انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 45 از 48:  « پیشین  1  ...  44  45  46  47  48  پسین »

Fatemeh Zahras Martyrdom | شهادت زهرا: بزرگترین دروغ تاریخ


مرد

 
صحبت از نامه های علی ع به معاویه شد حیفم امد که همه انها را برای دوستان اینجا قرار ندهم

البنته قسمتهای باحال تر رو میزارم

نامه17

اینکه حکومت شام را از من خواستى، من آنچه را دیروز در اختیارت قرار ندادم امروز هم به دستت نمى‏دهم‏.

و این که گفتى: «ما از فرزندان عبد منافیم» آرى ما هم چنین هستیم، ولى با این فرق که نه امیّه مثل هاشم است، نه حرب همچون عبد المطّلب، و نه ابو سفیان مانند ابو طالب، و نه مهاجر الى اللّه چون اسیر آزاد شده، و نه فرزند اصل و نسب دار چون فرزند منسوب به پدر، و نه اهل حق مانند اهل باطل، و نه مؤمن چون مفسد

((اشاره علی ع به مادر معاویه است ...مادر معاویه کنیزی بود که پدر معاویه ابوسفیان به چند نفر دیگر در شبی با او همبستر شد و این نوع همبستری در ان زمان معمول بود که یک زن را برای چندین مرد بیاورند و این زن معاویه را حامله شد و چون بچه بدنیا امد و پسر بود ابوسفیان به ان زن مقداری پول داد و انزن اعلام کرد که معاویه ماله ابوسفیان است ......این اتفاق بار دیگر نیز حادث شدکه در ان شب هم ابوسفیان و عاص ابن وائل و چند نفر دیگر جزو همبستر شدگان با زنی هرجائی بودند واین بار فرزند پسری بدنیا امد که عاص ابن وائلبه زن فاحشه پول بیشتری داد و ان زن قسم خورد که نطفه کودک را عاص در شکم او گذاشته و نام بچه عمر عاص شد و البته بعدها معاویه با بی پروایی عاص را بردار خود خواند و گفت چون ان شب پدر من هم جزو همبستر شدگان با ان زن بوده پس ما به نوعی برادریم ))

از ویکی پدیا

. پدرش ابی سفیان از سرشناسان قریش بود. مادرش هند دختر عتبه از زنان اهل پرچم بود. نسب معاویه به حرب بن امیه بن عبدشمس بن عبدمناف قرشی می‌رسید. معاویه همراه پدرش ابوسفیان در بدر، خندق[۱] و چند جنگ دیگر با محمّد جنگید. عتبة بن ربیعه رهبر گروهی از قریش در جنگ‌های فجّار بود.

زنان در زمان جاهلیت عرب، با مردانی بغیر از همسر خود با علم و آگاهی همسر ارتباط داشتند و گاه هم به همسری چند مرد در می‌آمدند. در جاهلیت به این زنان اهل پرچم می‌گفتند
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
tajertoos: سلام دوستای خوبم این سوالات ساده رو من وقتی رفته بودم مدینه از وهابی ها شنیده بودم ولی نمیشد جوابشون رو داد چون توی بقیع نشسته بودن وبازبانهای مختلف این سوالات رو میپرسیدند واگ جواب میدادی میبردنت بازداشتگاهی که زیر بقیع درست کرده بودند
جسارتا بیرون و سمت چپ بقیه بازداشتگاه نیست مرکز علوم دینی و مباحث اسلامیه که میتونی بری اونجا بحث کنی اگر توهین نکنی بهت کاری هم ندارن

تازه چند تا کتاب هم هدیه میگیری

tajertoos: واسه حضرت علی و . ام کلثومی که واسه پیامبر هم میگن فرزند خونده بوده چون اگ دختر دیگه داشتند که ایه نازل نمیشد بگه ما به تو کوثر دادیم یعنی ۱ دخترررررررررر
یقینا پیامبر قبل از زهرا ۳ دختر داشتند که در سنین بالاتر از ۱۰ سالگی مردند

وجه تسمیه حضرت زهرا به کوثر اینه که دشمنان گفتند محمد ص هر چی بچه میاره میمیره ونمیمونه خدا هم نسل ایشون روئ از طریق حضرت زهرا نگه داشت

در مورد ام کلثوم بیش از ۶ نوع روایت هست

از اینکه فرزند خونده بوده و فرزند زهرا س و علی نبوده تا اسامی دیگرانی که از اونها فرزند خونده شده و برخی انکار کلی این شخصیت

tajertoos: راستی شهادت حضرت زهرا از سال ۷۴ نیست قبل از انقلاب هم بوده چقدر دروغ فاحشی میگن نوارهای اقای کافی رو گوش کنین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با توجه به برخی نفوذها از زمان شاه تا ۷۴ در تقویم ها رحلت و وفات نوشته میشد وبعد از ۷۴ شد شهادت .....اما در بسیاری از متون به شهادت وفات و رحلت هم اطلاق شده و تعارض نداره فقط یک بهانه است

حتی در مورد شهادت امام حسین که قطعی است در چندین مورد صفت وفات و رحلت بکار برده شده که ناظر بر شهادت است



tajertoos: راستی آیه خمس هم توی قران هست بزنین تو گوگل زود میاد . دین رو فقط یه عالم میتونه معرفی کنه وجوابگو باشه گول این حرفا رو نخورین بووووووووووووووووووووووووووووووووس
خمس در قران فقط یکبار او.مده و بر غنائم واجبه

غنیمت در معنی به هر درامد بدون رنج میگویند و در جنگ هم چون اصل جنگ برای غنیمت نیست و غنیمت هم بعد از جنگ و در حال راحتی یا بدست میاید یا نمیاید و قطعی نیست

لذا انرا غنیمت گویند که بدون زحمت و مشقت بدست میاید مانند گنج و......

شیعه استنادش به دریافت خمس توسط امامان است

اما

در همان نامه ای که امام زمان بوسیله ان مارا توصیه به تقلید از مراجع و علما کردند و دو خط پایین تر قید شده که خمس از گردن شیعیان در مدت غیبت زائل میشود


در نهایتت این خمس به عنوان حق خدا مورد اختلاف است

کسی با ندادن ان کافر نمیشود و در صورت پرداخت هم برکت ان شامل دهنده میشود

از اصلاعات شما ممنون ...منهم خواستم کامل تز باشه
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
مطلبی با برادران اهل سنت

Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
غضب فاطمه نسبت به ابوبکر

آقای قزوینی در شبکه ولایت(مورخ 21 اسفندماه 1392) می گفت: اینجانب در مجلس مناظره ای به راحتی مچ یكی از علمای معروف اهل سنت را گرفتم و حدیث زیر را از كتاب صحیح بخاری به او نشان دادم :خدا از غضب فاطمه غضبناك می شود. و بعد حدیث: فاطمه از ابوبكر غضبناك بود. و نتیجه گرفتم كه خدا از ابوبكر خشمگین است و آن عالم نتوانست پاسخ مرا بدهد و با خشم رفت!!!

و اما جواب به این شبهه:
1- به فرض قبول تمامی ادعاهای شما باید گفت که اینها دلیل حقانیت نمی شود زیرا پایه و اساس تشیع یعنی اعتقاد به خلافت منصوص و بلافصل حضرت علی که علمای شیعه می بایست آنرا از صریح کتاب و سنت اثبات کنند نه از دعوای این و آن.
2- ما از علمای تشیع می پرسیم آیا حضرت فاطمه هیچگاه از همسرش حضرت علی خشمگین نمی شده است؟؟ آیا ایشان هیچگاه از فرزندانش یعنی حسن و حسین خشمگین نمی شده است؟؟ آیا این فرزندان خردسال هیچگاه شیطنتی نداشته اند و همیشه در گوشه ای ساکت و بی حرکت نشسته بودند؟!!! پس آیا خداوند از حضرت علی و حسن و حسین نیز خشمگین می شده است؟!! در قضیه فدک، حضرت فاطمه از حضرت علی خشمگین می شود و عالم طراز اول شیعی مجلسی روایت آنرا نقل کرده است که حضرت فاطمه به حضرت علی می گوید : پسر ابوطالب تا کی مانند جنین دست به زانو نشسته ای؟ . . . آن روز زبون شدی که از مرتبه بالا به دون شدی؟ دیروز شیران را درهم شکستی چرا امروز در به روی خود بستی؟ . . . ( بحار الانوار ج 43 ص 148 )

3- پیامبر اولی العزم یعنی حضرت موسی علیه السلام از هارون خشمگین می شود و حتی سر او را می گیرد و به سمت خود می کشد.(سوره اعراف آیه150) پس آیا در اینجا نیز خداوند فورا از خشم موسی خشمگین شده است؟!!
4- آیات ابتدای سوره عبس در مورد خشمگین شدن نبی اکرم صلی الله علیه وسلم ازابن ام مکتوم است، پس آیا خداوند در اینجا نیز از ابن ام مکتوم نابینا خشمگین شده و یا بالعکس پیامبرصلی الله علیه وسلم را مورد توبیخ قرار داده است؟!! البته شیعه اینرا در مورد پیامبر نمی داند ولی از آیات بعدی که درباره هدایت افراد است و خطاب سخن نیز با پیامبر اسلام می باشد که هادی آن افراد بوده است، مشخص می شود که منظور از عبس و تولی همان نبی اکرم صلی الله علیه وسلم است:
- وَمَا يُدْرِ‌يكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّىٰ ﴿٣﴾ و تو چه دانى شاید او به پاكى گراید.
- وَمَا عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّىٰ) با آنكه اگر پاك نگردد بر تو [مسؤولیتى] نیست.
- فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّىٰ ) تو از او به دیگران مى‏پردازى.
- كَلَّا إِنَّهَا تَذْكِرَ‌ةٌ ﴿١١﴾ فَمَن شَاءَ ذَكَرَ‌هُ ﴿١٢﴾) زنهار [چنین مكن] این [آیات] پندى است. تا هر كه خواهد از آن پند گیرد

5- در قرآن كریم خداوند می فرماید: وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتی‏ تَبْغی حَتَّى تَفی‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطینَ.(الحجرات: 9) «و اگر دو گروه از مؤمنان با یكدیگر به جنگ برخاستند، میانشان آشتى افكنید. و اگر یك گروه بر دیگرى تعدى كرد، با آن كه تعدى كرده است بجنگید تا به فرمان خدا باز گردد. پس اگر بازگشت، میانشان صلحى عادلانه برقرار كنید و عدالت ورزید كه خدا عادلان را دوست دارد».

خوب در اینجا خدا می فرماید هر دو طرف، مومن و مسلمان هستند ( و اصلا بحث در این نیست كه چه كسی حق است بلكه بحث بر سر لزوم دوری از تفرقه و اختلاف است ) و نمی فرماید از خشم یك گروه خدا خشمگین می شود!! یعنی امكان دارد یكی بر حق باشد و دیگری در اشتباه یا اینكه حتی هر دو طرف در اشتباه باشند . بله اگر یك طرف پس از تبیین حق زیر بار نظر اكثریت مسلمانها نرفت و باز به لجاجت خود ادامه داد خدا از او خشمگین خواهد شد. جالب اینجاست كه اگر ما ادعا و سخنان شیعه را قبول كنیم، در این مورد خاص این حضرت فاطمه هستند كه مورد خشم خداوند قرار می گیرد، زیرا دست رد بر سینه دو شیخ و پیرمرد بزرگوار و با سابقه در اسلام می زند (ابوبكر و عمر) و آنها را به خانه اش راه نمی دهد و وقتی وارد می شوند صورتش را به آن سو می كند و جواب سلام نمی دهد و.....

6- تنها راه رهایی از این تناقض این است که بگوییم هر جا خشم فاطمه (و یا هر مومن دیگری) بر حق و مطابق با مصلحت جامعه اسلامی باشد آنگاه بطور حتم چنین خشمی باعث خشم خداوند نیز خواهد شد و این امری منطقی است. یعنی اصولا اگر خشم و عصبانیت كسی، جنبه شخصی داشته باشد، خداوند با آن عظمتش محال است به خاطر چنین موارد بی اهمیتی عصبانی شود، بلكه خداوند وقتی از خشم كسی خشمگین می شود كه خشم آن شخص به خاطر مصالح جامعه و مردم بوده باشد و نه به خاطر شخص خودش! و هرگاه مومنین از روی طبیعت و غرایز بشری خود خشمگین شوند هیچگاه چنین خشمی باعث خشم خداوند نمی شود و البته چون شیعیان برای حضرت فاطمه قائل به عصمت هستند بنابراین چنین چیزی را به هیچ عنوان به ذهن خود راه نمی دهند و ایشان را معصوم دانسته و هر گونه خشم و خرسندی ایشان را عین خشم و خرسندی خداوند می دانند و اصلا معصومین را ما ینطق عن الهوی دانسته و سخن و افعال ایشان را نمادی از سخن و افعال خداوند می دانند. خوب بطور حتم چنین عقیده ای مد نظر اهل سنت نیست و بنابراین استناد به احادیث خشم فاطمه و نتیجه گیریهای شیعه از آنها نزد اهل سنت بی معناست.

داستان خشم و غضب فاطمه مربوط به قضیه فدک است و اهل سنت در این موضوع حق را به ابابکر می دهند و البته پاسخ به شبهات فدک در مقالات دیگر بطور کامل داده شده است.بنابراین خشم و غضب حضرت فاطمه در اینجا دلیل بر خشم و غضب الهی نمیشود. اهل سنت نه فاطمه را معصوم می دانند و نه ابابکر را و همیشه مسائل و اختلافات را به کتاب و سنت و عقل ارجاع می دهند نه اینکه بگویند چون فاطمه معصوم است بنابراین همیشه و در همه جا خشم وی بر حق و صحیح است. در قضیه فدک حتی چنانچه ادعای شیعیان صحیح هم بود باز غضب فاطمه صحیح نبود، چون خلیفه مسلمین قصد داشت منافع آنرا جهت سپاه اسلام و کمک به سرکوب شورش اهل رده بکار ببرد و در یک کلام ابابکر قصد دفاع از دینی را داشته که پدر ایشان مبلغ آن بوده و این نمی بایست موجب ناراحتی ایشان شود بلکه بالعکس فاطمه می بایست خوشحال باشد که خلیفه وقت به فکر اسلام و مسلمین است و بطور حتم در چنین مشاجراتی خداوند حق را به کسی می دهد که حامی اسلام و جامعه اسلامی است نه کسی که به فکر منافع شخصی خود باشد. از همه اینها گذشته ادعای شیعه مبنی بر ارث فدک صحیح نیست و این وضع را بدتر می کند . پس استناد مراجع شیعه به خشم فاطمه علیه ابابکر بی مورد است، چون ایشان برای ائمه خویش عصمت تراشیده اند و انتظار دارند که در مناظرات و استنادات خویش، اهل سنت نیز همگام و هم عقیده با ایشان باشند و همان برداشتهای ایشان را از قضایا و احادیث داشته باشند، در صورتیکه اینگونه نیست و اهل سنت روش و عقیده خودشان را دارند.
     
  
مرد

 
پاسخ به شبهات پیرامون هجوم به خانه حضرت زهرا (بخش اول)

شیعیان در مقابل این سوال که چرا حضرت علی عليه السلام که فاتح خیبر بود، در مقابل قتل همسرش و آتش زدن خانه اش، واکنش نشان نداد؟ می گویند: اولا: امام علي در قدم نخست از خود واكنش نشان داد، چنانچه آلوسي مفسر اهل سنت به آن اشاره کرده است(تفسیر آلوسی3/124) و در ادامه همین روایت در کتب شیعه آمده که علی عليه السلام پس از زدن عمر خواست او را بکشد ولی به یاد سخن پیامبر و وصیتی که به او کرده بود افتاد و فرمود: ای عمر قسم به خدا اگر مقدرات الهی و عهدی که پیامبربا من بسته بود نبود، می دانستی که تو نمی توانستی به خانه من داخل شوی!!!!(کتاب سلیمان بن قیس هلالی ص568) ثانياً: برفرض اين كه واكنشي نشان نداده است، به همان دليلي بوده كه پيامبر اسلام در مكه مكرمه، در قبال شكنجه صحابه و حتي قتل سميه مادر عمار ياسر واكنش نشان نداد!! ثالثاً: وقتي شورشیان به خانه عثمان ريختند و متعرض همسر او شده و حتی دست او را با شمشير قطع كردند، عثمان هيچ واكنشي از خود نشان نداد!!

و اما پاسخ:
در ابتدا لازم به تذکر است که در کتب تفسیری و روایی شیعه، مطالب فراوانی بر ضد عقاید شیعه موجود است که به هیچ عنوان مورد قبول علمای شیعه نیستند، ولی خود این علما انتظار دارند هر مطلبی را که از کتب اهل سنت بیرون می کشند، علمای اهل سنت بر روی چشم گذاشته و فورا بپذیرند. مطالبی که یا جزء اخبار واحد بوده که حجت نیستند و یا دارای اسنادی ضعیف هستند و یا از کتب معتبر(همچون صحیحین) نیستند و یا اینکه قسمتی از مطلب نقل شده توسط یک عالم می باشند و البته رد آن مطلب توسط خود آن عالم و یا عالمی دیگر نوشته شده است که البته علمای شیعه با این مطالب اصولا کاری ندارند و یا در بدترین حالت ممکن باید گفت که مطلب مورد نظر در واقع تفسیر و برداشت شخصی یک عالم بوده است که البته با اجماع کل علمای اهل سنت موافق نیست، ولی علمای شیعه انتظار دارند که کل اجماع اهل سنت بیایند و طبق عقیده و نظر یک نفر عمل کنند. در جریان هجوم به خانه حضرت فاطمه نیز به تفسیر آلوسی استناد می کنند، در صورتیکه آلوسی تنها این مطلب را از کتب شیعه و از ابان بن عیاش نقل قول کرده است و بطور حتم نقل از کتب مخالفین برای اهل سنت حجت نیست و این کتاب علاوه بر اینکه کتابی شیعی می باشد و نزد ما حجت نیست، حتی می بینیم که برخی از علمای شیعه نیز آنرا رد کرده اند.
شیخ مفید در کتاب تصحیح الاعتقاد چنین می‏گوید... امّا به این کتاب اعتمادی نیست و شایسته است متدینان از عمل به آنچه در آن است خودداری کنند و از اعتماد به آن بپرهیزند و از تقلید از روایاتش دوری نمایند و در احادیث این کتاب به علما متوسل شوند تا آنان را بر صحیح و فاسد آن آگاه سازند)(ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث. قم: مرکز نشر اسلامی، 1413 ق، 24 ج، ج 9،ص 239.)
علامه حلی نیز در ترجمه سلیم بن قیس می‏گویدالوجه عندی الحکم بتعدیل مشارالیه والتوقف فی الفاسد من کتابه.)
ابن غضائری می‏گوید: (کتاب موضوع است و اعتنایی به آن نیست... و اصحاب ما وضع کتاب سلیم را به أبان بنابی عیاش نسبت داده‏اند) (علامه حلّی خلاصة الاقول فی معرفة الرجال. قم: انتشارات اسلامی، 1417 ه.ق ، ص 163.) شهید ثانی و سید بن طاووس نیز بر این قول صحه گذاشته ‏اند.
از معاصرین نیز کسانی همچون علامه شعرانی و علامه حسن زاده آملی همین نظر را دارند.(نادعلی عاشوری تلوکی. نگاهی به مقدمه کتاب اسرار آل محمد. فصلنامه علوم حدیث. سال 5، ش3، پاییز 79، ص 175 - 7 ) جناب بهبودی نیز این نظر را پذیرفته‏، با این تفاوت که آقای بهبودی وضع کتاب را کاری از غلات می‏داند نه أبان بن ابی عیاش(محمد باقر بهبودی. معرفة الحدیث. تهران: مرکز انتشارات علمی فرهنگی، 1362 ه.ش، ص 259 )
پس ادله این کتاب به درد خودتان می خوردو قیاس نمودن حضرت علی با حضرت عثمان نیز بی معنا است، چون این قضیه دیگر برای حضرت عثمان صادق نمی باشد زیرا او در مقابل مهاجمانی که به خانه اش ریختند شهید می شود و مثلا چگونه می بایست از همسرش دفاع می کرده است؟! وقتی دیگر جانی در بدن نداشته دیگر چه می توانسته بکند؟! ولی برای حضرت علی که اتفاقی نیفتاده است، بنابراین نمی توان این دو اتفاق را عینا مانند یکدیگر دانست و با هم قیاس نمود.
تازه حضرت عثمان بسیار مسن بوده و مجروح وانتظار جنگاوری از او نمی رفته، ولی حضرت علی در آن زمان جوانی 33 ساله و قوی بوده است. در ضمن حضرت عثمان به مهاجمان از دیدگاه مسلمانان یاغی نگاه می کرده است و شاید انتظار داشته که ایشان توبه کنند و از راه اشتباه خود بازگردند، ولی مهاجمانی که به خانه حضرت علی ریختند، به زعم شما مرتد و غاصب خلافت الهی بوده اند و در برابر مقام امامت ایستاده اند و اصلا منکر این مقام بوده اند، بنابراین حضرت علی می بایست به آنها همچون کافران حربی می نگریسته و به هر طریق ممکن با آنها می جنگیده است.
قیاس با قتل سمیه نیز بی مورد است چون پیامبر صلي الله عليه وسلم آنجا نبوده که بخواهد واکنش نشان دهد و در ضمن آن موقع هنوز آیات جهاد نازل نشده بودند تا پیغمبر بخواهد بجنگد و واکنش نشان دهد ]يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ‌ وَالْمُنَافِقِينَ[ ﴿التوبة: ٧٣﴾ و همانطور که ذکر کردیم مهاجمین به خانه حضرت عثمان مسلمان یاغی بوده اند ولی مهاجمین به خانه حضرت زهرا به زعم شما مرتد و کافر بوده اند و بنابراین حضرت علی می بایست طبق آیات جهاد با آنها می جنگیده است.(چنانچه عقاید شیعه واقعا درست باشند و اصحاب آیات و دستورات الهی پیرامون خلافت را زیر پا گذاشته باشند، خوب مسلما چنین اشخاصی کافر محسوب می شوند و حضرت علی می بایست طبق آیات جهاد با آنها رفتار می کرده است، منظور ما این است که شما نمی توانید طبق معمول همیشه و هر جا که به ضررتان شد ناگهان تغییر عقیده دهید و مثلا بگویید: نخیر اینها مسلمان بوده اند نه کافر و منافق!!)
از همه اینها که بگذریم بحث ما پیرامون شیرخدا و فاتح خیبر است که شما او را دارای قدرت و علوم زیادی می دانید و حتی مقام امامت او را بالاتر از مقام نبوت پیامبرمی دانید، آنوقت در اینجا می آیید و او را مثلا با حضرت عثمان مقایسه می کنید، یعنی در واقع با کسانی مقایسه می کنید که به زعم شما دارای ویژگی خاصی نبوده اند و حتی ترسو بوده اند و در جنگها فرار می کرده اند!! پس این دلایل شما بی ربط می باشند و اما بحث کلی پیرامون عدم واکنش حضرت علی در قبال شهادت همسرش و آتش زدن منزلش. در ابتدا سوال را اینگونه مطرح می کنیم که چرا همانطور که پیامبرصلی الله علیه وسلم با ابوجهل و ابولهب به مقابله پرداخت (در مکه با قرآن و پس از هجرت با جهاد) حضرت علی نیز می بایست در جریان غصب خلافت الهی خویش با ابوبکر و عمر به مقابله می پرداخت، ولی اینکار را نمی کند؟
جناب قزوینی(قطب علمی تشیع صفوی) در شبکه ماهواره ای ولایت مورخ18/9/1389 ساعت22 برنامه ای پیرامون همین سوال داشتند و در ابتدا شروع کردند به بیان تهدیدات انجام شده علیه حضرت علی و طبق معمول رفتند به سراغ برخی از موارد ثبت شده در کتب علمای اهل سنت، همچون اینکه بخاری در جلد4 صفحه193 حدیث3669 آورده که عمر کاری کرد که مردم را ترساند و در جامعه ایجاد وحشت کرد و صحابه مبتلای به نفاق بودند و یا در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده (ما نمی دانیم ابن ابی الحدید از کی تا به حال جزء علمای اهل سنت شده؟! بسیاری او را معتزلی می دانند، چون به افضل بودن علی نسبت به ابوبکر اشاره کرده است و البته همه اینها نشانه بیسوادی امثال قزوینی است [1] که ابوبکر و عمر و عبیده بن جراح و اطرافیانشان با لباس نظامی و شلاق می آمدند و هرکس را که می دیدند با شلاق می زدند و دستش را می گرفتند و روی دست ابوبکر می گذاشتند تا بیعت بگیرند و به کتب بیهقی و حاکم نیشابوری اشاره داشت که آورده اند ابوبکر روز اول روی منبر آمد و دید که علی نیست و پرسید که او کجاست؟ و تعدادی از انصار علی را آوردند به مسجد و ابوبکر گفت ای پسرعموی نبی اکرم آیا می خواهی وحدت مسلمین را بهم بریزی و ایجاد فتنه کنی؟ در اینجا جناب قزوینی شروع کردند به قیل و قال فراوان که منظور ابوبکر از ایجاد فتنه توسط علی در واقع مرتد اعلام کردن وی بوده تا حکم قتل او نیز به نوعی صادر شده باشد!!! و به کتاب معجم کبیر طبرانی جلد11 صفحه21 اشاره کرد که از ابن عباس نقل شده که هرکس میان مسلمین ایجاد فتنه کند از اسلام خارج شده و مرتد است و در جایی دیگر نیز از رسول خدا نقل شده که فرموده هرکس اینکار را کرد او را بکشید.

جناب قزوینی پس از این سخنان گهربار رفتند به سراغ کتاب الامامه و الاسیاسه دینوری که با اینکه بارها ثابت شده این کتاب منسوب به دینوری است، ولی جناب قزوینی به روی مبارک خویش نمی آورند و باز از این کتاب نقل می کنند. جناب قزوینی به خفقان زا بودن محیط تاکید داشت و به خطبه3 نهج البلاغه اشاره کرد که حضرت علی فرموده من در میان دو راهی بودم که در این محیط خفقان زا صبر کنم، محیطی که پیران را فرسوده و جوانان را پیر می کند و یا اینکه با دست خالی قیام کنم؟ و در خطبه 26 نیز فرموده که می خواستم قیام کنم ولی جز اهل بیت یاوری نداشتم و ترسیدم که نسل پیامبر از بین برود و 25 سال صبر کردم که در آن قلبم به درد آمد و علت اینکه علی همچون پیامبر صلی الله علیه وسلم قیام نکرد این بود که
اولا: نیرو نداشت، ثانیا: اسلام دینی نو پا بود و از پا در می آمد،
ثالثا: قدرتهای بزرگی چون روم و ایران دنبال فرصتی برای حمله بودند تا اسلام را از بیخ و بن نابود کنند،
رابعا: ایمان در قلب مسلمین رسوخ نکرده بود و امکان ایجاد جنگ و تفرقه و برادرکشی میان ایشان بود. ما در اینجا بطور مفصل به سخنان جناب قزوینی و دیگر مراجع مدعی تشیع پاسخ می دهیم تا ان شاء الله برای کسی جای هیچ شک و شبهه ای باقی نماند.
جناب قزوینی به خفقان زا بودن محیط اشاره کردند، ما می گوییم: می شود بفرمایید این چه خفقانی بوده که حضرت زهرا به زعم خودتان در مسجد رفته و علیه خلیفه خطبه خوانده است؟!! این چه خفقانی بوده که حضرت زهرا هر شب جهت اخذ بیعت برای حضرت علی، به درب منازل انصار می رفته؟!! این چه خفقانی بوده که علی ماهها از بیعت کردن سر باز زده؟!(به قولی تا شش ماه و البته اقوال صحیحی نیز همان ابتدا ذکر کرده اند، ولی شیعه که بر طولانی بودن عدم بیعت پافشاری دارد، نمی فهمد که این مسئله با خفقانی که پیش می کشد در تضاد است)
جالب است که نویسندگان شیعه يک جا مي نویسند: وقتي ابوبکر به همراه اطرافيانش از سقيفه به سمت مسجد مدينه مي رفتند، اطرافيان او هر کس را در راه مي ديدند مي زدند و با زور بيعت ميگرفتند!! و اين اخذ بيعت در جوي آکنده از ترس و رعب و تهديد، بعمل آمد. ولی در جايي ديگر مي گويند: اي واي! چرا هنوز آب غسل بدن پيامبر خشک نشده با انتخاب ابوبکر هلهله و شادي براه انداخته و در کوچه ها جشن و پايکوبي مي کردند؟ بالاخره معلوم نيست جشن و پايکوبي و شادي بوده يا ترس و خفقان و ارعاب و تهديد و کتک کاري؟ براستي مردم چرا پس از قتل حضرت عثمان با آن وضع فجيع، شادي کنان و هلهله کنان براي بيعت به سمت خانه حضرت علي رفتند؟ و آيا نعوذ بالله حضرت علي که کاملاً با قتل حضرت عثمان مخالف بود در اين هلهله و شادماني نقشي داشت؟ كه اگر هلهله اي در سوگ نبي اكرم صلی الله علیه وسلم بوده باشد، ابوبكر را در آن شريك بدانيم؟
در جواب به اینکه حضرت علی نیرویی جهت قیام کردن نداشته است و ترسیده که نسل اهل بیت از بین برود!!
باید به امثال قزوینی و مراجع ایشان بگوییم که دروغگو کم حافظه است، علمای شما همچون عالم طراز اول شیعه، جناب شیخ شرف الدین صاحب کتاب المراجعات که به او و کتابش خیلی افتخار می کنید در کتاب الفصول المهمه، نام 250 تن را ذکر کرده که از طرفداران علی بوده اند(کسانی چون: عباس، عمار، ابوذر، سلمان، ‌مقداد، طلحه، زبير، ‌فضل بن عباس، بلال، خالد بن سعيد، براء بن عازب، ابي بن كعب، ابان، قيس بن سعد بن عباده و ....) پس آیا علی نمی توانسته با کمک این 250 نفر حمله کند و خلافت و حق خویش را بگیرد؟ در ضمن چگونه است که شما در جایی دیگر می گویید حضرت علی بخاطر مصلحت اسلام و دوری از تفرقه و جلوگیری از برادرکشی، سکوت کرده است؟آخر کدامیک از مطالب شما صحیح است؟ علی برای مصلحت و حفظ اسلام سکوت نموده و یا اینکه چون نیرویی نداشته سکوت نموده و قیامی نکرده است؟! آیا قیام نمودن باعث برادرکشی نمی شده است؟!

از این مطالب متناقض در مذهب شما می گذریم و می رویم سراغ مواردی که از کتب اهل سنت(همچون بخاری) به آن اشاره داشتید که عمر ایجاد رعب و وحشت نموده است. باید گفت به همان دلایلی که خودتان فرمودید ما نیز می گوییم که پس از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه وسلم و رفتن حاکم و رهبری چون رسول خدا، بطور حتم مسلمین و اسلام در خطری جدی قرار داشته اند، همچنین خطرات دیگری چون شورش اهل رده و خطر قدرتهای ایران و روم و وجود منافقین نیز بوده است و حضرت عمر همه اینها را به چشم می دیده و جهت برقراری امنیت و ترساندن منافقین و دشمنان اسلام ایجاد ترس کرده است، پس در یک کلام عمل ایشان تنها حفظ وحدت و برقراری امنیت و هشدار به دشمنان و منافقین بوده است، آن هم بخاطر حذف حاکم و محور رهبری و تعیین رهبری جدید که در جامعه آن زمان، ایجاد تفرقه و بی نظمی می کرده است.

یعنی جلوگیری از ایجاد شورش و اوضاع نا به سامان تا مبادا زخم خوردگان اسلام در این آب گل آلود، هوس ماهیگیری کنند و انواع ضربات خود را به اسلام وارد سازند. اما جناب قزوینی به نکته جالبی اشاره داشتند که حضرت علی بخاطر حفظ اسلام که خطراتی چون دولتهای ایران و روم و منافقین آنرا تهدید می کرده اند، سکوت کرده اند!!!! ما از جناب قزوینی می پرسیم: می شود بفرمایید که چه کسانی با این خطرات مقابله کردند؟!! مگر همین ابوبکر و عمر و صحابه نبودند که ایران و روم را شکست دادند و به منافقین نیز اجازه دخالت ندادند؟!! پس به اعتراف خود قزوینی این ابوبکر و صحابه بوده اند که اسلام را از این خطرات نجات داده اند. ما از طرفی می بینیم که صحابه به جنگ ایران و روم رفته اند و همینطور جنگ با اهل رده، حال آیا بیعت کردن و حفظ خلافت و ولایت الهی حضرت علی مهمتر و واجب تر(و حتی آسان تر) بوده یا رفتن به چنین جنگهایی؟!! پس چگونه است که صحابه جان خود را در آن امر در کف دست گذاشته اند ولی دستور الهی مبنی بر خلافت حضرت علی را زیر پا گذاشتند؟ آیا این مسخره نیست که انسان امری مهم را رها کند و حتی از آن سرپیچی کند تا جهنمی شود، ولی از آن طرف برود و بخاطر حفظ همان دین در جنگی دیگر کشته شود؟ آیا این عقاید در ذهن انسانی عاقل و فهمیده، مسخره نیستند؟

ادامه دارد....
---------------------------------
1]- ابن ابي الحديد، مذهب کلامي و اعتقادي خويش را در شرحنهج‌البلاغه به صراحت اعلام مي‌کند و از شيفتگي‌اش به اعتقادات معتزله بغداد پردهبر مي‌دارد. با وجود اين درباره گرايش مذهبي او آراي متناقضي بيان شده است. چنان کهبرخي از اهل سنت مانند ابن کثير او را شيعه غالي يا شيعه معتزلي دانسته‌اند وبرخي از شيعيان او را مغرض و متعصب در آراي اهل سنت دانسته‌اند، باوجود اين که گرايش به تشيع در شرح نهج‌البلاغه آشکار است، اما مطالب فراواني نيز در سازگار آن هست که با عقايد شيعيان درباره امامت و مسائل تاريخي پس از رحلت پيامبرنيست. ابن ابي الحديد در سرتاسر کتابش به معتزلي بودن خويش و اعتقاد به درستي خلافت اقرار مي‌کند و بزرگان معتزله را شيوخ خويش خلفاي سه گانه پيش از حضرت عليمي‌خواند. او در مقدمه شرح نهج‌البلاغه تأکيد مي‌کند که تمام بزرگان و اساتيد معتقدند بيعت با خليفه اول، صحيح و شرعي بوده و براي بيعت نصي از طرف رسول خدا وجود نداشته است، بلکه به اختياري بوده است که به طريق اجماع و غير اجماع به عنوانطريقي براي اثبات امامت شناخته مي‌شود. سپس او به بحث تفضيل مي‌پردازد . برخي از نويسندگان به نقل از يوسف بن يحيي صنعاني، اديب قرنيازدهم و دوازدهم هجري (م 1121 ﻫ) نوشته‌اند که ابن ابي الحديد معتزلي جاحظي بوده است. خلاصه ای از عقاید معتزله به این شرح است : زیدیه در مقابل امامت فاضل به امامت مفضول قائل شدند و گفتند با وجود شخص فاضل و برتر تعیین شخص مفضول و فروتر به امامت جایز است. به همین دلیل با بودن علی بن ابیطالب که فاضل تر از دیگر صحابه پیغمبر بود، ابوبکر و عمر و عثمان را که مفضول بودند، امام می دانستند و می گفتند امامت مفضول بنا بر مصالحی جایز است، بیشتر معتزله زیدی مذهب بودند، از این جهت غالب ایشان قائل به امامت مفضول شدند(خاندان نوبختی ص57) و از جمله ایشان ابن ابی الحدید صاحب شرح نهج البلاغه است که در فاتحه آن کتاب می گوید: الحمدلله الذی ..... قدم المفضول علی الافضل لمصلحه اقتضاها التکلیف. یعنی: سپاس خدایی را که .... برتری داد مفضول را بر افضل به جهت مصلحتی که تکلیف(بندگان) اقتضای آنرا داشت.(شرح نهج البلاغه، طبع مصر 1965 ، ج1 ص3 ) مشخص است که این از عقاید اهل سنت نیست و اهل سنت ابوبکر را فاضل می دانند و اعتقاد به چنین امری را طعن در انتخاب مهاجرین و انصار می دانند و البته در موارد دیگری نیز با معتزله اختلاف دارند.
     
  
مرد

 
پاسخ به شبهات پیرامون هجوم به خانه حضرت زهرا (بخش دوم)

در پاسخ به علل دیگری که حضرت علی قیام نکردند، همچون نداشتن نیرو و و نوپا بودن اسلام!!! باید گفت پس چرا در جایی دیگر می گویید حضرت علی بخاطر حفظ و مصلحت اسلام و جلوگیری از برادرکشی سکوت کرده و کاری نکرده است؟ در ضمن مگر پیامبر اسلام از همان ابتدای بعثت دارای لشکر و نیرو بود؟ پیامبر صلي الله عليه وسلم نیز در ابتدا افراد معدودی را دور خود جمع نمود.پیامبر نیز در 13 سال مکه جنگی نکرد. حضرت علی نیز می بایست طبق سنت نبی اکرم عمل می نمود و پله به پله به جلو می رفت و در ابتدا اندکی هوادار برای خود جمع می نمود و سپس با هجرت به مکانی خارج از حوزه حکومتی، به تبلیغ و هدایت مردم می پرداخت و ایشان را آگاه می کرد تا در موقع مناسب خلافت خویش را پس بگیرد و حتی خود مردم با آگاه شدن توسط این امام و مقام منصوب الهی، می توانستند خلافت غصب شده را پس بگیرند و چنانچه امام نتواند مردم را به چنین امر مهمی فرا خواند و متذکر شود و بدین ترتیب ایشان را هدایت نماید، پس این همه تبلیغات شما پیرامون او بی معنا خواهد بود.(یعنی حضرت علی نعوذبالله از خمینی کمتر بود که تحت آزار قرار گرفت ولی بر عقیده باطلش استوار ماند و از کشور تبعید شد، ولی دوباره بازگشت و پیروز شد؟!)

در ضمن طبرانی در کتاب (تاریخ)(3/209) از ابن حُر نقل نموده که او گفته است: ابو سفیان به علی گفت: چرا امر خلافت در دست ضعیف‌ترین قبیلة قریش باشد، سوگند به خدا اگر شما بخواهی این قبیله را پر از خیل و سواره نمایم، علی گفت: ای ابو سفیان بسیار با اسلام و مسلمانان عداوت و دشمنی ورزیدی پس با دشمنی شما ضرری به آن نرسید و ما ابوبکر را سزاوار این منصب می‌دانیم. و اسناد آن تا ابن حر صحیح است و ما از ابن حر اطلاعی نداریم و احتمالا حصین بن مالک بن ابو الحر است و او از اهل ثقه و از بزرگان تابعین است و بنابراین قصه ثابت و مقبول است. خوب در اینجا حضرت علی می توانسته از نیروی ابوسفیان کمک بگیرد و البته پس از به دست گیری خلافت اجازه دخالت و ضربه زدن را به او ندهد و به هرحال خلیفه الهی با داشتن علوم غیبی و امدادهای الهی می توانسته به راحتی اینکار را بکند.
اینکه می گویید حضرت علی برای مقابله کردن و دفاع از حق الهی خود کسی را نداشته است، پس می پرسیم(طبق این عقیده) پیامبر صلي الله عليه وسلم در طی این 23 سال چه می کرده است؟ داشتن عقاید شما به این معناست که پیامبر با کمک فرشتگان و نزول وحی و غیره... در طی 23 نتوانست تعداد اندکی را جهت حفظ اسلام تربیت کند، پس آیا این توهین و اهانت و جسارت به کل شریعت و مقام پیامبر نیست؟ البته مرا ببخشید، چون فراموش کردم که نزد شما مقام امامت بالاتر از نبوت است. امامی این چنین با این مقام والایی که شما دائم در موردش تبلیغ می کنید، باید خیلی آسان و حتی راحتتر از پیامبر عمل می کرده است و مردم را هدایت می کرده و جامعه اسلامی را نجات می داده است. مگر علی می خواسته چکار کند؟![1]
آیا کار علی از مخالفت و مقابله با پرستش بتها و نابودی و شکستن آنها و تغییر روش آباء و اجدادی و موروثی مشرکین و پس از آن نیز امر به دادن زکات و خواندن نماز در 5 وقت و انجام حج و دیگر دستورات، سخت تر بوده است؟
که می بینیم پیامبر صلي الله عليه وسلم با نبوتش همه آنها را انجام می دهد ولی علی با امامت بالاتر از نبوت، انجام نمی دهد؟ تازه ابوبکر و عمر بدتر از ابوجهل و ابولهب نبودند و محیط مدینه و بودن مسلمین در آنجا نیز بدتر از محیط مکه و کفارش در زمان رسول اکرم نبوده است و هواداران علی نیز کمتر از هواداران پیامبر نبوده اند و تازه ابولهب و ابوجهل در شهر خودشان و میان حامیان خویش بوده اند، برخلاف ابوبکر و عمر که در شهر خودشان هم نبوده اند و مگر پیامبر به ابوجهل و ابولهب مشورت داد و یا دختر به ایشان داد که حتی علی اینکارها را نیز می کند؟![2]

(همینطور شخص پیامبر اسلام نیز با خلفا خویشاوندی داشته است) و اینکه ایمان هنوز در دل مسلمین رسوخ نکرده بود و امکان برادر کشی بوده است، باید گفت اگر این دلیل شما صحیح بود پس چگونه حضرت علی در زمان خلافتش از جنگ دوری نکرد و چنین مسائلی را مورد توجه قرار نداد؟ چگونه آنجا برادر کشی موردی نداشته است؟ چون همه جنگهای حضرت علی(جمل و صفین و نهروان) میان خود مسلمین صورت می گیرد و تازه از نظر شما کسانیکه بیعت خود را با علی شکستند و با ابوبکر بیعت کردند و منکر اصل ولایت و امامت شدند، دچار کفر و ارتداد شده اند و بنابراین دیگر مسئله برادرکشی بی معناست که جناب قزوینی و مراجع بیسواد رافضی دائم می گویند علی بخاطر این مسئله جنگ و قیامی نکرده است. طبق مذهب منحرف شما، علی می بایست با عده ای مرتد می جنگیده و آنها را می کشته تا حق الهی خود را پس بگیرد،[3] نه با مسلمانانی که ایمان در دلشان کم رسوخ کرده است و البته در جواب اینکه ایمان هنوز در دلها رسوخ نداشته،باید گفت اتفاقا ایمان از هر زمان دیگری بیشتر بوده و در دل صحابه رسوخ کامل داشته و آیات قرآن در مدح مهاجرین و انصار فراوان هستند، پس این سخن شما نیز بی معنا و بی ربط است و چنانچه ایمان در قلب ایشان رسوخ نکرده بود، نمی توانستند اسلامی را که به قول شما نوپا بوده، حفظ نمایند و از خطرات مختلف نجات دهند و می شود بفرمایید که صحابه چه قصد و انگیزه ای در تخلف از دستور الهی و بیعت با شخص دیگری چون ابوبکر را داشته اند؟!! مثلا از اینکار چه سودی نصیب ایشان می شده است؟!! آیا قصد ثروت اندوزی یا حفظ مقام و قدرت یا ایجاد حرمسرا و یا آوردن دین جدیدی را داشته اند؟!!

در موارد دیگری که جناب قزوینی به کتب اهل سنت اشاره کردند همچون اینکه ابوبکر از علی پرسیده که آیا قصد فتنه داری؟و جناب قزوینی هیاهوی زیادی به راه انداختند که ابوبکر با این سخن، حکم ارتداد علی را صادر کرده است!!! باید گفت که ابوبکر از علی تنها سوال کرده که آیا قصد فتنه داری؟ خوب مسلم است که خانه علی محل تجمع مخالفین شده و نباید فراموش کنید که این خانه در نزدیک مسجد و محراب و منبر قرار داشته است و با رحلت نبی اکرم و خطرات گوناگونی چون ایران و روم و منافقین و شورش اهل رده، تازه این موضوع نیز مزید بر علت شده است و غیبت حضرت علی در مسجد نیز به تشنج واقعه افزوده است و به همین خاطر ابوبکر تنها سوالی از علی پرسیده که یعنی با این اوضاع و احوال آشفته مراقب اعمال و حرکات خویش باش تا مبادا چنین فکری در مورد تو بشود که نکند علی قصد ایجاد تفرقه و فتنه دارد؟ و اما اگر عقاید شما صحت داشت، پس علی باید در پاسخ می گفت: که تو ای ابوبکر دستور الهی و قرآن و بیعت خود را زیر پا گذاشته ای و خلافت الهی مرا غصب کرده ای، آنوقت آیا من قصد فتنه دارم یا تو؟! و چطور چنین سخنانی از زبان مردم حاضر در مسجد زده نشده است؟!
چطور ما می بینیم که 60 سال بعد شخصی در مقابل ابن زیاد که داشته علیه امام حسین بدگویی می کرده است بر می خیزد و سخن می گوید که حتی گردنش را می زنند، آنوقت در زمان حضرت علی هیچ کس سخنی نگفته است؟! همین نشان می دهد که چنین چیزی وجود نداشته است، یعنی دستور الهی پیرامون خلافت بلافصل حضرت علی و همینطور گرفتن بیعت در غدیر خم، چون اگر چنین موارد مهم و اساسی وجود داشتند، اصلا رفتن ابوبکر بر منبر و خلیفه شدن او در نزد همه مسخره جلوه می کرد و لااقل یکی پیدا می شد تا سخنی بگوید و چطور 110 تن از صحابه، اصل واقعه غدیر را نقل کرده اند ولی در غصب خلافت علی هیچگونه نقلی صورت نگرفته است؟! چطور آن جمله سلمان که می گوید: کردید و نکردید، ثبت شده ولی موارد مهمتر از آن ثبت نشده است؟!!

و اینکه می گویید حضرت علی بخاطر حفظ و مصلحت اسلام سکوت می کند و به همین خاطر نیز به خلفا مشورت می داده است و آنها نیز گوش کرده اند،ما نیز می گوییم: پس اسلام منحرف نشده و حفظ گردیده است و در اینصورت چه فرقی دارد که علی خلیفه بوده باشد یا ابوبکر؟ چون به هر حال اسلام حفظ شده و دیگر درد شما چیست؟ واگر مشورتها و توصیه های حضرت علی بیفایده بوده و اسلام منحرف شده که در اینصورت آیا چنانچه قیام می کرد و کشته می شد بهتر نبود؟ شما می گویید خون حسین باعث حفظ اسلام شده است، خوب آیا خون علی نمی توانست باعث رسوایی ابوبکر و عمر شود و به نوعی اسلام را حفظ کند؟! علی که بالاخره توسط ابن ملجم کشته می شود، پس آیا بهتر نبود که بخاطر غصب خلافت الهی خویش قیام می نمود و کشته می شد؟!

اصلا حفظ و وجود اسلام و استمرار آن در نظر شما وابسته به اصل امامت است، حال می گویید که علی بخاطر حفظ اسلام سکوت کرد و از مقام خود کناره گرفت، مثل این است که بگوییم پیامبر بخاطر حفظ اسلام سکوت کرد و آیات قرآن را ابلاغ نکرد و با ابوجهل و ابولهب مقابله ننمود!! و از مقام خود کناره گرفت!!!
(تازه نزد شما مقام امامت بالاتر از نبوت است) ما می بینیم که حتی حضرت علی به حضرت عمر بارها و بارها مشورت می داده است و در امور مختلف نظامی و قضایی و سیاسی به او یاری می رسانده است و مگر علی می خواسته پایه های حکومت غاصب را محکم تر کند؟! و مگر علی نفرموده که مشورت دادن به ظالم همچون شرکت در ظلم اوست؟ شما می گویید علی بخاطر حفظ وحدت و مصلحت اسلام سکوت کرد، ولی از آن طرف معتقد هستید که خلفا منافق و مخالف اسلام بوده اند!!! خوب آیا معنا و نتیجه سخن شما این نمی شود که وحدت مسلمین و دین اسلام توسط منافقین حفظ شده است؟!! مراجع مدعی تشیع می گویند که علی بخاطر حفظ و پیشرفت اسلام به خلفا مشورت داده است!!! و بخاطر جامعه اسلامی و مشکلات آن بوده که مشورت داده است!!! و زمانی که مشکل، مشکل اسلامی باشد. تک تک مردم نسبت به برطرف کردن آن وظیفه دارند.
در اینجا بطور مفصل به این سخن مراجع تشیع پاسخ می دهم. مشخص است که منظور حضرت علی نیز مشورت دادن به شخصی ظالم در ظلم او نیست.شما می گویید زمانی که مشکل، مشکل اسلامی باشد، تک تک مردم نسبت به برطرف کردن آن وظیفه دارند.در جواب می گویم: حضرت عمر نیز همینگونه بوده و مانند مسلمانی واقعی برای پیشرفت اسلام در امور مختلف نزد حضرت علی می رفته است و مشورت می کرده است،[4] سوال ما نیز همین است که آیا این غاصب و ظالم اینقدر غم دین داشته است؟ و تازه به حرف مشاور دلسوز گوش می داده است؟ و ای کاش همه دشمنان اسلام همینگونه بودند. لازم به تذکر است که روافض، ابوبکر و عمر را غاصب خلافت و مخرب اسلام و موجب فساد در دین می دانند و مشورت به چنین شخصی، تنها وقتی صحیح است که آن شخص بر راه و روش صحیح و اسلامی بوده باشد، وگرنه بطور حتم در امور منحرف و تخریبی، حضرت علی به هیچ کس مشورت نمی داده است. پس عمر و ابوبکر بر راه و روش صحیح و اسلامی بوده اند و نه ظالم و غاصب، وگرنه مشورت به ظالم همچون شرکت در ظلم اوست و سوال ما نیز همین است که چون اینها ظالم نبوده اند، بنابراین حضرت علی به آنها مشورت می داده است. پس اسلام دچار انحراف نشده است، چونکه عمر و ابوبکر ظلمی نکرده اند و با روشی صحیح به پیش رفته اند و علی هم کمکشان کرده است تا اسلام پیشرفت کند، ولی مدعیان تشیع می گویند که اسلام منحرف شده است.
ضمن اینکه به تازگی مثلی در میان آقایان باب شده به این مضمون: فلانی با ما می نشیند تا ما آب تطهیر او شویم! یعنی او می آید کنار ما، تا پلیدی خودش را در نظر مردم پاک کند! پس آیا مشاورت علی با خلفا به هرگونه ای که بوده، باعث نوعی مهر تایید بر خلافت ایشان نبوده است؟در کتب خودتان از امام حسین حدیثی هست که: همنشینی با فاسقان، انسان را در معرض اتهام قرار می دهد(بحارالانوار،ج78، ص122) خوب به این ترتیب اصلا علی نمی بایست هیچگونه کمک و مشورتی به خلفا می داده است. اگر به عقیده شما حضرت علی برای دفاع از اسلام به عنوان مشاور عمل کرده و باز هم اسلام منحرف شده است، پس چنانچه خودش هم خلیفه می شد تاثیر چندانی نداشته است و اگر اسلام منحرف نشده است، پس درد شما چیست و چه می خواهید؟ مراجع مدعی تشیع فقط می خواهند بگویند که عمر و ابوبکر مرتکب ظلم و ستم هم می شده اند، ولی حضرت علی در آنجا به ایشان مشورت نمی داده است! باید به این جاهلان بگویم که چنانچه عمر و ابوبکر سوء نیتی داشته اند و به قول شما غاصب و ظالم و منافق و در واقع دشمن اسلام بوده اند و قصد ضربه زدن به دین اسلام را داشته اند، پس در آن مواردی هم که شما ذکر کردید نباید به مشورت حضرت علی تن در می دادند و می توانسته اند کار خودشان را بکنند و به ظلم خودشان ادامه دهند.

كسی که به عقیده شما از به آتش کشیدن خانه فاطمه و سقط جنین او باکی نداشته و با کمک چندین نفر آمده و علی را با طنابی جهت بیعت اجباری برده است، پس گوش ندادن به مشورتی ساده برایش بسیار آسانتر بوده است و لزومی به اطاعت کردن از علی را نداشته است و اصلاً چنین شخصی برای ضربه زدن و نابودی اسلام و ظلم و ستم به دیگران آمده است نه برای کمک خواستن از علی در امور مختلف نظامی، سیاسی، اقتصادی و قضایی و....، یعنی در یک کلام: برای نجات اسلام.
ضمنا عجیب است که عمر به مشورت علی مثلا در خصوص مظلوم نشدن یک زن گوش فرا می دهد، ولی از آن سو می آید و حق همین علی و دستور الهی را زیر پا می گذارد(قاعده الاهم فالاهم!!) چنین شخصی به زعم شما، فقط برای ظلم به دختر پیامبر و یا دورترین اشخاص و مسلمین آمده و مسلما نسبت به اشخاص دیگر کوچکترین باکی را به دل راه نمی داده است و فراموش نکنید وقتی عمر در همان روزهای اول رحلت نبی اکرم توانسته این همه نسبت به نزدیکترین افراد(علی و فاطمه) ظلم کند و دیگران را نیز با خود بسیج کند، پس در زمان خلافتش به مراتب نیرومندتر و قویتر بوده و اصلا در مخالفت کردن با علی ترس و واهمه ای نداشته است، ولی عجیب است که مشورت پذیر و دلسوز اسلام بوده است(نکند دو شخصیتی بوده؟!!!) بر خلاف شیعیان امروزی که به سخنان حضرت علی گوش نمی دهند و توجهی ندارند(عمر که ادعای شیعه بودن نداشته است) عمر از نظر شما شخصی ظالم و غاصب است و در نتیجه دشمن اسلام است و به هر نحوی جلوی پیشرفت اسلام را می گیرد و مشورت کردن چنین شخصی با علی، مانند این می ماند که یک دزد براي ساختن دستگاه دزدگيري، نزد شخصي متخصص برود تا به او كمك كند آن دستگاه را بسازد!! آيا هيچ دزدي چنين كاري مي كند؟!
فراموش نکنید طبق گفته خودتان، حضرت علی تنها در امور دینی و گرفتن حقوق مسلمین و در یک کلام در راه پیشرفت اسلام مشورت می داده استو این خود به خود یعنی اینکه عمر نیز برای پیشرفت اسلام نزد او می رفته و البته حضرت علی هم به او کمک می کرده است، وگرنه طبق گفته خود حضرت علی، مشورت به ظالم (و مشورت به دشمن اسلام) همچون شرکت در ظلم اوست و منظور ما نیز اثبات همین موضوع بوده است که بنابراین حضرت عمر شخصی ظالم نبوده است و از خداوند استغفار می جویم از بکارگیری چنین کلماتی در شان او.(مسلما سخن حضرت علی در مشورت دادن به ظالم مشورت در امور شخصی نبوده، بلکه همان شئون حکومتی بوده است و حتی منظور مشورت درست یا غلط هم نیست، زیرا آن یار امام صادق برای سفر حج به هارون شترهایش را کرایه داد، ولی امام صادق او را توبیخ کرد) چنانچه ابوبکر و عمر و عثمان سوء نیتی داشتند و یا دشمن اسلام بودند، قرآن را جمع آوری نمی کردند تا اسلام همان جا نابود شود و اصحاب هم که به قول شما مرتد بوده اند و بنابراین همه زمینه ها مناسب بوده است.
علمای تشیع می گویند مخفی بودن قبر حضرت زهرا دارای پیام و نشانه ای است، من می گویم آیا مشورت دادن حضرت علی به عمر دارای هیچگونه پیام و نشانه ای نیست؟!! امام هدایتگر و الگو با خود نمی گفته که همکاری من با فردی ظالم در تاریخ ثبت می شود و مردم و عوام ساده و بی خبر نیز همواره مرا در کنار این اشخاص می بینند و گمراه می شوند؟(تازه به زعم شما حضرت علی به علم غیب نیز مجهز بوده) نوف بکالی می گوید: در مسجد کوفه حضرت علی را دیدم و از ایشان خواستم مرا اندرز دهد، او گفت: با مردم خوب باش، خدا با تو خوب خواهد بود، از ایشان خواستم یک چیز بیشتر برایم بگوید، فرمود: نوف اگر می خواهی فردای قیامت با من باشی تو باید یار ستمگر نباشی.(کتاب صدای عدالت انسان، ص75، جرج جرداق)
-----------------------------------------------------------
[1] حتی این سوال پیش می آید که چرا علی پس از خلافت ابوبکر جهت پس گرفتن خلافت اقدامی نکرد؟ چون در هنگام وفات ابوبکر فتنه‌هایی نبوده تا بیم دهندة شورش و آسیب به جزیره العرب و عامل برگرداندن مردم از اسلام باشد و مسیلمه و طلیحه و سجاح هم در کار نبوده‌اند، زیرا خداوند آنان را توسط سربازان ابوبکر نابود ساخته بود و کسی از کفار روم یا فارس هم نبود تا قصد کمین و ضربه به اسلام را داشته باشد، بلکه مسلمانان در فکر ضربه به آنان بودند.

[2] ام کلثوم دختر فاطمه زهرا به ازدواج عمر بن خطاب در می آید و البته مراجع کینه توز رافضی تا بتوانند این قضیه را رد کرده و آنرا ماست مالی می کنند. به این ازدواج در کتب مختلفی تصریح شده و حتی مجلسی متعصب در بحار الانوار جلد42 صفحه 109 می گوید: انکار شیخ مفید درباره اصل واقعه(ازدواج خلیفه با ام کلثوم) تنها مربوط به آنستکه این حادثه از طریق آنان (اهل سنت) ثابت نمی شود وگرنه، پس از ورود اخباری که(از طریق امامیه) گذشت انکار این امر، شگفت است!! و کلینی به سند خود(سلسله سند را می آورد) از ابوعبدالله صادق (علیه السلام) گزارش نموده که گفت: چون عمر وفات یافت، علی نزد ام کلثوم رفت و او را به خانه خود برد. و همانند این روایت با سند دیگر(سند را ذکر می کند) از ابوعبدالله صادق علیه السلام نیز گزارش شده است و مسئله تقیه نیز مردود است، چون در همین بحارالانوار جلد42 صفحه107 آمده که: تاره یروی انه کان عن اختیار و ایثار، یعنی: گاهی روایت شده که این ازدواج از روی اختیار و ایثار انجام گرفته است. در کتاب وسائل الشیعه اثر شیخ حر عاملی، ضمن کتاب المیراث از امام باقر علیه السلام نقل کرده است که: ماتت ام کلثوم بنت علی علیه السلام و ابنها زید بن عمر بن الخطاب فی ساعة واحدة.....(وسائل الشیعه، چاپ سنگی،ج3، ص408 ) یعنی: ام کلثوم دختر علی علیه السلام و پسرش زید فرزند عمر بن خطاب در یک زمان(مقارن با یکدیگر) مُردند.....


[3] از حمران بن اعین روایت شده که گفت: به ابو جعفر(ع) گفتم: فدایت شوم ما چقدر کم هستیم! اگر همه جمع شویم و بخواهیم گوشت یک گوسفند را بخوریم آن را تمام نخواهیم کرد!! ابو جعفر گفت: آیا با تو از چیز عجیب تری از این سخن نگویم: مهاجرین و انصار همه رفتند به جز سه نفر( با دستش اشاره کرد) یعنی همه مرتد شدند به جز سه نفر!! الکافی(2/244) و از ابو جعفر(ع) روایت است که گفت: بعد از پیامبر همه مردم مرتد شدند به جز سه نفر، گفتم: آن سه نفر چه کسانی هستند؟ گفت: مقداد بن اسود، و ابوذر، و سلمان فارسی.رجال الکشی(1/6) و کافی در(12/321) آنرا روایت کرده است، با شرح جامع مازندرانی.

[4] در كتاب تاريخ ابن اثير ج 3 ص 55 نقل شده كه حضرت علي بهترين مشاور و خيرخواه سيدنا عمر و قاضي توانا و حكيمي براي مسائل پيچيده بود و علامه شبلي نعماني در كتاب الفاروق تحت عنوان پاس داشت خاطر خويشان رسول مي نويسد: فاروق اعظم امور مهم را بدون مشورت حضرت علي انجام نمي داد و مشاوره جناب امير نيز مبني بر نهايت اخلاص و خير خواهي بود. چون فاروق اعظم به بيت المقدس سفر كرد، امور خلافت را به جناب امير تفويض كرد.
     
  
مرد

 
پاسخ به اشکالات گرفته شده بر هجوم به خانه علی ع منجر به شهادت زهرا س


rostam91: [1] حتی این سوال پیش می آید که چرا علی پس از خلافت ابوبکر جهت پس گرفتن خلافت اقدامی نکرد؟


شما شخصا به مشکلات فراوان دوران انتقال خلافت به عمر توسط ابوبکر اشاره کردید

خلافت برای معصوم منوط به اقبال مردم است و در شریعت الهی رضایت مردم هم یکی از شروط است و نه همه شروط


مردم بهبرنامه های ابوبکر و عمر در رسیدن به ثروت و تجاوز به کشورهای دیگر و نیز گرفتن کنیزو برده ایرانی و مصری دل بسته بودند همچنین قابل انکار نیست که رفتار ابوبکر و عمر حس غرور و تبختر و برتری جویی اعراب را قلقلک میداد دقیقا روشی که هیتلر برای تهییج مردم استفاده میکرد و انها را برتر از همه میدانست و ملت مقدس و مورد توجه خدا قلمداد میکرد و ....

مانند غصب حکومت توسط ابوبکر و بوسیله عمر در هنگام مرگ ابوبکر توصیه در مورد عمر کرد و عمر بدون هیچ نظر خواهی و انتخاب فقط بصورت توصیه منتخب شد و آنچنان هوای سران قبائل را داشت که کسی اعتراضی نکرد

تفاوت حکومت علی با خلفای غاصب

علی ع فرزندان خود و برادر برادرزاده ها خود را بر هیچ امارتی حاکم نکرد و در انتخاب شایسته سالار بود حتی طلحه و زبیر انتخاب نشدند و زمینه توطئه گری انها فراهم شد

در رمان عمر و ابوبکر برای حفظ حمایت قبایل همگی سران و وابستگان به مناصب رسیدند از معاویه گرفته تا باقی سران قبایل و صحابه و انصار

Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
ازدواج دختر علی ع و عمر تحریفی بزرگ در تاریخ یا دست آویزی برای لوث شهادت زهراس


rostam91: [2] ام کلثوم دختر فاطمه زهرا به ازدواج عمر بن خطاب در می آید و البته مراجع کینه توز رافضی تا بتوانند این قضیه را رد کرده و آنرا ماست مالی می کنند. به این ازدواج در کتب مختلفی تصریح شده و حتی مجلسی متعصب در بحار الانوار جلد42 صفحه 109
ازدواج ام کلثوم دختر زهرا س با عمر تحت عناوین بسیار مختلف روایت شده که در این میان یکی از روایات که نزد اهل سنت معروف است تنها و تنها ماخذ مورد استدلال شده که هیچ ربطی هم ندارد

روایات مختلف عبارتند از

۱- اصلا علی و زهرا س دختری بنام ام کلثوم نداشتند

۲- ام کلثوم دختر خوانده علی ع بود که به ازدواج عمر در امد

۴- ام کلثوم و علی ع این خواستگاری را رد کرده اند

۵- عمر با تهدید علی به از بین بردن ابروی علی ع و چسباندن تهمت دزدی و قطع دستان علی ع به زور این ازدواج را انجام داد
اینها تنها ۵ مورد از روایات است که در ۱ مورد فقط تصریح گردیده است و در بقیه هر کدام به نحوی رد شده یا اجبار مطرح گردیده



اکنون اسناد مرتبط



اول اجبار و تهدید





اقای قزوینی با ذکر منابع تصریح مینماید عمر وقتی پاسخ منفی از علی ع شنید با ناراحتی برمیگشت که در راه ابن عباس را دید و گفت ایا در من ایرادی برای ازدواج میبینی و ابن عباس گفت خیر

عمر گفت پس برای علی که پاسخ منفی به خواستگاری من داده پیام ببر که اگر رضایت ندهد به او تهمت دزدی منیبیندم و انگشتانش را قطع میکنم و خاندانش را از هم گسسته و پاشیده خواهم کرد و در نهایت دخترش را به هر قیمت به همسری خواهم گرفت

پیام رسانده شد و این عباش گفت هر آئینه عمر را قادر به این عمل میبینم چون عمر قدرت مطلق و حاکم بود لذا علی ع با اکراه راضی شد




پس از جریان فوت زهرا و شهرت یافتن ناراحتی و قهر زهرا از عمر و لبوبکر خصوصا با توجه به روایتی از پیامبر که ازار دهنده زهرا را ازار دهنده رسول الله و پیامبر معرفی میکند بسیار ممکن است عمر به جهت تغییر این چهره و داستان دست به همچین عملی بزند و از این سیاست غیر عادلانه استفاده کند





عدم تایید نسبت ام کلثوم با علی و نیز اجبار و تهدید




توضیحات اللهیاری و اشاره تصویری به کتاب و اسناد مربوطه


جامع ترین دلایل و مستندات در رد ازدواج ام کلثوم با عمر و یا ازدواج بالاجبار ایشان در سایت


http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=83

[b]در بالغ بر ۹ محور و صدها سند و مردک ثبت گردیده که جای هیچ شک و شبهه را باقی نمیگذارد
۴[/b]
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
rostam91: و از ابو جعفر(ع) روایت است که گفت: بعد از پیامبر همه مردم مرتد شدند به جز سه نفر، گفتم: آن سه نفر چه کسانی هستند؟ گفت: مقداد بن اسود، و ابوذر، و سلمان فارسی.رجال الکشی(1/6) و کافی در(12/321) آنرا روایت کرده است، با شرح جامع مازندرانی.



این روایت قطعا دارای سند صحیح نیست چون در زمان اتفاق سقیفه افراد زیادی بر حقیقت و حقانیت خلافت علی ع معترف و معتقد بودند

علی ع .....ابن عباس .....طلحه .....زبیر......ابوذر......مقداد....سلمان .......بلال ......

اینها حداقل طرفداران عینی علی ع بودند پس وقتی در روایتی مطلبی نادرست است کل انرا نمیتوان قبول کرد


rostam91: [4] در كتاب تاريخ ابن اثير ج 3 ص 55 نقل شده كه حضرت علي بهترين مشاور و خيرخواه سيدنا عمر و قاضي توانا و حكيمي براي مسائل پيچيده بود و علامه شبلي نعماني در كتاب الفاروق تحت عنوان پاس داشت خاطر خويشان رسول مي نويسد: فاروق اعظم امور مهم را بدون مشورت حضرت علي انجام نمي داد و مشاوره جناب امير نيز مبني بر نهايت اخلاص و خير خواهي بود. چون فاروق اعظم به بيت المقدس سفر كرد، امور خلافت را به جناب امير تفويض كرد.


حضرت علی ع در هر حال و شرایطی منافع شخصی را در ذیل منافع اسلام میدید

تضعیف حکومت عمر متاسفانه باعث تضعیف اسلام میشد چرا که مردم ان حکومت را مظهر اسلام میدانستند

تصور کنید که بارها عمر در موراد مهم و اساسی اشتباه کرد و علی ع انها را تصحیح میکرد

اگر واقعا عمر با علی ع مشاوره میکرد دیگر چه احتیاجی به تصحیح آن حکم توسط علی ع

عمر از لحاظ اطلاعات دینی و علوم مختلف کاملا کم بنیه و فقیر بود و در تواریخ دهها بار تصمیمات اشتباه وی ذکر شده که توسط علی ع اصلاح شد و عمر بالاجبار میگفت اگر علی نبود عمر هلاک میشد

پس مشورتی در کار نبوده و این مطلب ابن اثیر دروغ است


علی موظف بود جلوی اشتباهات عمر را بگیرد در یک مورد این اشتباه داشت منجر به مرگ یک انسان میشد و رد موردی دیگر تصمیم اشتباه عمر داشتمنجر به کشته شدن هزاران نفر لشگر مسلمان میشد همچنین یکبار ضعف عمر در جواب دادن به یک سئوال میسیون های مسیحی داشت آبروی مسلمین را میبرد که علی ع وارد شده و پاسخی دندانشکن داد


علی ع در زمان خلفا سمت رسمی نداشت و قاضی نبود فقط اگر برای مشورت از او دعوت میشد با رعایت انصاف مرااجعه میکرد

در بقیه موارد همه رفع و رجوع افتضاحات خلفا بوده است


و قطعا این فداکاری و دلسوزی غیر از علی ع از کسی بر نمی آمد

هر کس بود با عدم جلوگیری از اشتباهات در کمین سقوط حکومت مینشت تا زمینه را برای خودش آماده کند

اما مروت علی مانع بود

همان مروت که امروز از ان به عنوان نشانه همراهی علی با عمر استفاده میکنید


همان صبر علی برای حفظ اسلام در مواجهه با حمله کنندگان به همسرش که امروز انرا دلیل بر ترس علی ع میدانید

علی ع امام بود و خودش را بارها و بارها و بارها فدای اسلام کرد
Signature
مکن آنگونه که آزرده شوم از خویت .....دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
     
  
مرد

 
جواب كوبنده در مورد شبهه ازدواج ام كلثوم با عمر رضی الله عنه (1)

صنعت شبهه سازی! در بین علمای اهل تشیع بسیار پرطرفدار است، چنانکه در عصر حاضر بسیار پیشرفت کرده و به صورت کارخانه های بزرگی مشغول به کار هستند.
یکی از این کارخانه ها، کارخانه شبهه سازی شهر قم است که محصولات خود را به وسیله سایتهای شبهه افروز تبلیغ میکند و یکی از این محصولات که جدیداً ورژن جدید آن نیز نشر داده شده با نام" بررسي شبهه ازدواج ام كلثوم با عمر" می باشد که متن شبهه بسیار طولانی است و در اینجا سعی شده تا جای ممکن،شبهه و جواب آن مختصر شده و فقط به شبهه های اصلی آنها جواب داده شود.
شبهه شیعه:

تاریخ بشر ، همیشه در معرض تحریف سردمداران و سیاست‌مداران بوده است...... یكی از افسانه‌هایی كه دودمان بنی امیه به تاریخ افزوده‌اند ، ازدواج ام كلثوم با عمر بن خطاب است .
جواب:

اگر بنی امیه این روایت را جعل کرده اند.. پس باید به آنها آفرین ها گفت!.. چرا که میبنیم ایشان تا به آن حد در کار خود مهارت داشته اند که حتی ائمه(به زعم شیعه) معصوم و عالم الغیب هم گول خورده و گمان بر صحت این ماجرا برده اند!
چنانکه کلینی 4 روایت را از آنها نقل میکند که مجلسی و بهبودی متفقاً دو روایت را صحیح دانسته اند. و مجلسی میگوید: اما روایاتی که دلالت بر ازدواج حضرت عمر و ام کلثوم علیها السلام میکند صحیح بوده و هیچ شکی در آن نیست!
گذشته از این بنی امیه به چه علت باید این ماجرا را جعل میکردند؟؟ مگر شما نمیگویید که امویها از سیدنا علی علیه السلام بدگویی و او را لعن و نفرین میکردند و میخواستند علی علیه السلام را از چشم مردم بیاندازند؟حالا چه لزومی داشته روایتی جعل کنند به این خاطر که ثابت شود علی رضی الله عنه با حضرت عمر رضی الله عنه خوب بوده است؟؟!!
مگر شما نمیگویید: هر وقت معاویه در نامه هایش از سیرت و روش خلفا صحبت میکرد حضرت علی رضی الله عنه حرفش را تایید میکردند تا بهانه دستش نیاید که فردا بگوید: میبینید! علی با خلفای قبل از خودش هم مشکل داشته، چه برسد به من!! حالا چرا باید چنین اشخاصی بر خلاف نیت خودشان( که به قول شیعه قصد داشتند علی رو دشمن خلفای ثلاثه جلوه بدن تا از این راه خود رو تثبیت کنند) روایتی جعل کنند که نشانه محبت بین علی علیه السلام و عمر علیه السلام است؟؟!
شیعه در ادامه شبهه خود میگوید: برخى ديگر، وقوع تعارض در روايات ازدواج را دليلى واضح براى بطلان مدعاى اهل سنت در باره اين ازدواج مى‌دانند؛ از جمله شيخ مفيد رضوان الله تعالى عليه در دو رساله مجزا به نام‌هاى المسائل العُكبرية و المسائل السروية چنین میگوید.1
جواب:این دروغی بیش نیست! چون شیخ مفید، هر چند در کتاب مسائل السرویه( ونه مسائل العکبریه) وقوع ازدواج را مردود میداند ولی بعد از این کتاب به اشتباه و واهی بودن دلایل خود پی برده و بعد از نوشتن کتاب مسائل العکبریه(عكبريه=دهکده ای نزدیک بغداد) وقوع ازدواج را معترف میشود. و آن را به دلیل تهدید و حفظ اسلام دانسته2 ولی مدعی به دروغ نام این رساله را هم ذکر کرده!!
پس دیگر از علمای قدیم اهل تشیع(بخوانید اهل تشنج!) هیچ منکری باقی نمی ماند و اینجا جا دارد نظر محمد باقر مجلسی را در مورد ادعای شیخ مفید ببینیم:
مجلسی:« انکار شیخ مفید(رح!) دربارة اصل واقعه (ازدواج حضرت عمر با ام کلثوم) تنها مربوط به آنست که این حادثه از طریق آنان (اهل سنّت) ثابت نمی شود و گرنه، پس از ورود اخباری که (از طریق امام?ّه) گذشت انکار این امر، شگفت است!( فبعد ورود ما مر من الأخبار إنکار ذلک عجیب) و کلینی به سند خود (سلسله سند) از ابو عبدالله صادق -عليه السلام- گزارش نموده که گفت: چون عمر وفات یافت علی -عليه السلام- نزد امّ کلثوم رفت و او را به خانة خود برد. و همانند این روایت با سند دیگر (سند را ذکر مي کند) از ابو عبدالله صادق -عليه السلام- نیز گزارش شده است »3
و نیز مجلسی معترف است که: «تارة یروی أنه کان عن اختیار و إیثار» یعنی : «گاهی روایت شده که این ازدواج از روی اختیار و ایثار انجام گرفته است»!!4
ولی شبهه ساز فقط از مخالفان صحبت کرده و از موافقان اسمی نیست!!
پس ثابت شد که از قدمای اهل تشیع هیچ منکری وجود ندارد ، و اما منکران معاصر!!
به منکران معاصر، این سخن سید مرتضی شیعی را تقدیم میکنم که همین آنها را بس است:
«اما کساني از اصحاب غافل ما!، وقوع اين عقد را انکار کرده‌اند. اين ازدواج و انتقال ام‌کلثوم به خانه عمر و آوردن فرزنداني براي او معلوم و مشهور است و آن را جز "جاهل يا معاند" انکار نمي‌کند و ما در مسئله‌اي از دين که راه خروجي براي آن هست، نيازي نداريم که مسائل ضروري و آشکار را انکار کنيم.!» 5
بعد از این ببینیم و بخندیم ،دلایل اصحاب غافل و جاهل و معاند آقای سید مرتضی را!!

شبهه: دخترى به نام ام كلثوم بنت فاطمه وجود نداشته است؟
.....کسانى که فرزندان امير مؤمنان از فاطمه زهرا را پنج نفر؛ يعنى امام حسن، امام حسين، محسن، زينب و امّ‌كلثوم معرفى کرده‌اند، تنها به مضامين روايات نظر داشته‌اند که در آن‌ها گاهى نام زينب آمده و گاهى امّ‌كلثوم. به همين سبب نام هر دو را آورده‌اند؛ غافل از اين‌که امّ‌كلثوم کنيه زينب کبرى است؛ چنانچه اين مطلب در بسيارى از کتب انساب شيعه ذکر شده است.
جواب:
اگر به همین راحتی میتوانید بگویید: ام کلثوم کنیه زینب کبری بوده و فاطمه دختر دیگری نداشته ما هم میتوانیم بگوییم: زینب کنیه ام کلثوم همسر عمر رضی الله عنه بوده و حضرت فاطمه دختری به نام زینب کبری نداشته!!! و البته چندین قرائن نیز میتوان ذکر کرد.. از جمله:
شیخ مفید و مجلسی و النمازی و محدث قمی و ... 6 میگویند: فاطمه دو دختر داشته یکی زینب و دیگری ام کلثوم که کنیه اش زینب صغری بوده و همسر حضرت عمر(رضی الله عنه) است.!!
محدث قمی می نویسد : پیغمبر برای شباهت حضرت اُم کلثوم علیها السلام به خاله اش اُم کلثوم دختر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ، او را هم اُم کلثوم کنیه نهاد .
در اینجا من میگویم: نه برادر! تنها یک دختر بوده، یعني فقط ام کلثوم همسر حضرت عمر واقعی است و زینب کبری وجود خارجی نداشته!! و دلیل دیگر نیز ميتوان گفت که: در روایتی از ابن بابویه قمی اینگونه میخوانیم:
فاطمه حسن را در آغوش راستش و حسين را در آغوش چپش حمل كرد و دست چپ ام‏كلثوم را با دست راستش گرفت، سپس به حجره پدرش رفت!!! 7 (خواستگاری از دخت ابوجهل).. و نامي از زینب به میان نمی آورد!! پس نتیجه میگیریم که زینبی در کار نبوده!! مگر اینکه بگویید:زینب از ام کلثوم کوچکتر بوده که البته مدعی این راه را بر خود بسته و در شبهاتش عکس این موضوع را گفته است!
در تایید روایت فوق،شبهه ساز زحمت ما را کم کرده و کمی جلوتر قول آقای مرعشی را به این شکل نقل کرده اند:
حضرت امير المؤمنين على را هفده فرزند بوده وبه روايتى بيست فرزند، امام حسن، ديگر امام حسين، ديگر محسن - درطفلى وفات كرده - ديگر ام كلثوم واين هر چهار از فاطمه بوده‌اند. 8
دیدید که ایشان نیز از زینب نامی به میان نیاورده و فقط ام کلثوم را شمرده اند... پس نتیجه میگیریم که زینبی در کار نبوده!!!
و یا این روایتی که مدعی در شبهاتش به این شکل از محمد فتال نیشابوری نقل کرده اند که :
هنگامى كه فاطمه از دنيا رفت، مردم مدينه يكپارچه صداى ناله سر دادند، ...مردم دسته دسته به نزد علي آمده در حالى كه حسن و حسين در جلوى آنحضرت نشسته و گريه مى كردند و مردم نيز از گريه آن دو گريان مى شدند.امّ‌كلثوم در حالى كه روبند بر چهره داشت و چادر عربى برسرش افكنده بود، از خانه بيرون آمد و فرياد مى‌زد: اى جد بزرگوار! و اى رسول خدا! اكنون به حق تو را از دست دادم كه هيچگاه ديگر تو را نخواهيم ديد،‌ ....9
همینطور که ملاحظه کردید در این روایت نیز نامی از زینب نیست!!
نتیجه اینکه زینبی در کار نبوده که در آن روز در سوگ مادر گریه کند و اگر خیلی خوشبین باشیم میگوییم او در آن روزها دختر کوچکی بوده که این چیزها را درک نمیکرده!!
و اما اگر بگویید: پس زینبی که در حوادث کربلا از آن یاد شده که بود؟ام کلثوم که قبل از آن ماجرا فوت شد.
میتوان گفت: روایتی که میگوید: ام کلثوم در زمان خلافت معاویه همراه پسرش فوت شد صحیح نیست ، بلکه صحیح آن است که او بعد از واقعه کربلا از دنیا رفت و سند نیز اینگونه است:
علی محمد علی شیعی ولادت ام کلثوم را سال ششم هجري و وفات او را چهار ماه پس از بازگشت کاروان اسرا از شام دانسته است و ماجرا را نیز نقل میکند..10
پس این موضوع نیز حل میشود و باز هم دست مدعی درد نکند که زحمت ما را کم کرده!!
مدعی میگوید: در کربلا خطبه ای ایراد شده که بعضی آن را از زینب و بعضی آن را از ام کلثوم دانسته اند!
بنده نیز میگویم: دیدید؟ این هم یک دلیل دیگر که زینبی وجود نداشته! بلکه آن خطبه از ام کلثوم است که نام او زینب صغری است و مولفین و راویان را به اشتباه انداخته است!
و در مورد ازدواج عبدالله بن جعفر نیز مانند شیعه ها میگوییم: عبدالله بن جعفر(استغفرالله) با جنیه ای ازدواج کرده است11! و فرزندانی که برایش نوشته اند همه آنها خیالی هستند که راویان و مولفین تراشیده اند و برای اثبات این حرف، دلایلی مانند دلایل مدعی و طبق استدلها و اصول ایشان اینچنین ارائه میکنم.
دلایل: (به قول شخص شبهه ساز) تعارض در بعضی روایات و اختلافات در تعداد فرزندان آنها، اصل چنین ازدواجی را زیر سوال میبرد!!و ما مانند ایشان چند شبهه را مطرح میکنیم.
آیا حضرت عبدالله بن جعفر از سیدة زینب(رضي الله عنها) فرزندی داشته اند؟؟
علما در این مورد بسیار سر گردان هستند تا به آنجا که قولها بسیار متفاوت و جمع بین آنها ممکن نیست! حداقل 9 قول متفاوت را درج کرده اند. نویری یک پسر را 12 بیهقی: دو پسر13، ابن اسحاق: یک پسر و یک دختر، دارقطنی: یک پسر و دو دختر، ذهبی:سه پسر و یک دختر14 ،زبیری:سه پسر و دو دختر15 ،ابن حسن عمری:چهار پسر16،ابن سعد:چهار پسر و یک دختر17،بلاذری:پنج پسر و یک دختر18 ذکر کرده اند.
*******
بعد از ملاحظه کردن این همه تعارض!! بد نیست برای قانع شدن خواننده تعارضها و بلکه درگیریهایی که در مورد مکان قبر زینب وجود دارد را نقل کنیم که موضوع را بیش از پیش ثابت کند!
1 - محلى كه در شهر قاهره پایتخت مصر به نام «زینبیه‏» مشهور است.
نسابه عبیدلى در كتاب «اخبار الزینبات ، ص 125- 122. ‏» شش روایت نقل كرده است كه بر اساس مضمون آن‏ها باید حضرت زینب علیهاالسلام درمصر دفن شده باشد.
2- قبرى كه در شهرك زینبیه امروز در نزدیكى دمشق، پایتخت فعلى كشور سوریه وجود دارد.
علماى قدیم از این مكان (شهرك زینبیه) به «غوطه‏» یا «راویه‏» تعبیر آورده‏اند. زائران ایرانى كه جهت زیارت به سوریه مى‏روند، این مكان را زیارت مى‏كنند.
3 -شهر مدینه نیز به عنوان محل دفن حضرت زینب علیها السلام معرفى شده است،
سید محسن امین معتقد است كه حضرت زینب علیها السلام در مدینه دفن شده است و براى این مطلب دلیل مى‏آورد كه: بازگشت‏حضرت زینب علیها السلام پس از فاجعه كربلا به مدینه، قطعى و مسلم است اما خروج مجدد او از این شهر ثابت نشده است، بنابراین باید گفت: در مدینه وفات یافته و در همانجا دفن شده است، گرچه تاریخ وفات و محل دفنش دقیقا روشن نباشد. 19
*****
بنده بعد از ذکر این اختلاف ها سخنی مانند سخن مدعی را به خودش میگویم:
این اختلافاتی که ذکر شد به آن معنی است که چینین ازدواجی رخ نداده بلکه چنین دختری (زینب) برای حضرت فاطمه ثابت نمیشود که حالا قبری هم داشته باشد!!
از این حرف من تعجب نکنید!! باور کنید مدعی بعد از ذکر چنین اختلافاتی نتجیه گرفته که ازدواج ام کلثوم با حضرت عمر غلط و مردود است ، من هم در این مورد به ایشان اقتدا کردم!!
البته این مطالبی که ذکر شد فقط و فقط در جواب اراجیف های مدعی بود و گرنه هیچ شخص عاقل و آگاهی منکر وجود دختران فاطمه ،نه ام کلثوم و نه زینب نمیشود!! و فقط قصد بر این بود تا به خواننده بفهمانیم که تاریخ بسیار دروغگوست و اگر کسی قصد کند مانند کارکنان کارخانه قم پیش برود!میتواند خيلي از واضحات اسلام را رد کند!

شبهه :كلام عالمان شيعه در تاييد اين که فاطمه عليها سلام دختری به نام ام کلثوم نداشته!:
رضى الدين حلى از عالمان بزرگ شيعه در قرن هشتم هجرى در باره فرزندان امير مؤمنان عليه السلام مى‌نويسد: تعداد فرزندان علي عليه السلام از دختر و پسر بيست و هفت نفر است. حسن، حسين و زينب كبرى كه كنيه وى امّ‌كلثوم است، همگى از فرزندان دخت گرامى رسول خدا صلى الله عليه وآله بوده‌اند.
جواب:
1-رضی الدین حلی متوفی 705 می باشند که به هیچ وجه نمیتوان این ادعا را از ایشان قبول کرد مگر اینکه دلایل خود را ذکر کنند!
2-ایشان درست یک صفحه قبل از ذکر نامهای فرزندان حضرت علی(ع) و بعد از ذکر ماجرای ضربت خوردن حضرت علی رضی الله عنه به دست ابن ملجم مینویسد:
فصاحت ام كلثوم بنت أمير المؤمنين (عليه السلام) يا عدو الله لا بأس على أبي والله يجزيك وبكت، فقال لها ابن ملجم: فعلام تبكين، فو الله لقد ضربته بسيف اشتريته بألف وسممته بألف درهم، فان خاننى فأبعده الله، ........ ثم قال لبنيه: يا بني ان هلكت فالنفس بالنفس، اقتلوه كما قتلني،..... وصاحت زينب بنت أمير المؤمنين يا ملعون قتلت أمير المؤمنين، فقال: انما قتلت أباك، ثم حبسوه....20
در اول روایت میگوید: ام کلثوم دختر امیرالمومنین علی(ع) فرمود.!!! و بعد از آن به فرزند ایشان که منظور ،سیدنا حسن(ع) می باشند اشاره میکند و بعد از آن نیز میگوید: و زینب دختر امیر فرمود!!!!!
میبینیم که در اینجا از دو دختر حضرت علی رضی الله عنه نام برده و همه تصریح کرده اند که ام کلثوم فرزند علی و فاطمه بوده که در آن زمان با پدرش در یک خانه بوده. (که به وقتش ذکر خواهد شد. )
این به چه معناست؟؟ یا جناب حلی نادانسته این اشتباه را انجام داده اند!! و یا اینکه کتاب مذکور دستخوش تحریف شده و تحریف کنندگان این قسمت را از قلم انداخته اند!!
و اگر این دو احتمال مقبول حضرات نیافتاد.. میگوییم: به فرض که هیچ اشتباهی رخ نداده و آقای حلی بر این عقیده بوده که سیده فاطمه فقط یک دختر داشته!! این سخن هیچ ارزش علمی نخواهد داشت چون ایشان هر چه نوشته اند از کتابهای نویسندگان ما قبل خود استفاده کرده اند و ما باید ببینیم علمایی که مستقیماً با راویان در ارتباط بوده اند چه میگویند!! و از جمله آنها شیخ مفید و طبرسی هستند، که ایشان زینب صغری(همسر حضرت عمر رض) را مکنی به ام کلثوم میدانند نه زینب کبری را!21
*****
مدعی بعد از این، به قول چند نفر دیگر نیز استناد کرده اند که همه مانند همین مورد هستند و برای پرهیز از زیاده نویسی به آنها نمی پردازیم.
(البته در کتاب به روشنی آفتاب آنها نیز بررسی شده اند)

شبهه:شواهد این دیدگاه که فاطمه فرزندی به اسم ام کلثوم کبری نداشته!
«در هيچ روايت صحيح السندي بين نام ام كلثوم و زينب جمع نشده است:»
نخستين شاهد اين است كه در هيچ روايت صحيح السندى در منابع شيعه، در باره فرزندان فاطمه زهرا سلام الله عليها و ماجراهايى که به ايشان مربوط مى‌شود، نام زينب و امّ‌كلثوم با هم نيامده؛ بلکه تنها يا نام زينب آمده است و يا نام امّ‌كلثوم.
جواب:
این دروغ محض است و ما میتوانیم دهها روایت را مثال بزنیم که یکی از این روایات را قبلاً از کتاب رضی الدین حلی22 نقل کردیم ولی برای تایید آن، چند نقل زیر را نیز ببینید.
1- محمد بن سليمان كوفى شیعی23 (ح 300):أخبرنا معن بن عيسى قال : حدثنا مالك بن أنس عن جعفر بن محمد عن أبيه قال : وزنت [ فاطمة ] بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم شعر حسن وحسين وزينب وأم كلثوم فتصدقت بزنته فضة .
امام باقر عليه السلام گوید:حضرت فاطمه[س] موى حسن و حسين و زينب و ام‏كلثوم را وزن كرد و هموزن آن را نقره داد.
2- شيخ صدوق24(م381): محمد بن مروان مى‏گويد: به امام صادق عرض كردم: آيا پيامبر صلی الله عليه وسلم فرمود: فاطمه پاك است، پس خداوند آتش را بر ذريّه او حرام كرده است؟ امام عليه السلام فرمود: بله، مراد پيامبرصلی الله عليه وسلم از اين سخن، حسن و حسين و زينب و ام‏كلثوم است.
3ـ شيخ صدوق25:حماد بن عثمان گوید :به امام صادق عليه السلام عرض كردم: فدايت گردم، معناى اين سخن پيامبر صلی الله عليه وسلم چيست كه فرمود: فاطمه پاك است، پس خداوند آتش را بر ذرّيّه او حرام كرد؟ امام عليه السلام جواب داد: رهاشدگان از آتش فرزندان او هستند: حسن و حسين و زينب و ام‏كلثوم.
4-حسین بن حمدان26 (م334): حضرت علی(ع) فرمود: دو پسرم حسن و حسين و دو دخترم زينب و ام‏كلثوم.
5-اسرار الفاطمیه: در آخرین لحظات عمر حضرت علی(ع): ثقل عليها المرض ، والإمام لا يفارقها ، وأسماء تمرضها ، والحسن والحسين وزينب وام كلثوم عندها.. 27
7-بحار الانوار مجلسی:بعد از غسل دادن حضرت علی(ع) : واسماء في تلك الليلة ثم نادى : يا ام كلثوم ، يا زينب يا حسن ، يا حسين ، هلموا تزودوا من امكم فهذا الفراق واللقاء والجنة ، وبعد قليل نحاههم امير الؤمنين عليه السلام.... 28
سپس اسماء در آن شب ندا زد:ای ام کلثوم، ای زینب!، ای حسن ، ای حسین .....
**********
چون مدعی از روایت صحیح دم میزند.. شرح حال راویان نقل اول را ذکر میکنم.
1-معن بن عيسى بن يحيى بن دينار الأشجعى مولاهم ، أبو يحيى المدنى القزاز :
شرح حال: الامام، ثقة ثبت ، قال أبو حاتم : هو أثبت أصحاب مالك ... از این بالاتر؟؟
2-مالک ابن انس :
شرح حال: إمام دار الهجرة ، رأس المتقنين ، و كبير المتثبتين حتى قال البخارى : "أصح الأسانيد كلها "
3- ، أبو عبد الله ، الصادق:
شرح حال امام صادق ع) صدوق، فقيه، إمام و قال أبو حنيفة : ما رأيت أفقه منه!
4-و ابوجعفر یعنی امام باقر(ع): فقيها ، فاضلاً و... (تهذیب الکمال شیخ المزی)
چنین روایت محکم و صحیحی نقل شد آیا مدعی باز هم پروا ندارد؟؟؟
در ادامه ، ضمن جواب به شبهات چند روایت دیگر نیز نقل میشود.
شبهه: عبد الله بن جعفر با چه كسي ازدواج كرده است:
بخارى مى‌نويسد:عبد الله بن جعفر با همسر علي و دختر علي همزمان ازدواج کرد.
در شرح اين روايت، برخى از عالمان اهل سنت اين دختر را زينب معرفى کرده‌اند:
ابن حجر:عبد الله بن جعفر با يكى از همسران علي و دختر او ازدواج كرد. اما همسر او ليلى بنت مسعود و دخترش زينب بود.
عده‌اى نيز او را امّ‌كلثوم معرفى کرده‌اند:
سعید بن منصور : عبد الله بن جعفر بين ليلى دختر مسعود نهشلى كه در زمانى همسر علي بود و بين دخترش امّ‌كلثوم فرزند فاطمه يادگار رسول خدا صلی الله عليه وسلم جمع كرد و هر دو در يك زمان همسران عبد الله بودند.
در جمع بين اين دو روايت عالمان اهل سنت ـ چون مى‌دانسته‌اند اگر زينب را همان امّ‌كلثوم معرفى کنند، دچار مشکل مى‌شوند ـ توجيه شگفت‌آور و صد البته غير قابل قبولى كرده‌اند.
ابن حجر عسقلانى مى‌نويسد:منافاتى بين دو روايت نيست که در يکى زينب و در ديگرى‌ام کلثوم آمده است؛ زيرا عبد الله بن جعفر با هر يك پس از ديگرى ازدواج کرد (نه اينکه در زمان واحد با دو خواهر ازدواج کرده باشد).
بعضی گویند:زینب را طلاق داد و بعد با ام کلثوم ازدواج کرد و بعضی گویند بعد از وفات زینب چنین شد.
جواب:
خود مدعی میبیند که علما در این مورد در عجب هستند و هر کدام نظری دارند ولی با این وجود میخواهد از آب گل آلود ماهی بگیرد و این اختلافات را دلیلی بر نفی ازدواج و نفی موجود بودن ام کلثوم بگیرد!!(بخندید به این هذیان)!
به راحتی میتوانیم اینگونه بگوییم: ما در بالا ثابت کردیم که حضرت فاطمه دختری مشهور به زینب کبری نداشته و فقط یک دختر به نام ام کلثوم از او ثابت است که کنیه او زینب است و علما نیز به خیال اینکه فاطمه دو دختر داشته در بعضی روایات زینب را و در بعضی ام کلثوم نوشته اند و این نیز خود دلیلی است بر اینکه زینب کبری وجود نداشته!!! (به همین راحتی)
و اما حقیقت ماجرا:
1-بسیاری از تذکره نویسان مینویسند که ام کلثوم فقط با حضرت عمر و محمد و عون بن جعفر ازدواج کرده و بس.29
2-عبدالله بن جعفر در حیات حضرت علی با زینب ازدواج کرد و هیچ روایت صحیحی وجود ندارد که او زینب را طلاق داده باشد و بلکه اکثر تذکره نویسان میگویند: او در نکاح عبدالله ابن جعفر بود تا وقتی که وفات کرد.
پس عبدالله بن جعفر به هیچ وجه نمیتوانسته با هر دو خواهر ازدواج کند.
و به امید خدا ،در بحث ام كلثوم پس از عمر با چه كسي ازدواج كرد؟ به صورت مفصل به ازدواجهای حضرت ام کلثوم میپردازیم تا خواننده به حقیقت ماجرا پی ببرد.
ضمناً: در بالا با نقل روایات متعدد ثابت شد که زینب و ام کلثوم هر دو یک نفر نیستند .
     
  ویرایش شده توسط: rostam91   
صفحه  صفحه 45 از 48:  « پیشین  1  ...  44  45  46  47  48  پسین » 
مذهب
مذهب

Fatemeh Zahras Martyrdom | شهادت زهرا: بزرگترین دروغ تاریخ

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA