراد شما به خود شما بر می گردد.
- شیعیان به عمر اعتراض دارند که او متوجه مقصود پیامبر شده و فهمیده که ایشان می خواهند جانشینی و خلافت علی را کتابت کنند و به همین خاطر جلوی وقوع این امر را گرفته است!!! ما می گوییم حضرت عمر از کجا متوجه این موضوع شده؟!! مگر علم غیب داشته؟!! مگر از افکار و ضمیر انسانها آگاهی داشته است؟!!!!
- چرا علی و یا یکی از طرفدارانش قلم و دوات را نیاورده اند؟!! لابد همه از عمر می ترسیده اند؟!!!! شما که می گویید عمر ترسو بوده و در جنگها فرار می کرده، چرا اینجا آنهمه انسان شجاع از این انسان ترسو می ترسند؟!!!
- این مطلب مهم در انتها بیان نشده است، پس هیاهوی شما برای چیست؟! شاید اصلا خلافت ابوبکر مد نظر بوده و یا مطلبی دیگر بوده است. فراموش نکنید نمی توانید بگویید در کتب دیگری از شیعه آمده که پیامبر صلي الله عليه وسلم پس از بیرون کردن اصحاب آن مطلب را به علی و دوستان خاص خود گفته است، چون فعلا بحث پیرامون این حدیث(حدیث قرطاس) است که دائما مورد استناد شماست.
- خلافت و امامت موجود در تشیع از مهمترین اصولی است که حتی از نبوت هم بالاتر است، پس چنین اصل مهمی می بایست در قرآن بشکل صریح بیان شود تا حجت بر همه تمام گردد نه اینکه در لحظات آخر عمر و در بستر بیماری باشد و تازه در انتها بیان نشود.
- در حدیث مورد استناد شما (در صحیح بخاری) آمده که: بعضی چنین گفتند(فقال: بعضهم)(فقالوا: أهجر رسول الله) و جاهایی که فقال عمر می باشد، چنین ذکر شدهإنّ النّبى قد غلب عليه الوجع)(صحيح بخارى، كتاب المرضى، باب 17، ح 1) پس شما چگونه جمله هذیان گفتن را به عمر نسبت می دهید؟!! در ضمن ما کاری با محاسبات و معادلات شما نداریم که احادیث مختلف را کنار هم می چینید و سپس نتیجه گیری می کنید که عمر این جمله را گفته است، بلکه باید صریحا نام عمر و جمله مربوطه را بیاورید.
- اگر شما مخالفت صحابه را برای کتابت دلیل بر عدم ایمان ایشان می دانید پس علی هم در جریان صلح حدیبیه حاضر نشد به دستور پیامبر صلي الله عليه وسلم عمل نموده و نام ایشان را پاک کند.(ارشاد مفيد صفحه 60)(اعلام الوري صفحه 106)

خواننده گرامی توجه کند که مراجع و منتقدین می آیند و پاسخهای بی ربطی را ارائه می دهند، از جمله: در پاسخ به اینکه چرا علی که آنجا بودند کاری و حرکتی صورت ندادند، می گویند: این بخاطر حرمت پيشي گرفتن بر رسول خدا بوده و حضرت علی همواره تابع محض و دنباله‌رو رسول خدا بوده و هرگز نه در گفتار و نه در عمل بر پيامبر خدا پيشى نگرفته است و اگر علی جواب آن‌ها را مى‌داد و بر آوردن دوات و قلم اصرار مى‌ورزيد، مجبور بود كه با آن‌ها به نزاع بپردازد و نزاع و درگيرى درحضور رسول الله شايسته نبود.
در جواب به مراجع و منتقدین می گوییم: صحبت از اجرای دستور نبی اکرم است و مگر پیامبر نفرموده که برای من قلم و دوات بیاورید؟ خوب سوال ما نیز همین است که چرا علی اینکار را نکردند؟ و اما مذهب شما همیشه گرفتار تناقضات خود می شود، چونکه در بند دیگر سوال ما از شما آمدهکه چطور علی و یارانش نیز در برابر پیامبر با اصحاب دیگر مشاجره کرده اند؟ و بنابراین آنها نیز مقصر هستند و این ایراد به خود شما باز می گردد.) آنوقت شما ناگهان در اینجا می گویید که ایشان مشاجره نکرده اند و حرمت رسول خدا را نگه داشته اند، خوب ما می پرسیم: پس مشاجره اصحاب با چه کسی بوده است؟ و طبق این سخن پس مشاجره ای در آنجا صورت نگرفته است. اگر هم بگویید یاران علی مشاجره کرده اند و نه خود ایشان!! باز می پرسیم که چرا علی دستور پیامبر را اجرا نکردند؟
و چرا آن یاران بجای مشاجره کردن، قلم و دوات را نیاوردند؟ و اینکه چرا علی، یاران خود را از مشاجره کردن بر حذر نداشته است؟(و مگر در زمان حیات رسول اکرم دو باند و دو جبهه وجود داشته: یاران علی و یاران پیامبر!!!)

و اما مراجع در پاسخ به سن کم ابن عباس(راوی این حدیث) می گوینداما گویا فراموش کرده‌اید که کتب روایی اهل تسنن بیش از 1600 حدیث از ابن عباس نقل کرده‌اند و اگر قرار باشد ما این روایت را به دلیل سن ایشان در زمان وفات رسول زیر سوال ببریم، باید تمام آن 1600 حدیث نقل شده توسط ابن عباس در ابواب فقه، تاریخ و تفسیر که فقهای اهل سنت در گذر زمان بهآنها استناد کرده‌اند، را نیز رد کنیم! آیا علمای اهل تسنن حاضر به انجام چنین کاری هستند؟! آيا بعد از اين چيزي از فقه، تفسير و ... برای اهل سنت باقی می ماند.)
در پاسخ به مراجع می گوییم: شما خودتان را به خواب زده اید و متاسفانه بیدار نمی شوید، شما در اینجا دست به قیاسی نابجا و مسخره می زنید، چون موارد مربوط به فروع دین و احکام فقهی را با اصل امامت و جانشینی رسول الله صلي الله عليه و سلم مقایسه می کنید که نزد شما از اصول بسیار مهم و اساسی است که حتی آنرا از نبوت هم بالاتر می برید، پس نمی توان حدیث قرطاس و برداشت شما از آن را با سایر مسائل و احادیث قیاس کنید و سوال ما نیز از شما همین بوده: که وجود این طفل در آن اتاق و بین کبار صحابه و در محضر پیامبر که بیمار بوده و لحظات آخر زندگی خود را می گذرانده، غیر معقول است. یعنی در محضر رسول الله و هنگام بیان اصلی به این مهمی، این طفل آنجا در بین صحابه چه می کرده؟ و جالب که همین طفل نیز تنها راوی حدیثی به این مهمی شده است (و بقیه بزرگترها بعدها به این واقعه بسیار مهم کوچکترین اشاره ای نکرده اند در حالی که 110 نفر واقعه غدیر را بازگو کرده اند!!!) آنگاه شما این مسائل و پرسشها را رها کرده اید و رفته اید سراغ مواردی دیگر که اصلا ربطی به موضوع ما ندارند و در واقع خودتان را به خواب زده اید.

مراجع رافضی در پاسخ به اینکهچطور ممکن است که در طول کمتر از 70 روز از روز واقعه غدیر تا وفات پیامبر این تعداد انسانی که آنجا حضور داشتند این واقعه را فراموش کنند؟) می آیند و مطالب و بندهای مختلفی را عنوان می کنند که انسان از خواندن آنها به خنده می افتد، همچون: حب قدرت و رياست بسيارى از بزرگان مهاجرين و انصار!!(احتمالا این مراجع، آیات بسیاری را که در مدح این مهاجرین و انصار نازل شده است را ندیده اند و یا نخواسته اند که ببینند و چطور است که این اصحاب در ابتدا از جان و مال و خانه و کاشانه و خویشان خود گذشتند، ولی در اینجا ناگهان یک شبه، حب قدرت گرفتند؟!!) وجود نفاق و اختلاف در ميان بزرگان قوم!! وجود اختلاف و كينه هايى از گذشته در بين مسلمانان، سست ايمانى تازه مسلمانان!!(لابد منظور مراجع از سست ایمانی،80 آیه ای است که در مدح مهاجرین و انصار و ایمان ایشان نازل شده) وجود كينه ها و دشمنى هاى برخى با على(ع)!!(احتمالا منظور مراجع ، عمر است که علی دائم به او مشورت می داده و از رفتن به جنگ و کشته شدن او جلوگیری کرده و در مدینه جانشین او شده و دخترش را نیز به او داده و عمر نیز مرتب از او تعریف و تمجید می کرده و می گفته: اگر علی نبود عمر هلاک می شد و....، واقعا که عجب دشمنانی بوده اند؟!!)

نگرانى گروهى از اشراف از ادامه راه رسول اللّه به وسيله اميرالمؤمنين(ع) و عدالت وى، حيله گرى و خدعه برخى از افراد و ايجاد جوّ متشنّج و آلوده بعد از پيامبر و...(ما می پرسیم: چگونه مردم بیعتی بدان مهمی را فراموش کرده اند؟ مراجع به حیله گری و خدعه برخی از افراد اشاره می کند!! دقت کنید تمام توهمات بدون سند و دلیل و مدرک است: فقط خواب و خیال و وهم!!!)ريشه كن نشدن رسوم قبيله اى و عصبيت جاهلى!!(کسی نیست بگوید: پس چگونه توانستند اسلام نوپا را تا آن مرحله برسانند و با کفار و مشرکین مقابله و جهاد کنند، آنوقت در انتها بر سر مسئله ساده جانشینی، ناگهان جاهل شدند؟!!)

و اما در پاسخ به اینکهاگر شما مخالفت صحابه را برای کتابت دلیل بر عدم ایمان ایشان می دانید پس علی هم در جریان صلح حدیبیه حاضر نشد به دستور پیامبر عمل نموده و نام ایشان را پاک کند.) مراجع می گویند: (در جريان صلح حديبيه نيز ما موردي نداريم كه حضرت علي از پيامبر صلی الله عليه و سلم اطاعت نكرده باشد، بله وقتی مشركان قبول نكردند كه بعد از نام پيامبر عنوان و لقب(رسول الله) ذكر شود و خواستار پاك نمودن آن شدند و پيامبرنيز قبول كرد كه حذف گردد. حضرت علی كه نويسنده صلح نامه بودند عرض كرد: مرا يارای چنين جسارتی نيست كه رسالت و نبوت تو از پهلوی نام مباركت محو كنم.پيامبرصلي الله عليه وسلم از علی خواست كه انگشت ايشان را روی آن بگذارد تاشخصاً آن را پاك كند. حال اگر کسی ذره ای انصاف داشته باشد می گوید اين در واقع نشان دهنده كمالادب امام علي نسبت به ساحت پيامبر اكرم است نه مخالفت با آن !!)
در پاسخ به مراجع باید گفت: شما در مواردی که می خواهید به نفع خویش بهره برداری کنید(همچون همین حدیث قرطاس) می آیید و سخن رسول اکرم صلي الله عليه وسلم را دستوری الهی و صد در صد لازم الاجرا معرفی می کنید و می گویید پیامبر ما ینطق عن الهوی بوده و چرا از دستور ایشان سرپیچی شده است؟ ولی زمانیکه به صلح حدیبیه می رسید، می گویید حضرت علی از شدت احترام و علاقه دستور پیامبر را انجام نداده است!!!

و در اینجا ناگهان همه قوانین و استدلالات قبلی خود را فراموش می کنید. باید گفت: ما کاری با نیت علی نداریم، سوال ما واضح و روشن است و می پرسیم که چرا علی از دستور نبی اکرم پیروی نکرده است؟ چطور در اینجا به آیات و قوانینی همچون اطیعوا الرسول و ماینطق عن الهوی اعتنا نمی کنید؟ چطور این آیات در اینجا صادق نیستند؟ لابد چون این دستورات در اینجا به ضرر شما تمام می شوند؟!! در ضمن چنانچه شما دلسوزی و احترام علی را پیش می کشید، خوب ما نیز همین پاسخ را به شما می دهیم که مخالفت در جریان حدیث قرطاس نیز جهت دلسوزی و بخاطر رعایت حال و بیماری پیامبرصلي الله عليه وسلم بوده است و به همین خاطر نیز عمر گفته: بيمارى بر پيامبر چيره شده(إنّ النّبى قد غلب عليه الوجع)
     
  
مرد

 
حدیث قرطاس از منظر شیعه


پیامبر در آخرین روزهای عمر خود و در هنگامیکه چند تن از بزرگان و برخی صحابه در محضر ایشان جمع بودند قلم و کاغذ خواستند تا به تعبیر خودشان چیزی بنویسند که هرگز اختلاف در بین امت ایشان ایجاد نگردد لکن عمر برآشفت و بی ادبانه و با صدای بلند گفت این مرد در حال هذیان گفتن است لذا کتاب خدا برای ما کفایت میکند و مانع از نوشتن آن مطلب گردید


نگاه واقع بینانه یا تساهل و تسامح ؟؟؟؟


اولین مورد در تفسیر هر کلام خوده آن کلام است



از متن این حدیث چند چیز حاصل میگردد




۱- پیامبر میخواستند از اختلاف بین امت جلوگیری کنند .........بزرگترین اختلاف بین امت بعد از مرگ پیامبر غیر از خلافت بود؟؟؟؟پس این مطلب در موردی غیر از خلافت نمیتواند باشد



۲- پیامبر ایا غیر از علی کسی را به امارت و ولایت بر مسلمین دلالت کرده بود ؟؟؟؟؟


در اولین جلسه بین عشیره علی را حاکم و خلیفه و وصی و وارث و برادر خود معرفی نموده اند ....در غدیر خم عیناا جایگاه خود را برای علی متصور شده و توصیه کرده اند ....فرمودند من کنت مولاه فهذا علی مولاه

اصلا مهم نیست معنی مولاه چی چیز است مهم این است که پیامبر دقیقا همان کلمه ای را که نسبت بین خود و مردنم میدانند را به علی تقدیم میکنند


۳- ۳-قبلا خداوند پیامبر را از هوی و هوس دور دانسته است و اعمال پیامبر به عنوان سنت مورد مصدر اعمال است حال ایا دادن لقب هذیان گویی که در فارسی همان چرت و پرت گفتن است به پیامبر صحیح است ....پیامبر ما ینطق عن الهوی ...است ولی عمر ایشان را هذیان گو معرفی میکند


۴-قبلا خداوند کسانی را که در حضور پیامبر اساعه ادب کرده و صدا بلند نمودند تهدید کرده و فرموده اعمال ایشان هبط شده و از بین رفته است اما طبق حدیث جناب عمر صدای خود را بالا برد و بی ادبیکرد و از دادن کاغذ و قلم علیرغم درخواست پیامبر خودداری نمود




rostam91: چطور ممکن است که در طول کمتر از 70 روز از روز واقعه غدیر تا وفات پیامبر این تعداد انسانی که آنجا حضور داشتند این واقعه را فراموش کنند؟

همانگونه که دهها هزار نویسنده نامه به حسین ع بنا بر نص تاریخ عهد و پیمان خود را با حسین ع فراموش کرده و زیر پا گذاشته و به سپاه یزید پیوستند..............

ابن زیاد گفت چه ارزان فتوت خود را کوفیان به ۱۲۰۰۰ درهم فروختند

علی ع شهید عدالت خود گشت و مردم همه میدانستند علی چگونه در عدالت عمل میکند ضمن اینکه اگر چه قدرت مخالفت با پیامبر را نداشتند اما در مقابل علی میتوانستند با تکیه به کشته شدگان بیشمار در زمان بت پرستی و بدست علی از اغلب خانواده های مهاجر و انصار و تعصب اقبیله ای عرب وکینه شتری انها بر علیه علی ع اجتماع کنند

چه آنکه وقتی یزید در مقابل سر حسین ع ایستاد شعری با این مضمون خواند

سپاس خدای را که فرزند قاتل اجداد ما علی را بدست چومنی قصاص کرد

این کینه تا زمان یزید از دل برخی نرفته بود

Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
عصمت مختص پیامبرو علی و زهرا و حسن و حسین و سجاد و باقر و صادق و کاظم و رضا و جواد و هادی و عسگری . خاتم الائمه مهدی سلام الله علیهما اجمعین است و بس




۱-حدیث کسا

در حدیث کسا که مورد اتفاق شیعه وسنی است پیامبر فقط به علی و فاطمه و حسن و حسین علیهما سلام اشاره کرده و فرمودند خدایا شاهد باش اینها اهل بیت من هستند خونشان از خون من و گوشتشان از گوشت من است

خدایا از اینان رجس و گناه را دور ساز و پاکیزه دار ایشان را


۲- آیه تطهیر

در آیه تطهیر به وضوح دعای پیامبر مستجاب میشود و خدا میفرماید ما خواستیم تا از ااهل بیت تو (محمدص) گناه و پلیدی دور گکردد . انها پاک و پاکیزه باشند

هر چند اهل سنت چون این ایه در ادامه عتاب و تهدید خدا به زنان رسول الله خصوصا حفصه و عایشه است این ایه را هم در شان انها میدانند


اما مگر میشود خدا در جایی ابتدا عایشه و حفصه را به دوزن کافرو پلید مثال بزند ....سپس انها را تهدید کند که گناه کنید دوبرابر مجازات میشید ...بعد بگه از خونه هاتون بیرون نیاید وکارهای زنهای جاهل رو نکنید

بعد از این همه تهدید بفرماید حالا خدا میخواد شما رو پاکیزه کنه؟؟؟؟؟

در همه ایات قبل برای زنان پیامبر ار افعال جمه زنان مانند کن ....و هن ...استفاده شده اما در این ایه از ضمایر جمع یطهرکم .....و عنکم..... استفاده شده است

پس مقصود نمیتواند همان زنان باشند

همچنین پیامبر بوضوح در حدیث کسا اهل بیت خود را معرفی کرد و هیچ یک از زنان پیامبر از گوشت و خون او نبودند


۳- ایه مباهله

پیامبر غیر از مواضع سیاسی و مادی هیچ حسابی رو زنانش باز نکرد جز خدیجه و اصلا این زنها رو محاسبه نمیفرمود

چنانچه وقتی برای مباهله با یهود ایه نازل شد و مقرر شد دوطرف با بهترین زنان و مردان و فرزندانشان مقابل هم نشسته و برهم نفرین کنن


خدا فرمود قل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم .......


خیلی جالبه


خدا میگویند


فرزندان شما و فرزندان ما و زنان شا و زنان ما و نفس و جان شما و نفس و جان ما را با هم مقابل کنید و ببینید نفرین کدام گروه کارساز است


پیامب چه کسانی را با خود میبرد

عایشه و حفصه ؟؟؟؟؟؟؟را با خود میبرد


پیامبر حسن و حسین و فاطمه و علی و خودش میروند ...یعنی بهتریم های امت را پیامبر برای آزمون سخت مباهله انتخاب میکند

نه ابوبکر و نه عمر و نه صحابه دیگر ونه عایشه و نه حفصه


جالب تر اینکه تا یهور چشمشان به این خاندان میافد از ترس انصراف میدهند
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
چرا روحانیت قم از کلمات توحیدی وحشت دارند

http://www.youtube.com/watch?v=U-9zE6j9B74
     
  ویرایش شده توسط: rostam91   
صفحه  صفحه 47 از 54:  « پیشین  1  ...  46  47  48  ...  53  54  پسین » 
مذهب
مذهب

شیعه مذهب واقعی یا مذهب ایرانی؟

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA