انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 49 از 54:  « پیشین  1  ...  48  49  50  ...  54  پسین »

شیعه مذهب واقعی یا مذهب ایرانی؟


مرد

 

تنقیه ....واقعیت بدون غرض ورزی

تعریف تقیه در رساله آیت الله سیستانی






پرسش: تقیه یعنی چه ؟
پاسخ: تقیه یعنی حفظ کردن ، و غالبا به معنای پنهان کردن عقیده به جهت حفظ خود از خطر است .


پنهان کردن عقیده نه مجوز به دروغ گویی ... مشخصا وهابیت تقیه را دروغگویی معرفی میکند در حالیکه فقط پنهان کردن عقیده را تقیه میگویند و تقیه مجوز دروغگویی در سایر موارد نیست و همچنین فقط و فقط در زمانی که احتمال خطر جانی برای فرد وجود دارد


تقیه عملی کاملا مبتنی بر منطق و عقل است که بواسطه آن انسان شرعا مجوز پیدا میکند هر گاه با خطر عظیم برای جان و ناموس و آبروی خود حتی ممکن است مواجه شود عقیده و رفتار خود را پنهان سازد و این رفتار نه در مقابل شیعیان بلکه در مقابل دشمن و کفار است

لذا اگر رفتارت به ابرو بردن از مسلمی منجر شود تقیه معنایی ندارد


در نگاه شیعه و اسلام اصالت با حفظ جان است همانگونه که در موقع احتمال مرگ بخاطر گرسنگی و تشنگی میتوان هر چیز حرام را خورد


در تقیه نیز گاها و خصوصا برای شیعه پیش میاید که در کشورها و یا مناطق سنی نشین بواسطه تشیع در معرض خطر مرگ و یا تجاوز قرار گیرد

در اینچنین موارد میتوان عقیده خود را پنهان ساخت و مثلا مانند اهل سنت دست بسته نماز خواند و بر فرش سجده کرد و.....

.[aligncenter]

البته باید بعدا قضای انرا بجا اورد



ضمنا تقیه کردن در مکانی که احتمال خطر وجود ندارد مطلقا ممنوع است


در شیعه دستورات فراوان بر صدق و راستگویی و جلوگیری از نفاق امده

اما تشیع بن بست ندارد

وقتی بخاطر مثلا نوع وضو گرفتن و یا نماز خواند و حتی گفتن اعتقاد جان و ناموس ادمی به خطر می افتد ایا عاقلانه است انسان جان خود را به خطر بیاندازد


خصوصا امروزه که وهابی ها و سلفی ها و نواصب در کمین یافتن شیعیان کشتن و قتل عام ایشان هستند
[/align]


rostam91: «ايمان يعني گفتن سخن حق در آن هنگام كه بر زبان راندن آن ترا گزندي رساند. و چشم پوشيدن از كذب در آن هنگام كه بر زبان راندن آن منفعتي را عايدت سازد»[47].

حرف علی ع کاملا صحیح است و یعنی اگر بواسطه راست گویی مثلا منافع تو به خطر افتد باز هم باید حقیقت را بگویی


تقیه مطلقا مروج دروغگویی نیست ...تقیه جلوگیری از خطرات بزرگ است در زمان خاص و نه در هر موقع و مکانی

تقیه مختص مقابله با دشمنان است که از جانب انان احتمال خطر برای جان و ابرو و ناموس میرود


لذا تقیه به معنی دروغگویی به دولت و دوست و مشتری و کارفرما و .....نیست


در زمانی که امویان و بعد از آن خلفای همیشه عمری متداوم به دنبال شیعه ها بودند و به هر نحوی انان را آزار میرساندند و میکشتند و به زندان میانداختند و تاریخ گواه این مدعا است که چقدر شیعه در لابلای دیوار قصرهای خضرا و حمرا زنده زنده قرار داده شده و مدفون شدند و در زندانهای هارون و منصور و حجاج و.........از بین رفتند و مستوجبات مهجرت شیعیان از همان دوران شکل گرفت


تقیه سفارش شد تا بواسطه ابراز عقیده اندک شیعیان مورد تعدی و کشتار قرار نگیرند



Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
یک ایراد کودکانه به حضرت ابوهریره رضی الله عنه

شبهه :

از شبهه های که اینجا و آنجا بر ضد حضرت ابوهریره نقل میکنند یکی هم این حدیث است که از مسند ابن راهویه بیرون کشیده اند:
مسند ابن راهويه ج 1 : ص 57
" ذكر ابن سعد بسند صحيح عن عكرمة أن أبا هريرة كان يسبح كل يوم اثنتي عشرة ألف تسبيحة يقول أسبح بقدر ذنبي "
وصححه ابن حجر في الإصابة ج 7 : ص 360
ابن سعد بسند درست از عکرمه نقل میکند که او گفت: ابوهریره ر روز 12000 بار سبحان الله میگفت و توضیح میداد که به اندازه گناهانم تسبیح میگویم !
بعد نتیجه میگیرند ابوهریره بخاطر جعل حدیث، استغفار میطلبید و ذکر میگفت !!!!
جواب :

نتیجه اینکه.....استغفار نطلبید تا متهم نشود
در کتاب های ما نوشته پیامبر صلی الله علیه وسلم در یک مجلس 100 بار استغفر الله میگفتند، اما ما که نتیجه نمیگیریم این استغفار برای این بوده که آیات دروغین را بازگو میکردند
تا شما استغفار ابوهریره را ربط میدهید به اینکه او روایات دروغین نقل کرده !!
و بدان طعنه زدن به کسی که ذکر الله را میگوید و بد تفسیر کردن کار او ، عاقلانه نیست و نشانه کینه توزی کور کورانه است

با این دید که نگاه کنید آنوقت دچار مشکلات زیادی میشود ،چون من اگر از شما بخواهم اندازه گناهان حضرت علی را از استغفارهای ایشان فقط در دعای کمیل حساب کنید هاج و واج ( گنگ ومنگ ) میمانید
بزرگان دین بیشتر مواظب حرکات خود بودند و محاسبه نفس میکردند سوء تعبیر شما نادرست است
و ما میگوییم همه صحابه گناهانی داشتند حتی یکی را معصوم نمیدانیم اما آنها مثل من و شما غافل نبودند و با تسبیح و استغفار پاکش میکردند
     
  
مرد

 
مناقشه و بررسى قوی ‌ترین شبهه روافض برای اثبات عصمت ائمه «آيه تطهير»! (1)

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله و الصلاة والسلام علي رسوله الكرام و علي آله و اصحابه رضی الله عنهم اجمعین
﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾. (الأحزاب: 33).
«خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد».

قوی‌ترین دلیل روافض برای اثبات عصمت ائمه، همین آيهء قرآنی است و ملاحظه می‌فرمایید که این آیه‌ای کامل نیست بلکه قسمت آخر آیه ‌ای است که در آغاز آن همسران پیامبر مورد خطاب قرار گرفته‌اند: ﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾. (الأحزاب: 33).
«و در خانه ‏هاى خود بمانيد، و همچون دوران جاهليت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را برپا داريد، و زكات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد; خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد».
پس نامگذاری این قسمت از آیه به آیة تطهیر فریب و دروغ است، چون این آیه ‌ای کامل نیست بلکه بخشی از یک آیه می‌باشد.

به هر حال رافضیان معتقدند که تطهیر (پاک کردن) و زدودن پلیدی به معنای معصوم بودن از اشتباه و گناه است؛ از این‌رو اهل بیت از گناه و اشتباه معصوم‌اند.
منظور ایشان از اهل بیت افراد مشخصی است که نخستین آنها علی و سپس به ترتیب فاطمه و حسن و حسین می‌باشند و سایر اهل بیت پیامبر –صلى الله عليه وسلم- را معصوم نمی ‌دانند.
مناقشه و بررسی اين تفسير:

استدلال به آیة فوق الذکر برای اثبات عصمت ائمه ازجهت دليل و هم از جهت طريقه استدلال مردود است:
1- (آیه تطهیر) نمی‌توان به وسیلة آن بر عصمت ائمه استدلال کرد.

برای اثبات قضایای بزرگ اعتقادی و امور اساسی و مهم دین باید دلایلی قطعی و صریح از قرآن که به طور قطع بر مفهوم مورد نظر دلالت دارند ارائه داد، مانند اینکه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ﴾. (البقره: 255).
«هيچ معبودى بحق نيست جز خداوند يگانه زنده، كه قائم به ذات خويش است، و موجودات ديگر، قائم به اوهستند».
که این آیه به طور قطعی و روشن بر توحید دلالت می‌کند. یا مانند آیة: ﴿مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً﴾. (الفتح: 29).
«محمد فرستاده خداست; و كسانى كه با او هستند در برابر كفار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند; پيوسته آنها را در حال ركوع و سجود مى‏بينى در حالى كه همواره فضل خدا و رضاى او را مى‏طلبند; نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است; اين توصيف آنان در تورات و توصيف آنان در انجيل است، همانند زراعتى كه جوانه‏هاى خود را خارج ساخته، سپس به تقويت آن پرداخته تا محكم شده و بر پاى خود ايستاده است و بقدرى نمو و رشد كرده كه زارعان را به شگفتى وامى‏دارد; اين براى آن است كه كافران را به خشم آورد (ولى) كسانى از آنها را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته‏ انجام داده‏اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظيمى داده است».
که به طور صریح بر نبوت محمد –صلى الله عليه وسلم- دلالت می‌کند. همچنین مانند آيهء: ﴿وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ وَارْكَعُواْ مَعَ الرَّاكِعِينَ﴾ (البقره: 43).
«و نماز را بپا داريد، و زكات را بپردازيد، و همراه ركوع كنندگان ركوع كنيد (و نماز را با جماعت بگزاريد) ».
که به طور قطع بر فرض بودن و مشروعیت نماز دلالت دارد. درست نیست این امور مهم و بنیادی به وسیلة دلایلی ظنی و غیر صریح اثبات گردند، و اگر چنین باشد اساس دین مورد تردید قرار می‌گیرد، چون بر پایه‌ های تخمینی و ظنی استوار گردیده‌اند. و از این ‌رو در قرآن به صراحت از آن نهی شده است: ﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ﴾ (آل عمران: 7).
«او كسى است كه اين كتاب (آسمانى) را بر تو نازل كرد، كه قسمتى از آن، آيات «محكم‏» (صريح و روشن) است; كه اساس اين كتاب مى‏باشد; (و هر گونه پيچيدگى در آيات ديگر، با مراجعه به اينها، برطرف مى‏گردد). و قسمتى از آن، «متشابه‏» است (آياتى كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات ديگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفى در آن مى‏رود; ولى با توجه به آيات محكم، تفسير آنها آشكار مى‏گردد). اما آنها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند».
بنابراین، خداوند عزوجل برای اقامة دین خود آیات واضح و روشنی که هیچ التباس و احتمالی در آن نیست را شرط قرار داده است مانند آیاتی که به وسیلة آن بر توحید و یگانگی خداوند، نبوت و نماز استدلال نمودیم، و چنین آیات روشنی «ام‌الکتاب»، اساس و مرجع آنچه که قطعی نباشد و احتمال مفاهیم مختلفی را داشته باشد به آن برگردانده می‌شود. و هر کس بر آیات متشابه و محتمل تکیه نماید و استدلال کند، وی از جملة گمراهانی است که قرآن درباره آنها می‌فرماید: ﴿فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ﴾ (آل عمران: 7).
«به دنبال متشابهاتند، تا فتنه‏انگيزى كنند (و مردم را گمراه سازند)».
و همچنین خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً﴾. (النجم: 28).
«آنها هرگز به اين سخن (كه ملائكه دختراند) دانشى ندارند، تنها از گمان بى‏پايه پيروى مى‏كنند با اينكه «گمان‏» هرگز انسان را از حق بى‏نياز نمى‏كند!»
از این‌رو استناد به دلیل ظنی درست نیست، زیرا چنین دلیلی دانش و آگاهی به انسان نمی‌بخشد. پس دلیل باید به طور قطعی و روشن بر مطلب مورد نظر دلالت نماید از این‌رو استدلال نمودن به دلایل ظنی و محتمل هیچ اعتباری ندارد. بدین خاطر علمای اصول گفته‌اند: «الدليل إذا تطرق إليه الإحتمال بطل به الاستدلال» هر گاه دلیل محتمل و ظنی باشد، استدلال بدان درست نیست.
عصمت ائمه از دیدگاه روافض یکی از ضروریات دینی و جزو مسایل عقیدتی است، چون اصل عقیدة امامت بر پایة عصمت استوار است. و هرگاه پایه که عصمت است فرو ریزد امامت که بر آن مبتنی است نیز فرو خواهد ریخت. به خاطر این شیعیان در مورد آن بسیار سخت گرفته‌اند و منکران امامت را به شدت مورد اعتراض قرار داده تا جایی که منکر امامت را کافر و از دایرة دین اسلام خارج ساخته‌اند!!
کلینی روایت می‌کند که ابوعبدالله علیه السلام گفت: هر آنچه علی آورده من به آن تمسک می‌جویم، و هر آنچه او از آن نهی کرد، من از آن باز می‌آیم. کسی که بر علی اعتراض کند گویا بر خدا و پیامبرش اعتراض کرده، و نپذیرفتن فرمان و سخن کوچک یا بزرگی از علی در حد و اندازة شرک ورزیدن به خداست .
و ابن بابویه قمی می‌گوید: «هر کس بگوید که ائمه در بعضی حالاتشان معصوم نیستند او آنها را نشناخته و هر کس آنان را نشناخته باشد کافر است» .
این روایت مستلزم این است که بیش از یک میلیارد مسلمان که بدان معتقد نیستند کافر قلمداد شوند و حکام و فرمانروایانشان تکفیر شوند و خلفای راشدین بدون استثناء کافر قرار داده شوند علاوه بر نسلهای مسلمانی که پس از آنان پی در پی آمده‌اند. چنین اعتقادی مفاسد بی‌شماری را در پی دارد که کمترین آن حرام بودن ازدواج با آنهایی که معتقد به عصمت ائمه نیستند و حرام بودن ذبیحه‌شان، و فتواهایی که خون و اموال مسلمین را مباح می‌دانند و جایز دانستن جنگیدن با مسلمانان و شورش علیه آنها می‌باشد. چنین عقیدة خطرناکی باید دلایل صریح و قاطعی داشته باشد که هیچ گونه شک و احتمالی به هیچ‌وجه بدان راه نیابد وگرنه دین بازیچة هر کسی قرار خواهد گرفت و پایه‌های آن در معرض دستخوش بازیگران قرار می‌گیرند. آیة تطهیر به صراحت بر معصوم بودن هیچ کس دلالت نمی‌کند چه برسد به اینکه بر عصمت افراد معینی دلالت نماید. و این ادعا که بر عصمت دلالت می‌کند، گمان و اشتباهی بیش نیست پس استدلال بدان درست نیست، چون هر گاه احتمال به دلیل راه یابد، استدلال به آن دلیل درست نیست وباطل است.

در رد این دلایل و بی‌اساس بودن عقیدة مذکور همین اندازه کافی است، چون خود دلیل این صلاحیت را ندارد که به وسیلة آن برای اثبات مقصود استدلال شود. اما به خاطر آنکه هیچ شک و تردیدی در وجود کسی که واقعاً به دنبال حق است باقی نماند بررسی چگونگی دلالت آیة مذکور بر عصمت ائمه اشکالی ندارد.
2- آیه بر عصمت دلالت نمی‌کند
این قضیه از چند جهت مشخص می‌گردد:
نخست اینکه برای اثبات دلالت آیه بر عصمت باید دلیل لغوی داشت یعنی باید از نظر لغت آیة مذکور بر مفهوم عصمت دلالت کند، و حال آنکه چنین نیست پس این تفسیر از نظر لغت مردود و بی‌اساس است. همه می‌دانیم که قرآن به زبان عربی نازل شده است بنابراین اگر در زبان عربی کلمات «تطهیر» «إذهاب الرجس» به معنی عصمت بودند، در آن صورت تفسیر آیه به آنچه می‌گویند درست می‌بود ولی این کلمات در زبان عربی به معنی عصمت نیستند، پس پاسخ آنها چیست؟
دلیل اینکه می‌گویم این کلمات بر عصمت دلالت نمی‌کنند عبارتند از:
1- رجس «پلیدی» در زبان قرآن هیچ ارتباطی با اشتباه و گناه ندارد.
در هیچ جای قرآن کلمة «رجس» بر خطای اجتهادی و اشتباه اطلاق نشده است بلکه رجس به معنای پلیدی و تعفن و امثال آن می‌باشد.

راغب اصفهانی در «مفردات ألفاظ القرآن» راجع به کلمة رجس می‌گوید:
الرجس: یعنی چیز پلید، چنان که گفته می‌شود: رجل رجس؛ یعنی مرد پلید. مردی پلید و رجال ارجاس؛ یعنی مردهای پلید و خداوند می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾. (المائده: 90).
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! شراب و قمار و بتها و ازلام (نوعى بخت‏آزمايى)، پليد و از عمل شيطان است، از آنها دورى كنيد تا رستگار شويد!».
« [اعمال مذکور] پلیدی است و جزو کار شیطان است». و رجس از دیدگاه شریعت یعنی قمار و شراب ... و قرآن کافران را پلید می‌داند، چون شرک زشت‌ترین گناه است؛ خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُواْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾. (التوبه: 125).
«و اما آنها كه در دلهايشان بيمارى است، پليدى بر پليديشان افزوده; و از دنيا رفتند در حالى كه كافر بودند». و در جای دیگری می‌فرماید: ﴿وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ﴾. (يونس: 100).
« (خداوند) و پليدى (كفر و گناه) را بر كسانى قرارمى‏دهد كه نمى‏انديشند». در مورد تفسیر رجس در این آیه گفته شده: الرجس: پلید وناپاک، و گفته شده: عذاب، چنان که خداوند می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾. (التوبة: 28).
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! مشركان ناپاكند». و در جای دیگری می ‌فرماید: ﴿أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾. (الأنعام: 145).
«يا گوشت خوك ـ كه اينها همه پليدند ـ».
از این‌رو فقها در پلید بودن شراب با هم اختلافی ندارند بلکه در این اختلاف دارند که پلیدی آن حسی است یا معنوی؟ چون در آیه پلید قرار داده شده است و خداوند بتها و قمار و تیرهایی که با آن فال می‌زدند را با کلمة «الرجس» توصیف کرده است؛ از این‌رو فقها فهمیده‌اند که شراب، پلید و متعفن است و کسانی که معتقد به نجاست معنوی آن هستند می‌گویند: پلیدی شراب مانند این است که خداوند دربارة مشرکان می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾. (التوبة: 28).
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! مشركان ناپاكند». و اشتباه اجتهادی را نمی‌توان پلیدی یا نجاست و یا تعفن خواند بنابراین اشتباه اجتهادی پلیدی نیست. پس هر کس که بگوید آیة مذکور به منزه بودن اهل بیت و معصوم بودنشان از اشتباه و گناه تصریح کرده سخنش بر خلاف زبان عربی است. بنابراین آیة مذکور نمی‌تواند دلیلی بر عصمت باشد و بلکه به طور کلی قابل استدلال نیست، چون عصمت را نمی‌توان به چند بخش تقسیم کرد. بنابراین وقتی کسی که او را معصوم قرار می‌دهند از اشتباه معصوم نباشد، از گناه هم معصوم نخواهد بود زیرا اين دو لازم و ملزوم هستند.
     
  
مرد

 
مناقشه و بررسى قوی ‌ترین شبهه روافض برای اثبات عصمت ائمه «آيه تطهير»! (1) ادامه

2- «تطهیر» (پاک کردن) و «اذهاب الرجس» (زدودن پلیدیها) به معنای معصوم بودن از گناه نیست.
روشن این امر، آن است که این کلمات برای غیر از اهل بیت هم به کار گرفته شده‌اند؛ چنان که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُواْ عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ * خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاَتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾. (التوبه: 102 ـ103).
«و گروهى ديگر، به گناهان خود اعتراف كردند; و كار خوب و بد را به هم آميختند; اميد مى‏رود كه خداوند توبه آنها را بپذيرد; به يقين، خداوند آمرزنده و مهربان است!. از اموال آنها صدقه‏اى (بعنوان زكات) بگير، تا بوسيله آن، آنها را پاك سازى و پرورش دهى! و (به هنگام گرفتن زكات،) به آنها دعا كن; كه دعاى تو، مايه آرامش آنهاست; و خداوند شنوا و داناست!». افرادی که آیه در مورد آنها آمد گروهی هستند که مرتکب گناه شده‌اند، پس اگر «تطهیر» به معنی عصمت می‌بود به این گناهکارانی که به گناه خود اعتراف کردند و بعضی کار شایسته و بعضی کار ناشایست انجام داده‌اند اطلاق نمی‌شد.

و علاوه بر «تطهیر» را پاک کردن، به تزکیة آنها هم اشاره کرده است و تزکیه مهم‌تر از تطهیر است.این گناهکاران را به تزکیه توصیف نموده با وجود این آنها معصوم نبوده‌اند و کسانی که به عقیدة شیعیان امامان معصوم هستند در مورد آنها کلمه تزکیه را به کار نبرده است و فقط به کلمة «تطهیر» اکتفاء کرده در حالی که از نظر معنی کلمة تطهیر مفهوم کمتری از تزکیه دارد، پس چگونه ائمه با کلمة تطهیر که از کلمه تزکیه در حد پایین‌تری قرار دارد معصوم قرار داده می‌شوند؟! خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَن قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِّن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ﴾. (النمل: 56).
«آنها پاسخى جز اين نداشتند كه (به يكديگر) گفتند: «خاندان لوط را از شهر و ديار خود بيرون كنيد، كه اينها افرادى پاكدامن هستند!».
اما دختران لوط با اینکه از خانواده‌ای بودند که به «تطهیر» توصیف شده‌اند، اما با این وجود معصوم نبودند. پس تطهیر خانوادة محمد –صلى الله عليه وسلم- همانند تطهیر خانوادة لوط ؛ است.
خداوند عزوجل در مورد نمازگزاران مسجد قبا که صحابه أطهار بودند فرمود: ﴿فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ﴾. (التوبة: 108).
«در آن، مردانى هستند كه دوست مى‏دارند پاكيزه باشند; و خداوند پاكيزگان را دوست دارد!». اما اینها به اتفاق همه از گناه معصوم نبوده‌اند.
بعد از آنکه از همبستری با زنان در حال حیض نهی کرد، فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ ﴾. (البقرة: 222).
«خداوند، توبه‏كنندگان را دوست دارد، و پاكان را (نيز) دوست دارد».
و در مورد اهل بدر که(313) نفر بودند می‌فرماید: ﴿وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِّن السَّمَاء مَاء لِّيُطَهِّرَكُم بِهِ وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الأَقْدَامَ﴾. (الأنفال: 11).
«و آبى از آسمان برايتان فرستاد، تا شما را با آن پاك كند; و پليدى شيطان را از شما دور سازد; و دلهايتان را محكم، و گامها را با آن استوار دارد!» کلمة «رجز» و «رجس» به هم نزدیک هستند و «یطهرکم» در هر دو آیه یک معنی دارد. با وجود این اهل بدر از گناه معصوم نبوده‌اند.
و خداوند خطاب به همة مسلمانان می‌فرماید: ﴿مَا يُرِيدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَـكِن يُرِيدُ لِيُطَهَّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾. (المائدة: 6)
«خداوند نمى‏خواهد مشكلى براى شما ايجاد كند; بلكه مى‏خواهد شما را پاك سازد و نعمتش را بر شما تمام نمايد; شايد شكر او را بجا آوريد!».و دربارة منافقان و یهودیان می‌گوید: ﴿أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ﴾. (المائده: 41).
«آنها كسانى هستند كه خدا نخواسته دلهايشان را (از پلیدی کفر و جهل) پاك كند»و معنی آیه این نیست که آنها کسانی هستند که خداوند نخواسته آنها را از گناهان معصوم بدارد.
پس کلمة «تطهیر، را نمی‌توان به عصمت تفسیر کرد، چون اگر به معنی عصمت باشد مفهوم مخالف آن چنین می‌شود که مؤمنان از گناه معصوم هستند و هیچ کس چنین نگفته است. بنابراین، آیه‌ای که شیعیان برای اثبات عصمت ائمه بدان استدلال نموده‌اند، هیچ گونه دلالتی بر عصمت ندارد.

معنی آيه چيست؟

شاید کسی بپرسد مفهوم و منظوری که آیه بدان اشاره دارد چیست؟ در جواب می ‌گوییم: خداوند در آن آیه همسران پیامبر –صلى الله عليه وسلم- را راهنمایی می ‌کند که از همه آنچه که مناسب با جایگاه خانة پیامبر –صلى الله عليه وسلم- نیست اجتناب کنند. و از آنجا که آنها به این خانه که خانة بزرگترین پیامبر –صلى الله عليه وسلم- و آخرین و پاکترین پیامبران است منسوب هستند باید اهمیت این منتسب بودن و اهمیت جایگا هی که خداوند آنها را در آن قرار داده، درک کنند. و نیز پاکی ‌ای را که خدا برای آنها می ‌خواهد و دوست دارد بدان متصف باشند، دریابند. از این ‌رو خداوند زنان پیامبر –صلى الله عليه وسلم- را از خواستن زینت و مخارجی که زنان دیگر از شوهرانشان می ‌خواهند نهی کرده و بیان می دارد هر کسی از ایشان گناهی آشکار انجام دهد، عذابش دو چندان خواهد بود. جملة شرطیه وقوع شرط را اقتضا نمی‌ کند. مانند آنکه کسی به فرزندش بگوید: «اگر مردود شوی تو را مي‌زنم» که هدف ترساندن اوست تا مردود نشود. از این ‌رو خداوند خطاب به پیامبرش می ‌فرماید: ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِين﴾. (الزمر: 65).
«اگر مشرك شوى، تمام اعمالت تباه مى ‏شود و از زيانكاران خواهى بود!»
اما ایشان –صلى الله عليه وسلم- شرک نورزید و عملش نابود نگردید. همچنین در جای دیگری خطاب به او می ‌فرماید: ﴿فَإِن كُنتَ فِي شَكٍّ مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُونَ الْكِتَابَ مِن قَبْلِك﴾. (يونس: 94).«و اگر در آنچه بر تو نازل كرده ‏ايم ترديدى دارى، از كسانى كه پيش از تو كتاب آسمانى را مى ‏خواندند بپرس».

و حال آنکه پیامبر –صلى الله عليه وسلم- شک نکرد و از کسی هم نپرسید. و همین طور است فرمودة پروردگار به امهات المومنین که خطاب به آنان می ‌فرماید: ﴿يَا نِسَاء النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ﴾. (الأحزاب: 30).«اى همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشى مرتكب شود، عذاب او دو چندان خواهد بود».
و هیچ کس از آنها مرتکب کار زشتی نشد و عذاب دو چندان برایش مقدر نگشت، بلکه برعکس این اتفاق افتاد آن گونه که به زودی توضیح خواهیم داد. همچنین نهی کردن از چیزی مستلزم تحقق یافتن آنچه از آن نهي شده (منهی عنه) نیست، همان طور که خداوند متعال می ‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيما﴾. (الأحزاب: 1).
«اى پيامبر! تقواى الهى پيشه كن و از كافران و منافقان اطاعت مكن كه خداوند عالم و حكيم است».
و این در آغاز سوره‌ای است که خداوند در آن همسران پیامبرش را مورد خطاب قرار داده و فرمود: «فلا تخضعن بالقول»: «صداهایتان را نرم نکنید». و بعد می ‌فرماید: ﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَه﴾. (الأحزاب: 33).
«و در خانه ‏هاى خود بمانيد، و همچون دوران جاهليت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را برپا داريد، و زكات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد».
و حال آنکه پیامبر خدا از منافقان و کافران فرمان ‌برداری نکرد، و همسرانش با نرم سخن گفتن باعث فریبندگی و فتنه نشدند و مانند دوران جاهلیت پیش خود نمایی نکردند، بلکه آنها نماز را بر پا می ‌داشته و زکات اموال را پرداختند و تقوای الهی پیشه نموده و از خدا و پیامبرش اطاعت کردند، و آنها این موعظه و پند الهی را به بهترین صورت در زندگی خویش پیاده نمودند و خدا و پیامبر و جهان آخرت و زندگی با پیامبر را با وجود فقر پیامبر و خالی بودن خانه ‌اش از تمامی آنچه که ممکن است زن را جذب نماید و او را فریب دهد تا در آن خانه بماند، انتخاب کردند. و انتخاب خدا و پیامبر و جهان آخرت و ترجیح آن بر زندگانی دنیا و زیبایی آن، از طرف ایشان صادقانه و حقیقی بود و مورد قبول خداوند قرار گرفت، خداوندی که هیچ چیز پنهانی بر او پوشیده و پنهان نمی ‌ماند. و دلیل این است که خداوند این انتخاب را پذیرفت و به پاداش آن چند چیز را به آنها داد:
1 ـ حرمت ازدواج با زنی دیگر پس از آنها.
2 ـ حرام بودن طلاق دادن یکی از آنها به خاطر آنکه پیامبر –صلى الله عليه وسلم- با زنی دیگر ازدواج نماید.
مطالب فوق در آیة 52 همین سوره بیان شده ‌اند؛ آنجا که خداوند می ‌فرماید: ﴿لاَ يَحِلُّ لَكَ النِّسَاء مِن بَعْدُ﴾. (الأحزاب: 52).
«بعد از اين ديگر زنى بر تو حلال نيست». یعنی نمی ‌توانی با زنانی دیگر غیر از اینان ازدواج کنی.
پس در ادامه می ‌فرماید: ﴿وَلاَ أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُن﴾. (الأحزاب: 52).
«و نمى ‏توانى همسرانت را به همسران ديگرى مبدل كنى ( بعضى را طلاق دهى و همسر ديگرى به جاى او برگزينى) هر چند جمال آنها مورد توجه تو واقع شود». این آیه بیان می ‌دارد که طلاق دادن زنان پیامبر –صلى الله عليه وسلم- حرام است.
و از جملة پاداشهایی که خداوند به آنها داده، این است که آنها را به عنوان مادران مؤمنان انتخاب کرده است: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُم﴾. (الأحزاب: 6)
«پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است; و همسران او مادران آنها ( مؤمنان) محسوب مى ‏شوند».
و همچنین بعد از وفات پیامبر –صلى الله عليه وسلم- ازدواج کردن با آنان حرام است، تا همسران همیشگی پیامبر –صلى الله عليه وسلم- باشند، و تنها در دنیا همسر او نباشند، بلکه در آخرت نیز همسر او –صلى الله عليه وسلم- باشند.
﴿وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيماً﴾. (الأحزاب: 53).
«و شما حق نداريد رسول خدا –صلى الله عليه وسلم- را آزار دهيد، و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسرى خود در آوريد كه اين كار نزد خدا بزرگ است!».
این رهنمودها و هشدارها و توصیه ‌ها برای چه بودند؟ برای آن بودند که خداوند می‌ خواهد این خانه، پاک و به دور از همة چیز هایی باشد که صفای پاکی آن را مکدر می ‌نماید، و به جایگاه والای آن خدشه وارد می ‌کند. پس اینکه خداوند متعال می ‌فرماید: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾. (الأحزاب: 33).
«خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد»

بیان علت و هدف اوامر و نواهی این است, که در سیاق کلام آمده‌اند، همان طور که خداوند در آیة 53 همین سوره می‌فرماید: ﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاً فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاء حِجَابٍ﴾. (الأحزاب: 53).«و هنگامى كه چيزى از وسايل زندگى را (بعنوان عاريت) از آنان (همسران پيامبر) مى‏خواهيد از پشت پرده بخواهيد»
علت این امر چییست؟ علت همان است که خداوند می‌فرماید: ﴿ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ﴾. (الأحزاب: 53).
«اين كار براى پاكى دلهاى شما و آنها بهتر است!».
علت خواستن از پشت پرده پاک کردن دلهای کسانی است که چیزی می‌خواهند، و پاک کردن دلهای همسران پیامبر –صلى الله عليه وسلم- است. و این پاک کردن است که خداوند آن را خواسته و علت امر اوست. و همچنین تطهیر اول که قبلاً بیان شد خواستهء پروردگار است و علت اوامر و نواهی است که اول بیان شده‌اند.
بنابراین اگر این علت را حذف کنیم در سیاق کلام خلل وارد می‌شود.
﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾. (الأحزاب: 33).
«خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد».
چون هدف همین است و روح کل موضوع و محوری که براساس آن موضوع دور می‌زند، همین است. و اینکه خداوند بعد از آن می‌فرماید: ﴿وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفاً خَبِيراً﴾. (الأحزاب: 34).
«آنچه را در خانه‏ هاى شما از آيات خداوند و حكمت و دانش خوانده مى‏شود ياد كنيد; خداوند لطيف و خبير است!».
اشاره به این است که همسران پیامبر –صلى الله عليه وسلم- -که وحی تنها در خانة آنها نازل می‌شود ـ به این یادآوردن از دیگران سزاوارترند و باید به سطح مطلوب برسند و به آنچه از قرآن و سنت که در خانه ‌هایشان نازل می‌شود و به آنها می ‌رسد عمل کنند.
پس کوتاه سخن اینکه ما قبل و ما بعد آیه برای تعلیم همسران پیامبر و امهات المومنین و تربیت آنها آمده تا به جایگاه والا و شایسته‌ای که سزاوار این پیامبر بزرگوار است ارتقاء یابند؛ پیامبری که خداوند خواسته خانة شریف او پاک شود و پلیدی از آن زدوده گردد. پس عصمت چه ربطی به این موضوع دارد؟ و این قضیه که هیچ ارتباطی با این موضوع ندارد از کجا آمده است؟!
﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ﴾. (آل عمران: 8).
«(راسخان در علم، مى‏گويند «پروردگارا! دلهايمان را، بعد از آنكه ما را هدايت كردى، (از راه حق) منحرف مگردان! و از سوى خود، رحمتى بر ما ببخش، زيرا تو بخشنده‏اى!».
     
  
مرد

 
rostam91: یک ایراد کودکانه به حضرت ابوهریره رضی الله عنه


جناب ابوهریره ؟؟؟؟؟؟

جاعل حدیث معروف و محدث مورد وثوق اهل سنت

کمتر از سه سال در محضر پیامبر بود و بعد از پیامبر بیش از ۱۴۰۰۰ روایت از پیامبر نقل و جعل کرد

rostam91: روشن این امر، آن است که این کلمات برای غیر از اهل بیت هم به کار گرفته شده‌اند؛ چنان که خداوند متعال می‌فرماید
[b]
جای تاسف دارد که برخی علیرغم آشنایی با زبان عرب برای اشکال تراشی همه چیز را به هم ربط میدهند

در ایه مورد مثال این افراد بواسطه دادن صدقه و کسر از مال از گناهان خود پاک میشوند

خیلی جای تاسف است که انسان خود را به ندانستن بزند و استدلال های اینچنین صادر کند


اما در ایه تطهیر بدون هیچ


ﻣﻔﺮدات آﯾﮫ ﺗﻄﮭﯿﺮ


"اﻧﻤﺎ ﯾﺮﯾﺪ اﷲ ﻟﯿﺬھﺐ ﻋﻨﮑﻢ اﻟﺮﺟﺲ اھﻞ اﻟﺒﯿﺖ و ﯾﻄﮭﺮﮐﻢ ﺗﻄﮭﯿﺮا"
ﮐﻠﯿﺪ واژه : "اﻧﻤﺎ ﯾﺮﯾﺪ اﷲ ﻟﯿﺬھﺐ ﻋﻨﮑﻢ اﻟﺮﺟﺲ اھﻞ اﻟﺒﯿﺖ و ﯾﻄﮭﺮﮐﻢ ﺗﻄﮭﯿﺮا"




ﻣﻔﺮدات


ﺑﮫ ﻃﻮر ﮐﻠﯽ، آﯾﮫ ﺗﻄﮭﯿﺮ از 11 ﮐﻠﻤﮫ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺷﺪه اﺳﺖ، وﻟﯽ ﻣﺎ در اﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﺑﺮای رﻋﺎﯾﺖ اﺧﺘﺼﺎر، ﺑﮫ ﺟﺎی ﺑﺮرﺳﯽ
ﺗﮏ ﺗﮏ ﮐﻠﻤﺎت ﺑﮫ ﺻﻮرت ﻣﺠﺰا، ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺗﺎ ﮐﻠﻤﺎت را ﺗﺎ ﺣﺪ اﻣﮑﺎن در ﻗﺎﻟﺐ ﻋﺒﺎرات ﻣﻮرد ﺑﺮرﺳﯽ ﻗﺮار دھﯿﻢ. ﻟﺬا اﯾﻦ 11
ﮐﻠﻤﮫ را در 5 ﺑﺨﺶ ﻣﺠﺰا ﺑﺮرﺳﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ. ﺿﻤﻨﺎ ﺳﻌﯽ ﻣﺎ اﯾﻨﺴﺖ ﺗﻨﮭﺎ ﺑﮫ ﺑﺮرﺳﯽ آن ﻣﻘﺪار از ﻣﻌﺎﻧﯽ ﮐﻠﻤﺎت اﮐﺘﻔﺎ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﮫ ﻻزم و
ﺿﺮوری ﺑﮫ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ رﺳﺪ و ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﻧﻘﺶ را در درک درﺳﺖ آﯾﮫ دارد. ﻟﺬا ﺗﻮﺿﯿﺤﺎت ﺑﯿﺸﺘﺮ را در "ﭘﺎورﻗﯽ ھﺎ" دﻧﺒﺎل ﺧﻮاھﯿﻢ
ﮐﺮد.
"اﻧﻤﺎ ﯾﺮﯾﺪ اﷲ ﻟﯿﺬھﺐ ﻋﻨﮑﻢ اﻟﺮﺟﺲ اھﻞ اﻟﺒﯿﺖ و ﯾﻄﮭﺮﮐﻢ ﺗﻄﮭﯿﺮا"

"ھﻤﺎﻧﺎ ﺧﺪاوﻧﺪ ﻓﻘﻂ و ﻓﻘﻂ ﻣﯽ ﺧﻮاھﺪ ﭘﻠﯿﺪی را از ﺷﻤﺎ اھﻞ ﺑﯿﺖ دور ﺳﺎزد و ﺷﻤﺎ را ﻗﻄﻌﺎ ﭘﺎﮐﯿﺰه ﺳﺎزد."

"ﺳﻮره ی اﺣﺰاب ﻗﺴﻤﺘﯽ از آﯾﮫ ی 33 (ﻣﻌﺮوف ﺑﮫ آ ﯾﮫ ی ﺗﻄﮭﯿﺮ)"



  • اﻧﻤﺎ



ھﻤﺎن ﮔﻮﻧﮫ ﮐﮫ ﻣﯽ داﻧﯿﻢ، آﯾﮫ ی ﺗﻄﮭﯿﺮ ﺑﺎ "اﻧﻤﺎ" ﺷﺮوع ﻣﯽ ﺷﻮد. در ھﺮ زﺑﺎﻧﯽ ﺑﺮای آن ﮐﮫ ﺑﺘﻮان ﻣﻔﺎھﯿﻢ ﺟﻤﻠﮫ و ﻣﺼﺎدﯾﻖ ﺧﺎرﺟﯽ
آن را ﻣﻨﺤﺼﺮ ﻧﻤﻮد، از ﮐﻠﻤﺎت ﺑﮫ ﺧﺼﻮﺻﯽ اﺳﺘﻔﺎده ﻣﯽ ﮔﺮدد. ﯾﻌﻨﯽ اﮔﺮ ﺑﺨﻮاھﯿﻢ ﺧﺒﺮی را ﮐﮫ ﺑﯿﺎن ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ، ﺑﺮ روی اﻓﺮادی
ﺧﺎص ﻣﻨﺤﺼﺮ ﻧﻤﺎﯾﯿﻢ و ﯾﺎ در ﺑﯿﻦ ﻣﻌﺎﻧﯽ ﻣﺨﺘﻠﻒ، ﻣﻨﻈﻮر ﺧﻮد را در ﯾﮏ ﻣﻌﻨﯽ ﺧﺎص ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﺪاﻧﯿﻢ، در ﮔﻔﺘﺎر ﺧﻮﯾﺶ ﮐﻠﻤﺎت
ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯿﻢ ﻣﻦ در ﺑﯿﻦ ﺗﻤﺎﻣﯽ ورزﺷﮭﺎ، ﺗﻨﮭﺎ ﺷﻨﺎ را دوﺳﺖ دارم. زﺑﺎن ﻋﺮﺑﯽ ﻧﯿﺰ، از اﯾﻦ ﻗﺎﻋﺪه
وﯾﮋه ای را ﺑﮫ ﮐﺎر ﻣﯽ ﺑﺮﯾﻢ. ﻣﺜﻼً
ﮐﻠﯽ ﻣﺴﺘﺜﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ. از ﻣﯿﺎن ﭼﻨﺪ ﮐﻠﻤﮫ ای ﮐﮫ در اﯾﻦ زﺑﺎن ﺑﺮای ﺣﺼﺮ وﺟﻮد دارد، "اﻧﻤﺎ" در اﯾﻦ آﯾﮫ ﺑﮫ ﮐﺎر رﻓﺘﮫ اﺳﺖ. "اﻧﻤﺎ"
ﯾﮑﯽ از ﮐﻠﻤﺎت ﺣﺼﺮ اﺳﺖ و اﮔﺮ در اﺑﺘﺪای ﺟﻤﻠﮫ ای ﮐﮫ ﺑﺎ ﻓﻌﻞ ﺷﺮوع ﻣﯽ ﮔﺮدد ﺑﯿﺎﯾﺪ، آن ﭼﯿﺰی ﮐﮫ در ﺧﺼﻮﺻﺶ ﺻﺤﺒﺖ
ﻣﯽ ﺷﻮد را ﺣﺼﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﺑﺮای روﺷﻦ ﺷﺪن اﯾﻦ ﻣﻔﮭﻮم آن را در ﻗﺎﻟﺐ ﻣﺜﺎل ﺑﯿﺎن ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ: ﻓﺮض ﮐﻨﯿﺪ، ﻣﯽ ﺧﻮاھﯿﺪ ﺟﺮﯾﺎن دﯾﺪن
ﯾﮑﯽ از دوﺳﺘﺎﻧﺘﺎن ﺑﮫ اﺳﻢ ﻋﻠﯽ را، ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻨﯿﺪ. در اﯾﻦ ﺻﻮرت ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯿﺪ: "ﻣﻦ اﻣﺮوز ﺑﮫ دﯾﺪن دوﺳﺘﻢ، ﻋﻠﯽ رﻓﺘﻢ." اﮔﺮ در
اﺑﺘﺪای ﺟﻤﻠﮫ ی ﺧﻮﯾﺶ از "اﻧﻤﺎ" اﺳﺘﻔﺎده ﮐﻨﯿﺪ، در اﺛﺮ اﺳﺘﻔﺎده از آن، ﻣﻌﻨﺎی ﺟﻤﻠﮫ ﮐﻤﯽ ﻣﺘﻔﺎوت ﻣﯽ ﮔﺮدد و ﭘﺲ از ﺣﺼﺮ، ﻣﻌﻨﺎی
ﺟﻤﻠﮫ اﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﻣﯽ ﺷﻮد: ﻣﻦ اﻣﺮوز ﺗﻨﮭﺎ و ﺗﻨﮭﺎ "ﺑﮫ دﯾﺪن دوﺳﺘﻢ ﻋﻠﯽ" رﻓﺘﻢ، ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯿﺰی ﮐﮫ ﺣﺼﺮ ﻣﯽ ﺷﻮد "دﯾﺪار ﻋﻠﯽ" اﺳﺖ. اﮔﺮ
ﮐﻤﯽ ﺑﮫ اﯾﻦ ﺟﻤﻠﮫ دﻗﺖ ﮐﻨﯿﻢ، ﻣﺘﻮﺟﮫ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ ﮐﮫ اﯾﻦ ﺣﺼﺮ دو ﻧﺘﯿﺠﮫ و اﺛﺮ دارد:
اول آن ﮐﮫ رﻓﺘﻦ ﺷﻤﺎ ﺑﮫ ﻣﯿﺎن ﺟﻤﻊ دوﺳﺘﺎﻧﺘﺎن، ﺗﻨﮭﺎ ﺑﮫ ﻗﺼﺪ ﯾﮏ دﯾﺪار ﺑﻮده اﺳﺖ و ﻣﻨﻈﻮری ھﻤﺎﻧﻨﺪ اﻧﺠﺎم ﯾﮏ ﻣﻌﺎﻣﻠﮫ ﺗﺠﺎری ﯾﺎ
ﺷﺮﮐﺖ ﻧﻤﻮدن در ﯾﮏ ﻣﮭﻤﺎﻧﯽ ﺷﺎم را ﻧﺪاﺷﺘﮫ اﯾﺪ. دوم آن ﮐﮫ از ﻣﯿﺎن ھﻤﮫ دوﺳﺘﺎﻧﺘﺎن ﺗﻨﮭﺎ ھﺪﻓﺘﺎن دﯾﺪن ﻋﻠﯽ ﺑﻮده و ﺑﮫ ﻗﺼﺪ دﯾﺪن
ﻓﺮد دﯾﮕﺮی ﺑﮫ آن ﺟﺎ ﻧﺮﻓﺘﮫ اﯾﺪ.
ﺑﺎ ﺗﻮﺟﮫ ﺑﮫ اﯾﻦ ﻣﺴﺎﻟﮫ ﻣﯽ ﺗﻮان ﮔﻔﺖ ﺑﺎ آﻣﺪن اﻧﻤﺎ در اﺑﺘﺪای آﯾﮫ ی ﺗﻄﮭﯿﺮ ﻣﺸﺨﺺ ﻣﯽ ﺷﻮد، ﻣﻮﺿﻮع ﺑﺤﺚ ﮐﮫ ھﻤﺎن "ﺑﺮﻃﺮف
ﮐﺮدن ﭘﻠﯿﺪی از اھﻞ ﺑﯿﺖ" اﺳﺖ ﻣﻮرد ﺣﺼﺮ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﮫ و ﺧﺪاوﻧﺪ ﺧﻮاﺳﺖ ﺧﻮد را در ﻣﻮرد آن ﻣﻮﺿﻮع ﻣﻨﺤﺼﺮ ﻧﻤﻮده اﺳﺖ.
در اﺛﺮ اﯾﻦ ﺣﺼﺮ و اﺧﺘﺼﺎص در اﯾﻦ ﺟﺎ ﻣﺎ ﺑﺎ دو ﻧﺘﯿﺠﮫ ﻣﻮاﺟﮫ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ. اول آن ﮐﮫ اراده و ﺧﻮاﺳﺖ ﺧﺪاوﻧﺪ ﻣﺘﻌﺎل در اﯾﻦ آﯾﮫ
را، ﻓﻘﻂ ﺑﮫ دور ﮐﺮدن ﭘﻠﯿﺪی و اﯾﺠﺎد ﻃﮭﺎرت، اﺧﺘﺼﺎص ﻣﯽ دھﺪ و دوم آن ﮐﮫ در زﻣﺎن ﻧﺰول آﯾﮫ دور ﻧﻤﻮدن ﭘﻠﯿﺪی و اﯾﺠﺎد
ﻃﮭﺎرت را ﺗﻨﮭﺎ ﻣﺨﺼﻮص اھﻞ ﺑﯿﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ و ھﯿﭻ ﻓﺮد دﯾﮕﺮی را در اﯾﻦ ﻗﺎﻋﺪه ﺷﺮﯾﮏ ﻧﻤﯽ ﮔﺮداﻧﺪ.
ﺑﺎ ﺗﻮﺟﮫ ﺑﮫ ﻣﻮارد ذﮐﺮ ﺷﺪه، آﯾﮫ اﯾﻦ ﮔﻮﻧﮫ ﺑﯿﺎن ﺧﻮاھﺪ ﺷﺪ:
ﺑﮫ اﯾﻦ ﺗﻌﻠﻖ ﮔﺮﻓﺘﮫ اﺳﺖ ﮐﮫ ھﺮﮔﻮﻧﮫ رﺟﺲ و ﭘﻠﯿﺪی را ﻓﻘﻂ از اھﻞ ﺑﯿﺖ دور ﻧﻤﺎﯾﺪ و ﺗﻨﮭﺎ آﻧﺎن را ﭘﺎک و
ً
اراده ی ﺧﺪاوﻧﺪ ﻣﻨﺤﺼﺮا
ﭘﺎﮐﯿﺰه ﮔﺮداﻧﺪ


ﯾﺮﯾﺪ اﷲ


"ﯾﺮﯾﺪ اﷲ" ﺑﮫ اﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎ اﺳﺖ ﮐﮫ ﺧﺪاوﻧﺪ اﻣﺮی را اراده ﻧﻤﻮده و آﻧﺮا ﺧﻮاﺳﺘﮫ اﺳﺖ. "اﷲ" از ﻣﯿﺎن اﺳﻤﺎء اﻟﮭﯽ، از اﺳﺎﻣﯽ ﺧﺎص
ﺧﺪاوﻧﺪ ﻣﺘﻌﺎل اﺳﺖ و اﺷﺎره ﺑﮫ ﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﮫ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺻﻔﺎت ﮐﻤﺎل و ﭘﺴﻨﺪﯾﺪه را در وﺟﻮد ﺧﻮﯾﺶ دارد. ﮐﻤﺎﻻﺗﯽ ھﻤﭽﻮن دوﺳﺖ
و دوﺳﺖ داﺷﺘﻨﯽ ﺑﻮدن، ﺑﺨﺸﻨﺪه و ﺑﺨﺸﺎﯾﺸﮕﺮ ﺑﻮدن، آﻣﺮزﻧﺪه و ﺑﺮدﺑﺎر ﺑﻮدن، ﺑﯽ ﻧﯿﺎز و ﻗﺎﺑﻞ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﺑﻮدن و ...(5) ھﻤﮫ و ھﻤﮫ
ﺟﺰﯾﯽ از ﺻﻔﺎت و ﮐﻤﺎﻻت ﺧﺪاوﻧﺪ ﻣﺘﻌﺎل اﺳﺖ. آﻣﺪن اﯾﻦ اﺳﻢ از آن ﺟﺎﯾﯽ ﮐﮫ اﺷﺎره ﺑﮫ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﮐﻤﺎﻻت ﺧﺪاوﻧﺪ دارد، ﺧﻮد ﻧﺸﺎن
دھﻨﺪه ی ﺑﺰرﮔﯽ و ﻋﻈﻤﺘﯽ اﺳﺖ ﮐﮫ ﻣﻔﮭﻮم اﯾﻦ آﯾﮫ در ﺑﺮ دارد.
ﺑﺮ ﻃﺒﻖ ﻗﻮاﻋﺪ زﺑﺎن ﻋﺮﺑﯽ اﮔﺮ ﮐﻤﯽ دﻗﺖ ﮐﻨﯿﻢ، "ﯾﺮﯾﺪ اﷲ" ﺗﻨﮭﺎ ﻧﺸﺎن دھﻨﺪه ی اراده و ﺧﻮاﺳﺖ ﺧﺪاوﻧﺪ ﻣﺘﻌﺎل ﻧﯿﺴﺖ، ﺑﻠﮑﮫ ﺑﮫ
اﺳﺘﻤﺮار و دوام آن ھﻢ اﺷﺎره ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.(6) از اﯾﻦ رو ﻣﯽ ﺗﻮان ﮔﻔﺖ ﺧﺪاوﻧﺪی ﺑﺎ اﯾﻦ ﻋﻈﻤﺖ، اراده و ﺧﻮاﺳﺘﮫ ای را در ﻧﻈﺮ دارد ﮐﮫ
ﺑﮫ ﺻﻮرت ﻣﺴﺘﻤﺮ و ﻣﺪاوم ﺟﺮﯾﺎن ﺧﻮاھﺪ ﯾﺎﻓﺖ. اﻣﺎ اﯾﻦ اراده ﭼﯿﺴﺖ؟ ﭘﺎﺳﺦ اﯾﻦ ﺳﻮال را در اداﻣﮫ، آﯾﮫ ﺑﺮای ﻣﺎ ﻣﺸﺨﺺ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.


ﻟﯿﺬھﺐ ﻋﻨﮑﻢ اﻟﺮﺟﺲ


اﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ از آﯾﮫ ﺑﮫ ﻣﺎ ﻧﺸﺎن ﻣﯽ دھﺪ ﮐﮫ ﺧﺪاوﻧﺪ اراده ﻧﻤﻮده و ﺧﻮاﺳﺘﮫ اﺳﺖ ﺗﺎ از ﻋﺪه ای ﺑﮫ ﺧﺼﻮص ﮐﮫ در ﻗﺴﻤﺖ ﺑﻌﺪ از آﻧﺎن ﺑﺎ
ﻋﻨﻮان "اھﻞ ﺑﯿﺖ" ﯾﺎد ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ھﺮﮔﻮﻧﮫ رﺟﺲ و ﭘﻠﯿﺪی را دور ﮔﺮداﻧﺪ.
"ﯾﺬھﺐ" وﻗﺘﯽ در ﮐﻨﺎر ﮐﻠﻤﮫ "ﻋﻨﮑﻢ" ﻗﺮار ﺑﮕﯿﺮد ﻣﻌﻨﺎی دور ﺳﺎﺧﺘﻦ و زدودن ﻣﯽ دھﺪ(7) و در اﯾﻦ ﺟﺎ ﻣﻨﻈﻮر، دور ﮐﺮدن رﺟﺲ
از "اھﻞ ﺑﯿﺖ" ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ. ﺣﺮف "ﻻم" ھﻢ ﮐﮫ ﭘﯿﺶ از اﯾﻦ ﮐﻠﻤﮫ آﻣﺪه، ﺑﺮ ﻃﺒﻖ ﻗﻮاﻋﺪ ﻋﺮﺑﯽ، ﻣﻌﻨﺎی ﺗﺎﮐﯿﺪ را ﻣﯽ رﺳﺎﻧﺪ.(8)
ﻣﻌﻨﺎ و ﻣﻔﮭﻮم ﺣﻘﯿﻘﯽ "رﺟﺲ"، ﭘﻠﯿﺪی و آﻟﻮدﮔﯽ اﺳﺖ(9) و ھﻤﺎﻧﻄﻮر ﮐﮫ ﻣﯽ داﻧﯿﻢ، در واﻗﻊ ﭘﻠﯿﺪی، ﭼﯿﺰی اﺳﺖ ﮐﮫ در وﺟﻮد اﻧﺴﺎن
ﺣﺎﻟﺖ ﺗﻨﻔﺮ و ﮐﺮاھﺖ اﯾﺠﺎد ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﺑﮫ ﻋﻨﻮان ﻣﺜﺎل، ھﻤﮫ ی ﻣﺎ از دروغ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﺪﻣﺎن ﻣﯽ آﯾﺪ. ﻟﺬا در ﺻﻮرﺗﯽ ﮐﮫ ﻓﺮدی ﺑﮫ ﻣﺎ دروغ
ﺑﮕﻮﯾﺪ، از ﻋﻤﻞ او ﻧﺎراﺣﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ و اﺣﺴﺎس ﻧﺎﺧﻮﺷﺎﯾﻨﺪی ﺑﮫ ﻣﺎ دﺳﺖ ﻣﯽ دھﺪ. ﺑﺮ اﯾﻦ اﺳﺎس اﮔﺮ ﺧﻮب دﻗﺖ ﮐﻨﯿﻢ، ﻣﻌﺎﻧﯽ
دﯾﮕﺮی ﮐﮫ ﺑﺮای رﺟﺲ ذﮐﺮ ﮔﺮدﯾﺪه اﺳﺖ، ھﻤﺎﻧﻨﺪ ﮐﻔﺮ، ﮔﻨﺎه و ... ﺑﮫ ھﻤﺎن ﻣﻌﻨﺎی ﺟﺎﻣﻌﯽ ﮐﮫ ذﮐﺮ ﺷﺪ، ﯾﻌﻨﯽ ﭘﻠﯿﺪی، ﺑﺎز ﻣﯽ ﮔﺮدد.
اﻣﺎ ﻣﻌﻨﺎی ﻋﺬاب و ﻟﻌﻨﺖ ﮐﮫ آﻧﮭﺎ ھﻢ ﺑﮫ ﻋﻨﻮان ﻣﻌﺎﻧﯽ رﺟﺲ ﮔﻔﺘﮫ ﺷﺪه اﻧﺪ، ﻧﺘﺎﯾﺞ آﻟﻮده ﺷﺪن ﺑﮫ ﭘﻠﯿﺪی ھﺎﺳﺖ.(10)
اﻣﺎ رﺟﺲ در اﯾﻦ آﯾﮫ ﺑﮫ ﺗﻨﮭﺎﯾﯽ ﻧﯿﺎﻣﺪه اﺳﺖ و ﺑﺮ اﺑﺘﺪای آن "ال" ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﮫ اﺳﺖ. اﯾﻦ "اﻟﻒ و ﻻم" در زﺑﺎن ﻋﺮﺑﯽ ﺑﮫ "اﻟﻒ و ﻻم
ﺟﻨﺲ" ﺷﮭﺮت دارد(11) و اﮔﺮ ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﻠﻤﮫ ای ﺑﯿﺎﯾﺪ، ﺗﻤﺎﻣﯽ اﻧﻮاع آن را ﭘﻮﺷﺶ ﻣﯽ دھﺪ. ﻣﺜﻼ اﮔﺮ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ "درﺧﺖ"، ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ
ﻧﻮع ﺧﺎﺻﯽ از آن در ذھﻨﻤﺎن ﺑﺎﺷﺪ، وﻟﯽ اﮔﺮ ﻗﺒﻞ از آن، اﯾﻦ "اﻟﻒ و ﻻم" را ﺑﮑﺎر ﺑﺒﺮﯾﻢ، ﺷﻨﻮﻧﺪه ﻣﺘﻮﺟﮫ ﻣﯽ ﺷﻮد ﮐﮫ ﻣﺎ درﺑﺎره
ﺗﻤﺎﻣﯽ اﻧﻮاع درﺧﺘﺎن ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯿﻢ. در اﯾﻦ آﯾﮫ ھﻢ اﯾﻦ "اﻟﻒ و ﻻم" ﺑﮑﺎر رﻓﺘﮫ اﺳﺖ. ھﻤﯿﻦ ﻧﮑﺘﮫ ﺑﺮای ﻣﺎ ﻣﻌﻠﻮم ﻣﯽ ﺳﺎزد ﮐﮫ
ﻣﻨﻈﻮر ﺧﺪاوﻧﺪ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﭘﻠﯿﺪﯾﮭﺎ ﺳﺖ، ﻧﮫ ﭘﻠﯿﺪی ﺧﺎﺻﯽ و او ﻣﯽ ﺧﻮاھﺪ، ﺗﻤﺎﻣﯽ ﭘﻠﯿﺪی ھﺎ را از وﺟﻮد اھﻞ ﺑﯿﺖ دور ﮔﺮداﻧﺪ.(12)


اﻣﺎ در اﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﯾﮏ اﺗﻔﺎق ﺧﺎص روی داده اﺳﺖ. ﺑﺮ ﻃﺒﻖ ﻗﻮاﻋﺪ دﺳﺘﻮر زﺑﺎن ﻋﺮﺑﯽ، ﺑﺎﯾﺪ اﺑﺘﺪا از رﺟﺲ ﺳﺨﻦ ﺑﮫ ﻣﯿﺎن ﻣﯽ آﻣﺪ
و ﺳﭙﺲ ﮐﻠﻤﮫ "ﻋﻨﮑﻢ" ﻗﺮار ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ، اﻣﺎ ﺑﺮ ﺧﻼف اﻧﺘﻈﺎر ﺟﺎی اﯾﻦ دو ﮐﻠﻤﮫ ﺑﺎ ھﻢ ﻋﻮض ﺷﺪه اﺳﺖ. وﻟﯽ ﭼﺮا؟ دﺳﺘﻮر زﺑﺎن
ﻋﺮﺑﯽ ﺑﮫ ﻣﺎ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ھﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﮫ اﯾﻦ اﺗﻔﺎق رخ ﻣﯽ دھﺪ، ﮔﻮﯾﻨﺪه ﻣﯽ ﺧﻮاھﺪ ﻣﻔﮭﻮم ﻣﻮرد ﻧﻈﺮ ﺧﻮﯾﺶ را ﻣﻮرد ﺣﺼﺮ ﻗﺮار دھﺪ.
(13) ﭘﺲ در واﻗﻊ ﺧﺪاوﻧﺪ در اﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ آﯾﮫ ھﻢ، ﺑﺎر دﯾﮕﺮ (ﻋﻼوه ﺑﺮ آﻧﭽﮫ ﮐﮫ از ﺑﮫ ﮐﺎر ﺑﺮدن اﻧﻤﺎ ﻧﺘﯿﺠﮫ ﻣﯽ ﺷﻮد) دور
ﻧﻤﻮدن رﺟﺲ و ﭘﻠﯿﺪی را، در زﻣﺎن ﻧﺰول آﯾﮫ ﺗﻨﮭﺎ و ﺗﻨﮭﺎ ﻣﺨﺼﻮص اھﻞ ﺑﯿﺖ ﻣﯽ داﻧﺪ و ﺑﺮای ﺑﺎر دوم اﯾﻦ ﺣﺼﺮ و اﺧﺘﺼﺎص را
ذﮐﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.


اھﻞ اﻟﺒﯿﺖ


در اﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﺧﺪاوﻧﺪ اﻓﺮادی را ﮐﮫ ﻣﯽ ﺧﻮاھﺪ از آﻧﺎن رﺟﺲ و ﭘﻠﯿﺪی را دور ﻧﻤﺎﯾﺪ و در زﻣﺎن ﻧﺰول آﯾﮫ اﯾﻦ ﻣﻮھﺒﺖ اﻟﮭﯽ را
ﺑﮫ آﻧﮭﺎ ﻋﻄﺎ ﮐﻨﺪ، ﺑﮫ ﻣﺎ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻧﻤﻮده اﺳﺖ. ﮐﮫ آﻧﺎن ﻧﯿﺰ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺑﮫ ﺟﺰ اھﻞ ﺑﯿﺖ ﻧﻤﯽ ﺑﺎﺷﻨﺪ.
ً
ﻣﻨﺤﺼﺮا
"اھﻞ" در ﻟﻐﺖ در ﻣﻮرد ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺑﮫ ﮐﺎر ﻣﯽ رود ﮐﮫ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﮫ آﻧﺎن ﺗﻌﻠﻖ ﺧﺎﻃﺮ و واﺑﺴﺘﮕﯽ وﺟﻮد داﺷﺘﮫ ﺑﺎﺷﺪ.(14) ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ
ھﻤﺴﺮ، ﻓﺮزﻧﺪ، ﻧﻮه و ... از آن ﺟﺎﯾﯽ ﮐﮫ اﻧﺴﺎن ﺑﺎ آﻧﮭﺎ ﻣﺎﻧﻮس اﺳﺖ و ﺑﮫ آﻧﺎن ﺗﻌﻠﻖ ﺧﺎﻃﺮ دارد، "اھﻞ" او ﺑﮫ ﺣﺴﺎب ﻣﯽ آﯾﻨﺪ. از
اﯾﻦ رو ﻣﯽ ﺗﻮان ﮔﻔﺖ ﻧﮑﺘﮫ ی اﺳﺎﺳﯽ در ﻣﻌﻨﺎی "اھﻞ"، ھﻤﺎن اﻧﺲ داﺷﺘﻦ و ﺗﻌﻠﻖ ﺧﺎﻃﺮ اﺳﺖ و ﻟﺬا ﮔﺎھﯽ اﻓﺮادی ﺑﮫ ﻏﯿﺮ از
ﺧﻮﯾﺸﺎن و ﻧﺰدﯾﮑﺎن ﻧﯿﺰ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﻨﺪ، ﺟﺰو "اھﻞ" اﻧﺴﺎن ﻣﺤﺴﻮب ﺷﻮﻧﺪ.(15) اﻣﺎ در ﻧﻘﻄﮫ ی ﻣﻘﺎﺑﻞ، اﻓﺮادی ﻧﯿﺰ ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﺑﺎ وﺟﻮد
داﺷﺘﻦ راﺑﻄﮫ ی ﺧﻮﯾﺸﺎوﻧﺪی، ﺑﮫ ﻋﻠﺖ آن ﮐﮫ اﻧﺴﺎن ﺑﺎ آﻧﺎن اﻧﺲ و ﺗﻌﻠﻖ ﺧﺎﻃﺮی ﻧﺪارد، ﺟﺰو "اھﻞ" اﻧﺴﺎن ﺑﮫ ﺷﻤﺎر ﻧﯿﺎﯾﻨﺪ.
"ﺑﯿﺖ" ﺑﮫ ﻣﻌﻨﺎی ﺧﺎﻧﮫ و ﺟﺎﯾﯽ اﺳﺖ ﮐﮫ اﻧﺴﺎن در آن ﭘﻨﺎه ﻣﯽ ﮔﯿﺮد.(16) ھﻤﺎن ﮔﻮﻧﮫ ﮐﮫ ﺑﯿﺖ ﻣﮑﺎﻧﯽ اﺳﺖ ﺑﺮای ﭘﻨﺎه دادن و ﺟﻤﻊ
ﻧﻤﻮدن اﻓﺮاد ﯾﮏ ﺧﺎﻧﮫ ﺑﮫ ﮔﺮد ھﻢ، ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺪ ﻧﺸﺎﻧﮫ ای ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﺮای آن ﮐﮫ ﻣﻮﺿﻮﻋﯽ ﺧﺎص و ﯾﺎ اﻓﺮادی ﺑﮫ ﺧﺼﻮص را ﻣﻌﻠﻮم
ﮔﺮداﻧﺪ و آﻧﺎن را از ﺑﻘﯿﮫ ﺟﺪا ﮐﻨﺪ و ﯾﺎ آﻧﮑﮫ ﺟّﻮی ﻣﺨﺼﻮص ﺑﺎﺷﺪ ﮐﮫ ﻋﺪه ای در آن ﻗﺮار دارﻧﺪ.(17)
ﺑﺮ اﯾﻦ اﺳﺎس، ﻣﻨﻈﻮر از اھﻞ اﻟﺒﯿﺖ، اﻓﺮادی اﺳﺖ ﮐﮫ واﺑﺴﺘﮫ ﺑﮫ ﺧﺎﻧﮫ و ﻣﺤﺪوده ای ﺧﺎص ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ و ﺑﮫ آن ﺗﻌﻠﻖ ﺧﺎﻃﺮ دارﻧﺪ و ﺑﺎ
آن ﻣﺄﻧﻮﺳﻨﺪ و از اﯾﻦ ﻧﻈﺮ دارای وﯾﮋﮔﯽ ﯾﮑﺴﺎﻧﯽ ھﺴﺘﻨﺪ.


و ﯾﻄﮭﺮﮐﻢ ﺗﻄﮭﯿﺮا


آﯾﺎ ﺧﺪاوﻧﺪ ﻣﺘﻌﺎل در ﺧﺼﻮص اھﻞ ﺑﯿﺖ ﺑﮫ ھﻤﯿﻦ ﻣﻘﺪار ﮐﮫ ﺗﺎ ﮐﻨﻮن ذﮐﺮ ﮔﺮدﯾﺪ، اﮐﺘﻔﺎ ﻧﻤﻮده اﺳﺖ؟ ﺑﺎ ﮐﻤﯽ دﻗﺖ در اﯾﻦ ﺑﺨﺶ از


آﯾﮫ، ﭘﺎﺳﺦ ﻣﻨﻔﯽ ﭘﺮﺳﺶ ﻣﺎ ﻣﺸﺨﺺ ﻣﯽ ﺷﻮد.
"ﯾﻄﮭﺮ" در اﺻﻞ ﺑﮫ ﻣﻌﻨﺎی ﭘﺎک ﮐﺮدن و ﭘﺎﮐﯿﺰه ﻧﻤﻮدن، اﺳﺖ(18) و اﯾﻦ ﻣﻔﮭﻮم، در ﺑﺮاﺑﺮ رﺟﺲ و ﭘﻠﯿﺪی ﺑﮫ ﮐﺎر
ﻣﯽ رود(19)، در واﻗﻊ ﺧﺪاوﻧﺪ ﻣﺘﻌﺎل ﺑﺎ دور ﻧﻤﻮدن ﭘﻠﯿﺪی از اھﻞ ﺑﯿﺖ، ﻧﻘﻄﮫ ی ﻣﻘﺎﺑﻞ آن، ﯾﻌﻨﯽ ﻃﮭﺎرت را، در وﺟﻮد آﻧﺎن
ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﻧﻤﻮده اﺳﺖ.
اﻣﺎ ﺑﺎز ﻧﯿﺰ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺗﻨﮭﺎ ﺑﮫ ذﮐﺮ ﻃﮭﺎرت اھﻞ ﺑﯿﺖ ﺑﺴﻨﺪه ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ، ﺑﻠﮑﮫ ﺑﺮ ﮔﻔﺘﺎر ﺧﻮﯾﺶ ﭘﺎﻓﺸﺎری و ﺗﺎﮐﯿﺪ دارد. ﮐﻠﻤﮫ ی "ﺗﻄﮭﯿﺮا"
، اھﻞ ﺑﯿﺖ ﭘﺎک و
ً
ﮐﮫ در اﯾﻦ ﻓﺮاز آﯾﮫ ﺑﮫ ﮐﺎر رﻓﺘﮫ ھﻢ ﻣﻌﻨﺎی ﺗﺎﮐﯿﺪ را ﻣﯽ رﺳﺎﻧﺪ(20)، ﯾﻌﻨﯽ اﯾﻦ ﮐﻠﻤﮫ ﺑﮫ ﻣﺎ ﻣﯽ ﻓﮭﻤﺎﻧﺪ ﮐﮫ ﻗﻄﻌﺎ
ﭘﺎﮐﯿﺰه ﮔﺸﺘﮫ اﻧﺪ.
اﯾﻦ دو ﻗﺴﻤﺖ از آﯾﮫ (زدودن رﺟﺲ و ﻃﮭﺎرت) ﺑﮫ وﺳﯿﻠﮫ ﺣﺮف "و" ﺑﮫ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺷﺪه اﻧﺪ، ﻟﺬا ﻣﯽ ﺗﻮان درﯾﺎﻓﺖ ﮐﮫ ﺧﻮاﺳﺖ
و اراده ی ﺧﺪاوﻧﺪ ﻋﻼوه ﺑﺮ زدودن رﺟﺲ از اھﻞ ﺑﯿﺖ، ﺑﮫ ﻃﮭﺎرت آﻧﺎن ﻧﯿﺰ، ﺗﻌﻠﻖ ﻣﯽ ﮔﯿﺮد.
ﺟﻤﻊ ﺑﻨﺪی ﮐﻠﻤﺎت آﯾﮫ
ﭘﺲ در ﯾﮏ ﺟﻤﻊ ﺑﻨﺪی ﺑﺮ اﺳﺎس اﺟﺰاء ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن آﯾﮫ، ﻣﺸﺨﺺ ﻣﯽ ﺷﻮد ﮐﮫ در آﯾﮫ ﺗﻄﮭﯿﺮ، ﺧﺪاوﻧﺪ ﻣﺘﻌﺎل، اراده ی ﺧﻮﯾﺶ را ﺗﻨﮭﺎ
ﺷﺎﻣﻞ اھﻞ ﺑﯿﺖ ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﺪ و ﺑﺎ 3 ﺑﺎر ﺗﺎﮐﯿﺪی ﮐﮫ ﺑﯿﺎن ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﻣﻌﻠﻮم ﻣﯽ ﺳﺎزد ﮐﮫ ھﺮﮔﻮﻧﮫ رﺟﺲ و ﭘﻠﯿﺪی را از اھﻞ ﺑﯿﺖ دور
ﮔﺮداﻧﯿﺪه و آﻧﺎن را ﭘﺎک و ﻣﻄﮭﺮ ﻧﻤﻮده اﺳﺖ.

[/b]
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  ویرایش شده توسط: ametis   
مرد

 
مناقشه و بررسى قوی ‌ترین شبهه روافض برای اثبات عصمت ائمه «آيه تطهير»! (۲)

به چه حقّی همسران پاک پیامبر و مادران مؤمنان از «اهل بیت» پیامبر بیرون باشند؟
«اهل بیت»
اهل هر خانه‌ای ساکنان آن خانه هستند که خانه آنها را در خود جای داده است؛ همان‌گونه که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا﴾. (النور: 27).
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! در خانه‏هايى غير از خانه خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد».
خواهر موسی به فرعون گفت: ﴿هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ﴾. (القصص: 12).
«آيا شما را به خانواده‏اى راهنمايى كنم كه مى‏توانند اين نوزاد را براى شما كفالت كنند و خيرخواه او باشند؟!».
اهل و خانواده مرد:
راغب اصفهانی می‌گوید: اهل مرد یعنی کسانی که با او در یک خانه زندگی می‌نمایند، سپس این کلمه را تعمیم داده‌اند و به خویشاوندان هم اهل بیت گفته‌اند. پس اهل و اهل بیت مشخص یعنی کسانی که با او در یک خانه زندگی می‌کنند. در نصوص قرآنی اهل به همین معنی آمده است؛ چنان که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلاَّ مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِيلٌ﴾. (هود: 40).
«(به نوح) گفتيم: «از هر جفتى از حيوانات (از نر و ماده) يك زوج در آن (كشتى) حمل كن! همچنين خاندانت را (بر آن سوار كن) ـ مگر آنها كه قبلا وعده هلاك آنان داده شده (همسر و يكى از فرزندانت) ـ و همچنين مؤمنان را!» اما جز عده كمى همراه او ايمان نياوردند!».
و برادران یوسف  گفتند : ﴿وَنَمِيرُ أَهْلَنَا﴾. (يوسف: 65).
«و ما براى خانواده خويش مواد غذايى مى‏آوريم».
﴿مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ﴾. (يوسف: 88).
«اى عزيز! ما و خاندان ما را ناراحتى فرا گرفته».
تنگدستی و زیان، ما و خانواده‌مان را فرا گرفته است، و یوسف ؛ گفت: ﴿وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ﴾. (يوسف: 93).
«و همه نزديكان خود را نزد من بياوريد!». اهل و خانوادة آنها، پدر یوسف و همسرِپدرش و برادرانش بودند همان‌گونه که خداوند می‌فرماید: ﴿فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَى يُوسُفَ آوَى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَقَالَ ادْخُلُواْ مِصْرَ إِن شَاء اللّهُ آمِنِينَ وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّواْ لَهُ سُجَّداً وَقَالَ يَا أَبَتِ هَـذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقّاً﴾. (يوسف: 99 ـ100).
«و هنگامى كه بر يوسف ؛ وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت، و گفت: «همگى داخل مصر شويد، كه ان شاء الله در امن و امان خواهيد بود!». و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند; و همگى به تعظيم و اكرام براى آن دو به سجده (تعظيم نه عبادت) افتادند (چون سجده كردن براى تعظيم در شريعت يوسف ؛ جايز بود); و گفت: «پدر! اين تعبير خوابى است كه قبلا ديدم».
در همة این شواهد قرآنی می‌بینی که کلمة «اهل» فقط بر کسانی اطلاق می‌شود. که در یک خانه زندگی می‌کنند. به هیچ عنوان خویشاوندان اهل به شمار نمی‌آیند.
زن از جملة اهل بیت و بلکه اولین عضو خانه است. بنابراین، به دلیل. 1 ـ لغت، 2 ـ شریعت، 3 ـ عرف، 4 ـ عقل، اهل مرد همسرش می‌باشد و بعد از اين دلائل ديگر دليلى و جود ندارد.
1- دليل لغت: راغب اصفهانی می‌گوید: وقتی می‌گویند: «اهل الرجل» یعنی زنش ... و «تأهل» یعنی ازدواج کرد. و از همین جاست آنچه می‌گویند که: أهلک الله فی الجنه: یعنی خداوند در بهشت به تو زنی بدهد و در آن برایت اهل و خانواده‌ای قرار دهد که گرد هم آیید. و در مختارالصحاح رازی می‌گوید: (اهل الرجل) یعنی مرد ازدواج کرد و وارد خانه‌اش شد و در آن نشست و جای گرفت؟پس این هم دليل لغوى!
2- دلیل شرعی: در این آیات تأمل کنید: ﴿فَلَمَّا قَضَى مُوسَىالْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ﴾. (القصص: 29).
«هنگامى كه موسى مدت خود را به پايان رسانيد و همراه خانواده‏اش (از مدين به سوى مصر) حركت كرد».
در آن وقت کسی جز همسرش همراه او نبود، پس اهل یعنی زن.
﴿قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَـذَا بَعْلِي شَيْخاً﴾. (هود: 72).
«ساره گفت: «اى واى بر من! آيا من فرزند مى‏آورم در حالى كه پيرزنم، و اين شوهرم پيرمردى است؟». فرشتگان در پاسخ او چه گفتند و او را به چه توصیف کردند؟ ﴿قَالُواْ أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَّجِيد﴾. (هود: 73).
«فرشتگان گفتند: «آيا از فرمان خدا تعجب می‌کنی؟! اين رحمت خدا و بركاتش بر شما خانواده است; چرا كه او ستوده و والا است!».
اگر ساره زن ابراهیم ؛ از اهل بیت ابراهیم نمی ‌بود خداوند با این معجزه بر او رحم نمی‌کرد و بر او برکت نمی‌فرستاد سپس اسحاق در شکم او قرار گرفت و او حامله شد، پس تعجبی نیست (و از آن گذشته كسي در خانه نبود كه به آن اهل گفته شود و در خانه فقط ابراهيم و همسرش ساره بود و خداوند فرمود اهل بيت و اين قوی‌ترين دليل است براى اثبات اينكه زن و همسر هر كس اهل بيت آن شخص است).
خواهر موسی به فرعون گفت: ﴿هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ﴾. (القصص: 12).
«آيا شما را به خانواده‏اى راهنمايى كنم كه مى‏توانند اين نوزاد را براى شما كفالت كنند و خيرخواه او باشند؟!».
منظور خواهر موسی از اهل بیت چه کسی بود؟ آیا نخستین کسی که مد نظر او بود مادرش نبود، چون سرپرستی کودک شیرخوار را دایه و زنی که به او شیر می‌دهد به عهده دارد و در اینجا این کار به عهدة مادر موسی است؛ از این‌رو خداوند می‌فرماید: ﴿فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ﴾. (القصص: 13).
«ما او را به مادرش بازگردانديم تا چشمش روشن شود و غمگين نباشد».
حتی همسر عزیز مصر خطاب به شوهرش گفت: ﴿قَالَتْ مَا جَزَاء مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوَءاً﴾. (يوسف: 25).
«آن زن‏گفت: «كيفر كسى كه بخواهد نسبت به اهل تو خيانت كند چيست؟» یعنی کسی که نسبت به زن تو ارادة بد داشته باشد.
آیات زیر چند آیه‌ای است دربارة لوط و همسرش که خداوند در همه جا‌هایی که سخن از نجات دادن لوط و همراهانش می‌کند، زنش را تحت مسمای اهل داخل می‌کند و اگر زنش جزو اهل او نمی‌بود، او را استثنا نمی‌کرد. (زیرا اگرجزو اهل بیت نباشد ديگر نيازى به استثناء نيست. ويراستار) . خداوند می‌فرماید: ﴿فَأَنجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ﴾. (الأعراف: 83).
«(چون كار به اينجا رسيد،) ما او و خاندانش را رهايى بخشيديم; جز همسرش، كه از بازماندگان (در شهر) بود».
﴿قَالُواْ يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَن يَصِلُواْ إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّيْلِ وَلاَ يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ﴾. (هود: 81).
«(فرشتگان عذاب) گفتند: «اى لوط! ما فرستادگان پروردگار توايم! آنها هرگز دسترسى به تو پيدا نخواهند كرد! در دل شب، خانواده‏ات را (از اين شهر) حركت ده! و هيچ يك از شما پشت سرش را نگاه نكند; مگر همسرت».
﴿فَأَنجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَ الْغَابِرِينَ﴾. (النمل: 57).
«ما او و خانواده‏اش را نجات داديم، بجز همسرش كه مقدر كرديم جزء باقى‏ماندگان (در آن شهر) باشد!»
﴿قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطاً قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِين﴾. (العنكبوت: 32).
«(ابراهيم) گفت: «در اين آبادى لوط است!» گفتند: «ما به كسانى كه در آن هستند آگاهتريم! او و خانواده‏اش را نجات مى‏دهيم; جز همسرش كه در ميان قوم (گنهكار) باقى خواهد ماند».
﴿لاَ تَخَفْ وَلاَ تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهْلَكَ إِلاَّ امْرَأَتَكَ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ﴾. (العنكبوت: 33).
«هنگامى كه فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از ديدن آنها بدحال و دلتنگ شد; گفتند:«نترس و غمگين مباش، ما تو و خانواده‏ات را نجات خواهيم داد، جز همسرت كه در ميان قوم باقى مى‏ماند».
خداوند استثناء را تکرار کرد با اینکه هر دو آیه به هم نزدیک هستند و در میانشان فقط یک آیه قرار دارد: ﴿وَإِنَّ لُوطاً لَّمِنَ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ نَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ * إِلاَّ عَجُوزاً فِي الْغَابِرِينَ﴾. (الصافات: 133 ـ135).
«و لوط از رسولان (ما) است! و به خاطر بياور زمانى را كه او و خاندانش را همگى نجات داديم، مگر پيرزنى كه از بازماندگان بود (و به سرنوشت آنان گرفتار شد)!».
اگر عربهایی که قرآن بر آنها نازل شده می‌توانستند کلمة «اهل» را به چیزی دیگر غیر از همسر معنی کنند و بی‌آن که همسر را در مفهوم اهل مدنظر داشته باشند اهل را معنی کنند، انگیزه‌ای برای تکرار استثنای همسر لوط از اهل نبود. پس بدین خاطر بر استثنای زن لوط در هر باری که اهل او ذکر می‌شود اصرار و پافشاری شده است.
3- دلیل عرف: اطلاق لفظ «اهل» و اینکه منظور از آن همسر باشد تا به امروز متداول و متعارف است؛ مثلاً اگر کسی بگوید: (جاءت معي أهلي) .
«اهل من به همراهم آمد»، منظورش زنش است و مردم هم می ‌فهمند که منظور او زنش می ‌باشد.(تا بحال دولتهاى عربى اگر كسى اين جمله را گفت همه می‌ فهمند كه منظور همسر است.)
4- دلیل عقلی: هر مردی خانه‌اش را با همسرش آغاز می‌کند! و هر خانواده‌ای با پدر و مادر و مرد و زن شکل می‌گیرد. و می‌توان قبل از آنکه فرزندان به دنیا بیایند زن را اهل و خانواده نامید حتی اگر آن مرد پدر و مادر و برادری نداشته باشد و تنها زنش باشد. پس زن اولین کسی هست که در خانه کلمة اهل بر او اطلاق می‌گردد! و او اولین اهل بیت مرد! و نخستین فرد خانوادة اوست؛ از این‌رو به زن گفته‌اند: کدبانو. و زن تنها اهل مرد یا از اهل بیت او نیست و بلکه بانوی خانه است. بنابراین زن، اهل مرد و از جملة اهل بیت اوست پس به چه دلیلی همسران پیامبران از اهل بیت او قرار نمی‌گیرند؟! زن موسی اهل اوست و زن ابراهیم از اهل و خانوادة ابراهیم به شمار می‌آید، همسر عمران اهل اوست و همسر لوط از اهل اوست و زنان همة مردم از اهل بیت آنها هستند بجز پیامبر –صلى الله عليه وسلم- که زنان پاک او نباید اهل بیت او باشند!!! این شیعیان با چه زبانی سخن می‌گویند؟!
     
  
مرد

 
مناقشه و بررسى قوی ‌ترین شبهه روافض برای اثبات عصمت ائمه «آيه تطهير»! (۲) ادامه

اهل پيامبر، خانه‌ی پيامبر، خانه‌های پيامبر صلي الله عليه وسلم
خداوند می‌فرماید: ﴿وَإِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾. (آل عمران: 121).
«و (به ياد آور) زمانى را كه صبحگاهان، از ميان خانواده خود، جهت انتخاب اردوگاه جنگ براى مؤمنان، بيرون رفتى!».
این اهلی که پیامبر –صلى الله عليه وسلم- صبح از نزد آنها به سوی میدان جنگ می‌رود چه کسانی هستند؟ آیا افرادی نیستند که با پیامبر در یک خانه زندگی می‌نمایند؟ تنها آنها همسران او هستند نه افرادی دیگر که در خانة او زندگی نمی‌کنند؛ خانه‌ای که خداوند دربارة آن می‌فرماید: ﴿كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِن بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقاً مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ﴾. (الأنفال: 5).
«همان‏گونه كه خدا تو را بحق از خانه (به سوى ميدان بدر،) بيرون فرستاد، در حالى كه گروهى از مؤمنان ناخشنود بودند». خانة پیامبر مستقل بود و او در آن می‌خوابید و استراحت می‌کرد و غذا می ‌خورد و هر آنچه که یک مرد در خانه‌اش انجام می ‌دهد، او هم آن را در خانة خود انجام می‌داد. و در این خانه فقط همسران او بودند نه کسانی دیگر. همة فرزندان پیامبر –صلى الله عليه وسلم- قبل از نزول این آیه وفات یافته بودند و از میان دخترانش هم، بعضی وفات یافته و بعضی ازدواج کرده و از خانة او بیرون رفته بودند. پیامبر به تعداد زنانش خانه داشت و هر زنی برای خود خانه‌ای کوچک داشت. و خداوند گاهی این خانه‌ها را به زنان پیامبر –صلى الله عليه وسلم- نسبت می‌دهد و گاهی به خود پیامبر. پس خانه‌های پیامبر خانه‌های زنان او هستند و خانه‌های زنانش خانة او می‌باشند. پس چگونه یک خانه به فردی تعلق دارد و با وجود این آن فرد از اهل بیت و از اهل خانه شمرده نمی‌شود؟
اهل خانه‌های زنان پیامبر، همین همسران هستند و خانة پیامبر همان خانة همسران اوست و آنها اهل بیت پیامبر –صلى الله عليه وسلم- هستند؛ همان طور که خداوند می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَى طَعَامٍ غَيْرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ﴾. (الأحزاب: 53).
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! در خانه‏هاى پيامبر داخل نشويد مگر به شما براى صرف غذا اجازه داده شود، و در انتظار وقت غذا ننشينيد».

سپس خداوند در همین آیه آدابی را که مؤمنان باید در برخورد با اهل این خانه‌ها یعنی با همسران پیامبر رعایت کنند، بیان می‌دارد و می‌فرماید: ﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاً فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاء حِجَابٍ﴾. (الأحزاب: 53).
«و هنگامى كه چيزى از وسايل زندگى را (بعنوان عاريت) همسران پيامبر مى‏خواهيد از پشت پرده بخواهيد; اين كار براى پاكى دلهاى شما و آنها بهتر است».
و خطاب به همسران پیامبر در حالی که خانه‌ها را به آنها نسبت می‌دهد می‌فرماید: ﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلاَةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً * وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفاً خَبِيراً﴾. (الأحزاب: 33 ـ34).
«و در خانه‏هاى خود بمانيد، و همچون دوران جاهليت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را برپا داريد، و زكات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد; خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد. آنچه را در خانه‏هاى شما از آيات خداوند و حكمت و دانش خوانده مى‏شود ياد كنيد; خداوند لطيف و خبير است!».

در این آیه دقت کنید که خداوند فرمود: ﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ﴾.
«و در خانه‏هاى خود بمانيد». سپس فرمود (اهل البیت): «اهل خانه» سپس می‌فرماید: ﴿وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ﴾.
«آنچه در خانه ‏هاى شما از آيات قرآن و حكمت و دانش خوانده مى‏شود ياد كنيد».
یعنی منظور از اهل بیت کسانی هستند که در این آیه و در آیة بعد مورد خطاب قرار گرفته‌اند. و خانة پیامبر –صلى الله عليه وسلم- همان خانة همسرانش می‌باشد. از آنجا که این خانه‌ها زیاد بودند به صیغة جمع به او نسبت داده شده‌اند و گفته ‌شده: «خانه‌های پیامبر» و همین خانه‌ها، خانه‌های همسران او بودند و هیچ فرقی نمی‌کرد.
و اهل این خانه، پیامبر و همسرانش بوده‌اند. پس به چه حقّی ما این همسران پاک پیامبر و مادران مؤمنان را از «اهل بیت» پیامبر صلی الله علیه وسلم بیرون می‌کنیم؟!

شبهاتی که تشيع برای اثبات نظر خود آنها را دستاويز قرار داده‌اند
1- (شبهه اول و جواب آن) ضمیر مذکر در خطاب
ایشان می‌گویند اگر منظور از این آیه همسران پیامبر می‌بودند خداوند به جای (عنکم) (یطهرکم)، (عنکن) و (یطهرکن) به صورت مونث می‌آورد.

در جواب باید گفت: سبحان الله حتی مردم عامی به طور فطری می‌فهمند که در زبان عربی هر گاه به وسیلة ضمیر مذکر خطاب شود زن و مرد را شامل می‌گردد و اگر با صیغة مؤنث خطاب شود آن وقت منظور از آن فقط زنان خواهند بود. از این‌رو مرد به فرزندان پسر و دختر خود می‌گوید: بخورید و بخوانید و برای دختران، صیغة مؤنث جداگانه به کار نمی‌برد مگر آنکه همة فرزندان او دختر باشند یا مخاطبان فقط دختر باشند و پسری همراهشان نباشد. و گاهی هم مخاطبان همه زن ‌اند اما با صیغة مذکر مورد خطاب قرار می‌گیرند. و قرآن چنین نازل شده است پس اینکه می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ﴾. (آل عمران: 102).
ای مؤمنان، از خداوند آن گونه که حقّ تقوای اوست بترسید»، همة زنان و مردان را شامل می‌شود. و آیة: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ﴾. (البقرة: 277).
« كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند»، همة زنان و مردان را در بر می‌گیرد. خداوند متعال در جای دیگر می‌فرماید: ﴿إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لِّأُوْلِي الألْبَابِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ﴾. (آل عمران: 190 ـ191).
«مسلما در آفرينش آسمانها و زمين، و آمد و رفت شب و روز، نشانه‏هاى (روشنى) براى خردمندان است. آن کسانی که خدا را یاد می‌کنند». و خطاب را با صیغة مذکر ادامه می‌دهد تا می‌فرماید: ﴿فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم﴾. (آل عمران: 195).
«خداوند، درخواست آنها را پذيرفت; (و فرمود من عمل هيچ عمل‏كننده‏اى از شما را، ضايع نخواهم كرد». و همچنان با صیغة مذکر مومنان را مورد خطاب قرار می‌دهد و سپس مقصود را روشن می‌نماید و بعد از (منکم) می‌فرماید: ﴿مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ﴾. (آل عمران: 195).
«از شما را، زن باشد يا مرد، ضايع نخواهم كرد; شما همنوعيد، و از جنس يكديگر!». سپس با صیغة مذکر ادامه می‌دهد: ﴿فَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي﴾. (آل عمران: 195).
«آنها كه در راه خدا هجرت كردند، و از خانه‏هاى خود بيرون رانده شدند و در راه من آزار ديدند».
از آنجا که در خانة پیامبر –صلى الله عليه وسلم-، پیامبر و همسرانش زندگی می‌کردند کلمات مذکور با صیغة مذکر آمده تا همه را در بر گیرد و آوردن آن با صیغة مؤنث ممکن نیست، چون اگر چنین باشد پیامبر مشمول حکم آیه قرار نمی‌گیرد.
جالب اینجاست که آنها همسران پیامبر را به دلیل اینکه زن هستند از حکم آیه خارج می‌کنند و از طرف دیگر فاطمه ك را در حکم آیه قرار می‌دهند با اینکه او زن است!

2- (شبهه دوم و جواب آن) حدیث کساء

مسلم در صحیح خود از عایشه –رضي الله عنها- روایت می‌کند که ایشان گفتند: پیامبر روزی به هنگام صبح بیرون آمد در حالی که چادری که از موی سیاه بافته شده بود بر او بود آنگاه حسن بن علی آمد و پیامبر او را زیر چادر خویش قرار داد. سپس حسین آمد او را نیز با خودش زیر عبا برد. آنگاه فاطمه آمد او را نیز زیر عبا برد. سپس علی آمد و او را هم با خود زیر چادر برد و آنگاه فرمود: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾. (الأحزاب: 33).
«خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد». در این حدیث آمده که پیامبر –صلى الله عليه وسلم- همسرش، ام سلمه را با آنها زیر عبا نبرد بلکه به او گفت: تو از اهل بیت من هستی و تو بر خیر و خوبی قرار داری.


و ما نمی‌دانیم که این حدیث به خارج کردن امهات المؤمنین از آیه چه ربطی دارد، نهایت آنچه این حدیث می‌رساند این است که پیامبر مجموعه ‌ای از خویشاوندانش را که در خانه ‌اش زندگی نمی‌کردند را در حکم آیه داخل کرده است، و به این معنی نیست که مفهوم آیه منحصر به آنهاست و دیگران را شامل نمی ‌شود؛ چون شرط داخل شدن اینها بیرون رفتن بقیه نیست، و رحمت الهی همه چیز را فرا گرفته این رحمت و به خاطر آمدن کسی دیگر، برای کسی کم نمی‌گردد. اگر کسی با اشاره به چهار تن از دوستانش بگوید اینها دوستان من هستند به این معنی نیست که دیگر هیچ دوستی ندارد. و اگر کسی ده برادر داشته باشد و به سه تن از آنها اشاره کند و آنها را چنین معرفی نماید که اینها برادرانم هستند، سخن او به این معنی نیست که برادران دیگری ندارد مگر آنکه واقعاً برادران دیگری نداشته باشد. بنابراین قرینه ‌ای که حدود معنی کلمة «أهل» را تعیین می‌نماید واقعیت امر است و خود کلمة «أهل» چیزی را نفی یا اثبات نمی‌نماید و اهل بیت پیامبر زیادند پس به چه دلیلی کلمة اهل بیت را منحصر به برخی از آنها می‌دانیم؟! چنین امری در قرآن زیاد آمده است مانند اینکه می‌فرماید: ﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَات وَالأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ﴾ (التوبه: 36).
«تعداد ماه‏ها نزد خداوند در كتاب الهى، از آن روز كه آسمانها و زمين را آفريده، دوازده ماه است; كه چهار ماه از آن، ماه حرام است; (و جنگ در آن ممنوع مى‏باشد.) اين، آيين ثابت و پابرجاى (الهى) است!»
و دین تنها به بیان تعداد ماه‌ها و اینکه چهار ماه از آن ماه‌ها حرام هستند، منحصر نیست. و گفتة پیامبر –صلى الله عليه وسلم- که فرمود: «اینها از اهل بیت من هستند»، نیز چنین است. اگر فرمودة پیامبر مانع از دخول دیگران در زمرة چهار نفری بشود که پیامبر فرمود از اهل بیت من هستند، پس چگونه نُه نفر دیگر از ائمه که در آن وقت اصلاً وجود نداشتند در زمرة اهل بیت قرار داده ‌اند؟!
اگر بگویند دلایلی برای اثبات این مدعا است، در جواب گوییم: همة دلایل بر این امر دلالت می‌کنند که همسران پیامبر –صلى الله عليه وسلم- اهل بیت ویژة پیامبر هستند. باید دانست دلایلی که اهل تشیع در این زمینه ارائه داده ‌اند، هیچ کدام از قرآن نیست، بلکه همگی از جملة روایاتی است که خود شان آن را جعل کرده ‌اند.
     
  
مرد

 
rostam91: «خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد». در این حدیث آمده که پیامبر –صلى الله عليه وسلم- همسرش، ام سلمه را با آنها زیر عبا نبرد بلکه به او گفت: تو از اهل بیت من هستی و تو بر خیر و خوبی قرار داری.

اخر چرا در ترجمه احادیث دست میبرید و تقلب میکنید ...کجاتی متن عربی پیامبر به ام سلمه گفته تو از اهل بیت هستی

rostam91: و ما نمی‌دانیم که این حدیث به خارج کردن امهات المؤمنین از آیه چه ربطی دارد

این مساله به دروغ شما ربط دارد

در حدیث کسا بعد از جمع شدن علی ع و فاطمه س و حسن ع و حسین ع



پیامبر دست به آسمان بلند کرد و فرموئد خداوندا فقط اینها اهل بیت من هستند خونشان از خون من و گوشتشان از گوشت من است


شما مرتکب ۲ مورد عدم گفتن حقیقت شدید

۱- وقتی ام سلمه میخواهد به زیر کسا برود پیامبر به او نمیگوید تو از اهل بیت هستی فقط میگوید تو به خیری
۲- ادامه حدیث کسا را نخواندید چون مشخص میشود که چه کسانی از خون و گوشت پیامبر هستند و یقینا امهات المووووووننننین از گوشت و پوست و خون پیامبر نیستند

شما اول جواب بدهید جرا در ترجمه خودتان در احادیث پیامبر کلمه اضافه میکنید


عن أم سلمة رضی اللّه عنها قالت:

إن هذه الآیة نزلت فی بیتی (إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا) قالت وأنا جالسة على باب البیت فقلت یا رسول اللّه ألست من أهل البیت؟ فقال صلى اللّه علیه وسلم: «إنک إلى خیر أنت من أزواج النبی صلى اللّه علیه وسلم»، قالت وفی البیت رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم وعلی وفاطمة والحسن والحسین رضی اللّه عنهم.


کجااین حدیث پیامبر به قول شما گفته


«خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد». در این حدیث آمده که پیامبر –صلى الله عليه وسلم- همسرش، ام سلمه را با آنها زیر عبا نبرد بلکه به او گفت: تو از اهل بیت من هستی و تو بر خیر و خوبی قرار داری.
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
[ b]
اصحاب کسا


از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
[/b]

این قسمت خدمت اقا رستم که فکر میکنند اهل بیت فقط به زن و بچه گفته میشه



اصحاب کسا از دیدگاه تاریخی در پیش از اسلام و در اوایل اسلام، اهل بیت لقب قریش بود و منظور بیت همان خانه کعبه در مکه بود. این کاربرد بعدها تحت شعاع تعبیری قرار گرفت که باری سیاسی داشت. در تعبیر فوق منظور از اهل بیت خانواده پیامبر و بطور خاص علی، فاطمه، حسن و حسین است. بدنبال این تعبیر احادیثی به نقل از محمد در مورد این آیه رواج یافت از جمله حدیث پنج تن آل عبا. [۱]
از دیدگاه شیعه اصحاب کسا عبارت اند از محمد پیامبر مسلمانان، علی،فاطمه،حسن و حسین که آیه ٔ"انما یرید اﷲ لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً ٔ" [۲]:"همانا خداوند می خواهد تا ناپاکی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و شما را کاملاً پاک و طاهر گرداند." درباره آنان است. ابوسعید خدری از پیامبر مسلمانان روایت کرد که این آیه درباره ٔ پنج تن است: خودم، علی،فاطمه ،حسن و حسین است. [۳]

ریشه اصطلاح از دیدگاه تاریخی[ویرایش]


منشأ این اصطلاح آیه تطهیر و حدیث کسا است. در پیش از اسلام و در اوایل اسلام، اهل بیت لقب قریش بود و منظور بیت همان خانه کعبه در مکه بود. این کاربرد بعدها تحت شعاع تعبیری قرار گرفت که باری سیاسی داشت و در مورد آیه ۳۳ سی و سومین سوره قران(احزاب) نقل می شد. سرچشمه این تعبیر بعد از کشته شدن عثمان و اوایل دوران اموی، همزمان با شروع رقابت خاندان اموی و علی بر سر خلافت است. در تعبیر فوق منظور از اهل بیت خانواده پیامبر و بطور خاص علی، فاطمه، حسن و حسین است. بدنبال این تعبیر احادیثی به نقل از محمد در مورد این آیه رواج یافت از جمله حدیث پنج تن آل عبا. [۱]
مقصود از اصحاب کسا در دیدگاه اسلامی[ویرایش]
دربارۀ مصادیق اهل بیت اشاره شده در آیه تطهیر میان راویان اختلاف نظر هست. برخی از آنان همسران محمد[۴]و برخی دیگر همه نزدیکان وی،از آل عباس و آل عقیل و آل جعفر و آل علی را مشمول این عنوان شمرده‌اند[۵]،اما بیشتر ایشان اصطلاح اهل بیت را در این آیه منحصر به اصحاب کسا دانسته‌اند.
تعداد احادیث وارد شده توسط گروه اخیر از ۷۰ متجاوز است که از آن شمار نزدیک به ۴۰ حدیث به روایت اهل سنت و از طریق ام سلمه، عایشه، ابوسعید خدری، ابن عباس، عبداللـه بن جعفر، علی بن ابی‌طالب، حسن بن علی و دیگران و بیش از ۳۰ حدیث از راویان امامی و از طریق علی بن ابی‌طالب، سجاد، باقر، صادق، رضا (امامان شیعه) ام سلمه، ابوذر غفاری و چند تن دیگر نقل شده است.[۶] از دیدگاه طباطبایی و طبرسی منظور از اراده در آیه مورد بحث، اراده تکوینی است، از آنرو که ارادۀ تشریعی خداوند در این باب همه افراد بشر را شامل می‌شود و جای اختصاص در آن نیست.[۷]
آنچه بیش از همه موجب شده است که برخی از مفسرین، اهل بیت را به همسران محمد تفسیر کنند[۸]، خطاب صدر آیه به همسران محمد، و نیز وقوع آن در میان آیاتی است که طی آنها همسران محمد مخاطب واقع شده‌اند. اما بگفته طباطبایی روایات وارده در این باب حاکی از آنست که این آیه جداگانه نازل گشته، و به فرمان محمد، یا بعد از درگذشت او و در هنگام جمع قرآن، در میان آن آیات قرار داده شده است.[۹] تغییر صیغه خطاب از مؤنث به مذکر نیز مؤید همین معناست.
فخر رازی از دانشمندان بزرگ اهل سنت، در تفسیر کبیر خود می نویسد: «بدون شک، تعلق و نزدیکی فاطمه و علی و حسن و حسین به رسول الله محکم ترینِ تعلقات بوده است. پس مطمئناً ایشان آل محمد هستند.... و روایت کرده صاحب کشاف که هنگامی این آیه نازل شد، سؤال شد یا رسول الله، نزدیکان تو که مودتشان بر ما واجب است چه کسانی هستند؟ پس فرمود «علی و فاطمه و دو پسرش». پس ثابت شد که این چهار، اقارب و نزدیکان نبی هستند و هنگامی که این ثابت شد، پس واجب است که ایشان (علی و فاطمه و حسن و حسین) مخصوص به بیشترین تعظیم و بزرگداشت باشند... ... و لذا دعای «اللهم صل علی محمد و آله و ارحم محمد و آل محمد» به عنوان خاتمه تشهد در نماز جعل شده و در حق کسی غیر ایشان، آل یافت نمی شود. پس همه اینها دلالت می کند که حب آل محمد واجب است.» [۱۰]


[b]دیدگاه شیعه[ویرایش]


اصحاب کسا یاآل کسا ، عنوانی است که شیعیان برای محمد، علی، فاطمه و دو فرزند آنان حسن و حسین به کار می‌رود و از آنان به آل عبا و پنج تن نیز تعبیر می‌شود.مأخذ این عنوان روایتی است که به حدیث کسا معروف است و در منابع حدیث فریقین از طرق بسیار نقل شده است.


حدیث کساء[ویرایش]


اصل حدیث کساء از متواترات شیعه و سنی است، اما این‌که کدام نقل معتبر است، مورد اختلاف است.
اکنون حدیث کساء مشهور در بین شیعه همان حدیثی است که در پایان کتاب مفاتیح الجنان از جابر بن عبدالله انصاری از فاطمه زهرا آمده و به یقین جزء این کتاب نبوده و توسط ناشرین به آن اضافه شده است.
اعتبار این نقل در بین بزرگان شیعه مورد اختلاف بوده و جمعی از آن‌ها اعتبار آن را نپذیرفته‌اند. علامه سید مرتضی عسکری، آیت الله محمد ری‌شهری، علامه شیخ علی ریاحی نبی و بسیاری دیگر ضمن تأکید بر صحت اصل حدیث کسا،از جمله مخالفین اعتبار حدیث کساء مذکور در پایان مفاتیح الجنان هستند.[۱۱]

منابع[ویرایش]


ابن حنبل، احمد، مسند، مصر، ۱۳۱۳ق؛ حاکم، محمد، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، ۱۳۹۸ق.
طباطبائی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، ۱۹۷۳م.
: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، بیروت، مکتبه الحیاه؛ طبری، محمدبن جریر، تفسیر، بیروت، ۱۴۰۰ق.
کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، به کوشش حمدباقر بهبودی و علی‌اکبر غفاری، تهران، ۱۳۸۳ق، ۲/۷۲.
مسلم، ابوالحسین، صحیح، بیروت، ۱۳۹۲ق.[/b]
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
مناقشه و بررسى قوی ‌ترین شبهه روافض برای اثبات عصمت ائمه «آيه تطهير»! (۳)

حديث کساء دليلی برای اثبات نظر ، «اهل سنت» است و نمی‌تواند دليل اهل تشيع باشد!
علاوه بر آنچه در شماره های قبل گفته شد باید بگوییم با دقت در این مساله معلوم می‌شود که حدیث کساء دلیلی برای اثبات نظر ما، اهل سنت است و نمی‌تواند ادعای اهل تشیع را مبنی بر عصمت ائمه اثبات کند؛ چون این حدیث قرینه ی واضح و روشنی است بر اینکه منظور از آیه همسران پیامبر هستند. چون اگر آیه در خصوص اصحاب عبا نازل می ‌شد دعای پیامبر –صلى الله عليه وسلم- برای آنها معنی نداشت، و در آن صورت انگیزة آن، چه می‌توانست باشد با اینکه بدون دعای او از همان اساس قطعی و مسلم گردیده است؟!
پس پیامبر –صلى الله عليه وسلم- در دعای خویش از خداوند می‌خواهد که با لطف و رحمت بیکران خویش کسانی را که پیامبر –صلى الله عليه وسلم- برایشان دعا کرده، مشمول حکم آیه قرار دهد، چون می ‌داند که آیة خطاب به همسران او نازل شده است. و اگر پیامبر –صلى الله عليه وسلم- به طور قطعی می ‌دانست که آل ‌عبا مشمول حکم آیه است، هرگز بر ایشان دعا نمی ‌کرد.
آمدن يک کلمه با صيغة عام در حالی که منظور از آن يک چيز خاص است: آمدن یک کلمه با صیغة عام در حالی که منظور از آن یک چیز خاص است، مفهومی است آشنا و معروف در زبان عربی؛ اما به شرطی که قرینه ‌هایی دال بر این باشد که معنی عام در نظر گرفته نشده است. قرینه می ‌تواند حالیه باشد یا لفظی قرینة حالیه مانند اینکه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعاً﴾. (القصص: 4).
«فرعون در زمين (مصر) برترى ‏جويى كرد، و اهل آن را به گروه ‏هاى مختلفى تقسيم نمود».
در این آیه کلمة «ارض» (زمین) و «اهلها» (اهل آن) عام هستند اما منظور از آن سرزمین مصر و اهل مصر می ‌باشد که با وجود عام بودن این کلمات مفهوم و مراد آنها خاص است. و قرینه برای چنین معنای خاصی این است که از نظر تاریخی ما به طور قطع می ‌دانیم که فرعون بر همة زمین در عالم حکومت نکرده است.
همچنین خداوند متعال دربارة بادى كه برقوم عاد فرستاد می‌فرمايد: ﴿تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا﴾. (الأحقاف: 25). «همه چيز را بفرمان پروردگارش در هم می ‌كوبد و نابود می‌كند». پس لفظ ﴿كُلَّ شَيْء﴾ عام است ولکن قرینه‌ اى كه بعد از آن آمده دلالت بر خصوص می ‌كند و بعد از آن خداوند می ‌فرمايد: ﴿فَأَصْبَحُوا لاَ يُرَى إِلاَّ مَسَاكِنُهُم﴾. (الأحقاف: 25). «آنها صبح كردند در حالى كه چيزى جز خانه ‏هايشان به چشم نمى‏ خورد». معنى را از عام به خاص تغيير داد زيرا مساكن را در بر نگرفت در حالى كه اول گفته بود همه چیز ﴿كُلَّ شَيْء﴾ .
کلمة «اهل بیت» که در آیة مذکور(آیه تطهیر) آمده گرچه با صیغة عام آمده اما قرینه ‌هایی وجود دارند که وقتی به گوش شنونده بخورد چنین می ‌رساند که منظور از آن، همسران پیامبر بوده ‌اند این قریـنه ‌ها عبـارتـند از1 ـ معنی حقیقی کلمة «اهـل البیت» که معنی حقیقی آن زن و همسر است. 2 ـ سیاق آیـه و سبب نـزول. 3 ـ هیچ قرینه ‌ای وجود نداشت تا پیامبر –صلى الله عليه وسلم- به طور قطعی بداند که منظور و مراد عام است از این ‌رو ایشان –صلى الله عليه وسلم- برای آل ‌عبا دعا کرد. و همچنین دعای پیامبر –صلى الله عليه وسلم- می ‌تواند قرینه و بیانگر دو چیز برای ما باشد:

نخست، اینکه قبل از همه چیز منظور و مراد آیه زنان پیامبر می ‌باشند.
دوم، اینکه از دعای پیامبر –صلى الله عليه وسلم- ثابت می‌شود که بقیة اهل بیت هم مشمول حکم آیه هستند، و اگر دعای پیامبر –صلى الله عليه وسلم- نمی بود ما نمی ‌توانستیم به طور قطعی بدانیم که بقیة اهل بیت مشمول حکم آیه هستند.
اما منحصر کردن آیه به آل ‌عبا و خارج ساختن همسران پیامبر –صلى الله عليه وسلم- از آن از چند جهت باطل است!!
1 ـ معنی لغوی اهل بیت، زنان مرد و کسانی که با او در یک خانه زندگی می ‌کنند می ‌باشد. و به هنگام نزول آیه در خانة پیامبر –صلى الله عليه وسلم- جز همسرانش کسی دیگر از اهل بیت نبود.
2 ـ معنی حقیقی اهل، همسر است. اما اهل قرار دادن خویشاوندان، از روی مجاز است. قبلاً گفتة راغب اصفهانی را بیان کردیم که گفت: اهل مرد در اصل کسانی هستند که با او در یک خانه زندگی می ‌کنند سپس این مفهوم را تعمیم داده‌ و گفته ‌اند: اهل بیت مرد یعنی خویشاوندان او. تنها زمانی می‌ توان یک کلمه را بر معنی مجازی حمل کرد که دو چیز باشد: الف ـ مانع, ب ـ قرینه.
باید ابتدا مانعی باشد که مانع حمل آن کلمه بر معنی حقیقی باشد و سپس قرینه ‌ای باشد که آن کلمه را به معنی مجازی آن برگرداند. در اینجا اگر آیة مذکور بر معنی حقیقی خود که همسر است حمل شود، هیچ مانعی نیست بلکه به هنگام نزول آیه حتی قرینه ‌ای نیست که عام بودن مفهوم آیه را ترجیح دهد تا چه برسد به اینکه آن را در معنی مجازی منحصر گرداند.
3 ـ سبب نزول: همسران پیامبر –صلى الله عليه وسلم- سبب نازل شدن آیه بودند، و قبل از همه چیز سبب داخل در حکم است؛ از این ‌رو وقتی ام سلمه در مورد اینکه با آل ‌عبا وارد شود گفت: آیا مگر من از اهل بیت تو نیستم؟! پیامبر –صلى الله عليه وسلم- در جوابش فرمود: تو از اهل بیت من هستی و تو بر خیر هستی، یعنی قبلاً چنین خیری شامل حال تو شده است و انگیزه ‌ای برای داخل شدن تو با آنها نیست، چون سبب نزول آیه تو هستی. و همین است مفهوم گفتة پیامبر –صلى الله عليه وسلم- چنان که در روایتی دیگر آمده: تو بر خیر هستی؛ تو از همسران پیامبر می ‌باشی. این بدان معناست که اگر آل ‌عبا از اول مشمول حکم آیه می ‌بودند، پیامبر –صلى الله عليه وسلم- برایشان دعا نمی‌کرد.
4 ـ سیاق آیات: سیاق از اینکه سخنی بیگانه و دیگری (یعنی در غیر همان موضوع) در میان دو سخن که برای یک هدف و مقصود ارائه شده ‌اند منع می‌کند وگرنه هر گاه در وسط کلام، سخن بی‌ ربطی بیاید سخن بی‌ارزش و زشت می‌گردد. باید کلام پروردگار را از آن منزه دانست، پس عصمت افرادی مشخص با اموری که ویژة کسانی دیگر هست چه ربطی دارد که باید در میان مسایل مربوط با آنها بیان شود؟!
5 ـ منظور آیة خانة پیامبر –صلى الله عليه وسلم- است نه خانة کسی دیگر: به هنگام نزول آیه همسران پیامبر در خانة او بودند و خانة پیامبر از خانه علی -رضي الله عنه- جدا بود. و امکان ندارد که به ذهن پیامبر یا کسی دیگر چنین خطور کند که منظور از فرمودة: «اهل البیت» اهل بیت علی هستند، بلکه فقط منظور خانة پیامبر است. و هر کس که معتقد است اهل بیت یعنی فقط آل ‌عبا، از سخن او چنین بر می‌آید که آیه فقط خاص اهل بیت علی است نه اهل بیت پیامبر، و گویا پیامبر در این آیه علی هست و فرقی ندارند؛ چون اگر ما پیامبر را برداریم و به جای او علی را بگذاریم، معنی آیه تغییر نمی‌کند. و همچنین این مفهوم را هم لغو کرده‌ایم که پیامبر خود خانه‌ای مخصوص به خود داشته باشد که می‌تواند محل نزول رحمتها و برکتهای الهی باشد هیچ مسلمان و بلکه هیچ عاقلی چنین چیزی نمی‌گوید. به خاطر این چیزها و موارد دیگر پیامبر –صلى الله عليه وسلم- مطمئن نبود که معنی آیه عام باشد و همه را فرا بگیرد از این رو دعای معروف خود را برای آل ‌عبا کرد. و از این طریق ما به عموم بودن آیه یقین حاصل نمودیم و اگر حدیث آل عبا نمی ‌بود ما به عموم بودن آیه یقین حاصل نمی‌کردیم، و آن وقت مفهوم عام بودن فقط در حد گمان می‌بود.
خلاصـــــــــــــــــــــــــــــــــه:
همچنین از نظر لغت نمی‌توان آیه را به «عصمت» معنی کرد، و هیچ دلیلی از نظر لغوی برای این کار نیست، چه برسد به آنکه عصمت افراد مشخص ثابت گردد بنابراین از آیة مذکور به طور کلی بر عصمت دلالت ندارد.
دوم: اگر آیة مذکور، عصمت را ثابت می‌کند پس الزاماً شامل همسران پیامبر هم می‌شود. این آیه به دلیل: 1ـ شرعی، 2ـ لغوی، 3ـ عرف، 4ـ عقل، 5ـ سبب نزول و 6ـ سیاق و دیگر دلایلی که ارائه دادیم، شامل همسران پیامبر –صلى الله عليه وسلم- می‌شود.


برای روشن شدن مطلب همین قدر کافی است که اين آیه‌ ها را بخوانیم: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحاً جَمِيلاً * وَإِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أَجْراً عَظِيماً * يَا نِسَاء النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً * وَمَن يَقْنُتْ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحاً نُّؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقاً كَرِيماً * يَا نِسَاء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاً مَّعْرُوفاً * وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً * وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفاً خَبِيراً﴾. (الأحزاب: 28 ـ34).
« اى پيامبر! به همسرانت بگو: «اگر شما زندگى دنيا و زرق و برق آن را مى ‏خواهيد بياييد با هديه اى شما را بهره ‏مند سازم و شما را بطرز نيكويى رها سازم! و اگر شما خدا و پيامبرش و سراى آخرت را مى‏خواهيد، خداوند براى نيكوكاران شما پاداش عظيمى آماده ساخته است. اى همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشى مرتكب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود; و اين براى خدا آسان است. و هر كس از شما براى خدا و پيامبرش –صلى الله عليه وسلم- خضوع كند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهيم ساخت، و روزى پرارزشى براى او آماده كرده ‏ايم. اى همسران پيامبر! شما همچون يكى از زنان معمولى نيستيد اگر تقوا پيشه كنيد; پس به گونه ‏اى هوس ‏انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند، و سخن شايسته بگوييد! و در خانه ‏هاى خود بمانيد، و همچون دوران جاهليت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را برپا داريد، و زكات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد; خداوند فقط مى ‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد. آنچه را در خانه ‏هاى شما از آيات خداوند و حكمت و دانش خوانده مى‏شود ياد كنيد; خداوند لطيف و خبير است!».
بلکه همة سورة احزاب دربارة همسران پیامبر است. در آیة ششم می‌فرماید: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُه﴾. (الأحزاب: 6).
«پيامبر –صلى الله عليه وسلم- نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است; و همسران او مادران آنها ( مؤمنان) محسوب مى‏شوند». بعد از یک بیان تمهیدی باز در آیة 28 تا 40 سورة احزاب به تذکر دادن و موعظة آنها می ‌پردازد، سپس در آیة 50 تا 62 به صراحت و با اشاره آنان را تذکر می ‌دهد، و همسران پیامبر –صلى الله عليه وسلم- را از اذیت کردن پیامبر باز می ‌دارد. با اینکه تعداد آیات سوره احزاب 73 آیه است، اگر آیة تطهیر نص و تصریحی دربارة عصمت می ‌بود، مستلزم عصمت همسران پیامبر –صلى الله عليه وسلم- می ‌شد، و از آن جا که به اتفاق همه چنین چیزی نیست از این رو آیه بر عصمت هیچ کسی دلالت نمی ‌کند.
سوم: اهل تشیع باید بگویند همة اهل بیت معصوم هستند:
کلمة اهل بیت، همة خاندان پیامبر –صلى الله عليه وسلم- را در بر می‌ گیرد که آل ‌جعفر، آل ‌عباس و آل ‌عقیل همه از خاندان پیامبر –صلى الله عليه وسلم- می ‌باشند، و نیز چهار دختر پیامبر –صلى الله عليه وسلم- را شامل می‌گردد. مگر دختران پیامبر –صلى الله عليه وسلم- از اهل بیت او نیستند؟! پسران پیامبر –صلى الله عليه وسلم- هم از اهل بیت او هستند. پس چگونه نص این آیه فقط به اهل بیت علی- رضي الله عنه- اختصاص داده می ‌شود و حال آنکه آیة تطهیر به صراحت در مورد اهل بیت پیامبر –صلى الله عليه وسلم- آمده است؟! چون حدیث آل ‌عبا بر تخصیص دلالت می ‌کند. ایشان با این ادعای خود سخنان پوچی می گویند، به علاوه فرزندان علی –رضي الله عنه- زیادند و محمد و عمر؟؟؟؟ از فرزندان او هستند پس چرا فقط دو نفر از فرزندان علی –رضي الله عنه- معصوم می ‌باشند؟! حسن -رضي الله عنه- فرزندانی داشته است و با اینکه از اهل بیت هستند یکی از آنها معصوم قرار داده نشده است، و حال آنکه پدرشان حسن از حسین بزرگتر و برتر است. دلیل این امر چیست، و چرا عصمت فقط منحصر به یکی از فرزندان حسین –رضي الله عنه- است، و بعد از او در فرزندانش ادامه دارد، با اینکه همه از اهل بیت هستند، و همه از کسانی هستند که به قول خود شیعیان آیة تطهیر در موردشان نازل شده است.
اگر این آیه نصی دربارة عصمت است پس همة اهل بیت باید معصوم باشند، و اگر چنین نیست پس آیه هیچ دلالتی بر عصمت ندارد. به ویژه وقتی که در حدیث آل ‌عبا برای چند نفر از آنها که علی و فاطمه و حسن و حسین هستند دعا شده است و برای فرزندان و نوادگانشان که تا آن وقت هنوز به دنیا نیامده بودند دعا نشده است.
اهل تشیع معتقدند اینکه پیامبر –صلى الله عليه وسلم- به این چهار نفر اشاره کرد. و فرمود که اینها از اهل بیت من هستند به این معناست که بقیه، اهل بیت او نیستند و آیه منحصر به همین چهار نفر است، در جواب گوییم: اگر چنین باشد آن وقت تنها این چهار نفر جزو اهل بیت پیامبر –صلى الله عليه وسلم- هستند و بقیه، جزو اهل بیت پیامبر –صلى الله عليه وسلم- نیستند. پس معلوم شد که نتیجه به زیان آنهاست، و اگر اهل تشیع برای اثبات عصمت ائمه به این آیه استدلال می ‌کنند چگونه عصمت را به نفر پنجم و تا آخر می ‌رسانند؟! چه چیزی این افراد را داخل نموده و زنان پیامبر –صلى الله عليه وسلم- را خارج کرده است؟! این دوگانگی و انتخاب گزینشی برای چیست؟! آیا ضابطه و معیاری ندارد؟!
     
  
صفحه  صفحه 49 از 54:  « پیشین  1  ...  48  49  50  ...  54  پسین » 
مذهب
مذهب

شیعه مذهب واقعی یا مذهب ایرانی؟

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA