ارسالها: 2554
#191
Posted: 13 Dec 2012 07:52
جُوَینی ، عبدالمَلِك بن عبداللّهبن یوسفبن محمدبن حَیویه، مشهور به امام الحرمین و ملقب به ضیاءالدین، كنیهاش ابوالمعالی متكلم بزرگ اشعری و فقیه و اصولی شافعی.
) : یکی از علمای بزرگ سنى شافعي به نام جويني از همه صریحتر به این مطلب اشاره کرده و می نویسد: از پيامبر اكرم ( ص ) نقل شده كه فرمود : « چون به دخترم فاطمه مىنگرم بياد مىآورم آنچه را كه بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنكه در خانهاش ذلّت وارد گرديده ، از وى هتك حرمت شده ، حقش غضب ، و ارثش منع شده ، پهلويش شكسته و جنينش سقط گرديده و او فرياد برمىآورد « يا محمداه » ...پس او اولين كسى از اهلبيتم مىباشد كه به من ملحق مىگردد ، پس بر من وارد مىشود ، محزون ، مكروب ، مغموم ، مقتول . . . » . ( فرائد السمطين ، ج 2 ، ص34 ، 35 طبع بيروت).
شاعر نيل حافظ ابراهيم كه از علماي بزرگ و مورد افتخار و مباهات مصر است را ميبينيم كه در شعر خود ميگويد:
وقولة لعلي قالها عمر أكرم بسامعها أعظم بملقيها
حرقت دارك لا أقبى عليك بها إن لم تبايع وبنت المصطفى فيها
ما كان غير أبي حفص بقائلها أمام فارس عدنان وحاميها
و گفتاري كه از سوي عمر به علي [عليه السلام] صادر شد. به، چه شنونده بزرگواري! و چه گوينده مهمي!
به او گفت: اگر بيعت نكني، خانهات را به آتش ميكشم و كسي را در آن باقي نميگذارم؛ هر چند دختر پيامبر مصطفي در آن باشد.
جز ابو حفص (عمر) كسي چنين جسارتي را به شهسوار و مدافع عرب نكرده است.
ديوان محمد حافظ إبراهيم، ج 1، ص 82 .
«لكن حزب علي كان اقل عند بيعة عمر منه عند بيعة أبي بكر الصديق نظرا لتفرقهم الأول عن علي بسبب مداهمة بيت فاطمة في أول عهد أبي بكر وإكراه باقي الصحابة الذين كانوا مع علي على بيعة أبي بكر وكانت لهذه الخصومة والمداهمة وهي ثابتة بأسانيد صحيحة ذكرى مؤلمة لا يحبون تكرارها»
ياران [حضرت] علي [عليه السلام] در زمان بيعت با عمر كمتر شده بودند، و اين به خاطر تفرقهاي بود كه از همان اول به سبب هجوم به خانه [حضرت] زهراء [سلام الله عليها] پيش آمده بود. و اكراهي كه ساير صحابه همراه با علي از بيعت با ابوبكر پيدا كرده بودند.
اين خصومت و هجوم ناگهاني به خانه فاطمه مطلبي است كه با سندهاي صحيح ثابت گرديده و ياد آور خاطرات دردناكي است كه تكرار آن را دوست نميدارند.
قراءة فی کتب العقائد، حسن بن فرحان مالكي، ص52.
تذكر!
(حسن بن فرحان مالكي در حاشيه مطلب فوق ميگويد:
كنت اظن المداهمه مکذوبه لا تصح حتی وجدت لها اسانيد قويه منها ما اخرجه ابن
ابی شيبه فی المصنف
در ابتدا گمان ميكردم حمله ناگهاني [به خانه حضرت] كذب و دروغ است و صحيح نميباشد تا آنكه براي آن سندهاي قوي يافتم كه از جمله آنها اسناد موجود در كتاب المصنف ابن ابي شيبه است.)
روايتي را طبري نقل كرده كه درآن سخن ابوبكر است كه اينگونه ميگويد:
«أما إني لا آسى على شيء إلا على ثلاث فعلتهن إلى أن قال: وددت أني لم أكشف بيت فاطمه و ان كانوا قد غلقوه على الحرب...»
[از ابوبكر روايت شده كه هنگام فرا رسيدن مرگش گفت:] من بر چيزي افسوس نميخورم مگر براي سه كاري كه مرتكب آن شدم. تا آنجا كه گفت: اي كاش! خانه فاطمه را نگشوده بودم و ...
تاريخ طبري، ج 2، ص 619 ـ تاريخ اسلام، ذهبي، ج 3، ص 118 ـ المعجم الكبير، طبراني، ج 1، ص62، مجمع الزوائد، هيثمي، ج 5، ص 202.
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ویرایش شده توسط: mohan1978
ارسالها: 2554
#192
Posted: 13 Dec 2012 08:10
ابن ابي شيبه در المصنف با سند خود از زيد بن اسلم از پدرش اسلم روايت كرده:
«أنه حين بويع لأبي بكر بعد رسول الله (ص) كان علي والزبير يدخلان على فاطمة بنت رسول الله (ص) فيشاورونها ويرتجعون في أمرهم، فلما بلغ ذلك عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمة فقال: يا بنت رسول الله (ص)!والله ما من أحد أحب إلينا من أبيك، وما من أحد أحب إلينا بعد أبيك منك، وأيم الله ما ذاك بمانعي إن اجتمع هؤلاء النفر عندك، إن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت، قال: فلما خرج عمر جاؤوها فقالت: تعلمون أن عمر قد جاءني وقد حلف بالله لئن عدتم ليحرقن عليكم البيت، وأيم الله ليمضين لما حلف عليه، فانصرفوا راشدين، فروا رأيكم ولا ترجعوا إلي، فانصرفوا عنها فلم يرجعوا إليها حتى بايعوا لأبي بكر.»
آنگاه كه بعد از رسولخدا صلّي الله عليه [وآله] وسلّم براى ابوبكر بيعت مىگرفتند، على [ عليه السلام] و زبير براى مشورت در اين امر نزد فاطمه [سلام الله عليها] دختر پيامبر اكرم رفت و آمد مىكردند. هنگامي كه عمر بن خطاب از اين موضوع با خبر گرديد نزد فاطمه [سلام الله عليها] آمد و گفت: اى دختر رسول خدا! به خدا سوگند! نزد ما كسى از پدرت محبوبتر نيست و پس از او تو از همه براي ما محبوبتري! و به خدا قسم اين امر مرا مانع نمىشود تا اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم كه خانه را همراه با ساكنانش به آتش كشند. اسلم ميگويد: چون عمر از نزد فاطمه بيرون رفت، علي [عليه السلام] به خانه برگشتند. فاطمه [سلام الله عليها] گفت: مىدانيد كه عمر نزد من آمد و به خدا سوگند ياد كرد كه اگر شما (بدون اينكه با ابوبكر بيعت كنيد) به خانه برگرديد خانه را با شما به آتش مىكشد؟ و سوگند به خدا كه او به سوگندش عمل خواهد كرد...»
المصنف ابن ابي شيبه، ج 8، ص 572.
این کلام حضرت زهراست که قسم خورده اگر علی ع بیعت نکند عمر حمله خواهد کرد و علی هم که بیعت نکرد
2) : همين مضمون را سيوطى در مسند فاطمه ، آورده است . (سيوطى ، مسند فاطمه ، ص 36).
3) : ابن عبدالبر ، در الاستيعاب ، نيز اين داستان را نقل كرده است . (ابن عبدالبر ، الاستيعاب ، ج 3 ، ص 975). و ...
4) : بلاذری در انساب الاشراف می نویسد: ... و سپس با مشعلى بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه كه فرمود : آيا من نظارهگر باشم و تو خانه مرا آتش بزنى ؟ گفت : بلى . چنانكه بلاذرى مىگويد : « ابوبكر به على ( ع ) پيام فرستاد تا با وى بيعت كند امّا على نپذيرفت . پس عمر با مشعلى آمد ، فاطمه ( س ) ناگاه عمر را با مشعل در خانهاش يافت ، پس فرمود : يابن الخطّاب ! آيا من نظاره گر باشم وحال آنكه تو در خانهام را بر من به آتش مىكشى ؟ ! عمر گفت : بلى، و آنچنان به این عمل مُصرّ هستم چنانکه پدرت بر دینی که آورده بود محکم بود ». ( بلاذرى ، انساب الاشراف ، ج 1 ، ص 586 ).
مسئله بسیار جالب این است که سنی ها فقط تلاش میکنند پای عمر و ابوبکر را از شهادت بیرون بکشند و اصلا اصل ماجرا برایشان مهم نیست و قبول دارند عمر رفته و تهدید به اتش زدن کرده
همین عمل کافی است برای گنه کاری عمر و ابوبکر و اگر انها گناهی نکردند چرا بعد پشیمانی خود را ابراز نمودند
و خود این هتک حرمت موضوعیت دارد که اگر نبی خدا زنده بودند چه رفتاری با عمر و ابوبکر میکردند
ازار دهنده زهرا ازار دهنده خدا و رسول و مورد لعن انهاست
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ویرایش شده توسط: mohan1978
ارسالها: 508
#195
Posted: 13 Dec 2012 12:12
Sachme: Sachme مرد
خیلی جالب جواب دادی اما کاش دوتا پست رو کامل میخوندی بعد شروع به ارائه فضل میکردی.
اخه بنده خدا رو چه حسابی میگی فقط پیامبر ابوبکر رو پیشنماز قرار داده؟
چند نفر رو میخوای برات اسم بیارم که پیامبر پیشنماز قرار داده اون هم جاهای مهمتر و حساستر؟
چرا پیامبر وقتی ابوبکر رو پیشنماز قرار داد خودش به مسجد رفت؟ Sachme: اصل حدیث را ببینید:
و حَدَّثَنِي عَنْ مَالِك عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ أَبِيهِ
أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَرَجَ فِي مَرَضِهِ فَأَتَى فَوَجَدَ أَبَا بَكْرٍ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي بِالنَّاسِ فَاسْتَأْخَرَ أَبُو بَكْرٍ فَأَشَارَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ كَمَا أَنْتَ فَجَلَسَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى جَنْبِ أَبِي بَكْرٍ فَكَانَ أَبُو بَكْرٍ يُصَلِّي بِصَلَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ جَالِسٌ وَكَانَ النَّاسُ يُصَلُّونَ بِصَلَاةِ أَبِي بَكْرٍ
رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم در حال مريضي از منزل به مسجد آمد و ابوبكر را ديدند كه به نماز ايستاده و و مردم به امامت ابوبکر نماز میخوانند ، پس ابوبکر به عقب آمد، اما رسول الله به ابوبکر اشاره کردند که بر جای خود بایست ، پس رسول الله کنار ابوبکر نشست و ابوبکر به نماز رسول الله نماز میخواند در حالیکه رسول نشسته و ( ابوبکر ایستاده بود )، و مردم با نماز ابوبکر نماز میخواندند !
موطا مالک (باب صلاه امام و هو جالس)
ایا پیامبر اومده بود به مسجد تا به ابوبکر اقتدا کنه؟ چطور پیامبر میتونست به مسجد بیاد ولی نمیتونست نماز بخونه؟
و مردم بهش اقتدا کنند؟
Sachme: و ابوبكر را ديدند كه به نماز ايستاده و و مردم به امامت ابوبکر نماز میخوانند ، پس ابوبکر به عقب آمد، اما رسول الله به ابوبکر اشاره کردند که بر جای خود بایست ، پس رسول الله کنار ابوبکر نشست و ابوبکر به نماز رسول الله نماز میخواند در حالیکه رسول نشسته و ( ابوبکر ایستاده بود )، و مردم با نماز ابوبکر نماز میخواندند !
ابوبکر رو دیدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مگه پیامبر نمیدونست ابوبکر پیشنمازه مگه خودش به پیشنمازی قرارش نداده بود؟
ابوبکر داشته نماز میخونده چه طور و چه جوری میخواسته وسط نماز بیاد عقب که پیامبر واسته پیشنماز؟
ایا ابوبکر نمیدونست پیامبر نمیتونه نماز بخونه؟یا یادش رفته بود پیامبر پیشنماز قرارش داده؟ یا ترسید و اومد عقب؟
کاش کاش و ای کاش کمی فکر میکردین من از حدیثی که خودت گذاشتی استفاده کردم و تو اون دوتا پست کامل جواب دادم که این صدیق شما اگر شد خلیفه فقط به خاطر عمر بود و دخترش وبس .
التماس دعا
ضمنا ساچمه جان یه نکته رو متذکر بشم تا اطلاعاتت بره بالا چون اطلاعاتت فقط در حد کپی کردن از نت هستش عزیزه من .من هیچ حدیثی رو نه کم میکنم نه زیاد عیینا متن عربیشو میزارم +منبع کامل .فقط چیزی که شما نمیدونید اینه که مثلا راجع روایت نماز ابوبکر حداقل ۱۰ تا روایت فقط تو کتاب بخاری هست و هر کدوم موضوع رو از دیدگاه و زبان یکنفر بیان کرده و روایات مختلفه برای اینه که شما میگی من قیچیش کردم: ضمنا مثلا اون قسمت که گفتی نبود (گرفتن زیر بازوی پیامبر و اوردنش به مسجد رو من اوردم با منبع و جالبه همین باطل بودن امامت ابوبکر رو ثابت میکنه که توضیح دادم)
url=https://www.looti.net/11_5377_34.html#msg142139709]https://www.looti.net/11_5377_34.html#msg142139709[/url]
https://www.looti.net/11_5377_34.html#msg142139705
روايات موجود با وجود اختلاف و تناقضى كه ميانشان وجود دارد، همگى بر اين نكته همداستانند كه پيامبر با وجود حالت ضعف شديدى كه بر او غلبه كرده بود و در حالى كه بر فضل بن عباس و مردى ديگر- به تعبير عايشه- و بر على (ع)- آنچنانكه از غير عايشه روايت شده- تكيه نموده بود، خود به مسجد آمد. اگر درست بود كه پيامبر خود به ابو بكر فرمان داده بود با مردم نماز بگزارد- آنگونه كه عايشه و ديگر كسانى كه آندسته از اخبار را روايت كردهاند مىپندارند- ديگر دليلى براى آمدن خود پيامبر با آن حال وجود نداشت. زيرا اگر مىخواست با اين كار ابو بكر را تأييد كند، آنگونه كه بيشتر اهل سنت مىگويند، تأييدش با همين كه به او دستور نماز با مردم را داده بود و اينكه مردم پشت سر او نماز بگزارند كفايت مىكرد. ولى بيرون آمدن پيامبر با اينحال، پس از آنكه دانست ابو بكر به انجام نماز پرداخته، باعث مىشود در اطراف آن دسته از روايات ترديد برانگيزد و رواياتى را تقويت كند كه تصريح مىكنند پيامبر هيچكس را مأمور اين كار نكرد و هنگامى كه دانست ابو بكر براى نماز پيشقدم شده بيرون آمد تا خود با مردم نماز بگزارد، و او را از محراب دور نمود و به آن مقدار از نماز كه او خوانده بود اعتنائى نكرد
.....................
و اما
تعدادي از جانشينان پيامبر در امور مختلف كه بعضي از امامت جماعت با اهميتتر است.
در ذيل اسامي افرادي كه از سوي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم براي اموري كه بعضاً از امامت جماعت به مراتب اهميت بيشتري داشته فهرست شده و اگر بنا باشد صرف استخلاف و نيابت داشتن در بعضي امور، اعمّ از امامت جماعت و غيره دليل بر شايستگي براي خلافت باشد بسياري از اين افراد براي خلافت سزاوارترند:
استخلف [النبي(ص)] على المدينة ، ابن أم مكتوم ثلاث عشرة مرة في غزواته...
واستخلف أبا رهم الغفاري كلثوم بن حصين حين سار إلى مكة وحنين والطائف
واستخلف محمد بن مسلمة في غزوة قرقرة الكدر
وفي غزوة بني المصطلق ، نميلة بن عبد الله الليثي
وفي غزوة الحديبية ، عو يف بن الأضبط من بني الديل
وفي غزوة خيبر ، أبا رهم الغفاري
وفي عمرة القضاء ، أبا رهم أيضا
وفي غزوة تبوك ، سباع بن عرفطة الغفاري
وفي بعض غزواته ، غالب بن عبد الله الليثي
واستخلف على مكة عند انصرافه عنها ، عتاب بن أسيد فلم يزل عليها حتى مات أبو بكر
وعثمان بن أبي العاصي الثقفي على الطائف
وسالم بن عثمان بن معتب على الأحلاف من ثقيف على بني مالك
وعمرو بن سعيد بن العاصي على قرى عربية خيبر ووادي القرى وتيماء وتبوك
... والحكم بن سعيد بن العاصي على السوق
و فرق اليمن فاستعمل على صنعاء ، خالد بن سعيد بن العاصي
وعلى كندة والصدف ، المهاجر بن أبي أمية
وعلى حضر موت ، زياد بن لبيد الأنصاري أحد بني بياضة
ومعاذ بن جبل على الجند والقضاء وتعليم الناس الاسلام وشرائعه وقراءة القرآن
و ولى أبا موسى الأشعري ، زبيد ورمع وعدن والساحل
وجعل قبض الصدقات مع العمال الذين بها إلى معاذ بن جبل
وبعث عمرو بن حزم إلى بلحارث بن كعب
وأبا سفيان بن حرب إلى نجران
وقد بعث أيضا عليا إلى نجران فجمع صدقاتهم
وقدم على رسول الله صلى الله عليه وسلم في حجة الوداع
و سعيد بن القشب الأزدي حليف بني أمية على جرش وبحرها
والعلاء ابن الحضرمي على البحرين ثم عزله
وولى أبان بن سعيد وبحرها
قبض رسول الله صلى الله عليه وسلم وأبان على البحرين
وعمرو بن العاصي إلى عمان
قبض رسول الله صلى الله عليه وسلم وعمرو عليها
ويقال : قد كان بعث أبا زيد الأنصاري إلى عمان
وسليط بن سليط أحد بني عامر بن لؤي إلى أهل اليمامة فأسلموا
فأقرهم رسول الله صلى الله عليه وسلم على ما في أيديهم وأموالهم
تاريخ خليفة بن خياط، خليفة بن خياط العصفري(240 هق)، ص 62 .
میدونم حرفهام هیچ اثری در شما دونفر نداره و باز بهانه جویی میکنید مثلا اینبار محمود هیچ جوابی نداد و ساچه اومد مثلا جواب بده که متاسفانه اگر درست اون دوتا پست رو خونده بود می دید جواب شبهات مطرح شده اشت رو کامل داده بودم تو اون دوتا پست ولی بازم جواب دادم .
من اون دوپست رو کامل نوشتم و اثبات کردم که اصل خلافت شما که براساس یک نماز ابوبکر است دورغی بیش نیست و کل مذهبتون مشکل داره حالا میخواین قبول کنید میخواین نکنید اون پست ها کاملا روشن هستن و به زبون ساده هم نوشتم هر کس دوست داشت بهشون مراجعه کنه انشالله خدا هممون رو به راه راست هدایت کنه.
تمام
هر چه کمتر شود فروغ حیات / رنج را جانگدازتر بینی
سوی مغرب چو رو کند خورشید / سایه ها را درازتر بینی . . .
ویرایش شده توسط: iraj_mirza
ارسالها: 150
#197
Posted: 13 Dec 2012 21:52
iraj_mirza: چرا پیامبر وقتی ابوبکر رو پیشنماز قرار داد خودش به مسجد رفت؟
چندین نماز رو ابوبکر امام بودند و علی نبود
iraj_mirza: فقط در حد کپی کردن از نت هستش عزیزه من
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3608
iraj_mirza: رو کامل داده بودم تو اون دوتا پست ولی بازم جواب دادم
مهم اینه که پیامبر علی رو تعیین نکرد به عنوان امام جماعت
iraj_mirza: میخواین قبول کنید میخواین نکنید اون پست ها کاملا روشن هستن و به زبون ساده هم نوشتم
شیعه وقتی از جواب طفره میرود مظلوم نمایی می کند
iraj_mirza: پيامبر هيچكس را مأمور اين كار نكرد
رسول الله به ابوبكر گفتند پيش نماز شود در حالي دو نفر زير بازوي پيامبر را گرفته بودند ابوبكر با ديدن پيامبر از محراب عقب آمدند اما پيامبر به ابوبكر اشاره كردند كه در محراب قرار گيرد و امامت نماز را بر عهده بگيرد بخاري كتاب الاذان ش 712
iraj_mirza: این صدیق شما اگر شد خلیفه فقط به خاطر عمر بود و دخترش وبس .
ولی شدند
iraj_mirza: ولی نمیتونست نماز بخونه؟
رسول خدا در حال بيمارى از منزل خارج و وارد مسجد شد ديد ابوبكر ايستاده و مردم به او اقتدا كرده اند. وقتى ابوبكر متوجّه شد عقب رفت. رسول خدا به او اشاره كرد كه همان جا بمان؛ سپس رسول خدا كنار ابوبكر نشست. ابوبكر نمازش را با اقتدا به پيامبر خواند، در حالى كه مردم به ابوبكر اقتدا كرده بودند.مالك از هِشام بن عُرْوَه نقل مىكند كه عروه گويد
الموطّأ، مالك (179 هـ )، ج 1، ص 136 .
iraj_mirza: تعدادي از جانشينان پيامبر در امور مختلف كه بعضي از امامت جماعت با اهميتتر است.
مهم تر این که رسول الله اواخر عمرشان ابوبکر را به امامت برگزیدند
تن آدمیت شریفست به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بينی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت و جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدميت
ارسالها: 150
#198
Posted: 13 Dec 2012 22:06
mohan1978: ( فرائد السمطين ، ج 2 ، ص34 ، 35 طبع بيروت).
https://www.looti.net/11_5377_36.html#msg142149564
mohan1978: ابی شيبه فی المصنف
عن زيد بن أسلم عن أبيه أسلم انه حين بويع لابي بكر بعد رسول الله(صلي الله عليه و سلم) كان علي و الزبير يدخلان علي فاطمة بنت رسولالله (صلي الله عليه وسلم) فيشاورونها و يرتجعون في أمرهم، فلما بلغ ذلك عمر بن الخطاب، خرج حتي دخل علي فاطمة فقال: يا بنت رسول الله(صلي الله عليه وسلم)! والله ما من أحد أحب الينا من أبيك، و ما من أحد أحب الينا بعد أبيك منك، و ايم الله ما ذاك بمانعي إن اجتمع هولاء النفر عندك؟ انامرتهم ان يحرق عليهم البيت، قال: فلما خرج عمر جاؤوها فقالت: تعلمون أن عمر قد جاءني و قد حلف بالله لئن عدتم ليخرقنّ عليكم البيت و أيم الله ليمضين لما حلف عليه؛ (ابن ابي شيبه، المصنف في الاحاديث و الاثار، ج8، ص: 572، کتاب المغازي، باب ما جاء في خلافة ابي بکر و سيرته في الردة، دار الفکر 1409 هـ 1989م)
این شخص که نقل قول کردم اين قسمت از روايت را كه به ظاهر دلالت بر اقدام به سوزاندن خانه ي حضرت زهرا رضيالله عنها توسط عمر فاروق (رضي الله عنه) را دارد نقل نمودهاند، و از نقل ادامه همين روايت ابن ابي شيبه كه اقدام به سوزاندن خانهحضرت زهرا (رضيالله عنها) را كاملاً منتفي مينمايد و بيعت حضرت علي و ياران او را به اثبات ميرساند، سر باز زدهاند.
چنانكه در ادامه روايت ميآيد كه حضرت فاطمه (رضي الله عنها) فرمودند: فانصرفوا راشدين، فروا رأيكم و لا ترجعوا إلي، فانصرفوا عنها فلم يرجعوا إليها حتي بايعوا لابيبكر (همان مرجع، ج 8، ص: 572) به خوبي بازگرديد و تصميمتان را قطعي نماييد، و نزد من بر نگرديد؛چنانکه آنان (علي و ياران او) از نزد فاطمه برگشتند و تا با ابوبكر(رضي الله عنه) بيعت نكردند به خانه فاطمه (رضيالله عنها) باز نگشتند.
برداشت نادرست از روايت ابن ابي شيبه:
براستي اگر ما با ديدهي انصاف و به دور از تعصب محتواي روايت ابن ابي شيبه را بررسي نماييم بجاي توهين و هتك حرمت بهحضرت فاطمه زهرا (رضيالله عنها)، احترام و بزرگداشت آن بانوي بزرگوار به اثبات ميرسد كه ما نكات قابل توجه روايت مزبور را برميشماريم:
الف: در روايت آمده است كه حضرت عمر فاروق (رضي الله عنه) قبل از هرگونه اقدامي شخصاً نزد حضرت فاطمه (رضيالله عنها) رفت و مقام و منزلت او را چنين بيان فرمود: والله ما من احد احب الينا من أبيك، و ما من احد احب الينا بعد ابيك منك. (همان مرجع، ج 8 ص: 572) اي فاطمه! به خدا قسم هيچ كسي نزد ما محبوبتر از پدر گراميت نيست، و به خدا قسم هيچ كس بعد از پدر بزرگوارت نزد ما محبوبتر از شمانيست.
عملكرد حضرت فاروق اعظم (رضي الله عنه)، و بيان منزلت دخت گرامي رسول اكرم (صلي الله عليه وسلم) نشان احترام و محبت به اهل بيت رسول اكرم (صلي الله عليه وسلم) ميباشد.
ب: مسأله بيعت با خليفه از چنان اهميتي برخوردار بود كه حضرت عمر فاروق(رضي الله عنه) با الفاظي سخت اين مسأله را به حضرتفاطمه (رضيالله عنها) تفهيم نمود و فرمود: و ايم الله ماذاك بمانعي ان اجتمع هولاء النفر عندك؛ ان امرتهم ان يحرق عليهم البيت (همان مرجع، ج 8 ص: 572) به خدا قسم! هيچ چيزي مانع من نميشود كه در مورد كساني كه نزد تو گرد آمدهاند دستور دهم تا خانه را بر آنان بسوزانند
مسأله بيعت بخاطر اتحاد و همبستگي مسلمانان از اهميت ويژهاي برخوردار بود، و با عنايت به تأكيدات پيامبر اسلام (صلي الله عليه وسلم) درمورد اتحاد و همبستگي و اجتناب از تفرقه و بيعت با چند خليفه (ر.ک، هيثمي، نور الدين، منبع الزوائد و مجمع الفوائد، ج5، ص 359، کتاب الخلافة، باب النهي عن مبايعة خليفتين دار الفکر، 1412 هـ 1994م)، حضرت عمر فاروق(رضي الله عنه) مصلحت را در آن ديد تا مخالفانبيعت با ابوبكر(رضي الله عنه) را تهديد نمايد.
ج: حضرت فاطمه زهرا (رضيالله عنها) به مخالفان ابوبكر(رضي الله عنه) مشورت بيعت داد و در تأكيد و تأييد فرمودههاي حضرت عمرفاروق(رضي الله عنه) فرمود: فانصرفوا راشدين، فروا رأيكم و لا ترجعوا اليّ (ابن ابي شيبه، المصنف في الاحاديث و الاثار، ج8، ص: 572، کتاب المغازي، باب ما جاء في خلافة ابي بکر و سيرته في الردة، دار الفکر 1409 هـ 1989م) به خوبي باز گرديد و تصميم تان را قطعي نماييد و نزد مننياييد.
د: عدم اثبات سوزاندن خانه ي حضرت زهرا (رضيالله عنها) توسط حضرت عمر فاروق(رضي الله عنه) و بسنده نمودن حضرت عمرفاروق(رضي الله عنه) به تهديد مصلحت آميز، چنانكه در پايان روايت آمده است: فانصرفوا عنها فلم يرجعوا إليها حتي بايعوا لابي بكر? (همان مرجع، ج 8 ص: 572) از نزد فاطمه بازگشتند و تا با ابوبكر بيعت نكردند به خانه فاطمه نيامدند.
نتيجه: در هيچ جاي روايت ابن ابي شيبه به سوزاندن خانه ي حضرت زهرا (رضيالله عنها) تصريح نشده است و اگر تهديد محضبمثابهي سوزاندن خانهي حضرت زهرا محسوب ميشود، پس تهديداتي كه از رسول اكرم (صلي الله عليه وسلم) نقل شده است، بايد به حقيقت حمل شود. چنانكه ميفرمايد: ان الله أمرني أن أحرق قريشاً (شرح نووي، ج17، ص: 195، کتاب الجنة، باب الصفة التي يعرف بها في الدنيا اهل الجنة و اهل النار شماره (7136-63/1) دار المعرفة 1414هـ 1994م) خداوند به من دستور داده تا قريش را بسوزانم.
والذي نفسي بيده، لقد هممت أن آمر بحطب فيحطب، ثم آمر بالصلاة فيؤذن لها، ثم آمر رجلاً فيوم الناس، ثم اخالف إلي رجال فاحرق عليهم بيوتهم (بخاري، صحيح بخاري، ج:1، ص: 197، کتاب الاذان، باب وجود صلاة الجماعة شماره حديث: 644، دار الکتب العلمية، 1412 هـ 1992م)قسم به ذاتي كه جانم در دست اوست، قصد كرده ام تا دستور به جمع آوري هيزم دهم سپس مؤذن رابگويم تا اذان دهد و شخصي را براي امامت مردم مقرر نمايم و خود به خانهي متخلفان بروم و خانه هايشان را بر آنان آتش زنم.
اما هيچ عاقلي از روايات فوق بر سوزاندن قريش و متخلفان از نماز جماعت توسط پيامبر اسلام (صلي الله عليه وسلم) استدلال نمينمايد، و ميداند كه منظور پيامبر(صلي الله عليه وسلم) اهميت دعوت به مسألهي توحيد و نماز با جماعت بوده است. لذا تأكيد و تصريح به سوزاندن خانهي حضرت زهرا (رضيالله عنها) توسط عمر فاروق(رضي الله عنه)؛ به دور از انصاف و از روي تعصب است.
تن آدمیت شریفست به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بينی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت و جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدميت
ارسالها: 150
#199
Posted: 13 Dec 2012 22:14
mohan1978: روايتي را طبري نقل كرده كه درآن سخن ابوبكر است كه اينگونه ميگويد:
«أما إني لا آسى على شيء إلا على ثلاث فعلتهن إلى أن قال: وددت أني لم أكشف بيت فاطمه و ان كانوا قد غلقوه على الحرب...»
[از ابوبكر روايت شده كه هنگام فرا رسيدن مرگش گفت:] من بر چيزي افسوس نميخورم مگر براي سه كاري كه مرتكب آن شدم. تا آنجا كه گفت: اي كاش! خانه فاطمه را نگشوده بودم و ...
تاريخ طبري، ج 2، ص 619 ـ
حدثنا ابن حميد، قال حدثنا جرير عن مغيرة عن زياد بن كليب قال: أتي عمر بن الخطاب منزل علي و فيه طلحة و الزبير و رجالمن المهاجرين فقال: و الله لاحرقن عليكم أو لتخرجن الي البيعة فخرج عليه الزبير مصلتاً بالسيف فعثر، فسقط السيف من يده فوثبواعليه فأخذوه (طبري، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوک، ج2، ص: 443، مطبعة الاستقامة بالقاهرة 1358هـ 1935م)
ابن حميد به روايت جرير و او به روايت مغيره و مغيره به روايت زياد بن كليب ميگويد: عمر بن خطاب به خانه علي رفت كه طلحه و زبير و كساني از مهاجران آنجا بودند و گفت: اگر براي بيعت نياييد خانه را آتش ميزنم زبير با شمشير كشيده به طرف او آمد كه بلغزيد و شمشير از دستش بيفتاد و بر جستند و او را بگرفتند.
امام محمد بن جرير طبري با نقل سند روايت به ما امكان ميدهد تا روايت او را مورد بررسي قرار دهيم و به صحت و سقم آنبپردازيم؛ از اين رو ما قبل از هر گونه سخن به نقد سند روايت مزبور ميپردازيم.
تحقيق سند:
سند روايت تاريخ طبريدر ابتدا و انتها، دو اشكال دارد، زيرا نخستين راوي آن يعني: ابن حميد متهم به دروغ پردازي است وآخرين راوي نيز خود شاهد آن ماجرا نبوده است و بالواسطه روايت ميكند، لذا روايت هم ساختگي است و هم منقطع؛
راوي اول: ابن حميد، ابو عبدالله الرازي، متوفاي سال (248هـ.ق) است.
ابن خراش دربارهي او ميگويد: حدثنا حميد، و كان والله يكذب (ذهبي، شمس الدين، محمد بن احمد، ميزان الاعتدال ج 3، ص: 530، شماره شرح حال: 7453، دار الفکر بيروت) ابن حميد براي من حديث روايت ميكرد، به خدا قسم وي دروغ ميگفت.
و امام صالح جرزه ميگويد: ما رأيت أحذق بالكذب من ابن حُميد و من ابن الشاذكوني (همان مرجع، ج 3، ص: 530) من در دروغگويي ماهرتر از ابنحميد و ابن شاذكوني نديدم
و امام شمس الدين ذهبي ميگويد: و هو مع امامته منكر الحديث، صاحب عجائب (ذهبي، شمس الدين محمد بن احمد، سير اعلام النبلاء، ج 11، ص: 503، شماره شرح حال: 137،او با اين وصف كه امام است احاديثمنكر و اخبار شگفت انگيز روايت ميكند.
زياد بن كليب ابو معشر كوفي، (120هـ.ق)
آخرين راوي در روايت سند تاريخ طبري است كه به نقل داستان پرداخته است. وي گر چه مورد توثيق علماي جرح و تعديل قرار گرفته است، اما خود شخصاً شاهد ماجراي سقيفه و جريان رفتن حضرت عمر(رضي الله عنه) به خانه فاطمه زهرا (رضيالله عنها) نبوده است. وي از تابعيني همچون ابراهيم نخعي، سعيد بن جبير، عامر شعبي و فضيل بن عمرو فقيمي روايت كرده است.(جمال الدين، يوسف مزي تهذيب الکمال من اسماء الرجال، ج 9، ص: 504، شماره شرح حال: 2065، موسسة الرسالة، 1407هـ 1987 م، الطبعة الاولي)
و در زمان حكومت يوسف بن عمرو در سال 120 هـ.ق وفات نموده است. (ر.ک، ابن سعد، الطبقات الکبري، ج 6، ص: 330، دار بيروت، 1405هـ 1985م، عسقلاني، احمد بن حجر، تهذيب التهذيب، ج3، ص: 334، شماره شرح حال: 2184، دار الکتب العلمية، 1415عـ 1994م)
لذا علماي اصول حديث چنين روايتي را ساختگي و منقطع مينامند.
از اين رو روايت تاريخ طبري خاطر وجود راوي كذّاب، يعني: محمد بن حُميد رازي و انقطاع در سند، فاقد ارزش تاريخي است و كسي آن را قابل استناد نميداند؛ نكتهي قابل توجه آن است كه طبري به نقل روايتي ميپردازد كه كاملاً با اين جريان تعارضدارد. آنجا كه ميگويد:
عن حبيب بن ابي ثابت قال: كان عليٌ في بيته اذ أتي فقيل له: قد جلس ابوبكر للبيعة فخرج في قميصٍ ما عليه إزارٌ و لا رداءٌ عجلاً كراهية ان يبطيعنها حتي بايعه ثم جلس اليه و بعث الي ثوبه فأتاه فتخلله و لزم مجلسه (طبري، محمد ابن جرير،تاريخ الامم و الملوک، ج2، ص: 447، مطبعة الاستقامة بالقاهرة، 1358 هـ 1939م)
حبيب بن ابي ثابت گويد: علي در خانه بود كه آمدند و گفتند: ابوبكر براي بيعت نشسته، و او با پيراهن بدون روپوش و ردا، برونشد كه شتاب داشت و خوش نداشت در كار بيعت تأخير شود و با ابوبكر بيعت كرد و پيش او بنشست و فرستاد تا جامهي وي رابياوردند و پوشيد و در مجلس بماند. (طبري، تاريخ طبري، ترجمه ابو القاسم پاينده، ج 4، ص: 1334، انتشارات اساطير، چاپ چهارم، زمستان 1368 هـ .ش)
و اگر به فرض اينكه روايت طبري نيز صحيح باشد، در كجاي روايت آمده است كه حضرت عمر(رضي الله عنه) خانه حضرت فاطمه را آتشزد و او را به شهادت رساند!؟
تن آدمیت شریفست به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بينی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت و جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدميت
ارسالها: 150
#200
Posted: 13 Dec 2012 22:31
mohan1978: «أما إني لا آسى على شيء إلا على ثلاث فعلتهن إلى أن قال: وددت أني لم أكشف بيت فاطمه و ان كانوا قد غلقوه على الحرب...»
[از ابوبكر روايت شده كه هنگام فرا رسيدن مرگش گفت:] من بر چيزي افسوس نميخورم مگر براي سه كاري كه مرتكب آن شدم. تا آنجا كه گفت: اي كاش! خانه فاطمه را نگشوده بودم و ...
المعجم الكبير، طبراني، ج 1، ص62
تحقيق اسناد روايت المعجم الكبير:
امام طبراني روايت مذكور را اينگونه نقل مينمايد:
حدثنا ابوالزنباع، روح بن الفرج المصري، ثنا سعيد ابن عفير، حدثني علوان بن داود البجلي عن حميد بن عبدالرحمن بن حميدبن عبدالرحمن بن عوف عن صالح بن كيسان عن حميد بن عبدالرحمن بن عوف عن أبيه قال:دخلت علي ابيبكر(رضي الله عنه) أعوده فيمرضه الذي توفي فيه... (طبراني، ابو القاسم، المعجم الکبير، ج1، ص: 62، شماره حديث: 43، تحقيق، حمدي عبد الحميد سلفي، دار احياء التراث العربي، الطبعة الثانية)
در سند مذكور، شخصي به نام علوان بن داود بجلي وجود دارد كه ائمه جرح و تعديل وي را مورد جرح قرار دادهاند و روايت وي را بي اساس خواندهاند:
امام بخاري دربارهي او ميگويد: منكر الحديث (عسقلاني، احمد بن حجر، لسان الميزان ج4، ص: 188، شماره شرح حال: 502، مؤسسة الاعلمي، 1406هـ 1986م) يعني: احاديثش قابل انكار است.
و سعيد بن عفير ميگويد: زاقولي من الزواقيل (همان مرجع، ج4، ص: 190) راهزني است از راهزنان.
و حافظ نور الدين هيثمي پس از نقل روايت مذكور ميگويد: رواه الطبراني و فيه علوان بن داود البجلي و هو ضعيف و هذاالاثر مما انكر عليه (هيثمي، نور الدين، علي بن ابي بکر، مجمع الزوائد و منع الفوائد، ج5، ص: 203، دار الکتاب العربي، 1402 هـ 1982م)
طبراني اين حديث را روايت كرده است و در سند آن علوان بن داود بجلي موجود است، كه در روايت ضعيف است و روايت مذكور وي مورد قبول كسي قرار نگرفته است.
نتيجه آنكه: روايت امام طبراني بخاطر ضعف اسنادي بعنوان دليل قابل قبول نيست.
mohan1978: المصنف ابن ابي شيبه، ج 8، ص 572.
https://www.looti.net/11_5377_38.html#msg142157984
تن آدمیت شریفست به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بينی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت و جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدميت