ارسالها: 150
#161
Posted: 7 Dec 2012 22:47
mohan1978: پس شما هی میگین کتاب امامه و سیاسه اثر دینوری نیست من هم توجه نمیکنم باشه ولی اینها رو چیکار کنم
من همین یکی رو ثابت کنم برا همه چیز کافیه و هر کس بخواهد متوجه بشود میشود
جناب من میگم این کتاب متعلق به دینوری نیست شما عکس جلدشو میاری شما که در عرض یک شب مسجد فیض
محمد را خراب کردین و یک پارک ساختین آن وقت نمی تونین یک جلد جعلی کتاب چاپ کنید؟
آيا كتاب «الإمامة و السياسة» از ابن قتيبه دينوری است ؟
من نگفتم که کتاب امامه و سیاسه وجود خارجی ندارد تا تو عكس جلدش را بياوري
گفتیم نویسنده آن یک شیعه است که بجای نام خود، نام ابن قتیبه را بر روی کتاب نوشته
پس این جواب تو یک سفسطه و حق پوشی است و ربطی به موضوع ندارد.
بله کتاب در کتاب خانه ها هست ،اما نویسنده اش شخص دیگریست.
چرا میگویند این کتاب تالیف ابن قتیبه نیست :
دلیل اول - انشاء و اسلوب نگارش این کتاب شبیه بقیه نوشته های ابن قتیبه نیست.
دلیل دوم :در متن كتاب به نام بانويی اشاره دارد و از او نقل كرده است. بانوي ياد شده شاهد فتح اندلس در سال 92 ق بوده است با اينكه تولد ابن قتيبه در 213 ق است.
دلیل سوم: در نوشتههای قدما نامی از اين اثر نيست.
دلیل 4 : کسانی که لیست کتب ابن قتیبه را جمع آوری کرده اند در آن لیست نام این کتاب را تحت نام ابن قتیبه ذکر نکرده اند بلکه اصلا آن را نمی شناختند، که خود دلیل است بعد از وفان ابن قتیبه نوشته شده !
مثلا ابن نديم اولين كسي است كه نسبتاً به تفصيل، به زندگاني ابن قتيبه پرداخته و كتابهاي او را فهرست كرده است. اما در بين كتابهاي ابن قتيبه, اشارهاي به الامامة و السياسة ندارد.
دلیل 5 : در کتب دیگر ابن قتیبه اشاره ای به این کتاب نشده. و او عادتا در کتابهایش اشاره به نوشته های دیگر خود میکند اما اشاره ای به امامه و سیاسه ندارد، مگر اینکه بگوییم الامامه و الاسیاسه آخرین تالیف اوست
دلیل 6: نويسنده مفصلاً به فتوحات اندلس و مغرب پرداخته ولي به فتح سوريه, مصر, عراق و هند اشارهاي ندارد. اين گويای اهتمام و عنايت نويسنده و علاقه او به منطقه مغرب و اندلس است. و دلیلی است به اینکه نویسنده الامامه و السیاسه مغربی نه بغدادی یا رونویسی کرده بخشی از کتاب خود را...
دلیل 7 :مؤلف از حمله موسي بن نصير به مراكش ياد ميكند. اين شهر را يوسف بن تاشفين در 454 ساخته و اين مطلب با توجه به وفات ابن قتيبه در 276 ق سازگار نيست.
دلیل 8 : تعرض به صحابه و ائمه پيشين با مشرب ابن قتيبه سازگار نيست. و در کتب دیگرش جز با احترام با لفظ دیگری از آنها یاد نمیکند .
دلیل 9 : گرايش به شيعه و ضديت با امويان كه در متن هست نشانگر مشرب ابن قتيبه نیست.
دلیل 10 : از ابی لیلی متوفی بسال 93 روایاتی آورده در حالیکه ابن قتیبه در سال 276 مرده
اگر بگوییم بی سند از او روایت کرده این خود دلیل بر بی ارزش بودن کتاب است و اگر بگوییم او را دیده پس ابن قتیبه عمر نوح ببخشید عمر امام زمان شیعه را داشته.
دلیل 11 : کتاب از هم گسیخته و ناهمگون است مثلا فقط 4 صفحه را اختصاص داده به تاریخ ابوبکر و عمر و اهمیتش را بیش از این ندیده اما درهمان حال 4 صفحه دیگر را اختصاص داده به کشته شده سعید بن جبیر که نسبتا کم اهمیت است !
این خود دلیل است که این یک گزارش تاریخی و علمی نیست و برای هدف معینی نوشته شده اما برای علمی کردن آن آخر کتاب را اختصاص داده به فتوحات در افریقا که البته نوشته های آن رونویسی از کتب دیگر است .
و برای این زورکی نام ابوبکر و عمر را آورده تا کسی شک نکند که او شیعه است !گرنه چرا باید فقط 4 صفحه را اختصاص دهد به این دو مرد نامی ؟
اين دلایل کتاب شناسان در رد این کتاب بود.
و شیعه اگر هنوز اصرار دارد که این کتاب را ابن قتیبه نوشته باید تک تک آنرا پاسخ دهد
و در آخر میگویم بفرض که نوشته این کتاب ابن قتیبه باشد این که چیزی را ثابت نمیکند
ابن قتیبه که پیغمبر نبوده تا حرفش سند باشد.
اگر او یک حرف بی سند زده صد عالم دیگر مستند سخن دیگری گفته اند !
این کتاب ارزش علمی نداردو کدام انسان عاقلی کتاب بخاری و مسلم که هر حدیثش با سند های محکم ثابت شده را رها میکند و میچسبد به این کتاب؟؟؟
و ادامه مطلب در رابطه با این کتاب به آدرس:https://www.looti.net/11_5820_46.html#msg142121177 مراجعه کنید
تن آدمیت شریفست به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بينی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت و جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدميت
ارسالها: 150
#162
Posted: 8 Dec 2012 00:19
mohan1978: (1) الوافی بالوفیات 6/ 17، شماره 2444؛ ملل و نحل شهرستانی 1/157، چاپ دارالمعرفه، بیروت. درترجمه نظام به کتاب بحوث فی الملل والنحل 3/255-248 مراجعه شود.
شهرستانی در کتاب الملل و النحل این را نقل می کند سپس آن را رد می کند و درباره آن توضیح می دهد. اما این آقااین طور جلوه داد که شهرستانی این روایت را نقل کرده و آن را تأیید می کند که این دروغ بسیار بزرگ و خیانت علمی (اصلا نمیدونه خیانت علمی چیه) است.
تصویر زیر صفحه کتاب را نشان می دهد آن را با دقت بخوانید :
mohan1978: عبدالفتّاح عبدالمقصود
ناگفته پيداست كه هرگاه داستان پردازي همچون عبدالفتاح عبدالمقصود، دربارهي زندگي حضرت علي(رضي الله عنه) كتابي مشتمل بر 9جلد بنويسد و در هيچ جاي آن، مرجع و مأخذي را ذكر نكند، به رسم داستان پردازي و تطويل موضوعات ناگزير داستان سوزاندن خانه فاطمه زهرا (رضيالله عنها) را نيز به ميان خواهد آورد. كه ما نيز وي را در اين باره معذور ميدانيم.
اما داستان وي از چند جهت قابل رد است.
اولاً: كتاب الامام علي بن ابي طالب به سبك انشاء و داستان نويسي، نوشته شده است و در هيچ جاي آن مرجع و مأخذي ذكرنشده است تا ما به صحت و سقم خبر وي پي ببريم.
ثانياً: مؤلف كتاب الامام علي بن ابيطالب مسايلي را عنوان نموده و نقدهايي را بر خلفاي راشدين و صحابهي پيامبر اسلام رواداشته كه بر خلاف عقيدهي اهل سنت و جماعت است؛ قطعاً گفتهها و برداشتهاي هر نويسندهاي مورد قبول همگان نيست، و ادعايهر كس بايد با ارائه دليل باشد.
ثالثاً: مؤلف كتاب الامام علي بن ابي طالب در جايي ديگر كتاب خويش حضرت عمر فاروق(رضي الله عنه) را در تهديد به سوزاندن خانه فاطمه زهرا (رضيالله عنها) معذور و ماجور ميداند چنانكه ميگويد:
چيزي كه فكر عمر را مشغول ميداشت همان حفظ وحدت بود و هر چه از او صادر ميشد در اين راه بود، چه سر سختي وخشونتي كه گاه و بيگاه از او سر ميزد يا نرميو ملاطفتي كه سنجيده و پسنديده بود؛ عمر مينگريست كه امواج حوادث در اينروزها سخت بدين گوشه متوجه است. اين حوادث باقي چيزها را از نظر او برده و بي ارزش كرده بود، اين مرد در نظر خود حقداشت و براي هدفش بي نهايت مخلص بود. (عبد الفتاح عبد المقصود، الامام علي بن ابي طالب، ج1، ص: 324، چاپ سوم 1353 هـ ش 1395 هـ ق، طلوع خورشيد، ترجمه سيد محمد طالقاني)
رابعاً: سخن وزين و متين مترجم كتاب الامام علي بن ابيطالب است كه در پاورقي ذكر شده است ولي نويسندگان مقاله دردانهي كوثر ويورش به خانهي وحي آن را ناديده گرفتهاند؛ مترجم كتاب آقاي سيد محمود طالقاني ميگويد:
مؤلف محترم با مقدمهاي كه پيش از اين داستان ذكر كرده، خواسته براي اين كار عذري پيش آورد و تا حدّي پرده پوشي كندـ گرچه در يكي از فصلها (جلد چهارم واقعه صفين صفحات 273 تا 278)اين داستان را آشكارتر ذكر كرده است ـ ما هم از جهت صلاححال مسلمانان، نه از جهت بيان حقايق تاريخي، نظر مؤلف را ميپسنديم.
زيرا با وضعي كه مسلمانان دارند، دامن زدن بدين آتش، بيش از پيش، هستي مسلمانان را ميسوزاند. ميسزد كه از امير المؤمنينپيروي كنيم و سوز و درد داستان آتش را پنهان داريم، مترجم كه خود وارث خوني و فكري اين خانه است، در ميان اطاق در بسته، با اشك ديده و آه درون اين چند صفحه را ترجمه كرده است ولي در محافل عمومي از شرح آن خودداري ميكند (عبد الفتاح عبد المقصود، الامام علي بن ابي طالب، ج1، ص 327، چاپ طلوع خورشيد، مترجم سيد محمود طالقاني، چاپ سوم 1353 هـ ش 1395 هـ ق)
mohan1978: همین روایات صحیحین برای لعن بر خلفا کافی است چون ازردن زهرا ازردن پیامبر است و هر که پیامبر را ازار دهد خدا را ازرده و مورد لعن خدا و پیامبر اوست
علی هم فاطمه را آزرد پس ما باید ایشان را نعوذ بالله لعن کنیم؟
mohan1978: فاطمه ( س ) پنهان بخاك سپرده شد ؟
من از شیعیان عاقل میپرسم که شیر خدا امیر المومنین علی بن ابی طالب (رض) چرا از ناموس خود دفاع نکرد؟
حضرت عمر فاروق(رضي الله عنه) نيز به اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه وسلم) احترام خاصي قايل بودند. و خطاب به حضرت فاطمه رضيالله عنها فرمودند: يا فاطمة والله ما رأيت أحداً أحب إلي رسول الله(صلي الله عليه وسلم) منك والله ما كان أحدٌ من الناس بعد أبيك(صلي الله عليه وسلم) أحب إلي ّ منك. (مستدرک حاکم، ج4، ص 139، شماره حديث: 4789، دار المعرفة، 1418هـ 1998م) اي فاطمه! بخدا قسم من كسي را محبوبتر از تو نزد پيامبر خدا نيافتم و به خدا قسم هيچ كسي بعد از پدر بزرگوارت نزد من محبوبتر از شما نيست.
mohan1978: (3) میزان الاعتدال 1/ 139
در بادي امر كسي كه با عنوان ابن ابي دارم در كتاب ميزان الاعتدال مواجه ميگردد، تصور ميكند كه كتاب ميزان الاعتدال تأليفابن ابي دارم است و يا آنكه ابن ابي دارم از علماي بزرگ اهل تسنن است در حالي كه هر دو تصور اشتباه و قضيه كاملاً بر عكس است.
كتاب ميزان الاعتدال، تأليف علامه شمس الدين. ابي عبدالله محمد بن احمد بن عثمان ذهبي متوفي (748 هـ.ق) است. كه در چهار جلد و با تحقيق علي محمد بجاوي بارها به چاپ رسيده است؛ امام ذهبي كتاب مذكور را دربارهي شرح حال رجال و راويان ضعيفحديث نگاشته است و مطابق با رأي علامه محمد عبدالحي لكنهوي؛ كتاب ميزان الاعتدال گزيده و خلاصه كتاب الكامل في ضعفاءالرجالتأليف عبدالله بن محمد ابن عدي (متوفي' 365 هـ.ق) ميباشد.
تن آدمیت شریفست به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بينی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت و جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدميت
ارسالها: 469
#163
Posted: 8 Dec 2012 09:09
mohan1978: فهمش سخت نیست
پرده به عنوان حجاب است و اینکه با انان رو در رو نشوند ضمنا
من نگرفتم!
فرض کن شما تو اون زمان هستید و میرید دم در خونه اونها و میخواهید چیزی از خونه فاطمه یا یکی از همسران پیامبر به امانت بگیرید یا یه کاسه غذا بهشون بدید ، شما چطور اینکار رو میکنید؟ برای رو در رو نشدن با آنها چه میکنید؟!
این که در قرآن میگه بدون اجازه وارد خونه پیامبر نشید یعنی چی؟یعنی از دیوار بالا نرید؟ یعنی در نزده وارد نشید؟یعنی در رو نشکنید برید تو؟
mohan1978: زمانی که مقرر شد همه درها به مسجد بسته شوند چرا نگفتن همه پرده ها از مسجد بلکه گفتند ابواب بسته شوند غیر از درب خانه پیامبر و ......
کجا و کی گفتن؟
mohan1978: مشکل اینه که شما با سقف و بی سقف حرف و دستور خدا رو نمیشنوی اما اولیاء خدا همواره ملهم از خدا هستند و فرق امام با باقی مردم اینه
یعنی به ائمه وحی میشده؟!
mohan1978: خدا خیرت بده پس حدیث نیار بی خیال سنت پیامبر هم شو چون سنت تو احادیثه
حدیث داریم تا حدیث ! روایاتی که شما میاری با روح اسلام منافات داره ، روایاتی که تو اون علی و پیامبر رو افرادی بزدل و ترسو که نمیتونن از ناموسشون دفاع کنند و دور و بر اونها رو یه مشت خائن و منافق گرفته نشون میده!
mohan1978: اما من از ۶ کتب صحیح شما خدیث میارم و اشکال میگیری و من میرم متن عربی و رواه و عکس و تا بابای راوی رو میارم و احرش که میبینی محکومی میگی صحیح بخاری که وحی منزل نیست
باز هم میگم برای ما صحیح مسلم و بخاری معتبر ترین کتب بعد از قرآنه ولی تو اونها هم روایات ضعیف و موضوع از روایات صحیح جدا و مشخص شده و این نیست که همه اون روایات کاملا صحیح باشه! در ضمن شما بجای اینکه معنی اصلی روایات رو درک کنی میری میگردی ببینی از کجای روایت میشه برداشت نادرست کرد همونو میاری!
ویرایش شده توسط: mahmudkhm
ارسالها: 2554
#165
Posted: 8 Dec 2012 20:20
**************
.......................
اینجا مگه مجلس روضه هست ؟
سکسی بوی
اگه یه اتفاق تاریخی دردناک باشه روضه هست ؟؟؟
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ویرایش شده توسط: mohan1978
ارسالها: 2554
#166
Posted: 8 Dec 2012 23:38
برادران اهل سنت جریان تاریخی اسلامی شهادت حضرت زهرا را افسانه میدانند و میگویند نه عمر جسارتی به زهرا کرده و نه زهرا از بابت جراحات این حمله و ضرب و شتم از دنیا رفته
من تمام اسناد مرتبط با شهادت زهرا بدست عمر و قنفذ را از کتابهای خود اهل سنت با سند خواهم اورد
ماجرای شهادت حضرت زهرا(س) در منابع اهل تسنن110 21 ماجرای شهادت حضرت زهرا(س) در منابع اهل تسنن
پرسش:3. ماجرای آتش سوزی خانه حضرت علی و سیلی خوردن حضرت فاطمه به دستور چه کسی و در کدام یک از منابع اهل تسنن ذکر شده؟پایگاه حوزه، شماره 3- 14431،
پاسخ:
برخی از دانشمندان اهل سنت برای حفظ موقعیت خلفا از بازگو کردن این قطعه از تاریخ خودداری نموده اند؛ از جمله ابن ابی الحدید در شرح خود میگوید: «جساراتی راکه مربوط به فاطمه زهرا علیهاالسلام نقل شده، در میان مسلمانان، تنها شیعه آن را نقل کرده است.[1]
البته برخی از دانشمندان و مورخان اهل سنت، در این بخش، از بیان واقعیات تاریخی شانه خالی کرده اند؛ چنان که سید مرتضی رحمة الله علیه در این زمینه میگوید:
«در آغاز کار، محدثان و تاریخ نویسان از نقل جسارت هایی که به ساحت دختر پیامبر گرامی اسلام(ص) وارد شده امتناع نمی کردند. این مطلب در میان آنان مشهور بود که مأمور خلیفه با فشار، درب را بر فاطمه علیهاالسلام زد و او فرزندی را که در رحم داشت سقط نمود؛ و قنفذ به امر عمر، فاطمه زهرا علیهاالسلام را زیر تازیانه گرفت تا او دست از علی بردارد؛ ولی بعدها دیدند که نقل این مطالب با مقام و موقعیت خلفاء سازگاری ندارد؛ لذا از نقل آنها خودداری نمودند.»[2]
مسعودی در قسمتی از کتاب خود آورده است:«فَوَجهُوا اِلی مَنْزلِهِ فَهَجَمُوا عَلَیْهِ وَ اَحْرَقُوابابَهُ… وَ ضَغَطُوا سَیدَةَ النساءِ بِالْبابِ حَتی اَسْقَطَتْ مُحْسِنا؛ پس (عمر و همراهان) به خانه علی علیه السلام رو کرده و هجوم بردند، خانه آن حضرت را به آتش کشیدند؛ با در به پهلوی سیده زنان عالم زدند؛ چنان که محسن را سقط نمود.»[3]
اما منابع اهل سنت:
1- عبدالکریم بن احمد شافعی شهرستانی (548 – 479 ق.) نقل کرده: «اِنعُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتی اَلْقَتْاَلْجَنینَ مِنْ بَطْنِها، به راستی عمر در روز بیعت، ضربتی به فاطمه علیهاالسلام وارد کرد که بر اثر آن، جنین خویش را سِقط نمود.»[4]
همین قول را اسفرائینی (متوفای 429 ق)، به نظام نسبت داده و گفته است که او قائل بود: «اَن عُمَرَ ضَرَبَ فاطِمَةَ وَ مَنَعَ میراثَ الْعِتْرَةِ، عمر فاطمه علیهاالسلام را زد و از ارث اهل بیت علیهم السلام جلوگیری کرد.»[5]
2- صفدی یکی دیگر از علمای اهل سنت میگوید: «اِن عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتی اَلْقَتْ اَلْمُحْسِنَ مِنْبَطْنِها، به راستی عمر آن چنان فاطمه علیهاالسلام را در روز بیعت زد که محسن را سقط نمود.»[6]
3- مقاتل بن عطیه میگوید: ابابکر بعد از آن که با تهدید و ترس و شمشیر از مردم بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتی را به درب خانه علی و زهراعلیهماالسلام فرستاد. عمر هیزم را درِ خانه فاطمه جمع نمود و درب خانه را به آتش کشید، هنگامی که فاطمه زهرا علیهاالسلام پشت در آمد، عمر و اصحاب او جمع شدند و عمر آن چنان حضرت فاطمه علیهاالسلام را پشت در فشار داد که فرزندش را سقط نمود و میخ در به سینه حضرت فرو رفت (و بر اثر آن صدمات) حضرت به (بستر) بیماری افتاد تا آن که از دنیا رفت.»[7]
4- ابن ابی الحدید نقل نموده است: «ابو العاص، شوهر زینب، دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در جنگ از طرف مسلمانان به اسارت گرفته شد؛ ولی بعدا مانند اسیران دیگر آزاد شد.
ابو العاص به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم وعده داد که پس از مراجعت به مکه، وسائل مسافرت دختر پیامبر(ص) را به مدینه فراهم سازد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به زید حارثه و گروهی از انصار، مأموریت داد که در هشت مایلی مکه توقف کنند و هر موقع کجاوه زینب به آن جا رسید، او را به مدینه بیاورند. قریش از خروج دختر پیامبر(ص) از مکه آگاه شدند. گروهی تصمیم گرفتند که او را از نیمه راه باز گردانند. جبار بن الاسود (یا هبار ابن الاسود) با گروهی خود را به کجاوه زینب رساند و نیزه خود را بر کجاوه دختر پیامبر(ص) کوبید. از ترس آن، زینب، کودکی را که در رحم داشت، سقط کرد و به مکه بازگشت. پپامبر صلی الله علیه و آله وسلم از شنیدن این خبر سخت ناراحت شد و درفتح مکه (با این که همه را بخشید و آزاد نمود) خون قاتل فرزند زینب را مباح شمرد.»
ابن ابی الحدید میگوید:
«من این جریان را برای استادم ابو جعفر نقیب خواندم، او گفت: وقتی که پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم خون کسی که دخترش زینب را ترسانید و او سقط جنین کرد را مباح شمرد، قطعا اگر زنده بود خون کسانی را که دخترش فاطمه علیهاالسلام را ترسانیدند که باعث شد فرزندش (محسن) را سقط کند، حتما مباح می شمرد.»
ابن ابی الحدید میگوید، به استادم گفتم:
«آیا از شما نقل کنم آن چه را مردم میگویند که فاطمه بر اثر ترس (و ضرباتی که بر او وارد شد) فرزندش را از دست داد؟
پس گفت: نه! از طرف من نقل نکن! و همین طور رد و بطلان آن را نیز از طرف من نقل نکن! چون اخبار در این زمینه متعارض است.»[8]
این قصه، به خوبی نشان میدهد که اخبار موافق با نظریات شیعه در بین روایات اهل سنت نیز وجود داشته و خود ابن ابی الحدید نیز در قسمتی از کلامش اعتراف میکند؛ آن جا که میگوید: «عَلی اَنجَماعَةً مِنْ اَهْلِ الحَدیثِ قَدْ رَوَوْا نَحوَهُ، گروهی از اهل حدیث (از اهل سنت نیز) مانند آن چه را شیعیان میگویند نقل کرده اند.[9]
5- سکونی یکی از راویان اهل سنت است[10] او میگوید: «نزد امام صادق علیه السلام رفتم؛ در حالی که غمگین و ناراحت بودم. امام صادق علیه السلام فرمود: ای سکونی! چرا ناراحتی؟! گفتم: خداوند فرزند دختری به من داده (از این که فرزندم پسر نبوده و دختر است ناراحتم) پس حضرت فرمود: ای سکونی، سنگینی دخترت را زمین بر میدارد و روزی او بر خداوند است و بر غیر اجل شما زندگی میکند و از رزق شما نمیخورد (پس چرا ناراحتی؟).»
سکونی میگوید: (با کلمات امام صادق علیه السلام ) غمم رفت. آن گاه فرمود:
«ما سَمیتَها؟ قُلْتُ: فاطِمَةَ. قالَ: آهْ آهْ ثُم وَضَعَ یدَهُ عَلی جَبْهَتِهِ وَ کَانی بِهِ قَدْ بَکی وَ قالَ: اِذا سَمیتَها فاطِمَةَ فَلاتَسُبها وَلا تَضْرِبْها وَلاتَلْعَنْها. هذَا الاِْسْمُ مُحْتَرَمٌ عِنْدَ اللهِ عَزوَجَل وَ هُوَ اِسْمٌ اِشْتَق مِنْ اِسْمِهِ لِحَبیبَتِهِ الصدیقة» وَ کانَ الاِمامُ لَما سَمِعَ بِاسْمِ فاطِمَةَ ذکر جَدتَهُ وَمَصائبَها وَلَمْ یزَلْ یذْکُرُ وَ یقُولُ: وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها اَنقُنْفُذَ مَوْلی فُلان[11] چه نامی بر او گذاردی؟ گفتم: فاطمه: فرمود:آه آه. سپس دست خود را بر پیشانیش گذاشت و گویا گریه میکرد و فرمود: حال که او را فاطمه نامیدی به او ناسزا نگو؛ او را (کتک) نزن و نفرینش نکن (چرا که) این نام در نزد خداوند با عظمت محترم است؛ و آن نامی است که خداوند از اسم خود برای حبیبه خود صدیقه گرفته است. (آن گاه سکونی میگوید همیشه امام صادق علیه السلام اینگونه بود که وقتی نام فاطمه علیهاالسلام را میشنید به یاد جدهاش (فاطمه) و مصیبت های او میافتاد و همیشه تذکر میداد و میگفت: سبب وفات (و شهادت) فاطمه علیهاالسلام ضربتی بود که قنفذ، غلام فلانی (یعنی عمر) بر او وارد ساخت.
توجه دارید که سکونی با همه وثاقتی که دارد، اینجا تعصب سنیگری خویش را نشانداده و ذیل کلام امام صادق علیه السلام را حذف و تحریف نموده است. با این حال، مطلب روشن است که سبب شهادت فاطمه زهرا علیهاالسلام همان ضرباتی بود که به دست قنفذ و عمر بر آن حضرت وارد شد.
چنان که ابا بصیر از امام صادق علیه السلام متن کامل کلام حضرت را به این صورت نقل نموده است: « وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها اَن قُنْفُذَ مَوْلی عُمَرَ لَکَزَها بِنَعْلِ السیفِ بِاَمْرِهِ فَاَسْقَطَتْ مُحْسِنا وَ مَرِضَتْ مَرَضا شَدیدا وَلَمْتَدَعْ اَحَدا مِمنْ آذاها یدْخُلُ عَلَیها، سبب فوت فاطمه علیهاالسلام ضرباتی بود که قنفذ، غلام عمر با غلاف شمشیر بر آن حضرت به فرمان عمر زد؛ پس (فرزندش) محسن را از دست داد و به شدت بیمار شد و هیچ یک از آزار دهندگان خویش را راه نداد (که به دیدن او بیایند)[12]
[1] . شرح نهج البلاغه، ج2، ص60.
[2] . سید مرتضی، تلخیص شافی، ج3، ص76، تلخیص شیخ طوسی.
[3] . اثبات الوصیة، مسعودی، (چاپ بیروت) ص153 و در برخی چاپها ص 23 24.
[4] . الملل و النحل، عبدالکریم شهرستانی، ج1، ص57.
[5] . اَلفرقُ بین الفرق، عبدالقاهر الاسفرائینی، ص107.
[6] . الوافی بالوفیات، صفدی، ج5، ص347 ر.ک: سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج2،ص292.
[7] . الامامة والخلافة، مقاتل بن عطیة، ص160 161.
[8] . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج14، ص193/ ر.ک: زندگی علی علیهالسلام ،ص252.
[9] . شرح نهج البلاغه، ج2، ص21.
[10] . سه نفر از راویان اهل سنت، از امامان شیعه علیهمالسلام روایت نقلنمودهاند که علمای شیعه آنان را ثقه میدانند و به سخن آنان اطمینان دارند وروایات آنها را میپذیرند: سَکُونی؛ نَوْفِلی؛ خَلُوقی.
[11] . شجره طوبی، محمدمهدی حائری، ص417، (منشورات شریف رضی).
[12] . بحار الانوار، ج43، ص170.
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ویرایش شده توسط: mohan1978
ارسالها: 150
#167
Posted: 8 Dec 2012 23:52
mohan1978: اما منابع اهل سنت:
mohan1978: [4] . الملل و النحل، عبدالکریم شهرستانی، ج1، ص57.
[5] . اَلفرقُ بین الفرق، عبدالقاهر الاسفرائینی، ص107.
[6] . الوافی بالوفیات، صفدی، ج5، ص347 ر.ک: سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج2،ص292.
[7] . الامامة والخلافة، مقاتل بن عطیة، ص160 161.
[8] . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج14، ص193/ ر.ک: زندگی علی علیهالسلام ،ص252.
[9] . شرح نهج البلاغه، ج2، ص21.
[10] . سه نفر از راویان اهل سنت، از امامان شیعه علیهمالسلام روایت نقلنمودهاند که علمای شیعه آنان را ثقه میدانند و به سخن آنان اطمینان دارند وروایات آنها را میپذیرند: سَکُونی؛ نَوْفِلی؛ خَلُوقی.
[11] . شجره طوبی، محمدمهدی حائری، ص417، (منشورات شریف رضی).
[12] . بحار الانوار، ج43، ص170.
هیچ یک از این ها متعلق به اهل سنت نیست
تن آدمیت شریفست به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بينی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت و جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدميت
ارسالها: 2554
#168
Posted: 9 Dec 2012 08:30
عمر بن خطاب در حالی که گروهی او را همراهی می کردند, جهت اخذ بیعت از علی بن ابیطالب (ع)برای ابوبکر به در خانه فاطمه (س)آمد و فریاد زد: سوگند به آن کسی که جان عمر در دست اوست! باید از خانه بیرون بیایید. در غیر این صورت خانه را به سر ساکنانش آتش می زنم . عده ای از صحابه که از خدا می ترسیدند و حرمت پیامبر(ص)را در مورد فرزندانش رعایت می کردند گفتند: اباحفص (کنیه عمر) چگونه می خواهی خانه را به آتش بکشی، درحالی که فاطمه (س)در این خانه است ؟ عمر با بی پروایی و بی حیایی تمام با صدای بلند گفت : اگر چه فاطمه باشد ،به آتش می کشم . سپس عمر به خانه فاطمه (س)هجوم برد و با مشت و لگد به در می کوبید تا به زور وارد خانه شود. علی (ع)از خانه بیرون آمد. در همان هنگام طنین صدای گریه و ناله جان سوز فاطمه (س)دخت گرامی پیامبر که در نزدیکی در خانه بود, بلند شد. استغاثه کنان از صمیم قلب و عمق جان فریاد می زد و می فرمود: یا ابتاه یا رسول اللّه , ببین بعد از رحلت تو عمر و ابوبکرچه به روزگار دخترت آورده اند(1)!
1.ابن قتیبه دینوری ، الامامه و السیاسه , ج 1 ص 16 ، 1388 ، مطلب را این گونه بیان می کند: فلمّا سمعت اصواتهم نادت بأعلی صوتها, یا ابتاه یا رسول اللّه ماذالقینا بعدک من ابن الخطاب و ابن ابی قحافه .
صدای جان سوز زهرا(س) چنان جدّی و دردناک بود که گویا می خواهد پدرش رسول خدا را که به ظاهر در نزدیکی خانه اش خفته و در رضوان پروردگارش جای گرفته , به دنیا برگرداند تا یکی از اصحاب سرکش گردن فراز بی پروا را که به خانه اش هجوم آورده , به جای خود بنشاند و جبروتش را زایل سازد و شدت عمل و سخت گیریش را نابود سازد.(2)
2.عبدالفتاح عبدالمقصود, الامام علی (ع) ج 4 ص 274ـ 277 ،تهران ، شرکت سهامی انتشار ، 1351 ش ، ترجمه سید محمد مهدی جعفری .
عبدالله الصفدری شافعی از قول نظام بصری نقل کرده : در روزی که عمر بن خطاب جهت بیعت گرفتن از علی (ع)برای ابوبکر,به خانه فاطمه (س)هجوم برد ، چنان ضربه ای به پهلوی فاطمه وارد کرد که فرزند داخل رحمش یعنی محسن را ساقط کرد.(3)
3.الوافی بالوفیات , ج 6 ،ص 17 ،حدیث شماره 2444 ، صلاح الدین بن ابیک صفدری .
ذهبی در میزان الاعتدال می نویسد: محسن با ضربه لگدی که عمر به پهلوی فاطمه زد، کشته شد.
مسعودی می نویسد: درِ خانه فاطمه (س)را آتش زدند. زهرا سیده زنان را چنان با در فشار دادند تا این که محسن او کشته شد.(4)
4.اثبات الوصیه , ص 110 ، علی بن حسین مسعودی ، قم ، بصیرتی .
عبداله بن عباس نقل می کند: روزی پیامبر اکرم (ص)را دیدیم که به شدت گریه می کرد. از علت آن پرسیدیم ،فرمود: می بینم روزی راکه فاطمه من مورد بی احترامی قرار می گیرد. ارث و حق او را غصب می کنند. پهلوی او رامی شکنند, محمول رحم او را می کشند. دخترم پیوسته گریه و ندبه می کند و می گوید: یا محمداه ! ولی کسی به او جواب نمی دهد.(5)
5.فراید السمطین , ج 2 ص 34 ، ابراهیم بن محمد جوینی ، بیروت ، موسسه المحمودی .
همین جور رویه انکار پیش بره دیگه هیچ کنابی منتسب یه اهل سنت نمیمونه
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ویرایش شده توسط: mohan1978
ارسالها: 150
#169
Posted: 9 Dec 2012 13:58
mohan1978: .ابن قتیبه دینوری ، الامامه و السیاسه , ج 1 ص 16 ، 1388
در این باره در پست های ۳۴۲ و آدرس:https://www.looti.net/11_5820_46.html#msg142121177 مفصل توضیح دادم
روايت ابن قتيبه هم فاقد سند و مدرك است و هم در آن ضعف بياني وجود دارد زيرا به گونهاي بيان شده كه نشان ميدهد خود ناقل نيز در صحت آن ترديد دارد يا لااقل خواننده را دچار ترديد مينمايد، از باب نمونه:
در آغاز روايت آمده است كه حضرت ابوبكر(رضي الله عنه)، عمر(رضي الله عنه) را مأموريت داد تا متخلفان از بيعت را كه در خانه علي(رضي الله عنه) گردآمدهاند، به بيعت با او فرا خواند، ان ابابكر(رضي الله عنه) تفقد قوماً تخلفوا عن بيعته عند علي (كرم الله وجهه) فبعث اليهم عمر، فجاء فناداهم و هم في دار علي، فأبوا أن يخرجوا فدعا بالحطب و قال:و الذي نفسي عمر بيده: لتخرجن او لاحرقنها علي من فيها، فقيل له: يا أباحفص: ان فيها فاطمة؟ فقال: و ان فخرجوا فبايعوا الا علياً... (الامامة والسياسة، ص: 12، مطبعة مصطفي البابي الحلبي و اولاده بمصر، 1388هـ 1969 م)
چنانكه از روايت مشخص ميگردد عمر(رضي الله عنه) آنان را تهديد به سوزاندن نمود، و متخلفان از بيعت متقاعد شدند و از خانه بيرون آمدند و به غير از علي، همه شان با ابوبكر(رضي الله عنه) بيعت نمودند و حضرت عمر(رضي الله عنه) هيچ گونه اقدامي به سوزاندن خانه فاطمه (رضيالله عنها) ننمود، در ادامه روايت ميآيد:
ثم قام عمر، فمشي معه جماعة، حتي اتوا باب فاطمة، فدقوا الباب، فلما سمعت أصواتهم نادت بأعلي' صوتها: يا أبت يا رسولالله، ماذا لقينا بعدك من ابن الخطاب و أبن ابي قحافه، فلما سمع القوم صوتها و بكاءها انصرفوا باكين و كادت قلوبهم تنصدع، واكبادهم تنفطر و بقي عمر و معه قوم، فأخرجوا علياً فمضوا به الي ابي بكر (همان مرجع، ص 13)
در اين بخش از روايت آمده است كه حضرت عمر(رضي الله عنه) رفت و در زد و حضرت فاطمه (رضيالله عنها) اظهار نارضايتي نمود و گريست، چنانكه حضرت عمر و همراهان وي، حضرت علي(رضي الله عنه) را از خانه بيرون آوردند و نزد ابوبكر بردند. اما در هيچ جايروايت تصريح نشده است كه حضرت عمر(رضي الله عنه) خانه حضرت فاطمه زهرا (رضيالله عنها) را سوزاند و يا آنكه آن بانوي بزرگوار را درميان در چنان فشرد كه سقط جنين نمايد! بلكه بر خلاف آن در ادامه روايت ابن قتيبه ميآيد كه حضرت ابوبكر و عمر(رضي الله عنه) براي معذرت خواهي به خانه فاطمه رفتند
فقال عمر لابي بكر (رضي الله عنهما) انطلق بنا الي فاطمة، فانا قد اغضبناها فانطلقا جميعاً، فأستأذنا علي فاطمة، فلم تأذن لهم،فأتيا علياً فكلماه، فأدخلهما عليها، فلما قعدا عندها، فولت وجهها الي الحائط، فسلما عليها، فلم ترد عليهما السلام، فتكلم ابوبكر فقال:يا حبيبة رسول الله! والله ان قرابة رسول الله أحب الي من قرابتي و انك لاحب الي من عائشه ابنتي. (همان مرجع، ص: 13-14)
از روايت فوق مشخص ميگردد پس از آنكه حضرت فاطمه (رضيالله عنها) به حضرت ابوبكر و عمر(رضي الله عنه)
اجازه ورود نداد، آنان نزد علي(رضي الله عنه) رفتند، بعد حضرت علي(رضي الله عنه) آنان را نزد فاطمه برد، و حضرت فاطمه رضي الله عنها سلام آنان را پاسخ نداد وحضرت ابوبكر(رضي الله عنه) فرمود: خويشاوندي با خاندان پيامبر(صلي الله عليه وسلم) را از خويشاوندي با خويشاوندان خويش ترجيح ميدهم؛ و تو اي فاطمه (رضي الله عنها) نزد من از دخترم عايشه رضي الله عنها محبوبتري؛ اينجا اين سؤال مطرح ميگردد كه اگر آنان تا چند لحظه پيش حضرت علي(رضي الله عنه) را با زور و سر نيزه وادار نمودند تا بيعت كند، و حضرت فاطمه (رضي الله عنها) را مورد ضرب و شتم قراردادند، چگونه ممكن است حضرت علي(رضي الله عنه) آنان را به خانه خويش ببرد و رضايت حضرت فاطمه (رضي الله عنها) را جلب نمايد؟!
و در پايان روايت ميآيد كه فلما تمت البيعة لابي بكر اقام ثلاثة ايام يقيل الناس و يستقيلهم، يقول: قد اقلتكم في بيعتي، هل منكاره؟ هل من مبغض؟ فيقوم عليّ في اول الناس فيقول: والله لانقيلك و لا نستقيلك أبداً قد قدمك رسول الله(صلي الله عليه وسلم) لتوحيد ديننا، من ذا الذي يؤخرك لترجيح دنيانا (همان مرجع، ص: 16)
پس از آنكه بيعت با ابوبكر پايان پذيرفت (حضرت ابوبكر) تا سه روز به مردم اختيار داد تا بيعتشان را پس بگيرند و از آنان نيزتقاضا نمود و فرمود: من بيعتم را به شما پس دادم آيا كسي هست كه نپسندد؟ و آيا كسي هست كه بغض بورزد؟
آنگاه حضرت علي نخستين كسي بود كه از ميان مردم برخاست و فرمود: بخدا قسم! ما هرگز بيعت تو را پس نميدهيم و حاضرنيستيم از تو بيعت را پس بگيريم؛ بدون ترديد رسول اكرم(صلي الله عليه وسلم) تو را در امور ديني ما مقدم داشتند لذا چه كسي ميتواند برتري تو رادر امور دنيوي نپذيرد.
كوتاه سخن، آنكه در هيچ جاي روايت كتاب الامامة و السياسة تصريح نشده است كه حضرت عمر (رض) اقدام به سوزاندن خانهحضرت فاطمه زهرا (رضي الله عنها) كرده باشد و يا آن كه آن بانوي بزرگوار را مورد ضرب و شتم قرار داده باشد، بلكه برخلافادعاي برخي، حضرت ابوبكر و عمر (رضيالله عنهما) از حضرت فاطمه (رضي الله عنها) معذرت خواهي نمودند و حضرت علي(رض) با طيب خاطر بيعت حضرت ابوبكر را پذيرفته است.
تن آدمیت شریفست به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بينی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت و جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدميت
ارسالها: 150
#170
Posted: 9 Dec 2012 14:10
mohan1978: .الوافی بالوفیات , ج 6 ،ص 17
صلاح الدين، خليل بن أيبك صفدي (متوفي' 764 هـ.ق) در شرح حال ابراهيم نظام مي گويد:
ابراهيم بن سيار بن هاني، بصري، معروف به نظام..،
نظام در سنين جواني با ثنويها همراه بود و در سن كهولت با فلاسفهي ملحد همنشين بود، از اين رو به مطالعهي كتب فلسفه رويآورد و سخنان آنان را با سخنان معتزله در آميخت تا آنكه پيشواي معتزله شد و به همين جهت فرقهي نظاميه به او منسوب است دربرخي از مسايل با معتزله هم نظر بود و در برخي ديگر تفرد داشت از آنجمله:
گرايش وي به رفض و توهين به بزرگان صحابهي پيامبر(صلي الله عليه وسلم) بود؛ وي ميگفت: پيامبر(صلي الله عليه وسلم) بر امامت علي تصريح كرده و او راجانشين خويش تعيين نموده است، و صحابهي پيامبر(صلي الله عليه وسلم) نيز به اين مطلب آگاه بودند. اما عمر به نفع ابوبكر اين مسأله را پنهان داشت.و ميگفت: عمر در روز بيعت با ابوبكر شكم حضرت فاطمهي حضرت زهرا را زد چنانكه وي محسن را سقط كرد. (صفدي، صلاح الدين بن ايبک، الوافي بالوفيات، ج6، ص: 17، دار النشر فرانز شتاينر بفيسبادن، 1411هـ 1991م)
علامه صلاح الدين صفدي در ادامهي شرح حال ابراهيم بن سيار ميگويد:
برخي از علما معتقدند كه نظام در حقيقت مذهب برهمائي داشت يعني: كساني كه منكر نبوتاند؛ و او به خاطر بيم از شمشيرعقيدهاش را پنهان نمود. اكثريت علما وي را كافر ميدانند و گروهي از پيشوايان معتزله همچون ابوهذيل، اسكافي و جعفر بن حرب نيز او را كافر قرار دادهاند و در اين باره كتابهايي نوشتهاند. (همان مرجع، ج6، ص: 18)
علامه ابوالفتح، محمد عبدالكريم شهرستاني (متوفي 548 هـ.ق) در الملل و النحل ميگويد:
ابراهيم بن يسار بن هاني، نظام، بسياري از كتب فلاسفه را مورد مطالعه قرار داد. و سخن آنان را با سخنان معتزله در آميخت و در برخي از مسايل تفرد داشت؛ از آنجمله: يازدهمين مورد از تفردات وي گرايش به مذهب تشيع و توهين به بزرگان صحابه بود..؛ وي داستاني دروغين جعل كرده و گفت: عمر در روز بيعت، شكم حضرت فاطمه (رضيالله عنها) را زد و او سقط جنين كرد، در حالي كه فرياد ميزد، خانه فاطمه را با ساكنان آن بسوزانيد? و حال آنكه جز علي، فاطمه، حسن و حسين كسي ديگر در خانه نبود (شهرستاني، محمد بن عبد الکريم، الملل و النحل، ج1، ص: 67، 71، دار المعرفة 1419هـ 1998م)
شگفت انگيزتر آنكه علامه عبدالحميد بن هبة الله معروف به ابن ابي الحديد معتزلي شيعي (ابن کثير وي را شيعه غالي مي داند، ر.ک، البداية و النهاية، ج13، ص: 233، دار احياء التراث العربي و آقا بزرگ تهراني نام وي را در طبقات اعلام الشيعة، ج13، ص: 88، ذکر کرده است.) استاد فن تاريخ در شرحنهجالبلاغه به نقد آراء و عقايد ابراهيم نظام معتزلي پرداخته است و در اين باره ميگويد:
و اما ما ذكره من الهجوم علي دار فاطمه و جمع الحطب لتحريقها، فهو خبر واحد غير موثوق به، و لا معول عليه في حقالصحابه، بل و لا في حق أحد من المسلمين ممن ظهرت عدالته. 0ابن ابي الحديد، عبدالحميد بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، ج20، ص: 34، منشورات مکتبة آية العظمي مرعشي نجفي، قم، ايران، 1404 هـ)
اما آنچه او در مورد حمله به خانهي فاطمه ذكر كرده و اينكه هيزم جمع نمودند تا آن را بسوزانند، خبر واحديست كه مورد توثيقو قابل استناد نيست نه در مورد صحابه و نه در مورد هيچ يك از مسلمانان كه عدالتش به اثبات رسيده است.
با اين وصف چگونه ميتوان از سخنان كسي كه دشمني آشكارا با حضرت ابوبكر و عمر (رضيالله عنهما) داشته است به اثباتماجرايي دروغين استدلال نمود، و با تعريف و تمجيد از جايگاه ادبي ابراهيم بن سيار كافر، و با حذف بخشي از عبارت كتاب الوافيبالوفيات اتهام بي اساس وي را نسبت به حضرت عمر فاروق(رضي الله عنه) صحيح جلوه داد! در حالي كه ابن ابي الحديد استاد فن تاريخ چنيناقدام جسورانهاي را شايسته با شأن مسلمان عادي نميداند تا چه رسد به خليفه راشد مسلمانان و صحابه بزرگوار پيامبر!
تن آدمیت شریفست به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بينی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت و جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدميت