ارسالها: 24568
#111
Posted: 25 Dec 2017 23:34
عیسی
عیسی مسیح یا عیسی ناصری یا عیسی بن مریم (عبرانی: ישוע [یشوع]، یونانی باستان: Ἰησοῦς [ایسوس]) واعظ یهودی و شخصیت مرکزی در مسیحیت است. مسیحیان اعتقاد دارند که وی پسر خدا است. او در شهر بیتلحم، از شهرهای ایالت ناصره منطقهٔ یهودیه به دنیا آمد. مادر وی مریم به اراده خدا و بدون همسر باردار شد و پسری به دنیا آورد که مسیحیان وی را خداوند در جسم میدانند.
نام عیسی
برای یهودیان عیسی نامی معمولی بودهاست. برخی از اقوام، آن را برای نام خانوادگی انتخاب میکردند و برخی نیز روی فرزندان خود مینهادند و سپس عیسی را در عهد جدید با نام عیسی ناصری میخوانند. (متّی: باب ۲۶، آیهٔ ۷۱)؛ پسر یوسف (لوقا: باب ۴، آیهٔ ۲۲)؛ و عیسی پسر یوسف از ناصر (یوحَنّا: باب ۱، آیهٔ ۴۵) او عیسی پسر یوسف از شهر ناصره است. بههرحال، در مَرقُس: باب ۶، آیهٔ ۳، بهجای پسر یوسف، او را پسر مریم برادران یعقوب و یوشا و یهودا و شمعون مینامد.
عیسی، یسّوع، یوشع، یهوشع و یهوشوع (صیغهٔ کامل) نیز خوانده شدهاست و در زبان عبری همهٔ آنها برابرند. در انجیل، یسّوع مسیح ۵۰ بار، عیسی مسیح ۱۰۰ بار و لفظ مسیح ۳۰۰ بار آمدهاست.
عیسی در زبان عبری بهمعنی «خدا کمک میکند» (بعدها بهمعنی «خدا نجات میدهد») است.
تولد
سال دقیق تولد عیسی از نگاه باستانشناسان مشخص نیست. نظر یوسیبیوس، مورخ قدیمی کلیسا، این است که او ۵۲۰۰ سال پس از خلقت به دنیا آمد. انجیلهای متی و لوقا آن را در زمان هیرودیس، که سال ۴ قبل از میلاد مرد، قرار میدهند. لوقا همچنین عنوان میکند که تولد همزمان با سرشماری یهودیه، سال ۶ میلادی، بودهاست. دانشوران معاصر تولد عیسی را بین ۴ و ۶ قبل از میلاد تخمین میزنند.
مرگ وی در انجیلها در زمان استانداری پیلاتس، ۲۶ تا ۳۶ میلادی، عنوان شدهاست. بر اساس اناجیل متی، مرقس و لوقا، مرگ عیسی پس از عید فصح (یک عید یهودی) اتفاق افتاد. بر اساس انجیل یوحنّا، اعدام عیسی زودتر و در روز آماده شدن برای عید فصح اتفاق افتاد. در اعتقاد بهاییان، عیسی وقت کشتهشدن و عروج سی و سه سال داشتهاست.
منابع اصلی برای بررسی زندگی عیسی چهار انجیل رسمی هستند، هرچند برخی محققان معتقدند که متنهای دیگر چون انجیل توماس نیز به اندازه چهار انجیل سنتی برای ترسیم تاریخی عیسی اهمیت دارند. اکثر پژوهشگران معتقدند که عیسی یک یهودی از ناحیه «جلیل» در شمال فلسطین بود که از او بهعنوان یک معلم و شفابخش یاد میشد. محققان مسیحی اغلب اتفاق نظر دارند که او توسط یحیی غسل تعمید یافته و در اورشلیم تحت فرمان پونتیوس پیلاطس و به جرم آشوبگری علیه امپراتوری روم مصلوب شد. قطع نظر از اندک اتفاق نظرها و نتایج اینچنینی، مطالعات آکادمیک در گاهنگاری وقایع، پیام مرکزی تعلیمات عیسی، طبقه اجتماعی وی یا دلیل مصلوب شدنش تاکنون به نتایج قطعی نرسیدهاند گرچه خیلی از محققان به انجیلها بهعنوان منابع تاریخی با احتیاط نگریستهاند، ولی اکثر محققان منتقد معتقدند حداقل بخشهایی از آنچه در انجیلها در خصوص زندگی عیسی بیان شده صحیح است.
نگاه مسیحیت به عیسی بر پایه اعتقاد به الوهیت عیسی، مسیح بودن او همان گونه که در عهد عتیق پیشگویی شدهاست و زنده شدن او پس از مصلوب شدنش است. مسیحیان غالباً عیسی را پسر خدا میدانند (که معمولاً اینطور تعبیر میشود که او خدای پسر، رکن دوم تثلیث است) که برای رستگاری و آشتی با خدا به روی زمین آمد. آنان همچنین به تولد معجزه وار عیسی از یک باکره، انجام معجزات، عروج به آسمان، و بازگشت مجدد او در آینده باور دارند. در حالی که اعتقاد به تثلیث بهطور گسترده توسط مسیحیان پذیرفته شدهاست، گروه کوچکی، دیدگاههای غیر تثلیثی راجع به الوهیت عیسی دارند
زندگی بر اساس متن انجیلها
چهار انجیل متعارف (متی، مرقس، لوقا و یوحنا) از منابع اصلی برای مطالع زندگینامه عیسی هستند. دیگر بخشهای عهد جدید مانند رساله پولس به احتمال دهههای بعد از انجیل نوشته شدهاست، همچنین او نیز بخشهای کلیدی زندگی وی را به متن کشیدهاست؛ مانند: شام آخر کتاب یکم قرنتیان باب ۱۱ آیات ۲۳تا۲۶. بعضی از فرقههای جدید مسیحی راهکار جدیدی برای آموزش و تعلیم زندگی عیسی دارند که عهد جدید شامل آن نمیشود مانند انجیل توماس، انجیل پتروس و کتابهای انجیل معروف به اناجیل کاذبه است. محققان مختلف نظرات بسیار مختلفی راجع به صحت تاریخی این انجیلها دارند. هر انجیل زندگی عیسی و معنی اش را به نحو متفاوتی از بقیه انجیلها به تصویر میکشد. انجیل یوحنا زندگینامه نبوده بلکه به زندگی عیسی از دید الهیات نگاه کرده و او را کلام(Logos) ازلی خدا و خود خدا و آفرینندهٔ جهان میداند.[ ترکیب این داستانها در یک داستان همانند ساختن یک داستان پنجم بوده که از هرکدام از چهار داستان اصلی متفاوت خواهد بود. بعضی از مدافعان مسیحیت اختلافها و ناسازگاریهایی که ظاهراً بین اناجیل وجود دارد را یک دلیل قاطع برای صحت انجیلها میدانند؛ زیرا به گفته آنها تفاوتها احتمال توطئه و همدستی را از بین برده و شباهتها به مبدأ مشترک آنها گواهی میدهد.
انجیلها (مخصوصاً متی) تولد عیسی، زندگی، مرگ و رستاخیز او را برآورده شدن پیشگوییهای عهد عتیق میداند. از جملهٔ آنها تولد از باکره، گریز به مصر، عمانوئیل و بنده دردکش میباشند
زبان
عیسی مسیح در مکالمات روزمره از زبان آرامی استفاده میکرد. احتمالاً او تا حدودی نیز با زبان یونانی آشنایی داشت؛ ولی آشنایی او با لاتین کمتر محتمل است. در دوران او زبان عبری مخصوص فرهیختگان و متون مقدس بودهاست .
تبارنامه و خانواده
تبارنامهٔ عیسی در متی به صورت سنتی در قالب درخت یسی به تصویر کشیده میشدهاست. یسی پدر داوود پادشاه میباشد.
در دو انجیل متی و لوقا شجرهنامه عیسی آمدهاست. این دو شجرهنامه تفاوتهای اساسی با هم دارند. و جالب این است که هر دو به جای اشاره به تبار مریم مادر مسیح، شجرهنامه یوسف نجار شوهر مریم که مردم او را پدر مسیح میدانستند را بیان کردهاند. هر دو تبارنامه نیاکان عیسی را به داوود پادشاه رسانده و از آنجا آن را به ابراهیم میرسانند. انجیل متی از پسر داوود به نام سلیمان آغاز کرده و از پادشاهان اسرائیل گذشته تا به آخرین پادشاه به نام جکونیاه میرسد (پس از جکونیاه بنی اسرائیل به تبعید در بابل میرود). تبارنامهٔ لوقا طولانیتر از متی بوده و تا آدم ابوالبشر ادامه یافته، افزون بر این نامهای بیشتری هم میان داوود و عیسی میآورد. در لوقا نسب نامهٔ عیسی چنین آمدهاست:
یوسف پسر هالی، پسر متات، پسر لاوی، پسر ملکی، پسر ینا، پسر یوسف، پسر متاتیا، پسر آموس، پسر ناحوم، پسر حسلی، پسر نجی، پسر مات، پسر متاتیا، پسر شمعی، پسر یوسف، پسر یهودا، پسر یوحنا، پسر ریسا، پسر زروبابل، پسر سالتیئیل، پسر نیری، پسر ملکی، پسر ادی، پسر قوسام، پسر ایلمودام، پسر عیر، پسر یوسی، پسر ایلعازر، پسر یوریم، پسر متات، پسر لاوی، پسر شمعون، پسر یهودا، پسر یوسف، پسر یونان، پسر ایلیاقیم، پسر ملیا، پسر مینان، پسر متاتا، پسر ناتان، پسر داوود، پسر یسی، پسر عوبید، پسر بوعز، پسر شلمون، پسر نحشون، پسر عمیناداب، پسر آرام، پسر حصرون، پسر فارص، پسر یهودا، پسر یعقوب، پسر اسحق، پسر ابراهیم، پسر تارح، پسر ناحور، پسر سروج، پسر رعو، پسر فالج، پسر عابر، پسر صالح، پسر قینان، پسر ارفکشاد، پسر سام، پسر نوح، پسر لمک، پسر متوشالح، پسر خنوخ، پسر یارد، پسر مهللئیل پسر قینان، پسر انوش، پسر شیث پسر آدم بود و آدم پیامبر خدا بود.
نویسندگان مسیحی در طول تاریخ نظریههای مختلفی جهت آشتی دو تبارنامه پیشنهاد کردهاند:
کهنترین نظریهٔ موجود در منابعی که به دست ما رسیده مربوط به آفریکانوس (حدود سال ۲۰۰ میلادی) است. در توجیه اینکه چرا متی پدر یوسف را یعقوب قرار داده ولی لوقا آنها را هالی، آفریکانوس پیشنهاد میدهد که یعقوب و هالی برادرانی از یک مادر ولی دو پدر مختلف بودند. یعقوب ازدواج کرده و صاحب یوسف میشود، ولی او فوت میکند و طبق رسم آن زمان برادرش با مادر یوسف ازدواج کرده و پدرخوانده (پدر قانونی) یوسف میشود. بر اساس این نظریه لوقا شجرهنامه را از طریق پدرخوانده (پدر قانونی) یوسف ادامه میدهد ولی متی از طریق پدر طبیعی او.
بر اساس نظریه دیگری که در دوران مدرن مکرر ذکر میشود، بر عکس متی از طریق پدر قانونی شجره نامه را دنبال کرده و لوقا از طرف پدر طبیعی
انیوس (سال ۱۴۹۰ میلادی)، مارتین لوتر، بنگل و برخی از محققین مسیحی پس از آنها این نظر را دنبال کردند که لوقا شجرهنامه مریم را داده ولی متی شجره نامه یوسف را.
ترتولیان و تعداد کمی محقق مسیحی بعدی بر عکس میگویند که لوقا شجره نامه یوسف را داده ولی متی شجره نامه مریم را.
مورخین آکادمیک معاصر عموماً بر این نظر توافق دارند که این شجره نامهها را نمیتوان با هم آشتی داد و آنها را «ساختهای الهیاتی» (theological constructs) در نظر میگیرند. به صورت مشخصتر، بعضی گفتهاند که متی میخواسته تولد عیسی را بهعنوان تولد یک پادشاه مسیحگونه بیان کند و بخاطر همین اجداد او را از طریق خط سلطنتی دنبال کرده و سلیمان را در آنها قرار داده، ولی لوقا اجداد عیسی را از طریق خط کاهنی دنبال کرده و لیوای را در آنها قرار میدهد.
به عقیدهٔ مسلمانان مادرش مریم بود و خداوند همانطور که آدم را بدون پدر و مادر آفرید عیسی را هم بدون پدر و از خاک در رحم مادرش آفرید .
ادامه در پست بعدی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#112
Posted: 25 Dec 2017 23:36
غسل تعمید
تعمید یکی از هفت آیین مقدس (هفتراز) است که کلیساها و مسیحیان آن را برگزار میکنند. این عمل از قواعد مقدس دینی بود که قبل از مسیح رواج داشت و توسط عیسی جزء فرایض قرار داده شد. تعمید عبارت است از یک نوع شستوشوی خاص که بر حسب نوشته قاموس کتاب مقدس، از وظایف کلیساست که باید در مورد پیروان خود انجام دهد؛ ولی، چگونگی این عمل از نظر کاتولیکها و پروتستانها متفاوت است، پروتستانها، آن را وسیله توفیق و سبب وقف در راه خدمت به خدا میدانند، اما کاتولیکها معتقدند که این شستشو، گناه موروثی را از انسان پاک میکند و شیطان را از وی دور میسازد و اگر طفلی بدون تعمید از دنیا برود روح شیطان در وجود او باقی میماند. تعمید برای اموات نیز مسئلهای است که به اعتقاد برخی مسیحیان انجام میشود و گاهی فردی زنده به جای مردهای تعمید داده نشده، تعمید داده میشود.
دیدگاه ادیان مختلف
در اناجیل
طبق متن انجیل متی، مجوسیان از مشرق زمین تولد عیسی را تشخیص داده و از پی آن به اورشلیم رفتند. در انجیل متی چنین آمدهاست: عیسی در زمان زمامداری هیرودیس پادشاه، در بیتلحم یهودیه تولّد یافت. پس از تولّد او مجوسانی از مشرق زمین به اورشلیم آمده پرسیدند: «کجاست آن نوزاد که پادشاه یهود است؟ ما طلوع ستارهٔ او را دیده و برای پرستش او آمدهایم.»سپس به راهنمائی هیرودیس به بیت لحم راهی میشوند و «روانه شدند که ناگاه آن ستارهای که درمشرق دیده بودند، پیش روی ایشان میرفت تا فوق آنجایی که طفل بود رسیده، بایستاد؛ و چون ستاره را دیدند، بینهایت شاد و خوشحال گشتند و به خانه درآمده، طفل را با مادرش مریم یافتند و به روی درافتاده، او را پرستش کردند و ذخایر خود را گشوده، هدایای طلا و کُنْدُر و مُّر به وی گذرانیدند.»
در انجیل یوحنا، عیسی به کلام(لوگوس، λογος) مجسم خدا تعریف شدهاست:
«در ازل کلمه بود. کلمه با خدا بود و کلمه خود خدا بود. از ازل کلمه با خدا بود. همه چیز به وسیلهٔ او هستی یافت و بدون او چیزی آفریده نشد. حیات از او به وجود آمد و آن حیات نور آدمیان بود. نور در تاریکی میتابد و تاریکی هرگز بر آن چیره نشدهاست ... پس کلمه انسان شد و در میان ما ساکن گردید. ما شکوه و جلالش را دیدیم ــ شکوه و جلالی شایستهٔ فرزند یگانهٔ پدر و پر از فیض و راستی.»
مسیح صلیب را حمل میکند/اثر ال گرکو ۱۵۸۰ م
در الاهیات مسیحی
طبق تعالیم مسیحی، مسیح شخصیت دوم تثلیث اقدس و بعد حلولی یا درونباشندهٔ خداست.دکتر مهرداد فاتحی در این باره مینویسد: «این حلول، حلولی است در تاریخ. خدای مسیحیان در عین حال که بینهایت از همهٔ مخلوقات خود برتر و با همهٔ آنها متفاوت است، ولی با آنها بیگانه نیست. بلکه چون ذات او محبت است، عار ندارد به مخلوق خود نزدیک شود وحتی با او یگانه گردد. انجیل بیپروا و کاملاً بر خلاف انتظار انسان اعلام میدارد که خدا در یک شخصیت تاریخی یعنی عیسای ناصری حلول کردهاست. خدا بشریت را به خود گرفته و در سیمای یک انسان به جهان ما قدم گذاشتهاست. مسیحیان به پیروی از انجیل، این بُعد دوم از وجود خدا را که در تاریخ حلول میکند، «پسر» میخوانند.»
او همچنین مینویسد:
خدا در بُعد دوم وجود خود یعنی «پسر» در تاریخ ظاهر شده تا پسران و دختران گمشدهٔ خود را جستجو کند. او برای رستگاری انسان رنج کشیده و بر روی صلیب جان دادهاست.
بر اساس تعالیم مسیحیت و کتاب مقدس، مسیح دارای الوهیت میباشدو با خدای پدر (شخصیت اول تثلیث اقدس) و روح القدس (شخصیت سوم تثلیث اقدس)همذات است.
او کلمه خداوند است و کلمه جسم پوشید در میان انسانها آمد.او تنها نجات دهنده است. عیسی خود در اناجیل میگوید من و خدا یکی هستیم.
در اسلام
به عقیده مسلمانان عیسی از پیامبران اولوالعزم و صاحب شریعت است. نام و داستان وی به کرّات در قرآن و احادیث اسلامی آمدهاست. مسلمانان برای عیسی معجزاتی قائلاند، از جمله سخن گفتن در گهواره در دفاع از مادر و نیز زندهکردن مردگان و شفای بیماران و کوران مادرزاد، و دمیدن حیات در گِلِ بیجان. با این حال قرآن عیسی را فقط بنده و فرستادهٔ خدا میشناسد و هرگونه اعتقاد به تثلیث یا تجسد خدا در عیسی در نزد مسلمانان شرک است. نظر مسلمانان پیرامون مرگ عیسی نیز با آنِ مسیحیان متفاوت است. طبق گفتهٔ قرآن این عیسی نبود که مصلوب شد، بلکه امر بر آنان مشتبه شد. به روایتی خدا صورت عیسی را بر یکی از دشمنان وی (یک یهودای اسخریوطی که به طمع جایزه حاکمان مخفی گاه عیسی را لو داد) افکند و وی به جای عیسی مصلوب شد و در نهایت عیسی به آسمان عروج کرد و از نظرها غایب شد. به اعتقاد مسلمانان شیعه عیسی در آخرالزمان همراه مهدی ظهور خواهد کرد و دجال یا ضد مسیح بر دست عیسی کشته خواهد شد. در تعبیر قرآن در آیه ۱۵۹ از سوره نساء، همه مردمانی که اهل کتاب باشند و دغدغه نجات داشته باشند، پیش از مرگ حتماً به او "عیسی مسیح" ایمان می آوردند و آنگاه روز رستاخیز بر آنها شهادت خواهد داد.
در اسلام، عیسی یکی از پیامبران مهم خدا در نظر گرفته میشود که انجیل را به همراه خود آورده و برای اثبات نبوتش معجزاتی را به نمایش میگذاشت.عیسی همچنین عنوان مسیح دارد ولی از دیدگاه اسلامی این به معنی خداگونه بودن او نیست. اسلام مصلوب شدن و سپس برخاستن او پس از مرگ را انکار کرده و بر این نظر است که او جسماً به آسمان عروج نمودهاست.همچنین مسلمانان نیز مانند مسیحیان باور دارند که عیسی از یک دختر باکره و برگزیدهٔ خداوند به نام مریم به دنیا آمدهاست. مسلمانان به عیسی بهعنوان یک پیامبر الهی (اما نه پسر خدا) باور دارند.
عیسی ناصری از دیدگاه تاریخی
دانشوران از روشهای تاریخپژوهی برای بازسازی زندگانی عیسی بهره بردهاند. در طی دو قرن تصویر عیسی که توسط تاریخنگاران به دست آمده بسیار متفاوت با تصویر مرسومی است که از عیسی در انجیلها بدست میآید. محققان عیسی تاریخی موضوع تحقیق خود را از عیسی مسیح مسیحیان متمایز میسازند. محققین دیگری نیز میگویند که عیسی تنها در صورتی میتواند تغییراتی که شاهد آن هستیم را باعث شده باشد که عیسی ذکر شده در انجیلها صحیح باشد. منبع اولیه در مورد زندگی عیسی مسیح و تعالیم او انجیلها بخصوص انجیل مرقس، متی و لوقا است. به همراه انجیلها، هیچ گواه تاریخی از عیسی، چه در زمان حیاتش و چه تا سی سال پس از مرگش موجود نیست. اکثریت انجیل پژوهشان وجود تاریخی عیسی را قبول دارند. هرچند دیدگاه آنانی که وجود تاریخی عیسی را قبول ندارند نیز طرفدارانی دارد اما این تئوری بحثبرانگیز بوده و نتوانسته بسیاری از دانشوران را متقاعد نماید.
در منابع رومی
این مقاله دارای فهرستی از منابع، پیوندهای بیرونی یا بخش مطالعهٔ بیشتر است، اما به خاطر نداشتن پانویس و یادکردهای درونخطی، منابع آن همچنان مبهم هستند. لطفاً با افزودن یادکردهای دقیق این مقاله را بهبود دهید.
کُرنِلیوس تاسیتوس (حدود ۱۲۵–۵۵ میلادی) در کتاب خود با عنوان «نوشتههای تاریخی» مینویسد:
«هیچیک از تَسَلیات انسانی، هیچیک از هدایای شاهزادگان، و نه هیچ قربانی که میشد به خدایان تقدیم کرد، نتوانست نِرون را از رنج رسوایی ناشی از شایعه دخالت او در آتشسوزی ویرانگر روم تسلی دهد. از اینرو، برای سرکوب این شایعه، او به دروغ افرادی را متهم ساخت که مسیحی خوانده میشدند و به خاطر خطاهای هولناکشان مورد نفرت بودند، و ایشان را با بدیعترین شکنجهها مجازات کرد. کریستوس(مسیح)، بنیانگذار این طریقت، به دست پونتیوس پیلاطُس، فرماندار یهودیه در دورهٔ امپراتوری طیباریوس، اعدام گردیده بود. اما این خرافهٔ مرگبار که برای مدتی سرکوب شده بود، بار دیگر اشاعه یافت، نه تنها در یهودیه که محل آغاز این بدعت، بلکه در شهر روم نیز.»
مارا بن سرافیون فیلسوفی اهل سوریه در سال ۷۰ میلادی و احتمالاً پیرو مکتب رواقی مینویسد:
«چه نفعی عاید آتِنیان شد وقتی سُقراط را به مرگ سپردند؟ مگر نه اینکه قحطی و طاعون بهعنوان مجازاتِ خطایشان بر آنان نازل شد؟ چه نفعی بردند مردان سامون که پیتاگوراس را سوزاندند؟ مگر نه اینکه در یک لحظه شن سرزمینشان را پوشاند؟ چه نفعی عاید یهودیان شد وقتی که پادشاه دانایشان [نیازمند منبع] را به قتل رساندند؟ مگر نه اینکه حکومتشان درست پس از آن از میان رفت؟ خدا به حَقْ انتقام این سه مرد دانا را گرفت: آتِنیان از گرسنگی هلاک شدند؛ شهرِ سامون را دریا پوشاند؛ یهودیان کاشانهشان ویران شد و از سرزمین خود رانده، در دنیا پراکنده شدهاند. اما سُقراط برای همیشه نَمُرد؛ او در تندیس هیرا زندگی میکند. آن پادشاه دانا نیز برای همیشه نَمُرد؛ او در تعالیمی که داد زندگی میکند.»
همچنین فِلهگون، تالوس و سویتونیوس نیز اشاراتی به عیسی داشتهاند.
در منابع یهودی
در تَلْمود بابِلی چنین میخوانیم:
«چنین تعلیم داده شدهاست: در شب عید فِصَح، یَشوع (تلفظ عبری نام عیسی) را به دار آویختند؛ و یک منادی برای مدت چهل روز در مقابل او میرفت و میگفت:
[۶۴] «او قرار است سنگسار شود، زیرا مرتکب جادوگری شده، اسرائیل را گمراه کردهاست. اگر کسی چیزی دارد که در دفاع از او بگوید، بیاید و شهادت خود را ارائه دهد.» اما چون چیزی به نفع او یافت نشد، او را در شب عید فِصَح به دار آویختند.» تلمود ذکر میکند که یشوع ناصری به دلیل جادوگری در دنیای پس از این در مدفوع داغ سوزانده میشود.
گفته یوسفوس مورخ یهودی قرن یک:
«در این زمان، شخصی بود به نام عیسی. او انسانی بود دانا، «اگر درست باشد که او را انسان بنامیم»، چرا که او انجامدهندهٔ کارهای شگفتانگیز بود، معلم افرادی که حقیقت را با خرسندی میپذیرند. او بسیاری از یهودیان و غیریهودیان را به سوی خود جذب نمود. او مسیحای موعود بود؛ و وقتی پیلاطُس، به خواست رؤسا و بزرگان ما، او را محکوم به صلیب نمود، آنانی که او را از ابتدا دوست میداشتند، ترکش نگفتند. زیرا او در روز سوم خود را بر ایشان زنده ظاهر ساخت، همانطور که انبیای خدا این را وعده داده، هزار چیز شگفتانگیز دیگر را در مورد او پیشگویی کرده بودند و طایفهٔ مسیحیان که نام آنها را از او گرفتهاند، تا به امروز از میان نرفتهاند.»
محققین پیرامون این مطالب اتفاق نظر ندارند. چرا که یوسفوس مورخی یهودی بوده و نه مسیحی و نکاتی دربارهٔ عیسی گفته که از یکی یهودی دیندار بعید است. به نظر میرسد بخشهایی از این نوشته که به قیام مسیح اشاره میکنند، بعدها توسط مسیحیان به پاراگراف فوق اضافه شدهاند. با این حال اگر این عبارات را از متن حذف کنیم، از نوشتهٔ یوسِفوس کاملاً آشکار است که او عیسی را یک مرد دانا میدانسته که معجزه میکرده و تعالیم عمیقی میدادهاست.
کریسمس
زادروز تولد عیسی مسیح و آغاز سال میلادی میباشد که بدان روز کریسمس گویند یعنی نخستین روز سال یکم میلادی، که بعدها به اعتقاد پیروان کلیسای ارتدوکس پنج یا شش روز به جلو کشیده شد یعنی «روز ششم یا هفتم ژانویه نخستین سال میلادی» که این به اعتقاد مسیحیان ارتدوکس در روسیه، اوکراین، سرزمین مقدس و دیگر مکانهای ارتدوکس نشین که این روز برای آنان روز کریسمس میباشد، ولی به اعتقاد پیروان کلیسای کاتولیک پنج روز به عقب کشیده شد یعنی «روز ۲۵ دسامبر» که پنج روز قبل از نخستین سال میلادی میشود، زادروز میلاد عیسی مسیح و روز کریسمس برای کاتولیکهای جهان شناخته شد و جشن میگیرند.
پــایــان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#113
Posted: 30 Dec 2017 19:04
یحیی ( تعمیددهنده )
یحیی بن زکریّا یا یوحنا معمدان (به عبرانی: יוחנן [یحنان]، به یونانی باستان: Ἰωάννης [یوآنس]، به انگلیسی: John) از کسانی است که مسیحیان، مسلمانان، صابئین مندایی معتقد به پیغمبری او هستند. از او با صفت تعمیددهنده یاد میشود.
یحیی، فرزند زکریا، واعظ و تارک دنیای یهودی نخستین قرن میلادی بود که مسیحیان، مسلمانان، صابئین مندایی معتقد به پیغمبری او هستند. نام یحیی تعمیددهنده، در قرآن، انجیل ، انجیلهای غنوصی ذکر گشتهاست. بر اساس انجیل لوقا، یحیی خویشاوند عیسی بود. مسیحیان، یحیی را پیشرو و بشارت دهنده ظهور مسیح میدانند. صابئین مندایی از او با نام ایحیجاجهانه یاد میکنند. با شناسایی اسنیها در قرن اخیر، بسیاری از محققین، یحیی را از این گروه دانستهاند.
تولد
انجیل لوقا تنها انجیلی است که به شرح زادهشدن یحیی میپردازد. بر اساس روایت لوقا، یحیی تعمیددهنده، فرزند زکریا و الیصابات است. الیصابات نازا بود و نمیتوانست فرزندی برای زکریّا بیاورد. وقتی نوبت زکریا بود تا در معبد اورشلیم بخور دهد، از خداوند خواست تا وارثی صالح به وی عطا کند. جبرئیل بر وی نازل شد و به او بشارت داد که از او و زوجهاش الیصابات فرزندی پدید خواهد آمد که نام او «یحیی» است. زکریّا از کلام فرشته متعجب شد، زیرا با توجه به کهولت سن خودش و الیصابات این مسئله را غیرممکن میدید. اما فرشته گفت که «این برای پروردگار تو آسان است». زکریّا به نشانه این بشارت تا سه روز نمیتوانست سخن بگوید؛ و نهایتاً پس از سه روز هنگامی که نام فرزند را از او پرسیدند-الیصابات، قصد کرد او را به نام پدرش زکریّا نام نهد-زکریّا تختهای خواست و اسم یحیی را (که در آن زمان اسمی بیسابقه و کاملاً جدید بود) بر آن نوشت و در همان لحظه دوباره قدرت تکلم خود را بازیافت.
بر اساس این انجیل، زکریّا از فرزندان ابیّا و زوجهاش الیصابات از نسل هارون بود. الیصابات دختر عموی مریم بود و شش ماه زودتر از مریم، به یحیی حامله شد. بر اساس انجیل لوقا، مریم هنگامی که به عیسی حامله گشته بود، نزد الیصابات رفت و الیصابات گفت: «از آن لحظهای که آمدی جنین در شکم من به حرکت درآمد». روایت قرآنی ولادت یحیی تفاوت چندانی با روایت انجیل ندارد، جز این که قرآن اسمی از الیصابات زوجه زکریا نمیبرد.
پرورش یحیی
در انجیل رشد یافتن و پرورش یحیی مورد توجّه قرار نمیگیرد. بر اساس قرآن، یحیی از کودکی شایستگی تحویل گرفتن امانت پیغامبری را به دست آورد و تورات با قوت نبوت فراگرفت. بنا به قرآن، یحیی بر اساس کتاب تورات قضاوت میکرد و به تبلیغ دین میپرداخت تا جایی که در میان بنی اسرائیل مشهور شد که تنها کسی که به احکام تورات آگاهی تمام دارد، یحیی است. قرآن اشاره میکند که او نسبت به والدین خود مهربان بود و نیکی میکرد، از این آیه ی قرآن میتوان استنباط نمود که یحیی در دامان زکریّا و مادرش رشد کردهاست.
تعمید
نقشی از تعمید عیسی به دست یحیی در رود اردن.
مشهور است که یحیی در حوالی رود اردن، غسل تعمید میداد و موعظه میکرد و حتی بنا به انجیل، عیسی مسیح را نیز غسل تعمید داد.
در انجیل لوقا باب سوم آیه ۴ چنین آمدهاست: «کلام خدا در بیابان به یحیی نازل شده، پسر زکریا. و آمده همگی مرز و بوم رود اردن را برای آمرزش گناهان به غسل توبه ندا میکرد. چنانچه در کتاب «اشعیا» ی نبی آمدهاست که میگفت {در بیابان آواز فریاد کنندهای است که راه خداوند را آماده سازید و طرق او را مستقیم سازید و هر گودی انباشته و هر کوه و تلّی پست گردد و کجیها راست و دشواریها هموار خواهد شد تا تمام بشر نجات خدا را در گذر ببیند}. و طوایفی را که برای غسل تعمیدش بیرون میرفتند میگفت: «ای افعی زادگان، چه کسی به شما راه را نشان داد تا از غضب آینده بگریزید؟ پس ثمراتی که شایسته توبهست بیاورید و در دل خود نگویید که «ما فرزندان ابراهیم هستیم»، زیرا به شما میگویم که خدا قادر است از این سنگها برای ابراهیم فرزندانی برخیزاند.
اکنون تبر بر بیخ درختان گذاشته شدهاست و هر درختی که میوهٔ نیکو نیارد بریده و به آتش افکنده خواهد شد. طوائف از او پرسیدند و گفتند که ما چه باید کنیم؟
آنها را جواب داده گفت: «هر کس که دو جامه دارد یکی را بدهد به آنکه ندارد، و آنکه نان زیاده دارد باید قسمت کند». و باجگیران به سبب غسل تعمید بر او آمده میگفتند: «ای استاد ما چه کنیم؟»
ایشان را گفت: «بیش از آنچه بر شما مقرر است طلب مکنید». سپاهیانش نیز پرسیدند که ما چه کنیم و ایشان را گفت که هیچکس را جبر ننمایید و بر کسی افتراء ننموده و به مواجب خود قانع باشید.
بشارت یحیی
در انجیل لوقا باب سوم آیهٔ ۱۶ آمدهاست: «و مردم مترصد میبودند و هر یک در دل خویش تصور میکرد که آیا این مسیح است؟
یحیی همگی را گفت: «بدانید که من شما را به آب غسل میدهم. امّا کسی خواهد آمد که از من قویتر است و او شما را به روحالقدس و آتش غسل خواهد داد و من حتی شایستگی ندارم که خم شده بند نعلینش را بگشایم؛ که طبقش در دست اوست و خرمن خود را خوب پاک نموده گندم را در انبار خود جمع خواهد نمود و کاه را در آتشی که خاموشی نپذیرد خواهد سوزانید.»
در انجیل یوحنا باب اول آیه ۷ آمدهاست: «یکی از جانب خدا آمد و اسمش یحیی بود. او برای شهادت آمد تا بر نور شهادت دهد تا همه به واسطه او ایمان آرند. او خود روشنایی نبود بلکه آمده بود تا بر روشنایی شهادت دهد؛ و روشنایی حقیقی آن است که جهان از او منور میگردد»
در انجیل یوحنا آیهٔ ۱۵ بر گواهی و بشارت یحیی تأکید شدهاست: «و یحیی در حق او گواهی داد و به آواز بلند گفت کسی است و من او را ذکر کردم و او پس از من میآید و پیش از من است زیرا که از آن پیش بود. موسی آیین قرار داد اما نعمت و راستی از عیسی رسیدهاست و او مسیح است»
هم چنین در انجیل یوحنا آیه ۳۰ آمدهاست که یحیی، عیسی را ملاقات میکند: «عیسی به طرف خود میآمد گفت اینک برهٔ خدا که عصیان از خلق خدا برگرداند. این آن است که حق او گفتم پس از من است ازیرا که پیش از من بودهاست و من خود او را نشناختم؛ و یحیی شهادت داد که من روح را دیدم که از آسمان پایین میآمد و مانند کبوتر بر او مینشست و من او را نشناخته بودم لیکن آن کس که مرا فرستادهاست که به آب غسل دهم، مرا گفت که هر کس را که ببینی روح بر وی نازل میشود و بر او مینشیند، خود اوست که به روح القدس غسل خواهد داد.»
یحیی در زندان
هیرودیس در آن زمان بر ربع جلیل در فلسطین پادشاهی داشت. او قصد داشت دختر برادر خود فیلیپ، به اسم هیرودیا را به عقد خود در بیاورد. یحیی فتوا داد که این ازدواج در شریعت موسی حرام است. پس از این فتوا، هیرودیس، یحیی را زندانی کرد. بنا به روایت متی، وقتی یحیی در زندان بود، «برای عیسی پیام فرستاد که آیا تو آن مسیح وعده داده شده هستی، یا باز باید منتظر دیگری باشیم. عیسی جواب داد که یحیی را از آنچه دیدهاید و شنیدهاید خبر دهید که کران شنوایانند و کوران بینایانند و لنگان خرامان میگردند» بنا به روایت انجیل، یحیی به اشارت هیرودیا و به فرمان هیرودیس به قتل رسید. کاهنان یهود از جدیترین مخالفان یحیی و تعالیمش بودند.
رستاخیز
برخی روایات اسلامی شیعه اذعان میکنند که در زمان قیام مهدی و بازگشت عیسی مسیح، یحیی نبی نیز همراه وی رجعت خواهد کرد.
کتاب یحیی
مقبره یحیی، مسجد جامع اموی، دمشق.
یحیی پیامبر دینی مندائیان میباشد و کتابی بنام تعلیمات یحیی نزد مندائیان موجود است که آن را منسوب به یحیای تعمید دهنده میدانند.
یحیی در انجیل
در انجیل آیاتی هست که به نظر میرسد از بازگشت روح الیاس در کالبد یحیی سخن گفته شدهاست. برخی از آنها از این قرار است:
متی ۱۳–۱۰: ۱۷
شاگردانش پرسیدند: «چرا روحانیان یهود با اصرار میگویند که قبل از ظهور مسیح، الیاس نبی باید دوباره ظهور کند؟»
عیسی جواب داد: «حق با آنهاست. الیاس باید بیاید و کارها را روبراه کند. در واقع او آمدهاست ولی کسی او را نشناخت و با او بدرفتاری کردند. حتی من نیز که مسیح هستم، از دست آنها آزار خواهم دید.»
آنگاه شاگردانش فهمیدند که عیسی دربارهٔ یحیای تعمید دهنده سخن میگوید.
متی ۱۱:۱۴
اگر اینها را قبول دارید باید بدانید که یحیی همان الیاس موعود است.
یحیی در قرآن
نام یحیی ۵ بار در قرآن آمدهاست. داستان تولد یحیی بدین گونه در سوره مریم آمدهاست:
[این] یادی از رحمت پروردگار تو [درباره] بندهاش زکریاست. آن گاه که [زکریا] پروردگارش را آهسته ندا کرد.گفت: «پروردگارا، من استخوانم سست گردیده و [موی] سرم از پیری سپید گشته، و- ای پروردگار من- هرگز در دعای تو ناامید نبودهام.» و من پس از خویشتن از بستگانم بیمناکم و زنم نازاست، پس از جانب خود ولیّ [و جانشینی] به من ببخش، که از من ارث برد و از خاندان یعقوب [نیز] ارث برد، و او را- ای پروردگار من- پسندیده گردان. ای زکریا، ما تو را به پسری- که نامش یحیی است- مژده میدهیم، که قبلًا همنامی برای او قرار ندادهایم.گفت: «پروردگارا، چگونه مرا پسری خواهد بود و حال آنکه زنم نازاست و من از سالخوردگی ناتوان شدهام؟» [فرشته] گفت: «[فرمان] چنین است. پروردگار تو گفته که این [کار] بر من آسان است، و تو را در حالی که چیزی نبودی قبلًا آفریدهام.» گفت: «پروردگارا، نشانهای برای من قرار ده» فرمود: «نشانه تو این است که سه شبانه [روز] با اینکه سالمی با مردم سخن نمیگویی.» پس، از محراب بر قوم خویش درآمد و ایشان را آگاه گردانید که روز و شب به نیایش بپردازید.ای یحیی، کتاب [خدا] را به جد و جهد بگیر، و از کودکی به او نبوّت دادیم. و [نیز] از جانب خود، مهربانی و پاکی [به او دادیم] و تقواپیشه بود. و با پدر و مادر خود نیک رفتار بود و زورگویی نافرمان نبود. و درود بر او، روزی که زاده شد و روزی که میمیرد و روزی که زنده برانگیخته میشود.
همچنین در مورد بشارت دهنده بودن یحیی به کلمه الهی عیسی مسیح در سوره آل عمران چنین آمدهاست:
آنجا [بود که] زکریا پروردگارش را خواند [و] گفت: «پروردگارا، از جانب خود، فرزندی پاک و پسندیده به من عطا کن، که تو شنونده دعایی.» پس در حالی که وی ایستاده [و] در محراب [خود] دعا میکرد، فرشتگان، او را ندا دردادند که: خداوند تو را به [ولادت] یحیی- که تصدیق کننده [حقانیت] کلمة اللَّه [عیسی] است، و بزرگوار و خویشتندار [پرهیزنده از زنان] و پیامبری از شایستگان است- مژده میدهد.
نام یحیی در سورههای آل عمران، انعام، مریم و انبیا، مجموعاً ۵ بار آمدهاست. او یکی از پیامبران بزرگ الهی است و از جمله امتیاز این پیامبر، این است که در کودکی به مقام نبوّت رسید.
یحیی در سوره آل عمران به «حَصور» توصیف شدهاست. حَصور از حصر به معنی کسی است که از جهتی در محاصره است و طبق روایات به معنی خوداری کننده از ازدواج است. حَصور کسی است که غریزهها و هوسهای دنیایی را ترک گفتهاست (مرحله عالی زهد).
یحیی، پسر خاله عیسی میباشد[نیازمند منبع] و کتاب تورات موسی کتاب یحیی میباشد و پیروان یحیی صابئین یکتاپرست هستند.
صفات و ویژگیهای مشترک یحیی و عیسی عبارت است از:زهد فوقالعاده، ترک ازدواج، تولد اعجاز آمیز، نسب بسیار نزدیک.
خداوند در آیات ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ و ۱۵ سوره مریم در مورد یحیی میفرماید:
یا یحیی خُذِ الکتابَ بقوّة؛ ای یحیی، کتاب [تورات] را با قوّت و قدرت بگیر.
وآتیناه الحُکمَ صبیا؛ ما فرمان نبوّت و عقل و هوش و درایت را در کودکی به او دادیم.
و حناناً من لَدُنا و زکاة؛ با لطف خاص خود به او رحمت و مهربانی و پاکی و پارسایی دادیم.
وکانَ تَقیا؛ او پرهیزگار بود.
وَبراً بوالدیهِ؛ او را نسبت به پدر و مادرش خوشرفتار و نیکوکار و پر محبّت قرار دادیم.
وَلَمْ یکنْ جباراً عصیاً؛ او مردی ستمگر و معصیتکار و آلوده به گناه نبود.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#114
Posted: 30 Dec 2017 19:05
داوود
داود (عبری: דָּוִד داوید به معنی محبوب) دومین پادشاه اسرائیل به روایت عهد عتیق بود. در این کتاب پادشاهی برحق اما نه بیاشتباه، جنگجویی متبحر و نوازنده و شاعری بزرگ معرفی میشود. تعدادی از ترانههای منسوب به وی در کتاب مزامیر یا زبور جمعآوری شدهاست.
داود، پسر یسی از فرزندان یهودا و از طایفهٔ بنیاسرائیل بود که در بیتلحم زاده شد. طبق گفتهی کتاب تواریخ یهود، داود شش پسر به نامهای آدونیا ، اَبشِلوم، آمنون، دانیال، شِفاتیا و ایتریم داشت که هرکدام از یکی از همسرهای داوود بدنیا آمدند. ولی از دختری به نام باتشیبا که آفریقایی تبار و زیباچهره بود، چهار پسر دیگر به نامهای سلیمان، ناتان، شُباب و شاموآ داشت که درمجموع تعداد آنها به 10 عدد میرسد. فرزندان دختر او در این مقوله محاسبه نشدهاند. داود در سال ۱۲۵۰ پیش از میلاد، توانست اورشلیم را از دست کنعانیان آزاد کند و آن را «پایتخت اسرائیل» خواند. به روایت عهد عتیق، داود، تابوت عهد را که حامل ده فرمان و ردای موسی و نسخه اصلی تورات بود به اورشلیم آورد و آن را در معبدی جدید نصب کرد
داود چهل سال در یهودیه فرمان راند و در ۷۱ سالگی در اورشلیم درگذشت. جسد داود را بر کوه صهیون دفن کردند.
داود پس از کشتن غول جالوت، اثر کلود وینیون، ۱۶۲۰ میلادی، در موزه هنر بلانتون در تگزاس
سلیمان، فرزند داود، با ادامه کاری که پدرش آغاز کرده بود، شهر را گسترش داده و معبد مقدس یا هیکل سلیمان را که امروزه معبد اول خوانده میشود در شهر اورشلیم بنا کرد
ساموئل داوود را مسح میکند.
داستان داود به روایت عهد عتیق
مسح شدن داوود
قوم اسرائیل ابتدا دارای پادشاه مشخصی نبود و مسائل آن توسط گروهی از افراد به نام قاضیان حل میشد. بعد از اینکه اسرائیلیها از خداوند درخواست پادشاهی نمودند، او طالوت را به عنوان اولین پادشاه اسرائیل برگزید. با اینکه طالوت در ابتدا موفق بود ولیکن به دلیل کارهای او برکت از او دور شد و خداوند او را رد کرد. خداوند به طالوت میگوید که پادشاهی را از او گرفته و به فردی بهتر از او خواهد داد. کتاب مقدس میگوید که در این زمان ساموئل به دنبال فردی از بین فرزندان یسی برای جایگزینی طالوت بود. ساموئل هفت پسر یسی را دید ولیکن به او گفت که خداوند هیچیک از آنان را انتخاب نکرده است. ساموئل به یسی میگوید که آیا او پسر دیگری دارد و او پاسخ میدهد که کوچکترین پسر او مانده است. یسی داوود را به نزد ساموئل میاورد و در این هنگام خدا به ساموئل میگوید که «برخیز و او را مسح کن. او آن فرد است» ساموئل روغن مقدس مسح را میگیرد و داوود را مسح میکند.
در دربار طالوت
به دلیل کارهای نادرست طالوت توسط یک روح شیطانی مورد آزار قرار میگیرد و مشاوران او به او پیشنهاد میکنند که داوود را به نزد خود بیاورد که او جنگجوی شجاع و نوازندهای چیرهدست است. داوود به نزد طالوت میرود و شروع به نواختن ساز خود میکند و روح شیطانی از نزد طالوت دور میشود.
داوود و جالوت
مردان اسرائیل در زمان طالوت با فلسطین وارد جنگ شدند. داوود شنید که قهرمان فلسطین جالوت مردان اسرائیل را به مبارزه تن به تن دعوت کرده است. جالوت در برابر چادر اسرائیلیها شروع به بیاحترامی به طالوت و قوم اسرائیل نمود. داوود به طالوت گفت که او حاضر به مبارزه با جالوت است. داوود پنج سنگ برداشت و جالوت را در سر به وسیله سنگ هدف قرار داد. جالوت به زمین افتاد و داوود به وسیله شمشیر او سر او را برید. فلسطینیها با مشاهده شکست خوردن قهرمانشان از ترس فرار کردند.
داوود و یوناتان
طالوت داوود را فرمانده ارتش خود کرد و دختر خود میشال را به شرطی که داوود او را از نقشه طالوت خبردار کند به او میدهد و داوود به بیابان فرار کرده و قهرمان مردم میشود. پادشاه فلسطین اشیش شهری را به او میدهد ولیکن وقتی اشیش قصد حمله به طالوت را دارد داوود از جنگ خود را معاف میکند.
اورشلیم و عهد خدا با داوود
داوود اورشلیم را تسخیر کرده و آن را پایتخت خود میکند. داوود تابوت عهد را به اورشلیم میاورد و تصمیم دارد که برای خداوند معبدی بسازد؛ ولیکن ناتان پیامبر اسرائیل به داوود میگوید که معبد توسط پسر او سلیمان ساخته خواهد شد. ناتان به داوود میگوید که خداوند با او عهد بسته است و اهل بیت او را برکت خواهد داد «تخت پادشاهی تو برای همیشه باقی خواهد ماند» داوود تمامی دشمنان اسرائیل را شکست میدهد.
بثشبع و اوریای حتی
داوود با همسرِ اوریای حتی، بثشبع همبستر میشود. بثشبع در اثر این اتفاق باردار میشود. داوود به دنبال اوریا که در این زمان به همراه ارتش اسرائیل مشغول جنگ است میفرستد تا با بثشبع بخوابد تا هویت کودک معلوم نشود؛ ولیکن اوریا میگوید که اکنون زمان این کار نیست. داوود به اطرافیان خود دستور میدهد که مطمئن شوند که اوریا در جنگ کشته خواهد شد تا او بتواند با بث شبع ازدواج کند. پیآمدِ اینکارِ داوود، ناتانِ پیامبر به داوود میگوید که این کارِ او باعث خشم خداوند نسبت به او شده است و اینکار باعث میشود که اول شمشیر از اهل بیت او دور نشود. دوم خداوند یکی از زنان او را گرفته و به فرد دیگری خواهد داد و همه خواهند دانست که آن فرد با همسر قبلی او خوابیده است. سوم یکی از پسران او خواهد مرد. داوود توبه کرده و از خدا درخواستِ بخشش میکند ولیکن پسر او میمیرد.
البته این مطلب در کتاب تورات تحریف شده اینگونه نقل شده ولی درادیان دیگر گفته شده که داوود هرگز با چنین زنی همبستر نشده وسلیمان پیامبر خداوند هرگز زنا زاده نیست و پسر واقعی داوود است.
پسر داوود ابسالوم شورش میکند
پسر داوود ابسالوم شورش کرده و داوود به اورشلیم فرار میکند. ابسالوم در جنگ با داوود شکست خورده و کشته میشود و یکی از فرماندهان داوود سر او را از تن جدا میکند. وقتی داوود متوجه میشود گریه کرده و در عزای پسر خود مینشیند.
مرگ داوود
بعد از اینکه داوود به سن کهنسالی رسید سلیمان پسر بث شبع به پشتیبانی ناتان پیامبر به پادشاهی رسید. داوود وصیت خود را به سلیمان میکند و از او میخواهد که دشمنان او را نابود کند. داوود در کوه صهیون دفن میشود.
خانوادهٔ داود
در برخی روایات اسلامی داود را نه از نسل یهودا بلکه از نسل لاوی دانستهاند.
در مسیحیت
در مسیحیت ایده مشیحا بسیار مهم است. این ایده مرتبط با پادشاهی زمینی است که توسط خداوند مسح شده است. در اناجیل معمولاً از عیسی به عنوان پسر داوود یاد میشود. از این رو در مسیحیت عیسی وارث تخت داوود دانسته میشود و زندگی آن دو شبیه هم است.
در اسلام
داوود در قرآن پیامبر و خلیفه خدا در زمین نامیده شدهاست. واژه داود که در زبان عبری «داوید» تلفظ میشود، به معنای «محبوب» بوده و نام یکی از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل میباشد، او اولین پیامبری است که دارای کتاب آسمانی به نام «زبور» بوده و از ذریه اسحاق فرزند ابراهیم و همعصر با «اشموئیل» میباشد و از جمله انبیایی است که دارای حکومت و منصب قضاوت بوده و زبان پرندگان را میدانسته است. داوود در سرزمینی بین مصر و شام دیده به جهان گشود، او از نوادههای یعقوب است و به نُه واسطه به یکی از فرزندان یعقوب میرسد، پدرش «ایشا» نام داشت. او صد سال عمر کرد، که چهل سال از آن را حکومت نمود. حضرت داود در روایات اسلامی فرزند «ایشا بن لاوی بن یعقوب است. ایشا، ده پسر داشت که داود از همه کوچکتر بود و به شغل شبانی اشتغال داشت. اما داود دارای نوزده فرزند بود که از میان آنها سلیمان جانشین او شد. چون در قرآن هیچ کار نادرستی به داوود نسبت داده نشده است مسلمانان داستان بث شبع و زنای داوود را نفی میکنند.
داستان داود در قرآن این گونه است که در سوره بقره میگوید :چون طالوت با لشکریان [خود] بیرون شد گفت خداوند شما را به وسیله رودخانه هایی خواهد آزمود پس هر کس از آن بنوشد از [پیروان] من نیست و هر کس از آن نخورد قطعاً او از [پیروان] من است مگر کسی که با دستش کفی برگیرد پس [همگی] جز اندکی از آنها از آن نوشیدند و هنگامی که [طالوت ] با کسانی که همراه وی ایمان آورده بودند از آن [نهر] گذشتند گفتند امروز ما را یارای [مقابله با] جالوت و سپاهیانش نیست کسانی که به دیدار خداوند یقین داشتند گفتند بسا گروهی اندک که بر گروهی بسیار به اذن خدا پیروز شدند و خداوند با شکیبایان است؛ و هنگامی که با جالوت و سپاهیانش روبرو شدند گفتند پروردگارا بر [دلهای] ما شکیبایی فرو ریز و گامهای ما را استوار دار و ما را بر گروه کافران پیروز فرمای. پس آنان را به اذن خدا شکست دادند و داوود جالوت را کشت و خداوند به او پادشاهی و حکمت ارزانی داشت و از آنچه میخواست به او آموخت و اگر خداوند برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نمیکرد قطعاً زمین تباه میگردید ولی خداوند نسبت به جهانیان تفضل دارد. در جای دیگر به قضاوتهای عادلانه داود میپردازد:و داوود و سلیمان را [یاد کن] هنگامی که دربارهٔ آن کشتزار که گوسفندان مردم شب هنگام در آن چریده بودند داوری میکردند و [ما] شاهد داوری آنان بودیم. پس آن [داوری] را به سلیمان فهماندیم و به هر یک [از آن دو] حکمت و دانش عطا کردیم و کوهها را با داوود و پرندگان به نیایش واداشتیم و ما کننده [این کار] بودیم.
داستانی از داود در قرآن
در برابر آنچه میگویند شکیبا باش، و به خاطر بیاور بنده ما داوود صاحب قدرت را، که او بسیار توبهکننده بود! ما کوهها را مسخر او ساختیم که هر شامگاه و صبحگاه با او تسبیح میگفتند! پرندگان را نیز دسته جمعی مسخر او کردیم (تا همراه او تسبیح خدا گویند);و همه اینها بازگشتکننده به سوی او بودند! و حکومت او را استحکام بخشیدیم، (هم) دانش به او دادیم و (هم) داوری عادلانه! آیا داستان شاکیان هنگامی که از محراب (داوود) بالا رفتند به تو رسیده است؟! در آن هنگام که (بیمقدمه) بر او وارد شدند و او از دیدن آنها وحشت کرد؛ گفتند: «نترس، دو نفر شاکی هستیم که یکی از ما بر دیگری ستم کرده؛ اکنون در میان ما بحق داوری کن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدایت کن! این برادر من است؛ و او نود و نه میش دارد و من یکی بیش ندارم اما او اصرار میکند که: این یکی را هم به من واگذار؛ و در سخن بر من غلبه کرده است!» (داوود) گفت: «مسلماً او با درخواست یک میش تو برای افزودن آن به میشهایش، بر تو ستم نموده؛ و بسیاری از شریکان (و دوستان) به یکدیگر ستم میکنند، مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند؛ اما عده آنان کم است!» داوود دانست که ما او را (با این ماجرا) آزمودهایم، از این رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه کرد. ما این عمل را بر او بخشیدیم؛ و او نزد ما دارای مقامی والا و سرانجامی نیکوست! ای داوود! ما تو را خلیفه و (نماینده خود) در زمین قرار دادیم؛ پس در میان مردم بحق داوری کن، و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد؛ کسانی که از راه خدا گمراه شوند، عذاب شدیدی بخاطر فراموش کردن روز حساب دارند!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#115
Posted: 6 Jan 2018 21:07
یأجوج و مأجوج
یَأجوج و مَأجوج یا گاگ و مگاگ (در عبری: גּוֹג וּמָגוֹג انگلیسی: Gog and Magog) نامهایی در متون فرجامشناسی ادیانِ یهودیت، مسیحیت و اسلام است، که درقرآن و تورات از آنها ذکر به عمل آمده است. آنها گاه دو شخص، گاه مردمِ دو منطقه، و گاه خود، دو منطقه جغرافیایی اند. در قرآن و در عهد عتیق کتاب حزقیال نبی در حوادث آخرالزمان از آنها نام برده شده است.
نامگذاری
ریشه اصلی این واژه مشخص نیست. حرف م در ابتدای مگاگ ممکن است به معنی از باشد. از این رو ممکن است که مگاگ به معنی از گاگ باشد. یأجوج و مأجوج عربی شده یاهونگ و ماهونگ است (به روایت از استاد محمدهادی یوسفی غروی)
عهد عتیق
کتاب پیدایش
اولین اشاره به گاگ و مگاگ در کتاب پیدایش و جدول ملتها است. در این قسمت نام ۷۰ بازمانده نوح که در تمامی دنیا پراکنده شدند آمده است. نوح سه پسر به نامهای سام، حام و یافث داشت. مگاگ فرزند دوم یافث است.
اینان فرزندان دودمان نوح اند: سام و حام و یافث که پس از طوفان برای هر یک فرزندانی شد، فرزندان یافث عبارت بودند از جومر و مگاگ و مادای و باوان و نوبال و ماشک و نبراس. - کتاب پیدایش، فصل ۱۰
کتاب حزقیال
نام گاگ و مگاگ مجدداً در کتاب حزقیال تکرار شده است؛ ولیکن در اینجا مگاگ یک محل جغرافیایی و نه یک فرد است.
ای فرزند آدم روی خود متوجه جوج سرزمین ماجوج رئیس روش مشک و توبال، کن، و پیشگویی خود را اعلام بدار و بگو: ای گاگ رئیس روش مشک و توبال، علیه تو برخاستم. - کتاب حزقیال فصل ۳۸
در کتاب حزقیال همراهان گاگ، مشک و توبال، پارس، کوش و پوت هستند. مشک و توبال و گومر و بث توگارما مردمان واقعی سرزمین ترکیه در آن زمان بودند. کوش معمولاً به سودان تصور میشود ولی گاهی گفته میشود که کوش دیگری در سرزمین پارس نیز وجود داشته است. پوت معمولاً به سومالی تصور میشود. پارس هم به معنی سرزمین ایران امروزی است. گاگ شکست خورده و در نهایت در دره هامون-گاگ در اسراییل دفن میشود.
مکاشفه یوحنا[ویرایش]
نویسنده مکاشفه یوحنا مینویسد که چگونه او در رؤیا شیطان را به همراه گاگ و مگاگ میبیند که تمامی ملتهای چهار گوشه زمین را تحت کنترل دارد.
وقتی هزار سال تمام شد شیطان از زندان خود آزاد خواهد شد و تمامی ملتهای چهارگوشه دنیا را فریب خواهد داد گاگ و مگاگ و آنها را برای جنگ آماده خواهد کرد. تعداد آنان مانند شن در ساحل دریا خواهد بود. - مکاشفه یوحنا ۲۰:۷–۱۰
در مکاشفه یوحنا گاگ و مگاگ دارای موقعیت جغرافیایی خاصی نیستند بلکه ملتهای دنیا هستند به صورت یک مجموعه به جنگ با مسیح میپردازند.
مجسمه گاگ و مگاگ در ملبورن استرالیا
قرآن
در قرآن در دو سوره از یاجوج و ماجوج سخن به میان آمدهاست، اول در سوره کهف آیات ۹۳ تا ۹۸، و دیگربار در سوره انبیاء آیهٔ ۹۶. در سوره کهف داستان فردی درستکار به نام ذوالقرنین مطرح میشود که بعد از شنیدن آزار مردم به وسیله یاجوج وماجوج دیواری از آهن مذاب بین آنها و مردم ایجاد میکند؛ ولیکن ذوالقرنین وعده میدهد که آن زمان که روز آخر نزدیک شود این دیوار از بین خواهد رفت.
گفتند ای ذوالقرنین یاجوج و ماجوج سخت در زمین فساد میکنند آیا [ممکن است] مالی در اختیار تو قرار دهیم تا میان ما و آنان سدی قرار دهی گفت آنچه پروردگارم به من در آن تمکن داده [از کمک مالی شما] بهتر است مرا با نیرویی [انسانی] یاری کنید [تا] میان شما و آنها سدی استوار قرار دهم برای من قطعات آهن بیاورید تا آنگاه که میان دو کوه برابر شد گفت بدمید تا وقتی که آن [قطعات] را آتش گردانید گفت مس گداخته برایم بیاورید تا روی آن بریزم [در نتیجه اقوام وحشی] نتوانستند از آن [مانع] بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ کنند گفت این رحمتی از جانب پروردگار من است و[لی] چون وعده پروردگارم فرا رسد آن [سد] را درهم کوبد و وعده پروردگارم حق است و در آن روز آنان را رها میکنیم تا موجآسا بعضی با برخی درآمیزند و [همین که] در صور دمیده شود همه آنها را گرد خواهیم آورد. - سوره کهف، آیه ۹۳–۹۸
در سوره انبیاء مطرح میشود که در مورد مردمان شهر خاصی که خداوند آن شهر را نابود کرده است ورودشان به آن شهر ممنوع شده است. این ممنوعیت تا زمان آزاد شدن یاجوج و ماجوج ادامه خواهد داشت و بعد از آن یاجوج و ماجوج در زمین فساد زیادی برپا خواهند کرد.
و بر شهری که آن را هلاک کردهایم بازگشتشان حرام است تا وقتی که یاجوج و ماجوج [راهشان] گشوده شود و آنها از هر پشتهای بتازند و وعده حق نزدیک گردد ناگهان دیدگان کسانی که کفر ورزیدهاند خیره میشود [و میگویند] ای وای بر ما که از این [روز] در غفلت بودیم بلکه ما ستمگر بودیم. -سوره انبیاء، آیه ۹۶
در احادیث اهل سنت
ابوسعید خدری میگوید: رسول الله فرمود: «زیارت بیت الله برای حج و عمره، بعد از خروج یاجوج و ماجوج نیز ادامه خواهد یافت». - صحیح بخاری، ۱۵۹۳
ابوسعید خدری میگوید: محمد فرمود: «خداوند متعال میفرماید: ای آدم. آدم در جواب میگوید: آماده و گوش به فرمان توأم و خیر فقط در دست توست. خداوند خطاب به او میفرماید: جهنمیان را جدا کن. میگوید: جهنمیان چقدر هستند؟ میفرماید: از هر هزار نفر، نه صد و نود و نه نفر. با شنیدن این سخن، کودک، پیر میشود و همة زنان باردار، سقط جنین میکنند و مردمان را مست میبینی ولی مست نیسند بلکه عذاب خدا، شدید است» صحابه پرسیدند: آن یک نفر، از میان ما چه کسی است؟ فرمود: «خوشحال باشید. زیرا یک نفر از شما و هزار نفر از یأجوج و مأجوج به دوزخ میرود». سپس افزود: سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، امیدوارم که یک چهارم بهشتیان، شما باشید». ما تکبیر گفتیم. سپس فرمود: «امیدوارم یک سوم بهشتیان، شما باشید». ما تکبیر گفتیم. سپس فرمود: «امیدوارم نصف اهل بهشت، شما باشید». باز هم ما تکبیر گفتیم. بعد از آن، فرمود: «شما در میان مردم، مانند موی سیاهی هستید که بر پوست گاو سفیدی باشد یا مانند موی سفیدی هستید که بر پوست گاو سیاهی باشد». - صحیح بخاری، ۳۳۴۸
زینب دختر حجش همسر رسول خدا میگوید: نبی اکرم وحشت زده، وارد خانه شد و میگفت: «لا إله إلا الله، وای بر عرب از شری که به آنان، نزدیک شده است». و در حالی که انگشت شست و سبابه اش را بصورت حلقه در آورده بود، افزود: «امروز، این اندازه از سد یأجوج و مأجوج، باز شده است». زینب میگوید: گفتم: ای رسول خدا! آیا ما نابود میشویم در حالی که افراد نیکوکار در میان ما وجود دارند؟ فرمود: «بلی، هنگامی که فسق و فجور زیاد شود». - صحیح بخاری، ۳۳۴۶
در متون تاریخی
در قرن اول میلادی تاریخدان یهودی یوسفوس فلاویوس از قوم سکاها با نام گاگ و مگاگ در روسیه نام برده است. یوسفیوس نوشته است که اسکندر مقدونی گاگ و مگاگ را در پشت کوههای قفقاز به وسیله دیوارهای آهنین زندانی کرده است. این دیوار در گرجستان قرار دارد. بعضی پادشاهان گرجی خود را محافظ دروازه گاگ و مگاگ میدانستند. همچنین امبروس از گوتها به عنوان گاگ یاد میکرد. جروم آنها را سکاها میدانست و ژوردانس در اثر مهم خود گتیکا، اقوام سکاها، آمازونها و گوتها را یکی میدانست. در بعضی متون تاریخی از قوم خزر به عنوان گاگ و مگاگ نام برده شده است. در کتاب اکسپوزیسو ماتیام اوانجلیستام نوشته شده در قرن نهم میلادی توسط کریستیان استاولوت از قوم خزر به عنوان گاگ و مگاگ نام برده شده است که «ختنه شده و از قوانین یهودی تبعیت میکنند». در قرن ۱۴ میلادی ابن کثیر دانشمند سنی نیز یاجوج و ماجوج را با قوم خزر یکی دانسته است. بر اساس داستانها شاه خزرها جوزف ادعا میکرد که از نسل برادر زاده مگاگ توگارما است. در بعضی متون تاریخی از قوم مغول به عنوان قوم گاگ و مگاگ نام برده شده است. در متون تاریخی آلمانی ذکر شده است که در روزهای آخر گروهی یهودی قرمز به اروپا حمله میکنند. این گروه معمولاً به عنوان یهودیان اروپای شرقی و ترکان عثمانی در نظر گرفته میشوند.
در فرهنگ
انگلستان
با وجود اینکه گاگ و مگاگ در کتاب مقدس دارای بعد منفی هستند شهرداران محله شهر لندن در مراسم سنتی خود از تصاویر آنان استفاده میکنند. بر اساس سنت گاگ و مگاگ محافظین محله شهر لندن هستند. این مراسم همه ساله در دومین شنبه ماه نوامبر برگزار میشود. همچنین در سه مایلی جنوب کمبریج کوهی به اسم گاگ و مگاگ وجود دارد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#116
Posted: 22 Jan 2018 18:54
محمد
محمد بن عبداللّه[پانویس ۱] (زادهٔ ۵۷۰ در مکه – درگذشتهٔ ۶۳۲ میلادی در مدینه)[پانویس ۲] بنیانگذار و پیامبر اسلام و به اعتقاد مسلمانان، آخرین پیامبر در سلسلهٔ پیامبران الهی و تحویلدهندهٔ کتاب قرآن و تجدیدکننده آیین اصلی و تحریف نشدهٔ یکتاپرستی (دین حنیف) است. او همچنین به عنوان یک سیاستمدار، رئیس دولت، بازرگان، فیلسوف، خطیب، قانونگذار، اصلاحگر، فرمانده جنگی، و برای مسلمانان و پیروان برخی مذاهب، مأمور تعلیم فرمانهای خدا بهشمار میرود.
وقایع مربوط به زندگانی محمد نسبت به دیگر پیامبران پیش از وی به صورت کاملتری در منابع تاریخی بیان شده و راجع به او گزارشهای فراوانی در دست است، اگرچه مثل سایر شخصیتهای تاریخی پیش از دنیای مدرن، تمامی جزئیات زندگیاش روشن نیست و طی قرنها بین موافقان و مخالفانش مورد مناقشه بودهاست.[۱] او حدود سال ۵۷۰ میلادی، در مکه در سرزمین حجاز واقع در شبه جزیره عربستان به دنیا آمد. در دوران جوانی به بازرگانی مشغول بود، و نخستین بار در ۲۵ سالگی ازدواج کرد. محمد که از روش زندگی مردم مکه ناخشنود بود، گهگاه در غار حرا در یکی از کوههای اطراف آن دیار به تفکر و عبادت میپرداخت. به باور مسلمانان، محمد در همین مکان و در حدود ۴۰ سالگی از طرف خدا به پیامبری برگزیده شد و وحی بر او فروفرستاده شد. در نظر آنان، دعوت محمد همانند دعوت دیگر پیامبرانِ کیش یکتاپرستی مبنی بر این بود که خداوند (الله) یکتاست و تسلیم شدن برابر خدا راه رسیدن به اوست.
طی ۱۳ سال دعوت در مکه، تعداد اندکی به اسلام گرویدند که با مخالفت قبیله قریش و برخی دیگر از قبیلههای عرب روبهرو شدند و با آنان با خشونت رفتار میشد. محمد برای رهایی از این آزار و اذیتها به همراه پیروان خویش، در سالی که بعدها مبدأ تقویم هجری شمسی و قمری شد، به شهر یثرب (که بعدها مدینةالنبی نامیده شد)، هجرت کرد. او در مدینه توانست قبایل در حال ستیز اوس و خزرج را متحد کند. وی بر پایه مسلمانان مهاجر مکه و مردم مدینه جامعه و دولتی نوین با نام امت تأسیس کرد. بین مسلمانان با قبایل مکه و هم پیمانان آنها جنگ درگرفت و سرانجام پس از هشت سال جنگ، محمد به همراه پیروانش که تا آن زمان به بیش از ده هزار نفر بالغ شده بودند، شهر زادگاهش را فتح کرد. بتدریج و بخصوص پس از فتح مکه بیشتر مردم شبه جزیره عربستان به اسلام گرویدند و امت اسلام به کل این سرزمین گسترش یافت. محمد ده سال پس از هجرت، و چند ماه پس از بازگشت از حجةالوداع، بیمار شد و درگذشت.
آیات یا نشانههای خدا که به باور مسلمانان، به صورت وحی به محمد رسیده و تا هنگام درگذشتش توسط او اعلام میشد، قرآن را تشکیل میدهد و آنان تا به امروز این کتاب را به عنوان «کلام خدا» گرامی داشتهاند. در کنار قرآن، زندگی محمد (سیره) و روایات گردآوریشده از او (سنت) نیز برای مسلمانان به عنوان منابع اصلی شریعت اسلام اهمیت دارد.
منابع برای تاریخنگاری زندگی محمد
دربارهٔ زندگانی محمد، گزارشهای فراوان و روشنی در متون تاریخی آمدهاست، ولی مانند هر شخصیت تاریخی پیش از دنیای مدرن، تمام جزئیات زندگی او مشخص نیست.از اینروی که محمد از تأثیرگذارترین شخصیتهای تاریخ است، زندگانی، اعمال و افکار او طی قرنها بین موافقان و مخالفانش مورد بحث بودهاست و این سبب شده تا نگاشتن یک زندگینامهٔ صریح از او دشوار باشد. برای این منظور هم فهم اسلامی از وی به عنوان یک پیامبر و هم فهم دانشمندان غربی بر مبنای فلسفههای مدرن باید در نظر گرفته شود.
منابع دست اول شناخت زندگانی محمد عبارت است از قرآن، گفتههای محمد در قالب حدیث و آنچه از کردار وی به صورت سنت ثبت شدهاست. همچنین زندگینامههایی تحت عنوان سیره نبوی در سدههای دوم و سوم هجری (۸ و ۹ میلادی) نگاشته شدهاست.قابلاطمینانترین منبع برای بازسازی زندگی محمد، قرآن است.قرآن اشاراتی اندکو غیر منسجمدربارهٔ زندگی محمد دارد، اما در مواجهه با رخدادهای تاریخی متغیر روزگار محمد، تصویری باثبات و صریح از او به دست داده و دربرگیرندهٔ اطلاعات نهان فراوانی از زندگانی محمد است.مصحف عثمان، قرآنی که هماکنون در دسترس است، عموماً در محافل آکادمیک به عنوان همان کلام خارجشده از زبان محمد، در نظر گرفته میشود؛ زیرا تلاشها برای یافتن آنچه متن دستنخورده و اولیهٔ قرآن، متنی که تفاوتی پراهمیت نسبت به متن امروزی قرآن داشتهباشد، ناموفق بودهاست
قرآن تاشکند یا قرآن کوفی سمرقند، نسخه ای از مصحف عثمان مربوط به قرن هشتم احتمالاً اوائل قرن نهم میلادی که در عراق مدرن به خط کوفی نوشته شده و در ازبکستان نگهداری میشود. قرآن گرچه اشارات اندکی به زندگی محمد دارد، اما نزد پژوهشوران، نخستین و بهترین منبع برای شناخت محمد و ابعاد زندگی او محسوب میشود
نسخه بیرمنگام قدیمیترین نسخه از برخی سورههای قرآن است که در دانشگاه بیرمنگام کشف شدهاست و قدمت پوست آن با احتمال ۹۵ درصد به سالهای ۵۶۸ تا ۶۴۵ میلادی مربوط میشود.
برای کشف و فهم تاریخی رویدادهای زندگی محمد، در درجهٔ دوم، آثار تاریخی مورخان در قرن سوم و چهارم هجری در دنیای اسلام میباشد[ که شامل زندگینامههای سنتی نوشتهشده توسط مسلمانان و گفتارهای منسوب به اوست (سیره نبوی).قدیمیترین زندگینامه از محمد، نوشتهٔ ابن اسحاق با عنوان «زندگی رسول خدا» (نوشتهشده در ۱۲۰ تا ۱۳۰ سال پس از درگذشت محمد) است که متن اصلی آن از بین رفتهاست، ولی بخشهایی از آن در آثار نوشتهشده توسط تاریخنگاران بعدی، ابن هشام و طبری به جای ماندهاست.بسیاری اگرچه نه همهٔ محققین درستی و صحت این زندگینامههای قدیمی را پذیرفتهاند، با این وجود میزان صحت آنها قابل تعیین نیست.به نوشته برنارد لوئیس در درجهٔ آخر اهمیت مجموعهٔ احادیث (شامل گزارشهایی از گفتارها و رفتارهای محمد) هستند که چندین قرن پس از درگذشت محمد نگاشته شدهاست و اکنون در دسترسانده میتوان به آنها به عنوان آنچه که در حافظهٔ طولانیمدت جامعهٔ مسلمانان با انگیزهٔ تقلید و پیروی از محمد باقیماندهاست، نگریست.اغلب تاریخ پژوهان غربی به احادیث به عنوان منابع دقیق تاریخی، با احتیاط مینگرنداما به تعبیر سید حسین نصر هرچند محققان پوزیتیوست، احادیث شفاهی روایت شده توسط مسلمان را معمولاً بیاعتبار میدانند، این احادیث نقشی اصلی را در فهم مسلمانان از محمد ایفا میکند.
تعداد اندکی از منابع نگاشتهشده توسط غیرمسلمانان نیز موجود است که به گفتهٔ نیگوسیان وجود تاریخی محمد را تأیید کرده و برای تقویت صحت آنچه توسط مورخان مسلمان نوشته شدهاست، سودمندند. دسته دیگری از منابع، نوشتههای مسیحی سدههای میانه است که با شیوه جدلی محمد را به عنوان خارج از دین یا حتی ضدمسیح تصویر کردهاست. به نوشته نصر، آثار محققان غربی مدرن که از سده ۱۸ به بعد تألیف شدهاست دسته دیگری از آثار است که رویکردی تاریخی تر به موضوع دارند، متأثر از مکاتب فلسفی و کلامی مدرن غرب هستند و پیامبری محمد را رد میکنند. این نوشتهها بیشتر بر جنبهها و عوامل انسانی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی توجه دارند نه امور دینی، اعتقادی و روحانی. تنها در اواخر سده بیستم نویسندگان غربی روشهای علمی مدرن غربی را با یکدلی نسبت به موضوع مطالعه تلفیق کردند و بخصوص به واقعیتهای دینی و روحانی درگیر در مطالعه زندگی محمد توجه کردند.
از مهمترین دشواریها در نوشتن زندگینامه محمد، نبود منابع کافی و ابهامات پیرامون عربستان پیش از اسلام است که امکان مطالعه تطبیقی و بررسی فضایی که اسلام به آن پاسخ میداد را سلب میکند. هیچ تاریخنگاری برای شرح فضای سیاسی رایج و هیچ متن مقدسی برای شرح فضای دینی و هیچ طوماری برای شرح اختلافات فرقهای، در پیش از اسلام، موجود نیست. به جای آن مقادیر معتنابهی شعر وجود دارد که استفاده و بررسی صحت آنها دشوار است.به نوشته چیز رابینسون تقریباً اطلاعاتی معتبر تاریخی دربارهٔ تولد، کودکی و آغاز بزرگسالی محمد در دست نیست و نسل نخستین مسلمانان توجهی به زندگی محمد قبل از پیامبری نداشتهاند و داستانهای موجود در طی دو سده بعدی ساخته شدهاند.حتی به نوشته رسول جعفریان تعیین تاریخ دقیق تحولات ابتدای دوره پیامبری دشوار است زیرا وقایع به دقت ثبت نشدهاست و همچنین اشتباهات غیرعمدی و اغراض قبیلهای و سیاسی دخالت در نقل وقایع آن دخالت داشتهاست
ادامه در پست بعدی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#117
Posted: 22 Jan 2018 18:54
نامها و عناوین محمد
نام عربی «محمد»به معنای «قابل ستایش» یا «ستوده»، که چهار بار در قرآن تکرار شدهاست، رایجترین نام پیامبر اسلام است. وی همچنین به «الامین» (قابل اعتماد) معروف بود.محمد اسامی بسیار دیگری دارد، از جمله «اسامی مقدس» که به باور مسلمانان خداوند به او بخشیده و در موقعیتهای متفاوت به آن نامها خوانده شدهاست. از بین این نامها، «احمد» (به معنای مورد ستایشترین) به عنوان نام آسمانی و باطنی پیامبر، بیشتر مورد توجهاست و باور دانشمندان اسلامی طی قرون متمادی بر این بودهاست که وقتی عیسی از فرمانروایی فارقلیط (پاراکلتوس) در آینده سخن میراند، به احمد اشاره دارد.[همچنین قرآن برای خطابقراردادن پیامبر، از برخی دیگر از اسامی چون: نبی (پیامبر)، رسول (فرستاده)، طاها(تطهیرکننده، پاک و راهنما)، یاسین (مرد کمال)، مصطفی (برگزیده)، عبدالله (بندهٔ عالی خدا)، حبیبالله (محبوب خدا)، ذکرالله (یادآور خدا)، امین (مورد اعتماد)، سراج (روشنگر راه راست)، منیر (روشنگر جهان)، هدی (رهنمای حقیقت)، غیاث (یاریکننده)، بشیر (هشداردهنده)، نذیر (یادآور)، مذکر (تذکّردهنده)، شهید (گواه) و مبشر (حامل خبر خوش)، بهره میجوید. گاهی محمّد، با توجه به موقعیت او در هنگام وحی، با نامهایی مورد خطاب قرار گرفتهاست: بهطور مثال او در قرآن در آیات ۷۳:۱ و ۷۴:۱، مزمّل و مدثر (به معنی «جامه بهخود پیچیده») خوانده شدهاست.هرچند قرآن در برخی آیات تفاوت قائلشدن بین پیامبران را منع میکند ولی در احزاب ۴۰، محمّد را «خاتمالنبیین» میخواند
خاستگاه
بنابر منابع اسلامی، اسماعیل (پسر ابراهیم و هاجر) کعبه را ساخت و کعبه پیش از پایهگذاری شهر مکه، ساخته شد. مکه بهتدریج به مرکزی مهم برای کاروانهای تجاری در عربستان و مرکز فعالیتهای مذهبی و تجاری غربِ حجاز تبدیل شد. علاوه بر کعبه، بیش از ۳۰۰ بت هم وجود داشت و عربها هر ساله آنها را زیارت میکردند و اعمالی چون چرخیدن گرد کعبه (طواف) و بوسیدن آن، قربانی کردن، و سنگ زدن به شیطان را انجام میدادند. به غیر از خدایان قبیلهای، بیش تر عربها اعتقاد به یک خدای مشترک برتر به نام «الله» داشتند؛ اما تشریفات مذهبی برای «الله» انجام نمیشد. هم چنین در قرآن صحبت از افرادی که «دین حنیف» بودهاند میرود.
موقعیت تقریبی بعضی از شهرهای معروف عربستان در زمان ظهور اسلام (شهرها با رنگ سفید نشان داده شدهاند)
اطلاعات بیشتر: عربستان پیش از اسلام و دوران جاهلیت
در قرآن حنیف اشاره به کسی دارد که از راهِ فطرت خود به دینِ طبیعی، که یکتاپرستی باشد رسیدهاست. ابراهیم به عنوان الگوی اصلی حنفا معرفی میشود که با بصیرت شخصیاش به یکتاپرستی رسیدهاست؛ چنانکه آیین حنیف معادل دین ابراهیم تعریف میشود. مفسران قرآن مینویسند که پیش از اسلام حنیف به دو دسته افراد اطلاق میشد: عربهایی که پیرو آیین ابراهیم بودند و بت پرستانی که تنها برخی از مراسم دینی مربوط به آیین ابراهیم مانند حج یا ختنه را انجام میدادند. درستیِ تاریخی این گفته میان پژوهشگران غربی مورد اختلاف است. برخی اساساً گزارشهای تاریخی مربوطه را رد کرده و آنها را تعمیم دادن مفاهیم قرآنی به دوران پیش از اسلام میدانند، اما دیگران درستیِ تاریخی همگی یا برخی از آن گزارشها را میپذیرند. مدرک دقیقی مبنی بر این که آیین حنیف پیش از یهودیت و مسیحیت در میان عربها وجود داشته در دسترس نیست، اگرچه نشانههای رمزآلودی از آن در شعرهای قدیمی عرب یافت میشود .
زندگی
یک نقاشی در یک کتاب ترکی از محمد در بدو تولد و مادرش آمنه که در حال نشان دادن وی به پدربزرگش عبدالمطلب و دیگر مکیان میباشد.
نسب
شجرهنامهٔ محمد از دیدگاه تاریخی معلوم نیست و آنچه موجود است، داستانهایی بودهاست که بعدها به وجود آمدهاست. پدر (عبدالله) و مادرش (آمنه) از خاندان بنیهاشم از قبیله قریش بودند. بنیهاشم از خاندانهای برجسته و بااصلونسب ولی فقیر در شهر مکه بود
انساب محمد، در کتب سیره، به گونههای مختلف آمدهاست، ولی مشهور در بین سیرهنویسان و مورخان مسلمان تا عدنان چنین است:
محمّد پسر عبدالله پسر عبدالمطلّب پسر هاشم پسر عبدمناف پسر قصی پسر کلاب پسر مرّة پسر کعب پسر لوی پسر غالب پسر فهر پسر مالک پسر نضر پسر کنانة پسر خزیمة پسر مدرکة پسر الیاس پسر مضر پسر نزار پسر معد پسر عدنان
در این سلسله نسبها قبل از عدنان هماهنگی اندک است.
تولد
تاریخ دقیق تولد محمد نامعلوم است، ولی احتمالاً بین ۵۶۷ تا ۵۷۳ م. (۵۶ تا ۵۰ ق. ه) است که موردقبولترین سال، ۵۷۰ میلادی (۵۳ ق. ه) یا ۵۷۱ میلادی (۵۲ ق. ه) است. این سال طبق منابع اسلامی در جامعه مکه در پیش از اسلام به عامالفیل مشهور بودهاست. اما، به نوشته چیز رابینسون چنانچه تولد محمد را مقارن با حمله سپاه فیل بدانیم، این حمله باید در دهه ۵۵۰ میلادی رخ داده باشد.
به باور برخی از مسلمانان، در کتب ادیان ابراهیمی پیشین، چون تورات و انجیل تولد محمد پیشبینی شدهاست. به باور آنها کوه پاران که در سفر تثنیه به درخشش خداوند در آن به گفتهٔ موسی اشاره شدهاست، همان مکه است و مقصود موسی، تولد محمد بودهاست. همچنین ایشان معتقدند در انجیلْ عیسی تولد محمد را پیشبینی کردهاست و لفظ «پریقلیطوس» یا «پارقلیطا» در انجیل به محمد اشاره دارد.
محمد در مکه
کودکی
پیش از تولد محمد، عبدالله، پدرش، درگذشت. عبدالله بازرگانی بود که گاه با پدرش عبدالمطلب در امور تجاری همکاری میکرد. طبق روایات اسلامی، عبدالمطلب، پدربزرگ محمد و بزرگخاندان قریش، محمد را پس از تولد طبق عادت مرسوم، به دایهای به نام حلیمه بنی سعد سپرد. او ۲ سال در قبیله سعد بن بکر، شاخهای از قبیله هوازن، نزد حلیمه بود (برخی از پژوهشگران غربی درستیِ تاریخی سپرده شدن محمد به حلیمه را رد کردهاند). زمانیکه محمد ۶ ساله بود به همراه مادرش، آمنه بنت وهب، و کنیزی به نام ام ایمن برای زیارت قبر عبدالله و دیدار از خویشاوندان راهی یثرب شدند. آمنه در مسیرِ بازگشت، در محلی به نام «ابواء» درگذشت. و پس از آن عبدالمطلبِ ۸۰ ساله، سرپرستی محمد را برعهده گرفت. هر چند محمد تحت سرپرستی عبدالمطلب (شخصی بانفوذ و رهبر مکه) قرار داشت؛ اما دوران یتیمی را با سختیهای فراوان سپری کرد. یتیم بودن محمد از معدود موضوعات دربارهٔ زندگی محمد است که در قرآن بدان اشاره شدهاست: «آیا ما تو را یتیم نیافتیم؟».
محمد در سن ۱۲ سالگی بحیرا را ملاقات میکند. (۵۸۲ میلادی)
پیش از اعلام پیامبری
در ۸ سالگی محمد، عبدالمطلب نیز درگذشت و ابوطالب، عموی محمد (که در آن هنگام نفوذ زیادی در مکه داشت) سرپرستی محمد را برعهده گرفت. محمد در ۱۲ سالگی همراه ابوطالب با کاروانی به شام سفر کرد. در منابع اسلامی مانند سیره ابن اسحاق و طبری نقل شدهاست که در این سفر با بحیرا سرجیوس (یک راهب مسیحی) دیدار کرد و بشارت پیامبریش را از وی شنید.
داستانهای بسیاری در منابع اولیه در مورد محمد از دوران کودکی تا زمان اعلام پیامبری موجود است که از دیدگاه تاریخی، قابلاطمینان نیستند؛ زیرا تصویر محمد در این داستانها بسیار متفاوت با چهرهای است که قرآن از محمد ارائه میدهد و این داستانها از دیدگاه تاریخی بیش تر برای بررسی چگونگی تلقی مسلمانان از پیامبر خود اهمیت دارند.
محمد در دوران نوجوانی در جنگهای فجار شرکت کرد؛ اگرچه گزارشها در جزئیات چگونگی شرکت او اختلاف نظر دارند. سن او در هنگام بروز این جنگها (که چندین سال طول کشید) ۱۴ تا ۲۸ سال بودهاست.
پیمان حلفالفضول پس از جنگهای فجار در خانه «عبدالله بن جدعان» میان برخی از قبایل قریش منعقد شد تا به عدالت پایبند باشند و آن را برپا دارند و جمعاً از ستمدیدگانی که قبیلهای در مکه ندارند حمایت کنند و محمد نیز در حالی که بیست ساله بود در آن عضویت یافت. محمد آورنده اسلام که در جوانیاش خود عضو یکی از این پیمانها بوده میگوید؛ عوض کردن آن را با هیچ چیز دیگر خوش ندارد و حتی در دوره اسلام هم حاضر به پذیرفتن دعوت به آنگونه عهدیاست.
محمد، گاه در حل اختلاف میان بزرگان شهر مداخله میکرد و راهکارهای عملی جهت حل و فصل اختلافات ارائه میکردهاست. از سویی امانتداری و وفاداری نیز، از صفات برجسته محمد پیش از اسلام بودهاست. تا جایی که گاه او را «محمد امین» میخواندند. محمد که مدتها بود دیگر سرمایهای برای بازرگانی نداشت، از سوی برخی سرمایهداران مکه، از جمله خدیجه، استخدام شد تا بهنیابت از آنان به بازرگانی بپردازد. ارتباط کاری و تجاری محمد ۲۵ ساله و خدیجه که زنی بیوه و صاحب دو فرزند بود، به ازدواج انجامید و محمد از این وصلت دارای دو پسر (که در کودکی درگذشتند) و چهار دختر شدکه بر اساس تمامی گزارشها ازدواج موفقی بود.
با وجود این که در دوران جوانی محمد، بتپرستی در مکه مرسوم و معمول بود ولی محمد هرگز تفکرات بتپرستی نداشت و بتپرستی نکرد
ادامه در پست بعدی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#118
Posted: 22 Jan 2018 18:55
پس از اعلام پیامبری
غار حرا در کوه نور، جایی که مسلمانان باور دارند که محمد نخستین وحی را دریافت کردهاست.
بنابر برخی روایتهای اسلامی، محمد پیش از بعثت، هر سال چند هفته را در غار حرا به عبادت و تفکر میپرداختهاست. زمانی که محمد چهل سال سن داشت، در یکی از شبهای سال ۶۱۰. م (۱۳ ق. ه)، جبرییل در غار حرا بر محمد ظاهر شد و ۳ بار به او گفت: «إقرأ — بخوان!» و سپس این آیهها را برایش خواند:
(به عربی: إقرأ بِاسمِ رَبّک الّذی خَلَق. خَلَقَ الإنسانَ مِن عَلَق. إقرأ وربُّک الأکرَم، الَّذی عَلَّمَ بِالقَلَم، عَلَّمَ الإنسانَ ما لَم یَعلَم.)
بخوان به نام پروردگارت که آفرید؛ که انسان را از خون بسته (علق) آفرید. بخوان که پروردگار بسیار بخشندهاست، آن که با قلم آموزش داد. به انسان آموخت آنچه را که نمیدانست. سوره علق، آیههای ۱ تا ۵
به نوشته رسول جعفریان، طبق اغلب روایات شیعه و سنی نزول نخستین آیات قرآن در ماه رمضان و احتمالاً در هفدهم این ماه یا شب قدر بودهاست. البته، طبق روایات شیعه مبنی بر آن که بعثت به نبوت در ۲۷ ماه رجب بودهاست، بعث پیش از دریافت آیات بودهاست. در خصوص حالات محمد در زمان نخستین دریافت وحی، مطالبی توسط سیره نویسان و عمدتاً از طریق آل زبیر نقل شدهاست که به عایشه میرسد. روایات مربوط به این موضوع به راویانی میرسد که در زمان نخستین وحی متولد نشده یا خردسال بودهاند.
غار حرا در کوه نور، جایی که مسلمانان باور دارند که محمد نخستین وحی را دریافت کردهاست.
به نوشته پیترز نخستین سورهٔ وحیشده به محمد نامعلوم است و میتواند سورههای دیگری نیز باشد. اما رسول جعفریان میگوید قطعاً نخستین آیات نازل شده آیات ابتدایی سوره علق بودهاست. سپس مدتی فاصله بین این آیات و آیات بعدی که به سوره مدثر مربوط است، واقع میشود. اما، اختلاف بین منابع زیاد است به طوری که از سه روز تا سه سال ذکر شدهاست.
دعوت به اسلام و مخالفتهای قریش
تصویر کعبه (سال ۱۲۷۷ هجری شمسی). هر سال از سرتاسر شبه جزیره عربستان، اعراب جهت به جای آوردن حج به کعبه میآمدند؛ کعبه و ساختار مذهبی موجود از نظر اقتصادی نیز برای قبیله قریش (که محافظین کعبه بودند) بسیار مهم بود.
بر پایهٔ روایتهای اسلامی، خدیجه زن محمد نخستین کسی بود که به پیامبری او ایمان آورد. کمی بعد علی پسرعموی ده ساله محمد، ابوبکر دوست نزدیک او و پسرخواندهاش زید بن حارث نیز به خدیجه پیوستند و نخستین کسانی بودند که به محمد ایمان آوردند. بنابر روایت ابن اسحاق و نیز واقدی، محمد تا سه سال دین تازهٔ خود را پنهانی تبلیغ میکرد. روایتی از جعفر صادق، امام ششم شیعه، نیز حاکی از همین مطلب است.
بر پایهٔ روایتهای اسلامی، پس از سه سال دعوت علنی آغاز میشود. هنگامی که آیه انذار «و خاندان خویشاوندت را هشدار ده!» فروفرستاده میشود، محمد، خویشاوندان نزدیکش (عشیره) در بنیهاشم شامل فرزندان عبدالمطلب را که ۴۵ نفر میشدند، دعوت میکند و ایشان را پند و اندرز میدهد: «ای پسران عبدالمطلب!... خدا به من فرمان دادهاست تا شما را به سویش فرابخوانم. چه کسی از شما مرا در این امر یاری خواهد کرد و برادر، وصی و جانشین من خواهد بود؟» و فقط علی که ۱۳ سال داشت، پاسخ داد. سپس محمد گفت: «این [علی]، برادر، وصی و جانشین من در میان شماست. به او گوش فرادهید و از او پیروی کنید.» اما، حاضران وی را ریشخند کردند. پس از این دیدار برخی از زنان بنیهاشم نیز اسلام آوردند.
بر پایهٔ روایتهای اسلامی، پس از دعوت عشیره، هنگامی که محمد مطمئن شد ابوطالب در برابر بزرگان قریش از او پشتیبانی میکند، بالای کوه صفا رفت و مردم را فراخواند و سپس دربارهٔ توحید (یگانگی خداوند) و باور به الله، پیامبری و روز رستاخیز با آنها سخن گفت.مدتی بعد این آیه فروفرستاده میشود: «پس آنچه را بدان مأموری، آشکار کن و از مشرکان روی برتاب که ما شر ریشخندگران را از تو برطرف خواهیم کرد.»
در آغاز دعوت بیشتر اهل مکه محمد را نادیده گرفتند، شماری او را مسخره کرده و برخی هم پیرو او شدند. کسانی که به محمد ایمان آوردند را میتوان به ۳ گروه اصلی دستهبندی کرد: برادران جوان و فرزندانِ بازرگانان بزرگ مکه، افرادی که موقعیت اجتماعی دستاولشان را در قبیلهشان از دست داده بودند و نتوانسته بودند آن را دوباره به دست آورند، و نهایتاً افراد ضعیف در مکه، به ویژه خارجیها.تا سال چهارم بعد از بعثت سیره نویسان حدود ۲۸ نفر از مردان را ذکر کردهاند که مسلمان شدهاند.
در سه سال نخستین، دعوتِ محمد بیتوجه به عقاید مشرکان بود و قریش نیز با او دشمنی نمیکرد. نگرانی مکیان از آن نبود که کسی از آیین شان به مسیحیت یا اسلام بگرود، آنها نگران بودند که نظام ارزشی و قبایلی شان مورد تردید قرار گیرد.آغاز دشمنیها و مخالفتها با محمد، به گفتهٔ ابن سعد و ابن هشام پس از گفتن آیههایی که در آن نیاکان بتپرست اهل مکه و پرستش بتها محکوم شده بودند،و به گفتهٔ برخی دیگر از همان آغاز تبلیغ همگانی بود.
افزایش شمار پیروان محمد باعث شد که او خطری برای قبیلههای منطقه و حاکمان شهر بشود؛ زیرا ثروتشان به کعبه، کانون زندگی مذهبی مکه وابسته بود و محمد میخواست آن را برهم بزند. ردکردن مذهب سنتی مکه به ویژه برای قبیلهٔ خودش توهینآمیز بود؛ زیرا آنها خود نگهبانان کعبه بودند.بازرگانان نیرومند مکه به قصد سازش، به محمد پیشنهاد دادند که اگر دست از تبلیغ بردارد به او اجازه ورود به حلقه درونی بازرگانان را بدهند و موقعیتش را با ازدواجی پر سود تثبیت کنند. محمد این پیشنهادها را نپذیرفت.
منابع تاریخی اسلامی مفصلاً آزار و اذیت محمد و یارانش را به ثبت میرساند. مسلمانان در ابتدا تا حدی میتوانستند آزادانه نماز بخوانند. اما بتدریج با مخالفت مشرکان مکه مواجه شدند و مجبور شدند مخفیانه عبادت کنند. بخصوص پس از درگیری سعد بن ابی وقاص با یکی از مشرکان که منجر به شکستن سر وی توسط سعد شد، آنها آزادی خود را از دست دادند و حتی محمد و گروهی از پیروانش مجبور شدند در خانه ارقم بن ابی ارقم بر روی کوه صفا مخفی شوند. این ماجرا در حدود سال چهارم پس از شروع دعوت بودهاست.
شیوه آزار مسلمانان بستگی به جایگاه قبیلهای آنها داشت. چون در مکه حکومتی وجود نداشت، اقوام مسلمان وی را در خانه زندانی میکردند. اما، این نظام قبایلی همزمان از آنها در برابر قتل حفاظت میکرد. اگر بهفرض مسلمان از بزرگان و آبرومندان قبایل بود، مشرکان وی را با خوار کردن و اتهام به حماقت آزار میدادند. ثروتمندان مسلمان را تهدید به از بین بردن اموال میکردند. شکنجه و آزار مخصوص کسانی بود که پشتوانه قبیلهای نداشتند. ضعفا را تا حدی شکنجه میکردند تا از دین خود دست بردارند.
سمیه بنت خباب که به عنوان نخستین زن شهید اسلام شهرت دارد، بردهٔ ابوجهل بود. او با نیزهٔ اربابش به این دلیل که نمیخواست از اسلام برگردد، کشته شد. بلال حبشی، یک مسلمان بردهٔ دیگر، به دست اربابش امیة بن خلف شکنجه میشد؛ امیه سنگی، سنگین روی سینهٔ بلال میگذاشت تا او را مجبور کند دست از اسلام بردارد.در این زمان، محمد شخصاً به جز فحاشی، از دیگر اشکال آزار و اذیت جسمانی در امان بود؛ زیرا تحت پشتیبانی بنیهاشم بود.
ادامه در پست بعدی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#119
Posted: 22 Jan 2018 18:56
هجرت مسلمانان به حبشه
در سال ۶۱۵ میلادی (۸ ق. ه)، برخی از پیروان محمد به حبشه هجرت کردند و تحت پشتیبانی نَجاشی، پادشاه مسیحی حبشه، آن جا ساکن شدند. برآورد جعفریان آن است که تا این زمان حدود صد نفر مسلمان شده بودند.
موقعیت جغرافیایی حبشه.
ابن سعد به دو هجرت مجزا اشاره میکند. به گفته وی اکثر مهاجرین گروه اول پیش از هجرت مسلمانان به مدینه به مکه بازگشتند در حالی که گروه دوم در بازگشت مستقیماً به مدینه رفتند. ابن هشام و طبری اما از یک مهاجرت (از مکه به حبشه) سخن میگویند. این روایات مؤید این مسئله هستند که آزار و اذیت شدن مسلمانان در مکه نقش بزرگی در تصمیم محمد مبنی بر پیشنهاد مهاجرت به حبشه داشتهاست. گرچه مونتگومری وات نشان میدهد که سناریوی مهاجرت به حبشه خیلی پیچیدهتر از آنی بودهاست که در متون قدیمی تاریخی آمده. او نتیجه میگیرد که دلایلی همچون اشتغال به تجارت -جهت رقابت احتمالی با خانوادههای تاجر مکه- یا وجود نوعی تفرقه بین گروههایی از تازه مسلمانان در مهاجرت به حبشه نقش داشتهاست. بر اساسنامه معروف عروه (مندرج در طبری) اکثر مهاجران پس از قویتر شدن اسلام -به دنبال اضافه شدن عمر و حمزه به مسلمانان- به شهر خود بازگشتند.
در عین حال داستانی کاملاً متفاوت در مورد دلیل بازگشت مهاجران حبشه به مکه بیان شدهاست.این داستان که با نام «غرانیق» شناخته شدهاست در تاریخ طبری، تفسیر طبری، طبقات ابن سعد و اسباب التنزیل واقدی با سندهای مفرد نقل شدهاست.اما در سیره ابن هشام و (احتمالاً) در سیره ابن اسحاق نقل نشدهاست. بر پایه این روایت، محمد هنگام خواندن سوره نجم، دو آیه را که شیطان به وی القا کرده بود خواند و وجود سه خدای مکه — که دختران الله خوانده میشدند — را پذیرفت، آنها را ستایش کرد، و شفاعتشان را وارد دانست. اخبار این ماجرا به مسلمانانی که به حبشه هجرت کرده بودند رسیده و برخی از آنها قصد بازگشت به مکه را کردند. این روایتها ذکر میکنند که پس از فروآمدن جبرییل بر محمد و آگاه ساختن او، وی این آیهها را پس گرفت. نوشتههای دانشمندان اسلامی از قرن چهارم اسلامی به بعد شدیداً درستیِ تاریخی این روایت را زیر پرسش بردند. مونتگومری وات این حادثه را به اندازهای شگفتانگیز میداند که نمیتواند آن را به عنوان اختراع محض بپذیرد. او به استناد قرآن (حج، آیه ۵۲) بر این باور است که دست کم در وحی در یک مورد شیطان چیزی به او افکند.[۶۶] در مقابل دانشنامه اسلام دلیل وات را ناکافی میداند و مینویسد «داستان [غرانیق] در شکل فعلی آن به گونهای که توسط طبری، واقدی و ابن سعد نقل شده تحت عنوان واقعیت تاریخی به دلایل مختلف قابل پذیرش نیست.» این دانشنامه اما امکان وجود برخی حقایق تاریخی پشت این داستان را منتفی نمیداند.
تقریباً همگی مسلمانان سراسر سدهها، این داستان را ساختگی دانسته و رد میکردند. بیش تر مسلمانان دوران معاصر تا پیش از انتشار رمان جنجالی «آیات شیطانی»[پانویس ۱۲] در دهه ۱۹۸۰ میلادی به دست سلمان رشدی در این مورد، از این ماجرا آگاهی ای نداشتند.
افزایش محاصره و آزار
در سال ۶۱۷ میلادی (۶ ق. ه)، رهبران مخزوم و بنو عبدشمس، دو خاندان مهم قریش، خاندان بنی هاشم (رقیب تجاریشان) را تحت محاصره اجتماعی و اقتصادی قرار دادند. به گفتهٔ آلفورد ولش در دانشنامه اسلام، ممکن است که آن بخش از داستان که در آن بنی هاشم مجبور شده به محله خودشان(شعب ابیطالب) رفته و از تجارت و ازدواج با آنها خودداری کند، اغراق شده باشد و قرآن برخلاف سیرههای پیامبر دربارهٔ این داستان سکوت کردهاست.هدف این بود که بنی هاشم را تحت فشار قرار دهند، تا دست از نگهبانی از جان محمد بردارد. این محاصره سه سال به طول انجامید، اما در پایان شکست خورد زیرا هدفش را برآورده نمیکرد.
کوههای طائف و جادهای به سمت شهر طائف
در سال ۶۱۹ میلادی (۴ ق. ه) هم خدیجه همسر محمد و هم عمویش ابوطالب، درگذشتند. با درگذشت ابوطالب (که رهبری خاندان بنی هاشم را به دست داشت)، رهبری این خاندان به ابولهب که دشمن دیرینه محمد بود، سپرده شد. علاوه بر این اگرچه محمد در سالهای پایانی هنوز پیروان اندکی به دست میآورد، اما در کل تلاشهای او در مکه شکست خورده بودند. محمد برای یافتن یک پشتیبان و دعوت به اسلام، به طائف (از شهرهای معروف عربستان در نزدیکی مکه) رفت، اما تلاش او با شکست روبهرو شد و مورد حمله و آزار مردم آن شهر نیز قرار گرفت.بنابراین ناچار به بازگشت به مکه شد و با کمک یکی از اهالی مکه به نام «مطعم ابن عدی» و پشتیبانی قبیله بنی نوفل، امکان ورود دوباره او به زادگاهش در شرایطی امن، فراهم آمد
اسراء و معراج
محمد در ۲ یا ۳ سال پیش از هجرت به مدینه،[۶۹] بر پایهٔ منابع اسلامی و به باور بیشتر مسلمانان، در یک شب به سفری به نام معراج، از مسجدالاقصی به آسمان رفت. مسلمانان در ۲۷ رجب «لیلةالاسراء و المعراج» را جشن میگیرند. بنا به نظر بیشتر مفسران قرآن، آیههای آغازین سوره اسراء به معراج اشاره دارند. روایتها و حدیثها نیز اطلاعات و دادههایی از معراج دراختیار میگذارند. معراج بهطور گستردهای در ادبیات عربی، ادبیات اندونزیایی، کشورهای غرب و شرق آفریقا و مینیاتورهای ایرانی (که به «معراجنامه» معروفند) بهکار رفتهاست.
محمد سوار بر بُراق، معراج در صفحهای از یک نسخهٔ بوستان سعدی در سال ۱۵۱۴ میلادی (نقاش: ناشناس، خوشنویس: سلطان محمد نورالله).
هجرت و زمینههای آن
بیعت عقبه اول و عقبه دوم
در عربستان افرادِ بسیاری به قصد بازرگانی یا به جا آوردن حج به مکه سفر میکردند. محمد از این موقعیت استفاده کرد و بخت خود را برای یافتن خانهای تازه برای خود و پیروانش آزمود. پس از چندین گفتگویِ ناموفق، در صحبت با شماری از اهالی یثرب (که بعدها مدینه خوانده شد) امیدی یافت جمعیت عرب یثرب به این جهت که گروهی از یهودیان در آن شهر زندگی میکردند، با یکتاپرستی تا اندازهای آشنا بودند. گروهی از اهل یثرب که به مکه آمده بودند با محمد پیمانی بستند که به «پیمان عقبه اول» شهرت یافت.
محمد پس از پیمان اول مصعب بن عمیر را به یثرب فرستاد تا برای آنها قرآن بخواند و اسلام را بیاموزد. این چنین در مدینه کسانی، تقریباً از همگی قبیلهها، به آیین اسلام گرویدند تا آن جا که در سال بعد ۷۵ مسلمان از مدینه برای حج و دیدار محمد به مکه آمدند. آنها او را به صورت پنهانی و در شب دیدار کرده و با او پیمانی بستند که به «پیمان دوم عقبه»، یا «پیمان جنگ» شهرت یافت.
در پیمان عقبه دوم محمد پس از دعوت به اسلام، بیعتش با فرستادگان یثرب را مشروط به این کرد که آنان همانطور که از زنان و فرزندانشان پشتیبانی کنند، از او نیز پشتیبانی کنند. آنچه محمد به آنان گفت این بود: «خون من خون شماست، حرمت من حرمت شما. از شمایم و شما نیز از من هستید. با هرکه بجنگید میجنگم و با آنکه دوستی کنید، در صلح و آرامش خواهم بود.» به همین دلیل بیعت دوم به «بیعة الحرب» مشهور گردید. در این بیعت ۷۳ مرد و زن حضور داشتند که دوازده تن از آنان از بزرگان مدینه بودند، نه تن از بزرگان خزرج و سه تن از بزرگان خاندان اوس.پس از پیمان عقبه، محمد پیروانش در مکه را تشویق به مهاجرت به یثرب کرد. مانند واقعه هجرت به حبشه، قریش تلاش کرد تا از بیرون رفتن یاران محمد از مکه جلوگیری کند؛ اما این تلاشها ناموفق بود و تقریباً همگی مسلمانان موفق به ترک مکه شدند.
هجرت به مدینه
هیاتی دربردارندهٔ دوازده تن از بزرگان خاندانهای مهم مدینه، از محمد دعوت کردند تا به عنوان یک ناشناس (بیطرف) برای عربها و یهودیان که تا پیش از سال ۶۲۰ میلادی (۲ ق. ه) نزدیک به صد سال درگیرِ جنگهای داخلی بودند[۷۴] و کشت و کشتارهای پی در پی و عدم توافق در پرداخت خونبهای کشتهشدگان داشتند، داوری کند؛ به ویژه پس از جنگ بُعاث که همگی قبیلههای یثرب (مدینه) در آن شرکت داشتند، این امر را برای ایشان آشکار ساخته بود که مفهومهای قبیلهای مانند «قصاص» دیگر قابل انجام نیست مگر این که کسی صلاحیتدار در بخشهای دارای اختلاف داوری کند. نمایندگان فرستاده شده از مدینه، از سوی خود و مردم شهر یثرب متعهد شدند تا محمد را در جامعه خویش بپذیرند و از او در برابر خطرهای جانی، مانند خود، نگهبانی کنند.
بر پایهٔ روایتهای اسلامی، قریش از بیرون رفتن مسلمانان از مکه آگاه شد و برای کشتن محمد نقشهای را به اجرا گذاشت. محمد به کمک علی که در بستر وی خوابید، کسانی که نگهبانش بودند را گمراه کرد و پنهانی به همراه ابوبکر از شهر بیرون رفت.به این سان در سال ۶۲۲ میلادی (۱ ه. ق) (برابر با سال سیزدهم پس از آغاز دعوت خود) محمد به مدینه، که یک واحه (آبادی) کشاورزیِ بزرگ بود، هجرت کرد و همراهان وی که با او از مکه به مدینه مهاجرت کردند به مهاجران شهرت یافتند و مردم یثرب که پیامبر و مهاجران را یاری رسانده بودند، انصار نامیده شدند. بعدها (در زمان خلیفه دوم) این هجرت، مبدأی تاریخ مسلمانان شد. مدینه تا پیش از هجرت محمد «یثرب» نامیده میشد و پس از این هجرت «مدینةالنبی» یا بهاختصار «مدینه» (برگرفته از مدینةالنبی یا المدینةالمنورة) خوانده شد.
ادامه در پست بعدی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#120
Posted: 23 Jan 2018 14:52
محمد در مدینه
بنیاننهادن ساختار سیاسی اجتماعی نو
میثاق مدینه
برای حل شکایتهای دراز مدت قبیلههای گوناگونِ از هم، یکی از نخستین کارهای محمد در مدینه مکتوبکردن سندی بود که به «میثاق مدینه» شهرت یافت. این موافقتنامه، «فرمی از اتحاد یا فدراسیون» را میان ۸ قبیله مدینه و مهاجران مسلمان از مکه برقرار میکند که در آن حقوق و وظیفههای هر شهروند و چگونگی رابطههای میان گروههای گوناگون (دربردارندهٔ گروه مسلمانان و دیگر گروهها به ویژه یهودیان و دیگر اهل کتاب) مشخص شده بود.این پیمان مفهوم ساختار اجتماعی امت را به عنوان اجتماعی یکسان از مؤمنان تعریف میکند که دربردارندهٔ یهودیان نیز میشد؛ اما غیریکتاپرستان مدینه را دربرنمی گرفت.پیمان مدینه به یهودیان مدینه در ازای وفاداری سیاسی به مسلمانان، حق استقلال فرهنگی و مذهبی میداد. ساختار اجتماعی که در قانون اساسی مدینه تعریف شده بود، امت، ظاهری مذهبی داشت اما ملاحظههای عملی نیز در آن انجام شده بود و به شکل گستردهای قانونهای قدیمی قبیلهای عربها را نگه میداشت.پیمان مدینه قبیلهها را مسئول رفتار اعضایشان میدانست
پیکارها با مکه
متعاقب مهاجرت مسلمانان به مدینه، اهالی مکه اموال آنها را مصادره کردند.به دلیل اینکه مهاجرین در مدینه از نظر اقتصادی تحت فشار بودند و هیچ شغل خالی برای آنها نبود که مشغول به کار شوند، آنها جهت ارتزاق، شروع به یورش به کاروانهای اهل مکه کردند. این حرکت باعث شروع جنگ مسلح بین اهل مکه و مدینه شد. محمد آیات ۳۹–۴۰ سوره حج را ایراد کرد که در آنها اجازه استفاده از نیروی نظامی صادر میشود.
محمد پس از فتح مکه بلال حبشی، یک برده سیاه آزاد شده، را مأمور کرد که بر بام کعبه اذان بگوید. بلال اولین مؤذن اسلام است.
بعدها محمد تصمیم به حمله به یکی از کاروانهای مکه گرفت، سپس اهل مکه سپاهی فراهم آوردند ولی شکست خوردند. (غزوه بدر) یک سال بعد قریش در جنگی مسلمانان را شکست داد و محمد زخمی شد ولی چون قریش خود را به اندازه کافی قوی نمیدید، تا مدینه پیشروی نکردند و عقبنشینی کردند. (غزوه احد) در آوریل ۶۲۷ میلادی (۵ ه. ق) قریش با ۱۰٬۰۰۰ تن به مدینه حمله کرد؛اما به سبب وجود خندق گرد مدینه، سپاه قریش پس از ۴۰ روز (به روایت دیگر دو هفته) ناامید شد و عقبنشینی کرد. در خلال این جنگها، بعلت همدستی سه قبیله از یهودیان با مشرکان با وجود تعهد قبلی مبنی بر عدم خیانت، بین مسلمانان و این سه قبیله اختلاف و درگیری پیشآمد. دو قبیله بنیقینقاع و بنی نضیر تبعید و قبیله بنی قریظه حذف شد.
صلح حدیبیه
یک نقاشی که محمد و اصحاب او را در هنگام رفتن به مکه نشان میدهد. جبرئیل، میکاییل، اسرافیل و عزرائیل هم در تصویرند.
اگرچه محمد قبلاً آیاتی که دستور انجام حج را میدادند را تحویل داده بود (سوره بقره آیات ۱۹۶–۲۱۰)، مسلمانان آن را به خاطر دشمنی قریش انجام نداده بودند. در ماه شوال ۶۲۸ میلادی(۶ ه. ق)، محمد با ۱۴۰۰ تن از پیروانش جهت انجام عمره به سمت مکه رفتند. قریش با شنیدن نزدیکشدن مسلمان به مکه، ۲۰۰ سوار را فرستاد که آنها را متوقف کنند. محمد با طی مسیر صعبالعبورتری آنها را دور زد و به حدیبیه، در حومه شهر مکه رسید.مذاکرات با مکه شروع شد و فرستادگانی بین دو طرف ردوبدل شد. درنهایت پیمان صلحی به مدت ۱۰ سال بین دو طرف منعقد شد.نتیجه قرارداد این بود که مکه، جامعه مسلمانان مدینه را از نظر سیاسی و مذهبی به رسمیت میشناخت.مفاد اصلی قرارداد این بود که طرفین دشمنیها را کنار بگذارند، محمد سال بعد برای حج به مکه بیاید، اگر کسی از اهل مکه به مدینه رفت به مکه بازگردانده شود ولی نه بالعکس، و قبایل آزاد خواهند بود که با محمد یا با قریش در پیمان باشند.
سالهای پایانی
فتح مکه
محمد پس از فتح مکه بلال حبشی، یک برده سیاه آزاد شده، را مأمور کرد که بر بام کعبه اذان بگوید. بلال اولین مؤذن اسلام است.
صلح حدیبیه تا ۲ سال پایدار بود. فسخ شدن صلح حدیبیه از آنجا شروع میشود که محمد پیمان صلحی با یکی از زیرشاخههای قبیله بنیخزاعه بسته بود. قبیله بنیخزاعه روابط دوستانهای با محمد داشت در حالی که دشمنش قبیله بنیبکر با مکیان اتحاد داشت. خاندانی از بنیبکر شبانه به بنیخزاعه یورش میبرند و تعدادی از آنها را میکشند.اهل مکه متحدانشان (بنیبکر) را با فراهم کردن اسلحه کمک کرده بودند، و طبق برخی از منابع تعداد کمی از اهل مکه هم در جنگ شرکت کرده بودند. پس از این واقعه، محمد پیغامی به مکه فرستاد و در آن سه شرط را مشخص کرده بود و از اهل مکه میخواست یکی را بپذیرند. شروط این بود که اهالی مکه خونبهای کسانی که از قبیله بنیخزاعه کشته شدهاند را بدهد، یا اتحادشان با بنیبکر را برهم بزنند، یا پیمان حدیبیه را منسوخ اعلام کنند.
پاسخ مکه این بود که آنها فقط شرط آخر را میپذیرند. اما کمی بعد به اشتباه خود پی بردند و ابوسفیان را فرستادند که پیمان حدیبیه را احیا کند؛ ولی محمد درخواستشان را نپذیرفت و نیروهای خود را برای جنگ با مکه آماده کرد. در سال ۶۳۰ میلادی (۸ ه. ق) با نیروی بسیار زیادی که گفته میشود ۱۰٬۰۰۰ نفر بودند به سمت مکه حرکت کرد و با حداقل کشته کنترل مکه را به دست گرفت.محمّد بخشش عمومی برای تمامی رفتارهای گذشته و توهینها به اهل مکه داد، به جز ده زن و مرد که او را مورد تمسخر قرار داده بودند و در شعرها و آوازهایشان به او ناسزا گفته بودند. او برخی از این افراد را نیز بعداً بخشید. اکثر اهل مکه مسلمان شدند و محمد متعاقباً نسبت به شکستن تمامی بتهای درون کعبه و جز آن، اقدام کرد
فتح عربستان
چندی پس از فتح مکه، محمد متوجهٔ تهدید نظامی از سوی قبایل هوازن که در حال جمعآوری لشکری بزرگ بودند شد. هوازن دشمنان قدیمی قریش بودند. قبیله ثقیف که در شهر طائف زندگی میکردند نیز به دلیل نزول وجه قریش، سیاستی ضد مکهای اتخاذ کرده بودند.محمد هر دو این قبایل را در غزوه حنین شکست داد.
در سال دهم هجری، قبیلهٔ ثقیف نمایندگانی به مدینه فرستادند تا خود را تسلیم محمد کرده و اسلام را بپذیرند. خیلی از بادیهنشینان نیز جهت امن بودن از حملات محمد و همچنین بهرهبردن از غنایم جنگی به اسلام گرویدند. البته بادیهنشینان آدابی مغایر با آداب اسلام داشتند و میخواستند که استقلال، کد اخلاقی و سنن اجدادی خود را حفظ کنند؛ بنابراین محمّد فقط از آنها طلب پیمان نظامی و سیاسی کرد که بر اساس آن بادیهنشینان حاکمیت مدینه را پذیرفته، به مسلمانان یا متحدان آنها حمله نمیکنند، و زکات، مالیات اسلامی، را پرداخت میکنند.
فراسوی عربستان
جنگ تبوک
از سوی دیگر، از سال پنجم هجری، محمد لشکرکشی به سمت شام را آغاز کرد. طبق روایات تاریخی مسلمانان، محمد از سال ۶ و ۷ هجری نامههایی را برای سران حکومتهای همسایه شامل هراکلیتوس، امپراتور بیزانس، نجاشی شاه حبشه، خسرو پرویز شاه ساسانی و چند تن دیگر فرستاد و آنها را دعوت به دین اسلام کرد. اما همگی این دعوت را رد کردند. بیشترین تاریخ پژوهان مدرن این اقدامات را منشأ فتوحات بعدی مسلمانان میدانند، که در زمان خلافت راشدین رخ داد.
نخستین هدف در فراسوی عربستان، دومة الجندل در میانه راه مدینه و دمشق بود. در سال نهم هجری، وی خالد بن ولید را با سپاهی به آن سو فرستاد که دومةالجندل و تبوک را فتح کرد. در همان سال، محمد به سمت تبوک، در شمال عربستان، لشکرکشی کرد. دلیل این امر شکست قبلی سپاه مسلمانان در جنگ موته در برابر امپراتوری روم شرقی و همچنین گزارشهایی مبنی بر برخورد دشمنانه با مسلمانان بود. اگرچه درگیریای در تبوک رخ نداد، ولی برخی از شیخهای قبایل آن ناحیه خود را تابع او کردند
.
ادامه در پست بعدی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند